![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 26 فروردين 1387 |
![]() |
|
پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 01 | ||
پخش صوت ![]() | ||
بسم الله الرحمن الرحيم پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 01 پنجشنبه : 22 / 01 / 87 استاد حسيني قزويني ما در جلسات گذشته، پيرامون شبهاتي مطرح شده از عثمانالخميس كه از ليدرهاي وهابي است، حدود 6 جلسه بحث كرديم و حدود 4 جلسه باقي ماند. در حقيقت اساسيترين شبهات ضد شيعي را ايشان مطرح كرده بود و ما هم تشخيص داديم كه جديدترين شبهات را شروع كنيم و إن شاء الله امسال قبل از پايان سال تحصيلي، آن 4 محور را هم بحث ميكنيم و تصميم داريم كه در اسرع وقت، اين پاسخها هم فارسي و هم عربي چاپ شود. به كرات، عزيزان از داخل و خارج از كشور با ما تماس ميگيرند و جوابيه را از ما ميخواهند. اما از آنجائي كه مسائل جديدتري در حوزه پيش ميآيد، ناگزير هستيم كه به آنها هم اشاره كنيم، زيرا آنها قضاياي اورژانسي است. ما اختصاصا بحثمان را از عثمانالخميس جدا كرده و به شبهات جديد كه موجب رنجش مراجع عظام تقليد و بزرگان شده ميپردازيم. در شماره اخير مجله حوزه، وابسته به دفتر تبليغات اسلامي، شماره 141، مصاحبهاي كردهاند با آقاي واعظ زاده خراساني. مطالبي را آورده كه وقتي من متوجه شدم، خدا ميداند كه قلبم به درد آمد. من هم نميدانستم، يكي از علماء بزرگوار با من تماس گرفت و گفت كه در اين مجله، مطالبي مطرح شده و أهل بيت (عليهم السلام) را زير سؤال برده، قرآن و عترت را مورد هدف قرار داده و از بنياميه تمجيد كرده و ... . چرا نشستهايد و پاسخ نميدهيد؟ ما هم بعد از مطالعه اين مجله، ديديم كه الحق مطالبي درد آور است و ما انتظار نداشتيم كه اينطور مطالب در ميان حوزويهاي ما، آن هم از ملبسين به لباس روحانيت و كسي كه يك عمر در كنار سفره آقا امام صادق (عليه السلام) نشسته، بيان شود. يك خط تندرو در مورد أهل سنت وجود دارد كه ميگويد بايد ما دفاع از أهل بيت (عليهم السلام) را علني كنيم و سب و لعن خلفاء را مطرح كنيم و ... . خط ديگري هست كه ميگويد بايد با أهل سنت تعامل بيشتري بكنيم و حتي بعضي از اصولمان را ناديده بگيريم. جناب آقاي واعظ زاده خراساني در مجله نهج البلاغه، شماره 4 و 5، صراحتا پيشنهاد ميكند: اگر ما بخواهيم با برادران أهل سنت وحدت برقرار كنيم، هيچ راهي ندارد جز اينكه ما مشروعيت خلافت شيخين را بپذيريم و ميگويد ما از منصوصالخلافه بودن اميرالمؤمنين (عليه السلام) دست برداريم و با آقايان أهل سنت اتحاد برقرار كنيم. اين مسئله، قطعا نه زيبنده شيعه است و نه حوزههاي علميه و نه سخني است كه بزرگان شيعه در طول اين 14 قرن، بر اين نظريه صحه گذاشتهاند. به تعبير شهيد مطهري، در كتاب امامت و رهبري، ص21، ميگويد ما ضمن اينكه وحدت را از ضروريات مسائل اسلامي ميدانيم، ولي حاضر نيستيم بخاطر وحدت، مسائل اعتقادي شيعه را مورد وجهالمصالحه قرار بدهيم. «ما شيعه هستيم، افتخار پيروي از ائمه عصمت و طهارت (عليهم السلام) را داريم؛ ولي بخاطر وحدت حاضر نيستيم از يك مستحب كوچك و از مكروه كوچكمان دست برداريم». اين الگو و ملاك و معيار براي ماست. بعد ميگويد: «آنچه كه در مسئله ائتلاف يا اتحاد ميان شيعه و سني مطرح است، ما نبايد مطالبي را بيان كنيم كه موجب جريحهدار شدن عواطف و احساسات أهل سنت شود. آنها هم نبايد مطالبي را مطرح كنند كه عواطف و احساسات شيعه را جريحهدار كند. مباحث علمي، سر و كارش با عقل است نه با احساسات». يك دسته هم اينطوري ميگويند كه اگر ما بخواهيم وحدت و تعاملي داشته باشيم، اينچنين بايد مسائل را مطرح كنيم. يكي از آنها، جناب آقاي واعظ زاده خراساني است كه در سال 1380 مصاحبهاي داشت با مجله هفت آسمان، شماره 10 و 11 و يك سري مطالب بياساس و خلاف نظر شيعه و مسلمات عقائد شيعه را در آنجا مطرح كرد. بزرگان و أعاظم شيعه هم در شماره بعدي آن مجله در شماره 12، جواب دادند. يكسال از اين قضيه نگذشته بود كه در مجله نهج البلاغه، شماره 4 و 5، مصاحبهاي كرد و گفت: كه خلافت شيخين مشروع بوده و اگر هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه معرفي كرد، به تعبير خليفه دوم، فرمايش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خيلي رسا نبود و مسئله را روشن بيان نكرد و ما هم بايد دليلي بگرديم براي مشروعيت خلافت شيخين. بنده هم در شماره 6 همان مجله، جواب مفصلي دادم. مسئولين اين مجله هم، اول و وسط و آخر مقاله ما را حذف كرد و 30 صفحه از مطالب حساس را چاپ كردند و ما هم به همين اندازه از آقايان تشكر ميكنيم. مدتي بود كه ديگر از اين قضيه خبري نبود، تا اينكه مجله حوزه علميه، زير نظر دفتر تبليغات، با آن سوابقي كه آقاي واعظ زاده خراساني داشتند، با ايشان مصاحبه ميكند و ايشان هم شمشير را از رو بسته است. ايشان در ابتداي مصاحبه، از بنياميه چنان تجليلي ميكند كه بنده با 25 سال سابقه فعاليت در اين مسائل، از آقايان أهل سنت چنين تجليلي از دودمان بنياميه نديدهام. فتوحاتي را كه در زمان خلفاء و بنياميه صورت گرفته، مساوي با اسلام ميداند و ميگويد اگر اين فتوحات اسلام نيست، پس چه چيزي اسلام است. در بخش ديگري از صحبتهاي خود ميگويد: اگر كسي به قرآن و عترت جمود بورزد و بگويد كه فقط هر چه قرآن و عترت بگويد ما قبول داريم، به سنت و احاديثي كه أهل سنت در كتابهاي خودشان آوردهاند، توجه نكند، اين نشانه جمود فكري در حوزه علميه است. ما بايد اين تحجر و جمود را در حوزه بشكنيم. بايد گفت كه إنا لله و إنا إليه راجعون. اگر آقايان رويشان ميشود، بگويند كه شما شيعه، بايد از مسلمات خود دست برداريم و جمله «أشهد أن عليا ولي الله» را از اذان حذف كنيد؛ «حي علي خيرالعمل» را كنار بگذاريد و بجايش «الصلاة خير من النوم» را بياوريد؛ وضو را وارونه بگيريد و نماز را دست بسته بخوانيد و يواش يواش به نسلهايي از علماء و جوانهايي كه با اهداء خون و شهادت در راه خدا، جانشان را از دست دادند، چوب حراج بزنيد. وقتي من با برادر بزرگوارم، آقاي رباني، مسئول محترم دفتر تبليغات تماس گرفتم، ايشان مصرانه ميخواست كه جواب مفصلي نوشته شود كه ما هم در شمارههاي بعدي آن را چاپ كنيم. از مديريت حوزه علميه قم هم سه چهار بار تماس گرفتند و گفتند جواب مفصلي اگر باشد، ما هم در مجله افق حوزه چاپ خواهيم كرد. ولي ما بخاطر گرفتاريهاي متعددي كه داشتيم، فقط توانستيم به اندازه همين چند دقيقهاي كه در خدمت شما هستيم، مطالبي را به صورت فهرستوار عرض كنيم، آماده كردهايم. إن شاء الله اگر خداوند توفيق دهد، بايد دو سه روزي وقتمان را براي جواب دادن به آن مصاحبه، مقالهاي را ارائه دهيم. جناب آقاي واعظ زاده خراساني در مصاحبه خود، روي سه محور دست گذاشته است. آمده از بنياميه تجليل كرده و گفته: وقتي به اسپانيا سفر ميكنيد و آن مذاهب اسلامي را در آنجا مشاهده ميكنيد، ذهنمان به اين نكته معطوف ميشود كه همين بنياميه از آخر سده اول و اول سده دوم هجري رفتند و آنجا را فتح كردند و بالاترين تمدن اسلامي را در آنجا بوجود آوردند، آنان با چنان تدبيرها و از جان گذشتگيها و با يك چنين عقيدههاي محكم و استواري، اين فتوحات را بدست آوردند. و بعد در ادامه ميفرمايد: در اطراف قرطبه، يكي از خلفاي بنياميه، به اسم زنش، شهري بنام مدينةالزهراء درست كرده است و اينها جلوههاي تمدن اسلامي و مفاخر براي تمام مسلمانان است. در اينجا، جواب اولي كه به فرمايش ايشان ميدهيم اين است كه آيا ساختن بناهاي مجلل، حتي ساختن مساجد با شكوه، همخواني با فلسفه بعثت انبياء دارد يا ندارد؟ اينها خودشان را خلفاءالرسول ميدانستند و موظف بودند در نشر فرهنگ نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). آيا انبياء (عليهم السلام) از آدم تا خاتم، در نشر مسائل و فرهنگ ميآمدند در بناها و ساختمانها، يا انبياء رسالت ديگري داشتند كه خلفاء هم بايد همان رسالت را ادامه بدهند و خداوند در سوره جمعه، آيه دوم، فلسفه بعثت را بيان ميكند: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آَيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ. (سوره جمعه/آيه2) اين فلسفه بعثت انبياء است كه بيايند انسانها را از ظلمت جهل و بتپرستي و شرك و ناداني و گناه، نجات بدهند و به نور هدايت رهنمون كنند. يا در آيه ديگر ميخوانيم: هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آَيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور.ِ (سوره حديد/آيه9) در مورد حضرت موسي (عليه السلام) هم ميگويد: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآَيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور. (إبراهيم/آيه5) خيلي واضحتر اينكه ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ. (سوره أنفال/آيه24) هدف بعثت انبياء روشن و واضح است. حيات معنوي جامعه و رساندن به بالاترين نقطه معنويت، هدف بعثت انبياء بوده است. پس ساختمانهاي مجلل و مساجد با شكوه، هدف نبوده تا بگوئيم اين بنياميه بالاترين تمدن اسلامي را با از جان گذشتگي و عقيدههاي محكم، اين فتوحات را بدست آوردند. جواب دوم اينكه، ايشان آمده است كلمه مدينةالزهراء را نام برده است. ميگويد، يكي از خلفاي بنياميه، شهري را به نام زنش درست كرده و اينها، جلوههاي تمدن اسلامي و مفاخر همه مسلمانان است. شما تاريخ را مراجعه كنيد، معجمالبلدان و انساب و ... را ببينيد كه داستان اين شهر چه داستاني است. ذهبي كه از استوانههاي علمي أهل سنت است و متوفاي 748 هجري، وقتي به شهر مدينةالزهراء ميرسد، تعبيرش اين است: و أنشأها مدورة ، و عدة أبراجها ثلاث مئة برج ، و شرفاتها من حجر واحد ، و قسمها أثلاثا : فالثلث المسند إلى الجبل قصوره ، و الثلث الثاني دور المماليك و الخدم ، و كانوا اثني عشر ألفا بمناطق الذهب ، يركبون لركوبه ، و الثلث الثالث بساتين تحت القصور. و عمل مجلسا مشرفا على البساتين ، صفح عمده بالذهب ، و رصعه بالياقوت و الزمرد ، و اللؤلؤ ، و فرشه بمنقوش الرخام ، و صنع قدامه بحرة مستديرة ملأها زئبقا ... . اين خليفه اموي كه اين شهر را ساخت ... به صورت دايره ساخت و در آن برجهايي ساخت و ايوانهايي از سنگ يك تكه درست كرد و شهر را به سه قسمت كرد. قسمتي را در كنار كوه، بصورت قصر در آورد براي عيش و نوش خودش. قسمت دوم، محل زندگي غلامان و بردگان بود كه 12 هزار غلام و برده داشت و كمربند طلا داشتند و حاكم را مشايعت ميكردند در هنگام سوار شدن بر مركب و قسمت سوم، باغهاي زير قصر بود و ستونهاي آن را با طلا پوشانيد و با ياقوت و زمرد و لؤلؤ زينت كرد و كف آن را با مرمر نقش داد و در مقابل آن درياچهاي دايره شكل درست كرد تا عيش و نوش خود را در اين قصر به بالاترين مرحله برساند... . سير اعلام النبلاء ج8، ص267 آيا انصاف است كه يك روحاني شيعه بيايد از اين مدينةالزهرائي كه أهل سنت به عنوان يك نقطه ضعف و مذمت از خليفه اموي نام ميبرند، بگويد كه اين مدينةالزهراء مايه فخر همه مسلمانان است؟! آقاي زِرِكْلي از علما و شخصيتهاي برجسته وهابيت است و كتابي دارد به نام الأعلام، ميگويد: أول من تلقب بالخلافة من رجال الدولة الأموية ، في الأندلس. اول كسي كه لقب خليفةالرسول را در آندلس گرفت، ناصر اموي بوده است. الأعلام خيرالدين الزركلي، ج3، ص324 آقاي واعظ زاده ميفرمايد كه يكي از خلفاي بنياميه، شهري بنام مدينةالزهراء درست كرده كه جلوه تمدن اسلامي است. نگاه كنيد عملكرد اين خليفه اموي را. آقاي زركلي بعد ميگويد: و كان حريصا على الملك، يقظا، صارما، اتصل به أن ابنا له (اسمه عبدالله) سمت نفسه إلى طلب الخلافة و تابعه قوم، فقبض عليهم جميعا و سجنهم إلى أن كان يوم عيد الأضحى (سنة 339 ه( فأحضرهم بين يديه، و أمر ابنه أن يضطجع له فاضطجع، فذبحه بيده، و التفت إلى خواصه فقال: هذا ضحيتي في هذا العيد، و ليذبح كل منكم أضحيته، فاقتسموا أصحاب عبدالله ، فذبحوهم عن آخرهم. آقاي زركلي ميگويد كه وقتي ناصر اموي به خلافت رسيد، 50 سال و 6 ماه، دوران خلافتش در آندلس ادامه داشت و علاقهمند به رياست بود. پسرش عبدالله، هواي خلافت به سرش زده بود. دستور داد پسرش و تعدادي از كساني كه هوادار پسرش بودند را دستگير كردند. در سال 339 هجري، روز عيد قربان رسيد. اين حاكم اموي، دستور داد پسرش را همراه طرفدارانش حاضر كردند. پسرش را خواباند و با دست خودش سر پسرش را از بدن جدا كرد و گفت اي مردم! اين قرباني من در عيد قربان بود. شما هم قرباني خود را از اين طرفداران پسرم انتخاب كنيد و قرباني كنيد. آنها هم در همان مجلس، سر از بدنشان جدا كردند به عنوان قرباني روز عيد قربان. الأعلام خيرالدين الزركلي، ج3، ص324 اين است بنيانگزار شهر مدينةالزهراء. آيا انصاف است كه از يك حاكم اموي كه روح اسلام و انسانيت هم ندارد و حتي فرزند خود را قرباني ميكند، طرفداري و تجليل كرد؟! همچنين آقاي حموي، صاحب كتاب معجمالبلدان، كه از شخصيتهاي بلند آوازه أهل سنت است، وقتي به شهر مدينةالزهراء ميرسد، ميگويد: أنفق في عمارتها من الأموال ما تجاوز فيه عن حد الاسراف. در ساختن اين شهر، به قدري اموال بيتالمال را مصرف كردند كه حتي از محدوه اسراف هم گذشت. معجم البلدان، ج3، ص161 آقايان أهل سنت به عنوان يك نقطه سياه از اين شخص نام ميبرند. آن وقت يك طلبه حوزوي بگويد كه شهر مدينةالزهراء از مفاخر اسلام است. آيا اين درست است؟! اگر واقعا تاريخ نخواندهايد، برويد بخوانيد؛ اگر نميدانيد، خب بپرسيد. چرا بيگدار اينچنين وارد ميشويد؟ همه طلبهها كه فرصت و امكان گشتن تاريخ را ندارند كه اين مطالب شما را از صفحات تاريخ بيرون بياورند. فردا همين مطلب را در بالاي منبر از قول اين آقا نقل ميكنند، آن وقت فرداي قيامت در پيشگاه أهل بيت (عليهم السلام) چه پاسخي خواهيد داشت؟ جواب سوم كه ايشان فرمودند كه بنياميه با چه تدبيرها و از جان گذشتگيها و با يك چنين عقيدههاي محكم و استوار، اينچنين فتوحات را بدست آوردند. آيا بنياميه عقيدههاي محكمي داشتند؟ شما را به وجدان و انصاف خودتان، آيا بنياميه، از همان ابوسفيان و معاويه گرفته تا مروانالحمارش واقعا عقيده داشتند؟ اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهجالبلاغه صراحت دارد و فرياد ميزند. وقتي به بنياميه ميرسد كه در روز فتح مكه در زير سايه شمشير سلحشوران اسلامي مسلمان شدند، ميفرمايد: فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه قسم به آن خدائي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد، اين دودمان بنياميه در فتح مكه، اسلام نياوردند، تظاهر به اسلام ميكردند و كفر خود را در باطن خود پنهان كردند. حالا كه امروز در جنگ صفين براي كفر خود يار و ياور پيدا كردند، آن را اظهار كردند. نهج البلاغه، نامه16 سخن اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين است در مورد بنياميه. جالب اينكه بزرگان أهل سنت نقل كردهاند از عمار ياسر كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد او فرمود: عمار مع الحق و لحق مع عمار، يدور معه حيث دار. عمار با حق است و هر جا كه عمار باشد حق هم آنجاست. و تقتله الفئة الباغية، عمار يدعوه إلي الجنة و يدعوهم إلي النار. او را گروه باغي و ستمگار خواهند كشت. عمار آنها را به سوي بهشت دعوت ميكند و آنها او را به سمت جهنم. صحيح بخاري، ج3، ص207 آن عمار هم در مورد دودمان بنياميه ميگويد: و الله ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر فلما رأوا عليه أعوانا أظهروه. قسم به خدا اين دودمان بنياميه اسلام نياوردند و كفر را مخفي كردند و ... . مجمع الزوائد هيثمي، ج1، ص113 سيوطي در ذيل آيه شريفه: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ. (إبراهيم/28) عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه في قوله: ألم تر إلى الذين بدلوا نعمة الله كفرا، قال: هما الأفجران من قريش، بنو المغيرة و بنو أمية؛ فأما بنو المغيرة: فكفيتموهم يوم بدر و أما بنو أمية: فمتعوا إلى حين. از قول خليفه دوم نقل ميكند كه مراد از اين آيه، دو قوم از قريش هستند: بنيمغيره و بنياميه. اما بنيمغيره، شما در روز جنگ بدر به آنها ضرب شستي نشان داديد و شر آنها را براي هميشه از سر امت اسلام برداشتيد. اما بنياميه مدتها شرشان بر سر مسلمين است. درالمنثور، ج4، ص84 - تفسير طبري، ج13، ص46 - فتح الباري ابن حجر ج7، ص235 - فتح القدير شوكاني، ج3، ص111 - ميزان الإعتدال ذهبي، ج3، ص295 پس آقاي واعظ زاده كه ميگويد بنياميه با اعتقاد راسخ و محكم و ...، چنين و چنان كردند، اينها اصلا اعتقادي به اسلام نداشتند، چه رسد به اينكه اعتقاد محكمي داشته باشند. جالب اينكه آقاي واعظ زاده در چند جاي مصاحبه خود، از آقاي شهيد مطهري به عنوان نمونه بارز روشنفكري حوزوي نام ميبرد. من براي اينكه «جادلهم بالتي هي أحسن» باشد، يك عبارتي از شهيد مطهري نقل ميكنم تا ببينيم اين روشنفكر بارز از ديدگاه ايشان، درباره بنياميه چه ميگويد. ايشان ميگويد: ابوسفياني كه كفرش صريح و روشن است، با لا اله الا الله مخالفت ميكند، زنده باد بت هبل ميگويد واضح است؛ اما معاويه همان ابوسفيان است، منوياتش همان منويات است، مقصودش همان مقصود است، راه همان راه است، هدف همان هدف است، ولي شعارش شعار علي است و احيانا در مواقعي داغتر خودش را مدافع توحيد و لا اله الا الله و اسلام و قرآن معرفي ميكند. پانزده گفتار شهيد مطهري، ص132، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، آذر1386 آيا انصاف است كه ما بياييم از بنياميهاي كه در رأسش ابوسفيان و معاويه است و اساس تشكيلات بنياميه، نابودي اسلام و قرآن بوده، بدون هيچ شكي، دفاع كنيم؟ چه در طول 21 سال در مكه و مدينه كه عليه اسلام جنگيدند و چه بعد از اينكه اينها آمدند مسلمان شدند؟ و همچنين باز مرحوم شهيد مطهري در همان كتاب ميگويد: علي (عليه السلام) ميگويد: بزرگترين فتنهاي كه من بعد از خودم ميترسم و بيم آن دارم، فتنه بنياميه است كه آن فتنهاي كور و تاريك است، يعني مردم را در يك وضع مبهمي قرار ميدهند كه اصلا چيزي را احساس نكنند... . اميرالمؤمنين (عليه السلام) اينچنين ميگويد و آن وقت ما بيائيم بگويم كه بنياميه با فتوحاتشان و فداكاريها و عقائد راسخشان، براي اسلام فخر آفريدند. بايد تأسف خورد كه يك عزيزي، با تفكر حوزوي، كه چندين سال در كنار سفره آقا وليعصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) نشسته، اينچنين از بنياميه تجليل كند. جواب چهارم: بنياميه از منظر قرآن: بر فرض، آن سه جواب قبلي، هيچ، مائيم و قرآن. خود ايشان ميگويد ما قرآن و سنت (بجاي عترت) را بايد پيروي كنيم. شما اگر تمام تفاسير أهل سنت را مراجعه كنيد و در رابطه با آيه شريفه: وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا. (إسراء/60) تحقيق كنيد، ميبينيد كه تمام مورخان و أهل سنت، به اتفاق آراء آوردهاند كه شأن نزول اين آيه اين بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواب ديد كه يك سري ميمونهائي (كه به تعبير شهيد مطهري ميمونها در فريبكاري ضربالمثل هستند) بالاي منبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميروند و ميآيند. اين باعث غمناك شدن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شد تا اينكه حضرت جبرئيل اين آيه را نازل كرد و فرمود كه مراد از اين آيه و شجره ملعونه، بنياميه هستند كه بعد از تو هزار ماه بر مردم حكومت ميكنند. عجيب است كه آقاي فخر رازي، مفسر بزرگ أهل سنت ميگويد: إنما هذه الرؤيا هي أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يرى بنى أمية ينزون على منبره نزو القردة، فاغتم لذلك، و ما إستجمع ضاحكا من يومئذ حتى مات صلى الله عليه و سلم. فنزلت الآية مخبرة أن ذلك من تملكهم و صعودهم يجعلها الله فتنة للناس و إمتحانا. اين خواب، خوابي بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در خواب ديد كه بنياميه مانند ميمون از منبرش بالا ميروند و پيامبر ناراحت و غمگين شد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از اين خوابش تا آخرين روز حياتش خوشحال و خندان ديده نشد تا اينكه از دنيا رفت. اين آيه خبر از اين دارد كه بنياميه مالك حكومت ميشوند و بالا ميروند و باعث فتنه براي مردم ميشوند. درالمنثور، ج4، ص191 - تفسير قرطبي، ج10، ص283 - تفسير ثعلبي، ج6، ص111 - تفسير آلوسي، ج15، ص107 - دلائل النبوة بيهقي، ج6، ص509 - تفسير رازي، ج20، ص236 و ج32، ص31 پس مراد از اين شجره ملعونه، بنياميه است و اين مورد اتفاق مورخان و مفسران أهل سنت است. مرحوم شهيد مطهري هم در كتاب پانزده گفتار، ص293 در اين زمينه مفصل صحبت كرده و ميگويد: اجمالا قرآن نشان ميدهد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در عالم رويا خوابي ميبيند و ناراحت ميشود و اين خواب، خواب إلهي بوده، يعني يك حقيقتي در عالم رويا به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ارائه شده و موجب ناراحتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گرديده. در تفاسير اينطور نوشتهاند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در عالم رويا ديد كه در مسجدش در حاليكه مردم مسلمان گرد منبرش را گرفتهاند، گروهي ميمون كه به نيرنگبازي و فريبكاري ضربالمثل است از منبر او بالا و پائين ميروند و پي در پي ميروند و جاي او مينشينند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ناراحت شد و فهميد كه ضربهاي است بر دين او وارد ميآيد، نه اينكه كفار از خارج ميآيند اسلام را از ريشه ميكنند و بر مياندازند ... آن حقيقت و روح اسلام كه ايمان واقعي به خداست، حقيقتش در داخل جامعه اسلامي، عدالت و انسانيت و عدم تبعيض است، اينها به هيچ وجهي در كار بنياميه نبوده و بنياميه كارشان اين بود كه اين حقائق و روحها را از اسلام بگيرند، اسلام را به صورت يك پوسته بدون هسته و يك ظاهر بدون باطن و يك هيكل تو خالي در بياورند، آن وقت ديگر اين ظاهر هم باقي نخواهد ماند. نكته ديگر اينكه، قرآن بنياميه را مظهر كفر معرفي ميكند. در ذيل آيه شريفه: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ (إبراهيم/28) عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه في قوله: ألم تر إلى الذين بدلوا نعمة الله كفرا، قال: هما الأفجران من قريش، بنو المغيرة و بنو أمية؛ فأما بنو المغيرة: فكفيتموهم يوم بدر و أما بنو أمية: فمتعوا إلى حين. از قول خليفه دوم نقل ميكند كه مراد از اين آيه، دو قوم از قريش هستند: بنياميه مغيره و بني اميه. اما بني مغيره، شما در روز جنگ بدر به آنها ضرب شستي نشان داديد و شر آنها را براي هميشه از سر امت اسلام برداشتيد. اما بنياميه مدتها شرشان بر سر مسلمين است. درالمنثور، ج4، ص84 - تفسير طبري، ج13، ص46 - فتح الباري ابن حجر، ج7، ص235 - فتح القدير شوكاني، ج3، ص111 - ميزان الإعتدال ذهبي، ج3، ص295 بنياميه در آينه روايات: سيوطي و ديگران نقل كردهاند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگران، كه فرمود: فتجدونهم أرباب سوء. حاكمان پليد و وقيحي هستند كه بر ملت مسلط ميشوند. درالمنثور، ج4، ص191- فتح القدير شوكاني، ج3، ص240 - تفسير آلوسي، ج15، ص107 هيثمي در مجمع الزوائد نقل ميكند: و عن أبي برزة قال كان أبغض الناس أو أبغض الاحياء إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم ثقيف و بنى حنيفة. رواه أحمد و أبو يعلى و زاد إلا أنه قال بنو أمية و ثقيف و بنو حنيفة، و كذلك الطبراني و رجالهم رجال الصحيح غير عبد الله ابن مطرف بن الشخير و هو ثقة. و عن عبد الله بن الزبير قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لا تقوم الساعة حتى يخرج ثلاثون كذابا منهم مسيلمة و العنسي و المختار و شر قبائل العرب بنو أمية و بنو حنيفة و ثقيف. مبغوض ترين مردم و سرسخت ترين دشمنان رسول خدا و شرترين قبائل بنياميه و ... هستند. مجمع الزوائد هيثمي، ج10، ص71 بنياميه عامل كشتار أهل بيت (عليهم السلام): قال رسول الله صلى الله عليه و آله ان أهل بيتي سيلقون من بعدي من أمتي قتلا و تشريدا و إن أشد قومنا لنا بغضا بنو أمية و بنو المغيرة و بنو مخزوم. هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مبغوضترين انسانها نسبت به أهل بيت من (عليهم السلام) ، بنياميه و ... هستند. مستدرك حاكم نيشابوري، ج4، ص487 - كنز العمال،ج11، ص169 نفرين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر بنياميه: رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: ويل لبني أمية ثلاث مرات. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سه مرتبه فرمود: واي بر بني اميه، واي بر بني اميه، واي بر بني اميه. أسد الغابه ابن اثير، ج2، ص46 - الإصابة ابن حجر، ج2، ص104 - سيره حلبي،ج10، ص510 بنياميه، گروه ستمگر: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ويح عمار تقتله الفئة الباغية، عمار يدعوهم إلى الله و يدعونه إلى النار. عمار را گروه ستمگر و ياغي ميكشند، عمار آنها را به بهشت دعوت ميكند و آنها عمار را به جهنم. صحيح بخاري، ج3، ص207 - مستدرك حاكم نيشابوري، ج2، ص149 بنياميه در تاريخ يك لكه ننگي بر پيشاني و تاريخ اسلام قرار گرفتند كه هر كس و ناكس، حتي أهل سنت منصف، از بنياميه برائت ميجويند. جرأت نميكنند بخاطر جناياتي كه بنياميه در قضيه جنگ جمل، صفين و نهروان كه همهاش زير سر بنياميه بود، از آنان دفاع كنند. هر جنايتي كه در تاريخ اسلام است، رد پائي از بنياميه در آن ديده ميشود. آن وقت آيا انصاف است كه از بنياميه تجليل و تمجيد كنيم؟! دكتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 27 فروردين 87
جناب استاد حسيني قزويني با سلام و تشكر از اين جوابيه بسيار زيباي شما . اميدوارم كه آقاي واعظ زاده خراساني در مورد حرفهايشان تعمق كنند . بنده خود را يكي از طلاب كوچك شما ميدانم كه چند وقتي انهم از طريق شبكه سلام و انترنت در حضورتان كسب علم ميكنم و اين هم با وجود مشغله كاري من و دور بودن از مملكت خادمان نبي ( ص ) و اهل بيت ايشان . نكاتي را واجب ديدم كه ذكر كنم اميدوارم كه توانسته باشم خود را بخوبي اداي مطلب كنم :- 1 ) ولايت و امامت امير المومنيين حضرت علي ( ع ) در همان ابتداي نبوت حضرت محمد مصطفي ( ص ) و بعد از ايه ((وانذر عشيرتك الاقربين )) حضرت نبي در نهايت فرمودند كه (( هذا اخـى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوا)) و اينكه افرادي بمانند ابو لهب گفت كه يا ابو طالب (( قد امرك ان تسمع لابنك و تطيع )) ايا اين غير از اين هست كه انها اين حرف را فهميدند ولي قبول نكردند . به همين دليل ميتوان گفت كه بعضي از اصحاب ( ظاهري) ايات قران كريم و احاديث حضرت نبي را فهميدند ولي قبول نكردند . 2 ) در مورد عظمت بناهاي برپاشده بواسطه بنواميه و مدينةالزهراء با اين حساب شما ما بايد بوجود فرعونها كه اهرام را ساختند و امپراطورهاي چيني نيز افتخار كنيم و در مواردي به انها اقتداء كنيم . 3 ) مگر نه اينكه امير المومنين علي ابن ابي طالب ( ع ) فقط و فقط بخاطر قبول نكردن شرط عمل بسيره الشيخين از خلافت ظاهري بعد از جناب عمر ابن خطاب صرف نظر كردنند ( و شايد از نظر بعضي ها با قبول اين يك شرط كه لزوم اجرا هم نداشت اسلام عزيز از خيلي فتنه ها و بدعتها كه در ايام خلافت عثمان پديدار شد بدور مي بود . ووووووو شايد سالها بايد نوشت و بازهم نتوان حق مطلب را اداء كرد با احترامات زياد مجيد |
2 |
نام و نام خانوادگي: حسين اسيري -
تاريخ: 27 فروردين 87
سلام عليكم ..أز گمراهان وگمراه كننده گان به خدا پناه ميبريم .. اللهم عجل لوليك الفرج .. خدا جناب آقاي قزويني را حفظ كنند ودر سايه رحمت خودشان قرار دهند وأز عمر بي بركت ما كم كنند وبه عمر ايشان وعلماي مدافع أز مذهب أهل بيت عليهم السلام اضافه كنند |
3 |
نام و نام خانوادگي: مهدي احمدي -
تاريخ: 06 ارديبهشت 87
با سلام خدمت آقاي قزويني و ديگر پرسنل زحمت كش اين سايت. آيا با اين مطالبي كه از آقاي واعظ زاده ديديم اگر بگوييم كه حرف مولا (قسم به آن خدائي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد، اين دودمان بنياميه در فتح مكه، اسلام نياوردند، تظاهر به اسلام ميكردند و كفر خود را در باطن خود پنهان كردند. حالا كه امروز در جنگ صفين براي كفر خود يار و ياور پيدا كردند، آن را اظهار كردند.)در مورد افرادي چون اقاي واعظ زاده بوده ناروا نگفتيم.حال انكه ايشان بعد از جنجال آقاي سروش بر خود ميداني هر جند كوچك پيدا كرده و ميخواهد از اين موقيعت پوچ حداكثر استفاده را ببرد.حتي در مقام تقيه كردن بزرگان دين همچون حسين بن روح(رضي الله عنه) اين چنين اعتقادات شيعه كوچك نشده بود. و در مورد مسئله اي كه ايشان در مجله نهج البلاغه، شماره 4 و 5، تحت عنوان (كه خلافت شيخين مشروع بوده و اگر هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه معرفي كرد، به تعبير خليفه دوم، فرمايش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خيلي رسا نبود و مسئله را روشن بيان نكرد و ما هم بايد دليلي بگرديم براي مشروعيت خلافت شيخين. ) ما كه در مورد خلافت مولاي عالم امير مومنان علي بن ابيطالب شكي نداريم ولي ايشان اگر محقق هستند و دنبال حقيقت مي گردند ثابت كنند ايا افرادي چون عثمان-طلحه - زبير - عايشه و... اصلا توبه براي اعمال ننگين داشته اند يا اگر داشته اند با وجود اين خونريزي ها مقبول هست يا اينكه ... نتيجه اينكه به نظر شما آيا صراحت خلافت اميرالمونين بيشتر است يا توبه افراد نامبرده. |
4 |
نام و نام خانوادگي: ناصر -
تاريخ: 27 ارديبهشت 87
بايد به آقاي واعظ زاده حق داد كه چنين سخناني راجع به بني اميه بگويد ، چرا كه شايد اين بار سنگين را بر دوش خود احساس مي كند كه از دودمان خود و از كارهايشان دفاع كند !!!! |
5 |
نام و نام خانوادگي: بحرالعلوم ميردامادي -
تاريخ: 15 تير 87
بايد به اين ؟؟؟ حق داد که چنين حرفهايي را بگويد چون حب به آبا و اجداد ذاتي انسان است و اين ؟؟؟ از نياکان و اجداد خود تمجيد کرده است |
6 |
نام و نام خانوادگي: م-د -
تاريخ: 23 تير 87
درود بر قزويني قهرمان و مبارز ! رسوا کن تا علي و اولادش را شاد کني |
7 |
نام و نام خانوادگي: محمد علي -
تاريخ: 11 شهريور 87
بله نمي دونستيم تو آستين مار پرورش مي ديم. اونم چه ماري. آقاي واعظ زاده خدا تو را با اربابانت در هر كجا هستند محشور دارد. |