![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 01 تير 1387 |
![]() |
|
گفتن «آمين» بعد از ولا الضالين چه اشكالي دارد؟ | ||
سؤال كننده : سيد رسول كاظمي پاسخ : پاسخ اجمالي : 1 . نماز از عبادات است و به اتفاق تمامي مذاهب اسلامي ، توقيفي است ؛ بنابراين اضافه كردن و يا كم كردن چيزي از آن با استناد به رواياتي ضعيف ، جايز نيست ؛ 2 . ائمه اهل بيت عليهم السلام ، به پيروان خود به منظور حفظ سنت جدشان دستور ترك آمين را دادهاند و اهل بيت عليهم السلام يكي از دو ثقلي هستند كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم ) پيروي و اطاعت بي قيد و شرط از آنها را بر همه مسلمين واجب كرده است ؛ (قال سألت أبا عبد الله (عليه السلام) أقول إذا فرغت من فاتحة الكتاب آمين ؟ قال لا .) تهذيب الأحكام ، ج2 ، ص74 ، شماره 44 . 3 . علما و بزرگان اهل سنت در جواز و يا عدم جواز گفتن آمين با يكديگر اختلاف دارند و حتي از هر كدام از ائمه اربعه اهل تسنن چندين قول در اين باره نقل شده است كه خود اين نشانگر عدم تماميت رواياتي است كه در باره آمين نقل شده است . 4 . اهل تسنن ، روايت صحيحي براي اثبات اين مطلب ندارند ؛ چرا كه بسياري از روايات به ابوهريره برميگردد و وي به اتفاق اهل سنت از مدلسين بوده و نيز عمر بن الخطاب او را دشمن خدا ، دشمن كتاب خدا و دزد ميداند (يا عدوّ الله وعدوّ كتابه، أسرقت مال الله؟! . تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 4 ص 356 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 8 ص 121) (لتتركن الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم ، أو لألحقنك بأرض دوس ! . سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 600 – 601) و همچنين امير المؤمنين عليه السلام او را دروغگوترين فرد در نقل حديث از پيامبر ميداند (ألا إن أكذب الناس ، أو قال : أكذب الاحياء ، على رسول الله صلى الله عليه وآله أبو هريرة الدوسي . شرح نهج البلاغه ، ابن أبي الحديد ، ج4 ، ص68 .) و يا اين روايات به سفيان ثوري بر ميگردد كه وي نيز از مدلسين مشهور كه تدليس وي نيز از نوع تدليس تسويه بوده كه از ديدگاه اهل تسنن بدترين نوع تدليس است . (قال الخطيب وكان الأعمش وسفيان الثوري يفعلون مثل هذا قال العلائي وبالجملة فهذا النوع أفحش أنواع التدليس مطلقا وشرها ؛ تدريب الراوي ، ج1 ، ص187 . ) . بقيه روايتها نيز همگي ضعيف السند هستند . پاسخ تفصيلي : آمين از ديدگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام از ديدگاه شيعه گفتن كلمه «آمين» بعد از «ولا الضالين» در نماز جايز نيست و مبطل نماز است . اين ديدگاه و نظر اكثر علماي شيعه است و حتي برخي از علما ادعاي اجماع كردهاند . مرحوم صاحب جواهر مينويسد : ( لا يجوز قول آمين في آخر الحمد ) عند المشهور بين الأصحاب القدماء والمتأخرين شهرة عظيمة كادت تكون إجماعا كما اعترف به في جامع المقاصد ، بل في المنتهى وعن كشف الالتباس نسبته إلى علمائنا مشعرين بدعوى الاجماع عليه ، بل في الغنية والتحرير والمحكي عن الانتصار والخلاف ونهاية الاحكام . جواهر الكلام ، الشيخ الجواهري ، ج 10 ، ص 2 . جايز نبودن گفتن آمين در آخر سوره حمد در بين علماي شيعه آنچنان شهرت دارد كه احساس مي شود اين عدم جواز اجماعي باشد همچنانكه نويسنده كتاب جامع المقاصد به آن اعتراف كرده است ؛ بلكه در كتاب المنتهي وكشف الالتباس وغنيه وتحرير وآنچه كه از انتصار وخلاف و نهايه الا حكام نقل شده است اجماع فقهاي شيعه بر عدم جواز گفتن آمين در پيان سوره حمد است. فقيه نامور شيعه مرحوم آيت الله خويي مينويسد : التاسع : تعمد قول «آمين» بعد تمام الفاتحة ، إماما كان أو مأموما أو منفردا ، أخفت بها ، أو جهر ، فإنه مبطل إذا قصد الجزئية ، أو لم يقصد به الدعاء . منهاج الصالحين ، السيد الخوئي ، ج 1 ، ص 193 . نهمين چيزي كه سبب باطل شدن نماز مي شود گفتن آمين در پايان سوره حمد است ؛ چه در نماز جماعت باشد ويا فرادا و گوينده آمين امام جماعت باشد ويا ماموم ، وچه آهسته ويا بلند گفته شود ، در هر صورت نماز را باطل مي كند اگر به قصد جزئي از اجزاي قرائت گفته شود نه به قصد دعا . دلايل بسياري علماي شيعه براي اثبات اين مطلب ارائه كردهاند كه دوستان عزيز ميتوانند براي آگاهي از همه آنها به كتابهاي مفصل فقهي همانند جواهر الأحكام مراجعه بفرمايند . و مرحوم صاحب وسائل در باب عدم جواز التأمين في آخر الحمد ... 6 روايت نقل ميكند كه ما به چند از آنها اشاره ميكنيم : عن محمد بن سنان عن ابن مسكان عن محمد الحلبي قال سألت أبا عبد الله (عليه السلام) أقول إذا فرغت من فاتحة الكتاب آمين ؟ قال لا . تهذيب الأحكام ، ج2 ، ص74 ، شماره 44 . محمد حلبي راوي حديث مي گويد : از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا پس از پايان يافتن سوره حمد آمين بگويم ؟ فرمود : نه . 1 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) ... وَ لَا تَقُولَنَّ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ قِرَاءَتِكَ آمِينَ فَإِنْ شِئْتَ قُلْتَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ... . علل الشرائع ، ج2 ، ص358 و وسائل الشيعة (آل البيت) ، ج 5 ص 464 . و هر گاه از خواندن حمد فارغ شدى، آمين مگو ولى اگر خواستى بگو: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ . آمين ، از ديدگاه علماي اهل سنت : اما علماي اهل سنت در اين باره اختلاف شديدي دارند ، بعضي گفتن آن را واجب ميدانند ، برخي ديگر مستحب ، برخي بلند گفتن و برخي ديگر آهسته خواندن را توصيه ميكنند . حتي در باره نظر هر يك از ائمه مذاهب اربعه نيز چند قول نقل شده است . كه به صورت مختصر اين اقوال را نقل و بعد به نقد ادله آنها مي پردازيم . نووي در المجموع مينويسد : واختلف أصحاب الشافعي ، فمنهم من قال : المسألة على قولين ، ومنهم من قال : إذا كانت الصفوف قليلة متقاربة يسمعون قول المأموم يستحب الإخفاء ، وإذا كانت الصفوف كثيرة ، ويخفى على كثير منهم قول الإمام يستحب لهم الجهر ليسمعوا من خلفهم . المجموع ، ج3 ، ص368 . طرفداران شافعي در گفتن آمين پس از خاتمه حمد اختلاف دارند ، برخي گفته اند : در اين مسأله دو نظر هست ، وبرخي گفته اند : اگر صف هاي نماز اندك و فشرده بود و نماز گزاران صداي يكديگر را بشنوند مستحب است كه آمين آهسته گفته شود ؛ ولي اگر صف ها زياد بود و صداي امام را نشنيدند مستحب است آمين را با صداي بلند بگويند تا صفوف دورتر بشنوند. و نيز مينويسد : وعن مالك روايتان : إحداهما مثل قول أبي حنيفة ... والثانية لا يقول فيها أصلاً . المجموع ، ج3 ، ص373، والمغني ، ابن قدامة ، ج1 ، ص490 . از مالك يكي ديگر از پيشوايان فقهي اهل سنت دو قول وجود دارد يكي همانند نظريه ابوحنيفه است كه مي گويد : امام پس از حمد بايد آمين بگويد ، ونقل دوم اين است كه آمين نبايد گفته شود. و شوكاني در نيل الأوطار مي نويسد : في مشروعية التأمين : قال الحافظ وهذا الأمر عند الجمهور للندب ، وحكى ابن بزيزة عن بعض أهل العلم وجوبه على المأموم عملاً بظاهر الأمر، وأوجبته الظاهرية على كل من يصلي ، والظاهر من الحديث الوجوب على المأموم فقط ، لكن لا مطلقاً بل مقدماً بأن يؤمن الإمام ، والإمام والمنفرد فمندوب فقط . نيل الأوطار ، ج2 ، ص232 ، باب التأمين والجهر به مع القراءة . در باره آمين گفتن ، حافظ مي گويد : جمهور از فقها آن را مستحب دانسته اند ، و ابن بزيزه از بعضي از علما آورده است كه وجوب آمين بر ماموم لازم است ؛ ولي ظاهريه بر همه نماز گزاران آن را واجب دانسته اند ؛ ولي از حديث واجب بودن بر ماموم فهميده مي شود به اين ترتيب كه اول امام بگويد ؛ ولي كسي كه فرادا نماز مي خواند بر او مستحب است. و سرخسي در المبسوط مينويسد : فأما آمين فالامام يقولها بعد الفراغ من الفاتحة الا على قول مالك رحمه الله وهو رواية الحسن عن أبي حنيفة رحمه الله تعالى لقوله صلى الله عليه وسلم إذا قال الامام ولا الضالين فقولوا آمين . المبسوط ، السرخسي ، ج 1 ، ص 32 . امام پس از فراغت از حمد بايد آمين بگويد ، مگر به فتواي مالك ، واين فتواي ابو حنيفه است كه امام بايد پس از حمد آمين بگويد ؛ زيرا رسول خدا فرموده است : هرگاه امام ولا الضالين را گفت شما بايد بگوييد : آمين . بررسي روايات مشروعيت گفتن آمين : اهل سنت براي مشروع جلوه دادن گفتن آمين ، بعد از ولا الضالين ، به برخي روايات متمسك شدهاند كه ما فقط رواياتي را كه در صحاح سته اهل سنت آمده است بررسي ميكنيم ، اين روايات را ميتوان به چند دسته تقسيم كرد : الف : رواياتي كه به ابوهريره ختم ميشود ؛ ب : رواياتي كه به ديگر راويان ختم ميشود . با تحقيق و بررسي با جرأت ميتوان ادعا كرد كه در ميان هر دو گروه هيچ روايت صحيح السندي در اين باره وجود ندارد . روايات ابوهريره :الف : رواياتي كه به ابو هريره ختم ميشود از اين قرار است : صحيح البخاري: 1 و 2 / 369 و370 كتاب الأذان، باب فضل التأمين، وباب جهر المأموم بالتأمين، صحيح مسلم: 2 / 17 و 18 كتاب الصلاة ، باب التسميع والتحميد والتأمين، سنن النسائي: 2 / 481 و 482 كتاب الصلاة ، باب الجهر بآمين ، وباب فضل الأمر بالتأمين خلف الإمام. و برخي ديگر از روايات كه در سنن ابن ماجه ، سنن أبي داود و جامع ترمذي آمده است . مناقشه در وثاقت ابو هريره : ممكن است سؤال شود كه چگونه ممكن است در وثاقت ابوهريره تشكيك كرد ؛ در حالي كه از وي روايات فراواني در كتابهاي روائي نقل شده است ؟ در جواب ميگوييم : كثرت روايت ، هيچ وقت دلالت بر وثاقت آن شخص نخواهد بود ؛ چرا كه راوي هر چه دروغگو تر باشد ، رواياتش نيز افزايش خواهد يافت و ابو هريره مصداق كامل و اتم اين مطلب است . ما به چند مورد از جرحهايي كه در باره ابوهريره در كتابهاي اهل سنت آمده ، اشاره ميكنيم و قضاوت را به عهده خوانندگان ميگذاريم . عمر ، ابوهريره را دشمن خدا ميداند : مورخين نقل كردهاند كه عمر بن خطاب در سال 21 هـ ابوهريره را به عنوان والي به بحرين فرستاد . به خليفه خبر دادند كه ابو هريره مال و ثروت هنگفتي جمع آوردي كرده است . خليفه در سال 23 وي را عزل و به مدينه فراخواند . وقتي كه ابو هريره آمد ، عمر به وي گفت : يا عدوّ الله وعدوّ كتابه، أسرقت مال الله؟! اي دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ! مال خدا را سرقت ميكني ؟ ابوهريره در جواب گفت : لم أسرق وإنّما هي عطايا الناس لي . دزدي نكردهام ، اينها هديههايي است كه مردم به من دادهاند ! تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 4 ص 356 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 8 ص 121 و الطبقات الظكبرى ، ابن سعد ، ج4 ، ص335 و... . در اين جا بايد از ابوهريره سؤال كرد كه آيا اگر شما والي و حاكم آن جا نبوديد ، بازهم از اين هديههاي به شما ميدادند ؟ چرا در آن سالهايي كه حاكم مسلمانان نبودي ، كسي به تو چنين هداياي نميداد . ابن عبد ربه در عقد الفريد مينويسد : ثم دعا أبا هريرة فقال له: هل علمت من حين أني استعملتك على البحرين، وأنت بلا نعلين، ثم بلغني أنك ابتعت أفراساً بألف دينار وستمائة دينار؟ قال: كانت لنا أفراس تناتجت ، وعطايا تلاحقت. قال: قد حسبت لك رزقك ومؤونتك وهذا فضل فأده. قال: ليس لك ذلك. قال بلى والله وأوجع ظهرك. ثم قام إليه بالدرة فضربه حتى أدماه . عقد الفريد ، ج1 ، ص13 ، باب ما يؤخذ السلطان من الحزم . پس از عزل وفراخواني ابو هريره ، عمر گفت : آيا مي داني وقتي كه تو را به ولايت بحرين منصوب كردم كفشي براي پوشيدن نداشتي و حالا به من خبر داده داند كه كه اسب هايي به قيمت هزارو ششصد دينار خريده اي؟ ابو هريره در پاسخ گفت : اسب هايي داشتم كه زادو ولد كردند وهدايائي بود كه مي رسيد ، عمر گفت : من آنچه را كه براي زندگي ات لازم و كافي بود تعيين كرده بودم پس آنچه مازاد بر مخارجت بوده بايد پس بدهي ، ابو هريره گفت : آنچه اضافه دارم مال تو نيست و تحويل نخواهم داد ، عمر گفت : سوگند به خدا تو را شلاق خواهم زد ، سپس بلند شد و با شلاق آنقدر بر وي زد تا بدنش را خونين كرد . ابن أبي الحديد شافعي در شرح خطبه 567 نهج البلاغه به نقل از استادش ابوجعفر اسكافي مينويسد : وأبو هريرة مدخول [اي في عقله دخل] عند شيوخنا غير مرضى الرواية ، ضربه عمر بالدرة ، وقال : قد أكثرت من الرواية وأحر بك أن تكون كاذبا على رسول الله صلى الله عليه ! شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص67. ابو هريره از نظر بزرگان علمي ما از نظر عقلي مشكل داشته و رواياتش مورد قبول نبود، عمر او را تازيانه زد ، و به وي گفت : تو زياد روايت نقل مي كني سزاوار است كه به تو گفته شود كه تو نسبت به رسول خدا دروغ مي گويي . آيا به روايت شخصي كه خليفه دوم اهل سنت ، وي را دشمن خدا ، دشمن كتاب خدا و دزد ميداند ، ميتوان اعتماد كرد ؟ عمر ، ابوهريره را تهديد به تبعيد ميكند : روايتهاي عجيب و غريب ابوهريره از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به حدي رسيد كه صداي عمر بن خطاب را نيز درآورد ؛ تا جايي كه او را تهديد كرد كه اگر از اين كارش دست نكشد ، او را تبعيد خواهد كرد . ذهبي ، عالم مشهور اهل سنت در ترجمه ابوهريره مينويسد : عن السائب بن يزيد : سمع عمر يقول لأبي هريرة : لتتركن الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم ، أو لألحقنك بأرض دوس ! . سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 600 – 601 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 10 ، ص 291 . سائب بن يزيد از عمر شنيد كه به ابوهريره مي گفت : يا نقل حديث از پيامبر را ترك كن و گر نه تو را به سرزمين دوس ( محل تولد ابوهريره) تبعيد مي كنم . اگر ابوهريره ، احاديثي كه نقل ميكرده است حقيقتاً از پيامبر اسلام شنيده بود ، چرا عمر وي را از اين كار منع و حتي او را تهديد به تبعيد ميكند ؟ آيا امكان دارد كه عمر ، صحابي رسول خدا را بدون هيچ گناهي ، تنبيه كند ؟ در روايت ديگري خود ابوهريره اعتراف ميكند: احاديثي كه الآن نقل ميكنم ، اگر در زمان عمر نقل ميكردم ، سرم را مي شكست : عن ابن عجلان : أن أبا هريرة كان يقول : إني لأحدث أحاديث ، لو تكلمت بها في زمن عمر ، لشج رأسي . سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 601 . امام علي (عليه السلام) ابوهريره را دروغگوترين فرد ميداند : ابن أبي الحديد شافعي به نقل از استادش ابوجعفر اسكافي مي نويسد : عن علي عليه السلام أنه قال : ألا إن أكذب الناس ، أو قال : أكذب الاحياء ، على رسول الله صلى الله عليه وآله أبو هريرة الدوسي . شرح نهج البلاغه ، ابن أبي الحديد ، ج4 ، ص68 . علي عليه السلام فرمود: آگاه باشيد كه دروغگوترين مردم و يا فرمود : دروغگو ترين فرد در بين ما بر رسول خدا صلي الله عليه وآله ابو هريره دوسي است . ابوهريره ، مدلس بوده است : يكي از مسائلي كه تمامي علماي رجال اهل سنت بر آن اتفاق نظر دارند ، اين است كه ابوهريره مدلس بوده است و سخني را كه از ديگران شنيده بوده ، به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نسبت ميداده است . ذهبي در ترجمه ابوهريره مينويسد : قال يزيد بن هارون : سمعت شعبة يقول : كان أبو هريرة يدلس . سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 608 و الكامل ، عبد الله بن عدي ، ج 1 ، ص 68 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 67 ، ص 359 و ... . ابن كثير دمشقي سلفي بعد از نقل اين سخن در نوع تدليس أبوهريره مينويسد : أي يروي ما سمعه من كعب وما سمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم ولا يميز هذا من هذا ، ذكره ابن عساكر . وكان شعبة يشير بهذا إلى حديثه « من أصبح جنبا فلا صيام له » فإنه لما حوقق عليه قال : أخبرنيه مخبر ولم أسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم . البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 8 ، ص 117 – 118 . آنچه مي شنيد نقل مي كرد چه از پيامبر ويا كعب ؛ ولي در نسبت سخن به صاحبش دقت نمي كرد وسخن شخص ديگر را به ديگري نسبت مي داد ( اين مطلي را ابن عساكر نوشته است). ولذا شعبه با توجه به همين سخن به اين حديث از وي اشاره مي كند كه گفت: هر كس صبح بيدار شود و احساس كند كه جنب شده است بر او روزه نيست و باطل است ، سپس ميگفت : اين حديث را از گوينده اي شنيدم ؛ ولي خودم از رسول خدا صلي الله عليه وآله نشنيده ام . ذهبي بعد از نقل اين روايت در توجيه تدليس ابوهريره ميگويد : قلت : تدليس الصحابة كثير ، ولا عيب فيه ؛ فإن تدليسهم عن صاحب أكبر منهم ؛ والصحابة كلهم عدول . سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 608 . صحابه فراوان تدليس ميكرده اند وهيچ عيبي ندارد، چون هر يك از آنان از صحابي بزرگتري اين روش را آموخته بودند ، واصحاب همه عادل هستند . اين سخن غير معقول و خلاف تحقيق است ؛ چرا كه ممكن است شخص حذف شده از كساني باشد كه خداوند آنها را در قرآنش اين گونه توصيف كرده است : وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ... التوبه / 101 . و از (ميان) اعراب باديهنشين كه اطراف شما هستند ، جمعى منافقند و از اهل مدينه (نيز) ، گروهى سخت به نفاق پاى بندند . تو آن ها را نمىشناسى ؛ ولى ما آن ها را مى شناسيم . يا از اشخاصي همچون وليد بن عقبه باشد كه خداوند در باره او مي فرمايد : يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ . الحجرات / 6 . اى كسانى كه ايمان آوردهايد ! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد ، درباره آن تحقيق كنيد ، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد! خطيب بغدادي در باره انواع تدليس ميگويد : والتدليس يشتمل على ثلاثة أحوال تقتضي ذم المدلس وتوهينه فأحدها ... والثالثة أن المدلس إنما لم يبين من بينه وبين من روى عنه لعلمه بأنه لو ذكره لم يكن مرضيا مقبولا عند أهل النقل فلذلك عدل عن ذكره ، وفيه أيضا أنه إنما لا يذكر من بينه وبين من دلس عنه طلبا لتوهيم علو الإسناد والأنفة من الرواية عمن حدثه وذلك خلاف موجب العدالة ومقتضى الديانة من التواضع في طلب العلم وترك الحمية في الإخبار بأخذ العلم عمن أخذه ، والمرسل المبين بريء من جميع ذلك » . الكفاية في علم الرواية ، ج3 ، ص287 ، شماره 1146 ، باب الكلام في التدليس و أحكامه . تدليس در روايت سه حالت دارد كه وجود هر يك از آن در مذمت شخص مدلس و بي ارزشي قدر ومنزلتش كافي است... سومين حالت تدليس اين است كه : شخص مدلس افرادي را كه بين او و كسي كه از وي نقل حديث مي كند ذكر نكند ؛ چون مي داند كه وجود چنين شخصي در سند سبب بي اعتمادي به آن حديث مي شود . يا اين كه عدم ذكر نام موجب شود تا شنونده توهم كند كه اين حديث از سند بلند بالائي بر خورداراست كه اين خود خلاف عدالت ودينداري راوي واهداف علم آموزي است. حكم تدليس ازديدگاه اهل سنت : خطيب بغدادي ، از علماي مشهور اهل سنت در باره حكم تدليس آورده است : سمعت الشافعي ، يقول : قال شعبة بن الحجاج : « التدليس أخو الكذب » شعبة بن حجاج مي گويد : تدليس ، برادر دروغ است . سمعت شعبة ، يقول : « التدليس في الحديث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب إلي من أن أدلس » از شعبه شنيدم كه ميگويد : تدليس در حديث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط كنم ، برايم بهتر است از اين كه تدليس كنم . سمعت المعافى ، يقول : سمعت شعبة ، يقول : « لأن أزني أحب إلي من أن أدلس . از شعبه شنيدم كه ميگفت : اگر من زنا كنم ، برايم بهتر از اين است كه تدليس كنم . سمعت أبا أسامة يقول : « خرب الله بيوت المدلسين ما هم عندي إلا كذابون » از أبا اسامه شنيدم كه ميگفت : خدا خانه مدليسن را خراب كند، آنها در نزد من دروغگو ياني نيستند . الكفاية في علم الرواية ، ج3 ، ص287 ، شماره 1137 تا 1141 . با اين حال چگونه ميتوان به روايات ابوهريره احتجاج كرد ؟ همين مسأله باعث شده است كه بسياري از بزرگان اهل سنت ، به تمامي روايات ابوهريره عمل نكنند ؛ چنانچه ابن كثير دمشقي سلفي در البداية والنهاية و ذهبي در سير اعلام النبلاء نوشتهاند : وقال شريك عن مغيرة عن إبراهيم . قال : كان أصحابنا يدعون من حديث أبي هريرة ، وروى الأعمش عن إبراهيم . قال : ما كانوا يأخذون بكل حديث أبي هريرة ، وقال الثوري عن منصور عن إبراهيم قال : كانوا يرون في أحاديث أبي هريرة شيئا ، وما كانوا يأخذون بكل حديث أبي هريرة ، إلا ما كان من حديث صفة جنة أو نار ، أو حث على عمل صالح ، أو نهي عن شر جاء القرآن به . البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 8 ، ص 118 و سير اعلام النبلاء ، ج 2 ، ص608 و تاريخ مدينة دمشق ، ج67 ، ص360 . شريك از مغيره و او از ابراهيم نقل مي كند كه مي گفت : اصحاب ما روايات ابو هريره را رها ميكردند و نقل نمي كردند . و اعمش از ابراهيم نقل مي كند كه مي گفت : اصحاب ما همه احاديث ابوهريره را نقل نميكردند ، و همو نيز ميگويد : در احاديث ابوهريره دوستان ما چيزهايي ميديدند كه مخالف بود ، و همه احاديث وي را قابل نقل نمي دانستند ؛ مگر رواياتي كه در توصيف بهشت و جهنم بود ، يا بر عمل نيك و شايسته ترغيب مي كرد ، و يا از اعمال بد نهي ميكرد كه قرآن نيز از آن نهي كرده باشد . رواياتي كه از ديگران نقل شده است : روايات سنن ابن ماجه : اين روايات در سنن ابن ماجه ، كتاب الصلاه والسنة ، باب الجهر بالآمين آمده است . روايت اول : 903 ، حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِى شَيْبَةَ حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِى لَيْلَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ عَنْ حُجَيَّةَ بْنِ عَدِىٍّ عَنْ عَلِىٍّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، إِذَا قَالَ (وَلاَ الضَّالِّينَ) قَالَ « آمِينَ ». حجيه بن عدي از علي عليه السلام نقل مي كند ، از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه پس از «ولا الضالين» مي فرمود : آمين . بشار عواد در شرح سنن ابن ماجه در باره اين روايت مي گويد : إسناده ضعيف لضعف حميد بن عبدالرحمن بن أبي ليلى فإنّه كان سيّئ الحفظ جداً . شرح سنن ابن ماجة، بشّار عواد معروف ، ج2 ، ص 136 . سند اين حديث به جهت حميدبن عبد الرحمن بن ابي ليلي ضعيف است ؛ چون وي از حافظه خوبي برخوردار نبود . عبد الله بن عدي در باره عبد الرحمن بن أبي ليلي ميگويد : وهذا كله يؤتي عن ابن أبي ليلى من سوء حفظه كما قال شعبة : ما رأيت أسوأ حفظا من بن أبي ليلى . الكامل ، عبد الله بن عدي ، ج6 ، ص188 . تمام اين روايات از طريق ابن ابي ليلي است كه قدرت حفظ ونگهداري اش خوب نبود ، همان گونه كه شعبه در باره وي گفته است : بدتر از ابن ابي ليلي از نظر حافظه كسي را نديدم . و دار قطني بعد از نقل روايتي از وي مينويسد : والاضطراب في هذا من بن أبي ليلى لأنه كان سئ الحفظ والمشهور عنه حديث حجية بن عدي قال شعبة ما رأيت أسوأ حفظا من بن أبي ليلى ثنا بن صاعد قال ثنا عمرو بن علي سمعت أبا داود يقول سمعت شعبة يقول ما رأيت أسوأ حفظا من بن أبي ليلى . علل الدار قطني ، ص186 . اضطراب در اين حديث از جهت ابن ابي ليلي است چرا كه وي بد حافظه بود . روايت دوم : 904 ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الصَّبَّاحِ وَعَمَّارُ بْنُ خَالِدٍ الْوَاسِطِىُّ قَالاَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ وَائِلٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِىِّ ،صلى الله عليه وسلم، فَلَمَّا قَالَ (وَلاَ الضَّالِّينَ ). قَالَ « آمِينَ ». فَسَمِعْنَاهَا مِنْهُ . جبار بن وائل از پدرش نقل مي كند: با پيامبر نماز مي گزاردم ، وقتي كه رسيد به ولا الضالين، آمين گفت . بشار عوّاد بعد از نقل اين حديث در شرح سنن ابن ماجه ميگويد : إسناده ضعيف لانقطاعه ، عبدالجبار بن وائل بن حجر لم يسمع من أبيه . شرح سنن ابن ماجة ، بشّار عوّاد معروف ، ج2 ، ص137 . سند حديث ضعيف است چون اولا: منقطع است وثانيا: عبد الجبار از پدرش حديث نشنيده و شنيدن از وي ثابت نيست. همان گونه كه در ذيل در سخن مزي آمده است . مزي در تهذيب الكمال ، در ترجمه وي مينويسد : وقال عباس الدوري ، عن يحيى بن معين : ثبت ، ولم يسمع من أبيه شيئاً . تهذيب الكمال ، ج16 ، ص394 . و نيز محمد بن اسماعيل بخاري مينويسد : قال لي ابن حجر وولد عبد الجبار بعد موت أبيه بستة أشهر . التاريخ الكبير ، ج1 ، ص69 . عبد الجبار شش ماه پس از مرگ پدرش به دنيا آمده است. و ابن حبان در المجروحين ميگويد : وأما عبد الجبار بن وائل فإنه ولد بعد موت أبيه بستة أشهر ، مات وائل بن حجر وأم عبد الجبار حامل به ، وهذا ضرب من المنقطع الذي لا تقوم به الحجة ، وقد وهم فطر بن خليفة حيث قال : على أبى إسحاق عن عبد الجبار بن وائل قال : سمعت أبي . المجروحين ، ابن حبان ، ج2 ، ص273 . عبد الجبار بن وائل شش ماه بعد از مرگ پدرش به دنيا آمد ؛ چون مادرش حامله بود كه پدرش مرد، پس درحديث نقل كردن وي از پدرش نوعي اقطاع وجود دارد كه بي ارزش مي شود. بنابراين ، تمامي روايات ابن ماجه ؛ چه از أبي هريره نقل شده باشد و يا غير او ضعيف هستند و ارزشي براي استدلال ندارند روايات سنن أبي داود : أبي داود ، اين روايت را در كتاب الصلاة ، باب التأمين خلف الإمام ، در جلد اول از سنن آورده است : روايت اول : 933 ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ أَخْبَرَنَا سُفْيَانُ عَنْ سَلَمَةَ عَنْ حُجْرٍ أَبِى الْعَنْبَسِ الْحَضْرَمِىِّ عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، إِذَا قَرَأَ ( وَلاَ الضَّالِّينَ) قَالَ « آمِينَ ». وَرَفَعَ بِهَا صَوْتَهُ. رسول خدا صلي الله عليه وآله هرگاه به ولا الضالين مي رسيد با صداي بلند آمين ميگفت. سفيان ثوري ، مدلس بوده است : در سند اين روايت سفيان ثوري است كه وي مدلس بوده است و تدليس وي از نوع تدليس «تسويه» بوده است . در تعريف اين نوع از تدليس گفتهاند : ربّما يسقط ... أو اسقط غيره ضعيفاً أو صغيراً تحسيناً للحديث . تدريب الراوي ، باب النوع الثاني : المدلس وهو قسمان ، ج1 ، ص186 . گاهي چيزي از حديث كم مي كرد يا ديگري چنين مي كرد ، به اين جهت كه يا آن شخص ضعيف يا كوچك بوده است . ابن قطان در باره اين نوع تدليس ميگويد : وهو شرّ أقسامه . تدريب الراوي ، ج1 ، ص187 . اين بدترين نوع تدليس است . سيوطي در ادامه مينويسد : قال الخطيب وكان الأعمش وسفيان الثوري يفعلون مثل هذا قال العلائي وبالجملة فهذا النوع أفحش أنواع التدليس مطلقا وشرها قال العراقي وهو قادح فيمن تعمد فعله وقال شيخ الإسلام لا شك أنه جرح وإن وصف به الثوري والأعمش فلا اعتذار أنهما لا يفعلانه إلا في حق من يكون ثقة عندهما ضعيفا عند غيرهما . خطيب بغدادي مي گويد : اعمش و سفيان ثوري اين كار را انجام ميدادهاند . علائي گفته : سخن آخر اين كه اين نوع از تدليس ، زشتترين و بدترين نوع آن است . عراقي گفته است : هر كسي كه اين كار را عمداً انجام دهد ، به روايتش ضرر ميزند و روايتش مورد اعتماد نيست . شيخ الاسلام [ابن حجر عسقلاني] گفته است : شكي نيست كه تدليس تسويه موجب جرح است و اگر سفيان ثوري و يا اعمش كه مبتلا به اين نوع تدليس هستند ، اين عذر آنها از آنها پذيرفته نمي شود كه كسي بگويد آن دو اين نوع تدليس را در مورد كسي به كار ميبردهاند كه نزد خودشان ثقه بودهاند ؛ ولي نزد غير آنها ضعيف بودهاند . و سخاوي در فتح المغيث مينويسد: قال ابنت الصلاح تبعا للخطيب وغيره عن فريق من المحدثين والفقهاء حتى بعض من احتج بالمرسل محتجين لذلك بأن التدليس نفسه جرح لما فيه من التهمة والغش حيث عدل عن الكشف إلى الإحتمال وكذا التشيع بما لم يعط حيث يوهم السماع لما لم يسمعه والعلو وهو عنده بنزول الذي قال إبن دقيق العيد أنه أكثر قصد المتأخرين به . السخاوي ، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ) ، فتح المغيث شرح ألفية الحديث ، ج 1 ص 184 ، ناشر : دار الكتب العلمية - لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1403هـ . ابن صلاح به تبع خطيب بغدادي و به پيروي از عدهاي از فقهاء و محدثين حتي آنهايي كه حديث مرسل را قبول دارند و به آن احتجاج ميكنند ، ميگويد : تدليس به خودي خود جرح و عيب است ؛ زيرا در آن تهمت پوشاندن حق وجود دارد . از آنجايي كه ما به راحتي ميتوانستيم بفهميم كه اين فردي كه اين آقاي مدلس از او روايت نقل ميكند ثقه است يا ضعيف يا اين كه او ميتوانسته روايت بشنود يا خير ؛ اما اين مدلس با اين كارش ما را از مرحله كشف اين مطلب به احتمال اين كه اين آقا شايد از او شنيده باشد شايد فردي كه نامش ذكر شده ثقه باشد و يا شايد هم ضعيف باشد ميكشاند و اين توهم ايجاد مي شود كه شايد او از اين راوي حديث شنيده باشد ... . حتي طبق اصول مالك بن أنس روايت مدلس مطلقاً حجت نيست . سخاوي در فتح المغيث مينويسد : وممن حكى هذا القول القاضي عبد الوهاب في الملخص فقال التدليس جرح فمن ثبت تدليسه لا يقبل حديثه مطلقا قال وهو الظاهر على أصول مالك . فتح المغيث شرح الفية الحديث ، باب التدليس ، ج1 ، ص203 . تدليس ، اگر ثابت شود كه كسي آن را انجام داده است ، عيب است و هيچ وجه روايت وي پذيرفته نميشود . قاضي عبد الوهاب گفته است : اين مطلب با مبناي مالك بن أنس موافق است . و همان طور كه در باره ابوهريره آورديم ، طبق نظر خود علماي اهل سنت ، تدليس برادر دروغ و بدتر از زنا و ... است . با اين حال ، چگونه ميتوان به روايتهاي سفيان ثوري اعتماد كرد ؟ آيا روايت يك مدلس ميتواند مبناي استنباط فقهي قرار گيرد ؟ سفيان ثوري ، از ديوانهها روايت نقل ميكرده : ذهبي ، رجالي مشهور اهل سنت در باره سفيان ثوري مينويسد : شبابة ، عن شعبة ، قال : إذا حدثكم سفيان عن رجل لا تعرفونه فلا تقبلوا منه ، فإنما يحدثكم عن مثل أبى شعيب المجنون . ميزان الاعتدال ، ترجمه الصلت بن دينار ، ج2 ، ص371 ، ص3906 . شبابه از شعبه نقل ميكند كه وي گفت : زماني كه سفيان از مردي براي شما حديث نقل كرد كه او را نميشناختيد ، از او قبول نكنيد ؛ زيرا او از افرادي مثل أبي شعيب ديوانه روايت نقل ميكند . سفيان از دشمنان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) روايت نقل مي كند: سفيان ثوري از كساني همچون خالد بن سلمة بن العاص ، روايت نقل كرده است كه به نقل ابن عائشه ، اين شخص شعرهايي از بني مروان را كه در هجو رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بود ميخوانده است . رك : تهذيب التهذيب ، ج11 ، ص157 ، ترجمه سفيان الثوري ، شماره2407 . ابن حجر عسقلاني در باره خالد بن سلمة ميگويد : وذكر ابن عائشة انه كان ينشد بني مروان الاشعار التى هجى بها المصطفى صلى الله عليه وسلم . تهذيب التهذيب ، ترجمه خالد بن سلمة ، ج3 ، ص83 ، شماره 181 . از كجا معلوم كه شخص حذف شده در روايات سفيان ثوري ، چنين افرادي نباشد و ايشان به خاطر صحيح جلوه دادن روايت ، نام وي را حذف كرده باشد ؟! روايت دوم : 934 ، حَدَّثَنَا مَخْلَدُ بْنُ خَالِدٍ الشَّعِيرِىُّ حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَيْرٍ حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ صَالِحٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ عَنْ حُجْرِ بْنِ عَنْبَسٍ عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ أَنَّهُ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، فَجَهَرَ بِآمِينَ وَسَلَّمَ عَنْ يَمِينِهِ وَعَنْ شِمَالِهِ حَتَّى رَأَيْتُ بَيَاضَ خَدِّهِ . وائل بن حجر پشت سر رسول خدا صلي الله عليه وآله نماز مي خواند وي مي گويد : آمين را با صداي بلند گفت ، در هنگام سلام نماز به سمت راست وچپ اشاره و نگاه كرد ؛ به گونهاي كه سفيدي صورتش را مشاهده كردم . در سند اين روايت ، علي بن صالح (العلاء بن صالح) وجود دارد كه علماي اهل سنت در وثاقت وي اختلاف دارند . ابن حجر عسقلاني در ترجمه او مي نويسد : وقال ابن معين أيضا وأبو حاتم لا بأس به وقال ابن المديني روى أحاديث مناكير ... وقال البخاري لا يتابع . تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج8 ، ص164 . ابن معين وابوحاتم گفته اند : ايرادي در وي نيست ؛ ولي ابن مديني مي گويد : احاديث غير قابل قبولي نقل كرده است ، و بخاري گفته است : روايات وي قابل پيروي نيست . روايت سوم : 938 ، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ رَاهَوَيْهِ أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ عَنْ سُفْيَانَ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ أَبِى عُثْمَانَ عَنْ بِلاَلٍ أَنَّهُ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لاَ تَسْبِقْنِى « بِآمِينَ ». در سند اين روايت عاصم الأحول وجود دارد كه ابن حجر در باره وي مينويسد : كان يحيى بن سعيد قليل الميل إليه وقال ابن إدريس رأيته أتى السوق فقال اضربوا هذا أقيموا هذا فلا أروي عنه شيئا وتركه وهيب لأنه أنكر بعض سيرته . تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 5 ، ص39 . ضمن اين كه الباني بعد از نقل روايت ميگويد : ضعيف . صحيح و ضعيف سنن أبي داود ، شماره 937 . روايات سنن ترمذي : ترمذي اين روايت را در كتاب الصلاة ، باب ماجاء في التأمين آورده است . روايت اول : 249 ، حَدَّثَنَا بُنْدَارٌ مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِىٍّ قَالاَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ عَنْ حُجْرِ بْنِ عَنْبَسٍ عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِىَّ ،صلى الله عليه وسلم، قَرَأَ (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ) فَقَالَ « آمِينَ ». وَمَدَّ بِهَا صَوْتَهُ. وائل بن حجر مي گويد : هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در نماز به ولا الضالين مي رسيد، مي گفت : آمين و صدايش را مي كشيد . روايت دوم : 250 ، قَالَ أَبُو عِيسَى حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَبَانَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَيْرٍ حَدَّثَنَا الْعَلاَءُ بْنُ صَالِحٍ الأَسَدِىُّ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ عَنْ حُجْرِ بْنِ عَنْبَسٍ عَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ عَنِ النَّبِىِّ ،صلى الله عليه وسلم، نَحْوَ حَدِيثِ سُفْيَانَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ. در سند اين دو روايت سفيان وجود دارد كه وضعيت وي را پيش از اين روشن كرديم . نتيجه بحث : اولاً : نماز از عبادات است و به اتفاق تمامي مذاهب اسلامي ، توقيفي است ؛ بنابراين اضافه كردن و يا كم كردن چيزي از آن با استناد به اين روايات ضعيف جايز نيست . ثانياً : ائمه اهل بيت عليهم السلام ، به پيروان خود به جهت حفظ سنت جدشان دستور ترك آمين را دادهاند و اهل بيت عليهم السلام يكي از دو ثقلي هستند كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم ) پيروي و اطاعت بي قيد و شرط از آنها را بر همه مسلمين واجب كرده است . ثالثاً : علما و بزرگان اهل سنت در جواز و يا عدم جواز گفتن آمين با يكديگر اختلاف دارند و اين نشانگر عدم تماميت رواياتي است كه در باره آمين نقل شده است ؛ چنانچه پيش از اين اشاره شد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: حسن باريکاني -
تاريخ: 06 تير 87
با سلام وآرزوي توفيق . برنامه المستقله را با حضور آيت الله قزويني ديدم اي سيد واقعا همچون شير عرصه ولايت به ميدان آمديد چرا كه شغالان اين چند ساله المستقله همگي به لانه ها خزيدند. سيد عزيز ديديد كه اين هاشمي كه دايما دم از دموكراسي ميزند چگونه كم آورد و برنامه را قطع كرد.اينها تا ما از همه عقايدمان دست نكشيم راضي نمي شوند بنا بر اين وحدت چه معنايي دارد؟ اينها آن دو را معصوم ميدانندو تحمل كوچكترين انتقادي را ندارند آن وقت يك جوجه شيعه مي آيد عصمت ايمه را انكار ميكندوالله بايد خون گريست.اينها هرچه به ضررشان باشد را كذب وضعيف معرفي مي كنند. فقط ميخواستم از شما تشكر كنم كه يك تنه علمدار دفاع از اهل بيت مظلوم هستيد خدا انشالله شما را در دنيا و آخرت وجيه قرار دهد وبا آبائ طاهرينتان محشور گرداند.راستي كه بحث با اين اهل تسنن تهي مغز ومتعصب بسيار سخت است.التماس دعا در اين عالم و شفاعت در آن عالم . |
2 |
نام و نام خانوادگي: احمد -
تاريخ: 06 تير 87
اقاي سيد با احترام و كمال تقدير از شما خواهان يك طلب هستم كه با حسن حسيني از بحرين مناظره اي بكنيد كه اين شخص واقعا توانسته خيلي شبهات به تشيع وارد كند ضمن مناظرههاي خود در كانال مستقله خواهان جواب به ايشان و ب بطلان ادعاي خود در قبيله قضيه مظلوميت فاطمه زهرا كه در بحار الانوار نوشته كه اهل بيت خانهي انها در نداشت و سقف نداشت بس جكونه مي شود كه فاطمه ضلع ان به وسسيله در مكسور شود وايا ان حديثها صحت دارد يا نه خواهان جواب به اين شبهت قوي ووي يزيد مسوول در قتل حسين مي دارد بس جواب شما به اين شخص جيست با كمال تشكر |
3 |
نام و نام خانوادگي: يزدان -
تاريخ: 09 تير 87
واقعا اهل سنت يك روايت قوي هم در اثبات آمين گفتن ندارند و همه آمين مي گويند؟! چه عقلي و چه درايتي و چه اجتهادي!!! نكند با همين اجتهاد نيز خليفه انتخاب كردند؟!!! |
4 |
نام و نام خانوادگي: هم وطن -
تاريخ: 16 تير 87
87 با سلام ودرودي قلبي اميد قلبي من اين است كه اين چند دست نوشته بتواندآغاز راهي باشد براي رفع سوتفاهمات البته از آن جهت كه مي دانم وقت شما بسيار كم وحرف براي نوشتن بسيار زياد است من بي مقدمه وارد اصل مطلب مي شوم پس از جريان انفجار شيراز وشهادت جمعي از هم وطنان شيرازي بر اثر اين انفجار بسيار مشكوك ، بي هيچ دليل ومدركي قانوني برخورد بسيار تندي عليه جامعه بهائي اغاز شده وهنوز نيز در جريان است. دستگيريها وزندان كردن نفوس بهائي موضوع تازه اي نيست واز ابتداي انقلاب اسلامي تا به امروز ادامه داشته است ودر همه اين باز داشتها فقط اتهام مطرح بوده وحتي يك بار نيز سند ومدركي ارائه نشده از باز داشت واعدام هاي سالهاي اول انقلاب يك موضع مشترك بوده وان نيز تهمت كاملا بي اساس جاسوسي بوده است. جالب اينجاست كه در قبال اين اعدام ها هيچ سندي به جامعه بين المللي ارائه نگرديده است، بالاخره پس ازچند سال وبعد ازاينكه كمي از ابر سياه سوتفاهمات بر طرف گرديد از تعداد باز داشتها كاسته شد ولي هرگز متوقف نگرديد اما در اين چند هفته اخير ناگهان سياست تغيير كرده به بهانه هاي ديگر به دستگيري نفوس بهائي اقدام شده است اگر براي اين دستگيريها سند ومدركي در دست است چرا ارائه نمي دهند ؟ قبل از انقلاب بهائيان به بي بند وباري واسلام ستيزي متهم مي شدند وپس از انقلاب به جاسوسي و....هم اكنون نيز به بمب گذاري براستي كدام تهمت است كه به بهائيان وارد نشده وكدام سند در مقابل اين تهمتها ارائه شده است ؟ آيا اين حق من بهائي ايراني نيست كه بدانم دليل اين حركات چيست ؟اگر مدرك ودليلي است آيا نبايد ارائه گردد تا من وديگر ايرانيان بدانند دليل اين بي عدالتي هاچيست ؟ براستي اگر به بهانه اي وبدون مدرك قانوني دويست نفر ازبهائيان اعدام شدند ايا انان كه خون دويست نفر ازبهائيان به نا حق ريختند آيا در عالم بعد در قبال اين خونها نبايد پاسخگو باشند ؟ اگرمسئولين محترم اين مرز وبوم ادعاي دفاع از مظلومان را دارند نبايد دفاعي قانوني از مظلوميت بيش از دويست نفر از بهائيان اعدام شده ونيز مظلوميت خانواده هاي ايشان را به عهده بگيرند ؟وبه گونه اي مانع تكرار اين بي عدالتي ها در يك كشور اسلامي بشوند . در كجاي تاريخ مملواز رحمت ديانت مقدس اسلام اين نمونه ظلم وبي عدالتي وازهمه بدتر بي توجهي مسئولين نسبت به اين بي عدالتي ها سابقه داشته است ؟ جاي تاسف است در كشوري كه ادعاي حكومت حضرت علي (ع)را دارد جامعه بهائي ايران بي هيچ سند ومدركي بيشترين ظلم وبي عدالتي را تحمل كرده ومي كند وجالبتر اينكه جامعه بهائي به جاي مقابله تنها به تظلم روي اورده ومي اورد ولي هيچ مسئولي پاسخي نمي دهد ودر اين نامه نگاري ها كاملا بي تفاوت پاسخ ميدهند: اين موضوع به ما ارتباطي ندارد !!! ومراجعي كه ارتباط مستقيم با اين موضوع دارند كوچكترين پاسخ واعتنائي نمي كنند براستي در اين كشور چه كسي فرياد رس است ؟ مطلب زير رادر ايرنا مشاهده كردم كه (حميدرضا ترقي" روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار سياسي ايرنا، با اشاره به دستگيري تعدادي از اعضاي گروهک ضاله بهائيت به اتهام دست داشتن در اقدام تروريستي انفجار شيراز و همکاري امنيتي با آمريکا در اين زمينه گفت: تا وقتي که بهائيان به مقابله با نظام برنخواسته بودند، مردم نيز با آنان همزيستي مسالمت آميز داشتند. وي تاکيد کرد: ملت ايران از مسوولان امنيتي و قضايي، مي خواهد که با اين فرقه که عليه مردم و نظام به اقدامات امنيتي و تروريستي روي آورده اند، همانند ساير گروههاي ضد انقلاب همچون منافقين برخورد کند) واما سوال من اين است كه : براستي كدام تهمت به بهائيان وارد نشده وكدام سند در مقابل اين تهمت ها ارائه شده است ؟ براي من جالب است كه از ابتداي انقلاب تا به حال(بدون اشاره به دفاع هر ساله اكثر دول عالم ونيز مجامع وسازمان هاي حقوق بشر از بهائيان ) فقط به اين بهانه كه امريكا از بهائيان دفاع مي كند بيش از دويست نفر بهائي را به اعدام محكوم كردند . تهمت زدن كار ساده اي است مهم اثبات اتهام است هر چند روزي به منزل بهائيان هجوم مي برند كليه كتب وبرگه ها وحتي رايانه را باخود مي برند پس چه شد كه بعد از نزديك سي سال هيچ مدرك وسند به دست نيامد ،ايا وقت ان نشده رفتاري اسلامي داشته باشند ؟ ايا نبايد در عالم بعد پاسخ اين همه خون بي گناه را بدهند ؟چرا از عالم بعد هراسي ندارند و به جاي نفرت وتهمت زدن راه گفتمان را انتخاب نمي كنند ؟ چرا پاسخ ارسالي جامعه بهائي به اين اتهامات را هيچ روزنامه اي چاپ نمي كند ؟اگر لازم بود بفر مائيد تا پاسخ كامل اين تهمتها را براي درج دران روزنامه ارسال كنم شخص من از تحصيل وكاردلخواه در كشورم محروم شده ام به باز داشت اطلاعات ودوران سخت زندان محكوم شده ام شاهد مصادره اموال واعدام عزيزانم بوده ام با چشم خود شاهد تخريب گلستانهاي (محل خاكسپاري بهائيان )اكثر شهرهاي كشورم بوده ام ولي فقط مسئولين اين جمله را گفته اند كه :بهائيان مظلوم نمائي ميكنند!!!! اگر اين وسعت بي عدالتي مظلوم نمائي است پس سياهي ظلم كدام است ؟ چه كسي جوابگوو چه كسي فرياد رس است ؟؟؟؟ يکشنبه مورخ7/11/1386 ساعت 9 شب زنگ در خانه ي آقاي بهرامي از بهائيان آباده توسط دو نفر زده مي شود. بعد از2،3 دقيقه آن افراد در را با لگد مي کوبند اما چون پشت در بسته شده بوده، ايشان موفق نمي شوند که به داخل خانه بيايند. ناگهان دو دختر چند نفر را که صورتشان را با چفيه پوشانده بودند روي پشت بام مي بينند و اعتراض مي کنند که در جواب اعتراض با سلام ودرود بر شما هم وطن گرامي ومحترم چفيه پوشان مي گويند:" بريد تو! خفه شين!" دخترها ناگهان مي بينند که ديوار بسيار بلند خانه فرو مي ريزد و لودري در حال تخريب آن است. همزمان10، 15 نفر با اسلحه وارد منزل مي شوند. دخترها که وحشت زده شده بودند، فرياد زنان و گريان به سمت در خروجي خانه فرار مي کنند.. ماموران مسلح حدود ساعت 9:45، بعد از تخريب ديوار خانه و بازرسي خانه و گشتن تمامي کمدهاي خانه، سريع محل را ترک مي کنند فرداي اين اتفاق، نامه اي در منزل آقاي بهرامي انداخته مي شود که مضمون آن چنين است: بهرامي بهايي، عاشقان امام حسين، ميخواهند وجود تو را از آباده پاک کنند، تا دو هفته براي تخليه ي منزل فرصت داري در غير اين صورت خانه ات با خاک يکسان خواهد شد، واين در حالي است كه در اكثر شهرهاي ايران تعدادي از بهائيان باز داشت شده ،جوانان بهائي از تحصيل در دانشگاه محروم مي شوند و گلستانها(محل خاكسپاري بهائيان ) شهرهاي يزد ونجف اباد ويران وحتي درختان سبز را از ريشه كشيده مي شود . خبر ديگر اينكه :ويلاشهر شهركي است كوچك در 30 كيلومتري غرب اصفهان و در كنار شهر قديمي نجف آباد. در منطقه ي ويلاشهر و نجف آباد در حدود 300 خانواده ي بهائي زندگي مي كنند. بعد از انقلاب اسلامي، از طرف ارگان هاي دولتي، زميني كه بهائيان منطقه ساليان دراز اموات خود را در آنجا دفن ميكردند و متعلّق به جامعه ي بهائيبود، به زور غصب شد و قبرها را خراب كردند و اجساد را با لدر از زير خاك درآورده و به نقطه ي نامعلومي بردند. جامعه ي بهائي براي ساليان دراز مجبور گرديد كه اموات خود را در مكاني بسيار دورتر به خاك بسپارد. در حدود 14 سال پيش در نتيجه ي درخواست هاي زياد از طرف اين جامعه، از طرف دولت زميني به جامعه ي بهائي اين منطقه واگذار گرديد و تا سال 1386 بيشتر از 100 نفر در اين مكان به خاك سپرده شده بودند، اما مجدّداً در سال 1386 اين مكان، شبانه و بوسيله ي مأموران دولتي و با ماشين هاي سنگين به كلّي تخريب گرديد. (فيلم هاي مستند تخريب اين مكان موجود است) به هر حال، از طرف اداره ي اطّلاعات به جامعه ي بهائي شفاهاً – و نه كتباً كه سندي از خود بر جاي گذارند - گفته شد كه ديگر حق ندارد در اين مكان كسي را به خاك بسپارد و عجيب تر اينكه زميني هم معين نگرديد تا بهائيان منطقه اموات خود را در آنجا به خاك بسپارند. به ناچار در دو سه ماه گذشته كساني كه وفات نموده اند در همين مكان دفن گرديدند. بعد از همه ي اين "عدالت پروري" ها كه در يكي دو سال گذشته شدّت هم يافته است، در روز شنبه 4 خرداد ماه 1387 دو نفر از مسئولين جامعه ي بهائي ويلاشهر به نام هايهوشمند طالبي و مهران زيني به همراه يكي ديگر از اعضاي اين جامعه با نام فرهاد فردوسيان به جرم به خاك سپردن اموات در مكاني كه 15 سال است به خاك سپرده مي شدند، توسّط پليس اطّلاعات بازداشت شده و بدون محاكمه در دادگاه به زندان شهر اصفهان منتقل گرديده و وضعيت شان هم اكنون نامعلوم است. در عوض رسانه هاي ايران راحت وازادند تا هر تهمتي را به جامعه بهائي بزنند وبنويسند كه بهائيان دست نشانده انگليس وجاسوس اسرائيل هستند و.....ودر مقابل سايتهاي بهائي كه به اين تهمت ها پاسخ مي دهند به سرعت فيلتر مي شوند تا رسانه ها راحت بتوانند در دادگاه يك جانبه خويش پيروزي خود را جشن بگيرند !!!! براستي ايا اين مطالب اخبار ايران نيستند كه اكثر ايرانيان از ان بي خبرند ؟ در پايان لازم است ذكر شود جامعه ي بهائيان ايران بزرگترين اقليّت ديني در ايران است امّا هيچگاه از حقوق مدني و شهروندي رسمي برخوردار نبوده است. و علي رغم اينكه بهائيان ابداً در درگيري ها و مسائل سياسي داخل نشده و نهايت احترام را هم نه تنها به مقدّسات اسلامي بلكه نسبت به ساير اديان دارند، اما بعد از انقلاب اسلامي بيش از 200 نفر از اعضاي اين جامعه فقط به خاطر اعتقادشان تيرباران و حلق اويز گشتند؛ بسياري ساليان دراز در زندان ها به سر برده و مي برند؛ هيچ كدام از جوانانش حق ورود به دانشگاه و داشتن تحصيلات عالي را ندارند؛ اطقال، جوانان و نوجوانانش در مدارس با تحقير و آزار و بعضاً ضرب و شتم روبرو هستند؛ همه ي اعضايش از حق استخدام در مشاغل دولتي و يا داشتن بعضي مشاغل آزاد ممنوع هستند؛ تمامي اماكن مقدّسه شان ظالمانه تخريب و زمين هايش به زور غصب گرديد؛ اموال و دارائي هاي بي شماري از اين جامعه و اعضايش به حكم شرع، غارت شد و ... آري با وجود همه ي اين ستم ها و مظالمي كه بعضاً در هيچ كجاي اين كره ي خاكي نمونه ندارد، اما جامعه ي بهائيان ايران در درجه ي اوّل يك هدف و يك آرمان متعالي دارد و تا پاي جان در راهش ايستاده است و آن اينكه با تمام توان و نيرو مصمّم است كه براي احياي ايران، بدون تمايلات سياسي، در كنار ديگر هم وطنان عزيز روشن ضمير، آنچه را كه مي تواند انجام دهد تا ايران ، زنده شود؛ تا ايران ، آباد گردد؛ تا ايران روشن شود و عميقاً به اين مطلب اعتقاد دارد كه "نشر افكار عاليه، قوّه ي محرّكه در شريان امكان، بلكه جان ِ جهان است" متاسفانه مسئولين نظام اسلامي ايران نسبت به جامعه بهائي با سوتفاهم واحتياط نظر داشته وهر گز حاضر نشده است به طور رو در رو و به عنوان شهروند به صحبت دوستانه وتبادل نظر بپردازد بلكه هميشه اين ارتباط را به عنوان حاكم ومحكوم مي بينند آيا زمان اين سو تفاهمات ونفرتها پايان نيافته است ؟ براستي چرا دولتمردان ايران به جاي تهمت زدن بي مدرك ، حاضر نمي شوند از اين پتانسيل موجود در جامعه بهائي در راه آباداني وعزت كشور عزيز مان ايران استفاده ببرند؟ با توجه به اينكه دوباره اين بي عدالتي ها در سراسر ايران عزيز آغاز شده بيم آن دارم كه باز مانند سالهاي قبل خون ناحقي ريخته شده وظلم ديگري صورت گيرد . قبل از اينكه بار مسئوليت عالم بعد افزون گردد ، عاجزانه در خواست دارم اگر امكان دارد شما در مورد اين بي عدالتي ها تحقيقي كامل بفر مائيد واسناد ومدارك مربوطه را مطالعه بفر مائيد (تا نشاني باشد از رافت اسلامي وحقيقت جوئي بزرگواري چون شما)همانگونه كه نوشتم تهمت بسيار است مهم سند ومدرك قانوني اين اتهام است وحتي اگر لازم بود من با كمال ميل وافتخار خدمت مي رسم واسناد ومدارك اين بي عدالتي ها را ارائه ميدهم فقط كافي است به ايميل من dostiranii@gmail.com امر خودتان را ارسال بفر مائيد http://jooyya.blogfa.com منتظر پاسخ وامر شما مي مانم جواب نظر: دوست گرامي ! وظيفه اين مؤسسه پاسخ گويي به شبهات امامت و ولايت است و اين مسائل به ما مربوط نميشود . شما ميتوانيد اين موارد را به مسؤولين امير در ميان بگذاريد و درخواست پاسخ نماييد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
5 |
نام و نام خانوادگي: صادق راستگو -
تاريخ: 15 مرداد 87
باسلام و تحيت ميخواستم به اين آقا يا خانم هم وطن عرض كنم كه واقعا" مظلوم نمايي تا كي ؟ تو كه اصلا" نميداني رهبرتان عباس افندي ( عبدالبها ) در سال 1911 ميلادي به اروپا ميرود و با انگلستان و آمريكا رابطه ويژه برقرار ميكند و در جريان جنگ جهاني اول (1914) خدمات زيادي براي انگلستان انجام ميدهد فلذا پس از پايان يافتن جنگ بپاس اين خدمات طي مراسمي لقب سر Sir و نشان نايت هود knight Hood بزرگترين نشان خدمتگزاري به انگليس را ميگيرد و بدينصورت بابي گري و بهائييت را بعنوان ستون پنجم و يكي از ابزارهاي سياست استعماري انگليس و نيز آمريكا در ايران در ميآورد و پس از مرگ او,رهبري بهائيان به دست شوقي افندي , نوه دختري ميرزاحسينعلي ( بنيانگذار فرقه ضاله بهائيه و برادر يحيي صبح ازل ينيانگذار فرقه ضاله ازليه )ميافتد كه تا سال 1917 ميلادي ادامه داشته است و پس از مرگ او گروه نه نفري بيت العدل كه مركز آن در حيفاي اسرائيل قراردارد , بهائيان و بهائيگري را اداره ميكنند . پس چطور ميگوئي جاسوس نيستيد ؟ تو كه اصلا" نميداني موضوع سئوال و پاسخ چيست و بزعم خودت يه جائي را پيدا كردي كه مظلوم نمائي كني و مشتي اراجيف و لاطاعلات را بعنوان دادخواهي بنويسي و اسمت را از ترس نمينويسي چطور انتظار داري به حرفت توجه شود ؟ راستي اگر حكومت دست شما بود مثل ما عمل ميكرديد ؟ يا مثل اسرائيل مسلمانان و يهوديان و مسيحيان و . . . از دم ميكشتيد؟ |
6 |
نام و نام خانوادگي: محصل -
تاريخ: 14 شهريور 87
به نام خدا براي اطلاعات بيشتر و تحقيق در مورد اين فرقه ضاله مي توانيد به بزرگترين پايگاه بهايي پژوهي مراجعه کنيد http://www.bahairesearch.ir/ از دوستان بهايي صميمانه دعوت مي کنم که مطالب اين سايت را دنبال کنند شايد حقيقت چيز ديگري باشد! |
7 |
نام و نام خانوادگي: سهيل -
تاريخ: 03 آذر 87
اگر شما اين همه ادله و برهان داريد چرا در مقابل مفتيان جليل القدر سني به لانه خزيده و جرات بحث نداريد و دم از وحدت مي زنيد راست گفته اند كه خطر شما روافض از يهود و نصارا براي اسلام بيشتر است چون آنان دشمنان آشكار و شما دشمنان پنهان هستيد البته نشان صليب بعنوان وابستگي شما به غير اسلام در ماه محرم بعنوان علم ظاهر مي شود جواب نظر: جناب سهيل ! ما هميشه آماده مباحثه و مناظره با علماي اهل سنت هستيم . اگر به بخش مناظرات سايت مراجعه كرده باشيد ، در آن جا مناظره&zwnjاي بين استاد قزويني و مفتي اعظم عربستان گذاشته شده است ، شما اين مناظره را گوش كنيد و ببنيد كه چگونه متفي اعظم وهابي&zwnjها در برابر استاد قزويني مناظره مي&zwnjكند !!! . همچنين مناظره استاد قزويني را با مولوي بزرگتان مولوي مراد زهي كه بيش از پنجاه كتاب نوشته را نيز در قسمت شبكه سلام و قسمت مناظرات مطالعه بفرماييد . مولوي شما حتي يك سؤال از سؤال هاي  استاد قزويني را نتوانست پاسخ دهد . استاد قزويني از مولوي عبد الحميد دعوت به مناظره كرد ؛ اما ايشان بحث مباهله را پيش كشيد ، وقتي استاد قزويني هم مناظره و بعد مباهله را پذيرفت ، مولوي شما هيچ جوابي جز سكوت نداشت . براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه بفرماييد&zwnj: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=68 ما هميشه آماده مباحثه و مناظره با بزرگان اهل سنت هستيم . والسلام علي من اتبع الهدي گروه پاسخ به شبهات |
8 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 04 آذر 87
جناب سهيل خان!اينهمه دليل كه سهل است اگر به اندازه ي تمام عالم هم دليل بيا وريم شما و آن مفتي هاي سني تان آنها را قبول نمي كنيد. چون... (قدرت تشخيص خوب از بد را نداريد) |
9 |
نام و نام خانوادگي: محسن -
تاريخ: 10 دي 87
آقاي سهيل اولا از نظر شيعه حفظ وحدت هيچ منافاتي با بحث و مناظره ندارد بر خلاف شما كه حكم قتل شيعيان را صادر مي كنيد و حاضر به مباحثه و مناظره نيستيد. ثانيا رئيس الازهر مصر كه خود را ام القراي تفكر اهل سنت مي پندارند و پادشاه عربستان كه مروج اصلي وهابيت هستند با رئيس جمهور آمريكا و اسرائيل (نماد نصارا و يهود) در حال مشروب خوري و خوش و بش هستند و نقشه حمله به مسلمين غزه كه اتفاقا سني نيز هستند را مي كشند، دشمنان اسلامند يا ايران (نماد شيعه) كه تمام فشارهاي بين المللي را بخاطر مردم مسلمان و سني فلسطين تحمل مي كند و به كمك آ نها مي شتابد. |
10 |
نام و نام خانوادگي: العبد -
تاريخ: 28 ارديبهشت 91
خدايا ما ارادتمندان به ساحت حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام را با آن حضرت و ذريه پاکش و ارادتمندان به جنابان ابوبکر و عمر را با آندو در دنيا و آخرت محشور فرمايد اينکه ديگه لعن نيست، لذا برادران اعم از شيعه و سني متحدا و متفقا اين دعا را آمين بگويند. |