مقالات |  سخنراني ها |  شبکه سلام |  موبايل |  انتشارات |  محصولات نرم افزاري |  ليست پاسخ ها
تاريخ: 18 اسفند 1387
شيعه به روايت فوکوياما
   
فوکوياما کيست ؟!

فرانسيس فوکوياما( متولد 1952 در شيکاگو) فيلسوف پرآوازه آمريکايي و استاد در رشته اقتصاد سياسي بين الملل است که هم اکنون در دانشگاه جان هاپکينز واشينگتن به تدريس اشتغال دارد .
وي همچنين داراي سابقه کار در اداره امنيت امريکا و نيز تحليلگر نظامي در شرکت (رند) از شرکتهاي وابسته به پنتاگون مي باشد .
وي پس از نگارش مقاله پايان تاريخ و واپسين انسان (the End of History and the last man)  در 1368/1989 که در 1370 / 1991 با تفصيل بيشتر و به همين نام ، به صورت کتاب در آمد ، به شهرت جهاني رسيد .
در اين دو نوشته ، فوکوياما به دفاع تاريخي از ارزشهاي سياسي غربي برخاست و استدلال کرد که رويدادهاي اواخر قرن بيستم نشان مي دهد که اجماعي جهاني به نفع دموکراسي ليبرال به وجود آمده است . اين اجماع ، مساوي است با پايان تاريخ به معناي اين که در شکل گرفتن اصول و نهادهاي بنيادي دموکراسي ، پيشرفت بيشتري به وجود نخواهد آمد . البته ، باز هم رويدادهايي خواهد بود ، ولي تاريخ ، به معناي داستان جهاني رشد و شکوفايي آدمي ، خاتمه يافته است .
نظريه هاي فوکوياما درباره پايان تاريخ و نيز نظريه هاي جنگ تمدن ها و نظريه جنگ مذاهب از هانتينگتون از پايه هاي فکري تحولات بين المللي در چند سال گذشته بوده است و اتفاقاتي که در سال هاي گذشته پيش آمده و شکست نماينده فکري غرب (آمريکا ) و شکست اسرائيل و پيروزي هاي چشمگير کشورها و گروه هاي اسلامي شيعي نظريه هاي اين متفکر غربي را زير سوال برده است .
فوکوياما نظريه هاي معروف و نيز اعترافات معروفي دارد که در سال هاي اخير بسيار مورد توجه قرار گرفته است که شما در اين جا بخشي از اعترفات او را از گفته ها و نوشته هايش مي خوانيد .

شيعه به روايت فوکوياما
در سال 1986 يعني در اوج پيروزي هاي رزمندگان اسلام در جبهه مقاومت عليه استکبار جهاني ، فرانسيس فوکوياما در کنفرانسي در اورشليم تحت عنوان " بازنشناسي هويت شيعه " که توسط صهيونيستها برگزار شد ، گفت  شيعه پرنده ايست که افق پروازش خيلي بالاتر از تيرهاي ماست ، پرنده اي که دو بال دارد ، يک بال سبز و يک بال سرخ ، بال سبز اين پرنده همان مهدويت و عدالتخواهي اوست ، چون شيعه در انتظار عدالت به سر ميبرد،  اميدوار است و انسان اميدوار هم شکست ناپذير است .
او همچنين گفت : نمي توانيد انساني را تسخير کنيد که مدعي است کسي خواهد آمد که در اوج ظلم و جور ، دنيا را پر از عدل و داد خواهد کرد . شيعه با اين دو بال ، افق پروازش خيلي بالاست و تيرهاي زهر آگين سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، اخلاقي و .... به آن نمي رسد.
از نظر فوکوياما شيعه بعد سوم هم دارد که بسيار مهم است . اين پرنده ،  زرهي به نام ولايت پذيري بر تن دارد . در بين کليه مذاهب اسلامي ، شيعه تنها مذهبي است که نگاهش به ولايت فقهي است . يعني فقيه مي تواند ولايت داشته باشد . اين نگاه ، برتر از نظريه نخبگان افلاطون است .

شايد اين استدلال هاي قوي را از نظريه پردازان شيعه هم کم شنيده باشيم که فوکوياما به عنوان يکي از معماران نظريه هاي دنياي نو به زبان مي آورد .



    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   18 اسفند 87
با سلام
قابل توجه انهائي كه فكر ميكنند كه غير مسلمانان كه با ما دشمني هم دارند از اسلام دركي ندارند.
يا علي
2   نام و نام خانوادگي:  مجيد حقي     -   تاريخ:   18 اسفند 87
تنها مذهبي ميتوتند مشکلات امروزي بشر را حل کند که غدير خم وعاشورا و فرهنگ انتظار داشته باشد
3   نام و نام خانوادگي:  رضا غياثوند     -   تاريخ:   20 اسفند 87
قربان امام خميني و نظريه فقه حكومتي بر گرفته از ولايت تام كمال اجداد مطهرش!هيچ مكتبي در دنيا قابليت مقابله و بروز شدن همچون شيعه ندارد! و تنها راه رهايي سيره اهل بيت رسول است وبس!واجعلنى من شيعته و اتباعه و انصاره!آمين
4   نام و نام خانوادگي:  مهدي موسوي     -   تاريخ:   04 فروردين 88
سلام

من قبلا به تمام برادران فرسي زبانم به مناسبت سال نو تبريک ميگويم من خيلي از شما تعجب ميکنم که دشمني به مسلمانان مخالف را نهج خود قرار داده ايد عزيزان من يه ذره انصاف به خرج دهيد و قرآن را بخوانيد و فکر کنيد که اصلا نه شيعم ميشناسيد و نه سني فقط قرآن بخوانيد و از روي هوي و هوس ترجمه نکنيد و آنوقت متوجه ميشويد که متاسفانه اين ولايت تراشان ما رو ميخواهند به کجا بکشانند
5   نام و نام خانوادگي:  مونا ناصري     -   تاريخ:   09 فروردين 88
جناب موسوي طبق حديث ثقلين از پيامبر اكرم (ص)قران وعترت در كنار هم قرار دارند .با مراجعه به عترت پيامبر وحتي بعضي آيات قراني مي توانيد اهميت ونقش ولايت پذيري را در حفظ وگسترش اسلام ومقابله با دشمنان درك كنيد البته بايد بدون هوي وهوس وبا انصاف وبدون غرض باشد موفق باشيد.
6   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   11 بهمن 88
جناب موسوي
بايدخدمت شما با برداشت اشتباهي كه از دين بخصوص از شيعه داريد عرض كنم كه برداشت شما همان برداشت سلطنت طلبان و ليبرالان وغربي هاست يعني همانند كساني كه در جنگ با علي ع قرانها بر سر نيزه زدند و خود علي ع را ناديده گرفتند ونتيجه همان شد كه نبايد ميشد . حالا نيز تيوريسنهاي غرب نيز تبليغ قران بدون ولايت تبليغ ميكنند . خدعه و نيرنك وعوام فريبي به سبك قرن بيستمي .
7   نام و نام خانوادگي:  آرش     -   تاريخ:   05 اسفند 88
سلام آقاي موسوي!
من فقط مي خواهم از روي قران به دين عمل کنم . لطفا بفرمايد کجاي قران در مورد نحوه نماز خواندن که ستون دين است توضيح داده بطوري که من و شما بفهميم و انجام بديم؟
کجاي قران نحوه اذان گفتن را بطور واضح قابل فهم بنده و شما توضيح داده؟
کيفيت برگزاري حج؟
و خيلي از موارد ديگر...
آدرس بفرماييد کدام سوره و کدام آيه؟
از روي هوي و هوس ترجمه نکنيد و آنوقت متوجه ميشويد که متاسفانه اين خليفه تراشان ما رو ميخواهند به کجا بکشانند
8   نام و نام خانوادگي:   حسين نوروزي کبريا     -   تاريخ:   01 فروردين 89
شيعه به مثابه روحي والاست که در ديد چشمان تنگ نظر ماديون و غربي ها ديده نمي شود و مي تواند همه عالم را تسخير کند( و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا ......
هرکه با شيعه درافتاد، برافتاد
9   نام و نام خانوادگي:  ابوالفضل ولي     -   تاريخ:   02 ارديبهشت 89
برنامه جالبي
10   نام و نام خانوادگي:  kamalvand     -   تاريخ:   26 ارديبهشت 89
سلام
فقط قرآن که ميشه اخباري گري! اين هم چيز جديدي نيست
11   نام و نام خانوادگي:  يک ايراني مسلمان سبز     -   تاريخ:   12 خرداد 89
ناداني و جهالت بدترين درد جوامع عقب افتاده استک ؛ تا اونجا که مي شه شب رو به عنوان روز براي افراد اين جوامع تعريف کرد و اون ها رو با تحريک احساساتشون مجبور به کار هايي کرد که .... صاحب محترم اين سايت!نمي دونم از دروغ بزرگي که اينجوري داري اشاعه مي دي تا اربابان قدرت هر روز بيشتر از ديروز قلب نازنين آقامون مهدي رو آزرده تر کنن ، خبر داري يا نه ئلي اين لينک و بخون جوون و بترس از خدا ؟؟؟؟؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

متاسفانه ، نويسنده مقاله ، در آدرسي كه شما نوشته‌ايد ، دروغ گفتن را بلد نيست ! زيرا دروغي گفته است كه به راحتي قابل كشف است ! او ادعا كرده است :

«دروغ رندانه درباره ديدگاه فوکوياما پيرامون تشيع در واقع نخستين بار توسط "؟؟؟؟" عضو مرکز پژوهشي ؟؟؟؟ در دانشگاه تربيت معلم در سال 1387 مطرح شد

خوب بهتر است ، براي فهميدن صحت و سقم اين ادعا ، نگاهي به آدرس ذيل و تاريخ آن بكنيد :

مجله امان ، تير و مرداد سال 86 شماره 5 :

http://www.hawzah.net/hawzah/magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=6029&id=63103

ماهنامه موعود ، بهمن 85 شماره 72 :

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?LanguageID=1&id=56978&SearchText=%D9%81%D8%AF%D8%A7%D9%83%D8%A7%D8%B1%DB%8C

بهتر است ، قبل از قبول هرگونه ادعايي ، كمي در مورد متن آن تحقيق كنيد ! تا در دام كساني كه از دين دور بوده و نمي‌خواهند حقيقت براي مردم روشن شود ، نيفتيد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

12   نام و نام خانوادگي:  محمد علي     -   تاريخ:   12 خرداد 89
فرضاً که مجله امان آن را بار اول منتشر کرده باشد، کل نظريه من در آوردي است. حالا شما خوشحاليد که در سال 85 براي اولين بار گفته شده نه سال 86! دروغ پردازي تئوريک از همان سالها، يعني 84 به بعد آهسته آهسته شروع مي شود، به نکتهء خوبي اشاره کرديد، البته بايد ممنون شما بود.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

شيعه براي اثبات حقانيت خود ، نه به سخنان فوكوياما و نه غير او احتياج ندارد ! تاييد شيعه توسط خداوند و بر لسان رسول او صورت گرفته است !

اما غرض از پاسخ دادن به آن نظر ، تنها اين بود كه ثابت كنيم كه گروهي هستند كه طاقت ندارند هيچ چيزي در مدح شيعه بشنوند ، و با هر دروغي ، سعي در پنهان كردن فضايل دارند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

13   نام و نام خانوادگي:  محمد علي     -   تاريخ:   13 خرداد 89
عرض سلام و احترام محققين محترم و عزيز مقاله هاي مورد اشارهء شما منبع ندارد، به قولي روايانش نا معلوم است، در مقالهء 86 هيچ اشارهء دقيقي به منبع سخن فوکوياما نشده است، به جز اشاره به کنفرانسي در اورشليم در مورد تشيع، فرض مي گيريم که اين کنفرانس برگزار شده است، سخني بايد مکتوب شده باشد تا به عنوان سند ذکر شود، حالا شما بفرماييد اين سند مکتوب، يا حتي شفاهي که آن مقاله از آن نقل قول فرمده اند در کجاست تا ما هم به آن دسترسي داشتبه باشيم و از گمراهي نجات پيدا کنيم؟! دو حالت دارد، يا شما، با اين کارها گمراهي خود را تشديد مي کنيد و عمارتي از دروغ و تزوير و فتنه ايجاد مي فرماييد و مردم را همانند دوران ابوجهل، جاهل پنداشته ايد، يا اينکه ما حرف حق شما را نمي فهميم، اما براي شنفتن حرف حق، لا اقل راستگو باشيد! در زمان پيغمبر مشرکين بت مي پرستيدن، قبل از آن فرعونها و نمرود هايي بودند و هزران حاکم و سلطان ظالم، و دين ما آمد اين خوي سلطاني و ظالمانه را از بين برد، گفت همه يکسانند، اما حالا بعد از 1400 و اندي سال، باز شما عزيزان براي امت بت مي تراشيد، و سلطان مي سازيد و نام اش را گذاشته ايد ولي فقيه، دروغ علم مي کنيد و آن را از سوي حوزهء علميه تان يعني مرکز دانشتان به خورد مردم مي دهيد، بي پروا از اين که راست است يا دروغ! تمام تاريخ تشيع را همينگونه راست نموده ايد؟ هر اراجيفي که هر کسي گفت وارد سنت مذهبي شما مي شود؟ آن هم به عنوان سخن حق؟! حالا از کجا معلوم شما که در اين عصر در مورد آدمهاي زنده چنين دروغ مي بافيد، در مورد رفتگان چقدر دروغ بافته ايد؟ جواب هم که نداريد و جوابتان هم اين است:" کساني که از دين دور بوده و نمي خواهند حقيقت براي مردم روشن شود". آقاي محقق، پرسيدن از صحت و سقم يک موضوع امري است کاملاً ديني، و ديندارانه، و جواب شما غير ديني و گمراهانه. لطفاً جواب مرقوم بفرماييد. گرچه انتظار جواب هم نمي رود.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

ما در صدد تاييد يا اثبات اين مقاله نيستيم ، و نيازي هم به اثبات آن نداريم ! ما در تمامي مقالات و پاسخ‌ها به دقت تمامي سوالات را پاسخ داده و مدارك معتبر فريقين را مطرح مي‌كنيم  و به همين جهت اين متن را در يادداشت آورديم ! اما در پاسخ به دوستي كه به بهانه‌هاي واهي ادعاي دروغ بودن اين ماجرا را كرده بود ، به اين مصادر اشاره كرديم ، تا مشخص شود كساني كه در چند سايت ضد اسلام ، و ضد شيعه ، اين سخنان را با بهانه واهي ، دروغ شمرده‌اند ، متوسل به دروغ شده‌اند !

در واقع اگر دليل صحيحي براي رد اين مدعا داشتند ، مطرح مي‌كردند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

14   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   13 خرداد 89
با سلام

جناب موسوي نه شيعه و نه سني = منني

جهت اطلاعتان بنده سياسي نيستم و چيزي از سياست هم نميدانم
اما از کلام شما در مورد عدم ولايت و اصطلاح ولايت تراشي که آورده بوديد متحير شدم
و تعجب و تحير من از اين جهت بود که به قرآن استناد کرديد و هيچ آيه اي هم از آن قيد نکرديد ، ظاهرا قصد داشتيد
بحث ولايت را مورد شک قرار دهيد! به هر حال بهتر است به ايات ولايت در قرآن رجوع بفرمائيد.
من به غير از ولايت ائمه اطهار عليهم السلام ولايت ديگري نميشناسم و قرآن کريم هم آنران مطرح کرده و ما را به اطاعت از آن دستور داده است.
جناب موسوي منني
آيا قرآن نميخوانيد؟!

سوره مبارکه نساء آيه شريفه 59:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است

سوره مبارکه مائده ايه شريفه 55 :

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿۵۵﴾
ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند (۵۵)

سوره مبارکه طه آيه شريفه 90 و 91 :
شرح حال منکران ولايت که نهايتآ به گوساله پرستي روي خواهند آورد!!

وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي 90

و در حقيقت هارون قبلا به آنان گفته بود اى قوم من شما به وسيله اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد و پروردگار شما [خداى] رحمان است پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد 90

قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى ﴿۹۱﴾
گفتند ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت تا موسى به سوى ما بازگردد (۹۱)

بنده هم به شما توصيه ميکنم که حتما قرآن را بخوانيد و ولايت ائمه عليهم السلام را بپذيريد تا خداي نکرده گوساله پرست از دنيا نرويد.
يا حق
15   نام و نام خانوادگي:  محمد علي     -   تاريخ:   13 خرداد 89
با سلام و احترام مجدد فرموده ايد: " شيعه براي اثبات حقانيت خود ، نه به سخنان فوكوياما و نه غير او احتياج ندارد ! تاييد شيعه توسط خداوند و بر لسان رسول او صورت گرفته است !" شما يک مرکز تحقيقاتي هستيد، بفرماييد يک مقالهء شبهه بر انگيز را با اگر چنان که مي گوييد براي فربه نمودن حقانيت شيعه و ولايت فقيه منتشر ننموده ايد با چه انگيزه اي منتشر نموده ايد بي اينکه توضيح بدهيد که صحت و سقم اين مقاله معلوم نيست؟ در ضمن اشارهء شما به آن مصادر، دليل بر راست بودن آن ماجرا نمي شود، چون مصادر فوق، منبع نقل قولشان معلوم نيست. کل سوال اينجا است، شما به عنوان محقيقين مسلمان که ماشاءالله داريد تاريخ اسلام را هم در اين روزها باز نويسي مي کنيد، نکند همهء کار هايتان بر همين نمط است؟ و صد البته بهتر است که به جاي متهم کردن ديگر سايت هاف به راست نمودن رويهء تحقيق بيشتر بکوشيد.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

آيا اينكه مصادر معتبري ، مانند مجلات تحقيقي ديني مطلبي را نقل كنند ، براي نقل مطلب در بخش يادداشت (كه تنها ذكر مطالب ديگر سايت‌هاست) كفايت نمي‌كند ؟!

البته عده‌اي توقع دارند هر چيزي كه به نفع شيعه است دروغ باشد ! اما حد اقل به عنوان نقل قول از ديگران ، چنين چيزي را مي‌توانيم مطرح كنيم ! بهتر است به جاي متهم كردن به دروغ ، و ... به صورت علمي و منطقي از كسي كه اين مقاله را براي اولين بار مطرح كرده است ، تقاضاي مدرك نماييد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

16   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:   13 خرداد 89
همانطور که خودتان هم در ذيل کامنتها نگاشته‌ايد براي ارزش تشيع ما نيازي به نقل ديگران نداريم. اما درباره‌ي اين مقاله، خود فوکوياما نيز اين اظهارات را از اصل منکر شده. بنابراين خواهشمندم اين مقاله را برداريد تا اسباب رسوايي پيش منکران نگردد. با تشکر
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

انكار خود فوكوياما ، تنها در يك وبلاگ ، و بدون هيچ مدركي و تنها با نوشتن متن يك ايميل ادعا شده است !

قطعا مصادري كه براي اولين بار ، اين خبر را نشر دادند (و تنها جنبه اطلاع رساني داشته‌اند ، همانطور كه ثابت كرديم) براي اين سخن خود ، مدرك دارند ؛ و تا زماني‌كه مدرك هر دو طرف ارائه نشود ، نمي‌توان منكر صحت اين سخنان شد ؛ همچنين ما ثابت كرديم كساني كه اين مطالب را دروغ معرفي مي‌كنند ، خود از دروغ استفاده كرده‌اند ؛ و اين نظر ما را تاييد مي‌كند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

17   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   14 خرداد 89
برادر و معلم عزيز جناب سعيد حسيني (شاه اسماعيل صفوي (رضي الله عنه)) خداوند پدر و مادر شما را جزاي خيردهاد که نکات قرآني بسيار مهمي را متذکر شده‌ايد. بنده واقعا متاسفم که چرا اين نکات چنين مورد غفلت امثال بنده قرار گرفته است: *********** نکته اول)) هرزمان که اهل عمر در دفاع از جنايات و خيانات خلفاي خود مي‌مانند و ديگر به هيچ عنوان نمي‌توانند جنايات آنها را توجيه کنند، ناگهان به ما مي‌گويند : «تلك امه قد خلت لها ما كسبت ولكم ما كسبتم ولا تسالون عما كانوا يعملون»!!! عزيزان دقت داشته باشيد که قرآن به خوبي جواب آنها را داده است: «كذلك نقص عليك من انباء ما قد سبق و قد آتيناك من لدنا ذكرا» «من اعرض عنه فانه يحمل يوم القيامه وزرا» «خالدين فيه وساء لهم يوم القيامه حملا» ********* پس هر کسي که از تذکر و پندگرفتن «انباء ما قد سبق» اعراض کند در قيامت «يحمل وزرا» خواهد کرد و «خالدين فيه» و «ساء لهم يوم القيامة حملا» خواهند بود. ********* نکته دوم)) پس بنا بر آيات ذکر شده ما بايد از تمامي آيات ذکر شده قرآن پند بگيريم و آنها را سرمشق قرار دهيم. حال سوال بنده اين است چرا؟؟؟ چرا خداوند به ما هشدار داده است که هرکسي که از ذکر داستان گوساله سامري اعراض کند در قيامت بايد پاسخگو باشد؟؟؟؟ >> آيا وظيفه اين آيه فقط و فقط هشدا نسبت به پرستش جسمي خاص به نام گوساله طلايي است؟؟؟ آيا اين آيات نازل شده تا ما را از پرستش يک جسم خاص به شکل گوساله بازدارد؟؟؟ >>> و يا خداوند مقصود و منظوري از اين آيات داشته است؟؟؟ **** براستي «گوساله طلايي» چيست؟؟؟؟ ******* «واتخذ قوم موسي من بعده من حليهم عجلا جسدا له خوار الم يروا انه لا يكلمهم ولا يهديهم سبيلا اتخذوه وكانوا ظالمين» عزيزان. لطفا دقت کنيد به اين عبارت «ولا يهديهم سبيلا». چرا خداوند نفرمود «ولا يرزقهم طعاما»؟؟؟ چرا خداوند نفرمود «ولا يسقيهم من بطنه شرابا»؟؟؟ ******************* گوساله سامري فقط جسمي از جنس طلا، با طول مثلا 3 متر و عرض 1.5 متر و ارتفاع 1.5 متر نيست!!! گوساله سامري داستاني که «ولا تسالون عما كانوا يعملون» نيست!!! گوساله سامري آن است که مردم به جاي خليفة الله اتخاذ کنند و: «ولا يهديهم سبيلا» «ولا يهديهم سبيلا» «ولا يهديهم سبيلا» ********************* حال سوال بنده از محبين عمر اين است: آيا خلفاي ظالم عباسي «يهدونهم سبيلا» مي‌کردند؟؟؟ آيا يزيد بن معاويه سگباز «يهديهم سبيلا» مي‌کرد؟؟؟ آيا معاويه هندمادر «يهديهم سبيلا» مي‌کرد؟؟ آيا عثمان و عمر و ابوبکري که از آنها 100 صفحه مطلب علمي نقل نشده است و حافظ قرآن نبودند «يهدونهم سبيلا» مي‌کرند؟؟ ------------ با اين اوصاف آيا شما شکي داريد کساني که خلفاي عباسي و معاويه هندمادر و يزيد سگ باز و عمر و عثمان و ابوبکر را به جاي «خليفة الله» و «ولي الله» اطاعت امر کردند مصداق اين آيه هستند؟: «ان الذين اتخذوا العجل سينالهم غضب من ربهم وذله في الحياه الدنيا وكذلك نجزي المفترين» اهل عمر آيا خلفاي عباسي، مردم را «يهديهم سبيلا» مي‌کردند؟؟؟ پس چرا امام حنفي،‌امام شافع، امام حنبل، امام مالک «اتخذوا العجل» کردند؟؟؟؟؟؟ با اين حساب آيا شايسته «غضب من ربهم وذله في الحياه الدنيا» نبودند؟؟؟؟ >>> امام حنفي در زمان خودش چه کسي را «يهدونه سبيلا» مي‌دانست؟؟ >>> امام شافع در زمان خودش چه کسي را «يهدونه سبيلا» مي‌دانست؟؟ >>> امام مالک در زمان خودش چه کسي را «يهدونه سبيلا» مي‌دانست؟؟ >>> امام حنيل در زمان خودش چه کسي را «يهدونه سبيلا» مي‌دانست؟؟ آيا اطاعت امر او را کردند؟؟؟ و يا در عوض «اتخذوا العجلا» کردند؟؟؟ يا علي
18   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   14 خرداد 89
باسلام جناب اقاي مهدي ( ؟؟؟ ) موسوي ( ؟؟؟ ) قران را خواندم به اينجا رسيدم كه الله سبحان تعالي فرمودند كه : "واعتصموا بحبل اللّه جميعاً ولا تفرّقوا". آل عمران: 103. لطفاً براي من شرح بدهيد . در ضمن من قبلاً سوال كردم . يكي گفت ( بحبل اللّه ) يعني بقران ( گفتم پس چرا ننوشتند قران كه ما بهتر بفهميم ؟ گفت نميدانم يكي ديگه گفت يعني كتاب الله و سنت رسول . پرسيدم سنت رسول از نظرشما چگونه بما ميرسد گفت حديث نبوي . گفتم كدام حديث , گفت حديث صحيح , گفتم كدام حديث صحيحه ؟؟گفت نمي دانم .گفتم پس اينهم كه نميشه . حالا تو بگو اين ""حبل الله " يا علي
19   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   15 خرداد 89
سلام

جناب استاد مومن عبدالله عزيز
همانطور که خود هم ميدانيد ما از دم انفاس شما و ديگر برادران موحد و شيعه و همينطور اين سايت نوراني نفش ميگيريم و چيزي از خود براي ارائه نداريم
خداوند به شما و تمامي متعلقاتتان جزاي خير دهد

يا حق

20   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   16 خرداد 89
بسمه تعالي
دوست ارجمند ما آقاي مومن عبدالله نکاتي را در باب اهل سنت عرض نموده اند که نکته وار پاسخي به ايشان ارائه مي شود.
اول: ما اهل سنت هستيم، يعني پيرو سنت نبي اکرم (ص) ، و در نزد ما، حضرت ابوبکر، عمر، عثمان و علي انسانهاي عادي هستند، و کدام مرتبهء قدسي و معصوميتي ندارند. تا اينجا موضوع همين است.
دوم: صحابه، بالعموم، به خاطر رقابت هاي سياسي، در جامعهء بعد از خلفاي راشدين، از جانب سياسيون، و البته گروه طرفدار آنها از نام و يا عملکرد صحابه مصادرهء به مطلوب شده و از يکي به ضرر ديگري سوء استفاده ميشد. بازار لعن و نفرين در مورد بعضي از صحابه، از جانب طرفداران اين يا آن گروه سياسي صورت مي گرفت، که نمونهء آن لعن حضرت علي از جانب بعضي از طرفداران معاويه را مي توان بر شمرد، و بعدها لعن گروه هاي سياسي نا راضي از وضع موجود، و اعلان انزجار بعضي از آنها از کردار عدهء ديگري از صحابهء پيغمبر، با توجه به اين وضع اجماع عمومي در ميان علما همين شد که براي پايان دادن به اين کشمکش هايي که بار سياسي داشت، بالعموم لعن صحابه و نقد صحابه مذموم شناخته شد. اين موضوع بين علما به عنوان سنتي حسنه، در طول تاريخ پي گيري شده است تا بنا حق فرقه هاي سياسي، از نام صحابه، در حب و بغض از آنها براي خود سرمايهء سياسي نيندوزند. لذا ، مي بينيم که بعضي از انديشمندان، در چارچوبي خارج از جنگ فرقه اي به عمکلکرد بعضي صحابه، نظير عثمان نقد داشته اند، از جمله معاصرين مي توان به نقد سيد قطب به شيوهء حکومت داري خليفهء سوم اشاره نمود در کتاب عدالت اجتماعي در اسلام .
سوم: اما در مورد گوسالهء سامري، من با سخنان آن جناب موافق ام اما قرينهء آن سخنان را نه اهل سنت، که تشيع مي دانم.
گوسالهء سامري در زماني که پيغمبر وجود دارد، به وجود مي آيد، ما هم زماني که کتاب خداوند را داريم، چه نيازي به علم نمودن بتهايي در هيئت انسان، يا هر چيز ديگر براي هدايت هستيم؟ خداوند اگر پيغام خود را نا تمام مي دانست، احتياجي نداشت براي راهنمايي و دستگيري بشر، خاتم پيغمبران را نازل کند. لذا من هشدارهاي گوسالهء سامري را امروزه صادق مي دانم، برادران شيعهء ما بايد به اين نکات توجه عميق نمايند. پيگيري سنت پيغمبر، با بدعت بدست نمي آيد، چنانکه سامري ها چنين نمودند.
بنا بر اين گوساله سامري آن است که مردم به جاي پيغمبر، براي و چانشيني همطراز وي بتراشند، چنان که سامري چنان کرد. بايد ياد آوري نمود، خلفا، هيچ منزلت قدسي در نزد اهل سنت ندارند، مگر احترام به تقوا و عمل نيک و همنشيني و هم رکابي شان در کنار پيغمبر. آنها، زمامداراني بودند که از روي امور کاملاً بشري، فرمانروايي مسلمين را نمودند، و اعمال نيکي از خود در استحکام دين اسلام بجاي نهادند. مثالي که مي توانم بزنم، البته فقط براي درک اين موضوع، اشاره به فرمانروايي فقهاي شيعه بر ايران است. رهبري آيت الله خامنه اي بر حکومت ايران. که نه جايگاه قدسي دارد، و نه خداوند در امر انتخاب وي دستي داشته است. هرچه بوده تدبير مومنان بوده، آن گونه که صلاح مي دانسته اند، و خوبي و بدي وي هم ربطي به خود شريعت محمدي ندارد، وي مي تواند رهبري خوب، يا رهبري بد باشد. و مومنان و شهروندان از خوبي و يا بدي وي متاثر مي شوند و ممکلت نيز از هر دو متاثر مي شود.
سوم: ابوبکر، عمر ،عثمان و علي، بر جامعهء بعد از پيغمبر حکومت نمودند. به گمان ما، آنها در آيينهء ساليان حکومتشان، سنت پيغمبر را در امر ادارهء مسلمين و ارزشهاي ديني پي گرفتند، و در اين راه موفق بودند، بجز دوران خليفهء سوم، و خليفهء چهارم، که سوم کم تدبيري در امر حکومت داري نمود، و در گيري عده اي در اين راه آغاز مشکلاتي کلان در راه يک پارچگي حکومت و مردم به وجود آورد تا جايي که حضرت علي، حليفهء چهارم را مجبور به جنگ با عواقب آن واقعه ها و فرو نشاندن اختلافات از روي قوهء قهريه نمود. البته اينها همه امور بشري است، و سيرهء خلفا، همه نشان از همين امر مي دهد.
21   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   17 خرداد 89
جناب محمد
سلام عليکم
فرموده‌ايد که «و در نزد ما، حضرت ابوبکر، عمر، عثمان و علي انسانهاي عادي هستند،، و کدام مرتبهء قدسي و معصوميتي ندارند»
دو سوال از خدمت شما مي‌پرسم:
1)) آيا شما ابوبکر و يا عمر «ولي الله» مي‌دانيد؟ آيا شما آن دو را از اولياء الهي مي‌دانيد؟
2)) آيا يک جوان اهل سنت مي‌تواند منکر خلافت ابوبکر شود و بگويد که ابوبکر لياقت خلافت نداشت؟ آيا در اين صورت همچنان او را اهل سنت مي‌دانيد؟؟
*********
فرموده‌ايد که «دوم: صحابه، بالعموم، به خاطر رقابت هاي سياسي، در جامعهء بعد از خلفاي راشدين، از جانب سياسيون، و البته گروه طرفدار آنها از نام و يا عملکرد صحابه مصادرهء به مطلوب شده و از يکي به ضرر ديگري سوء استفاده ميشد. بازار لعن و نفرين در مورد بعضي از صحابه، از جانب طرفداران اين يا آن گروه سياسي صورت مي گرفت، که نمونهء آن لعن حضرت علي از جانب بعضي از طرفداران معاويه را مي توان بر شمرد،»
اولا لعن چيزي نبود که بعد از خلفا شروع شود:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=154
دوما مساله ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) و خيانت و ارتداد معاويه هندمادر چيزي بسيار فراتر از يک کشمکش ساده بين دو گروه سياسي بوده است.
چگونه است که شما مسلميني را که از پرداخت زکات به ابوبکر خودداري کردند را «منافق» و «مرتد» مي‌ناميد و سرکوبي و کشتار آنها توسط ابوبکر را نبرد با اصحاب رده مي‌ناميد ولي سرکشي معاويه و عايشه و طلحه و زبير را کشمکش سياسي مي‌دانيد؟؟؟؟؟
اگر اين منطق شما صحيح است پس ماجراي پيش آمده بين ابوبکر و مالک بن نويره نيز يک ماجراي سياسي بين دو گروه سياسي بوده است!!!
سوما اين فقط «بعضي» از طرفداران معاويه هندمادر نبودند که وصي خدا حضرت اميرالمومنين علي(عليه السلام) را دشنام مي‌دادند. اين يک دستور رسمي از جانب خود معاويه هند مادر و وظيفه همه آنها بود!!!
************
فرموده‌ايد «و بعدها لعن گروه هاي سياسي نا راضي از وضع موجود، و اعلان انزجار بعضي از آنها از کردار عدهء ديگري از صحابهء پيغمبر، با توجه به اين وضع اجماع عمومي در ميان علما همين شد که براي پايان دادن به اين کشمکش هايي که بار سياسي داشت، بالعموم لعن صحابه و نقد صحابه مذموم شناخته شد. اين موضوع بين علما به عنوان سنتي حسنه، در طول تاريخ پي گيري شده است تا بنا حق فرقه هاي سياسي، از نام صحابه، در حب و بغض از آنها براي خود سرمايهء سياسي نيندوزند.»
عجب!!! پس اين تکفير و ناسزاها و توهين هايي که به حضرت ابوطالب (عليه السلام) مي‌شد در کدام کتب نوشته مي‌شد؟؟؟
اين نفرينهاي عايشه در حق برادر خود و مالک اشتر (رحمة الله عليهما) در کدام کتب نوشته مي‌شود؟
20 هزار صحابه مخالف پرداخت باج و خراج به ابوبکر را در کدام کتب تکفير مي‌کردند و مرتد مي‌دانستند؟؟
**************
«لذا ، مي بينيم که بعضي از انديشمندان، در چارچوبي خارج از جنگ فرقه اي به عمکلکرد بعضي صحابه، نظير عثمان نقد داشته اند، از جمله معاصرين مي توان به نقد سيد قطب به شيوهء حکومت داري خليفهء سوم اشاره نمود در کتاب عدالت اجتماعي در اسلام .»
نقد عثمان؟؟ و يا عادي جلوه دادن جنايات او؟؟ اين که حضرت ابوذر غفاري (رحمة الله عليه) را نعوذبالله سوسياليست بنامند نقد عثمان است؟؟؟
وانگهي نقد عمر و ابوبکر در کتب شما کجاست؟؟
***************
«گوسالهء سامري در زماني که پيغمبر وجود دارد، به وجود مي آيد، »
اولا)) اين سخن شما در تعارض کامل است با نص صريح قرآن مجيد:
«قال فانا قد فتنا قومك من بعدك و اضلهم السامري»
دوما)) آيا خطر گوساله پرستي در زمان پيامبر بيشتر است و يا در زمان نبود ايشان؟؟ وقتي مردمان به قول شما در زمان پيامبر گوساله پرست شدند آيا امکان گوساله پرستي در نبود ايشان بيشتر نبود؟؟
***************
«ما هم زماني که کتاب خداوند را داريم، چه نيازي به علم نمودن بتهايي در هيئت انسان، يا هر چيز ديگر براي هدايت هستيم؟»
جناب محمد
واقعا از اينکه بعد از 1400 سال همچنان سخن جاهلانه عمر را تکرار مي‌کنيد شرمنده نمي‌شويد؟؟
عمر 1400 سال قبل گفت: قرآن ما را بس است!!! شما همچنان آن را تکرار مي‌کنيد!!!
اولا)) براي اين سخن جاهلانه همين آيه قرآن کريم کافي است:
«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمه وان كانوا من قبل لفي ضلال مبين»
آيا وجود مبارک انيباء الهي نعوذبالله بتهايي در هيئت انسان بودند؟؟؟ چگونه است رجوع به انبياء براي يادگيري «کتاب و حکمة» بت پرستي نيست ولي رجوع به امامان هدي که آگاه به کتاب و حکمة هستند از نظر شما بت پرستي است؟؟؟؟؟

دوما)) شما که هيچ، تمام نفوس بشر هم نمي‌توانند کسي را براي هدايت خود انتخاب کنند!!! اين خود خداوند است که جعل امام هادي و هدايت گر مي‌کند:
«وجعلنا منهم ايمه يهدون بامرنا لما صبروا وكانوا بآياتنا يوقنون»
براستي هنوز هم معتقد هستيد که نيازي به امام هادي و هدايت گر نداريد؟؟؟؟؟
*****************
«خداوند اگر پيغام خود را نا تمام مي دانست، احتياجي نداشت براي راهنمايي و دستگيري بشر، خاتم پيغمبران را نازل کند»
پيغام خداوند متعال ناتمام نيست!!! ولي مساله ‌اين است اين معني و تفسير پيغام نزد کيست؟؟
«ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء»
مي‌شود بفرماييد اين پيغام خداوند که به نص صريح قرآن شامل بر تمامي علوم بشري است را چه کسي مي‌داند؟؟؟
چگونه است که امروزه بعد از گذشت 1400 سال معني بسياري از آيات و اعجازات قرآن کريم را بايد از متون علمي کفار دريابيم؟؟؟
براستي جز وجود امام هادي و هدايتگري که توسط خداوند هدايت مي‌شود، چه کسي مي‌تواند ادعا کند که پيغام خداوند و يا همان «تبين کلي شيء» را مي‌داند؟؟؟
********************
«پيگيري سنت پيغمبر، با بدعت بدست نمي آيد، چنانکه سامري ها چنين نمودند»
سنت کدام است؟ انتخاب خليفه توسط وصيت و يا شورا؟؟ آيا ممکن است ما «دو» سنت داشته باشيم براي يک امر واحد؟؟؟؟؟
************
«بنا بر اين گوساله سامري آن است که مردم به جاي پيغمبر، براي و چانشيني همطراز وي بتراشند، چنان که سامري چنان کرد»
عجب!!! پس اصلا شما معتقد هستيد چيزي به نام «خلافت رسول الله (صلي الله عليه و آله)» وجود ندارد!!!!
حيف شما 1400 سال نبوديد آن زماني که ابوبکر و عمر رسما و بالاي منابر خود را جانشين رسول الله (صلي الله عليه و آله) مي‌ناميدند.
جناب محمد
گوساله سامري جانشين پيامبر نيست!!! گوساله سامري جانشين کاذب و دروغين پيامبر است!!!
فرق است بين جانشين و خليفه راستين پيامبر و جانشين و خليفه دروغين پيامبر!!! همان طوري که فرق است بين الله متعال و رب العالمين و اله دروغيني مانند گوساله سامري!!
************
«بايد ياد آوري نمود، خلفا، هيچ منزلت قدسي در نزد اهل سنت ندارند»
چه قدسيتي بالاتر از اين که حکم ابوبکر را حکم خداوند مي‌دانيد!!!! و اگر کسي با حکم او مخالفت مي‌کرد «مرتد» بود!!!
جناب محمد
واژگان «ارتداد» و «نفاق» از اسلام سرچشمه مي‌گيرد!! و به کساني اطلاق مي‌شود که بر خداوند خدعه کنند!!!!
مخالفت با ابوبکر = ارتداد از اسلام و نفاق با مسلمين ===> ولي ابوبکر منزلت قدسي ندارد!!!
پس اگر ابوبکر منزلت قدسي ندارد پس چرا مخالفين او را مخالف الله قدوس مي‌دانيد؟؟؟؟
**************
«مگر احترام به تقوا و عمل نيک و همنشيني و هم رکابي شان در کنار پيغمبر. »
تبديل زکات عبادي به خراج اجباري عمل نيک آنها بود؟؟؟
فرارشان از حنين هم رکابي با حضرت رسول الله (صلي الله عليه و آله) بود؟؟
تهمت هذيان گفتن به وجود مبارک حضرت رسول الله (صلي الله عليه و آله) همنشيني آنها بود؟؟
آزادي خالد در تجاوز به نواميس مردم تقوي آنها بود؟؟؟
************
«و اعمال نيکي از خود در استحکام دين اسلام بجاي نهادند»
مثل واگذاري حکومت مصر و شام به دو ملعون به لسان نبي اکرم (صلي الله عليه و آله).
«عمل نيکي» که ريشه شجره خبيثه بني اميه شد!!!
****************
«مثالي که مي توانم بزنم، البته فقط براي درک اين موضوع، اشاره به فرمانروايي فقهاي شيعه بر ايران است. ... که نه جايگاه قدسي دارد، و نه خداوند در امر انتخاب وي دستي داشته است.»
جناب محمد
در انتخابات خبرگان رهبري براي انتخاب عمر چند نفر شرکت کردند؟؟ يک نفر؟؟ فقط يک نفر به نام ابوبکر؟؟؟
***************
«سوم: ابوبکر، عمر ،عثمان و علي، بر جامعهء بعد از پيغمبر حکومت نمودند. به گمان ما، آنها در آيينهء ساليان حکومتشان، سنت پيغمبر را در امر ادارهء مسلمين و ارزشهاي ديني پي گرفتند، و در اين راه موفق بودند»
جناب محمد
لطفا به بنده آيه قرآن و يا فقط يک حديث نشان بدهيد که حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و اله) سر کسي را به جرم نپرداختن حديث از گردن جدا کرده باشد!!!!
راستي عمري که حکم جزيه را نمي‌دانست چگونه بر اساس سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) حکومت کرد؟؟؟
واگذاري حکومت مصر به يک مهدور الدم توسط عثمان سنت پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) بود؟؟
************
«حضرت علي، حليفهء چهارم را مجبور به جنگ با عواقب آن واقعه ها و فرو نشاندن اختلافات از روي قوهء قهريه نمود.»
پاسخي بسيار زيبا براي شما در اين صفحه موجود است:
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=10708

يا علي
22   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   17 خرداد 89
سلام

جناب محمد

بنده منظور شما را از سنت نبوي متوجه نشدم!!

لطفا بفرمائيد کدام سنت؟! بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مگر سنتي هم باقي ماند که شما مدعي پيروي از آن باشيد؟!!
مگر نه اينکه تمام احاديث پيامبر توسط ابوبکر در مقابل چشمان عايشه سوزانده شد؟!!
مگر نه اينکه ابوبکر و عمر راويان احاديث پيامبر را از نقل احاديث آن بزگوار که به قول حضرتعالي گوياي سنت او بود را از بيان احاديث وي منع و و عقوبت کردند؟!!!
هر کس که ميخواست حديثي نقل کند تازيانه ميخورد!!!
من واقعا نميدانم شما اهل بدعت از کدام سنت نام مي بريد زيرا سنتي باقي نماند که شماها مدعي پيروي از آن باشيد.

اگر کمي واقع بين باشيد به راحتي در مي يابيد که در واقع بعد از شهادت پيامبر نه تنها ديگر خبري از سنت نبود بلکه دين بخش اعظمي از اسلام توسط ابوهريره ها و کعب الاحبارها از بين رفت و آئين يهود جايگزين آن گرديد!!!
البته بنده فعلا از اينکه خلفاي راشدين تعمدآ و به اختيار خود بر خلاف نص صريح قرآن مبني بر اينکه با يهود دوستي نکنند ، عمل کردند صرف نظر ميکنم زيرا قبلا به اندازه کافي در مورد اين مسئله صحبت کرده ام و ميتوانيد نظرات مرا در کامنتهاي قبلي بخوانيد.

اما بهتر است واقع بين باشيم
زيرا همين صحابه اي که شما سنگ آنرا به سينه ي مبارکتان مي کوبيد مسبب تمام اين مسائل بودند!!!!
البته برادر عزيزمان جناب مومن عبدالله گرامي نکات تاريخي را خدمتتان ارائه کرده اند و بنده صرف نظر ميکنم از بيان مسائل تاريخي زيرا تجربه در مناظرات ثابت کرده که اگر هم از منابع خودتان اسنادي ارائه کنيم باز هم نمي پذيريد!!! و به محض اينکه مسئله حقانيت شيعه ثابت ميشود بهانه هائي از قبيل اينکه فقط از قرآنت بگوئيد يا اينکه 1400 سال از اين مطلب گذشته و کسي نميداند واقعآ چه اتفاقي افتاده و . . . . . بهانه هائي از اين قبيل مي آوريد.

بنابر اين به دلايل عقلي خودتان هم رجوع بفرمائيد که ضمن گواهي تاريخ و بررسي اسناد تاريخي که حقانيت را اثبات ميکند عقل و خرد و منطق و علم و انصاف را هم چاشني آن فرمائيد تا خداوند از شما راضي گردد که شامل (( رضي الله عنه )) بشويد انشاءالله.

پس شما ابتدا لطف کنيد وجود سنت را در ميان خلفا با توجه به مطالبي که در بالا عرض کردم اثبات کنيد و بعد ادعاي پيروي از آن را داشته باشيد.
بنده منتظر اثبات و جوابتان هستم.

در مورد گواسله سامري هم بايد بگويم که مثل عادت هميشگي اهل بدعت که آيات قرآن را به ميل خود تآويل ميکنند، شما هم چنين کرده ايد و در واقع معني آيه خود گوياي اصل مطلب است بهتر است بازهم آن آيه را بخوانيد و در ترجمه دقيق آن دقت بفرمائيد تا حداقل براي خودتان مشخص بشود که اين آيه مخصوص زمان پيغمبر بوده است يا غير از آن.

سئوال ديگري از شما دارم

چرا ابوهريره اي که ظاهرا مسلمان شده بود و کمتر از دوسال در زمان حضرت رسول اکرم صلوات الله و سلامه عليه در کتب صحيح شما اهل بدعت 8740 حديث نقل شده ولي از حضرت علي عليه السلام که تمام عمر مبارکشان در خدمت رسول خدا بودند فقط 16 روايت؟!!!!
آيا اين مسئله براي شما که خود را صاحب عقل و خرد ميدانيد مشکوک و عجيب نيست و عجيبتر آنکه کتب خودتان را صحيح ميدانيد!!!!
چگونه بر شکيات تکيه ميکنيد و آنرا مبناي عقيده ي خويش قرار مي دهيد؟!

آري وقتي ابوهريره ها وارد دين اسلام شوند و خلقاي راشدين با آنان دوستي نمايند نتيجه همين ميشود که شاهدش هستيم:

ابوبکر و عمر و عثمان و معاويه ميشوند جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم!!!
خالد بن وليد زناکار و شرابخوار ميشود سيف الاسلام و ابوبکر و عمر از او حمايت ميکنند!!!
احاديث نوراني پيامبر توسط خلفا سوانده ميشوند و راويان احاديث نوراني پيامبر تازيانه ميخورند!!!
وصي و خليفه و جانشين بر حق پيامبر خانه نشين شده و اموال و امامتش توسط خلفا غصب ميشود!!!
دختر پيامبر و همسر وصي پيامبر حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها توسط خلفا به شهادت ميرسد!!!
تمام فرزندان علي عليه السلام و فاطمه سلام الله عليها توسط خلفا يا همان اهل سنت(اهل بدعت) يکي پس از ديگري به شهادت ميرسند!!!
هر کس که کوچکترين کينه و دشمني با علي عليه السلام داشته باشد مورد علاقه خليفه زمان خويش قرار ميگيرد!!!
عمر به صراحت اعلام ميکند که پيامبر دو چيز را براي شما حلال کرده بود و من آن را حرام ميکنم (بدعت مسلم)!!!
و هزاران مسئله که وابسته به آئين يهود است توسط خلفا اتفاق مي افتد!!!!

بنابراين از شما خواهش ميکنم که نام اصلي مذهبتان که همان مذهب ابوهربره يهودي است را بر لسان مبارکتان جاري سازيد و حرفي از سنت نزنيد زيرا سنت را خلفاي شما سوزاندند!
بخشي از سئوالات من در متن برادر عزيزم جناب مومن عبدالله موجود است
و من منتظر جوابتان هستم
يا حق
23   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   18 خرداد 89
برادر محترم عبدالله مومن،
سلام عليکم

فرموده ايد:
" 1)) آيا شما ابوبکر و يا عمر «ولي الله» مي‌دانيد؟ آيا شما آن دو را از اولياء الهي مي‌دانيد؟
2)) آيا يک جوان اهل سنت مي‌تواند منکر خلافت ابوبکر شود و بگويد که ابوبکر لياقت خلافت نداشت؟ آيا در اين صورت همچنان او را اهل سنت مي‌دانيد؟؟

جواب: 1- ولي الله به معنايي که شما از آن متسفاد مي کنيد خير، ما آنها را اولياءالله به آن معنا نمي دانيم.
2- يک جوان اهل سنت مي تواند کارکرد خلفا را نقد کند، و بر اثر تحقيق مي تواند چنان ادعايي را مطرح کند. بله وي با وجود نقدش بر خلفا تا آنجا که به اسلام و ختم نبوت، و سنت پيغمبر به معنايي که ما مي فهميم باور داشته باشد، اهل سنت است. چنانکه سيد قطب در کتاب عدالت اجتماعي در اسلام خليفهء سوم را نقد مي کند و مي گويد کاش وي خليفه نمي شد، که اين نقد، نقدي آسيب شناسانه است، و ربطي به خود دين ندارد. اهل سنت بودن منوط به نقد نکردن خلفا نيست. خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين، متعلق به تاريخ دين ما هستند، نه متن دين. در مورد سيرهء هر چهار خليفه نقد وجود دارد، اما اين نقدها براي تخريب نيست، چه اينکه آنها براي تخريب دين اجتهاد نمي کردند، بلکه حکومت داري، همواره در طول تاريخ با تصماميم درست و نادرست توام بوده است. اما در کل، تصماميم آنها به عنوان زمامدار جامعهء مسلمين، بهترين تصماميم بوده است که در اثر مشورت و رايزني بدست مي آمده است.

اما وقتي نقد براي بر کشيدن کسي يا کساني به مقامي خلاف روح دين اسلام باشد، چنانکه فرقه هاي بسيار زيادي در طول تاريخ اسلام، از خوارج گرفته تا شيعه و احمديه و بهائيت و بابيت و ... که ظهور نمودند، همهء اينها کل دستگاه فکري دين را، با خاطر وارد نمودن افراد به منظومهء فکري اسلام نشانه رفتند، و جعل احاديث بسيار، و تفسير به راي آز آيات قرآن موجب گمراهي عدهء زيادي از مومنان شدند، تبعاً ما با چنين فهم هايي از دين و تاريخ دين مخالف هستيم و آن را بدعت مي دانيم.

اما مناظرهء تاريخي، من مايلم مناظرهء تاريخي نمايم، اما نه در تاريخ صدر اسلام، بياييد در مورد اثبات وجود شيعه، آن هم شيعهء امامي به شکلي که شما مي فهميد بحث نماييم. چند تا امام دارند، کدام امام است و کدام نيست؟ چرا شيعه نمي دانسته است که امام کيست؟ امام بودن چه منفعت مادي دارد؟ نايب امام بودن چه منافع مادي داشته است؟ چگونه انديشهء امامت تحول پيدا مي کند؟ و از اين قبيل موارد. براي ما که معلوم است، پيغمبر وفات مي نمايد، چهار نفر به خلافت مي رسند، امام حسن و امام حسين نيز به خلافت مي رسند،اما عملهء جور مانع خلافت آنها مي شوند. و هيچ ادعاي آسماني، معصوميت و رابطه با آسمان و وحي و الهام و اينها را هم در کارنامهء خود ندارند. در طول اين 1400 سال هم کسي سعي نکرده است آنها را به اين مقام بر کشد. اما فکر شيعه گري، از ابتدا که يک نا رضايتي سياسي است، آهسته آهسته به مذهب تبديل مي شود، و براي آن دستگاه فکري، جعل هزاران حديث، بي مسوليتي و ... تراشيده مي شود، البته با تناقضات فراوان، طوري که حتي دين را مي خواهند بر قامت امامت بيارايند، آنجا که آراسته نمي شود، از تفسير به راي شروع تا اداعاي تحريف قرآن و ... پيش مي روند. اين مغشوشيت، امري عجيب نيست، تحول يک مکتب فکري است، مکتب کاملاً دنيوي که از نا رضايتي سياسي شروع مي شود، و به ادعاهاي بسيار منحرف کننده ختم مي گردد. بياييد تاريخ اين تحول را بررسي کنيم. انشاءالله در سايهء آن حقيقت نمايان خواهد شد، حقيقت خلفا نيستند، آنها زمامداراني بودند، آمدند و رفتند، هر کس مي تواند بگويد من قبولشان ندارم، خوب نبودند، و فلاني مي توانست بهتر باشد، يا فلان تصميم نا درست بود، اين تصميم اگر مطابق سيرهء رسول گرفته مي شد به حقيقت دين نزديکتر بود، اما بر کشيدن يک مذهب، آن هم در تاريکي، و چسپيدن مومنانه به آن فهم، به گمان من بدعتي است نا روا در اصل دين اسلام. من در اين موارد آماده مناظره ام.

سوال اولم اين است: قرآن تحريف شده است يا خير؟




24   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   19 خرداد 89
جناب محمد
سلام عليکم
فرموده‌ايد «يک جوان اهل سنت مي تواند کارکرد خلفا را نقد کند.... تا ....خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين، متعلق به تاريخ دين ما هستند، نه متن دين».

خيلي ببخشيد جناب محمد خان
يعني ترور «سعد بن عباده» توسط عوامل ابوبکر، «امري خارج از دين» بود؟؟
يعني کشتار ده ها هزار صحابه‌اي که از پرداخت ماليات به ابوبکر خودداري کردند، «امري خارج از دين» بود؟؟
يعني قتل مالک بن نويره و تجاوز به همسر او توسط وزير جنگ ابوبکر، خالد، «امري خارج از دين» بود؟؟
يعني مصادره فدک توسط ابوبکر، «امري خارج از دين» بود؟؟
يعني تهديد و هجوم به منزل حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله عليها)، «امري خارج از دين» بود؟؟
*****
براستي اگر به قول شما «خلفا زمامداراني هستند دنيوي» پس چرا کساني را خلافت آنها را غيرقانوني و شرعي بدانند را «کافر» مي‌دانيد؟؟
****
«من أنکر خلافة أبي بکر فهو کافر.
حاشية رد المحتار لإبن عابدين ، ج1، ص605 ـ البحر الرائق لإبن نجيم المصري، ج1، ص611 ـ روضة الطالبين للنووي، جلد8، صفحه215 »
*****
«فمذهب أبي حنيفه رضي الله عنه أن من أنکر خلافه الصديق أو عمر فهو کافر على خلاف حکاه بعضهم وقال الصحيح أنه کافر والمسأله مذکوره في کتبهم في الغايه للسروجي والفتاوى الظهيريه والأصل لمحمد بن الحسن وفي الفتاوى البديعيه فإنه قسم الرافضه إلى کفار وغيرهم وذکر الخلاف في بعض طوائفهم وفيمن أنکر إمامه أبي بکر وزعم ان الصحيح أنه يکفر.
مذهب ابوحنيفه اين است که: منکر خلافت ابوبکر يا عمر کافر است؛ هر چند که برخى از آن‌ها نظر ديگرى دارند؛ ولى نظر صحيح اين است که منکر خلافت ابوبکر وعمر کافر است. اين مطلب در کتاب‌هاى الغايه سروجى، فتاواى ظهيريه، الأصل محمد بن الحسن و فتاواى بديعيه آمده است. ابوحنيفه شيعه را تقسيم کرده است به کافر و غير کافر، برخى از فرقه‌هاى شيعه را کافر و برخى را کافر ندانسته است؛‌ ولى نظر صحيح اين است که منکر خلافت ابوبکر کافر است.
الهيثمى، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر -- الصواعق المحرقه علي أهل الرفض والضلال والزندقه، ج1 صفحه 138 »
*****
«من أَنْکَرَ إمَامَهَ أبي بَکْرٍ الصِّدِّيقِ رضي اللَّهُ عنه فَهُوَ کَافِرٌ وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَيْسَ بِکَافِرٍ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ کَافِرٌ وَکَذَلِکَ من أَنْکَرَ خِلَافَهَ عُمَرَ رضي اللَّهُ عنه في أَصَحِّ الْأَقْوَالِ کَذَا في الظَّهِيرِيَّهِ.
کسى که امامت ابوبکر را انکار نمايد کافر است، برخى قائل هستند که بدعت گذار است نه کافر؛ ولى قول صحيح آن است که کافر است، همچنين اگر کسى خلافت عمر را انکار نمايد بنا بر صحيح ترين اقوال کافر است.
الشيخ نظام وجماعه من علماء الهند، الفتاوى الهنديه في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفه النعمان، ج 2 صفحه 264»
******************
شايد در قاموس واژگان سياسي کافر يک معني ديگر غير از آنچه در قرآن يافت مي‌شود، مي‌دهد؟؟
*****
کسي که به ابوبکر زکات پرداخت نکند ---> از دين خدا برگشته است و «مرتد» است ---> ولي «خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين»!!!!
کسي که از خلافت ابوبکر را قبول نکند ---> کافر است ---> ولي «خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين»!!!!
کسي که جعل خليفه توسط ابوبکر را قبول نداشته باشد ---> کافر است ---> ولي «خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين»!!!!
کسي که وزير جنگ خونريز و زناکار ابوبکر را قبول نداشته باشد ---> مرتد است و زنش کنيز ---> ولي «خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين»!!!!
جناب محمد
مي‌شود بفرماييد اگر اينها امور خارج از دين است پس چه چيزي «داخل» دين است؟؟؟؟!!!!
*************
«اما در کل، تصماميم آنها به عنوان زمامدار جامعهء مسلمين، بهترين تصماميم بوده است که در اثر مشورت و رايزني بدست مي آمده است.»

ابوبکر براي مصادره فدک با چه کساني مشورت کرد؟؟؟ براي کشتار کساني که به او خراج نمي‌دادند با چه کساني مشورت کرد؟؟ راستي ابوبکر براي جعل خليفه بعدي با چه کساني مشورت کرد؟؟؟
چگونه ممکن است که تصاميم آنها بهترين تصاميم باشد در صورتيکه با نص صريح قرآن و سفارشات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) تضاد داشته است؟؟؟
**************
فرموده‌ايد که: «اما وقتي ... تا ... آن را بدعت مي دانيم.»
جناب محمد عثمان
شما اين حديث نوشته شده در «صحيح» بخاري را بدعت و موجب گمراهي مومنين و «جعلي» مي‌دانيد يا نه؟
«عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال خَلَقَ الله آدَمَ على صُورَتِهِ طُولُهُ سِتُّونَ ذِرَاعًا
صحيح البخاري ج 5 ص 2299 بَاب بَدْءِ السَّلَامِ ش 5873»
لطفا براي ما علت تطابق حيرت انگيز اين حديث «صحيح» و کتاب عهد عتيق يهود را توضيح دهيد:
http://st-takla.org/pub_oldtest/01_gen.html
«1: 27 فخلق الله الانسان على صورته على صورة الله خلقه ذكرا و انثى خلقه»
*****
راستي اين باب «باب معرفة طريق الرؤية» «باب معرفت خداوند از طريق روئيت او»
http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=1&CID=7#s15
باعث «هدايت» مومنان است؟؟ اين باب کتاب «صحيح مسلم» است که «صحيح» است؟؟؟
ديگر چه چيزي باعث هدايت است؟؟؟
***************************
فرموده‌ايد «اما مناظرهء تاريخي، من مايلم مناظرهء تاريخي نمايم، اما نه در تاريخ صدر اسلام، »
مشخص است جناب محمد!!! چون خود شما به خوبي از افتضاحات و بدعتها و جنايات خلفاي خود مطلع هستيد!!!!
*************
«براي ما که معلوم است،»
اجازه دهيد گوشه‌اي از اين «معلوميت» را براي شما بازگو کنم تا عقيد درخشان شما درمورد خلافت مشخص شود:
**************
اگر به کتب «صحيح»شما مراجعه کنيم به اين احاديث بر مي‌خوريم:
http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=13&CID=200#s52
صحيح بخاري: «7308 ـ حدثني محمد بن المثنى، حدثنا غندر، حدثنا شعبة، عن عبد الملك، سمعت جابر بن سمرة، قال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول ‏"‏ يكون اثنا عشر أميرا ـ فقال كلمة لم أسمعها فقال أبي إنه قال ـ كلهم من قريش »
«12 امير خواهد بود -پس کلمه‌اي گفت که من نشنيدم. پس پدرم گفت: که او فرمود: - همگي از قريش خواهند بود»
همين حديث در صحيح مسلم به اين صورت آمده است:
http://www.al-eman.com/islamlib/viewchp.asp?BID=138&CID=104
«دخلت مع أبي على النبي صلى الله عليه وسلم‏.‏ فسمعته يقول ‏(‏إن هذا الأمر لا ينقضي حتى يمضي فيهم اثنا عشر خليفة‏)‏‏.‏ قال‏:‏ ثم تكلم بكلام خفي علي‏.‏ قال فقلت لأبي‏:‏ ما قال‏؟‏ قال ‏(‏كلهم من قريش)»
و همچنين:
"لا يزال أمر الناس ماضياً ما وليهم اثنا عشر رجلاً".
"لا يزال الإسلام عزيزاً إلى اثني عشر خليفة".
" لا يزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلى اثني عشر خليفة".
در مسند أبى داود: "لا يزال هذا الدين قائماً حتى يكون عليكم اثنا عشر خليفة كلهم تجتمع عليه الأم
***********
ولي از نظر شما اين دوازده نفر چه کساني هستند؟
**> ابن حجر عسقلاني :
http://www.al-eman.com/Hadeeth/viewchp.asp?BID=12&CID=642#s6
(باب استخلاف)
«...وينتظم من مجموع ما ذكراه أوجه، أرجحها الثالث من أوجه القاضي لتأييده بقوله في بعض طرق الحديث الصحيحة ‏"‏ كلهم يجتمع عليه الناس ‏"‏ وإيضاح ذلك أن المراد بالاجتماع انقيادهم لبيعته، والذي وقع أن الناس اجتمعوا على أبي بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي إلى أن وقع أمر الحكمين في صفين، فسمي معاوية يومئذ بالخلافة، ثم اجتمع الناس على معاوية عند صلح الحسن، ثم اجتمعوا على ولده يزيد ولم ينتظم للحسين أمر بل قتل قبل ذلك، ثم لما مات يزيد وقع الاختلاف إلى أن اجتمعوا على عبد الملك بن مروان بعد قتل ابن الزبير، ثم اجتمعوا على أولاده الأربعة‏:‏ الوليد ثم سليمان ثم يزيد ثم هشام، وتخلل بين سليمان ويزيد عمر بن عبد العزيز، فهؤلاء سبعة بعد الخلفاء الراشدين، والثاني عشر هو الوليد بن يزيد بن عبد الملك...»
---> آري از نظر بزرگ علماي اهل عمر، نه تنها حضرت امام حسن (عليه السلام) خليفه نبودند بلکه يزيد سگ باز و مادرباز و ميمون باز جانشين حضرت رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) بوده است!!!
**********
براي آگاهي بيشتر به اين صفحه رجوع فرماييد:
( ar.wikipedia.org/wiki/الخلفاء_القرشيين_الإثنا_عشر )
تا از نظر ابن کثير نيز مطلع شويد: «ثم اجتمعوا على ولده يزيد»
چرا که او هم به خلافت يک دائم الخمر اعتقاد عميقي داشت. هرچه باشد خليفه محبوب او ابوبکر بود
***********
حال لطفا دوباره فتوي پر محتواي اين وب سايت رسمي اهل عمر را مروري بفرماييد:
http://www.islamweb.net/ver2/fatwa/ShowFatwa.php?lang=A&Id=6305&Option=FatwaId
«وهذا لا علاقة له بما يدعيه الشيعة في باب الإمامة، فإن جميع من نصوا على إمامته لم تجتمع عليه الأمة ولم يكن خليفة إلا علياً والحسن رضي الله عنهما، ويلزم على قولهم أن الدين لم يكن قائماً ولا عزيزاً زمن أبى بكر وعمر وعثمان، وهذا من أبلغ المناقضة للحس والواقع، فضلا عن مناقضته للشرع القاضي بأن خير القرون قرنه صلى الله عليه وسلم ثم الذي يليه فالذي يليه»

اين احاديث به ادعاي شيعه بر وجود امامت هيچ ربطي ندارد!! چرا که از تمام آن افرادي که آنها امامشان مي‌دانند، هيچ کدام مورد اجتماع مردم قرار نگرفتند و خليفه نشدند به جز حضرت امام علي(عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام). و بر طبق گفته آنها لازم است که دين قائم نباشد و عزيز نباشد در زمان ابوبکر و عمر و عثمان. و اين به تمام معني خلاف واقعيت است. براي نقض گفته آنان، براي قاضي شرع، همين بس که پرخيرترين قرون قرن حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) بوده است و قرني که بعد از آن آمده است»
********************
آري. اين است دليل درخشان اهل عمر براي نقض گفتار شيعيان!!!: قرن اول اسلام بهترين و پر خيرترين قرن اسلام بوده است!!!! قرني که در آن فرزندان رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) يک به يک شهيد شدند بهترين قرن و قرن عزت و اعتلاي اسلام بوده است!!!!
قرني که در آن عمر قلدر، حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله عليها) را شهيد کرد قرن خير و برکت اهل عمر است
قرني که در آن ابوبکر شيعيان حضرت علي (عليه السلام) را به بهانه نپرداختن زکات يک به يک شهيد کرد، خير القرون است!!!!
********************
در ادامه اين وب سايت رسمي اهل عمر مي‌گويد:
«القاضي عياض رحمه الله: "ويحتمل أن يكون المراد أن يكون" الاثنا عشر" في مدة عزة الخلافة وقوة الإسلام واستقامة أموره»
آري!!! از نظر بزرگ اهل عمر، قاضي عياض، خلافت معاويه هند مادر و يزيد زنا مادر، «عزت و سربلندي و قوت اسلام و برقراري امور اسلام» بوده است!!!!
سپس به نظر بزرگ اهل عمر، ابن حجر عسقلاني پرداخته و نظر درخشان! او را تکرار مي‌کند:
«من الصديق إلى عمر بن عبد العزيز»
************************************
خوب جناب محمد
خيلي «معلوم» بود، بله؟؟ خلافت يزيد سگ باز براي شما خيلي خيلي «معلوم» است. راستي اين «عملهء جور مانع خلافت آنها مي شوند» احتمالا که معاويه هند مادر نيست؟ هماني که شما او را «خال المومنين» مي‌دانيد؟؟
جناب محمد
يک درصدي احتمال نمي‌دهي که از اين عقايد شما بوي تناقض و تضاد دروني به مشام مي‌رسد؟؟ «عمله جور» گفتن چيست «خال المومنين» چيست؟
*****************************************
و اما عقيده هدايت گر شيعه چيست؟
ما برخلاف شما اهل عمر اين 12 نفر خليفه را امثال يزيد سگ باز و معاويه هند مادر نمي‌دانيم. ما آنها را اهل بيت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) که پاکترين و صادق ترين انسانها بوده‌اند مي‌دانيم. برخلاف اصنام شما هم به دنبال «منافع» دنيوي نبوده‌اند و فقط در پي اجراي اوامر الله متعال بوده‌اند.

*************
اگر مي‌خواهيد عقايد ما را درباب «امامت بدانيد» به اين صفحه مراجعه فرماييد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=155
**********
همچنين در مورد اتهامات شما بر تحريف قرآن کريم به اين صفحه مراجعه فرماييد:
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=99
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=96

در باب مناظره، لطفا به اين صفحه مراجعه فرماييد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1257
اگر فکر مي‌کنيد که توانايي پاسخ سوالات عزيزان اين وب سايت و بنده حقير از برادرمان آقاي صديق فاروق بارزي را داريد، شروع به مناظره بفرماييد. چرا که اين سوالات بود که به تشرف ايشان به مذهب حقه تشيع انجاميد.

يا علي
25   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   21 خرداد 89
با سلام و احترام خدمت برادر محترم عبدالله مومن!

فرموده ايد:

"خيلي ببخشيد جناب محمد خان
يعني ترور «سعد بن عباده» توسط عوامل ابوبکر، «امري خارج از دين» بود؟؟
يعني کشتار ده ها هزار صحابه‌اي که از پرداخت ماليات به ابوبکر خودداري کردند، «امري خارج از دين» بود؟؟
يعني قتل مالک بن نويره و تجاوز به همسر او توسط وزير جنگ ابوبکر، خالد، «امري خارج از دين» بود؟؟
يعني مصادره فدک توسط ابوبکر، «امري خارج از دين» بود؟؟
يعني تهديد و هجوم به منزل حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله عليها)، «امري خارج از دين» بود؟؟
براستي اگر به قول شما «خلفا زمامداراني هستند دنيوي» پس چرا کساني را خلافت آنها را غيرقانوني و شرعي بدانند را «کافر» مي‌دانيد؟؟"

جواب:

1- سعد بن عياده
من سوالي از شما دارم، فرض مي گيريم که سعد بن عباده ترور شد، خوب، سعد بن عياده مگر به ولايت علي باور داشت؟! يا خودش مي خواست خليفه شود؟ کشته شدن سعد بن عباده، مگر در قرآن کدام تغييري به وجود مي آورد؟ شما مثل اينکه منظور از دين و تاريخ دين، دين و فهم دين را نمي دانيد. فهم ما از دين، خود دين نيست، عمل ما، مي تواند ديني يا غير ديني باشد، اما عمل ما، دين نيست و تغييري در خود دين به وجود نمي آورد، اين عمل، مي تواند عمل حاکم باشد، يا شهروند. تفاوتي بين آن وجود ندارد. ما معتقديم خداوند يگانه، به وسيلهء آخرين پيامبرش حضرت محمد مصطفي، قرآن را براي هدايت بشر نازل فرمود، و با وفات پيامبر، رابطهء وحي با زمين قطع شد. "دو مفهوم کليدي خصوصيتي به تيشع مي دهد که با آن درجه از غلضت در جهان تسنن وجود ندارد. اول خصلت ولايت است يعني آن خصوصيتي که در پيامبر بود ادامه پيدا مي کند و با مرگ پيامبر پايان نمي پذيرد آنهم در افراد معين نه در همه افراد . در ميان شيعيان اين اولياء الهي نام برده شده اند همانها که امامان شيعه ناميده مي شوند و نيز شخصيتي به اين افراد داده شده تقريبا برابر با شخصيت پيامبر که مي توانيم بگوئيم مفهوم خاتميت پيامبر را دچار تزلزل کرده است. اين نکته بسيار مهمي است که ما چه شيعه باشيم يا نباشيم بايد تکليفمان را با آن مشخص بکنيم. قرآن به وضوح مي گويد که پيامبر اسلام خاتم النبيين است اما شيعيان مقام و منزلتي که به ائمه خودشان بخشيده اند تقريبا مقام و منزلتي است که پيامبر دارد و اين نکته اي است که نمي توان به سهولت از آن گذشت، يعني مفهوم خاتميت در تشيع مفهوم رقيق شده و سستي است. زيرا امامان شيعه حق تشريع دارند حال آنکه اين حق انحصارا حق پيامبر است."

2- مالک بن نويره

در مورد مالک بن نويره و مسلمان بودن و نبودن وي بعد از پيغمبر اختلاف وجود دارد، با آن هم، کشتن وي توسط خالد بن وليد نادرست بود، گرچه بسياري از اهل سنت اين را توجيه مي کنند، اما وي عملي نادرست انجام داد، چنان که ابو قتاده و عبدالله بن عمر نيز با وي مخالفت نمودند، و عمر بن خطاب نيز چنان کرد، و حتي وقتي خليفه شد به خاطر همين واقعه وي را بر کنار نمود. اينها امري است زميني، نه به خالد وحي مي شد و نه به ابوبکر، نه وي معصوم بود و نه ابوبکر، و کدام توفيري هم براي شيعه ندارد که وارد اين واقعه شود، چون هيچکدام از اين صحابه، از داعيهء آنها در مورد امامت دفاع نکرده است و اصلاً در آن باغها هم نبوده اند. خالد بن وليد که اصلا دوران خليفه سوم و چهارم را نديد. اما از کجا اين دو صحابه براي شما مهم شده اند؟!پ

3- کشتار ده ها هزار صحابه!
حتما اين دهه ها هزار کساني بودند که معترف به امامت علي بودند؟! و براي همين هم کشته شدند؟! اين آمار را حتماً خود شما بدست آوريده ايد؟!

4- فدک جز ميراث پيغمبر بود، پيامبران ميراث ندارند، ميرثشان صدقه است، طبق اين اصل ابوبکر فدک را به دختر پيغمبر نداد، گرچه مواجب خاندان پيغمبر از آن طبق روال دوران پيغمبر ادامه يافت.

5- اجتهاد بعضي از علما چنين است، اما اجتهاد علماً خود دين نيست، امري است بشري. لذا مي تواند خطا بردار باشد. به اعتقاد ما تا زماني که کسي از دين خارج نشود، فقط با نپذيرفتن خليفه کافر نمي شود.

############

کسي که به ابوبکر زکات پرداخت نکند ---> از دين خدا برگشته است و «مرتد» است ---> ولي «خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين»!!!!

جواب: کسي که ذکات پرداخت نکند تا کسي به ابوبکر زکات پرداخت نکند کمي تفاوت ندارد؟!

کسي که از خلافت ابوبکر را قبول نکند ---> کافر است ---> ولي «خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين»!!!!

جواب: بله خلفا زمامداراني هستند دنيوي، مقدس نيستند، معصوم هم نيستند، با خداوند هم ارتباط ندارند، نه به آنها وحي مي شود و نه الهام. اما در وجه تاريخي اش، در زمانهء ما، کسي که در خلافت ابوبکر به خاطر اهداف فرقه اي تشکيک مي کند(نه نقد) عموماً کساني هستند اهل بدعت و خارج از دايرهء اسلام.

کسي که جعل خليفه توسط ابوبکر را قبول نداشته باشد ---> کافر است ---> ولي «خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين»!!!!

جواب: کسي که خليفهء را قبول نداشته باشد، اما اسلام را قبول داشته باشد و کتاب خدا را بي اينکه براي ديگران مقام اولوهيت و معصوميت قايل شود، کافر نيست. کسي که براي خلفا چنان صفاتي را که شما براي امام قايل هستيد متصور باشد، وي مسلمان نيست.

کسي که وزير جنگ خونريز و زناکار ابوبکر را قبول نداشته باشد ---> مرتد است و زنش کنيز ---> ولي «خلفا زمامداراني هستند دنيوي، خارج از امر دين»!!!!

جواب: کسي که خالد بن وليد را نقد مي کند، يا قبول ندارد، بي اينکه در مورد اسلام نظري سوء داشته باشد، و يا متعلق به فرقه هاي انحرافي باشد، مومن است.

جناب محمد
مي‌شود بفرماييد اگر اينها امور خارج از دين است پس چه چيزي «داخل» دين است؟؟؟؟!!!!

جواب: آدمها و اعمالشان جز تاريخ دينداران است، دينداران مي توانند انسانهايي خوب يا بد باشند، رفتار و کرداي خوب يا بد داشته باشند، معيار خوبي و بدي آنها ارزشهاي دين اسلام و سنت نبي است.

#############

در مورد ابوحنيفه و ساير فقها:

ابوحنيفيه و ساير فقهاي اهل سنت، عالم دين هستند، فقيه هستند، نه به آنها وي مي شود، و نه الهام، نه معصوم هستند و نه مقام الوهيت دارند. لذا حم فقهاي سني، و امام بودن آنها با شيعه بسيار متفاوت است.
"اما وضع در شيعيان متفاوت است و منابع نزد ايشان بسيار نامحدود و بي پايان است يعني وقتي از امام حسين، امام جعفر صادق و امام باقر روايتي را مي شنيدند يعني خود پيامبر گفته بود. از نظر شيعيان اما م صادق و ساير ائمه فقها نيستند و رأي فقهي نمي دهند کلماتي مي گويند که عين حکم الهي است و همان رفتار با آن مي کنند که با کلمات پيامبر و قرآن مي کنند، هيچ فرقي از اين جهت وجود ندارد." اين نکته را براي اطلاع شما آوردم ، چون ملاحظه مي شود که شما وقتي ابوحنيفه و شافعي و ديگران را، و در اين روزها اردوغان را!! نيز با فهم خود در مورد امامت تشيع مي سنجيد. که اين گونه سنجش غلط است. شرک در دين است. هيچکدام اينها معصوم نيستند و امام زمان هم نيستند!

اصلاً مفهوم امام زمان، در نزد سني وجود ندارد، امام در نزد اهل سنت، پيشنماز است. يا عالم دين. همين. اما در نزد شيعه اسماعيليه که يکي از فرقه هاي تشيع مي باشد امام زمان زنده است. آنها هميشه امام شان حضور دارد، بي امام نيستند. آغا خان امام زمان فعلي آنها است و طرفداران مومني دارد که صدها کتاب و مقاله و تحقيق در مورد اش نوشته اند.


ادامه دارد...

26   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   21 خرداد 89
با سلام و احترام خدمت برادر ارجمند عبدالله مومن در ادامهء سخنانتان فرموده ايد: ****** "جناب محمد عثمان شما اين حديث نوشته شده در «صحيح» بخاري را بدعت و موجب گمراهي مومنين و «جعلي» مي‌دانيد يا نه؟ «عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال خَلَقَ الله آدَمَ على صُورَتِهِ طُولُهُ سِتُّونَ ذِرَاعًا صحيح البخاري ج 5 ص 2299 بَاب بَدْءِ السَّلَامِ ش 5873» لطفا براي ما علت تطابق حيرت انگيز اين حديث «صحيح» و کتاب عهد عتيق يهود را توضيح دهيد: http://st-takla.org/pub_oldtest/01_gen.html «1: 27 فخلق الله الانسان على صورته على صورة الله خلقه ذكرا و انثى خلقه» راستي اين باب «باب معرفة طريق الرؤية» «باب معرفت خداوند از طريق روئيت او» http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=1&CID=7#s15 باعث «هدايت» مومنان است؟؟ اين باب کتاب «صحيح مسلم» است که «صحيح» است؟؟؟ ديگر چه چيزي باعث هدايت است؟؟؟" ******* تشکر که پسوند" عثمان" را نيز بر نام من افزوديد، سخن را با "شبهات" شما پي مي گيريم. شبيه آن حديث را اينجا هم ملاحظه بفرماييد: التوحيد - الشيخ الصدوق - ص 153 عن الحسين بن خالد ، قال : قلت للرضا عليه السلام : يا ابن رسول الله إن الناس يروون أن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال : إن الله خلق آدم على صورته ، فقال : قاتلهم الله ، لقد حذفوا أول الحديث ، إن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم مر برجلين يتسابان ، فسمع أحدهما يقول لصاحبه : قبح الله وجهك ووجه من يشبهك ، فقال صلى الله عليه وآله وسلم : يا عبد الله لا تقل هذا لأخيك ، فإن الله عز وجل خلق آدم على صورته و اينجا: التوحيد - الشيخ الصدوق - ص 103 عن محمد بن مسلم ، قال : سألت أبا جعفر عليه السلام عما يروون أن الله عز وجل خلق آدم على صورته فقال : هي صورة محدثة مخلوقة ، اصطفاها الله واختارها على سائر الصور المختلفة ، فأضافها إلى نفسه كما أضاف الكعبة إلى نفسه والروح إلى نفسه . فقال : ( بيتي )وقال : ( ونفخت فيه من روحي ) ايت الله خميني در کتاب زبدة الاربعين حديثاً صفحه 264 مي گه اين حديث صحيح است ومورد قبول شيعه وسني است. تطابق حيرت انگيز آن شايد از اين جهت است که حضرت موسي هم پيامبر همان خدايي است که ما مي پرستيم، اين را جهت آگاهي شما عرض نموديم، خيلي امر پوشيده اي بود!
27   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   22 خرداد 89
جناب اقاي محمد
سلام عليکم
اين احاديثي که از کتب ما ذکر فرموده‌ايد در کدام باب است؟
«باب إنه عز وجل ليس بجسم ولا صورة»
http://www.aqaed.com/book/135/twhid1-06.html#twh13
در کتب روائي ما احاديث بيشماري موجود است. ولي آيا ما همه آنها را صحيح مي‌دانيم؟
در همان باب
حديث شماره 3: «: أسأله عن الجسم والصورة، فكتب عليه السلام: سبحان من ليس كمثله شئ لا جسم ولا صورة.»
حديث شماره 4: «...لا جسم، ولا صورة، ...»
حديث شماره 5: ‌«...وصف بغير صورة،...»
حديث شماره 6: «...فقال: إن الله لا يشبهه شئ، أي فحش أو خناء أعظم من قول من يصف خالق الأشياء بجسم أو صورة أو بخلقة أو بتحديد أو أعضاء؟! تعالى الله عن ذلك علوا كبيرا»
حديث شماره 7: «...فرق بين من جسمه وصوره وأنشأه...»
حديث شماره 8: «...، لا جسم ولا صورة ولا تحديد...»
حديث شماره 9: «... فمنهم من يقول جسم، ومنهم من يقول صورة، فكتب عليه السلام بخطه:
سبحان من لا يحد، ولا يوصف، ليس كمثله شئ وهو السميع العليم - أو قال: البصير»
حديث شماره 13:«...، منهم من يقول هو جسم، ومنهم من يقول صورة، فكتب عليه السلام: سبحان من لا يحد، ولا يوصف، ولا يشبهه شئ، وليس كمثله شئ وهو السميع البصير»
حديث شماره 14:«...، ويصور ما يشاء، وليس بمصور،...»
حديث شماره 16: «...أسأله عن الجسم و الصورة، فكتب: سبحان من ليس كمثله شئ ولا جسم ولا صورة ...»
حديث شماره 19: «...إن بعض أصحابنا يزعم أن لله صورة مثل صورة الإنسان، وقال آخر: إنه في صورة أمرد جعد قطط، فخر أبو عبد الله ساجدا، ثم رفع رأسه، فقال: سبحان الله الذي ليس كمثله شئ، ...»
*************************
عقيده تشيع اين است «لا جسم، ولا صورة،».
واضح است که بين اينهمه احاديث و آن يک حديث تعارض است. از لحاظ عقلي هم چنين چيزي امکان ندارد. آيا ما تمام روايات وارده در کتب خود را صحيح السند مي‌دانيم؟؟ آيا ما تمام آنها را صادره از معصوم مي‌دانيم؟؟ خير!!
اين مطلبي است که بارها و بارها توسط علماي تشيع ابراز شده است.
براستي وقتي اينهمه احاديث ديگر وجود دارد که «لا صورة» دليل بر پذيرش يک حديث ضعيف وجود ندارد.
آقاي خميني هم امام ما نيست. امام ما معصومي است که فرمودند «لا جسم، ولا صورة،».

اما اينکه حضرت موسي(عليه السلام) همان خدايي را مي‌پرستد که اهل عمر مي‌پرستند دروغي است محض.
چرا که معبود و مسجود ايشان «لا جسم، ولا صورة،» است.
***************
دليل مهمتر بر آنکه تفاوت است بين معبود حضرت موسي (عليه السلام) و معبود اهل عمر اعتقاد آنها به «باب معرفة طريق الرؤية»
http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=1&CID=7#s15
است.
عقيده‌‌اي که در تضاد کامل با اسلام است:
«باب في إبطال الرؤية»
http://www.ghadeer.org/hadis/KAFI_J1/o_kfi_30.html#link30

يا علي
28   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   23 خرداد 89
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب محمد
سلام عليکم
فرموده‌ايد که «کشته شدن سعد بن عباده، مگر در قرآن کدام تغييري به وجود مي آورد؟»
بلاشک در متن قرآن هيچ تغييري. ولي در تفسير و تاويل قرآن تغيير بسيار بزرگي پديد آورد.
چرا که «اولي الامر» را از يک ولي معصوم و عادل به يک ديکتاتور جلاد تيديل کرده است!!!!
اتفاقا همين «تغيير» در تفسير بود که به جنايات يزيد سگ باز منجر شد!!!
********
فرموده‌ايد که «شما مثل اينکه .... تفاوتي بين آن وجود ندارد.»
جناب محمد
اين آيه نوراني
«اتبعوا ما أنزل إليكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه أولياء قليلا ما تذكرون»
اساس دين شما است يا نه؟ آيا اين آيه دين شما است يا نه؟؟
آيا اين آيه جز دين اسلام است؟؟
وقتي که با دلايل روشن و واضح اثبات شده است که ابوبکر ظالم و جنايتکار بوده است آيا ما نبايد طبق «لا تتبعوا من دونه أولياء» از او دوري کنيم؟؟؟؟
***
اين آيه نوراني
«ومن يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدي ويتبع غير سبيل المومنين نوله ما تولي ونصله جهنم وساءت مصيرا»
دين شما است يا نه؟؟ مي‌شود بفرماييد «سبيل المومنين» چيست؟؟ راه ابوبکر تروريست است و يا راه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)؟؟؟
*****
اين آيه نوراني چگونه؟؟
«افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام من لا يهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون»
آيا ابوبکري که جنايات او اثبات شده است شايسته تبعيت است و يا حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام)؟؟
**********************************
فرموده ايد که «...و کدام توفيري هم براي شيعه ندارد که وارد اين واقعه شود...»!!!!
جناب محمد
آيا اينکه مشخص شود خلفاي 12 گانه مورد اشاره حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) چه کساني بودند براي شما مهم نيست؟؟
شما اين همه حديث صحيح را مشاهده فرموديد که پيامبر از خلفاي 12 گانه سخن رانده است. آيا ما نبايد بدانيم که آنها چه کساني بوده اند؟؟
و يا شايد شما از ما هم انتظار داريد که چون ابن حجر عسقلاني و بزرگان شما يزيد سگ باز را جزو آن 12 خليفه بدانيم؟؟؟
************
«حتما اين دهه ها هزار کساني بودند که معترف به امامت علي بودند؟! و براي همين هم کشته شدند؟! اين آمار را حتماً خود شما بدست آوريده ايد؟!»
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3402
لطفا به نظر دوست عزيز ما آقاي سلامات (شماره 7) رجوع کنيد.
**************
«4- فدک جز ميراث پيغمبر بود، پيامبران ميراث ندارند، ميرثشان صدقه است، طبق اين اصل ابوبکر فدک را به دختر پيغمبر نداد، گرچه مواجب خاندان پيغمبر از آن طبق روال دوران پيغمبر ادامه يافت.»

جناب محمد
يعني هجره‌اي که عايشه‌ در آن بسر مي‌برد صدقه بود؟
خواهشا به جمله خود دقت فرماييد:
1)) فدک جز ميراث پيغمبر بود ===> ميرثشان صدقه است!!!
مي‌شود بفرماييد اگر «ميراث» بود پس چرا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آن را به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) واگذار کرده بود؟؟ نکند اعتقاد داريد که آيه «وآت ذا القربي حقه» اشتباهي نازل شده بود؟؟
در هر صورت جناب محمد پاسخ شما اينجا است.
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=148
جناب محمد
يک سوال شخصي از شما دارم:
يک عرب ظالمي که نه بويي از انسانيت برده بود و نه سواد درستي داشت 1400 سال قبل فدک را دخت نبي اکرم (سلام الله عليهما) دزديد.
به شما چه مي‌رسد هنوز که هنوزه از آن دزدي چنين دفاع مي‌کني؟؟؟
*************
«جواب: کسي که ذکات پرداخت نکند تا کسي به ابوبکر زکات پرداخت نکند کمي تفاوت ندارد؟»
آيا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) هيچ کسي را به دليل عدم پرداخت زکات به قتل رساند؟؟
يک نمونه لطفا براي ما بياوريد!!
دوما لطفا اينجا را بخوانيد:
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=10708
آري. آنها زکات را قبول داشتند. ولي طبق آيه قرآن کريم از پرداختن به خليفه غاصب معذور بودند!!!!
***********
«در خلافت ابوبکر به خاطر اهداف فرقه اي تشکيک مي کند(نه نقد) عموماً کساني هستند اهل بدعت و خارج از دايرهء اسلام. »
عجب امر دنيوي است اين امر خلافت ابوبکر!!!! تشکيک در آن انسان را دايره اسلام خارج مي‌کند!!! ولي همچنين دنيوي است!!!
**************
«کسي که خليفهء را قبول نداشته باشد، اما اسلام را قبول داشته باشد و کتاب خدا را بي اينکه براي ديگران مقام اولوهيت و معصوميت قايل شود، کافر نيست. کسي که براي خلفا چنان صفاتي را که شما براي امام قايل هستيد متصور باشد، وي مسلمان نيست.»

خوب جناب محمد
پس تمام مشکل شما وجود امامت است!!! شما خوارج را مسلمان مي‌دانيد ولي کسي را به امامت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) معتقد باشد را مسلمان نمي‌دانيد!!!
راستي جناب محمد
اين صفت «واجب الاطاعة» بودن چه بود که عمر و ابوبکر براي خود جعل کرده بودند؟؟؟
*************
«: کسي که خالد بن وليد را نقد مي کند، يا قبول ندارد، بي اينکه در مورد اسلام نظري سوء داشته باشد، و يا متعلق به فرقه هاي انحرافي باشد، مومن است.»
کسي که خالد را سيف الله بداند چه؟؟ آيا او مومن است؟؟ مومن به چه؟؟ مومن به شيطان؟؟
**************
«اصلاً مفهوم امام زمان، در نزد سني وجود ندارد»
عجب!! پس اين احاديث چيست؟
«من مات بلا إمام مات ميتة جاهليّة »
«من مات ولم تكن في عنقه بيعة إمام مات ميتة جاهليّة »
مگر انسان با پيشنماز مسجد بيعت مي‌کند؟؟
***********
«شرک در دين است»
بلاشک يکي دانستن حکم خداوند و حکم اردوغان و شافعي و ابوبکر «شرک» است.
دقيقا به همين دليل است که ما بايد پيرو امام معصوم (عليه السلام) باشيم که حکم او حکم خداوند متعال است:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منكم»

يا علي
29   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   23 خرداد 89
با عرض سلام خدمت برادر محترم عبدالله مومن و ديگر دوستان

خوب، با جواب هاي شما نکتهء که روشن مي شود فرق بين دين و تاريخ دين است. اين امري است که شما پوشيده پذيرفته ايد. تعدد فهم ها، و اختلاف در تفسير دين و ... .

"عجب امر دنيوي است اين امر خلافت ابوبکر!!!! تشکيک در آن انسان را دايره اسلام خارج مي‌کند!!! ولي همچنين دنيوي است!!!"

دوست ارجمند، گذاشتن چند علامت تعجب استحکام بيشتر به جملهء معترضهء شما مي دهد؟ طفره نرويد بحث و نقد کنيد، در حاليکه شما بي اينکه سخن مرا نقد کنيد، با تکرار آن و گذاشتن چند علامت تعجب به گمانتان چه جواب محکمي داده ايد!

1-در مسايل مطروحه ما جواب هم را گرفته ايم، مايلم يک قدم پيشتر برويم، آيا منکر امامت علي و دوازده امام شيعهء اثنا عشري کافر است يا خير؟ جواب صريح بدهيد لطفاً. من در پاسخ به شما، تصريح کردم که قبول نداشتن خليفه موجب کفر نمي شود، به شرط ايمان به کتاب خدا و عصمت قايل نشدن به غير از پيغمبر به وجهي که امور جديدي را وارد متن دين مي نمايد. در صورتي که کسي خليفه و يا امام را معصوم بداند از نظر ما از دين خارج است و فرق معقتد به اين مسايل، جز فرق ضاله محسوب مي شوند.

30   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   23 خرداد 89
جناب محمد ما كه مدتي شاهد بحث شما بوديم و همه شاهدند كه جناب آقاي مومن عبدالله به تك تك سوالات شما پاسخ ميدهند.
بهتره اينو بپذيرين كه متاسفانه اهل سنت اصلا حق پذير نيستن البته به نظر من.شايدم اينطور نيست و واقعا نميتونين قانع بشين.
موفق باشيد.
31   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   23 خرداد 89
برادر محترم حسين، توجه شما را به يکي از جوابهاي برادر محترممان عبدالله مومن دعوت مي نمايم و سوالم از شما دوست محترم اين است که جواب تک تک سوالها اين گونه است؟ جواب من به سوال قبلي ايشان: « کسي که خالد بن وليد را نقد مي کند، يا قبول ندارد، بي اينکه در مورد اسلام نظري سوء داشته باشد، و يا متعلق به فرقه هاي انحرافي باشد، مومن است.» نقد ايشان به نظر من: کسي که خالد را سيف الله بداند چه؟؟ آيا او مومن است؟؟ مومن به چه؟؟ مومن به شيطان؟؟ موفق و مويد باشيد.
32   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   23 خرداد 89
برادر محمد اگر اشتباه نكنم منظورتان اين بود كه شما مثل برخي سني ها كه رد خالد را مساوي خروج از دين ميدانند( البته من اين ادعا رو فقط شنيدم و مطمئن نيستم) فكر نميكنيد.درسته؟
اين حرف شما درسته. ولي اصلا سوالي نيست كه شما منتظر جواب هستيد.
--
برادر محترممان مومن عبدالله در مقابل از شما سوال كرده اند كه آيا كسي كه او را قبول كند و مثل عمربن خطاب به حدي به او نزديك شود كه خالد او را وصي خود قرار دهد مومن است؟
اين يك استفهام انكاريه.يعني عمل خلفا در تاييدكار كسي كه پيامبر (ص) در باره اش فرمودند:خداوندا من از رفتار خالد بيزارم!درست نبوده و اينكه خلفا هركسي را كه در سقيفه خبيثه همراهشان بوده محترم ميشمردند كاري بسيار كثيف بود.اين رو قبول نداريد؟
پس چه زيبا گفت علامه شوشتري كه او سيف خلفا بود نه سيف الله.
البته اگر منظور شما و مومن عبدالله غير از اين بود بفرماييد.
از اينكه در بحثتان دخالت كردم معذرت ميخوام.
من پدر يكي از بچه هاي نظر دهنده سايت هستم و همه شما را مثل پسرم ميدانم و آرزو دارم همه سنيها به امام زمانشان پناه بياورند و هدايت شوند.
اگر دخالت كردم دليلش فقط دلسوزي بود به كسي كه گمان ميكنه واقعا پيرو سنت رسول خداست.
موفق باشي
33   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   24 خرداد 89
به29:
گفتي: "قبول نداشتن خليفه موجب کفر نمي شود، به شرط ايمان به کتاب خدا و عصمت قايل نشدن به غير از پيغمبر"
سؤال: لطفاً براي روشن شدن بنده، بفرما چرا پيغمبر را مستثني كردي؟
34   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   24 خرداد 89
جناب محمد
سلام عليکم
بنده از بحث طفره مي‌روم؟؟؟ مطمئن هستيد؟؟
شما حتي به يک سئوال بنده و سرور بنده آقاي سعيد حسيني پاسخ روشن نداده‌ايد!!!

ابتداي بحث بنده از شما سوال کردم که
« آيا شما ابوبکر و يا عمر «ولي الله» مي‌دانيد؟ آيا شما آن دو را از اولياء الهي مي‌دانيد؟»
و اين جواب شما بود:
«ولي الله به معنايي که شما از آن متسفاد مي کنيد خير، ما آنها را اولياءالله به آن معنا نمي دانيم.»
**********
مي‌شود بفرماييد به کدام معني مي‌دانيد؟؟ آيا به هر معني که بدانيد با جنايات آنها همخواني دارد؟؟
هر معني که شما از اولياء الله ذکر فرماييد در تضاد کامل است با جنايات ابوبکر و عمر و عثمان!!!
چرا اين معني خود از اولياء الله را ذکر نمي‌کنيد؟؟ جز اين است تناقض گفتار شما در مورد «دنيوي بودن امر خلافت» را پيش از پيش آشکار مي‌کند؟؟
دوما آنکه شما از معنايي که ما کلمه ولي الله قائل هستيم چه مي‌دانيد؟؟ شمايي که در طي همين چند نظري که نوشته‌ايد اثبات کرده‌ايد که آگاهي شما از دين اسلام و تشيع بر اساس تبليغات سوء شکل گرفته است چگونه از باورهاي ما با خبر شده ايد؟؟
البته براي شمايي که ادعاي خواندن فکر بنده را مي‌کنيد «گذاشتن چند علامت تعجب به گمانتان چه جواب محکمي داده ايد» بايد هم داعاي دانستن عمق عقايد ما را کنيد!!!
****
جناب محمد
کجاست پاسخ شما به تفسير علماي شما از احاديثي که در آن از 12 خليفه سخن رانده شده است؟؟
کجاست پاسخ شما به عقيده علماي شما مبني بر روئيت خداوند، نعوذبالله، در روز قيامت؟؟
کجاست پاسخ شما به ذکر جنايات خلفاي شما؟
آيا قبول داريد که ترور سعد بن عباده و تجاوز به همسر مالک و کشتار مسلمين به دليل نپرداختن باج به ابوبکر با «اولياء الله» دانستن ابوبکر در تناقض شديد است؟؟؟
**************
حال اجازه دهيد پيش از پرداختن به موضوع ولايت مساله‌اي را متذکر شوم تا بدانيم که چه کساني «خاتميت» محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را زير سئوال مي‌برند:
شما فرموديد:
«اما وضع در شيعيان متفاوت است و منابع نزد ايشان بسيار نامحدود و بي پايان است يعني وقتي از امام حسين، امام جعفر صادق و امام باقر روايتي را مي شنيدند يعني خود پيامبر گفته بود. از نظر شيعيان اما م صادق و ساير ائمه فقها نيستند و رأي فقهي نمي دهند کلماتي مي گويند که عين حکم الهي است و همان رفتار با آن مي کنند که با کلمات پيامبر و قرآن مي کنند»
****
پاسخ ما پاسخ امام معصوم ما است:
«حدّثنا أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي حمزة الثمالي، عن جابر قال أبو جعفر عليه السلام : يا جابر! واللّه لو كنا نحدث الناس أو حدّثناهم برأينا لكنّا من الهالكين ولكنّا نحدّثهم بآثار عندنا من رسول اللّه‏ صلي الله عليه و آله و سلم يتوارثها كابر عن كابر يكنزها كما يكنز هؤلاء ذهبهم وفضّتهم.

بصائر الدرجات ص 320 ، باب 14: باب في الأئمة ان عندهم أصول العلم ما ورثوه عن النبي ص لا يقولون برأيهم حديث 6.»
********
ولي براستي چه کسي «خاتميت» پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را زير سوال مي‌برد؟؟
آيا جز عمر؟؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=moqaren&id=53
«إنه كان يفتى بالمتعة، فقال له رجل: رويدك ببعض فتياك، فإنك لا تدرى ما احدث أمير المؤمنين في النسك بعد، حتى لقيه بعد فسأله، فقال عمر: قد علمت أن النبي صلى الله عليه و سلم قد فعله و أصحابه و لكن كرهت أن يظلوا معرسين بهن في الأراك، ثم يروحون في الحج تقطر رؤسهم

أبو موسي اشعري فتوا به «متعة الحج» مي‌داد. مردي به او مي‌گويد: دست نگه‌دار و آرام باش از بعضي از فتاوايت! خبر نداري كه أمير المؤمنين عمر چه بدعتي در مناسك جح انجام داده است! أبو موسي اشعري، بعدا عمر را ملاقات كرد و از او پرسيد و عمر به او گفت: مي‌داني كه نبي (صلي الله عليه و سلم) و صحابه، «متعة الحج» را انجام داده‌اند، ولي من كراهت دارم كه مردم با زنان‌شان همبستر شوند، سپس به حج بروند در حالي‌كه قطرات آب غسل از سرشان سرازير است
صحيح مسلم، ج4»
*****************
خاتميت نبي‌اکرم (صلي الله عليه و آله) را عمري زير سئوال برد که اينهمه بدعت در دين آورد.
خاتميت نبي‌اکرم (صلي الله عليه و آله) را ابوبکري زير سئوال برد که زکات را به خراج تبديل کرد.

يا علي
35   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   24 خرداد 89
برادر محترم حسين سلام با سلام و تحيات تشکر از شما، ممنون که سوال را کمي با جزييات بيشتر پرسيديد. نه رد خالد در نظر اهل سنت موجب خروج از دين نمي شود، اين برچسبي است نادرست به اهل سنت. من در جوابي که به برادر محترم عبدالله دادم، اصول کلي رويکرد به افراد در تاريخ اسلام بعد از پيغمبر را روشن نمودم، در نزد ما، خوبي يا بدي کسي، به نسبت ميزان دوري و نزديکي وي به خلفا سنجيده نمي شود، اما ممکن گاهاً بعضي افراد چنين برداشتي داشته باشند. اما از آنجايي که اصولاً به نظر ما غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند، رفتار آنها بشري است، و خطا و سهو ، عمل نادرست نيز از آنها بر آمدني است. امروزه نيز چنين است، بسياري از عمال حکومت در هنگام خدمت خويش ممکن دچار اشتباه و رفتار نادرست شوند، اما آيا آنها کافر هستند؟ در مورد خالد بن وليد، پيغمبر آن سخن را فرمودند اما خالد را از فرماندهي عزل نکردند، قصاص هم نکردند، و حتي وي را بعداً در راس لشکر به يمن فرستادند. اما عمر وي را از فرماندهي عزل نمود، و در بعضي موارد مالي، با وي رفتار خشني هم نشان داد. من نمي دانم اين عصبانيت از خالد بن وليد براي سقيفه است يا اعمال ديگر وي، اما خالد را به کناري مي گذاريم، امامان، به نحوي که شما به آنها باور داريد، در فرق مختلف شيعه، با اطرافيان خاطي خود چه مي کردند؟ آنها را بدار مي آويختند؟ تبعاً با هر کسي برخورد در شأنش مي کردند همپون رفتاري که پيغمبر باخالد نمود، و رفتاري که خلفا با وي نمودند. اگر قرار باشد، نکات به زعم ما ضعيف هر شخصيتي را برجسته نماييم و از جنبه هاي مثبت آن چشم بپوشيم به نحوي که اهداف ما را بر آورده سازد کسي از گزند اين نوع رفتار در امان نخواهد بود. زماني که حضرت علي به عنوان خليفهء مسلمين زمام امور را در دست دارند، و زماني زيادي هم از وفات پيغمبر نگذشته است، صحابه و ياران پيغمبر در صحنه حاضر هستند، و حتي اگر عقيدهء شيعه در مورد تعيين وي به عنوان جانشين از طرف پيغمبر را هم اضافه کنيم که لابد هزاران نفر شاهد آن صحنه بوده اند، و آن را ديده اند. در جنگ صفين در سپاه امير المومنين علي (کرم الله وجهه) به خاطر پذيرفتن حکميت، دو دستگي به وجود مي آيد و حتي وي را آن خشک مغزان به خروج از دين متهم مي کنند و دشمنان خوني وي مي شوند. ادعايي هم ندارند،(در اينكه خليفه شوند و اين قبيل مسايل) مي گويند بايد خليفه طبق کتاب خداوند رفتار مي نمود. حالا که نکرده است بايد توبه کند. همين ها وي را به شهادت مي رسانند. بماند که به قول نوبختي در كتاب فرق شيعه بيشتر صحابه در زمان وي به سه دسته تقسيم مي شوند، دسته اي با وي مي مانند، دسته اي با وجودي که با وي داوطلبانه بيعت نموده بودند از وي کناره مي گيرند، مانند زيد بن حارثه مالکي، عبدالله بن عمر، سعد بن ابي وقاص که از جنگيدن بر ضد و و جنگيدن همراه وي کتاره گرفتند. و دسته اي ديگر با وي به دشمني بر مي خيزند مانند اصحاب جمل، صفين، خوارج، اهل اهمال ، و مرجئه. من فکر نمي کنم غير از تعبيري بشري از اين حوادث، با جهان بيني شيعه بشود اين حوادث را تحليل منطقي نمود، تعبير مذهبي شايد بشود، کما اينکه بهايي ها هم مذهب خودشان و باورهاي مذهبي شان را که با تاريخ جور نيست، بسيار خوب تعبير و تفسير مي نمايند و از اين نظر، شيعه نيز دست کمي از آنها ندارد. البته آنها اين رسم را از شيعه آموخته اندف چه اينكه محمد علي بابف و بها’الله ابتدا شيعه بودند و آگاه به رموز اين مذهب. من به نکاتي بعدي سخن آن دوست ارجمند، و نظر شما، بعداً بعد از شنيدن پاسخ سوال آخرم از آن عزيز جواب خواهم داد. سوال من اين بود: در مسايل مطروحه ما جواب هم را گرفته ايم، مايلم يک قدم پيشتر برويم، آيا منکر امامت علي و دوازده امام شيعهء اثنا عشري کافر است يا خير؟ جواب صريح بدهيد لطفاً. من در پاسخ به شما، تصريح کردم که قبول نداشتن خليفه موجب کفر نمي شود، به شرط ايمان به کتاب خدا و عصمت قايل نشدن به غير از پيغمبر به وجهي که امور جديدي را وارد متن دين مي نمايد. در صورتي که کسي خليفه و يا امام را معصوم بداند از نظر ما از دين خارج است و فرق معقتد به اين مسايل، جز فرق ضاله محسوب مي شوند.
36   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   24 خرداد 89
جناب محمد
پيش از آنکه به طور جامع بخواهم پاسخ شما را در رابطه با اصل ولايت بگويم به طور خلاصه عرض مي‌کنم که ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) پرتوي از ولايت الله است و انکار آن انکار ولايت الله متعال است:
«انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون»
بله. ما بين کساني که ولايت ايشان را انکار نمايند و کساني که منکر اين آيه قرآني شوند فرقي نمي‌دانيم.
هرچند که بدن کافر به ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) را نجس نمي‌دانيم ولي بلاشک کافر، کفر از روي آگاهي، به ولايت اميرالمومنين علي (عليه السلام) را جهنمي و دوزخي مي‌دانيم.
*****************
ولي در مورد خالد.
متاسفانه شما براي توجيه اصنام خود ابوبکر و عمر حاضر به لگد مال کردن شخصيت و مقام الهي حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) و حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) هستيد.

جناب محمد
چرا ابوبکر خالد را برکنار نکرد؟؟؟ آيا حضرت امير المومنين علي (عليه السلام) آن افراد خائن را دوباره به مسند رساند؟؟؟ آيا آنها را حکومت داد؟؟
علت برکناري خالد توسط عمر نه به دليل جنايات او بلکه به دليل ترس عمر از خالد بوده است.
*******
دليل عدم قصاص حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)‌ بر خالد را نيز همين جا بخوانيد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=95
(پاسخ به نظر شماره 16)
***************
جناب محمد
با فرافکني و توهين به مقام اولياء راستين به جايي نمي‌رسيد.
خالد در زمان >>>>>‌ابوبکر<<<<<‌ جنايت کرد و ابوبکر حتي او را برکنار نکرد.
لطفا اصنام دروغين خود را با اولياء الله مقايسه نفرماييد.
يا علي
37   نام و نام خانوادگي:  حسين     -   تاريخ:   24 خرداد 89
سلام بر محمد عزيز
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
ابتدا بايد تاكيد كنم اين برچسب ابدا از سوي شيعيان نبوده چون من در هيچ منبع شيعه اي اين تهمت را نديده ام و شما هم نخواهيد ديد.بلكه از يك وهابي كه به نام يك شيعه مشغول تدريس قرآن بود شنيدم و به همين دليل نوشتم : مطمئن نيستم.
............................
و اما در مورد اين كلامتان كه فرموديد‌( امروزه نيز چنين است، بسياري از عمال حکومت در هنگام خدمت خويش ممکن دچار اشتباه و رفتار نادرست شوند، اما آيا آنها کافر هستند؟) از شما ميپرسم آيا واقعا شما تفاوت دشمن علي (ع) دردانه خلقت - امير تمام مومنان را با حاكمان جور امروز و قاتلين و بدترين افراد تشخيص نميديد؟

دوست ندارم رودرروي تو پسرم بگم قاتل. ولي آيا قتل خانم فاطمه زهرا (س) كه عقل هيچ بني بشري به مقامش نميرسه با اعمال عمال حكومتهاي جور اين دوران قابل قياس است؟ مگر پيامبر نفرمود اورا نيازاريد مگر او عزيز جان پيامبرمان نبود؟آيا سيلي زدن به روي مبارك مادرمان و شكستن پهلويش و غصب فدك و قتل محسنش جزء آزار آن بانو محسوب نميشود؟ به من جواب بده پسرم. آتش جهنم را به خاطر دفاع از بدترين دشمن اهلبيت پيامبر(ع) به جان نخر.تكرار نكن اشتباه گذشتگانت را.
.............................
گفتي ( پيامبر تبعاً با هر کسي برخورد در شأنش رفتار مي کردند همپون رفتاري که پيغمبر باخالد نمود...) قصد بحث ندارم اما به تاريخ رجوع كن ببين براستي اينطور بوده؟ وقتي شخصي كثافات گوسفند را (ببخشيد مرا يا صاحب الزمان) بر سر پيامبر ريخت پيامبر چه كرد؟ آيا رفتن به ملاقات ان شخص توسط پيامبر يعني رضايت پيامبر از عمل او؟ به همين منوال آيا تحمل اعمال ابوبكر و عمر توسط پيامبر يعني رضايت ايشان از آندو ؟ آيا حضرت علي به واقع راضي بود از اينكه عمامه اش را دور گردنش بسته و به مسجد ميكشاندنش؟ اين رضايت است يا تحمل؟ منتظر پاسخ تو پسر حق پذير هستم.
..................................
اما در مورد سوالت كه پرسيدي - با اجازه شما و آقاي مومن عبدالله عزيز - من جواب ميدهم.
طبق آيه اليوم اكملت لكم دينكم .. و روايات صحيحه فراوان دين كامل و مورد قبول خدا فقط وفقط دين قرين با پذيرش ولايت اميرالمومنين علي (ع) است يعني تشيع وبس .خدا اينطور پسنديده كه اعمال و عبادات را فقط به همراه پذيرش ولايت قبول كند.لذا خروج از ولايت مولا و حب دشمنان آن عزيز سبب خروج از ايمان ميشود و او كافر است ولي كافري كه نجس نيست. از شما ميپرسم اگر كسي نماز و روزه و تمام عباداتش تباه باشد مومن است؟ خوب فكر كن و جواب بده.
.................................
ياد شعري افتادم كه فقط براي شما پسرم مينويسم.

(( در كتاب آفرينش سير كردم يافتم ...صفحه و اوراق و باب و متن و عنوانش عليست
بي علي هرگز نشايد دم ز دينداري زدن ... كل ايمان را كسي دارد كه ايمانش عليست))
......................................................................................
اميدوارم با مطالعه بيشتر كتابهايي مثل الغدير و يا كتابهاي زيباي آقاي تيجاني و با پذيرش ولايت مولا جان و روحت را صفا دهي و طعم ايمان واقعي را بچشي و سحرهاي رمضان امسالت را با سلام بر پدرت حضرت مهدي(عج) آغاز كني.
.................................................................................
من سفري در پيش خواهم داشت ولي اگر خواستي حرفي بزني پيام بگذار پسرم كميل آنها را برايم ذخيره ميكنه تا هفته بعد بهتون جواب بدم. انشالله.
موفق باشي.
38   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   24 خرداد 89
جناب محمد 1) آيا خلفاي شما آن «ولي الله» هستند که اين آيه ولايت آنها را تصريح کرده است؟؟ «انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون» 2) آيا خلفاي شما آن «اولي الامري» هستند که اين آيه اطاعت آنها را واجب کرده است؟؟ «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منكم» 3) آيا خلفاي شما آن «اولي الامري» هستند که اين آيه نوراني آنها را مرجع دانستن صحت و سقم اخبار قرار داده است؟ ‌«واذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به ولو ردوه الي الرسول والي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم» 4) آيا خلفاي شما آن «صالح المومنين» هستند که اين آيه از آنها سخن رانده است؟؟ «فان الله هو مولاه وجبريل وصالح المومنين والملايكه بعد ذلك ظهير» 5) آيا خلفاي شما آن حاکمي هستند که به دور از هواي نفس شيطاني حکم دادند؟؟ «وان احكم بينهم بما انزل الله ولا تتبع اهواءهم » 6) آيا خلفاي شما آن قاضي بودند که به «قسط» حکم دادند؟؟ «فاحكم بينهم بالقسط» 7) آيا خلفاي شما بر اساس کتاب الله حکم دادند؟؟ «فاحكم بينهم بما انزل الله ولا تتبع اهواءهم» 8) و يا براساس «حق» حکم دادند؟؟ «فاحكم بين الناس بالحق ولا تتبع الهوي» 9) آيا خلفاي شما آن «ولي الله» هستند که خداوند آنها را جعل فرموده‌است؟ «واجعل لنا من لدنك وليا» 10) آيا خلفاي شما آن «صادقين» هستند که خداوند از ما خواسته است با آنها باشيم؟ «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله وكونوا مع الصادقين» ********************* خود شما مي‌فرماييد که خلفاي شما «معصوم» نبودند!!! يعني چه معصوم بودند؟؟ آيا جز اين است که بعضي موارد از هواي نفس شيطاني پيروي مي‌کردند؟؟؟ چگونه ممکن است که خداوند عظيم و اعلي ما را اجبار به مطيع بودن براي خليفه‌اي کند که ممکن است گاهي از شيطان تبعيت کند و فريب او را بخورد؟؟ مگر خداوند بارها و بارها نسبت به عدم اطاعت از کفار هشدار نداده‌است؟؟ «يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا الذين كفروا يردوكم علي اعقابكم فتنقلبوا خاسرين» مگر خداوند بارها و بارها نسبت به عدم اطاعت از يهود و نصاري هشدار نداده‌است؟؟ «يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا فريقا من الذين اوتوا الكتاب يردوكم بعد ايمانكم كافرين» ****** علاوه بر آن ليست سياه اعمال نگين و شرم آور خلفاي شما بزرگترين دليل بر آن است که آنها نه «ولي الله» و نه «اولي الامر» و نه «صالح المومنين» و نه «حاکم بما انزل الله» و نه «حاکم بالحق» و نه «حاکم بالقسط» و نه «مجعول به حکم الله» و نه «صادق» ... بودند!!!! چگونه ممکن است ابوبکري که خالدش زنا مي‌کند و سعد بن عباده را ترور مي‌کند «صالح المومنين» باشد؟؟ چگونه ممکن است عمري که علنا در رسالت نبي‌اکرم(صلي الله عليه و آله) تشکيک مي‌کند «صالح المومنين» و يا «ولي الله»‌ باشد؟؟ چگونه ممکن است ابوبکري که زکات را به خراج تبديل مي‌کند «حاکم بما انزل الله» باشد؟؟؟ عثمان هم که چنان وضعش خراب است که حتي خود شما معترف به بي‌لياقتي او هستيد!!!! ****** آري. خلفاي شما جز «عجلا» که «ولا يهديهم سبيلا» نبودند!!!! ****** پس شما چاره‌ کار را در چه مي‌بينيد؟؟ اصلا به کل منکر مقام «ولي الله»‌شويد!!!! آري. وقتي که اسناد جنايات ابوبکر و عمر آشکار شده‌است بهترين گزينه‌را نفي «امام هادي» و «ولي الله» و «امام معصوم» مي‌دانيد!!!! ****** بسيار جالب است که شما خوارجي را که خلافت ابوبکر را قبول نداشته باشند وارد دايره اسلام مي‌دانيد ولي شيعياني را که خلافت ابوبکر را قبول نداشته باشند به جرم اطاعت از يک معصوم از دايره اسلام خارج مي‌کنيد!!!! *********** آري. اين است مقام «ولي الله» که شما به آن کافر هستيد: خداوند کريمي که ولايت را متعلق به خود مي‌داند «وما لكم من دون الله من ولي ولا نصير» و خداوند کريمي که خود را «مولي» مومنين مي‌داند: «ذلك بان الله مولي الذين آمنوا وان الكافرين لا مولي لهم» خداوند کريمي که بارها و بارها نسبت به ولايت پوچ و دروغين شياطين و کفار و ظالمين و يهود هشدا ر مي‌دهد: «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود والنصاري اولياء بعضهم اولياء بعض ومن يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدي القوم الظالمين» «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الكافرين اولياء من دون المومنين اتريدون ان تجعلوا لله عليكم سلطانا مبينا» «مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا وان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون» همان خداوند عظيم و اعلي «ولايت» حضرت رسول اکرم محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) و حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) را بر ما واجب مي‌کند: «انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون» *************** جناب محمد خداوند مي‌فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوي وعدوكم اولياء» حال چرا شما به جاي حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) که ولايتش را حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) بارها و بارها تصريح فرمودند ولايت شخصي را اتخاذ مي‌کنيد که پدر و پسرش بر کفر مردند؟؟؟ يا علي
39   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   24 خرداد 89
برادر محترم مومن عبدالله، السلام العليکم و رحمه الله فرموده ايد:"ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) پرتوي از ولايت الله است و انکار آن انکار ولايت الله متعال است" 1-در نظر ما همهء مومنان به خداوند يکتا اولياءالله هستند، همانگونه که همه خليفهء خداوند در روي زمينند. نسبت ولايت،همانند ايمان است، کمي و زيادي دارد، و نقصان پذير است. أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿﴾ الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ﴿﴾ لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ. و در نزد ما ولي فقط خداوند يگانه است. إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ نه بتهاي زميني. البته در نزد ما حضرت علي و اولادهء وي از اين ادعاها منزه هستند، نسبت دادن اين صفات به آنها، به نحوي که فرقه هاي شيعه معتقدند، از ساخته هاي تاريخي، و بر آمد روزگار نا بسامان و اختلاف است. همانگونه که فرقه هاي بعدي نيز ظهور نمودند، و با دليل و برهان هر کدام خود را محق تر از ديگري مي داند، از علي الله ها گرفته، الي بابيت و بهاييت. يک بهايي مومن، همان اعتقادي را نسبت به بهاءالله که يک بشر عادي است دارد، که يک شيعه نسبت به ائمه و فقهاي خاندان پيغمبر. در بالا، در توضيحاتي که ارائه گرديد، کوشش من بر اين بود که اين نکته روشن شود که در نزد ما اهل سنت، صنم، مقتدا و ولي معصوم غير از پيغمبر وجود ندارد، و همهء آن توضيحات، روي اين محور مي چرخيد که خلفا بشرند، و ربطي به خود دين ندارند، مقدس نيستند، مبرا از گناه هم نيستند، اين اعتقاد يعني زدودن بت پرستي از اعتقاد و ايمان، مگر گمراهي اين نيست که به شئي شخصي غير از پيغمبر خصلت ماورايي عطا کنيم؟ پس منطقاً ادله که ارائه شد، تقدس زدايي از آدمها بود، کساني که هيچ رسالتي آسماني ندارند، بلکه به مقتضاي ايمان داري و مسلماني، به شکلي کاملاً بشري حکومت نمودند، و رفتند. حالا صنم باز کيست؟ اگر ادلهء منطقي مي خواهيد، بايد صنم بازان را پيدا کنيد. در مورد باقي موارد بعداً خواهم نوشت.
40   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   25 خرداد 89
به35:
إدّعاكردي: "اصولاً به نظر ما غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند"
سؤال مجدّد: چرا بايد پيغمبرتان معصوم باشد؟ عامّة اگر دليلي دارد، بگو، وإلاّ صِرفِ طرح يك إدّعاء كه كاري ندارد! اگر تو يك معصوم داري ما 14تا داريم! حرفي داري بگو.
إدّعاكردي: "در جنگ صفين در سپاه امير المومنين علي (کرم الله وجهه) به خاطر پذيرفتن حکميت، دو دستگي به وجود مي آيد"
جواب: برعكس، چون معاوية[عليه الهاوية] براي نجاتِ جان ناقابلش از تيغ أميرالمؤمنين[عليه السلام] قرآن را بعنوان سپر بلا و پيشمرگِ خود، برسر نيزه كرد كه باعثِ گمراهي ساده لوحها و در نتيجه دودستگي شد، پس اينكه قبولِ حكميّت را باعثِ دودستگي دانسته اي، قلبِ واقعيّت است و صحيح اينست كه دودستگي، باعثِ قبولاندنِ حكميّت شد!
گفتي: "فکر نمي کنم غير از تعبيري بشري از اين حوادث، با جهان بيني شيعه بشود اين حوادث را تحليل منطقي نمود، تعبير مذهبي شايد بشود"
جواب: أوّلاً اينجا يك پايگاه مذهبي است نه كلاس منطق ، پس بايد مذاهب را با رويكرد مذهبي و با توجه به أصول عقايدشان نگريست نه أبزار ديگر. ثانياً: مگر تو عقل كلّ-ي كه دانش محدودت از همان منطق را معيار قضاوت و حقّانيّت قلمداد ميكني؟ ثالثاً: به ديگران چه ربطي دارد كه فكر نمي كني يا فكر ميكني و يا چه فكر ميكني... مگر اينجا جاي عرضِ حال است؟ رابعاً: اگر جهان بيني شيعة را ميتوانستي درك و فهم كني كه ديگر مشكلي با آن نداشتي، پس بجاي اينكه سخنگوي جهان بيني شيعة شوي از طرفِ خودت[اگر حرفي داري] مطرح كن، وإلاّ وقتِ مردم را نگير!
گفتي: "كما اينکه بهايي ها هم مذهب خودشان و باورهاي مذهبي شان را که با تاريخ جور نيست، بسيار خوب تعبير و تفسير مي نمايند و از اين نظر، شيعه نيز دست کمي از آنها ندارد"
جواب: أوّلاً: اينكه "شيعه نيز دست كمي از آنها ندارد" إقرار به اينست كه "بهايي ها هم مذهب شان" نيستند، ولي تو با گستاخي، اين دو را يك مذهب دانسته اي، درحاليكه چاقو دسته خودش را نمي بُرد! ثانياً: اگر "باورهاي مذهبي شان با تاريخ جور نيست" پس چطور مي گوئي: "بسيار خوب تعبير و تفسير مي نمايند"؟! پس يا بايد قائل به أوّلي باشي و يا دوّمي، چون در دين مبين إسلام، دروغ، هرگز "بسيار خوب" نيست! ثالثاً: تفاصيل إدّعائي-ات رويهمرفته حاكي از اينست كه "تعبير و تفسير""بهايي ها" بيشتر به دلت نشسته، تا دلايل شيعة! هرچه باشد، دشمن دشمنت، دوستِ توست!
إدّعاكردي: "ف چه اينكه محمد علي بابف و بها’الله ابتدا شيعه بودند و آگاه به رموز اين مذهب"
جواب: أوّلاً: تو هم اگر عُرضه داشتي " آگاه به رموز اين مذهب" بشوي به تحليل أغيار مغرض، إكتفاء نميكردي! ثانياً: اين چه "رموز"ي است كه خارج از مذهبِ شيعة از آن آگاه است ولي خودِ شيعة از آن بيخبر است؟! اگر داشتي چندتاش را به ما هم ياد بده، خدا را چه ديدي بلكه ما هم هدايت شديم!
پرسيدي: "آيا منکر امامت علي و دوازده امام شيعهء اثنا عشري کافر است يا خير؟"
جواب: "قبول نداشتن خليفه موجب کفر نمي شود، به شرط ايمان به کتاب خدا و عصمت قايل نشدن به غير از پيغمبر به وجهي که امور جديدي را وارد متن دين مي نمايد". و أقوي دليل "قبول نداشتن خليفه" توسط شيعة كه البته "موجب کفر نمي شود" همين عدم رعايتِ شرط مذكور است!
گفتي: "در صورتي که کسي خليفه و يا امام را معصوم بداند از نظر ما از دين خارج است"
سؤال: اگر چنين كسي در بين عامّة، سراغ داري، خواهشاً معرفي كن! چون عامّة عملاً، كسي كه خليفة را معصوم نداند خارج از دين شمرده، بدون اينكه قولاً مسئوليّت چنين عملكردش را بگردن بگيرد؛ و شيعة، برعكس، قولاً مشهور به معصوم دانستن إمام گشته، درحاليكه عملاً، از كلّ مؤرّخين دعوت مينمايد كه چنانكه إنتقاد مستدلّي بر عملكرد أئمّةاش دارند، مطرح كنند! اين أمر، شبيه داستان سوفسطائي هاي يونانِ قديم است كه إسمشان حكيم بود ولي رسمشان مغالطه-گري، در عوض فيلسوف هاي معاصرشان كه واقعاً حكمت مي ورزيدند، إسماً به دوستدار حكمت مشهور بودند.
41   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   25 خرداد 89
جناب محمد
سلام عليکم
باور بفرماييد دليل اين سلام کردن بنده به شما جز اين عبارت شما نيست:
«امام حسن و امام حسين نيز به خلافت مي رسند،اما عملهء جور مانع خلافت آنها مي شوند»
خيلي دلم مي‌خواهد با نهايت خشونت با شما سخن برانم. ولي مدام اين جمله شما به يادم مي‌آيد.

بنده يقين 100 درصد ندارم که شما از ايران باشيد. ولي دليلي نمي‌بينم که شما را هم وطن خود ندانم.
بنده شما را نمي‌شناسم ولي کسي چه مي‌داند، شايد بارها نان و نمک شما را خورده باشم. هر دو روي يک مملکت هستيم و در بلاها و خوشي‌هاي اين مملکت با يکديگر شريک هستيم. وقتي که دشمن چه از نوعي آمريکايي و چه از نوع روسي به ما حمله ور شود همه ما در مقابل آن مي‌ايستيم.

مشخص است که شما از قماش اين وهابي هاي ملعون و بيمار نيستيد. مشخص است که در قلب خود علاقه‌اي به آن معاويه‌ هندمادري که بلاد اسلامي را به خاک و خون کشاند و اسلام را به کل دگرگون کرد نداريد.
ولي بنده از شما خواهش مي‌کنم کمي انديشه کنيد. مساله ميليونها و ميليونها سال و قرني است که بر ما و شما خواهد آمد.
آخر جناب محمد
به بنده بفرماييد عقيده امامت و خلافت حضرات امام حسن و امام حسين (عليه السلام) عقيده شيعه است و يا اهل عمر؟؟
شما که آن دو را دوست داريد. شما که مي‌دانيد که بني‌اميه جنايت و خيانت کرد در حق همه مسلمين. پس چرا به مذهبي نمي‌آييد که حداقل از آن دو بزرگوار احاديث بسياري نقل کرده‌اند؟؟

شما ايشان را خليفه مي‌دانيد؟؟ پس چرا سخنان ايشان را نشنيده بگيريم؟؟ اين مذهب تشيع است که سخنان ايشان را ثبت کرده است و يا مذهب اهل عمر؟؟
************
اکنون کمي به سخنان خود نگاه کنيد: چند مورد تناقض در آن مي‌يابيد؟؟
«و در نزد ما ولي فقط خداوند يگانه است» «البته در نزد ما حضرت علي و اولادهء وي از اين ادعاها منزه هستند»
و بعد مي‌فرماييد که «مقتدا و ولي معصوم غير از پيغمبر وجود ندارد،»
آيا اين سخنان تناقض نيست؟؟ آيا اين سخنان برگرفته از تضاد نيست؟؟
*********
همان آيه‌اي که ولايت حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) را تصريح مي‌کند ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) را نيز تصريح مي‌کند.
اگر اعتقاد به ولايت غير از ذات مقدس خداوند شرک است و صنم بازي پس نعوذبالله ولايت حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نيز شرک است و صنم بازي.
******
بعد شروع مي‌فرماييد طبق روال هميشه خود به دروغ به تشيع اتهام بزنيد و توهين کنيد:
«. يک بهايي مومن، همان اعتقادي را نسبت به بهاءالله که يک بشر عادي است دارد، که يک شيعه نسبت به ائمه و فقهاي خاندان پيغمبر.»

آخر جناب محمد
خدا را خوش مي‌آيد؟؟ اتهام زدن هنر است؟؟ مردم به خوبي مي‌دانند که فرقه منحوس بهاييت بهاءالله را پيامبر مي‌داند.
آيا ما چنين ادعايي براي امامان خود کرديم؟؟
بنده از شما مي‌پرسم: آيا غلوي هم بالاتر از اين ديده‌ايد که بعضي از اهل سنت يک سگ باز را اميرالمومنين بدانند؟
http://islamicweb.com/arabic/shia/yazid.htm

در هر صورت خود دانيد و خداي خود. اين هم دفعه آخري است که بنده حقير با اندکي نرمش با شما سخن مي‌رانم. هر چند که معيار براي شما نبايد بنده باشد. ولي اين را مي‌گويم تا بدانيد که معيار ما در دوستي با ديگران، حب و ولايت حضرت امير المومنين علي (عليه السلام) است.

شما مختار هستيد بين راهي که به وهابيت ختم مي‌شود و راهي که به پذيرش ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) منجر مي‌شود يکي را انتخاب کنيد.
آيا مايل هستيد که بنده حقير دها حديث از معتبرين کتب خود که در آن به ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) تصريح شده است را خدمت شما بازگو کنم؟

يا علي
42   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   25 خرداد 89
با سلام مجدد خدمت برادر محترم عبدالله

در ابتدا معذرت مرا از اينکه سوال قبلي شما را نديدم بپذيريد.
فرموده ايد: چرا بايد پيغمبرتان معصوم باشد؟ عامّة اگر دليلي دارد، بگو، وإلاّ صِرفِ طرح يك إدّعاء كه كاري ندارد! اگر تو يك معصوم داري ما 14تا داريم! حرفي داري بگو.

جواب: بحث اگر از اسلام مطرح است، در نزد ما معصوميت پيامبر، در حدي است که خداوند فرموده است: ابلاغ وحي و پيام الهي. در باقي موارد پيغمبر هم بشر است مانند همهء انسانهاي عادي: "قل انما انا بشر مثلکم يوحي" .
خداوند در سورهء کهف آيه 63 مي فرمايند: "ديدى؟ وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم، من ماهى را فراموش كردم"، پس پيغمبر مي تواند فراموش هم کند. و در همان سوره در آيه 73 از قول حضرت موسي (ع) مي فرمايد:" من را بخاطر قولي که دادم وفراموش کردم مواخذه نکن". در سورهء انبيا از زبان حضرت يونس (ع) :"ذوالنون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه معبودى جز تو نيست منزهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم" ، در سورهء قصص آيه 15 در مورد برخورد از موسي (ع) مي فرمايد: "و داخل شهر شد بى‏آنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت‏يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود] آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او يارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت گفت اين كار شيطان است چرا كه او دشمنى گمراه‏كننده [و] آشكار است." بعد از اين عمل حضرت موسي (ع) از خداوند طلب آمرزش مي کند: "قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ"، (گفت پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت كه وى آمرزنده مهربان است ).

قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ &#64831;&#1777;&#1784;&#1784;&#64830;
بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب مى‏دانستم قطعا خير بيشترى مى‏اندوختم و هرگز به من آسيبى نمى‏رسيد من جز بيم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى‏آورند نيستم (&#1777;&#1784;&#1784;) الاعراف

اما بحث اگر از تشيع مطرح است، به عنوان يک مذهب، داراي دستگاه فکري و فلسفي و اعتقادي، آنها مي توانند به هر ميزان که مذهبشان اجازه مي دهد معصوم داشته باشند. چه اينکه در نزد شيعه درجهء معصوميت ائمه از پيغمبر هم بالاتر است. (عقايد لاماميه صفحه 51: اعتقاد داريم که امام مانند نبي بايد معصوم باشد از تمام رزائل ظاهري وباطني و معصوم باشد از سهو و فراموشي و خطاء زيرا ائمه محافظين شرع الهي هستند). در اين اواخر نحله هايي از تشيع، مانند تفاسير آقاي مصباح يزدي و بعضي ديگر از علما مانند جوادي آملي از ولايت مطلقهء فقيه تقريباً چيزي شبيه معصوميت براي ولي فقيه قائلند، از آنجا که ولي فقيه جانشين امام زمان است، و اصلاً انتخاب ولي فقيه هم گويا از طريق الهام انجام مي گيرد. يعني فقهاي مجلس خبرگان ولي فقيه را کشف مي کنند، عين اين استدلال در بين پيروان شيعه در مورد امامان وجود داشت، چون در عين زمان بعضاً چندين نفر از يک خانواده ادعاي امامت مي فرمود و پيروان سرگردان بودند که کي امام است. لذا از طريق کشف، امام خود را مي شناختند. البته اين امام يک امام که نبود، بستگي به سليقه، هر کسي امامي انتخاب مي نمود. (رجوع شود به فرق شيعه نوبختي)

فرصتي بود به باقي نظريات شما هم خواهم پرداخت.



43   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   25 خرداد 89
دوست عزيز مومن عبدالله
السلام عليکم و بعد... .

راستش درک مي کنم که شما چه احساسي داريد. اين احساس شما براي من قابل احترام است. من نيز در همان محيطي پرورش يافته ام که شما، و اصلاً قصد و نيتي براي خدشه دار کردن احساس شما نداشته و ندارم.
چون درد دل کرديد، با درد دلي پاسخ مي دهم.
يکم:من سني حنفي ام، وهابي نيستم، و مذهبي هم به نام وهابيت وجود ندارد، اما گرايشي فکري با اين عنوان در جهان تسنن است که کمي با انديشهء سنتي فقهاي قديم آراءشان متفاوت است. رويش و ظهور آن بيشتر در سلفي گري قابل مشاهده است، که اقبال چنداني به فقهاي مذاهب چهارگانه ندارند، و ضمن احترام به آنها، به نوعي از آنها مخصوصاً در رويکرد به دولت و سياست عبور نموده اند.
دوم: وقتي يک شيعه، با اين تصور با سني روبرو مي شود که سني مخالف اهل بيت است، خطايي بنيادي را مرتکب مي شود. من در برخورد روزمره ام همواره اين موضوع را مشاهده مي نمودم، اما اگر شيعه بودن اين است که اهل بيت را دوست داشته باشيم، به والله ما شيعه هستيم.

چون اهل بيت را دوست داريم و اين دوستي در شئون اعتقادي و زندگي ما هم متبلور است. نمي خواهم از دست من بيشتر از اين آزرده شويد، مثالي مي زنم. شما حضرت علي و اهل بيت را دوست داريد، در اين شکي نيست. اما باور بفرماييد کساني هم هستند که علي الله اي هستند، يک علي الهي مومن اعتقاد اش بر اين است که نه ما سني ها، و نه شما شيعه ها، علي را به اندازهء کافي دوست نداريم! بايد مثل آنها علي را دوست داشته باشيم تا ثابت کنيم که علي دوست هستيم و تبعاً فقط در آن صورت به بهشت مي رويم. مثال ما اهل سنت هم همين گونه است. ما مي گوييم اهل بيت را دوست داريم، اما گويا اين دوستي از نظر پيروان تشيع کافي نيست. عصمت قايل نشدن براي ائمه يک سخن است، و دوستي اهل بيت چيزي ديگر. عصمت قايل نشدن به ائمه به خاطر خلفا نيست، اگر چنان بود، ما هم ادعا مي کرديم خلفا معصوم هستند، اين تاکيد براي جلوگيري از انحرافات است. چه از سوي خليفه باشد، چه ديگر افراد. اما حتماً خلفا پاسخگوي اعمالشان بايد باشند. براي همين نقد آنها در چارچوبي علمي ضروري است.

اميدوارم که از دست من دلگير نباشيد. قصد من بحثي علمي بود، اما دلگيري شما باور کنيد مرا متاثر نمود، اگر ناراحتتان کردم از شما معذرت مي خواهم.

موفق و مويد باشيد.

##########
به شماره 40

از پاسختان به نظريات من ممنونم، نتوانستم همهء نظريات شما دوست گرامي را جواب دهم، از بحث منطقي تان خوشم آمد، مخصوصاً اين سخنت بر دلم نشست و مرا به تامل واداشت: "سؤال: اگر چنين كسي در بين عامّة، سراغ داري، خواهشاً معرفي كن! " در نزد عوام فهم دين همان است که شما مد نظر داريد. ممنونم از نظرتان.
44   نام و نام خانوادگي:  عقيل العزيز     -   تاريخ:   26 خرداد 89
(( __________ بسم الله الودود __________ ))

(( يا ايها الذين آمنوا{ اتقوا الله }. ولتنظر نفس ما قدمت لغد { واتقوا الله}. ان الله خبير بما تعملون(18) و لاتكونوا كالذين نسوا الله‏فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون ))

اي کساني که ايمان آورده ايد از خدا پروا داريد، و هر کس بايد بنگرد که براي فرداي خود از پيش چه فرستاده است و باز از خدا بترسيد، در حقيقت خدا به آن چه مي کنيد آگاه است. و چون کساني مباشيد که خدا را فراموش کردند و او نيزآنان را دچار خود فراموشي کرد، آنان همان نافرمانانند.

صدق الله العلي العظيم.

سلام عليکم.

جناب ((محمد))

. بنده هم فقط به همان دليلي که برادر گرانقدرمان مومن عبد الله فرمودند سلام ميکنم ولاغير....
مثل اينکه شما کلا يک طرفه به قاضي رفتن و برگشتنش را دوست داريد و در ذاتتان نهفته است.

شما فرموديد: (عقايد لاماميه صفحه 51: اعتقاد داريم که امام مانند نبي بايد معصوم باشد از تمام رزائل ظاهري وباطني و معصوم باشد از سهو و فراموشي و خطاء زيرا ائمه محافظين شرع الهي هستند)

و در جايي ديگر فرموديد : اما بحث اگر از تشيع مطرح است، به عنوان يک مذهب، داراي دستگاه فکري و فلسفي و اعتقادي، آنها مي توانند به هر ميزان که مذهبشان اجازه مي دهد معصوم داشته باشند. چه اينکه در نزد شيعه درجهء معصوميت ائمه از پيغمبر هم بالاتر است.

با اين تفاسير شما خود رد کلام خودتان را علنا کرده ايد . چرا که اول ميگوييد شيعه درجه ي معصوميت ائمه (عليهم السلام جميعا) را از رسول الله(ص) هم بالا تر ميداند. از طرفي ميگوييد در کتاب عقايد لاماميه صفحه 51 امام مانند نبي بايد معصوم باشد از تمام رزائل ظاهري وباطني و معصوم باشد از سهو و فراموشي و خطاء زيرا ائمه محافظين شرع الهي هستند.

خب در کجاي اين جمله آمده که ائمه معصومين(عليهم السلام وصلاه جميعا) از رسول الله(صل الله عليه و آله) بالا تر است؟!؟!؟!!؟؟!
جواب بدهيد ؟؟؟؟؟.............. کجاي اين جمله حتي بويي از اين مضموني که شما گفتيد را ميداده؟ ها ....؟

اين آيه ي شريفه اي که در سوره ي حشر آمده از براي امثال شماست. آخر کمي از خدا پروا کنيد و تقوالله پيشه کنيد.!!!!!!! چرا اينقدر بي مهابا و افسار گسيخته کلام بر زبانتان جاري ميکنيد.؟ مگر در روايتتان از رسول الله در مورد زبان نشنيده ايد؟
ميبينيد که در اين آيه دو بار کلمه ي ((اتقوا الله )) آمده است.

بنده ي حقير سراپا تقصير اول خودم را و بعد شما و همگي را به تقواي الهي دعوت ميکنم.

في امان الله ....
45   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   26 خرداد 89
42
يكفي! خودت و ما را به زحمت نيانداز چون معلوم شد كه نخواستي يا نتوانستي براي معصوميّت پيغمبرت برهاني إقامه كني.
ما برهان خواستيم نه إدّعا! برهان بر معصوميّت پيغمبرت بياور نه اينكه كمّ و كيف آنرا توصيف كني! پرسيديم پيغمبرت چرا و به چه علّت بايستي معصوم باشد؟
در پيغمبرت چه صفاتي و چرا بود كه در ابيبكر نبود؟ و چرا نبود؟ چرا در آن بايد ميبود/نبايد نميبود؟ و در اين بايد نميبود/نبايد ميبود؟
46   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   26 خرداد 89
45
برادر محترم عبدالله، السلام علکيم و بعد...

ما براي عدم معصوميت پيغمبر، به نحوي که شيعه باور دارد برهان آورديم. اگر منظور شما از برهان، برهان درون ديني است، آيه هايي که آورده شد، در حکم برهان است نه ادعا! اما اگر شما بحثي برون ديني مطرح مي فرماييد، و از اين منظر مي خواهيد به بحث عصمت پيامبران وارد شويد، ادلهء شما براي اثبات معصوميت پيامبر از اين منظر چيست؟ لطفاً شما برهان اقامه بفرماييد. دو خط مي نويسي، بي برهان، آن وقت دليل هم مي آوري که ما شما را به زحمت انداخته ايم!
جواب سوالهاي بعدي ات هم در پاسخ سوالي که از شما نمودم نهفته است.
47   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   26 خرداد 89
43
گفتي: "اگر شيعه بودن اين است که اهل بيت را دوست داشته باشيم، به والله ما شيعه هستيم"
سؤال:
1-اگر كسي بگويد: تو را دوست دارم، ولي تو را از إرث محروم كند؛ إدّعاي دوستي-اش را ميپذيري؟!
2-اگر كسي بگويد: تو را دوست دارم، و إضافه كند كه قاتل عزيزانت را هم دوست دارم؛ آيا حقّ داري در صداقتش شك كني؟
3-اگر كسي بگويد: آدمهاي خوب را دوست دارم ولي از كسانيكه عليه-شان موضع بگيرند، بدم نمي آيد؛ چه ميگوئي؟
4-اگر كسي بگويد: فلاني كه در صفِ مأمومين من است علم و عدالت و قرائتش از من بهتر است؛ آيا از او نخواهي پرسيد، پس چرا تو پيشنمازي؟
5-اگر كسي بگويد: وصيّت بر پيروان فلان دين، واجب ولي بر پيامبرشان حرام است؛ سخنش پذيرفتني است؟
6-اگر كسي بگويد: در فلان كشور، پادشاه حقّ داشتن وليعهد را ندارد؛ آيا سخنش را قبول ميكني؟
7-اگر كسي بگويد: خدا حقّ ندارد اين بنده-اش را بر آن بنده-اش ترجيح دهد؛ آيا به خداي سبحان جسارت نكرده؟
8-اگر كسي بگويد: بچّه-ات صلاح خودش را از والدين-اش بهتر ميداند؛ آيا خيرخواه است؟
9-اگر كسي بگويد: قانون جاذبه زمين را قبول ندارم و در بالاترين پلّه نردبان نشسته باشد؛ إحتمال سقوطش را نميدهي؟
48   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   27 خرداد 89
به46
درشماره35 إدّعاكردي: "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" بنده هم دليل وملاك [اين حصر را] طلبيدم كه در شماره42 به آياتي إستشهاد كردي
جواب:
أوّلاً: إستشهاد به آياتِ معصوم نبودن ساير أنبياء[علي نبيناوآله وعليهم السلام] بدردِ إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" نميخورد، چون 1-در مواردِ مذكوره، إختلافي نيست 2- اگر بخواهي از طريق إحصاي چنين مصاديقي إدّعاي فوق را ثابت كني، بايستي، غيرمعصوم بودنِ غير هذا النّبي[صلي الله عليه وآله] را براي 124000نبي و Nتا أوصياء-شان، به إثبات برساني كه مسلّما خارج از توانِ توست!
ثانياً: آيه188 سوره أعراف "قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ" هم بدردِ إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" نميخورد؛ چون 1-متضمّن حصر موردِ نظرت نيست 2- إثبات شيئ نفي ما عداه نميكند! يعني إثباتِ عصمتِ رسول الله[صلي الله عليه وآله] نافي عصمتِ وصيّ-اش[عليه السلام] نيست.
ثالثاً: عصمتِ نبي مكرّم[صلي الله عليه وآله] متضمّن چه چيزيست كه نميتوان بر وصيّ-اش[عليه السلام] جاري و ساري دانست؟ درحاليكه خود خاتم الأنبياء[صلي الله عليه وآله] در حديثِ منزلة فرموده است: أنت أخي و وصيي ...و أنت منّي بمنزلة هارون مِن موسي إلاّ أنّه لانبيّ بعدي!
رابعاً: عقلاً يا نقلاً، هر دليلي كه براي عصمتِ نبي مكرّم[صلي الله عليه وآله] إقامة كني، بنده هم -بحكم عقل- همان دليل را براي وصيّ-اش[عليه السلام] قائلم؛ چون وصيّ بي-صلاح مثل سرباز بي-سلاح است!
خامساً: طرح إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" بخاطر گريز از محذوراتي[ناشي از عملكرد كساني] است كه مايل نيستي به آن گرفتار شوي؛ [كه البته -خواهي نخواهي- با آن مواجه گشته و ماوقع، در حافظهء تأريخ ثبت شده و جاي گريز نيست، مگر اينكه از طرفداري بهرقيمتي (تعصّب) دست برداري!] لذا به همين إدّعاء چسبيده-اي كه "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند"، ولي صرفِ إدّعاء كه هنر نيست!
سادساً: نفي فضائل ديگران براي سرپوش گذاشتن بر رذائل عزيزان، 1- أخلاقاً و إنصافاً درست نيست 2-مشكل را حلّ نميكند 3-از لحاظ نظري از طريق عكس إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" ميسّر ميشد؛ يعني اگر ميخواستي إشتباهاتِ كساني را توجيه كني، بايستي قائل به عصمتِ آنها ميشدي كه از لحاظ عملي [براي كساني با آنهمه إشتباهاتِ فاحش و واضح] ناممكن بود!
49   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   28 خرداد 89
با سلام
برادر عزيز جناب محمد , حضرت عالي فرموديد كه :اما اگر شيعه بودن اين است که اهل بيت را دوست داشته باشيم، به والله ما شيعه هستيم.
واقعاً شما فكر ميكنيد كه دوست داشت اهل بيت شما را شيعه حضرت علي عليه السلام والصلوات ميكند , لا والله اگر اين بود ان سه تا خليفه اول و دوم و سوم و عايشه را كه بارها با زبان خود ادعاي دوست داشتن اهل بيت را داشتند را بايد شيعيان معرفي كرد .
==============================================================================
خداوند در قران كريم ميفرمايد :قل لا أسألكم عليه أجرا * إلا المودة في القربى .سوره شورى، آيه 23.
بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم، جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيت(عليهم السلام)).
===============================================================================
در تفاسير معظم اهل سنت در مورد اين ايه ميگويند منظور از قربا فقط اهل بيتي است كه شيعه به ان معتقد است براي نمونه:
وروى المحب الطبري في ذخائر العقبى بسنده عن ابن عباس قال : قال الله تعالى : (قل لا أسألكم عليه أجرا * إلا المودة في القربى ) ، قالوا : يا رسول الله ، من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟ قال : علي وفاطمة وابناهما ( ذخائر العقبى ص 25 )
================================================================================
اما معني موده :دوست داشتن همراه با اطاعت .
حالا كداميك از اون جهار نفر بالا از اهل بيت اطاعت كردند .
حتي اگر بمعني دوست داشتن تنها هم به اين موضوع بنگري ايا شما ميتوانيد به دو نفر كه مخالف يكديگرند بگويد كه از ته قلب هر دو را دوست ميداريد .
=================================================================================
اين مشكل خودتان را از با مراجعه به وجدانتان با خودتان حل كنيد . مطمئن باشيد باقي مسائل از جمله عصمت ائمه عليهم السلام خود بخود حل ميشود.
===============================================================================
يا علي

50   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   28 خرداد 89
به 48 وقتي سخن از رسوالان مطرح است، کلاً استشهاد به آيات فوق براي ثبوت عدم عصمت پيغمبران به نحوي است که شيعه باور دارد، يعني عدم نسيان، خطا و اشتباه. همچنان وقتي در آن آيات وقتي پيامبر را بشري مثل ديگران معرفي مي کند، مگر در موضوع انتقال وحي، بنا بر اين تعميم آن به 124000پيغمبر هم احراز مي شود. اما بر عکس اين از آيه هاي فوق بدست نمي آيد. اما چرا فقط پيامبران بايد معصوم باشد؟ همانطور که در آيه ها مشاهده مي گردد، خداوند پيامبران را فقط در امر وحي از باقي انسانها استثنا مي کند. وما كانَ لبَشَرٍ أنْ يُكَلَّمُه‌ اللّهُ الاّ وحياً أوْ مِنْ وَرَاي حِجابٍ أو يُرْسِلَ رسولا فيوحي باذنِه‌ ما يشاءُ آيه‌ ۵۱، شوري: هيچ‌ بشري را نرسد كه‌ خدا جز به‌ وحي يا از آن‌ سوي پرده‌، با او سخن‌ گويد. يا فرشته‌اي مي‌فرستد تا به‌ فرمان‌ او هر چه‌ بخواهد به‌ او وحي كند. وما مَنَعَ النّاس‌ اَنْ يومِنُوا اِذجاءَهُمُ الهُدي' الاّ' اَنْ قالُوا اَبَعَثَ اللّهُ بشراً رسولاً. "آيه‌ ۹۴، ‌اسراء: هيچ‌چيز مردم‌ را از ايمان ‌آوردن‌، آن‌گاه‌ كه‌ هدايتشان‌ مي‌كردند، بازنداشت‌ مگر اينكه‌ مي‌گفتند: آيا خدا انساني را به‌ رسالت‌ مي‌فرستد؟ "اين امانت داري در وحي و عدم نسيان و نقصان در رساندن آن پيام را ما تفاوت پيغمبر با ديگر انسانها مي دانيم و معتقديم در اين امر وي دچار نسيان و خطا و اشتباه نمي شود، اما در مسايل بشري، چنين چيزي خداوند براي رسولان قايل نشده است. لذا وقتي قضيه پيامبران است، انحصار نيز ثابت مي شود، چون به غير پيغمبر در آيات اشاره نشده است. بنا بر اين قضيهء اوصيا که شما در دنبالهء پيامبران هميشه وصل مي کنيد، خارج از موضوع است. اما با توجه به استدلال شما "در خارج از توان بودن من" در اثبات غير معصوم بودن نبي و اوصياي آنها، اين نکته را روشن مي سازد که با توجه با دانش خاص و فهيم وسيع شما، جنين امري از شما بر آمدني است! چون از "خارج از توان توست" لحني دارد که قرينهء اش آن است که خارج از توان تو نيست. لذا، اگر حساب رسولان مطرح است، آيه هاي فوق، ثبوت کنندهء چنان امري در وجه کلي اش، بر تمام رسولان است، اما اگر سفسطه منظور شما باشد، منتظر براهين شما براي ثبوت آن مي مانيم. گفتيه ايد: "آيه188 سوره أعراف "قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ" هم بدردِ إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" نميخورد؛ چون 1-متضمّن حصر موردِ نظرت نيست 2- إثبات شيئ نفي ما عداه نميكند! يعني إثباتِ عصمتِ رسول الله[صلي الله عليه وآله] نافي عصمتِ وصيّ-اش[عليه السلام] نيست." اگر قضيه چنين باشد که بعضي از انسانها پيغمبرند و پيامبر هم مطابق کلام الهي آن صفات و خصوصيات را دارد و در امور بشري ديگر، همانند ديگران هست، نتيجه اين مي شود که همهء پيغمبران که براي آنها وحي مي شود، چنان صفاتي دارند و کساني که بر آنها وحي نمي شود از آن صفات تبعاً بي بهره اند. لذا انحصار حاصل شده است، و کلام شما باطل است. و اثبات عصمت نبي به وجهي که خداوند فرموده است، بر هيچ انسان ديگري غير از نبي صادق نيست. اگر چنان مي بود، خداوند آن را بيان مي کرد و از ابوبکر و عمر هم ترسي نداشت! و مطمئناً خداوند تقيه نمي کند، و بداء هم که بر ذات الهي وارد نيست تا بعداً يادش بيايد که يادش رفته بود که آن را ياد آوري کند! همچنان به فرض درستي حديث أنت أخي و وصيي ...و أنت منّي بمنزلة هارون مِن موسي إلاّ أنّه لانبيّ بعدي! از کجاي آن عصمت را استنتاج فرموديد؟ اولا ما در مورد آيه هاي قرآن حرف مي زنيم، در ثاني وصي رسول اکرم مگر نبي هم بود که عصمت بر وي نيز قايم شود؟ اما اين سخن شما بسي دلنشين آمد! "رابعاً: عقلاً يا نقلاً، هر دليلي كه براي عصمتِ نبي مكرّم[صلي الله عليه وآله] إقامة كني، بنده هم -بحكم عقل- همان دليل را براي وصيّ-اش[عليه السلام] قائلم؛ چون وصيّ بي-صلاح مثل سرباز بي-سلاح است!" اين يعني تفسير دلبخواهي و راديکال از متن. به حکم کدام عقل؟ ممکن به حکم ارادت چنين دلايلي را اقامه بفرماييد، اما اگر در داخل متن سخن مي گوييم، يعني متن دين که قرآن است و سنت، شما دليل عقلاني براي اقامه نداريد، چون امامان اولاً وصي بودن آنها يک افسانه است که شما آن را مي خواهيد تبديل به واقعيت کنيد و از جانب ديگر حتي با معيار هاي شما سرشار از نسيان و خطا و بوده اند، به حکم متون معتبر شما، لذا نه از گذشته خبر داشتند نه از آينده، و بشري و بس بسيار بشري هم رفتار مي نمودند، و پيغمبر هم که صفاتي دارد، آن صفات در کتاب الهي مشخص است. نفي عصمت غير نبي، به خاطر دفاع از دين است، نه دفاع از اشخاص، اگر چنان دفاعي منظور بود، اکنون آنها مقام اولوهيت داشتند، که ندارند، و اين بخاطر خطاي آنها نيست، اما اقامه کردن عصمت براي اشخاص، براي کسب مشروعيت است، نه براي آنها، بلکه براي فهمي که از رقابت هاي سياسي آسيب ديده بود. رد يابي اين امر، بسيار آسان است، و حتي علما، و متفکرين شيعي نيز اين امر را مورد پژوهش قرار داده اند، و شما مي دانيد که تعداد آنها رو به فزوني است. در آخر اينكه ما فضيلت كسي را نفي نكرده ايم، اما انحراف را نقد نموده ايم، انحراف نه در کسان، بلکه در پيرواني که راه را به بيراهه رفته اند، شريعت را مخدوش نموده اند، و رقابت سياسي را تبديل به آييني مذهبي نموده اند، با مناسک و جهان بيني اي که با اصل اسلام نمي خواند و شما مدتها است که هرجه تلاش مي روزيد نمي توانيد آن را سر هم بياوريد.
51   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   29 خرداد 89
ادامه48
الف) برهان عقلي:
الله بي-نقص است وإلاّ الله نيست
كلام الله بي-نقص است وإلاّ كلام الله نيست
رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست
ولي الله بي-نقص است وإلاّ ولي الله نيست
همه اينها براي اينست كه كلام الله -كما هو يبغي- به عبادالله برسد، نه كما نحن نبغي
و تكليف عبادالله نيز بعد از سمع كلام الله است
و از آنجا كه هر نقصي به عيبي منتهي ميشود
و پيام معيوب، ما حصلش عمل معيوب است
كه منظور ذاتِ كمال مطلق نبوده و با حساب جور در نمي آيد
پس براي اينكه رشته كلام الله -از مبداء تا مقصد- منقطع و معيوب نگردد [بإصطلاح دچار إختلال و تداخل/نويز و پارازيت، نشود]
بايد اين رشته [سيم كشي] بدون نقص و يكسره باشد
لذا معتقديم، رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) و تبَعاً ولي الله(عليه السلام) بايستي از هر نقصي مبرّا باشد
وإلاّ عبدالله -بدون تقصير- به گمراهي مي افتد
ب) برهان نقلي:
1-...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(الأحزاب33) يعني: محمد، علي، فاطمة، حسن و حسين(عليهم السلام)
2-فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ(آل عمران61) يعني: محمد، علي، فاطمة، حسن و حسين(عليهم السلام)
52   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   29 خرداد 89
باسلام
جناب محمد دوست عزيز در ادامه اخرين نظرم دوست دارم از شما يك سوال كوچك ولي مهم بپرسم :

الله سبحان تعالي چگونه انبياء را انتخاب كرد .
=========================
اين يك سوال را لطف كنيد به اندازه كافي و متقن جواب بدهيد كه بنده بتوانم ان شاء الله با شما در مورد نظراتتان جوابي در سطح علمي شما بدهم .
===============================================================================

يا علي
53   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   31 خرداد 89
با سلام
جناب محمد دوست خجالتي من كجائي عزيز . يك سوال كوچك كردم دوباره انرا تكرار ميكنم :

الله سبحان تعالي چگونه انبياء را انتخاب كرد .
=========================

بهمين سادگي .
اگر كمكي براي شروع خواستي بپرس حاضرم .
منتظر جواب شما هستم .
يا علي
54   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   01 تير 89
به 51

با سلام خدمت برادر محترم عبدلله

ادعاي برهان عقلي:

در دلايل عقلي که اقامه فرموده ايد، گزاره اول شما اين است:

"الله بي-نقص است وإلاّ الله نيست
كلام الله بي-نقص است وإلاّ كلام الله نيست"

رد عقلي:
ما در درستي اين دو گزاره شک نداريم، و شما خواسته ايد با اين گزاره ها ديگر ادلهء خويش را معتبر نماييد. که کار مشکلي است، تفسير عقلي از يک متن ديني، منطبق بر منطق متن است، نه دلبخواه ما. اينجا کار شما مي لنگد، جون بعد از ذلات الهي، شما همان سلسلهء را رفته ايد که در مورد خداوند فقط صادق است. چه کسي مي گويد خداوند بي- نقص است؟ اين گزاره با اتکا به کلام خدا در بي نقص بودن ذات ربوبيت است، چنين نيست؟ و اين بي نقصي و کامل بودن فقط در مورد خداوند صادق است، بنا بر اين بي نقصي محصور در خداوند است لا غير. طبق فرمودهء ذات باري تعالي.

همچنان با توجه به منطق متن، خداوند از ميان خود انسانها، کساني را براي پيامبري بر مي گزيند، که انسانهايي هستند صادق در انتقال و نشر پيام الهي، اما در ديگر موارد، به تاکيد قرآن، با توجه به آياتي که در فوق ارائه شد، پيامبران در افعال و اعمالشان مثل ديگر انسانهاي هستند، و باز هم مطابق آيات، دچار خطا و اشتباه هم مي شوند، چه اينکه فقط از چيزهايي آگاه هستند که خداوند به آنها وحي کند، علم غيب هم ندارند. بنا بر اين نتجيه گيري هاي بعدي شما، نظير :
"رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست
ولي الله بي-نقص است وإلاّ ولي الله نيست
همه اينها براي اينست كه كلام الله -كما هو يبغي- به عبادالله برسد، نه كما نحن نبغي
و تكليف عبادالله نيز بعد از سمع كلام الله است
و از آنجا كه هر نقصي به عيبي منتهي ميشود
و پيام معيوب، ما حصلش عمل معيوب است
كه منظور ذاتِ كمال مطلق نبوده و با حساب جور در نمي آيد
پس براي اينكه رشته كلام الله -از مبداء تا مقصد- منقطع و معيوب نگردد [بإصطلاح دچار إختلال و تداخل/نويز و پارازيت، نشود]
بايد اين رشته [سيم كشي] بدون نقص و يكسره باشد
لذا معتقديم، رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) و تبَعاً ولي الله(عليه السلام) بايستي از هر نقصي مبرّا باشد
وإلاّ عبدالله -بدون تقصير- به گمراهي مي افتد "

سراپا شبهه در ذات دين، مقصد شريعت، پيامبران، و فرق بين روبيت و انسانيت است، و تفسيري است دلبخواهي از قرآن که نا درست و ناروا است.

ادعاي برهان نقلي:

فرموده ايد:

1-...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(الأحزاب33) يعني: محمد، علي، فاطمة، حسن و حسين(عليهم السلام)
2-فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ(آل عمران61) يعني: محمد، علي، فاطمة، حسن و حسين(عليهم السلام) "

نقد برهان نقلي:

اولاً شما گويا رسم مثله نمودن متون را هيچگاه فرو نمي گذاريد، و اين عادت هميشگي را، همچنان چون سنتي مقدس تقريباً نسل به نسل منتقل نموده ايد، که لازمه اش البته تفسير دلبخواهي از متن است، که از نظر علمي، نادرست و غير معتبر است.
آيه فوق، متن کاملش چنين است:
"وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا"
"در خانه‏ هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زکات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت کنيد؛ بدرستيکه خداوند مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد ".أحزاب32 و 33

در اين سوره خداوند در مورد زنان پيغمبر سخن مي گويد، و سه آيه قبل از آيهء فوق مي فرمايد: "يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا" (اى همسران پيامبر! شما همچون يکى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه کنيد؛ پس به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد که بيماردلان در شما طمع کنند، و سخن شايسته بگوييد.)

براي ما، مهم متن کتاب الهي است، و همچنان که خواننده گان محترم مشاهده مي فرمايند، خود متن به اندازهء کافي گويا است، اما باز هم با تعجب، آدمهايي در طول تاريخ خواسته اند، اين آيهء روشن را در جنگ فرقه اي مصادره به مطلوب کنند.
متن در مورد زنان پيغمبر سخن مي گويد، و طبق نظر شيعه زنان پيغمبر نه معصوم اند و نه دخلي در کائنات دارند، که حتي بعضي هايشان نزد آنها منفور هم هستند، گرچه خداوند در مورد آنها آيه هم نازل فرموده است، اما چون با دستگاه فکري که کج بنياد گذاشته شده است همخواني ندارد، آنها بايد منفور باشند تا تفسير شيعه از دين اعتبار پيدا کند و امامان هم از اين طريق وجود و حضورشان توجيه شود، که متاسفانه حتي با اعلام منفوريت صحابه و زنان پيغمبر و ... اين مدعاي گزافه، هيچ نه با منطق متن دين خوانا است، و نه تاريخ دين.
با توجه به آنچه آمد، دليل نقلي شما هم اعتبار ندارد.

اما آيهء: "فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ"
"پس هر كه در اين [باره‏] پس از دانشى كه تو را [حاصل‏] آمده، با تو محاجه كند، بگو: "بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم."

اگر متوجه باشيد بحث ما روي عصمت غير از پيغمبر بوده است، آيا اين آيات، دلايل نقلي براي اثبات عصمت است؟ در پيام 45 گله نموديد که ما شما را (با حرفهاي بي ربطمان حتماً) به زحمت انداخته ايم، به گمانم موضوع به گونه اي ديگر است... . هم از نظر عقلي و هم نقلي.

موفق و مويد باشيد و از بارگاه ايزدي متمني ام ما را به راه راست هدايت کند،

*****

به 53

با سلام و عرض احترام خدمت برادر محترم مجيد م علي

شما کمک فرموده و بحثتان را آغاز کنيد، اگر عقلمان کشيد شرکت مي کنيم، در غير آن از منطق دندان شکن آغازين شما، دندانهاي ما شکسته است، کجا ياري بحث با شما از سوي اين حقير است.

با احترام
55   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   01 تير 89
به54 محمد
الف)
درشماره35 گفتي: "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند"
بنده در شماره40 دليل خواستم، كه در شماره 42 به "وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ"(الأعراف188) إستشهاد كردي و بنده نگفتم كه اين آيه را نميپذيرم، بلكه در شماره48 گفتم: "بدردِ إدّعاي "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" نميخورد" چون حدأكثر ثابت ميكند كه پيامبر معصوم بوده است، درحاليكه إدعاي تو فراتر از اينست، چون عصمت را منحصر در حضرت محمد(صلي الله عليه وآله وسلّم) دانسته-اي! [يعني دو إدّعا را در يك گزاره گنجانده اي: 1-پيامبر معصوم است+2-غير از او معصوم نيست] و بنده مكرراً درخواستكردم كه اين إدعاي دوّم را ("غير از پيغمبر") بهرطريق -عقلي/نقلي- به إثبات برساني، كه متأسفانه درشماره50 مجدداً به همان آيه إستناد كردي[كه اين أمر، دالّ بر ناتواني-ات در إثباتِ مدّعي است] ولي بنده لطف كرده، درصدد ردّ إدعايت مبني بر إنحصار عصمت در خاتم الأنبياء(صلي الله عليه وآله وسلّم) برآمدم، در حاليكه اين وظيفهء تو بود چرا كه عقلاً و نقلاً البيّنة علي المدّعي! ولي مع الأسف، بجاي برخورد منطقي و نقاش بر روي تك تكِ گزاره هايم، همه-اش را دَرهم و فلّه-اي و بصِرفِ إدّعا إكتفاء نموده، چنين پاسخ دادي: "شما خواسته ايد با اين گزاره ها ديگر ادلهء خويش را معتبر نماييد. که کار مشکلي است، تفسير عقلي از يک متن ديني، منطبق بر منطق متن است، نه دلبخواه ما. اينجا کار شما مي لنگد، جون بعد از ذلات الهي، شما همان سلسلهء را رفته ايد که در مورد خداوند فقط صادق است"(شماره54) لذا،
أولاً: بنده در شماره51 هم همان إدّعاي تو را -البته به زبان خودم- گفتم: "رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست" به چه دليل و برهاني آنرا نمي-پذيري؟ مگر فرق ايندو چيست؟ مسلّماً هيچ عاقلي منظورش از اينكه كلام الله بي-نقص است[كه اينرا پذيرفتي] اين نيست كه اگر كسي قرآن را ورق بزند، نخواهد توانست حتي يك غلط مطبعه-اي پيدا كند! همچنين وقتي بنده ميگويم: "رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست" منظورم اين نيست كه مثلاً از حيث جسماني بي-نقص بوده است [گرچه إستبعادي ندارد كه از اين حيث هم بي-نقص بوده باشد] بلكه منظورم را به روشني توضيح دادم: "از آنجا كه هر نقصي به عيبي منتهي ميشود و پيام معيوب، ما حصلش عمل معيوب است كه منظور ذاتِ كمال مطلق نبوده و با حساب جور در نمي آيد". و إنتظارم اين بود كه اين گزاره ها، دقيقاً موردِ نقد قرار گيرند، نه موردِ ريشخند!
ثانياً:
1-مگر آيهء و ماينطق عن الهوي(النجم3) منطق متن دين مبين نيست؟ پس دين ما منطقي است و بصرفِ اينكه -بزعم تو- "كار مشكلي است" نمي-توان آنرا "دلبخواه" خواند!
2-اين إدّعايت "که در مورد خداوند فقط صادق است" أولاً: تنزّل از إدعاي قبلي است كه گفتي: "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" ثانياً: إدعاي دوّم-ات از أوّلي هم قبيحتر شد، چون نفي معصوميّت از آن يكنفر(متفقٌ عليه)هم، نمود!
3-باكدام دليل و برهاني إدامهء سلسله، مي-لنگد؟ و مگر نه اينست كه "همه اينها براي اينست كه كلام الله -كما هو يبغي- به عبادالله برسد، نه كما نحن نبغي"؟ و إلاّ "و ماينطق عن الهوي(النجم3) براي چيست؟ و مگر نه اينست كه في يوم المباهله، ولي الله(عليه الصلاة والسلام) نفس رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) شد؟ و مگر نه اينستكه متن دين مبين ميفرمايد: انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون(المائدة55) و هو علي بن أبيطالب(عليه الصلاةوالسلام) و إنّما أداةِ حصر است!
4-چگونه است كه، سنّت أنبياي إلهي و تداوم راهشان، مبتني بر اين بوده كه لكلّ نبيّ وصيّ! ولي وقتي نوبت به أشرف الأنبياء(صلي الله عليه وآله وسلّم) ميرسد، اين سنّت، را إنكار ميكني؟
5-اگر سلسلهء مذكوره را نپذيري، بهيچ وجه نميتواني جلوي نفوذِ أغراض بشري در شريعتِ إلهي را بگيري، كما اينكه متعتان مصرّحتان في كتابِ الله حُرّمت علي رأي!
ب)
1-درمورد آيه33 سورهء الأحزاب:
أوّلاً: اين توئي كه با إنكار تأريخ و تفاسير، كلّ جريان آيهء تطهير را "تفسير دلبخواهي" كرده و حرفِ تازه! داري، نه ما.
ثانياً: چرا ضمائر قبلي كه خطابش به أزواج النّبي(صلي الله عليه وآله وسلّم) است، همگي مؤنث است؛ در حاليكه وقتي به آيهء تطهير ميرسد، ضماير، مذكّر ميشود؟
ثالثاً: حتي اگر آيهء تطهير را منحصر در أزواج النّبي(صلي الله عليه وآله وسلّم) بداني، خللي به صحّتِ سلسله-اي كه براي إطمينان از درستي فهم دين مبين إلزاماً به آن وابسته-اي، وارد نميشود؛ چرا كه منطبق بر همان حكمت و دلايلي است كه مستلزم عصمتِ نبوي است! و بديهي است خدشه در اين=خدشه در آن است!
رابعاً: أحاديثِ بسياري منجمله: حديث الإنذار في يوم الدّار، حديث المؤاخاة في مكة و في مدينة، حديث السفينة، حديث باب الحطّة، حديث الثقلين، حديث الولاية في يوم الغدير، و... همگي مؤيّد اين معناست، كه براي كسب إطّلاع بيشتر بهتر است به تفاسير مراجعه كني!
2-درمورد آيه61 سورهء آل-عمران:
أوّلاً: به تفاسير مراجعه كن! ببين آنها چه ميگويند؟
ثانياً: با إستناد بكدام قاموس لغت: أنفسنا=خويشان نزديك؟!
ج)
بنده در شماره40و45و47 سؤالات بسياري كرده-ام كه
أوّلاً: متأسفانه با طفره روي از جوابگوئي به تك تكِ آنها، فقط به أندكي -آنهم جوابهاي إدّعائي- پاسخ داده-اي، پس اگر قرار است مطلب ديگري بنويسي، قبلاً به سؤالاتِ برزمين مانده جواب- بده، و إلاّ بنده ترجيح ميدهم بجاي اين بگو مگوي بيفايده، به مطالعه بپردازم!
ثانياً: يا براي آموختن مي-نويسي ويا براي آموزاندن، كه در هر صورت، شرط إنصاف اينست كه قاعدهء يك بحث منطقي را مراعات نموده و با أهميّت دادن به سؤالات و جوابهاي ديگران، پاسخ موشكافانه و مؤدبانه بدهي!
ثالثاً: وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ(المائدة48)
56   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   02 تير 89
به 55
برادر محترم عبدالله، سلام بر شما

1- منظور از "غير از پيغمبر همهء انسانها غير معصوم هستند" اشاره به پيامبر مخصوصي نداشته، بلکه به شکل کلي، منظور همهء پيامبران است. مراد از "پيامبر معصوم است"، و يا "امام معصوم است"، فقط اشاره به حضرت محمد يا حضرت علي نيست، بلکه اشاره به يک "مفهوم" کلي است که مي تواند مشمول هر پيامبري، يا هر امامي (به معنايي که شما از امام منظورتان است) باشد. فکر مي کنم در مفهوم و مصداق سوء تفاهمي ايجاد شده است.

2- در مورد"فله اي" جواب دادن به گزاره ها مذکور، شما حکم در مورد خداوند را، تسري به غير خدا مي دهيد که احکام متفاوتي هم در بيان منطقي هم در نتيجهء منطقي دارد. بي نقص بودن خداوند متفاوت است از بي نقص بودن نبي، يا غير نبي. شما همه را در يک سلسلهء "بي نقصي" رديف نموده ايد و قصد داريد نتيجهء يکساني هم بگيريد. بله، نبي در آنچه به وي وحي مي شود، دريافت پيام، و بيان پيام ، بي نقص است و اين غير از بي نقص بودن ذات الهي است.

اگر گزاره هاي شما را صادق بدانيم، تبعاً از گزارهء صادق نتيجهء صادق نيز حاصل مي شود.

آنجا که گفته مي شود:
"الله بي-نقص است وإلاّ الله نيست
كلام الله بي-نقص است وإلاّ كلام الله نيست"

تا اينجا حرفي نيست، چون سخن در مورد خداوند است.

"رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست
ولي الله بي-نقص است وإلاّ ولي الله نيست
همه اينها براي اينست كه كلام الله -كما هو يبغي- به عبادالله برسد، نه كما نحن نبغي
و تكليف عبادالله نيز بعد از سمع كلام الله است
و از آنجا كه هر نقصي به عيبي منتهي ميشود
و پيام معيوب، ما حصلش عمل معيوب است
كه منظور ذاتِ كمال مطلق نبوده و با حساب جور در نمي آيد
پس براي اينكه رشته كلام الله -از مبداء تا مقصد- منقطع و معيوب نگردد [بإصطلاح دچار إختلال و تداخل/نويز و پارازيت، نشود]
بايد اين رشته [سيم كشي] بدون نقص و يكسره باشد
لذا معتقديم، رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) و تبَعاً ولي الله(عليه السلام) بايستي از هر نقصي مبرّا باشد
وإلاّ عبدالله -بدون تقصير- به گمراهي مي افتد "


اما آيا اين بي نقصي در مورد غير خدا هم صادق است؟ بي نقصي که شما مد نظرتان است گويا بر خلاف سخن قبلي شما، محصور نيست، تا پايان سلسله دوام دارد. خوب وقتي خداوند بي نقص است، و پيامبر هم بي نقص است، و وصي هم بي نقص است، چرا عبدالله با وجود شنيدن سخن خداوند بواسطهء اين انسانهاي بي نقص هنوز گمراه است؟ مگر حضرت علي (ع )وصي پيامبر نيست؟ چرا يارانش در صفين سخن اين انسان بي نقص را نشنيدند و به وي پشت نمودند، و با وي دشمني ورزديدند؟ يا ياران امام حسن، يا ياران امام حسين، يا ياران تمام امامان به روايت خود شما، بعد از مردن هيچ امامي بنا بر روايات شيعه، يک دستگي در انتخاب امام بعدي وجود نداشته است، بعد از هر امام، از ميان يارانش، چندين نفر ادعاي امامت مي نمود. سيم کشي در کدام جايي خطا بوده است؟ تقصير عبدالله که نيست. از سيم کشي است.
در ضمن در سلسلهء بيان منطقي شما اين گزاره ها :
"لذا معتقديم، رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) و تبَعاً ولي الله(عليه السلام) بايستي از هر نقصي مبرّا باشد
پس براي اينكه رشته كلام الله -از مبداء تا مقصد- منقطع و معيوب نگردد [بإصطلاح دچار إختلال و تداخل/نويز و پارازيت، نشود]
بايد اين رشته [سيم كشي] بدون نقص و يكسره باشد"
با نتيجهء پاياني:"وإلاّ عبدالله -بدون تقصير- به گمراهي مي افتد" نمي خواند. از گزاره هايي صادق، نتايجي صادق بدست مي آيد، يا گزاره ها غلط است، يا نتيجه. بنا بر اين شما کمکي به من نکرده ايد، دست و پاي منطق را بسته ايد.
57   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   02 تير 89
سلام عليكم
1- منظور بنده هم، اين بود كه حكمتِ خداي سبحان إقتضاء ميكند كه كلام بي-نقص-اش، بدونِ نقص إرسال شود [نه اينكه وسائل، في حدّ ذاته بي-نقص باشد؛ بلكه خداي متعال لطف كرده، آنها را بخاطر مأموريتِ خطيرشان، زادِ راهِ خطير(=عصمت) داده است[فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ(آل-عمران159] چون، غير از ذاتِ أقدس باريتعالي، كسي ذاتاً خالي از نقص نيست، گرچه بإقتضاي مأموريت، بي-نقص شده] لذا، چون بحث در مسئلهء عصمت در پيامرساني بود، إختصاراً گفتم: "رسول الله بي-نقص است" و سپس(درشماره55) توضيح دادم كه "هيچ عاقلي منظورش از اينكه كلام الله بي-نقص است[كه اينرا پذيرفتي] اين نيست كه اگر كسي قرآن را ورق بزند، نخواهد توانست حتي يك غلط چاپي پيدا كند! همچنين وقتي بنده ميگويم: "رسول الله بي-نقص است وإلاّ رسول الله نيست" منظورم اين نيست كه مثلاً از حيث جسماني بي-نقص بوده است [گرچه إستبعادي ندارد كه از اين حيث هم بي-نقص بوده باشد]"
لذا، مجدداً تأكيد ميكنم: منظور از بي-نقص بودن براي مادونِ خداي سبحان، از جهتِ إبلاغ پيام إلهي است[گرچه إستبعادي ندارد كه از جهاتِ ديگري هم نقصي نداشته باشد، كما اينكه خداي متعال، خطاب به رسولش(صلي الله عليه وآله وسلّم) ميفرمايد: «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ(القلم4) كه دالّ بر بي-نقصي أخلاقي و رفتاري پيامبر أكرم(صلي الله عليه وآله وسلّم) است، كه فعلاً با آن كاري نداريم.

2- بهتر است براي رفع سوءتفاهم گزاره ها را كمي ساده-تر كنم:
الله بي-نقص است، وإلاّ الله نيست
كلام الله بي-نقص است، وإلاّ كلام الله نيست
رسول الله، رسالتش بي-نقص است، وإلاّ رسول الله نيست
ولي الله، ولايتش بي-نقص است، وإلاّ ولي الله نيست
همه اينها براي اينست كه كلام الله -بي-نقص- به عبادالله برسد، نه با جرح و تعديل كه باعثِ نقص است
و تكليف عبادالله نيز بعد از شنيدنِ بي-نقص كلام الله، شروع ميشود
بديهي است كه ما ميخواهيم ثابت كنيم كه: پيام رسان، پيام إلهي را بطور بي-نقص به بندگان خدا رسانده[و شاهد ما كلام خداست كه فرمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا(المائدة3) يعني تمام نتيجه -تاآنجا كه به نظام، مربوط بود- حاصل شد] ونه بيشتر [يعني هيچكس درپي تسرّي بي-نقصي به أفعالِ ساير بندگان خدا نبوده، وگرنه حسابِ روز قيامت و بالتّبَع بهشت و جهنّم، بيهوده است، و ذاتِ أقدس إلهي مبرّي از أفعالِ بيهوده]

پرسيدي: "چرا عبدالله با وجود شنيدن سخن خداوند بواسطهء اين انسانهاي بي نقص هنوز گمراه است؟"
جواب: بهمان دليل كه پدرش آدم(علي نبيّنا و آله و عليه السلام) "با وجود شنيدن سخن خداوند" -آنهم بيواسطهء إنسانها- گمراه شد. چون إنسان براي تكليف ساخته شده، و تكليف، لازمه-اش إختيار است، و إختيار بمعناي إمكان إنتخابِ يكي از دو راه (رشد و غيّ) است.

پرسيدي: "مگر حضرت علي (ع )وصي پيامبر نيست؟ چرا يارانش در صفين سخن اين انسان بي نقص را نشنيدند و به وي پشت نمودند، و با وي دشمني ورزديدند؟"
جواب: [البته پاسخ كلّي را (در بالا) عرض كردم ولي مجدداً براي اين سؤال، جوابم اينست كه]
أولاً: نواقص رفتاري شنونده، چه ربطي به نقص گوينده دارد؟! بديهي است، عمل ناقصم، بخودم باز ميگردد، نه به ديگري ونه به دينم [إسلام بذاتِ خود ندارد عيبي * هرعيب كه هست در مسلماني ماست]
ثانياً: همين سؤال در موردِ شنوندگانِ سخن بي-نقص رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلّم) هم ساري است. وقتي خداي متعال به پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلّم) أمر فرمود: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ(الشعراء214) پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلّم) 40نفر از بزرگانِ قريش را دعوت فرمود ولي آيا از چند نفرشان پاسخ مثبت شنيد؟ [بجز علي بن أبيطالب(عليه الصلاةوالسلام) كسي قبول نكرد] آيا إشكال در إبلاغ بود يا إشكال در شنونده؟!
ثالثاً: همين سخن[نادرست] را كسي ميتواند درموردِ خداي سبحان نيز جاري بداند؛ ما معتقديم خداي سبحان بي-نقص است، پس آيا رواست بپرسيم اگر خدا بي-نقص بود، بندگانش اينهمه در ضلالت غوطه-ور نبودند؟!

گفتي: "بعد از مردن هيچ امامي بنا بر روايات شيعه، يک دستگي در انتخاب امام بعدي وجود نداشته است، بعد از هر امام، از ميان يارانش، چندين نفر ادعاي امامت مي نمود"
جواب:
أوّلاً: چه كسي گفته: شيعة مصون از خطاست؟! مسلّماً ما نيز همهء مذاهبِ منتسب به تشيّع را برحقّ ندانسته، حتي ميگوئيم اگر كسي قائل به مذهبِ تشيّع باشد ولي قائل به وجودِ إمام الثاني عشر(عجّل الله تعالي فرجه) نباشد، دينش أبتر است چون طبق حديثِ شريف «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة الجاهليّة»
ثانياً: همين قصّه در تك تكِ أديان و مذاهب، جاري است و منحصر در مذهبِ تشيّع نيست!
ثالثاً: مگر خودِ عامّة به چند مذهب تقسيم نشدند كه بعداً 4تاش به رسميّت شناخته شد؟!

گفتي: "تقصير عبدالله که نيست. از سيم کشي است" !!!
سؤال: آيا وقتي چراغ اتاقت روشن نميشود، إبتداء سالم بودن چراغ را وارسي ميكني يا سيمكشي داخل ديوار را؟!
58   نام و نام خانوادگي:  WaHHaBi     -   تاريخ:   02 تير 89
بسم الله الحي

برادر عزيز و مومن(( عبد الله)) عرضي داشتم خدمتتان.!
بنده ي حقير هم دقيقا موافق اين کلام زيباي شما که فرموديد: >>> باشد كه هيچگاه از أئمّهء هدي(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) نيز، پس و پيش، نه افتيم!
هستم.
و قبول دارم که نبايد چنين باشد. اما مومن خدا. برادر عزيز من.!
بعضي اوقات بايد با برخورد غيورانه و قاطعانه جواب ملحدان و معاندان را داد. اگر امير المومنين دست نوازش گر بر سر يتيمان داشت.
اگر قاعد الغر المحجلين. امام الدين مولا الموحدين. علي ابن ابي طالب(صلوات الله عليه) در رحم و مروت و گذشت همتايي نداشت.

اين را بدان برادر( البته که شما از بنده بهتر واقفيد به اين موضوع) که امير المومنين شمشير ذوالفقار هم داشت.
گاهي اوقات گردن هم ميزد و دست هم ميبريد.( براي رضاي الله متعال)
بنده و شما بزرگوار و گرامي بايد غافل از اين مطلب نشويم که خدايي نکرده بر اين تصور باشيم که : آري بايد با اعدا الله مهرورزي کرد تا هدايت شوند.
مومن. بله. البته که حسن خلق ار صفات پسنديده و سيره ي رفتاري و اخلاقي اهل بيت النبوه ( عليهم السلام جميعا) هست و بسيار شيعيانشان را بدان توصيه نموده اند.
ولي اين مطلب را هم بايد در نظر داشت که اين هميشگي نيست و همين ائمه ما که ما را توصيه به حسن خلق و نرمش کرده اند در جاهايي هم امر به برخورد شديد و قاطع و غيورانه کرده اند.
اگر جلوي دشمن را نگيري ممکن است پس فردا داخل خانه براي اهل خانه عرض اندام کند.!
بنده خدايي نکرده قصد ندارم هر کس که با نام اهل سنت آمد را عدو و دشمن قلمداد کنم.ما و شما همگي قصددمان جز نشان دادن راه و شناساندن دوغ از دوشاب و سره از ناسره و هدايت اين جماعت نيست(انشاء الله) اما مطمئنا در اين بين اکثرا کساني وارد ميشوند که با علم به اين مطلب که ( کلام شيعه بر حق است ) و عدله اي و براهين متقني ندارند. اما متاسفانه ... متاسفانه سعي در شبهه افکني و متشنج کردن اذهان بر عليه تشيع و گاهي اوقات همراه با توهين به ساحت مقدس ائمه و اوليا الله مينمايند.
لذا از محضر شما تقاضامندم که اين مطالب را از زبان برادر دينيات بپذيريد ......... و همه را با نگاه ملاطفت ننگريد.

و بعضي اوقات که برادان :(( مجيد م علي - Momen Abdullah - سعد الله - کميل - مالک اشتر - عقيل )) و ديگر مومنان موحدان شروع به دفاع غيورانه ميکنند مانند مولايشان اسد الله الغالب علي ابن ابي طالب(ع). مطمئنا فقط و فقط براي رضاي الله متعال است و بس.!!!
و اين بدين معنا نيست که خدايي نکرده شما غيور نيستيد. بلکه اين بدان معناست که خدايي نکرده از بيان اينگونه مطالب از زبان مومنين و برادرانتان مکدر نشويد.(انشاء الله)

ممنون و متشکر از حسن نيت شما مومن خدا......

WaHHabi
59   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   03 تير 89
بسم الله الرحمن الرحيم
بنده قصد جسارت، خرده گيري يا... ندارم چون كلام الله المجيد مسلمين را از چنين روحيّاتي برحذر داشته، ميفرمايد: وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(الهمزة1) پس چرا متن ذيل را نوشته ام؟ چون برادرانم را دوست دارم و نميخواهم دشمنانِ جاهل/عنود نقطهء إيرادي در ايشان ببينند.

1-چرا إسمت را به خط قرآن(عربي) نمي-نويسي؟
2-گفتي: "بعضي اوقات بايد با برخورد غيورانه و قاطعانه جواب ملحدان و معاندان را داد"
سؤال: [روي سخنم با شخص خاصّي نيست] آيا تمسخر و فحّاشي=برخورد غيورانه؟!
بنده، از همه بدترم، آيا اگر سفت به رويم بگوئي تو بدي، إحتمالِ دست-برداشتنم از بدي بيشتر است يا اگر با لطايف الحيل، دلايل بدبودنِ بدي را -نه بدبودنِ من و پدر جدّم را- برايم جابيندازي؟ آيا إحتمال جهل-م أقرب از إحتمال عنادم نيست؟ گيرم، نفهمي مرتكبِ عملي شنيع شده، آيا شرعاً مجازم آنرا به همهء هم-مذهب-هايش تعميم دهم؟ مواظب باشيم! كم خطائي نيست، چون ملائكة هم، چنين قياسي كردند: قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء(البقرة30) آيا چكهاي برگشتي بنده، باعث بدحسابي و محروميّتِ ديگري، از داشتن چك ميشود؟ چرا علماي أعلام، با توسّل به متون خاصّ مذهبِ طرفِ مقابل با وي محاجّه مي نمايند؟! و چرا از كتبِ أحاديثِ خودشان إستفاده نمي برند؟! چرا بعضي أمثال بنده، بيخودي إفشاي أسرار ميكنيم؟ چرا إسم كتابي را أسرار آل محمد گذاشته اند؟! آيا أمر به معروف لازمه اش هتّاكي و پرده-دري است؟! اينكه خودش نهي از منكر ميخواهد! مسئول خونهاي ناحقّي كه بأمر معاندين و توسط جهّالشان، در أقصي نقاط عالم ريخته ميشود، كيست؟ كداميك از ما [با هر عقيدة و مرامي] كه با فراغت دركنجي نشسته و بزعم خود با دشمنانِ حقيقت، جهادِ في سبيل الله ميكنيم، فرداي قيامت حاضريم مسئوليّتِ 1قطره خونِ به ناحقّ ريخته شده را بگردن بگيريم؟ پس چرا بجاي تنوير أفكار، تهييج إحساسات نموده و ظالمي را برعليه مظلومي -بيخبر از بگومگوي من و تو- مي شورانيم؟ خدا نياورد روزي را كه در نامهء أعمالمان گناهاني باشد كه يقين داريم هرگز مرتكب نشده ايم! ولي أصدق الكاتبين نوشته! چون، مگر فقط مباشر جرم، مجرم است؟! همان حيدر كراّر(عليه الصلاةوالسلام) [كه إدّعاميكنم پيرو-اش هستم يا دوستش دارم] بعضي از دشمنانش را بجاي كشتن، فرصتِ فرار ميداد! أصلاً چرا حضرتِ وليّ عصر(عجّل الله تعالي فرجه) بأمر إلهي غايب است؟ آيا يك حكمتش اين نيست كه فرصتي براي إنتخاب آگاهانه -نه با تعصب كه در إسلام جائي ندارد- داده باشد؟ چون «...وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(الفتح25)
بله، اگر در نصّ مذهبي، ديدي كه حكم عمل شنيعي رواست، ميتواني با مجادلهء أحسن، إقدام به بازكردنِ مشتِ جاهل-إنگاران بنمائي.
3-قاعد الغر المحجلين=نشستهء پيشاني سفيدانِ [محشر]! / قائد الغر المحجلين=جلودار پيشاني سفيدانِ [محشر].
4-مولا الموحدين=مولي الموحدين
5-خدايي نکرده=خدانكرده
6-گفتي: "در جاهايي هم امر به برخورد شديد و قاطع و غيورانه کرده اند"
سؤال: در چه جاهايي امر به برخورد شديد و قاطع و غيورانه كرده اند؟
7-عدله اي ... ندارند=همتاياني ... ندارند / أدلّه اي ندارند=دلائلي ندارند=دلايلي ندارند
8-بنده با أحدي نه ملاطفتِ بيجا دارم و نه از دفاع هاي غيورانه مكدّر ميشوم؛ و خدا ميداند بعضي أوقات، فقط بخاطر پرنشدن صفحه، از إبراز تشكّر صرفِ نظر كرده ام. پس چون أصل بر صحّت است، فقط مواردي را كه بنظر حقيرم رسيده تذكّر داده ام؛ و إنتظار دارم كه حمل بر جسارت يا ... نشود؛ چرا كه قرآن المجيد ميفرمايد: وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ(الذاريات55)
60   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   03 تير 89
دنباله:
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ(يوسف53)
ناگفته پيداست، كه حقير سراپا عيب و إيرادم و اگر وقتي را كه از بزرگواران گرفته ام، صرفِ إصلاح عيوبم ميكردم، شايد وضعم چنين تأسف انگيز نبود.
إقرار ميكنم كه از روي جهالت، مطالبي نسنجيده/نپخته نوشته-ام، كه نبايست مي-نوشتم،
إعتراف ميكنم كه مطالبي نوشته-ام كه خوشبختانه صلاح نديدند چاپ شود، وگرنه مفتضح-تر ميشدم؛
لذا، پشيمانم و از خداي منّان طلب عفو نموده و از شما عزيزان، إلتماس دعاء دارم؛
و لكن قال أميرالمؤمنين علي عليه الصلاةوالسلام: أنظر إلي ما قال و لاتنظر إلي من قال.
وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا(طه114)
61   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   04 تير 89
۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩۞بسم اللّه الرحمن الرحيم ۞۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ـــــ۩ ۞۩ـــــ۩۞ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِ اللّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُواْ الأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ۞۩ـــ(91)ـــ۩۞ و وفا كنيد به پيمان خدا آنگه كه پيمان بستيد و نشكنيد پيمانها را پس از استوارى آنها (با عزم و قصد) و حال آنكه قرار داديد شما خدا را بر (پيمان و عهد) خويش گواه بى شك خدا مى داند آنچه مى كنيد وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ ۞۩ـــــ۩۞ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ۞۩ــــ(92 )ــ۩۞ و زنهار مباشيد مانند آن زنى كه بر هم زد ريسمان ريسنده خود را از پس تابيدن آن انواع بر هم زدنها مى گيريد سوگندهاى خود را وسيله نيرنگى ميان خودتان بواسطه . ۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞ با سلام به دوست و برادر عزيز و محترم جناب اقاي محمد و تمامي دوستان و برادران . برادر عزيز منظور و مقصود از ايات فوق چيست اين چه عهدي است كه خداوند متعال از ما بني ادمها گرفته , ايا اين نيست كه خداوند با در نطر گرفتن اعمال ما بعد از اين عهد است كه ممكن است بمقامات بالا ازجمله نبوت و امامت برساند . نظر حضرت عالي چيست . ۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞۞۩ـــــ۩۞ يا علي
62   نام و نام خانوادگي:  WaHHabi     -   تاريخ:   05 تير 89
بسم الرب الزهرا .......

((* ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وداً *))

*************************************************************

در روايت صحيح و معتبر از خود امير مؤمنان على (عليه السلام) چنين نقل شده: (("لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفى هذا على ان يبغضنى ما ابغضنى و لو صببت الدنيا بجماتها على المنافق على ان يحبنى ما احبنى و ذلك انه قضى فانقضى على لسان النبى الامى انه قال لا يبغضك مؤمن و لا يحبك منافق"، ))

*************************************************************

اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن دارد هرگز دشمن نخواهد داشت،
و اگر تمام دنيا (و نعمت هايش) را در كام منافق فرو ريزم كه مرا دوست دارد، دوست نخواهد داشت،
زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله) به صورت يك حكم قاطع به من فرموده است: اى على! هيچ مؤمنى تو را دشمن نخواهد داشت و هيچ منافقى محبت تو را در دل نخواهد گرفت.

سلام عليکم ايها الاخوان تحيه و تهنيه و تبارک لکم.

و سلام بر برادر عبد الله...
اولا بگذاريد تشکري فراوان از ويراستاري و کامپايل کردن مطالب و کلام بنده و غلط هاي املائي که از اين حقير گرفته ايد تشکر کنم و تاييد کنم که واقعا فهمتان بدان حد رسيده که علنا شخصي را با چنين اعمالي مورد سخره قرار ميدهيد و از طرف ديگر ميفرماييد>>>>:
پس چون أصل بر صحّت است، فقط مواردي را كه بنظر حقيرم رسيده تذكّر داده ام؛ و إنتظار دارم كه حمل بر جسارت يا ... نشود؛ چرا كه قرآن المجيد ميفرمايد: وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ(الذاريات55)

من هم در جواب شما به همان آيه اي که در اول هم بدان اشره فرموديد استناد ميکنم :

بسم الله القهار

(( وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ))

صدق الله العلي العظيم.

بعضي اوقات ميشود که بعضا افرادي ( البته مانند شما ميگويم که: روي سخنم با شخص خاصّي نيست ) بدين بهانه که يادآورى كن و پند ده، كه يادآورى و پند، مؤمنان را سود دارد. با قصد يا بي قصد عمدا يا سهوا شروع به تخريب چهره ي مومنين ميکنند و در حفاظ اين آيه ...............
امر به معروف و نهي از منکر شرايط خاص خود را دارد.

فرموديد: چرا إسمت را به خط قرآن(عربي) نمي-نويسي؟
جواب: اين به خودم ربط دارد (و فکر نکنم دليل بر بطلان و باعث عصيان شخصي شود.)!

فرموديد: همان حيدر كراّر(عليه الصلاةوالسلام) [كه إدّعاميكنم پيرو-اش هستم يا دوستش دارم] بعضي از دشمنانش را بجاي كشتن، فرصتِ فرار ميداد!

عجب !!!..... آن شخص به گفته ي شما امير المومنين (صلوات الله و سلامه عليه) بود و علم لدني داشت و سر دل ميدانست و ميديد به قدرت امامت که آيا از ذريه ي اين شخص که رو در رويش قرار گرفتهدر آينده انسان مومن و موحديبه وجود خواهد آمد؟؟ يا در آينده متنبه ميشود؟ و بعد ممکن بود فقط زخمي اش کند يا فقط او را با هيبت علوي اش بترساند يا به نحوي بدون خون ريزي از معرکه به درش کند.

اي استاد اخلاق و املاء. و اي صاحب دائره المعارف. برادر عزيز.!!!

همانطور که فرموديد : بله، اگر در نصّ مذهبي، ديدي كه حكم عمل شنيعي رواست، ميتواني با مجادلهء أحسن، إقدام به بازكردنِ مشتِ جاهل-إنگاران بنمائي.

اي استاد گرامي و سرور عزيز.!!! آيا در مذهب تو حکم کسي که علنا و عمدا به يکي از معصومين فحاشي کند يا صفت ناروايي را نسبت بدهد چيست؟
طبق نظر اکثر آقايان و قوانين کشوري و محاکم قضايي مرگ است و اعدام.

حال که نه تو قاضي هستي و نه من مرجع تقليد. آيا چگونه با کسي که معاذ الله معاااااااااذ الله به بي بي فاطمه ي زهرا(صلوات الله و سلام الله عليها) صفت ........ ميدهد. بايد برخورد کرد.؟!؟!؟!

صحبت پدر و مادر شما ومن نا معصوم گنه کار بدبخت نيست.! صحبت. سر عصمت الله الکبري (صلوات الله و سلام الله عليها) است.!!!!

بله. من منظور کلام شما شدم. البته که بايد با براهين و دلايل عقلي و استندان به مستندات طرفين اعدا الله را تنبيه کرد . اما برادر. سزاي توهين کننده و فحاش به اهل بيت فقط اين نيست.
اول دستش را با براهين و أدلّه رو ميکنيم تا ديکران به استناد شبهات اين ملاعين گمراه نشوند و بعد بايد درس عبرتي شود براي سايرين.

فرموديد: بنده قصد جسارت، خرده گيري يا... ندارم چون كلام الله المجيد مسلمين را از چنين روحيّاتي برحذر داشته، ميفرمايد: وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(الهمزة1) پس چرا متن ذيل را نوشته ام؟ چون برادرانم را دوست دارم و نميخواهم دشمنانِ جاهل/عنود نقطهء إيرادي در ايشان ببينند.

******************************************************************************************************
شما که دم از حق و نا حق و قيامت و پاسخگويي در روز جزا سخن ميراني! بگو آيا حق الناس گناه کبيره نيست؟! و کساني که عمدا يا سهوا مورد رنجش مومني از اخوانشان ميشوند در روز جزا حقي برگردنشان نيست؟!! _____ الله اکبر .......

شما بزرگوار که انقدر در کلام و رفتار با اين معاندان مواظب و محتاط هستيد. بهتر است اول کمي به اعمال و کردارتان با برادران ايماني و دينيتان فکر کنيد و تجديد نظري جدي بفرماييد. شايد در اين تفکر پيدا کرديد و دريافتيد که خدايي نکرده با يک جمله تان(که شايد از نظر شما توهين و ... تلقي نشود) مورد رنجش بسياري شده ايد.

يا فاطمه الزهرا روحي و ارواح العالمين فداکي (( يا سيدتي و يا جدتي ))
63   نام و نام خانوادگي:  مستعار     -   تاريخ:   05 تير 89
ببخشيد اين آقاي عبدالله كدوم وريه؟بي شوخي يك كلمه جواب بدين
64   نام و نام خانوادگي:  سعد الله     -   تاريخ:   06 تير 89
سلام برادر عبد الله........

کيف حالک يا اخي؟؟!؟!؟

برادران. اين جناب عبد الله برادر ماست و اهل بيتي هستند ان شاء الله بمانند. ولي منظورشان اين است که تا وقتي که دلايل و براهين مستدل و مستند هست. اولا سعيشود با دلايل متقن بتوانيم هدايتشان کنيم و از ضلالت و گمراهي به درشان آوريم.
و منظورشان چنين است که نگذاريم بعضي معاندان از ما نقص بگيرند.

انشاء الله خداوند سبحان يار و ياور همگي ما محبان و شيعيان باشد.

لعن الله قوم الظالمين
65   نام و نام خانوادگي:  سعد الله     -   تاريخ:   06 تير 89
ادامه....

اما عدا الله و معاندين و نواصب ملعون و ملعونه بدانند که نبايد از حسن نيت بردراني همچون عبد الله عزيز و مومن عبد الله عزيز و گرامي و همه ي مومنين سوء استفاده کنند و هر خزعبلي را نثار عزيزان بکنند.

بله. البته که نبايد بناي گشايش کلام ما بر اهانت و تحريک بيهوده ي عواطف و احساسات باشد.

((اما در هنگامي که تجاوزي از طرف مقابل ديده شود. بدانيد که ما هم بيکار نمينشينيم و نسبت به برخورد شما ما هم از خود واکنش نشان ميدهيم))

باز هم از همه ي عزيزان و سروران تقاضا مندم که از پند هاي همه ي بزرگواران استفاده کنند و بناي کلام و سخن را بر اتلاف وقت و اصراف وقت بزرگواران از دو طرف قرار ندهند.
و همه ي محبان آل الله عزيزند.

حتي آن کسي که خود را به هر نحوي ميهمان سفرهي با برکت اهل بيت ميداند.

يا امير المومنين(صلوات الله و سلامه عليه)

66   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   12 تير 89
با سلام
برادر عزيز جناب محمد , درسته كه از ما خواسته اند كه صبور باشيم , اما شما لطف كنيد من را زياد منتظر نگذاريد .
با تشكر
يا علي
67   نام و نام خانوادگي:  سعيد انشاالله     -   تاريخ:   25 تير 89
سلام بر تمام حقجويان عالم
در مورد آينده ي شيعيان و اينکه در سال 2150 هجري قمري چه اتفاقي خواهد افتاد کتاب مستدلي به بازار آمده است.من بخشهايي از اين کتاب را در وبلاگم گذاشته ام. دوست دارم در صورتي که فرصت داريد يک مراجعه اي بدان داشته باشيد.
آدرس:http://absharehekmat.blogfa.com
68   نام و نام خانوادگي:  قاسم جعفري     -   تاريخ:   25 آذر 89
مطالب بسيار خوبي بود متشکرم
69   نام و نام خانوادگي:  mbagher     -   تاريخ:   03 اسفند 89
دوست عزيز خود قوکوياما اين نقل قول را در مصاحبه با بي بي سي تکذيب کرده است
70   نام و نام خانوادگي:  شمه     -   تاريخ:   09 اسفند 89
شيعه دو تا چيز دارد :1- وحشيگري 2- توهم
71   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   11 اسفند 89
جناب شمه
دقيقا به همين دليل بود که شيعيان ابوسفيان امام حسين (عليه السلام) را کشتند.

يا علي
72   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   11 اسفند 89
با سلام
با پوزش از خواهران و برادران مومن منظور شمه شيعه هاي ( پيروان ) كعب الاحبار يهودي ميباشد كه نه تنها وحشي بودند متوهم هم بودند همون ( عين هاي كه بر عليه يك عين با شيطان دست به يكي كردند .

لبيك يا علي
73   نام و نام خانوادگي:  سروش     -   تاريخ:   23 اسفند 89
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام دوستان عزيز
بحثهاي جالب شما را مطالعه كردم من يك سوال دارم و آن اينكه مبناي به خلافت رسيدن خلفاي اربعه چيست؟ يا به عبارتي چه چيزي به اين خلفا مشروعيت مي دهد؟ و از نظر برادران اهل سنت چرا هريك از خلفاي چهارگانه به خلافت رسيدند؟ اميدوارم كه جواب قانع كننده اي دريافت كنم چون ظاهرا انسانهاي تحصيلكرده و باكمالات در اين بحثها شركت مي كنند ضمنا بيعت يك امر اختياري است يا جبري؟ با عرض پوزش از شما گفته بوديد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فقط در رساندن پيام خداوند معصوم بوده اند و در ساير موارد مانند انسانهاي ديگرند پس شايد شما هر روز به عرش خداوند سفر ميكنيد و از بهشت بازديد كنيد و خداوند شما را محرم اسرار بهشت مي داند شما كه انساني مثل پيامبر اسلام هستيد شايد بتوانيد معجزه شق القمر را هر ماه تكرار كنيد رسالت يك فرد امي (رسول من الاميين) خود يك معجزه نيست در باره آيه انا بشر مثلكم يوحي اين آيه متعلق به پايان عمر مبارك نبي گرامي اسلام است كه به اين مساله اشاره دارد كه من هم مانند شما انساني زنده ام و روزي از اين دنيا خواهم رفت
خداوند همه ما را به راه راست هدايت فرمايد
در پناه خداوند رحمن و رحيم باشيد
74   نام و نام خانوادگي:  علي محمودي     -   تاريخ:   23 ارديبهشت 90
يك سوال از برادران اهل سنت دارم و اميدوارم كه با منطق جواب ان را بدهندوان اين است كه ايا همين رسول خدا كه سنگش را خيلي به سينه ميزنندمگر نفرمود كه:( فاطمه(س) پاره تن من است.هر کس او را بيازارد مرا ازرده وهر کس که مرا بيازارد خداوند را اذرده است.) پس چه شد که تنها يادگار پيغمبر در سن ان هم 18 سالگي وبدون مريضي ودر حاليکه از خلفاي اول ودوم به شدت ناراضي بود تقريبا 70 روز پس از رحلت پيغمبر (ص) به شهادت رسيد و وصيت کرد که مرا در دل شب به خاک بسپاريد و هيچ اثري هم از پاره تن پيغمبر در مدينه که اکنون دست ال سعود که نوکر امريکا واسراييل ميباشد در دست نيست....
75   نام و نام خانوادگي:  سجي     -   تاريخ:   12 آذر 90
به نظرتون اگه من بگم دوستان فلان کار را انجام ندهيد ولي خودم انجامش بدم ميتونيد به من اعتماد کنيد

مسلما اعتماد نمي کنيد

حالا اگه يه نفر بياد بگه من پيغمبر خدا هستم و خدا ميگه گناه نکنيد بعد خود پيغمبر بره گناه بکنه به نظرتون ميشه بهش اعتماد کرد
پس عقل ميگه يا بايد پيامبر اسلام (ص) هم گناه نکنه يا نعوذ بالله اصلا پيغمبر نيست در ضمن گناه کردن با فراموشي تفاوت داره
76   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   10 دي 90
بسم الله نور منم به نوبه خودم به بردران شيعه و بازديدکنندگان سني سايت حضرت ولي عصر(عج) سلام عرض ميکنم. من با علي محمودي موافق هستم ، من نميگم چرا حضرت فاطمه (س).عزيزان سني ، شما اگه تو خيابون ببينيد که يه مردي با چند نفر از نوچه هاش به جون يه خانمي افتاده باشن که باردار باشه و در اون لحظه هيچ مردي از اهل بيتش نباشه تا بتونه به تون کمک کنه چيکار ميکنيد ؟ مخصوصاً اون زن فاميل کسي باشه که همه ما اونو دوست داريم ، براي اون فرد احترام زيادي قائل باشيم. طبيعتاً بعد از اين شخص محترم اگه اون مرد ظالم براي خودش کسي بشه هيچ کدوم از ما به پيروي از اون بلند نميشيم. علي زيبا ترين نام جهان است ** علي ذکر لب صاحب زمان است به کوري دو چشم اهل بدعت ** فقط حيدر اميرالمونين است
77   نام و نام خانوادگي:  سعيد     -   تاريخ:   15 دي 90
بحث هاي جالبي مطرح شد به نظر اينجانب همه ما مسلمانان بايد يکبار با دقت خطبه غدير را مطالعه کنيم خطبه اي که اهل سنت و اهل شيعه بر آن متفق القول هستند . اگر اهل سنت اعتقاد دارند منظور نبي اکرم دوست داشتن حضرت علي بود پس چرا افرادي پيدا شدند که کسي را که پيامبر سفارش دوست داشتنش را کرد ه بود را کشتند آيا همه اين ها به کينه توزي نوادگان باقي مانده از جنگ بدر وخيبر بر نمي گردد که پس از رحلت رسول خدا زمينه را براي انتقام کشته گان خود محيا ديدند و با فريب ورياکار ي قصد نابودي اصل اسلام را داشتند و چون حضرت علي را هميشه وهمه جا سپر بلا ي پيامبر ميديدند حالا در نبود آن حضرت تيغ کين به سمت او کشيدند و حتي با فريب شيعيان سست ايمان را به روياروي با فرزندان او کشاندند
واي بر ما مسلمانان که هنوز نمي دانيم سيلي هايي که مي خوريم از بازماندگان شکست خوردگان خيبر است حتي تعيين خليفه و جانشين رسول خدا وايجادتفرقه بين مسلمان از جانب اين دشمنان قسم خورده است آنان آرزوي پيامبر اسلام را که وحدت مسلمان و جهاني شدن دين اسلام بود را نشانه گرفته اند چرا به خود نمي آييم ؟ چرا آب به آسياب دشمن مي ريزيم ؟ چرا راه را براي نابودي اسلام به دست دشمنان اصلي دين و ايمان و زندگي خود هموار ميکنيم ؟آنها از قرنها پيش براي ما نقشه کشيده اند بهتر است کتاب هاي تاريخ را يکبار ديگر با دقت بخوانيم قرآن را با حضور قلب بخوانيم وچشمانمان را باز کنيم
78   نام و نام خانوادگي:  کمال الدين حسيني     -   تاريخ:   15 ارديبهشت 91
جناب محمد در تحليل پاسخ به برادر عبدالله نکته لي تو جه مرا جلب کرد که مرا از خواندن بقيه متن منصرف کرد و لازم دانستم تا به آن بپردازم. شما با رجوع به کتاب گفتيد :عقايد لاماميه صفحه 51: اعتقاد داريم که امام مانند نبي بايد معصوم باشد از تمام رزائل ظاهري وباطني و معصوم باشد از سهو و فراموشي و خطاء زيرا ائمه محافظين شرع الهي هستند). و در جمله ي قبل از آن گفتيد که شيعه مقام ائمه را از پيامبر بالاتر ميداند. اين کاملا درست است. امامان معصوم مقامشان از پيامبران بالاتر است اما اين به اين معنا نيست که مقام آنان از پيامبر اسلام بالاتر است چون شيعه معتقد است حضرت محمد (ص) ضمن اين که پيامبر است امام هم هست. اما در مورد خلافت يا ولايت اميرالمومنين علي (ع) همين بس که شما را ارجاع مي دهم به حديث معتبر جابر و آيه ي ولايت و درباره ي معصوم بودن ائمه نيز آيه ي تطهير. اما دليل ناکامي جنبش هاي بيداري اسلامي مثل يمن،بحرين و حتي مصر فقدان رهبري مقتدر و کارآمد و باتقوا است اگر جهان اسلام بحث ولايت و ولايتمداري و ولي فقيه را قبول داشت مطمئنا خيلي زود به کمال خودش نزديک ميشد. اما درباره ي عمر من مثل ساير برادران تندرو نيستم تا مبادا به اعتقاد برادران اهل سنت توهين نشود و بنابه سفارش مقام معظم رهبري امام خامنه اي ، بحثي نمي کنيم که باعث تفرقه ميان مسلمين شود(اگر شما علاقه مند هستيد به شما مطالعه کتاب اسرار آل توحيد را سفارش مي کنم). اما حرف آخر اين که ما در اين شرايط به اتحاد نياز داريم مخصوصا در جبهه صهيونيزم . هم شيعه و هم سني اعتقاد به ظهور آقا امام زمان (ع) دارد (صحيح ترمذي)و ما بايد زمينه سازي کنيم. به اميد ظهور امام زمان و تصرف بيت المقدس به دست مسلمانان و نابودي سپاه شيطان (آمريکا،اسرائيل و انگليس)
79   نام و نام خانوادگي:  ياسر     -   تاريخ:   09 شهريور 92
((مراکز عزاداري حسين ع يا تکايا بايد نابود شوند و به ويرانه هايي مبدل گردند...)) ((بر هم زدن رابطه ي دوستي آميخته با احترام بين عالمان دين و مردم ،وظيفه اي است که هيچ مامور انگليسي نبايد فراموش کند...)) ((لازم است مسلمانان را از عبادات بازداشت و در وجوب عبادات در انديشه ي آنان ايجاد شک نمود...)) ((در مسئله ي بي حجابي زنان بايد کوشش فوق العاده به عمل آوريم...)) ((ترويج شرابخواري ،قمار ،فساد و شهوت راني...هرچه بيشتر رواج دهند)) ((آزاد انديشي و چون وچرا را بايد در انديشه ي مسلمين وارد ساخت...)) ((بايد مسئله ي جهاني بودن تعاليم اسلام را با قاطعيت مردود شمرد..)) منبع :کتاب خاطرات همفر جاسوس انگليسي در ممالک اسلامي اين کتاب رو مي تونيد به راحتي از اينترنت دانلود کنيد يا از برخي کتابفروشي ها خريداري کنيد همانطور که مشخص است غربي ها براي ما برنامه دارن و ما را دشمن خود مي دانند و نمي شود اين حقايق را انکار نمود
80   نام و نام خانوادگي:  يعقوب(فرشيد)مسگرانکريمي     -   تاريخ:   30 مهر 92
پـويــاي در انـتـــظـار، تـشـيــــع اي مذهب ماندگار، تشيع مومن به تو با وقار، تشيع در فصل يَخينِ آدميت پيغام تو چون بهار، تشيع بيدار و دلير با حسينيم (ع) جان بر کف و بيقرار، تشيع در روي زمين شيعهء تو آماده و جان نثار، تشيع ما گوش به فرمان ولي ايم جنگندهء روزگار، تشيع با پاي برهنه و گرسنه يا سير- وَ هم سوار، تشيع، با ذکر علي (ع)، توکل الله دشمن بکنيم شکار، تشيع ما حلقه به گوشان و غلاميم در پاي فقط نگار، تشيع ما شيعهء صاحبُ الزمانيم (عج) پوياي در انتظار، تشيع چون شيعه مسافرست « ناله » در سوي همان سوار، تشيع 4:15 3/6/1392 شعر: ناله رامسري www.ahaliyeramsar.blogfa.com





مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | ارتباط با ما