![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 26 دي 1387 |
![]() |
|
پاسخ به شبهات غدير 04 | ||
پخش صوت ![]() | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: پاسخ به شبهات غدير 04 يزد : يكشنبه / 24 آذر / 1387 پاسخ به سؤالات توجه: سؤالات حضار، از طرف مجري برنامه، آقاي محسني ارائه ميشود و استاد حسيني قزويني نيز به آنها پاسخ مي دهد. سؤال: چگونه مي توان دانست كه آيه تبليغ، درباره انتخاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) و جانشيني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است؟ اين را براي ما تبيين و روشن بفرماييد. جواب: يكي از قويترين ادله شيعه بر حقانيت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، قضيه غدير است كه يك قضيه آسماني بوده و اراده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم در آن دخيل نبوده است. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به امر خداوند، بعد از نزول آيه 67 سوره مائده: يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس إن الله لا يهدي القوم الكافرين حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه و امام و جانشين معين كرد. در اين آيه، صراحت دارد كه: اي پيامبر! آنچه را كه بر تو نازل شده، بيان كن و اين امري كه امروز - در روز هجدهم ذي الحجه - براي تو دستور داده شده، نه تنها با تمام تلاش تو در طول بيست و سه سال برابري ميكند، بلكه بالاتر از اين، اگر اين امر امروز محقق نشود، زحمات بيست و سه ساله تو به ثمر نمينشيند و رسالت حق انجام نميشود. قول مفسرين اهل سنت را داريم كه صراحتا مي گويند اين آيه، درباره حديث غدير و ولايت حضرت علي (عليه السلام) نازل شده است. فخر رازي ميگويد: نزلت الآية في فضل علي بن أبي طالب عليه السلام و لما نزلت هذه الآية أخذ بيده و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه. فلقيه عمر رضي الله عنه فقال: هنيئا لك يا ابن طالب أصبحت مولاي و مولى كل مؤمن و مؤمنة وهو قول ابن عباس و البراء بن عازب و محمد بن علي. وقتي اين آيه نازل شده، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دست حضرت علي (عليه السلام) را گرفت و او را به عنوان خليفه معرفي كرد. به دنبال آن، خليفه دوم با حضرت علي (عليه السلام) ملاقات كرد و به او تبريك گفت. فخر رازي ميگويد: اين سخن ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علي (امام باقر عليه السلام) است. تفسير فخر رازي، ج12، ص49 همچنين جناب سيوطي نقل ميكند از ابن ابي حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از ابو سعيد خدري كه ميگويد: نزلت هذه الآية يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك على رسول الله صلى الله عليه و سلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب. تفسير ابن ابي حاتم، از تفاسيري است كه مورد تأييد اهل سنت است و حتي ابن تيميه ميگويد: تفسير ابن ابي حاتم تفسير معتبر است. روايات ضعيف و جعلي در اين تفسير نيست. ابن مردويه هم از علماي بزرگ اهل سنت و مورد وثوق است. ابن عساكر، صاحب كتاب تاريخ دمشق و از شخصيتهاي برجسته است. ابو سعيد خدري، صحابي جليل القدر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هست. جالب اينكه سيوطي ميگويد: و أخرج ابن مردويه عن ابن مسعود، قال: كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم: يا أيها لرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك أن عليا مولى المؤمنين و أن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس. ابن مسعود - عبد الله مسعود مفسر گرانقدر و صحابي - ميگويد: ما در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين آيه را اينگونه ميخوانديم: يا أيها لرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك أن عليا مولى المؤمنين. يعني اين آيه قرآن را اينطوري قرائت ميكرديم، يعني برسان رسالت حق را كه حضرت علي (عليه السلام) مولاي مؤمنين است. الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 - فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60 - روح المعاني للآلوسي، ج6، ص193 در خانه اگر كس است يك حرف بس است اما اينكه از كجا تشخيص بدهيم اين آيه درباره حضرت علي (عليه السلام) نازل شده است؟ چهار تن از مفسران پر آوازه اهل سنت - كه دو تن از آنها از هواداران وهابيت هستند - ميگويند اينچنين بوده است. پس اين مسأله، مسأله قطعي و مسلّم و محرز است. * * * * * * * سؤال: شما فرموديد كه ابو هريره، بيش از 5 هزار حديث در كتب اهل سنت دارند و فرموديد كه آقايان اهل سنت فقط پنجاه تا از آنها را صحيح ميدانند و مابقي را صحيح نميدانند. اين را شما از كجا ميفرماييد؟ جواب: آقاي ابن حزم اندلسي كتابي دارد به نام اسماء الصحابة الرواة و ما لكل واحد من العدد و تمام صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت نقل كرده اند و حدود 999 نفر است - در اين كتاب آورده است. طبق عدد احاديث و در ذيل هر يك از اسامي صحابه، اعلام كرده كه مثلا ابوهريره چقدر روايت دارد و انس بن مالك و عبد الله بن عمر و سلمان هم چقدر روايت دارند. كتابي است كه مورد تأييد آقايان اهل سنت، حتي وهابيها است. اين كتابي كه من دارم، با تحقيق سيد كسروي از مكه مكرمه و دانشگاه ام القري خريده ام. ايشان ميگويد: له خمسة آلاف حديث و ثلاث مئة و أربع و سبعون حديثا. ابو هريره، 5374 حديث نقل كرده است. اسماء الصحابة الرواة و ما لكل واحد من العدد، ص37 بعد ميگويد: از علي بن ابي طالب ، 536 روايت در جميع مصادر روائي دارد. اسماء الصحابة الرواة و ما لكل واحد من العدد، ص44 باز ابن حزم نقل ميكند: لم يصح منها الا خمسون حديثا. از تمام رواياتي كه از علي بن ابي طالب نقل شده - يعني 536 روايت - ، فقط 50 روايت صحيح است، ما بقي ضعيف و غير معتبر است أضواء علي السنة المحمدية، ص225 ، شيخ المضيرة ابو هريرة، ص128 در صحيح بخاري از ابو هريره 446 روايت نقل شده است. مقدمه فتح الباري، ص477 از علي بن ابي طالب (عليه السلام) فقط 29 روايت نقل شده است. مقدمه فتح الباري، ص476 براي اينكه ثابت شود كه چرا شيعه به روايات امثال ابو هريره عمل نميكند، ما يك سؤال داريم: با توجه به سابقه ابو هريره، 5374 روايت از او نقل شده است. يعني تقريبا بخش عظيمي از روايات عزيزان اهل سنت از ابو هريره هست. در تمام صحاح سته، حدود 9800 روايت است، ولي ابو هريره به تنهايي، 5374 روايت دارد. اين آماري است كه آقايان اهل سنت دارند ميدهند. با اينكه در كتاب تأويل مختلف الحديث، آقاي ابن قتيبه ميگويد: أكذبه عمر و عثمان و علي و عائشه رضوان الله عليهم. عمر، عثمان، علي و عايشه، ابوهريره را دروغگو ميدانستند. تأويل مختلف الحديث، لإبن قتيبة، ص17 روايتي كه در جلسات قبل هم عرض كردم كه ابوهريره حديثي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرد و مردم گفتند: يا ابا هريرة! سمعت هذا من رسول الله صلي الله عليه و سلم؟ قال لا، هذا من كيس ابي هريرة. اين را از پيغمبر شنيدي؟ گفت: نه، اين از كيسه ابو هريره بود. صحيح بخاري، ج6، ص190، حديث 5355 همچنين نسبت به اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميگويد: يقطع الصلاة المرأة و الحمار و الكلب. عبور زن، الاغ و سگ از جلوي نمازگزار، نماز را باطل ميكند. صحيح مسلم، ج2، ص60، حديث1026 - صحيح بخاري، ج1، ص130، حديث514 پناه به خداي عالم ميبريم. اگر اين روايات را امروز در سراسر جهان منتشر كنيم، تمام جوانان را به اسلام و قرآن و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بدبين ميكنيم. اينكه ميبينيم در ميان بعضي از كشورهاي آنچناني مثل دانمارك و غيره، كاريكاتورهايي ميكشند، نتيجه برخي از روايات نادرست و اسرائيلياتي است كه در كتابها وارد شده است. وقتي اين خبر را به عايشه دادند، گفت: شبهتمونا بالحمير و الكلاب. فقط همين مانده بود كه ما زنان را به الاغ و سگ تشبيه بكنيد و در رديف آنها قرار بدهيد؟ بعد هم ميگويد اين حديث دروغ است و بارها بوده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز ميخواند و من مثل جنازه افتاده بودم بين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و قبله. صحيح مسلم، ج2، ص60، حديث1026 - صحيح بخاري، ج1، ص130، حديث514 ابو هريره گفت: اگر كسي مي خواهد به مسافرت برود، اگر يك حيوان، جلوي انسان بيايد، نشانه اين است كه اين سفر، سفر شوم و بد يمن است و اگر در اول سفر يك اسب جلوي چشم انسان بيايد، نشانه شومي سفر است و اگر چشم انسان به زن بيفتد، اين هم نشانه شومي سفر است. اين را هم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل ميكند. وقتي اين خبر را به عايشه دادند، فريادش درآمد: فغضبت فطارت شقة منها في السماء و شقة في الأرض و قالت: و الذي أنزل الفرقان على محمد ما قالها رسول الله صلى الله عليه و سلم قط إنما قال كان أهل الجاهلية يتطيرون من ذلك. (به تعبير فارسي) عصباني شد و پرپر زد و گفت قسم به خداوندي كه قرآن را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل كرد، ابو هريره دروغ ميگويد، بلكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: در زمان جاهليت، مردم اگر مسافرت ميرفتند و اولين دفعه، چشمشان به اسب والاغ و زن ميافتاد، اين را نشانه شومي ميدانستند. مسند احمد، ج6، ص240 اينها نمونه است و اگر عزيزان بخواهند در اين زمينه اطلاعي داشته باشند، ما فايلي در سايت قرار داديم به نام آشنايي با چهره واقعي ابوهريره و در آنجا حدود 60 ، 70 صفحه مطلب درباره ابو هريره از منابع هل اسنت آورده ايم. * * * * * * * سوال: بعضي از تندروان اهل سنت به ما اينگونه ميگويند: شما كه خود را پيرو حضرت علي (عليه السلام) مي دانيد، چرا از او يك چهره بيغيرت ساختهايد؟ چون ميگوييد خليفه دوم آمد و حضرت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را كشته است و حضرت علي (عليه السلام) فقط نگاه ميكرد. در صورتي كه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: هر كس غيرت نداشته باشد، هيچ خيري در او نيست. اگر واقعا عمر چنين كرده، چرا حضرت علي (عليه السلام) دختر خود را به عمر داد و عمر را داماد خودش كرد؟ و چرا اسم فرزندش را به نام عمر نامگذاري كرده است؟ چرا اين توهين ها را به عمر وارد مي كنيد؟ جواب: شما سه شبهه را مطرح كرديد و اگر بخواهيم در اين مورد مفصل بحث كنيم، هر كدام دو ساعت وقت لازم دارد، ولي به صورت خلاصه عرض ميكنم: جواب اول: ميگويند: چرا حضرت علي (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟ در كتابهاي شيعه و سني آمده كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) از همسرش دفاع كرد. در كتاب سليم بن قيس - از كتب شيعه - ميگويد: وقتي كه عمر دستور داد و آتش آوردند كنار خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بين در و ديوار قرار گرفت، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ناله كرد و پدرش را صدا كرد و عمر شمشير را كشيد و به پهلوي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) زد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) از اتاق درآمد و كمربند عمر را گرفت و بلند كرد و بر زمين كوبيد و گردن و دماغ عمر را محكم كوبيد و تصميم گرفت كه او را بكشد. اما وقتي يادش آمد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وصيت كرده بود بر اينكه دست به عمل نظامي و خشونت نزند، برگشت گفت: عمر! اي فرزند صحاك! قسم به خدايي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را گرامي داشته! اگر وصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود، ميدانستي كه تو توانايي ورود به منزل من را نداشتي. كتاب سليم بن قيس، ص586 آقاي آلوسي سني وهابي - از علماي بزرگ اهل سنت - همين تعبير را در تفسير آلوسي، ج3، ص124 نقل ميكند و هيچ نقدي هم به اين ندارد. پس اين كه ميفرماييد اميرالمؤمنين (عليه السلام) دفاع نكرد، دروغ است و دفاع كرد، ولي احساس كرد كه هرگونه دفاع از خود و دفاع از همسرش، موجب نابودي اسلام و قرآن و دين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميشود. همانطوري كه در روايات ديروز هم از نهج البلاغه عرض كرديم، حضرت فرمودند: اگر ترس از كشتار داخلي و نابودي دين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود، ميدانستيد كه عكس العمل من با شما چگونه خواهد بود. چون امير المؤمنين احساس كرد اگر دست به برخورد فيزيكي بزند، تعدادي از حضرت علي (عليه السلام) و تعدادي از حكومت حمايت ميكنند. منافقين دنبال فرصتي مانند جنگ داخلي بودند. قدرت روم غربي، ايران شرقي، يهوديها و مسيحيهاي سيلي خورده، دنبال اين بودند كه اسلام را از بيخ و بن ريشهكن كنند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) خودش و فرزندش و همسرش را فداي اسلام كرد. همانطوري كه امام حسين (عليه السلام) فرزند حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم خودش و اهل بيتش را براي احياي اسلام فدا كرد. حضرت علي و فاطمه زهراء (عليهما السلام) عزيز هستند، ولي اسلام از اين دو عزيزتر است. اگر چنانچه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين وسط دفاع ميكرد، آنها هم در برابر اميرالمؤمنين (عليه السلام) با آن تعدادي كه بودند، حمله ميكردند و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در اين گير و دار، زير دست و پا از بين ميرفت، آيا نميگفتند حضرت علي (عليه السلام)، قاتل حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) شد؟ و براي رسيدن به خلافت، دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كشت؟ مگر ما يادمان رفت كه وقتي عمار را در صفين كشتند، معاويه گفت: أو نحن قتلناه؟ إنما قتله على و أصحابه، جاؤوا به حتى ألقوه بين رماحنا أو قال: بين سيوفنا. مگر ما عمار را كشتيم؟ قاتل عمار، علي و صحابه او بودند. علي بن ابي طالب، عمار را از خانه كشيد بيرون، آورد در برابر شمشير ما شاميان قرار داد و كشته شد. مسند احمد، ج4، ص199 وقتي قرطبي اين روايت را نقل ميكند، ميگويد: وقتي علي بن ابي طالب، توجيه معاويه را شنيد، فرمود: فأجابه علي بأن رسول الله صلى الله عليه و سلم إذن قتل حمزة حين أخرجه. پس قاتل حمزه هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است، چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حمزه را از خانه بيرون آورد و در جنگ احد در برابر شمشير و نيزههاي مشركين مكه قرار داد. كتاب فيض القدير، ج6، ص474 اين آقايان كه دم از شجاعت حضرت علي (عليه السلام) ميزنند، بله، ما هم همين را مي گوييم. حتي خود خليفه دوم گفت: والله! لولا سيفه لما قام عمود الاسلام. به خدا قسم! اگر شمشير علي نبود، پرچم اسلام برافراشته نميشد. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج12، ص82 ما از شما سؤال ميكنيم: در اين دوران ابوبكر، عمر، عثمان اين همه فتوحات انجام شد. شجاعت حضرت علي (عليه السلام) كجا رفته بود؟ چرا در هيچ يك از جنگها از حضرت علي (عليه السلام) استفاده نشد؟ چرا در هيچ يك از فتوحات حضرت علي (عليه السلام) شركت نكرد؟ يا بايد بگوييد علي بن ابي طالب (عليه السلام) شجاعتش را از دست داده بود يا اينكه شجاعت داشته، بلكه حكومت اينها را مشروع نميدانست و فتوحات را هم عمل شرعي نميدانسته است. حالا شما جواب بديد ؟ دفاع از ناموس، دفاع از خود، دفاع از مال، مشروط به قدرت است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جلوي چشمش، عمار و سميه و ياسر را شكنجه ميكنند. ياسر و عمار جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرپر ميزنند و شهيد ميشوند، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هيچگونه دفاعي نميكند. از همه بالاتر، شما جواب بدهيد وقتي كه براي كشتن عثمان، به خانه عثمان ريختند، همسر عثمان را جلوي عثمان كتك زدند و انگشتش را قطع كردند و حتي يك تعبير وقيحي به كار بردند و: فغمز اوراكها و قال إنها لكبيرة العجيزه و ضرب عثمان و قتله. بعد از جسارت وقيحي كه به همسر عثمان كردند، حمله كردند و عثمان را كشتند. عثمان كه ميديد دارد كشته ميشود، چرا از زنش دفاع نكرد؟ اضافه بر اينكه دست او را قطع كردند، جسارت خيلي وقيح هم به همسرش كردند؟ تاريخ طبري، ج3، ص421 ما در برابر، سؤالات شما كه پاسخ آن را داديم، سؤالاتي از شما داريم كه بايد به آن جواب دهيد. جواب دوم: اما در رابطه با ازدواج ام كلثوم. يكي از اساسيترين شبهات اهل سنت، به ويژه در داخل كشور - در جزوات و روزنامهها و كتابهايشان، حتي در بعضي از ماهوارهها در اين دو سه سال اخير - قضيه شبهه ازدواج ام كلثوم است. ميگويند اگر شما ميگوييد علي بن ابي طالب (عليه السلام) ميانهاش با خلفا به ويژه با عمر، تيره بود، چرا دختر به او داد و او را به دامادي پذيرفت؟ اولاً: هيچ دليل و روايت صحيحي وجود ندارد كه أم كلثوم كه همسر عمر بوده، دختر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بوده است. ما هم رواياتي داريم بر اينكه اين ام كلثوم، دختر ابوبكر از اسماء بنت عميس بوده و در خانه علي بن ابي طالب (عليه السلام) بزرگ شده بود و ربيبه علي بوده است و اين را به خليفه دوم دادند. البته من خودم هم زياد به اين جواب معتقد نيستم. ثانيا: اين ازدواج، با تهديد صورت گرفته است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم بناي درگيري با اينها را نداشت. و لو بلغ ما بلغ (هرچه مي خواهد بشود، بشود). يعني اگر علي بن ابي طالب هزار تا دختر داشت، نه تنها به عمر، حتي به بدترين و فاسقترين افراد هم ميداد، ناراحتي و مصيبتش، يك ميلياردم زجرهايي كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در هجوم به خانهاش كشيد، برابري نميكند. همانطوري در جلسات قبل گفتيم، اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه شقشقيه فرمود: صبرت و في العين قذي و في الحلق شجي. صبر كردم در حالي كه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم. اين جملات، اشاره به همين قضاياست. در كتابهاي شيعه آمده كه: خليفه دوم آمد براي خواستگاري ام كلثوم و حضرت فرمود: إنها صبية. دختر من، كوچك است. يعني وقت شوهر دادنش نيست. - عزيزان بدانند كه اين خواستگاري، در سال 17 هجرت انجام شد و جناب خليفه دوم هم 57 سالش بوده و چون در سال 23 از دنيا رفت، 63 ساله بود. ام كلثوم هم - بنا بر نقلي - آخرين فرزند حضرت علي (عليه السلام) بوده و در سال 17 هجرت، 7 يا 8 ساله بوده و خواستگار 57 ساله - خليفه دوم رفت پيش آقاي عباس - عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - و گفت: قسم به خداوند! اگر چنانچه علي، دختر به من ندهد: لأقيمن عليه شاهدين بأنه سرق و لأقطعن يمينه. دو شاهد درست مي كنم و ميآورم كه علي دزدي كرده و دستش را قطع ميكنم. عباس آمد نزد حضرت علي (عليه السلام) و گفت: او اين چنين تصميمي گرفته است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم قضيه تزويج را به عهده عباس گذاشت. كافي، ج5، ص346 اين قضيه، در كتابهاي اهل سنت هم آمده است. الطبقات الكبري لإبن سعد، ج8، ص464 - معجم الكبير للطبراني، ج3، ص45 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج4، ص272 و اشاره دارند كه اين ازدواج، با تهديد صورت گرفت است. يعني ازدواج، ازدواج طبيعي نبوده است. از اميرالمؤمنين (عليه السلام) سؤال ميكنند: و لكن درّة عمر أحرجته ألي ما تري. چرا تن به اين ازدواج دادي؟ ميگويد: خشونت و شلاق عمر، مرا وادار به اين كار كرد. شايد در ذهن بعضي از عزيزان بيايد كه مگر شلاق و خشونت عمر چگونه بوده است؟ آقايان اگر خواستند در رابطه با خشونت بشتر بدانند، در كتابهاي متعدد اهل سنت آمده است، مثل وفيات الأعيان ابن خلكان كه آقاي شعبي ميگويد: كانت درّه عمر أحيب من سيف الحجاج. شلاق عمر بن خطاب، ترسناك تر و وحشتناك تر از شمشير حجاج بود. أنساب الأشراف بلاذري، ج10، ص418 نقل ميكند: فإن رأى رجلا متقدما من الصف أو متأخرا ضربه بالدرة. وقتي عمر ميخواست نماز جماعت بخواند، صف اول را نگاه ميكرد. اگر يكي از صحابه، مقداري جلوتر ايستاده بود يا عقبتر، نميگفت كه صفها را ميزان كنيد، بلكه با شلاق، محكم ميكوبيد به سر و گردنش، كه چرا صفها را مساوي و برابر نكردي. وفيات الأعيان ابن خلكان، ج3، ص14 - فتح الباري لإبن حجر، ج7، ص49 - الطبقات الكبرى لإبن سعد - ج 3 ص 341 اين در كجاي دنياست؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اينچنين بود؟ آيا علماي شما اينچنين هستند؟ جالبتر اينكه: عمر گفته بود كه بعد از نماز عصر، كسي حق نماز خواندن ندارد. هر كس بعد از نماز عصر نماز ميخواند، با شلاق ميزند. آقاي عبد الرزاق - استاد بخاري - در المصنف ميگويد: رأيت عمر بن الخطاب يضرب علي الصلاة بعد العصر. عمر شلاق به دست گرفته، وارد مسجد ميشد و هر كس بعد از نماز عصر نماز ميخواند با شلاق ميزد. المصنف لعبد الرزاق، ج2، ص429 الآن هم در مدينه، اگر بعد از نماز صبح نماز بخوانيد، فورا اين شرطهها مثل جلاد، بالاي سر شما حاضرند و مي گويند: بعد از نماز صبح، نماز قدغن است. يعني درب خانه خدا بسته شد و ملائكه مرخصي رفتند. آقاي عبد الرزاق ميگويد: خليفه دوم، عروة بن زبير و تميم داري و ... را زد. ابو ايوب انصاري ميگويد: ما در زمان عمر، جرأت نميكرديم بعد از نماز عصر، نماز مستحبي يا نماز واجب بخوانيم و: فلما توفي ركعهما. وقتي عمر از دنيا رفت صحابه نفس راحتي كشيدند و شروع كردند به نماز خواندن بعد از نماز عصر. المصنف لعبد الرزاق، ج2، ص433 خود مسلم نقل ميكند از حذيفه كه ميگويد: حتى جعل الرجل منا ما يصلى إلا سرا. در دوران عمر، گرفتار شده بوديم. اگر كسي ميخواست بعد از نماز عصر، نماز بخواند، ميرفت پشت درهاي بسته و مخفيانه نماز ميخواند. وقتي هم امير المؤمنين ميفرمايد: لكن درّة عمر أحرجته الي ما تري كاملا مشخص است كه قضيه چيست. وقتي ابوبكر، عمر را براي خلافت انتخاب كرد، تمام مردم اعتراض كردند. صحابه، مهاجرين و انصار اعتراض كردند. حضرت علي (عليه السلام)، طلحه و زبير و مردم اعتراض كردند به آقاي ابوبكر و گفتند: تستخلف علينا فظا غليظا؟ فما تقول لربك إذا لقيته و قد استخلفت علينا عمر؟ يك آدم خشن و بد اخلاق تند را براي ما خليفه ميكني؟! آقاي ابي بكر جواب خدا را چه خواهي داد فرداي قيامت كه عمر را براي ما خليفه مي كني؟ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي - ج 8 ص 574 روايت هم صحيح است. طلحه و حضرت علي (عليه السلام) ميآيند اعتراض ميكنند و - با روايت صحيح - خود عايشه نقل ميكند: آمدند گفتند: تو كه ميخواهي عمر را خليفه كني، جواب خدا را چه خواهي داد؟ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج3، ص193 خود ابن تيميه حراني - تئوريسين وهابيت - ميگويد: و قد تكلموا مع الصديق و قالوا: ماذا تقول لربك و قد وليت علينا فظاً غليظاً؟ عموم صحابه آمدند در رابطه با ولايت عمر با ابوبكر صديق سخن گفتند و گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد كه يك آدم بد اخلاق و بد خو را بر ما خليفه كني؟ منهاج السنه لإبن تيمية، ج6، ص155 اما جواب نقضي: حضرت لوط (عليه السلام) نسبت به كفار - كفاري كه مبتلا به عمل شنيع بودند - فرمود: هؤلاء بناتي هن أطهر لكم. هود /78 اين دختران من هستند، با هر كدام كه ميخواهيد ازدواج كنيد. آيا شما ميتوانيد بگوييد كه رابطه حضرت لوط (عليه السلام) با كفار رابطه دوستي بوده است؟ نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دو تا از دختران خودشان را به دو تن از كفار ازدواج دادند. يكي از آنها را به ابو العاص بن ربيع ازدواج داد، يعني زينب را به عقد او درآورد و رقيه را هم - يا ام كلثوم - به پسر ابو لهب - عتبه - داد. شما در اينجا چي ميگوييد؟ آيا اعتراض داريد؟ آيا اين دليل بر روابط حسنه بين رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و عتبة بن ابي لهب است؟ جالب اينكه وقتي سوره شريفه تبّت نازل شد، به عتبه و ابو العاص گفتند: دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را طلاق بدهيد تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در فشار قرار بگيرد و دست از مخالفت با ما بردارد. ابو العاص چنين كاري را نكرد، ولي عتبه گفت: من حرفي ندارم، به شرط اينكه بهترين و زيباترين دختران قريش را براي من بگيريد. دختر يكي از بزرگان قريش را براي او گرفتند و رقيه، دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را طلاق داد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از طلاق، او را به عقد عثمان درآورد. حتي گفته بودند كه چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دو دخترش را به عثمان داد؟ خير، فقط يك دختر بود و آن هم داستان مفصلي دارد. بسياري از محققين ما، مثل سيد جعفر مرتضي (ره)، معتقد هستند اين دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه به عثمان داده بوده - نه زينب، نه رقيه و نه كلثوم - دختر خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از خديجه نبوده، بلكه دختر خواهر حضرت خديجه (سلام الله عليها) بوده و بعد از ازدواج با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بزرگ شدند و در حقيقت، ربيبه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند. جواب سوم: نامگذاري حضرت علي (عليه السلام) اسامي فرزندانش را به نام عمر و ابابكر و عثمان، از شبهات شايع روز ماست و حتي اين آقايان اهل سنت، اين مسئله را هم به بلوتوث كشانده اند و پخش ميكنند. اولا: خود خليفه دوم، نام فرزند علي را عمر گذارده بود واز قدرت حكومتش استفاده كرده است. بلاذري ميگويد: و كان عمر بن الخطاب سمى عمر بن علي باسمه. أنساب الاشراف لبلاذري، ج2، ص413 ذهبي ميگويد: و مولده في أيام عمر، فعمر سماه باسمه. سير اعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 جالب اينكه آقايان ميگويند: نه تنها اين اسم را، بلكه جناب خليفه دوم، اسامي تعدادي از افراد را عوض ميكرده است. مثلا اگر نام كسي به نام پيامبران بوده، اجازه نميداد كه آن نام، براي او باشد. مثل اسم ابراهيم بن حارث را كه گفت: مادرت چه حقي داشت كه اسم تو را ابراهيم گذاشته است؟ من اسم تو را بعد از اين عبد الرحمن ميگذارم. خب، اين مادر مرده با شرايط آن زمان، جرأت نميكرد كه قبول نكند. الإصابه لإبن حجر، ج5، ص23 نام آقاي طحيل بن رباح را به خالد بن رباح تغيير داد. مصنف لإبن ابي شيبة، ج1، ص61 نام آقاي ابو مفروغ را كه اجدع بود، به عبد الرحمن تغيير داد. الطبقات الكبري لإبن سعد، ج6، ص76 نام آقاي قليل بن صلت را به كثير تغيير داد. تهذيب الكمال للمزي،ج24، ص128 پس در رابطه با اسم عمر بن علي بن ابي طالب، نه تنها مدحي و رابطهاي نيست، بلكه يك مقدار سؤال برانگيز هم هست. در رابطه با نامگذاري فرزندش به ابوبكر اينكه اسمش محمد بوده و ابوبكر كنيه است. معمولا كنيه، بعدها، يا توسط مادر يا توسط همسايهها يا در بعضي از مناسبتها، لقب را انتخاب ميكنند. اسم او ابوبكر نبوده بلكه محمد اضعر بوده است. الارشاد للشيخ المفيد، ج1، ص354 - فصول المهمه لإبن الصباغ المالكي، ص141 در رابطه با نامگذاري به عثمان هم اميرالمؤمنين (عليه السلام) خودش فرمود: إنما سميته بإسم أخي عثمان بن مظعون. من از روي علاقهاي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عثمان بن مظعون داشتم، اسم پسرم را عثمان گذاشتم. مقاتل الطالبيين، ص55، تقريب المعارف، ص294 پس اينكه اين آقايان با اين همه جار و جنجال ميگويند: اگر رابطه حضرت علي (عليه السلام) با خلفاء بد بود، چرا اسم فرزندانش را به اسم ابوبكر و عمر و عثمان گذاشت؟ اين تاريخ است. يك دانهاش را هم از منابع شيعه نخوانديم و همه را از منابع اهل سنت خوانديم. ثانيا: مگر در آن زمان، اسم ابوبكر و عمر و عثمان، فقط منحصر به اين سه نفر بود؟ در ميان اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، دهها و صدها نفر بودند به نام ابوبكر، عمر و عثمان. ابن حجر در الإصابه، ج4، ص483، نام 21 نفر از صحابه را نام ميبرد كه نامشان عمر بوده است. شايد اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين نام عمر را به خاطر او انتخاب كرده است. 26 نفر از صحابه را كه نامشان عثمان بوده را نام مي برد. 38 نفر از صحابه را كمه نامشان ابوبكر بوده نام مي برد. اينها همه مشخص است كه در آن زمان، اسامي ابوبكر و عمر و عثمان، يك اسم شايعي بوده است. مثلا در زمان شاه، اگر كسي اسم بچهاش را ميگذاشت محمد رضا، يعني فوري متهم ميكردند كه اين آقا شاه دوست است؟ يك اسم شايعي بوده است. اينها چيزي نيست كه بخواهيم بخاطر آن، اين همه مسئله به پا بكنيم. اضافه بر اين، ميبينيم كه حتي در ميان بعضي از اصحاب أئمه (عليهم السلام)، نام ابوبكر، عمر و عثمان بوده است. حتي اسم يكي از صحابه امام سجاد (عليه السلام)، يزيد بن حاتم بوده است. آيا بايد اين نتيجه را گرفت كه چون اين آقا علاقهاي به يزيد داشته، پدرش اسم يزيد روي او گذاشته است. صدها نفر به نام يزيد داريم از اصحاب امام صادق (عليه السلام) بودند. حتي بعضي از افراد بودند در ميان اصحاب امام صادق (عليه السلام)، كه اسمش شمر است و اسم پدرش هم يزيد است. آيا اين دليل بر اين است كه اين آقا، علاقهاي به شمر بن ذي الجوشن داشت است؟ علاقهاي به يزيد بن معاويه داشته است؟ اين اسامي در آن زمان، يك اسامي رايج بوده و مردم و پدران و مادران اينها را انتخاب ميكردند. * * * * * * * سوال: چون لفظ «مولا»، چندين معنا دارد، لفظ متعين آن، مجمل ميشود و براي اصلي از اصول دين، نمي توان به كلام مجمل تمسك كرد و بايد سراغ ادله ديگر رفت. هر چند كه قرائن بياوريم، لفظ «مولا» را از مجمل بودن خارج نمي سازد. در اين مورد توضيح دهيد. جواب: ما، آن حديثي كه كلمه «مولا» در آن هست را ميبوسيم و كنار ميگذاريم و به آن استدلال نميكنيم. رواياتي است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديث غدير فرمود: علي بن ابي طالب ولي كسي است كه من ولي اويم. شما در اينجا چه ميفرماييد؟ ابن ماجه با سند صحيح از براء بن عازب نقل ميكند كه حضرت فرمود: ألست أولي بالمؤمن من أنفسهم. جمله ألست أولي بالمؤمنين، اشاره به بالاترين مقام نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه ولايت مطلقه بر تمام نفوس و جان و مال و عِرض و دين و آخرت مسلمانها دارد: النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم. اول اعتراف ميگيرد، وقتي همه مردم گفتند: بله، ميفرمايد: هذا ولي من أنا مولاه. اين علي، ولي كسي است كه من مولاي او هستم. درباره «ولي» كه ديگر صحبتي نداريم. در صحيح مسلم، ج5، ص152، خود خليفه دوم، كلمه «ولي» را، هم در حق خودش و هم در حق ابوبكر اطلاق ميكند. همچنين، عمر ميگويد: لو كان سالم مولي حذيفه حيا لوليته. اگر سالم، مولاي حذيفه زنده بود، او را ولي قرار ميدادم. در برخي از روايات صحيح هم آمده و الباني هم در ذيل روايت ميگويد صحيح است و همچنين در حديث مسند بزار آمده كه: من كنت وليه، فإن عليا وليه. هر كس من ولي او هستم، علي ولي اوست. هيثمي ميگويد: روايت صحيح است. مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص107 - مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص130 آقاي نسائي در خصائص با سند صحيح نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غدير فرمود: من كنت وليه فهذا وليه. خصائص امير المؤمنين، ص93 - السنن الكبرى للنسائي، ج5، ص45 - مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص109 حاكم نيشابوري ميگويد: اين روايت صحيح است به شرط شيخين. همچنين ابن كثير در روايت صحيحي نقل ميكند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: أيها الناس إني وليكم؟ قالوا: صدقت! فرفع يد علي فقال هذا وليي و المؤدي عني و إن الله موالي من والاه، و معادي من عاداه. آيا من ولي شما هستم؟ مردم گفتند: راست ميگويي، تو ولي ما هستي. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دست علي را گرفت و بلند كرد و گفت: اين علي، ولي از طرف من است و أدا كننده آنچه كه مربوط به رسالت من است. جالب اينكه ابن كثير دمشقي ميگويد: استاد ما ذهبي گفته كه اين روايت، روايت درستي است. البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص232 البته دهها جواب ديگر هم هست و لغويين و مفسرين گفته اند كه مراد، ولي امر است. شخصيتهاي برجسته اهل سنت صراحت دارند كه مراد از «مولا» در اينجا، عبارت از امامت و ولايت و خلافت صريح علي بن ابي طالب است. * * * * * * * سؤال: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بارها ولايت حضرت علي (عليه السلام) را تأييد كردند. پس چرا بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بيشتر مسلمانان، ولايت حضرت علي (عليه السلام) را قبول نكردند؟ جواب: مسأله مهم در اينجا، اين است كه عزيزان اهل سنت، از صحابه، يك قداست فوق عصمت انبياء درست كردهاند و ميگويند هر آنچه كه صحابه انجام بدهند، وحي منزل است. ما بحث امامت حضرت علي (عليه السلام) را مطرح ميكنيم مي گويند: چرا صحابه امامت او را قبول نكردند؟ عصمت أئمه (عليهم السلام) را مطرح ميكنيم، صحابه را جلو مياندازند. قضيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مطرح ميكنيم، صحابه را جلو ميكشند. يعني اين آقايان آمدند از صحابه، يك سنگر فولاديني درست كردهاند و هر كجا با مشكل مواجه ميشوند، در اين سنگر فولادين صحابه، سنگر ميگيرند، هم ميخواهند جواب بدهند و هم حمله كنند. من به دو سه نمونه اشاره ميكنم تا اين آقايان يقين كنند كه عدالت و عصمت صحابه، سراب و خيالي بيشتر نيست. در زمان دودمان بنياميه اين مسائل را منتشر كردند تا مردم را از اهل بيت (عليهم السلام) جدا كنند. در خود صحيح مسلم و صحيح بخاري، عايشه ميگويد: يا رسول الله! آيا حجر اسماعيل، جزء خانه خداست يا نه؟ ميفرمايد: بله. عايشه ميگويد: پس چرا داخل خانه خدا نميكنيد؟ ميفرمايد: و لو لا أن قومك حديث عهدهم بالجاهلية فأخاف أن تنكر قلوبهم أن أدخل الجدر في البيت. بخاطر اينكه قوم تو، هنوز آثار جاهليت از دلشان بيرون نرفته است. اگر من حجر اسماعيل را داخل خانه خدا كنم، آنان از اسلام فرار ميكند و قلب آنان، ايمان را انكار ميكند. صحيح بخاري، ج2، ص156 در روايت ديگر فرمود: يا عائشه! لولا قومك حديث عهد بكفر. قوم تو، هنوز آن آثار كفر از روحيهشان بيرون نرفته است و اگر من خاطر جمع بودم، ميآمدم حجر اسماعيل را داخل خانه ميكردم و براي خانه خدا دو تا درب قرار ميدادم. صحيح البخاري، ج1، ص40 اين مشخص است و شوخي بردار نيست. اين كتاب كافي نيست، بلكه صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير صحاح سته است. وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد قوم عايشه اين جملات را ميگويد، تكليف ديگران روشن است. شما معتقديد كه أول من آمن بالرسول، پدر عايشه، ابوبكر بوده است. به عنوان نمونه، قرآن را ورق ميزنيم: آيه 11 سوره جمعه، اينچنين است: و إذا رأوا تجارة أو لهوا انفضوا إليها و تركوك قائما قل ما عند الله خير من اللهو و من التجارة و الله خير الرازقين. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مسجد مدينه، در اواخر عمر خود، نماز جمعه ميخواند. وقتي مردم صداي طبل و دهل شنيدند و متوجه شدند كه از طرف شام، قبيلهاي براي فروختن خواروبار آمده اند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در مسجد، در حال نماز، تنها گذاشتند و براي تجارت و لهو و لعب، از مسجد بيرون رفتند. جالب اين است كه بخاري از جابر بن عبد الله انصاري نقل ميكند: مسجدي كه مملو از جمعيت بود، غير از 12 نفر، همه از مسجد رفتند بيرون. جالب اينكه در صحيح بخاري، ج6، ص63 حالا سؤال ميكنيم: اگر يكي از علماي شما مانند عبد الحميد يا قرضاوي نماز جمعه بخواند و صداي دهل و طبل و آواز از بيرون بيايد و مردم فرار كنند و دنبال خريد و لهو و لعب بروند، شما اسم اينها را چه ميگذاريد؟ چه تعبيري درباره آنها ميكنيد؟ هر تعبيري كه كرديد، ما با سه درجه تخفيف، در رابطه با اين صحابه ميگوييم. در روايت آمده كه: بينما نحن نصلى مع النبي صلى الله عليه و سلم، إذ أقبلت من الشام عير تحمل طعاما، فالتفتوا إليها، حتى ما بقي مع النبي صلى الله عليه و سلم إلا إثنى عشر رجلا؛ فنزلت "و إذا رأوا تجارة أو لهوا انفضوا إليها". ما مشغول نماز بوديم كه قافلهاي از شام رسيد و خواروبار آورده بود. تمام مردم نماز را شكستند و پريدند بيرون، غير از دوازده نفر. صحيح البخاري، ج3، ص6 خب! اين صحابهاي كه تا اين اندازه با مسائل اسلامي أنس نگرفتند و روحيه اسلامي در كالبدشان دميده نشده، حتي به اين اندازه هم متوجه نيست كه پشت سر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز ميخوانند، نماز را بشكنند و سراغ خريد بروند، علاوه بر اينكه خلاف شرع است، حرام و گناه است، جسارت و اهانت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كه ايستاده در حال نماز بود، رها كردند و سراغ خريد و لهو و لعب رفتند، شما ميخواهيد بگوييد اين صحابهاي كه جلوي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اينگونه هستند، اينها بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيايند درباره مسأله خلافت حضرت علي (عليه السلام) بگويند: يا رسول الله! سمعاً و طاعةً؟! حضرت علي (عليه السلام) ولي و خليفه ماست؟ اين صحابهاي كه در قضيه حج عمره كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود از احرام بيرون بيايند و آن صحابه، تعبير وقيح را نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بكار بردند و گفتند كه ما از احرام بيرون بياييم و: أمرنا ان نفضي إلى نسائنا فنأتي عرفة تقطر مذاكيرنا المنى. برويم با زنانمان همبستر شويم و در حالي كه مني از ما سرازير است، به طرف عرفات بريم. صحيح مسلم، ج4، ص37 در آخرين لحظه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواهد وصيت بنويسد. شما ببينيد در رابطه با قضيه وصيت، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميگويد: قلم و كاغذي بياوريد تا من چيزي بنويسم كه هرگز گمراه نشويد. تمام شارحين صحيح مسلم و صحيح بخاري گفتهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم): أراد أن يصرح باسم خلفاء من بعده. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواهد نام خلفاء را در آنجا بنويسد. خب، صحابه چه گفتند؟ گفتند: إن الرجل ليهجر. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هذيان ميگويد. پس مخالفت صحابه يا موافقت صحابه، نميتواند ملاك مشروعيت براي ما باشد و ما بايد تابع سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشيم نه سنت صحابه. آقايان اهل سنت به ما اعتراض ميكنند كه شما قول أئمه (عليهم السلام) را مثل قول پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميدانيد. ائمه ما، پشتوانه آيه تطهير دارند، پشتوانه آيه إنما وليكم الله دارند، پشتوانه حديث ثقلين، حديث سفينه دارند و عصمت أئمه (عليهم السلام) با هزار و يك دليل ثابت است. مضافا به اينكه أئمه (عليهم السلام) ميگويند كه ما هر چه ميگوييم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. يك نفر در طول اين 250 سال، نتوانسته است كوچكترين نقطه ضعفي بر ائمه شيعه بگيرد. در اينجا من تحدّي ميكنم كه اگر كسي از علماي اهل سنت بتواند يك نقطه ضعف از امام حسن (عليه السلام) گرفته تا امام عسكري (عليه السلام) بياورد، ما جايزه ميدهيم. حال آنكه مخالفين، دنبال اين بودند كه از اهل بيت (عليهم السلام) يك نقطه ضعف بگيرند تا اين را به رخشان بكشند. آقاي ذهبي، وقتي به تك تك أئمه (عليهم السلام) ميرسد، تعابير خيلي بلند بكار مي برد. به امام رضا (عليه السلام) كه مي رسد، ميگويد: شايستهترين فرد براي خلافت بوده است. به امام صادق (عليه السلام) كه ميرسد، ميگويد: شايستهتر از منصور براي خلافت بوده است. به امام كاظم (عليه السلام) ميرسد، ميگويد: شايستهتر از هارون براي خلافت بوده است. و بهترين افراد روي زمين بودند، در زهد و عبادت و تقوا بينظير بودند و ... . اينها با اين پشتوانه، به ما اعتراض ميكنند، ولي خود آقايان، كنار سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، سنت صحابه را درست كردند. حتي در بعضي از موارد، نظر ميدهند كه اگر چنانچه سنت صحابه با سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معارضه كرد، سنت صحابه مقدم بر سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است! در اينجا فقط بايد گفت: إنا لله و إنا اليه راجعون. * * * * * * * سؤال: قبل از اسلام، حجت روي زمين چه كسي بود؟ آيا آيه اي در قرآن هست كه خداوند فرمودند زمين از حجت خالي نخواهد شد؟ جواب: در اينجا، هم آقايان اهل سنت جواب دادند و هم شيعيان بر اينكه اوصياي انبياي گذشته، حجت قبل از ظهور اسلام بودهاند. علامه مجلسي صراحت دارد بر اينكه: و أما أبو طالب فإنه كان من أوصياء إبراهيم و إسماعيل (عليهما السلام). بحار الانوار للمجلسي، ج17، ص142 احمد بن حنبل با سند صحيح نقل ميكند: ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله بهم عن أهل الأرض. بعد از حضرت نوح (عليه السلام) تا الآن، همواره بر روي كره زمين، هفت نفر از اولياء خدا هستند كه اگر اين اولياء خدا نباشند، زمين ساكنانش را در خود ميبلعد. خدا به بركت اين هفت نفر، بلاها را از زمين برميدارد. الدر المنثور للسيوطي، ج1، ص321 - سبل الهدي للصالحي الشامي، ج1، ص256 و همچنين آقايان معتقد هستند بر اينكه: أربعة من الأنبياء احياء أمان لأهل الأرض اثنان في الأرض الخضر و إلياس و إثنان في السماء إدريس و عيسى. چهار تن از انبياء (عليهم السلام) زنده اند و مايه امنيت اهل زمين هستند. دو نفر در آسمان هستند حضرت خضر و إلياس (عليهما السلام) و دو نفر هم در زمين هستند حضرت ادريس و عيسي (عليهما السلام). الدر المنثور للسيوطي، ج4، ص239 - فتح الباري لإبن حجر، ج6، ص310 خود قرطبي ميگويد: إن الخضر و إلياس لا يزالان حيين في الأرض ما دام القرآن على الأرض، فإذا رفع ماتا. حضرت خضر و الياس (عليهما السلام) زنده و در روي كره زمين هستند. مادامي كه قرآن روي زمين است، حضرت خضر و الياس (عليهما السلام) هم در روي زمين زنده و باقي هستند. تفسير القرطبي، ج11، ص43 * * * * * * * سؤال: هنگامي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آخر عمر خود فرمودند: قلم و كاغذ بياوريد تا من براي شما چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. چرا عمر با اين كار مخالفت كرد و چرا حضرت علي (عليه السلام) با عمر مخالفت نكرد و مانع كارش نشد؟ جواب: آقايان خودشان نقل كردند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: قلمي و كاغذي بياوريد بنويسم چيزي كه شما بعد از من ديگر دچار گمراهي نشويد. فاختلف اهل البيت فاختصموا. اختلاف در خانه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آغاز شد و با هم به خصومت برخاستند. منهم من يقول قربوا يكتب لكم النبي صلى الله عليه و سلم كتابا لن تضلوا بعده و منهم من يقول ما قال عمر، فلما أكثروا اللغو و الاختلاف عند النبي صلى الله عليه و سلم، قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: قوموا. تعدادي كه علي و طرفدارانش بودند، مي گفتند: قلمي و كاغذي بياوريد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي بنويسد و طرفداران عمر هم مي گفتند: نبايد قلم و كاغذ بياوريد. وقتي حرفهاي چرت و پرت و اختلاف و داد و بيداد زياد شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) غمناك شد و فرمود: از خانه من برويد بيرون. پيامبري كه مفتخر به: و إنك لعلي خلق عظيم (سوره قلم/آيه4) است، به قدري از اين درگيري و اختلاف جلوي چشم او ناراحت شد كه فرمودند از خانه من برويد بيرون. ابن عباس ميگفت: سر چشمه مصيبت، از روزي آغاز شد كه مانع شدند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين وصيتنامه را بنويسد. صحيح البخاري، ج7، ص9 - مسند احمد، ج1، ص324 در روايت ديگري آمده است كه: فاختلفوا و كثر اللغط قال قوموا عنى و لا ينبغي عندي التنازع. اختلاف و سر و صدا زياد شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: از خانه من بيرون برويد، شايسته نيست كه نزد من تنازع كنيد. صحيح بخاري، ج1، ص37 جالب اينكه آقاي طبراني نقل ميكند كه وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: قلم و كاغذ بياوريد ... و عمر و طرفدارانش گفتند: نياوريد، فقالت النسوة من وراء الستر: ألا تسمعون ما يقول رسول الله صلى الله عليه و سلم؟ فقلت: إنكن صواحبات يوسف، إذا مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم عصرتن أعينكن و إذا صح ركبتن عنقه، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أحزنتني فإنهن خير منكم. زنها از پشت پرده صدا كردند: آيا نميشنويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه ميگويد؟ چرا قلم و كاغذ نميآوريد؟ عمر گفت: شما جزء همان زنان فتنه اطراف يوسف هستيد - آنهايي كه به خاطر يوسف به فتنه افتادند - وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مريض ميشود، از چشمتان اشك ميريزد و وقتي سالم ميشود، بر گردنش سوار ميشويد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: اين زنها را رها كنيد، اينها بهتر از شما هستند. معجم الاوسط للطبراني، ج5، ص288 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص34 - كنزالعمال للمتقي هندي، ج5، ص644 - إمتاع الاسماع مقريزي، ص 546 چقدر عبارت زشتي است؟ اگر چنين تعبيري را، حتي پسر به مادر خودش بكند، برادر به خواهر خودش بكند، او را مذمت ميكنند. جلوي چشم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به زنان اينگونه ميگويد. يكي از زنان در آن مجلس، زينب بنت جحش بوده است. اين نشان ميدهد كه نه تنها حضرت علي (عليه السلام) و طرفدارانش مخالفت كردند، ولي آنها نگذاشتند، حتي زنها هم اعتراض كردند و اينها برخوردشان اين شكلي بود و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم صلاح نديد در آخرين لحظه، با درگيري و خشونت صحابه در جلوي چشمش مواجه شود و همه را از خانه بيرون كرد. در بعضي از روايات آمده كه ابن عباس - عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - بعد از اينكه آنها رفتند بيرون، گفت: يا رسول الله! اجازه ميدهيد من كاغذ و قلمي بياورم تا بنويسيد. حضرت فرمود: أبعد ما قال الرجل. بعد از اينكه به من اتهام زدند كه دارم هذيان ميگويم؟ يعني الان نوشتن، چه فايدهاي دارد؟ چون ميگويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين را در حال هذيان نوشته است. ساير نامههاي من هم زير سؤال ميرود. لذا نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعدا هم با اينكه عباس، اعلام آمادگي كرد، اقدام ننمود. * * * * * * * سؤال: ميگويند: عثمان، قرآن را جمعآوري كرده است و شيعه معتقد است كه قرآن تحريف شده است. آيا اين درست است؟ در روايات آمده كه حضرت علي (عليه السلام) براي اينكه فدك را بگيرد، قيام كرده است؛ ولي از اينكه در قرآن تحريف ايجاد شده، قيام ننموده است. در حالي كه بر او واجب بود از قرآن دفاع كند؟ جواب: اينكه ميگويند عثمان، قرآن را جمع كرد، دروغ محض و شايعه است. قرآن در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جمع شده بود. پيامبري كه دستور ميدهد مردم قرآن بخوانند و بعضيها شب تا صبح قرآن تلاوت ميكردند، در قضيه جنگ بئر معونه، نزديك هفتاد نفر از حافظان قرآن شهيد شدند، و وقتي ميفرمايد: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و سنتي (بر فرض اين كه اهل بيتي نباشد) اگر كتاب نوشته نشده بود، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به چه چيزي توصيه ميكرد؟ وقتي فرمودند: إني اوصيكم بكتاب الله. يعني كتاب قرآني كه در زمان عثمان نوشته خواهد شد؟ آيا اين قبول است؟ بزرگان اهل سنت مفصل در اين زمينه آورده اند كه قرآن توسط پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و در عهد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جمعآوري شده است. كتاب الإتقان سيوطي، ج1، ص62 روايات متعددي نقل ميكند كه قرآن زمان خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جمعآوري شده است. همچنين در تفسير البيان، ج1، ص63 و 64 و إعجاز القرآن، ص36. اما در زمان عثمان چه كردند؟ در صحيح بخاري آمده است از شبعه از قتاده از أنس، قال: جمع القرآن على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم أربعة كلهم من الأنصار أبى و معاذ بن جبل و أبو زيد و زيد ابن ثابت. در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چهار نفر قرآن را جمع كردند كه همگي از انصار بودند: أُبي بن كعب، معاذ بن جبل، ابو زيد و زيد بن ثابت. صحيح البخاري، ج4، ص229 و ج6، ص103 پس، قرآن در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جمع شده است. نيازي هم نبود كه بعدها جمع شود. اين شايعات را در زمان بني اميه درست كردند تا فضايلي براي آقاي ابوبكر و عمر و عثمان درست كنند. وگرنه آنچه كه در رابطه با عثمان است، در صحيح بخاري آمده كه از حذيفه نقل ميكند: ما آمديم نزد عثمان و گفتيم: رفته بوديم به شام و آذربايجان و ارمنستان و غيره. هر كدام از اين بلاد، قرآن را به يك لحن و قرائتي ميخواندند و ما ميترسيم كه در نتيجه اين اختلاف قرائات، دچار مشكل بشويم و قرآن هم مثل تورات و انجيل، گرفتار تحريف بشود. عثمان شخصي را فرستاد به دنبال حفصه و گفت: قرآنتان را بدهيد، لازم داريم: حتى إذا نسخوا الصحف في المصاحف، رد عثمان الصحف إلى حفصة. قرآن را از حفصه - دختر عمر - گرفت و از روي آن استنساخ كرد و قرآن را به حفصه پس داد. فأرسل إلى كل أفق بمصحف مما نسخوا و أمر بما سواه من القرآن في كل صحيفة أو مصحف أن يحرق. گفت: فقط قرآن خانم حفصه بايد خوانده بشود و غير از او هر كس، هر قرآني دارد، بايد آتش بزند. تمام قرآنهايي كه در خانههاي مردم بود، به دستور آقاي عثمان، آتش زدند. فقط يك قرآن ماند، آن هم به قرائت أم المؤمنين حفصه. صحيح البخاري، ج6، ص99 اين در صحيح بخاري است و از كتابهاي دست دوم و سوم شما نيست و از كتب شيعه هم نيست. لطفا ديگر اينگونه سؤال نكنيد. اگر كسي آمد اينچنين شبههاي كرد، ما نظرمان اين است كه شما جوان سني آگاه باشيد و آن حقائقي كه در كتابهاي معتبر شما بيان شده، اين حقايق را منتشر كنيد، نه موهومات و مطالب سرابي را و نه مطالب خلافي را كه در زمان بني اميه مطرح كردند. اما در رابطه با اينكه شيعه معتقد به تحريف قرآن است، اين بهتان به شيعه هست. بزرگان ما از زمان شيخ مفيد (ره) تا امام راحل (ره)، همه معتقد هستند قرآني كه در ميان مردم هست، همان قرآن نازل شده بر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. علامه حلي (ره) ميگويد: كسي كه بگويد قرآن تحريف شده، در حقيقت تشكيك در تنها معجزه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميكند؛ يعني معجزه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را انكار ميكند. حضرت آيه الله العظمي خويي (ره) ميفرمايد: القول بتحريف القرآن قول خرافة و خيال. هر كس بگويد قرآن تحريف شده اين گفتارش خيال و خرافات است. حضرت امام (رضوان الله تعالي عليه) ميفرمايد: كسي كه داراي ذرهاي عقل باشد، به طرف اعتقاد به تحريف قرآن نميرود. در جاي ديگر هم سؤال شده بود كه شما در كافي روايتي داريد كه ميگويد: قرآن 17000 آيه دارد، در حاليكه قرآن موجود، 6236 آيه دارد. اينكه اين نسخهاي كه در كافي آمده، نسخه مُصحّف است و اشتباه چاپي است. در نسخههاي قبل، نسخه مرحوم علامه مجلسي، به جاي «سبعة عشر ألف»(17000)، «سبعة ألف»(7000) است. اين «عشر»، اين اشتباه چاپي است. ولي شما جواب بدهيد: جناب سيوطي در كتاب الاتقان، ج1، ص121 از قول عمر بن خطاب با سند موثق ميگويد: قرآني كه بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد، يك ميليون و صد و بيست و هفت هزار حرف داشته است. اما قرآني كه الآن دست شماست، چند تا حرف دارد؟ آقاي امام قرطبي در تفسيرشان، ج1، ص124، ميگويد: در زمان حجاج بن يوسف ثقفي دستور دادند و قراء و حفاظ را جمع كردند و آيات و كلمات و حروف قرآن را شمردند. تمام حروف قرآن سيصد و چهل هزار و هفتصد و چهل و هفت حرف شد. تفسير قرطبي، ج1، ص64 خب! به تعبير خليفه دوم، دو سوم قرآن تحريف شده است. اين دو سوم كجا رفته است؟ جواب بدهيد. روايات متعددي از خود عمر، از عايشه، أبي بن كعب، ابو سعيد خدري، ميگويند: اين سوره احزاب كه شما ميخوانيد و 72 آيه بيشتر ندارد، در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه ما ميخوانديم، به اندازه سوره بقره بود يعني 280 آيه داشت. اين 200 آيه كجا رفته است؟ به ما نشان بدهيد. عايشه ام المؤمنين ميگويد: و لقد كان في صحيفة تحت سريري. فلما مات رسول الله صلى الله عليه و سلم و تشاغلنا بموته، دخل داجن فأكلها. وقتي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، من بعضي از تكههاي قرآن را زير متكاي خودم گذاشته بودم و يك بزغالهاي آمد همه را خورد. قرآن و آيهاش رفت در شكم بزغاله، كسي هم خبردار نشد. سنن ابن ماجه، ج1، ص626 - معجم الاوسط للطبراني، ج8، ص12 - الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص135 - اگر بنا است كسي سؤال طرح كند، ما از شما أولي به طرح سؤال هستيم. ولي ما ميگوييم صلاح نيست، نه شما به ما بگوييد قائل به تحريف قرآن هستيم، نه ما به شما بگوييم كه قائل به تحريف قرآن هستيد. هم بزرگان شما منكر تحريف قرآن هستند و هم بزرگان ما. روزي كه بحث تحريف قرآن مطرح شد، در كليساها جشن گرفتند. كه الحمدلله قرآن اهل مسلمانان هم تحريف شده. اينها به صلاح نيست. ما نياييم آبروي همديگر را ببريم، نه شما عليه شيعه و نه شيعه عليه شما. بيائيم اگر روايات ضعيف و جعلي و دروغيني وجود دارد، هم شما رسما اعلام كنيد كه اين روايات مورد تأييد ما نيست و علماي ما هم بايد جمع بشوند و روايات ضعيف، جعلي و ساختگي را معين كنند و بگويند كه اين روايات مورد تأييد ما نيست. * * * * * * * سؤال: آيا ابوبكر و عمر در تشييع و تدفين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شركت كردند يا نه؟ از كتب اهل سنت لطفا جواب دهيد. جواب: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روز دوشنبه از دنيا رفتند و شب چهارشنبه هم دفن شدند. در اين دو سه روز، صحابه از مدينه و اطراف ميآمدند بر جنازه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز ميخواندند و ميرفتند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) تشييع نشد. در همانجايي كه از دنيا رفته بود، همانجا هم دفن شد. البته اين را آقايان اهل سنت آوردهاند كه خود عايشه گفت: والله ما علمنا بدفن رسول الله صلى الله عليه و سلم حتى سمعنا صوت المساحي في جوف ليلة الأربعاء. ما نفهميديم چه زماني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را دفن كردند. ديديم صداي كلنگ براي كندن قبر ميآيد. مسند احمد، ج6، ص62 - السنن الكبرى للبيهقي، ج3، ص409 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص291 اينها در مراسم دفن حضور نداشتند. از خود ابوبكر هم سؤال كردند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در چند تا كفن پوشاندند؟ گفت: من نميدانم، برويد از علي سؤال كنيد. كنزالعمال للمتقي هندي، ج3، ص140 * * * * * * * سوال: آيا كساني كه مورد لعن خداوند قرار گرفتهاند، آيا ما و ديگران هم حق لعن آنها را داريم؟ جواب: در بعضي از روايات اهل سنت داريم: ما لي لا ألعن من لعنه رسول الله؟ چرا ما لعنت نكنيم كسي را كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) لعنت كرده است؟ صحيح البخاري، ج7، ص63 - دعاي طبراني، ص587 - رياض الصالحين نووي، ص647 در قرآن، مجموعاً 37 آيه داريم در رابطه با لعن: لعن شيطان، لعن نصاري، لعن يهود، لعن ظالم، لعن دروغگو. همچنين در كتاب موسوعة اطراف الحديث النبوي، در مادة لعن، 300 روايت آورده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) افراد يا قبايلي يا صاحبان حرفهاي را لعنت كرده است. اين قضيه، در كتاب و سنت است؛ ولي اگر براي ما محرز بشود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و يا معصوم (عليهم السلام) كسي را عينا لعنت كرده، ما هم لعنت ميكنيم. ولي به تعبير امام راحل (رضوان الله تعالي عليه): اگر درباره كسي، لعن از معصوم (عليهم السلام) نرسيده باشد، ما او را لعن نميكنيم. اگر اشتباه نكنم، اين عبارت را در آخر كتاب شرح دعاي سحر امام (ره) ديدم. به صورت كلي، لعن كردن، لعن بر اعداء اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، لعن بر دودمان بني اميه كه در قرآن الشجرة الملعونة هستند و همه مفسرين گفتهاند كه اين آيه مربوط به بني اميه است. البته من احساس ميكنم كه اين عزيزمان، مطلبي را ميخواست برساند، ولي نتوانست. اهل سنت، روايتي درست كردند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: أللهم! إنما أنا بشر، فأي المسلمين لعنته أو سببته فاجعله له زكاة و أجرا. هر كس را كه من لعنت كردم، خدايا! لعنت مرا مايه تزكيه و أجر او قرار بده. صحيح مسلم، ج8، ص24 يك روز، من در مكه مهمان آقاي دكتر غامدي - از اساتيد دانشگاه أم القري - بودم. بحث لعن پيش آمد و ايشان اين روايت را براي من خواندند. حتي ذهبي ميگويد: لعن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي معاويه، يكي از فضايل معاويه است. گفتم خب، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده: لعن الله الراشي و المرتشي. خدا لعنت كند رشوه گيرنده و رشوه دهنده. مسند احمد، ج2، ص190 - مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج4، ص102 يعني رشوه حلال است؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده: خدا لعنت كند آن زناني را كه زنا ميكنند. پس زنا كردن، عين رحمت است؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده: خدا لعنت كند قمار بازها را. پس قمار بازي، بايد عين رحمت باشد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فقط معاويه را كه لعنت نكرده، 300 مورد لعن از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ثبت شده است. بنابراين، ما نياييم يك شعري بگوييم كه در قافيهاش گير كنيم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ديد كه ابو سفيان سوار شتر است. معاويه در جلو، برادرش يزيد هم عقب. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: لعن الله الراكب و السائق و الماشي. خدا لعنت كند كسي كه بالاي شتر است، كسي كه جلوي شتر است و كسي كه دنبال آنها ميرود. اينها ديدند كه اين حديث در ميان مردم آمده است. آمدند حديث درست كردند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده: خدايا هر كسي را من لعن كردم و فحش دادم، لعن و فحش من، براي او من رحمت باشد. از آن طرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: المومن لا يكون سبابا و لا فحاشا. مؤمن حق فحش دادن ندارد. حتي در كتابهاي اهل سنت نوشتهاند كه اگر كسي به كسي فحش بدهد و به او بگويد كافر يا منافق، حتي فحشهاي مؤدبانه، حاكم شرع او را تعزيز ميكند و شلاق ميزند. * * * * * * * سؤال: اگر غدير خم در تاريخ اتفاق افتاده است، پس چرا الآن شيعيان در جهان كم هستند؟ جواب: اين هم يكي از مشكلات ماست. چنانچه آقاي قرضاوي در مصاحبهاي كه در هشتم ماه رمضان امسال داشت، حديث: ستفترق امتي على ثلاث و سبعين فرقة، كلها في النار إلا فرقة واحدة. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: امت من به 73 فرقه منشعب مي شوند و 72 فرقه اهل هلاكت و آتش هستند و يك فرقه اهل نجات هستند. مجمع الزوائد هيثمي، ج6، ص226 - تفسير رازي، ج1، ص4 - تفسير ابن كثير، ج2، ص482 - تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر، ج24، ص53 - ميزان الاعتدال ذهبي، ج2، ص430 - لسان الميزان ابن حجر، ج3، ص291 - إمتاع الأسماع مقريزي، ج14، ص98 را مطرح كرد و گفت: هيچ شكي نيست كه ما اهل سنت، أكثريت هستيم و حق هم با ماست و شيعه در اقليت است و اينها باطل هستند. اگر ما اين را در نظر بگيريم، پس بنابراين حق با مسيحيهاست. چون آمار مسيحيها بيشتر از مسلمانان است و 33 % جمعيت جهان را تشكيل ميدهند و مسلمانان 21 % را. پس حق با مسيحيهاست. اگر يك مسيحي با يك مسلمان بحث كند و بگويد كه ما اكثريت هستيم، بنابراين ما به حقيم و شما مسلمانها باطل هستيد. آماري كه بنده دارم، مربوط به يك سال قبل است، 14/04/1386. در سايت هاي مختلف هم اين آمار آمد. آماري را كه مراكز آمارگيري گرفته بودند، اين بود: 33% : مسيحيان 21% : مسلمانان (شيعه و اهل سنت و ...) 16% : مردمان بي دين و لائيك 14% : هندوئيسم 6% : بودائي 33/0 % : سيك ها در هند (كمتر از نيم درصد) 22/0% : يهوديان (يك پنجم يك درصد) و ... . پس اگر ما اينطور فكر كنيم، كلاهمان پس معركه است. قرآن صراحت دارد كه اكثر جمعيت، از حق اعراض ميكنند. اگر ما همين آيه را بخوانيم و از شما سؤال كنيم: أكثرهم لا يعلمون الحق فهم معرضون (سوره انبياء/آيه24) اكثريت مردم حق را نميفهمند و از حق اعراض ميكنند. پس آقايان اهل سنت طبق اين آيه، در اكثريت هستند. آيا از ما ميپذيريد؟ و اكثرهم للحق كارهون (سوره مؤمنون/آيه70) اكثر مردم، از حق كراهت دارند و بدشان ميآيد. ما ميگوييم شيعه هستيم و در اقليتيم و اكثريت كه شما هستيد، از حق شيعه فراري هستيد؟ آيا شما اين را ميپذيريد؟ لقد حق القول على أكثرهم فهم لا يؤمنون (سوره يس/آيه7) حق براي اكثر آنها آشكار شد، ولي زير بار نمي روند. و قليل من عبادي الشكور (سوره سبأ/آيه13) خداي عالم همواره تعداد كم را تجليل كرده است. همچنين: كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن الله (سوره بقره/آيه249) حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال تبليغ كرد: و ما كان أكثرهم مؤمنين (سوره شعراء/آيه 121) و ما آمن معه إلا قليل (سوره هود/ آيه40) جز تعداد اندكي، به حضرت نوح (عليه السلام) ايمان نياوردند. و نيز اين روايت را نيز اهل سنت آوردهاند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: عن ابن عمر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما اختلفت أمة بعد نبيها إلا ظهر أهل باطلها على أهل حقها. رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: هيچ امتي بعد از پيامبرشان اختلاف نكردند الا اين كه اهل باطل در آن مورد بر اهل حق پيروز گرديد. المعجم الأوسط ، طبراني، ج 7، ص 370. پس نه اكثريت ملاك حقانيت است، نه اقليت ملاك باطل. آنچه با گفتار خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تطبيق كند، ولو يك نفر در كره زمين باشد، آن حق است و اگر كسي بخواهد با قرآن و سنت مخالف باشد و لو كل جمعيت كره زمين هم باشد، باطل است: حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: إن الحق لا يعرف بالرجال، فاعرف الحق تعرف اهله. حق، با شخصيت ها و اكثريت شناخته نمي شود. اول حق را بشناس، سپس اهل حق را شناسائي كن. فيض القدير شرح الجامع الصغير مناوي، ج1، ص28 و 272- تفسير قرطبي، ج1، ص340 وسائل الشيعة، ج27، ص135 - أمالي شيخ مفيد، ص5 و نيز آن حضرت در نهج البلاغه ميفرمايند: أيها الناس لا تستوحشوا في طريق الهدى لقلة أهله در راه حق و هدايت به خاطر كمي اهل آن به وحشت نيافتيد! نهج البلاغة، خطب الإمام علي عليه السلام، ج 2، ص 181. * * * * * * * سؤال: اگر در كتب اهل سنت در مورد كيفيت بيعت گرفتن از حضرت علي (عليه السلام) براي ابوبكر، مطلبي هست، لطفا بيان كنيد. آنچه را هم كه شيعه قبول دارد، لطفا بيان كنيد. جواب: اين بحث يك مقدار بحث عريض و طويلي است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه ميفرمايد: إني كنت أقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتى أبايع. من را از خانهام كشان كشان به مسجد بردند، همانطوري كه شتر را مهار ميزنند تا فرار نكند و او را ميبرند. نهج البلاغه، نامه28، در جواب معاويه همچنين ابن قتيبه دينوري در كتاب الامامة و السياسة مينويسد: علي را كشان كشان به مسجد آوردند و گفتند: با ابوبكر بيعت كن. فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قالوا: إذا والله الذي لا إله إلا هو! نضرب عنقك. فرمود: اگر بيعت نكنم چه ميشود؟ گفتند: به خدا قسم! اگر بيعت نكني، گردنت را ميزنيم. فقال: إذا تقتلون عبد الله و أخا رسوله، قال عمر: أما عبد الله فنعم و أما أخو رسوله فلا. فرمود: پس يك بنده خدا و برادر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كشتهايد. خليفه دوم گفت: بنده خدا آري، ولي برادر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نه. الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص20 در كتاب اثبات الوصية مسعودي از علماي اهل سنت آمده است كه: وقتي علي را به مسجد آوردند: فراموا بأجمعها فتحها فلم يقدروا فمسحوا عليها ابو بكر و هي مضمومة. با كمك تمام افرادي كه آنجا بودند، هرچه خواستند براي بيعت، دست علي را در دست ابوبكر بگذارند، نتوانستند. ابوبكر گفت: حالا كه علي با من بيعت نميكند، من دستم را روي دست علي به عنوان بيعت ميكشم. اثبات الوصية، مسعودي، ص146 در كجاي دنيا داريم كه يك حاكم به عنوان بيعت با شهروند، بيايد دست خود را روي دست شهروند بكشد. اگر بيعت اين است، بله، حضرت علي (عليه السلام) بيعت كرده است. اين يك رقم بيعت بود. يك رقم بيعت هم در صحيح بخاري و مسلم آمده است كه: اميرالمؤمنين (عليه السلام)، مادامي كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود، بيعت نكرد. هيچ كس هم از بنيهاشم بيعت نكردند. بعد از شش ماه آمد بيعت كرد. اين از نظر آقايان اهل سنت بود. ولي از نظر شيعه، مرحوم شيخ مفيد (ره) در كتاب الفصول المختارة، ص56 ميگويد: و المحققون من اهل الامامة يقولون: لم يبايع ساعة قط. محققين شيعه بر اين عقيده هستند كه حضرت علي (عليه السلام) يك ساعت هم با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت نكرد. * * * * * * * سؤال: آيا قضيه كتك خوردن و شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و سقط فرزندش، در كتب اهل سنت هم هست يا فقط كتابهاي شيعه دارند؟ جواب: ما 4 روايت صحيح از منابع اهل سنت داريم در خصوص هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و شهيد كردن ايشان. علماي بزرگ اهل سنت هم معتقدند كه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، صورت گرفته است. بلاذري در انساب الاشراف، طبري و ذهبي، با سند صحيح نقل مي كنند. آقاي شهرستاني - متوفاي 548 - نقل ميكند از نظام و ميگويد: ان عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى القت الجنين من بطنها و كان يصيح أحرقوا دارها بمن فيها و ما كان في الدار غير على و فاطمة و الحسن و الحسين. عمر در روز بيعت، به شكم فاطمه ضربه زد و آن كودكي كه رحم او بود، سقط شد و عمر فرياد كشيد كه خانه را با اهل خانهاش آتش بزنيد و در خانه، غير از علي و فاطمه و حسن و حسين، كس ديگري نبود. الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص57 نه آقاي شهرستاني شيعه است و نه نظام. هر دو از بزرگان اهل سنت هستند. ابن ابي شيبه اين قضيه را آورده است. ابن تيميه، قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را دارد. در رابطه با شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، امام الحرمين جويني - استاد ذهبي است و ذهبي از او اينگونه تعبير ميكند: امام المحدث الأوحد الأكمل. پيشوا و محدث يگانه و كمال يافته. او از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل ميكند: در حاليكه از دنيا ميرفت، به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) نگاه كرد و اشك از چشمان پيامبر سرازير شد و فرمود: و إني لما رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدي، كأني بها و قد دخل الذل بيتها و انتهكت حرمتها و غصبت حقها و منعت إرثها و كسر جنبها و أسقطت جنينها و هي تنادي: يا محمداه! فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث، فتكون أول من يلحقني من أهل بيتي، فتقدم علي محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. فأقول عند ذلك: أللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و أذل من أذلها و خلد في نارك من ضرب جنبها حتى ألقت ولدها، فتقول الملائكة عند ذلك: آمين. وقتي چشمم به زهراء افتاد، به يادم افتاد مصائبي كه بعد از من بر سر زهراء خواهد آمد. گويا ميبينم كه ذلت وارد خانه او شده، احترام او را هتك كردند، حق او را غصب كردند، ارث او را جلوگيري كردند، پهلوي دخترم را شكستهاند، جنين او را سقط كردهاند، دخترم را ميبينيم كه فرياد يا محمدا ميزند، ولي كسي او را جواب نميدهد، هر چه ناله ميكند و فريادرسي ميخواهد، كسي به فريادش نميرسد. دخترم زهراء، اول كسي است كه از اهل بيت من پيش من خواهد آمد. زهراء پيش من خواهد آمد، در حاليكه محزون و غمناك و حقش غصب شده و او را به شهادت رساندهاند. فرائد السمطين لإمام الحرمين الجويني، ج2، ص35-34 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: رضانور -
تاريخ: 13 بهمن 87
11775 - كنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم بطريق مكة وهو متوجه إليها فلما بلغ غدير خم وقف الناس ثم رد من مضى ولحقه من تخلف فلما اجتمع الناس إليه قال أيها الناس هل بلغت قالوا نعم قال اللهم اشهد ثلاث مرار يقولها ثم قال أيها الناس من وليكم قالوا الله ورسوله ثلاثا ثم أخذ بيد علي رضي الله عنه فأقامه ثم قال من كان الله ورسوله وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه الراوي: سعد بن أبي وقاص المحدث: الطحاوي - المصدر: شرح مشكل الآثار - الصفحة أو الرقم: 5/20 خلاصة الدرجة: رواه يعقوب بن جعفر بن أبي كثير وليس بالمشهور بالعلم ولا عند أهله من أهل الثبت في الرواية/ -------------------------------------------------------------------------------- 22867 - من كنت وليه فعلي وليه الراوي: بريدة بن الحصيب الأسلمي المحدث: ابن عدي - المصدر: الكامل في الضعفاء - الصفحة أو الرقم: 3/234 خلاصة الدرجة: [فيه] حسين الأشقر في حديثه بعض ما فيه 174277 - رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو آخذ بيد علي وهو يقول : هذا وليي وأنا وليه ، عاديت من عادى ، وسالمت من سالم الراوي: عبدالله بن مسعود المحدث: ابن تيمية - المصدر: منهاج السنة - الصفحة أو الرقم: 7/398 خلاصة الدرجة: كذب موضوع -------------------------------------------------------------------------------- 176718 - قال علي في الرحبة أنشد بالله رجلا سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم يقول إن الله ولي المؤمنين ومن كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره الراوي: سعيد بن وهب الهمداني المحدث: ابن كثير - المصدر: البداية والنهاية - الصفحة أو الرقم: 5/185 خلاصة الدرجة: إسناده جيد -------------------------------------------------------------------------------- 227310 - رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم آخذا بيد علي فقال هذا وليي وأنا وليه الراوي: عبدالله بن مسعود المحدث: الهيثمي - المصدر: مجمع الزوائد - الصفحة أو الرقم: 9/111 خلاصة الدرجة: فيه المعلى بن عرفان وهو متروك -------------------------------------------------------------------------------- 231585 - فقال من كنت أولى به من نفسه فعلي وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وفي رواية أخصر من هذه فيه عدد الكواكب من قدحان الذهب والفضة وقال فيها أيضا الأكبر كتاب الله والأصغر عترتي وفي رواية لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم من حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن الراوي: زيد بن أرقم المحدث: الهيثمي - المصدر: مجمع الزوائد - الصفحة أو الرقم: 9/166 خلاصة الدرجة: في سند الأول والثاني حكيم بن جبير وهو ضعيف جواب نظر: با سلام دوست گرامي متاسفانه مسئولين سايت درر (که اينگونه پاسخگويي و نظر دادن به روايات کار ايشان است) در مورد هر روايتي که در دفاع از شيعه مطالبي داشته باشد ، ضعيف ترين آنها را مطرح کرده و اصلا روايات صحيحه را مطرح نمي کنند مگر آنکه تنها تمامي اسناد روايت صحيح داشته باشد (که بسيار نادر است) از طرف مقابل رواياتي را که در دفاع از عقائد اهل سنت باشد حتي با سند ضعيف ، به هر نحو ممکن از آن دفاع مي کنند . مي توانيد براي بررسي به رواياتي که ما در سايت مطرح کرده ايم نظر انداخته و آنها را با نظر سايت درر مقايسه کنيد . و نيز مي توانيد نظر سايت درر را در مورد روايت مجعول «کتاب الله وسنتي» جويا شويد ؛ مي گويد صححه الحاکم !!! آيا اهل سنت تصحيح حاکم را قبول دارند ؟ اگر قبول دارند تمامي اين روايات را حاکم تصحيح کرده است . به عنوان مثال به مواردي از تحريف و تقلب هاي اين سايت اشاره مي کنيم : در مورد روايت اول (ش 11775) مي گويد اين روايت را طحاوي نقل کرده است و ضعيف است !!! با اينکه خود طحاوي شبيه اين روايت را تصحيح کرده است !!!: كما حدثنا أَحْمَدُ بن شُعَيْبٍ قال أخبرنا محمد بن الْمُثَنَّى قال حدثنا يحيى بن حَمَّادٍ قال حدثنا أبو عَوَانَةَ عن سُلَيْمَانَ يَعْنِي الأَعْمَشَ قال حدثنا حَبِيبُ بن أبي ثَابِتٍ عن أبي الطُّفَيْلِ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ قال لَمَّا رَجَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عن حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ نَزَلَ بِغَدِيرِ خُمٍّ ، أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمِّمْنَ ثُمَّ قال كَأَنِّي دُعِيتُ فَأَجَبْتُ إنِّي قد تَرَكْتُ فِيكُمْ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ من الآخَرِ كِتَابَ اللَّهِ عز وجل و َعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حتى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ثُمَّ قال : «إنَّ اللَّهَ عز وجل مَوْلاَيَ و أنا وَلِيُّ كل مُؤْمِنٍ» ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رضي الله عنه فقال : « من كنت وَلِيَّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاَهُ وَ عَادِ من عَادَاهُ » فقلت لِزَيْدٍ سَمِعْتُهُ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه و سلم فقال : ما كان في الدَّوْحَاتِ أَحَدٌ إِلاَّ رَآهُ بِعَيْنَيْهِ وَ سَمِعَهُ بِأُذُنَيْهِ . قال أبو جَعْفَر : فَهَذَا الْحَدِيثُ ، صَحِيحُ الإِسْنَادِ لاَ طَعْنَ لأَحَدٍ في أَحَدٍ من رُوَاتِهِ فيه شرح مشكل الآثار ، أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي (متوفاي321هـ) ، ج 5 ، ص 18 و 19 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط مي توانيد جهت بررسي کامل روايات به آدرس هاي ذيل مراجعه نماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3604 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3816 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
2 |
نام و نام خانوادگي: رضانور -
تاريخ: 14 بهمن 87
سلام عليكم. ممنون از اينكه جوابم را دادي. ولي چرا سايت الدرر فيلتر است؟ با هر شبكه اي كه آنلاين ميشويم اين سايت فيلتر است. آيا اين عمل فيلتر كردن مردم را به شك نمي اندازد؟ درضمن سوالي داشتم:در علم رجال شناسي (كتابهاي هشتگانه رجالي شيعه) كداميك به ترتيب داراي اهميت مي باشد و برتر از آن يكي است؟مثلا بين رجال شيخ طوسي و رجال كشي كداميك برتر و حكمش قوي تر است؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي سايت ما تنها پاسخگوي شبهات اعتقادي است ؛ نه شبهات مربوط به بحث فيلترينگ اما باز نشدن سايت درر به علت فيلترينگ نيست ؛ بلکه به علت پايين بودن ظرفيت آن است که معمولا باز نمي شود ، و ظاهرا فيلتر نشده است . اما در علم رجال مهمترين کتاب ، رجال نجاشي است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |