![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 14 ارديبهشت 1389 |
![]() |
|
مسح در وضو 01 | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: مسح در وضو 01 تاريخ: 14 / 02 / 89 قرار شد چند جلسه به صورت فشرده در رابطه با وضو بحث داشته باشيم. قبل از ورود به اصل بحث، بايد شبهاتي كه امروز در سايتها و ماهوارههاي وهابيها مطرح ميكنند را بيان كنيم و يكي از رسالتهاي ما اين است كه شبهاتي كه به روز مطرح ميكنند، به روز جواب بدهيم. مقداري از جديدترين شبههاي كه نسبت به وضو مطرح كردهاند را بيان ميكنم تا ببينيد اينها با چه ترفندي عقائد شيعه را مورد هدف قرار ميدهند و افكار جوانان شيعه را مورد سؤال قرار ميدهند. يعني اينها با دروغ بستن و إفتراء گفتن، دنبال اين هستند كه حقانيت مذهب خودشان و غير صحيح بودن عقيده شيعه را اثبات كنند. در شبكه ماهوارهاي نور (براي أهل سنت ايران) آقاي كلهر (كارشناس برنامه و ظاهرا به آمريكا پناهنده شده و هر از گاهي در ماهوارههاي ضد انقلاب ظاهر ميشود و مطالبي را عليه شيعه مطرح ميكند)، روايتي را از كتاب من لا يحضره الفقيه آورده و ميگويد: علي بن أبي طالب جلوي چشم پيامبر، در وضو، پاهايش را ميشستند و پيامبرفرمود: وسط انگشتان را هم خوب بشوي تا خداوند تو را به آتش جهنم گرفتار نكند. سپس گفت: من هزار بار با چشمم ديدم كه در من لا يحضره الفقيه آمده است كه علي پايش را ميشست. سپس ميگويد: حتي اگر اين روايت ضعيف هم باشد، در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده و اين كتاب از كتابهاي معتبر شيعه است و اين كتاب در نزد شيعه، مانند صحيح مسلم در نزد أهل سنت است. چند شب پيش هم روايتي را از أمالي شيخ صدوق (ره) آوردند بر اينكه امام صادق (عليه السلام) هم ماجراي روايت فاطمة بضعة مني را مربوط به خواستگاري أمير المؤمنين (عليه السلام) از دختر أبو جهل ميداند. حال آنكه امام صادق (عليه السلام) اين مطلب را جزء دروغهايي ميداند كه به أهل بيت (عليهم السلام) نسبت دادهاند. ولي اينها تمام روايت را نياوردهاند و مقداري را كه مورد نيازشان بود، آوردند. اصل روايت، اين است: أ لم ينسبوه إلي أنه (عليه السلام) أراد أن يتزوج إبنة أبي جهل علي فاطمة (عليها السلام) و أن رسول الله (صلي الله عليه و آله) شكاه علي المنبر إلي المسلمين فقال: «إن عليا يريد أن يتزوج إبنة عدو الله علي إبنة نبي الله! ألا إن فاطمة بضعة مني، فمن آذاها فقد آذاني و من سرها فقد سرني و من غاظها فقد غاظني» ثم قال الصادق (عليه السلام): يا علقمة! ما أعجب أقاويل الناس في علي (عليه السلام)! كم بين من يقول: إنه رب معبود و بين من يقول: إنه عبد عاص للمعبود! آيا (عليه السلام) را متهم نكردند كه ميخواست دختر أبي جهل را هوو براي فاطمه (عليها السلام) بياورد و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر منبر از او به مسلمانان شكايت كرد و فرمود: «علي ميخواهد دختر دشمن خدا را بر سر دختر پيغمبر خدا هوو بياورد! آگاه باشيد! فاطمه پاره تن من است و هر كه او را بيازارد، مرا آزرده و هر كه او را شاد كند، مرا شاد كرده و هر كه او را خشمناك سازد، مرا خشمناك ساخته است». سپس امام صادق (عليه السلام) فرمود: اي علقمه! چه گفتار عجيبي مردم درباره علي (عليه السلام) دارند؛ يكي او را معبود ميداند و ديگري او را بنده گنهكار ميپندارد. الأمالي للصدوق، ص165 ولي اينها فقط اين قسمت از روايت را براي مردم بيان كردند: أنه ع أراد أن يتزوج إبنة أبي جهل علي فاطمة ع و أن رسول الله شكاه علي المنبر إلي المسلمين فقال: «إن عليا ع يريد أن يتزوج إبنة عدو الله علي إبنة نبي الله! ألا إن فاطمة بضعة مني، فمن آذاها فقد آذاني و من سرها فقد سرني و من غاظها فقد غاظني». امام صادق (عليه السلام) در مقام بيان تهمت أهل سنت به علي بن أبي طالب (عليه السلام) است. مضافا كه سند روايت فاطمة بضعة مني در منابع أهل سنت به مِسْوَر بن مَخْرَمَه ميرسد و زماني بني أميه اين روايت را جعل كردند، مسور بن مخرمه هنوز به دنيا نيامده بود. قضيه خواستگاري در سال دوم هجرت بود و در اين سال، مسور بن مخرمه در شكم مادرش بود و هنوز به دنيا نيامده بود. اما در جواب شبههاي كه در رابطه با وضو مطرح كردند: اولا: ايشان گفته است: من هزار بار با چشمم ديدم كه در من لا يحضره الفقيه آمده است كه علي پايش را ميشست. ما هم ميگوييم هزار بار دروغ ميگويي و چشمت هم بر تو دروغ گفته است و همچنين روايتي در كتاب من لا يحضره الفقيه وجود ندارد. آنچه كه در اين كتاب آمده است، در باب صفة وضوء أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده است: قال الصادق عليه السلام: بينا أمير المؤمنين عليه السلام ذات يوم جالس مع محمد بن الحنفية إذ قال [له]: يا محمد! إئتني بإناء من ماء أتوضأ للصلاة، فأتاه محمد بالماء فأكفا، بيده اليمني علي يده اليسري، ثم قال: «بسم الله و بالله و الحمد لله الذي جعل الماء طهورا و لم يجعله نجسا»، قال: ثم إستنجي فقال: «أللّهم حصن فرجي و اعفه و استر عورتي و حرمني علي النار». قال: ثم تمضمض فقال: «أللّهم لقني حجتي يوم ألقاك و أطلق لساني بذكرك و شكرك». ثم إستنشق فقال: «أللّهم لا تحرم علي ريح الجنة و اجعلني ممن يشم ريحها و روحها و طيبها»، قال: ثم غسل وجهه فقال: «أللّهم بيض وجهي يوم تسود فيه الوجوه و لا تسود وجهي يوم تبيض فيه الوجوه». ثم غسل يده اليمني فقال: «أللّهم أعطني كتابي بيميني و الخلد في الجنان بيساري و حاسبني حسابا يسيرا». ثم غسل يده اليسري فقال: «أللّهم لا تعطني كتابي بيساري و لا تجعلها مغلولة إلي عنقي و أعوذ بك [ربي] من مقطعات النيران»، ثم مسح رأسه فقال: «أللّهم غشني برحمتك و بركاتك و عفوك»، ثم مسح رجليه فقال: «أللّهم ثبتني علي الصراط يوم تزل فيه الاقدام و اجعل سعيي فيما يرضيك عني [يا ذا الجلال و الاكرام]»، ثم رفع رأسه فنظر إلي محمد فقال: «يا محمد! من توضأ مثل وضوئي و قال مثل قولي، خلق الله تبارك و تعالي من كل قطرة ملكا يقدسه و يسبحه و يكبره، فيكتب الله عز و جل ثواب ذلك له إلي يوم القيامة». من لايحضره الفقيه للصدوق، ج1، ص41 آقاي كارشناس دروغگو! شما ميخواهيد با دروغ و إفتراء، عقائد شيعه را زير سؤال ببريد؟ يا ميخواهيد خودتان را مفتضح كنيد؟ آنچه كه در من لا يحضره الفقيه آمده، اين روايت است. پس اين عبارت ايشان، إفتراء به شيخ صدوق (ره) است و فرداي قيامت، قطعا شيخ صدوق (ره) جلوي ايشان را خواهد گرفت كه جلوي چشم هزاران بيننده، اينگونه دروغ ميگويد. البته ما انتظار خلاف اين را هم نداريم؛ چون اساس فرقه وهابيت، بر دروغ و إفتراء بنيان نهاده شده است. اين آقايان، إفتراء بستن را از شيخ الإسلامشان، إبن تيميه به ارث بردهاند كه در جلد اول منهاج السنه، از صفحه 21 تا 27، دهها إفتراء و اهانت به شيعيان ميبندد. ثانيا: ايشان به أمير المؤمنين (عليه السلام) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) إفتراء ميبندد كه اينچنين گفتهاند. ثالثا: اگر ما اينچنين رواياتي را داشته باشيم، قطعا از روي تقيه صادر شده است. ما در كتابهاي فقهيمان، روايات زيادي داريم در رابطه با غَسْل و شستن پا. ولي اين روايات براي حفظ جان و رعايت آبروي شيعيان صادر شده است. روايت اول: مثلا در كتاب تهذيب الأحكام آمده است: سألت أبا عبد الله عليه السلام: عن الوضوء، فقال لي: توضأ ثلاثا، قال: ثم قال لي: أ ليس تشهد بغداد و عساكرهم؟ قلت: بلي، قال: فكنت يوما أتوضأ في دار المهدي فرآني بعضهم و أنا لا أعلم به، فقال: كذب من زعم أنك فلاني و أنت تتوضأ هذا الوضوء، قال: فقلت لهذا: و الله أمرني. تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج1، ص82 روايت دوم: كان إبن زربي إلي جوار بستان أبي جعفر المنصور و كان قد ألقي إلي أبي جعفر أمر داود بن زربي و أنه رافضي يختلف إلي جعفر بن محمد فقال أبو جعفر المنصور: إني مطلع إلي طهارته، فإن هو توضأ وضوء جعفر بن محمد ـ فإني لأعرف طهارته ـ حققت عليه القول و قتلته، فاطلع و داود يتهيأ للصلاة من حيث لا يراه، فأسبغ داود بن زربي الوضوء ثلاثا ثلاثا كما أمره أبو عبد الله عليه السلام فما تم وضوءه حتي بعث إليه أبو جعفر المنصور فدعاه، قال: فقال داود: فلما أن دخلت عليه رحب بي و قال: يا داود! قيل فيك شئ باطل و ما أنت كذلك (قال:) قد إطلعت علي طهارتك و ليس طهارتك طهارة الرافضة، فاجعلني في حل و أمر له بمائة ألف درهم، قال: فقال داود الرقي: إلتقيت أنا و داود بن زربي عند أبي عبد الله عليه السلام، فقال له داود بن زربي: جعلت فداك، حقنت دماؤنا في دار الدنيا و نرجو أن ندخل بيمنك و بركتك الجنة، فقال أبو عبد الله عليه السلام: فعل الله ذلك بك و بإخوانك من جميع المؤمنين، فقال أبو عبد الله عليه السلام لداود بن زربي: حدث داود الرقي بما مر عليكم حتي تسكن روعته، فقال: فحدثته بالأمر كله، قال: فقال أبو عبد الله عليه السلام: لهذا أفتيته لأنه كان أشرف علي القتل من يد هذا العدو، ثم قال: يا داود بن زربي توضأ مثني، مثني و لا تزدن عليه، فإنك إن زدت عليه فلا صلاة لك. داود زربي منزلش كنار باغ منصور دوانيقي بود. به منصور گفته بودند: داود زربي شيعه است و نزد جعفر بن محمّد رفت و آمد ميكند. منصور گفت: من ميتوانم وضو گرفتن او را ببينم. اگر مثل جعفر بن محمّد وضو گرفت كه آشنا به وضو گرفتن جعفر بن محمّد هستم، برايم ثابت ميشود و او را ميكشم. منصور از جايي كه داود او را نميديد متوجهش بود. موقع نماز كه شد، داود شروع كرد به وضو گرفتن پر آب و هر يك از اعضاي وضو را سه مرتبه شست؛ همانطوري كه امام فرموده بود. هنوز وضويش تمام نشده بود كه منصور، كسي را از پي او فرستاد. وقتي او نزد منصور رفت، منصور خيلي به او احترام كرد و گفت: درباره تو حرفهاي بيهودهاي زدند. ولي من آزمايش كردم و ديدم آنطور نيستي؛ زيرا ديدم مثل رافضيها وضو نميگيري. مرا حلال كن. دستور داد به او صد هزار درهم بدهند. داود رقي گفت: من داود زربي را خدمت حضرت صادق (عليه السلام) ديدم كه عرض كرد: آقا جانم! فداي شما! خون ما را در دنيا خريدي. اميدوارم به بركت شما، داخل بهشت شويم. حضرت به او فرمود: جريان خود را براي داود رقي نقل كن كه چه بر سرت آمده تا دلش آرام گيرد. تمام جريان را نقل كرد. امام صادق (عليه السلام) فرمود: به همين جهت من فتوي دادم كه آنطور وضو بگيرد؛ زيرا نزديك بود به دست اين دشمن كشته شود. سپس حضرت فرمود: حالا بيش از دو بار، اعضاي وضو را شستشو مده؛ اگر اضافه كني نمازت درست نيست. وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج1، ص443، ح1172 روايت سوم: فكتب إليه أبو الحسن عليه السلام: ... و الذي آمرك به في ذلك أن تمضمض ثلاثا و تستنشق ثلاثا و تغسل وجهك ثلاثا و تخلل شعر لحيتك و تغسل يديك إلي المرفقين ثلاثا و تمسح رأسك كله و تمسح ظاهر أذنيك و باطنهما و تغسل رجليك إلي الكعبين ثلاثا و لا تخالف ذلك إلي غيره فلما وصل الكتاب إلي علي بن يقطين تعجب مما رسم له أبو الحسن عليه السلام فيه مما جميع العصابة علي خلافه ثم قال: مولاي! أعلم بما قال و أنا أمتثل أمره، فكان يعمل في وضوئه علي هذا الحد و يخالف ما عليه جميع الشيعة إمتثالا لأمر أبي الحسن عليه السلام و سعي بعلي بن يقطين إلي الرشيد و قيل: إنه رافضي، فامتحنه الرشيد من حيث لا يشعر، فلما نظر إلي وضوئه ناداه: كذب يا علي بن يقطين! من زعم أنك من الرافضة و صلحت حاله عنده و ورد عليه كتاب أبي الحسن عليه السلام: إبتدأ من الآن يا علي بن يقطين! و توضأ كما أمرك الله تعالي، إغسل وجهك مرة فريضة و أخري إسباغا و إغسل يديك من المرفقين كذلك و إمسح بمقدم رأسك و ظاهر قدميك من فضل نداوة وضوئك، فقد زال ما كنا نخاف منه عليك والسلام. امام كاظم (عليه السلام) در نامهاي به علي بن يقطين كه از مشاورين و وزراي دربار هارون بود، مينويسد: از اين تاريخ به بعد، موظف هستي مانند أهل سنت وضو بگيري و آنچه بر تو در اين خصوص أمر ميكنم اين است: سه بار مضمضه كن و سه بار استنشاق و سه بار صورتت را بشوي و موهاي محاسنت را باز كن و همه سرت را مسح كن و قسمت بيروني گوشهايت و دروني آنها را مسح كن و پاهايت را سه بار تا كعبين بشوي و غير از اين را به جا نياور. وقتي نامه به علي بن يقطين رسيد، از آنچه بر خلاف نظر همه قوم مرقوم شده بود تعجب كرد سپس گفت: مولايم داناتر است و من در فرمان او خواهم بود. او در وضويش به همين طرز عمل كرد و با تمامي شيعيان در اينباره مخالفت مينمود، تا امر امام عليه السّلام را اطاعت كند. در خصوص علي بن يقطين، به هارون الرشيد سخنچيني شده بود و گفته بودند او شيعه است و مخالف شما. هارون الرشيد هم بدون اينكه علي بن يقطين متوجه شود، او را امتحان كرد. وقتي وضو گرفتن او را ديد كه مانند أهل سنت است، گفت: اي علي بن يقطين! دروغ ميگفت آنكه فكر ميكرد تو شيعهاي. سپس كار علي بن يقطين مجددا پيش هارون الرشيد بهتر شد و بدبينيها رفع شد. سپس نامهاي از امام كاظم (عليه السلام) به او رسيد: اي علي بن يقطين! از همين حالا، به نحوي وضو بگير كه خداي تعالي فرموده است. صورت خود را يك بار به عنوان واجب و بار دوم جهت تكميل بشوي و به همين نحو دستهايت را از آرنج بشوي و جلوي سرت و روي پاهايت را با رطوبتي كه در دستهايت باقيمانده است، مسح بكش؛ زيرا آنچه مورد ترس براي تو بود، از بين رفت. و السلام. وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج1، ص444، ح1173 ـ الإرشاد للشيخ المفيد، ج2، ص227 با نامه امام كاظم (عليه السلام) مشخص ميشود وضويي كه در نامه اول به علي بن يقطين دستور داده بود انجام دهد، آن وضويي نبود كه خداوند دستور داده است و وضويي كه در نامه دوم بيان شده، وضويي است كه خداوند به آن دستور داده است. ما اينچنين روايت را داريم كه ائمه (عليهم السلام) براي حفظ جان خودشان و شيعه و آبروي آنها، يكسري مطالب را بيان ميكنند تا دچار مشكلات و گرفتاري نشوند. قرآن هم ميفرمايد: مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ سوره نحل/آيه106 طبق اين آيه قرآن، انسان ميتواند در مقام تقيه، سخن كُفر بر زبان جاري كند. صدها روايت از ائمه (عليهم السلام) داريم مبني بر اينكه بايد در وضو، پاها را مسح كرد. مسح پا در نزد ائمه (عليهم السلام)، از ضروريات فقه أهل بيت (عليهم السلام) و شيعه است. اگر در برابر صدها روايت، چند روايت به اين شكل، از روي تقيه صادر شود، اين آقايان در آنجا نشيمن ميكنند و انتخاب ميكنند و به نمايش ميگذارند. إن شاء الله در جلسات بعد، روايات متعددي از كتب أهل سنت با سندهاي صحيح ميآوريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و صحابه در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، هنگام وضو گرفتن، پاهايشان را مسح ميكردند. شما بايد اينها را جواب بدهيد. ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» | ||