مقالات |  سخنراني ها |  شبکه سلام |  موبايل |  انتشارات |  محصولات نرم افزاري |  ليست پاسخ ها
تاريخ: 11 آبان 1391
دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام
   

بسم الله الرحمن الرحيم

 

دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام
 

معناي «مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه اهل لغت

1 . الكلبي ، محمد بن السائب ، (متوفى 146 هـ)
2 . الفراء ، يحيي بن زياد ، (متوفاي 207هـ)
3 . أبي عبيدة ، معمر بن المثني ، (متوفاي 210هـ)
4 . الزجاج ، أبو اسحاق ، (متوفاي 311هـ)
5 . أبو بكر الأنباري (متوفاي 328هـ)‌‌‌
6 . أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقاني (متوفاي 385هـ)
7 . الدقيقي النحوي (متوفاي614هـ)
8 . إبن منظور الأفريقي (متوفاي 711هـ)
9 . أبو البقاء الكفوي (متوفاي 1094هـ)
10 . الحسيني الزبيدي (متوفاي 1205هـ)

«مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه مفسران

1 . محمد بن اسماعيل بخاري (متوفاي 256هـ)
2 . أبو عبد الرحمن سلمي (متوفاي 412هـ)
3 . أبو القاسم القشيري (متوفاي 465هـ)
4 . علي بن احمد واحدي (متوفاي 468هـ)
5 . محمد بن فتوح حميدي (متوفاي 488هـ)
6 . ابن عطيه اندلسي (متوفاي 546هـ)
7 . بيضاوي (متوفاي 685هـ)
8 . أبو عبد الله قرطبي (متوفاي 671هـ)
9. نسفي (متوفاي 710هـ)
10 . علاء الدين خازن (متوفاي 725هـ)
11 . سعد الدين تفتازاني (متوفاي791هـ)
12 . فيروز آبادي ، متوفاي 817هـ)
13 . ابن عادل حنبلي (متوفاي880هـ)
14 . جلال الدين محمد بن احمد المحلي (متوفاي 854هـ)
15 . محمد علي شوكاني (متوفاي 1250هـ)
نتيجه

استنباط امامت از حديث غدير ، از ديدگاه علماي اهل سنت

1 . أبو حامد غزالي
2 . سبط ابن جوزي
3 . محمد بن طلحة شافعي (متوفاي 658هـ)

4 . ابراهيم بن سيار ،‌ معروف به نظام معتزلي (متوفاي 220هـ به بعد)

 

كلمه «ولي» در حديث غدير

الف : روايت نسائي از زيد بن ارقم
ب : بزار از سعد بن أبي وقاص
ج : ابن ماجه قزويني از براء بن عازب

 

معناي واژه «ولي» در فرهنگ خلفا

 

1. ابوبكر و عمر خود را «ولي رسول خدا» مي‌دانستند
2 . ابوبكر خود را «ولي امر مسلمين» مي‌دانست
3 . انتصاب عمر به عنوان ولي
4 . عمر ، خود را «ولي امر مسلمين» مي‌دانست
5 . آرزوي‌هاي عمر براي تعيين جانشين
6 . عمر ، ولايت بعد از خودش را به شوري واگذار كرد
7 . عبد الملك بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولي امر مسلمانان» مي‌دانست
8 . انتصاب فرمانداران به عنوان والي

شواهدي محكم بر اراده ولايت از حديث غدير

شاهد اول : مقارنه ولايت رسول خدا و ولايت امير مؤمنان عليه السلام
تفسير« النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» از نگاه مفسران اهل سنت
شاهد دوم : نزول آيه بلاغ قبل از قضيه غدير
شاهد سوم : نزول آيه اكمال ، بعد از قضيه غدير
شاهد چهارم : تبريك و تهنيت مردم به امير مؤمنان عليه السلام
شاهد پنجم : استدلال امير مؤمنان به حديث غدير
شاهد ششم : استدلال فاطمه زهرا (س) به حديث غدير
شاهد هفتم : حديث ثقلين در سياق حديث غدير
شاهد هشتم : اهتمام خدا و رسول او (ص) به حديث غدير
شاهد نُهم : جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»


لينك فايل pdf:

../lib/gadir/velayat.pdf



گروه پاسخ به شبهات ، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
    فهرست نظرات  
1   نام و نام خانوادگي:  Mansour     -   تاريخ:   14 اسفند 87
با عرض سلام حضرتعالي فرموده ايد که لفظ "مولي" در اين آيه شريفه "مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ المَصِيرُ" به معناي "اولي بکم" هست، ولي اين تنها يک احتمال هست. لطفاً به اين مطالب خوب توجه کنيد: البته براي اثبات اين احتمال و رد احتمالات ديگر مؤيدي از قرآن کريم نداريم، در حالي که برخي معاني ديگر از تاييدات قرآني نيز برخوردار بوده و موجبي براي انصراف از آنها به نظر نمي رسد. از جمله اگر در اين آيه «مُوْلَي» را به معنايِ «صاحب = همراه و همنشين» بگيريم، مصاحبت و همنشيني با آتش معادل معنوي، «اصحاب النار= همراهان و همنشينان آتش» است که در کتاب إلـهي بسيار به کار رفته خصوصاً که سياق آيات نيز مؤيد اين معني است، زيرا در آية قبل منافقين به مؤمنين مي گويند: «أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ....» = "آيا همراه و همنشين شما نبوديم؟" (الحديد). و در جوابشان گفته مي شود : امروز آتش همراه و همنشين شما است. حتى اگر «مُوْلَي» را در اينجا به معنايِ «أولي» فرض کنيم، بايد معلوم شود که وجه اولويت در چيست؟ طبعاً در اينجا با توجه به سؤال منافقين در آية قبل و لفظ «مأوي= پناهگاه» و «المصير= بازگشتگاه» در همين آيه، واضح مي شود که وجه اولويت آتش در مصاحبت و مجالست است، در نتيجه معنايِ آيه چنين مي شود: آتش از هر چيز به همراهي و همنشيني با شما شايسته تر است. بنا بر اين اگر «مُوْلَي» را به معنايِ «اولى» (يعني «مَفْعَل» را به معنايِ «أفْعَل») بگيريم، دليلي لغوي در دست نيست که بگوييم منظور از آن فقط «أولي به تصرُّف» است! چون ممکن است مراد از آن «اولى به محبت و بزرگداشت و ....» باشد. چه موجب مي شود هنگامي که لفظ «مُوْلَي» را مي شنويم مراد از آن را «أولي به تصرُّف» بدانيم؟ در اين صورت دربارة اين آيه چه بگوييم که مي فرمايد: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا ....» = "همانا سزاوارترين مردم نسبت به ابراهيم، پيروانش و اين پيامبر و مؤمنانند" (آل عمران). واضح است که پيروان ابراهيم (ع) نسبت به آن حضرت «أولي به تصرُّف» نبوده اند! در حديث «غدير» نيز اگر فرض کنيم که «مُوْلَي» به معنايِ «أولي به تصرُّف» باشد، در اين صورت پيامبر ُ در ادامة کلام خويش مي فرمود: «اللهمَّ والِ من آمَنَ بأوْلَوِيَّتِهِ و عادِ و مَنْ لمْ يؤمِن بأوْلَوِيَّتِهِ» اما ذکر «موالاة» و «معاداة» در ادامة سخن، صراحت دارد در اينکه منظور وجوب محبت آن حضرت و بر حذر داشتن از عداوت نسبت به آن بزرگوار است، نه تصرف در امور يا عدم تصرُّف. از اين رو اگر در حديث غدير «مُوْلَي» را به معنايِ «اولي» بگيريم بايد وجه اولوليت را تعيين کنيم و طبعاً با توجه به ادامة کلام پيامبر ُ که فرمود: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ....» = "پروردگارا هر که با او دوستي کند، دوست بدار و هر که با او دشمني ورزد، دشمن بدار و هر که او را ياري کند، ياري فرما..... " واضح مي شود که ولايت و دوستي و نصرت و ياري علي (ع) و عدم دشمني و خصومت با آن برزگوار، وجه اولويت آن حضرت نسبت به ساير مؤمنين است که اين معني با قرائن خارجي يعني ماجراي «خالد» و «بريدة» و کدورت نابجايي که بين گروهي از مسلمين با حضرت علي (ع) پديد آمده بود، مناسبت تام و تمام دارد. طبعاً نمي توان گفت اين معني که امر تازه اي نبود و قبلاً نيز به صورت عام از جمله در آية «وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» = "مردم و زنان با ايمان ولي و دوست يکديگرند" (التوبه و آية « إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ » = "همانا مؤمنان برادر يکديگرند" (الحجرات) و ....... بيان شده و نيازي نبود در اينجا ذکر شود. و آنگهي با فرض اينکه پيامبر ُ مضمون آية سورة شريفة توبه را تکرار کرده باشد نيز ايرادي در کار نيست؛ زيرا در واقع پيامبر هنگامي که در مکلّفين نسبت به رعايت قرآن، وهن و سستي ملاحظه فرمود، مفهوم قرآني را با حديث غدير تأکيد و يادآوري نمود. خداوند مي فرمايد: « وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ المُؤْمِنِينَ » = "يادآوري کن که يادآوري براي مؤمنان سودمند است" (الذاريات) و مضموني در قرآن نيست که در بيش از يک آيه، مورد تأکيد قرار نگرفته باشد. در اين مورد نيز پيامبر اين تأکيد را به منظور الزام حجّت و اتمام نعمت در موقع لازم تکرار فرمود؛ و هرکه قرآن و حديث را ديده و با آن آشنا باشد نمي گويد اين کار لغو است، و الا تأکيدات پيامبر و تقريرات آن حضرت دربارة روزه و نماز و زکات و تلاوت قرآن و .... – معاذ الله – همگي لغو خواهد بود، و يا تصريح به امامت در آثار خود شيعه و تکرار و تأکيد آن که بيش از يک بار صورت گرفته همگي لغو محسوب مي شود!! پر واضح است در صورت اقتضا و حدوث شرايط خاص لازم مي شود که يکي از مصاديق عمومات شرع، منفرداً و به صورت خاص ذکر شود، في المثل اگر يکي از مؤمنان مورد توهين واقع شود، با اينکه ادلة عام قائم است بر حرمت توهين مؤمنين به يکديگر، امّا مي توان به طور خاص تذکر داد که اين فرد مؤمن از مصاديق آن قانون عام است و نبايد مورد اهانت قرار گيرد. در ماجراي غدير خم نيز با آنکه حمايت و دوستي و ولايت مؤمنان نسبت به يکديگر، امري عام بوده است اما به دليل رنجش نابجايي که برخي از مسلمين از علي (ع) داشتند و مخالفتي که با آن حضرت نشان مي دادند و امکان داشت در صورت وصول به مدينة منوره مردم آنجا را نيز نسبت به آن بزرگوار بدبين سازند، لذا ضرور بود که رسول اکرم ُ در لزوم ولايت و محبت آن حضرت به صورت خاص تاکيد کرده و آن را يادآوري نمايد و حتى با ولايت خويش قرين سازد که نشانة کمال قرب آن حضرت به رسول الله ُ است.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
زياد نوشته ايد اما متاسفانه كمتر در نوشته هاي ما و خودتان دقت كرده ايد .
 تمام كلام شما مبني بر آن است كه ما مي گوييم كلمه مولئ به معني اولي است !!!
1- ما نگفته ايم كه مولي در اين آيه به معني اولي است ، بلكه اين مطلب را از علما و بزرگان اهل سنت نقل كرده ايم
2- كلام ما در پاسخ به آلوسي ،‌دهلوي و تفتازاني است كه مي گويند كلمه مولي اصلا به معني اولي بكم استفاده نشده است ؛ اما خود شما قبول داريد كه چنين استعمالي صحيح است ؛ و طبيعتا (بر فرض اشتراك در معاني كلمه مولي) بايد در ماجراي غدير ، ملاحظه شود كه كدام معني مولي به كار رفته است .
3- در ماجراي غدير خم ، شواهد بسيار وجود دارد كه مقصود از مولي ، اولي به تصرف است ؛ چون خود رسول خدا (ص)‌فرمودند :الست اولي بكم من انفسكم ؟ قالوا بلي فقال من كنت مولاه فهذا علي مولاه
4- فرموده ايد كه اللهم وال من والاه قرينه بر معني مولاه است !!! بهتر بود نگاهي به كلام عرب (و حتي زبان فارسي)‌ مي انداختيد تا متوجه شويد هيچ گاه شخص فصيح ، طوري سخن نمي گويد كه مقصود وي از كلام بعدا مشخص شود !!! بلكه اگر بخواهد براي فهماندن معني كلام خويش بر قرينه اي تكيه كند ، بر قرائن گذشته تكيه مي كند كه در كلام رسول خدا كلمه اولي بكم است .
5- لازمه كلام شما در مورد قرينه شدن وال من والاه ، بي ربط شدن كلمه اولي بكم من انفسكم از ساير قسمت هاي كلام رسول خدا (ص) مي شود !!! يعني اي مردم آيا من از شما بر جانتان سزاوار تر نيستم ؟ هركس من را دوست دارد علي را دوست بدارد !!!
و اگر مقصود رسول خدا محبت بود بايد مي فرمودند : اي مردم ، آيا شما من را دوست نمي داريد ؟ پس هركس من را دوست دارد ،‌علي را دوست بدارد !!!
6- ماجراي خالد و بريده ، جداي از اينكه طبق اقرار علماي اهل سنت ، هيچ ربطي به ماجراي غدير خم ندارد و ما اين مطلب را به صورت مفصل در آدرس ذيل ذكر كرده ايم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=103
خود دليل مستقلي بر خلافت امير مومنان است ؛ زيرا رسول خدا (ص)‌ در آن ماجرا فرمودند : علي مني و انا منه وهو ولي كل مومن بعدي !!!
7- اگر بحث دوستي بود ، همانطور كه خود فرموده ايد ، اين بحث در آيات و روايات رسول خدا (ص)‌ قبل از ماجراي غدير مطرح شده بود ، و ديگر نياز نبود كه ابوبكر و عمر بگويند : مبارك است اي علي كه تو ولي هر مومن و مومنه شدي !!! زيرا اين مطلب به ادعاي شما طبق آيات قرآن قبلا در مورد علي و همه صحابه ثابت شده است و وجهي براي تبريك به امير مومنان باقي نمي ماند !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2   نام و نام خانوادگي:  Mansour     -   تاريخ:   14 اسفند 87
با عرض سلام بنده از حضراتعالي تشکر ميکنم که به سوال قبلي من پاسخ داده ايد، ولي هنوز چند اشکال به اين استدلال شما ميتوان وارد کرد. حضرتعالي فرموده ايد که صدر کلام نبي اکرم، يعني اعلام ولايت خود آن حضرت (الست اولي با المومنين..) چون با جمله بعدي ربط کاملي دارد، بايد معني مولي را به "اولي به تصرف" گرفت،ولي به نظر ميايد که لازمه اين مطلب، آن چيزي که حضرتعالي فرموده ايد،نيست. لطفاً توجه کنيد: در مورد صدر کلام پيامبر ُ يعني اشاره به آية ششم سورة احزاب و اينکه آن حضرت به عنوان مقدمه، سخنان خويش را با جملة «أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟» = "آيا از خودتان به شما سزاوارتر نيستم؟" آغاز فرموده، بايد توجه داشت که اطلاق و عموميت آن تمامي خواسته هاي پيامبر ُ از امت را شامل مي شود و نمي توان آن را قرينة معنايِ «مُوْلَي» قرار داد، زيرا هر خواستة ديگر که پس از اظهار آن، مطرح مي شد نيز بهمين ميزان مشمول اين حکم بود. براي ايضاح بيشتر منظور خود، مثالي را مطرح مي کنيم، فرض کنيد رسول خدا ُ قصد تعيين جانشين نمي داشت، و صرفاً به قصد جلب حمايت و نصرت و همراهي ديگران نسبت به علي (ع)، پس از گفتن جملة «أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟» مي فرمود «مَن کنْتُ عزيزُهُ (حبيبه) فهذا عليٌّ حبيبه (عزيزه)» آيا در اين صورت مي توانستيم بگوييم صدر و ذيل کلام پيامبر نامربوطند و آن حضرت بي تناسب سخن گفته است؟! البته هيچ مسلماني چنين گماني ندارد و به سادگي در مي يابد که پيامبر با يادآوري مقام اولويت خويش نسبت به مؤمنين، قصد تأکيد بر مطلوب خويش را داشته و مقصود آن حضرت اين بوده است، که اگر مرا اولي به خود و مُطاع خويشتن مي دانيد، براي اطاعت از من با علي راه دشمني و مخالفت نپاييد بلکه دوست و دوستدار او باشيد و از نصرتش دريغ نکنيد. اکنون نيز با توجه به مطالب فوق، لفظ «مُوْلَي» بجاي آن کلمه نشسته که آشکارترين معانيِ آن وَلِيّ و مُحِب و ناصر است که اين معاني با ادامة سخن پيامبر ُ نيز تناسب و ارتباط تام دارد. حتي اگر دقتي مبذول شود مي توان دريافت که صدر کلام رسول خدا ُ مانع از آن است که در اين خطبه «مُوْلَي» را به معناي «أولي» بگيريم، زيرا اگر پيامبر چنين مقصودي مي داشت، پس از مقدمة سخن خويش مي فرمود: «مَن کنتُ أولى بنفسه، فهذا عليٌّ أوْلى به» زيرا به اين ترتيب مفهوم مورد نظر پيامبر با همان وضوح و شدت مقدمه مطرح و طلب مي شد، در حالي که استعمال لفظ «أولي» در مقدمة کلام و عدم استعمال آن در جملة اصلي که اصولاً مقدمه به قصد تأييد و تأکيد آن اداء مي شود، موجّه نيست که در اين صورت از وضوح مطلوب کاسته خواهد شد، و مؤکَّد از مؤکِّد و ذي المقدمه از مقدِّمه بصورتي ضعيفتر مطرح مي شود و مقصود اصلي از وضوح و شدت کمتري برخوردار خواهد بود، و حاشا که پيامبر چنين کند.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
بر فرض كه اين يك پاسخ اشكال داشته باشد (كه چنين نيست و در ادامه توضيح خواهيم داد) اما ساير پاسخ ها ، از جمله تبريك خلفا ، و همسران پيامبر و ساير زنان و مردان ، و نيز ساير قرائن و شواهد را چه مي كنيد ؟
1- ما رسول خدا (ص) را فصيح ترين عرب مي دانيم ، و مثالي كه شما زده ايد ، اگر چه مفهوم و مقصود را مي رساند (و شنونده عاقل متوجه مي شود كه ربطي بين صدر و ذيل هست)‌اما قطعا رسول خدا (ص) اينگونه سخن نمي گويند و تمامي كلمات آن حضرت با توجه كامل به فصاحت و بلاغت مطرح شده است . بنا بر اين وقتي در جمله قبل كلمه اولي بكم من انفسكم به عنوان مقدمه براي ادامه كلام ذكر شده است ، قطعا بايد در ارتباط كامل با جمله من كنت مولاه باشد . كه اين ارتباط ، تنها در فرض معني اولي بكم ، حاصل مي شود .
2- فرموده ايد چرا رسول خدا (ص)‌ نفرمود : من كنت اولي به من نفسه فهذا علي اولي به من نفسه ؛ اين نيز از فصاحت و بلاغت رسول خدا است ، زيرا در ابتدا با گفتن كلمه الست اولي بكم من انفسكم ، و سپس به كار بردن كلمه مولي كه اصلي ترين معني آن «اولي» است مقصود خويش را مشخص كردند و اين سبب ايجاز در كلام شد ، در جايي كه اطناب در اين جمله ، به صورتي كه شما بيان كرده ايد ، اطناب ممل است .
3- فرموده ايد آشكار ترين معني مولي ، معني حب است ، كه اين طبق شواهد مطرح شده در مقاله ، مخالف واقع است ، بلكه آشكار ترين معني همان معني اولي بكم است و در صورتي كه چنين معني قابل حمل نباشد ، بر معاني ديگر حمل خواهد شد .(همانطور كه كلمات علماي اهل سنت كه در متن به انها اشاره شده است به خوبي اين مطلب را مي رساند
4- فرموده ايد كلمه مولي ، از وضوح كمتري نسبت به اولي بكم ، برخوردار است ، اين كلام زماني صحيح است كه بر فرض عدم صحت پاسخ شماره سه ، حضرت قرينه اي براي كلمه مولي نياورده باشند ، اما همانطور كه گفته شد ، اين قرينه موجود است .
5- بر فرض كه خطبه دلالت بر حب نمايد ، نفرموديد كه نظر شما راجع به كساني كه صريحا با اين دستور رسول خدا(ص)‌ مخالفت كرده اند چيست ؟
اين ها تنها بررسي اين خطبه از يك جهت بود ، اما بررسي آن از جهات ديگر ، كه خود شاهد بر اعلام ولايت است ، در همين مقاله انجام شده است ، و همانطور كه گفته شد ، بر فرض كه شما يك يا چند جهت را قبول نكنيد ، اما حتي صحت يكي از استدلال ها ، سبب اثبات ولايت امير مومنان علي عليه السلام مي شود .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3   نام و نام خانوادگي:  Mansour     -   تاريخ:   15 اسفند 87
با عرض سلام بنده از اينکه به سوالات من پاسخ خوبي داده ايد متشکرم. اما به نظر ميايد که هنوز چند اشکال ديگر ميتوان به دلالت صدر اول حديث بر امامت حضرت علي (ع) ميتوان وارد کرد. لطفاً توجه کنيد: مطلب ديگري که در مورد صدر کلام پيامبر بايد در نظر داشت اين است که چون مفهوم وصف، مشعر عليَّت است در نتيجه آية مذکور حاکي از اين معناست که سبب اولويت پيامبر بر مؤمنان، نبوت اوست و طبعاً از عدم نبوَّت عدم اولويت لازم مي آيد. اگر به آية مورد اشاره در صدر کلام رسول خدا ُ توجه کنيم در مي يابيم که آية شريفه نفرموده: «محمّدٌ أولى بالمؤمنين من أنفسهم»، بلکه بجاي نام مبارک پيامبر، صفت وسمت نبوّت ذکر گرديده و از آن حضرت با عنوان «النبي» ياد شده و فرموده: «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ...» = "اين پيامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش مادران ايشانند" (الأحزاب÷۶)، و بدين ترتيب اولويت آن بزرگوار نتيجة نبوتش محسوب گرديده است، بنا بر اين کسي که واجد مقام «نبوت محمّديّه» نيست نمي تواند همچون آن حضرت، واجد «اولويت» بر مؤمنين باشد: از اين رو نمي توان ادعا کرد که گرچه أئمه مقام «نبوت محمّديّه» را فاقد اند و لي امامتشان آنان را بر ديگر انبياء برتري داده است زيرا اولاً، پيش از اثبات امامت منصوصة آن بزرگواران، اظهار اينکه مقام امامت أئمه، از مقام نبوت أنبياء سلف برتر است جز ادعايي بي دليل و مصادرة به مطلوب نيست. ثانياً، در آية کريمه نبوّت خاصّة پيامبر اسلام، که أئمه فاقد آنند، مطرح است؛ به عبارت ديگر «ال» در کلمة «النّبيّ» که در آيه آمده، «الف و لام عهد» است، زيرا در ادامة آيه که مي فرمايد: «وَ ازْواجُهُ أُمَّهاتُهُم= و همسرانش مادران ايشانند» ضميره «ـهُ» به خود پيامبر راجع است و مثبت اين معني است که منظور «النّبيّ» شخص پيامبر اسلام ُ است، نه عموم انبياء و آن حضرت بر مؤمنان به سبب نبوت خاصه اش «اولويت» يافته است؛ و خلاف نيست که ائمه داراي آن نبوت نبوده و در نتيجه از آن اولويت نسبت به مؤمنان بر خوردار نخواهند بود. همچنين اگر ادعا شود اولويت ائمه، درجه و مرتبه اي نازلتر از اولويت پيامبر است، يادآوري مي کنيم که مفهوم «اولويت بر نفس يعني ترجيح دادن خواست پيامبر بر خواستة خود» مفهومي ذو مراتب و تشکيک پذير از قبيل اعلميت، افضليت، نوارنيت و ...... نيست تا بتوان براي آن مراتب و درجات مختلف ادعا کرد. با توجه به مطالب فوق ناگزيز بايد «مَوْلى» را در حديث غدير، به معنايي غير از «اَوْلى» حمل کنيم به عبارت ديگر، لا اقل در حديث غدير «مَفْعَل» به معناي «اَفْعَل» نيامده است. آشکار است که پيامبر ُ چنانکه مقتضاي مقام ارشاد و هدايت و لازمة بلاغت است کوچکترين واجبات، بلکه مستحبات و حتي آداب نشست و برخاست و خورد و نوش را به نحوي که هر آشناي به زبان عربي اعم از حاضر و غائب، به تکلف، معناي مقصود را دريابد، بيان فرموده است. بنابر اين اگر در اين موضوع مهم، پيامبر کلامي اين چنين بگويد که بنا به قواعد زبان عربي نتوان معنايي را که منظور مدعيان است از آن استخراج کرد، العياذ بالله عدم بلاغت و قصور بيان پيامبر ُ يا سهل انگاري آن حضرت را در تبليغ و ارشاد اثبات کرده ايم!! از اينرو معلوم مي شود که مقصود پيامبر ُ همان معنايي است که بدون تکلّف از کلام مي توان دريافت، يعني اينکه محبت علي (ع) همچنون محبت نسبت به پيامبر ُ، واجب و عداوت با او، چونان عداوت نسبت به رسول خدا ُ، حرام است. (ض)
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
در كلام شما چند اشكال عمده وجود دارد :
1- تقريبا همه علماي شيعه و سني در علم اصول ، مفهوم داشتن لقب (و نه وصف ، چون در اين آيه كلمه النبي وصف براي چيزي نيست و لقب است) را منكر شده اند .
2- اگر مقصود تعليق حكم بر وصف نبوت بود ، بايد مي گفت : الانبياء اولي بالمومنين من أنفسهم و نه النبي اولي ؛ زيرا حكم معلق بر مقام نبوت است و نه نبي ما تنها . (و نمي توانيد ادعا كنيد كه ساير انبيا زنده نيستند كه آيه به خاطر آنها عموم بيايد ، بلكه عيسي و خضر و الياس و... به اقرار علماي اهل سنت هنوز هم زنده هستند)
3- بر فرض كه تعليق بر مقام نبوت باشد ، نشان مي دهد كه اولويت بالذات براي انبيا است ؛‌ و امامت كه طبق تعريف علماي اهل سنت و شيعه ، نيابت از نبي در امور دين و دنيا است ‌،‌ مي توانند اوليت بالعرض وبالنيابة پيدا كنند و به همين سبب در غدير خم ، اين اوليت به امير مومنان داده شده است .
4- نيز بر فرض كه تعليق بر مقام ذات نبي مكرم اسلام باشد (و نه ساير انبيا و وصف نبوت) ، اما طبق آيه شريفه «وأنفسنا وأنفسكم» كه اجماع مفسرين ومحدثين بر نزول آن در مورد امير مومنان علي عليه السلام است ، هر خصوصيتي كه براي رسول خدا (ص)‌ ثابت شود (غير از اصل نبوت)‌ براي امير مومنان علي عليه السلام نيز بار مي شود .
5- فرموده ايد اوليت تشكيك پذير نيست ، كه اين نيز خلاف ضرورت است !!! زيرا اگر تشكيك پذير نبود ، نمي شد از آن افعل التفضيل درست كرد !!!
6- تمامي اين اشكالات براي أن است كه از كلمه مولي در غدير خم ، اوليت فهميده نشود ، كه صحابه اي كه در آنجا حاضر بوده اند چنين فهميده اند .
7- به اشكال أخر نيز كه اشكال در مورد وجود احتمالات ديگر است ، در جواب هاي قبلي پاسخ گفته ايم
8- تا كنون نفرموده ايد چرا با وجود اينكه پاسخ هاي ديگري نيز داده شده است و همگي صحيح مي باشد ، به جاي اقرار به حقيقت به دنبال راه فراري (آنهم تازه براي يكي از پاسخ ها)‌مي گرديد ؟
9- بر فرض كه به معني محبت باشد ، باز پاسخ نداديد كه در مورد صحابه اي كه اين دستور صريح رسول خدا (ص)‌ را اطاعت نكردند ، چه نظري داريد ؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
4   نام و نام خانوادگي:  Jafar Baqeri     -   تاريخ:   15 اسفند 87
اقا جان! به نظر مي آيد که تقي الدين نبهاني به استدلال شيعه به اين حديث، از همه بهتر جواب داده: اعتقاد به اينکه پيامبر ُ فرد معيني را به عنوان خليفة پس از خود نصب فرموده با مسألة بيعت که تشريع آن در اسلام، مخالف ندارد، سازگار نيست، زيرا اگر فردي به عنوان خليفة پيامبر تعيين و نصب شده باشد، ديگر بيعت کردن با وي معني ندارد و ديگر به تشريع اصل بيعت، نيازي نيست، چون بيعت طريقة نصب خليفه و رسميت يافتن خلافت است و اگر کسي پيشاپيش توسط شارع مشخص شده باشد عملاً منصوب شده و حاجت به بيان طريقة نصب وي نيست. در حالي که عقد خلافت از طريق بيعت است که منعقد مي شود و طبعاً اين به معناي عدم نصب پيشين و تعيين يک فرد معين به عنوان خليفه است. به همين سبب در کلية احاديثي که لفظ بيعت در آنها وارد شده، حديث دلالت عام دارد و به فرد معيني اختصاص نيافته، در حالي که اگر افراد مشخص مورد نظر بودند، لفظ بيعت به صورت عام و مطلق ذکر نمي شد، چنانکه آمده است: «من مات و ليس في عنقه بيعة .....» يا «ما من (رجل) بايع اماماً....» و حتي کلمة «امام» نيز در احاديث به صورت نکره و يا با "ال" جنس يا مضاف به لفظ جمع ذکر شده از قبيل: «... قام إلى إمام جائر ....» يا «يکون بعدي ائمّةٌ....» «إنما الإمام جنّةٌ يُقاتل من ورائه ويُتَّقي به ...» يا «خيار أئمَّتکم .... شرار أئمَّتکم....» و امثال آن به وضوح تمام تعيين يک فرد مشخص توسط پيامبر ُ را نفي مي کند. همچنين رواياتي که مي فرمايد اگر با بيش از يک نفر بيعت شد فرد دوم را به منظور جلوگيري از تفرقه بکُشيد، دليل واضحي است که پيامبر از قبل فرد مشخصي را به خلافت نصب نفرموده است. اصحاب رسول خدا در اينکه خليفه چه کسي باشد با يکديگر همعقيده نبودند و اين ناشي از آن است که پيامبر فرد خاصي را به خلافت نصب نفرموده بود و از جمله کساني که در اين موضوع عقيدة متفاوتي داشتند حضرت علي (ع) و ابو بکر بودند که دربارة هر يک گفته مي شود پيامبر اکرم آندو را براي خلافت پس از خود معرفي فرمود(۶۸) ولي هيچ يک از آندو به وجود نص بر خلافت خود اشاره نکردند، حال آنکه اگر نصي وجود مي داشت، به آن استناد مي کردند بلکه واجب بود که چنين کنند. نمي توان گفت که نصي موجود بوده ولي صحابه آن را ذکر نکرده اند، زيرا ما دين خود را کلاً از طريق اصحاب پيامبر ُ که علي (ع) و ابو بکر از آن جمله اند گرفته ايم و اگر قرار باشد آنها برخي از نصوص را کتمان کنند در اين صورت اعتماد از اصل دين سلب مي شود، زيرا چه بسا نصوص ديگري نيز موجود بوده که اصحاب پيامبر ُ از ما کتمان کرده و يا تغيير داده باشند؟ کساني که چنين خيانت عظيمي مرتکب شوند چه تضميني است که دهها خلاف ديگر را مرتکب نشوند؟ نمي توان گفت به منظور حفظ اتحاد و اتفاق مسلمين از ذکر اين نص خودداري شده است، زيرا اين کار به معناي کتمان حکم إلهي بلکه يکي از مهمترين اصول اسلام و نقض دين است، خصوصاً در زماني که شرائط کاملاً مقتضي ابراز آن بوده و بيشترين احتياج به اظهار آن وجود داشت و اين کار لا أقل از خليفة رسول الله و هادي امت، قطعاً پذيرفتني نيست و موجب نقض غرض از نصب امام است و اگر وحدتي هم ايجاد مي شد، وحدتي به قيمت از بين رفتن تماميّت و کمال دين و اتحاد بر باطل بود که طبعاً از نظر اسلام فاقد ارزش است. از رواياتي که پيامبر ُ دربارة عترت گرامي خويش سفارش فرموده از قبيل: «و أهلَ بيتي، أذکِّرُکم اللهَ في أهل بيتي» و نظاير آن و يا رواياتي که لفظ «عترت» در آن بکار رفته، مفهوم خلافت و جانشيني پيامبر در امر زمامداري امت استنباط نمي شود (خصوصاً که لفظ «عترت» يا «أهل البيت» بر بيش از يک فرد و هم بر مرد و هم بر زن دلالت دارد) زيرا لفظ واضح بوده و صراحت دارد بر اينکه پيامبر در مورد رعايت حقوق عترت خويش سفارش فرموده تا اهل بيت بزرگوارش مورد احترام و اکرام واقع شده و قدرشان دانسته شود و مورد بي اعتنايي واقع نشوند و منطوق و مفهوم آن دلالت بر نصب يکي از آنان به امامت أمت ندارد. احاديث «ولايت» يا «موالاة» نيز که در آنها واژة «مولى» يا «ولى» يا «موالاة» و امثال آن ذکر شده، دلالت بر جانشيني در امر حکومت بر مردم ندارد و الفاظ آنها غالباً از اين قرار است: «أنت وليُّ کلِّ مؤمن بعدي» يا «وليُّکم بعدي ....» يا «....فليوال عليَّاً بعدي» يا «..... فليوال عليَّاً وذريَّته بعدي» يا «.... فمن تولاه فقد تولاني» يا «.... فإن ولايته ولايتي»، و از همه معروفتر «.... اللهم وال من والاه و عاد من عاداه....» مي باشد که مفسر تمام آن روايات، همين عبارت اخير است که مي رساند منظور از اين روايات نصرت و همراهي و محبت نسبت به آن جناب است. زيرا در زبان عربي ظاهرترين معناي «ولى» متضاد «عدو» است. و کساني که کوشيده اند به طريقي معناي «مولى» يا «ولى» را از نصرت و دوستي و امثال آن منصرف سازند و لا أقل بيست و هفت معني براي «مولى» ذکر کرده اند از اعتراف به اين حقيقت ناگزير شده اند که : معناي «مولى» حد اکثر، «اولي بالشئ» است و نتوانسته اند علي رغم کوشش بسيار و زير و زبر کردن کتب لغت و دواوين شعر و کتب ادبي و ... معناي حاکم و سلطان و امام و جانشين و .... از آن استخراج کنند؟!!! و اين به وضوح اثبات مي کند که «مولى» و «ولى» در قرآن و حديث و کلاً در زبان عربي به معناي حکومت و زمامداري نيامده است و نمي توان الفاظ نصوص شرع را به معناي لغوي يا معناي شرعي آن حمل نکرد و طبعاً نمي توانيم احاديث «ولايت» يا «موالاة» را به اعطاي خلافت و زمامداري مسلمين به علي (ع) حمل کنيم که نه مطابق معناي لغوي و نه موافق معناي شرعي لفظ است. آري، در صورتي که لفظ «ولى» مضاف به کلمة «أمر» قرار گيرد يعني به صورت «ولي الأمر= فرماندار» استعمال شود به معناي حاکم و امير خواهد بود ولي مي دانيم که پيامبر ُ بلا استثناء، در کليّة روايات فرق مختلف اسلامي، از اينکه لفظ «أمر» را مضاف اليه «ولى» يا «مولى» قرار دهد، ابا فرموده و در اين صورت نمي توان معناي خلافت پس از پيامبر را، به روايات «ولايت» تحميل نمود! لازم است دو نکتة مهم در اينجا کاملاً مورد توجه قرار گيرد: نخست اينکه اشتقاق کلمات از يک مادة لغوي، به معناي وحدت معنوي تمام مشتقات مادة مذکور نيست، بلکه معناي هر کلمه، صرف نظر از مادة اشتقاق، متکي به وضع و استعمال عرب است، مثلاً کلمة «جاء» به معناي «آمد» ولي کلمة «أجاء» به معناي «پناه برد» است، با اينکه هر دو از يک مادة لغوي هستند. در اين مورد نيز نمي توان گفت: چون لفظ «ولى الأمر» به معناي حاکم و امير و ... است ، پس کلمة «مولى» يا «ولى» که به لحاظ مادة لغوي با لفظ «والي» يا «ولي الأمر» از يک منشأ هستند نيز مفيد معناي «حاکم و امير» است. زيرا کلمات مذکور در زبان عربي ابداً بدين معني استعمال نشده و اين مسأله اي است منوط به استعمال عرب، نه اينکه شخص آنچه را که از مجموع کلمات مشتق از يک ماده دريافته مي شود به يکايک مشتقات آن نسبت دهد، و اگر عرب صريحا لفظ «ولي» (در صورتي که مضاف به «أمر» نباشد) يا «مولى» را به معناي«حاکم و امير» استعمال نکرده باشد، نمي توان آندو را به معناي مذکور حمل کرد. دوم آنکه قرائن کلام هر چه باشد، به کلمة مورد نظر معنايي غير از معناي مختلفي که عرب لفظ را صريحاً در آن معاني استعمال مي کند، نمي بخشد بلکه قرائن، از ميان معاني مشترکي که براي کلمه وضع شده يکي را بر معناي ديگر، مرجع داشته و مفاهيم ديگر را بر کنار مي دارد، ولي موجد معناي جديدي که عرب لفظ را در آن معني استعمال نکرده باشد، نخواهد بود. کلمة «مولى» نيز در احاديث «ولايت» بر تشويق و تحريض امت به محبت و حمايت از علي (ع) و احترام و قدرشناسي نسبت به آن حضرت دارد ولي اين قرائن معناي جديد به آن نمي دهد و نمي توان معناي «حاکم و امير بر مردم» را به آن تحميل کرد!
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اين پاسخي كه شما بهترين پاسخ مطرح مي كنيد ، با آيات قرآن و اعتقاد اهل سنت در تضاد است ؛ مگر خداوند در قران وجوب اطاعت از رسول خدا (ص) را مطرح نكرده است ؟ مگر اسلام به معني پذيرش سخنان رسول خدا (ص) نيست ؟ پس چرا مسلمانان در زير شجره با رسول خدا (ص) بيعت كردند ؟
بيعت گرفتن به معني رسمي كردن ولايت و تاكيد مجدد بر لزوم قبول آن است .
اما در مورد عموم بودن روايات ، چون امام در همه زمان ها يك شخص نيست ، تا آن شخص در روايت مشخص مي شد ، اما همين كه در روايات كلمه «امام زمانه» آمده و نيامده است كه «أحد ائمة‌ زمانه» به خوبي بيانگر صحت نظر شيعه است كه در هر زماني تنها و تنها يك نفر امام است (و نظر اهل سنت كه هر كس توانست با زور قدرت را در منطقه اي به دست گيرد او امام مي شود!!! قطعا باطل است)
اما در مورد روايت «اذا بويع لخليفتين» ،‌اين روايت را نه تنها شيعه قبول ندارد ، بلكه با وجود ذكر در صحاح اهل سنت ، علماي اهل سنت نيز قبول ندارند ، زيرا هم اكنون اهل سنت بيش از 10 خليفه رسمي دارند !!! پس چرا هيچ يك از مفتي هاي اهل سنت ، فتوا به وجوب همه ايشان جز يك نفر نمي دهد ؟
اختلاف اصحاب در تعيين خليفه رسول خدا (ص)‌ نيز به خوبي نشانگر حقانيت قول شيعه است ، زيرا اهل سنت ادعا دارند كه ابوبكر و عمر به اجماع مسلمانان از همه صحابه برتر بودند و به همين سبب ، به خلافت رسيدند ، اما اگر چنين بود نبايد اختلاف مي شد .
در مورد ادعاي شما در مورد عدم اشاره امير مومنان به نصب توسط رسول خدا (ص) ؛ اين نشانگر بي اطلاعي شما از روايات است ؛ امير مومنان علي عليه السلام در حوادث گوناگون به ماجراي غدير استشهاد كرده اند .
فرموده ايد كه اگر صحابه نصوص را كتمان كنند ديگر نمي توان به آنها اطمينان نمود ؛ و سپس اين مطلب را چون مخالف با نظر شما است قبول نكرده ايد ؛‌اما وقتي ماجراي غدير و ابراز ولايت امير مومنان در نقاط مختلف ثابت شد ، و انكار بعضي از صحابه و علماي اهل سنت براي خلافت امير مومنان نيز ثابت گشت ، به خوبي حقانيت نظر شيعه را در مورد صحابه ، روشن مي گرداند .
در مورد روايت اهل بيتي ، فرموده ايد كه از ان خلافت فهميده نمي شود !!! جداي از بحث هاي منطقي تنها از شما يك سوال مي كنيم اگر كسي همسنگ قرآن بود ، و رسول خدا دستور تمسك به اقوال او را داده اند ، او خليفه شود بهتر است يا كسي كه در مواقع بسيار اقرار به جهل خود كرده و گفته است «ان لي شيطانا يعتريني»!!!
در مورد روايت وليكم بعدي و ساير روايات ، با بي توجهي كامل تنها اين نكته را گفته ايد كه اللهم وال من والاه ترجمه آن است !!! ظاهرا شما از لغت عرب بي اطلاعيد ؛ علماي اهل سنت در مناظره هاي ساختگي خويش با شيعيان گفته اند اگر رسول خدا (ص) مي خواست خلافت را براي علي اثبات كند مي گفت «وهو وليكم بعدي»!!! شما اين مطلب را قبول داريد كه رسول خدا (ص) چنين گفته است ، اما منكر دلالت مي شويد !!!
جداي از اينكه در مورد دلالت اين حديث به صورت مفصل در سايت در ادرس ذيل بحث شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=130
سپس گفته ايد كه ولي كه به معني محبت است ، وقتي با امر بيايد به معني فرماندار مي شود !!! بهتربود مي گفتيد اگر ولي با امر بيايد به معني جاه طلب مي شود !!! چون با معني ذكر شده در «والاه» بيشتر مي سازد !!!
البته شما اصلا كلام رسول خدا در مورد «الست اولي بكم من انفسكم» را مطرح نكرده ايد !!!
سپس منكر اصل استعمال كلمه ولي در بحث خلافت و حكومت شده است !!!
در انتها نيز گفته ايد كه احاديث ولايت دلالت بر تحريض امت بر قدر شناسي از آن حضرت مي كند !!! بر فرض كه اين مطلب را قبول كنيم باز هم با معتقدات اهل سنت سازگاري ندارد ، زيرا انها مجبورند بگويند كه عائشه و طلحه و زبير و معاويه با اين دستور صريح رسول خدا (ص) مخالفت كرده و با امير مومنان علي عليه السلام جنگيده اند !!!
در انتها مي گوييم بهتر است قبل از  كپي پيست كردن از سايت هاي ديگر ، نگاهي به پاسخ هاي داده شده در سايت ما داشته باشيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

5   نام و نام خانوادگي:  سيد محمد     -   تاريخ:   18 اسفند 87
جناب آقاي جعفر باقري !
متأسفانه شما قبل از خواندن اصل مقاله رفته‌ايد و مطلبي را از جاي ديگر كپي كرده‌ايد .
اولاً : علماي بزرگ اهل سنت ؛‌ از جمله غزالي و ابن جوزي نظر مخالف شما را دارند و از حديث غدير فقط يك چيز فهميده‌اند و آن ولايت و امامت امير مؤمنان عليه السلام است . اگر به نحوه استدلال سبط بن جوزي دقت مي‌كرديد ،‌ ايشان تمام معناهاي كلمه مولي را آورده و به آن پاسخ داده است .
ثانياً : معناي كلمه مولي و ولي ، در صدر اسلام فقط يك معنا داشته است و آن ولايت و امامت و حكومت بوده ؛ چنانچه در اصل مقاله اين معاني از زبان خليفه اول ، دوم و ... آورده شده است . چگونه است كه وقتي خلفاي سه گانه خود را «ولي امر مسلمين» مي‌دانند ، شما از آن دوستي و محبت استنباط نمي‌كنيد ؛ اما در باره امير مؤمنان عليه السلام فقط به معناي محبت و ياري است ؟!!
يعي باي عمر جر مي‌دهد ؛ اما باي علي نه ؟!!!!
ثالثاً : شواهدي كه در اصل مقاله براي معناي كلمه ولي و مولي آورده را ، انگار نخوانده‌ايد . اگر رسول خدا در غدير خم فقط محبت و دوستي امير مؤمنان عليه السلام را اعلام كرده بود ، چرا خليفه دوم آمد و به امير مؤمنان تبريك گفت ؟ مگر وجوب محبت و دوستي امير مؤمنان و هر مؤمني ديگري براي نخستين بار بود كه اعلام مي‌شد ؟
اين مطلب در اصل مقاله با سند‌هاي صحيح ثابت شده است .
6   نام و نام خانوادگي:  مجيد حقي     -   تاريخ:   18 اسفند 87
لقد حق القول على أكثرهم فهم لا يؤمنون (سوره يس/آيه7) حق براي اكثر آنها آشكار شد، ولي زير بار نمي روند.
7   نام و نام خانوادگي:  سيد محمد رضا رضوي     -   تاريخ:   20 اسفند 87
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي جعلنا من متمسکين بولايه اميرالمومنين و ائمه المعصومين(ع) از اين که اينقدر مزاحمتان ميشوم عذر ميخواهم . تقصير کساني است که دشمن اهل بيت (ع) هستند . و بنده هم سايتي بهتر از شما نميشناسم. نقل قول : بنا به گزارش سرويس مجازي خبر گزاري فارس شيعيان سراسر جهان مي توانند با ارتباط تلفني امام هشتم شان را زيارت کنند . در اين گزارش مي خوانيم: به همت آستان قدس رضوي ارداتمندان به آستان ثامن الحجج حضرت علي ابن موسي الرضا عليه السلام، از اين پس مي‌توانند با تماس با روضه منوره از راه دور حرم ايشان را زيارت كنند. برپايه اين خبر زائران آستان امام هشتم (ع) مي‌توانند، با شماره ۰۵۱۱۲۰۰۳۳۳۴ تماس گرفته و پس از عرض سلام به اين امام همام به طور تلفني زائر حرم ايشان شوند. قابل توجه است كه زائراني كه در خارج از كشور قصد تماس با شماره مذكور را دارند از كد ۰۰۹۸ ـ كد كشور ايران ـ براي شماره‌گيري استفاده كنند. آري! اين است يکي از راه هاي رسيدن به خدا؟!!!!! به نظر شما چه رمز و رموزي در اين عوام فريبي نهفته است؟! بياييم لحظه اي تمام تعصبات مذهبي را کنار گذاشته از دريچه فکر و انديشه به اين موضوع بنگريم.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اين تنها شيعه نيست كه اعتقاد دارد كه پيامبر و ائمه سلام هر كس را در هر جا مي شنود ، بلكه اهل سنت روايت صحيح دارند كه رسول خدا (ص) فرمودند هر كس به من سلام كند ، خداوند سلام او را به من مي رساند ؛ با اين همه همين اهل سنت ، قبل از اختراع تلفن ، به اصطلاح خودشان هم ارسال بريد براي ابلاغ سلام به رسول خدا (ص)‌ داشته اند ؛ و گفته اند اين كار كمال احترام را مي رساند .
در تهذيب المطالب مي گويد كه به صورت مستفاض نقل شده است كه عمر بن عبد العزيز (خليفه اي كه اهل سنت او را جزو خلفاي راشيدن مي پندارند)‌ براي ابلاغ سلام به نزد رسول خدا (ص) بريد مي فرستاده است ؛
 استفاض عن عمر بن عبدالعزيز انّه كان يبرد البريد من الشام ، يقول: سلِّم لي على رسول الله(صلى الله عليه وآله)
تهذيب المطالب ج 2 ص 408 
همچنين اصل اين كار را نيكو شمرده اند :
-سادسا : راي العلماء في ارسال بريد لابلاغ السلام على رسول الله :
 ولو قال له إنسان سلم لي على رسول الله  صلى الله عليه وسلم  هل يجب عليه أن يسلم عليه كما يجب أن يسلم على من قال له سلم لي على فلان أو يفرق والفرق أقرب ويوجه بأن المراد بالسلام ما بين الناس التودد والمحبة والمراد بالسلام عليه  صلى الله عليه وسلم  الشفاعة ولا يجب على المريد أن يشفع له عنده ا ه كذا بهامش عن حج في كتبه وعبارته في كتابه المسمى بالدر المنظم في زيارة القبر المعظم نصها وأما إرسال السلام إليه  صلى الله عليه وسلم  فالقصد منه الاستمداد منه وعود البركة على المسلم فتركه ليس فيه إلا عدم اكتساب فضيلة للغير فلم يكن لتحريمه سبب يقتضيه فاتجه أن ذلك التبليغ سنة لا واجب
حاشية الجمل على شرح المنهج ج2 ص485
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8   نام و نام خانوادگي:  محسن     -   تاريخ:   20 اسفند 87
با تشكر از پاسخ شما به جناب سيد محمد رضا رضوي اينجانب با ايشان موافقم و گذاشتن خط تلفن براي ارتباط با امام (ع) را نه تنها عوام فريبي مي دانم بلكه اين كار را بي احترامي با ساحت امام (ع) مي دانم.
ما كه امام را حي و ناظر مي دانيم و بعد از نماز از هر جا كه هستيم به ايشان سلام مي كنيم با قرار دادن خط تلفن گويي علم ايشان را به داخل حرم محدود كرده ايم!
و اما شاهد گرفتن رفتار سني ها هم بر اين كار عذر بدتر از گناه است. مگر ما مجاز به تقليد از اين قوم هستيم؟ اينان كه نه تنها پيامبر (ص) را عالم به احوال خويش نمي دانند بلكه نعوذ بالله خداوند را هم آكاه به احوال خلق نمي دانند چنانچه براي دانستن اينكه ابوبكر از او راضي است فرشته اش را براي سوال به نزد پيامبر مي فرستد.

9   نام و نام خانوادگي:  باقر     -   تاريخ:   04 فروردين 88
اينكه پيامبر گفته كه هر كس من مولاي او هستم پس علي هم مولاي اوست كه چيزي را ثابت نمي كند . پيامبر اگر مي خواست جانشين تعيين كند بايد مي گفت هر كس من مولاي او هستم بعد از مرگم علي جانشين او است .
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
پيامبر اينچنين نيز گفته اند ،‌ اما علماي اهل سنت آن را نيز قبول نمي كنند ؛ در مناظره اي خيالي كه علماي اهل سنت آن را در كتب خويش ، به نفع اهل سنت و بر ضد شيعه آورده اند ، مي گويند : طرف سني گفت : اگر رسول خدا (ص) مي خواست جانشيني علي را به مردم بفهماند بايد مي گفت «علي وليكم بعدي»!!!
فقال أما والله أن لو يعني بذلك الإمرة والسلطان لأفصح لهم بذلك كما أفصح لهم بالصلاة والزكاة وصيام رمضان وحج البيت ولقال لهم أيها الناس هذا وليكم من بعدي
الطبقات الكبرى  ج 5   ص 319 ، اسم المؤلف:  محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت -
غافل از اينكه عين اين عبارت نيز در كتب اهل سنت آمده است ، و علماي اهل سنت حتي الباني نيز سند آن را تصحيح كرده اند !!!
پيامبر (ص) بهترين عباراتي را كه در آن زمان معني خلافت مي داده است ، به كار برده اند ؛ اما اهل سنت نمي خواهند اين حقيقت را بپذيرند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10   نام و نام خانوادگي:  باقر     -   تاريخ:   05 فروردين 88
شما يك منبع را آورده ايد . اگر مي توانيد آن را با منابع ديگر مقايسه كنيد و ببنيد كه كفه ي ترازوي چگونه است . سانسور و گزينشي عمل كردن راه را براي حقيقت جويان سخت مي كند .
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
مقصود شما از يك مبنع چيست ؟ آيا اينهمه مدارك اهل سنت را نمي بينيد ؟
جداي از اينكه در خانه اگر كس است يك حرف بس است ؛ اگر يك منبع صحيح از اهل سنت ،‌ حقانيت شيعه را ثابت كند كفايت مي كند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11   نام و نام خانوادگي:  باقر     -   تاريخ:   05 فروردين 88
من كه همين يكي را بيشتر در پاسخ سوالم نديدم . آيا در تاريخ يعقوبي هم همين طور است . در كتاب هاي ديگر چگونه است . خودتان را گول نزنيد .
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
بهتر است به جاي مبهم صحبت كردن ، سوال خويش را مشخص كنيد تا ما نيز ادله خود را در پاسخ به آن بگوييم
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
12   نام و نام خانوادگي:  مهدي     -   تاريخ:   06 فروردين 88
سلام و خسته نباشد جريان خالد و بريده ترجمه شد؟من خيلي لازمش دارم.ممنون.
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
متاسفانه ترجمه هنوز كامل نشده است . البته مي توانيد از روايات مطرح شده در متن عربي آن استفاده كنيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13   نام و نام خانوادگي:  مهدي     -   تاريخ:   09 فروردين 88
سلام و خسته نباشيد درباره جريان فدك مقاله كاملي تا كنون نوشته شده است اگر نوشته شده لطفا ادرس ان را برايم بگذاريد ممنون.
جواب نظر:
با سلام
مقاله كاملي در مورد فدك تهيه شده است كه ان شاء‌الله با پاسخ شبهات مربوط به حضرت زهرا سلام الله عليها بر روي سايت قرار خواهد گرفت .
در صورت داشتن سوال جزيي مي توانيد سوال خود را مطرح كرده تا به آن پاسخ گوييم .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
14   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   14 آذر 88
با عرض سلام و تبريک عيد سعيد غدير خم عيد ولايت امير مومنان حضرت علي بن ابيطالب اسدالله الغالب عليه السلام دوستان اهل سنت که در قسمت نظرات به اظهار نظر پرداخته و معترض مي باشيد توجه داشته باشيد که: مدارک و ادله هاي ارئه شده از منابع خودتان است جالب است که داستان قوم بني اسرائيل هميشه در حال تکرار است اي موسي: ديگر مرغ بريان نميخواهيم اگر راست ميگوئي به پروردگارت بگو براي ما پياز و عدس نازل کند به هر حال دوستان عزيز شيعه و سني: ما که بخيل نيستيم اين عيد بزرگ ، عيد ولايت را خدمت همه ي شما تبريک عرض ميکنم يا علي مدد
15   نام و نام خانوادگي:  جعفر     -   تاريخ:   27 آذر 88
بسيارعالي
16   نام و نام خانوادگي:  حبيب     -   تاريخ:   26 بهمن 88
با سلام. بدون تملق ميگويم اين سايت مفيدترين سايتي است كه تا به حال ديده ام.
17   نام و نام خانوادگي:  علي رضا     -   تاريخ:   03 اسفند 88
به نام خدا
سلام عليکم
مقاله شما درباره تواتر و دلالت حديث الغدير بسيار بسيار جالب بود و همانند شمشيري است برنده در برابر منکران حقيقت
يفيض من رحمته کوثر - ابيض کالفضة او انصع
فالفوز للشارب من حوضه - و الويل و الذل لمن يمنع
بدليل اينکه کتاب الغدير براي عموم مشکل بوده و قابل ترويج در ميان عامه نيست ولي اين مقاله مي تواند با حجم کمش به سرعت منتشر شود.
www.al-imamia.blogfa.com
خدا به شما نصرت و اجر عطا کند
18   نام و نام خانوادگي:  بوار     -   تاريخ:   06 اسفند 88
در مورد رواياتي كه در مورد ايه تبليغ در كتاب تفسير ثعلبي آمده اين اشكال را به من گرفته اند در مورد رجال! روايت دوم از علي بن زيد (بن جدعان) راوي مشهور است که ضعيف و روايات او غير قابل احتجاج است. روايت سوم هم از محمد بن السائب الکلبي کذاب مشهور است که دروغگو بودن او شهره آفاق است. آيا اين رجال طبق گفته سني ضعيف هستند؟!
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

1- براي اثبات صحت يك مطلب  ، وجود يك روايت صحيح كافي است و لازم نيست تمام روايات آن صحيح باشد !

2- طبق مباني رجالي اهل سنت ، وجود سه سند ضعيف ، براي اثبات يك مطلب كفايت مي‌كند ! حال در اين مقاله چندين سند كه بعضي از آنها صحيح نيز مي‌باشد ارائه شده است !

حال آيا مي‌توان ادعا كرد كه ضعف يكي از اسناد ، دلالت بر بطلان ماجرا دارد ؟

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

19   نام و نام خانوادگي:  طامس آثار ابوبکر وعمر     -   تاريخ:   07 فروردين 89
بقية الله خير لکم ان کنتم مومنين سني ها مي گويند اين ايه مربوط به شعيب است و ربطي به امام زمان ندارد چه پاسخي در اين زمينه داريد؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

در آدرس ذيل به اين سوال پاسخ داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1010

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

20   نام و نام خانوادگي:  طامس آثار ابوبکر وعمر     -   تاريخ:   08 فروردين 89
آيا زيدبن علي ادعاي امامت آسماني کرد؟ نه مثل امام باقر ع مي گفت من وصي رسول الله هستم! و آيا ايشان ابوبکر وعمر را قبول داشتند؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

در مورد زيد دو نظر موجود است ؛ نظر محققين علماي شيعه ، و نظر زيديه و اهل سنت !

نظر محققين علماي شيعه ، طبق روايات اهل بيت آن است كه زيد ، شيعه و پيرو خالص اهل بيت عليهم السلام بود !

نظر زيديه و اهل سنت ، آن است كه شما فرموديد !

در اين زمينه مي‌توانيد به كتاب قاموس الرجال مرحوم تستري ج 4 مراجعه نماييد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

21   نام و نام خانوادگي:  محمد     -   تاريخ:   26 فروردين 89
خيلي عجيبه الله (س) هفت طبقه اسمان را افريد 124 هزار پيا مبر را فرستاد 23سال پيامبر را همراهي كرد ودر پابان به او بي وفايي كردوعمر يك بنده نا چيزش همه را به نابودي كشاند!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شما از هواي نفس پيروي مي كنيد ما افريده شدهايم كه الله را بشنايسم و عبادت ودعا كنيم به اميد هدايت تمام بشر به وسيله تفكر واستفاده از نعمت ازاد انديشي
22   نام و نام خانوادگي:  نادي     -   تاريخ:   07 ارديبهشت 89
يکم تنوع داشته باشيد
23   نام و نام خانوادگي:  يک نفر     -   تاريخ:   31 ارديبهشت 89
عزيزان اهل سنت بهتر است از مناظره با کفار رافضي دست برداريد که اين کافران اگر حضرت علي هم زنده شود و به انها واقعيت را بگويد او را هم لعنت مي کنند و با او به مبارزه برميخيزند، اين کفار با احاديث جعلي، استفاده از کتابهاي نويسندگان شيعه مذهب به جاي سني که بعد از خروج از اسلام و رافضي شدن نوشته اند و اعلام اينکه اينها سني هستن، ذکر احاديثي از کتاب اهل سنت که اصلا در ان کتاب وجود ندارد يا بعد از ذکر با دليل رد شده اند ، استفاده از کتب نويسندگان شيعه هم نام با علماي اهل سنت و ايجاد شبهه، استفاده از احاديث ضعيف، ذکر چند کلمه از قران به صورت ناقص براي دليل اوردن براي اثبات دروغشان بدون ذکر ادامه ان، ايجاد شبهه با دروغگويي بي هيچ مدرکي و درخواست از اهل سنت براي جواب گويي به ان و... به دشمني با خدا و دين پيامبر برخواسته اند. براستي که به شخص کر و کور و لال نمي توان چيزي فهماند. ايا مناظره با کساني که قران را قبول ندارند و ان را تحريف شده مي پندارن فايده اي دارد؟ ايا اينها اصلا مسلمانند که شما با انها بحث مي کنيد؟ شايد مردم عاديشان چنين نظري نداشته باشند چون به صورت کامل از کتابهاي معتبرشان مثل اصول کافي و بحار الانوار و نظرات ايت الشياطين شان خبر نداشته باشند اما علمايشان کامل اين موضوع را قبول دارند و بقيه هم دنباله رو انانند پس با کافر و مشرک چه بحث؟ قران فرموده وقتي مشرکان در دريا يا مصيبتي گير مي کردند خالصانه از پروردگار درخواست کمک مي کردند ولي وقتي که نجات ميافتند به عقيده خود بازمي گشتند اما در سقوط هواپيماي ايراني فکر کنم سي 130 بعد از پيدا شدن جعبه سياه اخرين جمله خلبان يا حسين بود، شيعيان حتي از مشرکين هم بدترند که حتي در لحظات سخت هم از خدا يادي نمي کنند. ايا دم زدن اين کافران از اينکه ما محب اهل بيتيم واقعا نشانگر دوستي انها با اهل بيت است و نشانگر مسلمان بودنشان، ايا اگر اسراييل بگويد ما دوستدار مردم فلسطين هستيم واقعيت دارد، ادعاي اينها هم يک ادعاي کذب است فقط براي پيش بردن دشمني شان با اسلام. انها را با کفرياتشان به حال خود بگذاريد که ماست اينها سياه و روزشان تاريک است، ما ذکر يا الله خودمان را ميگوييم و اينها ذکر يا حسين و يا... يا... يا... خودشان، ما روز قيامت از خوداوند طلب بخشش ميکنيم اينها بگذاريد از مخلوقات طلب شفاعت کنند، ما روز قيامت بسته به اعمال خودمان رستگار يا غيررستگار ميشويم بگذاريد اينها فکري به حال اعمالشان در دنيا نکنند و انتظار داشته باشند علي و حسين انها را به بهشت ببرند، براستي که شب رفتني است. تا شما يک دليل براي انها بياوريد انها با اوردن يک دروغ و فحش به صحابه جواب شما را خواهند داد پس ديگر به اين سايت مبتذل سرنزنيد و پاسخي براي انان ننويسيد بگذاريد خود را حق و ما را کافر بپندارند تا روز موعود.

امام شافعي: هرگز قومي دروغگوتر از رافضيان نديدم.

هر چند که شکي ندارم که اينو تو سايت نمي ذاريد ولي نوشتم که حداقل خودتون بخونيد چون شما چيزي که به نفعتون باشه مي ذارين تو سايت نه نظر مخالفين رو.
24   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   31 ارديبهشت 89
با سلام
دوستان در مورد 31 ارديبهشت 89 چيزي نمي نويسم .
چرا
در جنگ صفين وليد ابن عقبه ملعون با اصحاب معاويه ملعون كه يكي ديگشون مراون ابن حكم بود در يكشب كه مست بود گير اصحاب حضرت علي عليه السلام افتاد . جناب مالك ابن اشتر , اين نجس را ول كرد تا گورش را گم كند , بعضي از اصحاب حضرت علي عليه السلام گفتند چرا ولش كرديد برود ,
ايشان فرمودند كسي نيامده بود كه برود ( يعني اين ملعون اينقدر كوچك بود ) كه ناديده گرفته شده بود .

يا علي
25   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   01 خرداد 89
جناب محمد عمري
عمر «همه را به نابودي كشاند»؟؟؟؟ عمر چه کاره باشد که «همه را به نابودي بکشاند»!!!!
بعد از آنکه خداوند هفت آسمان را آفريد، زمين را بسط داد، ميلياردها سال موجودات زنده را تکامل داد، سرور خلائق انسان را خلق کرد، مگر ارباب عمر يعني شيطان رجيم توانست «همه را به نابودي بکشاند»؟؟؟
هر چند که قسم ياد کرد: «فبعزتك لاغوينهم اجمعين»
اين را بدان که هم شيطان و هم عمر به خوبي مي‌دانستند که مي‌توانند همه را نابود کنند «الا عبادك منهم المخلصين» (به جز بندگان خالص خدا را).
البته خداوندي هم که هفت آسمان را خلق کرد و ميلياردها انسان را آفريد بدون هيچ ندامتي در مورد گمراه شدگان به وسيله شيطان و عمر فرموده است:
«وان جهنم لموعدهم اجمعين»
*********************
آري. جناب محمد عمري
خداوند متعال هفت آسمان را خلق کرد و ميلياردها نفوس بشر را خلق کرد، و تمام آن ميلياردها مريد شيطان و عمر را هم بلاشک عذاب خواهد کرد و بعد هم «و لا يخاف عقباها».
«و لا يخاف عقباها»
«و لا يخاف عقباها»
با اينحال اگر شما خواستي از چيزي تعجب کني از اين تعجب کن که خداوند 124 هزار نبي و رسول (سلام الله عليهم) فرستاد و بعد ناگهان عمري ادعاي خلافت آنها را کرد که از او حتي 50 صفحه مطلب علمي نقل نشده است!!!!!

يا علي
26   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   01 خرداد 89
السلام علي أهل لا إله إلا الله محمداً رسول الله علياً ولي الله

23 نام و نام خانوادگي: يک نفر - تاريخ: 31 ارديبهشت 89
نوشتي: "ايجاد شبهه با دروغگويي بي هيچ مدرکي"
سؤال: غيرشيعة، در پايگاه شيعة چه ميكند؟ تا خدانكرده به "شبهه با دروغگويي بي هيچ مدرکي" دچار گردد؟
جواب: از 3حال خارج نيست.
يا 1-براي نشنيدن! و در أمان بودن از كلام شبهه انگيز شيعة به اينجا آمده! [كه اين فرض را هيچ عاقلي نميپذيرد]
يا 2-براي "ايجاد شبهه با دروغگويي بي هيچ مدرکي" به اينجا آمده [كه درستي اين فرض آشكارتر از آنست كه قابل مناقشه باشد، چونكه عقلاء ميپرسند چرا وِل كُنِ "اين سايت مبتذل" نيستي؟!]
يا 3-براي يافتن جوابي قانع كننده براي سؤالاتش -كه علماء دينش نتوانسته اند پاسخ دهند- به اين پايگاه آمده [كه در اينصورت، گرچه تأسّي ما به كلام الله المجيد است كه ميفرمايد: وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴿الفرقان٦٣﴾، ولي إنصافاً أدبِ تلمّذ اينست؟!]
نوشتي: "شيعيان حتي از مشرکين هم بدترند" و خودت جوابِ خودت را داده اي، "پس با کافر و مشرک چه بحث؟"
جواب: كاش از كسيكه به تو إلقاء كرده "شيعيان حتي از مشرکين هم بدترند" ميپرسيدي كه آيا اين آيه قرآن المجيد را تا كنون ديده/شنيده اي؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَٰلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴿النساء٩٤﴾
اگر گفت: نعم، بپرس: چرا نهيِ "لاتقولوا" را ميشكني؟ اگر براي عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَاست، كه الله المتعال فرموده: فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ، اگر بخاطر دوري شيعة از دين توست كه الله المتعال فرموده: كَذَٰلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ.
پس اي نفر، هشدار كه بپايش نسوزي! چون الله المتعال در اين آيه أمر مؤكّد فرموده: فَتَبَيَّنُوا...فَتَبَيَّنُوا...
از مفتي ات بپرس: گيرم شيعة "کافر و مشرک" است، آيا "كافر و مشرك"، فقط و منحصراً شيعيانند؟
چرا با همه كفّار و مشركين اين معامله را نمي كنيد؟
گيرم شيعيان "کفار رافضي" اند، ولي مثل إسرائيل، كافر حربي(=كافرِ درحالِ جنگ با مسلمين) كه نيستند!
راستي! چرا "انها را با کفرياتشان به حال خود" نمي گذاريد؟
چرا زن و كودك بيگناهِ -منسوب به شيعة- را بخاك و خون مي كشيد؟ مگر نگفتي: "شايد مردم عاديشان چنين نظري نداشته باشند"؟!
بپرس: اين چه قتالي است كه دروازه اش خودكشي است؟ مگر در قاموسها معني إنتحار=خودكشي نيست؟ كدام آيه كتابُ الله المجيد خودكشي را تجويز كرده؟
بپرس: اگر همه ساكنين مناطق شيعة نشين، مهدور الدمّ و واجب القتل اند، آيا بهتر نيست بجاي اين بمبگذاريهاي مقطعي، آنها را مثل كاري كه امريكا با سكنه هيروشيما كرد، با بمبِ هسته اي يكجا بكشيد؟!
بگو: اگر جهاد واجب است، دفاع كه أوجب است! چرا قبل از تسويه حساب با دشمني كه فعلاً كاري بكارتان ندارد، دربرابر دشمني كه با شما درحال جنگ است، به دفاع نمي پردازيد؟ مگر "مردم فلسطين" برادرانتان نيستند؟ مگر إسرائيلِ صهيونيست، عدوّ مسلمينِ فلسطين، نيست؟
گفتي: "امام شافعي: هرگز قومي دروغگوتر از رافضيان نديدم"
سؤال: آيا "امام شافعي" با كلّ "رافضيان" در همه أعصار و أمصار همسخن شده؟! اگر نه، پس با چه ملاكي دروغگوئي چندنفر را -كه معلوم نيست واقعاً شيعة بوده يا تظاهر به شيعةگري ميكرده اند- به همه آن قوم تعميم داده؟ گذشته از اينكه اين قول، حدأكثر خبري از يك خبر است، و الخبر يحتمل...!
[چون شخصي به إمام مكتب جعفري گفت: شيعيان شما فلان گناه را مرتكب ميشوند، ايشان سرش را زيرانداخت؛ طرَف إدامه داد كه فلان گناه را هم مرتكب ميشوند، حضرتش پاسخي نداد؛ تا آنجا كه إدّعا كرد: شيعيان شما دروغ هم ميگويند، ايشان جواب داد: اينرا نمي پذيرم، كسيكه واقعاً شيعة ماست، دروغ نميگويد؛ چون در مذهب ما دروغ جائي ندارد و اگر كسي دروغ گفت، بتحقيق كه از مكتب ما خارج شده است؛ بدان و آگاه باش كه ما به طرفداري فرد دروغگو نيازي نداشته و او جزو شيعيان ما نيست]
وانگهي، از كجا معلوم كه يقينت به درستي اين قول، مانند اين يقينت نباشد كه گفتي: "شکي ندارم که اينو تو سايت نمي ذاريد"! ولي همه ديدند كه گذاشتند.
من آنچه شرط بلاغ بود به تو إبلاغ كردم، با اينهمه اگر -پس از ساعتي تفكر- نخواستي متقاعد شوي، لاأقل لطفاً بقول خودت وفا كن كه به "عزيزان" ات سفارش كردي "ديگر به اين سايت مبتذل سرنزنيد و پاسخي براي انان ننويسيد"؛ چون بنده هم معتقدم "ما روز قيامت بسته به اعمال خودمان رستگار يا غيررستگار ميشويم"

و السلام علينا و علي عباد الله الصالحين
27   نام و نام خانوادگي:  يك وهابي     -   تاريخ:   01 خرداد 89
سلام و درود بر شما يك نفر (پست 23 )! از قول قرآن كريم : "مومنين و مومنات ياور ياريگر همديگرند امر به معروف و نهي از منكر مي كنند....." برادر عزتمند ! براستي در ميان شيعيان از قرن ها پيش كه اولياي كفر و طاغوت بر آنها مسلط شدند دين مورد پسند خداوند كريم يعني اسلام از ميانشان رخت بربسته و از آن زمان تا الان مسلماني برايشان وجود نداشته و ندارد آنها تنها عده اي موحد از ميان مردم عادي دارند كه به فرموده شما در صورت اطلاع حاصل كردن از کتابهاي معتبرشان مثل اصول کافي و بحار الانوار و نظرات ايت الشياطين شان ، معتقدم آمادگي كامل براي پيوستن به گروه مشركان مدرس شيطان دارند كه در صورت راهنمائي كوتاه و ذكر آيه اي از قرآن مبين شايد يك موحد بتواند بر توحيدش پايدار بماند. الان در اين سايت و سايت هاي مشابه عده اي از آخوند و غير آخوند هستند كه حتي از دين مجوس براي غنا بخشيدن به شرك خود استفاده كرده شرك خويش را علنا" ابراز داشته و به آن افتخار ميكنند و با توجه به فرمايش شما موحدين يا مردم عادي شيعه را به شرك و كفر و خرافه فرا ميخوانند . بنده بارها به سوالات آنها جواب داده ام و پاسخ گرفته اند و بر اين پاسخ هاي صحيح من خود شاهدند فلذا بنده شخصا" بحثم با آنها به پايان رسيده است و بر دعوت پروردگار نسبت به آنها اميدوارم و توكل مومنين و مومنات بر الله عز و جل است . و اما بنده از برادران مسلمانم در اين سايت گلايه اي دارم و آن اينكه يكي از اين چند نفر مبتذل نويس چندين بار از برادران مسلمان سوالي پرسيده كه همه آن را بي جواب گذاشته اند و شايد يك دليل براي جري بودن او و بقيه در طومار كردن شركيات و كفريات همين عدم پاسخگوئي برادران باشد كه به خيال خود تصور كرده اند برادران ما جوابي قطعي ندارند و در تعارض بسر ميبرند فلذا دستاويزي پيدا كرده اند كه دين غوطه ور در شرك و كفر و نفاق شيعه را در همين سايت براي خود و مردم عاديشان بيشتر جلوه دهند. دين ما اسلام دين هدايت دين متقيان و بهترين دين است چون انتخاب پروردگار عالميان است و پيامبر خاتم الانبياء عزت خود را از پروردگار ميگيرد و امهات المومنين و اصحاب پيامبر و مومنان و مسلمانان زمان پيامبر و مومنان مسلمان قرن هاي گذشته تا الان و شما و ما همگي با هم عزت خود را از پروردگار رحمان ميگيريم و با شنيدن فحش و ناسزا به رسول الله و امهات و اصحاب و تابعين ناراحت و غمزده ميشويم اما عصباني و غضبناك نميشويم و شنيدن آن را گناه نمي دانيم و برايش ترك جهاد نمي كنيم همچنانكه رسول الله در زمان حياتش توهين و ناسزا و فحش نسبت به خود و اصحابش شنيدند اما ايشان غضبناك نشدند بلكه با خلق عظيم خود مي بخشيدند و بنابراين از نظر من دليلي قرآني براي ترك دائمي اين سايت مبتذل و افراد مبتذل نويس وحشت زده وجود ندارد اما حضور ميتواند چند وقت يكبار باشد و بحث ها ميتواند محدود باشد و محدودتر شود و به صورت پاسخگوئي كوتاه و يا فقط ذكر آيات و بينات باشد .
28   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   01 خرداد 89
سلام

دوستان عزيز شيعه و سني

من از تحليل اهل سنت در مورد حديث غدير متوجه شدم که آنان حتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نيز پيامبر نميدانند!!
زيرا اهل سنت در معني جمله ي ((من کنت مولاه فهذا علي مولاه)) ادعا ميکنند که منظور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم صرفا اين بوده که هر کس مرا دوست دارد علي عليه السلام را هم دوست بدارد.
اين به اين معني است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را هم صرفا به عنوان يک دوست تلقي ميکنند و مسئله ي بالاتر از دوستي که پيغامبري آن حضرت است را زير سئوال مي برند!!!
هر چند که منظور اهل سنت که مدعي بودند که پيامبر آنان را سفارش به دوستي کرده است ، طي 75 يا 95 روز پس از آن در اعمال خلفا و هم پيمانانشان به خوبي ظهور کردند و اين همان دوستي بود که خلفا به خاندان عصمت و طهارت و همچنين سفارش شده ي پيامبر بر دوستي روا داشتند.
صرف نظر از معناي کلمه که به روشني معناي سرپرستي و جانشيني در آن ديده ميشود بايد گفت که تحليل اهل سنت نشان ميدهد که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بجاي اينکه پيامبر خويش بدانند در واقع دوست خود ميدانند و پيامبر اي اش را در ظاهر قبول و در باطن نهي ميکنند!!
و اما منظورشان از دوستي هم در افعال خلفا که آنان را بعنوان رهبران ديني خود مي پندارند ظهور و بروز ميکند!
پس در واقع نه دوستي در کار بوده است و نه اينکه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را قبول داشتند.
بنابر اين براي کساني که پيامبر را قبول نداشته باشند در واقع جانشين وي را هم قبول نخواهند داشت و بر خلاف ادعايشان دوستي هم در کار نيست و فقط در حد يک ادعاي دروغ به شمار ميرود.
البته اگر از حق نگذريم اهل سنت با جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دوستي کردند ، اما نه آن جانشيني که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم انتخاب کرده بود بلکه همان کساني که خود را بجاي پيامبر نشاندند مردم را به دوستي با خود واداشتند.
يعني همان جبت و طاغوت زمانشان ابوبکر و عمر لعنت الله عليهما
يا حق
29   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   01 خرداد 89
يک روزي به «يک وهابي» ملحد گفتيم:
کجا است 20 صفحه علم عمر؟؟؟
بعد از چند وقت گفت:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=1479
(کامنت 14)
«تابي 530 صفحه اي هم هست به اسم: هزار سخن از سخنان اميرالمومنين عمر ابن الخطاب ( رض) مولف: شيخ يونس سامرائي . ترجمه : محي الدين شيخ طه قريشي»
«قال عمر لرجل من سيد قومك؟ قال انا قال لو كنت كذالك لم تقل »
*************
ولي وهابي ملحد بازهم دروغ گفت!!! بازهم عين عمر دروغ گفت:
http://www.almeshkat.net/books/open.php?cat=12&book=1308
(صفحه 260:
بين معاوية ورجل
«قال معاوية لرجل: من سيد قومك? قال: أنا. قال: لوكنت كذلك لم تقل)»
******************
وهابي چي شد 20 صفحه علم عمر؟؟؟؟؟ نري بازهم جملات معاويه هند مادر را براي ما رديف کني!!!
پس چه شد پاسخ سوالات ما از تو در اين صفحه؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=1528
پس چه شد پاسخ سوالات ما از آقاي نوري در اين صحفه؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1257
و يا اين صفحه؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=1548
*************
راستي يک وهابي ملحد
دليل فحاشي هايت در اين صفحه به ساحت مقدس رسول اکرم( صلي الله عليه و آله) چيست؟
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=44
جناب يک وهابي ملحد
به قول فرمايش سرور و برادرم آقاي سعيد حسيني، خداوند شما را براي تفريح ما خلق کرده است!!

يا علي
30   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   02 خرداد 89
برادر و سرور عزيز آقاي سعيد حسيني (شاه اسماعيل صفوي (رضي الله عنه))
احسنت و ماشاالله به چشم حقيقت بين و نکته بين شما
آري. هدف اصلي اهل عمر از اين هتاکي ها و تکفير ها و هياهو و غوغا و بمب گذاري ها و تخريب ها و ترورها چيزي نيست جز مخفي نگاه داشتن کفر خود.
آنان ديگران را کافر مي‌خوانند تا کسي متوجه کفر خودشان نشود!!!
مثل اهل عمر مثل کري است که بانگ سر مي‌داد «دشمن من کر است!!!» تا بدين طريق کر بودن خود را مخفي کند!!!!
*******
آري. برادر. اهل عمر نه تنها حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را به رسالت قبول ندارند و از او فقط به عنوان يک «دوست» ياد مي‌کنند بلکه الله متعال را نيز به ربوبيت و خداوندگاري قبول ندارند و الله متعال را فقط «دوستي» از دوستان خود مي‌دانند!!!
آنها همانگونه که کلمه «مولي» در حديث جاودان ((من کنت مولاه فهذا علي مولاه)) را فقط به عنوان «دوست» قبول دارند بلکه کلمه «مولي» در آيه نوراني «ذلك بان الله مولي الذين آمنوا وان الكافرين لا مولي لهم» را فقط به عنوان «دوست» تفسير مي‌کنند!!!!!
آري. در واقع آنها به هرگونه «ولايتي» کافر هستند و «ولايت» را چيزي در حدي دوستي و رفاقت مي‌دانند!!!!
در نظر اهل عمر:
«الله متعال» سرور مومنين نيست.!
«الله متعال» واجب الاطاعه نيست.!!
«الله متعال» صاحب مومنين نيست.!!!
«الله متعال» سرپرست مومنين نيست.!!!!
«الله متعال» حاکم و فرمانرواي مومنين نيست.!!!
«الله متعال» به سرنوشت مومنين بي اعتنا است!!!!!
چرا که در نزد اهل عمر «مولي» در آيه نوراني «ذلك بان الله مولي الذين آمنوا» فقط معني «دوست» مي‌دهد!!!!
*****************
ولي از همه جالبتر اين است که بر اساس «منطق» اهل عمر، مستضعفين و مظلومين حتي پس از قرنها تحمل شکنجه حاکمان بيدادگر و مستبد و خونريز، وقتي دست به دعا به جانب آسمان برمي‌دارند، از خدا «طلب رفيق» مي‌کنند!!!!!!!!!!!!!!!!!
«وما لكم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء والولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا»
«واجعل لنا من لدنك وليا» --- در تفسير اهل عمر ----> «واجعل لنا من لدنک رفيقا»!!!!!!

مردم مظلوم و ستمديده جهان!!! مظلومين چچن و ترکستان شرقي و فلسطين!!!! مستضعفين کره شمالي و رژيم ديکتاتور چين:
دل نگران نباشيد که خداوند به زودي «رفيق» برايتان مي‌فرستد!!!! رفيق الله !!!!!
بعد مي‌توانيد به همراه «رفيقتان» از کيم ايل جونگ و نتانياهو و .... لذت ببريد!!!!

يا علي
31   نام و نام خانوادگي:  محمدعلي احمدي     -   تاريخ:   01 تير 89
مطالب مورد بحث بسيارعالي است اما متاسفانه بعضي ها درپي حقيقت نيست فقط درپي اشکال کردن است .تشکرازخدمات شما
32   نام و نام خانوادگي:  شهاب     -   تاريخ:   05 تير 89
واقعا تا احمق هايي مثل مشرک عبدشيطان و شاه اسماعيل خود شيطان (لعنت الله بر هر دو) وجود دارند جهان کفر (تشيع) ديگر چه غمي براي مناظرات علمي دارد؟ اين دو بي مغز تازگي کشف کردن اهل سنت خدا و پيامبر رو به عنوان فقط دوست قبول دارند، احسنت به اين همه ذکاوت خرکي. چقدر جواب مناظراتو علمي دادن؟ من و کل جهان تسنن کم آورديم، آقا اين دو تا رو به جلسات مناظره نبرين ها، رحم کنين اين دو تا واسه کل عالما کافين خيلي علمي دارن حرف مي زنن. احسن خر اشمائيل شفوري کاشف برتر قرن بيست و يکم. ضمنا مدعيان اسلام يه سري به کتابهاي معتبرشون بزنن ببينن مصحف فاطمه چيه و اعتقاد علماشون رو به تحريف قران مطالعه کنن اونوقت ببينند کي خودشو به کري و خري زده و از کساني پيروي مي کنن که حتي کلام خدا رو قبول ندارن و اونو تحريف شده مي دونن. برو قشنگ فروع ناکافي و بحار الاکفار و ... رو مطالعه کن مشرک عبدشيطان شايد خدا بهت رحم کنه و مومن عبدالله بشي هرچند مطمئنم گوشت کرتر و مغزت خرتر از اونه که تعصب رو کنار بزاري و بري تحقيق کني و واقعيت رو پيدا کني.
جواب نظر:

به نام خدا

ضمن سلام به تمام گفته هاي شما  و به قول بعضي ها  از اسلام برخاسته از سقيفه جز اين انتظاري نيست ؟؟!!!
از كوزه برون همان طراوت كه در اوست

واحد پاسخگو يي به شبهات

33   نام و نام خانوادگي:  شهاب     -   تاريخ:   06 تير 89
اين ادبيات زيبا رو از کتابهاي معتبر نامسلمون هاي دوازده امامي (حالا دوازدهميش کجاست خدا مي دونه) ياد گرفتم، همون قسمت هايي که داره از مسلموناي صدر اسلام با اين ادبيات شيرين تعريف مي کنه منم به خاطر اينکه با اين ادبيات حال ميکنين باهاتون با زبان خودتون صحبت کردم. البته از شيعه صفوي جز اين ادبيات انتظار نمي ره، کساني که مقتداشون دانشمنده ملعونه با ادبيات خودشون باهاشون حرف بزني بهشون برمي خوره، به قول همون بعضي ها مرگ خوبه اما واسه....... .
34   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   06 تير 89
جناب شهاب
انشاء الله بزودي روزي خواهد آمد که خود شما از اين گفتار خود شرمنده خواهيد شد. در ضمن از اينکه چهره واقعي عمر را براي ما آشکار مي‌کنيد بنده از شما تشکر مي‌کنم. چرا که بعد از گذشت 1400 سال و بعد از تحرير هزاران کتاب و حديث تحريف شده چه کسي بهتر از شما مي‌تواند چنين آشکار و بي‌پرده عمر را در مقابل چشمان نسل جديد قرار دهد؟
هر کسي که مايل باشد بداند عمر که بود و چگونه مي‌انديشيد و چگونه رفتاري داشت کافي است نگاهي به سطر سطر نظر شما، بياندازد.
بازهم از خداوند متعال مي‌خواهم که موجبات هدايت شما را فراهم آورد.
يا علي
35   نام و نام خانوادگي:  كميل(مهم و فوري)     -   تاريخ:   06 تير 89
يه پيشنهاد براي شيعيان دارم.
-----------
ازتون خواهش ميكنم سطح معلوماتتونو بالا ببرين و مثل ((((((( شهاب))))) !! علمي و مدلل صحبت كنين.
-------------
اگه دقت كرده باشين اين شخص معلومات فوق العاده زيادي درباره (( خر )) داره.يعني مغزش پر از خره .چطور بگم؟ سواره بر اين مطلب.
ميدونين چرا؟
بس كه راجع به بزرگان خودش و تاريخ اهل بدعت مطالعه كرده.ما چرا از عمريها ياد نگيريم؟
-------
ببينين ادب و شعور و متانت قرين با مطالب ارزنده اين شخصه. سطر سطر نوشته هاش مستدلل ! محكم و با صلابته. اگه بااين دلايل و قدرتي كه اينا دارن يه شيعه رو سني كنن ما مسئوليما.
-------
يه كم مطالعه كنين به خودتون بياين.
ممنون از اينكه مطلبمو خوندين.
36   نام و نام خانوادگي:  شاه ولايت     -   تاريخ:   06 تير 89
سرور عزيزم جناب momen abdullah بيدار كردن شخصي كه خود را به خواب زده از بيدار كردن شخصي كه خوابيده بسيار مشكلتر است.شهاب عمري از ادبيات عمري استفاده ميكني و نامش را ادبيات علوي ميگذاري؟هر كس كه خيال ميكند شيعه از دوره صفويان شروع شده اگر حتي شيعه هم باشد والله به علي خيانت كرده.حالا كه در مورد وجود آقا شك داري منتظر ظهورش باش و برخورد ايشان با غاصبان حق مولايمان علي وقاتلان مادرمان زهرا را به چشم خود ببين.برو توبه كن مثل توبه نصوح قبل از آنكه كار از كار گذشته باشد و پشيمان شوي.خدا را چه ديدي شايد اين جمعه بيايد.براي اينكه به خود آيي ابتدا تعصب را كنار گذاشته و به فرمايش پيامبر در دعاي ندبه گوش كن:پيغمبر اكرم(ص) بعنوان رييس كل وعلت محدثه دين ميفرمايد:من افتخارم اينه كه شيعه علي هستم.كجا گفته؟در دعاي ندبه:والايمان مخالط لحمك و دمك كما خالط لحمي ودمي ايمان چنان با گوشت و خونت آميخته شده كه با گوشت و خون من آميخته.تو را به خدا سنيها آيا سزاوار است در مورد كسيكه پيامبر ايمانش را مانند ايمان خود معرفي كند اينگونه قضاوت كنيد؟و كسي را جانشين پيامبر بدانيد كه بارها اعتراف كرده اگر علي نبود عمر هلاك ميشد؟عمر در خلافتش معتقد بود كسيكه در زمان پيامبر مسلمان شده نسبت به كسيكه به تازگي مسلمان شده برتري دارد و بايد سهم بيشتري از بيت المال ببرد در حاليكه مولايمان علي(ع)در دست برادر نابينايش عقيل آهن گداخته گذاشت چرا كه او از علي خواسته بود سهمي بيشتر از حقش از بيت المال به او دهد.عمر شمشير در گردن ايرانيان گذاشت كه اگر مسلمان نشوند گردنشان را بزند اما اميرالمومنين با كلماتيكه انگار با زبان رسول الله جاري ميشدند تمام مردم يمن را مسلمان كرد بدون اينكه خوني از بيني كسي بريزد.در جنگ احد كه عمر فرار را بر قرار ترجيح داد بدن مبارك مولايم علي در دفاع از پيغمبر نود زخم برداشت وجبرييل ندا كرد:نديد و نبيند دگر روزگار/جوان چون علي تيغ چون ذوالفقار/همدم جبرييل شو وانگه بگو جبريل وار/لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار.اينها ذره اي از اقيانوسهاي فضايل ابالحسن علي است.حال خود قضاوت كنيد آنهاييكه هنوز قسمتي از قلبشان براي هدايت باقي مانده تعقل كنند حتي انانكه خداوند بفرموده خودش مهري بر قلبشان زده كه درك حقيقت را ندارند آنانكه مصداق(يا ايها الذين آمنوا آمنوا)هستند نيز تجديد نظر كنند باشد كه درك حقيقت كنند. گرچه شيري چون روي ره بي دليل هم چو روبه در ضلالي و ذليل
37   نام و نام خانوادگي:  كريم حسيني     -   تاريخ:   19 تير 89
با ابراز سپاس و تشكر فراوان از مطالب واقعه پرمحتوا، جالب، معلوماتي، با مدرك و منبع و ماخذ شما ... اميد است كه در زمينه نشر ارزش ها و حقايق اسلامي موفق و پيروز باشيد و خداوند ما و شما را ياري كند كه از روي عقل و منطق و برهان و سند و مدرك صحبت كنيم و از افواهات، احساسات بي جا، حرفهاي ناشايست دوري كنيم. چنانچه مولاي متقيان، امير مومنان، جانشين و وصي پيامبر، اولين امام مسلمانان شيعي حضرت علي (عليه الصلوات و السلام) مي فرمايند: زبان درنده اي است كه اگر رها شود مي گزد. پس كوشش شود كه در اينگونه مباحث از خيلي مسائل ناشايست دوري شود. من فقط يك نكته را مي خواهم بگويم و آن اينكه: پيامبر فرمودند: (مثل اهل بيتي فيكم، مثل سفينه نوح من ركب فيها نجا و من تخلف عنها غرق) (نهج الفصاحه، ص 560، حديث 2711) مثال اهل بيت من در ميان شما مانند كشتي نوح است كه هر كس در آن نشست نجات يافت، و هر كه از آن تخلف و سرپيچي كرد، غرق و هلاك شد. و حديث ديگري از پيامبر به نام حديث ثقلين: اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي، ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي ابدا من دو چيز گرانبها و سنگين را در ميان شما مي گذارم: يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتمف تا وقتي كه به آنها تمسك بجوييد بعد از من گمراه نمي شويد! در دو منبع ديگر نيز چنين ذكر شده است: صحيح مسلم: درصحيح مسلم اين خطبه با اين الفاظ آمده است: أما بعد: أيها الناس انا بشر يوشک ان يأتي رسول ربي فاجيب و انا تارک فيکم الثقلين اولهما کتاب الله فيه الهدي و النور فخذوا کتاب الله و استمسکوا به، فحث علي کتاب الله و رغب فيه ثم قال واهل‌بيتي! اذکرکم الله في اهل‌بيتي اذکرکم الله في اهل‌بيتي اذکرکم الله في اهل‌بيتي. [صحيح مسلم۳/۵۲۱] نسايي: در “السنن الکبري للنسايي” خطبه غدير به شرح زير روايت شده است: حضرت زيد بن ارقم مي‌فرمايد: زماني که رسول اکرم صلي‌الله‌عليه‌وسلم از حجة الوداع برمي‌گشتند، در غديرخم فرود آمده سپس فرمودند: «کأني قد دعيت فأجبت، اني ترکت فيکم الثقلين، احدهما اکبر من الاخر، کتاب الله وعترتي اهل‌بيتي، فانظروا کيف تخلفوني فيهما»، فانهما لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض، ثم قال: «إن الله مولاي وأنا ولي کل مومن، ثم أخذ بيد علي فقال: من کنت وليه فهذا وليه،اللهم وال من والاه وعاد من عاداه». حالا موضوع كليدي و مهمي كه بنده بايد به آن اشاره كنم اينكه: كساني كه پيامبر را به بهترين و بالاترين نحو ممكن مي شناسند و به او احترام مي گذارند و او را انساني برتر، كامل و قابل پيروي مي دانند و او را آخرين پيامبر خدا و فرستاده بر حق او مي شمارند و به كلمه اشهد ان محمدا رسول الله اعتقاد دارند چرا در برخي مسائل افكار خود را برتر از افكار الهي پيامبر مي دانند و با اگر و اما و چنين و چنان مخلوط مي سازند؟؟؟ چرا؟ لطفا در اين باره كمي فكر كنند! دوره نبوت ختم شد و دوره امامت و ولايت شروع شد!! اما مسئله هدايت ختم نشد، بلكه از زمان آفرينش شروع بوده و هست و تا به آخر نيز جريان خواهد داشت. اگر كسي اين ادعا را كند كه خداوند با فرستادن حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و اله و السلام) به عنوان آخرين هدايتگر مسئله هدايت و راهنمايي را تعطيل كرد و بست، اين يك تفكر كاملا غلط و بي خردانه است. بلكه خداوند در زمان پيامبر به او دستور داد كه براي خود جانشين تعيين كند تا مسئله هدايت و راهنمايي بشر ادامه داشته باشد و با ختم نبوت، دوره امامت و ولايت شروع شد و در روز غديرخم پيامبر گرامي امر خطيري را كه از سوي پروردگار توسط جبرئيل به او رسانده شده بود در عمل پياده كرد و با نصب حضرت علي (ع) به عنوان جانشين خويش و امام امت اسلامي دين و وظيفه خود را در برابر مردم و رسالت خويش را در برابر خداوند متعال تمام كرد. اگر كسي مخالف اين امر باشد به هلاكت خود و تباهي و گمراهي خويشتن قدم برداشته است. حال آنكه اگر كسي اين چنين فكر كند كه فقط كتاب خدا ما را بس است و بعد از پيامبر ديگر كسي نيست او هم در اشتباه است و عدالت خداوند زير سوال مي رود كه پس چرا ما در زمان پيامبر نبوديم كه هم او را مي ديديم، هم از سخنانش بهره مند مي شديم، هم شايد هدايت مي شديم و هم بيعت مي كرديم و تمامي مسائل آن زمان را به جا مي آورديم و با دست پر رخت از اين جهان فاني مي بستيم، پس حالا كيست آن پيامبر صفت و آن كسي كه در جاي پيامبر قرار دارد؟ آن كسي كه صاحب دين و صاحب امر است كيست؟ مصداق آن اولي الامري كه پيامبر فرمود حالا كجاست؟ آن امام حي و حاضر و زنده كيست؟ آن كسي كه كتاب خدا را به مصداق زمانه تفسير و تاويل كند، كيست؟ آن معلم كتاب الهي كجاست كه به فرموده پيامبر دروازه شهر علم اوست؟ مسئله دين، شوخي و مزاح و به من چه و به تو چه كه نيست!!! اگر دوست داري كه هدايت شوي، پس بيشتر در اين مسائل تفكر و تامل كن و به جستجوي حقيقت برخيز، و از خواب غفلت بيدار شو، آنچنان كه حكيم ناصر خسرو قبادياني كرد... و السلام من اتبع الهدي كريم حسيني
38   نام و نام خانوادگي:  محمد رضايي     -   تاريخ:   20 مرداد 89
كاش براي 23 يه طعنه ميذاشتيد اي كاش.
39   نام و نام خانوادگي:  مجيد م علي     -   تاريخ:   20 مرداد 89
با سلام
جناب محمد رضايي .
اگر منظورت اون """ يك قلاده ميباشد " كه حقير و برادران ديگر ضايعش كرديم .
حال اگر شما راضي نيستيد بخاطر جنس . ضمير اون ""يك قلاده "" ميباشد كه پليدي را نميشود ازش گرفت .

يا علي
40   نام و نام خانوادگي:  حجت الله     -   تاريخ:   23 مرداد 89
همين يك سوال ما را درست جواب دهيد كمك شاياني به ما كرده ايد؟ در سايت ولي عصر-عج-فراوان ديده ام كه براي اثبات صحت يك روايت، به بررسي رجالي آن مي پردازيد ! سوال اينجاست:تا جايي كه بنده از مباحث علم الحديثي اطلاع دارم صحت يك سند فقط با موثق بودن رجال آن ثابت نمي شود و بررسي و اثبات صحت يك سند هزار دنگ و فنگ دارد مثلا ممكن است راوي ها همزمان نباشندو موارد فراوان ديگر كه الان به خاطر ندارم !! يا حداقل بفرماييد ما هم ياد بگيريم كه براي بررسي يك سند علاوه بر موثق بودن رجال آن چه چيزهاي ديگري نياز است كه آن ها را مورد بررسي قرار دهيم؟ درضمن اين مقاله تان عالي بود ! احسنت بر شما!
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ براي صحت يك روايت مراتب مختلفي بايد گذرانده شود كه بررسي رجالي قدم اول در رجال به شخصيت افراد و وثاقت آنها و... پرداخته مي شود سپس در علم درايه به اتصال و انقطاع سند و طبقات روات و... پرداخته مي شود سپس به متن آن نظر مي شود كه آيا با نصوص قطعي مانند قرآن و روايات متواتر و روايات غير متواتر ولي صحيح السند مقرون به قرائن و... در تضاد هست يانه؟ به زمان صدور روايت نيز بايد پرداخته شود كه آيا درزمان تقيه بوده يا نه؟ موافق با عامه است يا نه؟ مربوط به يك مورد خاص مي شود يانه؟ و... خود روايت هم ممكن است در مقابل روايت ديگر عام خاص و... باشد ووو...
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
41   نام و نام خانوادگي:  تدبر     -   تاريخ:   04 شهريور 89
بار ديگر تكرار سوال:براي بررسي صحت سنديك روايت علاوه بر ثقه بودن روات آن چه چيزهاي ديگري بايد بررسي شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟با تشكككككككككر !!!!!
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

مقصود شما در نزد شيعه است و يا نزد اهل سنت ؟ و اگر نزد اهل سنت ،‌نزد كداميك از علماي اهل سنت ؟ چون هر كدام نظري مختلف دارند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

42   نام و نام خانوادگي:  شهاب     -   تاريخ:   15 شهريور 89
قلاده، عزيزم براي کساني واجبه که خودشونو سگ اهل بيت مي‌دونن. نه افرادي که به انسانيت خودشون ايمان دارند و هرگز خودشونو از نظر مخلوق بودن و بنده خدا بودن، سگ هيچ مخلوقي حتي پيامبر (ص) نمي‌دونن.
43   نام و نام خانوادگي:  سيدمحمد     -   تاريخ:   22 شهريور 89
كدام‌يك از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) و اصحاب و ياران واقعي آنها چنين ادبياتي در سخن گفتن با مخالفين‌شان داشته‌اند كه شما شيعيان و پيروان اهل بيت (ع) اين‌گونه سخن مي‌گوئيد؟ اصلا باور كردني نيست كه جواب يك بيمار را اين‌گونه بدهند. حد نهائي آن اين‌ست كه بگوييم سلام عليكم - همان‌گونه قرآن كريم ما را به آن امر نموده است و از دست‌اندركاران سايت نيز خواهش مي‌كنم تمامي آنچه مي‌نويسند را در سايت نگذاريد. اصلا صحيح نيست وقت و عمر مردم با خواندن اين مطالب ضايع شود. يا علي كه اصل توحيد است.
44   نام و نام خانوادگي:  ايمان     -   تاريخ:   27 شهريور 89
شيعيان بيدار شويد و به سنت رسول الله چنگ زنيد. آخر وقتي استاد هست، قران و رسول الله. چه نيازي به شاگرد است بنده که خود را پيرو سرور اهل بيت مي‌دانم و مي‌گويم لا اله الا الله محمد رسول الله و گناه مي‌کنم و توبه مي‌کنم، نماز مي‌خوانم و روزه مي‌گيرم.
45   نام و نام خانوادگي:  ايمان     -   تاريخ:   27 شهريور 89
(قيل: ألم يقل رسول الله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم من كنت مولاه فهذا علي مولاه؟ فقال بلى! ولكن والله لم يعن رسول اَلله صَلى الله عَليه و آله وَ سَلّم) (بذالك الأمارة و السلطان و لو أراد ذالك لأفصح لهم به فإن رسول اَلله صَلى الله عَليه و آله وَ سَلّم كان أفصح المسلمين و لو كان الأمر كما قيل ،لقال رسول اَلله صَلى الله عَليه و آله وَ سَلّم: يا أيها الناس هذا ولي أمركم و القائم عليكم من بعدي فاسمعوا له و أطيعوا، والله لئن كان الله و رسوله اختارا عليّا لهذا الأمر و جعله القائم للمسلمين من بعده، ثم ترك عليّ أمر الله و رسوله لكان عليّ أول من ترك أمر الله و رسوله). (روايت/الحافظ ابن عساكر في تاريخه عن نفيل بن مرزوق عن الحسن بن الحسن) يعني:«از حسن مثني فرزند حسن بن علي پرسيدند: آيا رسول اَلله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم نگفت: من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه؟ پاسخ داد، آري امّا سوگند به خدا قصد پيامبر از اين سخن امارت و سلطنت نبود و اگر مقصودش اين بود با كمال وضوح آن را ادا مي‌كرد، زيرا كه رسول اَلله فصيح‌ترين افراد نسبت به مسلمانان بود و اگر مرادش خلافت بود، مي‌فرمود: اي مردم! اين علي فرماندار شما و قائم بر امور شما بعد از من است. پس سخن او را بشنويد و از وي اطاعت كنيد. به خدا قسم اگر خدا و رسول اَلله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم علي را براي حكومت انتخاب كرده بودند و او را زمامدار مسلمين مي‌نمودند و سپس علي فرمان خدا و رسول را ترك كرده با خلفا بيعت مي‌نمود، در آن صورت نخستين گناه‌كار و نافرمان از امر خداي متعال و رسول اَلله او بود.»
46   نام و نام خانوادگي:  سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)     -   تاريخ:   27 شهريور 89
جناب بي ايمان! بهتر نيست که کمي به ميزان سواد و مطالعات خود بيفزئيد؟ اين شيوه جواب‌گويي ابتدائي و ترفندهائي که به کار مي‌بريد، خيلي قديمي و نخ‌نما شده است و بديهي است که با طرح اين‌گونه شبهات مبتدي و استدلال‌هاي کودکانه نمي‌توانيد به شعور اهل تعقل و تفکر اهانت کنيد. زيرا اکنون زمانه تغيير کرده است و ديگر کسي عقايد آغشته به تعصب و عاري از تفکر و متعقل و منطق را نمي‌پذيرد، مگر آنکه دليل قانع کننده‌اي براي آن بيابد. بنابراين بجاي اين‌که به احاديث دروغين که ساخت بني اميه و اسرائيليات است و هيچ‌گونه سند محکمي حتي در صحيحين شما بر آن اشاره نشده است بپردازيد، بهتر نبود کمي تفکر و تعقل مي‌نموديد تا اين‌گونه بر بي‌سوادي خود دامن نمي‌زديد؟ مثلا خداي ناکرده شما انسان هستيد و باز هم مثلا داراي کرامت انساني هستيد؟!! پس چرا دروغ و تعصب را جايگزين علم و منطق و تعقل و تفکر مي‌کنيد؟!! واقعا علاقه شما به عمر شما را به صورت عبادي تغيير ناپذير و حق نشناس يا بهتر بگويم نمک‌نشناس در آورده است!! به خاطر اين تعصب خشک و بي‌پايه و اساس که ميراث اعراب جاهليت و آداب عمر پرستان است، احاديث را تحريف و به جعليات بني اميه ايمان آورده‌ايد!!! با آيات قرآن چه مي‌کنيد و در قيامت جواب خداوند را چگونه خواهيد داد؟؟!! اين جملات از سوي شما مطالب علماي خودتان را باطل مي‌کند!! لطفا قبل از هر چيز به طور صريح بيان فرمائيد کتب صحيح خود و علماي خود را قبول داريد يا خير؟! و اما سخنان و مطالب کتب صحيح و علماي شما ::: جناب بي ايمان! اکثر انديشمندان اهل سنت قبول دارند که حديث «مَن کنتُ مولاه فهذاعلي مولاه» مربوط به حضرت امير المومنين علي ع است. علامه اميني ره اسامي 30 تن از محدثان اهل سنت را آورده است که اين حديث را ذکر کرده و آن را مربوط به حضرت علي ع دانسته‌اند. برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده «يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليک...» يادآور شده‌اند که شأن نزول آن حضرت علي ع بوده و حديث «من کنت مولاه...» در جريان غدير بيان شده است. برخي از بزرگاني که اين‌گونه گفته‌اند: سيوطي در الدر المنثور -- ابو الحسن واحدي نيشابوري -- حافظ حکاني -- شهاب الدين آلوسي -- ابن صباغ مالکي -- قاضي شوکاني و ... تصريح کرده‌اند ::: که اين آيه و حديث مذکور مربوط به حضرت علي ع است. از اين جهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. ولي اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث «من کنت مولاه...» ظهور مي‌کند. اهل سنت باور دارند که حادثه عظيم و تاريخي غدير و سخنان پيامبر اکرم ص صرفاً به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي ع است و هيچ دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد و يا اگر روايت به امامت حضرت علي ع دلالت دارد، دلالت صحيح و روشني است. دليل آن است که ولايت چند معنا دارد و يکي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني که به اين معنا قابل حمل است، نمي‌توان به معناي ديگر آن تمسک جست. بر اين اساس حديث غدير در صدد بيان لزوم محبت به علي ع است، نه زمامداري و ولايت آن حضرت!!! در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند که ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر اکرم ص نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي ع است. قراين و شواهد به گونه‌ايست که هرگز نمي‌توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير کرد. شيعه دلائل متعددي بر امامت علي ع بيان کرده است که به برخي از آنها اشاره مي‌شود ::: 1.لغت شناسان لفظ ((ولي)) را به معناي سرپرستي، عهده‌داري امور، چيرگي و رهبري معنا کرده‌اند. راغب اصفهاني مي‌‌نويسد ::: ولايت يعني ياري کردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است. ابن اثير مي‌نويسد ::: ((وليّ يعني ياور، و هر کس امري را بر عهده گيرد)) سپس مي‌افزايد ::: (( از همين قبيل است حديث «من کنت مولاه فعليٌ مولاه)) و سخن عمر که به علي ع گفت ::: ((تو مولاي هر مؤمن شدي)) يعني وليّ مؤمنان گشتي. صاحب صحاح اللغه و مقايس اللغه نيز ((وليّ)) را به معناي سرپرستي دانسته‌اند. بر اين اساس نگرش انديشمندان اهل سنت (که ولايت را تنها به معناي دوستي معنا کرده‌اند) قابل قبول نيست. 2ـ اگر معناي ((وليّ)) به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست که پيامبر اسلام ص بيش از يکصد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بيابان‌هاي خشک و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد ::: ((هر که من دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد))!!!! زيرا دوستي مسلمانان با يکديگر يکي از بديهي‌ترين مسايل اسلامي است که از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر (ص) مردم را به دوستي امام علي (ع) فرا خوانده بود. 3ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است که حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي حضرت علي ع نبوده است. مسئله آن قدر اهميت داشت که خداوند خطاب به پيامبرش وحي مي‌کند که اگر آن را ابلاغ نکني، رسالت الهي را انجام نداده‌اي! تا حدي که خداوند تبارک و تعالي در آيه فرمود ::: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند _____ آيه 67 از سوره مبارکه مائده 4ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبرش دلداري مي دهد ::: ((والله يعصمک من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه مي‌دارد)) آيا اين مسئله نشان نمي‌دهد که مأموريت، مسئلة مهمي بوده است که پيامبر اکرم ص بيم آن داشته که برخي بر اثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آنچه که موجب خطر براي پيامبر اکرم ص به حساب مي‌آمد، طرح ولايت و رهبري حضرت علي ع بود، نه دوستي حضرت، مضافاً بر اين که بارها پيامبر از محبت حضرت علي ع سخن گفته بود و بيان آن، چالش‌هاي جدي را در پي نداشت. 5ـ بعد از آن که پيامبر ص، علي ع را به عنوان رهبر تعيين کرد، مردم با علي ع بيعت کردند. ابوبکر وعمر نيز به علي ع تبريک گفته، با حضرت بيعت کردند و گفتند: تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدي. نکته قابل دقت آن است که همة حاضران، از خطابة پيامبر مسئلة ((امامت)) حضرت علي ع را فهميدند، از اين رو با او بيعت کرده و برخياز آنان در ستايش علي ع شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاري از پيامبر ص اجازه گرفت و اشعاري زيبا سرود ::: قــم يــا علـــي فــإنّنـــــي رضيتُک من بعدي اماماً وهادياً اي علي، برخيز، خرسندم که تو امام و هادي بعد از من باشي. 6_ بعد از آن که پيامبرص علي ع را به عنوان زمامدار معرفي کرد، اين آيه نازل شد ::: ((اليوم أکملت لکم دينکم و أتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً)) ((امروز آيين شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم)) بعد از نزول آيه پيامبر فرمود ::: خداوند بزرگ است؛ همان خدايي که آيين خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد واز نبوّت و رسالت من و ولايت علي پس از من راضي و خشنود گشت. به رغم آن که محبت حضرت علي ع جايگاه بلند دارد و يکي از نشانه‌هاي ايمان است؛ ليکن آيه دلالت ندارد که مسئله بالاتر از محبت است. آيا فقط با دوستي حضرت علي ع (نه رهبري او) دين کامل شد و خداوند اسلام را پسنديد؟! و نکته پاياني اينکه ::: اگر مسئله فقط محبّت بود، در اين باره قبلاً آيه نازل شده و از اين جهت نقصي در دين نبود، زيرا آيه (( قل لا أسئلکم عليه اجراً إلاّ المودةفي القربي)) قبلاً نازل گشته بود. بر اين اساس آيه اکمال دين پيام ديگري دارد. منابع مورد استفاده ::: 1تفسير نمونه، ج 5، ص11به بعد. 2علامه اميني، ج 1، ص 196 ـ 209. 3الدرالمنثور، ج 2،ص 636. 4اسباب النزول، ص 150. 5شواهد التنزيل، ج 1، ص 188. 6روحالمعاني، ج 6، ص 172. 7فصول المهمه، ص27. 8فتح الغدير، ج 3، ص 57. 9المفردات، ص 570. 10النهايه، ج 5، ص 227. 11. الصحاح في لغه العرب، ج 6، ص2528 . 12. معجم مقايس اللغه، ج 6، ص 141. 13. تفسير نمونه، ج 5، ص16. 14. فروغ ولايت، ص 135. 15. تفسير نمونه، ج 5، ص 12. 16. همان. 17. مائده (5) آية 70. 18. تفسير نمونه، ج 5، ص 12. جناب بي ايمان! ايمان به خدا موقعي تکميل مي‌شود که با ايه اکمال دين توجه و بدان عمل شود و گرنه ايماني در کار نيست! زيرا خداوند به رسول خود فرمود اگر ابلاغ اکمال دين را ابلاغ نکني 23 سال پيامبري‌ات بي‌ثمر و بي‌اثر خواهد بود. يا علي
47   نام و نام خانوادگي:  ن.محمدي     -   تاريخ:   17 مهر 89
با سلام و سپاس ..

فکر ميکنيد علت مذهب زايي اسلام پس از پيامبر در ميان مسلمين چه بوده ست ؟
اين همه مذهب از اسلامي که خدا در قرانش ميگويد از ادم تا خاتم دين يکي ست و ان اسلام ست . براستي راز تکثر مذهب در تنها يک دين يکتا کدام ست؟
قبل از هر پاسخي به شبهات, به ريشه مذهب به تفصيل پرداختن قابل درک همه خواهد بود از هر گروه و هر مذهبي.
هر گاهي که نفع نفس در دين وارد ميشود نه گروه که هر نفسي ميشود يک مذهب . از ان پس است که گروهه ها از همين فايده گرايان ديندار سربر مياورند و و ميشوند مذهب هايي به رهبري همين رهبران. مذهب علي شيعه نبود دين خدا بود و رسول اکرم, علي مذهب ندارد علي تنها دين اسلام را ادامه داده ست مذهب را ديگران فايده گرا خلق ميکنند تا جايي را براي براي گامهاي نفس خويش بجويند .
ما مسلمانيم و ديگر مذاهب ,نيز چه سني و چه ..... اما انها پيرو مذهبند و ما ديندار اسلام بسط يافته علي مولاييم . علي فرقه نخواست دين را حفاظت خواست . از اين رو محافظت و پايداري علي بر دين رسول و همه مسلمانان ديگر را مذهب زايان فايده گرا مذهب شيعه ناميدند و خود را مذهبي ديگر و گرنه مردي که هيچ گاه در زندگي جز خدا نميخواست را با فايده چکار؟ که داعيه مذهب بکند.هنوز من بر اين باورم علي مذهب نميخواست او تنها پاسدار دين اسلام يکتا بوده ست .
حال که انها مارا مذهب شيعه ناميدند بدانند ما نه مذهبي که ما پيروان مردي هستيم که تنها ديندار ديني يکتاست و مسلماني بي ترديد. اميد که پيرواني اگاه براي مولايمان باشيم. حال مار ا هر چه ميخواهيد بناميد شيعه يا هر چيز ديگر.

در پناه حق ................يا علي
48   نام و نام خانوادگي:  حجت     -   تاريخ:   03 آذر 89
دمت گرم سعيد حسيني علــــــي يارت
49   نام و نام خانوادگي:  محمد علي     -   تاريخ:   04 آذر 89
به قول دوستمون دمت گرم آقا سعيد.گل كاشتي.
50   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   05 آذر 89
جناب وحيد واحدجوان
چرا شما به سنت حسنه آقا رسول الله (صلي الله عليه و آله) چنگ نمي‌زنيد و متعه را حلال نمي‌دانيد؟
آخر مگر زواج بنية الطلاق و ديگر بدعتها را مي‌توان جايگزين سنت نبوي کرد؟

يا علي
51   نام و نام خانوادگي:  ايمان     -   تاريخ:   06 آذر 89
چرا فقط غدير و چرا فقط ما؟ در شگفتم که چرا فقط در کشور ما عيد غدير، بزرگترين عيد امت اسلامي به حساب مي آيد و يک هفته در سراسر کشور جشن و چراغاني برپا مي شود و رسانه ها دربست در مورد فضائل اين روز سخن به ميان مي آورند. ولي يک ميليارد مسلمان در کشورهاي ديگر روزي به نام غدير نمي شناسند و آن را جشن نمي گيرند. ـدر شگفتم که چرا روزهاي عيد فطر و عيد قربان که نزد ساير مسلمانان دنيا از اهميت زيادي برخوردار هستند در کشور ما از اهميتي شبيه اهيمت غدير برخوردار نيستند! ـ در شگفتم از اينکه چرا رسول خدا ص در روز عرفه که محشر حاجيان بود و در خطبه ي معروف حجة الوداع که اين آيه را تلاوت نمود: «اليوم اکملت لکم دينکم و اتمت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا» و خبر از اکمال دين و شريعت داد و فرمود: شما حاضرين به غايبين برسانيد، دست علي(ع) را نگرفت و اين امر مهم (جانشيني) را اعلام نکرد. ـ در شگفتم که چرا بعد از سپري شدن چند روز از حج و در مسير بازگشت به مدينه در مکاني بي نام و نشان در فاصله دويست کيلومتر از مکه و دور از چشم مردم مکه و حاجيان يمن و ساير شهرها دست علي(ع) را گرفت و فرمود: « من کنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» (هر کس مرا دوست دارد علي (ع) را دوست بدارد خدايا دوست بدار کسي که او را دوست دارد و دشمني کن با کسي که با علي (ع)دشمن است) که در اين جا بحث دوستي و دشمني است و هيچ ربطي به جانشيني ندارد. ـ در شگفتم که چرا آشکارا نفرمود: «خليفه و جانشين من است» بلکه با واژه مولا که داراي معاني متعدد است و فقط معني جانشيني را نمي¬دهد فرمود. ـ در شگفتم که چرا بعدها خود علي(ع) از اين جريان براي خلافت خويش استدلال ننمود و هر ساله آن را جشن نگرفت و عيد اعلام نکرد و در نهج البلاغه و ساير کتابهاي معتبر يکبار هم ذکر نشده که ايشان با استدلال از جريان غدير خود را مستحق خلافت بداند بلکه عکس قضيه صادق است چنانکه وقتي پس از قتل عثمان مردم نزد او آمدند تا با او بيعت کنند فرمود: «مرا رها کنيد و دنبال کسي ديگر برويد» (نهج البلاغه) ـ در شگفتم از جمهوري اسلامي ايران پرچمدار وحدت اسلامي در جهان که چرا برخي از وقايع تاريخي را پس از گذشت هزار و چهارصد و اندي سال با اين همه اهميت احيا مي نمايد مگر نه اينکه ابوبکر و عمر و عثمان و علي(ع) و همه ي آن روزگار از ميان رفته اند و کيفر کردار نيک و بد خود رسيده اند و احياي اين وقايع و خاطرات جز شقاق، نفاق، کينه و دشمني دستاورد ديگري براي امت اسلامي ندارد و بايد به مسايل مهم و وقايع روز پرداخت و از ذکر هر گونه مساله تبعيض آميز و تفرقه انگيز پرهيز کرد. نمي دانيم که سوگند ابوالفضل را بپذيريم يا دم خروس را! سيد مهدي حسيني از قم
52   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   06 آذر 89
عزيزان اهل تشيع يک سوال براي بنده پيش آمده است. چرا اهل عمر جرات بيان حقيقت وجودي خود را ندارند و امثال «ماجد» و «محمد عمر» و «ايمان» و .... خود را پشت دروغهاي چون از قم بودن و سابقا شيعه بودن و بي‌توجهي به فرقه و .... پنهان مي‌کنند؟ اصولا اينها چرا اينقدر تلاش مي‌کنند که خود را برآمده از متن شيعيان معرفي کنند؟ يا علي
53   نام و نام خانوادگي:  عبدالله     -   تاريخ:   07 آذر 89
به 50
1-يا واقعه اي بإسم "غدير" وجودِ تاريخي داشته يا نداشته؟ اگر بگوئي: چنين چيزي نبوده، ديگر حقّ نداري واردِ بحثِ ثانويّه-اش شوي، چون -مثلاً- كسيكه أساساً وجودِ باريتعالي را منكر است -بصِرفِ إنكار- حقّ ورود به بحثهايِ ثانويّهء مربوط به كمّ و كيفِ وجوديش را از خود سلب نموده است؛ يا كسيكه روزه نميگيرد حقّ ندارد از ديگران توقّع داشته باشد كه براي سحري خوردن، بيدارش كنند.
2-اگر بگوئي: واقعهء غدير وجود داشته، پس أوّلاً بايستي -مستنداً- إثباتش كني(چون البيّنة علي المدّعي) و تا وقتي إثباتش نكرده اي حقّ ورود به بحثهاي ثانويّه اش -مثلاً اينكه تفسيرش چيست- را نخواهي داشت.
3-بعد از قبول و إثباتِ قضيّه، نوبت به تفسيرش ميرسد كه بايستي أولاً موقفِ خودت را إعلام كني كه قائل به كداميك از طرفين هستي، نه براي اينكه إثباتِ موضع، في نفسه مهمّ است بلكه بإين خاطر كه در جريانِ إرائهء دليل، دور نزده يا بقول عاميانه، 2دره بازي نكني.
پس اينكه هركسي از گردِ راه رسيده و گاه منكر أصل موضوع شده و گاهي تفاسير من-در-آوردي بپراند، جز إهانت به شعور ديگران و إثباتِ بي سوادي خودش كاري نكرده است.
أمّا بحثِ فايده داشتن/نداشتنِ موضوعاتِ تاريخي، به مفيدبودن/مضرّبودنِ "علم تأريخ" مربوط ميشود، كه طرح آن نيز بايستي -درجايِ خودش صد البته- روشمندانه و مستدلّ باشد.
پس جايِ ترديد و شگفتي آنجاست كه كسي، ورود به موضوعاتِ تاريخي را مذموم و يا خلافِ مصلحتي دانسته و عجيبتر اينكه ميكوشد چنين مصلحتي مهمول واقع شود، يعني نخواهد دليل فايدهء جهل/تجاهل و مضرّتِ علم/تفقّه را در كنار إدعايش، مطرح نمايد؛ براستي اگر علم تأريخ منطبق بر مصالح عاليهء مسلمين نيست، پس بايستي كلّ كُتبِ تأريخي را حذف نمود! يعني همان جملهء سخيفِ حسبنا كتاب الله! غافل از اينكه همين قول و قائلش إمروزه به تأريخ پيوسته و اگر بنابر عمل به آن باشد -قبل از هر حذفِ ديگري- بايست از خودش شروع كرد.
وانگهي، إيمان فيضي إلهي بوده(وَعَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ" النحل9) و قرار هم نيست كه همهء شنودگان سخن وحياني پيامبران، إيمان بياورند، وإلاّ چرا أبوجهل إسلام نياورد؟ و بازهم قرار نيست هركه بظاهر إسلام آورد -گرچه بنابر دستور قرآن حقّ نداريم إدّعاي إسلامش را منكرشويم(فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا" النساء94)- در باطن هم مؤمن بوده باشد وإلاّ كلمهء منافق به چه معناست؟
نهايتاً اينكه، جائيكه صاحبِ شريعت، آورنده اش را از كاربردِ زور (لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ" الغاشية22) نهي فرموده، ديگر، حدّ تكليفِ پيروانش معلوم است؛ پس كسانيكه تهمتِ شرك به پيروان محمدوآل محمد(صلي الله عليه وآله) زده و با تكفيرشان، خونِ مسلمينِ بيگناهي كه با ترورهاي كور و ناجوانمردانه ميريزند، أوّلاً پا را از حدود إختياراتشان درازتر كرده و از قدرتشان سوء استفاده ميكنند و ثانياً فردايِ قيامت حامل أوزار جهّالِ متعصّبشان خواهندبود(لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ" النحل25)
54   نام و نام خانوادگي:  علي اكبر     -   تاريخ:   21 دي 89
با سلام.سوالي داشتم.اين متن سوال يكي از سني هاست كه از بنده كرد لطف كنيد جوابش را هرچه زودتر برايم ارسال كنيد. - از على و فرزندانش حسن و حسين - رضى اللّه عنهم - روايت كرده‏اند كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرموده است: «إن أبابكر منى بمنزلة السمع و إن عمر منى بمنزلة البصر و إن عثمان بمنزلة الفؤاد». «همانا أبوبكر برايم، به منزله گوشهايم است، و عمر به منزله چشمانم است و عثمان، به منزله قلب و عقلم است».. - عيون أخبار الرضا، إبن‏بابويه قمى، چاپ تهران، ج‏1، ص‏313- معانى الأخبار، ص‏110، چاپ ايران تفسير امام حسن عسگرى اللهم انصر من نصره و اخذل من خذله.يا علي.
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

بهتر است اول متن كامل روايت را ببينيد :

86 - حدثنا أبو القاسم علي بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال : حدثنا سهل بن زياد الآدمي عن عبد العظيم بن عبد الله الحسنى قال : حدثني سيدي علي بن محمد بن علي الرضا عن أبيه محمد بن علي عن أبيه الرضا عن آبائه عن الحسين بن علي عليهم السلام قال : قال رسول الله ( ص ) : ان أبا بكر منى بمنزله السمع وان عمر منى بمنزله البصر وان عثمان منى بمنزله الفؤاد قال : فلما كان من الغد دخلت إليه وعنده أمير المؤمنين عليه السلام وأبو بكر وعمر وعثمان فقلت له : يا أبت سمعتك تقول في أصحابك هؤلاء قولا فما هو فقال ( ص ) : نعم ثم أشار إليهم فقال : هم السمع والبصر والفؤاد وسيسألون عن وصيي هذا وأشار إلى علي بن أبي طالب عليه السلام ثم قال إن الله عز وجل يقول : ( ان السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسؤولا ) ثم قال عليه السلام : وعزه ربى أن جميع أمتي لموقوفون يوم القيامة ومسؤولون عن ولايته وذلك قول الله عز وجل : ( وقفوهم انهم مسؤلون)

عيون أخبار الرضا (ع) - الشيخ الصدوق - ج 2 ص 280

آيا اين روايت فايده‌اي براي اهل سنت دارد ؟! متاسفانه آنها با تقطيع روايت ، به دنبال مقصود خود هستند

جداي از اينكه دو نفر اول سند ، مجهول هستند و بنابراين روايت از درجه اعتبار نيز ساقط است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

55   نام و نام خانوادگي:  بنده کوچک خدا     -   تاريخ:   24 دي 89
از ما ميپرسيد که چرا يک ميليارد مسلمان عيد غدير را جشن نمي گيرند؟؟
اين را بايد از آناني بپرسي که وقتي هنوز پيامبر دفن نشده بود با عجله در سقيفه بني ساعده جمع شدند تا مثلا براي حکومت مسلمانان تصميم بگيرند
اين را بايد از آناني بپرسي که وقتي پيامبر دستور به آوردن قلم و دوات دادند گفتند اين مرد هذيان ميگويد
اين را بايد از آناني بپرسي که خودشان به اعتراف کتب خودتان ميگويد بيعت با ابوبکر فلته اي بود که ...
بهتر است علت اين را در کتب خودتان بجويي که اعتراف ميکنند فاطمه الزهرا در حالي از دنيا رفت که از ابوبکر ناراضي بود
بهتر است کمي خطبه فاطمه الزهرا را که صحابه را خطاب قرار داده مطالعه کنيم
56   نام و نام خانوادگي:  حسيني     -   تاريخ:   18 بهمن 89
با سلام اين سايت هيچ دليل واضحي دال بر اينكه مولي به معني حاكم باشد را نياورده اين چرتها كه نوشته همه شون مغلطه هستن تا اذهان رو سر درگم كنه آقايون محترم چرا بجاي اين همه سفسطه و مغلطه يه دليل روشني بياوريد كه پيامبر علي را جا نشين تعيين كرد تا ما تسليم شويم تا كي ميخواهين گناه اين مردم را به دوش بگيريد .
57   نام و نام خانوادگي:  سليمي     -   تاريخ:   18 بهمن 89
وقتي حضرت عثمان كشته شد مردم به خانه حضرت علي هجوم آوردند دقيقا همين حالت بعد از رحلت پيامبر بود كه انصار در سقيفه جمع شدند(سقيفه بني ساعده جايي بود كه مردم براي امر مهم آنجا جمع ميشدند). فرض كنيد اگر حضرت ابوبكر به خلافت نميرسيد و شخص ديگري به خلافت ميرسيد الا شيعه ها با اون شخص كه احتمالا جزو انصار ميشد جدل ميكردنند.
58   نام و نام خانوادگي:  momen abdullah     -   تاريخ:   19 بهمن 89
جناب سليمي
گفته‌ايد که «دقيقا همين حالت بعد از رحلت پيامبر بود».
حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) را هم «مردم» کشته بودند؟
همين قياس کردن هاي عمري شما است که شما را به ورطه و گرداب ابوبکريسم کشانده است!!!
قياسهايي که حتي کودکي بر عمري بودن آنها آگاه است.
يا علي
59   نام و نام خانوادگي:  سليمي     -   تاريخ:   21 بهمن 89
جناب عبدالله
من داشتم قياس نميكردم حرفم اينه براي اينكه تاريخ رو ما بررسي كنيم ما نميتونيم تاريخ رو بر اساس شرايط خودمون نگاه كنيم بايد بريم به اون زمان ببينيم مردم در اون زمان چه حالي داشتن بعد بررسي كنيم حتي بايد فرهنگ مردم عرب هزاروچهارصد سال پيش رو هم در نظر بگيريم. ما نميتونيم حضرت محمد رو با آيت الله خميني قياس كنيم بعد از مرگ خميني ديدي مردم چيكار كردن شما نبايد انتظار داشته باشيد مردم بعد از رحلت پيامبر هم اينقدر به سرو صورت خودشون ميزدن چون تو فرهنگشون نبود ولي تو فرهنگ ما ايرانيا اين چيزا پيدا ميشه. مثلا بعضي ها سوال ميپرسن اگه پيامبر جانشين انتخاب نكرد بعد چرا ابوبكر انتخاب كرد عمر به شوراي 6 نفره گذاشت. من هم دقيقا اين سوالا واسم پيش مياد چرا امام حسن با معاويه بيعت كرد امام حسين با يزيد جنگيد امام سجاد دعا و مناجات كردو.. پس هر كس براساس شرايط خودش تدابيري مي انديشه و بهترين رو انتخاب ميكنه.
60   نام و نام خانوادگي:  دوستار اهل البيت     -   تاريخ:   08 اسفند 89
داستان زير را بخوانيد وبراي دوستان سني وشيعه كپي كنيد ... روزي يكي از دوستان سني به ديدنم آمده بود.
گفتگوي مفصلي درباره حقانيت اهل بيت داشتم از جمله به خطبه ي حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در غدير خم استناد كردم .ايشان مي گفت : مولا در اين حديث به معناي دوست آمده است . نهايتا هر چه دليل آوردم قبول نكرد .. خداحافظي كرد و به سمت بلوچستان حركت كرد. يك ساعت از رفتنش گذشته بود كه به او زنگ زدم و گفتم : كار خيلي مهمي با شما دارم بايد برگردي!!! گفت : من بايد بروم ؛ وقت ندارم برگردم ؛ خانواده ام منتظرم هستند چه كارم داري ؟ در تلفن بگو!!.گفتم : كار مهمي دارم ؛ تلفني نمي توانم بگويم بايد خودت اينجا باشي . خيلي اصرار كردم و به زور برگشت . وقتي به من رسيد.
گفت : چه كار مهمي داري كه من را از اين همه راه برگرداندي ؟
گفتم : مي خواستم بهت بگم :دوستت دارم .
گفت : همين !!!
گفتم : بله . همين را خواستم به شما بگويم. دوستم ناراحت شد و گفت : خانواده ام منتظرم بودند و بايد مي رفتم اين همه راه من را برگرداندي كه بگويي دوستت دارم !! اذيت مي کني ؟
گفتم : سوال من همين جا است چطور وقتي شما با عجله به سمت خانواده ي منتظرتان مي رويد شما را از راهتان که بر مي گردانم تا به شما بگويم دوستت دارم ناراحت مي شوي و در عقل من شک مي کني!! ولي وقتي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) دهها هزار که با عجله به سمت خانواده ي خود مي رفتند که آماده ي استقبال از آنها بودند سه روز در آفتاب سوزان معطل کردند فقط بگويد : هر کس من را دوست دارد علي (عليهالسلام) را دوست بدارد آيا اين اقدام پيامبر (صلي الله عليه و آله) عاقلانه بود ! ا ين کار پيامبر (صلي الله عليه و آله) ناراحتي مسلمانان را در پي نمي داشت ؟؟؟ آيا آنها در عقل چنين پيامبري شک نمي کردند.
با اين كاري كه كردم دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خنده داري زده است و اقرار کرد که پيامبر در جريان غدير خم ، نکته ي مهمتري مي خواسته بيان کند و الا بيان دوستي علي (عليهالسلام) نيازي نبوده كه مسلمانان را از راهشان برگردانند .واسلام.
61   نام و نام خانوادگي:  جواد مهدوي     -   تاريخ:   09 اسفند 89
سلام عليکم يکي از وهابيها ميگفت شيعيان دليلي ندارند از کتبشان براي امامت حضرت علي .و ميگفت اگه داشتن به کتب ما اهل سنت استدلال نميکردند لطفا چند مصدر از کتب شيعيان نام ببريد براي اثبات ولايت علي .
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

اين وهابي‌ حتي ساده‌ترين مقدمات بحث علمي را بلد نبوده است !

زيرا وقتي ما با اهل سنت بحث مي كنيم نمي توانيم از كتب خود دليل بياوريم ، زيرا آنها كتاب‌هاي ما را قبول ندارند ! البته علماي اهل سنت به اين مطلب تصريح كرده‌اند :

ابن حزم در كتاب «الفصل» مي‌گويد :

لا معنى لاحتجاجنا عليهم برواياتنا ، فهم لا يصدّقونها ، ولا معنى لاحتجاجهم علينا برواياتهم فنحن لا نصدّقها ،

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

62   نام و نام خانوادگي:  دوستار اهل بيت     -   تاريخ:   14 اسفند 89
درجواب آقاي حسيني 18 بهمن 89 -درسايت خواندم شما همم بخوان: بسم الله القاصم الجبارين.!!!! سلام عليکم. روزي در جمعي که بعضي وهابيون و شيعيان بودند نشسته بودم.!!! در آن مجلس ( البته با اکراه) بزرگ وهابيون رو به من کرد و گفت: من از شما که خود را شيعه و پيرو رسول الله(ص) ميدانيد گله و انتقادي دارم.!!! گفتم بفرما.! گفت : ما به عنوان مسلمان دوستدار 12 امام شما هستيم و به ايشان احترام ميگذاريم. اما شما ها نه اينکه احترامي براي خلفاي ما قائل نيستيد بلکه لعنشان هم ميکنيد. بنده گفتم: نه خيييييييييير.!!!! اصلا اين طور نيست. ما خلفاي شما را بسيار دوست داريم. و حتي از رسول الله هم بالا تر ميدانيمشان.!!! با تعجب فراوان رو به من کرد و گفت: الله اکبر از شما شيعيان.!!! شما ها در همه چيز افراط و تفريط داريد. آخر مگر چطور ميشود که خلفا از رسول الله(ص) هم بالاتر باشند؟!!!؟!؟!؟! گفتم دليل دارم. گفت بگو دليلت را.؟ گفتم: زيرا از اين جهت از رسول الله بالا ترند که معاذ الله رسول الله نميدانست که بايد بعد خودش خليفه اي تعيين کند و خلفا زحمتي که رسول الله بايد ميکشيد و دستور الله تبارک و تعالي را اجرا ميکرد را انجام دادند و خودشان با صلاح ديد خودشان خليفه و جانشين براي رسول الله انتخاب کردند و چه انتخابي بهتر از خودشان. و مرحبا .....!!!! پس نتيجه اين ميشود که معاذ الله رسول الله(ص) عقلش نميرسيده که اين کار خطير را بکند و اينان کردند. و اگر اين چنين نبوده و رسول الله (ص) از طرف الله سبحانه و تعالي جانشين و خليفه براي بعد خودش برگزيده و خلفاي شما قبول نکردند و معاندانه در رد آن ها تلاش کردند و تا سر حد بستن دستان امير المومنين و کشتن و به شهادت رساندن دخت رسول الله(س) پيش رفتند. پس با خدا مخالفت كردهاند ! پس ببين نظر ما بي دليل نيست.؟!؟! در اين لحظه اين بزرگ وهابيون در کنار مريدانش مثل يک تکه گچ شد و هي مانند حباب تغيير رنگ ميداد. و در مرز انفجار بود. و اگر کادر به ايشان ميزديد خونشان در نميآمد. و جلسه را بي کلامي و حرفي ترک کرد و از آن جا رفت و مريدانش هم همينطور. و در مقابل اشک شوق در چشمان موحدان و پيروان راستين سنت و عترت رسول الله(ص) حلقه زد. اي مومنان و موحدان راستين. سرتان را در جهان بالا بگيريد که شيعه ي امير المومنين هستيد و بس. اين بزرگ وهابيون بود که بنده ي حقير به لطف الله و اهل بيت خاکش کردم و خارش کردم.آن همم در ميان مريدانش. آقاي حسيني : آيا تابحال براي پيش آمده كه فكر كني چرا حضرت علي (ع) در جنگ صفين با اينكه فاصله زيادي تا پيروزي نداشتند صلح كردن مگر علي(ع) شجاعترين مرد عرب نبود وافرادي همچون مالك اشتر رانيز داشت چرا حرف تعداي از لشكريان را گوش كرد وازجنگ صرفنظر كرد علت حفظ بقاي اسلام بود زمان غصب خلافت همم چنين اتفاقي افتاد و حضرت براي حفظ بقاي اسلام مجبور بود تحمل كند.آن زمان خليفه مسلمين بود آن عربها به حرفش گوش نكردنند( درجنگ صفين )چگونه ميخواست و مي توانست از خلافتش در برابر آن عربهاي جاهل دفاع كند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آيا باز كسي بود ياري مظلومترين مظلوم عالم رابكند .
63   نام و نام خانوادگي:  نجات قاضي پور     -   تاريخ:   23 ارديبهشت 90
سلام من يک سوال دارم وقتي اهل سنت امامت امام علي را مخالف قرآن بدانند در نتيجه حتي اگر از صحيح بخاري و صحيح مسلم هم حديث نشان داده شود چون فکر ميکنند مخالف قرآن است قبول نمي کنند... شما چه نظري در مورد اين روند داريد چطوري درستي يا نادرستي آن مشخص ميشه؟
جواب نظر:

با سلام

دوست گرامي

قبول نکردن حتي يک روايت از بخاري و مسلم ، يعني زير سوال رفتن مبناي 1100 ساله اهل سنت ، و اگر کسي چنين ادعايي کند ، در واقع بايد فاتحه سني بودن خود را بخواند ! زيرا اجماع اهل سنت بر قبول و اعتبار تمامي روايات بخاري و مسلم بوده است ، و اين به معني اعتبار متن و سند است ، يعني در هيچ يک از متن هاي آنها مطلبي خلاف قرآن وجود ندارد و گرنه چنين اجماعي معني نداشت !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

64   نام و نام خانوادگي:  سيد اسماعيل     -   تاريخ:   17 شهريور 90
سوال: آيا پيامبر صلي الله وعليه وآله وسلم در مديريت و هوش وآينده نگري بهتر بود يا جناب خليفه اول ابابکر؟ جواب : به نظر بنده خليفه اول بهتر بود چون او فهميد که بايد براي بعد از خودش جانشين تعيين کند تا مسلمانان دچار اختلاف نشوند ولذا عمر را به عنوان خليفه بعد از خودش انتخاب کرد ولي پيامبر ص چنين کاري را نکرد پس ......
65   نام و نام خانوادگي:  دوستدار اهل بيت     -   تاريخ:   26 شهريور 90
با سلام خواهشمندم اين متن را مطالعه کنيد وبعد فکر کنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
يک روز ماشينم خراب شد به تعميرگاه بردم استاد نبود ولي به جاي خودش شاگردش را گذاشته بود وبه بقيه شاگردانش گفته بود از او حرف شنوي داشته باشند وبه حرف اوگوش کنند چون اومعاون اوشده بود چه زماني که باشد يا نباشد؟؟؟؟؟
چاه توالت منزلمان پر شده بود به اصغر آقا که شرکت تخليه فاضل آب دارد زنگ زدم خودش نبود ولي قلي شاگردش را به جاي خودش گذاشته بود؟؟؟؟؟؟؟؟
يک زماني لوله دستشوئي منزلمان گيرکرده بود به استاد رضا لوله بازکن 4 خيابان بالاتر زنگ زدم خودش نبود ولي قاسم شاگردش را به جاي خودش گذاشته بود وکار استاد رااوانجام ميداد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ميخواستم وام بگيرم به بانک مراجعه کردم رئيس بانک نبود ولي معاون بانک کارهايم را انجام داد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
100سال قبل
اسبم نعلش کنده شده بود به اکبر نعلبند مراجعه کردم خودش نبود ولي شاگردش عباس در غياب استاد کارها را انجام داد وبه بقيه شاگردانش گفته بود از او حرف شنوي داشته باشند وبه حرف اوگوش کنند چون اومعاون اوشده بود چه زماني که باشد يا نباشد؟؟؟؟؟
دسته بيلم شکسته بود به مغازه نجار باشي مراجعه کردم کفتن به مسافرت رفته ولي شاگردش کارهاي اور را انجام داد وبه بقيه شاگردانش گفته بود از او حرف شنوي داشته باشند وبه حرف اوگوش کنند چون اومعاون اوشده بود چه زماني که باشد يا نباشد؟؟؟؟؟
الاغم گم شده بود به داروغه مراجعه کردم خودش نبود ولي غضنفر را جاي خودش گذاشته بود ومعاون او بود در غياب داروغه تمام کارها را به او سپرده بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و هزاران کار ديگر ................................ بلاخره هر کس که نباشد يک نفر را به جاي خودش ميگذارد تا معاون ويا وصي او باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آيا براي شما نيز اتفاق افتاد است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال چطور رسول خدا (ص) براي خودش جانشين – وصي _ معاون – و.........انتخاب نکرده باشد ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
آن شخص توالت خالي کن براي خالي کردن چاه توالت يا مستراح براي خودش جانشين انتخاب مي کند . اصغر آقا لوله باز کن دستشوئي براي خودش جانشين انتخاب مي کند . رئيس بانک براي خودش جانشين انتخاب مي کند . اکبر نعلبند براي خودش جانشين انتخاب مي کند . نجار محله براي دسته بيل درست کند براي خودش جانشين انتخاب مي کند . داروغه براي پيدا کردن خرم براي خودش جانشين انتخاب مي کند . و.................................
حال چطور رسول خدا (ص) براي خودش جانشين – وصي _ معاون – و.........انتخاب نکرده باشد ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
66   نام و نام خانوادگي:  منتظر منتقم فاطمه     -   تاريخ:   13 آبان 90
بسم الله الرحمن الرحيم سلام. جناب(دوستدار اهل بيت)بهتره اين مطلب را کاملتر بگي: آن شوراي کثيف و ...)ميدانستند و عقلشان ميرسيد که بعد از پيامبر(ص) و خود جانشين تعيين کنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولي رسول خدا(ص) که عقل کل بود نميدانست يراي خود جانشين تعيين کند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! هر چند پيامبر(ص) در آخرين لحظات زندگي مبارکشان ميخواستند وصيتي بنويسند ولي آن ... گفت که پيامبر حزيان ميگويد!!!!!!!!!!!!!!!!! اللهم عجل لوليک الفرج
67   نام و نام خانوادگي:  سيد احمد     -   تاريخ:   23 آبان 90
ما با برادران عزيز اهل سنت دعوايي نداريم. اصلاً ما شيعيان از خود شما هم نسبت به خلفاي راشدين دو آتيشه تريم!!! . ما ميگوييم خليفه اول شما حتي از خود پيامبر بزرگوار (صلي الله و عليه و آله وسلم) عاقل تر بوده !!!!
(توي پرانتز بگم حتي خودتونم جرأت ايجوري حرف زدن رو ندارينا !!!)
حالا چرا ميگم ؟؟
بخاطر اينکه خليفه اول عقلش رسيد بعد از خودش خليفه دوم رو بعنوان جانشين معرفي کنه و از مردم بيعت گرفت ولي پيغمبر (ص) نه !!!!


به اهل فکر از سني ها پيشنهاد ميکنم کمي فکر کنيد و بعد ...
68   نام و نام خانوادگي:  احسان علوي     -   تاريخ:   22 آذر 90
نام و نام خانوادگي: احسان علوي - تاريخ: 21 آذر 90 - 08:12:27
در روزگار جهل شعور خود جرم است...در سرزمين غديرها - خود جزيره بودن - گناهي است نابخشودني.خدا از آدم هايي كه ضعف خود را مي خواهند با خداپرستي جبران كنند بيزار است. جامعه اي كه جهل وفقر در آن حكم فرماست همانطور كه زندگي مادي ندارد زندگي معنوي هم ندارد .راهي كه از لجن تا خدا كشيده است "مذهب" نام دارد.مذهب هدف نيست راه است... دكتر علي
69   نام و نام خانوادگي:  احسان علوي     -   تاريخ:   22 آذر 90
در روزگار جهل شعور خود جرم است...در سرزمين غديرها - خود جزيره بودن - گناهي است نابخشودني.خدا از آدم هايي كه ضعف خود را مي خواهند با خداپرستي جبران كنند بيزار است. جامعه اي كه جهل وفقر در آن حكم فرماست همانطور كه زندگي مادي ندارد زندگي معنوي هم ندارد .راهي كه از لجن تا خدا كشيده است "مذهب" نام دارد.مذهب هدف نيست راه است... دكتر علي شريعتي
70   نام و نام خانوادگي:  امير     -   تاريخ:   11 بهمن 90
سلام با تشكر از زحمات شما من 3 دليل اول اين مقاله رو براي يك نفر از اهل سنت در مصر فرستادم و جواب زير رو براي من فرستاد چه جواب براي مناسب است؟ اگر پاسخ دهيد بسيار ممنون ميشوم أولا : الحديث ليس فيه أي إشارة يستدل بها على أن النبي – صلى الله عليه وسلم – قد استخلف علياً – رضي الله عنه – أو غيره من أهل البيت في الإمامة مطلقاً ، وسبب الحديث كما قال ابن حجر الهيتمي :" وسبب ذلك كما نقله الحافظ شمس الدين الجزري عن ابن إسحاق أن علياً تكلم فيه بعض من كان معه في اليمن فلما قضى – صلى الله عليه وسلم – حجة خطبها تنبيهاً على قدره ورداً على من تكلم فيه كبريدة لما في البخاري أنه كان يبغضه (2) فقد أخرج البخاري في صحيحه(3) من حديث بريدة بن الحصيب – رضي الله عنه - :" بعث النبي صلى الله عليه وسلم علياً إلى خالد ليقبض الخمس ، وكنت أبغض علياً ، وقد اغتسل ، فقلت لخالد : ألا ترى إلى هذا فلما قدمنا على النبي صلى الله عليه وسلم ذكرت ذلك له ، فقال : يا بريدة أتبغض علياً ؟قلت : نعم. قال : لا تبغضه فإن له في الخمس أكثر من ذلك " ، وكذلك جاءت رواية عند البيهقي من حديث أبي سعيد الخدري لما منع الصحابة من ركوب إبل الصدقة وشدد عليهم وفي رواية منعهم من لبس الحلل ، فكثرت القالة على علي رضي الله عنه وقال ابن كثير عن رواية البيهقي :" إسناد جيد على شرط النسائي أخرجه البيهقي وغيره (4) قال ابن كثير – رحمه الله - :" إن عليا – رضي الله عنه – لما كثر فيه القيل والقال من ذلك الجيش بسبب منعه إياهم استعمال إبل الصدقة واسترجاعه منهم الحلل التي أطلقها لهم نائبه لذلك والله أعلم ، لما رجع رسول الله – صلى الله عليه وسلم – من حجته وتفرغ من مناسكه وفي طريقه إلى المدينة مر بغدير خم فقام في الناس خطيباً فبرأ ساحة علي ، ورفع من قدره ونبه على فضله ليزيل ما وقر في قلوب كثير من الناس (5) ثانيا : لم يفهم علي بن أبي طالب ولا الصحابة – رضوان الله عليهم – من هذا الحديث الاستخلاف لعلي ، فليس في الحديث ما يدل على الاستخلاف لا في منطوقه ولا في مفهومه ، وحتى لما عقد الاجتماع في سقيفة بني ساعدة لم يحتج أحد بهذا الحديث . بل فهم الصحابة – رضوان الله عليهم – أن المقصود بالمولى هو :" الحب والولاء والطاعة " ولذلك أخرج الإمام أحمد في مسنده عن رياح بن الحارث قال :" جاء رهط إلى علي بالرحبة ، فقالوا : السلام عليك يا مولانا .. فقال : كيف أكون مولاكم ، وأنتم قوم عرب ؟ .. قالوا : سـمعنا رسول الله يقول يوم غدير خم : ( من كنت مولاه فهذا مولاه ) .. قال رياح : فلما مضوا اتبعتهم فسألت من هؤلاء ؟.. قالوا : نفر من الأنصار ، فيهم أبو أيوب الأنصاري (6) لذلك حتى علي بن أبي طالب لم يفهم من كلمة " المولى " معنى الإمامة والإمارة ، بل استنكر منهم مناداته بـ يا مولانا ، لو كان يراها مرادفة لـ " يا أميرنا " أو يا إمامنا " لما استنكر على القائلين تلك المناداة (7) ثالثا : بين حادثة غدير خم ووفاة النبي – صلى الله عليه وسلم – تقريبا سبعون يوما فقط ، وبإجماع الشيعة لأنهم يقولون إن حادثة الغدير حصلت في الثامن عشر من ذي الحجة من السنة العاشرة للهجرة في طريق عودة النبي من حجة الوداع ، واتفاق الكل أن وفاة النبي – صلى الله عليه وسلم – حصلت في الثامن والعشرين من صفر للسنة الحادية عشر للهجرة فتكون المدة بين الغدير ووفاته – صلى الله عليه وسلم – سبعون يوما ، فهل يعقل أن ينسى الصحابة في هذه المدة الوجيزة الاستدلال بهذا الحديث وأن يهملوه ، كيف أمكن لمائة ألف من الصحابة كما يعتقد الشيعة بعد سبعين يوما من هذه الحادثة أن ينسى جميع المبايعين قاطبة هذه البيعة ويتجاهلونها ويجحدونها ، إنه لن يحدث في تاريخ الدنيا شيء شبيه بهذا أبداً ! فكيف يحدث لخير أمة أخرجت للناس . قال الشهرستاني : " ومن المحال من حيث العادة أن يسمح الجم الغفير كلاماً من رسول الله – صلى الله عليه وسلم – ثم لا ينقلونه في مظنة الحاجة وعصيان الأمة بمخالفته والدواعي بالضرورة تتوفر على النقل خصوصاً وهم في نأنأة (8) الإسلام وطراوة الدين وصفوة القلوب وخلوص العقايد عن الضغاين والأحقاد والتآلف المذكور في الكتاب العزيز { وألف بين قلوبهم } (9) { فأصبحتم بنعمته إخوانا } (10) وإذا كانت الدواعي على النقل موجودة والصوارف مفقودة ولم ينقل ، دل على أنه لم يكن في الباب نص أصلاً (11) رابعاً : دلالة كلمة المولى لا تخدم الشيعة الإمامية الاثني عشرية في موضوع الإمامة ، قال ابن الأثير :" المولى يقع على الرب والمالك والمنعم والناصر والمحب والحليف والعبد والمعتق وابن العم والصهر "(12) ولو أراد النبي – صلى الله عليه وسلم – أن يبين للناس أن الخليفة من بعده هو علي ، لما استخدم كلمة تحتمل كل هذه المعاني فكان من الأولى أن يقول :" الخليفة هو علي " . خامسا : المقصود " من كنت مولاه فعلي مولاه " المحبة والمولاة ، والوصية بآل البيت خيراً وتبيين قدر ومنزلة علي بن أبي طالب – رضي الله عنه - ، وليس في منطوق الحديث ولا مفهومه النص على اختيار علي بن أبي طالب – رضي الله عنه - . سادساً : لو كان النبي – صلى الله عليه وسلم – يريد الأولى لما قال مولى ، ولكن يقول أولى ، ولو افترضنا أيضا أن المقصود بمولى هو " الأولى " فليس المقصود منها الولاية والحكم والتصرف في أمور المسلمين ، فقد قال سبحانه { إن أولى الناس بإبراهيم للذين اتبعوه وهذا النبي والذين آمنوا والله ولي المؤمنين }(13) فهل أتباع إبراهيم كانوا هم الرؤساء على إبراهيم ، أم هل أتباع إبراهيم كانوا جميعهم أئمة . سابعاً : نصت كتب الشيعة الإمامية الاثني عشرية أقوالاً لبعض علمائهم ينفون فيها أن يكون المراد بحديث الغدير النص على إمامة علي من بعد رسول الله – صلى الله عليه وسلم - ، قال النوري الطبرسي :" لم يصرح النبي لعلي بالخلافة بعده بلا فصل في يوم الغدير وأشار إليها بكلام مجمل مشترك بين معان يحتاج في تعيين ما هو المقصود منها إلى قرائن (14) ثامناً : ( أما رواية وهو وليكم من بعدي ) التي حسنها الألباني – رحمه الله – فقد ضعفها الجهابذة من علماء الحديث ، وفي جاءت من طريقين وفي الإسناد كلا من " جعفر بن سليمان " و " أجلح الكندي " ، فأما أجلح الكندي فقد قال فيه الإمام أحمد :" قد روى الأجلح غير حديث منكر " وقال أبو حاتم " ليس بالقوي يكتب حديثه ولا يحتج به " وقال النسائي :" ضعيف ليس بذاك جدا " وقال ابن حبان :" كان لا يدري ما يقول(15) وأما جعفر بن سليمان فقد اختلف علماء الجرح والتعديل به ، قال الذهبي – رحمه الله - :" روى أحاديث من مناقب الشيخين – رضي الله عنهما – وهو صدوق في نفسه ، وينفرد بأحاديث عدت مما يُنكر واختلف في الاحتجاج بها " ولذا قال غير واحد من أهل العلم أن زيادة " من بعدي " لا تصح بل حكم عليها بعض الحفاظ بالوضع، قال شيخ الإسلام ابن تيمية – رحمه الله - :" وكذلك قوله " هو ولي كل مؤمن بعدي " كذب على رسول الله – صلى الله عليه وسلم – بل هو في حياته وبعد مماته ولي كل مؤمن وكل مؤمنة وليه في المحيا والممات ، فالولاية التي ضد العداوة لا تختص بزمان ، وأما الولاية التي هي الإمارة فيقال فيها والي كل مؤمن بعدي كما يقال في صلاة الجنازة إذا اجتمع الولي والوالي قدم الوالي في قول الأكثر وقيل يقدم الولي وقول القائل " علي ولي كل مؤمن بعدي " كلام يمتنع نسبته إلى النبي – صلى الله عليه وسلم – فإنه إن أراد الموالاة لم يحتج أن يقول بعدي وإن أراد الإمارة كان ينبغي أن يقول وال كل مؤمن "(16) وقال المباركفوري :" والظاهر أن زيادة ( بعدي ) في هذا الحديث من وهم هذين الشيعيين جعفر بن سليمان والأجلح ويؤيده أن الإمام أحمد روى في مسنده هذا الحديث من عدة طرق ليست في واحدة منها هذه الزيادة "(17) تاسعاً : على افتراض صحة رواية " من بعدي " فهي تخالف التفاسير الشيعية التي ذكرت أن قوله تعالى { إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون } الإمامة لعلي رضي الله عنه في حياة رسول الله – صلى الله عليه وسلم – فكيف تصح زيادة ( من بعدي ) (
جواب نظر:
باسلام
دوست گرامي؛ در مورد خطبه غدير و جيش يمن به مقاله هاي ذيل مراجعه كنيد:
جواب ثالثاً اينكه آنها فراموش نكردند بلكه بسياري از آنها براي تصاحب خلافت نقشه داشته و گروهي از جمعيت هم از مردم مدينه نبودند و برخي ديگر  هم با ايشان حسادت و كينه داشتند و گروهي در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و گروهي به زور مجبور به قبول خلافن ابي بكر شدند و عده اي طبق ملاكهاي جاهلي انتخاب ايشان را بنوعي پارتي بازي قومي و برخي به سن ايشان اعتراض داشته و ايشان را جوان مي دانستند و برخي ايشان را شوخ دانسته لذا شايسته نمي دانستند و گروه بسياري هم گوش به حرف رئيس قبيله كه قبلا تطميع يا تهديد يا قول و قرارهايي بينشان با حاكميت گذاشته شده بود بودند.
در مقابل اينها كساني چون فاطمه زهرا سلام الله عليها و حسنين و گروه زيادي از صحابه خاص بودند كه فرياد برآوردند ولي به جايي نرسيد ما اين افراد را در مقاله «صحابه‌اي که مشروعيت خلافت ابوبکر را قبول نداشتند » ذكر كرده ايم مضاف بر اينكه اخبار از طريق حكومت به ما رسيده و احتمال هر گونه دستبرد و سانسور هم وجود دارد.
در جواب رابعاً و خامساً و سابعا اينكه رسول الله با قراين فراواني اين جمله را بيان كرده اند حاكم چنين نقل كرده است:
«...في يوم ما أتى علينا يوم كان أشد حرا منه فحمد الله وأثنى عليه وقال يا أيها الناس أنه لم يبعث نبي قط إلا ما عاش نصف ما عاش الذي كان قبله وإني أوشك أن أدعى فأجيب وإني تارك فيكم ما لن تضلوا بعده كتاب الله عز وجل ثم قام فأخذ بيد علي رضي الله عنه فقال يا أيها الناس من أولى بكم من أنفسكم قالوا الله ورسوله أعلم ألست أولى بكم من أنفسكم قالوا بلى قال من كنت مولاه فعلي مولاه هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه
((المستدرك على الصحيحين ، اسم المؤلف:  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا  ج 3   ص 613))
معطل كردن صد هزار نفر، در روزي بسيار گرم، سخن از مرگ زدن،گرفتن دست علي ع و نشان دادن او به مردم، گفتن جمله الست اولي بكم من انفسكم، آيا اينهمه تشكيلات براي بيان دوستي معنا دارد؟ اولي بودن بر مردم چه ربطي به دوستي دارد كه قبلش مطرح شود؟ ووو...
  در قضيه حضرت ابراهيم عليه السلام هم واضح است كه انتساب مد نظر است جايي كه يهود و مسيح هر كدام ايشان را از كيش خود مي دانند خداوند مي فرمايد تابعان و رسول الله ص و مومنان نسبت به انتساب به ايشان اولويت دارند ابراهيم منتسب به اينهاست نه يهود و نصاري اصلا در اين آيه سخن از اولي به تصرف بودن نيست و حال آنكه در حديث غدير اولي بكم من انفسكم مطرح است.
در جواب مورد ادعاي ايشان در مورد روايت وليكم من بعدي به مقاله «آيا روايت «علي وليكم بعدي» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده؟» و «بررسي سندي روايت «عليٌ ولي کل مؤمن بعدي» از منظر اهل سنت» مراجعه كنيد.
ايراد نهم ايشان بي اساس و بي معناست! هيچ تخالفي ميان اين دو نيست.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
71   نام و نام خانوادگي:  محسن نصر     -   تاريخ:   13 بهمن 91
با سلام در جواب اقاي حسيني 55
به لطف خدا اينقدر شواهد و قراين و نصوص در مورد ولايت مولا هست که اگر کسي يه ذره انصاف داشته باشد با يکي از اونا پي به حقانيت مولاعلي عليه السلام ميبره چند نمونه براتون ذکر مکنم
1.ابن ابي عاصم در کتاب السنه از ابن عباس نقل ميکند که نبي مکرم به علي عليه السلام فرمودند ، انت خليفتي في کل مومن من بعدي
2.در کتاب فتوح ابن اعصم از قول عايشه نقل ميکند که نبي مکرم فرمودند ، علي خليفتي عليکم في حياتي و مماتي
3.در کتاب تريخ دمشق روايتي است از نبي مکرم که فرمودند ، لکل نبي وصي و وارث و ان عليا وصيي و وارثي
4.در مستدرک حاکم امده است که نبي مکرم فرمودند ، علي مني و انا منه وهو ولي کل مومن بعدي
از اين دست روايات با سند صحيح در کتب اهل سنت الي ماشاءالله وجود دارد.
در ضمن کتابي در بازار هست به نام النصوص که بيش از 500دليل از کتب اهل سنت در مورد ولايت حضرت علي عليه السلام آورده که اگر دنبال حقيقت هستيد و دليل واضح و روشن ميخواهيد ميتوانيد مراجعه کنيد .والسلام علي من التبع الهدي
72   نام و نام خانوادگي:  بنZامZن سلامZ     -   تاريخ:   08 تير 92
سلام.خسته نباشZد.ببخشZد مZخواستم بدونم تعداد صحابه چند نفر بودند؟چون از هزار و سZصد نفر نقل شده تا 124 هزار نفر.لطفا باسند صحZح تعدادشون رو مشخص کنZد.دوم اZنکه چرا حضرت رسول توZ کعبه و خانه خدا اZن قضZه رو اعلام نکردند که قطعا تعداد افراد هم بZشتر بود؟و سوم اZنکه Zک نفر مZگفت اZنکه مZگZد غدZر رو انتخاب کرد چون اونجا راه ها از هم جدا مZشه و اونجا افراد بZشترZ بودند،حرف اشتباهZ هست.آZا درست گفته؟لطفا کامل و باسند جواب بدZد.خZلZ ممنون.اجرتون با بZ بZ دو عالم فاطمه زهرا‏(سلام الله علZها‏)‏
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
شمارش دقيق درباره صحابه همچنانكه علماي اهل سنت ادعا كرده اند ممكن نيست؛ زيرا آنها در شهرها و روستاها و بيابان ها پراكنده بودند لذا شمارش آنها امكان ندارد. سيوطي در اين باره مي گويد:وكيف يمكن الاطلاع على تحرير ذلك مع تفرق الصحابة في البلدان والبوادي والقرى . چگونه مي شود در مورد عدد صحابه اطلاع پيدا كرد در حالي كه در شهرها ، صحراها و  روستاها متفرق بودند . تدريب الراوي  ج 2   ص 221 ، دار النشر : مكتبة الرياض الحديثة - الرياض ، تحقيق : عبد الوهاب عبد اللطيف
همچنين سيوطي از كعب بن مالك نيز در اين باره نقل مي كند كه گفته است: أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم كثير لا يجمعهم كتاب حافظ بمعنى الديوان. صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله آنقدر زياد است كه در يك ديوان نمي شود جمع كرد . تدريب الراوي  ج 2   ص 221
همچنانكه ذكر شد برخي عدد مشخصي را براي صحابه ذكر نكرده آند ولي اقوال ديگري نيز وجود دارد كه تعداد صحابه را بيشتر از صد هزار نفر شمرده اند. ابن حجر عسقلاني از أبي زرعة الرازي چنين نقل مي كند ؛ قال : توفي النبي صلى الله عليه وسلم ومن رآه وسمع منه زيادة على مائة ألف إنسان من رجل وامرأة ، كلهم قد روى عنه سماعا أو رؤية . وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و اله از دنيا رفتند كساني كه ايشان را ديده و يا چيزي از ايشان شنيده اند چه زن و چه مرد بالغ بر صد هزار نفر بودند. الإصابة في تمييز الصحابة  ج 1   ص 2
قول ديگري نيز از ابو زرعه نقل شده است كه وي  تعداد صحابه  را صد و چهارده هزار نفر دانسته است. قال أبو زرعة الرازي...  قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم عن مائة ألف وأربعة عشر ألفا من الصحابة ممن روى عنه وسمع منه.   تدريب الراوي  ج 2   ص 220
اما  اينكه چرا رسول خدا صلي الله عليه و اله در كعبه از مردم براي جانشين خود بيعت نگرفتند، جوابش واضح است؛ زيرا معرفي رسمي حضرت علي (ع) به عنوان ولايت پس از خود و اخذ بيعت از حاضرين، در اختيار پيامبر اکرم (ص) نبود که بپرسيم چرا قبلاً يا بعداً يا در جايي ديگري اين کار را انجام نداد. بلکه امر خداوند متعال بود. چرا که اولاً هم آيات و هم سنّت را خدا به ايشان وحي مي نمود و او هيچ گفتار يا کرداري به غير از وحي و امر الهي نداشت و ثانياً امام را خدا انتخاب مي‌کند. لذا هر چند که ايشان از روز اول بعثت حضرت علي (ع) را معرفي کرده بودند، اما ماجراي غدير پس از آيه ذيل [که بنا به احاديث نقل شده در منابع اهل تشيع و تسنن مربوط به ابلاغ ولايت و اخذ بيعت است] صورت پذيرفت. آيه‌اي که ضمن دستور ابلاغ فرمود: اگر اين ابلاغ را نکني، گويا اصلاً رسالتت را انجام نداده‌اي: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» (المائده، 67) ترجمه: اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى رسالت او را انجام نداده‌اي و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند
همچنين در خصوص سؤال سوم كه چرا پيامبر صلي الله عليه و آله غدير را انتخاب كرد، بايد بگوييم كه  پيامبر (ص) در  اين باره نيز از خود اختياري نداشته و به فرمان الهي در همان نقطه‏ اي که مأمور به ابلاغ آن شده بود، انجام وظيفه کرده‏ اند ثانيا غدير نقطه‏اي بوده که غير از اهل مکه همه حجاج از آن عبور مي‏کردند و نقطه‏اي است که در آن، همه حجاج وجود داشته اند. ثالثا: احتمال دارد به اين جهت  آن مكان انتخاب شد كه اگر در ضمن اعمال حج، اين عمل بيعت  انجام مي‏شد برجستگي لازم را پيدا نمي‏کرد و شکوه تاريخي آن محو مي‏گرديد. بخاطر همين  مکان مستقل و زماني جدا از ديگر اعمال انتخاب شد که در عين امکان اجتماع عظيم مسلمانان، اين مطلب به عنوان خبري کاملاً تازه، توسط حجاج بيت الله  به بلاد مختلف اسلامي پراکنده شود  تا  شکوه و طراوت آن بهتر حفظ شود.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
 
73   نام و نام خانوادگي:  قدرت ا.. شيرازي     -   تاريخ:   01 شهريور 92
http://www.valiasr-aj.net/fa/page.php?bank=maghalat&id=130 سلام بر مهدي آل محمد ودعا وآرزو براي فرج وظهور آقا ومولايمان امام زمان جماعت اهل تسنن با حفظ ايمان وشريعت خود با سند معتبربگويند منظور خداونددر قرآن از آيه ابلاغ چه کسي بوده وقرينه شخصيتي فرد مورد نظر را باجميع خصلت هاي حضرت علي (ع) بررسي مقايسه اي بکنند وبا رعايت شرافت اخلاقي در درک حقيقت در خاتمه بعد از هزار بار دور زدن در پيرامون دايره عقل به چه فردي ميرسند؟ اين جماعت مشخص کنند قرآن کريم وقتي به مومنان قيد ميکند سرپرست وولي شما خدا ورسول او (خدا) وکساني هستند که ايمان اورده اند؛همان ها که نماز را برپا مي دارند ودر حال رکوع زکات ميدهند. لطفاً با سند بگويند فرد مورد اعلام قران کيست واگر فردي غير از حضرت علي (ع)هست با ذکر سند لطفاً شخصيت کامل اعتقادي علمي فرهنگي (تعامل با مردم جامعه) شجاعت جسارت ايثار (خوابيدن در بستر پيامبر در شب هجرت بجاي رسوالله)وقرابت ايماني وانفسي وحتي نسبي فرد مورد نظر را با امام علي مقايسه کند سپس جواب آن را به وجدان وشرافت خود فرد واگذار ميکنم . برفرض بعضي از افراد که با زور توجيه ميگويند منظور از ولي در اين ايه دوست هست لطفاً بفرمايند ايا خداوند سرپرستي خلايقش را بغير از کسي مي سپارد که دوست خداست ؛ ايا بفرض منظور دوست باشد ايا خداوند بجز حضرت علي کسي ديگر را دوست و ولي خود معرفي کرد . بر فرض نظر حضرات جماعت پيامبر جانشين معرفي نکرد .با مراجعه به وجدان خودتان بفرمائيد (پس شان نزول ايه امروز دين شما کامل شد) چه موضوع مهمي بود با سند معتبر واگر نبود با ومراجعه به وجدان ديني خودتان بفرماييد. از انجاييکه در طول زندگي اجتماعي بشر ؛بطور متوالي خداوند، براي هدايت بندگانش انبيا را مبعوث کرده وبر اساس اعتقاد تمام مذاهب اسلامي دين اسلام هم اخرين دين الهي است آيا به يکبار خداوند تمام برنامه هاي ديني وهدايتي خود را رها ميکند وبندگانش را بدون سرپرست و ولي رها ميکند وبه جناب شيطان ميگويد حق با تو بود و تو بردي واعلام خستگي وشکست ميکند . ايا اين انديشه وتلقي خنده دار نيست . باز بر فرض اينکه مسلمانان خودشان خليفه انتخاب ميکنند لطفاً بفرماييد اولاً با چه معيار ديني؟ وبا چه شرايط اجتماعي وايا چون موضوع دين وزعامت ديني است نبايد اين معيار براي هميشه تاريخ بطور مستمر با روشي يکنواخت ومنسجم تا قيامت ادامه داشته باشد . چرا در هر دوره از خلافت خلفاي سه گانه هر کدام بطريقي مغاير با هم منصوب شدند وتنها حضرت علي بود که با اسرار ويورش مردم بر درب خانه اش انتخاب شد . وبعد از امام علي اين مهم با جنگ معاويه کلاً به مسير سلطنتي تبديل شد . ايا راه اندازي جنگ معاويه برعليه حضرت علي وامام حسن وسپس جنايت يزيد خود مويد اين نيست که کار دين بايد از سرچشه درست هدايت شود وبراي اينکه جانياني مانند معاويه سلطنت طلب با ظلم بر سر نوشت مسلمانان حاکم نشوند بايد از ابتدا نسب جانشين پيامبر؛بايد بفرمان خداباشد تا کفر ايجاد نشود . خداوندا همه انان را که بر تو وتمامي فرمان تو ايمان دارند بر ايمانشان راسخ ومويد ومنصور بدار وهر چه سريعتر ظهور امام زمان را برسان انشااله
74   نام و نام خانوادگي:  سرباز کوي عترت     -   تاريخ:   06 مهر 92
ببخشيد اون جا که تفتازاني داره ميگه مولي به معاني اولي هستش به نظر داره نقل قول مي کنه . ممنون ميشم درباره ي ص 290 تفتازاني توضيح دهيد
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
اگر در کلام تقتازاني دقت کنيد وي هفت معنا يعني آزاد كننده، آزاد شده ،  هم قسم، همسايه، پسر عمو، ياور و سرپرست را براي کلمه مولي ذکر کرده و در آخر مي گويد:استعمال كلمه «مولي» به معناي متولّي و مالك امر و اولي به تصرف، در كلام عرب شايع است و نيز از بسياري از بزرگان اهل لغت نقل شده است. وي در ادامه مي گويد:مولي با پنج معناي اول مناسبت ندارد، و اين امري است ظاهر. و نيز با معناي ششم؛ يعني «ناصر» سازگاري ندارد؛ زيرا معنا ندارد كه پيامبرصلي الله عليه وآله مردم را در آن مكان براي ابلاغ اين معنا جمع كرده باشد، اين مطلب نيز واضح است...». بعد در آخر مي گويد: «ولا خفاء في انّ الولاية بالناس والتولّي والمالكية لتدبير امرهم والتصرّف فيهم بمنزلة النبيّ وهو معني الامامة»؛ «مخفي نماند كه ولايت بر مردم، و سرپرستي و مالكيّت تدبير امر مردم و تصرّف در شؤون آنان، همانند منزلت پيامبرصلي الله عليه وآله با معناي امامت سازگاري دارد.» شرح المقاصد في علم الكلام  ج 2   ص 290
پس تقتازاني نظر خود را ابراز کرده و مولي را به  سرپرست معني کرده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

 





مناظرات | فتنه وهابيت | آرشيو اخبار | آرشيو يادداشت | پايگاه هاي برتر | گالري تصاوير | خارج فقه مقارن | درباره ما | ارتباط با ما