مقالات |  سخنراني ها |  شبکه سلام |  موبايل |  انتشارات |  محصولات نرم افزاري |  ليست پاسخ ها
تاريخ: 22 خرداد 1385
تشيّع و مسئله سبّ و لعن صحابه
   
بسم اللّه الرحمن الرحيم



&rlm





مقدمه



&rlm يكى از اتّهاماتى كه همواره از طرف اهل سنّت به شيعه نسبت داده شده ، داستان سبّ ولعن بعضى از اصحاب و ياران پيامبر اكرم ( ص ) است ، كه اين امر در طول تاريخ باعث رنجهاى فراوان و گرفتاريهاى بى&rlmشمارى براى شيعه گرديده است ، و ما براى توضيح و پاسخ از اين تهمت ناروا ناگزيريم مطالبى هر چند مختصر جهت روشن شدن افكار و انديشه&rlmهاتقديم نماييم ، اميدواريم اهل انصاف قضاوتى خداپسندانه از مجموع مطالب مطرح شده داشته باشند .



&rlm



1 - سبّ خلفا ابزارى براى فتوا به قتل شيعه



&rlm الف : به شهادت تاريخ وسيره&rlmنويسان ، سلاطين وخلفاء مستبدّ هميشه از اين موضوع براى قتل عام ونابودى شيعه استفاده كرده&rlmاند همانگونه كه صاحب كتاب «المنتظم » به اين نكته اشاره كرده و مى&rlmگويد : حكّام وسردمداران قدرت هر وقت كه مى&rlmخواستند فردى شيعى مذهب را تعقيب و دستگير وسپس او را مجازات كنند به جرم فحش وناسزا به أبو بكر وعمر بود ، نه اينكه چون پيرو على ( ع ) است ، ويا از آن حضرت دفاع كرده است&rlm المنتظم : 2 / ( ص )36 ، وضوء النبى ( ص ) . .



&rlm ب : ابن اثير در حوادث سال 407 ه' مى&rlmنويسد : در اين سال در تمام شهرهاى آفريقا شيعيان را به جرم سبّ ولعن شيخين ( أبو بكر و عمر ) از بين بردند الكامل : 9 / 110 . .



&rlm ج : سرخسى از فقهاء بزرگ اهل سنّت اين چنين فتوا داده است : هر كس در باره خلفا سخنى بگويد كه در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بى&rlmدين است و از مسلمانى خارج شده است ، و دواى درد چنين شخصى اگر توبه نكند ، شمشير است&rlm اصول السرخسى : 2 / 134 . .



&rlm د : فاريابى از دانشمندان اهل سنت مى&rlmگويد : كسى كه أبو بكر را سبّ و شتم كند كافر است ومن بر جنازه او نماز نمى&rlmخوانم . سؤال كردند : چنين شخصى گوينده «لا إله إلّا اللّه » است ، پس با جنازه او چه كنيم؟



&rlm گفت : دست به بدنش نزنيد ، بلكه به وسيله چوب او را برداريد و در ميان خاك پنهان كنيد المغنى : 2 / 419 ، الشرح الكبير : 10 / 64 - الصارم المسلول از ابن تيميّة : 575 . .



&rlm أخرج الخطيب عن أبى هريرة قال : سمعت رسول اللّه ( ص ) يقول : إنّ للّه تعالى فى السماء سبعين ألف ملك يلعنون من شتم أبا بكر وعمر تاريخ بغداد : 5 / 280 . .



&rlm أبو هريره مى&rlmگويد : از پيامبر ( ص ) شنيدم كه فرمود : هر كس أبو بكر و عمر را سبّ و لعن كند ، هفتاد هزار فرشته در آسمان او را لعنت مى&rlmكنند.



&rlm



&rlm زمينه صدور فتواهايى خشن بر ضدّ شيعه ، احاديثى است كه با استفاده از نام پيامبر اكرم ( ص ) ساخته شده است ، و جالب است كه شما بار ديگر سخن سرخسى را مرور كنيد كه گفت : كسى كه أبو بكر و عمر را لعنت كند اگر توبه نكند دواى او شمشير است ، و سپس به اين فتواى خشن&rlmتر بنگريد كه مى&rlmگويد : «وأنّه إذا تاب لا تقبل توبته بل يجب قتله » رسائل ابن عابدين : 1 / 364 . .



&rlm اگر توبه هم كرد پذيرفته نمى&rlmشود ، بلكه بايد كشته شود .



&rlm نتيجه اين سخنان اعمّ از احاديث دروغينى كه در فضائل ساختگى اشخاص در لابلاى كتابهاى حديثى و تفسيرى و تاريخى نوشته شده و يا فتواهايى كه به قلم مدّعيان فقاهت صادر شده ، جز قتل و خون ريزى انسانهاى بى&rlmگناه نبوده است .



&rlm به يك نمونه از جنايات تاريخى كه محصول اين انديشه&rlmهاى دروغين است اشاره مى&rlmكنيم و قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار مى&rlmكنيم .



&rlm سلطان مراد چهارمين پادشاه عثمانى در صدد جنگ افروزى عليه ايران بود ، و لذا به بعضى از دانشمندان اهل سنّت متوسّل شد تا جهت شعله ور كردن فتنه جنگ داخلى بين مسلمانان فتوايى از آنان بگيرد ، ولى هيچ يك از علماء و دانشمندان جرأت اين كار را نداشت و به خود اجازه نداد تا مسبّب قتل و خون ريزى شود ، امّا يك جوان دين فروش به نام «نوح افندى » كه بويى از فقه و انسانيّت به مشامش نرسيده بود ، در كمال وقاحت و بى&rlmشرمى فتوايى صادر كرد كه در آن ابتدا كفر شيعه را ثابت و سپس قتل او را واجب مى&rlmكرد ، متن فتواى او چنين است : «من قتل رافضيّاً واحداً وجبت له الجنّة » .



&rlm هر كس يك نفر از شيعيان را بكشد بهشت بر او واجب مى&rlmشود .



&rlm با صدور اين فتوا دهها هزار نفر به قتل رسيدند ، و تنها در حادثه خونين «حلب » چهل هزار نفر از شيعيان اين شهر كشته شدند رجوع كنيد به مجلّه تراثنا ج 6 ، ص 32 ، ( موقف الشيعة من هجمات الحضومى ) . .



&rlm



2 - دو حكم متفاوت در سبّ و لعن



&rlm در ادامه اين بحث به نقل دو حديث ساختگى از منابع اهل سنّت در فضيلت تراشى نسبت به خليفه اوّل و دوم ( أبو بكر و عمر ) مى&rlmپردازيم و قضاوت را به اهل انصاف مى&rlmسپاريم .



&rlm حديث اوّل به نقل از أنس بن مالك از رسول خدا ( ص ) است كه فرمود :



&rlm «من سبّ أبا بكر قتل ولا يستتاب » كسى كه به أبو بكر فحش و ناسزا به دهد بدون اينكه وادار به توبه شود بايد كشته شود . «ومن سبّ عمر قتل ولا يستتاب » فحش دهنده به عمر نيز بدون مجال توبه ، بايد كشته شود ، «ومن سبّ عثمان أو عليّاً جلد الحدّ » ولى اگر كسى به عثمان و يا على ناسزا بگويد ، فقط حدّ كه تازيانه است بر او جارى مى&rlmشود .



&rlm اين اختلاف فاحش از كجاست ، و چرا؟ حتماً بايد خوشحال و راضى هم باشيم كه لااقل حضرات اسم على را در كنار عثمان آورده و او را در اين حكم شريك عثمان قرار داده&rlmاند .



&rlm به فلسفه و علّت اختلاف ، و تفاوت دو حكم دقّت كنيد .



&rlm قيل : يا رسول اللّه! ولم ذاك ؟ قال : لأنّ اللّه خلقنى وخلق أبا بكر وعمر من تربة واحدة ، وفيها ندفن&rlm تاريخ مدينة دمشق : 14 / 122 . .



&rlm كسى سؤال كرد ، اى رسول خدا! چرا گوينده ناسزا به أبو بكر وعمر بايد كشته شود ، امّا به عثمان و على نه؟ پيامبر فرمود : خداوند ، من و أبو بكر و عمر را از خاك خاصّى آفريده است ، و آن دو از اين امتياز بهره&rlmمند هستند و در همان خاك هم با من دفن خواهند شد .



&rlm براى ساختگى بودن اين حديث ، نيازى به بحث نيست ، بلكه جمله پايانى حديث گواهى صادق بر بى&rlmهنرى سازندگان است .



&rlm علاوه بر اين كه رجال شناسان اهل سنت به ساختگى بودن اين حديث تصريح نموده&rlmاند .



&rlm ذهبى از استوانه&rlmهاى علمى اهل سنت مى&rlmگويد : اين حديث ساختگى است و ابن عَدى گفته : اين مصيبت از ناحيه يعقوب بن جهم است كه دست به جعل اين حديث زده است&rlm قال الذهبى : هذا الحديث موضوع فقال ابن عدى : البلاء فيه من يعقوب بن الجهم الحمصى . ميزان الاعتدال : 4 / 450 رقم 9809 ، ترجمة يعقوب بن الجهم ، الكامل فى ضعفاء الرجال : 7 / 150 ، وهكذا عن ابن الجوزى فى الموضوعات : 1 / 328 ، وعن ابن حجر فى لسان الميزان : 6 / 306 رقم 1096 . .



&rlm حديث دوم : خطيب بغدادى از أنس بن مالك و او از پيامبر اكرم ( ص ) نقل مى&rlmكند كه فرمود : پل صراط كه در قيامت همه از آن عبور خواهند كرد ، گردنه و گذرگاه سختى دارد كه هيچ كس به دون اجاز و اذن على از آن نخواهد گذشت تا آنجا كه از قول على بن ابى طالب مى&rlmنويسد : «سمعته من رسول اللّه ( ص ) ، قال لى : يا عليّ لا تكتب جوازاً لمن سبّ أبا بكر وعمر ، فإنّهما سيّدا كهول أهل الجنّة بعد النبيّين » .



&rlm از پيامبر ( ص ) شنيدم كه به من فرمود : اى على براى كسانى كه أبو بكر و عمر را سبّ كرده&rlmاند اجازه عبور از اين گردنه هولناك را ننويس چرا كه اين دو نفر بعد از پيامبر الهى آقا و سرور پيران بهشت مى&rlmباشند تاريخ بغداد : 10 / 357 . .



&rlm خطيب بغدادى بعد از نقل حديث ، مى&rlmگويد : «هذا الحديث موضوع من عمل القصّاص ، وضعه عمر بن واصل او وضع عليه واللّه أعلم » .



&rlm اين حديث ساختگى است ، وسازنده آن عمر بن واصل و يا كسى است كه از زبان او ساخته است&rlm تاريخ بغداد : 10 / 358 . .



&rlm



3 - دو نظريّه متناقض در باره قاتلين على ( ع ) و عثمان



&rlm از حوادث مهمّ تاريخ اسلام خصوصاً آنچه كه مربوط به دوران خلافت خلفاى ثلاثة و مولا امير المؤمنين ( ع ) مى&rlmباشد داستان قتل عثمان و شهادت مولاى متقيان حضرت على ( ع ) است كه روش نقد و بررسى مورخان و نويسندگان اهل سنّت با عامل يا عاملان اين حوادث خواندنى و شنيدنى است .



&rlm ابتدا سخنان بزرگان اهل سنّت را در باره قاتلين عثمان بخوانيد و سپس آنچه كه در باره ابن ملجم مرادى لعنه اللّه قاتل عليّ بن أبي طالب ( ع ) سروده&rlmاند ملاحظه نماييد :



&rlm ابن حزم آندلسى مى&rlmگويد : قاتلان عثمان ، انسانهايى فاسق ، ملعون و محارب با خدا و رسول بودند و آگانه دامن خود را به خون كسى آغشته كردند كه ريختن آن حرام بود فسّاق ، ملعونون ، محاربون ، سافكون دماً حراماً عمداً . الفِصَل : 4 / 161 . .



&rlm ابن تيميه مى&rlmگويد : قوم خوارج ، مفسدون فى الأرض ، لم يقتله إلّا طائفة قليلة باغية ، ظالمة ، وأمّا الساعون فى قتله فكلّهم مخطئون ؛ بل ظالمون باغون معتدون&rlm منهاج السنّة : 6 / 245 ، 296 ، 297 . .



&rlm كسانى كه عثمان را كشتند ، گروهى از دين خارج شده و مفسد فى&rlmالأرض بودند ، آنان گروهى اندكى كه طغيان&rlmگر و ظالم بودند ، و كسانى كه آنان را در قتل عثمان نيز كمك كردند همه آنان خطاكار بلكه ستمگر و متجاوز بودند .



&rlm ابن كثير مى&rlmگويد : شكّى نيست كه قاتلان عثمان مفسد فى الأرض بوده و از انسانهاى نادان و خيانت پيشه و ستمگرانى كه بر امام خويش قيام كرده بودند ، مى&rlmباشند هؤلاء الذين خرجوا على أمير المؤمنين عثمان رضى اللّه عنه من جملة المفسدين فى الأرض . . . البغاة الخارجين على الإمام . . . الجهلة ، المتعنتون ، خونة ، ظلمة ، مفترون . البداية والنهاية : 7 / 208 ، حوادث سنة 35 ه' . .



&rlm بنابراين و با توجه به نقل سخنان سه نفر از مشهورترين تحليل&rlmگران حوادث و مسائل تاريخى ، نتيجه اين مى&rlmشود كه شورشيان عليه عثمان و قاتلين او انسانهايى از دين خارج شده و ظالم و ستمگر و خون ريز معرّفى مى&rlmشوند ، و امّا متقابلاً بخوانيد و ببينيد كلمات و سخنانى از همين افراد در باره قاتل مجسّمه ايمان و خداپرستى ، مظهر عدل و انصاف ، استوره انساندوستى حضرت مولى الموحّدين عليّ بن أبي طالب ( ع ) .



&rlm ابن حزم آندلسى در باره عبد الرحمان بن ملجم مرادى قاتل عليّ بن أبى طالب ( ع ) مى&rlmگويد : «لا خلاف بين أحد من الأمّة فى أنّ عبد الرحمان بن ملجم ، لم يقتل عليّاً2 إلّا متأوّلاً مجتهداً مقدّراً أنّه على صواب ، وفى ذلك يقول : . . . . » .



&rlm اختلافى بين امت اسلام نيست كه عبد الرحمان بن ملجم ، على را از روى اجتهاد و تفسير كشت و معتقد بود كه عملش صحيح و مورد رضايت خداوند است ، و سپس شعر عمران حطّان را آورده كه خطاب به ابن ملجم مى&rlmگويد :



&rlm يا ضربة من تقيّ ما أراد بها * إلا ليبلغ من ذي العرش رضواناً



&rlm إنّى لأذكره حيناً فأحسبه * أوفى البريّة عند اللّه ميزاناً



&rlm المحلى لابن حزم : 10 / 484 ، مختصر المزنى : 256 ، المجموع للنورى : 19 / 197 ، الجوهر النقى : 8 / 58 ، مغنى المحتاج : 4 / 124 .



&rlm آفرين بر ضربتى كه از دست مرد پرهيزكارى فرود آمد ومقصد آن ، رسيدن به خشنودى خداوند صاحب عرش بود .



&rlm من هر گاه از او ياد مى كنم پندارم كه ميزان عمل او در نزد خدا از همه آفريدگان سنگين تر است .



&rlm ابن تيميه مى&rlmگويد : «والذى قتل عليّاً كان يصلّى ويصوم ، ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحبّ قتل علىّ ، وفعل ذلك محبّة للّه ورسوله فى زعمه ، وإن كان فى ذلك ضالاً مبتدعاً » منهاج السنّة : 1 / 153 . .



&rlm قاتل على اهل نماز و روزه بود و قرآن مى&rlmخواند ، على را كشت در حالى كه مى&rlmدانست خدا و رسول ، كشتن على را دوست دارند ، و اين كار را نكرد مگر به جهت حبّ و دوستى خدا و رسول ، اگر چه آدمى گمراه و بدعتگذار بود .



&rlm و در جاى ديگرى از كتابش مى&rlmگويد : «قتله واحد منهم وهو عبد الرحمان بن ملجم المرادى مع كونه من أعبد الناس وأهل العلم » منهاج السنّة : 5 / 47 . .



&rlm على را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن كه از عابدترين انسانها بود به قتل رساند و او مردى دانشمند بود .



&rlm اين است نمونه&rlmاى از تعريفها و تمجيدها نسبت به قاتل اوّلين وصىّ و جانشين پيامبر اكرم ( ص ) عليّ بن أبي طالب ( ع ) ، و ما در اين مختصر در صدد بحث و مناقشه طولانى نيستيم ، فقط نظر شما خواننده محترم را به يك حديث آن هم به نقل از كتب حديثى اهل سنّت كه آن را حديث صحيح نيز مى&rlmدانند جلب مى&rlmكنيم :



&rlm احمد حنبل در مسندش از عبد اللّه بن نُمَير از عمّار ياسر نقل مى&rlmكند كه در غزوه ذات العشيره در كنار على بودم ، پيامبر اكرم ( ص ) به ما فرمود : «ألا أحدّثكما بأشقى الناس رجلين؟ قلنا : بلى يا رسول اللّه! قال : أحيمر ثمود الذى عقر الناقة ، والذى يضربك يا عليّ! على هذه ، يعني قرنه ، . . . » مسند أحمد : 4 / 263 ، طبع دار الصادر - بيروت . .



&rlm آيا دوست داريد كه دو تن از شقى&rlmترين انسانها را به شما معرفى&rlmنمايم؟ عرض كرديم : آرى ، فرمود : اوّلى ، كسى است كه ناقه صالح پيامبر را پى نمود ، و - خطاب به على بن ابى طالب فرمود : - دومى ، كسى است كه با شمشير ، فرقت را مى&rlmشكافد ، و اين محاسن را با خون سرت رنگين مى&rlmسازد .



&rlm



4 - لعن و سبّ أمير المؤمنين عليه السلام



&rlm يكى از ظلمهاى بزرگى كه در حق مولا أمير مؤمنان حضرت على ( ع ) روا داشته&rlmاند ، دشنامها وبدگوئيهاى فراوان در باره آن حضرت است . و بنيانگذار اين روش زشت و ضدّ دينى و اخلاقى كسى نيست جز معاوية بن أبى سفيان كه مفتخر به خال المؤمنين است كه عده&rlmاى جاهل و يا معاند ، از اعمال و كردار او با عظمت ياد مى&rlmكنند .



&rlm او كسى است كه در پايان نمازهايش چه جمعه و غير جمعه و بر بالاى منبر هنگام سخنرانى از على ( ع ) به زشتى ياد مى&rlmكند و حتّى فرمانى هم براى ديگر سخنرانان در دور افتاده&rlmترين شهرها صادر مى&rlmكند تا به شايسته&rlmترين بنده خدا فحش و ناسزا بگويند .



&rlm حَمَوى از دانشمندان اهل سنّت مى&rlmگويد : عليّ بن أبي طالب در منابر شرق و غرب كشور اسلامى سبّ و لعن مى&rlmشد حتّى در دو شهر مقدّس ، يكى محلّ ولادت او ، و ديگرى محلّ هجرت و همراهى او با پيامبر يعنى شهر مدينه ، در منبرها بر او نفرين و به بدى ياد مى&rlmكردند معجم البلدان : 3 / 191 ، و5 / 38 . .



&rlm زمخشرى و سيوطى دو تن از بزرگان و دانشمندان سنّى مذهب مى&rlmگويند : در دوران بنو اميّه بر بالاى بيش از هزار منبر على را لعنت مى&rlmكردند ، و پايه گذار اين سنّت ، شخص معاويه بود ربيع الأبرار زمخشرى : 2 / 186 ، النصاع الكافية لمحمد بن عقيل : 79 ، عن السيوطى ، النص والاجتهاد : 496 . .



&rlm



چرا اين همه نا سزا؟!



&rlm و اكنون اين سؤال كه ريشه در اعماق دردهاى روحى و روانى هر مسلمان با غيرت دارد مطرح مى&rlmشود كه :



&rlm مگر عليّ بن أبي طالب ( ع ) از أصحاب و ياران رسول خد ( ص ) نبود؟



&rlm مگر آن حضرت از خلفا و جانشينان پيامبر خدا شمرده نمى&rlmشد؟



&rlm مگر داماد پيامبر گرامى ( ص ) و همسر پاره تن آن حضرت نبود؟



&rlm مگر او - نستجير باللّه - مسلمان نبود؟ مگر نه اين است كه رسول گرامى فرمود : هر گونه ناسزا گفتن به مسلمان موجب فسق است : «سباب المسلم فسوق » صحيح بخارى : 171 ح 48 ، كتاب الايمان - باب خوف المؤمن من أن يحبط عمله . صحيح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » . .



&rlm پس چرا سبّ و لعن على ( ع ) جنبه شرعى و قانونى به خود مى&rlmگيرد؟



&rlm معاويه چگونه حكومتى تشكيل داده كه پايه&rlmهاى آن بايد با سبّ على ( ع ) استوار مى&rlmگردد كه بنا به نقل ابن عساكر ، مروان به امام زين العابدين ( ع ) گفت : هنگام محاصره عثمان ، كسى همانند على ( ع ) از وى دفاع ننمود . حضرت فرمود : پس چرا اين همه او را در بالاى منابر ناسزا مى&rlmگوييد؟



&rlm مروان پاسخ داد : اساس حكومت ما ، استوار نمى&rlmگردد مگر با اين ناسزاها .



&rlm «ما كان فى القوم أحد أدفع عن صاحبنا من صاحبكم يعنى عليا عن عثمان قال قلت فما لكم تسبونه على المنبر قال لا يستقيم الأمر إلا بذلك&rlm تاريخ مدينة دمشق لابن عساكر : 42 / 438 ، الصواعق المحرقة ص 33 ، النصائح الكافية ص 114 عن الدار قطنى ، شرح نهج البلاغة : 13 / 220 . .



&rlm چه اتفاقى در تاريخ اسلام مى&rlmافتد كه وقتى عمر بن عبد العزيز تصميم مى&rlmگيرد از لعن على ( ع ) جلوگيرى كند ، مردم از گوشه و كنار مسجد فرياد بر مى&rlmآورند «تركت السنّة ، تركت السنّة » هان ، سنت پيامبرا را ترك كردى!! قال ابن عقيل : إنّ عمر بن عبد العزيز لما ترك تلك البدعة المنكرة ، وهى التطاول على مقام أمير المؤمنين على عليه السلام فى خطبة الجمعة أرتج المسجد بصياح من فيه بعمر بن عبد العزيز تركت السنة تركت السنة . العتب الجميل ص 74 - 75 ، النصايح الكافية : 116 تهنئة الصديق المحبوب لحسن بن على السقاف : 59 ، ط . دار الإمام النووى - عمان - الأردن ، شرح نهج البلاغه لابن أبى الحديد : 13 / 222 .



&rlm



شكنجه خود دارى كنندگان از ناسزا به حضرت



&rlm از آنجايى كه دانستن حق مردم است ، چه بهتر خوانندگان گرامى بدانند كه وقتى عطيه فرزند سعد وى از راويان صحيح بخارى و صحيح ترمذى و سنن ابوداود مى&rlmباشد . از ناسزا گفتن به على ( ع ) خود دارى كرد ، حجاج بن يوسف دستور داد وى را 400 ضربه شلاق زده و سر و ريش او را تراشيدند فكتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفى أن أدع عطيّة فإن لعن على بن أبى طالب وإلّا فاضربه أربعمائة سوط واحلق رأسه ولحيته ، فدعاه فأقرأه كتاب الحجاج فأبى عطيّة أن يفعل فضربه أربعمائة سوط وحلق رأسه ولحيته - إلى أن قال : - توفى سنة إحدى عشرة وماأة وكان ثقة إن شاء اللّه . الطبقات : 6 / 304 ، ترجمة عطيّة بن سعد بن جنادة العوفى ، باب الطبقة الثانية ممن روى عن عبد اللّه بن عمر . تهذيب التهذيب 7 / 226 ( 7 / 201 ) ط . .



&rlm همچنين ابو يحيى اعرج كه از روات صحاح سته مى&rlmباشد بخاطر امتناع از سبّ على ( ع ) به دستور حجاج ، پاشنه پاى او را قطع كردند و پس از آن به معرقب ( پاشنه بريده ) شهرت يافت&rlm قال ابن حجر : إنّما قيل له المعرقب لأنّ الحجاج أوبشر بن مروان عرض عليه سبّ على ( ( ع ) ) فأبى ، فقطع عرقوبه ، قال ابن المدينى : قلت لسفيان : فى أى شئ عرقب ؟ قال : فى التشيّع . تهذيب التهذيب : 10 / 134 ترجمة أبو يحيى الأعرج المعرقب . .



&rlm



انتقام از على چرا؟



&rlm كسى نيست سؤال كند كه مگر على ( ع ) چه گناهى مرتكب شده بود كه مستحق اين چنين روشهاى خشن غير انسانى و ضدّ اسلامى در حق او روا مى&rlmداريد؟



&rlm مگر در ركاب پيامبر اكرم ( ص ) جنگيدن گناه است؟



&rlm مگر براى اعتلاى كلمه اسلام تلاش كردن جرم است؟



&rlm مگر در جهت نابودى دشمنان اسلام وقرآن مبارزه كردن معصيت است؟



&rlm آيا نه اين است كه اينان كينه&rlmاى را كه از شخص رسول اكر ( ص ) داشتند بر على ( ع ) وارد ساختند كه كه على ( ع ) مى&rlmفرمايد :



&rlm كلّ حقد حقدته قريش على رسول اللّه ( ص ) أظهرته فيّ ، وستظهره في ولدى من بعدى ، مالى ولقريش ؟! إنّما وترتهم بأمر اللّه ورسوله ، أ فهذا جزاء من أطاع اللّه ورسوله إن كانوا مسلمين » شرح نهج البلاغة : 20 / 328 . .



&rlm تمام كينه هايى كه قريش از پيامبر گرامى ( ص ) داشتند بر من روا داشتند و پس از من نيز ، در حق فرزندان من روا خواهند داشت ، آخر مرا با قريش چه كار؟!



&rlm اگر من با آنان جنگيدم ، به دستور خدا و رسول او بود ، آيا همين است پاداش كسى كه از خدا و رسولش اطاعت كند؟!!



&rlm فاطمه زهرا ( س ) در خطبه آتشين خود فرمود : «وما الذى نقموا من أبى حسن ! نقموا واللّه نكير سيفه!! » بلاغات النساء لابن طيفور : 20 ، السقيفة وفدك للجوهرى : 120 ، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد : 16 / 233 ، معانى الأخبار للصدوق : 355 ، الأمالى للشيخ الطوسى : 375 ، .



&rlm اين چه انتقامى است از على مى&rlmگيرند؟! به خدا سوگند اين انتقام شمشير او است كه بر ضد مشركان و كفار به كار بست!!!



&rlm گيريم على در حق دودمان بنواميه كوتاهى كرده بود و آنان را كه 20 سال كمر همت به نابودى اسلام و قتل پيامبر بسته بودند ، به سزاى اعمال خود نرسانده بود و همگى آنان را كه قرآن شجرة ملعونه ناميده به درك نفرستاده بود ، پس همنامان على چه جرمى مرتكب شده بودند كه مستحق وحشيانه&rlmترين برخورد اين دودمان شده بودند .



&rlm



كشتن مولود همنام على چرا؟



&rlm آرى! يكى از بالاترين ننگى كه بر پيشانى بنواميه تا ابد نقش بسته همين است كه رجال شناسان در شرح حال «على بن رَباح » مى&rlmنويسند:



&rlm «كانت بنو أميّة إذا سمعوا بمولود إسمه على ، قتلوه فبلغ ذلك رباحاً فغيّر إسم بنيه » سير أعلام النبلاء : 5 / 102 ، 7 / 413 ، تهذيب الكمال : 20 / 429 ، تهذيب التهذيب : 7 / 281 ، ترجمة على بن رباح . . بنو امية وقتى مى&rlmشنيدند خانواده&rlmاى اسم نوزاد خود را به نام على نهاده وى را بدون هيچ جرم و گناهى به قتل مى&rlmرساندند!!! وقتى اين خبر به گوش «رَباح » رسيد نام فرزندش را تغيير داد .



&rlm



نسل كشى شيعه به چه جرمى؟



&rlm آرى يكى ديگر از لكه&rlmهاى ننگ تاريخ بنو اميه اين است كه بنا به نقل ابن ابى الحديد سنى معتزلى ، به دستور معاويه ، دوستان و شيعيان على را از زير هر سنگ و كلوخى بيرون كشيدند و دست و پاهاى آنان را بريده و با آهن گداخته به چشمان آنان سرمه كشيدند و بر بالاى شاخه&rlmها خرما به دار آويختند :



&rlm «فقتلهم تحت كلّ حجر ومدر ، وأخافهم ، وقطع الأيدى والأرجل ، وسمل العيون ، وصلبهم على جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق ، فلم يبق بها معروف منهم » شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد : 11 / 44 ، النصايح الكافية : 72 . .



&rlm و بنا به نقل همو از امام باقر ( ع ) كه فرمود : «فقتلت شيعتنا بكلّ بلدة ، وقطعت الأيدى والأرجل على الظنّة ، وكان من يذكر بحبّنا والانقطاع إلينا ، سجن ، أو نهب ماله ، أو هدمت داره » .



&rlm شيعيان ما را در هر دهى و دهكده&rlmاى يافتند به قتل رساندند و دست و پاى آنان را مثله كردند و هر كس كه به ما اظهار محبت مى&rlmكرد ، زندانى كردند ، اموال او را مصادره نمودند و خانه او را ويران ساختند .



&rlm و كار را به جايى رساندند كه اگر به يك نفر زنديق و ملحد و يا كافر مى&rlmگفتند بهتر از اين بود كه او را شيعه بنامند .



&rlm «حتى إنّ الرجل ليقال له : زنديق ، أو كافر ، أحبّ إليه من أن يقال شيعة على » شرح نهج البلاغة : 11 / 43 . .



&rlm



على مظلوم تاريخ



&rlm اگر در اين قسمت سخن به درازا كشيد ، از خوانندگان گرامى پوزش مى&rlmطلبم چون رشته كلام بدينجا كه رسيد نتوانستم عنان قلم را كنترل كنم و بدون اختيار قطره&rlmاى از مظلوميت بى پايان همه مظلوم تاريخ را بيان كردم و ذره&rlmاى از شعله هاى آتش سوزان درونى خود را اظهار كردم .



&rlm آخر چگونه مى&rlmشود كه اين ناله جانسوز على را كه در طول تاريخ طنين افكنده ، شنيد و فرياد بر نياورد :



&rlm «ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبيه صلى اللّه عليه واله والى يوم الناس هذا » الشافى فى الإمامة ج 3 ص 110 ، شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ج 20 ص 283 ، ورجوع شود به : الامامة والسياسة ، تحقيق الشيرى ج 1 ص 68 ، تحقيق الزينى ج 1ص 49 ، بحار الأنوار ج 29 ص&rlm628 . . پس از رحلت رسول اكرم ( ص ) ، مظلوميت همواره با من قرين بوده و لحظه&rlmاى از من جدا نگشته است .



&rlm آخر مگر على ( ع ) نيست كه به هنگام خطبه خواندن ، صداى مظلومى را مى&rlmشنود كه ناله «وا مظلمتاه » سر مى&rlmدهد ، حضرت او را به نزد خود مى&rlmخواند و مى&rlmفرمايد : اگر به تو يك مورد ظلم روا شده ، در حق من به تعداد تمام ذرّات عالم ستم روا گرديده . بيا باهم فرياد «وا مظلوماه » سر دهيم و نفرين خود را ، نثار ستم پيشگان خود نماييم .



&rlm «بينا على - عليه السلام - يخطب إذ قام أعرابى ، فصاح وامظلمتاه ! فاستدناه على - عليه السلام - ، فلمّا دنا ، قال له : إنّما لك مظلمة واحدة ، وأنا قد ظلمت عدد المدر والوبر ، قال : وفى رواية عباد بن يعقوب ، أنّه دعاه ، فقال له : ويحك ! وأنا واللّه مظلوم أيضا ، هات فلندع على من ظلمنا » شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 106 . الغارات ج 2 ص 768 ، كتاب الأربعين محمد طاهر القمى الشيرازى ص 191 . .



&rlm آخر مگر مى&rlmشود اين ناله جگر سوز على ( ع ) را از خاطره&rlmها برد كه فرمود : در برابر آن همه ظلم&rlmها و بيدادها ، صبر پيشه كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و مى&rlmنگريستم كه چگونه حق و ميراث مرا به غارت مى&rlmبرند : «صبرت وفى العين قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهباً » نهج البلاغه ، خطبه 3 . .



&rlm



5 - روايات و احاديث شيعه و نهى از سبّ و لعن



&rlm در اين بخش از نوشتار بعد از پرداختن به موضوع تهمتى كه اهل سنّت در سبّ و لعن همه أصحاب پيامبر به شيعه نسبت داده&rlmاند ، بدون هيچ توضيح و تفسيرى به بحث از روايات و سخنان ائمّه اهل بيت ( ع ) مى&rlmپردازيم و به نمونه&rlmهاى مختلف و متنوع اشاره مى&rlmكنيم .



&rlm الف - در بين احاديث و روايات ثبت شده از زبان أئمّه معصومين ( ع ) بخشى از آن به نهى و دورى از سبّ و لعن و يا فحش و نفرين به افراد مسلمان است ، مانند اين حديث كه علّامه بزرگوار شيخ طوسى در كتاب ارزشمندش أمالى از پيامبر خدا نقل كرده است كه آن حضرت در توصيه&rlmهايى كه به ابوذر داشتند ، فرمود : «يا أباذر! سباب المسلم فسوق ، وقتاله كفر » أمالى طوسى : 537 ، وسائل الشيعة : 12 / 281 . .



&rlm اى ابوذر! دشنام دادن و لعن مسلمان باعث فسق و جنگ با او سبب كفر مى&rlmشود .



&rlm ب - در بعضى ديگر از احاديث اهل بيت ( ع ) سبّ مؤمن حرام شمرده شده است ، همانگونه كه شيخ انصارى ( ره ) با استناد به آن فتواى به حرمت داده است و مى&rlmگويد : «سبّ المؤمن حرام فى الجملة بالأدلّة الأربعة ، لأنّه ظلم وإيذاء وإذلال » فحش دادن و ناسزا گفتن به مؤمن حرام است فى الجمله ، چون ظلم و اذيّت و آزار و كوچك و حقير ساختن او است ، ابو بصير از امام باقر ( ع ) و آن حضرت از جدّش رسول خدا ( ص ) نقل مى&rlmكند كه فرمود : «سباب المؤمن فسوق وقتاله كفر ، وأكل لحمه معصية ، وحرمة ماله كحرمة دمه » سبّ مؤمن فسق و جنگ با او كفر است ، خوردن گوشت او گناه ، و مالش مانند خون او حرام است&rlm كافى : 2 / 36 ح 2 ، ومن لا يحضره الفقيه : 3 / 569 ، و4 / 377 . .



&rlm ج - و در رواياتى ديگر از فحش دادن مذمت شده است مانند اين حديث از حضرت باقر ( ع ) كه فرمود : «إنّ اللّه يبغض الفاحش المتفحّش » كافى : 2 / 324 . .



&rlm خداوند دشمن انسانهاى بدزبان و فحّاش است .



&rlm د - رواياتى كه در آن ائمّه معصومين ( ع ) شيعيان و پيروانشان را منزّه از بدزبانى و فحش مى&rlmدانند ، مانند اين حديث از امام سجّاد و باقر ( ع ) و به نقل از مولا على بن ابى طالب ( ع ) كه آن حضرت در وصيتى فرموده است : «ولا تتكلّموا بالفحش فإنّه لا يليق بنا ولا بشيعتنا ، وإنّ الفاحش لإ؛ يكون صديقاً » مستدرك الوسائل : 12 / 82 ح 13575 ، دعائم الاسلام : 2 / 352 . .



&rlm به ناسزا سخن نگوييد ، چون سزاوار شأن و مقام ما و شيعيان ما نيست ، و همانا فحش دهنده راستگو نمى&rlmباشد .



&rlm و امام صادق ( ع ) به دوستان و يارانش سفارش مى&rlmكند و دستور مى&rlmدهد : به كسى ناسزا نگوئيد و از بدگوئى و فحش دادن به ديگران دورى كنيد ، تا هنگام ملاقات با ديگران بگويند : «رحم اللّه جعفراً ، قد أدّب أصحابه ، فأحسن تأديبهم » مأساة الزهراء ( س ) : 1 / 368 . .



&rlm خدا جعفر را بيامرزد ، چه نيكو يارانش را تربيت كرده است .



&rlm ه' - حضرت امام على بن ابى طالب ( ع ) پيروانش را از دشنام دادن به دشمنى مانند معاويه و لشكريانش برحذر مى&rlmدارد و مى&rlmفرمايد : «إنّى&rlmأكره لكم أن تكونوا سبّابين » من دوست ندارم كه شما فحش و ناسزا به آنان بگوئيد ، و اگر بجاى فحش أعمال ناشايست آنان را با منطق و برهان بيان كنيد زيباتر و به عدالت نزديكتر خواهد بود نهج البلاغه : خ 206 ، شرح ابن ابى الحديد : 11 / 21 . .



&rlm و فرزند آن امام بزرگوار امام صادق ( ع ) وقتى كه مى&rlmشنود يكى از ياران آن حضرت در مسجد با صداى بلند از دشمنان اهل بيت بدگوئى مى&rlmكند مى&rlmفرمايد : «ما له لعنه اللّه! تعرّض بنا ، قال اللّه سبحانه وتعالى : (وَلَاتَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ ) . . . . » بحار الانوار : 71 / 217 . .



&rlm چه شده است او را ، خدا لعنتش كند ، چرا زبان دشمنان ما را عليه ما باز مى&rlmكند؟ مگر سخن وحى را در كتاب حق قرآن مجيد نشنيده است كه خداوند مى&rlmفرمايد : به افرادى كه غير از خدا را مى&rlmخوانند ناسزا نگوئيد ، زيرا آنها متقابلاً بدون علم و آگاهى به خدا ناسزا خواهند گفت .



&rlm 6 - نهى از سبّ در احاديث اهل سنّت



&rlm الف - عبد اللّه بن مسعود از پيامبر اكرم ( ص ) نقل مى&rlmكند كه آن حضرت فرمود : «سباب المسلم فسوق » صحيح بخارى : 171 ح 48 ، كتاب الايمان - باب خوف المؤمن من أن يحبط عمله . صحيح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » . .



&rlm سبّ و لعن مسلمان موجب فسق است .



&rlm ب - ابو هريرة از رسول خدا ( ص ) نقل مى&rlmكند كه فرمود : «إيّاكم والفحش فإنّ اللّه يبغض الفاحش المتفحّش » مسند الحميدى : 2 / 490 ، صحيح ابن حبّان : 12 / 507 ، الجامع الصغير للسيوطى : 1 / 283 ح 1853 ، كنز العمال : 3 / 598 ح 8088 .



&rlm از فحش و ناسزا گوئى دورى كنيد ، زيرا خداوند دشمن انسانهاى فحّاش و بد زبان است .



&rlm ج - عن رسول اللّه ( ص ) قال : يا عائشة! إنّ اللّه لا يحبّ الفاحش المتفحّش » سنن أبى داود : 2 / 435 ، المستدرك : 1 / 12 ، سنن نسائى : 6 / 482 . .



&rlm پيامبر خدا ( ص ) به عايشه فرمود : خداوند فحش دهنده بدزبان را دوست ندارد .



&rlm



7 - لعن و نفرين به صاحبش برمى&rlmگردد



&rlm / الف - ابو حمزه ثمالى مى&rlmگويد : از حضرت باقر العلوم ( ع ) شنيدم كه فرمود : «إنّ اللعنة إذا خرجت من فيّ صاحبها تردّدت بينهما ، فإن وجدت سماغاً ، وإلّا رجعت على صاحبها » كافى : 2 / 360 ، وسائل الشيعة : 12 / 301 . .



&rlm لعن و نفرين وقتى كه از دهان شخص خارج مى&rlmشود اگر اهلش را نيافت به صاحبش برمى&rlmگردد .



&rlm ب - ابن حجر عسقلانى از ابو داود و او از ابو الدرداء با سندى خوب نقل مى&rlmكند كه : لعنت و سبّ افراد به طرف آسمان بالا مى&rlmرود ، درهاى آسمان به رويش بسته مى&rlmشود ، پس برمى&rlmگردد به زمين و به چپ و راست مى&rlmرود ، اگر اهلش را پيدا نكرد ، به شخص لعنت كننده برمى&rlmگردد فتح البارى : 10 / 389 ، مسند احمد : 1 / 408 ، كنز العمّال : 3 / 617 ح 8193 . .



&rlm 8 - سبّ و لعن در قرآن



&rlm قبل از پرداختن به بحث و گفتگو در آيات قرآن لازم مى&rlmدانيم تا از جهت لغت به موضوع بحث كه لعن و سبّ است نيز به پردازيم .



&rlm «السبّ فى اللغة هو الشتم أو قبيح الكلام » .



&rlm معنى سبّ در لغت تعرّض به ديگران با سخن زشت و ناپسند است .



&rlm راغب مى&rlmگويد : «أنّ السبّ : الشتم الوجيع » ، سبّ به معناى سخن زشت دردآور است . «وأمّا اللعن : فهو إن كان من اللّه سبحانه فمعناه الطرد من الرحمة ، وإن كان من الناس فمعناه الدعاء بالطرد » رجوع كنيد به المفردات : 471 ، مجمع البحرين : 6 / 309 ، الصحاح : 4 / 2196 ، النهاية : 4 / 330 ، لسان العرب : 1 / 455 ، و12 / 318 . .



&rlm و امّا لعن اگر در سخن خدا باشد به معناى دور كردن از رحمت است ، و اگر از طرف مردم بود به معناى دور شدن است .



&rlm همانگونه كه در لغت بين لعن و سبّ فرق گذاشته شده است ، با تتبّع در آيات قرآن هم اين فرق ديده مى&rlmشود ، در حاليكه كلمه «لعن » 37 مرتبه با نسبت دادن آن به خدا ، و يك مرتبه به مردم آمده است . ولى كلمه ( سبّ ) يك مرتبه و در آيه 108 سوره أنعام آمده است ( وَلَاتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوَا ) به كسانى كه غير از خدا را مى&rlmخوانند دشنام ندهيد ، زيرا آنان متقابلاً به خدا ناسزا خواهند گفت .



&rlm بنابراين در بررسى آيات قرآن به چند دسته و طائفه از آياتى كه در موضوع سبّ و لعن است برخرد مى&rlmكنيم .



&rlm الف - گروه اوّل آياتى است كه لعن را به شيطان يا ابليس متوجه مى&rlmسازد مانند اين آيه : ( وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى&rlm يَوْمِ الدِّينِ ) ص / 78 . و مسلّماً لعنت من تا روز داورى و قيامت بر تو خواهد بود .



&rlm ب - گروه دوم آياتى كه لعن و سبّ خداوند را متوجه دشمنان اسلام و كفّار نموده است مانند : ( إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا ) ص / 78 . &rlm أحزاب / 64 . خداوند كافران را لعن كرده و براى آنان آتش سوزاننده&rlmاى آماده نموده است .



&rlm و به اهل كتاب و خصوصاً يهود مانند : ( لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن بَنِى إِسْرَءِيلَ عَلَى&rlm لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ) مائدة / 78 . كافران بنى اسرائيل ، بر زبان داود و عيسى بن مريم ، لعن و نفرين شدند .



&rlm و به دشمنان اسلام كسانى كه به عنوان منافق لباس دين پوشيده&rlmاند مانند : ( وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَفِقِينَ وَالْمُنَفِقَتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا هِىَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ) توبة / 68 . خداوند به مردان و زنان منافق و كفّار ، وعده آتش دوزخ داده ، جاودانه در آن خواهند ماند ، و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته است ، و عذاب هميشگى براى آنهاست .



&rlm و به كسانى كه با اعمال و كارهاى ناپسندشان وسيله آزار و اذيّت خدا و رسول را فراهم مى&rlmآورند مانند : ( إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ ) أحزاب / 57 . .



&rlm آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مى&rlmدهند ، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته است .



&rlm و به كسانى كه با اخلاق و اعمال فاسدشان نظم جامعه اسلامى را مختل و برهم زده و حقوق مسلّم ديگران را پايمال مى&rlmكنند ، مانند :



&rlm الف - آنهايى كه قطع رحم كرده و پيوند مهر و محبّت را با اعضاء خانواده و فاميل از بين مى&rlmبرند ( فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَكُمْ* أُوْلَل-ِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى&rlm أَبْصَرَهُمْ ) محمّد / 23 و 22 . .



&rlm اگر از دستورات الهى رويگردان شويد انتظار مى&rlmرود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد ، آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته است .



&rlm ب - كسانى كه ستمگرى و ظلم را حرفه خويش ساخته و از تجاوز به ديگران و زورگويى دست بردار نيستند . ( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّلِمِينَ ) هود / 18 . ، اى لعنت خدا بر ظالمان باد .



&rlm ج - كسانى كه به زنان صالح و مؤمن تهمت بى&rlmعفّتى زده ، و آبرويشان را ريخته و دامن پاك آنان را با نيش بدزبانى آلوده مى&rlmكنند ( إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَتِ الْغَفِلَتِ الْمُؤْمِنَتِ لُعِنُواْ فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ ) نور / 23 . .



&rlm كسانى كه زنان پاكدامن و بى&rlmخبر از هر گونه آلودگى و مؤمن را متهم مى&rlmسازند ، در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند .



&rlm د - و كسانى كه جان انسانهاى مؤمن را مى&rlmگيرند و دستشان به خون آنان آلوده مى&rlmگردد ، ( وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ&rlmو جَهَنَّمُ خَلِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ&rlmو وَأَعَدَّ لَهُ&rlmو عَذَابًا عَظِيمًا ) نساء / 93 . .



&rlm و هر كس فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند ، مجازات او دوزخ است ، در حاليكه جاودانه در آن مى&rlmماند ، و خداوند بر او غضب مى&rlmكند ، و او را از رحمتش دور مى&rlmسازد ، و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است .



&rlm ه' - شجره ملعونه در قرآن



&rlm در تفسير اين آيه از كتاب خدا ( وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِى أَرَيْنَكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْءَانِ ) إسراء / 60 . .



&rlm و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم ، فقط براى آزمايش مردم بود ، همچنين شجره ملعونه ( درخت نفرين شده ) را كه در قرآن ذكر كرده&rlmايم.



&rlm



&rlm مفسّرين در تفسير اين آيه نوشته&rlmاند كه شجره ملعونه حكم بن ابى العاص است ، و رؤيايى كه پيامبر در عالم خواب ديد بالا رفتن فرزندان مردان حكم يكى پس از ديگرى بر منبر آن حضرت بود تفسير كبير : 20 / 237 ، الجامع لأحكام القرآن : 10 / 281 و 286 ، روح المعانى : 5 / 105 و 107 ، و تفسير قرطبى : 10 / 286 . .



&rlm 9 - لعن در سنّت نبوى



&rlm پژوهشگران حديث نبوى كه تحقيقات و تفحّص ارزشمندى پيرامون سخنان و فرمايشات پيامبر اكرم ( ص ) داشته&rlmاند ، تقريباً تعداد سيصد عنوان در موضوع لعن كه فقط از اين كلمه استفاده شده است استخراج نموده و در معرض مطالعه و ديد ديگران قرار داده&rlmاند ، كه اين نكته دليلى روشن بر اهميّت موضوع در سيره نبوى است&rlm موسوعة أطراف الحديث النبوىّ ( ص ) : 6 / 594 ، مادّه «لعن » . .



&rlm به چند نمونه توجّه كنيد :



&rlm الف - لعن و نفرين پيامبر ( ص ) نسبت به بنو اميّه



&rlm در بين فرمايشات و سخنان پيامبر اكرم ( ص ) علاوه بر نهى از سبّ و لعن انسانها خصوصاً افراد با ايمان ، مواردى ديده مى&rlmشود كه آن حضرت اشخاص و يا گروههايى را مورد لعن و نفرين قرار داده است . از جمله حكم بن العاص ، كه جبير بن مطعم مى&rlmگويد : با رسول خد ( ص ) كنار حجر نشسته بودم ، حكم بن ابى العاص در حال گذر از نزديك ما بود ، پيامبر فرمود : واى بر امّت من از فرزندان و آنچه در صلب اين مرد است&rlm المعجم الأوسط للطبرانى : 2 / 144 . .



&rlm و زمانى كه معاويه براى فرزندش يزيد از مردم بيعت مى&rlmگرفت ، مروان گفت : اين روش ابو بكر و عمر بود ، عبد الرحمن بن ابو بكر در جوابش گفت : سنّت و روش هرقل و قيصر است .



&rlm مروان متقابلاً گفت : اين آيه را خداوند در باره تو نازل فرمود : ( وَالَّذِى قَالَ لِوَلِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَآ ) أحقاف / 17 . ، و كسى كه به پدر و مادرش مى&rlmگويد : أفّ بر شما .



&rlm سخنان اين دو نفر بگوش عائشه رسيد ، گفت : مروان دروغ مى&rlmگويد ، رسول خدا پدرش را لعنت كرد ، در حاليكه او در صلب پدرش بود أحقاف / 17 . &rlm در المنثور سيوطى : 6 / 41 ، أسد الغابة : 2 / 34 ، سنن الكبرى نسائى : 6 / 459 ، تفسير ابن كثير : 4 / 172 ، المستدرك على الصحيحين للحاكم : 4 / 481 . .



&rlm فخر رازى اين حديث را دليل صحيح بودن تفسير شجره ملعونه در باره حكم و فرزندانش مى&rlmداند ، و مى&rlmگويد : «وممّا يؤكّد هذا التأويل قول عائشة لمروان : لعن اللّه أباك وأنت فى صلبه » ، آنچه كه اين تفسير را تقويت مى&rlmكند ، سخن عائشه است به مروان ، كه گفت : خداوند پدرت را لعنت كرد ، در حاليكه تو در صلب او بودى&rlm التفسير الكبير : 20 / 237 . .



&rlm صاحب كتاب تفسير الدرّ المنثور نقل مى&rlmكند كه عائشه به مروان گفت : شنيدم كه رسول خدا ( ص ) به پدرت و جدّت ابو العاص بن أميّه مى&rlmگفت : «إنّكم الشجرة الملعونة فى القرآن » ، شما درخت نفرين شده در قرآن هستيد الدرّ المنثور : 4 / 191 . .



&rlm امام حسن مجتبى ( ع ) به مروان فرمود : «لقد لعن اللّه أباك الحكم وأنت فى صلبه على لسان نبيّه ، فقال : لعن اللّه الحكم وما ولد » خداوند بر زبان پيامبرش پدرت حكم را لعنت كرد و تو در صلب او بودى ، فرمود : خدا لعنت كند حكم را و آنچه از او به دنيا آيد البداية والنهاية : 8 / 284 ، كنز العمال : 11 / 257 ، تاريخ مدينة دمشق : 57 / 244 ، سير أعلام النبلاء : 3 / 478 . .



&rlm و عبد الرحمان بن ابو بكر به مروان گفت : خداوند پدرت را لعنت كرد و تو در صلب او بودى&rlm تفسير قرطبى : 16 / 197 . .



&rlm ب - لعنت كردن پيامبر اكرم ( ص ) ابو سفيان و معاويه را



&rlm اظهار ناراحتى و عدم رضايت پيامبر از بعضى چهره&rlmهاى سرشناس صدر اسلام دليلى قاطع بر انحراف آنان از سيره و روش آن حضرت است ، مخصوصاً اگر اين عدم رضايت به شكل لعن و نفرين باشد ، از جمله اين افراد ابو سفيان و معاويه است ، پدر و پسرى كه منشأ بسيارى از فتنه&rlmها و آشوب بوده و حوادث دردناكى براى اسلام و امّت اسلام آفريدند .



&rlm عبد اللّه بن عمر مى&rlmگويد : پيامبر از مكانى در حال عبور بود ، چشمش به ابو سفيان افتاد كه سوار بر شتر بود و معاويه و برادرش يكى پيشاپيش و ديگرى پشت سر در حركت بودند فرمود : «اللّهمّ العن القائد والسائق والراكب » .



&rlm بار خدايا آنكه سواره است و آن دو كه همراه او و پياده هستند را لعنت كن ، افرادى كه اين حديث را از عبد الله بن عمر شنيدند ، سؤال كردند : آيا خودت از پيامبر شنيدى يا كسى ديگر برايت تعريف كرده است؟ گفت : آرى خودم شنيدم ، و اگر دروغ بگويم ، گوشهايم كر شوند همانگونه كه دو چشمم كور شده است&rlm تاريخ الامم والملوك : 10 / 58 ، حوادث سال 284 ه' ، كتاب صفين : 247 ، چاپ مصر . .



&rlm مشابه اين حديث با نقلهاى متفاوت در كتب روائى و تاريخى آمده است كه خواننده محترم با مراجعه به اين كتابها مى&rlmتواند آن را ملاحظه نمايد وتعة صيفى : 217 ، معانى الاخبار : 345 ، الغدير : 3 / 252 ، عن تاريخ الطبرى : 11 / 357 . .



&rlm پس از شايع شدن اينگونه احاديث ، دستهاى پيدا و پنهان حديث سازان از باند بنو اميّه فعّاليتى عجيب را شروع كرد ، و براى جلوگيرى از آثار مخرّب اين سخنان و جلوگيرى از آبروريزى اين باند ، سخنانى در توجيه و تأويل اين حديث مشهور سرِ زبانها انداخت از جمله اينكه : پيامبر همچون ديگران دچار خطا و اشتباه مى&rlmشود و گاه به جهت غلبه غضب ، سخنانى مى&rlmگويد كه مخالف و در تضاد با سخنان ديگر او است ، مانند اين حديث كه فرموده است : «إنّى لم أبعث لعّاناً » من مبعوث نشده&rlmام تا لعّان باشم و به كسى نفرين كنم ، و يا اين حديث : «سباب المسلم فسق » سبّ كننده مسلمان فاسق است ، و لذا از آن حضرت حديث نقل كردند كه فرمود : خداوندا هر مؤمنى را كه من سبّ و لعنش كرده&rlmام آن را وسيله تقرّب به خودت در قيامت قرار ده&rlm صحيح مسلم : 7 / 157 . .



&rlm و در احاديث ديگرى نفرين خودش را به افراد مؤمن وسيله كفّاره گناهان او ، و پاكى و طهارت از آلودگيهاى گناه قرار داده است&rlm صحيح مسلم : 7 / 157 ، و8 / 26 ، وتذكرة الحفّاظ : 2 / 699 . .



&rlm در حاليكه اين توجيهات ناشيانه با منطق قرآن كه مى&rlmفرمايد : ( وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوى&rlm ) رسول ما سخن باطل و از روى هواى نفس نمى&rlmگويد ، سازگارى ندارد ، و نيز با اين حديث از عبد اللّه بن عمرو عاص كه مى&rlmگويد : آنچه پيامبر مى&rlmگفت مى&rlmنوشتم تا در ذهنم باقى بماند و آن را فراموش نكنم ، قريش از اين كار مرا نهى كرد ، گفتند : هر چه مى&rlmشنوى مى&rlmنويسى! و حال آنكه رسول خدا بشرى است كه در هنگام خشم و غضب نيز سخن مى&rlmگويد .



&rlm بعد از آن چيزى ننوشتم و موضوع را به پيامبر گفتم .



&rlm فرمود : «اكتب ، فو الذى نفسى بيده ما خرج منه إلاّ حقّ » ، وأشار بيده إلى فيه .



&rlm بنويس ، سوگند به آن كسى كه جانم در دست او است از دهان من جز سخن حق خارج نمى&rlmشود مسند احمد : 2 / 162 ، المستدرك على الصحيحين : 1 / 105 ، تفسير ابن كثير : 4 / 264 ، تاريخ مدينة دمشق : 31 / 260 . .



&rlm ج - لعنت كردن بعضى از صحابه به بعضى ديگر



&rlm 1 - ابو بكر در محضر پيامبر لعنت مى&rlmشود .



&rlm ابو هريرة مى&rlmگويد : مردى در حضور پيامبر ابو بكر را سبّ و لعن مى&rlmكرد و آن حضرت متعجّبانه مى&rlmخنديد تفسير ابن كثير : 4 / 129 ، مسند احمد : 2 / 436 ، الدر المنثور : 6 / 11 . .



&rlm و در نقلى ديگر آمده است : ( أنّ رجلاً سبّ أبا بكر عند النبى ( ص ) والنبيّ لا يقول شيئاً ) . شخصى در حضور رسول خدا ( ص ) ابو بكر را لعنت مى&rlmكرد و آن حضرت هيچ سخنى نمى&rlmگفت .



&rlm ابن حجر نيز مى&rlmگويد : در حضور پيامبر شخصى ابو بكر را سبّ مى&rlmگفت&rlm تاريخ النمازى : 2 / 102 ، سبل السلام : 4 / 197 . .



&rlm از ابو برزه نقل شده است كه : مردى ابو بكر را سبّ كرد ، به ابو بكر گفتم : آيا اجازه مى&rlmدهى گرنش را بزنم؟ گفت : بعد از پيامبر خدا هيچ كس حق ندارد به جهت سبّ و لعن كسى را بكشد ، و اين حكم فقط مخصوص رسول خدا بود سنن نسائى : 7 / 110 . .



&rlm 2 - سبّ و شتم عمار ياسر و خالد بن وليد



&rlm عمّار و خالد بن وليد در محضر پيامبر به يكديگر ناسزا و فحش مى&rlmدادند ، عمّار تندروى كرد ، خالد ناراحت شد و گفت : اى رسول خدإ؛ آيا اجازه مى&rlmدهى تا اين عبد و غلام به من ناسزا بگويد؟ به خدا سوگند اگر تو نبودى او جرأت جسارت به من را نداشت .



&rlm پيامبر فرمود : خالد! دست از عمّار بردار ، هر كس به عمّار ناسزا بگويد ، خدا به او ناسزا خواهد گفت ، و هر كس او را ناراحت كند ، خدا را ناراحت كرده است&rlm أسباب النزول : 118 . .



&rlm 3 - عياض بن حمّار



&rlm عياض بن حمّار را شخصى سبّ و لعن كرد ، به پيامبر عرض كرد : ديدى اين مرد مرا سرزنش كرد ، در حاليكه او از جهت نسب و شرافت از من پائين&rlmتر است؟ رسول خدا ( ص ) فرمود : «المستبان شيطانان يتهاتران ويتكاذبان » مسند احمد : 4 / 162 ، السنن الكبرى : 10 / 235 . .



&rlm دو نفر كه به همديگر ناسزا مى&rlmگويند هر دو شيطان هستند ، دشنام مى&rlmدهند و دروغ مى&rlmگويند .



&rlm در حضور عائشه از بعضى صحابه پيامبر كه از دنيا رفته بودند بدگوئى شد ، گفت : به شما دستور داده شده است تا براى گذشته&rlmگان طلب مغفرت و آمرزش كنيد ، و شما اكنون از آنان بدگوئى مى&rlmكنيد المعجم الأوسط للطبرانى : 5 / 254 . .



&rlm سبّ و لعن بعضى از اصحاب رسول خدا ( ص ) نسبت به بعضى ديگر گويا امرى رائج و معمول بوده است كه گاه در حضور پيامبر نيز اين عمل انجام شد ، و عكس العمل آن حضرت نيز متفاوت گزارش شده است . مانند رفتار عمر با عبد اللّه بن أبى ، منافق مشهور كه با همه شهرتش از نفاق بازى و تظاهر به مسلمانى ، وقتى كه عمر به پيامبر مى&rlmگويد : اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم ، فرمود : دست از اين كار بردار تا نگويند محمد يارانش را به قتل مى&rlmرساند صحيح بخارى : 6 / 66 ، و67 ، صحيح مسلم : 8 / 19 ، باب نصر الأخ ظالماً أو مظلوماً ، سنن الترمذى : 5 / 90 ، ومسند احمد : 3 / 393 . .



&rlm و همچنين در قضيّه ذو الخويصره كه پيامبر فرمود : او و يارانش قرآن مى&rlmخوانند ، اگر چه از حنجره آنان تجاوز نمى&rlmكند چونان خارج شدن تير از كمان&rlm صحيح مسلم : 3 / 109 ، باب ذكر الخوارج . .



&rlm و در داستان «حاطب » كه عمر به پيامبر گفت : اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم&rlm مسند ابو يعلى : 1 / 321 ، سبل السلام : 4 / 188 ، تاريخ ابن خلدون : 2 / 42 .



&rlm و سخن عمر نيز به ابو هريره كه گفت : «يا عدوّ اللّه وعدوّ كتابه ، سرقت مال اللّه » ؛ . اى دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ، تو اموال خدا را دزديدى&rlm طبقات ابن سعد : 4 / 335 ، معجم البلدان : 1 / 348 . &rlmبا اينكه فقيهان . اهل سنّت فتوا داده&rlmاند كه هر كس به شخص ديگرى بگويد : اى منافق ، و اى دشمن خدا ، بايد تازيانه بر او بزنند كشف القناع للبهوتى : 6 / 143 . .



&rlm ابن ابى الحديد گفته است : عمر بن خطاب وقتى كه خالد بن وليد مالك بن نويره را به قتل رساند به او گفت : اى دشمن خدا به حريم زندگى فردى مسلمان تجاوز كردى ، خودش را كشتى و با زنش همبستر شدى ، به خدا سوگند اگر بر تو دست يابم سنگسارت مى&rlmكنم&rlm شرح ابن ابى الحديد : 1 / 178 . .



&rlm حسّان بن ثابت ، هند همسر ابو سفيان را لعنت كرده است&rlm شرح ابن ابى الحديد : 1 / 178 . و على بن .



&rlm ابو طالب ( ع ) روزى كه عثمان به قتل رسيد عبد اللّه بن زبير را به جرم اينكه از عثمان دفاع نكرد لعنت كرد مروج الذهب : 2 / 54 . .



&rlm 10 - آثار نوشته شده در بديهاى شيخين



&rlm يكى از روشهاى ديگر در يادآورى نقصهاى گفتارى و رفتارى افراد استفاده از نوشتن و ضبط آن است كه در طول تاريخ در اين زمينه آثارى مكتوب از اهل قلم و تصنيف به رشته تحرير در آمده است ، از آن جمله راجع به مسلمانان صدر اسلام و ياران پيامبر اكرم و چهره&rlmهاى سرشناس كه به فصلهايى كوتاه از رفتار و كردار آنان پرداخته&rlmاند ، مانند ابن خراش كه دو جلد در باره زشتكاريهاى خليفه اول و دوم نوشت ، و چون مورد اعتماد و اطمينان بود و به دروغگويى از نقل حوادث و گزارشات تاريخى متّهم نبود ، او را به طرفدارى از اهل بيت پيامبر ( ص ) متّهم نمودند ، و اشخاصى از قبيل او را كه به نقل زشتكاريها پرداخته&rlmاند به همين اتّهام مورد حمله و هجوم قرار داده&rlmاند الكامل فى ضعفاء الرجال : 5 / 519 ، تهذيب التهذيب : 2 / 83 . .



&rlm و گاهى آثارى از اين قبيل در ميان شعله&rlmهاى آتش به خاكستر تبديل مى&rlmشد ، مانند كتاب «ابو عوانه » - وضّاح بن خالد - احمد بن حنبل در باره او مى&rlmنويسد : «ابو عوانه » كتابى در معايب اصحاب پيامبر نوشت ، سلام بن ابى مطيع كتاب را از او گرفت و در آتش سوزاند العلل و معرفة الرجال لأحمد بن حنبل : 1 / 254 . .



&rlm ابو العبّاس بن عقده نيز از كسانى است كه كتاب در باره زشتكاريهاى صحابه مى&rlmنوشت ، و با اينكه از دروغگوئى تبرئه شده است به نوشته&rlmهايش اعتماد نكرده&rlmاند لسان الميزان : 1 / 263 ، و264 ، و265 ، ميزان الاعتدال : 1 / 138 . .



&rlm 11 - نام كسانى كه صحابه را شتم كرده&rlmاند



&rlm ذهبى در ترجمه و شرح حال ابو صلت هروى بعد از اينكه از او تجليل و تعريف كرده است مى&rlmنويسد : «إلّا أنّ ثمّ أحاديث يرويها فى المثالب » آدم خوبى است ولى در سخنانش از شيخين بدگويى مى&rlmكند سير أعلام النبلاء : 11 / 447 - 448 . .



&rlm و در شرح حال «رواجنى » بعد از اعتراف به وثاقت و مورد اطمينان و اعتماد بودنش مى&rlmنويسد : او از مسلمانان صدر اسلام بدگوئى و شماتت مى&rlmكرد ، اگر چه تعمّدى در دروغگوئى نداشت&rlm سير أعلام النبلاء : 11 / 537 - 538 . .



&rlm ابن حجر در شرح حال جعفر بن سليمان به نقل از ابن حبّان مى&rlmنويسد : جعفر از چهره&rlmهاى موثّق و مورد اعتماد در نقل حديث است ، فقط يك عيب دارد و آن هم تمايل او به اهل بيت ( ع ) است . و ازدى گفته است : جعفر انسان دروغگوئى نيست ولى نسبت به گذشتگان بى&rlmمهرى كرده ، و گوشه&rlmهايى از اعمال ناشايست آنان را بازگو نموده است&rlm تهذيب التهذيب : 2 / 83 . .



&rlm عمرو بن ثابت ، و اسماعيل بن عبد الرحمن اسدى ، و تليد بن سليمان ، و عمرو بن شمر ، و محمّد بن عبد اللّه شيبانى ، و زياد بن منذر ، و سالم بن ابى حفصه ، و على بن بذيمه ، و عمرو بن حمّاد قنّاد ، و افرادى ديگر نيز در موضوع سبّ و شتم بعضى از صحابه سخنان و مطالبى دارند كه در كتابهاى معتبر اهل سنّت از آنها ياد شده است&rlm صحيح مسلم : 1 / 12 ، تهذيب التهذيب : 1 / 273 - 274 ، سير أعلام النبلاء : 18 / 12 ، لسان الميزان : 4 / 366 ، 5 / 231 ، تهذيب الكمال : 10 / 136 ، 21 / 594 ، الكامل فى ضعفاء الرجال : 6 / 545 . .






حسيني قزويني
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  محب آل البيت     -   تاريخ:   12 بهمن 87
بسم الله الرحمن الرحيم من از اين موسسه تشكر مكنم براي اينكه اين آگاهي را به مردم كه به جستجوي حق ميروند در اينجا مصادري دارم كه به اعتراف اهل سنت سب معاويه كه او را كاتب الوحي ميدانند را بيان خواهم كرد. 1) صحيح مسلم ج4ص 1871 . (2) ترجمة الإمام الحسن (ع) من القسم غير المطبوع من الطبقات ، تحقيق السيد الطباطبائي ص 77 ، وروى الخبر في ( تاريخ دمشق ) عن ابن سعد ج13 ص 266 ، وفي ( تهذيب الكمال ) ج6 ص 247 ، وأيضا الذهبي في ( سير أعلام النبلاء ) ج3 ص 264 . (3) بغية الطلب في تاريخ حلب ج7 ص 3033 . (4) تاريخ الطبري ج4 ص188 . (5) الكامل في التاريخ ج2 ص 684 . (6) المستدرك على الصحيحين ج1 ص 541 . (7) مسند أحمد ج3 ص181 ، وقال محققو الطبعة : " والحديث صحيح لغيره وهذا إسناد حسن " . (8) الكامل في التاريخ ج3 ص 278 . (9) البحر الزخار ج4 ص 91 ، ورواه النسائي في ( السنن الكبرى ) ج5 ص 55 . (10) صحيح البخاري ج 5 ص 23 . (11) فتح الباري ج7 ص 72 . (12) هدي الساري مقدمة فتح الباري ص 301 . (13) المصدر السابق ج4 ص 1874 . (14) تاريخ دمشق ج57 ص 243 ، ج21 ص 129 ، ورواه أحمد في ( العلل ) ج3 ص 176 . (15) المنتظم ج4 ص 8 . (16) الطبقات الكبرى ج4 ص 67 . (17) حجر بن عدي قال عنه ابن كثير في ( البداية والنهاية ) : " ويقال له حجر الخير ... وقد ذكره محمد بن سعد في الطبقة الرابعة من الصحابة ... قال : وكان ثقة معروفا ... وقال المرزباني : قد روي أن حجر بن عدي وفد إلى رسول الله (ص) مع أخيه هانيء بن عدي ، وكان هذا الرجل من عباد الناس وزهادهم وكان بارا بأمه ، وكان كثير الصلاة والصيام ، قال أبو معشر : ما أحدث قط إلا توضأ ولا توضأ إلا صلى ركعتين ، هكذا قال غير واحد من الناس " ج 8 ص 54 – 55 . (18) تاريخ الطبري ج4 ص 188 - 189 . (19) المستدرك على الصحيحين ج3 ص 533 ، وذكر الخبر ابن الجوزي في ( المنتظم ) ج4 ص 64 . (20) المنتظم ج4ص 64 . (21) فيض القدير ج4 ص 162 . (22) سير أعلام النبلاء ج 3ص 466 . (23) المصنف ج7 ص 606 . (24) الطبقات الكبرى ج4 ص 432 ، وذكر ذلك الذهبي في ( سير أعلام النبلاء ) ج3 ص 464 . (25) الاستيعاب ج1 ص 389 . (26) البداية والنهاية ج8 ص 56 - 57 . (27) الإصابة ج1 ص 329 . (28) الجامع الصغير ص 293 ، نقلا عن تاريخ الفسوي وابن عساكر . (29) دلائل النبوة ج6 ص 456 . (30) المستدرك على الصحيحين ج3 ص 532 . (31) البداية والنهاية ج 8 ص 60 . (32) المصدر السابق ج 8 ص 67 . (33) المنتظم ج4 ص84 . (34) مروج الذهب ج3 ص24 (35) المعجم الكبير ج3ص70 ، قال الهيثمي في ( مجمع الزوائد ) ج6ص266 : "رجاله رجال الصحيح " . (36) المنتظم ج3 ص400 . (37) المصدر السابق نفس الصفحة . (38) الاستيعاب ج1 ص 440 . (39) المعجم الكبير ج3 ص 71 . (40) تاريخ الإسلام ، تاريخ معاوية ص 248 ، ورواه ابن كثير في ( البداية والنهاية ) ج8 ص140 . (41) الاستيعاب 2 ص 373 . (42) المنتظم ج4ص 39 . در اخر آيا من متوانم مقالات خودم را براي شما بفرسم در در اين سايت قرار داده شود آيا همكاري من را مپذيريد اميدوارم جواب من را هر چه سريعتر بدهيد. يا علي
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
ما دست همه کساني که مشتاق به همکاري در زمينه روشنگري ديني باشند را به گرمي مي فشاريم ؛ در صورت ارسال تحقيقاتتان مي توانيم از آنها استفاده نماييم
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2   نام و نام خانوادگي:  محب آل البيت     -   تاريخ:   13 بهمن 87
من بسيار خوشحالم كه به من اجازه همكاري داده ايد و ان شالله مقاله اي در باره استشهاد فاطمه الزهرا به زبان ساده و تاحد المكان تمام شبهات را در آن بيان خواهم كرد را بريتان خواهم فرستاد البته الان آماده نيست ولي وقتي تمامش كردم بريتان مفرستم اميدوارم در اين سايت صفحه اي براي مقالات دوستان بگذاريد با سپاس
3   نام و نام خانوادگي:  علي ولي الله     -   تاريخ:   20 ارديبهشت 88
دين اسلام علاوه بر احکام مربوط به عبادت و … قوانين جزايي نيز دارد. بدين معني که برخي از اعمال در درجه اي از زشتي قرار دارد که مرتکبان آن مورد مجازات قرار مي گيرند. يکي از کارهايي که خداوند قبح آن را به صورت اعلام تحريم بيان فرموده است، شراب خواري است. در آئين اسلام شراب خواري حرام بوده و کسي که به اين کار دست يازد پس از اثبات آن با شرايط مقرر، حد مي خورد. مجازات چنين کسي 80 ضربه تازيانه است. در اسلام نوشيدن شراب به اندازه اي زشت شمرده شده که حتي همنشيني با کساني که مشغول شراب خواري هستند، نهي شده و نشستن برسرسفره اي که شراب در آن وجود دارد، بسيار ناپسند دانسته شده است. تمام اين مطالب حکايت از اين دارد که تا چه اندازه اين ماده و نوشيدن آن نزد خداوند منفور است. با اين وجود فقط کسي که اقدام به نوشيدن شراب مي کند، سزاوار مجازات است نه کسي که تنها در کنار شراب خواران بوده است. در اين ميان خليفه دوم اهل سنت عمر بن خطاب، نظر ديگري دارد. به اين واقعه تاريخي توجه فرمائيد: چند نفر را با مقداري شراب دستگير کرده نزد عمر آوردند. فردي روزه دار نيز در ميان آنان بود که شراب نخورده بود. عمر دستور داد شراب خوارن وآن شخص را تازيانه زدند. به عمر گفتند: اين فرد روزه بوده و اصلا شراب نخورده است. عمر گفت: چرا با اين شراب خواران نشسته بود؟ (1). آيا قانون گذاري در مورد امور شرعي در اسلام به عهده اشخاص نهاده شده يا مسلمانان موظفند دستورات ابلاغ شده از ناحيه خداوند را گردن نهند؟ آيا در ميان قوانين شرعي چنين قانوني وجود دارد که همنشين شراب خوار نيز مانند او بايد مجازات شود؟ در اين صورت چه تفاوتي ميان کسي که مرتکب اين عمل زشت گرديده و کسي که اين کار را نکرده، وجود دارد؟ آيا اين احتمال وجود نداشت که شخصي که با شراب خواران همنشيني کرده از سراجبار يا به خاطر نصيحت کردن آنان، تن به اين همنشيني داده باشد؟ در صورت وارد بودن اين احتمال مگر قانون شرع نمي گويد حدود و مجازات فقط در صورت يقين به ارتکاب عمل است و اگر شکي در اين زمينه وجود داشت، ديگر نبايد مجازات اعمال شود؟ اگر همنشيني به خاطر انجام عملي پسنديده ( نهي و نصيحت گناه کار ) باشد، چرا بايد تازيانه را وارد صحنه کرد، در اين صورت چه تفاوتي ميان کسي که با چنين نيتي همنشيني کرده و کسي که با رضا و رغبت همنشيني کرده است وجود دارد؟ آيا به جاي تقدير از کسي که به نهي از منکر پرداخته بايد او را به باد تازيانه گرفت؟ به راستي اين قوانين در کجاي شريعت اسلام نوشته شده است؟ آيا خليفه رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم نبايد بر اساس دستورات ايشان عمل کند؟ آيا عمر مي دانسته که اين شخص مجازات ندارد يا نمي دانسته ؟ اگر مي دانسته، چرا اين کار را انجام داده و اگر نمي دانسته، اهل سنت به چه دليل وي را خليفه رسول اکرم صلي الله عليه وآله و سلم مي دانند؟
4   نام و نام خانوادگي:  سيد عبدالرحمن حسيني     -   تاريخ:   11 بهمن 90
تا نور ولا بــه سينه ي ما تابيد
نفرت ز منافـــق به دل ما روييد
ما جمله فدايي ولايـت هستيم
تا کور شود هر آنکه نتواند ديد


عشقم علي روحم علي ذكرم علي جانم علي ...
5   نام و نام خانوادگي:  علي     -   تاريخ:   24 تير 91
قربان مولا علي اينهمه ظلم به ايشان شده ولي بالاترين ظلمها به مولا امام حسن شده است حتي به جنازه ايشان نيزتيراندازي كردند خداوند لعنت كند برآنهايي كه اينكار فجيع را كردند همه مي دانيد و قتي كسي از دنيا مي رود چقدر براي تسلي خاطر عزيزان به آنها احترام مي گذارند و چقدر مردم براي تشيع جنازه مي روند و نماز مي خوانند قربان مولا امام حسن چرا به جنازه اش تيراندازي كردند مگر نمي دانستند پيغمبر فرموده كه امام حسن (ع) سيد جوانان بهشت است از گروه موسسه وليعصر خواهشمندم بفرمايد چه كساني و به دستور چه كسي اين كاررا كردند لطفا با دليل بيان كنيد تا اهل سنت بفهمند اين صحابه چقدر با اهل بيت پيامبر دشمن بودند چند روز پيش تشييع جنازه همان 5 نفري كه در راه رشت فومن تصادف كردند و فوت كردندبودم در اين تشييع جنازه آنقدر مردم براي نماز جمع شده بودند كه جايي نبودو من در آنجا فقط به فكر جنازه امام حسن سالا رشهيدان بودم و براي امام حسن گريه مي كردم و لعن مي فرستادم به عاملين تيراندازي و قاتلين حضرت ، اينهمه مردم براي تشييع جنازه مردم عادي ميروند ولي براي امام حسن صحابه چنين برخوردي كردندآيادرست است جناب خالد انصاري در شبكه وصال حق آيااين كار درست است توحرف امام را كه مردم ما را از بعضي از صحابه رسول خدا بالاتر دانسته قبول نمي كني در حالي كه امام خميني اين مسائل را مي دانسته كه چنين حرفي زده است بهتر است آقاي خالد انصاري بهتر است بجاي اينكه از همه صحابه دفاع كني از بعضي از صحابه دفاع كني اين حرفها را اينجا نوشتم چون مي دانم در سايت سني نيوز مطالبم را بيان نكردي
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
درباره چگونگي ممانعت از دفن امام حسن عليه السلام در خانه پيامبر صلي الله عليه وآله به اين آدرس مراجعه كنيد
و همچنين درباره چگونگي تيراندازي به جنازه مبارك امام حسن عليه السلام در منابع شيعه و اهل سنت به آدرس ذيل رجوع شود
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
 
6   نام و نام خانوادگي:  aliadib     -   تاريخ:   29 ارديبهشت 92
فونتش خراب شده
جواب نظر:
باسلام 
دوست گرامي؛ با تشكر از تذكر شما، انشاءالله تصحيح مي شود.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)





مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | ارتباط با ما