مقالات |  سخنراني ها |  شبکه سلام |  موبايل |  انتشارات |  محصولات نرم افزاري |  ليست پاسخ ها
تاريخ: 25 شهريور 1389
آيا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟
   

بسم الله الرحمن الرحيم

آيا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟

روايت اول: عايشه كنيزي را زينت مي‌كرد تا با آن جوانان قريش را شكار كند!

نقد و بررسى: روايت مجهول السند است!

روايت دوم: همسر نوح و لوط مرتكب فاحشه شدند!    

نقد و بررسي

پاسخ اجمالي

پاسخ تفصيلي

روايت سوم: عايشه چهل دينار از خيانت جمع‌آوري كرده بود!

نقد و بررسى

اموالى كه معاويه به عائشه داده بود

روايت چهارم: يكي از همسران پيامبر، با يكي از صحابه ازدواج كرد!       

نقد و بررسي

تحليل نهائي روايات

ديدگاه علماي شيعه در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران

آلوسي: اتهام اعتقاد شيعيان به فاحشه بودن عائشه، دروغ و تهمت است     

ديدگاه علماي اهل سنت در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران    

تهمت‌هائي كه بزرگان اهل سنت به عائشه زده‌اند

داستان افك و تهمت صحابه به عائشه (به نظر اهل سنت)

صحابه، عائشه را سبّ كردند و به او تهمت زدند

صحابه، عائشه را متهم كردند!

اجراي حد قذف بر صحابه

ترديد رسول خدا (ص)، به پاكدامني عائشه:

مشورت رسول خدا (ص) با اصحاب در باره طلاق عائشه

قهر يك ماهه رسول خدا (ص) با عائشه

تحليل عدم اعتماد رسول خدا (ص) به عائشه

پدر و مادر عائشه نيز اتهام به او را باور كرده بودند

ديگر همسران رسول خدا (ص) نيز عائشه را متهم كرده بودند

نقل روايات شرم‌آور بر زبان عائشه

باكره بودن زنان در بهشت و گفتار خجالت‌آور عائشه

رسول خدا (ص) در حال روزه، زبان عائشه را مي‌مكيد

انتشار محرمانه‌ترين اسرار رسول خدا (ص) و عائشه

پيامبر خدا با عائشه بازي مي‌كرد

زنان در قيامت برهنه محشور مي‌شوند

پيامبر در حال روزه، عائشه را مي‌بوسيد

رسول خدا (ص) ران عائشه برهنه مي‌كرد و صورتش را بر آن مي‌نهاد

تحليل روايات

اتهام غسل كردن عائشه در مقابل برادر رضاعى خويش!

اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشه

عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ

هَمَّامِ بن الحرث

مردي از قبيله نخع

مردي گمنام

مهمان عائشه كه ملحفه زرد بر روي خود انداخته بود

عائشه به خواهرش دستور مى‌داد به مردانى كه او دوست دارد بر او وارد شوند، شير دهد

اتهام برخي از دانشمندان اهل سنت به زنان ساير پيامبران

نتيجه

 

آيا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟

يكى از بحث‌هاى مهمي كه اكثر علماى شيعه و سني بر آن اتفاق دارند، اين است كه هيچ يك از زنان پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله و بلكه هيچ يك از زنان ديگر پيامبران، مرتكب فحشاء نشده‌اند.

در اين ميان گروهى از دشمنان دين، با استناد به روايات ضعيف و متروكى كه در برخى از كتاب‌هاى سنى و شيعى وجود دارد، به برخى از همسران پيامبر تهمت زنا زده‌اند که از ديدگاه ما تهمت به همسران پيامبران در حقيقت طعن بر انبياء است.

 در ابتدا روايات مورد استناد اين افراد را بررسى و سپس ديدگاه علماى شيعه و سنى را در اين زمينه مطرح خواهيم كرد.

روايت اول: عايشه كنيزي را زينت مي‌كرد تا با آن جوانان قريش را شكار كند!

در كتاب‌هاى اهل سنت رواياتى يافت مى‌شود كه اتهاماتى را به همسران پيامبر و مشخصا عائشه نسبت داده‌اند.

ابن أبى شيبه، استاد بخارى در كتاب المصنف روايتى را نقل مى‌كند كه طبق آن عائشه دخترى را براى جلب نظر جوانان قريش آرايش مى‌كرده است:

حدثنا أبو بكر قال نا وكيع عن العلاء بن عبد الكريم اليامي عن عمار بن عمران رجل من زيد الله عن امرأة منهم عن عائشة أنها شوفت جارية وطافت بها وقالت لعلنا نصطاد بها شباب قريش.

از عائشه روايت شده است كه روزى كنيزى را آرايش كرده و او را چرخاند و گفت: شايد بتوانيم با اين كنيز، جوانان قريش را شكار كنيم!

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج4، ص49، ح17664، و ج4، ص484، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

علماى لغت نيز همين روايت را در كتاب‌هاى لغت نقل و كلمات آ‌ن را شرح داده‌اند:

ابن منظور در لسان العرب مى‌نويسد:

وفي حديث عائشة رضي الله عنها: أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت: لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش، أي زينتها.

و در روايت عائشه كه آمده است «أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» يعنى كنيز را زينت كرد!

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج9، ص185، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولى.

و ابن اثير جززى مى‌نويسد:

في حديث عائشة أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد ها بعض فتيان قريش أي زينتها

در روايت عايشه آمده است كه « أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» يعنى كنيز را زينت كرد!

الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفاي606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج2، ص509، تحقيق طاهر أحمد الزاوي ـ محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية ـ بيروت ـ 1399هـ ـ 1979م.

و زبيدى در تاج العروس نيز همين روايت را مطرح و برخى از كلمات آن را شرح مى‌دهد:

المُشَوَّفَةُ، كمُعَظَّمَةٍ: مِن النِّسَاءِ: التي تُظْهِرُ نَفْسَهَا لِيَرَاهَا النَّاسُ، عن أَبي عليٍّ. وشَوَّفَهَا، تَشْوِيفاً: زَيَّنَهَا، ومنه حَدِيثُ عائشةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا: (أَنَّهَا شَوَّفَتْ جَارِيَةً، فطافَتْ بها، وقالتْ: لَعَلَّنَا نَصِيدُ بها بَعْضَ فِتْيَانِ قُرَيْشٍ).

مشوفة‌ مانند معظمة از زنان كسى است كه خود را مى‌آرايد تا مردم او را ببينند؛ و «شوفها» يعنى او را زينت كرد! و از همين باب است روايت عائشه كه گفت:« أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش»

الحسيني الزبيدي، محمد مرتضي (متوفاي1205هـ، تاج العروس من جواهر القاموس، ج23، ص534، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية.

نقد و بررسي: روايت مجهول السند است!

اين روايت همان طور كه از سند آن به روشنى پيدا است، مرسل است و عمار بن عمران آن را از «إمرأة» نقل مى‌كند. هم خود عمار بن عمران فردى است مجهول و هم مشخص نيست كه اين «إمرأة» چه كسى است. پس اين روايت ارزش استدلال ندارد.

از نظر دلالى نيز اگر چه عمل زشتى را به همسر پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت داده‌ است، اما باز دلالت بر ارتكاب فحشا نمى‌كند!

روايت دوم: همسر نوح و لوط مرتكب فاحشه شدند!

مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى مى‌نويسد:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَمَا تَقُولُ فِي مُنَاكَحَةِ النَّاسِ؟ فَإِنِّي قَدْ بَلَغْتُ مَا تَرَاهُ وَمَا تَزَوَّجْتُ قَطُّ فَقَالَ: وَمَا يَمْنَعُكَ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ مَا يَمْنَعُنِي إِلَّا أَنَّنِي أَخْشَى أَنْ لَا تَحِلَّ لِي مُنَاكَحَتُهُمْ فَمَا تَأْمُرُنِي؟ فَقَالَ: فَكَيْفَ تَصْنَعُ وَأَنْتَ شَابٌّ أَ تَصْبِرُ؟ قُلْتُ: أَتَّخِذُ الْجَوَارِيَ قَالَ: فَهَاتِ الْآنَ فَبِمَا تَسْتَحِلُّ الْجَوَارِيَ؟ قُلْتُ: إِنَّ الْأَمَةَ لَيْسَتْ بِمَنْزِلَةِ الْحُرَّةِ إِنْ رَابَتْنِي بِشَيْ‏ءٍ بِعْتُهَا وَاعْتَزَلْتُهَا قَالَ: فَحَدِّثْنِي بِمَا اسْتَحْلَلْتَهَا قَالَ: فَلَمْ يَكُنْ عِنْدِي جَوَابٌ فَقُلْتُ لَهُ: فَمَا تَرَى أَتَزَوَّجُ؟ فَقَالَ مَا أُبَالِي أَنْ تَفْعَلَ قُلْتُ: أَ رَأَيْتَ قَوْلَكَ مَا أُبَالِي أَنْ تَفْعَلَ فَإِنَّ ذَلِكَ عَلَى جِهَتَيْنِ تَقُولُ لَسْتُ أُبَالِي أَنْ تَأْثَمَ مِنْ غَيْرِ أَنْ آمُرَكَ فَمَا تَأْمُرُنِي أَفْعَلُ ذَلِكَ بِأَمْرِك‏؟ فَقَالَ لِي‏: قَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) تَزَوَّجَ وَقَدْ كَانَ مِنْ أَمْرِ امْرَأَةِ نُوحٍ وَامْرَأَةِ لُوطٍ مَا قَدْ كَانَ إِنَّهُمَا قَدْ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَيْسَ فِي ذَلِكَ بِمَنْزِلَتِي إِنَّمَا هِيَ تَحْتَ يَدِهِ وَهِيَ مُقِرَّةٌ بِحُكْمِهِ مُقِرَّةٌ بِدِينِهِ قَالَ: فَقَالَ لِي: مَا تَرَى مِنَ الْخِيَانَةِ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَخانَتاهُما» مَا يَعْنِي بِذَلِكَ إِلَّا الْفَاحِشَةَ. وقد زوج رسول الله (صلى الله عليه وآله) فلانا، قال: قلت: أصلحك الله ما تأمرني أنطلق فأتزوج بأمرك؟ فقال لي: إن كنت فاعلا فعليك بالبلهاء من النساء، قلت: و ما البلهاء قال: ذوات الخدور العفائف.

زراره از امام باقر عليه السلام نقل مى‌كند به حضرت عرض كردم:

نظر شما راجع به ازدواج با زنان مخالفين چيست؟ آيا اين كار را جايز مى‌دانيد؟ زيرا من تا كنون ازدواج نكرده‌ام.

فرمودند: چرا تاكنون ازدواج نكرده‌اي؟ پاسخ دادم: تنها مانع من اين است كه مى‌ترسم ازدواج با آنها جايز نباشد! نظر شما چيست؟

فرمودند: اگر ازدواج نكنى با جوانى خود چه مى‌كنى؟ آيا صبر مى‌كنى؟ پاسخ دادم: كنيز خواهم گرفت!

حضرت فرمودند: خوب كنيز (غير شيعه) را چگونه جايز مى‌دانى؟

پاسخ دادم: كنيز مانند زن آزاد نيست! اگر از او ناخشنود شدم، او را طلاق مى‌دهم و از او كناره مى‌گيرم!

فرمودند: به من خبر بده كه چگونه كنيز (غير شيعه) را جايز مى‌داني؟ و من جوابى نداشتم!

پرسيدم: پس نظر شما چيست؟ ازدواج كنم؟

فرمود: براى من فرقى نمى‌كند كه ازدواج كنى!

عرض كردم: مقصود شما چيست؟ آيا مقصود شما اين است كه اگر بدون اينكه از من اجازه بگيرى ازدواج كنى و بدين سبب مرتكب حرام شوى، براى من مهم نيست؟ (يا اين كار اشكال ندارد؟) دستور شما براى من چيست؟

فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله با مخالفين ازدواج كرد، و داستان زن نوح و زن لوط (را نيز كه) ميدانى چه بوده «آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند»؟

من عرض‌كردم: رسول خدا مانند من نبوده، همانا زنى داشته كه به حكمش اقرار داشته و به دين او اعتراف مى‌كرد؟

آن حضرت به من فرمود: در باره آن خيانت كه در گفتار خداى عز و جل (در همان آيه است كه فرمايد): «ولى به آن دو خيانت كردند» چه نظر دارى؟ (آيا خداوند) مقصودى جز فاحشه ندارد (يعنى آيا اين دو زن تحت فرمان پيامبرشان بوده‌اند)؟

رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز با فلانى ازدواج كرد (و او نيز مطيع دستورات پيامبر نبود).

گفتم: خدا امر شما را درست گرداند؛ آيا به من دستور مى‌دهيد كه بروم و طبق دستور شما (با مخالفين) ازدواج كنم؟ فرمودند اگر مى‌خواهى ازدواج كنى، با زنان بلهاء (از مخالفين) ازدواج نما! زنان پرده‌نشين با عفت.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج2، ص402، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

نقد و بررسي:

پاسخ اجمالي:

اين روايت، هم از جهت سندى و هم از جهت دلالى اشكال دارد؛ زيرا هم از جهت سندى مرسل است و هم از جهت دلالى لفظ «فحش» در لغت عرب، در بسيارى مواقع به معنى بدزبانى به كار رفته است؛ جداى از اينكه در روايت سخنى در باره تهمت فحشاء به عائشه وجود ندارد.

پاسخ تفصيلي:

اولاً: اين روايت مرسل و ضعيف است؛ همان طور كه در سند روايت آمده است، يونس بن عبد الرحمن اين روايت را از «رجل» نقل كرده است و مشخص نيست كه اين «رجل» چه كسى است تا وضعيت او بررسى شود و روايت مرسل ارزش استدلال ندارد؛

ثانياً: حتى اگر فرض كنيم كه روايت از نظر سندى صحيح نيز باشد، اين جمله ارتباطى به عائشه ندارد؛ بلكه امام عليه السلام خيانت آن دو زن را توضيح مى‌دهد نه خيانت عائشه را؛

ثالثاً: با صرف نظر از آن چه گذشت، بازهم نمى‌توان از كلمه «الفاحشة» را به زنا ترجمه كرد؛ زيرا معناى اصلى «فاحشه» انجام هر عملى است كه خداوند از آن نهى كرده است.

بزرگان لغت نيز معانى گوناگونى براى آن نقل كرده‌اند؛ چنانچه ابن منظور در لسان العرب در معناى «فحش» مى‌گويد:

فحش: الفُحْش: معروف. ابن سيدة: الفُحْش والفَحْشاءُ والفاحِشةُ القبيحُ من القول والفعل... فالفاحِشُ ذو الفحش والخَنا من قول وفعل، والمُتَفَحِّشُ الذي يتكلَّفُ سَبَّ الناس ويتعمَّدُه، وقد تكرر ذكر الفُحْش والفاحشة والفاحش في الحديث، وهو كل ما يَشتد قُبْحُه من الذنوب والمعاصي؛ قال ابن الأَثير: وكثيراً ما تَرِدُ الفاحشةُ بمعنى الزنا ويسمى الزنا فاحشةً، وقال اللَّه تعالى: «إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» قيل: الفاحشة المبينة أَن تزني فتُخْرَج لِلْحدّ، وقيل: الفاحشةُ خروجُها من بيتها بغير إِذن زوجها.

وقال الشافعي: أَن تَبْذُوَ على أَحْمائِها بِذَرابةِ لسانها فتُؤْذِيَهُم وتَلُوكَ ذلك. في حديث‏ فاطمة بنت قيس: أَن النبي، صلى اللَّه عليه و سلم، لم يَجْعل لها سُكْنى ولا نفقةً وذَكر أَنه نَقَلها إِلى بيت ابن أُم مَكتوم لبَذاءتِها وسَلاطةِ لِسانِها ولم يُبْطِلْ سُكْناها لقوله عزّ وجل: «لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ».

وكلُّ خَصْلة قبيحةٍ، فهي فاحشةٌ من الأَقوال والأَفعال؛ ومنه الحديث: قال لعائشة لا تقولي ذلك فإِن اللَّه لا يُحبُّ الفُحْشَ ولا التفاحُشَ‏. أَراد بالفُحْش التعدّي في القول والجواب لا الفُحْشَ الذي هو من قَذَعِ الكلام ورديئه‏... وكلُّ أَمر لا يكون موافقاً للحقِّ والقَدْر، فهو فاحشةٌ... وأَما قول اللَّه عز و جل: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ» قال المفسرون: معناه يأْمركم بأَن لا تتصدقوا، وقيل: الفحشاء هاهنا البُخْل، والعرب تسمي البَخيلَ فاحشاً.

ابن سيده گفته: فحش، فحشاء و فاحشه به معناى زشتى در گفتار و رفتار است. متفحش كسى است كه متصدى فحش دادن به مردم شده است. جمله فحش و فاحشه در روايات بسيار تكرار شده است و منظور از آن هر گناه و معصيتى است كه زشتى آن زياد باشد.

ابن اثير گفته: بسيارى از اوقات كلمه «فاحشه» به معناى زنا آمده و زنا «فاحشه» نامگذارى شده است، خداوند مى‌فرمايد: «الا أن يأتين بفاحشة مبينة؛ مگر اينكه آنها عمل زشت آشكارى انجام دهند» فاحشه مبينه در اين آيه به معناى اين است كه اگر زنا كردند، بر آن‌ها حد جارى كند. برخى گفته‌اند كه منظور از فاحشه، خارج شدن از خانه بدون اجازه شوهر است.

اگر به شوهرش ناسزا گفت و تندزبانى كرد، او را آزار دهيد و دهانش را ببنديد. در روايت فاطمه بنت قيس آمده است كه رسول خدا (ص) براى او خانه‌اى قرار ندارد و نفقه‌اى برايش معين نكرد و دستور داد كه او را به خانه ابن ام مكتوم انتقال دهند؛ چرا كه زبان تندى داشت و بد زبان بود؛ اما او را از خانه‌اش خارج نكرد؛ چرا كه خداوند فرموده است: « نه آنها را از خانه‏هايشان بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عدّه) بيرون روند، مگر آنكه كار زشت آشكارى انجام دهند»

هر خصلت زشت؛ چه در گفتار باشد و چه در كردار، فاحشه ناميده مى‌شود. از جمله آن روايتى است كه رسول خدا (ص) به عائشه گفت: «اين سخن را نگو؛ چرا كه خداوند ناسزا و ناسزا گفتن به يكديگر را دوست ندارد» مراد از «فحش» در اين روايت گذشتن از حد در گفتار و جواب دادن است، نه به معناى ناسزاگوئى و كلام پست.

هر آن چه با حق و آن چه خداوند خواسته، سازگار نباشد، «فاحشه» است؛ اما اين گفتار خداوند: «شيطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهيدستى مى‏دهد و به فحشا (و زشتيها) امر مى‏كند»،‌ مفسران گفته‌اند كه معناى آن اين است كه شيطان به شما دستور مى‌دهد كه صدقه ندهيد، برخى گفته‌اند كه فحشا در اين آيه به معناى بخل است و عرب به انسان بخيل «فاحش» مى‌گويند.

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج‏6، ص325، فصل الفاء، ماده «فحش»، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولى.

مولى محمد صالح مازندرانى در شرح اين روايت مى‌گويد:

قال المفسرون فيه إشارة إلى أن سبب القرب والرجحان عند الله تعالى ليس إلا الصلاح كائنا من كان وخيانة المرأتين ليست هي الفجور وإنما هي نفاقهما وابطانهما الكفر وتظاهرهما على الرسولين فامرأة نوح قالت لقومه أنه مجنون وامرأة لوط دلت قومه على ضيفانه، وليس المراد بالخيانة البغى والزنا إذ ما زنت امرأة نبي قط، وذلك هو المراد بقوله (عليه السلام): (ما ترى من الخيانة في قول الله عز وجل (فخانتاهما) ما يعني بذلك إلا الفاحشة) هي كلما يشتد قبحه من الذنوب والمعاصي والمراد بها هنا النفاق والمخالفة والكفر.

مفسران در تفسير اين آيه گفته‌اند: اين آيه اشاره به اين دارد كه معيار نزديكى و برترى در نزد خداوند، چيزى جز كار خير نيست، هركس كه مى‌خواهد باشد و خيانت اين دو زن، زنا نبوده است؛ بلكه نفاق، پنهان كردن كفر در دل و دشمنى با آن دو پيامبر خدا بوده است؛ پس زن نوح به قومش مى گفت كه او ديوانه است و زن لوط مردم از وجود ميهمان‌ها در خانه آن حضرت آگاه كرد، مقصود از خيانت زنا نيست؛ چرا كه هيچ يك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند و مراد امام عليه السلام از جمله «...ما يعنى بذلك الا الفاحشه» نيز همين است. فاحشه،‌ كلمه‌اى است كه هرگاه زشتى يك گناه و معصيت شديد شود، استفاده مى شود و مراد از آن نفاق، مخالفت (با پيامبر) و كفر است.

المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج10، ص107، ضبط و تصحيح: السيد علي عاشور، ناشر: دار احياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ‍ ـ 2000م

در منابع اهل سنت نيز روايتى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله كلمه «فاحشه» را براى عائشه به كار برده است و «فاحشه» در اين روايت به معناى بدگوئى و كلام زشت است.

ابن أبى شيبه در كتاب مصنف مى‌نويسد:

حدثنا أبو بكر قال حدثنا أبو معاوية عن الأعمش عن أبي الضحى عن مسروق عن عائشة أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لها: يَا عَائِشَةُ لاَ تَكُونِي فَاحِشَةً.

از مسروق از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) به عائشه گفت: اى عائشه! «فاحشه؛ ناسزاگو» نباش.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج5، ص211، ح25329، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

و مسلم نيشابورى همين روايت را با طول و تفصيل بيشترى نقل كرده است:

حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْب، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِم، عَنْ مَسْرُوق، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ أَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم أُنَاسٌ مِنَ الْيَهُودِ فَقَالُوا السَّامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ. قَالَ «وَعَلَيْكُمْ». قَالَتْ عَائِشَةُ قُلْتُ بَلْ عَلَيْكُمُ السَّامُ وَالذَّامُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم «يَا عَائِشَةُ لاَ تَكُونِي فَاحِشَةً». فَقَالَتْ مَا سَمِعْتَ مَا قَالُوا فَقَالَ «أَوَلَيْسَ قَدْ رَدَدْتُ عَلَيْهِمُ الَّذِي قَالُوا قُلْتُ وَعَلَيْكُمْ».

از مسروق از عائشه نقل شده است: عده‌اى از يهوديان خدمت رسول خدا (ص) رسيدند و گفتند: سام (مرگ) بر تو اى ابوالقاسم. رسول خدا (ص) فرمود: بر شما. عائشه گويد من گفتم: بلكه بر خود شما مرگ و ملامت باد، پس رسول خدا (ص) فرمود: اى عائشه، فاحشه نباش. عائشه گفت: مگر نشنيدى كه چه گفتند؟ رسول خدا (ص) فرمود: مگر نه اين كه هر آن چه كه گفته بودند بر خود آن‌ها برگرداندم و گفتم بر شما باد؟

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص1706، ح2165، كتاب السلام (الاداب)، باب النَّهْىِ عَنِ ابْتِدَاءِ، أَهْلِ الْكِتَابِ بِالسَّلاَمِ وَكَيْفَ يَرُدُّ عَلَيْهِمْ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

نووى در شرح همين روايت و روايت ديگرى با همين مضمون از عائشه، مى‌گويد:

وأما الفحش فهو القبيح من القول والفعل وقيل الفحش مجاوزة الحد.

و اما فحش به معناى زشتى در گفتار و كردار است، برخى گفته‌اند كه فحش به معناى تجاوز از حد است.

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج14، ص147، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة الثانية، 1392هـ.

و ملا على هروى مى‌گويد:

وفي رواية لمسلم قال: «لا تكوني فاحشة» أي قائلة للفحش ومتكلمة بكلام قبيح.

در روايت مسلم آمده است كه «فاحشه نباش» فاحشه، يعنى به زبان آوردن سخن زشت.

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج8، ص463، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ ـ 2001م.

در نتيجه: اولاً: اين روايت مرحوم كلينى در كتاب كافى سندش ضعيف است؛ ثانياً: ارتباطى به عائشه ندارد؛ ثالثاً: فاحشه معانى مختلفى دارد و هميشه به معناى زنا نيامده است.

روايت سوم: عايشه چهل دينار از خيانت جمع‌آوري كرده بود!

حافظ رجب برسى در كتاب مشارق الأنوار نوشته است:

الفصل الرابع (في أسرار الحسن بن علي عليهما السلام): فمن ذلك: أنه لما قدم من الكوفة جاءت النسوة يعزينه في أمير المؤمنين عليه السلام، ودخلت عليه أزواج النبي صلى الله عليه وآله، فقالت عائشة: يا أبا محمد ما مثل فقد جدك إلا يوم فقد أبوك، فقال لها الحسن: نسيت نبشك في بيتك ليلا بغير قبس بحديدة، حتى ضربت الحديدة كفك فصارت جرحا إلى الآن.

فأخرجت جردا أخضر فيه ما جمعتها من خيانة حتى أخذت منه أربعين دينارا عددا لا تعلمين لها وزنا ففرقتيها في مبغضي علي صلوات الله عليه من تيم وعدي، وقد تشفيت بقتله، فقالت: قد كان ذلك.

فصل چهارم در باره اسرار حسن بن على عليهما السلام است. از اسرار آن حضرت اين است كه وقتى آن حضرت از كوفه برگشت، زنان براى تسليت گفتن شهادت اميرمؤمنان عليه السلام خدمت آن حضرت رسيدند، همسران رسول خدا (ص) نيز به همين منظور آمده بودند؛ پس عائشه گفت: اى ابو محمد! هيچ روزى همانند روز از دست دادن جدت نبود، مگر روز از دست دادن پدرت.

امام حسن عليه السلام فرمود: آيا فراموش كردى كه مى‌خواستى شبانه گودالى در خانه‌ات با آهن بكنى؛ در حالى كه چراغى نداشتى؛ پس آهن به كف دستت خورد و زخم آن تا امروز موجود است؛ پس كيسه سبزى خارج كردى كه در آن اموالى را از خيانت جمع‌آورى كرده بودى،‌ تا اين كه چهل عدد دينار كه وزن آن را نمى‌دانستى برداشتى و آن را در بين دشمنان على عليه السلام از قبيله تيم و عدى تقسيم كردى و از كشته شدن على عليه السلام خوشحال شدي؟ عائشه گفت: بلى، چنين بوده است.

البرسي الحلي، رضي الدين رجب بن محمد بن رجب المعروف بالحافظ (متوفاى813هـ)، مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص129، تحقيق العلامة السيد علي عاشور، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت، الطبعة: الأولى ـ 1419هـ ـ 1999م.

نقد و بررسي:

اولاً: حافظ رجب برسى اين روايت را به صورت مرسل نقل كرده است و ديگران نيز كه با سند نقل كرده‌اند، در سند آن حسين المقرى كوفى، محمد بن حليم التمارى، مخول بن ابراهيم و زيد بن كثير وجود دارد كه همگى آن‌ها «مجهول» و بلكه «مهمل» هستند و در كتاب‌هاى رجالى نامى از آن‌ها برده نشده است؛ پس چنين روايتى ارزش استدلال ندارد.

ثانيا: با چشم پوشى از سند روايت، از كجا معلوم كه مقصود از خيانت «زنا» باشد؟ خيانت هم مى‌تواند خيانت مالى باشد، هم خيانت‌هاى ديگر.

ابن حجر عسقلانى در شرح اين روايت بخاري: «وَلَوْلَا حَوَّاءُ لم تَخُنَّ أُنْثَى زَوْجَهَا؛ اگر (اين كار) حوا نبود، هيچ زنى به شوهرش خيانت نمى‌كرد» (صحيح البخاري، ج3، ص1212، ح3152، كِتَاب الْأَنْبِيَاءِ، بَاب خَلْقِ آدَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عليه وَذُرِّيَّتِهِ)، خيانت حضرت حواء عليه السلام را اين چنين معنا كرده است:

فيه إشارة إلى ما وقع من حواء في تزيينها لآدم الأكل من الشجرة حتى وقع في ذلك فمعنى خيانتها أنها قبلت ما زين لها إبليس حتى زينته لآدم ولما كانت هي أم بنات آدم أشبهها بالولادة ونزع العرق فلا تكاد امرأة تسلم من خيانة زوجها بالفعل أو بالقول وليس المراد بالخيانة هنا ارتكاب الفواحش حاشا وكلا ولكن لما مالت إلى شهوة النفس من أكل الشجرة وحسنت ذلك لآدم عد ذلك خيانة له وأما من جاء بعدها من النساء فخيانة كل واحدة منهن بحسبها.

اين روايت اشاره دارد به قصه‌اى كه براى حوا اتفاق افتاد و او خوردن از درخت را براى آدم زيبا جلوه داد؛ تا اين كه آدم اين عمل را انجام داد. پس معناى خيانت حوا اين است كه او زيبا جلوه دادن شيطان را پذيرفت و آن را براى حضرت آدم زيبا جلوه داد. و چون حوا مادر تمام زنان عالم بود، همگى به او شبيه شدند و اين رگ را از او گرفتند؛‌ به همين سبب هيچ زنى از خيانت به شوهر خويش در رفتار و گفتار مصون نيست! و معنى از اين خيانت در اينجا ارتكاب فواحش نيست! هرگز! اما چون به شهوت نفس رو كرد و از درخت خورد و اين‌كار را براى آدم زينت داد، اين كار خيانت به آدم به حساب آمد؛ و زنانى كه بعد از او آمدند خيانت هر كدام، به حسب خود آنان است!

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج6، ص368، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

همچنين خداوند در آيه 10 سوره تحريم از خيانت زنان نوح و لوط خبر داده است:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلين‏.

خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى‏شوند!»

در حالى كه تمام شيعه و اكثر بزرگان سنى اتفاق دارند كه مراد از «فَخانَتاهُما» فحشا و زنا نيست؛ بلكه زن نوح و لوط اخبار خانه آن دو پيامبر را به كافران مى‌رساند، به همين جهت خداوند آن دو را با كافران عذاب كرد.

قرطبى مفسر مشهور اهل سنت در تفسير اين آيه مى‌گويد:

وقوله: « فَخانَتاهُما» يعني في الدين لا في الفراش وذلك أن هذه كانت تخبر الناس أنه مجنون وذلك أنها قالت له: أما ينصرك ربك فقال لها: نعم قالت: فمتى قال: إذا فار التنور فخرجت تقول لقومها: يا قوم والله إنه لمجنون يزعم أنه لا ينصره ربه إلا أن يفور هذا التنور فهذه خيانتها وخيانة الأخرى أنها كانت تدل على الأضياف.

منظور از «فخانتاهما» خيانت در دين است نه خيانت ناموسى و اين بدان خاطر بوده است كه زن نوح به مردم مى گفت كه او مجنون است. همچنين زن نوح به ايشان گفت: آيا پروردگارت تو را يارى مى‌كند؟ حضرت نوح فرمود: بلي. زن گفت: چه زماني؟ حضرت نوح فرمود: زمانى كه (آب از) تنور فوران كند. پس زن از خانه خارج شد و به قومش گفت: اى قوم به خدا سوگند كه نوح ديوانه است و خيال مى‌كند كه پروردگار او را يارى نخواهد كرد؛ مگر زمانى كه (آب از) اين تنور فوران كند. اين خيانت زن نوح بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه مردم از وجود ميهمانان آگاه كرد.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج9، ص47، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

بقيه مفسران شيعه و سنى نيز همين ديدگاه را دارند كه در ادامه سخنان جمعى از آن‌ها را نقل خواهيم كرد.

از آن چه گفتيم روشن مى‌شود كه صدور چنين گناهانى كه در ادب عربى از آن به «خيانت» تعبير مى‌شود، از زنان پيامبران اشكالى ندارد؛ اما خيانت ناموسى از آن جائى كه ارتباط مستقيم با آبروى آن بزرگواران دارد، قابل پذيرش نيست و از ديدگاه جمهور علماى شيعه و سنى غير ممكن است.

ثالثاً: همان‌طور كه از متن روايت پيدا است، مراد از خيانت در روايت حافظ رجب برسى، خيانت در بيت مال مسلمين است كه از طرف معاويه براى عائشه فرستاده مى‌شد و او در ميان مسلمانان به منظور ميل مردم به سوى معاويه و تنفر از اميرمؤمنان عليه السلام تقسيم مى‌كرد، نه خيانت به معناى زنا؛ چرا كه در ادامه روايت آمده است:

ففرقتيها في مبغضي علي صلوات الله عليه من تيم وعدي، وقد تشفيت بقتله.

تو اين اموال را در بين دشمنان على عليه السلام از قبيله تيم و عدى تقسيم كرده و از كشته شدن آن حضرت خوشحال شدي.

اموالي كه معاويه به عائشه داده بود:

طبق مدارك موجود در منابع اهل سنت، معاوية بن أبى سفيان براى عائشه اموال فراوانى مى‌فرستاد تا او با توجه به سابقه دشمنى كه با اميرمؤمنان عليه السلام داشت، اين اموال را در جهت تقويت جبهه معاويه و تضعيف جبهه اميرمؤمنان عليه السلام مصرف نمايد. ما به صورت خلاصه به چند مدرك در اين باره اشاره مى‌كنيم:

أبو نعيم اصفهانى در حلية الأولياء، ابن عساكر دمشقى در تاريخ مدينه دمشق و شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام مى‌نويسند:

عن هشام بن عروة عن أبيه أن معاوية بعث إلى عائشة رضي الله تعالى عنها بمائة ألف فوالله ما غابت الشمس عن ذلك اليوم حتى فرقتها قالت مولاة لها لو اشتريت لنا من هذه الدراهم بدرهم لحما فقالت لو قلت قبل أن أفرقها لفعلت.

هشام بن عروه از پدرش نقل كرده است كه معاويه صد هزار (درهم) براى عائشه فرستاد، به خدا قسم هنوز خورشيد غروب نكرده بود كه عائشه آن‌ها را تقسيم كرد. كنيز عائشه به او گفت: اى كاش با يكى از اين درهم‌ها براى ما گوشت مى‌خريدى، عائشه گفت: اگر پيش از تقسيم آن‌ها مى‌گفتى، مى‌خريدم.

الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج2، ص47، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج59، ص192، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1995؛

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج4، ص248، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ ـ 1987م.

و بسيارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده‌اند:

عن عطاء قال: قدمت عائشة مكة، فأرسل إليها معاوية بطوق قيمته مائة ألف فقبلته.

عطا گفته است كه عائشه وارد مكه شد، پس معاويه براى او گردنبندى فرستاد كه قيمتش صد هزار (درهم يا دينار) بود و عائشه نيز قبول كرد.

ابن الأعرابي، أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم البصري (متوفاي340هـ)، معجم ابن الأعرابي، ج5، ص236، طبق برنامه الجامع الكبير؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج59، ص192، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1995؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص137، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام، ابن كثير سلفى در البداية والنهاية و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مى‌نويسند:

وقال سعيد بن عبد العزيز: قضى معاوية عن عائشة ثمانية عشر ألف دينار.

سعيد بن عبد العريز گفته: معاويه هيجده هزار دينار از بدهكارى‌هاى عائشه را داد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج4، ص248، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ ـ 1987م؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج59، ص192، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1995؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص136، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

محمد بن سعد در طبقات الكبرى، ابن جوزى در المنتظم و صفوة الصفوة مى‌نويسند:

وروى حجاج بن محمد عن أبي معشر قال دخل المنكدر بن عبد الله على عائشة فقالت لك ولد قال لا فقالت لو كان عندي عشرة آلاف درهم لوهبتها لك قال فما أمست حتى بعث إليها معاوية بمال فقالت ما أسرع ما ابتليت وبعثت إلى المنكدر بعشرة آلاف درهم فاشترى منها جارية فهي أم ولده محمد وعمر وأبي بكر.

حجاج بن محمد از ابومشعر نقل كرده است كه منكدر بن عبد الله بر عائشه وارد شد، عائشه از او سؤال كرد كه فرزندى داري؟ گفت: خير. پس عائشه گفت: اگر من ده هزار درهم داشتم، آن‌ها را به تو مى‌بخشيدم. آن روز تمام نشده بود كه معاويه براى عائشه مالى فرستاد؛ پس عائشه گفت: چه زود كه خدا من را امتحان كرد؛ سپس ده هزار درهم براى منكدر فرستاد و منكدر با آن كنيزى خريد و آن كنيز صاحب فرزند شد و محمد، عمر وابوبكر را به دنيا آورد.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج5، ص27، ناشر: دار صادر – بيروت؛

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج7، ص281، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1358.

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، صفة الصفوة، ج2، ص140، تحقيق: محمود فاخوري ـ د.محمد رواس قلعه جي، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1399هـ – 1979م.

و همچنين ابن سعد در طبقات، و ذهبى در تاريخ الإسلام و سير أعلام النبلاء مى‌نويسند:

أخبرنا أبو معاوية الضرير حدثنا هشام بن عروة عن محمد بن المنكدر عن أم ذرة قالت بعث بن الزبير إلى عائشة بمال في غرارتين يكون مائة ألف فدعت بطبق وهي يومئذ صائمة فجعلت تقسم في الناس قال فلما أمست قالت يا جارية هاتي فطري فقالت أم ذرة يا أم المؤمنين أما استطعت فيما أنفقت أن تشتري بدرهم لحما تفطرين عليه فقالت لا تعنفيني لو كنت أذكرتني لفعلت.

ام ذره گفته: (عبد الله) بن زبير براى عائشه دو جوال (گوني) مال فرستاد كه صدهزار مى‌شد. پس عائشه در حالى كه روزه‌دار بود، طبقى خواست و اموال را در ميان مردم تقسيم كرد، هنگامى كه روز تمام شد، به كنيزش گفت: افطارى من را بياور، ام ذره گفت: اى مادر مؤمنان! آيا نمى‌توانستى با يكى از درهم‌هائى كه انفاق كردى گوشت مى‌خريدى تا با آن افطار مى‌كرديم؟ عائشه گفت: بر من سخت نگيريد، اگر به يادم مى‌انداختيد، اين كار را مى‌كردم.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج8، ص67، ناشر: دار صادر – بيروت؛

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج2، ص187، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج4، ص250، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ ـ 1987م.

به راستى هدف معاويه و عبد الله بن زبير از فرستادن اين همه مال و اموال براى عائشه كه فرماندهى جنگ جمل را بر عهده گرفت چه بود؟ چرا اين سرمايه به عايشه داده شد و نه به ام سلمه يا ام حبيبه كه طبق روايت صحيح بخارى، در ميان زنان رسول خدا در حزب مخالف عايشه قرار داشت؟

ما دوست داريم كه بزرگان اهل سنت جواب اين مطلب را به روشنى بدهند تا ذهن جوانان شيعه و سنى از هرگونه مطلب خلافى روشن شود.

از آن چه گذشت مى‌توان اين احتمال را داد كه منظور از روايت حافظ رجب برسى خيانت عائشه در اموال مسلمانان و مصرف بيت المال مسلمين در رواج دشمنى با اميرمؤمنان عليه السلام و جمع‌آورى هوادار براى معاويه بوده است نه خيانت به معناى فحشاء.

روايت چهارم: يكي از همسران پيامبر، با يكي از صحابه ازدواج كرد!

در تفسير على بن ابراهيم آمده است:

قال علي بن إبراهيم في قوله ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ثم ضرب الله فيهما مثلا فقال: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما» فقال: والله ما عنى بقوله فَخانَتاهُما إلا الفاحشة وليقيمن الحد على فلانة فيما أتت في طريق وكان فلان يحبها فلما أرادت أن تخرج إلى [البصرة] قال لها فلان لا يحل لك أن تخرجي من غير محرم فزوجت نفسها من فلان‏.

على بن ابراهيم در باره آيه «ضرب الله مثلا» گفته: خداوند در باره آن دو (حفصه و عائشه) مَثَل زده و فرموده: « خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند»؛ به خدا قسم كه منظور از «فخانتاهما» چيزى جز فاحشه نيست و بايد بر فلانه (عائشه) حد جارى شود؛ به خاطر اين كه وقتى مى‌خواست به بصره برود، فلانى (طلحه) او را دوست داشت و به او گفت: براى تو حلال نيست كه بدون محرم خارج بشوى؛ پس خود را به ازدواج فلان (طلحه) درآورد.

القمي، أبو الحسن علي بن ابراهيم (متوفاي310هـ) تفسير القمي، ج2، ص 377، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة: الثالثة، صفر 1404.

نقد و بررسي:

اولاً: علماى شيعه در اين مطلب اختلاف دارند كه آيا تفسير موجود، همان تفسير على بن ابراهيم است، يا توسط شاگرد او عباس بن محمد بن قاسم كه از نظر رجالى فرد مجهولى است، نوشته شده؛ از اين رو اصل صحت انتساب اين جمله به على بن ابراهيم مورد ترديد است.

عبد الرحيم ربانى شيرازى، محقق كتاب بحار الأنوار در ذيل نقل اين روايت در بحار مى‌نويسد:

فيه شناعة شديدة، وغرابة عجيبة، نستبعد صدور مثله عن شيخنا علي بن إبراهيم بل نظن قريبا انه من زيادات غيره، لان التفسير الموجود ليس بتمامه منه قدس سره، بل فيه زيادات كثيرة من غيره، فعلى أي هذه مقالة يخالفها المسلمون بأجمعهم من الخاصة والعامة وكلهم يقرون بقداسة أذيال أزواج النبي (صلى الله عليه وآله) مما ذكر، نعم بعضهم يعتقدون عصيان بعضهن لمخالفتها أمير المؤمنين على (عليه السلام).

در اين گفتار زشتى بسيار شگفت‌انگيزى وجود دارد، صدور چنين جمله‌اى از شيخ ما على بن ابراهيم بعيد است؛ بلكه گمان قوى دارم كه اين جمله از اضافات ديگران است؛ زيرا تمام تفسير موجود از خود او نيست؛ بلكه اضافات بسيارى از سوى ديگران در آن وارد شده است.

به هر حال اين گفتار مخالف ديدگاه تمام مسلمانان؛ چه شيعه و چه سنى است و همه مسلمانان به پاك بودن دامان همسران رسول خدا از آن چه نقل شده است، اقرار كرده‌اند؛ بلى، برخى به عصيان و سركشى برخى از همسران رسول خدا به خاطر مخالفت با اميرمؤمنان عليه السلام قائل شده‌اند.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج22، ص 241، پاورقي شماره 3، تحقيق: عبد الرحيم الرباني الشيرازي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 ـ 1983م.

ثانياً: همان طور كه از متن مطلب فوق به دست مى‌آيد، جمله «والله ما عنى بقوله فَخانَتاهُما إلا الفاحشة و ليقيمن الحد على فلانة...» كلام يكى از ائمه اهل بيت عليهم السلام نيست؛ بلكه اين گفته منسوب به على بن ابراهيم است. بديهى است كه حتى بر فرض صحت انتساب تمام مطالب كتاب به على بن ابراهيم،‌ گفته او براى احدى جز خودش حجت نيست.

از ديدگاه ما شأن على بن ابراهيم اجل است از اين كه چنين جمله شنيعى را بدون دليل و مدرك گفته باشد.

علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌گويد:

بيان: المراد بفلان طلحة وهذا إن كان رواية فهي شاذة مخالفة لبعض الأصول، وإن كان قد يبدو من طلحة ما يدل على أنه كان في ضميره الخبيث مثل ذلك لكن وقوع أمثال ذلك بعيد عقلا ونقلا وعرفا وعادة وترك التعرض لأمثاله أولى.

توضيح: مراد از «فلان» طلحه است، اگر اين جمله روايت باشد، شاذ و مخالف بعضى از اصول است؛ اگر چه از طلحه چيزهاى سر زده است كه دلالت مى‌كند او در باطن خبيث خود چنين قصدهايى را داشته است، ولى وقوع چنين چيزهاى از نظر عقل، نقل، عرف و عادت بعيد به نظر مى‌رسد و شايسته است كه چنين مطالبى مطرح نشود.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج32، ص 107، تحقيق: عبد الرحيم الرباني الشيرازي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 ـ 1983 م.

اين سخن علامه مجلسى اشاره دارد به روايات فراوانى كه در منابع اهل سنت وجود دارد كه ثابت مى‌كند طلحه بسيار دوست داشته است كه با عائشه ازدواج نمايد و حتى در زمان حيات پيامبر خدا صلى الله عليه وآله بارها اين آرزو را بر زبان آورده است، تا اين كه اين خبر به گوش آن حضرت مى‌رسد و سبب ناراحتى و غصه آن حضرت را فراهم مى‌كند كه خداوند با فرستادن آيه ششم سوره احزاب:

النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ.

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان‏] محسوب مى‏شوند.

ازدواج همسران پيامبر را با ديگران حرام اعلام مى‌كند. ما به برخى از مدارك آن اشاره مى‌كنيم:

مقاتل بن سليمان كه از قديمى‌ترين تفسيرپردازان اهل سنت به شمار مى‌رود، در شأن نزول آيه 53 سوره احزاب «وَما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً» مى‌نويسد:

فقال طلحة بن عبيد الله القرشي من بني تيم بن مرة: ينهانا محمد أن ندخل على بنات عمنا، يعني عائشة، رضي الله عنها، وهما من بني تيم بن مرة، ثم قال في نفسه: والله، لئن مات محمد وأنا حي لأتزوجن عائشة، فأنزل الله تعالى في قول طلحة بن عبيد الله «وَما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً» لأن الله جعل نساء النبي صلى الله عليه وسلم على المؤمنين في الحرمة كأمهاتهم. فمن ثم عظم الله تزويجهن على المؤمنين.

طلحة بن عبيد الله قرشى از بنى تيم گفت: محمد ما را از اين كه به نزد دختر عمويمان يعنى عائشه رويم! ـ طلحه و عائشه هر دو از بنى‌تيم بودند- سپس در دل خويش گفت: قسم به‌خدا اگر محمد بميرد و من زنده باشم، با عائشه ازدواج مى‌كنم.

به همين سبب خداوند اين آيه را نازل كرد كه «شما حق نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و حق نداريد كه بعد از او با همسرانش ازدواج كنيد كه اين كار در نزد خداوند (گناه) بزرگى است».

زيرا خداوند همسران رسول خدا (ص)‌ را در حرمت ازدواج مانند مادرانشان قرار داده است و به همين سبب خدا ازدواج با آنان را گناه كبيره براى مومنان دانسته است.

الأزدي البلخي، أبو الحسن مقاتل بن سليمان بن بشير (متوفاي150هـ)، تفسير مقاتل بن سليمان، ج3، ص 53، تحقيق: أحمد فريد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ ـ 2003م.

و أبومظفر سمعانى مى‌نويسد:

وقوله: «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» قال أهل التفسير: لما نزلت آية الحجاب ومنع الرجال من الدخول في بيوت النبي، قال رجل من الصحابة: ما بالنا نمنع من الدخول على بنات أعمامنا، والله لئن حدث أمر لأتزوجن عائشة، والأكثرون على أن القائل لهذا طلحة بن عبيد الله، وكان من رهط أبي بكر الصديق.

اهل تفسير گفته‌اند كه وقتى آيه حجاب نازل شد و مردان از ورود به خانه رسول خدا (ص) منع شدند، يكى از صحابه گفت: چه شده است كه ما را از وارد شدن به دختران عموى‌مان، باز مى‌دارند؟ قسم به خدا اگر اتفاقى افتاد (رسول خدا مرد) با عائشه ازدواج مى‌كنم.

بيشتر علما بر اين عقيده‌اند كه گوينده اين سخن، طلحة بن عبيد الله بوده است كه از قبيله ابو‌بكر بود.

السمعاني، ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفاي489هـ)، تفسير القرآن، ج4، ص 301، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، ناشر: دار الوطن ـ الرياض ـ السعودية، الطبعة: الأولى، 1418هـ- 1997م.

ابن أبوحاتم رازى در تفسير خود سه روايت در اين باره نقل كرده است:

. 17763 عن ابن عباس رضي الله، عنه في قوله: وما كان لكم ان تؤذوا رسول الله... قال: نزلت في رجل هم ان يتزوج بعض نساء النبي صلى الله عليه وسلم بعده، قال سفيان: ذكروا انها عائشة رضي الله، عنها.

17764 عن عبد الرحمن بن زيد بن اسلم قال: بلغ النبي صلى الله عليه وسلم ان رجلا يقول: ان توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم تزوجت فلانة من بعده، فكان ذلك يؤذي النبي صلى الله عليه وسلم فنزل القران وما كان لكم ان تؤذوا رسول الله.

17765 عن السدى رضي الله، عنه قال: بلغنا ان طلحة بن عبيد الله قال: ايحجبنا محمد، عن بنات عمنا، ويتزوج نسائنا من بعدنا لئن حدث به حدث لنتزوجن نساءه من بعده. فنزلت هذه الاية

از ابن عباس روايت شده است كه در مورد آيه «وما كان لكم أن توذوا...» گفت: در مورد مردى نازل شد كه مى‌خواست با بعد از رحلت رسول خدا (ص) يكى از همسران آن حضرت ازدواج كند. سفيان گفته است كه چنين مى‌گويند كه آن زن عائشه بوده است!

از عبد الرحمن بن زيد بن اسلم روايت شده است كه گفت: به پيامبر (ص) خبر رسيد كه مردى مى‌گويد: اگر پيامبر از دنيا رفت من بعد از او با فلان زن ازدواج مى‌كنم!

سخن او سبب آزار رسول خدا (ص) شد؛ و اين آيه نازل گرديد كه «وما كان لكم أن توذوا...»

از سدى از عبد الرحمن بن زيد روايت شده است كه به ما خبر رسيد كه طلحة بن عبيد الله گفت: آيا محمد بين ما و دختران عمو‌مان پرده قرار مى‌دهد؟ و خود بعد از مردن ما با همسران ما ازدواج مى‌كند؟ قسم به خدا اگر براى او اتفاقى افتاد، بعد از او با همسرانش ازدواج خواهيم كرد.

به همين سبب اين آيه نازل شد!

إبي أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي327هـ)، تفسير ابن أبي حاتم، ج10، ص 3150، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية ـ صيدا.

و قرطبى مفسير شهير و پرآوازه سنى مى‌نويسد:

وقال القشيري أبو نصر عبد الرحمن: قال بن عباس قال رجل من سادات قريش من العشرة الذين كانوا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم على حراء في نفسه لو توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم لتزوجت عائشة وهي بنت عمي قال مقاتل: هو طلحة بن عبيد الله... وقال بن عطية: روي أنها نزلت بسبب أن بعض الصحابة قال: لو مات رسول الله (ص) لتزوجت عائشة فبلغ ذلك رسول الله (ص) فتأذى به هكذا كنى عنه بن عباس ببعض الصحابة وحكى مكي عن معمر أنه قال: هو طلحة بن عبيد الله

ابن عباس گفته است كه يكى از بزرگان قريش از ده نفرى كه با رسول خدا (ص) در غار حراء بودند در دل خويش گفت: اگر پيامبر از دنيا برود، با عائشه كه دختر عموى من است ازدواج مى‌كنم! مقاتل مى گويد: او طلحة بن عبيد الله است

ابن عطيه نيز گفته است: روايت شده است كه اين آيه در مورد يكى از صحابه نازل شد كه گفت: اگر رسول خدا بميرد، با عائشه ازدواج مى‌كنم!

اين خبر به رسول خدا (ص) رسيد! و آن حضرت نيز بدين سبب آزرده شد.

در اين روايت ابن عباس با كنايه گفته است يكى از صحابه ولى مكى از معمر روايت كرده است كه او گفته است «طلحة بن عبيد الله»

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج14، ص 228، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

ديگر دانشمندان و مفسران اهل سنت نيز بر اين مطلب تصريح كرده‌اند كه ما فقط به ذكر نام و آدرس كتاب آن‌ها اكتفا مى‌كنيم:

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج8، ص 201، ناشر: دار صادر – بيروت؛

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص 201، طبق برنامه الجامع الكبير؛

السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاي367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج3، ص 66، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر – بيروت؛

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، تفسير البغوي، ج3، ص 541، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة – بيروت؛

الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية (متوفاي546هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج4، ص 396، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛

إبن العربي، ابوبكر محمد بن عبد الله (متوفاي543هـ)، أحكام القرآن، ج3، ص 617، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر – لبنان؛

ابن الجوزي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج6، ص 416، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ؛

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج25، ص 416، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ ـ 2000م؛

الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي762هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج3، ص 128، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1414هـ؛

العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج19، ص 121، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت؛

الأنصاري الشافعي، أبويحيى زكريا (متوفاي926هـ)، أسنى المطالب في شرح روض الطالب، ج3، ص 102، تحقيق: د. محمد محمد تامر، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422 هـ ـ 2000

أبو القاسم خلف بن عبد الملك بن بشكوال (متوفاي578هـ)، غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة، ج11، ص 711ـ712، تحقيق: د. عز الدين علي السيد , محمد كمال الدين عز الدين، ناشر: عالم الكتب ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ

بنابراين هرچند كه طلحه چنين آوزويى را در باطن خود داشته است؛ اما روايت على بن ابراهيم رضوان الله تعالى عليه ازدواج او را با عائشه ثابت نمى‌كند؛ چرا كه انتساب اين مطلب به على بن ابراهيم قطعى و روشن نيست؛ بنابراين روايت نيز ارزش استناد ندارد و چيزى را عليه شيعيان ثابت نمى‌كند.

تحليل نهائي روايات:

طبق آن چه گذشت نتيجه مى‌گيريم كه تمام اين روايات هم از نظر سندى و هم از نظر دلالى مشكلات اساسى داشته، ارزش استناد ندارند و چيزى را به اثبات نمى‌رسانند.

از طرف ديگر با روايات صحيح السند و اجماع امت اسلامى نيز در تعارض هستند.

نتيجه نهائى آن كه: اتهام فحشاء به عائشه و ساير همسران تمام پيامبران دليل و مدرك معتبرى ندارد.

ديدگاه علماي شيعه در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران

از ديدگاه شيعه،‌ زنان تمام پيامبران از تهمت زنا مبرا بوده‌اند؛ چرا كه اين مطلب طعن و نقص بر انبياء عليهم السلام است و با آبروى آن‌ها سروكار دارد و خداوند تمام انبياء خود را از هر نقص و عيبى مبرا كرده است.

شيخ طوسى رحمت الله عليه معروف به شيخ الطائفة در باره اتهام فحشا به همسرن پيامبران به نقل از ابن عباس مى‌نويسد:

ما زنت امرأة نبي قط، وكانت الخيانة من امرأة نوح انها كانت تنسبه إلى الجنون والخيانة من امرأة لوط انها كانت تدل على أضيافه.

هيچ يك از زنان پيامبران هرگز زنا نكرده است، خيانت زن نوح اين بود كه آن حضرت را متهم به ديوانگى كرده بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه جاى مهمانان حضرت لوط به كفار نشان داد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج5، ص 495، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ..

و در جاى ديگر گفته است:

وقوله (ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين) قال ابن عباس: كانت امرأة نوح وامرأة لوط منافقتين (فخانتاهما) قال ابن عباس: كانت امرأة نوح كافرة، تقول للناس انه مجنون، وكانت امرأة لوط تدل على أضيافه، فكان ذلك خيانتهما لهما، وما زنت امرأة نبي قط، لما في ذلك من التنفير عن الرسول وإلحاق الوصمة به، فمن نسب أحدا من زوجات النبي إلى الزنا، فقد أخطأ خطأ عظيما، وليس ذلك قولا لمحصل.

اما اين سخن خداوند كه: «خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند»، ابن عباس گفته: زن نوح و زن لوط منافق بودند. «فخانتاهما» ابن عباس گفته: زن نوح كافر بود و به مردم مى‌گفت كه آن حضرت ديوانه شده است و زن لوط جاى مهمانان آن حضرت را به كفار نشان داد، اين خيانت آن دو زن بود؛ هيچ يك از زنان پيامر هرگز زنا نكرده‌اند؛ زيرا سبب بدبينى و ننگ و عار نسبت به آن حضرت مى‌شد؛ پس هركس يكى از زنان پيامبران را متهم به زنا كند، اشتباه بزرگى مرتكب شده است و كسى كه تحصيل (تحقيق) كرده باشد، چنين سخنى نمى‌گويد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج10، ص 52، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

سيد مرتضى رضوان الله تعالى عليه در كتاب امالى خود در اين باره مى‌نويسد:

إن سأل سائل عن قوله تعالى (وَنادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْني‏ مِنْ أَهْلي‏) إلى قوله (أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلين‏). فقال ظاهر قوله تعالى (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ) يقتضى تكذيب قوله عليه السلام انه من أهلي فالنبي لا يجوز عليه الكذب فما الوجه في ذلك وكيف يصح أن يخبر عن ابنه انه عمل غير صالح وما المراد به.

الجواب قلنا في هذه الآية وجوه: أحدها: أن نفيه لان يكون من أهله لم يتناول نفى النسب وإنما نفى أن يكون من أهله الذين وعد بنجاتهم لأنه عز وجل كان وعد نوحا عليه السلام بان ينجي أهله ألا ترى إلى قوله تعالى (قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْل‏) فاستثنى تعالى من أهله من أراد اهلاكه بالغرق.

ويدل عليه أيضا قول نوح عليه السلام (إِنَّ ابْني‏ مِنْ أَهْلي‏ وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَق‏) وعلى هذا الوجه يتطابق الخبران ولا يتنافيان وقد روى هذا التأويل بعينه عن ابن عباس وجماعة من المفسرين.

والجواب الثاني أن يكون المراد بقوله تعالى (لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ) اي انه ليس على دينك وأراد انه كان كافرا مخالفا لأبيه وكأن كفره أخرجه من أن يكون له أحكام أهله ويشهد لهذا التأويل قوله تعالى طريق التعليل (إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح‏) فبين تعالى انه إنما خرج من أحكام أهله لكفره وسوء عمله وقد روي هذا التأويل أيضا عن جماعة من المفسرين.

وحكى عن ابن جريج انه سئل عن ابن نوح فسبح طويلا ثم قال لا إله إلا الله يقول الله ونادى نوح ابنه ويقول ليس منه ولكنه خالفه في العمل فليس منه من لم يؤمن.

وروى عن عكرمة أنه قال كان ابنه ولكنه كان مخالفا له في النية والعمل فمن ثم قيل إنه ليس من أهلك.

والوجه الثالث انه لم يكن ابنه على الحقيقة وإنما ولد على فراشه فقال عليه السلام ان ابني على ظاهر الأمر فأعلمه الله تعالى ان الأمر بخلاف الظاهر ونبه على خيانة امرأته وليس في ذلك تكذيب خبره لأنه إنما خبر عن ظنه وعما يقتضيه الحكم الشرعي فأخبره الله تعالى بالغيب الذي لا يعلمه غيره وقد روى هذا الوجه عن الحسن وغيره.

وروى قتادة عن الحسن قال كنت عنده فقال ونادى نوح ابنه فقال لعمر الله ما هو ابنه قال فقلت يا أبا سعيد يقول الله تعالى ونادى نوح ابنه وتقول ليس بابنه قال أفرأيت قوله ليس من أهلك قال قلت معناه انه ليس من أهلك الذين وعدتك ان أنجيهم معك ولا يختلف أهل الكتاب انه ابنه فقال أهل الكتاب يكذبون.. وروى عن مجاهد وابن جريج مثل ذلك.

وهذا الوجه يبعد إذ فيه منافاة للقرآن لأنه قال تعالى (ونادى نوح ابنه) فأطلق عليه اسم البنوة ولأنه أيضا استثناه من جملة أهله بقوله تعالى (وأهلك إلا من سبق عليه القول) ولان الأنبياء عليهم الصلاة والسلام يجب أن ينزهوا عن مثل هذه الحال لأنها تعر وتشين وتغض من القدر وقد جنب الله تعالى أنبيائه عليهم الصلاة والسلام ما هو دون ذلك تعظيما لهم وتوقيرا ونفيا لكل ما ينفر عن القبول منهم وقد حمل ابن عباس ظهور ما ذكرناه من الدلالة على أن تأول قوله تعالى في امرأة نوح وامرأة لوط فخانتاهما على أن الخيانة لم تكن منهما بالزنا بل كانت إحداهما تخبر الناس بأنه مجنون والأخرى تدل على الأضياف والمعتمد في تأويل الآية هو الوجهان المتقدمان.

اگر سؤال كننده‌اى از اين گفتار خداوند بلند مرتبه سؤال كند كه: «نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است» تا اين كلام خداوند: « من به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى!» و بگويد كه ظاهر اين گفته خداوند «اى نوح! او از اهل تو نيست‏» اقتضاء مى‌كند كه گفته حضرت نوح كه او از اهل من است، دروغ باشد؛ در حالى كه دروغ گفتن براى انبياء جايز نيست؛ پس حقيقت مطلب و مقصود از آيه چيست؟

در جواب مى‌گوئيم: در باره اين آيه ديدگاه‌هاى مختلفى وجود دارد: يكى از آن‌ها اين است كه اگر خداوند مى‌گويد «او از اهل تو نيست» به معناى نفى نسب آن فرزند از حضرت نوح نيست؛ بلكه منظور اين است كه اين فرزند از كسانى نيست كه ما وعده نجات آن‌ها را به شما داديم؛ زيرا خداوند به حضرت نوح وعده داده است كه اهلش را نجات دهد؛ مگر اين سخن خداوند را نمى‌بينيد كه فرمود: «(به نوح) گفتيم: «از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن)- مگر آنها كه قبلًا وعده هلاك آنان داده شده» پس خداوند با اين جمله كسانى از خانواده آن حضرت را كه وعده هلاكتشان را داده است، استثنا كرده است.

دليل ديگر بر اين ديدگاه، اين گفته حضرت نوح عليه السلام است كه: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است‏»

طبق اين ديدگاه، هر دو آيه با يكديگر سازگار است و تضاد ندارد. عين اين تأويل از ابن عباس و جماعتى از مفسران نقل شده است.

جواب دوم اين است كه مقصود از اين گفته خداوند كه «او از اهل تو نيست» اين است كه دين تو را قبول ندارد؛‌ و مراد اين است كه او كافر و مخالف پدرش بوده و همين كفرش او را از گستره احكامى كه اهل نوح را شامل مى‌شده خارج كرده است.

شاهد بر اين مطلب اين استدلال خداوند است كه: «او عمل غير صالحى است». خداوند با اين جمله او را به خاطر كفر و كردار بدش از احكامى كه شامل اهل نوح مى‌شده خارج كرده است. اين تأويل از گروهى از مفسران نقل شده است.

از ابن جريج نقل شده كه از او از فرزند نوح سؤال شد، بعد از مكث طولانى گفت: خدائى جز خداى يكتا نيست، خداوند او را فرزند نوح خوانده است؛ ولى اين‌ها مى‌گويند كه او فرزند نوح نبوده است! فرزند نوح در كردار با پدرش مخالفت كرد؛ پس هركس كه به نوح ايمان نياورد از او نيست.

از عكرمه نقل شده است كه گفت: او فرزند نوح بود؛ اما در نيت و كردار با پدرش مخالفت كرد، به همين خاطر خداوند گفته است كه او از اهل تو نيست.

ديدگاه سوم اين است كه: او فرزند واقعى حضرت نوح نبوده است؛ بلكه در هنگام ازدواج نوح با‌ آن زن به دنيا آمد و حضرت نوح گفته است كه او ظاهرا فرزند من است؛ ولى خداوند به او فهماند كه اين چنين نيست؛ بلكه همسرت به تو خيانت كرده است؛ پس با اين تأويل بازهم دروغگو بودن حضرت نوح از آيه استفاده نمى‌شود؛ چرا حضرت نوح به خيال خودش و‌ بر مبناى اقتضاى حكم شرعى (كه فرزندى كه از زن به دنيا مى‌آيد، مال شوهر او است) اين سخن را گفته است؛ اما خداوند با علم غيبى كه جز خودش نمى‌داند، او را آگاه كرده است. اين نظريه از حسن (بصري) و ديگران نقل شده است.

قتاده از حسن (بصري) نقل كرده كه من نزد او بودم كه اين آيه را تلاوت كرد: «ونادى نوح ابنه» و سپس گفت: سوگند به خدا كه او فرزند نوح نبود. من گفتم: اى ابوسعيد! خداوند مى‌گويد كه او فرزندش بوده و تو مى‌گوئى كه فرزندش نيست؟ حسن گفت: مگر اين سخن خداوند را نديده‌اى كه مى‌گويد: «او از اهل تو نيست». قتاده مى‌گويد كه من گفتم: معناى آيه اين است كه او از كسانى از اهل تو نيست كه من وعده نجات آن‌ها را داده‌ام، تمام اهل كتاب اختلاف ندارند كه او فرزند نوح است. حسن گفت: اهل كتاب دروغ مى‌گويند. از مجاهد و ابن جريج نيز همين ديدگاه نقل شده است.

اين ديدگاه بعيد به نظر مى‌رسد؛ چرا كه با قرآن كريم در تضاد است؛ زيرا خداوند فرموده «نوح فرزندش را صدا زد» پس اسم فرزند را بر او اطلاق كرده است. همچنين به اين دليل كه خداوند او را از اهلش استثناء كرده و فرموده: « خاندانت را (بر آن سوار كن)- مگر آنها كه قبلًا وعده هلاك آنان داده شده». و نيز به اين دليل كه واجب است انبياء عليهم السلام از چنين امورى پاك باشند؛ زيرا براى آن‌ها ننگ و عار است و قدر و منزلت آن‌ها را پايين مى‌آورد؛ در حالى كه خداوند انبياءش را از چيزهاى كم‌تر از آن به خاطر تعظيم و احترام و درو كردن هر چيزى مردم را از آن‌ها و پذيرش سخنشان روى گردان كند، منزه و پاك كرده است.

ابن عباس، جمله «فخانتاهما؛ آن دو خيانت كردند» را اين گونه تفسير كرده است كه خيانت آن‌ها زنا نبوده است؛ بلكه يكى از آن‌ها (زن نوح) به مردم مى‌گفت كه او ديوانه شده است و ديگرى (زن لوط) مردم از جاى مهمانان آگاه كرد.

آن چه براى ما قابل اعتماد است، دو ديدگاه اول است.

المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، الأمالي، ج2، ص144 ـ 145، تحقيق: السيد محمد بدر الدين النعساني الحلبي، ناشر: منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي ـ قم، الطبعة الأولى، 1325هـ ـ 1907م.

مرحوم شرف الدين بعد از نقل گفتار سيد مرتضى مى‌نويسد:

إلى آخر كلامه الدال على وجوب نزاهة امرأة نوح وامرأة لوط من الخنا، وعلى ذلك إجماع مفسري الشيعة ومتكلميهم وسائر علمائهم.

اين گفته سيد مرتضى دلالت مى‌كند بر وجوب پاكى زن حضرت نوح و حضرت لوط از خيانت، و تمام مفسران، متكلمان و ديگر علماى شيعه بر اين مطلب اجماع دارند.

شرف الدين الموسوي، السيد عبد الحسين (متوفاي1377هـ)، الفصول المهمة في تأليف الأمة، ص 156، ناشر: قسم الإعلام الخارجي المؤسسة البعثة ـ قم، الطبعة: الأولى.

و شيخ طبرسى در تفسير مجمع البيان در رد گفتار حسن بصرى و مجاهد مبنى بر اين كه فرزند نوح، از زنا بوده است مى‌گويد:

وهذا الوجه بعيد من حيث إن فيه منافاة القرآن، لأنه تعالى قال: ( ونادى نوح ابنه ) ولأن الأنبياء يجب أن ينزهوا عن مثل هذه الحال، لأنها تعير وتشين، وقد نزه الله أنبياءه عما دون ذلك، توقيرا لهم، وتعظيما عما ينفر من القبول منهم. وروي عن ابن عباس أنه قال: ما زنت امرأة نبي قط، وكانت الخيانة من امرأة نوح أنها كانت تنسبه إلى الجنون، والخيانة من امرأة لوط أنها كانت تدل على أضيافه.

اين ديدگاه بعيد به نظر مى‌رسد؛ چرا كه با قرآن در تضاد است؛ زيرا خداوند مى‌فرمايد كه حضرت نوح او را فرزند خود خطاب كرده است و همچنين به اين دليل كه واجب است انبياء از چنين امورى پاك باشند؛ زيرا براى آن‌ها عيب و عار است و خداوند انبياى خود را به منظور احترام و تعظيم آن‌ها و دور كردن هرآن‌چه كه پذيرش گفتار آن‌ها را منفور مى‌كند، از امورى پايين‌تر از آن پاك كرده است. از ابن عباس روايت شده است كه زن هيچ پيامبرى هرگز زنا نكرده است و خيانت زن نوح اين بود كه آن حضرت به ديوانگى متهم كرده بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه جاى مهمانان را به كفار نشان داد.

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي548هـ)، تفسير مجمع البيان، ج5، ص285، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج11، ص 314، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 ـ 1983 م.

و در تفسير جوامع الجامع مى‌گويد:

(فخانتاهما) بالنفاق والتظاهر على الرسولين: فامرأة نوح قالت لقومه: إنه مجنون، وامرأة لوط دلت على ضيفانه، وعن الضحاك: خانتاهما بالنميمة إذا أوحى الله إليهما أفشتاه إلى المشركين، ولا يجوز أن يراد بالخيانة الفجور لأنه نقيصة عند كل أحد، سمج في كل طبيعة، بخلاف الكفر لأن الكفار لا يستسمجونه، وعن ابن عباس: ما زنت امرأة نبي قط؛ لما في ذلك من التنفير عن الرسول، وإلحاق الوصمة به.

«فخانتاهما» به معناى نفاق و جبهه‌گيرى عليه آن دو پيامبر خدا است؛ همسر نوح به قومش مى‌گفت كه او ديوانه است و زن لوط جاى مهمانان را نشان داد. از ضحاك نقل شده است كه خيانت آن دو سخن چينى و جاسوسى بوده و خداوند به واسطه وحى آن چه را كه افشا كرده بودند، به آن دو پيامبر خبر داد.

جايز نيست كه خيانت را به معناى فجور و زنا تفسير كنيم؛ چرا كه اين امر از ديدگاه همگان نقص به حساب مى‌آيد و از ديد هر انسانى زشت به حساب مى‌آيد؛ بر خلاف كفر؛ زيرا زشتى كفر به پيامبران سرايت نمى‌كند. از ابن عباس نقل شده است كه زن هيچ پيامبرى هيچگاه زنا نكرده است؛ چرا كه اين امر مردم را از آن پيامبر متنفر مى‌كند و براى آنان عيب به شمار مى‌رود.

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي548هـ)، تفسير جوامع الجامع، ج3، ص 597، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة: الأولى، 1418هـ.

سيد نعمت الله جزائرى رحمت الله عليه در اين باره مى‌گويد:

 أقول قوله تعالى «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» قيل فيه أقوال:

أحدها: أنه كان ابنه لصلبه والمعنى أنه ليس من أهلك الذين وعدتك نجاتهم معك لأن الله تعالى قد استثنى من أهله الذين وعده أن ينجيهم ممن أراد إهلاكهم بالغرق فقال «إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» عن ابن عباس‏.

وثانيها: أن المراد بقوله «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» ليس على دينك فكان كفره أخرجه عن أن يكون له أحكام أهله وهذا كما قال النبي (صلي الله عليه وآله): سلمان منا أهل البيت‏. وإنما أراد على ديننا

ويؤيد هذا التأويل أن الله سبحانه قال على طريق التعليل «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» فبين أنه إنما أخرج عن أحكام أهله لكفره وشر عمله.

وثالثها: أنه لم يكن ابنه حقيقة وإنما ولد على فراشه فقال: إنه ابنه على ظاهر الأمر فأعلمه الله أن الأمر بخلاف الظاهر ونبهه على خيانة امرأته عن الحسن ومجاهد.

وهذا الوجه بعيد من حيث إن فيه منافاة للقرآن لأنه تعالى قال: «وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ» ولأن الأنبياء يجب أن ينزهوا عن مثل هذا الحال لأنها تعيير وتشيين وقد نزه الله أنبياءه عما دون ذلك.

ورابعها أنه كان ابن امرأته وكان ربيبه ويعضده قراءة من قرأ بفتح الهاء وحذف الألف وإثباته لفظا.

والمعتمد المعول عليه في تأويل الآية القولان الأولان‏.

در رابطه با قول خداى متعال كه فرمود: «اين پسر از اهل تو نيست» ديدگاه‌هاى متفاوتى نقل شده است:

اوّل: اين‌كه آن پسر از نسل نوح بود؛ امّا اين‌كه خداوند او را از خانواده نوح نمى‏داند، به اين دليل است كه او به خاطر كفرش از كسانى كه خدا وعده نجات آن‌ها را به نوح داده، نبوده است؛ بلكه از كسانى بوده كه خداوند در باره آنان فرمود: «مگر آنكه‏ قول من در باره او سبقت گرفته است»

دوّم: اينكه مراد اين است كه آن پسر بر دين نوح نيست، گويا كفر او را از احكام خانوادگى و اهل بودن خارج نموده است. و اين قول شبيه همان گفتار پيامبر صلى الله عليه وآله در باره سلمان است كه فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است» يعنى سلمان بر دين و طريقه ما است. و تأييد اين تعبير همان است كه خداوند در ادامه دليل اين مطلب را اين گونه بيان مى‌كند:

«او عملش غير صالح است» پس آشكار مى‏شود كه بدى اعمال و كفر آن پسر او را از احكام اهليّت نوح خارج كرده است.

سوّم: اينكه آن پسر، فرزند حقيقى نوح نبوده است؛ بلكه پسر همسرش بوده كه نوح او را پسر خود مى‏پنداشته است؛ امّا خداوند او را از خيانت همسرش آگاه مى‏سازد و مى‏فهماند كه اين پسر نامشروع همسرش بوده است.

اين قول از حسن و مجاهد نقل شده، ولى اين ديدگاه بسيار بعيد به نظر مى‌رسد؛ زيرا در قدم نخست با ظاهر آيات قرآن در تضاد است و قرآن او را با لفظ «ابن» ياد مى‏كند؛ ثانيا: واجب است كه دامان انبياء از امثال اين امور منزّه باشد؛ زيرا چنين امورى عار، ننگ و زشتى براى پيامبران است و خداوند آنان را از امورى كمتر از اين منزّه داشته است.

چهارم: اينكه آن پسر فرزند خوانده مشروع همسر نوح بوده كه در خانه نوح تربيت و رشد يافته و اين قول را قرائت كسانى كه (ابنه) هاء را با فتحه و حذف الف و اثبات لفظى آن قرائت كرده‏اند، تأييد مى‏كند.

امّا دو ديدگاه اوّل قابل اعتماد‌تر است و با تفسير و تأويل آيه سازگارى بيشترى دارد.

الموسوي الجزائري، السيد نعمة الله بن عبد الله (متوفاي1112هـ)، النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، ص71، ناشر: منشورات مكتبة آيت الله العظمى مشرعشي نجفي ـ قم، الطبعة الأولي، 1404هـ نوبت چاپ: اول‏

على بن يونس عاملى در كتاب الصراط المستقيم مى‌نويسد:

قال ابن عباس ما زنت امرأة نبي قط.

از ابن عباس نقل شده است كه زن هيچ پيامبرى، هيچگاه زنا نكرده است.

العاملي النباطي، الشيخ زين الدين أبي محمد علي بن يونس (متوفاي877هـ) الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج1، ص 342، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، الطبعة الأولى، 1384هـ

و ملا محمد فيض كاشانى نيز گفته است:

(عبادنا صالحين فخانتاهما) بالنفاق والتظاهر على الرسولين. مثل الله حال الكفار والمنافقين ـ في أنهم يعاقبون بكفرهم ونفاقهم، ولا يحابون بما بينهم وبين النبي والمؤمنين، من النسبة والوصلة ـ بحال امرأة نوح وامرأة لوط. وفيه تعريض بعائشة وحفصة في خيانتهما رسول الله صلى الله عليه وآله، بإفشاء سره، ونفاقهما إياه، وتظاهرهما عليه، كما فعلت امرأتا الرسولين.

مراد از «فخانتاهما» نفاق و همدست شدن عليه آن دو پيامبر است و آن‌ها همانند كافران و منافقان به خاطر كفر و نفاق شان مؤاخذه خواهند شد و نسبتى كه بين آنان و بين پيامبران و مؤمنان بوده فايده‌اى به حالشان نخواهد داشت. اين آيه كنايه به عائشه و حفصه است در خيانتشان به رسول خدا صلى الله عليه وآله كه راز آن حضرت را فاش ساختند، نفاق ورزيدند و عليه رسول خدا همدست شدند؛ همان طورى كه زن آن دو پيامبر (نوح و لوط) انجام دادند.

الكاشاني، المولى محمد محسن الفيض (متوافاي1091هـ)، الأصفى في تفسير القرآن، ج2، ص 1325، ناشر: مركز الأبحاث والدراسات الاسلامية تحقيق: مركز الأبحاث والدراسات الاسلامية، ناشر: مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، 1418هـ

و علامه طباطبائى مى‌نويسد:

و في التمثيل تعريض ظاهر شديد لزوجي النبي (ص) حيث خانتاه في إفشاء سره و تظاهرتا عليه و آذتاه بذلك، و خاصة من حيث التعبير بلفظ الكفر و الخيانة و ذكر الأمر بدخول النار.

در اين مثال كنايه شديدى به دو همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله است؛ به خاطر اين كه راز آن حضرت را فاش ساخته و عليه آن حضرت همدست شدند و ايشان را اذيت كردند؛ به ويژه كه از كلمه «كفر و خيانت» استفاده كرده و وعده دخول در آتش جهنم را داده است.

طباطبايى، سيد محمد حسين‏ (متوفاي 1412هـ)، الميزان فى تفسير القرآن‏، ج‏19، ص343، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة‏، الطبعة: الخامسة، 1417هـ.

بنابراين، اجماع علماى شيعه بر اين است كه هيچ زنى از زنان پيامبران و حتى زن نوح و لوط كه خداوند صراحتا از خيانت آن‌ها سخن گفته است، در تمام عمرشان متهم به زنا نبوده‌اند.

آلوسي: اتهام اعتقاد شيعيان به فاحشه بودن عائشه، دروغ و تهمت است:

علامه آلوسى از مفسران شهير اهل سنت نيز با تأييد همين ديدگاه، سخن كسانى را كه مى‌گويند شيعه اعتقاد به فاحشه بودن برخى از زنان پيامبر دارد، رد و آن را دروغ و شايعه مى‌داند:

ونسب للشيعة قذف عائشة رضي الله تعالي عنها بما براها الله تعالي منه وهم ينكرون ذلك أشد الإنكار وليس في كتبهم المعول عليها عندهم عين منه ولا أثر أصلاً. وكذلك ينكرون ما نسب إليهم من القول بوقوع ذلك منها بعد وفاته صلى الله عليه وسلم وليس له أيضا في كتبهم عين ولا أثر.

به شيعيان نسبت داده شده است كه به عائشه تهمت زنا كه خداوند او را از آن مبرّا كرده است، زده‌اند؛ در حالى كه خود آن‌ها چنين مطلبى را شديدا انكار مى‌كند؛ در كتاب‌هاى مورد اعتماد آن‌ها چنين مطلبى ديده نمى‌شود و اصلا اثرى از آن نيست. همچنين آن‌ها وقوع فحشا را براى عائشه بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه وآله انكار مى‌كنند و از اين مطلب نيز در كتاب‌هاى آن‌ها اثرى ديده نمى‌شود.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص 122، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

و در جائى ديگر مى‌گويد:

(فخانتهما) بيان لما صدر عنهما من الخيانة العظيمة مع تحقق ما ينافيهما من مرافقة النبي عليه الصلاة والسلام أما خيانة امرأة نوح عليه السلام فكانت تقول للناس: إنه مجنون وأما خيانة امرأة لوط فكانت تدل على الضيف رواه جمع وصححه الحاكم عن ابن عباس....

ونقل ابن عطية عن بعض تفسيرها بالكفر والزنا وغيره ولعمري لا يكاد يقول بذلك إلا ابن زنا فالحق عندي أن عهر الزوجات كعهر الأمهات من المنفرات التي قال السعد: إن الحق منعها في حق الأنبياء عليهم السلام. وما ينسب للشيعة مما يخالف ذلك في حق سيد الأنبياء صلى الله تعالى عليه وسلم كذب عليهم فلا تعول عليه وكان شائعا وفي هذا على ما قيل: تصوير لحال المرأتين المحاكية لحال الكفرة في خيانتهما لرسول الله صلى الله تعالى عليه وسلم بالكفر والعصيان مع تمكنهم التام من الإيمان والطاعة.

«فخانتاهما» بيان خيانت‌هاى بزرگى است كه از آن دو زن صادر شده و اين خيانت‌ها با دوستى آنان با اين پيامبران منافات داشته است. خيانت زن نوح اين بوده كه او به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است و خيانت زن لوط اين بوده كه او جاى مهمانان را به كفار نشان مى‌داده‌، اين روايت را گروهى از ابن عباس نقل كرده و حاكم نيشابورى نيز سند آن را تصحيح كرده است.

از ابن عطيه از برخى تفاسير او نقل شده كه «فخانتاهما» را به كفر و زنا تفسير كرده است؛ قسم به جانم كه ممكن نيست كسى چنين بگويد،‌ مگر فرزند زنا باشد؛ پس ديدگاه حق در نزد من اين است كه اتهام زنا به همسران پيامبران، همانند اتهام امهات المؤمنين به زنا، از گفتارهاى شاذى است كه سعد در باره آن گفته: حق اين است كه متهم كردن زنان انبياء به زنا، جايز نيست و‌ آن چه به شيعيان نسبت داده مى‌شود كه خلاف اين اعتقاد را در حق آقاى پيامبران صلى الله عليه وآله دارند، دروغ است، ارزش اعتماد ندارد و شايعه‌اى بيش نيست.

و طبق اين مطالب، اين آيه حالت دو زنى را كه نشانگر حال كفار در خيانت به پيامبر صلى الله عليه وآله بودند، نشان مى‌دهد، با اينكه آن دو قدرت كامل بر ايمان و اطاعت داشتند!

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج28، ص162، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

ديدگاه علماي اهل سنت در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران

اكثر بزرگان اهل سنت نيز اعتقاد دارند كه هيچ يك از زنان پيامبران، متهم به زنا فحشاء نبوده‌اند.

ابن كثير دمشقى سلفى در اين باره مى‌گويد:

وليس المراد بقوله «فخانتاهما» في فاحشة بل في الدين فإن نساء الأنبياء معصومات عن الوقوع في الفاحشة لحرمة الأنبياء كما قدمنا في سورة النور قال سفيان الثوري عن موسى بن أبي عائشة عن سليمان بن قتة سمعت ابن عباس يقول في هذه الآية ) فخانتاهما ( قال ما زنتا أما خيانة امرأة نوح فكانت تخبر أنه مجنون وأما خيانة امرأة لوط فكانت تدل قومها على أضيافه.

منظور از اين گفته خداوند «فخانتاهما» فحشا نيست؛ بلكه خيانت در دين است؛ چرا كه زنان انبياء از انجام فحشاء معصوم هستند؛ به خاطر احترامى كه انبياء دارند؛ چنانچه پيش از اين در سوره نور در اين باره سخن گفتيم. سفيان ثورى از موسى بن أبى عائشه از سليمان بن قته از ابن عباس نقل كرده است كه در باره اين آيه گفته: آن‌ها زنا نكرده بودند؛ بلكه خيانت زن نوح اين بود كه به مردم مى‌گفت او ديوانه است و خيانت زن لوط نيز اين بود جاى مهمانان را به قوم لوط نشان داد.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج4، ص394، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ.

و در جاى ديگر مى‌گويد:

وقال ابن عباس وغير واحد من السلف ما زنت امرأة نبي قط قال وقوله (إنه ليس من أهلك) أي الذين وعدتك نجاتهم وقول ابن عباس في هذا هو الحق الذي لا محيد عنه فإن الله سبحانه أغير من أن يمكن امرأة نبي من الفاحشة...

عن سليمان بن قتة قال سمعت ابن عباس سئل وهو إلى جنب الكعبة عن قول الله (فخانتاهما) قال أما إنه لم يكن بالزنا ولكن كانت هذه تخبر الناس أنه مجنون وكانت هذه تدل على الأضياف ثم قرأ (إنه عمل غير صالح).

قال ابن عيينة وأخبرني عمار الدهني أنه سأل سعيد بن جبير عن ذلك فقال كان ابن نوح إن الله لا يكذب قال تعالى «ونادى نوح ابنه» قال وقال بعض العلماء ما فجرت امرأة نبي قط وكذا روي عن مجاهد أيضا وعكرمة والضحاك وميمون بن مهران وثابت بن الحجاج وهو اختيار أبي جعفر بن جرير وهو الصواب الذي لا شك فيه.

ابن عباس و بسيارى از گذشتگان گفته‌اند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند، و اين گفته خداوند «او از اهل تو نيست» يعنى (همسر و فرزندت) جزء كسانى كه وعده نجاتش را به تو داديم نيستند. گفته ابن عباس در اين باره گفته درستى است كه چاره‌اى جز قبول آن نداريم؛ زيرا خداوند غيرتمندتر از آن است كه ممكن باشد زنى از زنان پيامبران فاحشه باشد.

از سليمان بن قته نقل شده است كه از ابن عباس؛ در حالى كه او در كنار كعبه بود از آيه «فخانتاهما» سؤال شد، در جواب گفت: منظور از خيانت زنا نيست؛ بلكه زن نوح به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد، سپس اين آيه را قرائت كرد كه «او عمل غير صالحى است».

ابن عيينه گفته كه عمار دهنى به من خبر داد كه از سعيد بن جبير در باره اين آيه سؤال شد، پس گفت: او فرزند نوح بوده است، چو خداوند هيچگاه دروغ نمى‌گويد و خداوند فرموده كه: «نوح فرزندش را صدا زد». برخى از علما گفه‌اند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه فاجره نبوده‌اند. از مجاهد، عكرمه، ضحاك، ميمون بن مهران، ثابت بن حجاج نيز همين ديدگاه نقل شده و ابوجعفر بن جرير (طبري)‌ نيز همين را اختيار كرده، اين سخن حقى است كه ترديدى در آن نيست.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص449، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ.

فخررازى در جواب كسانى كه فرزند نوح را زنا زاده معرفى كرده‌اند، مى‌گويد:

القول الثالث: أنه ولد على فراشه لغير رشدة، والقائلون بهذا القول احتجوا بقوله تعالى في امرأة نوح وامرأة لوط «فخانتاهما» وهذا قول خبيث يجب صون منصب الأنبياء عن هذه الفضيحة لا سيما وهو على خلاف نص القرآن. أما قوله تعالى «فَخَانَتَاهُمَا» فليس فيه أن تلك الخيانة إنما حصلت بالسبب الذي ذكروه. قبل لابن عباس رضي الله عنهما: ما كانت تلك الخيانة، فقال: كانت امرأة نوح تقول: زوجي مجنون، وامرأة لوط تدل الناس على ضيفه إذا نزلوا به.

ديدگاه سوم اين است كه: او (پسر نوح) فرزند نامشروعى بوده كه در خانه حضرت نوح به دنيا آمده است، دليل آن‌ها اين گفته خداوند در باره زنان حضرت نوح و لوط است كه فرموده: «فخانتاهما». اين گفته خبيثى است كه واجب است مقام انبياء عليهم السلام از چنين فضاحتى محفوظ بماند؛ به ويژه كه بر خلاف نص قرآن كريم است.

اما در اين گفته خداوند «فخانتاهما»، چيزى نيست كه نتيجه آن خيانتى باشد كه طرفداران ديدگاه سوم گفته‌اند. از ابن عباس سؤال شد كه منظور از خيانت در اين آيه چيست، پس گفت: خيانت زن نوح اين بود كه مى‌گفت شوهر من ديوانه است و خيانت زن لوط اين بود كه مردم را از وجود مهمانان آگاه كرد، آن زمان كه مهمانان وارد (خانه لوط) شدند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج17، ص113، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ ـ 2000م.

و علامه شوكانى در باره نوع خيانت همسر حضرت نوح و لوط و اجماعى بودن اين مطلب كه هيچ يك از زنان پيامبر متهم به زنا نبوده‌اند، مى‌نويسد:

(فخانتاهما) أي فوقعت منهما الخيانة لهما قال عكرمة والضحاك بالكفر وقيل كانت امرأة نوح تقول للناس أنه مجنون وكانت امرأة لوط تخبر قومه بأضيافه وقد وقع الإجماع على أنه ما زنت امرأة نبي قط وقيل كانت خيانتهما بالنفاق وقيل خانتاهما بالنميمة.

«فخانتاهما» يعنى آن دو زن به آن دو پيامبر خيانت كردند، عكرمه و ضحاك گفته‌اند كه منظور از خيانت كفر است. برخى گفته‌اند كه زن نوح به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است، و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد. اين مطلب اجماعى است كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند، برخى گفته‌اند كه خيانت آن‌ها نفاقشان بوده و برخى اعتقاد دارند كه خيانت آن‌ها سخن چينى بوده است.

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج5، ص255، ناشر: دار الفكر – بيروت.

و قنوجى حنفى، از بزرگان قرن چهاردهم هجرى اهل سنت، ادعاى اجماع مى‌كند كه هيچ يك از همسران پيامبران، زنا نكرده‌اند:

وقد وقعت الأدلة الإجماعية على أنه ما زنت امرأة نبي قط.

ادله اجماعى وجود دارد كه هيچيك از زنان پيامبران، هيچگاه زنان نكرده‌اند.

القنوجي البخاري، أبو الطيب السيد محمد صديق خان بن السيد حسن خان (متوفاي1307هـ)، حسن الأسوة بما ثبت من الله ورسوله في النسوة، ج1، ص241، تحقيق: الدكتور- مصطفي الخن/ ومحي الدين ستو ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الخامسة، 1406هـ/ 1985م.

و بستى اموى در رد تهمتى كه به همسران حضرت سليمان زده شده است، مى‌گويد:

وحاشى وكلا من هذه الوصمة الخسيسة أن يفعلها الله تعالى مع أنبيائه عليهم السلام وكيف والأمة مجمعة على أنه ما زنت امرأة نبي قط كانت مؤمنة أو كافرة وخيانة امرأة نوح وامرأة لوط عليهما السلام إنما كانت في إظهارهما الإيمان وإخفائهما الكفر لا غير.

هرگز، هرگز، چنين عيب زشتى را نمى‌توان پذيرفت كه خداوند براى انبياى خود امكان‌پذير كرده باشد؛ چگونه ممكن است؛ در حالى كه امت اسلام اجماع دارند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند؛ چه آن‌ها كه مؤمن بوده‌اند و چه كافران‌شان. خيانت زن نوح و زن لوط عليهما السلام اين بود كه در ظاهر مى‌گفتند كه ما مؤمن هستيم؛ ولى كفرشان را مخفى مى‌كردند و خيانت ديگرى نبوده است.

السبتي الأموي، أبو الحسن علي بن أحمد، تنزيه الأنبياء عما نسب إليهم حثالة الأغبياء، ج1، ص39، تحقيق: محمد رضوان الداية، ناشر: دار الفكر المعاصر ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1411هـ ـ 1990م.

ابن تيميه حرّانى در اين باره مى‌نويسد:

وأما البغايا فليس في الأنبياء، ولا الصالحين من تزوج بغيا لأن البغاء يفسد فراشه، ولهذا أبيح للمسلم أن يتزوج الكتابية اليهودية والنصرانية، إذا كان محصنا غير مسافح، ولا متخذ خدن فعلم أن تزوج الكافرة قد يجوز، وتزوج البغي لا يجوز لأن ضرر دينها لا يتعدى إليه، أما ضرر بغاها فيتعدى إليه، و الله أعلم.

اما زنان زنا كار، هيچ نبى و يا صالحى نبوده است كه با زنان زناكار ازدواج كرده باشد؛ زيرا زناى اين زنان، سبب از بين رفتن نسل او مى‌شود؛ و به همين دليل براى مسلمان جايز است كه با اهل كتاب يعنى يهود و نصارا ازدواج كند؛ اما ازدواج با زن زناكار جايز نيست! زيرا ضررى كه در دين يهودى و مسيحى است، به مسلمان سرايت نمى‌كند اما ضرر زناى زن بدكار، به شوهر سرايت مى‌كند!

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، الفتاوى الكبرى لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج4، ص158، تحقيق: قدم له حسنين محمد مخلوف، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

جصاص در احكام القرآن مى‌نويسد:

وقوله تعالى: (فخانتاهما)، قال ابن عباس: «كانتا منافقتين ما زنت امرأة نبي قط»، وكانت خيانتهما أن امرأة نوح عليه السلام كانت تقول للناس إنه مجنون، وكانت امرأة لوط عليه السلام تدل على الضيف.

ابن عباس در باره اين گفته خداوند: «فخانتاهما» گفته: هر دوى آن‌ها منافق بودند، هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند، خيانت آن‌ها اين بود كه زن نوح به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد.

الجصاص، أحمد بن علي الرازي أبو بكر (متوفاي370هـ)، أحكام القرآن، ج5، ص365، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت – 1405هـ.

سمرقندى در تفسير خود مى‌نويسد:

(فخانتاهما) يعني خالفتاهما في الدين. وروي عن ابن عباس أنه قال ما زنت امرأة نبي قط وما كانت خيانتهما إلا في الدين. فأما امرأة نوح كانت تخبر الناس أنه مجنون وأما امرأة لوط فكانت تدل على الأضياف. وقال عكرمة الخيانة في كل شيء ليس في الزنى.

منظور از «فخانتاهما» خيانت در دين است، از ابن عباس نقل شده است كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند... از عكرمه نقل شده است كه مراد از آيه خيانت در هر چيزى مى‌تواند باشد جز زنا.

السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاي367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج3، ص449، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر ـ بيروت.

أبوالقاسم لالكائى مى‌گويد:

عن أبي عامر الهمداني قال سمعت الشعبي يقول ما زنت امرأة نبي قط.

ابوعامر همدانى مى‌گويد كه از شعبى شنيدم كه مى‌گفت: هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند.

اللالكائي، أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور (متوفاي418هـ)، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج8، ص1437، تحقيق: د. أحمد سعد حمدان، ناشر: دار طيبة ـ الرياض 1402هـ

غرناطى كلبى مى‌نويسد:

(فخانتاهما) * قال ابن عباس خيانة امرأة نوح في أنها كانت تقول إنه مجنون وخيانة امرأة لوط بأنها كانت تخبر قومه بأضيافه إذا قدموا عليه وكانتا مع ذلك كافرتين وقيل خانتا بالزنا وأنكر ابن عباس ذلك وقال ما زنت امرأة نبي قط تنزيها من الله لهم عن هذا النقص.

ابن عباس در باره آيه «فخانتاهما» گفته: كه خيانت زن نوح اين بود كه به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است و خيانت زن لوط نيز اين بود كه مردم را از وجود مهمانان آگاه كرد در آن هنگام كه آن‌ها وارد (خانه لوط) شدند. در عين حال هر دوى آن‌ها كافر بودند. برخى گفته‌اند كه مراد از خيانت «زنا» است، ابن عباس اين مطلب را منكر شده و گفته: هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند؛ چرا كه خداوند پيامبرانش را از چنين عيب و نقصى پاك كرده است.

الغرناطي الكلبي، محمد بن أحمد بن محمد (متوفاي741هـ)، كتاب التسهيل لعلوم التنزيل، ج4، ص133، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان، الطبعة: الرابعة، 1403هـ ـ 1983م.

تهمت‌هائي كه بزرگان اهل سنت به عائشه زده‌اند:

داستان افك و تهمت صحابه به عائشه (به نظر اهل سنت)

يكى از قضاياتى اهل سنت به عائشه نسبت داده و در حقيقت به او تهمت زده‌اند، داستان افك است. طبق آيه قرآن كريم، گروهى از صحابه به يكى از همسران رسول خدا تهمت فحشاء زده بودند كه رسول خدا از اين كار بسيار غمگين و ناراحت شد و خداوند آيه برائت همسر ايشان را نازل و قلب رسول خدا را شادمان كرد.

برخى از بزرگان عقيده دارند كه اين تهمت به ماريه قبطيه مادر ابراهيم عليه السلام توسط يكى ديگر از همسران آن حضرت زده شد و خداوند برائت ماريه را از اين اتهام نازل كرد.

ما اين مطلب را در آدرس ذيل به صورت كامل بررسى كرده‌ايم:

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1265

از آن جائى كه اين قضيه فضيلت بزرگى براى شخص تبرئه شده به حساب مى‌آمد، اهل سنت تلاش كردند كه اين ماجرا را به پاى عائشه بنويسند؛ همان طورى كه بسيارى از فضائل و مناقب اهل بيت عليهم السلام را براى ديگران نقل كردند.

جالب اين است كه براى تثبيت اين مطلب چنان اغراق كردند و مطالب زشت و زننده را به آن افزودند كه عقل، انصاف و غيرت هيچ مسلمانى نمى‌تواند آن را بپذيرد كه اگر اين مطالب ثابت شود، اصل عدالت، تقوى و كرامت رسول خدا از يك طرف و عدالت صحابه و ياران آن حضرت از طرف ديگر زير سؤال مى‌رود.

ما به مواردى به صورت اختصار اشاره مى‌كنيم:

صحابه، عائشه را سبّ كردند و به او تهمت زدند:

اهل سنت به عدالت تمام اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله معتقد هستند و مى‌گويند همه آن‌ها بلا استثناء عادل هستند؛ اما مى‌بينيم كه همين افراد به عائشه تهمت زنا مى‌زنند و حتى او را سبّ مى‌كنند.

بخارى به نقل از خود عائشه مى‌نويسد:

عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم خَطَبَ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَقَالَ مَا تُشِيرُونَ عَلَىَّ فِي قَوْمٍ يَسُبُّونَ أَهْلِي مَا عَلِمْتُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُوءٍ قَطُّ.

عائشه از رسول خدا (ص) روايت مى کند که براى مردم سخنرانى نمودند؛ پس ستايش و ثناى خداوند کرده و فرمودند: در مورد گروهى که خانواده من (عائشه در قضيه افك) را دشنام مى‌دهند و من در گذشته از ايشان هيچ بدى نديده‌ام، چه نظرى را به من پيشنهاد مى کنيد؟

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2683، ح 6936، كِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى « وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

صحابه، عائشه را متهم كردند!

بخارى، در باره كسانى كه به عائشه تهمت زدند، مى‌نويسد:

وقال عُرْوَةُ أَيْضًا لم يُسَمَّ من أَهْلِ الْإِفْكِ أَيْضًا إلا حَسَّانُ بن ثَابِتٍ وَمِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ وَحَمْنَةُ بِنْتُ جَحْشٍ في نَاسٍ آخَرِينَ لَا عِلْمَ لي بِهِمْ غير أَنَّهُمْ عُصْبَةٌ كما قال الله تَعَالَى وَإِنَّ كِبْرَ ذلك يُقَالُ له عبد اللَّهِ بن أُبَيٍّ بن سَلُولَ.

عروه نقل مى كند كه كسى از اهل افك (تهمت زننده‌گان به عائشه) نام برده نشده؛ جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنة دختر جحش. مردم ديگرى نيز بودند كه من چيزى نمى دانم؛ جز آنكه آن‌ها يك گروه (عصبه) بودند؛ همانگونه كه خداوند عزوجل فرموده است؛ اگر چه كسى كه اين قضيه را بزرگ جلوه داده، نامش عبد الله بن أبى سلول بوده.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1518، ح3910، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب حديث الْإِفْكِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

اجراي حد قذف بر صحابه

در مصادر اهل سنت، رواياتى وارد شده است كه رسول خدا بعد از نزول آيه برائت عائشه، تهمت زنندگان را حد قذف زد؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة و حمنة بن جحش.

قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت در اين باره مى‌نويسد:

المشهور من الأخبار والمعروف عند العلماء أن الذي حد حسان ومسطح وحمنة ولم يسمع بحد لعبد الله بن أبي روى أبو داود عن عائشة رضي الله عنها قالت: لما نزل عذري قام النبي صلى الله عليه وسلم فذكر ذلك وتلا القرآن فلما نزل من المنبر أمر بالرجلين والمرأة فضربوا حدهم وسماهم: حسان بن ثابت ومسطح بن أثاثة وحمنة بنت جحش وفي كتاب الطحاوي ثمانين ثمانين قال علماؤنا وإنما لم يحد عبد الله بن أبي لأن الله تعالى قد أعد له في الآخرة عذابا عظيما فلو حد في الدنيا لكان ذلك نقصا من عذابه في الآخرة وتخفيفا عنه.

ديدگاه معروف علما اين است و روايات مشهور نيز دلالت كه رسول خدا، حسان، مسطح و حمنة را حد زده است و شنيده نشده است كه عبد الله بن أبى را نيز حد زده باشد.

ابوداود از عائشه نقل كرده است كه وقتى عذر (پاك بودن) من نازل شد، رسول خدا ايستاد،‌ اين مطلب را ياد‌آور شد و قرآن خواند، وقتى از منبر پايين آمد، دستور داد كه دو مرد و يك زن را حد بزنند و حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة وحمنة بن ججش را نام برد.

در كتاب طحاوى آمده است كه به هر كدام هشتاد ضربه شلاق زدند، دانشمندان ما گفته‌اند كه عبد الله بن أبى را حد نزد؛ زيرا خداوند وعده داده است كه او را در آخرت عذاب سختى نمايد و اگر در اين دنيا حد زده مى‌شد، از عذاب قيامت او كاسته مى‌شود و تخفيفى براى او بود.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص201، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

البته اين گفته او كه «چون قرار است در آخرت عبد الله بن أبى عذاب سختى شود؛ پس رسول خدا (ص‌‌) او را حد نزده است» سخنى است نسنجيده؛ زيرا پيامبر (ص) مامور به اجراى حدود الهى بودند و ترك حدود، خود يكى از گناهان كبيره است! و به همين جهت، پيامبر (ص) حتى رجم يهود را به خاطر زنا، ترك نكردند! چه رسد به يك منافق از مسلمانان!

بنابراين يا عبد الله بن أبى را نيز حد زده است كه اين وجه دليلى ندارد، يا او جزء تهمت زنندگان نبوده است؛ بلكه اهل سنت خواسته‌اند كه ثابت كنند كه تهمت زنندگان به عائشه منافق بوده‌اند نه از بزرگان اصحاب.

آلوسى نيز مى‌گويد:

وفي البحر أن المشهور حدّ حسان ومسطح وحمنة.

مشهور اين است كه رسول خدا (ص)؛ حسّان، مسطح و حمنته را حد زده است.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص116، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

و ابن حزم اندلسى مى‌گويد:

فَبَعْدَ نُزُولِ هذه الْآيَةِ جَلَدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِسْطَحَ بن أُثَاثَةَ وَحَسَّانَ بن ثَابِتٍ وَحَمْنَةَ بِنْتَ جَحْشٍ.

بعد از نزول اين آيه رسول خدا (ص)؛ مسطح بن أثاثه، حسّان بن ثابت، وحمنة بنت حجش را تازيانه زد.

إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج11، ص130، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة ـ بيروت.

حسان بن ثابت، همان كسى است كه در زمان جاهليت شاعر انصار بود و در زمان اسلام «شاعر رسول الله» لقب گرفت.

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ حدثنا شُعْبَةُ عن عَدِيِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ رضي الله عنه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم لِحَسَّانَ اهْجُهُمْ أو هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ.

براء بن عازب گفته است كه رسول خدا به حسّان گفت: هجو كن (جواب كسانى را كه شعرهاى زشت در باره رسول خدا مى‌سرودند با شعر بده) جبرئيل با تو است.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1176، ح3041، كِتَاب بَدْءِ الْخَلْقِ، بَاب ذِكْرِ الْمَلَائِكَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و أبوداود در مسند خود نقل مى‌كند:

حدثنا محمد بن سُلَيْمَانَ الْمِصِّيصِيُّ لُوَيْنٌ ثنا بن أبي الزِّنَادِ عن أبيه عن عُرْوَةَ وَهِشَامٍ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَضَعُ لِحَسَّانَ مِنْبَرًا في الْمَسْجِدِ فَيَقُومُ عليه يَهْجُو من قال في رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ مع حَسَّانَ ما نَافَحَ عن رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.

عروه از عائشه نقل كرده است كه رسول خدا براى حسّان منبرى در مسجد نهاده بود؛ پس او روى منبر مى‌نشست و كسانى را كه پيامبر خدا را هجو كرده بودند، هجو مى‌كرد. پس رسول خدا (ص) فرمود: روح القدس (جبرئيل) با حسّان است، زمانى كه از رسول خدا پشتيبانى مى‌كرد.

السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداود (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص304، ح5015، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج6، ص21، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج2، ص64، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م.

مسطح بن أثاثه نيز از كسانى كه در جنگ بدر حضور داشته و همراه پدرش در همان سال‌هاى نخست ايمان آورده و قطعا جزء سابقون الأولون است؛ چناچه در صحيح بخارى آمده است:

بَاب تَسْمِيَةُ من سُمِّيَ من أَهْلِ بَدْرٍ في الْجَامِعِ الذي وَضَعَهُ أبو عبد اللَّهِ على حُرُوفِ الْمُعْجَمِ... مَعْنُ بن عَدِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ مِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ بن عَبَّادِ بن الْمُطَّلِبِ بن عبد مَنَافٍ مِقْدَادُ بن عَمْرٍو الْكِنْدِيُّ....

باب نام‌هاى كسانى از اهل بدر كه ابو عبد الله (بخاري) در كتاب الجامع (صحيح بخاري) به ترتيب حروف الفبا مرتب كرده است... معن بن عدى انصارى، مسطح بن أثاثة بن عباد بن المطلب بن عبد مناف، مقداد بن عمرو كندى و...

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1477، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب تَسْمِيَةُ من سُمِّيَ من أَهْلِ بَدْرٍ...، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و ابن تيميه حرانى مى‌نويسد:

فان الذين قذفوا عائشة أم المؤمنين كان فيهم مسطح بن اثاثة وكان من أهل بدر.

از كسانى به عائشه تهمت زنا زدند، مسطح بن أثاثة بود كه او در جنگ بدر نيز حضور داشته است.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج7، ص487، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

ترديد رسول خدا (ص)، به پاكدامني عائشه:

همان طور كه پيش از اين گفتيم، اهل سنت براى تثبيت نزول آيه افك در باره عائشه، چنان در آن اغراق كرده و به قول معروف پيازداغش را زياد كرده‌اند كه حتى به رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز تهمت زده‌اند كه آن حضرت نيز به عائشه اطمينان نداشت و حتى ايشان نيز اتهام به عائشه را باور كرده بود و مدام به عائشه مى‌گفت كه اگر اين كار را كرده‌اى، به من بگو تا از خداوند براى تو طلب استغفار كنم!!!.

يا عَائِشَةُ فإنه بَلَغَنِي عَنْكِ كَذَا وَكَذَا فَإِنْ كُنْتِ بَرِيئَةً فَسَيُبَرِّئُكِ الله وَإِنْ كُنْتِ أَلْمَمْتِ بشيء فَاسْتَغْفِرِي اللَّهَ وَتُوبِي إليه فإن الْعَبْدَ إذا اعْتَرَفَ بِذَنْبِهِ ثُمَّ تَابَ تَابَ الله عليه.

اى عايشه! از تو به من چنين و چنان رسيده (خبر رسيده كه مرتكب چنين گناهى شدى) پس اگر بى‌گناه باشى خدا تو را تبرئه خواهد كرد و اگر گناه كردى استغفار كن و به درگاه او توبه كن؛ چرا كه اگر بنده به گناه خود اعتراف و سپس به درگاه خدا توبه كند خدا او را مى بخشد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا و ج4، ص1774، ح4473، كتاب التفسير، بَاب قوله «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و طبرانى در معجم كبير خود نقل مى‌كند:

يا عَائِشَةُ!إن كُنْتِ فَعَلْتِ هذا الأَمْرَ فَقُولِي حتى اسْتَغْفِرَ اللَّهَ لَكِ. قالت: وَاللَّهِ لا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ منه أَبَدًا إن كُنْتُ فَعَلْتُهُ فَلا غَفَرَ اللَّهُ لي.

اى عائشه! اگر تو اين كار را كرده‌اى (اگر زنا كرده‌اي) به من بگو تا براى تو از خداوند طلب بخشش كنم، عائشه گفت: به خدا سوگند هرگز از خداوند طلب بخشش نمى‌كنم، اگر انجام داده باشم، خدا مرا نبخشد.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج23، ص128، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء ـ الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

وجاء في بعض الروايات: يا عائشة إن كنت فعلت هذا الأمر فقولي لي حتى أستغفر الله تعالى لك.

در برخى از روايات آمده است كه رسول خدا فرمود: اى عائشه! اگر تو اين كار را كرده‌اى (اگر زنا داده‌اي) به من بگو تا براى تو از خداوند طلب بخشش كنم.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص121، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

جالب است كه البانى وهابى با استناد به روايت بخارى كه پيش از اين گذشت، ارتكاب فحشاء را براى همسران انبياء عليهم السلام و رسول خدا صلى الله عليه وآله ممكن و آن‌ها را غير معصوم از چنين خطائى مى‌داند:

و قوله: «ألممت» قال الحافظ: أي وقع منك على خلاف العادة، و هذا حقيقة الإلمام... قال الداوودي: أمرها بالاعتراف، و لم يندبها إلى الكتمان، للفرق بين أزواج النبي صلى الله عليه وسلم و غيرهنّ، فيجب على أزواجه الاعتراف بما يقع منهنّ و لا يَكْتُمْنَه إياه، لأنه لا يحل لنبي إمساك من يقع منها ذلك بخلاف نساء الناس، فإنهن ندبن إلى الستر.

ثم تعقبه الحافظ نقلا عن القاضي عياض فيما ادعاه من الأمر بالاعتراف، فليراجعه من شاء، لكنهم سلموا له قوله: إنه لا يحل لنبي إمساك من يقع منها ذلك. و ذلك غيرة من الله تعالى على نبيه صلى الله عليه وسلم، و لكنه سبحانه صان السيدة عائشة رضي الله عنها وسائر أمهات المؤمنين من ذلك كما عرف ذلك من تاريخ حياتهن، و نزول التبرئة بخصوص السيدة عائشة رضي الله عنها، وإن كان وقوع ذلك ممكنا من الناحية النظرية لعدم وجود نص باستحالة ذلك منهن، ولهذا كان موقف النبي صلى الله عليه وسلم في القصة موقف المتريث المترقب نزول الوحي القاطع للشك في ذلك الذي ينبئ عنه قوله صلى الله عليه وسلم في حديث الترجمة: «إنما أنت من بنات آدم، فإن كنت بريئة فسيبرئك الله، و إن كنت ألممت بذنب فاستغفري الله..»، و لذلك قال الحافظ في صدد بيان ما في الحديث من الفوائد: «و فيه أن النبي صلى الله عليه وسلم كان لا يحكم لنفسه إلا بعد نزول الوحي. نبه عليه الشيخ أبو محمد بن أبي جمرة نفع الله به ».

يعني أن النبي صلى الله عليه وسلم لم يقطع ببراءة عائشة رضي الله عنها إلا بعد نزول الوحي. ففيه إشعار قوي بأن الأمر في حد نفسه ممكن الوقوع.

حافظ (ابن حجر) در باره كلمه «الممت» گفته: يعنى از تو كار خلاف عادت سر زده است، اين حقيقت المام است... داودى گفته: رسول خدا (ص) به عائشه دستور داد كه اعتراف كند و آن را كتمان ننمايد؛ چرا كه فرق است بين همسران رسول خدا و ديگر زنان، پس واجب است كه هركارى كه از زنان رسول خدا (ص) سر مى‌زند، اعتراف كنند و حق كتمان آن را ندارند؛ زيرا براى رسول خدا (ص) جايز نيست كه اعمال آن‌ها بگذرد؛ به خلاف ديگر زنان كه به آن‌ها دستور داده شده كارهاى كه از آن‌ها سرزده را بپوشانند.

حافظ (ابن حجر) در ادامه سخن قاضى عياض را نقل مى‌كند كه او ادعا كرده رسول خدا به عائشه دستور داد كه اعتراف نمايد اما از سوى ديگر علما اين سخن ابن حجر را نيز قبول كرده‌اند كه بر پيامبر (ص) جايز نيست، زنى را كه زنا كرده است، در همسرى خود نگاه دارد! (نشانگر تعارض بين اين دو سخن پيامبر است كه من براى تو استغفار مى‌كنم و نگران نباش و اينكه پيامبر بايد او را طلاق دهد) ولى خداوند همسران پيامبر و نيز بانو عائشه را از اين گناه حفظ كرد، همانطور كه هركس تاريخ را مطالعه كند و نزول آيه برائت براى عائشه را، اين مطلب را درك مى‌كند!

 اگر چه وقوع اين عمل (فحشا) از ناحيه نظرى ممكن است؛ چرا كه نصى وجود ندارد كه ثابت كند انجام فحشا براى آن‌ها محال است. از اين رو، رسول خدا در اين قضيه منتظر وحى بود كه شك او را در باره عائشه از بين ببرد و اين گفتار رسول خدا (ص) بر اين مطلب دلالت دارد كه فرمود: «تو فرزندى از فرزندان آدم هستى، اگر كارى نكرده‌ باشى خداوند تو را تبرئه خواهد كرد، اگر خلافى از تو سرزده است، از خداوند طلب بخشش كن». از اين رو ابن حجر در صدد بيان فوائد اين حديث برآمده و گفته است: رسول خدا قلبا براى خودش حكم صادر نكرده بود؛ مگر بعد از نزول وحى، به اين مطلب را شيخ أبومحمد بن أبى حمزه اشاره كرده است.

يعنى رسول خدا به پاكدامنى عائشه اطمينان نداشت؛ مگر بعد از نزول وحى، در اين مطلب دلالت قوى دارد بر اين كه به خودى خود انجام اين كار (فحشا) براى زنان پيامبر امكان پذير است.

ألباني، محمّد ناصر (متوفاي1420هـ)، سلسة الأحاديث الصحيحة‌، ج6، ص 26، ح2507، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

و سپس در ادامه به نقد كلام ابن كثير دمشقى كه قائل به عصمت همسران پيامبران از فحشا شده مى‌پردازد و با استناد به همين روايت بخارى و شكى كه رسول خدا به عائشه داشته است‌، ثابت مى‌كند كه همسران پيامبران و از جمله عائشه از عمل فحشاء معصوم نبوده و براى آنان نيز ارتكاب چنين عملى ممكن بوده است.

مشورت رسول خدا (ص) با اصحاب در باره طلاق عائشه:

بخارى در صحيح خود نوشته است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله چنان اتهام به عائشه را باور كرده بود كه با اصحاب خود در باره طلاق دادن عائشه مشورت كرد. و جالب اين است كه ادعا مى‌كند اميرمؤمنان عليه السلام به طلاق دادن او رأى داد. وى به نقل از عائشه مى‌نويسد:

فقلت سُبْحَانَ اللَّهِ وَلَقَدْ يَتَحَدَّثُ الناس بهذا قالت فَبِتُّ اللَّيْلَةَ حتى أَصْبَحْتُ لَا يَرْقَأُ لي دَمْعٌ ولا أَكْتَحِلُ بِنَوْمٍ ثُمَّ أَصْبَحْتُ فَدَعَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَلِيَّ بن أبي طَالِبٍ وَأُسَامَةَ بن زَيْدٍ حين اسْتَلْبَثَ الْوَحْيُ يَسْتَشِيرُهُمَا في فِرَاقِ أَهْلِهِ فَأَمَّا أُسَامَةُ فَأَشَارَ عليه بِالَّذِي يَعْلَمُ في نَفْسِهِ من الْوُدِّ لهم فقال أُسَامَةُ: أَهْلُكَ يا رَسُولَ اللَّهِ ولا نَعْلَمُ والله إلا خَيْرًا وَأَمَّا عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فقال: يا رَسُولَ اللَّهِ لم يُضَيِّقْ الله عَلَيْكَ وَالنِّسَاءُ سِوَاهَا كَثِيرٌ.

عائشه گويد: گفتم: منزه است خدا! آيا مردم چنين سخنانى گفته‌اند؟ عائشه مى‌گويد: از سر شب تا صبح بيدار بودم و اشك چشمانم قطع نمى‌شد و خوابم نمى‌برد، وقتى صبح شد، رسول خدا (ص)، على بن أبى طالب و اسامة بن زيد را خواست، در آن هنگام كه هنوز وحى به تأخير افتاده بود، تا در باره جدائى و طلاق من مشورت كند، اسامة بن زيد به دوستى و علاقه‌اى كه رسول خدا به من داشت اشاره كرد و گفت: اى رسول خدا (ص) او خانواده تو است، به خدا سوگند كه ما جز خير از او چيز ديگرى نديده‌ايم؛ اما على بن طالب (ع) فرمود: اى رسول خدا! خداوند بر تو سخت نگرفته (دستت بسته نيست) زنان بسيارى (براى ازدواج با تو) هستند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص944، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و طبرانى در معجم كبير، سيوطى در الدر المنثور و آلوسى در تفسير خود مى‌نويسند:

فقال لِعَلِيٍّ: ما تَقُولُ في عَائِشَةَ؟ فَقَدْ أَهَمَّنِي ما قال الناس فيها. فقال له: يا رَسُولَ اللَّهِ قد قال الناس وقد حَلَّ لك طَلاقُهَا.

رسول خدا (ص) خطاب به على عليه السلام فرمود: مردم در باره عائشه چه مى‌گويند، به درستى كه گفتار آن‌ها مرا غمگين كرده است، على عليه السلام فرمود: اين پيامبر خدا! مردم چيزهائى مى‌گويند، خداوند طلاق او را برايت حلال كرده است.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج23، ص127، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء ـ الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج6، ص149، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1993؛

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص117، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

قهر يك ماهه رسول خدا (ص) با عائشه:

جالب است كه اهل سنت نقل كرده‌اند، رسول خدا چنان به عائشه بى‌اعتماد بود و چنان اتهام به او را باور كرده بود كه تا يك ماه با عائشه قهر كرد و با او سخن نگفت. بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

ولم يَجْلِسْ عِنْدِي مُنْذُ قِيلَ ما قِيلَ قَبْلَهَا وقد لَبِثَ شَهْرًا لَا يُوحَى إليه في شَأْنِي بِشَيْءٍ.

بعد از آن كه مردم آن مطالب را در باره من گفتند، رسول خدا پيش من نيامد (با من قهر بود) يكماه وحى به تأخير افتاد و چيزى در باره من نازل نشد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1520، ح3910، كتاب المغازي، بَاب حديث الْإِفْكِ و ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

تحليل عدم اعتماد رسول خدا (ص) به عائشه:

همان طور كه پيش از اين گفتيم، اهل سنت براى تثبيت اين فضيلت ساختگى براى عائشه، اين اغراق‌ها را نقل كرده‌اند وگرنه شأن رسول خدا صلى الله عليه وآله بسيار بالاتر از اين است كه به همسر خود بى‌اعتماد باشد و اتهام چند نفر (به قول اهل سنت چند منافق) را باور و حتى با همسرش يك ماه تمام قهر كند.

چگونه مى‌توان باور داشت كه رسول خدا به خاطر گفته كسانى كه هيچ مدركى براى سخنان خود ندارند، به همسر خود شك كرده باشد؟

در حالى كه قرآن كريم صراحت دارد كه آن حضرت جز وحى سخن ديگرى نمى‌گويد:

وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏. النجم/3 و 4.

و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد!. آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست‏.

چگونه مى‌توان باور داشت كه پيام‌آور خدا قبل از نزول وحى و قبل از اطمينان از انجام عمل به همسر خود شك كرده باشد؟

آيا اين مطلب عدالت رسول خدا را زير سؤال نمى‌برد؟

متأسفانه اهل سنت حاضر هستند كه براى اثبات يك فضيلت براى عائشه، شخصيت و مقام رسول خدا را زير سؤال ببرند. و اين جاى تأسف بسيار دارد.

جالب است كه قرآن كريم به نقل از حضرت عيسى عليه السلام مى‌نويسد كه او از داخل خانه‌هاى مردم خبر مى‌داده است:

وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ. آل عمران/49.

و از آنچه مى‏خوريد، و در خانه‏هاى خود ذخيره مى‏كنيد، به شما خبر مى‏دهم مسلماً در اينها، نشانه‏اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!.

چطور حضرت عيسى عليه السلام در درون خانه‌هاى مردم و آن چه آن‌ها مى‌خورند و ذخيره مى‌كنند، خبر مى‌دهد؛ اما رسول خدا از وضعيت و كردار همسرش بى‌خبر است و به گفته چند نفر منافق اعتماد و همسرش را متهم كرده و تا يك ماه با او قهر مى‌كند؟

خداوند صراحتا در آيه قرآن كريم از آگاه ساختن رسول خود از علم غيب سخن مى‌گويد، چگونه ممكن است كه از كردار و احوال همسر خود بى‌خبر باشد؟

عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا. إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينْ‏ِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا. الجن/27.

داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد.

پيامبرى كه از فتح ايران و روم و به دست‌آوردن گنج‌هاى قيصر خبر مى‌دهد، چگونه ممكن است كه از احوال همسرش بى‌خبر باشد؟

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

حدثني محمد بن الْحَكَمِ أخبرنا النَّضْرُ أخبرنا إِسْرَائِيلُ أخبرنا سَعْدٌ الطَّائِيُّ أخبرنا مُحِلُّ بن خَلِيفَةَ عن عَدِيِّ بن حَاتِمٍ قال بَيْنَا أنا عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَا إليه الْفَاقَةَ ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَكَا قَطْعَ السَّبِيلِ فقال يا عَدِيُّ هل رَأَيْتَ الْحِيرَةَ قلت لم أَرَهَا وقد أُنْبِئْتُ عنها قال فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ من الْحِيرَةِ حتى تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إلا اللَّهَ قلت فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيِّئٍ الَّذِينَ قد سَعَّرُوا الْبِلَادَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى....

عدى بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا (ص) بوديم كه مردى آمد و از مشكلات و سختى‌ها شكايت كرد، پس شخص ديگرى آمد و از راهزنى شكايت نمود؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: آيا تا به حال حيره را ديده‌اي؟ گفتم: نديده‌ام؛ ولى برايم تعريف كرده‌اند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهى ديد زنى در هودج از حيره براى طواف خانه كعبه حركت مى‌كند؛ در حالى كه از احد جز خدا نمى‌ترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طى كه سبب داغ شدن شهرها (نا امنى شهرها) شده‌اند كجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولانى شود، فتح گنجهاى كسرى را خواهى ديد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري،ج 3، ص1316، ح3400، كِتَاب الْمَنَاقِبِ، بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّةِ في الْإِسْلَامِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

چگونه است كه عمر بن الخطاب از مدينه لشكريان مسلمان در ايران را در حال شكست خوردن مى‌بيند و از همان‌جا آن‌ها را هدايت مى‌كند؛ اما پيامبر خدا صلى الله عليه وآله از داخل خانه خود خبر ندارد و از كردار همسرش آگاه نيست؟

ابن تيميه حرانى در منهاج السنة مى‌نويسد:

وروى ابن وهب عن يحيى بن أيوب عن ابن عجلان عن نافع عن ابن عمر أن عمر بن الخطاب بعث جيشا وأمر عليهم رجلا يدعى سارية قال فبينا عمر يخطب في الناس فجعل يصيح على المنبر يا سارية الجبل يا سارية الجبل قال فقدم رسول الجيش فسأله فقال يا أمير المؤمنين لقينا عدونا فهزمونا فإذا بصائح يا سارية الجبل يا سارية الجبل فأسندنا ظهورنا إلى الجبل فهزمهم الله فقيل لعمر بن الخطاب إنك كنت تصيح بذلك على المنبر.

نافع از ابن عمر نقل كرده است كه عمر بن خطاب لشكرى را براى جنگ فرستاد و فرماندهى آن را به سارية واگذار كرد، روزى عمر بر بالاى منبر خطبه مى‌خواند كه ناگهان فرياد زد: اى ساريه! به كوه پناه ببر، به كوه پناه ببر. وقتى پيك لشكر آمد، از وضعيت لشكر از او سؤال كردند، گفت: با دشمن روبرو شديم، آن‌ها ما را شكست دادند، تا اين كه فريادى به گوش مان رسيد كه «اى ساريه به كوه پناه ببر»؛ پس ما نيز پشت مان را به كوه محكم كرديم و آن‌ها را شكست داديم، به عمر گفتند: اين تو بودى كه اين فرياد را از بالاى منبر سر دادى.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص64، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

و ابن كثير سلفى مى‌نويسد:

وقد ذكرنا في سيرة عمر بن الخطاب رضي الله عنه أشياء كثيرة من مكاشفاته وما كان يخبر به من المغيبات كقصة سارية بن زنيم وما شاكلها ولله الحمد والمنة.

در باره عمر، مطالب زيادى از مكاشفات (معجزات) و اخبار غيبى او نقل شده است؛ همانند قصيه سارية بن زنيم و همانند، خداوند را به خاطر آن سپاسگذاريم.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص201، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

ابن حجر هيثمى مى‌نويسد:

الفصل السابع في كراماته رضي الله عنه.

الأولى أخرج البيهقي وابو نعيم واللالكائي وابن الأعرابي والخطيب عن نافع عن ابن عمر بإسناد حسن قال وجه عمر جيشا ورأس عليهم رجلا يدعى سارية فبينا عمر رضي الله عنه يخطب جعل ينادي يا سارية الجبل ثلاثا ثم قدم رسول الجيش فسأله عمر فقال يا أمير المؤمنين هزمنا فبينا نحن كذلك إذ سمعنا صوتا ينادي يا سارية الجبل ثلاثا فأسندنا ظهرنا إلى الجبل فهزمهم الله قال قيل لعمر إنك كنت تصيح بذلك.

وذلك الجبل الذي كان سارية عنده بنهاوند من أرض العجم.

فصل هفتم در باره كرامات عمر:

اول: بيهقى، ابونعيم، لالكائى، ابن اعرابى و خطيب از نافع از ابن عمر با سند «حسن» نقل كرده‌اند كه عمر لشكرى را به فرماندهى ساريه، عازم نبرد كرد، روزى ديديم كه عمر خطبه مى‌خواند كه ناگهان....

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص293، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي ـ كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ ـ 1997م.

و ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:

وأخرجها البيهقي في الدلائل واللالكائي في شرح السنة والزين عاقولي في فوائده وابن الأعرابي في كرمات الأولياء من طريق بن وهب عن يحيى بن أيوب عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر قال وجه عمر جيشا ورأس عليهم رجلا يدعى سارية... وهكذا ذكره حرملة في جمعة لحديث بن وهب وهو إسناده حسن.

بيهقى در دلائل، لالكائى در شرح السنة، و زين عاقولوى در فوائد، ابن اعرابى در كرامات الأولياء از طريق وهب از نافع از ابن عمر نقل كرده‌اند كه عمر... اين روايت را حرمله نيز در مجموعه حديث خود به همين صورت نقل كرده و سند آن «حسن» است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج3، ص6، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م.

از طرف ديگر علما و بزرگان اهل سنت نقل كرده‌اند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله همان طورى كه از روبرو و با چشم سر مى‌ديد، از پشت سر نيز قادر بود كه اعمال و رفتار مردم را ببيند.

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَا هُنَا فَوَاللَّهِ ما يَخْفَى عَلَيَّ خُشُوعُكُمْ ولا رُكُوعُكُمْ إني لَأَرَاكُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِي.

پيامبر (ص) فرمود: آيا من را در مقابل خود اينجا مى‌بينيد؟ قسم به خدا خشوع و ركوع شما بر من پنهان نيست! من شما را از پشت سر خويش مى‌بينم!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1، ص161، ح408، كتاب الصلاة، بَاب عِظَةِ الْإِمَامِ الناس في إِتْمَامِ الصَّلَاةِ وَذِكْرِ الْقِبْلَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و در صحيح مسلم آمده است كه آن حضرت فرمود:

إني والله لَأُبْصِرُ من وَرَائِي كما أُبْصِرُ من بَيْنِ يَدَيَّ.

سوگند به خدا! كه من همانطور كه از پيش رويم را مى‌بينم، پشت سرم را نيز مى‌بينم.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص319، ح423، كتاب الصلاة، باب الأَمْرِ بِتَحْسِينِ الصَّلاَةِ وَإِتْمَامِهَا وَالْخُشُوعِ فِيهَا، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

پيامبرى كه از اعمال مردم پشت سر خود با خبر است، چگونه از درون خانه خود و وضعيت همسرش آگاه نيست و به همسرش اطمينان ندارد؟

به نظر مى‌رسد كه اهل سنت اين مطالب را فقط براى تثبيت مطلب جعل كرده‌اند و به قول معروف خواسته‌اند پيازداغش را زيادتر كنند تا مردم بيشتر باور نمايند، غافل از اين كه با ده‌ها روايت ديگر در تضاد و غير قابل پذيرش است.

پدر و مادر عائشه نيز اتهام به او را باور كرده بودند:

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد كه ابوبكر و ام رمان، پدر و مادر عائشه نيز سخن تهمت زنندگان را باور و حتى تصديق كرده بودند. وى در صحيح خود به نقل از عائشه مى‌نويسد كه او خطاب به پدر و مادرش اين چنين گفته است:

إني والله لقد عَلِمْتُ أَنَّكُمْ سَمِعْتُمْ ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس وَوَقَرَ في أَنْفُسِكُمْ وَصَدَّقْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ قلت لَكُمْ إني بَرِيئَةٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إني لَبَرِيئَةٌ لَا تُصَدِّقُونِي بِذَلِكَ وَلَئِنْ اعْتَرَفْتُ لَكُمْ بِأَمْرٍ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي بَرِيئَةٌ لَتُصَدِّقُنِّي والله ما أَجِدُ لي وَلَكُمْ مَثَلًا إلا أَبَا يُوسُفَ إِذْ قال «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ على ما تَصِفُونَ».

به خدا سوگند مى‌دانم كه شما اين تهمت را شنيده‌ايد، و به آن اطمينان كرده‌ و اين مطالب را تصديق كرده ايد، اگر بگويم: من مرتكب اين گناه نشده‌ام، خداوند مى‌داند كه من مرتكب نشده‌ام (سودى ندارد) شما سخنم را باور و مرا تصديق نخواهيد كرد؛ اما اگر به انجام آن اعتراف كنم؛ در حالى كه انجام نداده‌ام، مرا تصديق و اين مطلب را باور مى‌كنيد. هيچ مثلى را براى خود و شما نمى يابم جز كلام پدر يوسف كه گفت: (فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون).

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

ديگر همسران رسول خدا (ص) نيز عائشه را متهم كرده بودند:

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد كه حتى ديگر امهات المؤمنين نيز عائشه را متهم به اين عمل كرده بودند. وى به نقل از عائشه مى‌نويسد:

فقلت ائْذَنْ لي إلى أَبَوَيَّ قالت وأنا حِينَئِذٍ أُرِيدُ أَنْ أَسْتَيْقِنَ الْخَبَرَ من قِبَلِهِمَا فَأَذِنَ لي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَتَيْتُ أَبَوَيَّ فقلت لِأُمِّي ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس فقالت يا بُنَيَّةُ هَوِّنِي على نَفْسِكِ الشَّأْنَ فَوَاللَّهِ لَقَلَّمَا كانت امْرَأَةٌ قَطُّ وَضِيئَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ يُحِبُّهَا وَلَهَا ضَرَائِرُ إلا أَكْثَرْنَ عليها.

به رسول خدا (ص) گفتم: به من اجازه بده تا به خانه پدر و مادرم بروم و هدف من اين بود كه به خبرهاى كه از آن‌ها به من رسيده بود، مطمئن شوم، رسول خدا (ص) اجازه داد، پيش پدر و مادرم رفتم و به مادرم گفتم: مردم چه مى گويند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زنى را كه شوهرش او را دوست دارد، هووهايش زياد در باره او سخن مى‌گويند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص944، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

از ديدگاه ما نقل چنين مطالبى، بى‌احترامى به همسران رسول خدا و در نتيجه بى‌احترامى به خود آن حضرت است؛ اما اهل سنت در مصادر متعدد شان به منظور اثبات اين مطلب كه آيه‌اى در قرآن كريم در شأن عائشه نازل شده است، حاضر شده‌اند كه اين تهمت‌ها را به همسر رسول خدا و خود حضرت بزنند و عاقبت و نتيجه آن هرچه باشد، براى اهل سنت تفاوتى نمى‌كند؛ چرا كه آن‌ها براى آن اثبات و جعل فضيلت براى عائشه از هر چيز ديگرى مهم‌‌تر است.

نقل روايات شرم‌آور بر زبان عائشه:

رابطه هر زنى با شوهرش از محرمانه‌ترين مسائلى است كه هيچ كس نبايد از آن آگاه شود. اين مسأله حتى در جوامع غير مسلمان نيز رعايت مى‌شود و امرى است كه فطرتا تمامى انسان‌ها همانند رازى محرمانه آن را حفظ مى‌كنند.

اما متأسفانه اهل سنت مطالبى از ام المؤمنين عائشه نقل كرده‌اند كه به هيچ وجه با موقعيت او سازگارى ندارد و در حقيقت آبروى رسول خدا صلى الله عليه وآله را نشانه رفته است.

متأسفانه برخى از فرقه‌ها و علماى اهل سنت براى اين كه بتوانند اعتقادات، افكار و فتواهاى خود را تثبيت كنند و آن را به كرسى بنشانند، رواياتى را از زبان همسران رسول خدا و به ويژه عائشه در تأييد افكار خود نقل كرده‌اند؛ در حالى كه عقل هيچ انسانى نمى‌تواند بپذيرد كه همسر رسول خدا مطالبى را كه عرق شرم از پيشانى هر مسلمان با غيرتى سرازير مى‌كند؛ آن‌هم با مردان نامحرم در ميان گذاشته باشد و اسرار خصوصى خود و رسول خدا صلى الله عليه وآله فاش ساخته باشد.

ما به تعدادى از اين روايات اشاره مى‌كنيم و قضاوت را به عهده خوانندگان منصف و واقع بين مى‌گذاريم.

باكره بودن زنان در بهشت و گفتار خجالت‌آور عائشه:

يكى از مسائلى كه به كرات در روايات آمده است، باكره بودن زنان در بهشت است كه آن‌ها بعد از هر بار نزديكى دوباره به حالت اول بازخواهند گشت. رسول خدا صلى الله عليه وآله وقتى اين مطلب را براى اصحاب نقل مى‌كند و عائشه اين مطلب را مى‌شنود، سخنى مى‌گويد كه عرق شرم از هر پيشانى هر انسانى جارى مى‌شود؛ البته گفتگو در باره اين مطالب بين زن و شوهر هيچ اشكالى ندارد؛ اما نقل آن در كتاب‌هاى روائى، تفسير، لغت و... آن‌هم از زبان همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله امر قبيحى است كه غيرت هر مسلمانى را به جوش مى‌آورد.

قرطبى مفسر شهير اهل سنت در تفسير خود مى‌نويسد:

وقال المسيب بن شريك: قال النبي (ص) في قوله «إنا أنشأناهن إنشاء» [ الآية ] قال: «هن عجائز الدنيا أنشأهن الله خلقا جديداً كلما أتاهن أزواجهن وجدوهن أبكارا» فلما سمعت عائشة ذلك قالت: واوجعاه فقال لها النبي (ص): «ليس هناك وجع».

مسيب بن شريك مى‌گويد: رسول خدا در باره آيه «إنا انشأناهن إنشاء» فرمود: مقصود از آن پيرزن‌هائى كه در قيامت به آن‌ها آفرينش جديدى داده مى‌شود كه هر وقت شوهرانشان با آن‌ها نزديكى كنند، آن‌ها را باكره خواهند يافت. وقتى عائشه اين مطلب را شنيد، گفت: واى از مصيبت درد كشيدن! رسول خدا (ص) به او فرمود: در آن جا دردى نيست.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج17، ص211، ناشر: دار الشعب – القاهرة؛

البغدادي الشهير بالخازن، علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم (متوفاي725هـ )، تفسير الخازن المسمي لباب التأويل في معاني التنزيل، ج7، ص19، ناشر: دار الفكر ـ بيروت / لبنان ـ 1399هـ ـ 1979م؛

ابن عادل الدمشقي الحنبلي، ابوحفص عمر بن علي (متوفاي بعد 880 هـ)، اللباب في علوم الكتاب، ج18، ص401، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م؛

الثعالبي، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاي875هـ)، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج9، ص210، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت؛

الثعلبي النيسابوري، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427هـ)، الكشف والبيان، ج9، ص210، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م.

زمخشرى، اديب، لغت شناس و مفسر پرآوازه اهل سنت در تفسير خود و زيعلى، يكى ديگر از بزرگان اهل سنت در تخريج الآثار مى‌نويسند:

أنّ أمّ سلمة رضي الله عنها سألته عن قول الله تعالى: «إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ» فقال: «يا أم سلمة هنّ اللواتي قبضن في دار الدنيا عجائز شمطا رمصا، جعلهنّ الله بعد الكبر «أَتْرَاباً» على ميلاد واحد في الاستواء، كلما أتاهنَّ أزواجهنّ وجدوهنّ أبكارا؛ فلما سمعت عائشة رضي الله عنها ذلك من رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت: واوجعاه فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (ليس هناك وجع).

ام سلمه كه خداوند از او راضى باد، از رسول خدا (ص) در باره آيه «إنا أنشأناهن» سؤال كرد، آن حضرت فرمود: اى ام سلمه! منظور از آن زنانى هستند كه در حال پيرى، موسفيد و غير باكره از دنيا مى‌روند كه خداوند آن‌ها را در آن دنيا باكره و بر آفرينش واحد و يكسان (هميشه باكره) قرار مى‌دهد؛ به طورى كه هر وقت شوهرانشان با آن‌ها نزديكى مى‌كنند، آن‌ها را باكره مى‌يابند، وقتى عائشه اين مطلب را از رسول خدا (ص) شنيد، گفت: واى از مصيبت درد كشيدن! رسول خدا (ص) فرمود: در آن جا دردى نيست.

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج4، ص460، ح1122، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي؛

الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي762هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج3، ص405؛ ج3، ص406، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

آيا واقعا عائشه اين مطلب را گفته است؟ اگر هم گفته باشد، چرا دانشمندان و بزرگان اهل سنت آن را به تفصيل در كتاب‌هاى خود نقل كرده‌اند؟ هدف آن‌ها از انتشار گفتگوى محرمانه رسول خدا و همسرش چه بوده است؟

رسول خدا (ص) در حال روزه، زبان عائشه را مي‌مكيد:

امام احمد بن حنبل، رئيس مذهب حنابله در مسند خود به نقل از أبى يحيى انصارى كه بى‌ترديد با عائشه نامحرم بوده است نقل مى‌كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا محمد بن دِينَارٍ عن سَعْدِ بن أَوْسٍ عن مِصْدَعٍ أبي يحيى الأنصاري عن عَائِشَةَ ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كان يُقَبِّلُهَا وهو صَائِمٌ وَيَمُصُّ لِسَانَهَا قلت سَمِعْتَهُ من سَعْدِ بن أَوْسٍ قال نعم.

از ابويحيى انصارى از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) او را در حالى كه روزه‌دار بود، مى‌بوسيد و زبانش را مى‌مكيد. عفان مى‌گويد: به محمد بن دينار گفتم كه اين روايت را از سعد بن أوس شنيده‌اي؟ گفت: آري.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل،ج 6، ص123، ح24960، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

و ابن خزيمه نيز همين مطلب را در صحيح خود نقل كرده است:

حدثنا بشر بن معاذ العقدي حدثنا محمد بن دينار الطاحي حدثنا سعد بن أوس عن مصدع أبي يحيى عن عائشة أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يقبلها وهو صائم ويمص لسانها.

از ابويحيى از عائشه نقل شده است كه رسول خدا در حالى كه روزه داشت، عائشه را مى‌بوسيد و زبانش را مى‌مكيد.

ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاي311هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج3 ص246، ح2003، تحقيق: د. محمد مصطفى الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت – 1390هـ – 1970م.

چه كسى باور مى‌كند كه همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله با نامحرمان نشسته باشد و چنين مطالبى را كه اسرار بين او و پيامبر خدا بوده است، نقل كرده باشد؟

انتشار محرمانه‌ترين اسرار رسول خدا (ص) و عائشه:

محمد بن ادريس شافعى، رئيس شافعى‌ها در كتاب اختلاف الحديث اين گونه مى‌نويسد:

أخبرنا الثقة عن الأوزاعي عن عبد الرحمن بن القاسم عن أبيه أو عن يحيى بن سعيد عن القاسم عن عائشة قالت إذا التقى الختانان فقد وجب الغسل فعلته أنا ورسول الله فاغتسلنا.

قاسم از عائشه نقل مى‌كند كه گفت: وقتى دو ختنه‌گاه (زن و مرد) با يكديگر ملاقات كنند، غسل واجب مى‌شود، من و رسول خدا اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

الشافعي، ابوعبد الله محمد بن إدريس (متوفاي 204هـ)، اختلاف الحديث، ج1، ص493، تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ – 1985م

احمد بن حنبل، رئيس مذهب حنابله و ابن ماجه قزوينى در سنن خود، اين روايت را با كمى اختلاف به اين صورت نقل كرده‌اند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا الْوَلِيدُ بن مُسْلِمٍ ثنا الأوزاعي قال حدثني عبد الرحمن بن الْقَاسِمِ عن أبيه عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم قالت إذا جَاوَزَ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَعَلْتُهُ أنا وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَاغْتَسَلْنَا.

از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل شده است كه گفت: هر وقت ختنه‌گاه (مرد) از ختنه‌گاه (زن) عبور كرد، غسل واجب مى‌شود، من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص161، ح25320، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص199، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر ـ بيروت.

جالب اين است كه برخى از فقهاى اهل سنت، با استناد به همين روايت، فتوا داده‌اند:

كما أخذ الفقهاء في التقاء الختانين بحديث عائشة وقولها: فعلته أنا ورسول الله فاغتسلنا.

چنانچه فقها به در باره وجوب غسل با التقاء ختانين، به حديث عائشه و اين گفته او كه «من و رسول خدا (ص) انجام داديم و سپس غسل كرديم» استناد كرده‌اند.

الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج11، ص466، تحقيق الشيخ علي محمد معوض ـ الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.

و ابن حبان در صحيح خود روايت شرم‌آور ديگرى را به عائشه نسب مى‌دهد:

أَخْبَرَنَا الْقَطَّانُ بِالرَّقَّةِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الأَوْزَاعِيِّ حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا سُئِلَتْ عَنِ الرَّجُلِ يُجَامِعُ أَهْلَهُ فَلا يُنْزِلُ الْمَاءَ قَالَتْ فَعَلْتُهُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَاغْتَسَلْنَا مِنْهُ جَمِيعًا.

از عائشه سؤال شد كه مردى با همسرش نزديكى مى‌كند؛ اما انزالى صورت نمى‌گيرد، تكليف او چيست؟ عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس هر دويمان غسل كرديم.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج3، ص458، ح1185، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

و جالب اين است أبو الحسن آمدى نقل مى‌كند كه عمر كسى را فرستاد تا در باره اين مسأله از عائشه سؤال كنند، عائشه نيز جواب داد كه من و رسول خدا اين كار را انجام داده و سپس غسل كرديم!!!!

وأما من جهة الإجماع فما روي عن الصحابة أنهم لما اختلفوا في الغسل من غير إنزال أنفذ عمر إلى عائشة رضي الله عنها وسألها عن ذلك فقالت فعلته أنا ورسول الله واغتسلنا فأخذ عمر والناس بذلك.

اما از جهت اجماع: از صحابه نقل شده است كه وقتى آن‌ها در باره نزديكى بدون انزال اختلاف كردند، عمر شخصى را پيش عائشه فرستاد و در باره اين حكم از او سؤال كرد، عائشه گفت: من و رسول خدا اين كار را انجام داديم و هر دويمان غسل كرديم؛ پس عمر و مردم سخن عائشه را پذيرفتند.

الآمدي، ابوالحسن علي بن محمد (متوفاي 631هـ)، الإحكام في أصول الأحكام، ج1، ص233، تحقيق: د. سيد الجميلي، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ.

جاى سؤال دارد كه چرا عمر بن الخطاب اين سؤال را از دختر خود حفصه كه با عمر محرم بوده است نمى‌پرسد؟ آيا حفصه همسر پيامبر نبود؟ چرا از عائشه سؤال مى‌كند؟

و در جاى ديگر همين روايت را اين چنين تكرار مى‌كند:

وعملهم بأجمعهم في الرجوع عن سقوط فرض الغسل بالتقاء الختانين بقول عائشة فعلته أنا ورسول الله صلى الله عليه وسلم واغتلسنا.

تمام صحابه در باره عدم وجوب غسل با فرض برخورد دو ختنه‌گاه، از سخن خود برگشتند، در آن هنگام كه عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس هردويمان غسل كرديم.

الآمدي، ابوالحسن علي بن محمد (متوفاي 631هـ)، الإحكام في أصول الأحكام، ج2، ص77، تحقيق: د. سيد الجميلي، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ.

و مسلم نيشابورى كه انگار خجالت كشيده است كه اين مطالب را از زبان عائشه نقل كند، از خود رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده است:

حدثنا هَارُونُ بن مَعْرُوفٍ وَهَارُونُ بن سَعِيدٍ الْأَيْلِيُّ قالا حدثنا بن وَهْبٍ أخبرني عِيَاضُ بن عبد اللَّهِ عن أبي الزُّبَيْرِ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ عن أُمِّ كُلْثُومٍ عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم قالت إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عن الرَّجُلِ يُجَامِعُ أَهْلَهُ ثُمَّ يُكْسِلُ هل عَلَيْهِمَا الْغُسْلُ وَعَائِشَةُ جَالِسَةٌ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إني لَأَفْعَلُ ذلك أنا وَهَذِهِ ثُمَّ نَغْتَسِلُ.

جابر بن عبد الله از ام كلثوم از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت: مردى از رسول خدا سؤال مى‌كند در باره زنى كه با همسرش نزديكى مى‌كند؛ اما در ادامه كسل مى‌شود (انزال صورت نمى‌گيرد) آيا بر هر دوى آن‌ها غسل واجب است؟ در حالى كه عائشه در مجلس بود، رسول خدا (ص) به عائشه اشاره كرد و فرمود: من و اين زن (عائشه) اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص272، ح350، كِتَاب الْحَيْضِ، بَاب نَسْخِ الْمَاءُ من الْمَاءِ وَوُجُوبِ الْغُسْلِ بِالْتِقَاءِ الْخِتَانَيْنِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

آيا يك مسلمان با غيرت مى‌تواند تصور كند كه رسول خدا كه باغيرت‌ترين مرد عالم است، در حضور همسر خود، با مردان نامحرم از اسرار خصوصى خود صحبت و به همسر خود اشاره كند كه من و او اين كارها را انجام داده و سپس غسل كرده‌ايم؟

آيا علماى اهل سنت، اتفاقاتى را كه بين آن‌ها و همسرانشان اتفاق افتاده است‌، با مردان نامحرم نقل مى‌كنند؟

پيامبر خدا با عائشه بازي مي‌كرد

محمد بن اسماعيل بخارى، در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن اين چنين با آبروى رسول خدا و همسر او بازى مى‌كند:

حدثنا مُحَمَّدٌ أخبرنا أبو مُعَاوِيَةَ حدثنا هِشَامٌ عن أبيه عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كنت أَلْعَبُ بِالْبَنَاتِ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم وكان لي صَوَاحِبُ يَلْعَبْنَ مَعِي فَكَانَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إذا دخل يَتَقَمَّعْنَ منه فَيُسَرِّبُهُنَّ إلي فَيَلْعَبْنَ مَعِي.

از عائشه نقل شده است كه گفت: من با دختران در محضر رسول خدا (ص) بازى مى‌كردم، دوستانى داشتم كه با هم همبازى بودند، هر وقت وارد مى‌شد، مرا از آن بين انتخاب مى‌كرد، دختركان را مى‌فرستاد و سپس با من بازى مى‌كرد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2270، ح5779، كِتَاب الْأَدَبِ، بَاب الِانْبِسَاطِ إلى الناس، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

زنان در قيامت برهنه محشور مي‌شوند:

بخارى در روايت ديگر از عائشه نقل مى‌كند:

حدثنا قَيْسُ بن حَفْصٍ حدثنا خَالِدُ بن الْحَارِثِ حدثنا حَاتِمُ بن أبي صَغِيرَةَ عن عبد اللَّهِ بن أبي مُلَيْكَةَ قال حدثني الْقَاسِمُ بن مُحَمَّدِ بن أبي بَكْرٍ أَنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا قالت عَائِشَةُ فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ فقال الْأَمْرُ أَشَدُّ من أَنْ يُهِمَّهُمْ ذَاكِ.

از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: شما در حالى وارد محشر مى‏شويد كه پا برهنه و بى‏لباس و وامانده از هر گونه پيوند و تبار هستيد، عائشه گفت: پس من گفتم: اين رسول خدا (ص) آيا زن و مرد به يكديگر نگاه خواهند كرد؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: وضعيت قيامت سخت‌تر از آن است كه مردم به فكر اين چيزها باشند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2391، ح6162، كِتَاب الرِّقَاقِ، بَاب كَيْفَ الْحَشْرُ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

پيامبر در حال روزه، عائشه را مي‌بوسيد:

و احمد بن حنبل در مسند خود، مى‌نويسد:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا سَعْدُ بن إبراهيم عن طَلْحَةَ عن عَائِشَةَ قالت أَهْوَى إِلَىَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ليقبلني فقلت اني صَائِمَةٌ قال وأنا صَائِمٌ قالت فَأَهْوَى الي فقبلني.

طلحه از عائشه نقل كرده است كه رسول خدا (ص) به طرف مى‌آمد تا مرا ببوسد؛ پس من گفتم كه روزه دارم، آن حضرت فرمود كه من هم روزه‌دار هستم. عائشه مى‌گويد: رسول خدا (ص) جلو آمد و مرا بوسيد.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص134، ح25066، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

و در روايت ديگر نقل مى‌كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا أبو عَوَانَةَ قال ثنا مُطَرِّفٌ عن عَامِرٍ عن مَسْرُوقٍ قال قالت عَائِشَةُ ان كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَظَلُّ صَائِماً ثُمَّ يُقَبِّلُ ما شَاءَ من وجهي حتى يُفْطِرَ.

مسروق از عائشه نقل مى‌كند كه رسول خدا دائما روزه بود، سپس هر جائى از صورتم را كه مى‌خواست مى‌بوسيد تا افطار مى‌كرد.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص101، ح24743، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

ابن خزيمه همين روايت را با طول و تفصيل بيشتر نقل كرده است:

ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاي311هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج3، ص246، ح2001، تحقيق: د. محمد مصطفى الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت – 1390هـ – 1970م.

و ابن أبى الدنيا همين مطلب را نقل و سپس مى‌گويد:

 حديث صحيح.

إبن أبي الدنيا القرشي البغدادي، ابوبكر عبد الله بن محمد بن عبيد (متوفاي281هـ)، العيال، ج2، ص134، ح565، تحقيق: د نجم عبد الرحمن خلف، ناشر: دار ابن القيم ـ السعودية ـ الدمام، الطبعة: الأولى، 1410هـ ـ 1990م.

ابن منده اصفهانى نيز بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

 اسناده حسن والحديث صحيح.

ابن منده الأصفهاني، أبو عمرو عبد الوهاب بن محمد بن إسحاق بن محمد بن منده (متوفاي475هـ)، الفوائد لإبن منده، ج1، ص49، تحقيق: مسعد عبد الحميد، ناشر: دار الصحابة للتراث ـ طنطا، الطبعة الأولى، 1412هـ

همين روايات را ديگر علماى اهل سنت نيز نقل كرده‌اند كه ما به اختصار به چند مورد اشاره مى‌كنيم:

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي 385هـ)، سنن الدارقطني، ج1، ص135، ح6، تحقيق: السيد عبد الله هاشم يماني المدني، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت ـ 1386 – 1966م.

الطحاوي الحنفي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ)، شرح معاني الآثار، ج2، ص93، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1399م؛

الحنبلي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عبد الهادي (متوفاي744هـ)، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق، ج1، ص146، تحقيق: أيمن صالح شعبان، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1998م.

هرچند كه بوسيدن همسر، امرى است طبيعى؛ اما نقل آن توسط يك زن بيوه براى نامحرمان عملى است زشت و زننده.

رسول خدا (ص) ران عائشه برهنه مي‌كرد و صورتش را بر آن مي‌نهاد:

أبى داود سجستانى در سنن خود و ابن كثير دمشقى در تفسير خود نقل مى‌كنند:

حدثنا عبد اللَّهِ بن مَسْلَمَةَ ثنا عبد اللَّهِ يَعْنِي بن عُمَرَ بن غَانِمٍ عن عبد الرحمن يَعْنِي بن زِيَادٍ عن عُمَارَةَ بن غُرَابٍ أن عَمَّةً له حَدَّثَتْهُ أنها سَأَلَتْ عَائِشَةَ قالت إِحْدَانَا تَحِيضُ وَلَيْسَ لها وَلِزَوْجِهَا إلا فِرَاشٌ وَاحِدٌ قالت أُخْبِرُكِ بِمَا صَنَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم دخل فَمَضَى إلى مَسْجِدِهِ قال أبو دَاوُد تَعْنِي مَسْجِدَ بَيْتِهِ فلم يَنْصَرِفْ حتى غَلَبَتْنِي عَيْنِي وَأَوْجَعَهُ الْبَرْدُ فقال ادْنِي مِنِّي فقلت إني حَائِضٌ فقال وَإِنْ اكْشِفِي عن فَخِذَيْكِ فَكَشَفْتُ فَخِذَيَّ فَوَضَعَ خَدَّهُ وَصَدْرَهُ على فَخِذِي وَحَنَيْتُ عليه حتى دَفِئَ وَنَامَ.

عمارة بن غراب از عمه خودش نقل مى‌كند كه از عائشه سؤال كردم: برخى از ما وقتى حيض مى‌شود، فقط يك رخت‌خواب براى خود و همسرش دارد (چه كار كند؟). عائشه گفت: بگذاريد از كارى كه رسول خدا كرد براى شما بگويم، روزى رسول خدا (ص) بر من وارد شد و به محل سجده خود (ابوداود گفته منظور محل نماز آن حضرت در خانه‌اش بوده)، برنگشت تا خواب بر من غلبه كرد، و رسول خدا نيز سردش شد، پس به من گفت: به من نزديك شود، من گفتم: من حيض هستم، پس گفت: پس رانت را برهنه كن، من رانم را برهنه كردم؛ پس آن حضرت گونه و سينه‌‌اش بر ران من گذاشت، من دلم به حالش سوخت تا اين كه گرم شد و خواب رفت.

السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداود (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج1، ص70، ح270، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص260، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ.

هرچند كه سند اين روايت مشكل دارد؛ اما سؤال ما اين است كه چرا دانشمندان و بزرگان اهل سنت اين مطالب را كه از خصوصى‌ترين اسرار پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به شمار مى‌رود، در صحيح‌ترين كتاب‌هاى خود نقل كرده‌اند؟

و دار قطنى در سنن خود مى‌نويسد:

أخبرنا عبد الله بن محمد بن عبد العزيز نا داود بن رشيد نا علي بن هاشم نا حريث عن عامر عن مسروق عن عائشة قالت ربما أغتسل رسول الله صلى الله عليه وسلم من الجنابة ولم أغتسل بعد فجائني فضممته إلي وأدفيته.

مسروق از عائشه نقل مى‌كند كه هر وقت رسول خدا (ص) از جنابت غسل مى‌كرد و من هنوز غسل نكرده بودم، پيش من مى‌آمد؛ پس من او را در برمى‌گرفتم و با رواندازم مى‌پيچاندم تا گرم شود.

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي 385هـ)، سنن الدارقطني، ج1، ص143، ح34، تحقيق: السيد عبد الله هاشم يماني المدني، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت ـ 1386 – 1966م.

تحليل روايات:

يا للعجب!!! آيا واقعا عائشه اين مطالب را كه خصوصى‌ترين اسرار پيامبر خدا بوده، با مردان نامحرم در ميان گذاشته است؟

اين مطلب را در جمع تعدادى زيادى از اصحاب نقل كرده يا در حضور يكى از آن‌ها بوده است؟

اگر واقعا عائشه چنين كارى كرده باشد، بايد براى مظلوميت رسول خدا صلى الله عليه وآله خون گريه كرده كه بيوه جوان او در ميان مردان نامحرم حاضر مى شده و نهفته‌ترين اسرارش را كه بين هر زن و شوهرى وجود دارد، با نامحرمان در ميان گذاشته است.

اگر هدف عائشه از نقل اين مسائل، بيان فعل معصوم كه حجت قاطع در مسائل فقهى بر جواز و عدم حرمت است‌، بوده، فقط كافى بود كه بگويد اين كار جايز است يا نيست، مسلمانان نيز با توجه به رابطه او با رسول خدا، طبيعتا مى‌پذيرفتند؛ اما چه ضرورتى داشت كه خصوصى‌ترين اسرار رسول خدا را نيز با نامحرمان در ميان بگذارد؟

اگر مثلا از «التقاء ختانين» و «جماع بدون انزال» سؤال مى‌شد، مى‌توانست حكم شرعى آن را بيان كند و بگويد كه اين كار نياز به غسل دارد، يا حديثى از زبان پيامبر گرامى بيان كند تا آبروى رسول خدا بازيچه قرار نگيرد؛ اما چه ضرورتى داشت كه در حضور نامحرم بگويد كه من و رسول خدا اين كار را كرده و سپس هر دو با هم غسل كرديم؟

يا شايد اهل سنت گمان كرده‌اند كه نقل اين مسائل كه بين عائشه و رسول خدا اتفاق افتاده، فضيلت و منقبت عظيمى براى او است كه بايد همه مردم جهان از آن با خبر شوند؟ غافل از اين كه اين مسائل بين تمام زن و شوهرهاى عالم اتفاق مى‌افتد و بين رسول خدا و ديگران همسران او نيز اتفاق افتاده است.

به همين جهت بايد براى دانشمندان، بزرگان و ائمه اهل سنت، تأسف خورد كه چرا به همسر رسول خدا چنين تهمت‌هائى را زده و با آبروى اشرف مخلوقات خداوند بازى كرده‌اند.

اگر چنين رواياتى در منابع شيعه نقل مى‌شد، آقايان اهل سنت و به ويژه وهابى‌ها چه برخوردى مى‌كردند؟ آيا به كمتر از ويران كردن آسمان بر سر شيعه بسنده مى‌كردند؟

آيا اعلام انزجار و تنفر از كسانى كه خصوصى‌ترين اسرار خانه رسول خدا را نقل مجالس و محافل خود كرده‌اند، بر مسلمانان با غيرت واجب نيست؟

طبيعى است كه مسائلى همچون بوسيدن، مكيدن زبان، برهنه كردن ران و گذاشتن گونه و صورت بر آن، جماع بدون انزال و مسائلى از اين دست، بين هر زن و شوهرى اتفاق مى‌افتد؛ اما آيا سخن گفتن از آن با نامحرمان و گفتگو در باره آن در مجالس و محافل، شرم‌آور نيست؟

آيا اگر همسران كسانى كه اين مطالب را نقل كرده‌اند، همين عمل را مرتكب مى‌شدند، بازهم اين مردان با غيرت! تحمل و به آن مباهات مى‌كردند؟

پرواضح است كه اين مسائل بين تمامى پيامبران و همسران آن‌ها و نيز بين رسول خدا صلى الله عليه وآله و تمام همسران او اتفاق افتاده است. همه اين‌ها مسائل عادى و از عادات بشر است و بين هر زن و شوهرى اتفاق مى‌افتد؛ اما چرا اين مطالب فقط از زبان عائشه نقل شده است؟ چرا از زبان هيچ يك از همسران پيامبران در طول تاريخ نقل نشده است؟ چرا از زبان حضرت خديجه، ام سلمه، زينب بنت حجش و... نقل نشده است؟

آيا جز فضيلت‌تراشى براى عائشه، دليل ديگرى مى‌توان براى آن جست؟

اتهام غسل كردن عائشه در مقابل برادر رضاعي خويش!

طبق نص صريح روايت مسلم، رسول خدا صلى الله عليه وآله حتى از ورود برادر رضاعى عائشه به خانه عائشه ناراحت مى‌شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگين شده است:

حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ أَشْعَثَ بْنِ أَبِي الشَّعْثَاءِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مَسْرُوق، قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ دَخَلَ عَلَىَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدِي رَجُلٌ قَاعِدٌ فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَرَأَيْتُ الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ أَخِي مِنَ الرَّضَاعَةِ. قَالَتْ فَقَالَ «انْظُرْنَ إِخْوَتَكُنَّ مِنَ الرَّضَاعَةِ فَإِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنَ الْمَجَاعَةِ».

از مسروق نقل شده است كه عائشه گفت: رسول خدا (ص) بر من وارد شد؛ در حالى مردى پيش من نشسته بود، اين مطلب بر آن حضرت گران‌آمد؛ تا جائى كه آثار خشم را در صورتش ديدم. عائشه گفت كه به آن حضرت گفتم: اى رسول خدا! او برادر رضاعى من است، پس آن حضرت فرمود: برادران رضاعى خود را ببيند؛ شير دادن فقط براى نجات از گرسنگى است.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج2 ص1078، ح1455، كِتَاب الرِّضَاعِ، بَاب إنما الرَّضَاعَةُ من الْمَجَاعَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

حال در بعضى از كتب اهل سنت روايتى ذكر شده است كه مى‌گويد عائشه بعد از رحلت رسول خدا (ص) در مقابل برادر رضاعى خويش غسل كرده است!

ابن وهب، عن أسامة بن زيد، أن محمد بن إبراهيم بن الحارث التيمي حدثه، عن أبي سلمة بن عبد الرحمن، قالَ: دخلت على عائشة، فقلت لها: كيف غسل رسول الله من الجنابة؟ فقالت: أدخل معك يا ابن أخي رجلاً من بني أبي القعيس ـ من بني أخيها من الرضاعة -، فأخبر أبا سلمة بما تصنع، فأخذت إناء فأكفأته ثلاث مرات على يدها، قبل أن تدخل يدها فيهِ، فقالَ: صبت على يدها من الإناء يا أبا سلمة ثلاث مرات قبل أن تدخل يدها. فقالت: صدق، ثم مضمضت واستنثرت، فقالَ: هي تمضمض وتستنثر. فقالت: صدق، ثم غسلت وجهها ثلاث مرات، ثُمَّ حفنت على رأسها ثلاث حفنات، ثم قالت بيدها في الإناء جميعاً، ثم نضحت على كتفيها ومنكبيها، كل ذَلِكَ تقول إذا أخبر ابن أبي القعيس ما تصنع: صدق. خرجه بقي بن مخلد وابن جرير الطبري. وهذا سياق غريب جداً. وأسامة بن زيد الليثي، ليس بالقوي. وهذه الرواية تدل على أن ابن أخيها من الرضاعة اطلع على غسلها، وهذا يتوجه على قول من أباح للمحرم أن ينظر إلى ما عدا ما بين السرة والركبة، وهو قول ضعيف شاذ

از ابى سلمة بن عبد الرحمن روايت شده است كه گفت به نزد عايشه رفتم و به او گفتم: پيامبر صلى الله عليه وآله چگونه از جنابت غسل مى‌كرد؟

او گفت: اى فرزند برادرم، مردى از بنى ابى القعيس ـ از فرزندان برادر رضاعى عايشه- را به همراه خود بياور تا به ابا سلامه خبر دهد كه چه مى‌كند! پس مشتى از آب را با دست خويش گرفت و سه بار بر روى دست خويش ريخت قبل از آنكه دست خويش را وارد ظرف كند، آن شخص نيز چنين به اباسلمه گفت؛‌ عايشه (براى اينكه ابا سلمة از سخن اين شخص مطمئن شود) سخن او را تاييد كرد! سپس آب را مضمضه كرد و بيرون ريخت؛ و آن شخص نيز براى اباسلمه نقل كرده و عائشه نيز تاييد كرد؛ سپس صورت خويش را سه بار شست؛ سپس سه بار آب را به روى سر خويش ريخت؛ سپس تمام دو دست خويش را وارد ظرف كرد؛ سپس آب را بر روى دو كتف و شانه خويش ريخت! و در همه اين بخش‌ها وقتى ابن ابى القعيس به اباسلمه خبر مى‌داد، عايشه مى‌گفت راست گفت!

اين روايت بسيار عجيب است! اسامة بن زيد ليثى قوى نيست!

و اين روايت نشان مى‌دهد كه فرزند برادر رضاعى عايشه، نحوه غسل كردن او را ديده است! و اين نظر تنها طبق نظر كسانى قابل توجيه است كه مى‌گويند شخص محرم، مى‌تواند به غير از ما بين ناف و زانوى زنان محرم خويش نگاه كند! و اين نظر ضعيف و شاذى است!

ابن رجب البغدادي، زين الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدين (متوفاي795هـ)، فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج1، ص249، تحقيق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزي ـ السعودية / الدمام، الطبعة: الثانية، 1422هـ.

اگر چه سند اين روايت، ضعيف است! اما اگر يك عالم شيعى اين روايت را در كتاب خويش نقل كرده بود، چه در مورد او گفته مى‌شد؟! خود قضاوت كنيد!

اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشه

يكى از اتهاماتى كه اهل سنت به عائشه همسر رسول خدا زده‌اند، اين است كه برخى از مردان وارد خانه عائشه مى‌شدند و شب در آن جا مى‌ماندند و صبح در حالى كه محتلم شده بودند، غسل مى‌كردند. همانطور كه در مورد قبل نيز گفتيم، طبق نص صريح روايت مسلم، رسول خدا صلى الله عليه وآله حتى از ورود برادر رضاعى عائشه به خانه عائشه ناراحت مى‌شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگين شده است!

از اين روايت استفاده مى‌شود كه ورود مردان و حتى برادر رضاعى عائشه به خانه او جايز نبوده و عائشه حق نداشته است كه مردان را به خانه خود راه دهد؛ حال سؤال اين جا است كه اين مردان نامحرم در خانه عائشه كه در آن زمان بيوه و جوان بوده است، چه مى‌كرده‌اند؟

چرا شب در خانه عائشه مانده‌اند تا در آن جا محتلم شوند؟

ما به چند نمونه از مردانى كه به خانه عائشه وارد، شب در آن جا مانده و محتلم شده‌اند، اشاره مى‌كنيم:

عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ

مسلم نيشابورى در صحيح خود مى‌نويسد كه عبد الله بن شهاب خولانى از كسانى است كه در خانه عائشه محتلم شده است:

وحدثنا أَحْمَدُ بن جَوَّاسٍ الْحَنَفِيُّ أبو عَاصِمٍ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ عن شَبِيبِ بن غَرْقَدَةَ عن عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ قال كنت نَازِلًا على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمْتُ في ثَوْبَيَّ فَغَمَسْتُهُمَا في الْمَاءِ...

از عبد الله بن شهاب خولانى نقل شده است كه من بر خانه عائشه وارد شدم؛ پس در لباس خود محتلم شدم و سپس لباسم در آب فروبردم...

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص239 ح 290، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُكْمِ الْمَنِيِّ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

هَمَّامِ بن الحرث

ابوداود سجستانى در سنن خود كه يكى از صحاح سته اهل سنت به شمار مى‌رود، مى‌نويسد كه همام بن الحرث نيز از كسانى است كه در خانه عائشه محتلم شده است:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَةَ عن الْحَكَمِ عن إبراهيم عن هَمَّامِ بن الحرث أَنَّهُ كان عِنْدَ عَائِشَةَ رضي الله عنها فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ وهو يَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ....

از همام بن حرث نقل شده است كه او در نزد عائشه بود كه محتلم شد؛ پس كنيزى او ديد كه اثر جنابت را از لباسش مى‌شويد....

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج1، ص101، ح371، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.

مردي از قبيله نخع

احمد بن حنبل مى‌نويسد كه مردى از قبيله نخع بر عائشه وارد و در خانه او محتلم شد:

ان رَجُلاً مِنَ النخغ كان نَازِلاً على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ وهو يَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ أو يَغْسِلُ ثَوْبَهُ....

مردى از قبيله نخع بر عائشه وارد و سپس محتلم شد؛ پس كنيز عائشه او در حال شستن اثر جنابت ديد...

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص125، ح24983، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

مردي گمنام

مسلم نيشابورى در روايت ديگر مى‌نويسد كه مردى در خانه عائشه محتلم شد؛ اما از بردن نام او خوددارى كرده است:

وحدثنا يحيى بن يحيى أخبرنا خَالِدُ بن عبد اللَّهِ عن خَالِدٍ عن أبي مَعْشَرٍ عن إبراهيم عن عَلْقَمَةَ وَالْأَسْوَدِ أَنَّ رَجُلًا نَزَلَ بِعَائِشَةَ فَأَصْبَحَ يَغْسِلُ ثَوْبَهُ فقالت عَائِشَةُ: إنما كان يُجْزِئُكَ إن رَأَيْتَهُ أَنْ تَغْسِلَ مَكَانَهُ...

ابومشعور از علقمه و أسود نقل كرده است كه مردى بر عائشه وارد (و جنب شد) صبح در حال شستن لباسش بود كه عائشه به او گفت: همين كه جاى منى را بشويى كفايت مى‌كند....

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص238 ح288، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُكْمِ الْمَنِيِّ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

مهمان عائشه كه ملحفه زرد بر روي خود انداخته بود

ترمذى در مسند خود مى‌نويسد كه مهمانى در خانه عائشه وارد شد، عائشه ملحفه زردى بر روى او انداخت و او در خواب محتلم شد:

حدثنا هَنَّادٌ حدثنا أبو مُعَاوِيَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهيم عن هَمَّامِ بن الحرث قال ضَافَ عَائِشَةَ ضَيْفٌ فَأَمَرَتْ له بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ فَنَامَ فيها فَاحْتَلَمَ فَاسْتَحْيَا أَنْ يُرْسِلَ بها وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ فَغَمَسَهَا في الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بها فقالت عَائِشَةُ لِمَ أَفْسَدَ عَلَيْنَا ثَوْبَنَا إنما كان يَكْفِيهِ أَنْ يَفْرُكَهُ بِأَصَابِعِهِ وَرُبَّمَا فَرَكْتُهُ من ثَوْبِ رسول اللَّهِ e بِأَصَابِعِي قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

همام بن حرث گفت: شخصى مهمان عائشه شد، عائشه دستور داد كه ملحفه زردى بر روى او بيندازند، پس مهمان خوابيد و محتلم شد؛ مرد خجالت كشيد كه ملحفه را بفرستد؛ در حالى كه اثر جنابت در آن ديده مى‌شود؛ پس آن را در آب فرو كرد؛ سپس آن را فرستاد. پس عائشه گفت: لباس ما را از بين بردى، كافى بود كه اثر جنابت را با ناخن‌هاى مى‌خراشيدى؛ گاهى من آن را از لباس رسول خدا (ص) با انگشتانم مى‌تراشيدم. ابوعسى (ترمذي) گويد: اين روايت «حسن» و «صحيح» است.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج1، ص199، ح116، كِتَاب أبواب الطَّهَارَةِ، بَاب ما جاء في الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

آيا واقعا عائشه بعد از رسول خدا مردان را به خانه خود راه مى‌داده و‌ آن‌ها شب در خانه او كه در آن زمان بيوده بوده مى‌مانده‌اند و محتلم مى‌شده‌اند؟

اگر اين مطلب واقعيت داشته باشد، بايد به مظلوميت پيامبر (ص)‌ گريه كرد كه چگونه همسر او با سفارشات پيامبر خدا مخالفت و مردان نامحرم را به خانه خود راه مى‌داده است.

اما اگر واقعيت نداشته، چرا اهل سنت چنين تهمت‌هاى زشت را به همسر رسول خدا زده و اين مطالب را در صحيح‌ترين كتاب‌هاى خود نقل كرده‌اند؟

عائشه به خواهرش دستور مي‌داد به مرداني كه او دوست دارد بر او وارد شوند، شير دهد:

يكى از مسائل بسيار زشتى كه به عائشه نسبت داده شده است و عقل و شعور هر انسانى؛ حتى آن‌ها كه كافر هستند آن را تقبيح مى‌كند، مسأله شيرخوردن مردان از زنان و محرم شدن آنان به يكديگر است.

اين مطلب به صورت گسترده در كتاب‌هاى اهل سنت به عائشه نسبت داده شده است كه عائشه دوست داشت مردانى بر او وارد شوند و با او همنشين باشند؛ اما از آن جائى كه آن‌ها نامحرم بودند و ممكن بود كه با مخالفت و تقبيح مردم و اصحاب روبرو شود، به خواهر خود دستور مى‌داد كه به اين مردان شير دهد تا آن‌ها به او و خود عائشه محرم شوند!!

احمد بن حنبل و أبو عوانه در مسند شان نقل مى‌كنند:

كانت عَائِشَةُ تَأْمُرُ أَخَوَاتِهَا ان يُرْضِعْنَ من أَحَبَّتْ عَائِشَةُ ان يَرَاهَا وَيَدْخُلَ عليها وان كان كَبِيراً خَمْسَ رَضَعَاتٍ ثُمَّ يَدْخُلُ عليها وَأَبَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلى الله عليه وسلم ان يُدْخِلْنَ عَلَيْهِنَّ بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ أَحَداً مِنَ الناس حتى يَرْضَعَ في الْمَهْدِ.

عائشه، به خواهرانش دستور مى‌داد به مردانى كه او دوست دارد آن‌ها را ببيند و بر او وارد شوند، پنج‌بار شير دهد؛ اگر چه مردان بزرگ باشند، سپس بر او وارد شوند؛ اما ام‌سلمه و ساير زنان پيامبر (ص) با اين كار مخالف بودند كه با اين نوع شير خوردن، احدى بر آن‌ها وارد شود؛ مگر اين كه در گهواره شيرخورده باشند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص270، ح26373، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

الاسفرائني، أبو عوانة يعقوب بن إسحاق (متوفاي316هـ)، مسند أبي عوانة، ج3، ص122، ناشر: دار المعرفة – بيروت؛

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج2، ص223، ح2061، كِتَاب النِّكَاحِ، بَاب فِيمَنْ حَرَّمَ بِهِ، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، مسند الشاميين، ج4، ص192، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ – 1984م؛

الحميدي، محمد بن فتوح (متوفاي488هـ)، الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم،ج 4، ص192، تحقيق د. علي حسين البواب، ناشر: دار ابن حزم ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الثانية، 1423هـ ـ 2002م؛

المقدسي الحنبلي، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاي620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج8، ص142، ناشر: دار الفكر ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

ابن حجر عسقلانى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

وإسناده صحيح وهو صريح فأي ظن غالب وراء هذا والله سبحانه وتعالى أعلم وفي الحديث أيضا جواز دخول من اعترفت المرأة بالرضاعة معه عليها وأنه يصير أخا لها وقبول قولها فيمن اعترفت به وأن الزوج يسأل زوجته عن سبب إدخال الرجال بيته والاحتياط في ذلك والنظر فيه.

سند اين روايت صحيح و معناى صريحى دارد؛ پس چه گمانى برتر از اين وجود دارد؛ خداوند پاك و بلند مرتبه بهتر مى‌داند. همچنين اين حديث دلالت دارد بر جواز وارد شدن كسانى كه زنان اعتراف كنند با آن‌ها شير خورده‌اند و آن‌ها برادر او مى‌شوند و گفته اين زنان كه به اين مطلب اعتراف كنند، پذيرفته مى‌شود. و نيز دلالت مى‌كند بر اين كه شوهر مى‌تواند از زنش از دليل وارد شدن مردان به خانه‌اش سؤال كنند و در اين باره احتياط نمايند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج9، ص149، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

البانى وهابى، بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

والسياق لمالك، وظاهر إسناده الارسال، ولكنه في حكم الموصول، فإنه عند الآخرين عن عروة عن عائشة. وزاد أبو داود: " وأم سلمة ". وصحح إسناده الحافظ (9/122) وكذا رواه النسائي كما يأتي، ولم يسقه البخاري والنسائي بتمامه، وإنما دون قوله: أرضعيه... القصة. ولفظه في أوله كما أورده المصنف. وقد أخرج القصة وحدها مسلم (4/168 ـ 169) وابن ماجة (1943) والدارمي (2/158) وأحمد أيضا (6/255) من طرق أخرى عن عائشة.

اين روايت را مالك نقل كرده و ظاهرا سند مرسل است؛ ولى اين مرسل در حكم موصول است؛ چرا كه ديگران همين روايت را از عروه از عائشه نقل كرده‌اند و ابوداود روايت از ام سلمه نيز نقل كرده است. ابن حجر عسقلانى گفته كه سند اين روايت صحيح است، همچنين اين روايت را نسائى نقل كرده است؛ اما بخارى و نسائى به صورت كامل نقل نكرده‌اند و جمله «ارضعيه...» را تا آخر داستان نقل نكرده‌‌اند و اولش به همان صورتى نقل كرده‌اند كه در كتاب المصنف آمده است. همچنين اين داستان را مسلم، ابن ماجه، دارمى و احمد با سند‌هاى ديگر از عائشه نقل كرده‌اند.

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل، ج6 ص 264، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 ـ 1985 م.

محمد بن ادريس شافعى در كتاب الأم و مالك بن أنس در كتاب الموطأ و ابن حبان بستى در صحيح خود مى‌نويسند:

فَكَانَتْ تَأْمُرُ أُخْتَهَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَبَنَاتِ أَخِيهَا يُرْضِعْنَ لها من أَحَبَّتْ أَنْ يَدْخُلَ عليها من الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وأبي سَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْهِنَّ بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ أَحَدٌ من الناس.

عائشه به خواهرش ام كلثوم و دختران برادرش دستور مى‌داد مرادانى را كه او دوست بر او وارد شوند، شير دهد؛ اما ساير زنان رسول خدا اجازه نمى‌دادند كه با اين نوع شيرخوردن كسى بر آن‌ها وارد شوند.

الشافعي، ابوعبد الله محمد بن إدريس (متوفاي 204هـ)، الأم، ج5، ص28، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1393هـ.

مالك بن أنس ابوعبدالله الأصبحي (متوفاي179، موطأ الإمام مالك، ج2، ص605، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ مصر.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج10، ص28، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

آيا واقعا عائشه دوست داشت كه مردان نامحرم بر او وارد شوند و اين علاقه به حدى بود كه به خواهرش دستور مى‌داد به اين مردان بزرگ سال شير دهد تا آن‌ها به عائشه محرم و اين رابطه‌ها مستحكمتر شود؟

با اين كه گذشت كه رسول خدا از ورود برادر رضاعى عائشه بر او خشمگين شده بود و عائشه را از اين كار باز داشته بود؛ اما چرا عائشه بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله بر خلاف گفته آن حضرت عمل كرده است؟

و اگر اين مطلب واقعيت ندارد، چرا ائمه و بزرگان اهل سنت آن را با آب و تاب فراوان نقل كرده‌اند؟ چرا به همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله چنين تهمت زشتى زده‌اند؟

ما انتظار داريم كه علما و دانشمندان اهل سنت جوابگوى اين مسائل باشند و ذهن جوانان سنى را از اين شبهات پاكسازى نمايند.

اتهام برخي از دانشمندان اهل سنت به زنان ساير پيامبران:

متأسفانه برخى از دانشمندان سنى همسران حضرت نوح و حضرت لوط عليهما السلام را متهم به فحشاء كرده‌اند، بى‌آنكه توجه نمايد اين اتهام مستقيما به آبروى خود آن پيامبران بزرگ الهى ضربه مى‌زند و مقام و منزلت آن بزرگواران را زير سؤال مى‌برد.

محمد بن جرير طبرى در تفسير خود چندين روايت در اين زمينه نقل كرده است:

حدثني محمد بن عمرو قال ثنا أبو عاصم قال ثنا عيسى عن بن أبي نجيح عن مجاهد فلا تسألن ما ليس لك به علم قال تبين لنوح أنه ليس بابنه.

حدثني المثنى قال ثنا أبو حذيفة قال ثنا شبل عن بن أبي نجيح عن مجاهد فلا تسألن ما ليس لك به علم قال بين الله لنوح أنه ليس بابنه

حدثني المثنى قال ثنا إسحاق قال ثنا عبد الله عن ورقاء عن بن أبي نجيح عن مجاهد مثله.

حدثنا القاسم قال ثنا الحسين قال ثني حجاج عن بن جريج عن مجاهد مثله.

قال بن جريج في قوله ونادى نوح ابنه قال ناداه وهو يحسبه أنه ابنه وكان ولد على فراشه.

از مجاهد در باره آيه «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم؛ از سر ناآگاهى از من چيزى مخواه‏‏» سؤال شد، جواب داد: براى نوح مشخص شد كه او پسرش نيست.

ابن جريج در باره آيه « وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ؛ نوح پسرش را صدا زد» نقل شده است كه گفت: او خيال مى‌كرد كه اين فرزند پسر او است؛ در حالى كه در خانه او متولد شده بود (زنش در زمانى كه همسر او بوده، از شخص ديگرى باردار شده بود).

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج12، ص50، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ

ابن أبى حاتم نيز در تفسير خود روايتى را در اين زمينه نقل كرده است:

10896 حدثنا الحسن بن عرفة ثنا علي بن ثابت الجزري عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الكلابي في قول الله: ونادى نوح ابنه قال: ولد على فراشه.

از ثابت بن حجاج كلابى در باره آيه « وَنادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ» نقل شده است كه آن فرزند در خانه نوح متولد شد.

إبن أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي327هـ)، تفسير ابن أبي حاتم، ج6، ص2034، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية ـ صيدا.

والثاني أنه ولد على فراشه من لغير رشدة ولم يكن ابنه روى ابن الأنباري باسناده عن الحسن أنه قال لم يكن ابنه إن امرأته فجرت وعن الشعبي قال لم يكن ابنه إن امرأته خانته وعن مجاهد نحو ذلك وقال ابن جريج ناداه نوح وهو يحسب أنه ابنه وكان ولد على فراشه.

ديدگاه دوم اين است كه اين فرزند در زمانى كه آن زن، همسر نوح بوده، از شخص ديگرى و نامشروع متولد شده و در حقيقت فرزند نوح نبوده، ابن انبارى با سند خود از حسن (بصري) نقل كرده است كه او فرزند نوح نبود؛ بلكه زنش فاحشه بود، و از شعبى نقل شد است كه او فرزند نوح نبود؛ بلكه زنش به آن حضرت خيانت كرد و از مجاهد نيز همانند آن نقل شده است، ابن جريج در باره «ناداه نوح» گفته كه نوح خيال مى‌كرد كه آن فرزند، پسر او است؛ در حالى كه در خانه او متولد شده بود (زنش در زمانى كه همسر او بوده، از شخص ديگرى باردار شده بود).

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج4، ص113، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.

قرطبى، مفسر شهير اهل سنت نيز همين مطلب را از ابن جريج نقل كرده است:

وقال بن جريج: ناداه وهو يحسب أنه ابنه وكان ولد على فراشه وكانت امرأته خانته فيه ولهذا قال: فخانتاهما.

نوح خيال مى‌كرد كه آن پسر، فرزند او است؛ در حالى كه فقط در خانه او متولد شده بود، زنش به آن حضرت خيانت كرد و به همين خاطر خداوند فرموده است كه «فخانتاهما؛ آن دو زن به آن دو پيامبر (نوح و لوط) خيانت كردند».

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج9، ص46، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

أبوجعفر نحاس همين مطلب را از حسن بصرى و مجاهد نقل كرده است:

قال الحسن: لم يكن ابنه وإنما ولد على فراشه فنسب إليه.

وقال مجاهد: ليس هو ابنه، ويبين ذلك قول الله تبارك وتعالى فلا تسألني ما ليس لك به علم.

حسن (بصري) گفته: آن پسر، فرزند نوح نبود؛ بلكه فقط در خانه او متولد شده بود؛ پس به او نسبت داده شد. مجاهد گفته: آن پسر، فرزند او نبود؛ خداوند با آيه «فلا تسألنى ما ليس لك به علم» اين مطلب را بيان كرده است.

النحاس المرادي المصري، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاي338هـ)، معاني القرآن الكريم، ج3، ص351، تحقيق: محمد علي الصابوني، ناشر: جامعة أم القرى ـ مكة المرمة، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

ابن عطيه اندلسى در تفسير خود مى‌نويسد:

وأن امرأته الكافرة خانته فيه هذا قول الحسن وابن سيرين وعبيد بن عمير.

زن نوح، كافر بود و به آن حضرت خيانت كرد، اين ديدگاه حسن (بصري) ابن عسير و عبيد بن عمير است.

 الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية (متوفاي546هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج3، ص 176، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م.

نتيجه:

به اتفاق تمام علماى شيعه و اكثر علماى اهل سنت تمام زنان پيامبران، حتى آن‌ها كه طبق نص صريح قرآن كريم كافر بوده‌اند، از اتهام فحشاء مبرا هستند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  احمد علوي     -   تاريخ:   08 ارديبهشت 89
جناب اقاي قزويني اميدوارم با اين دفاع جانانه اي که از عايشه کرديد در قيامت با عايشه محشور شده و همسايه عايشه شويد -- برادر شما عبدالرزاق خوافي
2   نام و نام خانوادگي:  احمد علوي     -   تاريخ:   08 ارديبهشت 89
با سلام ضمن تسليت ايام شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها -- بهتر نبود به ظاهر سايت يه مقدار رنگ بوي فاطميه مي داديد
3   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   08 ارديبهشت 89
سلام عليکم.دستتون درد نکنه,خسته نباشيد,اجرتون با صاحب الزمان
4   نام و نام خانوادگي:  حجت     -   تاريخ:   09 ارديبهشت 89
سلام
توفيقات روزافزون حق تعالي شامل حالاتان باد
خداوند شما را با مواليانتان محشور نمايد.
5   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:   11 ارديبهشت 89
هنگامي که علماي اهل سنت خودشان عايشه را متهم به فساد اخلاقي نموده اند، دليلي براي تبرئه او وجود ندارد.
6   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   11 ارديبهشت 89
با سلام جناب احمد علوي كمي صبر اخوي , اولاً هرساله در بمناسبتهاي مختلف خصوصاً در سالروز شهادت مظلومانه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها هواي اين سايت تغير ميكند . در ثاني حقيقت را بايد گفت چه عايشه دختر ابوبكر يا حضرت خديجه كبري ( سلام الله عليها ) باشد . تو كه دعا ميكني صحيح دعا كن يعني اينطوري صحيحه : جناب اقاي قزويني اميدوارم در قيامت با حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها محشور شده و همسايه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها شويد. امين رب العالمين . بهر حال ايشان از نوادگان ان بانوي حبيبه الله هستند .و الحمد الله در راه اشان استوار قدم ميگذارند يا علي
7   نام و نام خانوادگي:  شيعه كوچولو     -   تاريخ:   12 ارديبهشت 89
اين جناب عائشه . چه کينه شتري و غليظي در دل خود . نسبت به اميرالمومنين علي عليه السلام داشته است که تمام پولهاي ارسالي معاوبه براي خود را به مخالفين آن حضرت مي فرستاده است !!!
8   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   12 ارديبهشت 89
اينطوري دعا كنيم بهتر است: جناب اقاي قزويني اميدوارم با اين دفاع جانانه اي که از عايشه ??? کرديد عايشه??? در جهنم روحش شاد شده و براي شما دعا كند و پيامبر صلى الله عليه وآله و حضرت زهرا عليها السلام با داشتن چنين مدافعى خيالشون راحت بشه
9   نام و نام خانوادگي:  سيد حسين     -   تاريخ:   13 ارديبهشت 89
انسان هميشه بايد با حق باشد حتي اگر...
در ضمن حضرت استاد از حريم منزل رسول خدا دفاع فرمودند
اجرکم الله
10   نام و نام خانوادگي:  مسافر     -   تاريخ:   14 ارديبهشت 89
با تشکر از همه کساني که زحمت کشيده اند مخصوصا اقاي قزويني چند انتقاد : 1.سايت شما نسبت به سايتهاي مشابه عربي که حمله به شيعه ميکنند بسار عقب است 2.چرا مطالب خود را به صورت کليپ صوتي نيز عرضه نميکنيد همانند سايت وهابي ها راه اسلام به عربي 3.گرافيک سايت افتضاح است افتضاح اما جواب هاي خوبي داده ايد که تشکر ميکنم اما طريقه بيان جواب نيمي از جواب است
11   نام و نام خانوادگي:  احمد علوي     -   تاريخ:   15 ارديبهشت 89
اقاي قزويني اگر به ملک نقال اعتقاد داريد اگر به زنده بودن حضرات معصومين اعتقاد داريد ميتونم قسم بخورم ولي زمان امير المومنين صيغه طلاق عايشه و رسول خدا را جاري کرد -- مگر حفظ حرمت ؟؟؟؟ مانند عايشه چقدر مهم است که اين ننگ دفاع از او را به خود ميخريد مگر نظر قران در مورد همسر لوط را نخوانده ايد مگر از فساد زن لوط به لوط اسيبي رسيد -
12   نام و نام خانوادگي:  احمد علوي     -   تاريخ:   15 ارديبهشت 89
جناب سيد حسين ((در ضمن حضرت استاد از حريم منزل رسول خدا دفاع فرمودند)) عايشه خودش حفظ حرمت حريم رسول را نکرد ان وقت جناب استاد قزويني ميخاهند حفظ حرمت کنند -- ---
13   نام و نام خانوادگي:  عبدالاحد     -   تاريخ:   15 ارديبهشت 89
مقاله بالا بدجوري روايت ها و توضيحات كافرانه ي كثيف و ضد زن دارد .... به زحمت ميشود جمله ها را خواند .... آدم حالش به هم ميخورد !البته باز حداقل در پايان اين نتيجه را گرفته : به اتفاق تمام علماى شيعه تمام زنان پيامبران، حتى آن‌ها كه طبق نص صريح قرآن كريم كافر بوده‌اند، از اتهام فحشاء مبرا هستند.
جواب نظر:

با سلام

جناب عبد الاحد !

آيا مقصود شما از توضيحات كافرانه ، آن مطالبي است كه از كتب اهل سنت با سند صحيح نقل شده است ؟!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

14   نام و نام خانوادگي:  خادم     -   تاريخ:   16 ارديبهشت 89
آقاي قزويني اگر شفاف تر صحبت مي کرديد که همه بفهمند منظورتان اين بوده که اگر کسي درباره عايشه حرفي مي زند دليلش نظرات خود علماي اهل سنت است وگرنه ما شيعيان اينگونه نظرات را بيان نمي کنيم.
15   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:   16 ارديبهشت 89
با سلام
شگفتا ، جمود فکري و تعصب بي جاي بعضي (مانند احمد علوي) ، مصداق آيه شريفه (( أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ )) (آنها همچون چهارپايانند؛ بلکه گمراهتر) است . فيا عجبا ، سخنان سخيف و بي ارزش شما (که متاسفانه ادعاي شيعه بودن داريد و آبروي شيعه را مي بريد) و توهين به آيت الله قزويني (ايده الله) ، بيانگر شخصيت شماست. ثانيا اگر چشمانتان را باز کنيد ، انتهاي مقاله نوشته : گروه پاسخ به شبهات . در ضمن تمام علماي شيعه (آنگونه که در مقاله نيز هست) امهات المونين را بري از فحشاء مي دانند. شما که افتراق نقد علمي و تحقيق را با تعصب و جهالت نمي دانيد، زبان در کام کنيد و بر مطالعه خود بيافزائيد.
نسال الله ان يثبت عقولنا و ايماننا
16   نام و نام خانوادگي:  عبدالاحد     -   تاريخ:   16 ارديبهشت 89
معلومه كه منظورم روايت هاي كافرانه و ضد زن از كتابهاي منتسب به اهل سنت است بعلاوه استقبال اهل شيعه از چنين روايت هايي و بسي تائيدات مشتاقانه آنها.
17   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   16 ارديبهشت 89
آقايان احمد و مخصوصا جناب احمد علوي
حيف نيست به خاطر عايشه چنين به يک مومن توهين کنيم؟؟؟ آيا عايشه ارزش آن را دارد که به خاطر خطاهاي او چنين مومنين را به زشتي ياد کنيد؟؟؟
حالا عايشه هر چي بود بود. مگر مهم است؟؟
يا علي
18   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   17 ارديبهشت 89
با سلام
جناب عبد الاحد فرموديد
معلومه كه منظورم روايت هاي كافرانه و ضد زن از كتابهاي منتسب به اهل سنت است
كتابهاب منتسب به اهل سنت ؟؟؟ باشه بيا و يكبار ديگر ببينيم :

1 ) ابوداود سليمان بن الأشعث السجستاني الأزدي، مردي از قبيله نخع
2 ) ابوعبد الله أحمد بن حنبل الشيباني، (متوفاي241هـ)،
3 ) ابوالحسين مسلم بن الحجاج النيسابوري القشيري،
4 ) ابوعيسي محمد بن عيسي الترمذي السلمي، (
5 ) أبو عوانة يعقوب بن إسحاق الاسفرائني، (
6 )ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب الطبراني،
7 ) محمد بن فتوح الحميدي،
8 ) ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسي الحنبلي، ابن حجر عسقلانى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:
9 ) أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل العسقلاني الشافعي،
10 ) محمد ناصر ألباني،
و
و
و

نتيجه اينكه مثل اينكه شما اصلاُ هيچ عالمي در مذهبتان نداريد .

يا علي
19   نام و نام خانوادگي:  نعمت الله     -   تاريخ:   17 ارديبهشت 89
خاك بر سر من كه سني هستم چه رواياتي را علمائ ما نقل كرده اند؟
20   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   17 ارديبهشت 89
جناب نعمت الله خان
بنده به واقع در حيرت هستم از دور بودن شما مريدان عمر از قرآن کريم!!!
وقتي خداوند در قرآن صراحتا عايشه را فاقد صفات «مسلمان مؤمن فرمانبر توبه كار عابد روزه‏دار» مي‌داند ديگر دفاع شما از قاتله‌اي که باعث قتل چندين هزار مومن بود چيست؟؟
«عسي ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن مسلمات مومنات قانتات تايبات عابدات سايحات ثيبات وابكارا»
طبق نظر قرآن کريم عايشه دچار انحراف و ازاغة قلب است. آيا مي‌دانيد چنين منحرفين ديني طبق نظر قرآن هميشه در پي فتنه هستند؟؟
«...فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تاويله...»
يا علي
21   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:   17 ارديبهشت 89
واقعا" آدم از خواندن اين مطالب در کتب اهل سنت شاخ در مياره! بايد قدر علماي شيعه و کتابهاي غني و پرمحتواي اونها رو دونست.
22   نام و نام خانوادگي:  پاسخ به نعمت الله     -   تاريخ:   18 ارديبهشت 89
سلام نعمت الله جان من مطمئنم شما شيعه هستين با اين کار هاي اهل سنت را نمي توانيد منحرف و خراب کنيد
انشاالله خداوند شما را ببخشد
23   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   18 ارديبهشت 89
**** اهل عمر ******
اگر نظرات بنده حقير را خوانده باشيد مي‌دانيد که بنده کوچکترين ارادتي نه به شما و نه به صنمتان ابوبکر دارم.
ولي از شما خواهشي دارم:
لطفا اين بحث عايشه را تمام کنيد. خواهشا ديگر تمام کنيد.
هزاران وب سايت و کتاب و بلاگ و فيلم ساخته‌ايد که در آن ادعا مي‌کنيد که شيعه عايشه را فاحشه مي‌داند.
لطفا تمام کنيد. يهود بدجوري دارد سوءاستفاده مي‌کند.
کمي در گوگل سرچ کنيد مي‌بينيد که به چندين زبان زنده دنيا شيعه را متهم مي‌کنيد که عايشه را فاحشه مي‌داند.
بالفرض که تمام مردم دنيا از شيعه گريزان کرديد. آيا فکر نمي‌کنيد که به خود عايشه بدترين توهين ها را کرده‌ايد؟؟
***** کدام يک از شما حاضر است، فقط براي نابودي تشيع، شيعه را متهم به فاحشه دانستن «مادر خود» معرفي کند؟؟؟
کدام يک از شما حاضر است، به صرف هدف نابودي تشيع، و يا هر هدفي شيطاني ديگري، در تمام رسانه‌ها و وب سايتها، اعلان کند که شيعه مادرش را فاحشه مي‌داند؟؟؟
آخر انسان عاقل براي حذف دشمنش خانه خود را آتش مي‌زند؟؟؟؟؟؟
آخر انسان عاقل براي حذف دشمنش چنين بحث کريه و زشتي را مطرح مي‌کند؟؟؟
******
آخر اي اهل عمر
حتي اگر نعوذبالله،نعوذبالله،نعوذبالله،زبان معاويه لال، کسي مادر شما را فاحشه خطاب کند، حاضر هستيد با جار و جنجال آن اتهام را در سراسر دنيا منتشر کنيد؟؟؟؟؟؟
طلحه و زبير يک غلطي کردند و عايشه را روي شتر گذاشتند. شما چرا کار آنها را تکرار مي‌کنيد؟؟؟
آيا زمان آن نرسيده است که عايشه را از شتر سرخ رسانه‌ها پايين بياوريد؟؟؟؟
*******
آيا جز اين است که شما قصد انتقام گيري از رسول الله (صلي الله عليه و آله) را داريد که چرا صنم شما ابوبکر را «ولي کل مومن» معرفي نکرد؟؟؟
يا علي
24   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   18 ارديبهشت 89
جناب شماره 22
بله. شما راست مي‌گوييد. هر کسي که چشمش به حقائق باز شود و پذيراي حقائق شود شيعه است.
شايد نعمت الله خان بخواهد:
بين کوثر نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) يعني حضرت فاطمه (سلام الله عليها) و مايه آزار و اذيت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) يعني عايشه با آن قلب منحرفش (فقد صغت قلوبکما)، يکي را انتخاب کند!
شايد نعمت الله خان بخواهد:
بين باب علم نبي اکرم (صلي الله عليه و آله)، يعني حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام)، و ملعون به لسان نبي اکرم (صلي الله عليه و آله)، يعني معاويه هند مادر، يکي را انتخاب کند.
شايد نعمت الله خان بخواهد:
بين فرزند نبي اکرم (صلي الله عليه و آله)، يعني حضرت امام حسين (عليه السلام)، و زاني و شرابخواري به نام، يکي را انتخاب کند.
**********
براستي علت ترس شما از يک انتخاب صحيح توسط نعمت الله خانها چيست؟؟؟
يا علي
25   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   18 ارديبهشت 89
سلام

جناب کامنت 22
يا همان کسي که خطاب به نعمت الله جواب نوشتي

لطفا حاشيه را رها کن و نظرت و در مورد نويسندگان اين مطالب ((علماي خودتون)) بگو
آيا شما مبناي مذهب و اعتقادتان را از همين علما گرفته ايد؟!!
واي بر آن مذهبي که علمايش اينان و عوامش شما باشيد

يا حق
26   نام و نام خانوادگي:  خادم المهدي ( عمو ناصر )     -   تاريخ:   19 ارديبهشت 89
بسم رب الحسين عليه السلام

سلام بر شما

براي من جاي سوال است که چرا برخي واضحات زندگي عايشه و تاريخ عملکرد وي را نمي خواهيم به بهانه همسري وي با پيامبر ، زير سوال ببريم !

اگر عايشه شخصيت قابل دفاع داشت که هرگز با اميرالمومنين ( عليه السلام ) وارد جنگ نمي شد و بالاتر از آن هرگز پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله وسلم ) را شهيد نمي کرد !!!


جالب است که روايات رضاع کبير در نزد اهل سنت کاملا صحيح است و راه فراري هم از آن نيست ! البته ما اصل صحت را بر اساس شخصيت عايشه مي دانيم و نه کلام اهل سنت .... قطعا از چنين شخصي ، چنين اعمال شنيعي بعيد نيست !

چرا روايت سليمان بن يسار از عايشه را که در مورد حکم " مني " از عايشه مستقيما پرسيده و عايشه جريان پاک کردن مني از لباس پيامبر ( نعوذ بالله ) را بيان کرد ، را مطرح نکرديد ؟؟؟؟

چرا کلام بخاري در مورد وي را بيان نفرموديد : وقال سليمان بن يسار استأذنت على عائشة فعرفت صوتي قالت سليمان ادخل فإنك مملوك ما بقي عليك شيء !


زيلعي در " تخريج الاحاديث و الاثار " ج 2 ص 433 چنين مي گويد : و ام کون عائشه اباحت نظر عبدها اليها ...

جالب است که علماي رجال اهل سنت مي گويند " سليمان بن يسار " غلام ميمونه بوده است !!!!!


التماس دعا

يا علي ع
27   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:   21 ارديبهشت 89
دوستان
عايشه در قضيه جمل (بنابه نظر تمامي فحول علماء اهل سنت و شيعه ) گناهکار است ، چون با امام حق محاربه کرده ، و در موارد ديگر نيز مسائل قابل تاملي پيرامون ايشان است. ولي فراموش نکنيم که بعد از جنگ جمل، امام علي (سلام الله عليه) با احترام عايشه را به مدينه فرستاد، وهرگز به ايشان توهين نکرد و نعوذ بالله افترايي نزد. و همچنين ذات اقدس پروردگار، زنان رسول الله (صل الله عليه و آله) را ام المومنين ناميده، هر چند همانگونه که گفته آمد ،ام المومنين عايشه اشتباهات فرواني داشت که يکي از آنها (جنگ جمل) خون هزاران مسلمان را به زمين ريخت و .... ، ولي همانگونه که در مقاله نيز مبسوطا گفته شده، علماي شيعه نيز ام المومنين عايشه را بري از فحشاء دانسته اند .عزيزان ، اگر ادعاي تشيع داريم ، بايد فعل و سنت امام معصوم براي ما حجت باشد، نه اينکه با تعصب و جمود فکري، فقط تکفير کنيم و افراطي و بدور از سنت رسول الله و ائمه معصومين (صلوات الله عليهم) نظر دهيم.
لذا دوستان را به جاي تعصب و تحجر ، به تعقل و تحقيق توصيه مي کنم.
و الله الهادي الي سواء السبيل
28   نام و نام خانوادگي:  هادي     -   تاريخ:   03 خرداد 89
با تشکر از حضرت استاد
از منتقدين خواهشمندم کمي حنيفانه با اين گونه مسايل برخورد کنند. مگر ما براي اثبات ولايت حضرات معصومين (عليهم السلام) و خباثت دشمنان آن بزرگواران محتاج به اثبات فاحشه بودن اون زن هستيم.
29   نام و نام خانوادگي:  اکاليپتوس     -   تاريخ:   03 خرداد 89
سلام
فکر مي کنم برخي از فرقه هاي اهل سنت و به ويژه سلفي ها اين اتهام را به شيعه زده اند. آن ها از هر نقطه از قرآن سو استفاده مي کنند.
وقتي يهوديان جبرئيل را انکار کردند آيه ي قرآني نازل شد ولي امروز برخي اهل سنت اين آيه را ناظر به شيعيان مي گيرند. مي گويند شيعيان بعد ازنماز 3 باز مي گويند خان الامين يعني لعنت بر جبرئيل که وحي را برايحضرت علي نياورد.
همين چند سال پيش هم که مکه بودم ديدم نگهبانان آن جا به همين جرم با شيعيان بعد از نماز برخورد مي کنند.
دروغ گفتن در آن جا به آساني آب خوردن است. يک وهابي قرآن پدرم را گرفت و بعد با تعجب گفت اين که همان قرآن ماست پس سوره ي حضرت علي کجاست؟
به همين شکل داستان روايي که مربوط به ماريه قبطيه بوده را براي عايشه تحريف کردند تا بگويند عايشه کسي است که برايش يک آيه نازل شده. حس زياده طلبي ايشان هم باعث شده شيعيان را به جاي منافقين مدينه بگذارند و بگويند شيعيان عايشه را متهم به فحشا مي کنند.
يکي بايد ازاهل سنت بپرسد که چرا روايت مي کنند پيامبر ص عايشه را روي سرش گذاشته و به ميان جمعيت برده تا رقص بردگان حبشي را ببيند.
کدام مرد با غيرتي چنين مي کند. جز اين که براي توجيه کثافت کاري هاي ساير خلفا مجبور شدند به پيامبر خدا تهمت بزنند.
30   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   03 خرداد 89
با سلام و کاش عايشه ??? مي کرد ولي آن فتنه بعد از سقيفه را به راه نمي انداخت و اينطور بر ضد حضرت امير موضع نمي گرفت از لحاظ علمي حرف شما قابل قبول است که در حضور نبي خدا زن آن جناب اگر ??? کند بر حيثيت پيغمبر ص تاثير مي گذارد اما ثابت نشد بعد از رحلت پيامبر ص اگر زني ??? کرد با احسن اختيار باز حيثيت پيا مبر را خدشه دار مي کند يا نه ؟ و ضمنا شما رواياتي که در زمان نبي ص بود ه است را ايراد فرموديد به هر حال سايت مفيد و تحت نظر ولي عصر ص باشد انشاء الله خواهش ديگري داشتم که نظرات دکتر قزويني با ادبيات مخصوص شان در سايت قرار داده شود زيرا در قسمت سخنراني ها دانلود نمي شود و با مشکل رو برو هستيم هر چند که اينترنت پر سرعت هم داريم و خواهش ديگر مناظره ايشان را در شبکه المسقله فايل تصويري فارسي دوبله شده يا عربي آن را در اختيار ما قرار دهيد اگر هزينه ايي داشته باشد متقبل مي شويم اجرکم عندا لله انشاء الله
31   نام و نام خانوادگي:  دلاور     -   تاريخ:   04 خرداد 89
با تشكر از مقاله عالمانه ‘ مستندانه ‘ انصافانه و بدون تعصب‘. از دوستان هم تقاضا مي شود فقط روي موضوع مقاله نظر بدهند تا شايد گمراهي آگاه گردد.
32   نام و نام خانوادگي:  حنيف     -   تاريخ:   04 خرداد 89
با سلام و تشكر از محضر استاد بزرگوار خواهشمندم در صورت امكان كليه مقالات را به صورت كتاب براي موبايل در آوريد،در ضمن از منتقدان خواستارم كه جانب انصاف را رعايت نمايند.
جواب نظر:

با سلام

بخشي از پرسش و پاسخ هايي سايت بصورت نرم افزار موبايلي (پرسمان 1 و 2 و 3) در بخش موبايل سايت ارائه شده  (به دليل محدويت حجمي مجبور به ارائه نرم افزار موبايلي در چند نسخه جداگانه شده ايم)

http://www.valiasr-aj.com/fa/list.php?bank=mobile

(که البته نرم افزار ويژه موبايلي طراحي شده که انشاءالله زين پس نرم افزارهاي موجود را با آن توليد خواهيم کرد (از جهت بُعد گرافيکي و افزايش قابليتهاي نرم افزار موبايلي)

معاونت اطلاع رساني

33   نام و نام خانوادگي:  محمد اميدواري ابرقويي     -   تاريخ:   06 خرداد 89
عجيب است كه در حاشيه تمامي مقالات نظراتي مطرح ميشود كه هيچ ربطي به اصل مقاله ندارد ! ! !
34   نام و نام خانوادگي:  احمد علوي     -   تاريخ:   08 خرداد 89
اين انتخاب متن شما مانند اين است که انسان بگويد ((رد صحت لواط کار بودن از يزيد ))خوب اگر کسي مانند يزيد و عايشه فاحشه و يا يزيد لواط کار نبودند به جايش بدتر از ان بودند مگر کشتن انسانها ايستادن در برابر ولي خدا تير باران کردن بدن ولي خدا فتنه انگيزي و هدر دادن خون انسانها -ازار و اذيت رسول الله و .........گناهش کمتر از زنا بوده است که بنده را در نظرات قبلي به ... تشبيه ميکنند و شما همچنان سکوت اختيار کرده ايد لطفا اگر بنده در جهل به سر ميبرم بنده را روشن کنيد مايه مسرت بنده خواهد بود --اللهم العن الجبت والطاغوت بعدد ما احاط بهي علمك وبعدد فضائل اميرالمومنين علي«عليه السلام» اللهم عجل لوليك الفرج
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

همانطور كه در ساير نظرات مشابه گفته‌ايم ، هدف ما از اين مقاله ، تنها دفاع از حريم رسول خدا (ص) بوده است و همانطور كه شما گفتيد ، اين دليل نمي‌شود كه ساير گناهان را از آنان نفي كنيم !

همسر نوح و لوط ، مرتكب فاحشه نشدند ، اما كافر بودند ! و كفر بزرگترين گناه است !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

35   نام و نام خانوادگي:  غزلک محبوبي     -   تاريخ:   09 خرداد 89
بهتر بود اينقدر مدافعانه در مورد عايشه حرف نميزديد بقول اون دوستمون: آقاي قزويني اگر شفاف تر صحبت مي کرديد که همه بفهمند منظورتان اين بوده که اگر کسي درباره عايشه حرفي مي زند دليلش نظرات خود علماي اهل سنت است وگرنه ما شيعيان اينگونه نظرات را بيان نمي کنيم.
36   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:   09 خرداد 89

سلام

نمي دانم اينجا خدا چه چيزي بيان مي كنه ميشه اقايان بگن ما فيضشو ببريم

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يعْمَلُونَ(البقرة/141)
(به هر حال) آنها امتي بودند که درگذشتند. آنچه کردند، براي خودشان است؛ و آنچه هم شما کرده‌ايد، براي خودتان است؛ و شما مسئول اعمال آنها نيستيد.

اين كلام خداست شما چي ميگن مگه فردا حساب با كيه.بستگي به عمال خودم داره يا عايشههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
37   نام و نام خانوادگي:  غلامرضا حيدري     -   تاريخ:   11 خرداد 89
لقب ام المومنين براي زنان پيامبر(ص) يك فضيلت نيست بلكه مفهوم آن اينست كه چون بعد از پيامبر نمي توانند و نبايد با كسي ازدواج كنند به ايشان صفت ام المومنين در قران ذكر شده است. ولي ايا واقعا عايشه بعد از رحلت پيامبر ازدواج (موقت يا غيرموقت) كرد يا نه ، ان را بعهده محققين مي گذارم.
38   نام و نام خانوادگي:  طالب     -   تاريخ:   14 خرداد 89
برادر عايشه، و ابي سلمه که هردو محرم عايشه بودند آمدند پيشش تا ببينند رسول الله صلي الله عليه وسلم چطوري و با حد اقل چه مقدار آب غسل ميکردند عايشه پشت حجاب که فقط سرش معلوم ميشد( چون هردو محرم بودند) سرش را بيرون آورد و غسل کردن را نشانشان داد و بر سر خود آب ريخت در عربستان مثل اروپا سرد نبود، و عايشه روي لباس خود ميتوانست آب بريزد و آب هم حداقل بود به اندازه يک ظرف و آنوقتها کاشي و فرش نبود عايشه همون جايي که نشسته بود ميتوانست سر خود آب بريزد و آب در زمين فرو برود يعني در اتاق بود و تعليمشان داده و شيعه اگر عربي نميداند اگر فارسي نميداند حتي در زبان عبري هم شايد كه حجاب را حجاب ميگويند و در حديث لفظ حجاب را ببيند تهمت بيشرمانه علماي شيعه به حضرت عايشه دست آويز به دست کفار ميدهد تا بگويند پيامبر مسلمانها را ببينييد زنش را ببينيد ...... اينجا که ميرسيم شيعه مظلومانه ميگويد تقصير ما چيست؟ اينها در کتابهاي خودتان نوشته!! جواب به اين مکر شيعه اين است که اولا گفتيم شيعه متن را از ما ميگيرد و تفسير را از خودش ميسازد و نشان داديم معني روايت چيست ثانيا اگر بفرض محال در کتاب هاي ما نوشته باشد شما بايد بما اعتراض کنيد و از ناموس پيامبرتان دفاع کنيد نه اينکه با دمتان گردو بشکنيد و ارشميدس وار لخت عور بدويد و جار بزنيد که يافتيم يافتيم بي حيايي عايشه را ( خاکم به دهن ) در کتب اهل سنت يافتيم
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- فرموده‌ايد شيعه اگر عربي نمي‌داند و... ! ظاهرا نه متن عربي ابن رجب را ديده‌ايد و نه ترجمه آن را !

وهذه الرواية تدل على أن ابن أخيها من الرضاعة اطلع على غسلها، وهذا يتوجه على قول من أباح للمحرم أن ينظر إلى ما عدا ما بين السرة والركبة

و اين روايت نشان مى‌دهد كه فرزند برادر رضاعى عايشه، نحوه غسل كردن او را ديده است! و اين نظر تنها طبق نظر كسانى قابل توجيه است كه مى‌گويند شخص محرم، مى‌تواند به غير از ما بين ناف و زانوى زنان محرم خويش نگاه كند!

2- ما اين روايت را قبول نداريم ! ولي اين روايت در كتب اهل سنت آمده است !

3- آيا ساير مطالبي كه در كتب اهل سنت با سند صحيح آمده است را نيز اينگونه توجيه مي‌كنيد ؟!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

39   نام و نام خانوادگي:  حسن     -   تاريخ:   14 خرداد 89
"عايشه از نظر قوت قلب و پردلي در ميان زنان جهان بي نظير بود به طوريکه تاريخ تا به امروز در قوت قلب همانند او را در جهان زنان نشان نداده است. او به طوري بر عواطف و احساسات زنانه خود مسلط و پيروز بود که از يک زن اين هم تسلط بر احساسات بعيد مي نمايد. وي در جنگ جمل در اولين وهله که شهر بصره را به تصرف خويش در آورد و پاسبانان بيت المال را دستگير نمود. با کمال قوت قلب و بي رحمي فرمان داد که همه آنان را به قتل برسانند و بافرمان اين زن ده ها نفر مسلمان را در مقابل چشم او مانند گوسفند سر بريدند!! بعدا نيز جنگ شروع گرديد خود وي در آن جنگ آتشزا و وحشت انگيز شرکت نمود و بدون اينکه کوچکترين بيمي بخود راه دهد. و يا آرامش دل و حالت اعتدالش را ببازد. مانند يک فرماند ورزيده و جنگ ديده. فرمان مي داد در حالتي که سرها مانند برگهاي خزان فرو مي ريزد. شکم ها پاره مي گردد دستهاي بريده به هوا پرتاب مي شود اما او که همه اينها را با چشم خود مي بيند خم بر ابرو نمي نشاند و به سان کوه محکم و پا برجا در ميان کجاوه اش نشسته رهبري و فرماندهي لشکر را بعهده گرفته است. پياپي امر صادر مي کند فرمان مي دهد. و در دل وي کوچکترين اثري از رقت قلب وحالت ناراحتي و ضعف محسوس و مشهود نيست !!" به راستي که بايد فرماندها نظامي و...در مکتب درس وي بنشينند و درس را از عائشه بياموزند...
40   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   15 خرداد 89
با سلام
جناب حسن از كجا ميدانيد كه تا همين الان هم فرماندهان جنگ به تاسي از اين خانم عمل نميكنند , تئوريهاي جنگي ايشان سراسر عالم را گرفته .
نمونه هاي بارز ان :
حمله مغولها , تيموريان , جنگهاي ناپلئون بناپارت , جنگهاي اول و دوم جهاني , بمب ريختن بروي هيروشيما . ناگازاكي , ويتنام , جنگهاي اسرائيل به مسلمانان و و و .
شايد منظورت مسلمانان ( بظاهر ) باشد . همين صدام , ملا عمر را چه ميگوئيد .
همين هفته پيش حمله به كشتي كمك رساني بوسيله اسرائيلها را فراموش نكن .

يا علي


41   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   15 خرداد 89
سلام جناب حسن پوشيدن زره و سوار شدن بر شتر و همدستي با طلحه و زبير و لشکر کشي بر عليه خليفه و امام بر حق حضرت امير المومنين عليه السلام و به تيغ سپردن حدود 18 هزار مسلمان از موارد و نکات بي نظير تاريخ مي باشد که فقط و فقط مختص عايشه ام المومنين شماست. ما راست ميگوئيد او قوت قلبي براي دشمنان حضرت علي عليه السلام بود و مدام ميگفت : اي بني مروان کجائيد که ببينيد که علي عليه السلام خار چشم من است! يا حق
42   نام و نام خانوادگي:  عبد السلام     -   تاريخ:   16 خرداد 89
به دنيا سر زدم دنيا علي ع بود

به عقبي سر زدم عقبي علي ع بود

به مسجد رفتم از بهر عبادت

بنا و باني و بنا علي ع بود

الهي اي فکر ديگر نگردي

اگر دور سر حيدر نگردي

الهي اي نفس به عشق مولا

اگر از سينه رفتي بر نگردي؟
43   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   16 خرداد 89
برادر عزيز جناب سعيد حسيني
جناب حسن خان از در کنايه سخن مي‌رانند!!! ايشان به خوبي مي‌دادند که عايشه بر مومنين قاتل و بر مرتدين مادر بود!!!

يا علي
44   نام و نام خانوادگي:  يك وهابي     -   تاريخ:   16 خرداد 89
جناب حسن خان !

عواطف و احساسات زنانه چيه ؟!
نخير قلدري و تخريب گري مردانه !

اين گونه ويژگي ها و آداب خاص زنان كافر و مردان كافر است .

بعد :
در مورد ام المومنين عائشه و انجام تكليف الهي بوسيله ايشان كه براي اجراي حكم قصاص و اصلاح امور مومنين مسلمان به سوي بصره و مدينه حركت كردند و اصحاب و مومنين مكه همراه شدند هرگز اقدام به جنگ و شمشير كشي نكردند بلكه مرتدين و منافقين و قاتلان مقيم بصره اول با لشكر مسلح به سوي آنها آمده و شروع به جنگ كردند كه ام المومنين و اصحابش خود را كنار كشيدند و برخورد كوچكي روي داد يعني ام المومنين و اصحاب براي پرهيز از جنگ مسير عوض كردند و جنگ بعدش به سركردگي و فرمان علي ابن ابيطالب بود كه ابتدا پيشنهاد صلح و گفتگو براي فرداي آن روز دادند و ام المومنين و اصحاب پذيرفتند اما همان شب علي و لشكرش ناباورانه بر سر آنها تاختند و صدها الي هزاران نفر را به قتل رساندند چنانكه علي خود در وسط ميدان لشكريانش را براي حمله بيشتر تهييج ميكرد و حتي زماني كه تنها عده اي از اصحاب باقي ماندند و خود را به ام المومنين رساندند و جانفدائي كردند علي باز هم دستور حمله صادر مي كرد يعني به مدافعان جان بركف ام المومنين رضي الله تعالي عنها هم رحم نكرد .

جناب حسن آنچه به شما در مورد ام المومنين و اصحابش گفته اند فقط ساخت كذابان است تا علي را نجات دهند .... تا همانطور كه 14 قرن پيش پشت او خود را قايم كردند الان هم پشت نام او خود را مخفي كنند .
موفق باشيد



45   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   16 خرداد 89
اهل سنت و جماعت
چرا شما حضرت علي (عليه السلام) را به خلافت رسول الله (صلي الله عليه و اله) قبول نداريد؟؟
چرا تا اين حد با ايشان بغض و عداوت و کينه داريد؟؟ مگر حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) با شما چه کرد؟؟
اهل سنت و جماعت
مگر خداوند در قرآن کريم نمي‌فرمايد «قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده في القربي». پس چرا شما تا اين حد به مقام حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) کينه مي‌ورزيد؟؟
*************
اهل سنت و جماعت
آيا شرمتان نمي‌آيد که چنين جملاتي را مي‌نويسيد؟
«اما همان شب علي و لشكرش ناباورانه بر سر آنها تاختند و صدها الي هزاران نفر را به قتل رساندند چنانكه علي خود در وسط ميدان لشكريانش را براي حمله بيشتر تهييج ميكرد و حتي زماني كه تنها عده اي از اصحاب باقي ماندند و خود را به ام المومنين رساندند و جانفدائي كردند علي باز هم دستور حمله صادر مي كرد يعني به مدافعان جان بركف ام المومنين رضي الله تعالي عنها هم رحم نكرد»
«فقط ساخت كذابان است تا علي را نجات دهند »
*********
اهل سنت و جماعت
اينهمه حقد و عداوت شما با حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) بهر چيست؟؟ مگر نه اينکه حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:
«لايبغضک يا علـي إلا منافق»
پس شما اهل سنت و جماعت چرا چنين با ايشان بغض مي‌ورزيد؟؟؟
مگر در قرآن کريم نخوانده ايد که :
«ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار ولن تجد لهم نصيرا»
اهل سنت و جماعت
چگونه است که شما عمري را از او 20 صفحه مطلب علمي نقل نشده است را خليفة الله مي‌دانيد ولي حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) که باب علم بودند را خليفة رسول الله (صلي الله عليه و آله) نمي‌دانيد؟؟
براستي علت اينهمه توهين هاي شما به آل محمد (صلي الله عليهم) چيست؟؟

يا علي
46   نام و نام خانوادگي:  بسم رب الحسين     -   تاريخ:   17 خرداد 89
سلام
اقا دمتون گرم
واقعا بايد خسته نباشيد بگم بهتون
ملت هر چر ميگن بزارين بگن شما دلگير نشين
اقا جان التماس دعا
ياعليييييييييييييييييي
47   نام و نام خانوادگي:  فائز     -   تاريخ:   18 خرداد 89
سلام باسلام چندپيشنهادداشتم 1-مقالات وكتابهاي سايت رادرفرمتهاي مختلف مانند ورد وپي دي اف و... براي استفاده قراردهيد 2-بخش فعالي تحت عنوان كتابخانه ايجادنماييد 3-مقالات وكتابها رابه صورت نرم افزار رايانه وهمراه تبديل نماييد 4- به تهيه نرم افزارهاي اسلامي كم حجم براي دانلود بپردازيد مثلا نرم افزارهايي درباره پيامبرواهل بيت عليهم السلام 5-بخشي به عنوان مسبصرين (شيعه شدگان) ايجادنماييد 6-ماهنامه الكترونيكي مانندسايتهاي وهابي ايجادنماييد. 7-قسمتي ازسايت رابه پاسخگويي به شبهات سايت پاسخ به شبهات وهابيت اختصاص دهيد 8-كتابهاي عربي درباره دفاع ازاهل بيت عليهم السلام وپاسخگويي به شبهات راباترجمه فارسي درسايت قراردهيد
48   نام و نام خانوادگي:  سولماز صادقي     -   تاريخ:   25 خرداد 89
سلام من چند تا سوال دارم: چرا پيامبر چندين زن داشته؟؟ و چرا زن هاي پيامبر بعد از فوت پيامبر نمي توستند ازدواج كنند؟ بعضي از زن هاي پيامبر مثل عايشه كه خيلي جوان بوده اند بعد پيامبر با تمايلات جنسي خود چه مي كردند؟ آيا اين ظلم به زن هاي پيامبر نبوده؟ چرا پيامبر و امامان ما تا اين حد دنبال زن و شهوت بودند؟ چرا همه آنها چندين زن و كنيز داشته اند؟ با عقل و منطق جور در نمياد كه در كاملترين دين خدا, تا اين حد نياز حنسي مرد با داشتن چندين و چند زن تا حد اعلا ارضا شود در عوض نياز زنان تا اين حد ناديده گرفته شود! به نظر من هيچ زني تحمل اينكه شوهرش با زن ديگري در ارتباط باشد را ندارد. مگر اين كه زن هم دل در گرو مرد ديگري داشته باشد!
جواب نظر:

با سلام
خواهر گرامي
1- علت تعدد همسران پيامبر (ص) به صورت ضمني در آدرس ذيل آمده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1344
2- علت حرمت ازدواج همسران پيامبر (ص) با ديگران در آيه قرآن آمده است ؛‌پيامبران به مثابه پدر اين امت است ، و هيچكس ، با همسر پدر خويش ، حق ازدواج ندارد .
3- پيامبر در زمان حيات خويش ، همسران خويش را مخير كرد كه مي‌توانند از آن حضرت جدا شده ، و مانند زنان عادي زندگي كنند ، و يا خود را با همسري پيامبر ، در معرض اين امتحان قرار دهند كه «لستن كأحد من النساء ان اتقيتن»! و خود به اختيار خويش اين امتحان را انتخاب كردند .
4- پاسخ اين سوال كه «چرا پيامبر و امامان ما تا اين حد دنبال زن و شهوت بودند؟ چرا همه آنها چندين زن و كنيز داشته اند؟» در آدرس داده شده آمده است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

49   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:   26 خرداد 89
لب و لباب حكمت... قرآن است و سنت. آنچه كه نص قران است اين است كه زنان رسول الله (صل الله عليه و آله) امهات المومنين اند. فعل امام معصوم حجت است. امام علي (سلام الله عليه) بعد از جمل... عايشه را با احترام به مدينه بازگرداند...اجماع جمهور (اماميه و اهل سنت) بر اين است كه امهات المومنين از فحشا’ مبري هستند. هرچند به اجماع جمهور...عايشه در قضيه جمل گناهكار است...لكن تهمت فحشا و گفتن ناسزا دور از شان يك مومن است...و نعوذ بالله تهمت فحشا به امهات المومنين (ويا حتي زنان عادي) معصيت است.
دوستان
اهل سنت در تعريف و تمجيد از صحابه ( و عايشه) غلو مي كنند... و متاسفانه بعضي از شيعيان تندرو و بي مطالعه و بي دقت نظر...عليه ايشان موضع متعصبانه گرفته و به دور از عقل و وحي و سنت...به بعضي صحابه (وعايشه) توهين مي كنند.
جناب "احمد علوي" ... دوست متعصب
اولا :بسياري از بزرگان اسلام...در جنگهاي صدر اسلام...عليه اسلام جنگيده اند و چه بسا رسول الله و حضرت امير را نيز مجروح ساخته اند...اما بعدا اسلام آورده و از اكابر اسلام و مورد مدح رسول الله و ائمه شدند. ثانيا : عجيب است كه شما چگونه به خاطر جنگ با امام معصوم...به عايشه تهمت فحشا مي زنيد (يا ناسزا مي گوئيد) ؟ آيا (معاذ الله ) اين مكتب امام علي است...آيا رسول الله راضي است از كار شما؟ آيا اين در شان مومن است؟ ( فكر كنيد دوست عزيز)
زبير بن عوام نيز در قضيه جمل حضور داشت و عليه امام (سلام الله عليه) جنگيد و ياران امام را كشت...و حتي اگر مي توانست امام را نيز مي كشت...ولي برخورد امام قبل و بعد از جنگ با او چگونه بود؟ (ان لكم في رسول الله اسوه حسنه).
امام (سلام الله عليه) قاتل زبير را نيز نفرين كرد
دوست عزيز...هر عمل اشتباه يا معصيتي...در جاي خودش بايد نقد و بررسي شود (آن هم با روش علمي و با تعصي از مكتب اهل بيت) ... نه اينكه اسب فصاحت در ميدان جهالت بدوانيم و خلاف عقل و سنت و بدور از مكتب ائمه هدي(سلام الله عليهم) ناسزا گويي و تهمت را جايگزين تحقيق و آزاد انديشي كنيم.
والله الهادي الي سوا السبيل


50   نام و نام خانوادگي:  فقط هدايت " الله " هدايت است     -   تاريخ:   26 خرداد 89
با سلام بنده هم در جواب سوالات خانم سولماز صادقي چند سطر جواب آماده كرده ام و چون برگرفته از آيات قرآن كريم است هادي و رهگشاست انشاء الله پرسيده اند : سوال1 : چرا پيامبر چندين زن داشته؟؟ تعدد زوجات براي مرد مسلمان ( نه غير مسلمان) به شرط رعايت عدالت ميان همسران از طرف شوهر امر الله عزوجل در قرآن مجيد است براي هرمرد مومني كه مي خواهد براي كار خير و حسنه اقدام كند براي نگهداري و بر عهده گرفتن سرپرستي آنها چون زنان بطور فطري كمتر به كارهاي خارج از منزل گرايش دارند و اگر چنانچه به آن اقدام كنند مشقت هائي براي آنها به همراه دارد كه بعضي از اين مشقت ها خصوصا خارج از قدرت تحمل زن است كه ذكرش در اينجا امكانپذير نيست ....در نتيجه اگر كار نكنند توانائي بدست آوردن رزق روزانه خود را ندارند و .... و پيامبر خود اولين مطيع امر رب تعالي بوده است . سوال 2 : چرا زن هاي پيامبر بعد از فوت پيامبر نمي توستند ازدواج كنند؟ اولا كه امر رب تعالي الله ست ثانيا ازواج پيامبر صلي الله عليه و سلم بنا به فرموده قرآن مثل ساير زنان نيستند و احكام خاصي در مورد آنها نازل شده است مثل اجر و عذاب مضاعف دنيوي و اخروي و يا منازلشان محل نزول وحي بوده و علم قرآن و همجوار بودن با رسول الله تبرج را از آنها زدوده ، چند آيه در قرآن مستقيما آنها را بصورت جمعي مورد خطاب داده و كمترين حركات و سكنات آنها مورد توجه ويژه بوده و به پيامبر اكرم خبر داده شده و دار آخرت را بر زينت هاي دنيا ترجيح داده اند .. مجموعا براي آنكه پروردگار اراده فرموده آنها تطهير شوند ( لطفا سوره هاي احزاب و نور را بخوانيد ) بنابراين چنين همسراني با چنين تزكيه و تعليم و تربيتي هرگز نمي توانسته اند در همسري مرد ديگري جز همسري خاتم الانبياء محمد رسول الله قرار بگيرند. محمد كسي ست كه پدر هيچيك از مردان گذشته ها و الان و آينده نبوده و نيست بلكه پدر هيچيك از زنان گذشته و حال و آينده نبوده و نيست و نخواهد بود . ميفرمايد: ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شي ء عليما" محد پدر احدي از مردان شما نيست و لكن فرستاده الله و پايان دهنده پيام آوران است و الله به هر چيزي داناست .( آيه 40 سوره احزاب) سوال 3: بعضي از زن هاي پيامبر كه خيلي جوان بوده اند بعد پيامبر با تمايلاتشان چه ميكردند ؟ در جواب: ازواج پيامبر با داشتن آن شرائط خاص كه در جواب 2 عنوان شد پروردگار در جهت عفاف و تطهيرشان اراده فرموده و بنابراين تمايل در درون آنها كاملا فروكش كرده و مطلقا تعطيل شده است حتي اگر بسيار جوان بوده باشند. سوال 4 : چرا پيامبر تا اين حد دنبال زن و شهوت بودند؟ چرا چندين زن و كنيز داشته اند؟ پاسخ سوال 1 را بخوانيد باضافه اينكه وقتي شما ميگوئيد پيامبر و از فرستاده خدا حرف ميزنيد ديگر دنبال زن بودن بطور كلي بي معنا بوده مصدر ظهوري ندارد همانطور كه خودتان هم فرموده ايد "‌با عقل و منطق جور در نمياد " دقيقا اشاره كرده ايد و پيامبران هرگز دنبال رو شيطان نبوده اند تا به تبع او دنبال زن بروند اصلا چنين چيزي حتي در مخيله آنها نگذشته است مردان و زنان مومن كه اسوه شان پيامبران خداست همچنين اند . در پايان فرموده ايد: به نظر من هيچ زني تحمل اينكه شوهرش با زن ديگري در ارتباط باشد را ندارد. مگر اين كه زن هم دل در گرو مرد ديگري داشته باشد! در جواب: اين معادله شما وقتي درست از آب درمياد كه هم زن هم مرد مومن به كتاب الله نباشند و در محيطي با چنين گرايش هائي رشد كرده باشند و گر نه با پوزش از شما و ديگران اين بده بستان هاي قبيح در ميان مومنان مسلمان جائي ندارد . موفق باشيد
51   نام و نام خانوادگي:  ali     -   تاريخ:   01 تير 89
سلام شما گفتي که جناب مزي در تهذيب الکمال گفته که تمامي صاحبان صحاح سته از اسلم قرشي عدوي روايت نقل کرده اند. من ميخوام که اون روايت يا رواياتي که صاحبان صحاح از اسلم قرشي عدوي نقل کرده اند را برايم نقل کنيد . منظورم نقل روايت اسلم هست اون روايتي که صاحبان صحاح نقل کرده اند از اسلم قرشي . اون روايتي که از اسلم هست را نقل کنيد با تشکر فراوان
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

يكي از روايات او در صحيح بخاري روايت ذيل است :

4177 - حَدَّثَنِى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ أَخْبَرَنَا مَالِكٌ عَنْزَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كَانَ يَسِيرُ فِى بَعْضِ أَسْفَارِهِ ، وَعُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَسِيرُ مَعَهُ لَيْلاً ، فَسَأَلَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْ شَىْءٍ فَلَمْ يُجِبْهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ ، ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ وَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا عُمَرُ ، نَزَرْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ، كُلُّ ذَلِكَ لاَ يُجِيبُكَ . قَالَ عُمَرُ فَحَرَّكْتُ بَعِيرِى ثُمَّ تَقَدَّمْتُ أَمَامَ الْمُسْلِمِينَ ، وَخَشِيتُ أَنْ يَنْزِلَ فِىَّ قُرْآنٌ ، فَمَا نَشِبْتُ أَنْ سَمِعْتُ صَارِخاً يَصْرُخُ بِى - قَالَ - فَقُلْتُ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ يَكُونَ نَزَلَ فِىَّ قُرْآنٌ . وَجِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ « لَقَدْ أُنْزِلَتْ عَلَىَّ اللَّيْلَةَ سُورَةٌ لَهِىَ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ ، ثُمَّ قَرَأَ ( إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً ))/ البخاري: المغازي، باب 35.

مي‌توانيد روايت را در آدرس ذيل مشاهده نماييد .

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?Doc=0&Rec=6127

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

52   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   02 تير 89
مردم دشمن آنند كه ندانند......يا بهتر بگم جنگ هفتاد و دو ملت تو غنيمت بشمار چون حقيقت نديدند ره افسانه زدند....وانتقادي از اهل علم ,اين همه شبه افكني وگمراه كردن جوانان شيعه به علت ضعف اخلاص قليليست است. التماس دعا يا علي
53   نام و نام خانوادگي:  ميرزا حسين بهادري     -   تاريخ:   08 تير 89
سلام و صلوات بر محمد آل محمد (ص) و سلام بر کسانيکه ولايت علي(ع) را با جان و دل پزيرفتن. عزيزان محترم و برادران گرامي اولا تمام سوالات ، شبهات ،نقطه نظرات و جوابهاي را که داده ميشود خوب با دقت تمام بيخوانيد بعد نظر بديد. بعضي از برادران آقاي قزويني را متهم کردن به دفاع از جناب عايشه، آقاي قزويني آمده کتابهاي تاريخي،روائي و کتابهاي علماي سني و شيعه را نقد و برسي کرده و به اين نتيجه رسيده که اين درست نيست و اين به تهمت بيشتر قريبه تا واقعيت و اين نظر تمام علماي شيعه هم هست. اين به اين معني نيست که عايشه جنگ جمل را رهبري نکرده و عليه امام زمانش نجنگيده و فرزندان مومينش را شهيد نکرده و جنازه اي يکي از بهترين خلق خدا را که امام زمانش هم بود تير باران نکرده و حرمت قرآن را نشکسته وووو!!!!! تمام اين کار ها را انجام داده. خدا لعنت کنه کسي را و کساني را که بغض علي (ع) را در دل داشت و دارند. وديگر اينکه در جواب اون خواهر عزيز که گفته ايد پيامبر به مثابه اي پدر امت هست کسي حق ندارد با زن پدرش ازدواج کنه درست، آيا پيامبر مکرم اسلام تمام زنهايش را به يکباره عقد و نکاح کرد؟ نه وقتيکه پيامبر مکرم اسلام با حضرت خديجه (س) ازدواج کرد و به پيامبري مبعوث شد آيا عايشه از جمله اي امت پيامبر بود يا نه ؟قطعا که بود آيا پيامبر نعوذ باللة بادوختر خود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اين جواب شما جواب درست نيست و اين جواب را از انترنت برداريد ودلايل ديگري که گفتيد درست است چون خداوند متعال در قرآن کريم ازدواج با زنان پيامبر را تحريم کرده و زنان پيامبر را امهات المومنين معرفي کرده. والسلام عليکم خداوند عزيز به محبين اهل البيت عزت عنايت فرمايد و به دشمنان اهل البيت خفت خدا يار شما و علي(ع)نگهدار شما
54   نام و نام خانوادگي:   عمرعلي حيدر     -   تاريخ:   13 تير 89
لاحيا في الدين:دردين هيچ شرمي نيست گفتن نقل قول ديگران دليل برصحت ادعاي شما نميباشد وشما با استفاده از برخي روايات دروغ وساختگي نميتوانيد به اهل بيت پيامبر تهمت وبهتان بزنيد.خداوند ازدواج با عايشه را به پيامبرتوصيه كرده بودند با اين اراجيف شما,منظورتان اين است كه خداوند(نعوذبالله)اشتباه كرده است.تهمت به هيچ كس دردين جايز نيست به خصوص به مادر مومنان,واي برشما بترسيد ازعذاب دوزخ,,,چشمانتان را به روي حقيقت بسته ايد وكوركورانه براشتباهتان اصرارداريد,واي بر شما
55   نام و نام خانوادگي:  مهدي     -   تاريخ:   13 تير 89
با سلام و خسته نباشيد
اين کار شما بسيار وقيهانه و بي شرمانه بود. از يک طرف مسائل جنسي را اينطور به زبان مي آوريد و از طرف ديگر راحت براي خود دليل و استدلال مي اوريد. بهتره بگرديد رموز بسياري از دين ما اسلام رو که هنوز ناشناخته است به مردم بشناسونيد (البته پس از مطالعه کافي) ايا با بيان اين مطالب که قابل دسترس همه هست به اثار و تبعات ان فکر کرده ايد؟
56   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   24 تير 89
من يک شيعه هستم ولي متاسفم از برادران شيعه و سني بجاي اينکه باهم متحد شوند به سراغ حديث هايي ميروند که فقط کينه چند قرن را افزايش ميدهد شماها که دين اسلام قبول کرديد يک کمي هم قران را با معناي فارسي بخوانيد لااقل قران که وحي الهي است که توسط پيامبر براي بشيريت قرايت شده عمل کنيم نه اينکه همديگر را بکوبيم
57   نام و نام خانوادگي:  کريمي     -   تاريخ:   03 مرداد 89
با سلام وخسته نباشيد
جواباها منطقي بود . مخصوصا که با ارائه سند همراه بودند .
با آرزوي طول عمر و سلامتي براي علماي شيعه همچون آقايان قزويني و عسگري
58   نام و نام خانوادگي:  جواد علوي     -   تاريخ:   16 مرداد 89
سلام يکي از برادران اهل سنت گفته که مقام خضر پيامبر از مقام حضرت مهدي بالاتر است . لطفا به اين گفته پاسخ محکم دهيد و اگر در اين رابطه مقاله اي توي سايتتون هست برايم بفرستيد لطفا پاسخ را هر چه سريعتر ارسال کنيد
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

در کتب اهل سنت ، رواياتي با سند معتبر وجود دارد که رسول خدا ، اميرمومنان ، فاطمه زهرا ، حسنين و مهدي را سروران بهشت معرفي مي کند !

جداي از اينکه به اجماع مسلمانان عيسي از خضر برتر است ، و عيسي پشت سر امام زمان نماز مي خواند ! اين دلالت بر بالاتر بودن مقام امام زمان ، بر عيسي و خضر عليهما السلام دارد !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

59   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   16 مرداد 89
با سلام برادر عزيز جناب جواد علوي جواب اين سوالها را بايد با ادله خوب و قوي داد و يكي از بهترين جوابها همان مقام حضرت مهدي ( عجل الله تعالي فرجه ) در مقابل حضرت عيسي عليه السلام ميباشد كه اين حديثي متواتر است . ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- در ثاني مگر نه اينكه مقام حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم برترين پيامبران است . مسلماً هيچ كس اين سخن را انكار نمي كند .شامخترين مقام در بين انبياء الهي متعلق به ايشان ميباشد . حال با مراجعه بقران كريم و ايه مباهله انجائي كه خداوند ميفرمايد : ____ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ۞۞۞۞۞۞۞۞۞____ ____ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞ فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ال عمران ﴿۶۱﴾ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞______ ================================================================================ لفظ انفسنا يعني مساوات ايماني مقامي علمي و هر صفات خوب بين حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم و حضرت علي عليه السلام ميباشد بغير از نبوت . همانطور كه در حديث منزلت امده است كه حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم فرمودند : عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِيًّا فَقَالَ أَتُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ قَالَ أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي . هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عازم جنگ تبوك شد حضرت على عليه السّلام را به جانشينى خود در مدينه تعيين فرمود . حضرت على عليه السّلام كه چنان انتظارى نداشت به عرض مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشت : آيا مرا به جانشينى خود در ميان زنان و فرزندان، معين مى‏فرمائى ؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ فرمود : آيا خرسند نيستى از اينكه منزلت تو نسبت به من ، برابر منزلت هارون عليه السّلام نسبت به حضرت موسى عليه السّلام باشد و از هيچ جهتى ميان تو و او تفاوتى نيست ، تنها تفاوت آن است كه پيغمبرى پس از من مبعوث نمى‏شود . صحيح البخاري ، ج 5 - ص 129 . ================================================================================ و هزار يك دليل ديگر و اينكه اين مقام به فرزندان ايشان تا حضرت مهدي ( عليه السلام ) ميرسد . ================================================================================ اين هم قسمت اخر داستان سفر حضرت موسي عليه السلام با حضرت خضر است . وقتى حضرت موسى عليه السلام از نزد خضر برگشت و آن حوادث عجيب مثل سوراخ كردن كشتى و تعمير ديوار و كشتن آن نوجوان به وقوع پيوست ، برادر او هارون از موسى در مورد دانش خضر پرسيد. حضرت موسى عليه السلام فرمود: اين امر، دانشى است كه نداشتن آن ضرر ندارد ولى حادثه اى عجيب تر روى داد! هارون پرسيد: چه حادثه اى ؟ حضرت موسى عليه السلام گفت : من و خضر كنار دريا ايستاده بوديم كه پرنده اى شبيه به چلچله ظاهر شد، با منقار خود قطره اى آب برداشت و به طرف مشرق پرتاب كرد! بار دوم قطره اى ديگر برداشت و آن را به طرف مغرب انداخت ، بار سوم آن را به طرف جنوب و بار چهارم به طرف شمال پرتاب كرد! و در دفعه پنجم به طرف آسمان و دفعه ششم به خشكى و دفعه هفتم به دريا انداخت و سپس ‍ پركشيد و پرواز كرد. ما دو نفر حيرت زده مانديم و سر اين كار را نفهميديم تا اينكه خداوند فرشته اى را به صورت آدمى فرستاد و به ما گفت : چرا شما را متحير مى بينم ؟ گفتيم : در كار اين پرنده متحيريم ، گفت : منظور او را نمى دانيد؟ گفتيم : خدا بهتر مى داند، گفت : اين پرنده با عملش ‍ مى گويد: به حق آنكه شرق و غرب زمين را آفريد و آسمان را بر پا داشت و زمين را به حركت آورد و بگستراند، بطور قطع خداوند در آخر الزمان پيامبرى را خواهد فرستاد كه نامش محمد صلى الله عليه وآله است ، او را وصيى است بنام على عليه السلام كه علم شما دو نفر روى هم در مقابل دانش آن دو همانند اين قطره است در مقابل اىن دريا =============================================================================يا علي
60   نام و نام خانوادگي:  نفس     -   تاريخ:   17 مرداد 89
سلام
خسته نباشيد
من اكثر موضوعات اين سايت را مطالعه كردم خيلي از جوابها رو قبول نداشتم و بعضيها قابل قبول بودن
اما واقعا نميدونم بعضيها جقدر بى كارن كه نشستن فقط به كسايى كه اينجا نظر ميدن توهين ميكنن
فكر ميكنن فقط اونا حقيقت رو بيدا كردن و اونا همه جيز تموم هستن
اما نه اونا نه نظرشون واسم سر سوزن هم ارزش نداره
لطفا هركس فقط نظر خودشو در مورد مطلب بده و همين
احتياجى به دخالت دانشمندان نخود هر اش نيست
61   نام و نام خانوادگي:  دل سوخته     -   تاريخ:   18 مرداد 89
اقايي که عايشه رو ام المومنين ميدوني انشاا... با همون محشور بشي
حضرت محمد(ص) خواستگاري اين عايشه خانم نرفتند خليفه اول سني ها(ابوبکر) به زور وبا قسم دادن پيامبر به جان بي بي فاطمه
عايشه رو زن پيغمبر کرد
تورو خدا يک کم مطالعه کن اين مغزت رو از آک بودن در بيار يک کم هم فکر کن

يا حق
62   نام و نام خانوادگي:  مسلمان     -   تاريخ:   19 مرداد 89
واقعا متاسفم آقاي قزويني! آدم موهاي تنش سيخ ميشه. من فکر ميکردم افراطي باشين ولي نه در اين حد! يعني شماها هيچ آزرمي ندارين که به ناموس رسول الله(ص) اينجور مستقيم چنين تهمتايي ميزنين!!؟گيرم که اونا روايت کردن که نکردن و شايدم اونا شبهه اي رو مطرح کردن که شما قيچيش کردين به نفع خودتون!حالا بايد به همه ي مقلدان کورتون تحويل بدين و از اين نظرات شيرينشون لذت ببريد؟! با اين حرفاتون انتظار دارين سني ها شعار وحدتتون که گوش آدم و عالم رو کر کرده رو باور کنن؟ ازتون ميخوام برين سوره ي نور آيات10 تا 27 رو بخونين که کساني که مثل شما به ام المومنين افترا زدن به چه عقوبتي گرفتار شدن هر چند که خودت سوادت خيلي از ما بالاتره ولي نميخواين ملت با خبر بشن که ...! و فکر نميکنم اين آيه رو خونده باشين: النبي اولا بالمومنين من انفسهم و ازواجهو امهاتهم !!! يعني پيامبر اکرم براي شما مومنان از جانتان برتر است و زنهاي او مادران شما هستند.و اگر چنانجه خداوند متعال نعوذ بالله چيزي رو که قابل تغيير بود نميدانست اينجور با صراحت در کلام پاکش بيان نميکرد. و بنا بر آياتي که در جاي جاي قرآن نسبت به حرمت والدين آمده شما به مادرتان تهمت زنا زده ايد و بنا بر حديث هر کس حتي اگر مادرش را در حال زنا هم ببيند حق ندارد که به روي خودش بياورد. ولي مثل اينکه شما خيلي جسور از اين حرفا هستين و از عقاب و عتاب اين کار هيچ باکي ندارين. از شما که يک مرجع تقليد هستين و مليونها مقلددارين بيشتر انتظار ميره! پس اگه وهابيا حکم تکفيرتونو ميدن بي دليل نيست! من که سني هستم هيچ يک شيعه منصف مثل آقاي احمد هم از اين عمل زشت دلش به درد اومده! در ضمن انقد نگين به علي ظلم شده. به قول عطار نيشابوري: چون علي شير حق است و تاج سر ظلم نتوان کرد بر شير اي پسر. و ميگه: آنکه با دختر تواند جنگ کرد داند او سوي پدر آهنگ کرد. يعني حضرت علي که به خاطر دين با بي بي عايشه که يک زن بود با داشتن لقب اسدالله ميتونست با پدرش يعني ابوبکر هم بجنگه. منظورش اينه که لابد اختلافي بينشون نبوده وگرنه همونطور که در مقابل حضرت عايشه و حضرت معاويه که خودشو بر حق ميدونست جنگيد با ابوبکر و عمر و عثمان(رضي الله عنهما) ميجگيد! ازتون خواهشمندم درجش کنين و جواب بدين وگرنه ضعفتونو ميرسونه.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- به اقرار علماي اهل سنت و تصريح علماي شيعه ، آيات سوره نور ، مربوط به ام المومنين ماريه است و نه عايشه همسر رسول خدا (ص) :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=8435

2- فرموده ايد «گيرم آنها روايت کرده اند که نکرده اند !» لابد ما دروغ گفته ايم ! پيدا کردن حقيقت ، در اين موارد بسيار راحت است ! با مراجعه به مدرک داده شده ، اگر چنين چيزي پيدا شد ، معلوم است که ما راست گفته ايم و اگر نبود معلوم است که ما دروغگواييم !

3- فرموده ايد «شما قيچيش کردين به نفع خودتون» هر کدام از موارد که قيچي شده است ، بگوييد تا اصلاح شود ، تا خداي نکرده خوانندگان گمان نکنند که شما از روي ناچاري دست به دروغ آورده ايد !

4- اگر نقل نکرده اند چطور ما آن را قيچي کرده ايم ؟

5- راجع به آيه «وازواجه امهاتهم» به آدرس ذيل مراجعه کنيد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=8434

6- راجع به مظلوميت اميرمومنان ، خود آن حضرت فرموده اند «ما زلت مظلوما مذ قبض رسول الله »!

آيا قبول داريد که عايشه به جنگ آن حضرت آمد يا خير ؟ حکم خروج بر امام زمان و خليفه به نظر شما چيست ؟

7- جناب دکتر قزويني مرجع تقليد نيستند ، و مجتهدند !

در پايان تکرار مي کنيم هر کدام از مطالب فوق که تحريف يا  دروغ بود ، بفرماييد تا اصلاح شود ! البته احتمال مي دهيم شما اصلا متن مقاله را نخوانده ايد و گمان کرده ايد که ما مي خواهيم اين تهمت را ثابت کنيم ، اما خبر نداريد که ما آن را به شدت رد کرده ايم !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

 

63   نام و نام خانوادگي:  محب الزهرا     -   تاريخ:   20 مرداد 89
ما شيعيان علي ع هرگز به همسران رسول الله ص جسارت نمي کنيم و همه را مبراي از زشتيها ميدانيم و سرزنش ما به خاطر مخالفت بعضي در برابر حق و خليفه مسلمين وخود سري انها ميباشد لطفا جواب دهيد چگونه معاو يه لعنت الله علي0 نستجير بالله 0حضرت معاو يه است 0 لابد چون خليفه نامسلمانان بوده امابه نام مبارک امير المومنين علي عليه السلاه والسلام که ميرسيد ميشود 0علي 0 البته تعجبي نيست از شماها 0 بعد هم مي گوئيد اينقدر نگوئيد علي ع مظلو م است 0 اما يک سوال حکم خروج بر خليفه برحق رسول الله ص و کشتار هزاران مسلمان در جنگ جمل که انقدر با شجاعت از ان دفاع مکنيد که فرماندهي مقتدر اين گونه بايد باشد بر عهده کيست
64   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   21 مرداد 89
جناب نامسلمان خداوند تبارک و تعالي عقل را در انسان سرمايه اي قرار داد که با آن به تشخيص حق از باطل اقدام کنيم و با آن سرمايه به ثروت علم دست پيدا کنيم و از جمله وسايلي که در پويائي اين سرمايه الهي بسيار موثر و کارگشاست، سواد است. چرا بخود زحمت کسب سواد و علم و استفاده ار آن ثروت خداداي را نميدهيد؟!!!! بابا با چه زباني برايتان بگوئيم؟ به مصادر روايات دقت کنيد اين مطالب از متب معترب رو علماي خودتان است. اگر موهاي تن شما به علت خواندن همين روايات سيخ شده است ، در واقع بيانگر چند مطلب مهم در مورد شماست!!! 1- شما تا بحال هيچگونه مطالعه اي در مورد مذهب خود نداشته ايد 2- چگونه مذهبي را پذيرفته ايد که شنيدن حقايقش آنهم از کتب معتبرتان موهاي تن و يا سر شما را سيخ ميکند؟! 3- چرا تا بحال بنا به فرموده ي قرآن در مذهب خود تفکر و تحقيق نکرده ايد؟! 4- بنا به فرموده ي قرآن کريم: ســــــلام عليکم يا حق
65   نام و نام خانوادگي:  محسن     -   تاريخ:   21 مرداد 89
بسم الله الرحمن الرحيم

هركسي ميخواهد باور كند و هركسي ميخواهد باور نكند : عايشه قاتل رسول الله (ص) بوده .عايشه قاتل رسول الله (ص) بوده .عايشه قاتل رسول الله (ص) بوده ... و شما اي شيعيان باور نكنيد كه زن يهوديه قاتل او بوده باشد ...همانطوريكه كه غلام عمر قنفذ قاتل فاطمه زهرا(س) بوده است ...
و من به خداي بزرگ سوگند مي خورم كه اسم عايشه را در زمره لعنت شدگان ديدم و اسم او را به عنوان قاتل رسول الله (ص) ديدم ...
به خدا قسم آنچه ديدم در نزد يكي از مردان خدا بود كه به تقوي و ورع و علم او و ارتباطش با مولايمان صاحب الزمان (عج) يقين داريم و در دفتر او نامهاي مومنين و منافقين ثبت شده بود ...
شما در قرآن كريم ببينيد كه وقتيكه حواريون مسيح (ع) از او مائده اي آسماني خواستند خداوند متعال به ايشان فرمود كه آن مائده را مي فرستم اما اگر كافر شويد چنان عذابتان مي كنم كه احدي از عالمين را چنان عذاب نكنم و اين نشان مي دهد كه حواري بودن به خودي خود باعث نجات نيست و هركس كه نزديكتر است خطرش هم بيشتر است واگر كافر شوند در قعر جهنم خواهند بود .
عايشه با اميرالمومنين علي (ع) جنگيد و اگر كسي در دلش به اندازه دانه خردلي كينه نسبت به اميرالمومنين علي (ع) باشد ما او را كافر مي دانيم چه برسد به كسي كه قاتل بسياري از ياران علي (ع) است و كينه او در نهايت شدت نسبت به علي (ع) بود...


لاحول ولاقوه الابالله العلي العظيم و صلي الله علي محمد وآله الطاهرين .
66   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   06 شهريور 89
استغفر الله ربي و اتوب اليه
پناه مي برم به خداوند مهربان به خاطر اونچه امشب در اين وبلاگ خوندم. چقدر زير لب نفرين و لعنت فرستادم به کسايي که اين اراجيف رو تا به اين حد وقيحانه در کتابهاشون نوشتن و بيشتر از اون چقدر حسرت خوردم و متاثر شدم به حال کوردلايي که اين اراجيف رو باور دارن و به حرف و قول و فتواي چنين بي چشم و رو هايي عمل مي کنن.
شما رو به قران قسم برادران سني مسلک، چشمهاتونو باز کنين و حقايق رو ببينين. علم مخالفت بردارين و علماي بي سواد و بي شرف تون رو لعن و تکذيب کنين و از زير بار اين خجالت که پيرو چنين جرثومه هاي کفر و نفاقي هستين در بياين. به خدا رسول الله صل الله عليه و آله در قيامت شما رو مورد لعن قرار مي ده. به خاطر پيروي کورکورانه تون.
نستجير با الله. خدايا مارو حفظ کن.
67   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   06 شهريور 89
1 سوال: اگر عايشه بر فرض با عمر مي جنگيد شما با او چه برخوردي مي کردين؟
68   نام و نام خانوادگي:  احمد     -   تاريخ:   06 شهريور 89
چرا دعوا بر سر فاحشه بودن يا نبودن عايشه؟
اين جنك جمل كه عايشه به راه انداخت و مقابل امام زمانش ايستاد صد برابر فاحشه گري است
69   نام و نام خانوادگي:  حاتم     -   تاريخ:   10 شهريور 89
سلام خدمت تمام برادران دست‌اندركاران سايت. من يك جوان اهل سنت مي‌باشم. ما در دين اسلام، صدها و يا شايد هزاران آيتم جهت وحدت داريم. چرا به آنها نمي‌پردازيم و به آنها اهميت نمي‌دهيم؟ گذشتگان هرچه كرده‌اند، اجر و پاداش خود را در آن حهان از خداي خود خواهند گرفت. اين چه مشكلي از ما در اين زمان حل خواهد كرد؟ آيا فاصله ايجاد كردن بين مسلمانان چنگ زدن به ريسمان الله است؟ آيا خدمت به دشمنان اسلام نيست ؟ ...... كاشكي در تمام دنيا فقط كلمه اسلام بود و بس.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

سخن شما صحيح است ؛ اما آيا مطرح كردن علمي مسائل خلافي و پاسخ آنها نيز تشديد خلاف است ؟ بهتر است نظر علماي بزرگ اهل سنت و طرفدار تقريب را در آدرس ذيل ببينيد :

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=55

البته مشكل از جانب كساني است كه تاب قبول حقايق را ندارند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

70   نام و نام خانوادگي:  جواد مهدوي     -   تاريخ:   12 شهريور 89
سلام من شنيده‌ام که مي‌گن تو صحيح بخاري داره که معوذتين يعني دو سوره ناس و فلق جزء قرآن نيست. لطفا در کجاي صحيح بخاري نوشته شده؟ آدرس‌شو بگوييد.جواب رو ارسال کنيد.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

اين روايت در صحيح بخاري نيامده است ، اما در ساير كتب اهل سنت با اسناد معتبر آمده است ؛ و از عبد الله بن مسعود است :
4429- أخبرنا محمد بن الحسن بن مكرم بالبصرة قال حدثنا داود بن رشيد قال حدثنا أبو حفص الأبار عن منصور عن عاصم بن أبي النجود عن زر بن حبيش قال لقيت أبي بن كعب فقلت له إن ابن مسعود كان يحك المعوذتين من المصاحف ويقول إنهما ليستا من القرآن فلا تجعلوا فيه ما ليس منه

صحيح ابن حبان  ج 10   ص 274 ، اسم المؤلف:  محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط
البته در صحيح بخاري ، اين مطلب را به صورت مبهم بيان كرده است :
4692 حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ حدثنا سُفْيَانُ عن عَاصِمٍ وَعَبْدَةَ عن زِرِّ بن حُبَيْشٍ قال سَأَلْتُ أُبَيَّ بن كَعْبٍ عن الْمُعَوِّذَتَيْنِ فقال سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال قِيلَ لي فقلت فَنَحْنُ نَقُولُ كما قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم
473 باب تفسير سُورَةُ ) قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الناس ( الناس وَيُذْكَرُ عن بن عَبَّاسٍ ) الْوَسْوَاسِ ( إذا وُلِدَ خَنَسَهُ الشَّيْطَانُ فإذا ذُكِرَ الله عز وجل ذَهَبَ وإذا لم يذكر اللَّهَ ثَبَتَ على قَلْبِهِ
4693 حدثنا عَلِيُّ بن عبد اللَّهِ حدثنا سُفْيَانُ حدثنا عَبْدَةُ بن أبي لُبَابَةَ عن زِرِّ بن حُبَيْشٍ وَحَدَّثَنَا عَاصِمٌ عن زِرٍّ قال سَأَلْتُ أُبَيَّ بن كَعْبٍ قلت يا أَبَا الْمُنْذِرِ إِنَّ أَخَاكَ بن مَسْعُودٍ يقول كَذَا وَكَذَا فقال أُبَيٌّ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال لي قِيلَ لي فقلت قال فَنَحْنُ نَقُولُ كما قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم

صحيح البخاري  ج 4   ص 1904 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

71   نام و نام خانوادگي:  مسلم     -   تاريخ:   14 شهريور 89
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين من دلم به حال اين سني ها مي سوزد مادر اينها عايشه و مادر ما خديجه کبري(س) سيد اينها عمر ب و ابوبکر ؟؟؟ اما در مورد جنايات ابوبکر ملعون ما بياييم از غصب خلافت بگذريم از شهادت حضرت زهرا(س) هم اگر بگذريم اگر از ايجاد انحراف در اسلام و دين خدا بگذريم اگر از ارتدادش بگذريم(بنابر قران) اگر از قتل عام مسلمين بگذريم اگر از بدعتهايش بگذريم اگر از خارج کردن خلافت اسلامي از مسير اصلي اش بگذريم اگر از ايجاد اختلاف در مسلمين بگذريم اگر از فتنه هايش بگذريم اگر از زمينه سازي براي شهادت ائمه(ع) بگذريم اگر از بقيه جنايات و کارهايش بگذريم فقط اين کار او را مورد توجه قرار دهيم و فقط اين داستان را بشنويم و خدايي قضاوت کنيم مطمئنا از اين شخص و شخصيت کمال تنفر را خواهيم داشت و او را به عنوان يک انسان قبول نمي کنيم چه رسد به خليفه و جانشين شخصي مثل رسول الله(ص) رحمه للعالمين و خاتم النبيين و خير المرسلين اين داستان از کتب اهل سنت : (متن کامل در سايت موجود است) کشتن مالک بن نويره به دست خالد بن وليد و به دستور مستقيم ابوبکر مالك بن نويره ، فردي شجاع ، شاعر و رئيس بخشي از قبيله بني تميم ؛ صحابي پيامبر و عامل و کارگزار آن حضرت بود که در اظهار عواطف نسبت به يتيمان و زنان بي سر پرست مشهور بود و زکات جمع آوري شده را به توجه به اختياري که از جانب پيامبر داشت ، ميان فقراء تقسيم مي کرد . خالد بن وليد به دستور ابوبکر به سوي قبيله مالک رفت و وقتي به سر زمين بطاح رسيد ، به ضرار بن ازْوَر و چند تن از سپاهيانش دستور داد تا به قبيله مالک رفته و آن‌ها را بياورند . ابو قتاده به محض رسيدن به قبيله مالک شبيخون زد . بعد ها وقتي از او در اين باره سؤال کردند ، گفت : ما گفتيم که اگر راست مي گوييد که مسلمانيد ، اسلحه‌تان را بر زمين بگذاريد ، آن ها اين پشنهاد را پذيرفتند و اسلحه خود را بر زمين گذاشته و به نماز پرداختند . طبري ، تاريخ نويس معروف اهل سنت در اين باره مي نويسد : وكان ممن شهد لمالك بالاسلام أبو قتادة الحارث بن ربعي أخو بنى سلمة وقد كان عاهد الله أن لا يشهد مع خالد بن الوليد حربا أبدا بعدها وكان يحدث أنهم لما غشوا القوم راعوهم تحت الليل فأخذ القوم السلاح قال فقلنا إنا المسلمون فقالوا ونحن المسلمون قلنا فما بال السلاح معكم قالوا لنا فما بال السلاح معكم قلنا فان كنتم كما تقولون فضعوا السلاح قال فوضعوها ثم صلينا وصلوا . تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 2 ، ص 503 . از كساني كه به اسلام مالك بن نويره شهادت داده بود ، ابو قتاده بن ربعي ، برادر بني سلمه بود . او با خداوند عهد كرده بود كه بعد از اين ماجرا در هيچ جنگي با خالد بن وليد شركت نكند ؛ و چنين مي گفت که وقتي به نزديکي ايشان رسيده بودند ، همان شب به سمت ايشان رفتيم ؛ ايشان سلاح به دست گرفته و گفتند ما مسلمانيم ؛ ما نيز گفتيم : ما هم مسلمان هستيم ؛ گفتيم : پس براي چه سلاح به دست گرفته ايد ؟ پاسخ دادند ، به خاطر ما ( از ترس شما ) و گفتند : شما چرا سلاح به دست گرفته ايد ؟ گفتيم : اگر آنچنان است که مي گوييد پس سلاح را بر زمين بگذاريد ؛ ايشان سلاح را بر زمين گذاشته هم ما و هم ايشان نماز خوانديم . و ابن حجر عسقلاني مي نويسد : فكان أبو قتادة ممن شهد انهم أذنوا وأقاموا الصلاة وصلوا فحبس بهم خالد في ليلة باردة ثم أمر مناديا فنادى أدفئوا أساركم وهي في لغة كناية عن القتل فقتلوهم وتزوج خالد بعد ذلك امرأة مالك . الإصابة ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 560 – 561 . ابوقتاده از کساني است که شهادت داده است که ايشان اذان گفته و نماز خواندند ؛ اما خالد ايشان را در شبي سرد به اسارت گرفته و دستور داد که شخصي ندا بدهد ( ادفئوا ) گرم کنيد زندانيانتان را ؛ اما اين کلمه در اصطلاح بعضي به معني کشتن است ؛ پس ايشان را کشتند و بعد از آن خالد با همسر مالک ازدواج کرد !!! متقي هندي مي نويسد : عن أبي عون وغيره أن خالد بن الوليد ادعى أن مالك بن نويرة ارتد بكلام بلغه عنه ، فأنكر مالك ذلك ، وقال : أنا على الاسلام ما غيرت ولا بدلت وشهد له بذلك أبو قتادة وعبد الله بن عمر فقدمه خالد وأمر ضرار بن الأزور الأسدي فضرب عنقه ، وقبض خالد امرأته ، فقال لأبي بكر : إنه قد زنى فارجمه ، فقال أبو بكر : ما كنت لأرجمه تأول فأخطأ ، قال : فإنه قد قتل مسلما فاقتله قال : ما كنت لأقتله تأول فأخطأ ، قال : فاعزله ، قال : ما كنت لاشيم سيفا سله الله عليهم أبدا . ( ابن سعد ) . كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 5 ، ص 619 . از ابي عون و غير او نقل شده است که خالد بن وليد ادعا کرد که مالک به او سخني گفته و مردتد شده است ؛ ولي وي گفته بود : من بر اسلام هستم و نه آن را تغيير داده و نه عوض کرده ام ؛ و ابو قتاده و عبد الله بن عمر نيز بر اين مطلب شهادت دادند ؛ اما خالد او را جلو انداخته و به ضرار بن ازور اسدي گفت گردن او را بزن ؛ و خالد همسر او را نيز گرفت ؛ پس (عمر) به ابو بکر گفت : او زنا کرده است ؛ او را سنگسار بنما ؛ ابو بکر پاسخ داد : من او را سنگسار نمي کنم ؛ او اجتهاد کرده و اشتباه نموده است ؛ گفت : او را قصاص بنما ؛ زيرا او مسلماني را کشته است ؛ پاسخ داد : او را نمي کشم ؛ زيرا او اجتهاد نموده و خطا کرده است !!! گفت : پس او را بر کنار بنما ؛ پاسخ داد : من شمشيري را که خداوند بر ايشان کشيده است در غلاف نمي گذارم . و از طرف ديگر بخاري در صحيحش نقل مي کند : فَقَامَ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَيْنَيْنِ مُشْرِفُ الْوَجْنَتَيْنِ نَاشِزُ الْجَبْهَةِ كَثُّ اللِّحْيَةِ مَحْلُوقُ الرَّأْسِ مُشَمَّرُ الْإِزَارِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ اتَّقِ اللَّهَ قَالَ وَيْلَكَ أَوَلَسْتُ أَحَقَّ أَهْلِ الْأَرْضِ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ قَالَ ثُمَّ وَلَّى الرَّجُلُ قَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَا أَضْرِبُ عُنُقَهُ قَالَ لَا لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي فَقَالَ خَالِدٌ وَكَمْ مِنْ مُصَلٍّ يَقُولُ بِلِسَانِهِ مَا لَيْسَ فِي قَلْبِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنِّي لَمْ أُومَرْ أَنْ أَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلَا أَشُقَّ بُطُونَهُمْ صحيح البخاري ، البخاري ، ج 5 ، ص 110 – 111 مردي با چشمان گرد کرده ، گونه هاي بلند ، چهره درهم کشيده بود پر ريش و با سر تراشيده و در حاليکه لباس خود را بر دور خويش پيچيده بود ايستاده و گفت : اي محمد از خدا بترس!!! رسول خدا فرمودند : واي برتو آيا من سزاوار ترين مردم براي خداترسي نيستم ؟ پس مرد بازگشت ؛ خالد بن وليد گفت : اي رسول خدا اجازه بده گردن او را بزنم ؛ حضرت فرمودند : خير ، زيرا شايد او نماز مي خواند ؛ خالد پاسخ داد : چه بسيار نماز خواني که با زبان خويش چيزي را مي گويد که در قلبش نيست ؛ رسول خدا فرمودند : من مامور نيستم که دل هاي مردمان را بشکافم و شکم هاي ايشان را بدرم . با اين حال خالد در ماجراي مالک ، دستور رسول خدا را دراين زمينه مراعات ننمود . در اين كه مالك بن نويره مرتد نشده بود ، شكي نيست ؛ چرا كه خود فرياد مي زند كه من مسلمانم و حكمي از احكام خدا را تغيير نداده‌ام . ابوقتاده و عبد الله بن عمر نيز بر مسلمان بودن او شهادت داده بودند ؛ اما حقيقت ماجرا اين است که مالک بن نويره ، به خاطر ارتداد و يا ندادن زکات کشته نشد ؛ بلکه چشم ناپاک خالد بن وليد به همسر بسيار زيياي مالک افتاد و زيبايي همسر مالک باعث شد که خالد تصميم به قتل مالک و تمامي مردان قبيله اش بگيرد . ابن حجر عسقلاني در اين باره مي‌نويسد : أن خالدا رأى امرأة مالك وكانت فائقة في الجمال ، فقال مالك بعد ذلك لامرأته : قتلتيني يعني سأقتل من أجلك . الإصابة ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 561 . خالد همسر مالک را ديد در حاليکه او در نهايت جمال بود ؛ پس مالک بعد از آن به همسر خويش گفت : تومن را کشتي ، يعني من به خاطر تو کشته خواهم شد . و نيز ابو الفداء و ابن خلکان در تاريخشان مي نويسند : وكان عبد الله بن عمر وأبو قتادة الانصاري حاضرين فكلما خالدا في أمره فكره كلامهما . فقال مالك : يا خالد : ابعثنا إلى أبي بكر فيكون هو الذي يحكم فينا فإنك بعثت إليه غيرنا ممن جرمه أكبر من جرمنا . فقال خالد : لا أقالني الله إن أقلتك . وتقدم إلى ضرار بن الازور بضرب عنقه . فالتفت مالك إلى زوجته وقال لخالد : هذه التي قتلتني . وكانت في غاية الجمال . فقال خالد : بل الله قتلك برجوعك عن الاسلام . فقال مالك : أنا على الاسلام . فقال خالد : يا ضرار اضرب عنقه ، فضرب عنقه. تاريخ أبي الفداء ص 158، وفيات الاعيان 5 / 66 بترجمة وثيمة وقد ذكر ذلك ابن شحنة في تاريخه ص 114 من هامش الكامل ج 11 وفي فوات الوفيات 2 / 627 ، عن ردة ابن وثيمة وردة الواقدي . عبد الله بن عمر و ابو قتاده انصاري در آنجا حاضر بودند ؛ و با خالد در مورد مالک سخن گفتند ؛ اما خالد کلام ايشان را نپسنديد ؛ پس مالک گفت : اي خالد ما را به نزد ابو بکر بفرست تا اودر مورد ما حکم بنمايد ؛ زيرا تو کساني را که جرم ايشان از ما بيشتر بوده است را نيز به نزد او فرستاده اي ؛ خالد گفت : خدا من را نبخشد اگر تو را ببخشم ؛ و او را به نزد ضرار بن الازور فرستاد تا گردنش را بزند . همچنين يعقوبي در تاريخش مي نويسد : فأتاه مالك بن نويرة يناظره واتبعته امرأته فلما رآها أعجبته فقال : والله ما نلت ما في مثابتك حتى أقتلك . تاريخ اليعقوبي ، ج2 ، ص110. مالک بن نويره به نزد وي آمد تا با او گفتگو نمايد ؛ همسرش نيز به دنبال وي بود ؛ وقتي که خالد همسر او را ديد در شگفت فرو رفته و گفت : قسم به خدا به آنچه در دست توست نمي رسم مگر آنکه تو را بکشم!!! و خالد بن وليد با کمال بي شرمي در همان شب با همسر مالک بن نويره همبستر شد . يعقوبي در تاريخش مي نويسد : وتزوج خالد بامرأة مالك ، أم تميم بنت المنهال ، في تلك الليلة. تاريخ اليعقوبي ، ج2 ، ص 110 . و خالد با همسر مالک – ام تميم دختر منهال- در همان شب ازدواج کرد . اما ابو بکر به جايي اين که خالد بن وليد را محاکمه کند ، از او پشتيباني و تمامي کارهاي او را تأييد کرده و مي گويد : او مجتهد بوده و در اجتهادش اشتباه كرده است ! طبري ، داستان را اين گونه نقل مي كنند : وقال عمر لأبي بكر إن في سيف خالد رهقا فإن لم يكن هذا حقا حق عليه أن تقيده وأكثر عليه في ذلك وكان أبو بكر لا يقيد من عماله ولا وزعته فقال هيه يا عمر تأول فأخطأ فارفع لسانك عن خالد . تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 503 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 358 – 359 و وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ، ابن خلكان ، ج 6 ، ص 15 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 3 ، ص 36 – 37 و إمتاع الأسماع ، المقريزي ، ج 14 ، ص 239 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 5 ، ص 619 و ... . عمر به ابوبكر گفت به درستي كه در شمشير خالد خونريزي وجود دارد ؛ پس اگر اين مطلب (خونريز خالد ) سزاوار نيست ، اما سزاوار اوست که او را به خاطر کشتن مالک به زنجير بکشي ( محدود گرداني ) و بر اين مطلب بسيار تاکيد کرد ؛ اما ابو بکر کارمندان و زير دستان خود را محدود نمي نمود ؛ پس گفت : نه چنين نيست اي عمر ؛ او اجتهاد نموده و اشتباه کرده است ؛ پس زبانت را از خالد بردار . نكته جالب در اين قضيه ، اختلاف نظر شديدي است كه ميان خليفه اول و خليفه دوم وجود داشته است . عمر بن الخطاب ، خالد را عدو الله ، مستحق رجم ، زنا كار و قاتل نفس محترمه مي‌داند ؛ اما ابوبكر او را شمشير خدا و مجتهد خطاب مي كند ! فلما بلغ قتلهم عمر بن الخطاب تكلم فيه عند أبي بكر فأكثر وقال عدو الله عدا على امرئ مسلم فقتله ثم نزا على امرأته . تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 504 وقتي خبر کشته شدن ايشان به عمر بن خطاب رسيد ، در اين زمينه با ابوبکر سخن گفته و بسيار تاکيد کرد ؛ و گفت : دشمن خدا بر مردي مسلمان تجاوز کرده و او را کشته است ، سپس با همسر او نزديکي کرده است !!! همچنين نوشته اند : وأقبل خالد بن الوليد قافلا حتى دخل المسجد وعليه قباء له عليه صدأ الحديد معتجرا بعمامة له قد غرز في عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إليه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرئاء قتلت امرءا مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك . تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 503 – 504 و الكامل في التاريخ ، ج 2 ، ص 359 و إمتاع الأسماع ، المقريزي ، ج 14 ، ص 239 – 240 و ... . خالد بن وليد بدون توجه به مسجد آمد و روي دوش او قبايي بود كه جاي شمشير در آن بود و عمامه اي پوشيده بود كه در آن تيرهايي قرار داده بود پس زماني كه داخل مسجد شد عمر بلند شد و تيرها را از عمامه او در آورد و شكست سپس به او گفت آيا ريا مي كني مرد مسلماني را كشتي و با همسرش همبستر شدي به خدا قسم تو را با سنگي كه خود درست كردي سنگسار خواهم كرد . اما ابوبكر با مهرباني و عطوفت با خالد برخورد مي كند و متأسفانه كار خالد توجيه و حتي آن را به خداوند نسبت مي دهد و مي گويد : من هرگز شمشيري كه خداوند آن را از نيام كشيده ، در نيام نخواهم كرد .! فقال : [ هيه ] يا عمر ! تأول فأخطأ فارفع لسانك عن خالد فإني لا أشيم سيفا سله الله على الكافرين . الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 358 – 359 . جناب آقاي ابوبكر ! آيا خداوند به شما دستور داده بود كه يك مسلمان را فقط به اين خاطر كه زكات را در ميان فقراي قومش تقسيم كرده ، با اين وضع فجيع بكشيد ، از سر او به عنوان هيزم استفاده كنيد و با زن او قبل از تمام شدن عده همبستر شويد ؟ و آيا نمي شد همين جمله (تأول فأخطأ ) را در باره مالک بن نويره گفت ؟ اگر قرار باشد که خالد مجتهد باشد ، مالک هم مجتهد بوده است . آيا مالک بن نويره اجازه اجتهاد نداشت و خالد بن وليد داشت ؟ چه فرقي است ميان ندادن زکات به ابوبکر و قتل و زناي محصنه ؟ آيا جرم ندادن زکات بالاتر از قتل نفس محترمه و زناي محصنه است ؟! مالک هم نمي گفت که من زکات نمي دهم و دادن زکات واجب نيست ؛ بلکه خلافت ابوبکر را قبول نداشت و نمي خواست که زکات را به او بپردازد و همان رويه‌اي را که در زمان رسول خدا داشت ، ادامه دهد . ابن حجر عسقلاني در اين باره مي نويسد : وكان النبي صلى الله عليه وسلم استعمله على صدقات قومه فلما بلغته وفاة النبي صلى الله عليه وسلم أمسك الصدقة وفرقها في قومه وقال في ذلك . الإصابة ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 560 . پيامبر او را مسئول زکات گرفتن از قومش کرده بود ؛ وقتي که خبر رحلت رسول خدا به او رسيد ، زکات را نگه داشته و آن را در بين قومش تقسيم نموده و از اين کار کناره گيري کرد . حتي اگر او از دادن زكات امتناع كرده بود ، با چه مجوزي كشته شد ؟ آيا هر كس كه زكات نداد ، بايد خود و تمام افراد قبيله اش كشته ، زنانش اسير و فروج آن‌ها بر لشكريان مسلمان مباح شود ؟ آيا چنين كاري با اخلاق اسلامي در تضاد نيست ؟ آيا در زمان رسول خدا چنين كشتاري سابقه داشته است ؟ نهايتش اين است که او نيز همانند خالد و ديگر صحابه ، اجتهاد کرده و در اجتهادش خطا کرده بود ، آيا سزاوار بود که او را با آن وضع فجيع بکشند و بعد هم از سر او به عنوان هيزم استفاده کنند ؟ طبري مي نويسد : كان مالك بن نويرة من أكثر الناس شعرا وان أهل العسكر أثفوا برؤوسهم القدور فما منهم رأس إلا وصلت النار إلى بشرته ما خلا مالكا فان القدر نضجت وما نضج رأسه من كثرة شعره تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 2 ، ص 503 . مالك بن نويره از کساني بود که موي ( در سرشان ) بسيار بود ؛ سربازان سرهاي ايشان را به جاي پايه ديگ قرار دادند ؛ پس آتش به پوست تمامي سر ها رسيد غير از سر مالک ؛ زيرا غذاي داخل ديگ قبل از قبل از سوختن پوست سر او – به خاطر زياد بودن موهاي سرش – آماده شد . و ابو نعيم اصفهاني نيز مي نويسد : عن ابن شهاب : أن مالك بن نويرة كان من أكثر الناس شعرا ، وأن خالد لما قتله أمر برأسه فجعل أثفية يقدر فنضج فيها قبل أن تبلغ النار إلى شواته . الأغاني ، ج 15 ، ص 239 . از ابن شهاب نقل شده است که مالک بن نويره از کساني بود که موي ( در سرشان ) بسيار بود ؛ و خالد وقتي او را کشت ، دستور داد که سر او را به جاي پايه ديگ نهادند ؛ پس غذاي داخل ديگ قبل از رسيدن آتش به پوست سر او آماده شد . آيا کسي که يک مسلمان و صحابي بزرگ رسول خدا را به خاطر اشتباه در اجتهادش ( بنا بر اعتقاد اهل سنت در مجتهد بودن كل صحابه ) با اين وضع بسيار فجيع مي کشد ، زنان مسلمان را اسير و فروج آن‌ها را بر لشكريانش مباح مي‌كند ، مي تواند « أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ » باشد ؟ معاذ الله
72   نام و نام خانوادگي:  مالكي     -   تاريخ:   17 شهريور 89
لعنت خدا بر عايشه! كي به شما اين اجازه رو داده كه بيايين احاديث سني‌ها رو زير سوال بيريد؟!! وقتي خودشون گفتنند چه لزومي داره منه وليه عصري بيام اونها را برسي كنم و زير سوال ببرم، اينها همش صحت داره. چرا كه ناقلش بحمدالله خودشون هستند. شما با اين كارتون دشمن شادمون كرديد. خدا ازتون نگذره. من كه نفرين مي‌كنم به مديريت سايت. اميدوارم با عايشه محشورت كنه. اميدوارم با عمر محشور بشيد. لعنت خدا و رسول خدا بر عايشه و رهرو عايشه. چرا كه خون به دل رسول خدا و وصيش كرد.
73   نام و نام خانوادگي:  مسلم     -   تاريخ:   19 شهريور 89
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين برادر عزيز! طبق قرآن، زن پيامبر فساد اخلاقي ندارد، ولي فساد اعتقادي، آن هم بدترين نوعش. يعني كفر مي‌تواند داشته باشد (مثل زن نوح و لوط) و براي كفار خدا آنها را مثال زده، منظور از كفار عايشه و حفصه است. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَينِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَينِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يغْنِيا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ خداوند براي کساني که کافر شده‌اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت کردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حال‌شان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه کساني که وارد مي‌شوند!» «التحريم/10» والسلام
74   نام و نام خانوادگي:  بنده     -   تاريخ:   22 شهريور 89
در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دسته‏اى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت‏خواهد داشت (11) إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿11﴾ چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است (12) لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ ﴿12﴾ چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند پس چون گواهان [لازم] را نياورده‏اند اينانند كه نزد خدا دروغ‌گويانند (13) لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿13﴾ و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود قطعا به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد به شما عذابى بزرگ مى‏رسيد (14) وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿14﴾ آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مى‏گرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد مى‏گفتيد و مى‏پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود (15) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ ﴿15﴾ و [گر نه] چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن گوييم [خداوندا] تو منزهى اين بهتانى بزرگ است (16) وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿16﴾ خدا اندرزتان مى‏دهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد (17) يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿17﴾ و خدا براى شما آيات [خود] را بيان مى‏كند و خدا داناى سنجيده‌‏كار است (18) وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿18﴾ كسانى كه دوست دارند كه زشت‌كارى در ميان آنان كه ايمان آورده‏اند شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا[ست كه] مى‏داند و شما نمى‏دانيد (19) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿19﴾
75   نام و نام خانوادگي:  نجات قاضي پور     -   تاريخ:   25 شهريور 89
سلام اگر هيچ‌يك از زنان پيامبران مرتكب فحشا نشدند؟ جريان همسر حضرت لوط چيست؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

همانطور كه در اين همين مقاله به صورت مفصل پاسخ داده شده است ، هيچ يك از زنان انبيا دچار فاحشه نشدند (فاحشه بر گناهاني خاص اطلاق مي‌شود) اما كفر يا نفاق در دل برخي از همسران انبيا مانند نوح و لوط بوده است و منافاتي با عدم فحشا ندارد ! خداوند مانع فحشاي آنان شده است اما مانع كفر و نفاق آنان نشده است !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

76   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   31 شهريور 89
سلام چرا ما فکر مي‌کنيم فاحشه‌بودن بالاترين گناه براي يک زن است؟ چه بسا زن‌هايي که از بدبختي فقر به اجبار و ظلم زمانه تن به اين گناه داده‌اند! فاحشه بودن گناه بزرگي‌ست، اما نه بزرگ‌ترين گناه. اما واقعيت اين است که در فاحشگي همسر يک مرد، براي آن مرد نقصي است. و اما ساير گناهان اين‌گونه نيست و نقصي براي نوح و لوط و پيامبر صلي الله عيلهم و آلهم در شرک زنان‌شان از جانب خدا متوجه آنان نيست. و خدا اين نقص را براي انبياء عليهم السلام نخواسته است. حتي خدا براي پيامبر صلي الله عليه و آله ازدواج پس از شهادت ايشان را نخواسته و اين به خاطر حرمت پيامبران است لذا عدم انتساب اين افعال به عايشه، (که از طرف علامه بيان شد) به دليل حرمت انبياء !!!! است نه عفت زنان خيانت‌کار (به حکم صريح قران).
77   نام و نام خانوادگي:  زهرا     -   تاريخ:   31 شهريور 89
با سلام خدمت مديريت سايت و تشکر از مطالب مفيد آقا يا خانم وهابي کاش از اين‌همه حرفي که زدين يه منبع درست و حسابي مي‌آوردين...خدا به‌تون انصاف بده... آقا يا خانم مسلمان(فکر مي‌کنم بايد اسم‌تونو اصلاح کنين) به نظرم چيزايي که نوشتين هيچ ربطي به محتواي مطلب نداشت!!اين‌قدر کينه دل‌هاتون رو پر کرده که فکر مي‌کنين مقابل هر مطلبي که تو سايت‌هاي شيعه هست بايد گارد بگيرين! کاش يه کم از مطلب رو مي‌خوندين ببينين قضيه چيه! در ضمن کسايي که به مطلب اعتراض کردن عرض مي‌کنم: عايشه از نظر شيعيان مورد تاييد نيست ولي اين باعث نمي‌شه که بهش تهمت بزنيم و مطلب فوق هم داره تهمت‌هاي ظالمانه رو رفع مي‌کنه و اين رفع اتهام دليل نمي‌شه که ما از عايشه خوش‌مون مياد و داريم ازش دفاع مي‌کنبم...ما شيعيان فقط حق رو قبول داريم و از افراط و تفريط بيزاريم.چون از عايشه خوش‌مون نمياد هر مطلب بدي رو هم در موردش نمي‌پذيريم ...تعصب تو مذهب ما جايي نداره. خدا به همه‌مون چشم‌هاي بينا عنايت فرمايد ياحق
78   نام و نام خانوادگي:  رضا     -   تاريخ:   02 مهر 89
در شبکه‌ي نور آقاي عقيل هاشمي مي‌گفت در جنگ جمل، نه علي بين ابي طالب (سلام الله عليه) و نه عايشه مقصر در جنگ نبودند. بلکه عده‌اي شورش کردند و آن‌ها مجبور به دخالت شدند، خواهش مي‌کنم اسناد جنگ جمل و اين که شروع کننده در آن چه کساني بودند را بفرمائيد.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- اگر واقعا حضرت علي و عائشه براي دفع شورش ، وارد شدند ، چرا هر دو در يك جهت نبودند ؟ و چرا با هم متحد نشدند تا شورشيان را بكشند ؟

2- آيا با وجود حضرت علي ، دستور صريح خداوند مبني بر «وقرن في بيوتكن» را فراموش كرده بودند ؟

3- اگر مقصود اين است كه عائشه و حضرت علي هر كدام در يك طرف رفتند تا آرامش ايجاد كنند ، اين سخن نيز با تاريخ مطابقت ندارد ! چون قطعا حضرت علي فرمانده سپاه جانب خود بود ؛ و طبق روايت صحيح بخاري ، عائشه فرمانده سپاه طرف مقابل ! پس اين چه جور وارد شدن براي اصلاحي است كه هر دو فرمانده‌اند و با هم مي‌جنگند ؟!
4163 حدثنا عُثْمَانُ بن الْهَيْثَمِ حدثنا عَوْفٌ عن الْحَسَنِ عن أبي بَكْرَةَ قال لقد نَفَعَنِي الله بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيَّامَ الْجَمَلِ بَعْدَ ما كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ قال لَمَّا بَلَغَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنَّ أَهْلَ فَارِسَ قد مَلَّكُوا عليهم بِنْتَ كِسْرَى قال لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَأَةً

صحيح البخاري  ج 4   ص 1610 ، اسم المؤلف:  محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

79   نام و نام خانوادگي:  مجيد     -   تاريخ:   19 مهر 89
هر حديثي که با عقل وقرآن متناسب نباشد ياطل است.
درود خدابرمادرمومنان جهان حضرت ام المومنين عائشه سلام الله عليها
80   نام و نام خانوادگي:  عبدالستار يلمه     -   تاريخ:   08 آبان 89
با سلام از همه دستان اهل سنت مي خواهم كه هيچ اعتنايي به مطالب اين سايت و سايتهاي مشابه نكنند. ما اهل تسنن كه مسئول ؟؟؟؟اهل تشيع نيستيم. اينها از پاكي دل و تعصب مومنين واقعي كه اهل سنت هستند سو استفاده مي كنند و با طرح اين مطالب مثلا در مورد حضرت عايشه فضا را مسموم ميكنند. شما ببينيد همين كه سعي ميكنند ابتدا سوال اين گونه در مورد حضرت عايشه طرح كنند و با زرنگي خاصي سعي مي كنند كه دوباره خود حضرت ام المومنين را تبرئه كنند. اينها فقط از يك ذهن فاسد كه بعضي از همين شيعيان دارند بروز مي كند. خواهش من از تمام دوستان تسنن اين است كه نه فقط در اين جا بلكه در هيچ سايت يا شبكه ماهواره اي با جوجه طلبه ها ؟؟؟؟عقده اي مانند اين ق ز و ي ن ي كه ؟؟؟؟است بحث نكنند. اگر هم ميخواهيد انها را قانع كنيد بهتر است؟؟؟؟؟ . بنده لازم است بگويم كه سني هستم اما دلم مي خواهد اسلام جوابگوي نياز جامعه امروزي باشد . نه اين كه هر روز از اين مزخرفات بشنوم . با تشكر
جواب نظر:

!!!

دوست گرامي

اين مطالب از كتب اهل سنت جمع آوري شده است ! اگر مزخرف است ، نوشته علماي شما است !

در صورتي كه پاسخي براي آنها نداريد ، بهتر است خود را براي نوشتن نظر خسته نكنيد و بحث علمي را به علما واگذار كنيد (البته اگر جرات بحث علمي با ما را دارند)

گروه پاسخ به شبهات

81   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   08 آبان 89
با سلام
جناب مجيد اينو خوب امدي خوشم امد گفتي " هر حديثي که با عقل وقرآن متناسب نباشد ياطل است."
منهم موافقم .
اما اين قسمت دو متون نه با عقل جوره و نه با قران .
=========================================================
اما شما جناب يلمه بجاي فرار از بحث سعي كن و اينكه بخواهي دوستان را از حقايق دور كني بهتر از جواب بدهي .
در ضمن مگر ميشود در جهل ديني باشي و خودت را با دنياي امروز تطبيق بدهي , امروزه دنيا بحث و گفته گفتگو عصر ارتباطات ميباشد . پس خيلي راحتتر از قديم ميتواني بحقايق دست پيدا كني .

يا علي


82   نام و نام خانوادگي:  عبدالستار يلمه     -   تاريخ:   09 آبان 89
نوشتن نظر كار بيهوده اي است براي شما. اما اين ترفند شما كه سعي ميكنيد ابتدا نظر از علماي اهل سنت بياوريد(بدون اين كه ربط به موضوع مزخذف شما داشته باشد) نخ نما شده است. بنده الحمدالله تا كنون ارزش بحث را تا اين حد پايين نياوردم كه بخواهم در مورد اين مسائل مانند بالا بحث كنم. همان طور كه اين كارها فقط از امثال شما بر مي آيد! امروزه مشكل اسلام اين ها نيست. اين مسائل مانند بالاف مشكل همان آنجاي شماست كه گفتم !. علم را به هم تمسخر گرفته ايد. و باز خدا را شكر تا كنون در مجامع و دانشگاههاي دنياي اسلام كه امثال شما و تمام آن آيت .. هاي شما را راه هم نمي دهند شركت و بحث كرده ام. آب بريزين اونجاتون درست شه!!!! راستي كمي فونت جوابتان را كوچك تر كنيد. مگر شيعيان شما اين قدر كور هستند!!!؟
جواب نظر:

عليکم السلام

اولا جاي تشکر از شما وجود دارد که نشستيد اين همه زحمت کشيد مطالب اين سايت را از جاي هاي مختلف کپي برداري کرديد و از پاسخ هاي ما چند اصلاح براي خود جور کرده و در اين پاراگراف از آن استفاده کرده ايد .....

ثانيا در مورد مجامع و دانشگاه هاي دنياي اسلام نيز بهتر است به نظرات رئيس الازهر در مورد مذهب شيعه و يا ملاقات با آيت الله سيستاني و ... توجه مي کرديد بعد چنين اعتراضي مي نموديد

ثالثا آب خوب است ، روشنايي است ، ما مشکلي با آب ريختن نداريم ولي گويا شما در موضوع مورد اشاره خودتان مسبوق به سابقه هست مخصوصا زماني که از شدت عصبانيت پاسخ هاي شيعيان دچار سوزش مي شويد ....

رابعا  اين که ما فونت پاسخ به نظرات را به خاطر اين بزرگ گذاشتيم تا شايد برادران اهل سنت پاسخ هاي ما را ببينند و اين همه حرف هاي خود را تکرار نکنند ولي باز با اين حال هم جوابيه هاي ما رو هم نمي بينند لذا تصميم داريم فونت را از ايني هم که هست بزرگتر کنيم شايد توفيقي حاصل شود

والسلام علي من التبع الهدي

معاونت اطلاع رساني

83   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   09 آبان 89
با سلام
از دوستان و برادران دانشگاه ديده ( هوضح الميه تالبان ) رفته خواهش ميكنم تفسير نظر 82 را انهم با فونت ريز برايم انجام بدهيد .
يا علي
84   نام و نام خانوادگي:  عبدالستار يلمه     -   تاريخ:   10 آبان 89
شما و تمام كساني كه با قصد و غرض اين چنين به اسلام واقعي مي تازند به خدا مي سپارم، خدا هدايت کند شما را!
85   نام و نام خانوادگي:  محمدعمر     -   تاريخ:   23 آبان 89
واقعاً کار شما مانند خرتازي در ميداني خالي ميباشد و از اينکه اول ميشويد به خود ميباليد اگر به ساير احاديث پيامبر رجوع کنيد ميبينيد که ايشان بسياري از مسايل غليظ تر را نيز در حضور زنان و مردان شرح فرموده اند و اين هم هيچگاه مغاير با غيرت رسول الله نيست.بلکه آن حضرت با بيان بي تعارف اين مسائل هم حکم خدا را صريحاً شرح داده و هم مسلمانان را به دوري از تعصبات بي مورد(که امروز شما مانند يهوديان و زرتشتيان زمان رسول الله-رجوع شود به کتاب حجاب جناب مطهري- دچار آن شدند) و خجالت کشيدن هاي بيخودي در اين زمينه ها(که نياز هر انسانيست بداند)دعوت ميفرمودند. حال چه ميشود اگر اين سخنان را در رابطه با غسل جنابت حضرت عايشه(رض)گفته باشد؟ مشکل شما اينست که ميگرديد در ميان کتب اهل سنت تا مطلبي را در بياوريد و از آن با تحريک احساسات جوانان به اسم غيرت سو استفاده کنيد، بي آنکه به اين مطلب توجه داشته باشيد که در آن زمان(و حتي اکنون)نياز بر اين بوده که اين چنين مسايل به واضح ترين شکل شرح داده شود. در ضمن اگر بيان اين مسايل مغاير با غيرت مسلملني است، پس بفرماييد امروزه کلاس هاي آموزش مسايل جنسي براي زوج ها و کلاس هاي تنظيم خانواده دانشگاه ها، سي دي هاي آموزشي و سمينار ها و ... را هم جمع کنند.زيرا بسياري از آنان در حضور زنان و مردان نا محرم برگذار ميشود. امان از تعصبات فرهنگ کش-و ما علينا الا البلاغ
86   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   24 آبان 89
جناب سفيان عمر
شما چند حديث از حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) درباره چگونگي مسائل زناشويي داريد؟
چند حديث در باب راه و روش حکومت کردن داريد؟
کدام يک مهمتر است؟
آيا با عقل سازگار است که ايشان به طرز حکومت پس از خود بي‌اعتنا بوده اند؟
آيا حکومت اسلامي از مسائل زناشويي کم ارزش تر است؟

يا علي
87   نام و نام خانوادگي:  زهرا     -   تاريخ:   25 آبان 89
با سلام خدمت گروه پاسخ به شبهات و خسته نباشيد جدي به خاطر بحث با افراد بي منطق...واقعا کار دشواريست بحث با افرادي که يا واقعا جاهلند و يا خود را به جهالت ميزنند...
آقاي عبدالستار يلمه،آقاي محمد عمر
با مطالعه نظرهايي که گذاشتيد متوجه شدم شما دستورات قرآن و پيامبر را جدي نميگيريد و ناسزا نگفتن را در قدم اول زير پا گذاشتيد و بعد هم ادعاي مومن بودن را کرديد.ابتدا تعجب کردم که يک مسلمان واقعي چگونه ميتواند به صراحت از دستورات اسلام سرپيچي کند و از اين کار پشيمان هم نشود...ولي بعد ياد مطلبي در مورد سرورتان عايشه افتادم...
عايشه درباره خويش ميگويد:
«به پيامبر عرض کردم:
بس است،اينقدر از صفيه کذا و کذا(ناسزا گفتم)تعريف مکن!!پيامبر به من فرمود:سخني گفتي که آب دريا آن را نميشويد.»[صحيح ترمذي-ج4-ص660 و زرکشي،ص73]
عايشه از اخلاق اسلامي فاصله ميگيرد (کمترين حقوقي را که اسلام بر او واجب کرده و ناسزا گويي و غيبت را که تحريم نموده است ناديده ميگيرد) و آنقدر عبارت عايشه بد بوده که راويان احاديث -طبق معمول-عبارتش را با کذا و کذا جايگزين کرده اند
شما هم پيرو اوييد و شيعه راه او ؛ پس انتظار بيجاييست بدزبان نبودن شما
اگر با مطالعه مطالب اين سايت و هر سايت ديگري تحت فشار قرار ميگيريد کسي شما را مجبور نکرده و ميتوانيد سايتهاي خودتان را گلباران کنيد
والسلام
88   نام و نام خانوادگي:  محمدعمر     -   تاريخ:   26 آبان 89
با سلام اولاً جناب مؤمن عبدالله،چرا بحث را عوض ميکنيد؟ اين که من گفته ام رسول الله به بيان مسايل غليظ تر از غسل جنابت پرداخت، کجايش معنيش اينست که در باره حکومت بعد از خود امر نفرموده اند؟ صرفاً براي اطلاعتان ميگويم (زيرا که باور هم نکنيد مهم نيست) که بسياري از قوانين کشور داري و حکومت کردن(نظير تاسيس بخشداري ها و استانداري ها و روش هاي جمع آوري ماليات) در زمان خليفه دوم اميرالمؤمنين عمر بن الخطاب(رض) و توسط اين بزرگوار وضع شد.چرا که در آن زمان وسعت بلاد اسلامي گسترش يافت و نياز به قوانين جامع تر از زمان پيامبر بود که بعد ها خود حضرت اميرالمؤمنين علي(کرم الله وجهه) نيز به همين روش ها عمل کرده و استانداري ها را گسترش دادند.بريد از علمايتان بپرسيد. در ثاني زهرا خانم کجاي حرف من بي احترامي بود؟من شما را نه ديده ام و نه ميشناسم که بخواهم بي احترامي کنم و بد نيست بدانيد که خود من خيلي زياد از دوستان هم مذهب شما دارم و نه تنها به هم بي احترامي نميکنيم،بلکه از بحث کردن لذت هم ميبريم و با بعضي از آنها آنقدر برادر هستم که وقتي تنها باشم به خانمان ميآيند تا تنها نباشم.چرا حرف در دهان ما ميگذاريد؟ اگر منظورتان واژه خرتازيست که استفاده کردم، بايد بگويم معني اين واژه و مفهوم کلامم اين بوده که تا ميدان را خالي يبينيد،خر خود را پيش ميبريد و فکر ميکنيد حريفي نداريد که جواب سؤال هايتان را برهد؟ در ضمن من نميخواهم با گذاشتن نظر در سايت هاي اهل سنت به آتش تفرقه دامن بزنم، بلکه ميخواهم با بحث(منطقي) با شما هم شما را آگاه کنم و هم خود آگاه شوم و از طرفي شما هم بدانيد که چهار نفر اهل سنت هم اين نوشته ها را ميخوانند و بنا بر اين افراطي هاي شما هم نتوانند هر حرفي را که دلشان ميخواهد بزنند.
89   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   26 آبان 89
با سلام
جناب عمر بنده متوجه نشدم , ايا منظورتان اين است كه :
1 ) خداي ناكرده اسلام بوسيله حضرت رسول اكرم كامل نشده بود و نواقص انرا جناب عمر بر طرف كرد !!!!
2 ) يا خداي ناكرده اينها هم از زمره بدعتهاي عمر بود كه بمثل بدعت در متعه نساء و حج :
عن جابر قال: متعتان كانتا على عهد النبي (ص)، فنهانا عنهما عمر فانتهين ( مسند أحمد 3/325.أحكام القرآن للجصاص 2/152)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ولي چون فرموديد كه حضرت علي عليه تاسلام به اين روش ادامه دادند باز هم اين دو معنا دارد :
1 ) اين از سنتهاي حضرت رسول اكرم بوده و در زمان ايشان به ان عمل ميكردند .
2 ) با مشكلات زيادي كه در عهد خلافت ظاهري نتوانسته بودند اين بدعت را لغو كنند .
وقتي امير مومنان علي عليه السلام خلافت را در کوفه به دست گرفتند خواستند يکي از بدعت هاي عمر ـ نماز تراويح ـ را ريشه کن نمايند؛ لذا به امام حسن عليه السلام دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با اين عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که:«وا عمراه، وا عمراه» به دنبال آن حضرت امير عليه السلام فرمودند: «قل لهم صلوا» به آنان بگوييد به هرنحوي که مي خواهند نماز بخوانند .

شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت، ج 12، ص 283 ـ وسائل الشيعة (الإسلامية) حر عاملي از علماي شيعه، ج 5، ص 192، ح 2.

لبيك يا علي

90   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   26 آبان 89
جناب سفيان عمر گذشت آن زماني که در بيابانهاي جهالت، مشتي کور و کر را گرد خود مي‌آورديد و ادا و اطواري بروز مي‌داديد و در عالم خيال خود را عالمي جا مي‌زديد!!! امروزه قرن تحقيق است و تجربه علمي!!! آخر اي پيرو عمر!!! آخر اي مادر عائشه!!! به سادگي کليک کردن بر روي يک لينک دنيا متوجه تفاوت عظيم بين حکومت شيطاني عمر پسر کافر و حکومت الهي حضرت امير المومنين علي ابن ابيطالب (عليهما السلام) مي‌شود. حيرت بنده از اين است که از سويي شعار قرآن ما را بس است سر مي‌دهيد و از سوي ديگر دين اسلام حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را ديني ناقص که محتاج جاهلي به نام عمر است معرفي مي‌کنيد!!! ***************************** ******** جمع آوري ماليات در حکومت ولي الله و حکومت ولي الشيطان ******** 1)) «««حکم قرآن مجيد»»» «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم والله سميع عليم» زکات عباد است. زکات براي تقرب به الله متعال است. زکات باعث آرامش روح زکات دهنده است. اي پيامبر!!! زکات بگير و آنها را طاهر و زکي کن با آن عبادت!!! و بر آنها نماز و دعا بخوان!!! همانا دعاي تو آرمش دهنده قلوب آنها است!! و خداوند سميع و عليم است!!! ---- آري. اي مشرکان عمري!!! الله عليم است!!! باور کنيد الله متعال عليم است و حکم هر چيزي را مي‌داند و به نبي اکرم محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) آموزش داده بود. ****** 2)) «««سنت نبوي»»»» آيا هيچ داستان «ثعلبه بن حاطب» را شنيده ايد؟ خداوند متعال درباره او مي‌فرمايد: «ومنهم من عاهد الله لين آتانا من فضله لنصدقن ولنكونن من الصالحين» «فلما آتاهم من فضله بخلوا به وتولوا وهم معرضون» آيا حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) ثعلبه را گردن زدند؟ آيا ايشان قاتلي را سوي ثعلبه بن حاطب روان کردند و تا به زن او تجاوز کند؟ آيا ايشان ثعلبه را زنداني کردند؟ شلاق زدند؟ ******** 3)) «««سنت نبوي»»»» http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=1&CID=42#s5 «صحيح مسلم: کتاب زکات» «>>>>>>>>>> باب في تقديم زکات و منعها <<<<<<<<» قال بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم عمر على الصدقة فقيل منع ابن جميل وخالد بن الوليد والعباس عم رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ‏"‏ ما ينقم ابن جميل إلا أنه كان فقيرا فأغناه الله وأما خالد فإنكم تظلمون خالدا قد احتبس أدراعه وأعتاده في سبيل الله وأما العباس فهي على ومثلها معها ‏"‏ ‏.‏ ثم قال ‏"‏ يا عمر أما شعرت أن عم الرجل صنو أبيه» خيلي خيلي جالب است!!! پس عمر سنت نبوي را اينگونه خبردار شده بود!!! او مي‌دانست که فرق است بين جزيه و زکات!!! ************** 4)) ««««توحش بکري و عمري»»»» http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=13&CID=190#s4 « قال عمر يا أبا بكر، كيف تقاتل الناس، وقد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ‏"‏ أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلا الله‏.‏ فمن قال لا إله إلا الله‏.‏ عصم مني ماله ونفسه، إلا بحقه، وحسابه على الله ‏"‏‏.‏ قال أبو بكر والله لأقاتلن من فرق بين الصلاة والزكاة، فإن الزكاة حق المال، والله لو منعوني عناقا كانوا يؤدونها إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم لقاتلتهم على منعها‏.‏ قال عمر فوالله ما هو إلا أن رأيت أن قد شرح الله صدر أبي بكر للقتال فعرفت أنه الحق» 20 هزار قرباني!!! 20 هزار کشته خراج گيري ابوبکر!!! و ابوبکر کشت و برد و غارت به نام زکات!!! و ابوبکر زنان و کودکان اسير کرد به نام زکات!! اين است توحش و درندگي راه ابوبکر!!! ---- http://www.islamweb.net/ver2/archive/showHadiths2.php?BkNo=17&KNo=29&BNo=2235 "19185:أخبرنا عبد الرزاق عن ابن جريج و ابن عيينة عن عمرو بن دينار عن محمد بن طلحة بن يزيد بن ركانة قال : قال عمر : : (لأن أكون سألت النبي صلى الله عليه وسلم عن ثلاثة أحب إلي من حمر النعم : عن الكلالة ، وعن الخليفة بعده ، وعن قوم قالوا : نقر بالزكاة في أموالنا ولا نؤديها إليك ، أيحل قتالهم أم لا ؟ قال : وكان أبو بكر يرى القتال .)." ----------- نمي‌دانست؟ مردک جاهل نمي‌دانست؟ نمي‌دانست و ادعاي جانشيني داناترين انسان را کرد؟ بيجا کرد نمي‌دانست. عذاب خداوند بر او که نمي‌دانست و ادعاي خلافت دانا را کرد. نمي‌دانست پس چرا کشت؟ نمي‌دانست پس چرا نپرسيد؟ نمي‌دانست پس چرا از منبر پائين نيامد؟ ---------- http://www.al-eman.com/Islamlib/viewchp.asp?BID=251&CID=103&SI=q9 «وجعلت وفود العرب تقدم المدينة يقرُّون بالصَّلاة، ويمتنعون من أداء الزَّكاة، ومنهم من امتنع من دفعها إلى الصِّديق، وذكر أنَّ منهم من احتج بقوله تعالى‏:‏ ‏(‏‏(‏خذ من أموالهم صدقة تطهِّرهم وتزكِّيهم بها وصلِّ عليهم إن صلاتك سكن لهم‏)‏‏)‏‏.‏ قالوا‏:‏ فلسنا ندفع زكاتنا إلا إلى من صلاته سكن لنا، وأنشد بعضهم‏:‏ أَطعنا رسولَ اللهِ إذْ كانَ بيننا * فواعجبا ما بال ملْكِ أَبي بَكْرِ وقد تكلَّم الصَّحابة مع الصِّديق في أن يتركهم وما هم عليه من منع الزكاة ويتألَّفهم حتى يتمكن الإيمان في قلوبهم، ثمَّ هم بعد ذلك يزكُّون فامتنع الصديق من ذلك وأباه‏.‏ وقد روى الجماعة في كتبهم سوى ابن ماجه عن أبي هريرة أنَّ عمر بن الخطَّاب قال لأبي بكر‏:‏ علام تقاتل النَّاس وقد قال رسول الله صلَّى الله عليه وسلَّم‏:‏ ‏(‏‏(‏أُمرت أن أقاتل النَّاس حتَّى يشهدوا أن لا إله إلا الله وأنَّ محمَّداً رسول الله فإذا قالوها عصموا منِّي دماءهم وأموالهم إلا بحقها‏)‏‏)‏‏.‏ فقال أبو بكر‏:‏ والله لو منعوني عناقاً، وفي رواية‏:‏ عقالاً كانوا يؤدُّونه إلى رسول الله صلَّى الله عليه وسلَّم لأقاتلنَّهم على منعها، إنَّ الزَّكاة حقَّ المال، والله لأقاتلنَّ من فرَّق بين الصَّلاة والزَّكاة‏.‏» ******************** 5)) ««« سنت الهي و نبوي و علوي »»»»» http://www.imamalinet.net/per/nahj-al/tar/nameh/ayat/kh0025.htm نامه «25 سفارشى از آن حضرت ( عليه السلام ) آن را براى كسى مى‏نوشت كه به گرفتن زكاتش مى‏فرستاد . جمله‏هايى از آن را در اينجا مى‏آوريم تا همگان بدانند كه على ( عليه السلام ) ستون حق را برپاى مى‏داشت و نشانه‏هاى عدالت را در كارهاى خرد و كلان و كلى و جزئى آشكار مى‏نمود . در حركت آى ، با پرهيزگارى و ترس از خداوندى كه يگانه است و او را شريكى نيست . زنهار ، مسلمانى را مترسانى و اگر خود نخواهد به سراغش مروى و بيش از آنچه حق خداوند است ، از او مستانى . چون به قبيله‏اى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه‏هايشان داخل مشو . آنگاه با آرامش و وقار به سوى ايشان رو تا به ميانشان برسى . سلامشان كن و تحيّت گوى و در سلام و تحيّت امساك منماى . سپس ، بگوى كه اى بندگان خدا ، ولىّ خدا و خليفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمى را كه خدا در اموالتان دارد بستانم . آيا خدا را در اموالتان سهمى هست ، كه آن را به ولىّ خدا بپردازيد ؟ اگر كسى گفت : نه ، به سراغش مرو و اگر كسى گفت : آرى ، بى‏آنكه او را بترسانى يا تهديدش كنى ، يا بر او سخت گيرى ، يا به دشواريش افكنى ، به همراهش برو و آنچه از زر و سيم دهد ، بستان و اگر او را گاو و گوسفند و شتر باشد ، جز به اجازت صاحبانش به ميان رمه مرو ، زيرا بيشتر آنها از آن اوست و چون به رمه چارپايان رسيدى ، مانند كسى مباش كه خود را بر صاحب آنها مسلط مى‏شمارد يا مى‏خواهد بر او سخت گيرد . چارپايى را رم مده و مترسان و صاحبش را در گرفتن آن مرنجان . پس مال را هر چه هست به دو بخش كن و صاحب مال را به گزينش يكى از آن دو بخش مخيّر گردان و در آنچه براى خود برمى‏گزيند ، متعرضش مشو . سپس ، باقى را باز به دو بخش كن و باز او را در گرفتن يكى از آن دو بخش مخير نماى و در آنچه براى خود برمى‏گزيند سرزنش منماى . و پيوسته چنين كن تا آن قسمت ، كه حق خداوند در آن است ، بر جاى ماند . پس سهم خدا را از او بستان و اگر پنداشت كه مغبون شده و خواست آنگونه قسمت كردن را بر هم زند ، از او بپذير و بار ديگر دو قسمت را يكى كن و باز قسمت از سر گير . تا سهم خدا را از مال او معين كنى و بستانى ....» ****************************** آن خدايي که سرنوشت دينش را به عمر سپرده باشد خدا نيست و توهم يهود است. آن خدايي که حکومت دينش را عمر قانون گذارد خدا نيست و صنم ذهن بيمار يهود است. سفيان عمر!!! اي مادر عائشه!!! اي پيرو عمر و ابوبکر!!! پس فرق جزيه و زکات چيست؟ عليا ولي الله عليا حجة الله عليا وصي رسول الله
91   نام و نام خانوادگي:  محمدعمر     -   تاريخ:   27 آبان 89
با عرض سلام جناب مجيد علي شما هم که بدتر ميخواهيد حرف در دهانمان بگذاريد برادر! اکنون مجدداً توضيح ميدهم و اميدوارم اين دفعه خاطر عزيزتان را متوجه کنم اين که بنده عرض کردم بسياري از قوانين کشور داري اسلامي(بعد نبي ص) توسط حضرت عمر فاروق(رض) وضع شده است، کجايش بدين معناست که دين محمد مصطفي(ص) ناقص است؟ مگر امروز که ما بحمدالله کشور اسلامي داريم، و قوه ي قضاييه و مجريه و شوراي نگهبان و ... داريم از دين محمد مصطفي خارج شديم؟يا در زمان پيامبر هم اين ارگان ها وجود داشتند؟آيا اگر پيامبر مؤسس اين ارگان هاييکه امروز ما براي کشور داري استفاده ميکنيم نبوده باشد(که نيست)به معني اينست که رسالتش ناقص بوده است؟ اين ارگان ها يک سيستم است،يک نظام است براي کشور داري و هرکس مطابق اين ها عمل کند نه به سنت عمل کرده و نه از سنت خارج شده است! بنده عرض کردم نظام استانداري و بخشداري در زمان خليفه دوم اميرالمؤمنين عمر بن الخطاب(رض) و توسط ايشان وضع شد و شکل گرفت و اين تنها يک سيستم کشور داريست و قطعاً هرکس که به آن عمل کند نه به سنت عمل کرده و نه از سنت خارج شده است! و اما شما جناب مؤمن عبدالله چند نکته را رعايت کنيد وگرنه اگر بخواهيد اينگونه متعصبانه و توهين آميز صحبت کنيد از شما رو بر خواهم گرداند و جواب شما را نخواهم داد. آنوقت خودتان ميدانيد که براي چه کسي بد ميشود. ما در اينجا وقت نميگذاريم تا به يکديگر نشان دهيم که چقدر فحش و ناسزا بلد هستيم بگوييم. بنده سعي ميکنم خوشبين باشم و اينگونه فکر کنم که شما طور ديگري سخن کفتن بلد نيستيد که اينگونه سخن رانديد. به هر حال من اشتباهات شما را يکي يکي گوشزد ميکنم و تا از اين عملکرد خود عذر خواهي نکنيد با شما حرفي نخواهم زد. 1- نام مرا درست خطاب کنيد، چراکه به نام شما بي احترامي نکردم و آنرا کامل و صحيح خطاب کردم. 2- من بحث ميکنم و ادا و اطواري در نميآورم، شايد درست متوجه نشديد! 3- به پيشواي ديني ما حضرت عمر فاروق(رض) توهين نکنيد و اورا کافر خطاب نکنيد. 4- حضرت عمر فاروق(رض) را با لقب جاهل خطاب نکنيد. 5- ما اهل سنت را مشرکان عمري خطاب نکنيد. 6- به حضرت ابوبکر صديق(رض) توهين نکنيد و ايشان را مردک جاهل خطاب نکنيد. 7- از سوي خودتان فتوي ديني ندهيد که چه خدايي خدا هست و چه خدايي خدا نيست. شماييکه تنها در يک کامنت اين همه ايراد داشتيد چگونه ادعا ميکنيد که ميتوانيد از خلفاي راشدين(رضي الله تعالي عنهم)ايراد بگيريد؟؟؟هيهات که هرگز نتوانيد!!!! مع السلام و رحمت الله
92   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   27 آبان 89
با سلام
جناب عمر .
قبل از همه چيز اين سوال را از شما ميكنم :
1 ) نظر شما در مورد كسي كه علناً به حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم توهين بكند چيست ؟
2 ) نظر شما در مورد كسي كه علناً اعلام كند كه به نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم چيست ؟؟؟
3 ) نظر شما در مورد غاضبان اموال يتيم چيست ؟؟؟
4) حال كه بحث از حكومت شده نظر شما در مورد رژيمهاي كودتائي چيست؟؟ خصوصاً در مملكتي كه منتخب صالحي وجود داشته باشد ؟؟؟
ايا كساني كه يكي از اعمال فوق را انجام دهد چه موقعيتي در پيشگاه حضرت حق خواهد داشت ؟؟؟؟ حتي اگر قصد خدمت داشته باشد .
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
براي اطلاع شما بايد عرض كنم كه حكومت اسلامي در زمان خود حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم وجود داشته كه وسعت خوبي هم برخوردار بوده .
در اين شهرها و دهات منتخبين خود حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم وجود داشتند بعنوان مثال شخصيتي بمانند مالك نوبره كه از بزرگان قبيله بني تيم و بني يربوغ بود در موردش ميگويند كه در بين اعراب از مقامي والا برخوردار بود و چون اسلام اورد به نزد قبيله خويش امد و انها را به اسلام دعوت كرد و تمامي مردم قبيله خود را مسلمان كرد , اين امر باعث خوشنودي حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه شد و ايشان مالك را از طرف خويش مامور به جمع كردن خمس و زكات و حتي تقسيم اين مال در بين فقر كردند .
اين يك نمونه از استاندار يا بخشدار و يا ممثل حكومت اسلامي است .
بنابراين نمي توانيد انرا به عمر و يا كس ديگري منصوب كرد .
==================================================================================
فرموديد كه : مگر امروز که ما بحمدالله کشور اسلامي داريم، .... بله تقريبا و خود اين افراد ( البته فقط و فقط ايران و نه در جايي ديگر ) خود را در مقام معصوم قرا نداده اند و تنها توانسته اند بدليل عدم وجود ظاهري معصوم عليه السلام به اين ايه عمل ميكنند ,
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
... وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ .. ( الشوري 38 )

و با اينهمه هرچه سعي ميكنند ان نمشود كه بايد بشود .
حال اگر معصوم صلوات الله عليه و اله و سلم وجود داشته باشد هر كس را بعنوان بخشدار و استاندار و دهدار قرار بدهد ما او را قبول ميكنيم .
و در غير اين صورت چه ميشود ؟؟؟ همان ميشود كه در زمان ابوبكر , و عمر و عثمان و حتي در زمان حضرت علي عليه السلام انهم بخاطر نواقص ان 3 نفر و انهم در سرزمينهاي كه تحت سلطه ايشان قرار نداشت ( يعني بخاطر وجود معاويه و عوامل شرورش ) كه ديديم كه شبهه مسلمانان خلخال از ياي كنيز يهودي در مياورند ,و يا صحابه جليل قدر و بزرگواري بمثل ابوذر بخاطر وجود كثيف يك مبلغ يهوديت در لباس اسلام ان ميكنند كه من انسان عادي از عمل كردشان شرمنده ام .
پس لطف كنيد كجروي هاي اين اقايان را كه جنايت بسياري بدنبال داشت و تا اكنون هر ظلمي كه بمن و شما ميشود به پاي اين اقايون نوشته ميشود.
حال ميخواهيد قبول كنيد يا نه .
========================================================================

اما جداُ منتظرم جواب شما را راجع به سوالات فوق ببينم

لبيك يا علي
93   نام و نام خانوادگي:  زهرا     -   تاريخ:   27 آبان 89
با سلام جناب آقاي محمد عمر بنده يک سوال از شما دارم: چطور با اين همه تناقضي که در دينتان وجود دارد کنار مي آييد؟واقعا اين سواليست که برايم مطرح است!عجيب است که شما خود مدعي هستيد که ناسزا گويي کار ناپسنديست و اين طبق قوانين اسلاميست- پس کار کسي را که از او پيروي ميکنيد چگونه توجيح ميکنيد؟! وهمچنين کار معاويه را،که حضرت علي را بر منبر لعن ميکرد و به مامورين خود نوشت که آن حضرت را لعن کنند و آنان هم چنين کردند...[ابن عبد ربه ج4 ص396]در حالي که در مستدرک حاکم ج3ص 121 و کنزالعمال ج11 ص602 از پيامبر نقل شده:«هر که علي را ناسزا گويد مرا ناسزا گفته و هر که مرا ناسزا گويد خدا را ناسزا گفنه است»؟در واقع طبق احاديث خودتان معاويه لعنت الله عليه خدا را دشنام ميداد...اينطور نيست؟ و اين کوچکترين مثاليست که ميشد زد.من در تعجبم چگونه همه احاديثي که در صحاحتان و کتب معتبرتان آمده را ميپذيريد در حالي که تضاد را گويا هستند؟اين کار از خردمندان بعيد است... يکجا از فضايل علي ميگويد و از قول پيامبر:«يا علي!جز مومن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را دشمن ندارد »[صحيح مسلم ج1 ص61-صحيح ترمذي ج5 ص653-سنن نسائي ج8 ص 116]و جايي ديگر از کينه عايشه نسبت به علي ميگويد تا جايي که توان شنيدن نام علي را نداشت[صحيح بخاري ج1 ص162 و ج2 ص135 و ج5 ص140]. يکجا از قول پيامبر ميگويد:«فاطمه پاره تن من است،هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده و هر که مرا به خشم آورد خدا را به خشم آورده است»[صحيح بخاري ج4 ص210-صحيح مسلم ج4 ص 1902-ترمذي ج5 ص698] و جايي ديگر ميگويد:فاطمه از دنيا رفت در حالي که بر ابوبکر خشمگين بود و با او حرف نزد تا روزيکه از دنيا رفت[صحيح بخاري ج5 ص82 و ج8 ص8]آيا اين گواهي از خودتان نيست که خدا و رسولش از ابو بکر خشمگينند؟ اينها چند نمونه ايرادي بودند که به راحتي ميشد از «خلفاي راشدين» شما گرفت...و چه پر است کتابهايتان از اين ايرادها و تناقضها... اينکه اين افراد از دستورات الهي رويگردانند برايم عجيب نيست؛تعجب من از آنست که شما اين ها را ميدانيد و از آنها پيروي ميکنيد... «انا هديناه السبيل،اما شاکرا و اما کفورا»
94   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   27 آبان 89
جناب عمر
شما يک هفته فرصت داريد که در همين سايت از فحاشي زننده خود به ساحت حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) و ناميدن وي با لقب زشت و کريه «عمر» رسما از سوي جامعه اهل سنت معذرت خواهي کنيد.
براستي که حکم شما، حکم مرتدين است.

يا علي
95   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   28 آبان 89
با سلام
نظر اخرم را تصيحيح ميكنم
2 ) نظر شما در مورد كسي كه علناً اعلام كند كه به نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم "" شك دارد "" چيست ؟؟؟
:
:
پس لطف كنيد كجروي هاي اين اقايان را كه جنايت بسياري بدنبال داشت و تا اكنون هر ظلمي كه بمن و شما ميشود به پاي اين اقايون نوشته ميشود"" تائيد نفرمائيد .

لبيك يا علي
96   نام و نام خانوادگي:  محمدعمر     -   تاريخ:   29 آبان 89
با سلام جناب آقاي مجيد علي لطفاً ابتدا راجع به سؤال هاي فوق توضيح بيشتري دهيد و سپس نظرتان را راجع به کسانيکه مرتکب اين کارها ميشوند بيان فرماييد. در ثاني زهرا خانم،بنده منکر تناقض ها نيستم(شايد اهل سنتي باشد که انکار کند)اما بنده منکر تناقضات نيستم.اما تناقضات هم در شيعه وجود دارد و هم در سني و تا بخواهيم دنبال کشف حقيقت مطلب در اين تناقض ها بگرديم و تاريخ را حلاجي کنيم اصل هدف زندگاني و عمرخود را از دست داده ايم. و شما آقاي مؤمن عبدالله، با خود عهد کرده بودم که هيچگاه تا عذر خواهي نکرده ايد جوابتان را ندهم ولي اکنون سکوت نميکنم که مرا متهم به توهين به ساحت رسول الله کرده ايد!!!!! اولاً قرائت خود را درست کنيد چون عمر صفتي نيست که در ادامه نام محمد آورده باشم و بايد بر روي حرف "دال" در اسم محمد، سکون قرار دهيد و سپس کلمه عمر را بخوانيد مانند مجيدعلي ثانياً اگر عمر را لقب کريه گفته ايد حتماً خبر نداريد که اسم سه تا از فرزندان حضرت اميرالمؤمنين علي(کرم الله وجهه) ابوبکر، عمر و عثمان بوده است؟! و اگر هم خبر داريد که خودتان ميدانيد چه توهيني به خليفه چهارم ما کرده ايد و باز هم بايد هم از سني و هم از شيعه عذر خواهي کنيد ثالثاً محمد عمر نام سنگ سياحيست که در يمن يافت شده و روي آن با رنگ نارنجي اسامي محمد و عمر حک شده است و من نام اين سنگ را نام مستعار خود در اين سايت انتخاب کرده ام وگرنه اسم خود من معين است رابعاً اگر هم اسم من محمد بود و انسان گنه کاري هم بودم(نميگويم که نيستم) بازهم اين توهين به ساحت محمدمصطفي(ص) نبوده و نيست و منظور از اسم من، خود شخص حضرت محمد(ص) نيست. خامساً سعي نکنيد با اين کارها به کسي افترا ببنديد.من کارهاي زشت شما را بطور واضح نوشته ام(شايد لازم باشد دوباره بخوانيد)و مثل شما بهانه نگرفتم تا به شما افترا ببندم و شما را متهم به کاري کنم که نکرده ايد. از ساير دوستان(بخصوص آقاي مجيدعلي و زهرا خانم، که الحق و الانصاف از بحث کردن با آنها لذت ميبرم) هم خواهشمندم قضاوت منصفانه خود را پيش بکشيد و شخص خاطي را کنترل کنيد(چرا که ما نيامده ايم وقت بگذاريم تا به هم اهانت کنيم) و گرنه من همينجا از همه دوستان عذر خواهي ميکنم و سايت را ترک خواهم کرد.
97   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   29 آبان 89
جناب عمر
نيازي نيست خودت را مشغول کارهاي زشت ديگران کني!!!!
کمي به خودت برس!!! کمي به دين و ناموست برس!!! اندکي تفکر و تدبر کن تا بلکه از اين درياي عمريت و جهالت خلاص يابي!!! سعي‌ات را کن!!!
براي يکبار هم شده در زندگي ات براي دقايقي چشمانت را باز کن و متون را کامل بخوان:
1)) به بنده ايراد گرفته‌ايد که چرا عمر را کافر ناميده ام.
بنده نوشته ام: عمر پسر کافر.
ولي خوب شما آنچه را دلتان مي‌خواهد مي‌بينيد و مي‌خوانيد نه حقايق را.
2)) يک دروغ ديگر ساخته‌اي که حضرت امير المومنين علي (عليه السلام) نام فرزندش را عمر ناميد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=437
«...ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسد:
ومولده في أيام عمر. فعمر سماه باسمه.
در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب كرد.....»
*****************
ولي براستي شما از چه رنج مي‌بريد؟
چرا شما بدين شدت سعي در تخريب چهره انساني خود داريد؟
چرا با اين حرارت ، اصرار بر خوار و ذليل کردن خود داريد؟
مشکل شما چيست؟
مگر خداوند شما را يک انسان آزاد و صاحب شخصيت نيافريده است؟
پس چرا خود را اينقدر خرد و کوچک مي‌کنيد و خود را «عمر» مي‌ناميد؟
******************
آيا شما خبر نداريد که قرآن مجيد کتاب الله متعال شهادت به «کافر» و «فاسق» و «ظالم» بودن عمر داده است؟
«ومن لم يحكم بما انزل الله فاوليك هم الكافرون»
«ومن لم يحكم بما انزل الله فاوليك هم الظالمون»
«ومن لم يحكم بما انزل الله فاوليك هم الفاسقون»
پس چرا عمر پسر کافر بر خلاف حکم خداوند حکم مي‌داد؟
«... ولم يكن عمر اخذ الجزية من المجوس حتى شهد عبد الرحمن بن عوف أنّ رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم اخذها من مجوس هجر».
( صحيح بخارى، باب فضل الجهاد والسير، باب الجزية والموادعة...)
آرى عمر نمى‏دانست كه از مجوس بايد جزيه گرفت اين نيز از مواردى است كه بايد از عبد الرحمن شاهد مى‏خواست و نخواست!
********
اين عمر پسر کافر به چه اجازه اي خود را حاکم مسلمين کرده بود؟
اين عمر پسر کافر به چه اجازه اي حکم مي‌داد؟
پسر کافري که از حکم اسلام خبر نداشت چرا حکم مي‌داد؟
براستي که او «ومن لم يحكم بما انزل الله فاوليك هم الفاسقون» است.
*************
البته جهالت عمر به حکم خداوند به يک يا دو مورد محدود نمي‌شود:
«ثمّ انى لا أدع بعدى شيئا أهم عندى من الكلالة. ما راجعت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم في شى‏ء ما راجعته في الكلالة. وما اغلظ لى في شى‏ء ما اغلظ لى فيه. حتى طعن باصبعه في صدرى فقال: «يا عمر ألا تكفيك آية الصيف التى في آخر سورة النساء؟» وانى إن اعش اقض فيها بقضية يقضى بها من يقرأ القرآن ومن لا يقرأ القرآن...»
«صحيح مسلم، كتاب المساجد ومواضع الصلاة»
«... آنگاه مهمترين چيز برايم كلاله است. آنقدر كه من درباره كلاله به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رجوع كردم درباره هيچ چيز آنقدر رجوع نكردم و آنقدر كه آن حضرت در مورد اين مسأله با من تند شد در مورد هيچ چيز ديگر نشد (معلوم مى‏شود كه در مسائل متعددى مراجعات متعدد داشت و آن حضرت از زيادى رجوع و ياد نگرفتنش به او تند مى‏شد و در مسأله كلاله بيشتر از همه رجوع مى‏كرد و تند شدن حضرت به او -به علت ياد نگرفتن- نيز بيشتر بود!) تا آنجا كه با انگشت به سينه‏ام زد و گفت: «اى عمر! آيا آيه صيف -كه در آخر سوره نساء مى‏باشد- ترا كافينيست؟» («صيف» يعنى تابستان و به اين علت به اين آيه «صيف» اطلاق مى‏شود كه در تابستان نازل شده. در مقابلِ آيه «شتاء» يعنى زمستان كه دوازدهمين آيه از همان سوره است و در آن هم از كلاله صحبت شده كه در زمستان نازل شده و چون آيه صيف معناى كلاله را روشن نموده حضرت او را بدان ارجاع مى‏داد).
و اگر من زنده ماندم درباره آن حكمى خواهم كرد كه دانستن يا ندانستن قرآن تأثيرى در آن حكم نداشته باشد»
*******************
اين تخريب وجود خدادادي از سوي شما خود چيز غريبي نيست. هندوان هم در برابر گاوي سجده مي‌کنند. ولي حداقل آنها کلمه «گاو» را بعد از نام خير البشر نمي‌آورند!!!
خواهشا ساحت مقدس اسلام و رسول گرامي اسلام را با اراجيف عمري و جهالت او خدشه دار نفرماييد.
شما تا دلتان مي‌خواهد در برابر عمر و ابوبکر و يزيد سجده کنيد و آنها را بر سر خود بگذاريد.
لطفا کاري به کار دين شريف اسلام نداشته باشيد و مشغول اوهامات خود در بيابانها باشيد.

يا علي
98   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   29 آبان 89
با سلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَ الّذين يُؤْذُونَ رَسُول اللّه لَهُم عَذابٌ أَليم)(توبه / 61).

«آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناكى است».


جناب عمر سوالات من كاملاً واضح و روشن ميباشد خواهشمندم يكبار ديگر انها را بخوانيد .

1 ) ) نظر شما در مورد كسي كه علناً به حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم توهين بكند چيست ؟

2 ) نظر شما در مورد كسي كه علناً اعلام كند كه به نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم چيست ؟؟؟

3 ) نظر شما در مورد غاضبان اموال يتيم چيست ؟؟؟

4) حال كه بحث از حكومت شده نظر شما در مورد رژيمهاي كودتائي چيست؟؟ خصوصاً در مملكتي كه منتخب صالحي وجود داشته باشد ؟؟؟

اميدوارم كه جواب انها را بدهيد , اگر جوابهاي صادقانه بدهيد بسيار از مسائل را راحتر ميشود شرح داد .

لبيك يا علي
99   نام و نام خانوادگي:  محمدعمر     -   تاريخ:   01 آذر 89
با سلام خدمت جناب مجيدعلي 1-توهين به هيچ شخصي و در هيچ زماني پسنديده نيست و اگر منظرتان زمانيست که حضرت عمر(رض) پيامبر را اواخر عمر در بستر بيماري ملاقات نمود و فرمود که اين شخص(از شدت بيماري)هزيان ميگويد خدمتتان عرض کنم که اولاً معلوم نيست اين روايت تا چه اندازه صحيح باشد،در ثاني اگر شما يکروز مريض باشيد و دکتر تشخيص دهد که حالتان خوب نيست اين را توهين به خود قلمداد ميکنيد؟؟؟در آن لحظه هم حضرت عمر(رض) تشخيص داد که حضرت رسول الله(ص) ممکن است از شدت بيماري رنج ميبرد و گفتارش(تا زمان سلامت کامل)بايد محفوظ شود. که اين هم توهين نيست! عرض کردم از توهين به هيچ شخصي و در هيچ زماني خشنود نيستم.اما ميشود شما جواب اين سؤال من را بدهيد که حضرت حسين(رض)در کربلا زماني که حضرت حر رياحي(رض)جلوي وي را گرفت، چرا حضرت حسين او را "مادر...و ولدالزنا" لقب داد؟(اين را که ديگر ما نميگوييم!بلکه نوشته شده در متن مقتل عربي خودتان است؟)همچنين حضرت حسين(رض) به چند نفر ديگر نيز اين را فرمودند و چون ما آنها را کافر ميدانيم از بحث پيرامونشان ميگذريم(هرچند که توهين به کافر هم پسنديده نيست)اما حر رياحي که خود از شهيدان کربلا شد و در زمره پاکان قرار گرفت. آيا اينکه کسي را در بستر بيماري بگويي گفتارش جاي درنگ دارد و هزيان ميگويد توهين است يا به کسي نسبت حرامزاده بودن داده شود؟ معاذالله اگر کسي مرا متهم به آن کند که بخواهم به ساحت مقدس حضرت حسين بن علي(رض) خدشه اي داشته باشم!بنده خيلي کمتر از آنم که همچين خطايي بتوانم بکنم.فقط جناب مجيدعلي اين واقعاً برايم سؤالي بود که ميخواهم معني اين عمل(تدبير) حضرت حسين(رض) را بفهمم و راستش را بخواهيد اصلاً دوست نداشتم از شما بپرسم(زيرا احتمال ميدهم نتوانيد جواب دهيد يا جوابي دهيد که درخور آن امام بزرگوار نباشد)بنابراين اگر واقعاً جواب کاملي نداريد خواهشمندم بگذاريد خودم از ماموستا،مولوي يا آخوندي ميپرسم. 2- کسي که علناً اعلام کند که به رسالت محمد مصطفي ايمان ندارد(و کارهايي مغاير با فرمايشات آن حضرت)انجام دهد،چنانچه زير شکنجه نباشد و از روي اختيار چنين کاري کرده باشد به نظر بنده کار ناشاستي مرتکب شده است اما جناب مجيد علي، چه کسي بيشتر از شاه عباس ميرزا(که مذهب شيعه را در ايران رسمي کرد و شما شيعيان خود را مديون وي ميدانيد)بيشتر آزادانه فساد کرد؟و بازهم طبق خبر هاي خودتان(همانگونه که در سريال روشن تر از خاموشي هم نشان داده شد-البته با سعي مضاعف در هرچه پاکتر نشان دادن چهره شاه عباس- که دست هيچ اهل سنتي در ساخت آن دخيل نبود) وي مردي زن باز بود و هر چقدر که ميخواست زن اختيار ميکرد و تا جايي که گاهي شوهرانشان را مجبور ميکرد که زنانشان را به حرمسرا ببخشند و حرمسراي شاه عباس ميرزا که اصلاً معروف است! اين شخص فاسد،فاسق و ديوانه اي که علناً شراب ميخورد خود را پيرو و حامي حيدر کرار مرتضي علي(رض) ميدانست؟آيا منتقم خون حضرت حسين(رض) چنين کساني بوده اند؟ آيا واقعاً باور داريد چنين شخصي براي حضرت علي و اولادش(رضي الله تعالي عنهم) دلسوزي کرده باشد و مذهب شيعه را رسمي کرده باشد؟بنده به شما عرض ميکنم که نخير،اين شخص به خاطر شکستي که در دشت چالدران از امپراطوري عثماني خورد،براي خريدن توپ و تفنگ از انگليسي ها،به جاي پرداخت مبلغ آن ها که توان آن را هم نداشت،به درخواست انگليسي ها مذهب شيعه را رسمي کرد!!برويد تاريخ را حلاجي کنيد 3-خوردن مال يتيم هم از شاهکار هاي ديگر همين شاه عباس بود،البته فراموش کردم که خدمتتان عرض کنم که بسياري از به ظاهر عالمان شيعه ي آن زمان نظير شيخ بهايي،مير فندرسکي،ملاصدرا(که بعداً تبعيد شد و هنوز هم نظريه جوهري ايشان بوي کفر ميدهد)هم از درباريان همين شاه بودند و در دربار وي ميخوردندو ميخوابيدند. 4- اگر منظورتان از رژيم کودتايي لشکر کشي معاويه به قصد خلافت در زمان اميرالمؤمنين علي(کرم الله وجهه)ميباشد که بايد خدمتتان عرض کنم که فرمايش حضرت علي(رض)چنين بود که فرمود: "اي معاويه،من با دو کس ميجنگم،يکي آنکس که چيزي براي وي نباشد و بخواهد به زور به دست آورد و ديگري کسي که مسؤوليتي به گردنش باشد و بخواهد آن را قبول نکند" خود اين فرمايش نيز خلافت حقه حضرات ابوبکر و عمر و عثمان(رضي الله تعالي عنهم)را تصديق ميکند،چرا که اگر آن ها ميخواستند(نعوذ با الله) به زور خلافت را به دست بگيرند قطعاً حضرت علي(رض) با آنان هم ميجنگيد،همانگونه که با معاويه جنگيد. بنده حرف هايم را زدم جناب مجيدعلي،و در آخر خدمتتان عرض کنم که انسان بودن و درستکار بودن در اين زمانه خيلي از اين بحث ها مهم تر است و شخصاً اصلاً اين بحث ها را کاري عبث ميدانم(چراکه نه من ميتوانم شما را قانع کنم و نه شما ميتوانيد بنده را قانع کنيد)بلکه قصد بنده اين بود که با وقت گذاشتن و آمدن در اين سايت قدمي(هرچند کوچک)در وحدت شيعه و سني بردارم.اما به جز توهين و نا سزا متاسفانه چيزي نشنيدم و چون از شما خواستم در مساله توهين ها عادلانه قضاوت کنيد(و خودتان هم ميدانستيد حق با کي بود) و اغماض کرديد،بنده که وعده داده بودم در صورت چيزي نگفتن شما به فرد خاطي سايت را ترک کنم،اکنون اين کار را خواهم کرد. و همين الآن که جواب دادم به اين خاطر بود که يک وقت خدايي نکرده گمان نکنيد جواب سؤال هايتان را نميدانم و برهان شما پيروز بوده است!فقط جواب شما را در مورد سؤال مطرح شده ام جويا خواهم بود. مع السلام و رحمت الله
100   نام و نام خانوادگي:  جيگول     -   تاريخ:   01 آذر 89
با سلام
اقاي محمدعمر شما چرا همه چيز رو يه طرفه مي بيني چرا توهين هاي اهل سنت رو در اين سايت مطالعه نمي کني فقط توهين هاي شيعه را مي بيني ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اين هم نمونش :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=72
از اين نمونه ها هم در سايت خيلي هست يه سرچ کني پيدا مي کني پس بيخودي با بحث توهين و ... ميدان را خالي نکن اين شکلي معلوم ميشه که حرفي براي گفتن نداري
يه کم از شيعه ها ياد بگيريد با اين که اين همه بهشون توهين ميشه ولي ميدان رو خالي نمي کنن
101   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   01 آذر 89
با سلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ **** آيا كسى را كه [روز] جزا را دروغ مى‏خواند ديدى فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ *****اين همان كس است كه يتيم را بسختى مى‏راند وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ***** و به خوراك‏دادن بينوا ترغيب نمى‏كند جناب عمر : 1 ) توهين به حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم در هر حالت كه باشند عين كفر ان شخص است . مگر شما به ايات قراني اعتقاد نداريد , الله سبحان تعالي در قران كريم ميفرمايند : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى**** سوگند به اختر [= قرآن] چون فرود مى‏آيد مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى **** [كه] يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى **** و از سر هوس سخن نمى‏گويد إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى **** اين سخن بجز وحيى كه وحى مى‏شود نيست پس هر حرف ايشان در هر حالت حرف خداست و مگر شما به اين مسئله اعتقاد نداريد كه الله سبحان تعالي به غيب اگاه است پس بخوبي معلوم ميشود كه حضرت رسول اكرم از نيت قلبي ان توهين كننده اگاه بود . پس اين شخص توهين كننده شامل ايه ذيل ميشود . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الّذين يُؤْذُونَ رَسُول اللّه لَهُم عَذابٌ أَليم)(توبه / 61). «آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناكى است». ============================================================================= اما در مورد سخنان حضرت امام حسين عليه السلام با حر ابن رياحي , من به انچه كه شما نقل كرديد اعتقاد ندارم اصل مطلب را براي شما تحريف كرده اند ماجرا از اين قرار است : حر با لشكر خود سر راه گرفته و طريق مراجعت را حاجز و مانع شدند حضرت با حر خطاب كرد كه <<<<<<< ثَكَلَتَكَ اُمُّكَ ما تُريدُ مادرت به عزايت بنشيند از ما چه مي‌خواهي؟>>>>> حر گفت اگر ديگري غير از نام تو نام مادر مرا مي‌برد البته معترض مادر او مي‌شدم و جواب او را به همين نحو مي‌دادم هر كه خواهد باشد اما در حق مادر تو به غير از تعظيم و تكريم سخني بر زبان نمي‌توانم آورد، ايا اين جمله حضرت " مادرت به عزايت بنشيند از ما چه مي‌خواهي؟ " ايا اين همان معناي نقل شماست يا ...... ============================================================================== بنده فعلاً در مسئله صفويه نمي خواهم وارد بشوم , اما اينكه انها مذهب شيعه را در ايران رسمي كردند حقي بود كه مي بايست انجام شود و در ثاني اينكه انها مدهب شيعه را مذهب رسمي ايران كردند دليل بر عدم حقانيت مذهب شيعبان كه در زمان حضرت محمد صلي الله عليه و اله بودند نمي شود . قال تعالى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية سورة البينة 7 . لما نزلت هذه الآية قال الرسول لعلي يا علي ( ع ) هم أنت و شيعتك .زماني که آيه ( إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية ) نازل شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي امير المؤمنين فرمودند : منظور از اين آيه تو و شيعيانت هستيد . والصواعق المحرقة لابن حجر ص 96 ؛ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني ج 2 ، ص 356 - 66 ح 1125 - 1148؛كفاية الطالب للكنجي الشافعي ص 244 و 245 و 246 ؛ المناقب للخوارزمي ص 62 و 187؛ الفصول المهمة لابن الصباغ المالكي ص 107 ؛ ينابيع المودة ـ قندوزي الحنفي ـ ص 62؛ نور الأبصار ص 71 و 102 ؛ الدرالمنثورـ سيوطي ـ ج 6 ، ص 379؛ تفسير الطبري ج 3 ، ص 146؛ تذكرة الخواص لابن الجوزي ص 18؛ فتح القدير للشوكاني ج 5 ، ص 477؛ فرائد السمطين ج 1 ، ص 156 . ================================================================================ اما اي كاش به همين فسق و فجورها در حكومت ال شجره ملعونه و عباسيون و عثمانيون نيز نظري مي افكنديد . ما كه شاهان صفوي را خليفه امام و يا مرجع خود نمي دانيم اما شما چطور كه بيشتر انها را به ناحق با واژه رباني رضي الله عنه نام مي بريد . خوردن مال يتيم " منظور و مقصود غضب فدك بود , به هر دليل انهايي كه اقدام به اين كار كردند غاضب بودند و هركس ديگر كه اين كار را بكند حركتي خلاف رضايت الله سبحان تعالي كرده است . ================================================================================ منظور از رژيم كودتا همان رژيم كودتاي سقيفه بود كه گروهي كوچك بر عليه راي الله سبحان تعالي كودتا كردند . آيا تاكنون از خود پرسيده ايد كه چرا در واپسين لحظات سقيفه، وقتى چشم عمر به قبيله اسلم افتاد، فرياد برآورد كه: ديگر پيروزى ما قطعى شد: "فكان عمر يقول : ما هو إلّا أن رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر"......... ...... چه تفاوتى است ميان توده مردم مدينه كه به زور كتك چماقداران، بايد بيعت كنند و ميان قبيله اسلم كه تمام كوچه و خيابانهاى مدينه از آنان مملوّ گرديده و از هر سو براى بيعت با ابوبكر ازدحام ميكنند: "أنّ أسلم أقبلت بجماعتها حتّى تضايق بهم السكك فبايعوا أبابكر". تاريخ الطبرى: ج 2، ص 458، الشافى في الامامة: ج 3، ص 190، سفينة النجاة سرابي تنكابنى: ص 68 و بحار الأنوار: ج 28، ص 335. =========================================================================== در اينكه عدم جنگ كردن حضرت علي عليه السلام با ابي قحافه و ابن حطاب تائيد كودتاي انها را داشت خير اين چنين نيست بلكه براي اين بود كه براي سلامت ماندن اسلام ايشان مامور به اجراي وصيت حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم بودند كه همان امر الهي است مي بود و بس . اشعث بن قيس كه از سخن علي عليه السّلام خشمگين بود گفت: اى پسر ابوطالب! چرا هنگامى كه افرادى از تيم بن مرّة و بنى عدى بن كعب و پس از آنان بنو اميه با ابوبكر بيعت كردند، نجنگيدى و شمشير نزدى؟ و از هنگامى كه به عراق آمده‏اى در هر سخن و خطبه‏اى كه با ما داشته‏اى نبوده كه در پايان آن پيش از به زير آمدن از منبر نگويى كه: «به خدا سوگند! من از خود مردم به آنان سزاوارترم، از پگاه درگذشت رسول خدا همواره به من ستم شده است»؛ پس چرا در دفاع از حقت شمشير نزدى؟! علي عليه السلام فرمود: اى پسر قيس! گفتى و حال پاسخ را بشنو؛ اين ترس و فرار از مرگ نبود كه مرا از آن بازداشت، من بيش از هر كسى مى‏دانم كه آنچه نزد خداوند است برايم از دنيا و آنچه در آن است بهتر مى‏باشد؛ ولى آنچه مرا از شمشير كشيدن بازداشت وصيت و پيمان رسول خدا با من بود. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مرا از آنچه امّت پس از حضرتش با من خواهند كرد خبر داده بود؛ بنابراين هنگامى كه كردار امت را با خود ديدم بيش از آنچه از پيش مى‏دانستم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به من گفته بود، نبود. گفتم: اى رسول خدا! آنك كه چنان شود چه وصيت و سفارشي به من داريد؟ فرمود: «اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و اگر نيافتى دست نگهدار و خون خويش حفظ كن تا كه براى برپايى دين و كتاب خدا و سنت من يارانى بيابى». رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مرا خبر داد كه به زودى امّت مرا رها خواهند كرد و با فردى جز من بيعت خواهند نمود و جز مرا پيروى خواهند كرد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مرا خبر داد كه من نسبت به او مانند هارونم نسبت به موسى، و اندكى پس از حضرتش سرنوشت امّت همانند هارون و پيروانش و گوساله و گوساله پرستان خواهد شد آنك كه موسى به هارون گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى گمراه شدند، از آنان جدا نشدى، آيا مى‏خواستى مرا نافرمانى كنى؟! «گفت: اى برادر! اين قوم مرا ناتوان ساختند و نزديك بود مرا بكشند» و گفت: اى برادر! مرا سرزنش مكن، ترسيدم كه بگويى ميان بنى اسرائيل جدائى انداختى و وصيتم را بكار نبستى! يعنى هنگامى كه موسى هارون را به جاى خود بر آنان گمارد، به وى فرمود اگر گمراه شدند و يارانى يافت با آنان جهاد كند و اگر نيافت دست نگهدارد و خون خويش را حفظ كند و پراكنده‏شان نسازد. و من ترسيدم كه برادرم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به من چنين گويد كه: چرا ميان امت پراكندگى افكندى و وصيتم را به كار نبستى، به تو گفتم كه اگر يارانى نيافتى دست نگهدارى و خون خود و اهل بيت و پيروانت را حفظ كنى؟ پس از درگذشت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مردم به ابوبكر روى آوردند و با وى بيعت كردند، در حالى كه من سرگرم غسل و دفن رسول خدا بودم. سپس به قرآن پرداختم و با خود عهد بستم كه جز براى انجام نماز ردايى برنگيرم و پاى بيرون ننهم تا كه قرآن را در كتابى گرد آورم و چنين كردم، سپس فاطمه را برداشتم و دست پسرانم حسن و حسين را گرفتم و به خانه يكايك مجاهدان بدر و پيشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را در باره حقّم به خدا سوگند دادم و آنان را به يارى خويش فراخواندم، از همه آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند: سلمان، ابوذر، مقداد، و زبير. از خاندانم نيز كسى نبود تا از من پشتيبانى كند؛ حمزه در نبرد احد كشته شده بود و جعفر در نبرد موته، من بودم و دو عامى تندخوى بدبخت ناتوان خوار؛ عباس و عقيل كه تازه از كفر به اسلام روى آورده بودند. مردم مرا ناخوش داشتند و رها كردند، آن گونه كه هارون به برادرش گفت، گفتم: اى برادر! همانا كه اين قوم مرا ناتوان ساختند و نزديك بود مرا بكشند»، هارون برايم الگوى نيكويى است و عهد و پيمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم برايم حجّتى نيرومند!. الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص666، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ. المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 29، ص 468، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م. ============================================================================= پس جناب عمر حقايق مي تواند غير از انچه كه بشما گفته اند باشد و عدم متابعت خودتان با حقيقت تنها و تنها در اخرت گريبان گير خودتان خواهد شد . مسئله اينكه كي به كي توهين كرده و ايا ان اشخاص توهين شوند لياقت دفاع ميباشند از نظر اهميت در مرحله بعدي قرار ميگيرد . ما كه نبايد براي دفاع از اشخاص اخرت خود را بخطر بياندازيم . لبيك يا علي
102   نام و نام خانوادگي:  محمد عمر     -   تاريخ:   02 آذر 89
با سلام دوست عزيزي که با نام جيگول پيغام گذاشته اي... خدمت شما عرض کنم بنده سعي در يکطرفه ديدن حقايق نداشته ام، منکر آن هم نميشوم که آل رسول الله مظهر مظلوميت تاريخ بوده اند و هيچگاه به ايشان ظلم و توهين نشده است! اما اينکه اين توهين ها و خيانت ها را به خلفاي راشدين نسبت ميدهند جاي تامل دارد.قطعاً بعد از صدر اسلام زمانيکه بني اميه و بني عباس به پادشاهي رسيدند،بعضي از آن هاخود را مسلمان جا زده و به اسم اسلام بسياري از خيانت ها را کرده اند!ما هرگز يزيد را پيشواي خود نميدانيم و به جاي معاويه(با وجود اينکه حکومت را گرفت)حضرت حسن(رض)را خليفه خود ميدانيم.افراطيون در هر دو جبهه حظور دارند و همواره با گفتار هاي بيهوده شان بيشتر باعث گمراهي بنده و شما ميشوند.شما گمان ميکنيد به اهل سنت و بزرگان آنها توهين نشده است؟و يا خلفاي راشدين همواره بدون آزار و اذيت دشمنان اسلام حکومت کرده اند؟ بنده ميخواهم عرض کنم که نخير، دشمن علي(رض)دشمن عمر(رض) هم بوده و اصلاً علي(رض) و عمر(رض) با هم در يک جبهه بودند.اينکه آنها را از هم جدا کنيم اصلاً کار درستي نيست. ""حضرت اميرالمؤمنين علي(کرم الله مجهه) در کلام219 ج 4 نهج البلاغه ميفرمايد: خدا نيکي هاي عمر(رض) را پاداش داد که کجي ها را راست نمود و بيماري ها را دوا کرد-کفر و نفاق را ريشه کن نمود-و سنت پيغمبر را بر پا داشت و تبهکاري ها را پشت سر انداخت-در زمان او فتنه اي روي نداد-پاکدامن و کم عيب از دنيا رفت.نيکويي خلافت را دريافت و از شر آن پيشي گرفت.طاعت خدا را به جاي آورد و آنچنانکه سزاوار بود از خدا ترسيد. الله اکبر-چه کسي اکنون حضور دارد که ميتواند ادعا کند که اگر در زمان حضرت علي(رض)حضور داشت،آن حضرت از رفتار و کردارش ايرادي نميگرفت؟آيا کسي از شيعيان يا اهل سنت هست که بتواند ايمان خود را با اسلام علي(رض)محک بزند؟آن کسي که بيشترين انقاد را از خودش ميکرد و سر خود را تا گردن در تنور روشن فرو ميکرد و به نفس خود ميفرمود بچش اي علي، اينست جزاي کسي که ايتام و مسکين ها را فراموش کند. و در خطبه شقشقيه اين چنين عليه مردم و حکومت آن زمان ميتازد،اکنون در اينجا و پس از فوت عمر(رض) هم اين چنين او را ميستايد.آري، به راستي که علي(رض) راستگو بود و هم خوبي ها و کرامات را ميگفت و هم بدي ها را فرياد ميزد تا جاييکه نفس خود را هم متهم ميکند!!! حق با شماست،اگر همينگونه سايت را ترک کنم ميگويند حتماً جوابي نداشته،اما شما مطمئن باشيد جز کج فهم ها اين خيال باطل را نخواهند کرد و من چون با دايل آپ کانکت ميشوم،و وقتم هم تنگ است و بايد خيلي وقت بگذارم تا کانکت شوم و مطلبي بنويسم آمدن در سايت برايم سخت است.کما اينکه آن بهره اي را هم که مد نظرم بود نتوانستم از اينجا بگيرم. و شما جناب مجيد علي اينکه آيات قرآن را چنين تعبير کرده ايد حتماً دليل موثقي داشته ايد،اما اي برادر بدان که ما نيز معتقديم که در قرآن آياتي نازل شده است که دلالت بر شان والاي مقام حضرات ابوبکر و عمر و عايشه(رضي الله تعالي عنهم)دارند.ما نيز اين چنين تعبير ميکنيم که در قرآن اين بزرگان ستايش شده اند. حال نه من ميتوانم به شما بگويم که تعبيرتان اشتباه است و نه شما ميتوانيد به بنده اين چنين بگوييد! بنده خود مقتل عربي را نه خوانده ام و نه ديدهام(يعني به دنبال آن گشتم اما نسخه اصلي را گير نياوردم)، اما آن را در روز عاشورا حسينيه کربلايي ها در چهار راه گلو بندک به زبان عربي بلند پخش ميکند و زمانيکه ديدم چند نفر از اعراب با هم در مورد اين مساله بحث ميکنند و علت را از آنان جويا شدم آن ها به من اين چنين گفتند که در مقتل اين چنين نوشته!و هرچه من قبول نميکردم آن ها اصرار ميکردند!!!شايد هم حق با شما باشد،البته بنده از منبع موثقي آن را نشنيده ام و براي خود من هم جاي شک دارد.اگر آدرسي از متن اصل مقتل را داريد و به من هم بدهيد بسيار ممنون ميشوم. پس جناب عمر حقايق مي تواند غير از انچه كه بشما گفته اند باشد و عدم متابعت خودتان با حقيقت تنها و تنها در اخرت گريبان گير خودتان خواهد شد . به نظر بنده خداوند مارا در آخرت به خاطر نداشتن منابع دقيق تاريخي مؤاخذه نخواهد کرد،بلکه تا کتابي همچون قرآن داريم همگي بايد به اين کتاب تمسک بجوييم تا گمراه نشويم و در آخرت نيز توشه اي جمع کرده باشيم! من کلمه لا اله الا الله/محمد رسول الله را بارها در قرآن خوانده ام.اما هيچ کجاي آن نديدم که نوشته باشد علي ولي الله در قرآن خوانده ام که روي گرداندن از رسالت محمد کفر است اما هيچ کجاي آن نخواندم روي گرداندن از ولايت علي گمراهيست اصل توحيد(الله)،نبوت(محمد)و معاد(قيامت) را در قرآن خوانده ام، اما آيه اي از امامت و ولايت(علي)نديدم که بخواهم به آن ايمان داشته باشم و آن را همچون شيعيان به عنوان يک اصل ديني بپذيرم.چون اگر اصلي ديني بود حتماً آيه اي صريح و روشن در قرآن از آن وجود داشت و مانند آيه محمد رسول الله صريحاً مينوشت علي ولي الله تا هر خواننده اي در کوره راه ترين بيابان هم که باشد،تنها با خواندن قرآن مانند اصل نبوت به آن ايمان آورد و اينکه شيعيان ميگويند در قرآن به ولايت علي(رض) اشاره شده است را هم قبول ندارم زيرا اصل دين بايد در کتاب خدا صريح بيان شده باشد نه با اشاره!!پس امامت و ولايت علي(رض) از اصول و واجبات دين نيست که اعتقاد نداشتن به آن مستوجب عذاب و عقاب آخرت باشد. مع السلام و رحمة الله
103   نام و نام خانوادگي:  زهرا     -   تاريخ:   02 آذر 89
باسلام
جناب آقاي عمر
=>در دين خدا تناقض وجود ندارد.
من واقعا متاسفم که شما به جاي حل مساله صورت سوال را پاک ميکنيد.بعضي افراد با روايتهاي ساختگي و شيعه نشان دادن خود سعي در تضعيف مذهب شيعه را داشتند که ما صدالبته آنها را قبول نداريم بنابراين اين موجب ايجاد تناقض نميشود.اما شما صحاحتان را قبول داريد،تمام و کمال و بعد از قرآن صحيحترين کتاب شما ميباشد و هرچه در آن باشد حق است (از نظر شما).(نگوييد اين اعتقاذ را نداريد که اين اقرار علماي خودتان است!)با توجه به موارد فوق،لطفا يک نمونه از تناقضاتي که در مذهب ما وجود دارد را نام ببريد.(از منابع معتبر،با صداقت،بي تصرف!)
در ضمن،شما فرموديد:«تا بخواهيم دنبال کشف حقيقت مطلب در اين تناقض ها بگرديم و تاريخ را حلاجي کنيم اصل هدف زندگاني و عمرخود را از دست داده ايم.»از نظر شما اصل هدف زندگاني ما چيست؟آيا هدفمان جز جلب رضايت ذات مقدس احديت و عاقبت به خير شدن است؟آيا براي عاقبت به خير شدن نبايد راه حق را شناخت؟آيا براي شناخت راه حق نمي ارزد زمان صرف کنيم؟به نظر من در جستجوي راه حق بودن تا آخرين لحظات عمر صدبرابر بهتر از يک عمر در جهالت بودن و اصرار ورزيدن بر راه باطل است.مگر دين خدا بيش از يک دين است؟
يا علي
104   نام و نام خانوادگي:  شاه عباس صفوي کبير (رضي الله عنه)     -   تاريخ:   02 آذر 89
بسم رب الحيدر سخني با جناب محمد عمر گرچه جواب سوالات و نيز پاسخ هاي شما به طور مکرر در همين سايت آمده است ولي بنده نيز چند کلامي را عرض مي کنم 1 – در صحت روايت شکي نيست خودت رو به خواب نزن ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 2 – خودت ميگي اگه دکتر تشخيص بده . آخه عمر چيش به پزشکي . اون که حتي به ناداني خودش هم اعتراف کرده حالا تو مياي اونو ميکني دکتر . اين هم سند ناداني او http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=2143 البته در رسم اهل بدعت همه ميتونن دکتر باشن مثل دکتر عمر و دکترملا زاده و ............. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 3 – اگر منظورت از ؟؟؟ زاده بودن به عمر برميگردد اثباتش در کتابهاي خودتان هم هست . ميتوني به اين صفحه مراجعه کني http://omar-obe.blogfa.com/post-1.aspx اگر هم هر کس ديگري است بگو تا دوستان برات اثباتش کنن . --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 4 – به نظر شما چه کسي آزادانه تر از عمر فساد کرد . ( تهمت هذيان به پيامبر (ص) – غصب جانشيني پيامبر (ص) – غصب حق علي (ع) در عين اقرار به ناداني خود در برابر ايشان – بدعت گذاري هاي فراوان در دين پيامبر (ص) – حمله به خانه بانوي دو عالم و گرفتن بيعت زوري - کشتار فجيع ايرانيان در زمان حمله به ايران و .................... ) ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ 5- به نظر شما چه کسي بيشتر از عمر از زنان خوشش مي آمد محمد بن سعد در الطبقات الكبرى مى‌نويسد: أَنَّ عَاتِكَةَ بِنْتَ زَيْدٍ كَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بنِ أَبي بَكْرٍ، فَمَاتَ عَنْهَا وَاشْتَرَطَ عَلَيْهَا أَلاَّ تَزَوَّجَ بَعْدَهُ، فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لاَ تَزَوَّجُ، وَجَعَلَ الرجَالُ يَخْطِبُونَهَا وَجَعَلَتْ تَأْبَى، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لِوَلِيهَا: اذْكُرْنِي لَهَا، فَذَكَرَهُ لَهَا فَأَبَتْ عَلى عُمَرَ أَيْضَاً، فَقَالَ عُمَرُ: زَوجْنِيهَا: فَزَوَّجَهُ إِيَّاهَا، فَأَتَاهَا عُمَرُ فَدَخَلَ عَلَيْهَا فَعَارَكَهَا حَتَّى غَلَبَهَا عَلى نَفْسِهَا فَنَكَحَهَا، فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: أُفَ أُفَ أُفَ، أَفَّفَ بها ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَتَرَكَهَا لاَ يَأْتِيهَا، فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ مَوْلاَةً لَهَا أَنْ تَعَالَ فَإِني سَأَتَهِيَّأُ لَكَ. علي بن زيد مى‌گويد: عاتكه دختر زيد، همسر عبد الله بن ابوبكر بود،‌ و عبد الله با او شرط كرده بود كه اگر او مُرد، شوهر نكند. عاتكه پس از مرگ عبد الله بدون شوهر مانده بود و هر كس از وى خواستگارى مى‌‌كرد، نمى‌پذيرفت، عمر به كسى كه ولايت بر عاتكه داشت گفت كه براى من از او خواستگارى كن، آن زن عمر را نيز قبول نكرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من دربياور. مراسم ازدواج انجام شد، عمر بر او وارد و با وى درگير شد تا سرانجام با زور با وى همبستر شد. هنگامى كه كارش تمام شد، عاتكه با اظهار نفرت چندين مرتبه گفت: اُف اُف... سپس عمر خارج شد و نزد وى بازنگشت تا آن كه عاتكه كنيزش را فرستاد و به عمر گفت: بيا من در اختيار تو هستم. الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 265، ناشر: دار صادر - بيروت. ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 6 – به نظر شما چه کسي بيشتر از عمر حق يتيم را خورد ( غصب فدک يعني مال يتيمان آل محمد عليهم السلام ) ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 7- آيا اين شخص فاسد،فاسق و ترسو و نادان و ؟؟؟ زاده و ديوانه اي که شرابخوار هم بوده و به پيامبر خدا توهين مي کند مي تواند خود را پيرو پيامبر ( ص) بنامد . آيا اين ميتواند يک مسلمان واقعي باشد . ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 8 - آيا واقعاً باور داريد چنين شخصي براي حضرت پيامبر ( ص) و اسلام دلسوزي کرده باشد و ياريگر اسلام باشد .بنده به شما عرض ميکنم که نخير -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 9 – اگر علماي شيعه چند صد سال است که ميتوانند راحت تر معارف ناب شيعه را گسترش دهند ولي تمامي به ظاهرعلماي اهل بدعت 1400 سال است که در دربار تمامي شاهان فاسق ميخورند و ميخوابند و دستور قتل شيعه را مي دهند . ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 10– براي پي بردن به وجود اوهام و کفريات و اسرايليات ميتواني به کتاب صحيح بخاري مراجعه کني . ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ 11- براي پي بردن به علت ارادت شيعيان يا حد اقل بنده حقير به صفحه http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1748 و نظر شماره 179 خود بنده مراجعه کن . الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي ابن ابيطالب عليه السلام
105   نام و نام خانوادگي:  جيگول     -   تاريخ:   02 آذر 89
جناب محمد عمر

1- به نظر من دوباره شما داريد بهانه گيري مي کنيد براي اينکه امروزه فن اوري امده به نام adsl که به نظر شخص بنده هزينه ان بسيار به صرفه بوده و از اينترنت dialup هم خيلي به صرفه تر هست در ضمن شما که اينقدر تعصبي هستيد و به دين خود افتخار مي کنيد فکر نکنم اين هزينه براي شما اهميت داشته باشد در دين يا بايد پول اهميت داشته باشد يا اخرت
2 - من از لحاظ اطلاعات مذهبي انچنان قوي نيستم مثلا بزرگواران ديگر در اين سايت وقتي اين سايت رو ديدم بسيار برام جالب بود و بحث ها را به صورت روزانه پيگيري مي کنم و بايد خدمت شما عرض کنم که من هم با اهانت به بزرگان دين مخالف هستم من هم تصميم گرفتم در دين خود تحقيق کنم و يه دين کامل رو انتخاب کنم در مورد دين بهائيت تحقيق کردم به نظر من واقعا يه دين خنده دار و مزحکي بود و الان هم مي خوام در مورد اهل سنت مطالعه کنم و از شما يک خواهش عاحزانه دارم شما که مي گوييد در دين خود تحقيق کرده ايد و اطلاعات کاملي داريد لطف کنيد به اين سوال هايي که اين چند روز براي من پيش امده است با سند و مدرک و به قول معروف يه جواب دندان شکن مي خواهم بشنوم تا شايد ما هم به دين شما گرايش پيدا کرديم
سوال ها به شرح زير مي باشد
1- در جاهاي مختلف در اين سايت ديدم که شما (منظور از شما اهل تسنن هست ) گفتيد که هيچ ايه اي بر خلافت امير المومنين علي (ع) نازل نشده است من هم به قران اشنايي ندارم سالي يه بار هم لاي ان را باز هم نمي کنم شما که تحقيق کرده ايد بگوييد ايا ايه بر خلافت ابوبکر و عمر نازل شده است يا خير ؟
2- در جاي ديگر در اين سايت خواندم که جناب عمر (رضي الله عنه ) تشخيص دادند که پيامبر در بستر بيماري هستند و شايد کلام درستي از زبان ايشان جاري نشود براي همين از وصيت پيامبر اکرم جلوگيري کردند حال براي من اين سوال پيش امده که مگر پيامبر در غدير خم در سلامت جسماني کامل به سر نمي بردند مگر در غدير خم پيامبر نفرمودند هر کس که من مولاي اويم علي مولاي اوست ؟؟؟؟؟
3 - سوال ديگري که مطرح است اين است که شما حضرت علي (ع) را به عنوان خليفه چهارم قبول داريد من مي خواهم بدانم که اگر ابوبکر و عمر و ... بر علي (ع) افضل و برتر هستند در حکومت و دين مداري پس چرا وقتي که در کار حکومت باز مي ماند به سراغ حضرت علي (ع) مي امدند ؟؟؟؟؟

لطف کنيد به اين سوال ها جواب با منبع و سند بدهيد با مثال هاي مختلف هم سعي بر لا پوشاني موضوع نکنيد
106   نام و نام خانوادگي:  فاروق     -   تاريخ:   02 آذر 89
با سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي دوستان

از خداوند متعال و كريم و رحيم خواستارم كه به همه (اول خودم ) را به راه راست هدايت نمايد .
از تمامي دوستاني كه اين مطالب را با استفاده از اسناد جعلي و گفتاري پوچ مي نويسند خواهشمندم يك بار يك مروري بر نوشته هاي خود بياندازند آيا خودشان اين مطالب را باور دارند ؟
آنهايي كه مي گويند ياران پاك رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بجز حضرت علي (رض) و فرزندانش همه بد ،‌قاتل ،‌ فرصت طلب و مال اندوز بوده اند دارند بصورت مستقيم و يا غير مستقيم به رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم نيز توهين مي كنند . باز توهين به رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم توهين به خدا عز و جل مي شود .
شايد برادران بگويند كه دارم اغراق و يا افراط مي كنم ولي :
آيا اين سئوالات را تا حالا از خود پرسيده ايم ؟
1- اين چه پيامبري است كه با فردي سفر مي كند كه جز خيانتكاري بيش نيست ؟
2- اين چه پيامبري است كه زني دارد كه در حق او خيانت مي كند ؟
3- قرآن چه كتابي است كه در سوره نور براعت شخصي را ذكر مي كند در حالي اشتباه است ؟
4- اين چه پيامبري است كه از دشمن خدا و اسلام همسر بر مي گزيند ؟
5- نعوذبالله اين چه خدايي است كه به پيامبرش مي فرمايد با يك زن خلافكار ازدواج كند ؟
6- وقتي كه حضرت فاطمه س را به قتل مي رساندند غيرت حضرت علي رض(شير خدا ، فاتح خيبر) كجا رفت ؟
7- وقتي حضرت عمر رض دشمن اسلام شد چرا حضرت علي رض از او دخترش (همسر حضرت عمر رض) پس نگرفت ؟
8- اين چه پيامبري است كه دشمنان را محب ترين دوستان خود معرفي مي كرد ؟ وقتي از آن حضرت پرسيدند از بين زنان چه كسي را بيشتر دوست داري . فرمودند : عايشه . پرسيدند از ميان مردان : فرمودند پدرش . گفتند ديگر . فرمودند : عمر بن خطاب .
9- نعوذبالله اين چه خدايي است كه در قرآن از ياران رسوال الله ص با خشنودي ياد مي كند ؟
10-چرا حضرت علي رض با آن همه مردانگي در برابر چند تا خائن سكوت كردند ؟

آيا خداوند آگاه تر از همه ي ما ها نيست ؟
آيا خداوند اجازه مي دهد چند تا فرصت طلب دينش را در دست بگيرند ؟
آيا خداوند در زمان ظلم و ستم آنان حاضر نبودند ؟
آيا اين همه جان فشاني ،‌ آن همه از خودگذشتگي فقط براي خلافت بود ؟

برادران اين اشتباه ماست كه فكر مي كنيم چون حضرت ابوبكر رض بعد از حضرت رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به خلافت رسيد پس فاسد است و دختر ايشان ام المومنين عايشه چون دختر ابوبكر رض است فاسد است .
حضرت عمر رض چون ايران را گرفتند پس حضرت عمر رض نيز فاسد است .
حضرت عثمان چون بعد از حضرت عمر رض خليفه شدند پس او نيز فاسد است .

كاش مي فهميدم در بين آن برزگواران (رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم و يارانش و اهل بيتش) چيزي جز صميمت ،‌دوستي ،‌عفاف و از خود گذشتگي نبود

قضاوت با شماست .

الهم صل علي محمد و آل محمد و صحبي و سلم
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
107   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   03 آذر 89
با سلام فرغ خان برو كشكتو بساب قبلاً جوابتو داديم برو بخوان تا بفهمي : اما جواب كوتاه . 2- اين چه پيامبري است كه زني دارد كه در حق او خيانت مي كند ؟ ( خيانت ( جنسي نه ولي كافر حضرت لوط , حضرت نوح و حضرت .... صلي الله عليه و اله و سلم ) 3- قرآن چه كتابي است كه در سوره نور براعت شخصي را ذكر مي كند در حالي اشتباه است ؟ 4- اين چه پيامبري است كه از دشمن خدا و اسلام همسر بر مي گزيند ؟ حضرت لوط , حضرت نوح و حضرت .... صلي الله عليه و اله و سلم ) 5- نعوذبالله اين چه خدايي است كه به پيامبرش مي فرمايد با يك زن خلافكار ازدواج كند ؟ ( خلافكار جنسي نه ولي كافر حضرت لوط , حضرت نوح و حضرت .... صلي الله عليه و اله و سلم ) 6- وقتي كه حضرت فاطمه س را به قتل مي رساندند غيرت حضرت علي رض(شير خدا ، فاتح خيبر) كجا رفت ؟ ( اول تو بگو چرا حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد قرباني كردن فرزندش حضرت اسماعيل از خداوند تقاضاي برائت از اين كار را نكرد بعد سوال كن ) لبيك يا علي
108   نام و نام خانوادگي:  رزمنده     -   تاريخ:   03 آذر 89
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب والائمة المعصومين عليهما السلام

عيد غدير بر تمامي شيعيان اميرالمؤمنين مبارک باد
109   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   03 آذر 89
جناب فاروق فرموده‌ايد «اسناد جعلي». لطفا مشخص فرمائيد کدام سند جعلي است. در غير اين صورت تودهني ما را پذيرا باشيد. ******** «1- اين چه پيامبري است كه با فردي سفر مي كند كه جز خيانتكاري بيش نيست ؟» >>> حضرت عيسي (عليه السلام) و حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله). که با خيانتکاراني چون پطرس و يهودا و ابوبکر سفر کردند. ***** «2- اين چه پيامبري است كه زني دارد كه در حق او خيانت مي كند ؟» >>>«ضرب الله مثلا للذين كفروا امراه نوح وامراه لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما» ***** «3- قرآن چه كتابي است كه در سوره نور براعت شخصي را ذكر مي كند در حالي اشتباه است ؟» >>> قرآن کتابي است خالي از اشتباه که برائت حضرت ماريه قبطي (رحمة الله عليها) از تهمت زشت عائشه ذکر مي‌کند. ***** «4- اين چه پيامبري است كه از دشمن خدا و اسلام همسر بر مي گزيند ؟» >>>«...وقالوا لا تخف ولاتحزن انا منجوك واهلك الا امراتك كانت من الغابرين» ***** «5- نعوذبالله اين چه خدايي است كه به پيامبرش مي فرمايد با يك زن خلافكار ازدواج كند ؟» >>>«...قالوا نحن اعلم بمن فيها لننجينه واهله الا امراته كانت من الغابرين» ***** «6- وقتي كه حضرت فاطمه س را به قتل مي رساندند غيرت حضرت علي رض(شير خدا ، فاتح خيبر) كجا رفت ؟» >>> بر بالاي سر عمر رفت. و سپس آن را در هوا چرخانيده و بر زمين کوفت. ***** «7- وقتي حضرت عمر رض دشمن اسلام شد چرا حضرت علي رض از او دخترش (همسر حضرت عمر رض) پس نگرفت ؟» >>> ايشان دختر ابوبکر را به همان دليل پس نگرفت که مزاحم دخترش آسيه (رحمة الله عليها) را از فرعون پس نگرفت. ***** «8- اين چه پيامبري است كه دشمنان را محب ترين دوستان خود معرفي مي كرد ؟ وقتي از آن حضرت پرسيدند از بين زنان چه كسي را بيشتر دوست داري . فرمودند : عايشه . پرسيدند از ميان مردان : فرمودند پدرش . گفتند ديگر . فرمودند : عمر بن خطاب .» >>> از آنجا كه دروغگو كم حافظه مى‏شود مى‏بينيم وقتى عمر سهم اسامة‏بن زيد را بيشتر از پسرش عبد اللّه مى‏دهد و او اعتراض مى‏كند و علت را مى‏پرسد، مى‏گويد: «... لأنّ زيدا كان احب إلى رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم من ابيك وكان اسامة احب إلى رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم منك فآثرت حب رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم على حبى»(سنن ترمذي، ج 5 ص 634، كتاب المناقب، باب 40، ح 3813.) دليل عمر اين است كه چون زيد نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از پدرت محبوبتر بود و اسامه نزد آن حضرت از تو. لذا محبت او را بر محبت خودم برگزيدم. ***** «9- نعوذبالله اين چه خدايي است كه در قرآن از ياران رسوال الله ص با خشنودي ياد مي كند ؟» همان خداوندي است که ما را سفارش به الگوگيري از ياران حضرت عيسي(عليه السلام) مي‌کند: «يا ايها الذين آمنوا كونوا انصار الله كما قال عيسي ابن مريم للحواريين من انصاري الي الله قال الحواريون نحن انصار الله...» >>> راستي مگر پطرس و يهودا هم از حواريون نبودند؟ ***** «10-چرا حضرت علي رض با آن همه مردانگي در برابر چند تا خائن سكوت كردند ؟» >>>به همان دليل که حضرت هارون (عليه السلام) با آن همه مردانگي سکوت کردند: «...قال ابن ام ان القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني...» ***** +++يا خداوند آگاه تر از همه ي ما ها نيست ؟ ---> آري. و همان خداوند آگاه ما را امر به استفاده از عقلمان کرده است. +++آيا خداوند اجازه مي دهد چند تا فرصت طلب دينش را در دست بگيرند ؟ ---> پس با اين حساب شاهان و حاکمان کنوني جهان اسلام همگي صالح و متدين هستند!!! +++آيا خداوند در زمان ظلم و ستم آنان حاضر نبودند ؟ ---> حاضر بود. شکي داري؟ +++آيا اين همه جان فشاني ،‌ آن همه از خودگذشتگي فقط براي خلافت بود ---> فرار از احد جان فشاني بود يا فرار از حنين؟ ********** «كاش مي فهميدم در بين آن برزگواران (رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم و يارانش و اهل بيتش) چيزي جز صميمت ،‌دوستي ،‌عفاف و از خود گذشتگي نبود»!!!! *** «عايشه مى‏گويد: همسران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شبها براى قضاى حاجت به بيابان مى‏رفتند. عمر به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏گفت: زنهايت را در حجاب كن ولى رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين نمى‏كرد (گوش به حرف عمر نمى‏داد!). شبى از شبها سودة دختر زمعه، همسر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه زنى بلند قد بود بيرون رفت. عمر فرياد زد: اى سوده ترا شناختيم - به جهت حرصى كه براى نزول آيه حجاب داشت (اين كار را كرد). آنگاه آيه حجاب نازل شد.» (الف - صحيح بخارى، ج 1 ص 49، كتاب الوضوء، باب خروج النساء إلى البراز، و مشابه آن در ج 8 ص 66، كتاب الاستئذان، باب آية الحجاب.) **** چقدر عمر با عفت بود!!! جناب فاروق مجبوري از يک جاهل پيروي کني؟ يا علي
110   نام و نام خانوادگي:  thaniashar     -   تاريخ:   04 آذر 89
با سلام و تبريك عيد سعيد غدير
بخشهايي از اين مقاله علمي رو مطالعه كردم و واقعا لذت بردم
موفقيت
111   نام و نام خانوادگي:  زهرا     -   تاريخ:   04 آذر 89
باسلام
جناب آقاي فاروق
فرموديد:«آنهايي كه مي گويند ياران پاك رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بجز حضرت علي (رض) و فرزندانش همه بد ،‌قاتل ،‌ فرصت طلب و مال اندوز بوده اند دارند بصورت مستقيم و يا غير مستقيم به رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم نيز توهين مي كنند »ميشود بگوييد اين حرف را از کجا آورده ايد؟ما به هيچ وجه به اين موضوع اعتقاد نداريم!پس ياران با وفايي چون سلمان فارسي و مقداد و ابوذر و ياسر و ... -که درود خداوند بر آنان باد-چه ميشوند؟اعتقاد ما درمورد عدالت اصحاب اين است که اطراف پيامبر رحمت (ص) افرادي منافق هم حضور داشتند و تمام اصحاب معصوم نبوده اندو عده اي از آنان حتي در قرآن هم مورد تذکر واقع گرفته اند و صدالبته خود شخص پيامبر هم از آنها آگاه بودند.حال کجاي اين اعتقاد به معناي قاتل و بد و فرصت طلب و مال اندوز بودن همه اصحاب بجز امام علي عليه السلام و فرزندانشان است؟
فرموديد:«برادران اين اشتباه ماست كه فكر مي كنيم چون حضرت ابوبكر رض بعد از حضرت رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به خلافت رسيد پس فاسد است و دختر ايشان ام المومنين عايشه چون دختر ابوبكر رض است فاسد است .
حضرت عمر رض چون ايران را گرفتند پس حضرت عمر رض نيز فاسد است .
حضرت عثمان چون بعد از حضرت عمر رض خليفه شدند پس او نيز فاسد است . »باز هم سخت در اشتباهيد!دلايل ما بر ناحق بودن ابوبکر و عمر و عثمان و عايشه چيزي فراتر از اينهاست...مگر صرفا نسبت فاميلي موجب فساد و يا برحق بودن يک فرد ميشود؟اگر کتب تاريخي و صحاحتان را هم به دقت مطالعه کنيد ميتوانيد از لابه لاي آن کلمات هزاران خصوصيت بد از خلفايتان دربياوريد!نميتوان تک تک آنها را نام برد ولي اگر واقعا فرد منطقي باشيد ميتوانيد به اين آدرسها مراجعه کنيد:
طبقات الکبري ابن اسعد-ج8-ص212
طبقات الکبري ابن اسعد-ج1-ص37
صحيح مسلم-ج3-ص64
مسند امام احمدبن حنبل-ج6-ص115
صحيح بخاري-ج7-ص8
صحيح بخاري-ج6-ص46
صحيح مسلم-ج5-ص155
مناقب الخوارزمي-ص39
صحيح بخاري-ج1-ص88 و سپس صحيح مسلم-ج1-ص193
صحيح ترمذي-ج4-ص660 و زرکشي-ص73
.
.
.
و من اميدوارم که شما با چشم باز و دلي آماده پذيرش صراط مستقيم و به دور از تعصبات به اين آدرسها مراجعه کنيد که کافي هستند براي نقض خلفايتان...
و به آقا/خانم جيگول هم پيشنهاد ميکنم مطالعاتي پيرامون وهابيت هم انجام بدهند که در واقع هم مذهبي مضحک و هم گريه دار است...آن وقت است که قدر مذهب شيعه را به مراتب بيشتر ميدانيم و اين جمله پيوسته بر زبانمان خواهد بود
الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما کنا لنهتدي لو لا ان هدانا الله
يا علي
112   نام و نام خانوادگي:  نويد از مشهد     -   تاريخ:   05 آذر 89
با تشكر از زحمات استاد حسيني قزويني و دست اندركاران اين مجموعه.
بزرگترين اشتباه كساني كه نميخواهند بپذيرند اين است كه به جاي اينكه اول گوش كنند بعد بررسي و تدبر و بعد نتيجه گيري اول ميگويند فلان مطلب قطعاَ اينگونه است بعد هر چه كه با گفته شان تناقض داشته باشد پس يا سند ندارد يا سندش مخدوش مجعول موضوع و ضعيف و ... است.
من پيشنهاد ميكنم هرچند اين مطالب در ابتدا به كامتان شيرين نيايد ولي به آدرسها مراجعه بفرماييد شايد گروه محترم پاسخ به سوالات راست گفته باشند" و منهم الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه" .
در ضمن بنده هم در دانشگاه دوستان زيادي از برادران اهل سنت دارم كه در هر بار ديدار يكديگر را در آغوش گرفته و مصافحه ميكنيم.
113   نام و نام خانوادگي:  محمدعمر     -   تاريخ:   05 آذر 89
با سلام ابتدا براي بحث اخيري که اين مساله پيش آمده است که اين چه پيامبريست و آن چه خداييست و آن چه علي ايست؟خدمت دوستان اهل تشيع عرض کنم که : حضرت عيسي ناصري(ع)که به انتخاب بهترين دوست و حضرت نوح(ع) و لوط(ع) که به انخاب بهترين همسر، امت خويش را امر نکرده بودند(زيرا ما معتقديم در آن زمان دين خداوند بسيار کلي تر بيان ميشد و هنوز به بحث خانواده طيبه و احسن نرسيده بود)،همه ميدانيم که بحث خانواده در اسلام مطرح شد. اما آيا ميشود که حضرت محمد(ص) که مظهر کامل اسلام بود و امت خويش را به انتخاب بهترين دوست و همسر امر ميکند(کسيکه تا خودش در آن روز خرما خورده باشد، کس ديگري را به نخوردن خرما منع نميکند) بيايد کاري را کند که خودش وصيت کرده انجام ندهيد؟ خداييش جاي شک کردن ندارد ديگر!!!! و دوستاني که ميفرمايند عمر(رض)به خانه علي هجوم برد و در خانه را شکست(با يک حساب دودوتا چهارتا) عرض ميکنم که حضرت عمر(رض) در سن 63 سالگي شهيد شد در حاليکه ده سال و شش ماه و چهار روز خلافت فرمود. يعني در آن زمان که به خانه حضرت علي هجوم برد 53سال داشت(يعني يک ريش سفيدي که ده سال بيشتر به آخر عمرش نمانده است) در حاليکه حيدر کرار(رض) در زمان فوت رسول الله سي و سه سال داشت (محمد-ص- در چهل سالگي پيامبر شد و علي-رض-در ده سالگي مسلمان شد،سي سال اختلاف سني با رسول الله) حال اگر به قول شما حضرت علي(رض) و حضرت عمر(رض) با هم درگير شده اند، چگونه است که علي(رض)که قاتل امربن عبدود هاست در سن سي و سه سالگي نتوانسته است يک ريش سفيد را با ضربه اي بکشد؟ ممکن است بگوييد تعداد آنها زيادتر بود،خوب، اولاً خود شما اعتقاد داريد که حضرت علي(رض) در دره اي پايين ميرود و تا غروب خورشيد لشکر جنيان کافر را ميکشد،چرا از پس چند نفر بر نيامد؟چرا بعداً که حضرت عمر(رض) خليفه شد و با وي تنها در يک اتاق راجع به مسايل سياسي آن زمان مشورت ميکردند به عمر(رض) نفرمود تو همسر مرا شهيد کردي و اکنون ميخواهم تورا بکشم و انتقام بگيرم، برخيز و دست به شمشير ببر تا با هم تسويه حساب کنيم؟ چرا علي(رض) زمانيکه عمر(رض)ميخواهد به مصر لشکر کشي کند درخطبه 134نهج البلاغه(چاپ دفتر نشر و فرهنگ اسلامي/جلد سبز رنگ/ترجمه محمدتقي جعفري/ترجمه علي جعفري) به او ميفرمايد: هرگاه خود به سوي دشمن حرکت کني و روياروي خصم قرارگيري و شکست بخوري، براي مسلمانان پناهي در هيچ جايي از شهر هايشان نخواهد ماند. و بعد از تو مرجعي براي آنان نيست که به او رجوع کنند. پس مردي دلاور به طرف دشمن بفرست و کساني را به همراه او بسيج کن که آزمايش شده و سختي ها ديده و خيرخواه باشند. اگر خدا وند تورا بر دشمن پيروز ساخت، اين مقصود تو است و اگر به اين مقصود نرسيدي باز تکيه گاه و پناهگاه مسلمين خواهي بود. در اين جا خط به خط کلام فوق را با هم مرور ميکنيم : هرگاه خود به سوي دشمن حرکت کني : يعني قطعاً حضرت علي(رض) مصريان را دشمنان دين خدا و پيروان اين دين ميدانستند. روياروي خصم قرارگيري و شکست بخوري، براي مسلمانان پناهي در هيچ جايي از شهر هايشان نخواهد ماند : يعني حضرت علي(رض) خليفه وقت(رض) را پناه مسلمين ميدانست و پيروانش را مسلمان ميدانست(نه به قول شما که ميگوييد "مشرکان عمري") و در آن زمان تمامي شهر ها و بلاد خليفه وقت را قبول داشتند(حال نميدانيم شيعيان-که ادعا ميکنيد از خود زمان رسول الله وجود داشتند-و خليفه دوم را قبول نداشتند)در کدام شهر هاي اسلامي زندگي ميکردند؟ و بعد از تو مرجعي براي آنان نيست که به او رجوع کنند : يعني علي(رض)،عمر(رض)را مرجع مسلمانان ميدانست الله اکبر. مگر مسلمانان به جز قرآن و سنت و اهل بيت(رض) مرجع ديگري دارند که از رسول الله به ارث برده باشند؟ و مگر ميشود که علي(رض) کسي را مرجع مسلمانان بداند در حاليکه نه قرآن ميدانست نه سنت و نه حرمت اهل بيت را حفظ کرده باشد؟ پس بنا به فرمايش حضرت علي(رض)، عمر(رض) هم مطابق قرآن بود و هم سنت و هم دوست و يار شفيق اهل بيت(رض) پس مردي دلاور به طرف دشمن بفرست و کساني را به همراه او بسيج کن که آزمايش شده و سختي ها ديده و خيرخواه باشند : چرا حضرت علي(رض) از کسيکه نعوذ بالله نه ميداند مردي چيست و نه ميداند دلاوري چيست و خير خواه امت هم نبوده و در آزمايش هاي آن زمان رد شده باشد ميخواهد سر لشکري با اين صفات براي ياري دين خدا و جنگ با دشمنان(که دليل دشمن بودن آن ها را هم گفتيم) انتخاب کند و به جاي خود بفرستد؟ و از طرف ديگر معناي فرمايش حضرت علي(رض) چنين است که او را به جاي خود بفرست ،يعني او نيز مانند تو باشد و بتواند کاري را که تو ميخواهي انجام دهي انجام دهد. پس بنا به فرمايش حضرت علي(رض)، عمر(رض) مردي دلاور،آزمايش شده و خير خواه مسلمين بود. اگر خدا وند تورا بر دشمن پيروز ساخت، اين مقصود تو است : يعني مقصود عمر(رض) پيروزي (دين) خداوند بر دشمنان(همان مصريان) است و مقصود عمر(رض) مقصود خداوند و مورد پسند خداوند هم هست . و اگر به اين مقصود نرسيدي باز تکيه گاه و پناهگاه مسلمين خواهي بود. : يعني اي عمر اگر لشکر تو(بدون رفتن خودت)شکست هم ميخورند، باز تو زنده مانده اي و براي مسلمانان تکيه گاه و سرپناه باقي خواهي ماند، يعني اي عمر تو چه پيروز شوي و چه شکست بخوري بازهم تکيه گاه و سرپناه مسلمين هستي. پس بنا به فرمايش حضرت علي(رض)،عمر(رض) تکيه گاه و سر پناه مسلمين(نه بازهم به قول شما "مشرکان عمري") است. (اين هم گوشه اي از روش تحقيق بنده و منطق دودوتا چهارتا براي پذيرش مذهب اهل سنت و همانطور که عرض کردم بنده در تاريخ دست و پا نزدم و کلاف تاريخ را به دور خود نپيچاندم) اما برادر فاروق، شما فرموديد : آيا خداوند اجازه مي دهد چند تا فرصت طلب دينش را در دست بگيرند ؟ به نظر بنده خداوند اجازه اين کار را نميدهد، اما اگر خود مردم ساکت بنشينند و به هرکس که عمامه اي سر خود گذاشت و دم از اسلام و حضرت محمد(ص) زد، کور کورانه نداي لبيک بدهند و بدون اينکه ريش اورا بکشند و اورا مورد بازخواست قرار دهند هرچه گفت بپذيرند، خداوند آن ها در جهل خود نگاه ميدارد. با استناد به آيه شريفه ان "الله لا يغير قوماً الا يغير ما بانفسهم" (خداوند سرنشت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر اينکه آن قوم خودشان بخواهند و تغيير کنند)از اينگونه پادشاهان در تاريخ بلاد اسلامي کم نبوده و کم نيست! و اما دوست عزيزم جناب آقاي جيگول... اولاً احسنت به شما که قبل از هرچيز به رعايت اخلاق اسلامي تاکيد داشتيد(زيرا که در صدر اسلام زمانيکه پيامبر(ص) سفيرانش را به مناطق گوناگون ميفرستادند اولين چيزي که مردم را به سوي آنان جذب ميکرد اخلاق نيک و گفتار شايسته بود و هرچند که مورد توهين و طرد شدن قرار ميگرفتند بيشتر اکرام و محبت ميکردند) البته اميدوارم که اين محبت مانع آن نباشد که شما از مطرح کردن سؤالاتتان صرف نظر کنيد و با عقايد ما نجنگيد و مارا مورد بازخواست قرار ندهيد! و بسيار هم خوشحالم که ميخواهيد راجع به اسلام تحقيقات بيشتري داشته باشيد! باور کنيد من بهانه نميآورم و منظورم از تلف شدن وقت تنها اينترنت دايل آپ نيست! زيرا که همين تايپ کردن و گشتن دنبال مطالبي که قبلاً خوانده ام نيز وقتم را ميگيرد و باور بفرماييد همين الآن که در مقابل کامپيوتر نشسته ام چندين کتاب از جمله نهج البلاغه(علامه جعفري) و کتاب علامه شيخ عمر نسفي، علامه مولوي کرد و ماموستا ملا محمد ربيعي را جلوي خود گذاشته ام و از آنها مطلب ميآوم. جيگول جان، خداييش من تعصبي نيستم، اتفاقاً خيلي هم دوست دارم عقايد و استدلالات شما شيعيان را بشنوم. اما خوب طبيعيست که دوست ندارم به ابوبکر و عمر و عثمان(رضي الله تعالي عنهم)توهين کنند. دوست دارم فرهنگ بحث کردن چنان باشد که در نهايت احترام و استفاده از کلمات مناسب با عقايد هم مناظره کنيم!(هدف من از آمدن به اين سايت اينست) اما اينکه فرموديد اطلاعات دينيتان کامل نيست و راجع به دين بهاييت تحقيق کرده ايد و حالا ميخواهيد راجع به اهل سنت هم تحقيق کنيد، بايد خدمتتان عرض کنم که به نظر بنده کارتان بسيار خطرناک است!!! شما تا زمانيکه مذهب شيعه را دقيق نشناخته ايد چگونه ميخواهيد راجع به مذهب ديگري تحقيق کنيد؟ جيگول جان، داداش من، عزيز من اين کار شما مانند اين است که بدون اينکه هيچ توشۀ راهي برداشته باشيد بخواهيد خود را در بياباني بي انتها از استدلالات و عقايد سر در گم کنيد و در اين حالت خيلي سخت و تقريباً محال است که جان سالم به در ببريد و بدتر گمراه نشويد! شايد شما ندانيد، ولي خود من هم کم تحقيق نکردم (ولي باز احساس ميکنم کافي نيست) و با تحقيق مذهب اهل سنت را پذيرفتم و با اينکه در خانواده اي شيعه به دنيا آمده ام و پدر و مادرم و همۀ کس و کارم هم شيعه هستند، سني شده ام و هم اکنون در حالي در کنار پدرم نماز ميخوانم که او نماز شيعه ميخواند و من نماز سني(هرچند کسي باور نکرد). زيرا اعتقاد دارم که عقايد موروثي نيست، زيرا قرآن کريم استدلال مشرکان را"...ولقد وجدنا آبائنا..."(همانا پدران خود را بر اين راه(دين) يافتيم) معرفي ميکند و اين بدترين استدلال است و هرکس مسلمان هم که باشد،اما تا خود به دنبال حقيقت اسلام نرفته باشد و تنها نام مسلمان را از پدر خود به ارث برده باشد، از او پذيرفته نخواهد بود! همان موقع هم که ميخواستم راجع به مذهب اهل سنت بدانم همۀ استادان اهل سنت از من ميپرسيدند آيا ابتدا مذهب شيعه را کاملاً ميشناسي ؟ و من هم اکنون مطابق فرمايش ايشان به شما ميگويم ابتدا مسايل مذهب شيعه را کاملاً بشناسيد! و به نظر من بهتر است ابتدا به نزد يکي از علماي دينتان(که تحقيقات کاملي در اين زمينه داشته) برويد و او را در جريان بگذاريد که ميخواهيد به چنين سفري برويد! چرا که کم نديده ام کساني را که ميخواهند راجع به مذاهب ديگر تحقيق کنند و در آخر نه تنها چيزي عايدشان نميشود، بلکه مذهب خود را هم از دست ميدهند و بي خيال همه چيز ميشوند! طي اين مرحله بي همرهي خضر نکن ظلماتست بترس از خطر گمراهي من هم ابتدا راجع به مسيحيت خواندم ولي به زودي همۀ سؤالاتشان را جواب دادم و وقت زيادي نگذاشتم، اما بهائيت که دين نيست عزيز من که فرموديد دين بهاييت!پيشنهاد ميکنم اگر هم زماني دين اسلام(و مذهب شيعه) را شناختيد،اگر خواستيد راجع به اديان ديگر تحقيق کنيد لا اقل راجع به اديان آسماني ديگر(نظير مسيحيت و يهوديت)تحقيق کنيد نه بهاييت!!! اکنون هم جواب تمامي سؤالات شمارا دارم و فقط بطور مختصر عرض ميکنم که انشائالله تا تحقيقات خود را(هرجند مختصر) راجع به مذهب شيعه کرديد خدمتتان بطور مفصل عرض خواهم کرد.فرموديد: 1-آيا در قرآن آيه اي راجع به خلافت خلفاي راشدين هست؟ نخير،اصلاً ما براي خلافت خلفاي راشدين به قرآن استناد نميکنيم و اساساً معتقديم پيامبر براي خود جانشيني تعين نکرد،بلکه جانشين پيامبر را انصار و مهاجرين تعيين کردند.ما خلافت را از نقطه نظر هاي عقلي و نقلي و با اصولي سيستماتيک اثبات ميکنيم.اما شيعيان که به قرآن استناد ميکنند چرا آيه اي ندارند؟ 2- آيا پيامبر در غدير خم نفرمود هرکس مولاي او هستم علي هم مولاي اوست؟بله، به راستي که اين چنين فرمودند!اما اين دليل بر جا نشيني نيست. زيرا پيامبر بسيار مدير تر و مدبر تر از آن بود که (به قول شيعيان مهمترين) مسالۀ دين را زماني بيان کند که همه از هم خداحافظي کرده و جدا شده اند، آنگاه پيامبر بگويد بازگرديد! بازگرديد! همين الآن مساله اي به خاطرم آمد که بايد به شما بگويم.و اينکه شيعيان ميگويند در آن لحظه به وي وحي شد هم دليل ضعيفيست، زيرا ما اعتقاد داريم قرآن پس از آنکه بصورت خرده خرده بر پيامبر نازل شد در شب قدر هم به يکباره بر پيامبر نازل شده و حادثۀ غدير خم بعد از نزول يکبارۀ کتاب بوده است و بنابر اين در غدير خم آيه اي نازل نشد و قرآن در آن زمان کامل شده بود(مگر اينکه-نعوذباالله- اعتقاد به ناقص بودن قرآن داشته باشيم) و اينکه ميگويند خود اين ماجرا که رفتگان را باز گرداند، نشنان دهندۀ اهميت موضوع است هم دليلي ضعيفتر از وحي است!!! چرا پيامبر در زمان حج،زمانيکه زائران را سرو سامان ميدهد و مسايل حج را براي آنها توضيح ميدهد و همه هم حضور دارند چنين مساله اي را براي مردم بيان نفرمود؟ و نگفت اي مردم مساله ايکه اکنون ميخواهم برايتان تشريح کنم از همۀّ مسايل ديني قويتر است و ... و اين هم که ميگويند خداوند به حضرت محمد وحي کرد که تا اين مساله را متذکر نشوي رسالتت را ناقص گذاشته اي از دو دليل قبل هم ضعيفتر است! اولاً معتقديم که هر وحي اي که به پيامبر نازل شد در قرآن نوشته شده اشت،بنابر اين آيه اي که ميگويد "تا اين کار را انجام ندهي رسالتت را ناقص گذاشته اي" کجاست؟ در ثاني مضمون اين آيه چنين است که يعني پيامبر(ص) ابتدا نميخواست و قصد نداشت که اين مساله را بيان کند،اما زمانيکه خداوند ديد که انگار راست راستي محمد(ص) نميخواهد به مردم بگويد و همه دارند به خانه هايشان ميروند، آنگاه خداوند گفت اگر به مردم ابلاغ نکني رسالتت ناقص است!يعني نعوذ بالله حضرت محمد ابتدا نميخواست فرمايش خداوند را انجام دهد و خداوند منتظر بود تا ببيند محمد(ص) بالاخره ميخواهد چکار کند و چه تصميمي بگيرد!!!! همچنين فلسفۀ اين ماجرا و پيدايش غديرخم در نظر اهل سنت چيز ديگريست که به نظرم بسيار هم منطقي تر است و به موقعش(پس از آنکه راجع به مذهب شيعه تحقيقتان را کامل کرديد) خدمتتان عرض خواهم کرد. 3- سوال ديگري که مطرح است اين است که شما حضرت علي (ع) را به عنوان خليفه چهارم قبول داريد من مي خواهم بدانم که اگر ابوبکر و عمر و ... بر علي (ع) افضل و برتر هستند در حکومت و دين مداري پس چرا وقتي که در کار حکومت باز مي ماند به سراغ حضرت علي (ع) مي امدند؟ اعتقاد ما به برتري و افضليت آن چيزي نيست که شما فرموديد، همانطور که معتقديم پيامبر(ص)از سلمان فارسي افضل است اما در جنگ خندق در حل مسايل نظامي و سياسي و حکومتي از اصحابش کمک خواسته و نظر سلمان فارسي را مبني بر کندن خندق ميپذيرد و اين هيچگاه ارزش و احترام حاکم شرع را پايين نميآورد،بلکه تدبير و درايت اورا نشان ميدهد. از طرف ديگر در زمينه هاي بخصوصي حضرت علي(رض) را برتر از ابوبکر و عمر و عثمان(رضي الله تعالي عنهم) ميدانيم. که بازهم چنين اعتقادي از مقام سه خليفۀ اول چيزي کم نميکند. مثلاً همانطور که برادر فاروق هم اشاره کردند، اينکه اعتقاد داريم پيامبر(ص) از سلمان فارسي(رض) افضل بود، به اين معني نميباشد که سلمان فارسي انسان بدي بود! مع السلام و رحمة الله
114   نام و نام خانوادگي:  امير کبير     -   تاريخ:   05 آذر 89
با سلام خدمت دوستان گرامي بنده همان جيگول هستم چون اول نمي خواستم زياد در اين سايت باشم اين نام رو انتخاب کردم ولي حالا که وارد بحث و گفتگو شدم ديگر اين نام شايسته نيست براي همين نام خودم رو عوض کردم اول مي خواستم يک نکته را براي دوستان روشن کنم اون هم اين هستش که من به طور مثال گفتم که هيچي از دين اسلام نمي دانم يعني در اصل مي خواستم به جناب محمد عمر بفهمانم که انگار با يک ادم بي سواد طرف است و بايد اين فرد را قانع کند و حال مي خواهم بروم سراغ جناب محمد عمر !!! 1- (را بعداً که حضرت عمر(رض) خليفه شد و با وي تنها در يک اتاق راجع به مسايل سياسي آن زمان مشورت ميکردند به عمر(رض) نفرمود تو همسر مرا شهيد کردي و اکنون ميخواهم تورا بکشم و انتقام بگيرم، برخيز و دست به شمشير ببر تا با هم تسويه حساب کنيم؟) بايد خدمت شما عرض کرد به قول خودتان با يک حساب 2*2تا 4 تا ميشه به اين مسائل هم جواب داد حال من خود با علم ناقص خودم چيزهايي را خدمت شما عرض مي کنم که در آن زمان جناب عمر به قول گفتني يک پادشاهي بود مگر مي شود کسي که بخواهد به ملاقات يک پادشاه برود با شمشير برود و با هم خلوت کنند ؟؟؟؟ اين جواب از نظر امنيتي بود حال جواب دوم اينکه اگر حضرت علي (ع) با شمشير خدمت عمر(رض) رسيدند پس عمر(رض) خيلي به بخشش و کرم حضرت علي (ع) اطمينان خاطر داشته اند حال از همه اين ها که بگذريم يکي از احاديث حضرت علي (ع) اين است که مي فرمايند (وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ.(218))***(هنگام خشم ، خويشتن دار باش .)***(نهج البلاغه ح 69، ص 1067.) نکند مي خواهيد بگوييد حضرت علي به سخنان خود هم پاي بند نيست 2- (دوست دارم فرهنگ بحث کردن چنان باشد که در نهايت احترام و استفاده از کلمات مناسب با عقايد هم مناظره کنيم!) جناب محمد عمر همه شيعيان بر اين عقيده هستند ولي کاش همه اهل سنت هم عقيدشان مثل شما بود مي خواهيد يک مثال از همين سايت براي شما بياورم 3- (همان موقع هم که ميخواستم راجع به مذهب اهل سنت بدانم همه استادان اهل سنت از من ميپرسيدند آيا ابتدا مذهب شيعه را کاملاً ميشناسي ؟) در اين مورد بايد خدمت شما عرض کنم که يعني هر کس که مي خواهد به دين اسلام (مذهب سني) گرايش پيدا کند بايد با شيعه اشنايي داشته باشد ؟؟؟ به نظر شما همين موضوع تمسخر کردن ندارد ؟؟؟ تا به حال هر پيامبري که امده است دين خود را گفته است نگفته است که بريد اول اين دين رو خوب بشناسيد و بعد بياييد دين من را قبول کنيد !!! و اگر هم بالفرض هم اين چنين نباشد شما در حواب سوالتان ايا اطلاعات کافي داشتيد ؟؟؟؟ ايا شما پيش علماي شيعي رفتيد يا خير گذاشتيد انها مثل يک فرد نادان(ببخشيد لفظي بهتر از اين پيدا نکردم مجبور شدم از اين کلمه استفاده کنم ) به شما نگاه کنند ؟؟؟ شما که نصيحت و شعر بلدي چرا خودت به اين دين گرايش پيدا کردي ؟؟(يا تو که لالايي بلدي چرا خودت خوابت نمي بره ؟؟؟؟) 4- و در مورد اين که چرا نام ائمه در قران نيامده است بهتر است اين سايت را خوب مطالعه کنيد چون جوابش در همين سايت هست 5- در اين که قران کتاب کاملي است شکي نيست ولي دليل بر اين که هر وحي که نازل مي شد بايد در قران هم نوشته شود هم وجود ندارد قران يک کتاب الهي است و در ان شکي نيست ولي وجود قران دليل بر اين نمي شود که پيامبر اسلام (ص) همه کارهاي خود را مثل يک سرمشق تعيين شده از روي ان کتاب انجام دهد ناسلامتي اسم پيامبر روي ايشان هست اگر غير از اين بود اصلا چه لزومي داشت که حضرت محمد(ص) به پيامبري مبعوث شوند چرا ابوبکر يا عمر يا هر شخص ديگر هم مي توانست پيامبر باشد !!!!! 6-(در ثاني مضمون اين آيه چنين است که يعني پيامبر(ص) ابتدا نميخواست و قصد نداشت که اين مساله را بيان کند،اما زمانيکه خداوند ديد که انگار راست راستي محمد(ص) نميخواهد به مردم بگويد و همه دارند به خانه هايشان ميروند، آنگاه خداوند گفت اگر به مردم ابلاغ نکني رسالتت ناقص است!يعني نعوذ بالله حضرت محمد ابتدا نميخواست فرمايش خداوند را انجام دهد و خداوند منتظر بود تا ببيند محمد(ص) بالاخره ميخواهد چکار کند و چه تصميمي بگيرد!!!!) قرار شد به بزرگان دين توهين نکنيم اخه مردک خودتان هم به پيامبر بودن حضرت محمد (ص) شک داربد اگر اين چنين بود که شما مي گوييد بود پس چرا پيامبر اسلام در بين مردم به محمد امين معروف بود به خاطر اين که هم صداقت در گفتار داشت و هم کردار و هم امانت دار خوبي بود تو اشکارا داري مي گي که پيامبر اسلام با خدا سر به لجبازي دارد نعوذ بالله ؟؟واقعا که 7- و اما در مورد سوال 3 من که شما جواب داديد مي خواهم جواب سوال خودتان رو به خودتان بگوييم که شما که اين جور اعتقادي داريد در مورد خطبه 134 نهج البلاغه هم ميشود همچين جوابي داد ولي چون من در اين مورد اطلاعات چنداني ندارم فعلا سکوت برقرار مي کنم تا اطلاعاتم تکميل شود الحمد لله الذي جعلنا من المتمسّكين بولاية أميرالمؤمنين و الأئمة عليهم السلام
115   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   05 آذر 89
اول به خودش مي‌گفت «التحقيق». بعد از يک مدتي کشف کرد که نامش «عمر» است. از فحاشي بدش مي‌آيد. براي همين اولين جمله اش فحاشي بود!!! >>>«کار شما مانند خرتازي در ميداني خالي ميباشد»<<<< اين است ادب او!!! اين است اخلاق اسلامي او!!! مگر شما ابوبکر را شريک خداوند در جعل خليفة خداوند نمي‌دانيد؟ مگر شما سجده به معبودي که در آسمان است نمي‌کنيد؟ مگر شما پرستش خدايي که در قيامت به ميان مردم مي‌آيد و صورت عوض مي‌کند نمي‌کنيد؟ مگر شما قوانين جعل شده توسط عمر را به قوانين خداوند متعال ترجيح نمي‌دهيد؟ خوب الله را بپرست تا مشرک عمري نباشي سجده الله وحيد و واحد را کن تا مشرک عمري نخوانند تو را. سفيان عمر نگفتي چطور به اين نتيجه درخشان رسيدي که در سال 63 هجري حضرت امام سجاد (عليه السلام) خليفه رسول الله (صلي الله عليه و آله) نبود؟ يا علي
116   نام و نام خانوادگي:  منتظر منتقم فاطمه     -   تاريخ:   06 آذر 89
سني ها يه چيز از عايشه براتون تو اين صفحهhttp://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6091 گذاشتم.در رديف 126.
برادر هاي شيعه شما هم بريد ضرر نداره.
117   نام و نام خانوادگي:  فاروق     -   تاريخ:   06 آذر 89
با سلام و خسته نباشيد خدمت همه .
بنظر من اين داستان پوچ و تهي بيشتر شبيه افسانه ي جومونگ هستش تا حقايق تاريخ اسلام .
چشم ها را بايد شست . جور ديگر بايد نگريست .
برادراني که مي گويند خلفا بد بودند و حضرت علي (رض) و فرزندانش همواره آنها را رد مي کردند انگار تا حالا نشنيده اند و نديده اند محبت بين خلفا (علي چهارمين خليفه ي مسلمين است) ، ارتباط خويشاوندي بين فرزندان ، زندگي سالم ، فضاي دلنشين بين آنها .
قرآن کتابي است که حقيت آن مثل خورشيد بر حق جويان طلوع مي کند .
ان شاالله روزي همه حقيقت را در يابند .
و کورکورانه به تاريخ ننگرند و نقل ننمايند .
118   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   07 آذر 89
جناب فاروق آيات قرآن را افسانه مي‌پنداري؟ مگر قرآن کريم و مجيد با شما چه کرده است که چنين بي‌شرمانه آن را افسانه معرفي مي‌کني؟ چند سوال کردي و همگي با قرآن کريم پاسخ داده شد. حال به جاي تنبه و توبه به درگاه الهي آيات قرآن را «افسانه» مي‌نامي؟ براستي که از شما ظالم تر چه کسي است؟ «فمن اظلم ممن افتري علي الله كذبا او كذب بآياته» **** مگر ادعاي جعلي بودن اسناد را نداشتي؟ کدام سند جعلي است؟ آيا سخنان شما همگي پوچ و افتري و تهمت است؟ ***** حال به جاي توجه به آيات قرآني که پاسخ شم است مشتي دروغ را تحويل مي‌دهي!!! «محبت بين خلفا (علي چهارمين خليفه ي مسلمين است)» خلفا؟؟؟ خلفاي چه کسي؟ شما ابوبکر و عمر و عثمان را خليفه چه کسي مي‌دانيد؟ آقا محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)؟؟؟!!!! ابوبکر خليفه ايشان بود؟ ************** خداوند منان در قرآن کريم چنين رسول و رسالت و شغل و جايگاه او را معين فرموده است: «هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمه» پس رسول الله کسي است که: 1)) تزکيه نفس کند. 2)) تعليم کتاب خدا را کند. 3)) تعليم حکمت کند. 4)) آيات قرآن را براي مردم بخواند و روشن کند. *********** بر اساس عقل سليم و منطق روشن و برهان واضح «جانشين» و «خليفه» چنين شخصي هم بايد «مزکي» و «معلم کتاب» و «معلم حکمت» و «خواننده قرآن» باشد. ********* لطف کنيد براي ما 20 صفحه از «علم» آموزش داده شده ابوبکر را بيان کنيد. لطف کنيد براي ما 20 صفحه از «حکمت» آموزش داده شده توسط عمر را بيان کنيد. لطف کنيد براي ما 20 صفحه از سواد قرآني عثمان را بيان کنيد. لطف کنيد گوشه اي از تزکيه نفس مردم توسط عثمان و عمر و ابوبکر را بيان کنيد. ********** مگر ابوبکر و عمر و عثمان حافظ قرآن بودند؟ پس چگونه مي‌توانستند «يتلو عليهم آياته» کنند؟ ********* بزي را خليفه اديسون دانستن هزار هزار بار معقولانه تر است از اينکه عمر را خليفه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) بدانيم. گربه‌اي را خليفه نيوتون دانستن ميليونها ها بار منطقي تر است از اينکه ابوبکر را خليفه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) بدانيم. ************* بنده نمي‌دانم تا کي بايد توهين و هتاکي و فحاشي شما را به ساحت مقدس حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) تحمل کنيم؟ تا کي با معرفي جهال و بي‌سوادها و باج گيرها و فاسق ها و خانه آتش زنها و .... به عنوان خليفه و جانشين و نائب ايشان به ايشان توهين مي‌کنيد؟؟؟ يا علي
119   نام و نام خانوادگي:  محمد عمر     -   تاريخ:   08 آذر 89
با سلام جناب آقاي امير کبير، از اينکه به بحث وارد شديد بسيار خوشحالم. بنابر اين بگذاريد مطالبي را که بيان فرموديد برايتان روشن کنم: (اول مي خواستم يک نکته را براي دوستان روشن کنم اون هم اين هستش که من به طور مثال گفتم که هيچي از دين اسلام نمي دانم يعني در اصل مي خواستم به جناب محمد عمر بفهمانم که انگار با يک ادم بي سواد طرف است و بايد اين فرد را قانع کند) جسارت مرا ببخشيد ولي شما که از همان ابتدا به بنده نفرموديد چنين تصميمي داريد!! بنده در مورد شما گمان کردم که همانطور که از پدر خود مذهب شيعه را آموخته ايد به نماز و روزه و واجبات و محرمات ميپردازيد در حاليکه چيز زيادي از مباني شيعه نميدانيد!! جناب آقاي امير کبير،خدمتتان عرض کردم که بنده از دوستاني که ابتدا نماز خوان بوده اند و روزه ميگرفتند و حتي در ماه محرم بيشترين عزاداري را ميکردند، کم نداشته ام. اما باور بفرماييد که تا تحقيق کردند و تناقضات را ديدند و استدلال ها را شنيدند،نتوانستند تحمل کنند و کلاً به اين نتيجه شيطاني رسيدند که هر دو مذهب دروغ ميگويند و حتي ديگر نمازشان را هم نميخوانند!!!(به نظر بنده چنين کساني مباني مذهب خود را نميشناختند) منظورم شما نيست، اما به من حق بدهيد که بخواهم بحث را اين گونه انجام دهم، که علي رغم اينکه هيچ مذهبي را در نظر هيچ کسي تخريب نکرده باشم، حقانيت سنت را هم نشان دهم تا خدايي نکرده کسي تارک الصلاة نشود! اينکه کسي نمازش را به روش شيعه يا سني ميخواند گمراهي نيست، بلکه نماز نخواندن گمراهيست!! اما در مورد کسيکه هيچ ديني ندارد عرض کنم که به نظر بنده چنين کسي هم بايد هر دو مذهب شيعه و سني را(هرچند مختصر) بشناسد و سپس با اختيار يکي از اين دو را انتخاب کند. بنابراين گمان نفرماييد که چنين کسي اگر سني هم شود به وي نخواهم گفت که مذهب شيعه را هم بشناسد(اما فرقي که چنين کسي دارد به نظر بنده اينست که مهم نيست ابتدا کدام مذهب را بشناسد).پس شما که ابتدا خود را شيعه معرفي کرديد ازتان خواستم تا ابتدا شيعه را خوب بشناسيد. (جناب محمد عمر همه شيعيان بر اين عقيده هستند ولي کاش همه اهل سنت هم عقيدشان مثل شما بود مي خواهيد يک مثال از همين سايت براي شما بياورم) اولاً همه شيعيان هم مانند شما و آقاي مجيد علي نيستند! در ثاني من که از همان اول هم گفتم که افراطيون در هر دو مذهب حضور دارند، اما ما چکار به آنها داريم؟ خودتان که در همين سايت هم ميبينيد که من اصلاً جواب آنها را هم نميدهم! پس به عقيده من شما هم اصلاً لازم نيست جواب سني هاي افراطي را بدهيد! (تا به حال هر پيامبري که امده است دين خود را گفته است نگفته است که بريد اول اين دين رو خوب بشناسيد و بعد بياييد دين من را قبول کنيد !!!) نه، اينطور هم نيست! خود حضرت محمد(ص) زمانيکه ميخواست دين اسلام را گسترش دهد با خبره ترين يهوديان و مسيحيان مطابق با عقايد خودشان مناظره ميکرد. اما با عقايد مشرکان مناظره هم نکرد، بلکه فقط با آن عقايد مبارزه کرد. شايد به اين خاطر که اصلاً منشا آسماني نداشت! به اين خاطر گفتم که اصلاً راجع به بهاييت تحقيق هم نکنيد! ايا شما پيش علماي شيعي رفتيد يا خير گذاشتيد انها مثل يک فرد نادان(ببخشيد لفظي بهتر از اين پيدا نکردم مجبور شدم از اين کلمه استفاده کنم ) به شما نگاه کنند ؟؟؟ بله، بنده با کساني از علماي شيعه صحبت و مشورت کردم که اگر نامشان را بگويم همه شما خواهيد شناخت، ولي استدلال هاي آنها بنده را قانع نساخت! شما که نصيحت و شعر بلدي چرا خودت به اين دين گرايش پيدا کردي ؟؟(يا تو که لالايي بلدي چرا خودت خوابت نمي بره ؟؟؟؟) بنده به اين مذهب گرايش پيدا کردم چون بسياري از سؤالاتم را پاسخ داد(عرض کردم بسياري-نه همه آنها-مثلاً قضيه اما زمان را پاسخ نداد) - و در مورد اين که چرا نام ائمه در قران نيامده است بهتر است اين سايت را خوب مطالعه کنيد چون جوابش در همين سايت هست لطفاً بفرماييد دقيقاً کجاي همين سايت؟ در ثاني مضمون اين آيه چنين است که يعني پيامبر(ص) ابتدا نميخواست و قصد نداشت که اين مساله را بيان کند،اما زمانيکه خداوند ديد که انگار راست راستي محمد(ص) نميخواهد به مردم بگويد و همه دارند به خانه هايشان ميروند، آنگاه خداوند گفت اگر به مردم ابلاغ نکني رسالتت ناقص است!يعني نعوذ بالله حضرت محمد ابتدا نميخواست فرمايش خداوند را انجام دهد و خداوند منتظر بود تا ببيند محمد(ص) بالاخره ميخواهد چکار کند و چه تصميمي بگيرد!!!!) قرار شد به بزرگان دين توهين نکنيم اخه مردک خودتان هم به پيامبر بودن حضرت محمد (ص) شک داربد اگر اين چنين بود که شما مي گوييد بود پس چرا پيامبر اسلام در بين مردم به محمد امين معروف بود به خاطر اين که هم صداقت در گفتار داشت و هم کردار و هم امانت دار خوبي بود تو اشکارا داري مي گي که پيامبر اسلام با خدا سر به لجبازي دارد نعوذ بالله ؟؟واقعا که واقعاً چنين برداشتي کردي يا خداييش خواستي حرف تو دهنم بذاري؟ اين کار شما مرا ياد داستان جالبي انداخت که روزي پيامبر(ص) از شخصي که ادعاي مسلماني ميکرد پرسيد چرا نماز نميخواني؟ آن شخص پاسخ داد در قرآن نوشته است نماز نخوانيد "و لا تقم الصلاة..."(نماز نخوانيد) پيامبر هم فرمود ادامه آيه را هم بخوان"و لا تقم الصلاة انتم سکارا"(در حاليکه مست هستيد نماز نخوانيد) پيشنهاد ميکنم باز گرديد و اين بارکل پاسخ سؤال 2 را با دقت بخوانيد(نه فقط از اينجا- در ثاني ...- که در پيغام خود گذاشته ايد). اگر هم متوجه نشديد خواهش ميکنم دوباره با دقت بيشتري بخوانيد تا اينگونه اشتباه برداشت نکنيد!!! وگرنه پيشنهاد ميکنم بي خيال تحقيق در مذهب اهل سنت بشويد!
120   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   08 آذر 89
عمر
تو را هفته اي چندبار سني مي‌کنندت؟ دوبار يا سه بار؟
بازهم سني بشو. اصولا سر هرماه يک بار سني بشو. آنهم سنت عمر!!!
«حتي در ماه محرم بيشترين عزاداري را ميکردند، کم نداشته ام»
ولي اکنون ديگر عزاداري نمي‌کني!!!
آري. اکنون ديگر غمي از شهادت سرور شهدا امام حسين (عليه السلام) نداري!!!
چرا؟
چطور شده مگر؟
چون به اين نتيجه رسيده‌اي که يزيد سگباز خليفه بوده است!!!

يا علي
121   نام و نام خانوادگي:  فاروق     -   تاريخ:   09 آذر 89
با سلام و خسته نباشيد خدمت بزرگواران .

جناب مومن عبدالله عزيز .

بنده نگفتم قرآن شبيه افسانه و يا شبيه افسانه جومونگ است . بنده عرض نمودم اين داستان افسانه اي شما و نگرش شما نسبت كه خاندان و ياران رسول الله ص شبيه افسانه ي جومونگ است .

اما گفتين كه پاسخ سئوال هاي مرا با قرآن داديد . در جواب بايد بگويم :
1 - در پاسخ به سئوالم فرموديد :
اين چه پيامبري است كه از دشمن خدا و اسلام همسر بر مي گزيند ؟»
>>>«...وقالوا لا تخف ولاتحزن انا منجوك واهلك الا امراتك كانت من الغابرين»

اما پاسخ به شما دوست عزيز :
آيا حضرت محمد ص همچون نوح ع كشتي ساختند و يا مانند نوح ع 950 سال عمر نمودند ؟ يا مانند ابراهيم ع در او را در آتش انداختند ؟ يا مانند موسي ع عصايش به مار تبديل مي شد ؟ و يا مانند نوح ع پسر سر كش بود .
پس هر پيامبر و رسلي داستان ،‌حوادث ،‌ معجزاب ،و ... خاص خود و دوران خود داشتند و هرگز دليل نمي شود كه چون در قرآن آمده است كه حضرت لوط ع همسرش خلافكار بود پس حضرت محمد ص نيز به همين سبب همسرش خلافكار باشد .


2 - «-چرا حضرت علي رض با آن همه مردانگي در برابر چند تا خائن سكوت كردند ؟»
>>>به همان دليل که حضرت هارون (عليه السلام) با آن همه مردانگي سکوت کردند:
«...قال ابن ام ان القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني...»

پاسخ :
آيا اگر شما قدرت راست كردن كژي را در جامعه داشته باشيد و بي رحمي و ظلم و ستم را نيز با چشم خود ببينيد با اين وجود مي نشينيد و دست رو دست ميزارين و مي گوييد كه چون هارون سكوت فرمودند پس من هم سكوت مي كنم . آيا اين در منطق شما اين مي گنجد . با اين وجود توقع حضرت علي رض نيز چنين كنند .

3 - « وقتي كه حضرت فاطمه س را به قتل مي رساندند غيرت حضرت علي رض(شير خدا ، فاتح خيبر) كجا رفت ؟»
>>> بر بالاي سر عمر رفت. و سپس آن را در هوا چرخانيده و بر زمين کوفت.

پاسخ :
مومن عبدالله تا جايي كه من يادم هست و مي دانم قصاص قتل عمد ،كشتن و يا بهتر بگم اعدام قاتل است نه بر بالاي سر بردن قاتل و بر زمين زدن قاتل.

4- «- وقتي حضرت عمر رض دشمن اسلام شد چرا حضرت علي رض از او دخترش (همسر حضرت عمر رض) پس نگرفت ؟»
>>> ايشان دختر ابوبکر را به همان دليل پس نگرفت که مزاحم دخترش آسيه (رحمة الله عليها) را از فرعون پس نگرفت.

پاسخ :
اولا منظورم من اين بود كه دختر حضرت علي رض همسر حضرت عمر رض بود .
دوما اصلا هيچ دليل منظقي وجود ندارد چون پدر آسيه دخترش را از فرعون پس نگرفته است پس علي رض نيز چنين كند . بقول معروف همه در قبر خود ميخوابند .

اما محبت بين خلفا :
1 - آيا در نهج البلاغه (نسخه اصلي نه نسخه اي كه نزد شماست) خطبه هايي در وصف عمر رض از زبان حضرت علي رض را نديده ايد ؟(بزرگ مردي بود كه كژي ها را راست مي فرمود و...) خطبه و صفحه آن يادم نيست اما بزودي آن ها را جهت اين كه نگوييد هزيان و يا دروغ مي گويم ذكر مي كنم.
2 - در جنگ اعراب و ايران كه حضرت عمر رض شركت ننموده اند هم نيز بخاطر حضرت علي رض بود كه وقتي حضرت عمر رض ميخواستند عازم جنگ بشوند حضرت علي رض مانع حضرت عمر رض شدند .
3 - اگر حضرت علي رض از خلفا بدشان مي آمد چرا نام فرزندانش را به نام آنها گذاشتند . (عمر اكبر ،‌عمر اضغر ، ابوبكر ،‌ عثمان و ...) شايد اينها در مذهب شما فرزندان حضرت علي رض نبودند ؟
4 - اگر محبت بين خلفا نبود پس چرا بين آنها ارتباط خويشاوندي قوي وجود داشت ؟


اما تعليم هاي ديني خلفا بد نيست بدانيد :


حضرت ابوبكر رض در آغاز خلافت با پيامبر هاي دروغين جنگيد (مسلم بن كذاب) . با كساني كه نمي خواستند زكات بدهند نيز مقابله نمود .
احاديثي زيادي را رسول الله ص نقل فرمودند (فكر كنم حدود 200 عدد) جهت اطلاع كه فكر نكنيد آموزه ديني نداشته اند .
شروع به جمع آوري قرآن نمودند .

حضرت عمر رض به قلمرو اسلامي بيشترين وسعت بخشيد . قوانين حكومت را بنيان نهاد . فلسطين را آزاد نمود . و مانند حضرت ابوبكر (حدودا 200 حديث) را از سول خدا ص نقل فرموده اند ..

حضرت عثمان رض قلمرو اسلامي را نيز وسعت چشمگيري بخشيد .
قابل توجه شما كه 20 صفحه از سواد قرآني حضرت عثمان رض مي خواهيد بدانيد حضرت عثمان رض كل قرآن را بصورت يك كتاب در آوردند . حال چطور اين شخص نمي تواند 20 صفحه آموزه به مردم بياموزد .

مومن عبدالله عزيز .
به شما توصيه مي كنم براي استدلال گيري از قرآن از اين به بعد ياد قرآن را ياد بگيريد و سپس استلال كردن و از ياد ببريد چند تا موضوع بي ربط را بهم دوختن .
قرآن كتابي است معني يك آيه ممكن است مستقل باشد و ممكن است چند تا آيه بهم وابسته باشد . بعنوان مثال مراجعه نماييد به سوره ماعون . آيه 4 (فيول للمصلين) يعني : پس واي به نماز گزاران . . بايد اين آيه را با آيه هاي قبل و بعد براي مردم ترجمه نمود تا مخاطب اين آيه مشخص شود.... . (الذين هم عن صلاتهم ساهون ) كه دل را از ياد خدا غافل دارند .

اما در مورد توهين هايي كه شيخين ابوبكر رض و عمر رض فرموده ايد بهتر است بدانيد اين ادب شما را مي رساند . و كافر همه را به كيش خود پندارد .

اگر شما خلفا را قبول نداريد نداشته باشيد . شما همان بهتر است هر سال از 365 روز 364 را در عزا و سينه زني و خود زني و ... به سر فرماييد .

درضمن از ديدگاه اهل سنت فقط انبيا معصوم هستند (در امر رسالت)و احتمال خطا ، اشتباه و گناه براي همه وجود دارد . در نظر ما خلفا آنقدر با خدا وبزرگ هستند كه گناهان آنها ناچيز باشد . ما گناهان اين اشخاص را ذكر مي كنيم و از آنها بعنوان درس و عبرت ياد ميكنيم در صورتي حتي ذره اي از جايگاه و حب آنها در دلمان كم نمي شود .
بنظر من صفت معصوم بودن را به خلفا دادن شايسته نيست چون اين صفت براي آنها نيست و آنها را از يك بنده ي خدا و انسان بودن دور مي كند . و زيبا تر است وقتي كسي مي تواند خطا و گناه كند اما انجام ندهد . (بر خلاف آنهايي كه گروهي را معصوم مطلق ياد مي كنند)

ان شالله خداوند همه ي ما را به راه راست هدايت نمايد .
122   نام و نام خانوادگي:  امير کبير     -   تاريخ:   09 آذر 89
با سلام
جناب محمد عمر
1-( اينکه کسي نمازش را به روش شيعه يا سني ميخواند گمراهي نيست، بلکه نماز نخواندن گمراهيست!!)
بايد درباره اين جمله به شما تبريک بگم اگر تا به حال يک حرف قابل قبول زده باشيد آن هم اين جمله شما است ولي باز هم اين جمله شما جاي تامل دارد چرا ؟ براي اينکه اين سوال پيش مي آيد که نماز اهل سنت صحيح است يا شيعه ؟؟؟
2- (بله، بنده با کساني از علماي شيعه صحبت و مشورت کردم که اگر نامشان را بگويم همه شما خواهيد شناخت، ولي استدلال هاي آنها بنده را قانع نساخت!)
ما از شما ممنون مي شويم اگر نام اين علما را بياريد .
3- (بنده به اين مذهب گرايش پيدا کردم چون بسياري از سؤالاتم را پاسخ داد(عرض کردم بسياري-نه همه آنها-مثلاً قضيه اما زمان را پاسخ نداد)
خوب چرا اين سوال ها را در اين سايت بيان نمي کنيد شايد به جواب روشن و قطعي رسيديد
4- اين هم لينک مربوطه که درخواست کرده بوديد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3816
5- در مورد نکته اي که در متن شما بود درباره پيامبر اکرم (ص) من اعتراف مي کنم که اشتباه کردم و توجه زيادي به جمله بالايي ان نداشتم ولي باز در اصل موضوع هيچ تاثيري ندارد مي پرسيد چرا ؟ براي اينکه شما مي گوييد که پيامبر نمي خواسته که اين موضوع را بيان کند و خود اين موضوع از نظر من شرک حساب مي شود
آيا شما به صداقت گفتار چه در کردار حضرت محمد (ص) اعتقادي داريد يا خير ؟
6- من از شما يک خواهش دارم آن هم اين است که بياييد يک کم به دين واقع گرايانه نگاه کنيم نه تعصبي با اين که شما گفتيد که ابتدا شيعه بوده ايد و با تحقيق رو به اهل سنت اورده ايد ولي در گفتار شما يک تعصب خاصي ديده مي شود و تا انجايي که من دريافتم(يافته هاي من از خواندن نظرهاي اهل سنت و شيعه در اين سايت است) اين روش کار شما مربوط به بحث گفتگو هاي اهل سنت مي شود
7- در ضمن يک موضوع ديگر راجع به نام که شما انتخاب کرده ايد من شنيده ام که وسط اين سنگ يک خط وجود دارد ؟
من که فکر مي کنم اين خط محمد را از عمر جدا کرده است شما چي ؟؟؟؟
123   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   09 آذر 89
با سلام
كسي كه خوابه،ميشه بيدارش كرد،اما كسي كه خودشو زده به خواب،ٍديگه بيدار بشو نيست!

برادر عزيز جناب مومن عبدالله , كار سختي در پيش داري . جواب تمامي اين سوالات قبلاً داده شده .
اين اقايان مثل اينكه از چرخيدن دور خودشون خوششون ميايد .
فقط اين حديث را از من داشته باش .

روى البخاري: بإسناده عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْنٍ، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍ رضى الله عنهما يُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَكَثْتُ سَنَةً أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آيَةٍ، فَمَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً لَهُ، حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاكِ لِحَاجَةٍ لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْكَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ كُنْتُ لأُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَةٍ، فَمَا أَسْتَطِيعُ هَيْبَةً لَكَ.

صحيح البخاري: 69/6، ح 4913، كتاب التفسير، باب تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ.

از ابن عباس شنيدم كه گفت: مدت يك سال منتظر بودم تا درباره آيه اي از قرآن از عمر مطالبي به پرسم ولي مي ترسيدم تا اينكه براي زيارت خانه خدا به طرف مكه حركت كرد من نيز با وي همراه شدم ودر وقت بازگشت از سفر حج دربين راه براي انجام كاري از راه كناره گرفت وبه طرف درخت اراك رفت، تا وقت بازگشتنش به انتظار ماندم ، وقتي كه بازگشت، گفتم: آن دو زن كه بر آزار واذيت رسول خدا صلي الله عليه وآله هم پيمان شدند چه كساني بودند؟ گفت: حفصه وعائشه0 گفتم: به خدا سوگند، دو سال است كه مي خواهم در باره اين آيه از تو به پرسم ولي از ترس چيزي نگفتم0

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اما در اين مورد : آيا حضرت محمد ص همچون نوح ع كشتي ساختند و يا مانند نوح ع 950 سال عمر نمودند ؟
سمعت أبا ذر يقول وهو آخذ بباب الكعبة: من عرفني فأنا من قد عرفني، ومن أنكرني فأنا أبو ذر سمعت النبي صلى الله عليه وآله يقول: ثم ألا إنّ مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها هلك».
شنيدم كه اباذر در حاليكه در كعبه را گرفته است مي گويد : كسي كه مرا مي شناسد كه مي شناسد و كسي كه مرا نمي شناسد من ابوذر هستم شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم مي فرمود : آگاه باشيد مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است كه هر كس بر آن سوار شود نجات پيدا مي كند و هر كس سوار آن نشود هلاك خواهد شد.

أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة: ج2 ص785؛ الحاكم النيسابوري المستدرك: ج2 ص343. الطبراني، المعجم الكبير: ج3 ص44 – 45؛ الطبراني، المعجم الأوسط: ج4 ص10 ج5 ص306 ـ 355، ج6 ص85؛ الطبراني، المعجم الصغير: ج1 ص139ـ 140 ج2 ص22.الحاكم النيسابوري، المستدرك: ج2 ص343. تاريخ بغداد: ج12 ص90. حلية الأولياء: ج4 ص306.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه مى‌فرمايد:

لِلَّهِ بِلَاد فُلَانٍ (بلاء فلان) فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَدَاوَى الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ. ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَسَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يَهْتَدِي فِيهَا الضَّالُّ وَلَا يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي.

خدا شهرهاى فلان را بركت دهد و نگاه‏دارد كه (خدا او را در آنچه آزمايش كرد پاداش خير دهد كه) كجى‏ها را راست، و بيمارى‏ها را درمان، و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به پاداشت، و فتنه‏ها را پشت سر گذاشت.

با دامن پاك، و عيبى اندك، درگذشت، به نيكى‏هاى دنيا رسيده و از بدى‏هاى آن رهايى يافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانكه بايد از كيفر الهى مى‏ترسيد.

خود رفت و مردم را پراكنده بر جاى گذاشت، كه نه گمراه، راه خويش شناخت، و نه هدايت شده به يقين رسيد.

نهج البلاغه، صبحي صالح،‌ خطبه: 228؛ فيض الإسلام، خطبه 219، محمد عبدة، خطبه: 222؛ ابن أبي الحديد، خطبه: 223.

(((ميبيني اخوي اينجا فلان را ميگويند يعني عمر )))

اما در ( http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=61 تحريف در صحيح بخاري + تصوير .... عمر ميشه ..... بهتره خودت ببيني )
==================================================================================

اما در مورد مذهبي كه اعتقاد داره كه شماره 1 و 2 انقدر حساسيت و يا وقت نداشتند كه قران خدا را جمع اوري كنند تا اينكه اون سومي امد قران را جمع اوري كرد چي ميخواهي بگويي !!!

===============================================================================

الهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم
ياحق
لبيك يا علي

124   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   10 آذر 89
جناب فاروق
ما همچنان منتظر مشخص شدن اسناد جعلي از سوي شما هستيم.
کدام يک از اسناد ارائه شده جعلي است؟ از خداوند بترسيد و تهمت نزنيد و مصداق آيه
«ان يتبعون الا الظن وان هم الا يخرصون»
نباشيد.
***********
«آيا حضرت.... و هرگز دليل نمي شود كه چون در قرآن آمده است كه حضرت لوط ع همسرش خلافكار بود پس حضرت محمد ص نيز به همين سبب همسرش خلافكار باشد .»
جناب فاروق
ما هرگز چنين ادعايي نکرديم که چون فتنه و يا آزمايشي براي انبياء و اولياء پيشين صورت گرفته است پس بلاشک براي نبي اکرم (صلي الله عليه و آله) نيز رخ خواهد داد.
اين ادعا نيست مگر توهم شما.
بلکه در پاسخ به شک و ترديد شما در رسالت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) ما مصاديق و نمونه هاي آن آزمايشها را براي شما ذکر کرديم تا ترديد و شک شما در پيامبر بودن حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را برطرف کنيم، انشاء‌ الله.
براي شما سئوال پيش آمده است که چگونه ممکن است که حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نبي باشند و همسفر و همسر و صحابه ايشان منافق و منافقه باشند.
قرآن کريم هم نمونه هاي اين نفاق را در انبياء پيشين ذکر کرده است.
****
پس دليل و برهان شما بر عدم امکان نفاق صحابه و همسر يک پيامبر دليلي است باطل.
نفاق صحابه و يا همسر به اندازه دانه خردلي از ارزش و مقام و منزلت يک شخص مومن نمي‌کاهد بلکه برعکس صبر و ايمان او را نشانگر است.
***********
گفته ايد:
«آيا اگر شما قدرت راست كردن .... چون هارون سكوت فرمودند پس من هم سكوت مي كنم . آيا اين در منطق شما اين مي گنجد . با اين وجود توقع حضرت علي رض نيز چنين كنند .»
جناب فاروق
«ليس لك من الامر شيء»
ما چون حضرت هارون (عليه السلام) پيرو فرامين الهي هستيم.
شايد در منظر شما اهل عمر آيات قرآن کريم افسانه باشد ولي آيات قرآن کريم در باب حضرت هارون (عليه السلام) براي ما پند و اندرز و درس است.
مگر جهاد و انقلاب بر عليه ظالم بر اساس هوي و هوس من و شما است؟
افتخار ما اين است که چون هارون (عليه السلام) سکوت و چون حضرت داوود (عليه السلام)‌ جهاد کنيم.
چرا که سکوت ايشان به فرمان خدا و جهاد ايشان به فرمان خدا بود.
اين نهايت دوري از مکتب اسلام است که سکوت هارون (عليه السلام) را به سخره مي‌گيريد.
*****
نمونه بارز و اسوه راه اسلام و راه هارون (عليه السلام) حضرت محمد مصطفي (عليه السلام) در مکه و حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در مدينه بودند.
هر دوي آن بزرگوار بلاشک از طرق الهي و معجزه توانايي سرکوب مشرکين مکه و منافقين مدينه را داشتند.
ولي امر خداوند و اطاعت الله متعال را در پيش گرفتند و صبر پيشه کردند.
************************
«مومن عبدالله تا جايي كه من يادم هست و مي دانم قصاص قتل عمد ،كشتن و يا بهتر بگم اعدام قاتل است نه بر بالاي سر بردن قاتل و بر زمين زدن قاتل.»
توسط حاکم مسلمين آري!!!
دقيقا به همين دليل است که وجود ما سراسر نفرت از ابوبکر است که در جايگاه حاکم اسلامي نشست و عمر را اعدام نکرد.
*************************
«اولا منظورم من اين بود كه دختر حضرت علي رض همسر حضرت عمر رض بود .»
شما تا کنون منظورهاي بي دليل و سند زيادي داشته‌ايد. از جمله «جعلي بودن» اسناد ما.
حقيقت امر ديگري است:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=83
«دوما اصلا هيچ دليل منظقي وجود ندارد چون پدر آسيه دخترش را از فرعون پس نگرفته است پس علي رض نيز چنين كند . بقول معروف همه در قبر خود ميخوابند»
يعني شما امر پدر حضرت آسيه (سلام الله عليها) را خارج از منطق مي‌دانيد؟
ما چند نوع منطق داريم؟
اگر دليل ايشان را منطقي مي‌دانيد پس پشت ازدواج يک طاغوت و يک دختر پاک مي‌تواند منطقي باشد.
عمر منافقي بود و کفر او دروني و در ظاهر اسلام داشت.
شريعت اسلام هم حرمتي در ازدواج با افرادي که ظاهر اسلامي دارند ذکر نکرده است.
اگر از باطن هم مي‌پرسيد که علم به باطن و غيب و عمل باطني و غيبي هم مي‌آورد.
اعمال چون جايگزيني يک جنيه به جاي آن دختر پاک.
************
«اما محبت بين خلفا :
1 - آيا در نهج البلاغه (نسخه اصلي نه نسخه اي كه نزد شماست) خطبه هايي در وصف عمر رض از زبان حضرت علي رض را نديده ايد ؟(بزرگ مردي بود كه كژي ها را راست مي فرمود و...) خطبه و صفحه آن يادم نيست اما بزودي آن ها را جهت اين كه نگوييد هزيان و يا دروغ مي گويم ذكر مي كنم.»
اولا)) اگر شما نسخه اصلي مورد ادعاي خود را نشان دهيد بسيار سپاسگذار خواهيم بود.
گرچه تهمت و افتراي زدن سنت شما است.
دوما)) پاسخ شما به خوبي اينجا آمده است:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=139&bank=maghalat&startrec=1
*********
«در جنگ اعراب و ايران كه حضرت عمر رض شركت ننموده اند هم نيز بخاطر حضرت علي رض بود كه وقتي حضرت عمر رض ميخواستند عازم جنگ بشوند حضرت علي رض مانع حضرت عمر رض شدند .»
عازم جنگ شود؟؟
منظور شما عازم شکست و تسليم در برابر ايرانيان است؟
واضح بود که عمر چون احد و حنين و ... پا به فرار خواهد گذاشت ولي ارتش ايران او را خواهد گرفت و به تبعيت خود واخواهد داشت.
آنگاه عمر به آلت دست ايران تبديل خواهد شد و مملکت اسلامي نيز چون مملکت سابق اعراب تابعي از ايران خواهد شد.
*************
«- اگر حضرت علي رض از خلفا بدشان مي آمد چرا نام فرزندانش را به نام آنها گذاشتند . (عمر اكبر ،‌عمر اضغر ، ابوبكر ،‌ عثمان و ...) شايد اينها در مذهب شما فرزندان حضرت علي رض نبودند ؟»
پاسخت اينجاست:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=437&bank=question&startrec=9
************
«اگر محبت بين خلفا نبود پس چرا بين آنها ارتباط خويشاوندي قوي وجود داشت ؟»
بين رئيس يهوديان و حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نيز ارتباط خويشاوندي بود.
************
«حضرت ابوبكر رض در آغاز خلافت با پيامبر هاي دروغين جنگيد (مسلم بن كذاب) . با كساني كه نمي خواستند زكات بدهند نيز مقابله نمود »
اولا)) کمي سواد بد چيزي نيست: مسيلمة کذاب.
دوما)) ابوبکر کاملا بر ضد قرآن و سنت الهي افرادي را که به او خراج نمي‌پرداختند را کشت.
در همين مقاله به نظر 98 از بنده حقير رجوع کن تا با خراج گيري هاي ابوبکر آشنا شوي.
ابوبکر سنت الهي زکات را نابود و سنت شيطاني شاهان يعني خراج را جايگزين آن کرد.
******
«احاديثي زيادي را رسول الله ص نقل فرمودند (فكر كنم حدود 200 عدد) جهت اطلاع كه فكر نكنيد آموزه ديني نداشته اند .»
دروغ مي‌گويي. از ابوبکر کمتر از 20 حديث نقل شده است.
«شروع به جمع آوري قرآن نمودند .»
دروغ مي‌گويي.
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=951
******
«حضرت عمر رض به قلمرو اسلامي بيشترين وسعت بخشيد . قوانين حكومت را بنيان نهاد . فلسطين را آزاد نمود . و مانند حضرت ابوبكر (حدودا 200 حديث) را از سول خدا ص نقل فرموده اند ..»
موالي گري قوانين حکومت اسلامي است؟
تقسيم ظالمانه بيت المال قوانين اسلام است؟
نصب اموي هاي فاسق بر بلاد اسلامي قوانين اسلامي است؟
در زمينه علم عمر هم به اينجا رجوع کن:
http://www.valiasr-aj.com/lib/OMAR/OMAR1.htm#21
گرچه اعتراف خودش کافي است که گفت:
«عمر!اي عمرهمه مردم ازتو داناترند حتي پيرزنان !اي عمر (دررالمنثورسيوطي2/133و نورالبصار65وفتوحات اسلاميه2/458»
************
«حضرت عثمان رض قلمرو اسلامي را نيز وسعت چشمگيري بخشيد .
قابل توجه شما كه 20 صفحه از سواد قرآني حضرت عثمان رض مي خواهيد بدانيد حضرت عثمان رض كل قرآن را بصورت يك كتاب در آوردند . حال چطور اين شخص نمي تواند 20 صفحه آموزه به مردم بياموزد .»
يک دروغ ديگر. پاسخت اينجاست:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=951
************
و اما فتوحات اسلامي:
کاش عمر فتحي هم در خانه‌اش مي‌کرد و اسلام را به آنجا وارد مي‌کرد تا دو پسر خبيث و لعين به دنيا عرضه نکند.
کاش عثمان فتحي هم در ميان يارانش مي‌کرد تا فساق و فجار گرداگرد او را نگيرند.
ابوبکر هم که نقطه اوج فتحش قتل مالک ابن نويره (رحمة الله عليه) بود.
************
«اما در مورد توهين هايي كه شيخين ابوبكر رض و عمر رض فرموده ايد بهتر است بدانيد اين ادب شما را مي رساند . و كافر همه را به كيش خود پندارد»
شما مثل اينکه صحيح بخاري خود را قبول نداريد؟
«فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا»
اين است نظر حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) درباره شيخين ظالم و آدمکش شما.
*************
«اگر شما خلفا را قبول نداريد نداشته باشيد . شما همان بهتر است هر سال از 365 روز 364 را در عزا و سينه زني و خود زني و ... به سر فرماييد»
چرا؟
مگر ما در اسلام اصل پذيرش خلفا داريم؟
اين خلفاي شما چي چي هستند که قبول و يا رد آنها اصول اسلام است؟
************
«چون اين صفت براي آنها نيست و آنها را از يك بنده ي خدا و انسان بودن دور مي كند »
بازهم که به ساحت مقدس حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) توهين کردي؟
چرا ايشان را از انسانيت دور مي‌داني (نعوذبالله)؟؟

يا علي
125   نام و نام خانوادگي:  محمدعمر     -   تاريخ:   19 آذر 89
با سلام 1- جناب امير کبير، بسيار خرسندم که بالاخره يکي از حرف هاي مارا متوجه شديد! من آرزوي روزي را دارم که جدا از همه اين اختلاف ها بتوانيم در مسجدالاقصي نماز عيدين بخوانيم. نماز شيعه و سني هردو صحيح است. زيرا در سوره ها، اذکار و تعداد رکعت هاي نماز که مشترک است و در هيچ کجاي مذهب ما نيامده که اگر دست ها را باز کنيم و بر خاک سجده کنيم نمازمان باطل ميشود و همچنين در هيچ کجاي مذهب شما نيامده که اگر بعد از وضو پايتان را بشوييد و در اذانتان عبارت علي ولي الله را حذف کنيد و در نمازتان قنوت را حذف کنيد نمازتان باطل ميشود. پس به عقيده من اين اختلاف ها به اصل نماز لطمه نميزند. 2- دانستن نام آنهاييکه من با ايشان مناظره کرده ام چه سودي براي شما دارد؟ شما که نميخواهيد دقيقاً با همين کسان مشورت کنيد! تازه اگر هم مشورت کنيد شايد دلايلشان شما را قانع کند. اينکه من قانع نشدم دليلي نيست که شما هم قانع نشويد و اگر شما قانع شويد دليلي نيست که من هم ميبايست قانع ميشدم. 3-بله بنده در اين سايت هم(به سفارش شما) به دنبال دلايلي براي اثبات امام زمان گشتم ولي... قانع نشدم. امروز سؤالاتي را پرسيدم و براي گرفتن جواب گذاشتم،خودتان ملاحظه بفرماييد http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1014 4- ممنون از اين لينکي که معرفي کرديد، ولي اين مطالب را قبلاً(نه در اينجا) خوانده بودم. 5- بزرگواري شماست که ميفرماييد اشتباه کرديد. دوست عزيز منظور بنده اين بود که اگر اين آيه را به غدير خم ربط بدهيم، چنين استدلالي ميتوان کرد(که حضرت محمد(ص) ابتدا نميخواست مسأله را بيان کند). در غير اين صورت چنين استدلالي نميشود. 6- فرمايش شما به ديده منت، چشم. سعي ميکنم بازهم از تعصب لحنم کم کنم.اما فکر ميکنم چون شما قبلاً هم مطالب ساير اهل سنت را خوانده باشيد اينگونه تصور ميفرماييد که من هم مانند آنها صحبت ميکنم. چون به هر حال دارم با عقايد شما مخالفت ميکنم. 7- من راجع به خط وسط اين سنگ چيزي نميدانم و کمتر از آن هستم که اظهار نظر کنم.
126   نام و نام خانوادگي:  امير کبير     -   تاريخ:   26 آذر 89
با سلام در ابتداي کار من بايد از دوستان عزيز تشکر کنم که موضوعي رو که من فراموش کرده بودم را ياد اوري کردند و اون هم اين بود که حضرت علي(ع) عمر را بر زمين کوبيد و اينک جناب محمد عمر : 1- ما هنوز در مسائل کلي تر به توافق نرسيديم تا برسد به سر جزئيات دين و .... بهتر است اول در کليات به توافق برسيم بعد در اين خصوص هم بحث خواهيم کرد. 2- جناب محمد عمر انسان ها به روش هاي مختلف قانع مي شوند بعضي ها با حرف و منطق و بعضي ها با زور و ... شما جزء کدام يک از اين دسته ها هستيد؟ 3- خوب ظاهرا سوالات شما هنوز در دست پاسخگويي توسط گروه پاسخ به شبهات اين سايت مي باشد چون هنوز نظر شما علني نشده است . 4- (ممنون از اين لينکي که معرفي کرديد، ولي اين مطالب را قبلاً(نه در اينجا) خوانده بودم.) نکند باز اين مطالب هم براي شما قانع کننده نبود ؟ 5- (سعي ميکنم بازهم از تعصب لحنم کم کنم.اما فکر ميکنم چون شما قبلاً هم مطالب ساير اهل سنت را خوانده باشيد اينگونه تصور ميفرماييد) مي دونيد چرا من درباره شما چنين فکري مي کنم براي اينکه بحث اصلي ما بحث غدير بود و ما در اين موضوع ولي شما شروع کرديد به مطرح کردن موضوعاتي که اصلا به بحث ما ربطي نداشت من هم هنوز از اين بحث غدير به نتيجه نرسيده ام تا با شما بحث ديگري رو آغاز کنم در ادامه همون بحث غدير من بايد خدمت شما عرض کنم که شما فرموديد چرا در قران اسم ائمه نيامده که من لينکي رو براي مطالعه در اختيار شما گذاشتم براي مطالعه که ظاهرا شما قانع نشديد علتش را نمي دانم ولي خوب من يک سري سوال ديگه دارم مطرح مي کنم شما به سوالات من لطف کنبد و جواب بديد اولين سوالي که براي من مطرح است اين است که شما مي گوييد کلمه (مولا) در زبان عربي به معناي حب و دوستي هم معنا مي شود به نظر شما چه علتي داشته است که پيامبر در غدير همه را جمع کند و بگوييد من علي را دوست دارم شما هم او را دوست داشته باشيد و از مردم براي او بيعت بگيرد ؟ اگر اين کار هم به نظر شما بيهوده بوده است پس چرا زماني که پيامبر در بستر بيماري بوده اند و مي خواستند وصيت کنند که امت بعد از حضرت به گمراهي کشيده نشوند يک مرتبه علم طبابت حضرت عمر گل کرد و گفت نعوذبالله پيامبر دارند حضيان مي گويند ؟ (البته اين علم طبابت همراه با زور شمشير هم بود نمي خواهيد بگوييد که اطلاع نداريد) سوال دوم اين است که شما گفتيد در قران نشانه اي نيست و من مي خواهم خدمت شما اين را عرض کنم مگر غير از اين است که پيامبر اکرم (ص) در غدير اين آيه را تلاوت فرمودند (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا)(سوره مائده ايه 3)
127   نام و نام خانوادگي:  محمد عمر     -   تاريخ:   28 آذر 89
با سلام جناب امير کبير
1- شايد در مذهب شما نماز جزئيات باشد، ولي در مذهب ما نماز ستون دين است!!!
2- بنده جزئ آن دسته هايي هستم که با زور قانع ميشوم، البته زور منطق!!!
متاسفانه اين آيت الله هاي شما مدام ميخواهند بحث را احساساتي کنند و هر کجا که کم مي آوردند سريع ميگويند : امام علي(رض) معصوم بود و امام جعفر صادق(رض) معصوم بود و آه.... اي کاش منطق داشتند!!!!
3- چه خوش بين!!!!!!
4- نکند باز اين مطالب هم براي شما قانع کننده نبود ؟
من به شما ميگويم قبلاً آن را خوانده ام و شما ميگوييد "باز" قانع کننده نبود؟
5- بحث غدير داستان بلندو بالايي در نزد ما دارد که بنده نميتوانم هم&#1728; آن را در اينجا براي شما بنويسم، اما اگر بخواهيد ميتوانيد اين داستان را مطابق عقيد&#1728; ما در کتاب پنجاه،شصت صفحه اي "خلافت و امامت از ديدگاه اهل سنت" پژوهش "جمال باد روزه" بخوانيد و از آنجا پيگير اسناد اصلي شويد.البته اگر حوصل&#1728; خواندن متن هاي ثقيل و قطور را داشته باشيد!!
و اما سؤالات شما
1- با خواندن کتابي که معرفي کردم ميتوانيد پي ببريد که چه لزومي داشت که در آنجا پيامبر (ص) حضرت علي(رض) را "مولا" معرفي ميکند.
2- اولاً اينکه شخصي که اين حرف را زده حضرت عمر(رض) بوده فقط در اسناد شما آمده است. ثانياً اينکه پيامبر(ص) ميخواستند راجع به "خلافت بعد از خود" چيزي بنويسند هم فقط از شما ميشنوم!!! پس کلاً اين داستان(به اين شکلي که شما ميگوييد) در منايع ما نيامده است! پس لزومي هم ندارد من آن را توجيه کنم!!!
3- بنده قبلاً هم جواب شما را در اين مورد داده ام، اما بازهم ميگويم:
به قول خود شما برخي آيات چندين بار نازل ميشده اند و اين آي&#1728; "اليوم..." بار اولي نيست که در غدير خم نازل ميشده! پس در دفع&#1728; قبلي هم که نازل شده اشاره به کامل شدن دين دارد،با اينکه غدير خمي به وقوع نپيوسته بود!!!پس اينکه کامل شدن دين را به ولايت علي(رض) نسبت دهيد ضعيف ميشود!!!
و اما بعد...
در ابتداي کار من بايد از دوستان عزيز تشکر کنم که موضوعي رو که من فراموش کرده بودم را ياد اوري کردند و اون هم اين بود که حضرت علي(ع) عمر را بر زمين کوبيد
جناب امير کبير، بنده بخاطر ديد خوبي که روي شما داشتم گفتم از تعصب لحنم کم ميکنم، اما چه لزومي دارد که بدون تعصب با شما بحث کنم تا زمانيکه شما نيز مانند سخيفان صحبت ميکنيد و آن چيزي را به مردان خدا نسبت ميدهيد که جز از قلم تفرقه افکنان رافضي نبوده است؟
من با کسي که به حضرت علي و حضرت عمر(رضي الله تعالي عنهما) توهين کند کاري ندارم!
لا اله الا الله / محمد رسول الله....و ما علينا الا البلاغ
128   نام و نام خانوادگي:  محمد احمدي     -   تاريخ:   04 دي 89
يزگرد اشتباه كرد كه به جاي سوران شجاع نسل اريوبرزن به فيل سوران تكيه كرد فبلها رم كردند و ارتش ايران كه نه ملت ايران خرد شد اما اگر چه حجاج با نسل كشي وكتاب سوزي عراق را عربي كرد ومصر قبطي عرب شد وسوريه سرياني عرب شد حالا كه با دلاوري صفويان ايران باقي ماند مي خواهند با تكيه بر مدل خلافت قريشي ما را مجبور به تر ك هويت ايراني كنند وگرنه ابراهيم خليل الله ايراني بود وپس اسماعيل ذبيح الله وقيدار ايراني هستند ومحمد (ص) هم ايراني است وهمچنين موسي .دادوود وسليمان وعيسي ويحيي هم ايراني هستند ما با اين شجره چه نيازي به عرب شدن وسيستم حكومت خلافت مهاجرين عربستاني داريم .
129   نام و نام خانوادگي:  امير     -   تاريخ:   09 دي 89
سلام آيا مي توانيد از كتب اهل سنت حديثي كه بگويد اگر بدانيد كسي بهتر و يا عالمتر از شما وجود دارد ولي شما آن عمل را به او وا نگذاريد به تمام مسلمين و يا دين خيانت كرده ايد . اگر چند حديث باشد با چندين ما’خذ با جلد و صفحه كه چه بهتر. بك دنيا تشكر و التماس دعاي خاص! ×دا حافظ و يا علي(ع) مدد.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

روايت با اين مضمون در كتب اهل سنت فراوان است :

 سنن البيهقي الكبرى ، اسم المؤلف:  أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458 ، دار النشر : مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994 ، تحقيق : محمد عبد القادر عطا
20151 أخبرنا أبو عبد الله الحافظ ثنا أبو جعفر محمد بن محمد بن عبد الله البغدادي ثنا يحيى بن عثمان بن صالح ثنا أبي ثنا بن لهيعة ثنا يزيد بن أبي حبيب عن عكرمة عن بن عباس رضي الله عنهما عن رسول الله صلى الله عليه وسلم من استعمل عاملا من المسلمين وهو يعلم أن فيهم أولى بذلك منه وأعلم بكتاب الله وسنة نبيه فقد خان الله ورسوله وجميع المسلمين
سنن البيهقي الكبرى  ج 10   ص 118
موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

 

130   نام و نام خانوادگي:  Ali     -   تاريخ:   13 دي 89
برادر گرامي محمد عمر حقيقتش من بحث شما رو دنبال نمبکنم فقط همين آخرين کامنت شما رو خوندم که حاکي از عدم آشنايي شما با منابع تراز اولتان ميباشد الف-در مورد کاغذ و قلمي که حضرت رسول طلب فرمودند چنين عنوان کردند "...تا هرگز بعد از من گمراه نشويد" که عينا عبارتي است که ايشان بار ها در بسيار مصادر اهل سنت پس از گفتن "کتاب الله و عترتي" فرمودند "اگر به آن دو تمسک جوييد هرگز بهد از من گمراه نخواهيد شد". پس حتي بدون جست و جوي تحقيقي هم به راحتي ميشه پي برد به موضوع اگر قصدي براي پي بردن باشه ب-در صحيح بخاري در روايات وارده اين آقاي عمر بوده اند که گفتند پيامبر حالش بده و هذيان مي گوند نعوذبالله اگر شما اين موضوع را از جانب شيعه مي دونيد 2 معني بيشتر نداره .يا شما فقط کتاباي شيعه رو مي خونيد يا شما آقاي بخاري رو شيعه مي دونيد ج-جناب ابن عباس (رضي الله تعالي عنه ) از اين قضيه به عنوان مصيبت بزرگ ياد ميگنه د-آقاي عمر مي فرمايند قرآن براي ما کافي است وقتي رسول خدا مي خواهند مطلبي به امت بدهند.حالا چطور پيروان چنين فرد امروزه اهل "سنت" ناميده ميشوند؟ والله اعلم اين هم منبعي که من از آن متن حديث رو خوندم اين مينک http://www.usc.edu/dept/MSA/fundamentals/hadithsunnah/bukhari/070.sbt.html#007.070.573 number 573 والسلام
131   نام و نام خانوادگي:  امير کبير     -   تاريخ:   22 دي 89
با سلام
جناب محمد عمر
من در اين لحظه که دارم اين متن رو مي نويسم به صلاح ديد خودم تشخيص مي دهم که شما از اون دسته از برادران اهل سنت هستي که زور منطق هم در شما تاثيري ندارد و اگر مدعي اين هستي که در شما منطقي وجود دارد من حاضرم ايميلي در اختيار شما بگذارم تا با هم يک قرار ملاقات بگذاريم و به بحث و گفتگو بپردازيم يا شما يک ايميلي را معرفي کنيد تا با هم ارتباط داشته باشيم
اگر واقعا منطق داريد و از ان دسته از اهل سنت نيستيد که تا کم مي اورند شيعيان را به فحش و ناسزا مي بنند
من درباره خطبه 134 نهج البلاغه هم که گفته بوديد يک سري اطلاعات جمع کردم ولي هيچي از اون اينجا نمي نويسم دليلش هم در نوشته هاي بالا ذکر کردم
132   نام و نام خانوادگي:  ali     -   تاريخ:   22 دي 89
برادر گرامي محمد عمر حقيقتش من بحث شما رو دنبال نمبکنم فقط همين آخرين کامنت شما رو خوندم که حاکي از عدم آشنايي شما با منابع تراز اولتان ميباشد الف-در مورد کاغذ و قلمي که حضرت رسول طلب فرمودند چنين عنوان کردند "...تا هرگز بعد از من گمراه نشويد" که عينا عبارتي است که ايشان بار ها در بسيار مصادر اهل سنت پس از گفتن "کتاب الله و عترتي" فرمودند "اگر به آن دو تمسک جوييد هرگز بهد از من گمراه نخواهيد شد". پس حتي بدون جست و جوي تحقيقي هم به راحتي ميشه پي برد به موضوع اگر قصدي براي پي بردن باشه ب-در صحيح بخاري در روايات وارده اين آقاي عمر بوده اند که گفتند پيامبر حالش بده و حضيان مي گوند نعوذبالله اگر شما اين موضوع را از جانب شيعه مي دونيد 2 معني بيشتر نداره .يا شما فقط کتاباي شيعه رو مي خونيد يا شما آقاي بخاري رو شيعه مي دونيد ج-جنب ابن عباس (رضي الله تعالي عنه ) از اين قضيه به عنوان مصيبت بزرگ ياد ميگنه د-آقاي عمر مي فرمايند قرآن براي ما کافي است وقتي رسول خدا مي خواهند مطلبي به امت بدهند.حالا چطور پيروان چنين فرد امروزه اهل "سنت" ناميده ميشوند؟ والله اعلم اين هم منبعي که من از آن متن حديث رو خوندم اين مينک http://www.usc.edu/dept/MSA/fundamentals/hadithsunnah/bukhari/070.sbt.html#007.070.573 number 573 والسلام
133   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   22 اسفند 89
با سلام به نظر من عمر فاروق مسلمان بسيار زاهدي بود كه شما هم آنرا در برنامه هايتان تاييد كرديد ؟ متشكرم فقط اگر ممكن است اسناد آنرا برايم ايميل كنيد .
جواب نظر:

!!!

134   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   22 اسفند 89
جناب عبدالله
مگر عمر فرق سخن خدا و اراجيف کعب الحبار را درک کرد که او را فاروق مي‌ناميد؟
يا علي
135   نام و نام خانوادگي:  حشمت الله شيوني     -   تاريخ:   06 فروردين 90
بسيار عالي اجرتان با آقا رسول الله ص
136   نام و نام خانوادگي:  محمدهادي     -   تاريخ:   10 فروردين 90
خدا بهتر ميدونه ولي تهمت به جناب عايشه با توجه به آيات قرآن اصلا صحيح نيست
من در اندازه اي نيستم كه جواب شماهارو بدم البته اينو بدونيد كه شيعه ام ولي نه شيعه اي مثل شما بااين گفتار شما در مورد ام المونين خجالت ميكشم بگم شيعه ام جواب شماها در سايت aqeedeh@yahoo.com داده شده و لازم نيست من چيزي بگم در ليست كتابها جستجو كنيد
علي الخصوص در هدايت يافتگان
آخه اين بحثها در قرن 21 چه سودي داره!
137   نام و نام خانوادگي:  منتظر منتقم فاطمه     -   تاريخ:   10 فروردين 90
سلام.
جناب محمد هادي در مورد عايشه هزار بار اشاره شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گوش شنوايي نيست.شما يك سني متعصب بيش نيستي!!!!!!!!!!!!!!!
باز هم ميگويم:
علماي شما و خود شما ميگوييد آن سه خليفه وحضرت علي عليه السلام بين شما هيچ فرقي ندارند!
و همچنين ميگوييد هركه با ابوبكر و عمر و عثمان وارد جنگ شد مرتد و خونش حالال است!!!!!!!
پس هر كس با حضرت علي عليه السلام نيز وارد جنگ شود مرتد بوده و خونش حلال است!!!!!!!!!!!!!!
.
.
.
چرا عايشه با حضرت علي عليه السلام وارد جنگ شد؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا زبير با آن حضرت وارد جنگ شد؟؟؟؟؟؟؟
چرا بعضي از به اصطلاح صحابه با آن حضرت وارد جنگ شدند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس آنها نيز مرتد و خونشان حلال در حلال است!!!!!!!!!
به اين مساله جواب قانع كننده اي بدهيد.كه ميدانم جوابي نداريد.كه اگر داشتيد قبلا جواب ميداديد!!!!!!!!!
يا الله
اللهم عجل لوليك الفرج
اللهم عجل لوليك الفرج
138   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   11 فروردين 90
جناب سفيان ضال کذاب اشر (136)
آري. تو شيعه هستي. ولي شيعه عمر. شيعه يزيد. شيعه معاويه هندمادر. شيعه عمرو بن عاص. شيعه ابوبکر. شيعه شمر.
شيعه ابوسفيان.
دقيقا به همين دليل است که به جاي رجوع به قرآن کريم به آيات شيطاني رجوع مي‌کني و تمام تلاشت را به کار مي‌بندي که مردمان و خلائق خدا را از حقايق و بينات قرآن کريم دور کني.
هدف تو نابودي قرآن است و ترويج آيات شيطاني منزل بر قلب ابوبکر.
هدف تو دفن کردن تک تک آيات الهي است و گسترش خرافات و سياهي و تاريکي وحي شياطين.
هدف تو انهدام اسلام است و برافراشتن پرچم کفر و شرک و نفاق.
هدف تو کشتن حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) است و زنده کردن عمر.
***************
الحمد الله که نزد ما کتابي است از جانب الله متعال به نام قرآن که در آن بخوبي اصنام شما رسوا و خرد شده اند.
کتابي که در آن از تاريکي و زشتي و انحراف و ازاغة و گمراهي و شقاوت دِل اول صنمه شما، عائشه دشمن خدا، سخن رانده شده است:
«فقد صغت قلوبكما»
«فقد صغت قلوبكما»
«فقد صغت قلوبكما»
بازهم برايت تکرار مي‌کنم. چرا که مي‌دانم اين آيات قرآن کريم است که چونان پتکي بر سر شما فرو مي‌آيد و شما را چون لشکر امام کفار (ابوسفيان) خوار و ذليل مي‌کند:
«فقد صغت قلوبكما»
«فقد صغت قلوبكما»
«فقد صغت قلوبكما»
*********
جناب سفيان ضال
اين را بدان که اگر تو و مادرت عائشه، تظاهرا علي محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) کنيد، تظاهرا علي خير مخلوقات کنيد، تظاهرا علي رسول اکرم کنيد، تظاهرا علي علت آفرينش کنيد، تظاهرا علي خلق عظيم کنيد، تظاهرا علي رهبر و پيشواي مسلمين کنيد،
بازهم نمي‌توانيد بر او غلبه کنيد که خدا او را مولي است، که حضرت جبرئيل (عليه السلام) و حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) و کل ملائکه، تمام ملائکه، تمامي فرشتگان پشت به پشت هم از او در برابر تو و مادرت عائشه حمايت خواهند کرد.
«وان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه وجبريل وصالح المومنين والملايكه بعد ذلك ظهير»

عليا ولي الله
عليا حجة الله
عليا وصي رسول الله
139   نام و نام خانوادگي:  مجتبي     -   تاريخ:   11 فروردين 90
در جواب محمد هادي
اگه ذره اي محبت اين ملعونين در دلت باشه خودت رو شيعه ندون. كه البته ميدونم كه نيستي. اين جماعت كم ظلم و جفا به اهل بيت و خاندان رسول الله نكردن. كه ما حالا بخايم از چيزي خجالت بكشيم. مگه عايشه وقتي دستور داد بدن امام مجتبي ع رو تير باران كنن خجالت كشيد. مگه عمر به خانه حضرت زهرا ع حمله كرد خجالت كشيد. هر چي از اينا بگيم بازم كمه. انشاا... كه خدا روز به روز عذابشون رو بيشتر كنه. (هر كه با آل علي درافتاد ورافتاد)
140   نام و نام خانوادگي:  منتظر منتقم فاطمه     -   تاريخ:   19 فروردين 90
سلام به شيعه ها. شيعه هاي مولا علي ديديد دوباره براي مساله بالا كه مطرح كردم جوابي نداشتند!!!!! حتي اظهار وجود نكردند!!!!! آنها براي اين جواب ندارند چه برسه به ... !!!!!! از شما هم ميخواهم جواب اين سوال را از آنها بخواهيد!!!!!! هر چند كه جوابي ندارند. اللهم عجل لوليك الفرج
141   نام و نام خانوادگي:  عالم مقدس ملکوت     -   تاريخ:   30 شهريور 90
بسم الله الرحمن الرحيم ....... سلام عليکم ..... بر فرض صحت اينگونه سخنان تاريخي _ که هرگز نمي تواند نص لا ريب فيه باشد و اعتقاد يقيني به ان حرام است چون فقط قران کتاب يقين مسلمين است _ باز هم ما حق کوچکترين توهيني را به عايشه نداريم .... زيرا ما شيعيان مولا علي بن ابي طالب عليه السلام هستيم و بايستي به ان حضرت اقتدا کنيم نه انکه نظر خود را داخل کرده و شيعه هواي نفس شويم .... ان حضرت با اينکه عايشه بعد فتنه جمل واجب القتل بود او را هتک حرمت نکرد و با احترام تمام که گويي از نزديکان مولا باشد او را با عزت و احترام به مدينه بازگرداند .... فلسفه اين احترام مولا نه به خاطر ذات عايشه بوده بلکه به خاطر انتساب او به حريم نبوي صلي الله عليه و اله مي باشد .... لذا حرمت اين زن بر هر مسلماني واجب است و هتک حرمت و مدح او حرام است و بايستي قضاوت را به خدا و رسول خدا في يوم الحساب سپرد .... اميد است متذکر شويم
142   نام و نام خانوادگي:  مسعود الوند     -   تاريخ:   12 دي 90
از افشاگريتان در مورد عايشه ممنونم. البته ماست مالي تان بسيار سست است. به هر حال براي کساني که تلاش دارند قتل و جنايات ؟؟؟ را ماست مالي کنند و از اين راه ارتزاق کنند چيزي بيش از اين نبايد انتظار داشت. بقول امام خميني: اسلام بدون روحانيت مثل توالت بدون آفتابه است
143   نام و نام خانوادگي:  سيد عبدالرحمن     -   تاريخ:   27 بهمن 90
پاسخي به کامنت 142

1. آقاي مسعود الوند ! اي کاش قبل از لب گشودن حداقل يکبار مقاله را مي خواندي ...
2. از اين سخن ما اين طور برداشت مي شود که با اسلام هم دشمن هستيد چراکه آن را به توالت تشبيه کرديد . لطفا ديني بهتر از اسلام معرفي کنيد شايد ما هم داي ناکرده زبانم لال مثل شما شديم ...
3. سخن آخرم در مورد کامنت شما اين است که : پسته ي بي مغز چون لب وا کند رسوا شود ...
144   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   15 شهريور 91
تهمت هرزگي به عايش درست نيست ولي عايشه کافز شده درکتب صحيح بخاري ومسلم نيز امده که رسول خدا را اذيت مي کرد وطعن در نبوت او ميداد ومي گفت تو گمان مي کني رسول خدايي برادران سني گمان نکنند به خاطر ابوبکر حالانکه درقران امده زن لوط ونوح به شوهرانشان خيانت کردند ولي درپيامبر ما اشکال است اگر بگوييم به رسول خدا خيانت کرد بر عليه عثمان وعلي قيام کرد ما کدام را حق وکدام را باطل بدانيم اي اهل سنت ايا تا به حال از خودتان پرسيده ايد
145   نام و نام خانوادگي:  عاشق مولا علي     -   تاريخ:   02 بهمن 91
اقاي مومن عبداالله پاسخ شما کامل و دقيق بود.ولي از کسي که خود را به خواب ميزنداتظار بيداري نيست.انها ميگويند چرا حضرت علي انتقام حضرت زهرا را نگرفته ايا از ان زماني که حضرت بر بالاي چاه دردودل ميکردند انتظار ديگري بود
146   نام و نام خانوادگي:  فاطمه املشي     -   تاريخ:   17 فروردين 92
بسمه تعالي آقاي فاروق شما هستيد که داستان سر هم مي کنيد مثل افسانه ي دونگي ، اعتقادتون اينه که عايشه از پاي ابوبکر به عمل اومده ؟ آخه مگه اين هم شد فضيلت ؟
147   نام و نام خانوادگي:  Alireza_khozestan     -   تاريخ:   31 مرداد 92
مقالتون دل امام زمان رو به درد آورد،کارتون به جايي رسيده از عائشه دفاع ميکنيد.تبا لکم اهل بيت فرمودند که بعد از پيامبر هر غلطي که خواستند کردند حتي زنا با يکي از زن هاي پيامبر،روايت صحيحه در اصول کافي.لطف کنيد نگيد همچين چيزي نيست،اگه راست ميگيد به کتاب فاحشه الوجه الآخر لعائشه(قسمت زناي عائشه با طلحه) جواب بدهيد،تفسير قمي که تمام رواياتش رو آيت الله خويي صحيح اعلام کرد پره از روايات زناي عائشه. خيلي ازتون بدم مياد نميدونم چرا،هر چقدر ميخوام بگم اينا دارن از اهل بيت دفاع ميکنن ميبينم،وهابي ها رو به شيعه نزديک ميکنيد اما شيعه ها رو از تشيع اصلي دور،به خدا ديدم که ميگم. شما واسه خاطر دوستي با چن تا عمري داريد عقايد اصلي شيعه رو قايم ميکنيد. درسته عده اي از عمري ها رو شيعه کردي اما کدوم تشيع،تشيعي که امام زمان ميخواد؟با تبراي محض،با لعن ؟؟؟با تولاي محض با عزادارياش.واقعا که
148   نام و نام خانوادگي:  علي عذاريان     -   تاريخ:   03 شهريور 92
باسلام خدمت تمامي شيعيان مولا علي(ع).
درمورد گفته محمد هادي(آخه اين بحثها در قرن 21 چه سودي داره!) قران مملو از داستانهايي است که هزاران سال قبل از وجود قران اتفاق افتاده اما در قران ذکر شده است، چه سودي داشت درزمان رسول خدا(ص)و يادر قرن 21 که قران همواره با ماست؟؟؟!!! بحث هايي که ما شيعيان همواره با شما داريم علمي بوده و مهمتر از ان اتمام حجت با شماست!!!
درمورد برادران اهل سنت، چرا جوري از خلفا و عايشه درقبال ما موضع گيري ميکنن که گويي ما به انها تهمت يا توهين کرديم و نه انگار کتب صحيح انها مملو از ناداني و عدم کفايت خلفايشان براي خلافت و تهمت هاي زشت به عايشه بوده و هست؟؟!! اميدواريم روز قيامت،روزي که نامه اعمال بسته خواهد شد جوابي براي رسول خدا واهل بيت معصومش داسته باشيد...!!!!!!!!!! با تشکر از تمام برادرانم که اينجا مايه سربلندي شيعه هستند علي الاخص برادر مومن عبدالله برادر امير کبير و خواهرام فاطمه ياعلي
149   نام و نام خانوادگي:  احمد سواري     -   تاريخ:   27 مهر 92
سلام به حق جويان عزيز:
به نظرم اين مقاله ارزشمند است ولي قابل تأمل مي باشد خصوصا علماء بزرگ شيعه و سني که سال هاست اين بحث را انجام دادند و بعضي ها قايل به خلاف آنچه که در اين مقاله هست حرفايي زدندکه به نظرم اون حرفا قابل بررسي و پژوهش است.
البته شايد منم مخالف يا موافق اين مقاله ام ولي براي ايجاد وحدت بايد از خيلي چيزا زد.





مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | ارتباط با ما