![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 12 آذر 1386 |
![]() |
|
آيا آيهاي در قرآن كريم در باره جواز توسل به مردگان وجود دارد؟ | ||
توضيح سؤال :سؤال كنده : منصور افتخاري     در مبحث توسل در فهرست پرسش هاي شيعه متوسل شدن برادران يوسف به حضرت يعقوب و توسل به شخص پيامبر اسلام هر ده مورد به استناد قرآن در زماني اتفاق افتاده كه آن پيامبران حيات ظاهري داشتند و هنوز رحلت نكرده بودند ؛ لذا به دنبال آبه اي مي گردم كه توسل به مرده در آن به نوعي مطرح شده باشد .     پاسخ :آيه 64 سوره نساء :     وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً     اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت .     همانطور که مشاهده مي شود رفتن به نزد رسول خدا براي طلب بخشايش در اين آيه عام است ؛ هم شامل حيات ايشان و هم بعد از مرگ ظاهري مي شود . علماي اهل تسنن در مورد اين آيه کلمات بسيار جالبي دارند :     ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتوسل به في حق نفسه ويستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما يقول ما حكاه الماوردي والقاضي أبو الطيب وسائر أصحابنا عن العتبي مستحسنين له قال ( كنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاء أعرابي فقال السلام عليك يا رسول الله سمعت الله يقول ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي ثم أنشأ يقول     يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع والاكم     نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم     ثم انصرف فحملتني عيناي فرأيت النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقال يا عتبى الحق الاعرابي فبشره بان الله تعالى قد غفر له )     المجموع - محيى الدين النووي - ج 8 - ص 274     سپس به جايگاه اوليه در مقابل صورت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم باز گشته وبه وي توسل کند در حق خودش و از وي طلب شفاعت در نزد خدا بنمايد.     از بهترين کلمات آنچه است که ماوردي وقاضي ابو الطيب وديگر اصحاب ما از عتبي نقل کرده وآن را نيکو شمرده اندکه گفت : نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودم که بيابانگردي آمد وگفت سلام بر تو اي رسول خدا . از خداوند شنيدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت . ومن به نزد تو آمدم واز گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مي دهم .سپس اين شعر را خواند که       جانم فداي قبري که تو ساکن آن هستي که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است     سپس بازگشت . پس چشمانم سنگين شده در خواب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را ديدم پس فرمودند که اي عتبي به سراغ اعرابي برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزيد.     ثم بعد زيارة الشيخين يذهب للسلام على السيدة فاطمة رضي الله عنها في بيتها الذي داخل المقصورة للقول بأنها مدفونة هناك ، والراجح أنها في البقيع فيقول : السلام عليك يا بنت المصطفى ... ويتوسل بها إلى أبيها ( ص ) . ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجهه الشريف ، فيقول : الحمد لله رب العالمين . اللهم صل على سيدنا محمد ، وعلى آل سيدنا محمد . السلام عليك يا سيدي يا رسول الله . إن الله تعالى أنزل عليك كتابا صادقا ، قال فيه : ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي .     إعانة الطالبين - البكري الدمياطي - ج 2 - ص 357     بعد از زيارت ابو بکر و عمر براي سلام به فاطمه زهرا به بيت وي که در داخل ضريح است مي روي چون بنا بر قولي در آنجا مدفون است ولي قول برتر آن است که در بقيع دفن است .پس مي گويي سلام بر تو اي دختر رسول برگزيده ...پس به وسيله وي بر پدرش توسل مي جويي سپس به همان جاي اول &ndash در روبروي صورت شريف- بازگشته مي گويي الحمد لله رب العالمين خدايا بر سرور ما محمد وبر آل وي درود فرست . سلام بر تو اي رسول خدا. خداوند به درستي بر تو کتاب خود را نازل کرد که در آن گفت :     که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء) پس من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم واز تو طلب شفاعت به نزد خداوند مي کنم .     ثم تأتى القبر فتولي ظهرك القبلة وتستقبل وسطه وتقول السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته ... اللهم انك قلت وقولك الحق ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد اتيتك مستغفرا من ذنوبي ، مستشفعا بك إلى ربي ... ثم يتقدم قليلا ويقول السلام عليك يا أبا بكر     المغني - عبد الله بن قدامه - ج 3 - ص 590 - 591     سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله مي کني ورو به سمت قبر ومي گويي سلام بر تو اي پيغمبر ورحمت خدا و برکات وي ....خداوندا تو گفته اي وکلامت درست است که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء).بدرستيکه من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم و از تو مي خواهم که در نزد پروردگارم شفيع من باشي ...سپس کمي جلوتر رفته ومي گويي سلام بر تو اي ابو بکر ...     همانطور که مطرح شد حتي اهل سنت از اين آيه چنين فهميده اند که مي توان از رسول خدا چه در حال حيات ظاهري و چه بعد از آن طلب شفاعت نمود .     2- زنده بودن انبيا وشهدا:     پاسخ شما را به نحو ديگري بيان مي کنيم : آيا انبياي الهي مرده اند ؟ وآيا ائمه ما مرده اند ؟     أما حياة الأنبياء عليهم الصلاة والسلام الحياة البرزخية التي هي فوق حياة الشهداء الذين قال الله تعالى فيهم بَل أحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ فأمر ثابت بالأحاديث الصحيحة     الآيات البينات في عدم سماع الأموات ج1/ص39 للآلوسي النعمان بن محمود     حيات انبيا عليهم السلام حياتي است برزخي وبرتر از حيات شهداست که خداوند متعال در مورد ايشان فرموده است که ايشان زنده اند نزد پرورگارشان روزي داده مي شوند . پس اين امر مطلبي ثابت شده با روايات صحيح است     ومن ثم قال الإمام السبكي حياة الأنبياء والشهداء كحياتهم في الدنيا     السيرة الحلبية ج2/ص432     به همين دليل امام سبکي گفته است که حيات انبيا و شهدا مانند زندگيشان در دنياست.     ائمه ما نيز همگي شهيد هستند و طبق آيه 169 سوره آل عمران :     ولاتَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أموَاتَا بَل أحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ     کساني را که در راه خدا کشته شدند مرده مپنداريد بلکه ايشان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند .     أحدها أن الأنبياء أفضل من الشهداء والشهداء أحياء عند ربهم فكذلك الأنبياء     فتح الباري ج6/ص487     يکي از مطالبي که در مورد زندگي انبيا بعد از مرگ گفته شده است اين است که انبيا برتر از شهدا هستند و شهدا نزد پروردگارشان زنده اند پس انبيا نيز همينطور     همانطور که گفته شد اهل تسنن اعتقاد دارند که انبيا بعد از مرگ ظاهري در واقع زنده اند .     حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ وَشَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ قَالَا حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ الْبُنَانِيِّ وَسُلَيْمَانَ التَّيْمِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَتَيْتُ وَفِي رِوَايَةِ هَدَّابٍ مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ     صحيح مسلم ج4/ص1845 کتاب الفضائل باب من فضائل موسي عليه السلام     رسول خدا فرمودند که رفتم يا گذشتم بر موسي در شبي که من را به آسمان بردند - در کنار جايي که خاک سرخ زيادي جمع شده بود- واو ايستاده بود و در قبرش نماز مي خواند.     در اين زمينه همانطور که نمونه اي از آن نقل شد روايات زيادي حتي در صحيح بخاري ومسلم موجود است وبيهقي عالم مشهور اهل تسنن بعضي از آنها را در کتاب حياة الأنبياء بعد وفاتهم " زندگي پيامبران بعد از مرگ ايشان" جمع آوري نموده است .     وچون در قرآن تصريح به جواز توسل به زندگان شده است پس توسل به ائمه وانبيا بعد از رحلت ايشان جايز است .     موفق باشيد     | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: ِMontazer_Arbab -
تاريخ: 01 مرداد 88
Salaamun Alaykom. Khodavan be shoma ajre khir bedeh ensjha allah ke innghadr kosha va alemane haghayegh ro baraye hamegan bayan mikonid. |
2 |
نام و نام خانوادگي: رضا -
تاريخ: 17 آبان 88
سلام بر شما عزيزان جواب خيلي خوبي بود. لطف کنيد جواب اين سوال مرا نيز به تقصيل بيان کنيد: خداوند در قرآن خطاب به پيامبر مي فرمايد: و ما انت بمسمع من في القبور ؛ تو نمي تواني کساني که در قبور خفته اند را شنوا گرداني (فاطر ، 22). منظور از اين آيه دقيقا چيست ؟ لطف کنيد با آيات ديگر ثابت کنيد که اهل قبور شنوايي دارند و صداي ما را مي شنوند. جواب نظر: با سلام وَ مَا يَسْتَوِى الْأَحْيَاءُ وَ لَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فىِ الْقُبُور. فاطر/22 . و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند! خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مىرساند، و تو نمىتوانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفتهاند برسانى! در اين كه مردگان ؛ به ويژه مؤمنان (البته نه به صورت عموم؛ بلكه در موارد خاص) صداي مردم را ميشنوند ترديدي نيست . بهترين دليل بر اين مطلب اين است كه همه مسلمانان در هنگام دفن مردگان خود براي آنان «تلقين» ميخوانند و عقائد حقه را به آنها تلقين ميكنند كه اگر نكير و منكر از شما از خدايتان ، پيامبر و امامتان سؤال كرد ، اين جوابها را بدهيد و به خود هراس راه ندهيد. اگر مردگان صداي زندهها را نميشنوند، چرا تلقين ميخوانيم؟ آيا در اين صورت تلقين كردن كاري بيهوده و عبث نيست؟ در اين آيه و آيات قبل ، كفار را تشبيه به مردگان كرده است . يعني آنهائي كه كافر هستند انگار كه مردهاند و صداي كسي را نميشوند ، شما اگر بخواهي آنها را هدايت كني به دليل اين كه بر اثر گناه و اصرار بر آن و لجاجت زياد ، همانند مردگان شدهاند ، نميتواني . يعني صداي تو هر چه قدر كه رسا و سخنانت هر اندازه كه دلنشين و گوشنواز باشد، به دليل اين كه كفار خود را به مردگي زدهاند، صداي شما را نميشوند، چيزي را درك نميكنند ؛ در نتيجه شما نميتواني آنها را هدايت كني. در ادامه خداوند در اين آيه خطاب به پيامبرش مي فرمايد : شما از اين كه آنها هدايت نميشوند و سخنان تو را انگار كه (همانند مردگان هستند و) اصلا نميشنوند ، ناراحت نباش كه وظيفه تو فقط انذار آنها است (إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ). پس اين آيه دليل بر اين نيست كه همانند وهابيها بگوييم : ارتباط مردگان با زندگان به صورت كامل قطع شده و زيارت، خواندن قرآن، دعا و ... براي آنها سودي ندارد؛ بلكه مراد از مردگان (من في القبور) كفاري هستند كه در حال حيات همانند مردگان صداي حق را نميشنوند ، درك نميكنند و صداي دلنشين پيامبر رحمت در آنان تأثيري نخواهد داشت . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: سامي -
تاريخ: 04 اسفند 88
با سلام و خسته نباشيد خدمت دوستان.( و معبوداتي که جز خداوند انها را ميخوانيد,نه تنها توانايي افريدن چبزي را ندارند بلکه خود مخلوق و افريده شده هستند.انان مردگاني اندکه هيچ اثري از حيات و زندگيدر انها وجود ندارد و نميدانند کي مبعوث و برانگيخته خواهند شد و معبود بر حق شما معبودي يگانه و يکتاست(نحل ايه20,21,22) ايا با وجود اين ايه خواندن مردگان جايز است اگر خواندن امام و شهيدان استثنا بود چرا در اين ايه مطرح نشده است؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي در آدرس ذيل به صورت مفصل به اين سوال شما پاسخ داده شده است : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
4 |
نام و نام خانوادگي: اميد محسني -
تاريخ: 23 فروردين 89
در ايات زمر3 اعراف190تا 198 يونس18 فاطر13و14 اشاره شده است که کساني ما از انها طلب کمک مي کنيم در واقع ناتوانند. ضمنا طبق ايه ي (بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را) هيچ لزومي ندارد که به کسي يا چيزي متوسل شويم جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- آيا در قرآن تنها همين آياتي كه شما اشاره كردهايد ، در مورد توسل آمده است ، يا آياتي دال بر جواز توسل نيز وجود دارد ؟ 2- آيا خطاب اين آيات به كفار است يا به مومنان؟ 3- آيا مقصود عبارات ،پرستش افرادي غير از خداست ، يا توسل به افرادي غير از خدا ؟ 4- آيا صحابهاي كه توسل كردهاند ، اين آيات را ديدهاند يا خير ؟ http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87 بعد از پيدا كردن پاسخ اين 4 سوال ، خود به خود اشكالات خود را پس خواهيد گرفت . زيرا آيات فوق تنها اشاره به اين است كه كسي جز خدا شايسته پرستش نيست ؛ مخصوصا بتهايي كه هيچ كار نميتوانند بكنند . همچنين وقتي پيامبران الهي ، قائل به جواز توسل بودند (در ماجراي يعقوب و فرزندانش كه فرزندان مستقيما از خداوند طلب خواسته خود نكردند) نشان ميدهد كه فايدهاي خاص در توسل به صالحين وجود دارد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
5 |
نام و نام خانوادگي: سارا علوي -
تاريخ: 21 تير 89
کجاي قران درباره شيعه صحبت شده است؟ جواب نظر: با سلام خواهر گرامي بسياري از آيات قرآن ، به اقرار اهل سنت ، در مورد شيعيان نازل شده است ، از جمله «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
6 |
نام و نام خانوادگي: عادله حجتي واعظ -
تاريخ: 09 مهر 89
سلام ازپاسخهاي داده شده به سوالات مشخص است به قران مسلط هستيد پس به سوال من نيزطبق قران ومحتويات ان پاسخ بفرمائيد اياجنت درقران فقط همان نهرهاي روان وتختهاوانگورها وشيرو... است اياجنات بااين همه پاگذاشتن برعلايق دنيوي نيتجه اش تكيه برپشتي واستفاده ازتخت وشيروانگوروحوري وپري است اينهاكه به بهترين شكلش دردنياست پس نيايدبهاي بهشت اينهاباشدكه انسان دنيارابااخرت تعويض نمايدميخواهم بدانم بهشت طبق قران چيست؟واياجنت اعلي كه بالاترين درجه بهشت است همين مواردذكرشده است ؟ ولي عقل سالم حكم نميكند اگرهمينها باشدانچه نقداست بانسيه عوض نمايد باتشكرمنتظرپاشخ هستم جواب نظر: باسلام كاربر محترم؛ بهشت در دنيايي است كه فوق تصور ماست لذا اگر به چنين توصيفاتي آمده اولاً بخاطر مفهوم بودن براي ماست كه در دنياي مادي قرار داريم و ثانياً بخاطر اين است كه ما لذات خود را اينگونه چيزها عموما قرار مي دهيم و كساني كه همت بلند دارند جز خود خداوند و رضايت او چيز ديگري نمي طلبند و اين توصيفات آنها را ارضا نمي كند بلكه تطميع و تهديد در مورد آنها بي معني است چون به دنبال رضايت الهي اند لذا اين توصيفات براي آنها نيست. ثالثاً اين مواهب بهشتي اگر به مانند نمونه كمال يافته دنيايي آن باشد هم از جهات فراواني از اين نعمتها بالاتر و بهترند چون ا. بهترين و مطبوعترين آن ميوه اند 2. براي انسان ناراحتيهايي از قبيل سيري پر خوري مريضي و... ندارد. 3. هر وقت بخواهيم تنها با اراده كردن موجود مي شوند. 4. تمامي ندارد لذا به هنگام خوردن ترس از تمام شدن آن انسان را آزار نمي دهد. 5. آنچه اين نعمات را بسيار لذتبخش تر و گواراتر مي كند زضايت الهي است كه پشت آن است. 6. نزد خداوند و با علو مقام همراه است. 7. طبق مقامات افراد درجه بندي است. و... اينك بخشهايي از توصيفات الهي در مورد بهشت را دوباره از نظر مي گذرانيم: سوره توبه آيه 72: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتِهَا الأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ مَسكِنَ طيِّبَةً فى جَنَّتِ عَدْنٍ وَ رِضوَنٌ مِّنَ اللَّهِ أَكبرُ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» ؛ (خداوند به مردان و زنان با ايمان باغهايى وعده داده است كه از زير [درختان] آن نهرها جارى است. در آن جاودانه خواهند بود، و [نيز] سراهايى پاكيزه در بهشتهاى جاودان [به آنان وعده داده است] و خشنودى خدا بزرگتر است. اين است همان كاميابى بزرگ.) خداوند در اين آيه به جاودان بودن اين نعمتها و همراه بودن آنه با رضايت الهي تاكيد كرده است. سوره قلم آيه 34: «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبهِمْ جَنَّتِ النَّعِيمِ» ؛ ( براى پرهيزگاران، نزد پروردگارشان باغستانهاى پرناز و نعمت است.) در اين آيه خداوند بهشت را به صفت مهم عند الله بودن ستوده است. سوره واقعه آيات 12 الي 38: « فى جَنَّتِ النَّعِيمِ... عَلى سرُرٍ مَّوْضونَةٍ مُّتَّكِئِينَ عَلَيهَا مُتَقَبِلِينَ يَطوف عَلَيهِمْ وِلْدَنٌ مخَلَّدُونَ بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ لا يُصدَّعُونَ عَنهَا وَ لا يُنزِفُونَ وَ فَكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيرُونَ وَ لحَْمِ طيرٍ مِّمَّا يَشتهُونَ وَ حُورٌ عِينٌ كَأَمْثَلِ اللُّؤْلُو الْمَكْنُونِ جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً إِلا قِيلاً سلَماً سلَماً وَ أَصحَب الْيَمِينِ مَا أَصحَب الْيَمِينِ فى سِدْرٍ مخْضودٍ وَ طلْحٍ مَّنضودٍ وَ ظِلٍّ ممْدُودٍ وَ مَاءٍ مَّسكُوبٍ وَ فَكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطوعَةٍ وَ لا ممْنُوعَةٍ وَ فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً فجَعَلْنَهُنَّ أَبْكاراً عُرُباً أَتْرَاباً لأَصحَبِ الْيَمِينِ» ؛ ( در باغستانهاى پر نعمت... بر تختهايى جواهرنشان، كه روبروى هم بر آنها تكيه دادهاند.بر گِردشان پسرانى جاودان [به خدمت] مىگردند، با جامها و آبريزها و پياله[ها]يى از باده ناب روان. [كه] نه از آن دردسر گيرند و نه بىخرد گردند. و ميوه از هر چه اختيار كنند. و از گوشت پرنده هر چه بخواهند. و حوران چشمدرشت، مثل لؤلؤ نهانِ ميانِ صدف! [اينها] پاداشى است براى آنچه مىكردند. در آنجا نه بيهودهاى مىشنوند و نه [سخنى] گناهآلود. سخنى جز سلام و درود نيست. و ياران راست؛ ياران راست كدامند؟ در [زير] درختان كُنار بى خار، و درخت هاى موز كه ميوهاش خوشه خوشه روى هم چيده است. و سايه اى پايدار. و آبى ريزان. و ميوهاى فراوان، نه بريده و نه ممنوع. و همخوابگانى بالا بلند. ما آنان را پديد آورده ايم پديد آوردنى! و ايشان را دوشيزه گردانيده ايم، شوى دوستِ همسال، براى ياران راست.) در اين آيات نيز بر صفاتي همچون ديدار بهشتيان با يكديگر و احترامات خاص بهشتيان و عاري بودن نعمات بهشتي از ضرر نعمت، حورالعين كه همانند دُرّ مكنون اند كه واقعا براي ما قابل تصور نيست و عاري بودن بهشت از هر نوع سخن زشت و... تاكيد نموده است. سوره يونس آيه 9: « إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ يهْدِيهِمْ رَبهُم بِإِيمَنهِمْ تَجْرِى مِن تحْتهِمُ الأَنْهَرُ فى جَنَّتِ النَّعِيمِ دَعْوَاتُمْ فِيهَا سبْحَنَك اللَّهُمَّ وَ تحِيَّتهُمْ فِيهَا سلَمٌ وَ ءَاخِرُ دَعْوَاتُمْ أَنِ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ» ؛ (كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، پروردگارشان به پاس ايمانشان آنان را هدايت مى كند به باغهاى [پُر ناز و] نعمت، كه از زير [پاى] آنان نهرها روان خواهد بود [در خواهند آمد]. نيايش آنان در آنجا سبحانك اللّهم [ خدايا! تو پاك و منزّهى] و درودشان در آنجا سلام است، و پايان نيايش آنان اين است كه: الحمد لله رب العالمين [ ستايش ويژه پروردگار جهانيان است]. و آيات 61 و 62 و 63 سوره مريم: « جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتى وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلا سلَماً وَ لهَُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا تِلْك الجَْنَّةُ الَّتى نُورِث مِنْ عِبَادِنَا مَن كانَ تَقِيًّا» ؛ (باغهاى جاودانى كه [خداى] رحمان به بندگانش در جهان ناپيدا وعده داده است. در حقيقت، وعده او انجام شدنى است. در آنجا سخن بيهوده اى نمى شنوند، جز درود. و روزيشان صبح و شام در آنجا [آماده] است. اين همان بهشتى است كه به هر يك از بندگان ما كه پرهيزگار باشند به ميراث مى دهيم.) رزقنا الله و اياكم انشاء الله با توجه به نكات بالا و توجه در اين آيات اميدواريم تا حدي توانسته باشيم حقيقت بهشت را به ذهن شما نزديك كرده باشيم و با آنچه گفته شد دانستيم نقد اينجا چيست و نسيه آنجه چه! بخصوص كه ما براي ماندن اختياري نداريم و بناچار بايد يكي از عاقبتها را با اعمال خود انتخاب كنيم پس انتخاب بهشت عاقلانه ترين كاري است كه مي توانيم انجام دهيم. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
7 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 16 آذر 89
خواهر گرامي خانم عادله حجتي واعظ سلام عليک سوال خوبي کرديد آنچه در قرآن از لذات گفته شده است در حد فهم و شعور و ادراک مخاطبين است. آنچه حد بالاي لذت بري حواس پنچگانه ماست در آيات تذکر داده شده است و به صورت کلي نيز فرمود : هر چه نفس ها اشتها دارند و ديده ها از آن لذت مي برند .. در بهشت موجود است . و در جاي ديگر فرمود نعمت هاي بهشتي تشابه با نعمت هاي دنيوي دارند اما از جهت ديگر شباهتي ندارند . پس آنچه در بهشت نعمت هاست حد اعلاي تمام لذت هاي دنيوي است به اضافه نعمت هايي که قابل تصور براي ما نيست و رضوان الله اکبر - لذت هاي دنيا هميشه آميخته با رنج است و به تعبير دقيق تر لذت خالص در دنيا وجود ندارد اما لذت هاي آخرت در حد اعلاي خلوص و زيبايي است. خالق اين عالم و آن که ابزارهاي عيش را براي انسان داد دنيا را براي امتحان آفريد و بهشت را براي بهره برداري و لذت بردن از آن حال دنيا اين مقدار لذت دارد آخرت که براي عيش جاويد فراهم شده است چه لذتي خواهد داشت؟ |
8 |
نام و نام خانوادگي: نجات قاضي پور -
تاريخ: 19 بهمن 89
سلام در رابطه با پاسخي كه به كامنت 2 ارسال كردين من ميپرسم... مگر اهل سنت به تلقين ميت اعتقاد دارند؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي بهتر است مصادر ذيل را ملاحظه كنيد : بَاب تَلْقِينِ الْمَيِّتِ موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
9 |
نام و نام خانوادگي: نجات قاضي پور -
تاريخ: 24 بهمن 89
سلام در اين مورد من آيه اي نشان ميدم شما به من توضيح بديد... مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّکُمْ وَکُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي کُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ سوره ي المائده آيه ي 117 در اين آيه مشخص است كه وقتي حضرت عيسي از ميان قوم بود، مراقب و گواه بود...اما وقتي خداوند حضرت عيسي را از ميان قوم گرفت،فقط خداوند مراقب و گواه است... و آيا اين دليلي بر اين كه بعد از مرگ و يا قطع ارتباط با دنيا ديگر از اين دنيا آگاهي ندارند؟ لطفاً توضيح بديد... و در آيه ي 22 سوره ي فاطر هست كه وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ اگر اين يك تشبيه است پس اين تشبيه در مورد كران كه نميشنود و مردگان...كه در قبر هستند نميشنوند شده...و اين كه مردگان در قبر ها نميشنوند اثبات ميشود... در پاسخ اين سوال هم آيا درست است كه گفته شود كه مردگان و شهدا في نفسه نميشنوند....و نميبينند..و قدرت اين كار را ندارند كه مستقلاً شاهد باشند.......مگر خداوند اين امتياز و اين امكان را به ايشان بدهد....كه به امامان داده.... اما اين امتياز به چه كساني داده شده؟ به انبياء هم داده شده؟ اگر داده شده پس منظور از پاسخ حضرت عيسي در آيه ي 117 سوره ي مائده چيست؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- طبق آيات قرآن مردگان ميشنوند فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ(الأعراف :78 و 79 ) 2- آيه مربوط به حضرت عيسي در قيامت است ! يعني از زبان حضرت عيسي عليهم السلام در قيامت ! آن حضرت هنوز زنده است! و شاهد بر مسيحيان ، اما وقتي عيسي از دنيا برود ، ديگر مسيحي باقي نمانده است ، بلكه تمامي امت ها مسلمان هستند ، و طبق آيه قرآن شاهد بر مسلمانان پيامبر مسلمانان است ! بنا بر اين ، اين آيه ربطي به بحث شنيدن يا نشنيدن ندارد ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
10 |
نام و نام خانوادگي: امير تاج بخش -
تاريخ: 26 اسفند 89
با سلام مي خواستم بدونم تو قران ايا اياتي وجود داره که درمورد فاتحه خوندن براي مردگان باشه؟ ممنون جواب نظر: با سلام دوست گرامي رسول خدا (ص) به اقرار علماي اهل سنت و شيعه براي مردگان طلب استغفار كردهاند. همچنين در روايات شيعه و سني در مورد اهداي ثواب اعمال خير به مردگان روايات فراواني آمده است ، و يكي از اعمال خير ، كه به خصوص در روايات آمده است ، خواندن قرآن است . اما در مورد خواندن سوره حمد به خصوص براي مردگان در قرآن چيزي به صورت صريح نيامده است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
11 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا -
تاريخ: 16 تير 90
طبق آيه (انک لا تسمع الموتي) وآيه (ما انت بمسمع من في القبور)مردگان نمي شنوند؟بدين جهت آيا سلام کردن و سخن گفتن با پيامبر بيهوده نيست؟ 1)از ديدگاه اسلام مرگ به معناي نابودي ونيستي انسان نيست؛بلکه انتقال حقيقت انسان يعني روح او از عالمي به عالم ديگر است.در آن عالم،حيات انسان به گونه اي ديگر ادامه مي يابد تا هنگامي که روز قيامت و معاد فرا رسد. قرآن در باره مرگ در سوره سجده آيه 11کلمه (توفي)را به کار برده است. که به معناي گرفتن به تمام وکمال است.پس طبق اين آيه در هنگام مرگ ،فرشته الهي انسان را با تمام واقعيت و هويتش ، تحويل مي گيرد واز اين عالم به عالم ديگر منتقل م کند. بنابر اين در قرآن،آنچه که تمام هويت انسان را تشکيل مي دهد،روح اوست. فرشته الهي ،بدن انسان را جايي منتقل نمي کند ، بدن در همين دنيا مانده و به تدريج از بين رفته ، تبديل به خاک مي گردد،اما انسان با تمام هويتش؛پس از مرگ باقي مي ماند. قرآن حيات انسان را در فاصله ميان مرگ تا قيامت ،برزخ ناميده است . برزخ به معناي فاصله ميان دو چيز است،(آيه 100سوره مومنون:وپس از مرگ،فرا روي ايشان برزخي است تا روزي که بر انگيخته شوند). از طرف ديگر، عالم برزخ، مکان گسسته از اين عالم نيست، بلکه محيط بر اين جهان است. نسبت عالم برزخ به اين جهان ،شبيه نسبت اين جهان به عالم جنين است،همانطور که جهان فرا جنيني،بر جنين احاطه دارد، جهان برزخ نيز عالم فرا مادي و محيط بر جهان ماده است . هويت فرامادي عالم برزخ ،به گونه اي است که ادراکات در آن بسيار قويتر از اين جهان است،زيرا احاطه بر عالم ماده دارد واين ادراکات بدون ابزارهاي مادي صورت مي گيرد. پس از ديدگاه قرآن، مرگ ،فنا و نابودي نيست ، بلکه انسان با تمام هويتش و واقعيتش،پس از مرگ، به حيات خود در برزخ ادامه مي دهد. 2)در اين جا اين سوال بوجود مي آيد که : آيا مي توان با پيامبر که از دنيا رفته،سخن گفت و به او سلام کرد؟ و آيا او سخنان ما را مي شنود؟ درک درست حيات برزخي،آيات قرآن و روايات ، به روشني بر امکان سخن گفتن با مردگان و اينکه آنان سخن ما را مي شنوند وبه ما پاسخ مي دهند، دلالت دارد. به عنوان مثال:الف) در بسياري از آيات قرآن ، بر پيامبران گذشته سلام داده شده، در حالي که از دنيا رفته بودند.(سلام علي نوح في العالمين:سلام بر نوح در ميان عالميان باد -آيه 79 سوره صافات) ب)در آيه 109صافات:سلام بر ابراهيم ج)آيه 120صافات:سلام بر موسي و هارون د)قوم حضرت صالح،پس از آنکه شتري را که معجزه او بود،پي کردند و از دستور خداوند سرپيچي کردند،مورد عذاب الهي قرار گرفته ،با زلزله اي هلاک شدند. قرآن درباره گفتگوي حضرت صالح با آنان پس از هلاکتشان، چنين مي گويد:(سر انجام زمين لرزه آنان فرا گرفت،و صبحگاهان،جسم بي جانشان در خانه هايشان باقي مانده بود-صالح از آنان روي گردانيد و گفت: قوم من پيام خداوند را به شما رساندم، اما شما ناصحان را دوست نمي داريد. آيات 78و79سوره اعراف). 3)با توجه به اين دلايل ، روشن مي شود که براساس اراده الهي ، حتي مردگان معمولي ،زائر خود را مي شناسند و سخن او را مي شنوند و سلام او را پاسخ مي دهند. پس از ديدگاه قرآن مرگ به معناي نيستي و نابودي نيست، بلکه انسان با تمام هويتش به حيات ادامه خود ادامه مي دهد. بر اين اساس ، سلام کردن و سخن گفتن با اولياي الهي که در مرتبه اي اعلاي وجودي و قرب خداوند قرار دارند- نه تنها امري گزاف نيست ، بلکه امري شايسته و پسنديده است. 4) در آيات (انک لا تسمع الموتي) و (ما انت بمسمع من في القبور)، کافران مرده دل ، به مردگان تشبيه شده اند، زيرا مرده بر حسب ظاهر نمي شنود و نمي بيند، زيرا مجاري ادراک حسي (چون چشم وگوش)ندارند.و کافر نيز چشم حق بين و گوش حق شنو ندارد، از اين رو پيام اصلي اين آيه ، نکوهش کافران و تشبيه آنان به مردگان است، يعني اي پيامبر تو قدرت بر هدايت کافران نداري و نمي تواني سخن حق را به آنها بفهماني،چنانکه در بعد از آيه 22سوره فاطر بلافاصله مي فرمايد:(تو فقط انذار دهنده اي ). با توجه مفهوم صريح آيات فکر کنم ديگر نيازي به بيان روايات نيست. با تشکر |
12 |
نام و نام خانوادگي: معاويه لعنة الله عليه(فوري) -
تاريخ: 25 مرداد 90
فوري فوري فوري !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سلام بر محققان بزرگ اسلام دو تا مطلب بر عليه اهل سنت در سايت شما مطرح شده که کسي تا به حال جوابش را نداده است ، که من مي خواهم جواب هر دو مطلب را در اينجا بگذارم ، فقط لطف کنيد پاسخ من را سريع بدهيد چون من خيلي عجله دارم مطلب اول اين بود که دائماً مي نويسيد اگر پيغمبر زنده نيست پس چرا ما در نماز به آن حضرت سلام مي دهيم اما جواب اين مطلب اين هست که: برادر عزيز ايني که شما مي فرماييد اينکه ما چرا به پيامبر (ص) در نماز سلام مي دهيم جوابش يک حديث از رسول الله (ص) است که ايشان مي فرمايند که سلام شما را خدا به من مي رساند و همچنين مي فرمايد که بر من صلوات بفرستيد که خداوند صلوات شما را به من مي رساند و هر کس يک بار بر من صلوات بفرستد خداوند ده بار بر او صلوات مي فرستد. برادر عزيز اين را هم بدانيد که يک سري از اعمال هستند که خداوند آن را فقط خاص پيامبرانش قرار داده است . و آن هم به واسطه خودش صورت مي گيرد مثلا همين صلوات فرستادن که خود پيامبر نمي فرمايد که من صداي شما را مي شنوم بلکه مي فرمايد که خداوند صلوات شم را به من مي رساند. مطلب دومي که قسمت نظرات سايتتان ديدم نوشته بوديد اگر مردگان صداي ما نمي شنوند پس چرا هنگام مرگشان براي آنها تلقين مي خوانيم پاسخ اين نظرتان هم اين هست که: رادر عزيزم مسئله تلقين بدعتي است که به وجود آمده است چون پيامبر (ص) هيچ موقع نيامدند که به يکي از مرده هاي مسلمانان تلقين کند به گونه اي که سر قبرش بنشيند و شيوه پاسخ گويي به سوالات دو ملايکه خدا را به آنان ياد بدهد بلکه ايشان تا زماني که آن شخص زنده بودند بهشون سوالات قبر را و همچنين شيوه پاسخ گويي به آنان را ياد مي دادند. ايشان به مسلمانان يا د دادند که اگر شخص مسلمان و از اهل بهشت باشد به راحتي مي تواند به آنان جواب دهد و اگر از اهل دوزخ باشد زبانش مي گيرد و نمي تواند جواب آن دو ملايکه را بدهد . خداوند نيز خودش اگر بنده مسلمان باشد در داخل قبرهم در هنگام پاسخ گويي به آن دو ملايکه نيز بهش کمک مي کند ولي اگر شخص بنده عاصي و يا کافر و منافق باشد مطمئنا در داخل قبر نيز زبانش را از حرکت بر مي اندازد. من يک سوال از شما مي پرسم چگونه مي شود انساني يک عمر آن چيز را که خدا دوست ندارد انجام دهد بعد از اين که مرد با يک تلقين بتواند به ملايکه خدا جواب دهد؟ به نظر شما اين ظلم نيست در حق کسي که يک عمر بندگي خدا را مي کند با کسي که در زندگي تنها چيزي که برايش اهميت ندارد اوامر خدا و رسولش است؟ آيا اين دو بايد با هم برابر باشند؟ نه برادر عزيزم اين تلقين هيچ اصل و اساسي در دين ندارد. شما ديديد انسان مومني که موقع مرگش مي آيد چه گنه راحت کلمه لا اله اله الله را بر زبان مي آورد ولي انسان فاسق و کافر نمي تواند اين کلمه مبارک را بگويد چون در طول عمرش به آن ايمان نداشته و يا اصلا در طول عمرش براي آن ارزش قاي نشده است. به عنوان مثال من يک چيز براي تعريف کنم يک بار يک نفر يک دفعه مرگش فرا رسيد مردم بهش مي گفتند بگو لا اله الا الله مي گفت سيب زميني سيب زميني ، چون در طول عمرش سيب زميني فروش بوده است و دين و آيينش را همش فداي کارش کرده است بنا برين هنگام مرگ انسان چه چيزي را کاشته باشد همين را درو ميکند. برادر عزيزم البته اين حديث هم از پيامبر (ص) ثابت است که مرده تا زماني که در داخل قبر گذاشته مي شود و بر رويش خاک ريخته مي شود صداي افرادي که در تشييع جنازه اش شرکت کرده اند را مي شنوند تا زماني که اطرافيانش او را به خاک ميسپارند و بعد از آن ملائکه خدا مي آيند و ديگر ارتباطش با دنيا قطع مي شود. و سوال و جواب شروع مي شود. پس برادر عزيزم پيامبر (ص) ما را ياد مي دهد که موقعي که عزيزي را از دست مي دهيم برايش دعاي خير کنيم و از خداوند برايش طلب مغفرت کنيم و از خدا بخواهيم که هنگام سوال و جواب قبرش زبانش فسيح کند تا بتواند به راحتي جواب سوالات داخل قبرش را بدهد نه اينکه برويم بهش تلقين کنيم. وسلام عليکم و رحمة الله . جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- اگر شنيده شدن صدا توسط مردگان محال باشد ، نه سلام و نه غير سلام را نميشنوند ، و اگر ممكن باشد بشنوند ، همانطور كه سلام را خدا به آنها ميرساند ، ميتواند بقيه سخنها را نيز برساند (همانطور كه رسول خدا -ص-) نيز به مردم ياد داده است كه به قبرستان بروند و به مردگان سلام كنند و با آنها سخن بگويند . 2- اما در مورد تلقين مردگان بهتر است به آدرس ذيل در صحيح مسلم مراجعه كنيد : بَاب تَلْقِينِ الْمَوْتَى لَا إِلَهَ إلا الله گروه پاسه به شبهات |
13 |
نام و نام خانوادگي: يزيدبن معاوية لعنة الله عليه -
تاريخ: 25 مرداد 90
مجدداً سلام فرموديد:(همانطور كه رسول خدا -ص-) نيز به مردم ياد داده است كه به قبرستان بروند و به مردگان سلام كنند و با آنها سخن بگويند . سوالم اينه که آيا همچنين مطلبي در کتابهاي بزرگان اهل سنت هست؟ سوال دومم هم اينه که ترجمه فارسي اين حديثي که از صحيح مسلم گذاشتيد چه مي شود؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- اصل اين مطلب ، در صحيح مسلم آمده است ؛ و اكنون تابلوي راهنمايي زايران در بقيع ، اين روايت را در خود دارد كه «السلام عليكم اهل دار قوم مومنين انا ان شاء الله بكم لاحقون ، يرحم الله المستقدمين منا ومنكم والمستاخرين» 2- رسول خدا (ص) فرمود به مردگان خود لا اله الا الله را تلقين كنيد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
14 |
نام و نام خانوادگي: ابن تيميه لعنة الله عليه(اورژانسي) -
تاريخ: 26 مرداد 90
اورژانسي اوژانسي اورژانسي اورژانسي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سلام عليکم برادر عزيزم ما هيچ منبعي از قرآن و سنت نداريم که تاييد کند که مردگان صداي زنده ها را مي شنوند بلکه قرآن صراحتا مي گويد نمي شنوند همان آيه اي که برات بيان کردم. شما حرف من را قبول نکنيد و احتمال زياد بسياري از احديث ما را نيز قبول نداشته باشيد بياييد با قرآن که هر دوي ما در صحيح بودن آن اتفاق نظر داريم قضاوت کنيم آقا شما يک آيه از قرآن براي من بياوريد که مردگان صداي ما را مي شنود. براي من بسي عجيب است که ما قرآن را مي خوانيم اين همه آيات خدا که مي فرمايد من از رگ گردن به شما نزديکترم را مي خوانيم و يا اينکه مي فرمايد از من درخواست کنيد من جواب شما را خواهم داد و يا ... با وجود اين همه دلايل روشن باز ما مي آييم به مردگاني که نه تنها توانايي اين را دارند به ما کمک کنند بلکه توانايي اين را ندارند که حتي يک مگس را از خودشان دور کنند متوسل شويم اقعا اين از عقل سليم به دور است. اما اينکه شما مي فرماييد پيامبر (ص) مي فرمايد به قبرستان برويد و به مرده ها سلام کنيد اين صحيح است ولي پيامبر نگفته است که آنان صداي شما را مي شنوند بلکه فرموده است که خداوند سلام شما را به مومنين دفن شده در اين قبرستان مي رساند. تازه زيارت قبور براي اين پيامبر خدا توصيه کردند چون مي فرمودند مرگ را به ياد شما مي آورد و با عث افزايش ايمان انسان مي شود. در هيچ جايي نفرموده که بريد با مردگان سخن بگويي و درد دل کنيد اين فقط شيطان لعين است که اين اعمال را جلوي انسان زيبا جلوه مي دهد وگر نه هيچ اساسي در دين ندارد. اما سوال دومت در مرد حديثي که از صحيح مسلم آورده ايد بله اين درست است ئلي برادر عزيزم اگر دقت کنيد در هر دو تا حديث پيامبر (ص) مي فرمايد که به افرادي که دم مرگ هستند لا اله الا الله را ياد بدهيد چون خود ايشان مي فرمايد که هر کس آخرين کلمه اش لا اله الا الله باشد داخل بهشت مي شود. بنابرين منظور ايشان در اين حديث اصلا مرده نيست که لا اله الا الله را به او ياد بدهيد چون مرده اصلا ديگر نمي تواند سخن بگويد تا بتواند لا اله الا الله را بر زبان بياورد و اين خود جاي تامل است. جواب نظر: با سلام دوست گرامي بهتر است در اين زمينه ، براي فهميدن نظر اهل سنت ،به تفسير ابن كثير مراجعه كنيد : والصحيح عند العلماء رواية عبد الله بن عمر لما لها من الشواهد على صحتها من وجوه كثيرة من أشهر ذلك ما رواه ابن عبد البر مصححا له عن ابن عباس مرفوعا ما من أحد يمر بقبر أخيه المسلم كان يعرفه في الدنيا إلا رد الله عليه روحه حتى يرد عليه السلام وثبت عنه صلى الله عليه وسلم لأمته إذا سلموا على أهل القبور أن يسلموا عليهم سلام من يخاطبونه فيقول المسلم السلام عليكم دار قوم مؤمنين وهذا خطاب لمن يسمع ويعقل ولولا هذا الخطاب لكانوا بمنزلة خطاب المعدوم والجماد والسلف مجمعون على هذا وقد تواترت الاثار عنهم بأن الميت يعرف بزيارة الحي له ويستبشر فروى ابن أبي الدنيا في كتاب القبول عن عائشة رضي الله عنها قالت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما من رجل يزور قبر أخيه ويجلس عنده إلا استأنس به ورد عليه حتى يقوم وروي عن أبي هريرة رضي الله عنه قال إذا مر الرجل بقبر يعرفه فسلم عليه رد عليه السلام وروى ابن أبي الدنيا بإسناده عن رجل من آل عاصم الجحدري قال رأيت عاصما الجحدري في منامي بعد موته بسنتين فقلت أليس قد مت قال بلى قلت فأين أنت قال أنا والله في روضة من رياض الجنة أنا ونفر من أصحابي نجتمع كل ليلة جمعة وصبيحتها إلى بكر بن عبدالله المزني فنتلقى أخباركم قال قلت أجسامكم أم أرواحكم قال هيهات قد بليت الأجسام وإنما تتلاقى الأرواح قال قلت فهل تعلمون بزيارتنا إياكم قال نعلم بها عشية الجمعة ويوم الجمعة كله ويوم السبت إلى طلوع الشمس قال قلت فكيف ذلك دون الأيام كلها قال لفضل يوم الجمعة وعظمته قال وحدثنا محمد بن الحسين ثنا بكر بن محمد ثنا حسن القصاب قال كنت أغدو مع محمد بن واسع في كل غداة سبت حتى نأتي أهل الجبان فنقف على القبور فنسلم عليه وندعو لهم ثم ننصرف فقلت ذات يوم لو صيرت هذا اليوم يوم الإثنين قال بلغني أن الموتى يعلمون بزوارهم يوم الجمعة ويوما قبلها ويوما بعدها قال ثنا محمد ثنا عبد العزيز بن أبان قال ثنا سفيان الثوري قال بلغني عن الضحاك أنه قال من زار قبرا يوم السبت قبل طلوع الشمس علم الميت بزيارته فقيل له وكيف ذلك قال لمكان يوم الجمعة حدثنا خالد بن خداش ثنا جعفر بن سليمان عن أبي التياح يقول كان مطرف يغدو فإذا كان يوم الجمعة أدلج قال وسمعت أبا التياح يقول بلغنا أنه كان ينزل بغوطة فأقبل ليلة حتى إذا كان عند المقابر يقوم وهو على فرسه فرأى أهل القبور كل صاحب قبر جالسا على قبره فقالوا هذا مطرف يأتي الجمعة ويصلون عندكم يوم الجمعة قالوا نعم ونعلم ما يقول فيه الطير قلت وما يقولون قال يقولون سلام عليكم حدثني محمد بن الحسن ثنا يحيى بن أبي بكر ثنا الفضل ابن الموفق ابن خال سفيان بن عيينة قال لما مات أبي جزعت عليه جزعا شديدا فكنت آتي قبره في كل يوم ثم قصرت عن ذلك ما شاء الله ثم أني أتيته يوما فبينا أنا جالس عند القبر غلبتني عيناي فنمت فرأيت كأن قبر أبي قد انفرج وكأنه قاعد في قبره متوشح أكفانه عليه سحنة الموتى قال فكأني بكيت لما رأيته قال يا بني ما أبطأ بك عني قلت وإنك لتعلم بمجيئي قال ما جئت مرة إلا علمتها وقد كنت تأتيني فأسر بك ويسر من حولي بدعائك قال فكنت آتيه بعد ذلك كثيرا موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
15 |
نام و نام خانوادگي: حميد طاهري -
تاريخ: 27 مرداد 90
سلام شما چرا در مقاله تان از آيه 93 سوره اعراف استفاده نکرده ايد؟؟در آن آيه به طور مشخص پيامبر خدا با مردگان سخن مي گويد ولي شما اشاره اي به آن نکرديد.چرا؟توضيح دهيد. جواب نظر: با سلام دوست گرامي كلام شما صحيح است و در ويرايش بعدي ان شاء الله آيات ديگري نيز اضافه خواهد شد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
16 |
نام و نام خانوادگي: نا شناس -
تاريخ: 06 شهريور 90
تقديم به آناني كه غرق در روايات و احاديثند و آن را بر قرآن ترجيح ميدهند. بياييد در ايات زيباي قران كريم تامل كنيم تا متوجه شويم خدايي كه از رگ گردن به ما نزديكتر است, تنها شفاعت كننده است: زمر 44- انعام 51- بقره 255- نجم 26- سبا 22 و 23 همين طور حضرت علي (رضي الله عنه) در نامه ي 31 نهج البلاغه خطاب به فرزندش حضرت حسن, تنها شفاعت كننده را خداوند ميداند. اگر منظورتان از شفاعت, كم ابروييتان نزد خداست و به ديگري طلب شفاعت ميكنيد, وقتي نماز ميخوانيد و با خدايتان صحبت ميكنيد, مستقيما به همان خدايي كه در مقابلش دچار كم آبرويي شده ايد ميگوييد: اياك نعبد و اياك نستعين يعني تنها تو را ميپرستم و تنها از تو ياري ميجويم(پس شفاعت امري معقولانه نيست.) با اين حال شما پس از نماز نزد خداوند آبرومندتر از قبل شده ايد, ودليلي براي شفاعت ديگر وجود ندارد. در آيه اي كه در آن برادران حضرت يوسف از پدرشان طلب شفاعت كردنند: در زمان حيات حضرت يعقوب بوده و از ايشان خواسته اند كه هنگام راز و نياز با خداوند, براي آنها طلب آمرزش كند كه امري معقول است. و طلب شفاعت از مردگان مانند اينست كه از فلان مرده بخواهيم كه سيبي را بردارد و به ما بدهد. درست است كه شهدا زنده اند ولي در دنياي ما نيستند. شفاعت امري شرك آميز است چون: فرقي نميكند كه ما گنهكار باشيم يا پاكيزه در هر دو حالت خداوند ما را دوست دارد (حتي بيشتر از پيامبر و حضرت علي و پدر و مادرمان و خودمان و...) و بيشتر از خودمان براي هدايتمان آماده است. و از همگي به ما نزديكتر است (حتي از رگ گردن هم به ما نزديكتر است )و در چنين شرايطي طلب شفاعت از فردي غير خدا به معناي برابر و يا برتر دانستن آن فرد با خداست. پس كسي كه بدنبال طلب شفاعت از غير خداست مشرك است. جواب نظر: با سلام دوست گرامي آيا در قرآن نيامده است كه «لا يملكون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا» بهتر است به مطلبي كه اجماع مسلمانان است (جواز شفاعت غير خداوند) اشكال نگيريد ، وگرنه از اسلام خارج مي شويد . اما در مورد اياك نستعين ، آيا شما در زندگي خود از نانوا و كشاورز و بقال و راننده و... كمك نميگيريد ؟ اگر كمك ميگيريد آيا با «اياك نستيعن» منافات ندارد ؟ اگر ندارد ، توسلي كه شبيه كمك گرفتن از نانوا و... باشد نيز اشكال ندارد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
17 |
نام و نام خانوادگي: حامد مقري -
تاريخ: 29 آبان 90
با سلام مي خواستم در مورد اين آيه از قرآن توضيح بدهيد 1- أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا (57) سوره اسرا اين را چگونه با آيه وابتغوا اليه الوسيله قابل جمع است و با صحبت اميرالمومنين كه در نهج البلاغه تنها وسيله را عمل صالح مي داند 2- سوال در مورد امامت كه مي گويد اگر امامت خدايي است پس چه طور مومنين آن را از خدا تقاضا مي كنند وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (74) با تشكر البته من وهابي نيستم و شما با من آشنا هستيد فقط اين دو آيه را نتوانسته بودم هنوز حل كنم البته جوابهايي دارم اما دنبال جواب بهتر مي گردم اميد وارم زود جوابم رو بگيرم جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1. آيه اول در مورد جنها نازل شده است (صحيح مسلم) و ميگويد به جاي رفتن به دنبال وسيله صحيح ، به دنبال كساني رفتهايد كه خود وسيله ميخواهند 2. ائمه خود مستقل نبوده و تمامي حاجات خود را از خداوند متعال خواستهاند ، و هيچ گاه ادعا نكردهاند كه ما خود چيزي را بدون اذن خدا حتي براي خودمان به دست مياوريم ؛ و به همين علت خداوند اين مقام را به آنها داده است ؛ البته ائمه در ادعيه خدا را به حق اهل بيت پيامبر (ص) قسم دادهاند ؛(صحيفه سجاديه) موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
18 |
نام و نام خانوادگي: حامد مقري -
تاريخ: 01 آذر 90
سلام خدمت شما بزرگواران از جواب شما قانع شدم اين دو سوال از كتاب روزهاي پيشاور بود كه زيبا جواب داديد حديث مسلم هم طبق مكتبه اهل بيت اين بود حدثنا أبو بكر بن نافع العبدي حدثنا عبدالرحمن حدثنا سفيان عن الأعمش عن إبراهيم عن أبي معمر عن عبدالله : { أولئك الذين يدعون يبتغون إلى ربهم الوسيلة } قال كان نفر من الإنس يعبدون نفرا من الجن فأسلم النفر من الجن واستمسك الإنس بعبادتهم فنزلت { أولئك الذين يدعون يبتغون إلى ربهم الوسيلة } ج8 ص 244 دو سوال ديگر1- اين حديث و بسياري از احاديث ديگر در كتب اهل سنت به صحابه يا تابعين ميرسد نه به خود رسول الله پس چرا آقايان خود را سني نبوي مي دانند؟ البته اين سوال را شما جواب ندهيد دوستان اهل سنت جواب دهند 2- كلمه مقري كه در كتب رجالي اهل سنت زياد استعمال شده و اتفاقا فاميل منم هست به چه معناست و آيا در مورد علما و محدثين شيعه هم كاربرد دارد يا خير 3- مي خواستم بدانم اگر مقاله يا ترجمه اي داشته باشم و برايتان بفرستم آيا روي سايت گذاشته مي شود 4 - چه طور مي شود با شما همكاري كرد جواب همه رو مي خوام غير از سوال اول |
19 |
نام و نام خانوادگي: خطاب -
تاريخ: 02 ارديبهشت 91
چرا جلوي برخي اسماء لعنت نوشته ايد شما اهل تشيع جز فحش و لعنت چيز بيشتري بلد نيستيد؟ جرا دنبال حق نمي رويد و کورکورانه و جاهلانه مرده پرستي را ترويج ميدهيد واي بر شما |
20 |
نام و نام خانوادگي: عمر -
تاريخ: 14 تير 91
برادران گرامي حقيقت جو اينها را فقط خدا خوب معرفي کرده است.کساني که اصحاب پيغمبر بزرگوار را لعن کنند و زحمات وتلاشهاي پيغمبر را براي ترويج خدا پرستي به بازي بگيرند گمراه واقعي هستند.وقتي خدا همه کاره است ديگر به اذن خدا به اذن خدا چيه؛ هر صفتي که خاص خداست به بندگان خدا نسبت مي دهند بعد ميگند به اذن خدا وقتي خدا قادر مطلق است پس من بلا نسبت نفهمم که از ديگري توسل بجويم البقره آيه 16: أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ * اينان رهنمودهاي ( پروردگار ) را به ( بهاي ) گمراهي فروختهاند و چنين بازرگاني و معامله آنان سودي در بر ندارد ، و راهيافتگان ( طريق حق و حقيقت ) بشمار نميآيند . اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (البقره/257) خداوند متولّي و عهدهدار ( امور ) كساني است كه ايمان آوردهاند . ايشان را از تاريكيهاي ( زمخت گمراهي شكّ و حيرت ) بيرون ميآورد و به سوي نور ( حق و اطمينان ) رهنمون ميشود . و ( امّا ) كساني كه كفر ورزيدهاند ، طاغوت ( شياطين و داعيان شرّ و ضلال ) متولّي و سرپرست ايشانند . آنان را از نور ( ايمان و فطرت پاك ) بيرون آورده به سوي تاريكيهاي ( زمخت كفر و فساد ) ميكشانند . اينان اهل آتشند و در آنجا جاويدانه ميمانند . النّساء/167: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلاَلاً بَعِيداً * بيگمان كساني كه راه كفر را در پيش گرفتهاند و ( ديگران را با تهديد يا تبليغ ) از راه خدا بازداشتهاند ( و مانع دخول مردم به دين خدا شدهاند ، فرسنگها از حق دور گشتهاند و ) بسيار گمراه شدهاند . |
21 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 21 تير 91
با سلام جناب آقاي عمر، من نمي دانم که مقصود شما از صحابه چيست؟ آيا مقصود شما از صحابه شامل کساني مي شود که بعد از رحلت پيامبر(ص) زنده بودند؟ ايا اين احترام شامل حال همه اصحاب پيامبر مي شود ، هم دارا و هم ندار ، هم اشراف منش و هم زاهد پيشه؟ و ايا اين کار فقط براي آين است که آنها درک محضر پيامبر را نموده اند يا انکه فقط ويژه زورمندان و ثروتمندان و آنان که به حکومت رسيده اند؟ جناب عمر شما يک مورد را ذکر کنيد که شيعه يکي از صحابه پيامبر را که در جنگهايي چون بدر و احد و احزاب و ... شرکت کرده و به شهادت رسيده اند، مورد لعن قرار بدهند؟ متاسفانه از نظر شما اصحاب يعني خلفاي سه گانه و و اطرافيانشان مثل: عبدالرحمان بن عوف- خالد بن وليد- مغيرة بن شعبه-معاويه- عمروعاص- عبدالله بن عمر- عبدالله بن ابي سرح- مروان حکم و کلاً کساني که به نوعي يا به حکومت رسيده اند يا امير شده اند. افرادي همچون اينان از بزرگان قريش و از خاندان حکومت و فرمانروايان لازم است احترامشان محفوظ باشد و نگهبان حريم شخصيت انها باشيم ولي شخصيتهايي چون ابوذر صحابي پارسا و تهيدست و يا عمار صحابي پرهيزکار و خدا ترس فرزند کنيزي به نام سميه يا زيد و صعصعه فرزندان صوحان و دهها نفر از نيکوکاران صحابه و تابعين که رياستي نداشتند و جز اميران قريش نبوده اند همه اين بزرگان را بگذاريم که مورد طعن قرار دهند و يک نفر يهودي را از صتعا يمن بيافرينند و اينان را گرد آن مرد خيالي و اختراعي جمع کرده و سبئيه را از اين افراد به وجود آورند که با صاحبان قدرت و اميران بر سر امارت و حکومت به نزاع پرداخته اند. نه خير جناب عمر، شيعيان به صحابي مثل خزيمة بن ثابت انصاري احترام مي گذارند که چنين بينشي نسبت به پيامبر اسلام داشت: به پيامبر مي گويد:( اي رسول خدا , من تو را در نقل اخبار آسماني تصديق مي كنم , چگونه در مورد غير آن تصديق نكنم؟). جناب عمر به اين جمله دقت کن: در احيا و زنده کردن که خداوند هم قادر است تا مردگان را بدون واسطه در روز قيامت زنده کند و هم قادر است تا زنده کردن را به عيسي بن مريم(ع) ببخشد و به اذن او مردگان را زنده کند و هم قادر است زنده کردن را در ضربتي قرار دهد که با بخشي از گاو زرد رنگ بني اسرائيل بر جنازه مقتول زده شود و آن کشته زنده گردد و آنها را از قاتل خود با خبر سازد. پس عيسي بن مريم (ع) نيز که پرنده مي آفريند و مرده زنده مي کرد، اين خلق و احيا را با اذن خدا انجام مي داد، بنابراين عيسي(ع) به گاه آفريدن و احيا شريک و هم رديف و هم طراز خدا نبود، او تنها با اذن خدا بود که مي افريد و زنده مي کرد. جناب عمر اين سخن قران را با سخن خود مقايسه کن: وقتي خدا همه کاره است ديگر به اذن خدا به اذن خدا چيه؛ هر صفتي که خاص خداست به بندگان خدا نسبت مي دهند بعد ميگند به اذن خدا . جناب عمر آيا صفت زنده کردن مختص خداوند نيست! پس طبق مبناي شما اين سخن قران چيست که در آيه 49سوره آل عمران مي فرمايد: من از گل چيزي همانند پرنده مي سازم سپس در ان مي دم و به اذن خدا پرنده اي مي شد و کور مادرزاد و مبتلاي به پيسي را درمان و مردگان را به اذن خدا زنده مي کردم. جناب عمر همين آياتي را که شما ذکر کرده ايد نيز من مي توانم در مورد شما بکار ببرم: البقره آيه 16: أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ * اينان رهنمودهاي ( پروردگار ) را به ( بهاي ) گمراهي فروختهاند و چنين بازرگاني و معامله آنان سودي در بر ندارد ، و راهيافتگان ( طريق حق و حقيقت ) بشمار نميآيند . اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (البقره/257) خداوند متولّي و عهدهدار ( امور ) كساني است كه ايمان آوردهاند . ايشان را از تاريكيهاي ( زمخت گمراهي شكّ و حيرت ) بيرون ميآورد و به سوي نور ( حق و اطمينان ) رهنمون ميشود . و ( امّا ) كساني كه كفر ورزيدهاند ، طاغوت ( شياطين و داعيان شرّ و ضلال ) متولّي و سرپرست ايشانند . آنان را از نور ( ايمان و فطرت پاك ) بيرون آورده به سوي تاريكيهاي ( زمخت كفر و فساد ) ميكشانند . اينان اهل آتشند و در آنجا جاويدانه ميمانند . النّساء/167: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلاَلاً بَعِيداً * بيگمان كساني كه راه كفر را در پيش گرفتهاند و ( ديگران را با تهديد يا تبليغ ) از راه خدا بازداشتهاند ( و مانع دخول مردم به دين خدا شدهاند ، فرسنگها از حق دور گشتهاند و ) بسيار گمراه شدهاند. |
22 |
نام و نام خانوادگي: حقگو -
تاريخ: 10 مرداد 91
بالاخره در قيامت مشخص خواهد شد که چه کساني بايد لعن ميشدند . بالاخره روزي شما شيعيان جواب اين همه لعن کردن اصحاب رسول الله (ص) را خواهيد داد . شما اصل دين که خدا و پيامبر و قرآن است را ول کرده ايد و فقط چسبيده ايد به احاديث ساختگي از حضرت علي و حسين ( درود خدا بر آنها بايد ) و مهدي دروغيني که براي خود بت کرده ايد . هر چقدر دلتان ميخواهد به مقدسات اسلام توهين کنيد ، ولي شما را قسم ميدهم به يگانگي الله ( البته اگر به آن معتقد هستيد ) به قيامت خود رحم کنيد . شما اگر سر به راه شويد يا گمراه ، به حال ما هيچ فرقي نميکند ، ولي به الله سبحانه و تعالي قسم که دلمون براتون ميسوزه . فقط و فقط دلمون براتون ميسوزه. البته خيلي از شماها حقيقت رو فهميده ايد ولي جرأت گفتن آن را نداريد . شما اسلامتون رو با قمه زني و گل گرفتن به سر و سينه زني نگهداشته ايد ولي ما اسلاممان را با قرائت قرآن و نماز راستين و احاديث صحيح رسول خدا صلي الله نگهداشته ايم . خدا با صابرين است . |
23 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 15 مرداد 91
جناب حق گو سلام بالاخره روز قيامت معلوم ميشود دوستدار علي (ع) چه كساني بوده اند آنها كه حق علي را غصب كردند و بالاي منبرها بر او لعن كردند يا آنها كه واقعا علي را دوست دارند شما جزء كدامشان هستي ، شما همه صحابه را دوست داريد هم آنها كه به علي ناسزا گفتند هم آنها كه با او جنگيدند هم آنها كه فرزندان او و نوهاي پيامبر و بهترين صحابه هارا به شهادت رساند دوست داريد و از يك طرف ادعاي دوستي صحابه را مي كنيد يا زنگي زنگي يا رومي رومي دوطرفه نمي شود علي را هم دوست داريد و دشمنان او را دوست داشته باشيد ، يكه طرف را بايد دوست داشته باشيد ، چه كسي را بايد بيشتر از همه دوست داشته باشيد همان نفس پيامبر علي ابن ابي طالب را كه پيامبر فرمود علي با حق است و هيچ وقت از او جدا نمي شود اكثر صحابه از حق جدا شدند و به ناحق چسبيند آيا آنها نيز لياقت احترام را دارند آيا افرادي از صحابه كه بعد از پيامبر شرب خمر كردند و از دستورات الهي سرپيچي كردند بايد به اندازه علي (ع) باشند يكم به عقل ناقص وهابي گريت مراجعه كن و كمي فكر كن هرچه قدر دلت مي خواهد به مقدسات الهي توهين كن تا مي تواني بدان روزي بالاي سر پل صراط به شما گفته مي شود تمام دوستداران علي يك طرف و دوستداران ساير صحابه يك طرف بعد تو نيز جزء همان صحابي فراري جنگها مي شوي و ديگر جاي بحث نيست در آنجا ، به ما مي گويند چرا بعضي از صحابه را لعن كرديد ما نيز مي گويم چون مولايمان علي ابن ابي طالب به صحابه چون عمر مي فرمايد اي عمر تو خائن و غاصب و ... هستي ما به پيروي از مولايمان اين كار را كرديم و تبرئه مي شويم و همچنين از اين جمله ام المومني عايشه پيروي كرديم كه به عثمان فحش كفتار را داده است شما چه جوابي داريد بايد با معاويه و يزيد دهن به دهن شويد و بگوييد كه ما از شما دو نفر حمايت كرديم اي كاش در دنيا اين كار نمي كرديم به حال ما فرقي ندارد هركس را در فبر خويش خواهند گذاشت و اين عذاب را خواهي چشيد شما اسلامتان را با دادن سينه مادران و زنان و خواهران و دخترانتان به دهن مردان غريبه آغشته كرده ايد و سنت پيامبر را زير سوال برده ايد و غول نا شكستني شهوت را با اين كار به زنا تبديل كرده ايد حال به قمه زدن ايراد مي گيريد كه هر كس اين كار را بكند احمق است خودت مي داني كه تنها كشور اسلامي كه درآنكاوره و فحشا خانه عمومي نيست ايران است و تنها كشوري كه بيشتر به قرآن اهميت داده ايران است و همه شبكه هاي ايران هميشه به پخش قرآن مي پردازند كدام كشور اين كار ها را دارد كشور تركيه سراسر فحشا و زنا و آمريكايي دوست كشور عربستان كشور وحي در رياض ببينيد چه رقاص خانه ها و فحشا خانه هاي عمومي موجود است شبكه هاي ام بي سي سراسر فحشا كه متعلق به دولت عربستان است شبكه تركيه كه فقط فحشا نشان مي دهد زنان بدون روسري بعنوان مجري و داعي آزادي ريا، اين بود سنت پيامبر ، در بين اهل سنت كشور دبي و تمام كشورهاي اسلامي بغير از ايران كه همگي سني هستند ببينيد تماما فحشا خانه دارند و زناكار هستند اين هست جمعيت اكثر مسلمانان سني نشين برايت متاسفم تو نبايد اسمترا مسلمان بگذاري بايد گريه كني بحال اينهمه جمعيت مسلمان كه همگي سنت پيامبر را ناديده گرفته و به سنت شيطان رفته اند خداوند مي فرمايد اكثرهم لا يعقلون تو جزء همين اكثريت هستي برو فكر كن و فرار نكن از واقعيت مانند بعضي از صحابه اميداوارم جوابتراگرفته باشي اگر كامنت بنده را نمايش دهند |
24 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 16 مرداد 91
الله اکبر با سلام جناب حقدجو . ما احاديث يک دروغگويي بمثل ابوهريره را که قبول نداريم . ما هنوز مانده ايم که در ان غرفه عايشه با مردان غريبه ××××× گذشت . هزار حرف ديگر . اون دنيا ما براي دفاع از خودمون ( اگر بايد در مورد مواردي که گفتي دفاع بکنيم ) به کتب صحاح و مسانيد اهل سنت مراجعه ميکنيم ميگوييم اين توهينها در اين کنابها امده . شما چي ؟؟؟ لبيک يا علي لبيک يا علي |
25 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 01 شهريور 91
با سلام جناب حقگوبالاخره در قيامت مشخص مي شود چه گروهي عذاب مي شوند بالاخره روزي شما وهابيت اينهمه محبيت را كه به صحابه منافق داريد بايد جواب دهيد و نداشتن محبت به اهلبيت رسول الله را بايد جواب دهيد و آنوقت شرمنده خدا و پيامبر و اوالامر خواهيد بود شما اصل دين وسنت نبوي را فراموش كرده ايد و چسبيده ايد به صحيحين و چهار اما غلابي كه نه پيامبر ديده اند و نه به شريعت رسول الله عمل كرده اند و فتواهاي عجيبي از خودشان صادر كرده اند و شما نيز با آن چهار نفر محشور خواهيد شد شما را قسم مي دهم به شير مادرانتان حداقل حداقل اين توهينها را از بخاري و مسلم برداريد اينهمه توهين به صحابه به عمر به عايشه به خودتان رحم كنيدبه ابوبكر به فرزندان رسوالله ما نيز دلمان برايشما مي سوزد ولي چه كنيم پشت سر چهار امام غلابي صف كشيده ايد و شده ايد حنفي و حنبلي و مالكي و شافعي كه هركدام يكديگر را نادرست خوانده اند ولي با اين وضع بياييد و راه راست پيامبر و اهل بيتش را پيدا كنيد شما اسلامتان را با فتواي عايشه خراب كرده ايد و مجبوريد سينه خواهر و مادرانتان را در دهان مردان غريبه قرار دهيد تا به شما و خواهرانتان محرم شوند ببينيد چه كار زشتي انجام مي دهيد با اين كار حرام خداوند را حلال مي كنيد و اسلامتان را با خواند بخاري و مسلم كه اين اراجيف را نوشته اند خراب مي كنيد بهتر است بياييد به طرف خواندن قرآن و از اين كارها دست بكشيد زيزا هم پيامبر و هم خدا و هم اهل بيت پيامبر از شما ناراحت هستند اكثرهم لا يعقلون و شما جز اكثريت هستيد اگر بفهميد |
26 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 02 شهريور 91
الله اکبر با سلام جناب حقد جو مسلماٌ و 100 % در قيامت ما منتظر اجرمان را از براي لعن ان ( بظاهر ) صحابه رسول اکرم صلي الله عليه و اله و سلم و در حقيقت منافقين ان ملعونيني که قصد قتل حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم را داشتند و يا ان کساني که به ايشان اهانت زدند را طلب ميکنيم , شما مطمئن باشيد که اين اجر را طلب ميکنيم چرا که 100% معتقديم در لعن اين جماعت خبيث و فتنه گر لعن کردن صواب خوبي دارد . در مورد خدا ( الله سبحان تعالي ) و پيغمبر ( خاتم الانبيا حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم ) بله ما ان خداي که ديده ميشود مو فرفري و بدون ريش را و 100% ان پيغمبري که به نبوتش شک داشت يا لخت و عور ديده شده و بدون داشتن اهل بيتي قبول نداريم که نداريم . خداي ما قادر و تواناست و غير قابل توصيف انگونه که شما او را وصف ميکنيد . و پيغمبر حضرت محمد صلي الله عليه و اله است او هيچگاه در نبوتش شک نداشت و اينکه او خاتم الانبياست , کتابش قران کريم است , تمامي اعمالش قبل و بعد از بعثت مورد تائيد الله سبحان تعالي ميباشد و ديگر اينکه وصيش انسان کامليست که لحظه اي کفر نورزيد و وارث علم نبي اکرم بود او کسي نيست غير از مولاي متقيان حضرت امير المومنين علي عليه السلام و حقيقتاٌ فرزندان اين امام انس و جن که با وجود ان همه منافق در راس حکومت فضيلتشان علم گستر شده است . اينکه ما در راهي که صراط المستقيم باشيم يا بمثل شما گمراه باشيم زياد فرق ميکند . جناب اگر مثل شما گمراه شويم يکي اينکه جيره شما از اليهود کم ميشود و در ثاني نبايد براي دريافت مواجب بيشتر خودتان را منفجر کنيد .. حالا ميگويي منفجر کردن درک بدون مواجب چه غلطي ميتواني بکني . گفتي که شما اسلامتان را بوسيله چي حفظ کرده اي ؟؟؟ قران خواندنتان حتما بمثل شاه عبد الشيطان يهودتان که از رو هم نمي تواند بخواند شايد هم در صدد تحريف ان برامده بود .. نمازتان همان که بمثل مجوس ان هم بدون وضو ميخوانيد را ميگوييد . گفتي احاديث صحيح ؟؟؟؟ کدام احاديث صحيح ؟؟؟ اهان يکشون يادم امد برايت نقل ميکنم : فلما توفي رسول اللّه قال أبوبكر : أنا ولي رسول اللّه ، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك ويطلب هذا ميراث امراءته عن أبيها ، فقال أبوبكر قال رسول اللّه : ما نُورث ما تركنا صدقة ، فرأيتماه كاذباً آثما ، غادراً خائناً ، واللّه يعلم إنه لصادق بارّ راشد تابع للحق ثم توفي أبوبكر وأنا ولي رسول اللّه ـ صلى الله عليه وسلّم ـ وولي أبي بكر فرأيتماني كاذباً آثما غادراً خائنا . صحيح مسلم 3 : 143 كتاب الجهاد باب حكم الفيء ، البخاري : كتاب النفقات باب حبس نفقه الرجل قوت سنته على اهله وكتاب الاعتصام بالكتاب والسنة ، باب ما يكره من التعمق والتنازع وكتاب الفرائض ، باب قول النبي لا نورث وكتاب الخمس باب فرض الخمس . يا اينکه بخاري حديثي به اين صورت نقل ميکند که : ... بلغ عمر أن فلاناً باع خمراً ، فقال : قاتل اللّه فلاناً ... البخاري ، كتاب الانبياء ـ باب ما ذكر عن بني اسرائيل : 346 . اين يعني چي ؟؟؟ اين فلاناٌ کي چطور شد عمر از خدايش ميخواهد که او را بکشد ولي بخاري شرمش ميايد که نام او را ببرد .. يکي نيست به اين بخاري خود سانسوري ميکني ؟؟ اونهم در اسهح کتاب عامه . لبيک يا علي |
27 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 02 شهريور 91
الله اکبر با سلام جناب حقد جو مسلماٌ و 100 % در قيامت ما منتظر اجرمان را از براي لعن ان ( بظاهر ) صحابه رسول اکرم صلي الله عليه و اله و سلم و در حقيقت منافقين ان ملعونيني که قصد قتل حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم را داشتند و يا ان کساني که به ايشان اهانت زدند را طلب ميکنيم , شما مطمئن باشيد که اين اجر را طلب ميکنيم چرا که 100% معتقديم در لعن اين جماعت خبيث و فتنه گر لعن کردن صواب خوبي دارد . در مورد خدا ( الله سبحان تعالي ) و پيغمبر ( خاتم الانبيا حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم ) بله ما ان خداي که ديده ميشود مو فرفري و بدون ريش را و 100% ان پيغمبري که به نبوتش شک داشت يا لخت و عور ديده شده و بدون داشتن اهل بيتي قبول نداريم که نداريم . خداي ما قادر و تواناست و غير قابل توصيف انگونه که شما او را وصف ميکنيد . و پيغمبر حضرت محمد صلي الله عليه و اله است او هيچگاه در نبوتش شک نداشت و اينکه او خاتم الانبياست , کتابش قران کريم است , تمامي اعمالش قبل و بعد از بعثت مورد تائيد الله سبحان تعالي ميباشد و ديگر اينکه وصيش انسان کامليست که لحظه اي کفر نورزيد و وارث علم نبي اکرم بود او کسي نيست غير از مولاي متقيان حضرت امير المومنين علي عليه السلام و حقيقتاٌ فرزندان اين امام انس و جن که با وجود ان همه منافق در راس حکومت فضيلتشان علم گستر شده است . اينکه ما در راهي که صراط المستقيم باشيم يا بمثل شما گمراه باشيم زياد فرق ميکند . جناب اگر مثل شما گمراه شويم يکي اينکه جيره شما از اليهود کم ميشود و در ثاني نبايد براي دريافت مواجب بيشتر خودتان را منفجر کنيد .. حالا ميگويي منفجر کردن درک بدون مواجب چه غلطي ميتواني بکني . گفتي که شما اسلامتان را بوسيله چي حفظ کرده اي ؟؟؟ قران خواندنتان حتما بمثل شاه عبد الشيطان يهودتان که از رو هم نمي تواند بخواند شايد هم در صدد تحريف ان برامده بود .. نمازتان همان که بمثل مجوس ان هم بدون وضو ميخوانيد را ميگوييد . گفتي احاديث صحيح ؟؟؟؟ کدام احاديث صحيح ؟؟؟ اهان يکشون يادم امد برايت نقل ميکنم : فلما توفي رسول اللّه قال أبوبكر : أنا ولي رسول اللّه ، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك ويطلب هذا ميراث امراءته عن أبيها ، فقال أبوبكر قال رسول اللّه : ما نُورث ما تركنا صدقة ، فرأيتماه كاذباً آثما ، غادراً خائناً ، واللّه يعلم إنه لصادق بارّ راشد تابع للحق ثم توفي أبوبكر وأنا ولي رسول اللّه ـ صلى الله عليه وسلّم ـ وولي أبي بكر فرأيتماني كاذباً آثما غادراً خائنا . صحيح مسلم 3 : 143 كتاب الجهاد باب حكم الفيء ، البخاري : كتاب النفقات باب حبس نفقه الرجل قوت سنته على اهله وكتاب الاعتصام بالكتاب والسنة ، باب ما يكره من التعمق والتنازع وكتاب الفرائض ، باب قول النبي لا نورث وكتاب الخمس باب فرض الخمس . يا اينکه بخاري حديثي به اين صورت نقل ميکند که : ... بلغ عمر أن فلاناً باع خمراً ، فقال : قاتل اللّه فلاناً ... البخاري ، كتاب الانبياء ـ باب ما ذكر عن بني اسرائيل : 346 . اين يعني چي ؟؟؟ اين فلاناٌ کي چطور شد عمر از خدايش ميخواهد که او را بکشد ولي بخاري شرمش ميايد که نام او را ببرد .. يکي نيست به اين بخاري خود سانسوري ميکني ؟؟ اونهم در اسهح کتاب عامه . لبيک يا علي |
28 |
نام و نام خانوادگي: حقگو -
تاريخ: 06 شهريور 91
آقايان مجيد و علي ؛ شکر خدا از طرز صحبت کردنتان چنان برداشت ميشود که به زودي شما هم راه راست را پيدا ميکنيد . اينطور عصباني شدن و ادعاي عجز نمودن خود نشانه خوبي است ، انشاء الله دست از کج روي بر خواهيد داشت . ضمناً آن کس که دشمن اهل بيت و علي و حسين است به راستي دشمن خداست ، ما ابوبکر و عمر و عثمان و علي و اهل بيت را از يک قافله ميدانيم ، اين شماييد که در دين سوا و جدايي مي آوريد . خداوند به شما رحم کند هر چند که در اين هم شک دارم . خدا با صابرين است . |
29 |
نام و نام خانوادگي: محمد امين -
تاريخ: 13 مهر 91
سلام وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۸۴﴾ و هرگز بر هيچ مردهاى از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نايست چرا كه آنان به خدا و پيامبر او كافر شدند و در حال فسق مردند (۸۴) خب طبق اين آيه نماز براي ميت مومن تاثير داره يعني مردگان آگاهند خيلي واضح هست يعني قران کريم به ما مي گويد براي مومنين نماز بخوانيد و بر سر قبرشون بريد حالا يک نفر سر قبر يک نفر مي رود آنجا چکار مي کند؟ به ملاقات کرم ها مي رود يا مرده ها؟ در يکي از جنگ ها پيامبر اکرم (ص) اشاره به کشته شدگان فرمود که اينها بصيرتر از شمايند ولي شما نمي فهميد |
30 |
نام و نام خانوادگي: حقگو -
تاريخ: 20 مهر 91
سلام آقاي محمدامين ، طوري صحبت فرموده ايد که انگار مردگان ثواب نماز ميت را دريافت کرده و همانند « برگه اي امضاء شده » آنرا پيش خداوند ميبرند تا دردشان درمان شود . عزيز من آنجا دنياي کنوني من و شما نيست . بله ما هم قبول داريم نماز بر سر قبور را ، ولي اين ثواب را خود خداوند به او ميدهد . شما به گونه اي اين آيه را تفسير ميکنيد که انگار خداوند نماز را نمي بيند و شخص مرده آن را براي خدا تعريف ميکند تا ثوابش را ببرد . عزيزان من خداوند و تمام فرشتگان بر اين نمازي که خوانده ميشود گواه اند و مژده آن را به شخص مرده در دنياي برزخ مي دهند . شرافتاً به مزاق و سليقه خود آيه ها را ترجمه و تفسير نکنيد . هيچ مرده اي احوال دنياي کنوني را نمي داند ، نه پيامبر و نه هيچ بزرگ ديگري . اگر پيامبر (ص) بر سر کشته شدگان يکي از غزوات صحبت فرمودند ، اين جريان دقيقاً مختص آن لحظه و آن پيامبر و آن مکان بوده است و قرار نيست براي هميشه و هر کسي باشد . همانطور که صيغه مختص يک دوران و مدت خاصي بود که متأسفانه شما آن را تا قيامت تعريف کرديد . سبحان الله ( خدايا ما را از شر گناه محفوظ گردان ) |
31 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 22 مهر 91
الله اکبر با سلام جناب حقگو ايا بهتر نبود خيال خود و ديگران را راحت ميکردي ميگفتي که دين اسلام قران کريم و اعمال وگفتار حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم مختص همان زمان بود ؟؟؟؟ واقعاٌ اسندلال مسخره اي اورديد !!!! راستي ايا حاضريد صحابه اي که در زمان ابوبکر متعه ( صيغه ) ميکردند را زنا کار خطاب کنيد ؟؟؟ لبيک يا علي |
32 |
نام و نام خانوادگي: حقگو -
تاريخ: 23 مهر 91
آقاي مجيد م علي ؛ عزيزم تو را به خدا قسم همه چيز را با هم قاطي نکنيد . من عرض کردم که صيغه به دستور خود نبي اکرم (ص) هنگاميکه برخي از مسلمانان در محلي خاص به دور از شهر محل زندگي خود بودند و به هيچ عنوان به شهر و يا روستايي دسترسي نداشتند ، دستور اين امر را صادر فرمودند ، در همان وقت هم خوردن گوشت « الاغ » را هم دستور فرمودند . آيا در اين زمان هم بايد گوشت « الاغ » حلال باشد . واقعاً متأسفم براي اين همه تفکر ، اين همه تدبر ... يک کم به خودتان بياييد !!! شما را چه شده ؟؟؟ تمام حرف ما اهل سنت اين است که شما به جاي « يا علي » فقط بگوييد « يا الله » . شما حتي از قرآن هم پيروي نميکنيد که فرمود ؛ اياک نعبد و اياک نستعين . کجاي قرآن گفته بگوييد ؛ يا محمد و يا علي و يا عمر . اين « يا » ياي استعانت است ، که فقط مختص الله متعال است و نه بنده الله . آيا واقعاً شما با مشرکين فرقي داريد ؟ آنها هم مي گفتند که ما اين بت ها را پرستش نميکنيم فقط رابطي است يا پُلي است بين ما و خداوند . شما هم دقيقاً اين حرف ها را مي زنيد فقط به جاي بت از بزرگان دين استفاده مي کنيد . حاشا و کلا که اين بزرگان اين چنين نبوده اند . خدا با صابرين است . |
33 |
نام و نام خانوادگي: حقگو -
تاريخ: 24 مهر 91
سلام يک چيز را مي خواستم اضافه کنم که متأسفانه يادم رفت ؛ منظور بنده از نماز قبور « نماز ميت » است که به اشتباه نماز قبور نوشته ام ، چون ما اهل سنت و جماعت چيزي به نام « نماز قبور » نداريم . لطفاً اين قسمت رو هم بذاريد . و اما چيز ديگري که مي خواستم عرض کنم اين است که واقعاً به دور از بحث هاي مذهبي ، خالصانه و از ته دل از مديريت اين سايت تشکر ميکنم که اين چنين ميداني رو براي مسلمانان ( چه شيعه و چه سني ) گذاشته اند تا عقايد و باورهاي خود را بدون توهين به طرفين ابراز نمايند . خدا توفيقتان دهد که به اين کار ادامه دهيد . خدا با صابرين است . جواب نظر: باسلام دوست گرامي در مورد اينكه فرموديد اهل سنت نماز قبور ندارند اگر منظورتان اين است كه در كنار قبور نمار نمي خوانند، بايد عرضم كنيم كه اين برخلاف نظر علماي بزرگ اهل سنت است زيرا با مراجعه به کتابهاي فقهي اهل سنّت پي ميبريم که آنها قائل به جواز برپايي نماز و دعا در کنار قبور اولياي الهي هستند: 1 - در کتاب «المدونة الکبري» آمده است: كان مالك لا يرى بأسا بالصلاة في المقابر وهو إذا صلى في المقبرة كانت القبور أمامه وخلفه وعن يمينه وعن يساره قال وقال مالك لا بأس بالصلاة في المقابر قال وبلغني أن بعض أصحاب رسول الله e كانوا يصلون في المقبرة«مالک به نماز گزاردن در مقبره اشکال نميگرفت، بدين صورت که کسي در مقبره نماز بخواند؛ در حالي که جلو و عقب و راست و چپ او قبر باشد. و نيز مي گفت: به من خبر رسيده که برخي از اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله در مقبره نماز مي خواندند».مالك بن أنس الوفاة: 179 المدونة الكبرى ج 1 ص 90 2 - عبدالغني نابلسي در کتاب «الحديقة النديّة» ميگويد: «اگر کسي مسجد خود را کنار قبر صالحي قرار دهد و در آنجا به جهت تبرک، نه تعظيم به صاحب قبر و توجّه به او نماز گزارد، اشکالي ندارد؛ زيرا مرقد اسماعيل کنار حطيم از مسجد الحرام است؛ در حالي که آن موضع بهترين مکان براي نماز است».حديقة النديّة، ج 2، ص 631 همچنين اگر نماز خواندن در كنار قبر اشكال دارد چرا عايشه در كنار قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز مي خواند و در زمان خليفه دوم نيز وقتي آمدند فلسطين را فتح كردند، در آنجا قبر حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) بوده، و بنائي هم داشته، پس چرا خليفه دوم، قبر حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) را كه تشكيلاتي داشت و مردم در آنجا نماز مي خواندند، ويران نكرد؟ جالب اين است كه ابن تيميه در كتاب اقتضاء الصراط المستقيم، ج2، ص332، مي گويد: وقتي كه فلسطين فتح شد، جناب خليفه دوم، قبر حضرت ابراهيم (عليه السلام) را كه بنائي داشت، به هيچ وجه خراب نكرد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
34 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 24 مهر 91
با سلام الله اکبر جناب حقگو ايا شما قران ميخوانيد .... مسئله متعه در قران امده است و من به حديث صحيح نشنيده ام که اين ايه منسوخ شده باشد .. فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أجُورَهُنَّ فَرِيضَةً) سوره نساء آيه 24 ) اين ايه کريمه دلالت بر جايز بودن متعه زواج يا همان صيغه ميباشد . حديث زير هم دلالت ميکند که عمر در زمان خلافتش انرا ممنوع کرد و با انکه اين عمل را بدعت ( مخالفت با دين و شريعت ) ميدانست به ان افتخار ميکرد وقد صحّ أنّ عمر رضى اللّه عنه نهى الناس عن المتعة فقال: متعتان كانتا على عهد رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم وأنا أنهى الناس عنهما ؛متعة النساء، ومتعة الحج . با روايت صحيح ا ز عمر نقل شده است که وي مردم را از متعه نهي کرد ، پس گفت : دو متعه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم حلال بود ؛ متعه زنان و حج تمتع المبسوط للسرخسي ج4 ص27 - أصول السرخسي ج2 ص6 مسند أحمد بن حنبل ج3 ص325 ش 14519 - المغني ج7 ص136 - أحكام القرآن للجصاص ج1 ص347 - تفسير القرطبي ج2 ص392 - تذكرة الحفاظ ج1 ص366 - التفسير الكبير ج5 ص130 بداية المجتهد ج1 ص244 اين بدعت عمر است نه امر رسول اکرم صلي الله عليه و اله و سلم .. اما چرا لبيک يا علي ميگويم : عن عائشة، قالت: «قال رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: ذكر علي بن أبي طالب عبادة» المناقب الفصل الثالث والعشرون ص261، ابن المغازلي في المناقب ص206 الحديث 243 ابن عساكر في ترجمة الإمام علي بن أبي طالب تاريخ مدينة دمشق ج2 ص408، والوصابي في أسنى المطالب الباب الثاني عشر ص76. يا در حديثي ديگر ..... عن سهل بن سعد: «ذكر علي عليه السّلام عبادة» منتخب كنز العمال بهامش مسند أحمد ج5 ص30. البته و صد البته اين ذکر قشنگ الله اکبر , يا الله وووو لبيک يا محمد ( ص ) را هم دوست دارم و انرا عبادت مي پندارم اما وقتي که ميگويم لبيک يا علي ميدانم که الله سبحان تعالي و نبي اکرم حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم و دوستداران حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم و پيروان ان حضرت از اولين روز خلقت يا قيامت را خوشحال ميکنم و مخالفين ان حضرت را از اولين روز خلقت تا قيامت را در قبرشان ميلرزانم ... اين هم يکي از سنتها حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم ميباشد . لبيک يا علي |
35 |
نام و نام خانوادگي: حقگو -
تاريخ: 24 مهر 91
سلام عزيز جان کلمه « اسْتَمْتَعْتُمْ » را شما متعه يا صيغه معني ميکنيد ؟؟!! واقعاً که !!! جناب اين کلمه به معني بهره بردن است نه متعه !!!! در ضمن کجاي اين آيه گفته موقت يا ازدواج موقت ؟؟؟ آخه مگه ازدواج موقت با عقل و منطق جور در مي آد ؟ در ضمن لبيک يا محمد کجا و « يا علي » کجا !!! قبلاً توضيح دادم که مسائل رو خواهشاً با هم قاطي نفرماييد ؟ ضمناً شرافتاً کدام يک از شما حاضريد يکي از نواميس خود را ساعتي يا روزي يا هر مدت ديگر صيغه کنيد ؟؟ شما را قسم به خدا کدام يک از شما حاضريد نواميس خود را بازيچه هوس يک عده هوسران بکنيد ؟؟ (خواهشاً اين حرفها به کسي بر نخورد ، نواميس شما هم نواميس ما بوده و همه ما امت اسلاميم) سوماً ؛ من نميدونم چه کسي به شما ميگه که ما اهل سنت نعوذبالله از امام علي (رض) و از اهل بيت خوشمان نمي آيد . دشمني با ائمه دشمني با خدا است . اين جور القاب به ما نمي چسبد . ما ميگوييم عمر و هفت جدش جرأت نميکرد زنجير بر گردن علي بياندازد و همسرش را بکشد . علي محبوب رسول و خداوند بود همانطور که عمر و ابوبکر نيز محبوب خدا و رسولش بودند . ابوبکر ، عمر ، عثمان و علي دانشجويان دانشگاه پيامبر (ص) بودند نه دشمن و خار چشم يکديگر . باور کنيد شيعيان راستين مانند مقام معظم رهبري توهين به اين افراد را منع کرده اند ، چون آنها تمام هست و نيست خود را فداي اسلام کردند . بياييد دست در دست هم ، در کنار هم ، من سني و توي شيعه علوي چنان بانگ اسلام را فرياد زنيم که گوش اسرائيل و آمريکاي جهان خوار و امثالهم را کر کنيم . بياييد دست از توهين به يکديگر برداريم که به جان علي و عمر سوگند که مظلوم ترين مردم کنوني دنيا مسلمانان هستند ( چه شيعه چه سني ) . بياييد اين من ها ، ما شويم . خدا با صابرين است. جواب نظر: باسلام دوست گرامي در مورد نكاح متعه در اين بخش به تفصيل بحث شده مراجعه كنيد و به بخش فقه مقارن لينك شويد در چندين جلسه مساله متعه بررسي شده است: www.valiasr-aj.com/fa/list.php در مورد توسل نيز در بخشهاي مختلف سخن گفته شده است مانند: www.valiasr-aj.com/fa/page.php صيغه هم دختر جناب ابوبكر مي داده است! اگر شما نمي دهيد ندهيد! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
36 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 25 مهر 91
الله اکبر با سلام جناب حقد گو ... « حلال محمد(ص) حلال تا قيامت و حرام محمد(ص) حرام تا قيامت است»... شما حاضريد يکي از نواميس خود را به زواج مسيار ديگران در بياوري ..؟؟؟ شما گفتيد ::: من عرض کردم که صيغه به دستور خود نبي اکرم (ص) هنگاميکه برخي از مسلمانان در محلي خاص به دور از شهر محل زندگي خود بودند و به هيچ عنوان به شهر و يا روستايي دسترسي نداشتند ، دستور اين امر را صادر فرمودند ، چي شد ايا صحابه حاضر بودند که ناموسشان براي چند ساعت يا چند روز به عقد يکنفر ديگر دربياورند ؟؟؟؟ همانطور که برادران پاسخ به شبهات کافيست من هم ميگويم « حلال محمد(ص) حلال تا قيامت و حرام محمد(ص) حرام تا قيامت است». اگر حضرت محمد منع کردند دليل بياور و الا لعنت خدا بر هر کس و ناکس که بخواهد « حلال محمد(ص) را حرام کند و حرام محمد(ص) حلال کند ». گفتي که دشمني با ائمه دشمني با خدا است .... پس لعنت خدا بر هر کس و ناکس که ائمه اطهار را دشمن بداند و لعنت خدا بر هر کس که ائمه اطهار انها را دشمن خود ميدانند و از انها دوري مي جستند .... امين رب العالمين . لبيک يا علي |
37 |
نام و نام خانوادگي: خدا ـ پيامبر ـ اولاامر -
تاريخ: 30 مهر 91
با سلام دوستان , من احاطه کاملي به آيات و روايات ندارم مباحث شما را مطالعه کردم از نظر عقل و منطق که با آيات قرآن منافاتي نداشته باشد مطالبي را ايراد مي کنم جسارت بنده را ببخشيد آيه 64 سوره نساء : وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت . عموميت اين آيه در زمان حيات و ممات پيامبر عيناً مشاهده مي شود دو نکته جالب: 1 ـ از خداوند طلب بخشايش کنند 2 ـ رسول خداوند هم براي ايشان طلب بخشايش کند نتيجه: به قول يکي از دوستان اين نهايت عنايت الهي است يعني نور علي نور سئوال: آيا طلب بخشش , تنها از خداوند بس نيست؟ با توجه به آياتي چون « بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را » و يا « من از رگ گردن به شما نزديکترم » ... چرا پيش رسول خدا برويم و از او هم بخواهيم تا از خداوند طلب بخشش براي ما کند؟ با توجه به آيات ياد شده چه لزومي دارد به کسي يا چيزي غير از خدا متوسل شويم آيا شرک نيست؟ آيا اين آيات منافاتي با هم ندارند ؟ بعضي حرفها عجيبند !!! فکر کنيد , آيه اي فقط مختص زمان حيات ظاهري پيامبر باشد !!! پس ما چه ؟ ديگه نيازي به آيه نداريم ؟ و آيا مي توانيم آيه را کنار بگذاريم ؟ در اينصورت پس مي شود اين آيه را از قرآن حذف کرد و يا اينکه اصلاً کاري بهش نداشته باشيم و مطالعه اش نکنيم !!! دور از عقل و منطق است . انگار که علناً کامل ترين دين خدا را دچار نقصان مي کنيم . اصلاً فرض کنيم که آيه مذکور فقط مختص زمان حيات پيامبر باشد پس نعوذبالله روش و آموزش الهي اشتباست خداوند مي گويد فقط من را بخوانيد تا اجابتتون کنم و از طرف ديگر ميگويد اگر پيش پيامبر هم رفتيد ايراد ندارد ... عزيزان , هيچ فرقي نمي کند چه زمان حيات پيامبر و چه زمان ممات ايشان , چراکه اگر مختص زمان حيات مي بود باز با اين همه اوصاف رحمانيت و رحيميت خداوند , اين جواز را به بندگانش نمي داد که از طريق پيامبر هم ميتوانند درخواستشان را ايراد کنند با اين همه اوصاف رحمانيت و رحيميت خداوند ؛ چرا فرزندان يعقوب به جاي اينکه تنها از خدا طلب بخشش کنند از پدرشان هم ميخواهند که اينکار را بکند؟ راستي به نظر شما آيا يعقوب که پيامبر خداست به درخواست فرزندانش ايراد نگرفت ؟ مثلاً بگويد: واي بر شما , خداوند از رگ گردن به شما نزديکتر است , به جاي اينکه تنها از خداوند طلب بخشش کنيد پيش من هم مي آييد ... !؟ شما مشرکيد و .... طبق آيه مطمئناً چه مستقيماً از خداوند بخواهيم و چه از پيامبر خدا بخواهيم تا از خداوند حاجاتمان را برآورده کند , چه در حيات ايشان و چه در ممات ايشان , هيچ منافاتي با هم ندارند و عين تقواست . شما که منکريد و آيه را مختص زمان ايشان مي دانيد آيا واقعاً دوست نداريد که پيامبر از خداوند متعال براي شما طلب مغفرت کند؟ آيا قيامت شاکي نمي شويد که چرا اين عمل فقط مختص افراد در زمان پيامبر بوده است ؟ پيامبري که خداوند مي گويد رحمت است براي عالميان؟ پس براي ما که پيامبر را درک نکرده ايم چه؟ گرچه مي دانيم رحمت پيامبر وصف ناشدني است و طلب بخشش ايشان از خداوند , شايد تنها يک درصد از رحمت پيامبر بر عالميان باشد . آيا حاضريد از اين رحمت بي بهره شويد؟ حتي اگر مطمئن باشيم و هستيم که ممکنه همان يک درصد شامل حال ما هم شود ؟ يقيناً تمامي آيات و کلمات و حتي حروف قرآن مربوط به زمان گذشته و حال و آينده بشريت است و اين روشها و آموزش ها عين تقواست و تصديق کننده يکديگرند و مطمئناً ستمکار و مشرکيم اگر اين امر را قبول نداشته باشيم چرا که باعث انحرافات بعدي خواهيم بود . توي يک سايت درخصوص حجاب با يکي از اعضاء بحث مي کردم طرف قبول به حجاب نبود آيه 31 سوره مبارکه نور را برايش به لينک گذاشتم بنده خدا گفت: اين آيه زمان پيامبر براي اعراب سوسمار خور بوده و ...!!! برادر عزيز اگه اينطوره که شما ميگوييد پس به قول قديمي ها : يکي بخوره پاک , يکي بخوره خاک ... مطمئناً توي هدايت الهي و دين اسلام اينچنين نيست , همه به يک اندازه و مثل هم از هدايت الهي بهره مند مي شوند ممکنه در برخورداري از نعمات دنيوي هر کس به اندازه اي و به دليل جکمت الهي به مقداري عايدش شود اما اسلام که کاملترين دين است , آموزش و بهره مندي از هدايات الهي به انسان ها به يک اندازست تا ديگر حرف و بهانه اي باقي نماند . به نظرم آگاهي به چند مسئله براي تجزيه و تجليل اين جور آيات واجب است ؟ 1 ـ مفهوم مرگ و عالم برزخ که کاربر محترم به نام عليرضا در شماره 11 به صراحت در اينخصوص توضيح داده است . 2 ـ فرق پرستش افرادي غير از خدا و توسل به افرادي غير از خدا 3 ـ آيا خداوند جواز توسل و شفاعت را داده است يا خير؟ 4 ـ آيا مرگ پيامبران همانند مرگ مردم عاديست؟ 5 ـ فرق ممات پيامبران با شهداء؟ ضمناً دوستان به خوبي جواب سئوالات را داده اند ممنون موفق باشيد |
38 |
نام و نام خانوادگي: مسعود -
تاريخ: 01 آذر 91
جناب آقا يا خانم "خدا ـ پيامبر ـ اولاامر" بينهايت از پاسختان ممنونم. واقعا در اين موضوع گير کرده بودم.البته در مورد شفاعت بحث بسياري وجود داره، نکته مهم اينه که ما بايد انقدر سعي و تلاش کنيم که مشمول شفاعت بشيم. همانطور که مقام شفاعت رو به هرکسي نميدن، دريافت شفاعت رو هم به هرکسي نميدن. خدايا به راه راست هدايتم کن، اميدوارم که در موضوع شفاعت درست فهميده باشم. انصافا چندين مقاله،کامنت و مطلب متضاد خونده بودم ولي الان نظرم اين بود که گفتم، انشالله که درسته |
39 |
نام و نام خانوادگي: ادريس حسيني -
تاريخ: 05 دي 91
سلام اقاواقعاجاي خسته نباشيده که بايد به شماها بگيم اقادستتون دردنکنه من شخصاچندکتاب راجب ردوهابي ها تاليف کرده ام الان دشمنان زيادي دارم اماهرروزانشاالله فعال ترميشم دستتون دردنکنه راج مطالب جالبتون |
40 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 10 ارديبهشت 92
کامنت شماره بيست و سه، حقگو! گفتي مهدي ما دروغين است. مهدي شما اهل سنت کيست؟ شما و يا کسي از اهل سنت ميتواند جواب بدهد؟ ممنون ميشوم اگر کسي جواب مرا بدهد. |
41 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 10 ارديبهشت 92
چرا کسي از اهل سنت پاسخ سوال مرا نميدهد؟ |
42 |
نام و نام خانوادگي: حسين حقگو -
تاريخ: 30 ارديبهشت 92
اين چيزاي که در مورد اهل سنت گفتي دروغه خجالت بکش |
43 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 02 خرداد 92
روي سخنت با کيه، با من؟ اگه آره، من چه دروغي گفتم؟ |
44 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 06 خرداد 92
حقگو، چرا جواب نميدي؟ بهت ميگم منظورت به کي بود؟ |
45 |
نام و نام خانوادگي: خسته -
تاريخ: 15 خرداد 92
شان و منزلت صحابه موقعي پايين اومد که امثال معاويه رو اهل تسنن جز صحابه حساب کردند و با اين کار روي تمام جنايت ها و کشتارهاشون سرپوش گذاشتند عشره مبشره رو جعل کردند طوري که اينها رو در روي هم قرار گرفتند و هر طرف خود را حق مي دانستند (کاري ندارم که کدوم طرف حق بود چون اسم حق که مياد ناخداگاه بياد حديث پيغمبر در رابطه با جانيشنش مي افتم)، عمار را کشتند (که پيغمبر در رابطه با مجازات قاتلان عمار پيش تر سخن گفته بود ) و با اين وجود باز اصرار بر اين بطلان مي گذارند و راه يک بام و دو هوا را پيش مي گيرند واقعا که خودتونو مسخره کرديد شما خيال کرديد که هر کس دور بر پيامبر بود همه صالح هستند و صالح خواهند ماند و همه به اسم صحابه به بهشت مي روند حتما قران نمي خوانيد و در اين رابطه چيزي نشنيديد |
46 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 18 خرداد 92
حقگو تو که هنوز نميدوني پيامبر اسلام به اومدن مهدي در آخر الزمان بشارت داده و اين شخص لاجرم بايد از سوي خدا بياد (همونطور که حضرت عيسي از آسمانها نزول خواهد کرد)، پس چرا شيعه رو دروغگو خطاب ميکني؟ شما بجاي تهمت زدن، به سوال من جواب بده تا معلوم بشه دروغگو کيه و متعصب چه کسي!!! |
47 |
نام و نام خانوادگي: احمد -
تاريخ: 14 تير 92
برادران اهل سنت اين سوال منو پاسخ بديد که هم علي هم ابوبکر هم عثمان ومعاويه وهم ساير صحابه راقبول داريم ايا اين نشانه منافق نيست به نظر شما حق با کدام است؟لابد يزيد با ان همه جنايت راقبول داريد؟نا گفته نماند که بسياري از اهل سنت در بسياري از موارد يا علي ويا ابوالفضل گفته اند اگر اين طور باشد انها هم مدد و توسل گرفته اند از غير خدا |
48 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 14 تير 92
سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است اي پروردگاربزرگ تورا قسم ميدهم روز به روز به ابروي شيعيان بيافزاي |
49 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 15 تير 92
تعجب من در اين است که برادران اهل سنت چگونه است که با وجود اين همه دلايل قوي در باره آمدن حضرت مهدي در آخر الزمان از سوي خداوند و روايات موجود از سوي رسول الله باز هم آن را امري بسيار کم اهميت و پيش پا افتاده و يا غير منطقي ميدانند. اميدوارم برادران اهل سنت در اين باره از روي عقل و وجدان و نص صريح پيامبر اکرم نتيجه گيري کنند. اگر قرار است طبق فرمايش رسول الله، حضرت مهدي از سوي خداوند مسول گسترانيدن عدل باشد، چرا اهل سنت محترم، در اين باره سکوت ميکنند؟ |
50 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 08 مرداد 92
سلام آقاي مجيد م علي... شما چرا ب راحتي ب زن پيامبر ام المومنين عايشه تهمت ميزنيد.. شما چگونه از 1500 سال پيش خبر داريد.. شما مگر سوره ي احزاب رو نخونديد.. خداوند زنان پيامبر را ام المومنين خوانده است.. شما در قيامت چه جواب داريد.. شما چكار ب معاويه .. ابوبكر .. عمر .. علي .. و ديگران داريد .. آيا خداوند در قيامت از شما سوال ميكند ك چرا لعن نكرديد فلاني رو يا در مورد فلان بحث نكرديد.. ن ب الله قسم.. بابا بچسپيد ب دينتون .. نماز.. پيامبر ميفرمايد.. بني الاسلام علي خمسه .. اسلام بر 5 چيز بنيان است.. همانا كلمه شهادت.. نماز .. زكات .. روزه .. حج.. بچسپيد ب آنها ..ن لعن و نفرين.. و گول كساني رو نخوريد ك با نام اسلام ب اسلام ضربه ميزنند.. جان ما اهل سنت و شيعيان راستين فداي علي رضي الله عنه باد.. ولي نبايد جز راه علي را راه ديگري انتخاب نمود.. همانا راه علي برادري.. اخوت.. و شجاعت.. و شعار لا اله ال الله .. بود.. من خوشحالم ك مكتب نبوي واهل سنت.. كساني مانند.. حقگو را تربيت نموده .. و خيلي ناراحتم ك در بين برادر هاي شيعه كساني هستند ك ديگران را لعن ميكنند.. ب زن پيامبر ام المومنين عايشه تهمت ميزنند .. اي مردم.. سخنم با شيعه نيست با همه است ك بين مسلمانان تفرقه نيندازيد.. خداوند سريع الحساب است.. بترسيد از عذاب خداوند.. و بترسيد از روز حساب و كتاب... جان ما فداي راه علي و حسين و حسن.. وكساني ك زحمت كشيدن و دين مبين اسلام را ب ما رساندن.. رضي الله عنهم اجمعين.. .. و آخر دعوانا.. والحمد لله رب العالمين.. |
51 |
نام و نام خانوادگي: سحر -
تاريخ: 10 مرداد 92
خواهران و برادران اهل سنت خواهشا در اين جا نظر ندين چون به راحتي هر دروغي که دلشون بخواد بر اهل سنت پيامبر مي بندن از چيزي هم نمي ترسن. پشتشون فعلا گرمه!!!!!!! اگه اينها موحد بودن حداقل سايتهاي معتبر اهل سنت رو فيلتر نميکردن که مردم برن اونجا و واقعيتو ببينن. ميگن ابوبکر دخترشو صيغه داده-عايشه اينو گفته و... ما منابعمون روشنه. هرکي بخواد ميتونه بره دنبالش. تو اين مملکت که مسحي و يهودي و...مي تونن راحت حرف بزنن و کليساو کنش داشته باشن اونقدر بايد ازما بترسن که حق داشتن يه مسجد در تهرانو نداشته باشيم چرا اينقدر ترسناکيم؟! خودتون خوب ميدونين به همين دليله اين اسيت که بجز تهمت و توهين چيزي نداره فيلتر ميشه اما سايتهاي اهل سنت که توهين و ناسزايي در آنها نيست بايد فيلتر بشه. اللهم ادفع الظالمين بالظالمين فقط دعا کنيم براي .... |
52 |
نام و نام خانوادگي: سيد وحدت هاشمي -
تاريخ: 10 مرداد 92
برادرانه اهل سنت به خدا روزي همه ميميرندجواب خواهيم داد تا که تعصب بايد ادامه پيدا کند باور بفرماييد اگر کسي تا سيکل هم سواد داشته باشد بين دو شبکه ولايت و شبکه کلمه فقط يک ساعت وقت بگذاردميفهمد کدام يک بر حقند يکي علمي ومستند با منطق ديگري متعصب بي منطق و غير علمي به خداوندي خدا اگر من به عنوان يک شيعه يک روايت صحيح مبني بر يک گناه کوچک و غير عمد و کم ارزش از يکي از امامانم در کتابهاي شيعه پيدا ميکردم بت پرستي ميکردم اما امروز خدا را قسم به عزت و جلالش مرا با علي مهشور نمايد واگر شما عمر را به حق ميدانيد انشاالله با عمر مهشور شويد |
53 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 10 مرداد 92
جواب ياسر درقيامت جواب خدا را اينگونه خواهيم داد خداوندا ما به دشمنان پيامبر واهلبيت وقاتلين ايشان لعن فرستاديم شما چه جواب خواهي داد وقتي ميگويند چطور مهر زناني که به شوهرشان پيامبر توهين کردند ودروغ بستند در دل داردي چطور حق جانشين پيامبر علي را که من تعيين کردم(خدا)خورديد چطور بدعت در دين اورديد دم نزديد چطور ابوبکر وعمر حق فدک از جگرگوشه پيامبر راخوردند تاييدشان ميکنيد-چطورزني بر خليفه خدا علي شوريد وجسد نوه پيامبر راتيرباران کرد تاييدش ميکنيد چطور کسي که خودش گفته ابنه اي است را خليفه وبرتر از ولي خدا علي ميدانيد چطور دونفر که درتمام جنگ ها حتي يک نفر رانکشتند و چون بز کوهي فراري بودن بر ستون اسلام حضرت علي بر خلافت سبقت جستند وانان را تاييد ميکنيد چطور اناني که درب خانه حضرت علي را اتش زدند وحضرت زهرا راکشتند تاييد ميکنيد چطور يک زنا زاده وديگري داراي چهار پدر از اهل بيت براي خلافت اولاتر ميدانيد بازم بگم |
54 |
نام و نام خانوادگي: سيد وحدت هاشمي -
تاريخ: 11 مرداد 92
خانم سحر. آيا مي دانيد يکي از اصلي ترين دلايل سلمان رشدي براي نوشتن کتابش که به تمام مقدسات مسلمانان توهين کرد خواندن صحيح بخاري بوده است به خدا قسم هر غير مسلمان ديگري هم بخونه همين قضاوت را راجع اسلام خواهد کرد شما يا دينتان را عوض کنيد يا صحيح بخاري را |
55 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 20 مرداد 92
سحر! علي الحساب جواب بده ببينيم به چه مجوزي خليفه اول شما، خليفه دوم شما را با راي شخصي انتخاب کرد؟ مگه نميگين شورا، نظر اکثريت،....؟ فعلا جواب اين سوال رو بده تا بعدا به قضيه مساجدتونم!!!!! برسيم! |
56 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 03 شهريور 92
سحر که براي سوالم جوابي نداشت. شايد ديگر برادراي اهل سنت جوابي داشته باشن؟ |
57 |
نام و نام خانوادگي: سعيد -
تاريخ: 07 شهريور 92
خانم سحر چرا سايت هاي شيعه در کشورهاي اها سنت و وهابي فيلتر هست جواب بدبيد وخواهشا بحث علمي انجام بدهيد با به کار بردن عباراتي مثل راحتي هر دروغي که دلشون بخواد بر اهل سنت پيامبر مي بندن از چيزي هم نمي ترسن !!!چيزي رانميتوانيد ثابت کنيد واينکه ادعاکرديد اهل سنت مسجد ندارند بايد بدانيد که در همين جايي که بنده زندگي ميکنم مسجدي براي اهل سنت وجود دارد که همواره عزيزان اهل سنت در انجا نماز ميخوانند ادرس: شهرقدس شهريار ميدان امام حسين ع |
58 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 25 شهريور 92
شما شيعيان اگر2تا سوالمو جواب بديد البته هر جوابي را قبول نميكنم.. بايد بر اساس دليل و مدرك و منابع چه از شيعه و چه از سني باشد..بخدا قسم شيعه خواهم شد.. 1.شما ميگيد پيامبر علي رو جانشين انتخاب كرد .. ولي سوال اينجاست.. چرا امام حسن براي معاويه شروط انتخاب كرد و فرمود .. بايد خلافت همينجوري بمونه.. و نبايد براي خود جانشين انتخاب كني چون پيامبر و خلفاي راشدين براي خود انتخاب نكردن.. پس چرا شما ادعا ميكنيد كه علي جانشين بود...آيا اين توهين به شيرمرد تاريخ علي رضي الله عنه نيست..؟2.. اگر پيامبر براي خود جانشين انتخاب كرد پس چرا امام زمان لنتخاب نكرد...چرا امام از پيامبر تبعيت نكرد..؟.. و در پايان بايد بگم.. اي خواهران و برادران تورو خدا عقل خودتونو به كار بندازيد.. چرا به صحابه توهين ميكنيد.. هر چي شده تمام شده... خداوند در سوره توبه آيه100 از آنها اعلان رضايت نموده .. .. واما جواب بي ستاره..:شما چرا به ناموس پيامبر توهين ميكنيد.. ها.. مگر شما اون زمان زنده بوديد و همه چي رو ديديد.. مگر سوره ي احزاب آيه ي 6 رو نخونديد كه زنان پيامبر مادران مومنان هستند.. ؟ شما مشكلتون اينه كه نميخايد بفهميد.. و اما جواب آقا سعيد ..؟ كه فرموديد اهل سنت مسجد دارن.. اون مسجد نيست.. نماز خانه كوچك هست.. اگر آن مسجد است اسمش چيست..؟ تورو خدا انصاف داشته باش..؟ دروغ نگو..؟ جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ اولاً ما براي سخن خود در مورد منتخب بودن حضرت امير عليه السلام دلايل متواتر فراوان داريم كه در مقالات فراواني همچون: «چهل روايت صحيح در اثبات امامت از کتابهاي شيعه و سني» و «تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت» و «دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام» و «روايت «وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي» با سند معتبر» و «آيا امام علي عليه السلام ، معتقد به امامت خويش بودند؟» و «اثبات امامت در پنج دقيقه» و... بيان داشته ايم شما چگونه مي خواهيد اين تواتر گسترده را با اين سوالي كه هيچ سندي در مورد آن ارائه نكرده ايد زير سوال ببريد؟ گيرم سوال شما درست باشد و مدرك درستي داشته باشد آيا قدرت مقابله با چنين تواتري را دارد؟ ثانياً در كجا آمده است كه امام حسن عليه السلام فرموده باشند « نبايد براي خود جانشين انتخاب كني چون پيامبر و خلفاي راشدين براي خود انتخاب نكردن»!!! خودتان بريده و دوخته ايد! . سوال دوم شما هم قبلاً جواب داده شده در سوالات خود مسائل سياسي را مطرح نفرماييد. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
59 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 26 شهريور 92
جواب ياسر چه توهيني کردم آيا حق را مخفي کنيم چون توهين است آيا عايشه بر پيامبر دروغ بست صحيح نيست آيا باعث آزار پيامبر شد بر خليفه وقت حضرت علي شوريد و اجازه نداد امام حسن کنار جدش خاک شود وجنازه را تير باران کرد صحيح نيست چون زن پيامبر است رواست اين جنايات راانجام دهد اگر ديدن شرط است مگر شما زمان پيامبر بوده ايد ايشان را قبول داريد يا مگر خدا را ميبيني که ميپرستيش حرف قرآن زدي آيه 10 سوره تحريم است که مي فرمايد : ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَقيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مىشوند! بسياري از علما و بزرگان اهل سنت به نازل شدن اين آيه شريفه در حق عايشه و حفصه اقرار کرده اند نظر سنت در باره عايشه محمد الطاهر بن عاشور، متوفاى 1284هـ كه يكى از مفسران نامدار عمريه به شمار مىرود در كتاب تفسير التحرير والتنوير تصريح مىكند كه خود عائشه به مردان غريبه شير داده است: ... وكانت عائشة أمّ المؤمنين إذا أرادت أن يدخل عليها أحد الحجابَ أرضعتْه ، تأوّلت ذلك من إذن النبي صلى الله عليه وسلم لِسَهْلة زوج أبي حذيفة ، وهو رأي لم يوافقها عليه أمّهات المؤمنين ، وأبَيْن أن يدخل أحد عليهنّ بذلك ، وقال به الليث بن سعد ، بإعمال رضاع الكبير . وقد رجع عنه أبو موسى الأشعري بعد أن أفتى به . ام المؤمنين عائشه، هر وقت كه مىخواست شخصى بر او وارد شود، به او شير مىداد. دليل او براى اين مطلب، اجازه پيامبر به سهله، همسر ابوحذيفه بوده است. اين ديدگاهى است كه ديگر همسران پيامبر با آن موافق نبودند و اجازه نمىدادند كه كسى با استفاده از اين روش بر آنها وارد شوند . ليث بن سعد نيز اعتقاد به رضاع كبير داشته است؛ اما ابوموسى اشعرى بعد از اين كه فتوا داد، از فتواى خودش بازگشت . عن عائشة رفعته:ان الله قد عهد إلي من خرج علي عليّ فهو کافر في النار،قيل:لم خرجت عليه؟!قالت:أنا نسيت هذا الحديث يوم الجمل حتي ذکرته بالبصرة و أنا استغفر الله. عايشه با سند مرفوع روايت ميکند از رسول خدا که فرمودند:خداوند با من عهد کرد که هر کس بر علي عليه السلام خروج کند کافر بوده و در آتش جهنم خواهد بود. به او گفته شد: پس براي چه بر ضد او قيام کردي ؟ عايشه پاسخ داد:من اين حديث را فراموش کرده بودم تا اينکه در بصره به يادم آمد و من از اين عملم استغفار ميکنم. ينابيع المودة، باب مودة الثالثة،ص.294 صاحب کتاب صحيح بخاري در کتاب ادب المفرد خودش نقل ميکند: حَدَّثَنَا مسلم، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ شُمَيْسَةَ الْعَتَكِيَّةِ، قَالَتْ: ذُكِرَ أَدَبُ الْيَتِيمِ عِنْدَ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَقَالَتْ: " إِنِّي لأَضْرِبُ الْيَتِيمَ حَتَّى يَنْبَسِطَ. شميسه ميگويد: در نزد عايشه بحث ادب يتيم پيش آمد. عايشه گفت: من يتيم را آن قدر کتک ميزنم كه بر روي زمين پهن شود. واين است عايشه در قرآن آنچه در صريح قرآن بيان شده است، شباهت همسران پيامبر (ص) با مادر، در مساله حرمت ازدواج با آنهاست: «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً[احزاب/53] شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود درآوريد كه اين كار نزد خدا بزرگ است!» اين معنا با رواياتي تائيد مي شود، از جمله روايتي که از عايشه نقل شده: «زنى به عايشه گفت: يا امه!:" اى مادر"! عايشه پاسخ داد: لست لك بام، انما انا ام رجالكم!:" من مادر تو نيستم مادر مردان شما هستم"»[1] معناي اين سخن عايشه اين است که او فقط در جهت ازدواج به مادر مومنين تشبيه شده است. و الا چرا بايد او خود را مادر زنان مومن نداند و مادر بودن را صرفا درباره مردان صادق بداند؟ و قصد سوئي که در بين بعضي وجود داشت تا بعد از پيامبر (ص) با ازدواج با همسران او، مسائلي را ايجاد کنند، سبب تشريع اين حکم الهي شده است: «بعضى از اشخاص گفتند: آيا ما نهى مىشويم كه با دختر عموهايمان گفتگو كنيم مگر از پشت پرده؟ به خدا قسم اگر محمّد بميرد بىترديد من با عايشه ازدواج مىكنم. مقاتل گفته است: اين شخص طلحة بن عبيد اللَّه بود.»[2] بنابراين آنچه قطعي است، اينکه مادر بودن همسران پيامبر (ص) براي مومنان، حکمي در جهت ممنوعيت ازدواج آنها بعد از پيامبر(ص) است. و استفاده هاي ديگري که عده اي مي خواهند از اين آيه بکنند، خلاف نصوص قاطع قرآن است. مثلا اگر کسي ادعا کند که همسري پيامبر(ص) جايگاه معنوي خاصي را براي آنان اثبات مي کند، بايد در اين آيات تامل کند، که چگونه همين همسري، فايده اي براي زن لوط، و زن نوح فايده اي نبخشيد؟ «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ[تحريم/10] خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مىشوند!» علاوه بر اينکه در بعضي از آيات قرآن بعضي از همسران پيامبر(ص) (که يکي از آنها به تصريح مفسيرين و اسناد تاريخي عايشه است) به شدت مذمت شده اند: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً ... إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ[تحريم/3-4] (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت ... اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.» و آيات ديگر نيز نشان مي دهد که همسري پيامبر (ص) هيچ شان و منزلتي براي آنان، اثبات نمي کند جز اينکه وظيفه شان سنگين تر است و گناهشان نيز بزرگتر شمرده مي شود: «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً[احزاب/30] اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است.» |
60 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 26 شهريور 92
جناب آقاي فنجاني منظور شما از اينکه شيعه به صحايه توهين ميکند چيست؟ تکليف صحابه اي که با شير خدا حضرت علي و حاکم قانوني جامعه اسلامي آنهم از سر دشمني جنگيدند چيست؟ مگر ميشود يک صحابي بزند يک صحابي ديگر را بکشد و بعد هر دو به بهشت بروند؟ در اينصورت حتما بايد يکيشان مجرم يا گناهکار بوده باشد پس با چه منطقي شما قاتل و مقتول صحابي هردو را بيگناه و مستحق بهشت ميدانيد؟؟ شما از کدام عقل و منطق حرف ميزنيد؟؟ يعني چي که هر چي شده تمام شده؟؟ گذشت زمان يعني اينقدر قدرت دارد که شخص مجرم را در نهايت به يک شخص صالح تبديل کند؟؟ وقتي من ميدانم که يک صحابي شمشير عليه حضرت علي که افضل صحابه بود کشيده، چگونه از او به خوبي ياد کنم؟؟؟؟؟؟؟ |
61 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 27 شهريور 92
با سلام بر برادران بزرگوار بي ستاره و محمد.. من دست شما را ميبوسم.. ما مسلمانيم ولي تورو خدا بدون تعصب شيعه بودن يا غيره.. فكر كنيد.. اگر همسر خوده شما بد باشه .. من بيام خدايي نكرده به همسر شما فشهاي ركيك و زشت بزنم.. آيا شما بخاطر ناموستان ناراحت نميشويد.. ايا خوشحال ميشويد..؟ خداوند در قرآن ميفرمايد(و لا تزر وازره وزر اخري) هيچكس گناه ديگري را بر دوش نميگيرد.. اگر به تبعير قرآن ام المونين عايشه گناهكار بود.. به شما چه ربطي داره.. اينكه شما شيعه علي هستيد.. دنبال راه و اهدافش باشيد.. آيا علي گفته به مخالفان من فش دهيد.. ن به الله قسم.. خداوند در قرآن ميفرمايد..(و الذين يرمون المحصنت و ...)4نور... كساني كه به زنان پاكدامن نسبت زنا ميدهند سپس چهار گواه نمي آورند بديشان هشتاد تازيانه بزنيد و هرگز گواهي دادن آن را نميپذيريد و چنين كساني فاسقند.. پس اين عمل زشتي كه به عايشه نسبت دادن و شما هم تاييد كرديد.. نسبت زنا است.. شما چقدر فاصله داريد و گواه هم نداريد .. گواهي كه با چشمان خو ديده باشد.. توبه كنيد.. شما شيعه ي علي هستيد پس اخلاق و شجاعت و راستگويي او را هم دنبال كنيد.. من همه ي حق را به سنيها نميدم.. به خدا در بين شيعه آدمهايي هستند كه در طول تاريخ سنيها به خود نديدن.. قتل و كشتار مسلمانان رو فرا گرفته .. بايد دنبال چاره باشيم. ن اينكه تهمت بزنيم.. اگر پيامبر جانشين انتخاب كرد و ان علي بود.. چرا وقتي ابوبكر جانشين شد.. حضرت علي به حديث غدير استناد نكرد.. آيا ان شيرمرد كه هيچكس جرات مقابله با او را نداشت.. ميترسيد..؟. خواهش ميكنم.. قران بخوانيد و از فش دادن بر حذر باشيد.. تو رو خدا.. |
62 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 27 شهريور 92
سلام.. در قسمت بالا كه درباره ي توسل است.. سوالي دارم.. كه شماها خوب جواب ميدهيد.. اينكه خداوند چرا در سوره ي فاطر 22 و روم 52 و بسياري از ايات ديگر فرموده مردگان صداي زندگان را نميشنوند.. ؟؟ آقا اينكه ائمه شهيدن.. فرض كنيم ميشنوند.. ما از كجا بدانيم كه اين همه بارگاه هايي كه در كشور ماست.. شهيدن كه نيستن.. آيا ميشنوند.. پس چرا خدا گفته نميشنوند.. ؟؟؟پس رفتن سره اين همه بارگاه و پول ريختن روي اينا واسه ي چيه ..؟ من كاري ندارم اهل سنا باشه يا شيعه .. مهم حقيقته..///؟؟؟؟ آيا بارگا عبدالعزيز وووووو..... غيره.. درسته .. پس قرآن چرا گفته مردگان نميشنوند.. اما شهيدها زنده ان// منتظر پاسختون هستم.. دست و پاي شما رو ميبوسم.. بدرود جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ شما چرا دست و پاي ما را از دور مي بوسيد؟ آيا منظوري جز احترام داريد؟ ما هم به همان خاطر به اين بارگاهها مي رويم ما عاشق اهل بيتيم هر جا قبه يكي از فرزندان آنها را ببينيم براي احترام به آنها به آنجا ميرويم اين افراد عموماً از دست ظالمان به اين مناطق متواري شده و جان خود را در راه مبارزه با ظالمان از دست داده اند و يا اگر به شهادت نرسيده اند هم به خاطر انتسابشان به آل بيت عليهم السلام آنها را گرامي مي داريم و در مقابل اين احترام و فضاي معنويي كه در اين اماكن است حاجت خود را از خداوند در اين مكانها مي خواهيم. اين حجر درباره منظور از آيه 52 روم مي گويد: «معناها لا تسمعهم سماعاً ينفعهم أو لا تسمعهم إلاّ أن يشاء اللّه» علما گفته اند : منظور اين است که سخن تو فايدهاي براي مردگان نميرساند، يا نميتواني سخنت را به آنها برساني مگر اينکه خدا بخواهد. (العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري،ج3،ص234، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.) اين آيه، كفاري را كه قلبشان مرده است و سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را گوش نميدهند و حرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به گوش آنها نميرود را به مردگان در قبرستانها كه صداي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در آنها هيچ اثري نميگذارد تشبيه كرده . لذا جناب آقاي إبن عابدين ـ از فقهاي بنام حنفي در حاشيه رد المحتار، جلد 4، صفحه 148 همين تعبير را دارد كه ميگويد: خداوند در اين آيات، كفاري را كه سخن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در آنها اثر نميگذارد را تشبيه كرده به مردههايي كه از موعظه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هيچ بهرهاي ندارند. چون اگر بنا بود بهرهاي ببرند، بايد در زمان حياتشان بهره ميبردند. همين تعبير را إبن حجر عسقلاني در فتح الباري جلد 3، صفحه 185 آورده است. براي توضيحات بيشتر مقاله «مرده ها ميشنوند و قادر به پاسخگويي هستند» را ببينيد. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
63 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 28 شهريور 92
سلام.. لطفا جوابم را بدهيد.. حداقل اگر شما نميدانيد.. بذار بيننده ها جواب بدن.... شايد حجت الاسلام هايي باشند جواب بدن.. شايد آقاي بيستاره يا برادر عزيز محمد .. جواب بدن.. يا شايد مجيد م علي جواب بده .. ولي من به شماها قول ميدم كسي نميتونه جوابمو بده .. سوال:چرا چند سال پيش در تقويم ايراني .. سالروز وفات فاطمه مينوشتن .. ولي اين چند سال رو شهادت نوشتن.. يعني شهادت رو از خود تراشيده ان.... معلومه كه دروغي بيش نيست.. مگر ميشود شخصي زن حضرت علي .. شير خدا را لگد بزند .. وايشان عكس العملي نشان ندهد.. آيا اين ترسو جلوه نشان دادن علي نيست.. از نظر ما شيعه هاي واقعي كسي جرات مقابله و كتك زدن زن شير خدا رو نداشت.. شما چي ميگيد.. درجش كنيد..لطفا شايد كسي پاسخ داد.. جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ گويا تازه با اين سايت آشنا شده ايد اين سوال و سوالات قبلي شما عموماً قبلاً جواب داده شده است ما مقالات مربوطه را براي جنابعالي پيوند مي كنيم و از شما خواهش داريم قبل از ارسال سوال، در سايت جستجو كنيد اگر جواب شما قبلاً بيان شده دوباره مطرح نفرماييد. «آيا تا قبل از سال 71 ، تقويمها در باره حضرت زهرا (س) از كلمه «وفات» استفاده ميكردهاند؟» «چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟» «چرا، بني هاشم و انصار، از حضرت زهرا (س) دفاع نكردند؟» موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
64 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 28 شهريور 92
سلام.. اينكه شما عرض كردين كه .. منظوري جز احترام داريد .. نه بخدا .. احترامم بدين سبب بود كه هر سوالي كه از شما ها ميشود.. با حوصله ي فراوان جوا ميدهيد...اگر مرده ها ميشنوند... چرا خدا گفته نميشنوند..؟ من كاري ب اب حجر و ... ندارم.. سر و كارم با قرآن است و بس.. پس چرا وقتي كه رسول الله زنده بودن .. در زمان خشكسالي عمر از ايشان خواست كه دعا و طلب باران كند..پيامبر هم اين كار رو انجام دادن.. و بعد از رحلت پيامبر دوباره كه خشكسالي شد.. چرا عمر نرفت سره قبر رسول خدا.. و رفت پيش عمويش و گفت پيامبر در بين ما نيست شما دعا كنيد..؟؟؟ باز هم من شماها را دوس دارم.. و يقين دارم ك با راهنماييتان به حقيقت خواهم رسيد.. التماس دعاي خير دارم.... بارك الله فيكم... اجركم عند الله جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ اگر عمر چنين كاري نكرده جناب عايشه و ابو ايوب انصاري و...كه چنين كاري كرده اند به روايات ذيل توجه كنيد: روايت عايشه 92 حدثنا أبو النُّعْمَانِ ثنا سَعِيدُ بن زَيْدٍ ثنا عَمْرُو بن مَالِكٍ النُّكْرِيُّ حدثنا أبو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بن عبد اللَّهِ قال قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ قَحْطًا شَدِيدًا فَشَكَوْا إلى عَائِشَةَ فقالت انْظُرُوا قَبْرَ النبي صلى الله عليه وسلم فَاجْعَلُوا منه كووا إلى السَّمَاءِ حتى لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ قال فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَرًا حتى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتْ الْإِبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ من الشَّحْمِ فَسُمِّيَ عَامَ الْفَتْقِ ؛ در مدينه قحطي آمده به عايشه مراجعه كردند گفت به قبر رسول خدا صلي الله عليه و آله نگاه كنيد و بالاي آن را بسوي آسمان باز كنيد چون چنين كردند باران باريد.» (سنن الدارمي(الوفاة: 255) دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : فواز أحمد زمرلي , خالد السبع العلمي، ج 1، ص 115) قال حسين سليم أسد : رجاله ثقات وهو موقوف على عائشة، رجالش موثق و به عايشه مي رسد. روايت ابو ايوب انصاري «حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عبد الْمَلِكِ بن عَمْرٍو ثنا كَثِيرُ بن زَيْدٍ عن دَاوُدَ بن أبي صَالِحٍ قال أَقْبَلَ مَرْوَانُ يَوْماً فَوَجَدَ رَجُلاً وَاضِعاً وَجْهَهُ على الْقَبْرِ فقال أتدري ما تَصْنَعُ فَأَقْبَلَ عليه فإذا هو أبو أَيُّوبَ فقال نعم جِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ولم آتِ الْحَجَرَ سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لاَ تَبْكُوا على الدِّينِ إذا وَلِيَهُ أَهْلُهُ وَلَكِنِ ابْكُوا عليه إذا وَلِيَهُ غَيْرُ أَهْلِهِ .» (از داود بن أبي صالح نقل شده است که روزي مروان ديد که شخصي صورتش را بر قبر گذاشته است؛ پس گفت: آيا مي داني که چه کار انجام مي دهي؟ نزديک آمد و ديد که آن شخص أبو أيوب انصاري است. ابو أيوب گفت: بلي من آمده ام پيش رسول خدا صلي الله عليه وآله و پيش سنگ نيامده ام . از رسول خدا (ص) شنيدم که مي فرمود : براي دين گريه نکنيد زماني که افراد شايسته حاکم باشند ؛ ولي زماني گريه کنيد که نا أهلان حکومت مي کنند) ( مسند أحمد بن حنبل، ج 17، ص 42 ، 23476) موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
65 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 28 شهريور 92
ياسر فنجاني عزيز آن وقتم گفتم ما به مقدسات شما توهين نميکنيم در همان قسمت هم گفتم که چرا از عايشه وسه خليفه راضي نميشويم طبق آيه وحديث از منابع خودتونم گفتم که رد نکنيد بايد ثابت شود که عمر وابوبکر بد بودند يا نه اگر تحقيق نکنيم دين بي تحقيق بدرد نميخورد مطمئن باش ما در باره مولايمان علي و امامانمان هم تحقيق کرده ايم تا ثابت شود که حق هستند چشم وگوش بسته وبا غرور بيجا سخن نميرانيم من کوچکتر از محمد ومجيد م علي هستم ولي چون مرا هم مخاطب قرار دادي ميگويم براي وفاتت دوسه مدل راحت ميشه جواب داد 1- تعبير به شهادت چيزي نيست که وابسته به تقويمها و منحصر به سالهاي اخير باشد. لفظ شهادت صريحاً در كلمات اهل بيت(ع) آمده است. از جمله «امام موسي بن جعفر(ع)» درباره حضرت رسماً تعبير كرده اند به شهادت و فرمودند: "إنَّ فاطِمَة صِدِّيقَةٌ شَهِيدة"(11). پس معلوم مي شود آن ضرباتي كه به بازوي مبارك حضرت زهرا(س) رسيد به رگ حياتي ايشان آسيب زد؛ لذا چند روز بعد از آن حوادث ـ با وجود سن جواني ـ از دنيا رفتند. پس استفاده از واژه شهادت براي ايشان چيز تازه اي نيست كه ما درآورده باشيم. اما اينکه سابقاً در تقويمها وفات مي نوشتند جهتش اين بود که: اولاً نظام در دست دوستداران اهل بيت(ع) نبود. اما از زماني كه جمهوري اسلامي روي كار آمد تعبير شهادت را كه امام معصوم(ع) فرموده است در تقويم قرار گرفت. ثانياً در زمان قديم آنها خيلي بنا نداشتند با تشيع تقابل كنند و وهابيت اصلا حركت اينطوري در برابر مکتب اهل بيت(ع) نداشت. ولي الان با توجه به خطري که از جانب تشيع احساس کرده اند بنا را بر اين گذاشته اند كه كانّه نگذارند حق مقام اهل بيت(ع) ترويج شود. قهراً اين حرکات، موجب حالت تقابلي هم ميشود. جواب بخش دوم از منابع همين سايت شايد حوصله خوندن نداشته باشي 2-ين پرسش ديگر واقعا شيعه را ضربه فنى کرده است! حال اگر يک يا دو تقويم نوشتهاند وفات، آنهم با وجود اينهمه دليل از اهل سنت و شيعه بر شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها، آيا استناد به چنين دليلهاى ارزش شنيدن دارد؟ در پاسخ به اين شبهه، توجه به دو نكته ضرور است: اولاً: وفات كلمهاى است عام كه هم شامل مرگ طبيعى و هم شامل شهادت مىشود؛ زيرا در بسيارى از موارد حتى در كتابهاى معتبر، نسبت به شهادت امام حسين، امير مؤمنان، جعفر طيار عليهم السلام و همچنين در باره خليفه دوم و سوم نيز كلمه وفات به كار رفته است. وفات امام حسين عليه السلام در روايات طبرسى در الإحتجاج مىنويسد: محمد بن الحنفية بعد وفاة أخيه الحسين صلوات الله عليه الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاي 548هـ)، الاحتجاج، ج 2، ص 136، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م. و ابن شهرآشوب مىنويسد: رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره امام حسين عليه السلام فرمود: أما ان أمتي ستقتله فمن زاره بعد وفاته كتب الله له حجة من حججي. آگاه باشيد كه امتم حسين را مىكشند، پس هر كس پس از وفاتش او را زيارت كند، خداوند ثواب يك حج از حجهاى مرا براى وى مىنويسد. ابن شهرآشوب، شير الدين أبي عبد الله محمد بن علي المازندراني (متوفاي588 هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج 3، ص 272، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية ـ النجف، 1345هـ. وفات امير المؤمنين عليه السلام در روايات شيعه و سني: همچنين درباره شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز تعبير به وفات وجود دارد: وكان مع أخيه الحسن بعد وفاة أبيه عليهم السلام عشر سنين وبقى بعد وفاة أخيه الحسن عليه السلام إلى وقت مقتله عشر سنين. امام حسين عليه السلام، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال با برادرش امام حسن عليه السلام و ده سال پس از ايشان زندگى كرد. الأربلي، أبى الحسن علي بن عيسى بن أبي الفتح (متوفاي693هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 250، ناشر: دار الأضواء بيروت، الطبعة: الثانية، 1405هـ 1985م؛ المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 44، ص 200، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م. در روايات اهل سنت نيز در باره امير مؤمنان عليه السلام از كلمه «وفات» استفاده شده است: عن عمرو بن حبشي قال خطبنا الحسن بن علي بعد وفاة علي فقال لقد فارقكم رجل بالأمس لم يسبقه الأولون بعلم.... إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6 ص 371 و ج 7، ص 476، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ؛ الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2 ص 600، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م. وخرج عبيد الله بن العباس بن عبد المطلب إلى الناس بعد وفاة علي ودفنه فقال: إن أمير المؤمنين رحمه الله تعالى قد توفي براً تقياً، عدلا مرضياً... البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1 ص 383. وفات حمزه سيد الشهداء در روايات: حضرت حمزه عموى رسول خدا، در ميان شيعه و سنى به «سيد الشهداء» مشهور است، در عين حال در باره او از كلمه «وفات» استفاده شده است: منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله... العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 1 ص 426، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية. وفات جعفر بن أبي طالب عليهما السلام در روايات: شهادت جفعر بن ابوطالب عليهما السلام از ديدگاه شيعه و سنى قطعى است؛ اما در عين حال در باره وى نيز كلمه «وفات» به كار برده شده است: عن عَائِشَةَ قالت لَمَّا أَتَتْ وَفَاةُ جَعْفَرٍ عَرَفْنَا في وَجْهِ رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم الْحُزْنَ … إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 3، ص 62 و ج 7، ص 414، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ. وفات عمر بن الخطاب در روايات: اهل سنت اتفاق دارند كه خليفه دوم توسط ابولؤلؤ به شهادت!!! رسيده است؛ اما مىبينيم كه خود آنها در كتابهايشان همواره از كلمه «وفات» در باره عمر استفاده كردهاند. آيا اين دليل مىشود كه بگوييم كشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ دروغ است و عمر اصلاً كشته نشده است؟ اگر كسى كتابهاى اهل سنت را بگردد، شايد بيش از هزاران مورد پيدا كند كه ما به اختصار به چند مورد اشاره مىكنيم: بلاذرى در انساب الأشراف مىنويسد: وخطب فاطمة بنت عمر الخطاب رضي الله تعالى عنه، بعد وفاة عمر، وأصدقها مائة ألف.... البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 2، ص 257. ويقال كان فتح الري قبل وفاة عمر بسنتين. الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 536، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت. ولا حجة له في بقاء الصحابة بلا خليفة في مدة التشاور يوم السقيفة وأيام الشورى بعد وفاة عمر رضي الله عنه لأنهم لم يكونوا تاركين لنصب الخليفة. النووي، أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري، شرح النووي على صحيح مسلم، ج 12، ص 205، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ. وروى حماد بن النضر عن محمد بن المنكدر عن عاء عنها نحوه وقال حدثتني بعد وفاة عمر. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 5، ص 132، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. والصحيح أنه ولد لسنتين مضتا من خلافة عمر فيكون له وقت وفاة عمر ثمان سنين ابن القيم الجوزيه، محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، حاشية ابن القيم على سنن أبي داود، ج 13، ص 244، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1415هـ - 1995م. لأنه ولد يوم موت رسول الله صلى الله عليه وسلم وفطم يوم وفاة أبي بكر وبلغ يوم وفاة عمر بن الخطاب وتزوج يوم مقتل عثمان بن عفان وولد له يوم مقتل علي بن أبي طالب الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 16، ص 287، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م. صفدى در اين جا براى رسول خدا صلى الله عليه وآله، ابوبكر و عمر از كلمه «وفات» استفاده كرده است؛ ولى براى امير مؤمنان عليه السلام و عثمان از كلمه «مقتل»!!!. به احتمال زياد ايشان اعتقادى به كشته شدن عمر نداشته است!!!. ثم دخلت سنة ثلاث وعشرين وفيها وفاة عمر بن الخطاب. القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 130، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت. حتى هيثمى در كتابش بابى را با عنوان «باب وفاة عمر رضي الله عنه» قرار داده است. الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 74، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ. وفات عثمان در روايات اهل سنت: عثمان بن عفان، در زمان خلافتش توسط صحابه رسول خدا كشته شد، اهل سنت او را شهيد مىدانند؛ اما در عين حال درباره او از كلمه «وفات» استفاده كردهاند: ذكر وفاة عثمان بن عفان رضي الله عنه (47 ق هـ 35هـ). ... أخبرنا إسماعيل بن أحمد قال أخبرنا محمد بن هبة الله الطبري قال أخبرنا أبو الحسين بن بشران قال أخبرنا أبو علي بن صفوان قال حدثنا أبو بكر القرشي قال حدثني الحارث بن محمد التميمي قال حدثني أبو الحسن علي بن محمد القرشي عن سعيد بن مسلم بن بانك عن أبيه أن عثمان بن عفان قال متمثلا يوم دخل عليه فقتل أرى الموت لا يبقي عزيزا ولم يدع لعاد ملاذا في البلاد ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، الثبات عند الممات، ج 1ص 101، تحقيق: عبد الله الليثي الأنصاري، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1406هـ. سخاوى از بزرگان اهل سنت در مطلبى در باره امير مؤمنان عليه السلام، عمر بن خطاب و عثمان از كلمه وفات استفاده مىكند: ... وبالكاف والجيم أيضا: إلى أن وفاة عمر بن الخطاب كانت فى سنة ثلاث وعشرين، وذلك فى آخر يوم فى ذى الحجة شهيدا. وبالهاء واللام: إلى أن وفاة عثمان بن عفان كانت فى سنة خمس وثلاثين وذلك فى ذى الحجة أيضا شهيدا. وباللام والتحتانية: إلى أن وفاة على بن أبى طالب كانت فى سنة أربعين، وذلك فى رمضان شهيدا. وفات عمر در سال 23 هـ بود كه در آخر ذى الحجه، شهيد شد. وفات عثمان در سال 35هـ بود كه در ذى الحجة همان سال شهيد شد. وفات علي بن ابوطالب در سال 40هـ بود كه در رمضان همان سال به شهادت رسيد. السخاوي، الإمام الحافظ شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ)، الغاية في شرح الهداية في علم الرواية، ج 1، ص 315، تحقيق: أبو عائش عبد المنعم إبراهيم، الطبعة: الأولى، ناشر: مكتبة أولاد الشيخ للتراث - 2001م. ثانياً: اين كه در تقويمهاى پيش از سال 1372، به جاى شهادت، وفات آمده باشد، دروغى است آشكار. بلي، پيش از انقلاب اين گونه بوده است. بر فرض كه چنين باشد، آيا تقويم مىتواند ملاك درستى يا نادرستى وقايع و اعتقادات باشد؟ جاى بسى تأسف است كه برخى براى اثبات يا رد مطلبى اعتقادي، به چنين ادله سستى استناد مىكنند. از قديم گفتهاند كه: « الغريق يتشبّث بكل حشيش؛ كسى كه در حال غرق شدن است به هر خس و خاشاكى چنگ مىاندازد ». با وجود روايات صحيح السند در كتابهاى اهل سنت مبنى بر هجوم ابوبكر و عمر به خانه صديقه شهيده سلام الله عليها، استناد به چنين دلايلى چه ارزشى دارد؟ نتيجه: اين كه تقويمها به جاى شهادت «وفات» نوشته باشند، دليل بر عدم شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها نمىشود؛ چرا كه كلمه «وفات» هم شامل مرگ طبيعي و هم شهادت ميشود و حتى در باره امام حسين، امير مؤمنان، حمزه سيد الشهداء، جعفر بن ابوطالب عليهم السلام، عمر بن خطاب و عثمان بن عفان نيز اين واژه به كار برده شده است. 3-هنوز هم پافشاري ميکنم حضرت محمد پيامبر هم شهيد شده اند وبه مرگ طبيعي وفات نيافت شايد بخاطر وحدت زياد مانور نميدهند خواستي منابع شيعه وسنت برات ميزارم قسمت دوم علي ع تنها بودند حضرت علي بارها آشکارا حق خود را عنوان کردند همين بس بيعت اجباري وبازور بعد از شش ماه بوده حضرت علي در مسجد گفت هرکس طرفدار من است سرش رابتراشد وفردا قيام ميکنيم فردا 5تن را مشاهده کرد ومنصرف شد حضرت علي شير خدا تنها بود و نميخواست بازور خليفه شود بعد از مرگ دو خليفه شورا اول پيشنهاد خلافت را به اسد الله داد وايشان فرمود من به رسم دو خليفه قبل عمل نميکنم قرآن وپيامبر ملاک خواهند بود بعد از هلاکت عثمان هم با اجبار مردم خليفه شد همين بس که شما فکر کن اگر تنها با 5 تن قيام ميکرد اگر پيروز ميشد خونهاي بسياري ريخته ميشد واسلام متزلزل ميشد واحتمال حمله بيگانگان زياد بود دوا اگر شهيد ميشد بل کل اسلام ناب محمدي که الان شيعه دارد ومهدي بر جهان حاکم خواهد کرد از بين ميرفت همين مقايسه اگر بازم لجوج باشيد پيامبر چرا وقتي سميه شهيد شد قيام نکرد مگر ترسو بود يا شير خدا را همراه نداشت با تشکر ياعلي |
66 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 29 شهريور 92
جناب فنجاني اولا که از همسر خودتون مثال بزنيد و من و بي ستاره و هيچ شخص ديگري را وارد بحث نکنيد. ثانيا من که در مورد جناب عايشه نظري ندادم، پس از کجا فهميدين که کسي به جناب عايشه تهمت زده و گفتيد که ما (بي ستاره و محمد) تاييد کرديم؟ ثالثا گفتيد: "اگر پيامبر جانشين انتخاب كرد و ان علي بود.. چرا وقتي ابوبكر جانشين شد.. حضرت علي به حديث غدير استناد نكرد.." اگر حضرت علي با خليفه اول بيعت ميکرد حق با شما بود. شما فکر ميکنيد حضرت علي درباره حق جانشيني خود هيچ گاه به خلفا اعتراض نکرد؟ پس بهتر است اول منابع خودتان را در اين زمينه بخوانيد و بعد نظر شخصي بدهيد. رابعا، ما صحابه اي را که با حضرت علي - که هم افضل صحابه است و هم حاکم قانوني جامعه اسلامي - دشمن بوذه و با او جنگ ميکردند، ذشمن خدا و اسلام ميدانيم. شما نظر ديگري داريد، به خودتان مربوط است، حساب شما را که از ما نميگيرند! اگر هم به عقل باشد، هيچ آدم عاقلي، دشمن صحابي بزرگ اسلام يعني حضرت علي را دوست نميدارد هرچند صحابي هم باشد. اصلا مگر ميشود کسي صحابي پيامبر باشد ولي با حضرت علي دشمن باشد؟؟؟ |
67 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 29 شهريور 92
الله اکبر با سلام جناب ياسر فنجاني ...خواهش ميکنم شما اول برويد تحقيق بکنيد بعد سوال مطرح بکنيد ...... اين براي ما مسئله غير قابل فهمي نيست ... شما از خودتان بپرسيد ... در جائي از قران امده است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ (۳۴) و برادرم هارون از من زبانآورتر است پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند زيرا مىترسم مرا تكذيب كنند قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ ﴿۳۵﴾ فرمود به زودى بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد و براى شما هر دو تسلطى قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما به شما دست نخواهند يافتشما و هر كه شما را پيروى كند چيره خواهيد بود القصص و در جاي ديگر در قران کريم امده است : قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِي فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۱۵۰﴾ [هارون ] گفت اى فرزند مادرم اين قوم مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند پس مرا دشمنشاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده الأعراف در يک جا حضرت موسي عليه السلام براي مقابله با فرعون باذن الله سبحان تعالي با هارون عليه السلام برود در جائي ديگر حضرت هارون عليه السلام در مقابل سامري کوتاه ميايد ... در اسلام حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم براي مقابله با کفار در بدر احد خندق و خيبر و و و با خود همراه ميکند و بسيار از سران و قهرمانان کفار و يهوديان با ضربات شمشير علي عليه السلام بدرک واصل ميشوند و باقي ماجرا .. حالا خودت براي خود جواب بده . 1 ) فرعون و لشکريانش قوي تر بودند يا سامري و طرفدارنش ؟؟؟ 2 ) سران و جنگجويان کفار بدر , احد ,خندق و يهوديان خيبر قوي تر بودند يا بزکوهي احد و طرفدارنش ؟؟؟ پس برادر عزيز قدري تعقل بکنيد خوب است ..... اگر سکوت براي حفظ قران و اسلام باشد بمراتب از جهاد افضل تر است همانطور که حضرت هارون عليه السلام براي حفظ دين و ترسش از انحراف دين مجبور به سکوت شده بود .. قدري تعقل لازم است .. لبيک يا صديق الاکبر علي ابن ابي طالب لبيک يا فاروغ الاعظم علي ابن ابي طالب لبيک يا ذوالنورين علي ابن ابي طالب لبيک يا علي |
68 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 30 شهريور 92
آقاي فنجاني شما چرا هرچيزي را با هم قاطي ميکني؟ ما کي به جناب عايشه تهمت زديم که شما اينطور عصباني شده اي؟ اصلا شما ميداني چه کساني به جناب عايشه تهمت زده اند؟؟ ما ميگوييم نميشود که هم صحابه واقعي را دوست داشت (اکثر صحابه) و هم آنهايي را که به جنگ حضرت علي و امام حسن رفتند، به روي اهل بيت پيامبر شمشير کشيدند و يا در دين اسلام نفاق کردند. نظر خودم را خيلي واضح بيان کردم و فکر نميکنم نياز يه دليل، توجيه يا هيچ چيز ديگري داشته باشد. با اين حساب، چرا افرادي را که با اهل بيت پيامبر دشمني کردند ولو اينکه صحابي بودند، نبايد مذمت شوند؟ آيا عقل و منطق شما اينگونه ميگويد؟ در بين صحابي آدمهاي منافق، رياکار و ضربه زننده به حيثيت اسلام وجود نداشتند؟ به چه دليل همه صحابي را پاک ميدانيد؟ چرا حرف زور ميزنيد؟ |
69 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 30 شهريور 92
لطفا ..جواب محمد و مجيد م علي را زود درج كنيد برادرانم.. ممنون از اينكه اين فضا را براي كشف حقيقت برايمان ساخته ايد |
70 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 30 شهريور 92
ببخشيد من اين احاديث را ديدم از احمد بن حنبل ..در مورد عايشه/// روايت توسط شما كاملا قيچي شده است.. منصف باشيد جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ گويا جنابعالي قصد نداريد منطقي بحث كنيد! استثناءاً اين نظر شما را جواب مي دهيم تا اگر از افراد ديگري خط مي گيريد بطلان حرفشان برايتان واضح شود. ولي اگر دوباره چنين ادعاهاي بدون دليل و مدرك كرده و دنبال سياه نمايي و مغالطه و انحراف بحث باشيد از درج اينگونه نظراتتان صرف نظر خواهيم كرد. هر دو روايت در كتاب سنن دارمي و احمد بن حنبل بدون كم و زياد به همين صورت آمده است دوستان عزيز هم مي توانند به راحتي بوسيله نرم افزار «الجامع الكبير» كه خود اهل سنت آن را توليد كرده اند اين روايت را جستجو كرده و ببينند. اگر هنوز هم بر سخن خود اصرار داريد ادامه آن را كه خيال مي كنيد ما قيچي كرده ايم را با سند كتاب ذكر كنيد. روايت عايشه در كتاب «مسند الصحابة في الكتب التسعة» هم از سنن دارمي نقل شده است و روايت ابو ايوب غير از مسند احمد در كتب ديگر هم آمده است مانند: 1. المستدرك على الصحيحين ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، ج 4 ، ص 560، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا وي بعد از نقل اين روايت مي گويد: «هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه ؛ سند اين روايت صحيح مي باشد ولي مسلم و بخاري آن را نقل نكرده اند.» 2. تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571 ، ج 57 ، ص 249، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري 3. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، ج 5 ، ص 245، دار النشر : دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت - 1407 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
71 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 31 شهريور 92
آقاي فنجاني نظر شما درباره افرادي مثل معاويه، طلحه، زبير،...و کساني که به روي اهل بيت پيامبر (حضرت علي و حسن) شمشير کشيدند و دشمن آنها بودند، چيست؟ جواب شما برايم خيلي مهم است. |
72 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 03 مهر 92
آقاي فنجاني چرا پاسخم را نميدهي؟ نکنه سوال سختي پرسيدم؟ |
73 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 04 مهر 92
آقا محمد برادر من جواب شما را دادم.. و يقين دارم كه اشكالي پيش آمده كه درج نشده.. اميدوارم كه درج بشه .. چون نيم ساعت فقط نوشتم.. خلاصه اش را به شما ميگم.. اينكه شما طلحه و زبير و معاويه را قبول نداريد نظر شخصي شماست.. اما خدا در قرآن آيه ي 100 سوره ي توبه از سابقون و الاولون ... مهاجرون و انصار .. اعلام رضايت نموده. . شما انتقادي از قرآن داريد.. ميتوانيد به دفتر مرجع تقليد تماس بگيريد.. يا با شبكه ي ولايت تماس بگيريد و يا با علماي اهل سنت در تماس باسيد تا از انتقادتان پذيرايي شود... از ديگر مذاهب منسب به اسلام ( سلفي و وهابي و ... ) اعلان برائت نموده و با آنها اعلام جنگ ميكنيم تا سنت رسول الله . و اهداف علي و ديگر اصحاب بزرگوار را دوباره زنده كنيم .. تا شعار لا اله ال الله دوباره زنده شود .. و قتل و كشتار كه در بين ما مسلمانان زياده .. كم شود.. به مقدسات همديگه توهين نكنيم.. و بگوييم ( اللهم يا مصرف القلوب صرف قلوبنا علي طاعتك).. و بگيم خداوندا كساني كه در راه پيشبرد اهداف اسلام تلاش نمودند آنها را به جايگاه شايسته برسان. . و كساني كه به اسلام ضربه زدند آنها را به جهنم بينداز..(حالا چه عمر باشه چه طلحه و يا هر كس. ) . لطفا بدرجيد.... . آخروا دعوانا و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي نبينا محد و علي آله و اهل بيته و و صحابه اجمعين.. بدرود |
74 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 04 مهر 92
فقط يك سوال دارم.. نظر شما در مورد آقاي خدمتي در شبكه ي كلمه چيه ..؟ اونايي ديگه كه هيچ... آقاي هاشمي كه يكبار گفت : ارتش آزاد مجاهد في سبيل الله هستند.. در حالي كه همين مجاهدان ( به يكي از روستاهاي سوريه رفته و بچه ها و پيرمردان را سربريده . و الله اكبر ميگويند. . اين شد جهاد..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الله اكبر.. ............ ( باي ذنب قتلت))))))))))))))))))) .. و دوباره يكي از كارشناسان گفت : نبايد كسي رو لعنت كرد چون خدا در قرآن شيطان هم لعنت نكرده.. در حالي كه خدا شيطان رو به طور صريح لعنت نموده و به ما دستور داه .. همان طور كه دشمن ماست ما نيز دشمنش باشيم... اما در مورد خدمتي ايشون نه اهانت ميكنن و نه فش .. و به سولات مردم در مورد فقه و زندگي جواب ميدن.. نظر شما در مورد اين شخص چيست..؟ آيا ايشون هم مثل بقيه هست..؟ جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ مگر ايشان نبود كه استمنا براي رفع شهوت را جايز دانست يا شركت در انتخابات را حرام دانست يا درمورد نامگذاري به «آتنا» آن سخن مسخره را گفت و ... مي توانيد به سايت «آپارات» برويد تا برخي از كليپهاي مربوط به او را ببينيد. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
75 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 05 مهر 92
آقاي فنجاني 1- آيه شريفه که گفتيد، دقيقا اشاره به کلمه "السابقون" از مهاجرين و انصار کرده است. معني اين کلمه يعني "سبقت گيرندگان، پيشگامان {در اسلام}". کجاي آيه، اين صفت را به کل مهاجرين و انصار و تابعين نسبت داده تا همگي مشمول رضايت الهي شوند؟ 2- درست پس از اين آيه، خداوند از "منافقين مدينه" نام ميبرد. احتمالا اطلاع داريد که "منافق" کسي است که به ظاهر، با پيامبر است و در باطن، با ايشان دشمني ميکند. شما که نميخواهيد بگوييد که اين مسلمان نماها، اشخاصي غير از ياران پيامبر بودند و براي خودشان مستقل بودند و هيچ ارتباطي با ايشان نداشتند؟ آنها بايستي قاعدتا جزو مهاجرين يا انصار و مسلمان بوده باشند، با پيامبر مراوده داشته باشند تا بشود گفت منافق هستند يا خير. معني ندارد کسي با پيامبر هيچ ارتباطي نداشته باشد و بعد مثل افراد منافق رفتار کند. تکليف اين افراد چه ميشود؟ بهشت؟؟؟ 3- خداوند خود وعده داده که عذاب يا پاداش هر ذره اي از خير و شر را خواهيم ديد. آيا نفاق ها، خطاها و گناهان مهاجرين و انصار و تابعين آنها بدون عقوبت مانده و همه آنها به بهشت مي روند؟ (آدم چقدر ميتواند خوش شانس باشد!!!!) 4- خداوند فرموده هر شخصي به ناحق شخصي را بکشد، گويا کل انسانها را کشته است و اين گناهي بسيار سنگين است. حال خداوند چگونه قاتلين صحابه اي چون عمار ياسر، حجر بن عدي...را که آنها نيز از صحابي بودند، به بهشت وارد ميکند؟ خون يک آدم حق الناس نيست؟ 5- معاويه، طلحه، زبير،...بر خليفه وقت جامعه اسلامي شوريدند و باعث کشته شدن هزاران مسلمان شدند. آيا نميدانستند که خروج بر حاکم اسلامي باعث خروج از دين ميشود؟ تکليف خونهايي که از سپاه حضرت علي ريختند، چه ميشود؟ مگر پيامبر در غدير خم نفرمودند: خدايا با دوستان علي دوست، و با دشمنانش دشمن باش؟ معاويه، طلحه، زبير،... دشمنان حضرت علي بودند پس در نتيجه، بايد دشمن خدا باشند. خدا چگونه دشمنش را وارد بهشت خواهد کرد؟ بجاي طعنه زدن، برويد کمي تعقل کنيد. در ضمن کارکنان شبکه کلمه فعلا در قواره اي نيستند که درباره شان نظر داد. |
76 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 05 مهر 92
سلام عليكم.. اي شيعيان و سنيان بياييد اين اختلافها رو كنار بذاريم .. همه ي ما يك خدا را ميپرستيم و يك قرآن و پيامبر ما محمد فرستاده ي اوست.. با اين اختلافهايي كه من ميبينم.. واقعا خود به خود اشك ميريزم.. چون اين ديني كه به زحمت به ما رسيده .. اينجا تو اين محوطه داريم به مقدسات همديگه توهين ميكنيم... و اهداف اسلامي و نبوي را پايمال ميكنيم.. بياييد به جاي اين اختلافها به همديگه احترام بذاريم.. و. راهي پيدا كنيم كه دشمن (وهابيها و سلفيها و ...) را نابود كنيم.. به خدا اين كارهاي ما بهانه دست اينا ميده كه موجب تفرقه بشه.. . كاش ما يكم انصاف داشتيم .. مگر امام خميني رحمه الله نفرمودند: بين سني و شيعه فرقي نيست.. اين اختلافها چيه آخه..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو رو خدا بهانه دست دشمن ندين .. اينا دارن با اين كاراشون ما رو به جون هم ميندازن(هر چند از قرآن بگن) خوارجها حافظ قرآن بودند.. اما با علي اسد الله غالب و ديگر صحابه رضي الله عنهم اجمعين.. دشمن بودند.. چرا نبايد از اينا پند بگيريم.. مگر اسلام به ما مژده بهشت نداده .. به خدا اين راه بهشت نيست.. داريد راه دشمن رو باز ميكنيد .. انصاف نيست.. (قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولو الالباب.. لطفا بدرجيد ... اگر دين نداريد آزاده باشيد ) سخني از اهل بيت گرامي. |
77 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 05 مهر 92
بياييد در مورد فقه بحث كنيم .. اينجوري فايده اي نداريد .. اون ميگه عمر .. اون يكي ميگه علي.. )فقط بگيد الله ظالمان در طول تاريخ اسلام و و معاصر را نابود كند و جهنم را نصيبش كند حالا عمر ظالم باشه يا نباشه ..بياييد با همديگه همكاري كنيم تا زناكاران و رياكاران را اصلاح كنيم.. و خواهران را به حجاب دعوت كنيم و كاري كنيم برادران را به سوي اخلاص دعوت كنيم.. . اين راه دعوت و راه هدايت و كاميابي و سربلندي و سعادت است.. . به طور نيكو با همديگه بحث و جدل كنيم.. . تو رو خدا راس نميگم.. اينجوري فايده اي نداره بخدا.. . . . آقا محمد تو بگو علي و حسين .. يكي ديگه بياد بگه ابوبكر و عمر .. چه چيزي نصيبتان ميشود.. به جاي اين حرفا بايد راه و روش علي را پياده كرد..(( اللهم استر عوراتنا و امن روعاتنا)) خداوندا آبروي ما را حفظ بفرما و ترس ما را به امن مبدل بگردان..آمين.. لطفا بدرجيد |
78 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 06 مهر 92
آقاي فنجاني چطور ميشود فقط گفت يک خدا ويک کتاب آسماني و يک پيامبر درست ولي بقيه اش از اولش مهمتراست وبي تفاوتي مارادچار آتش جهنم ميکند خداوند باجديت به حضرت محمد واقعه غدير خم را مي فرمايد بگو (الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ). و سپس ميگويد:" امروز دين و آئين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئين شما پذيرفتم". تفسير نمونه، ج4، ص: 263 (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً). روز اكمال دين كدام روز است واگر پيامبر چنين چيزي را اعلام نميکردند دين کامل نبود اعلام ولايت حضرت علي بارها حتي در اولين جلسه دعوت اعلام شده ولي اين اعلام براي همگان ميباشد توهمين سايت ثابت شده منظور جانشيني حضرت علي بوده جاي بحث ندارد پس دين با جانشيني حضرت علي مي باشد وقبول نداشتن آن ديني ابتر مي باشد پس اسلام بي علي اسلام نيست دوم شما علي را خليفه چهارم ميدانيد ولي ما کلا ابوبکر وعمر وعثمان را بلکل فاسد خاين غاصب ومابون ميدانيم اگر قرار به وحدت هم باشد خدا ومحمد وقرآنمان يکي است ولي قبول کن دين ابتري داريد ودين ما کامل ميباشد پس نگو علي را يکي قبول نداره يکي عمر . علي ستون دين وکامل کننده دين است ياعلي |
79 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 06 مهر 92
آقاي محمد : يعني شما ميگيد 1ونيم ميليارد مسلمان دروغ ميگن كه طلحه و زبير و معاويه : از سابقون و اولون و مهاجرون بودند... !!!!!!!!!!!!! ثانيا مگر حرفم اشكالي داره ؟ من ميگم بياييد بگيم كه (خداوند ظالمان و دشمنان علي و اسلام را به جهنم بيندازد) اين حرف شامل همه ي ظالمان ميشه ..حالا ظالم چه 3تا خليفه باشند چه نباشند .. ميگم به اشخاص توهين نكنيم .. ظالمان را مورد لعنت قرار دهيم .. فكر كنم اين اشكالي نداشته باشه .. (خداوندا ظالمان و دشمنان علي و فاطمه را لعنت كند)... . اون جرياني كه شما گفتيد معاويه و طلحه و زبير دشمن علي نبودند بلكه با وساطت دشمن به همديگر اختلاف داشتند .. شما ميدانيد در يك خانواده هم اختلاف بين برادران هم ايجاد ميشود .. بخدا حتي ديدم كه برادر زده برادر ديگه را كشته ( به هر حال من ميگم شخص خاصي را مورد لعنت قرار ندهيد.. فقط ظالمان را مورد لعن قرار دهيد .. و اگر شما زياد به لعن و نفرين علاقه داريد نشان از شخصيت شماست .. شما نميتوانيد در نهج البلاغه پيدا كنيد كه علي دستور به لعن و نفرين داده باشد .. و اينكه شما در مورد كارشناسان كلمه عرض نموديد بايد بگم (به شما ربطي نداره) سوالي بود كه از عزيزان و دست اندر كاران كردم.. موفق باشيد .. و اما برادرم .. آقاي بيستاره شما با چه سند و مدركي ميگوييد اسلامه بي علي اسلام نيست .. آيا حرف خطرناكي نزديد . . از شما تقاضايي دارم به خدا قسم اگر شما در نهج البلاغه از علي ثابت كنيد كه فرموده باشد اسلامه بي من اسلام نيست .. من به عقيده شما بر ميگردم.. كاش شما فقط براي يكبار كتاب نهج البلاغه را مطالعه ميكرديد .. و ميدانستيد كه حتي علي فرموده من به خلافت رغبتي نداشتم .. خطبه ي 205 نهج البلاغه (به خدا سوگند من به خلافت رغبتي نداشتم) و در جاهاي ديگر خودش را بشري ساده معرفي كرده .. ولي شما به زور در ايشان غلو ميكنيد ... اگر شما اسلام بي علي را اسلام نميپنداريد پس چرا اين مسئله ي انقد مهمي را كه مسئله ي اسلام و دين است خداوند چرا حتي يك نيم آيه ي صريح و يا نام علي را در قرآن نياورده است .. ؟؟؟ خداوند در قرآن ميفرمايد (قل انما بشر مثلكم و ....) به پيامبرش ميگويد بگو من بشري مثل شمام و فقط وحي به من ميرسه .. اما شما علي را كه اسمش در قرآن نيست رو داريد به زور در آن غلو ميفرمايد .. كه خود حضرت علي در نهج البلاغه ميفرمايد .. دوستدار افراطي در مورد من هلاك خواهد شد .. پس عاقل باش.. تابع راه علي باش .. راه علي چيست ...؟ قرآن و نهج البلاغه بخوان و از خود و چيزي كه بدان علم نداري پيروي مكن.. |
80 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 06 مهر 92
آقاي بيستاره تا جايي كه ما ميدانيم (علي ستون دين نيست )) بلكه اين راه و روشش است كه ستون دين است .. و اين نماز است كه بنا به فرموده ي پيامبر(اصلاه عماد الدين )) خواهشا در مورد علي افراط و غلو نكنيد .. و علي بشري مثل من و شماست ولي در دين عملكرد چشمگيري دارد .. (قل انما انا بشر مثلكم ) خداوند به پيامبرش ميگويد بگو من بشري مثل شما هستم .. و يا در جايي ديگر ميفرمايد (ليس لك من الامر ) هيچ امري در دست تو نيست.. اگر شما ميگيد علي از پيامبر بالاتر بود كه اين مسئله ي جداگانه اي است .. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اما وقتي پيامبر بشري مثل من و شماست مسلما علي هم همينطور لطفا بدرج |
81 |
نام و نام خانوادگي: مصباح -
تاريخ: 07 مهر 92
آقاي فنجاني تعجب مي كنم از شما كه چنين دليل مسخره اي رو براي حقانيت طلحه و زبير و... مياري! اگر دليل اينه خوب بايد از اسلام دست برداريم چون دو ميليارد آدم اين دين رو قبول ندارن و مسيحيت را قبول دارن دوماً بايد اينهمه آيه ي قرآن كه گفته «اكثرهم لا يعقلون» و «اكثرهم لا يعلمون» و ... اصلاً مي خواي با دو آيه اين دليل مسخرت رو جواب بدم؟ «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ؛ و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين مى باشند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه مى كنند. آنان جز از گمانِ [خود] پيروى نمى كنند و جز به حدس و تخمين نمى پردازند.» (انعام/116) «وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ؛ بيشترشان جز از گمان پيروى نمى كنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بى نياز نمى گرداند. آرى، خدا به آنچه مى كنند داناست.» (يونس/36) خدا در اين دو آيه تصريح داره كه تبعيت اكثر عوام مردم از يك چيز نمي تونه براي ما ملاك باشه بخصوص طلحه و زبير كه جنگ راه انداختن و اينهمه آدم رو كشتن! تعجب بيشتر من ازت اينه كه براي اينجا مثال دو برادر رو مي زني! آخه مگه دو برادر سر خلافت با هم اختلاف كردن؟ يا اگه سر خلافت با همديگه اختلاف و كشتار دارن در صورتي كه يكي از اونا رو به گفته ما خدا و پيامبر براي خلافت انتخاب كنه و بگفته شما مردم با او بيعت كنن و خود برادر او هم بيعت كنه و بعد به جنگش بياد شما شك مي كني كه دومي خطا كاره حتي اگه زماني جزء سابقين بوده باشه و خدا او رو قبلاً بخاطر كار ديگري بخشيده باشه؟ خدا در قرآن خيلي ها رو لعن كرده حضرت علي عليه السلام هم در نهج البلاغه كساني كه امر به معروف مي كنن و خودشون معروف رو ترك مي كنه و ميگه «لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له» و... خدا در قرآن ميگه : «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» و «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ» و «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» و «وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ» و «قال رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً» و «قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ- غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا-» و... جالب عايشه هم لعنت مي كرده اين حديث رو ببين: حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك ج 4، ص 14 ش 6744(دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا) روايت كرده كه عايشه وقتي شنيد برادرش محمد در مصر كشته شده گفت: «لعن الله عمرو بن العاص فإنه زعم لي أنه قتله بمصر؛ خدا عمرو بن العاص را لعنت كند ! زيرا او چنين به من القا كرده بود كه ذوالثديه را در مصر كشته است !» او بعد از نقل روايت مي گه: «هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه؛ اين روايت صحيح است و طبق شرط بخاري و مسلم ولي آن را در صحيحين ذكر نكردهاند !» |
82 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 07 مهر 92
آقاي بيستاره .. من به خداوندي خدا قسم ميخورم شما به اندازه ي عمر و ابوبكر (علي رضي الله عنه ) را دوس نداريد .. . شما كينه به دل داريد و به جاي عمل كردن به اهداف علي و راه و روش علي و وصيتهاي علي.. دلخوش شديد به لعن و نفرين و غلو كردن.. چون پيامبر نتوانست زماني كه مريض بود به نماز جماعت بيايد .. دستور داد .. تا ابوبكر امامت نماز را به عهده بگيرد.. . و به همين دليل بسياري اعتقاد داشتند كه به خاطر اين قضيه خلافت حق ابوبكر هست.. .و حتي در خطبه ي 405 نهج البلاغه علي عليه السلام.. فرموده من به خلافت رغبتي نداشتم.. و چون كاري از دست ابوبكر بر نميامد نتوانست اين قضيه را منتفي كند و حتي چون عمر و ابوبكر علي را خيلي دوس داشتند.. و محب او بودند.. اعتراف جالبي كردند.. .. و عمر در چند مورد اعتراف كرد كه علي بن ابي طالب شايسته ترين مرد براي خلافت و رهبري بود.. لطفا به آدرسهاي ذيل مراجعه كنيد .. نهج البلاغه جلد2 صفحه ي 186 .. اعيان الشيعه جلد 1 صفحه ي 45 ترجمه ي فارسي .. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد .4جلدي ..جلد 3 صفحه ي 114 .. تاريخ بغدادي جلد 3 صفحه ي 97 /// المراجعات صفحه ي 287.. تاريخ يعقوبي جلد 2 صفحه ي 137.. و جلد 1 صفحه ي 137.. كامل ابن اثير جلد3 صفحه ي 24.. واين نشان از دوس داشتن علي توسط خلفا است... و حتي امام علي مخالف كشت عثمان خليفه ي سوم بود .. .. علي عليه السلام.. در 14 جا در نهج البلاغه .. مخالف كشن عثمان بوده .. ودر كتاب الغارات هم به اين مسئله ميپردازد.. كه علي .. حسن و حسين را به نجات دادن عثمان فرستاد كه متاسفانه حسنين موفق نشدند.. شما كتب نهج البلاغه را نميخوانيد.. و از روي كينه پردازي .. و كينه توزي مسئله را بيان ميكنيد.. و كلا به غلو ميپردازيد.. من ميگم بياييم ظالمان را لعنت كنيم.. شما ميگيد نه اشخاص معيني را.. . . اسلام دين سلامتي و شادابي . و برادري و اخوت است .. خواهشا بهانه دست وهابيها و سلفيها ندهيد.. خواهش ميكنم .. برادر.. لطفا بدرجيد.. متشكر از زحمات فراوانتان.. |
83 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 07 مهر 92
آقاي مصباح .. برادرم.. من ميگم ظالملن را لعنت كنيد اشكالي داره..................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب طلحه و زبير و معاويه . و ابوبكر و عمر اگر ظالم باشند خدا لعنتشون كنه... خوبه.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و اينكه شما از قرآن و نهج البلاغه دليل آورديد .. كه لعنت خوبه.. كجاي قرآن و نهج البلاغه گفته خلفا و طلحه و زبير رو لعنت كنيد.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من در جواب بيستاره در كتب شيعه و نهج البلاغه ثابت كردم كه خلفا علي رو دوس داشتند.. و يا در خطبه ي 405 نهج البلاغه فرموده كه من به خلافت رغبتي نداشتم.. .. آيا شما از علي داناتريد..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اينكه شما گفتيد عايشه اين كار رو كرده.... شما كه عايشه رو قبول نداريد... چطور از او پيروي كرده و اشخاص رو لعن ميكنيد.......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تعجب ميكنم... . من ميگم دشمنان از اينكه به جون هم افتاديم .. خوشحالند.. شما ميگيد نه من ابوبكر . و عمر و طلحه و زبير و معاويه رو لعنت ميكنم.. .. اما من ميگم بياييد به سخن رهبرمون كه گفته بين سني و شيعه فرقي نيست عمل كنيم.. . . و فقط ظالمان رو لعنت كنيم.. . .. اين اشكالي داره/// خب ظالم هر كي باشه .. اينطور نيست.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
84 |
نام و نام خانوادگي: مصباح -
تاريخ: 07 مهر 92
برادر من جناب فنجاني من نمي گم بايد خلفا و مقدسات اهل سنت رو توهين كنيم من هم مخلص رهبرم و گوش به حرفشونم ولي مي خوام بگم اصل لعن و نفرين مشكلي نداره اما كسايي مثل طلحه و زبير كه با علي عليه السلام جنگيدن نه پيش شيعه احترامي دارن و نه پيش سني ها اينها كه جنگيدن رو لعن مي كنيم چون معلومه كه ظالمن و از مقدسات اهل سنت هم نيستن. در مورد دوستي بين خلفا و امام علي عليه السلام هم دوستم بيستاره جواب عاليي به شما دادن در اين سايت مقاله اي هم گذاشتن (http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1312) مي تواني بري بخوني. سخن عايشه رو هم بخاطر اينكه شما قبولش داري برات آوردم و شما ما رو نهي مي كني ولي خودت رو طرفدار عايشه مي دوني پس بايد از او تبعيت كني و حداقل لعن رو بد ندوني. والسلام |
85 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 07 مهر 92
آقاي فنجاني فرمودي درمورد حضرت علي غلو کردم چند جواب ازقرآن که کلام خدا وبرتر از نهج البلاغه است برات ثابت ميکنم 1- بنده به اين اعتقاد دارم حضرت علي بعد از حضرت محمد بالاترين مقام رادارد و برتر از همه پيامبران است دليلش در قرآن موجود ومقام امامت برتر از پيامبري بجز خاتم پيامبران است قبلا تو اين سايت بحث شده به مقام امامت رسيدن حضرت ابراهيم با قرباني کردن فرزند و آزمون کلمه 2- اين که گفتم ستون دين منظور افراد بودند نه اعمال حضرت محمد خيمه دين وعلي ستون آن است پيامبر خدا(ص): هر كه ميخواهد دانش آدم را ببيند و بينش نوح را و بردباري ابراهيم را و پارسايي يحييبن زكريا را و خشم موسيبن عمران را، به علي بن ابيطالب بنگرد. - علي سرور مومنان است. - علي ستون دين است. - اين مرد همان كسي است كه پس از من براي حق، مردم را با شمشير ميزند. - اي علي، تو، به "قل هوالله احد" ميماني. هر كه قلبا تو را دوست داشته باشد چنان است كه يك سوم قرآن را خوانده باشد. و هر كه تو را در دل دوست بدارد و به زبان ياريت رساند گويا دوسوم قرآن را خوانده باشد. و هر كه تو را در دل دوست دارد و به زبان كمكت كند و با عمل ياريت رساند چنان است كه همه قرآن را خوانده باشد. - اي مردم، از علي گله و شكايت نكنيد كه به خدا سوگند او براي خدا و در راه خدا قاطع است. - هر كه علي را بيازارد به يقين مرا آزار داده است. - حق علي بر اين امت همچون حق پدر است بر فرزندش. - علي بنابيطالب، رازدار من است. - به علي(ع): تو و پيروانت در بهشت هستيد. - علي و پيروان او همان رستگاران در روز رستاخيزند. - ياد علي عبادت است. - دست عدالت من و علي يكسان است. (منبع: ميزان الحكمه، ج 1) 3-لازم به ذکر نام حضرت علي نست مگر نام چندتن از 124000پيامبر عينا در قرآن آمده ولي اهل سنت هم اعتقاد دارند بالاتر از سيصد آيه قرآن در وصف حضرت علي ميباشد در جواب کامنت هام به عمر مطالعه کن از جمله آياتي که به طور خاص درباره امام علي(ع) نازل شده و به گفته مفسران شيعه حکم ولايت و سرپرستي اميرمومنان علي(ع) را امضا کرده است، آيه 55سوره مائده است. خداوند در اين آيه مي فرمايد: «اِنَّما وَليَُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ والذين آمَنُوا الَّذينَ يُقيموُن الصَّلاة وَ يُؤتوُن الزَّکوةَ وَ هُم راکِعوُنَ؛ سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پيامبر او و آن ها که ايمان آورده اند و نماز را برپا مي دارند و در حال رکوع زکات مي دهند.». به درستي نشانگر حضرت علي و ولايت ايشان مي باشد يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس ان الله لا يهدي القوم الکافرين اي فرستاده خدا ! آنچه را از طرف پروردگارت به سوي تو فرود آمده، برسان ؛ و اگر انجام ندهي، پس پيام او را نرسانده اي ؛ و خدا تو را از(گزند) مردم حفظ مي کند براستي که خدا گروه کافران(منکر) را راهنمايي نمي کند. شأن نزول : در بسياري از احاديث و کتاب هاي شيعه و اهل سنت با تعبيرات گوناگون حکايت شده که آيه فوي در مورد ابلاغ جانشيني امام علي عليه السلام در روز غدير خم است نکته ها و اشاره ها : 1-آيه ي فوق چند ويژگي دارد :الف) در دو آيه ي قرآن خطاب « يا ايها الرسول» هست که يکي همين آيه است و روشن مي کند که مطلب آيه با رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ارتباط دارد. ب) تنها آيه اي از قرآن که به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مورد کوتاهي کردن در تبليغ هشدار مي دهد همين آيه است ؛ و مطلب آن قدر مهم است که آن را معادل همه ي رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي شمارد. ج) در آيه فوق سخن از حفظ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم(از دشمنان) است و به ايشان وعده ي محافظت مي دهد. مجموع اين مطالب نشان مي دهد که مطلب مهمي بايد ابلاغ مي شد که تبليغ آن با سرنوشت رسالت گره خورده بود و دشمنان زيادي داشت به طوري که ابلاغ آن براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خطرناک بود. پس مسائلي مثل مبارزه با شرک، ابلاغ قوانين اسلامي و مبارزه با اهل کتاب و منافقان نمي توانست موضوع آيه باشد ؛ زيرا اين امور قبل از نزول اين آيه هم مطرح بوده اند. پس با توجه به آيه ي فوق که در سوره ي مائده است و در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده، روشن مي شود که مسأله ي مهم جانشيني آن حضرت مطرح است که رقيباني دارد و دشمنان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و علي را بر مي انگيزد. 2- واژه مولي در لغت به معناي « سرپرست، رهبر، دوست، يار و ياور» مي آيد و در حديث غدير به معناي سرپرستي است چرا که : اولاً اعلام دوستي علي عليه السلام اين همه مقدمات و سخن راني نمي خواهد. و ثانياً اعلام دوستي علي عليه السلام چيزي نبود که باعث مخالفت شود و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از اعلام آن بهراسند و دل داري خدا را بطلبند. و ثالثاً در خطبه ي غدير قراين و شواهدي است که مولي به معناي اولويت در تصرف و سرپرستي و رهبري است از جمله آن که پيامبر در خطبه از مردم بر اولويت خودش بر جان آنان اقرار گرفتند. و رابعاً در شعر حسان که در همان روز گفته شده تعبير « امام » و « هادي» براي علي عليه السلام به کار رفته است که جمعي از بزرگان اهل سنت آنها را حکايت کرده اند. 3-امام علي عليه السلام در موارد متعددي به حديث غدير استناد کرده است از جمله، در روز شوري و در برابر عثمان در مسجد و در جنگ جمل و صفين در برابر مخالفان 4-آيات قبل و بعد اين آيه در مورد کافران است ولي اين ضرري به مطلب نمي زند چون قرآن يک کتاب تربيتي است و گاهي آيات مختلف را در کنار هم مي آورد و لحن اين آيه نيز نشان مي دهد که با آيات ديگر متفاوت است. 5- در آيه فوق « کافرين» به معناي لغوي اش، يعني « منکران و حق پوشان» آمده است و اشاره به منکران جانشيني علي عليه السلام دارد که خدا آنان را هدايت نخواهد کرد.(کفر به معناي انکار در آيه 102 سوره بقره، و آيه 97 سوره آل عمران نيز آمده است) آموزها و پيام ها 1-انتخاب رهبر مسلمانان با خدا و ابلاغ آن با رسول است 2-خدا از رهبران و مبلغان ديني در برابر خطرها، حمايت مي کند. 3-رهبران و مبلغان ديني از خطرها نهراسند و به وظيفه ي خود عمل کنند. 4-کفر و انکار مانع استفاده از هدايت الهي است و نزول آيه (أَلْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلا'م َدِيناً) «من امروز دين شما را براي شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميلكردم و اسلام را به عنوان دين براي شما پسند كردم». چطور داري ميبيني اقاي فنجاني هشدار خدا راميبيني وشرط تکميل دين را ميبيني شرط تکميل دين ابلاغي عظيم است که آن هم تو اين سايت بحث شده که ولايت علي ع است پس در نتيجه اسلام بي علي دين ناقص هست وهيچ غلوي نيست غلو درمورد حضرت علي نکردم 1. …و لما نزلت هذه الايه (۶۱ آل عمران): «فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم…» دَعا رسول الله صلى الله عليه و آله، عليا و فاطمه و حسنا و حسينا، فقال: اللهم هولاء اهلى وقتى اين آيه شريفه نازل شد: «پس بگو بيائيد بخوانيم فرزندان خود را و فرزندان شما را…» آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) على و فاطمه و حسن و حسين را خواند و گفتند: خدايا اينها اهل من هستند. صحيح مسلم کتاب الفضائل جزء ۱۵ و ۱۶ باب ۳ حديث ۲۴۰۴ دارالکتب العلمية بيروت 2. عن ابن عباس قال: اول من صلى على ابن عباس گويد: اولين کسى که نماز گزارد، على عليه السلام بود. سنن ترمذى کتاب المناقب ـ دار الکتب العلميه بيروت 3. قال النبى صلى الله عليه و آله: لِعلى انت منى و انا منک پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود: تو از منى و من از تو هستم . صحيح البخارى کتاب الصلح باب ۵۷۹ صفحه ۳۶۴ حديث ۹۰۴ جزء ۳ و ۴ دار القلم بيروت 4. عن ابن عباس: أَنَّ رسول الله صلى الله عليه و آله امر بسد الابواب الا باب على همانا رسول خدا صلى الله عليه وآله امر فرمودند به بستن درب همه خانههايى که به مسجد باز مىشد مگر درب خانه على عليه السلام. سنن الترمذى کتاب المناقب، باب ۲۱، حديث ۳۷۳۲، صفحه ۵۹۹، دار الکتب العلمية بيروت 5. قال له «على» رسول الله صلى الله عليه وآله: انت يا على اخى فى الدنيا و الاخره رسول خدا (صلى الله عليه واله) به على (عليه السلام) فرمود: يا على تو در دنيا و آخرت برادر من هستى. سنن الترمذى ج ۵ باب ۲۱ حديث ۳۷۲۰ ص ۵۹۵ کتاب المناقب دارالکتاب العملية بيروت 6. عن النبى (صلى الله عليه وآله و سلم) قال: من کنت مولاه فعلى مولاه هر کسى من رهبر اويم على رهبر است. سنن ترمذى کتاب المناقب جلد ۵ باب ۲۰ حديث ۳۷۱۳ ص ۵۹۱ دار الکتاب العملية بيروت، سنن ابن ماجه جلد ۱ باب ۱۱ حديث ۱۱۶ ص ۵۸ و ۴۳ يوم الغدير حجة الوداع دار احياء تراث العربى 7. …ثم اردف رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم بعلى بن ابيطالب فامره ان يؤذن ببراءة فاذن …علي فى اهل منى يوم النحر ببراءة و ان لا يحج بعد العام مشترک و لا يطوف بالبيت عريان …سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) على (عليه السلام) را در پى او فرستاد پس امر فرمود: که سوره برائت را در مکه به مردم اعلان و ابلاغ کن پس على (عليه السلام) در ميان اهل منى در يوم النحر برائت را اعلان و ابلاغ نمود که: بعد از امسال مشرکى حج بجا نياورد و هيچ عريانى طواف ننمايد. صحيح بخارى جزء ۵ و ۶ کتاب التفسير باب ۳۴۲ و ۳۴۱ حديث ۱۰۸۰ و ۱۰۸۱ ص ۴۰۴ دار القلم بيروت 8. سمعت زيد بن ارقم يقول: اول من اسلم علي شنيدم زيد بن ارقم گفت: اولين کسى که اسلام آورد على عليه السلام بود. سنن ترمذى کتاب المناقب دار الکتب العلمية بيروت 9. عن على رضى الله عنه قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله و سلم): انا دار الحکمهِ و علي بابها حضرت على عليه السلام فرمود: پيامبر اين چنين فرمود: من خانه حکمت و على درب آن است. سنن ترمذى کتاب المناقب دار الکتب العمليه بيروت 10. قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): لاعطين الراية ـ او لياخذن الراية ـ غدا رجلا يحبه الله و رسوله او قال: يحب الله و رسوله فاذا نحن بعلي و ما نرجوه فقالوا هذا علي فاعطاه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ففتح الله عليه. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر آينه فردا پرچم را به مردى مىدهم [پرچم را مردى خواهد گرفت] که خدا و رسولش او را دوست دارند [يا فرمود: او خدا و رسولش را دوست دارد] ناگهان على عليهالسلام را ديديم و حال آنکه اميد به آمدن او نداشتيم اصحاب گفتند: اين على عليهالسلام است. پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرچم را به او عطا فرمود و خداوند بدست على عليهالسلام قلعه خيبر را گشود. صحيح بخارى جزء ۵ کتاب فضائل اصحاب النبى صلى الله عليه و آله و سلم باب ۳۹ ـ ۲۲۰ و ۲۲۱ دار القلم بيروت 11. کان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: لا يحب عليا منافق و لا يبغضه مؤمن منافق على را دوست ندارد و مؤمن دشمن على نيست. سنن ترمذى جلد ۵ باب ۲۱ حديث ۳۷۱۷ صفحه ۵۹۴ دار الکتب العلمية بيروت 12. قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) لِعلى کَرَّم الله وجهه الا ترضى ان تکون منى بمنزله هارون من موسى الا انه ليس نبى بعدى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليهالسلام) فرمود: آيا راضى نيستى که منزلت تو نسبت به من منزلت هارون نسبت به موسى باشد. صحيح بخارى مجلد ۳، جزء ۶، ص ۳۰۹، ح ۸۵۷ دارالقلم بيروت 13. قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): لعلى و فاطمة و الحسن و الحسين انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) فرمودند : با هر کس که با شما آشتى است آشتى هستم و با هر کس که با شما در جنگ است درجنگم. سنن ابن ماجهمجلد ۱ حديث ۱۴۵ صفحه ۵۲ باب ۱۱ داراحياء التراث العربى 14. قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): انا تارک فيکم الثقلين اولهما کتاب الله فيه الهدى و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به فحث على کتاب الله و رغب فيه ثم قال: و اهل بيتى اذکرکم الله فى اهل بيتى اذکرکم الله فى اهل بيتى اذکرکم الله فى اهل بيتى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: و من نزد شما دو چيز سنگين و مهم را بجا مىگزارم اولين آندو کتاب خداست که در او هدايت و نور است پس آنرا برگيريد و به آن تمسک جوييد سپس مردم را تشويق و ترغيب به کتاب خدا کرده و فرمودند: دومين آندو اهل بيت من هستند (و سه بار تکرار کردند) خدا را در مورد اهل بيت من بياد داشته باشيد (و رعايت حرمت و مقام آنها را بکنيد و از آنها اطاعت نماييد.) صحيح مسلم جلد ۱۵ کتاب فضائل باب ۴ حديث ۲۴۰۸ دار الکتب العلمية بيروت، سنن ترمذى جلد ۵ کتاب مناقب باب ۳۲ حديث ۳۷۸۶ ص ۶۲۱ دار الکتب العلمية بيروت 15. قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): ما تريدون من على؟ ان عليا منى و انا منه و هو ولى کل مؤمن بعدى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: از جان على چه مىخواهيد؟ على از من و من از اويم و او بعد از من رهبر هر مؤمنى است. سنن ترمذى جلد ۵، باب ۲۰، حديث ۳۷۱۲ صفحه ۵۹۱ دارالکتاب العلمية بيروت 16. عن على (عليهالسلام) انه قال: انا اول من يجثو بين يدى الرحمن يوم القيامة، قال قيس: و فيهم انزلت: هذان خصمان اختصموا فى ربهم…(حج ۱۹) قال هم الذين تبارزوا يوم بدر حمزة و على از على (عليهالسلام) روايت شده که فرمود: من اولين کسى هستم که در پيشگاه خداى رحمان روز قيامت مىايستم. قيس گفت: در مورد آنها (على و حمزه) اين آيه نازل شد: هذان خصمان اختصموا فى ربهم.. .(حج ۱۹) گفت: آنها کسانى هستند که روز بدر مبارزه کردند (حمزه و على عليه السلام) صحيح بخارى جزء ۵ و ۶ باب ۱۲۳ کتاب المغازى حديث ۴۶۵ ص ۱۶۵ دارالقلم بيروت 17. قال اقبلنا مع رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فى حجته التى حج فنزل فى بعض الطريق فأمر الصلاة جامعة فاخذ بيد على فقال الست اولى بالمؤمنين من انفسهم قالوا بلى قال الست اولى بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا بلى قال فهذا ولى من انا مولاه اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در ايامى که حج گذارد همراه بوديم در راه در منزلى فرود آمدند و امر به نماز جماعت کردند آنگاه دست على عليهالسلام را گرفتند پس گفتند آيا من سزاوارتر به مؤمنين از خودشان نيستم؟ عرض کردند بلى. فرمودند آيا من سزاوارتر به هر مؤمنى از خودش نيستم؟ عرض کردند بلى، پس فرمودند اين«على» رهبر هر کسى است که من رهبر او هستم خدايا دوست بدار کسى که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسى که او را دشمن بداند. سنن ابن ماجه مجلد ۱ ح ۱۱۶ باب ۱۱ فى فضل اصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) دارالکتب العملية بيروت 18. عن على (عليهالسلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): …رحم الله عليا اللهم ادر الحق معه حيث دار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: خدا رحمت کند على را خدايا حق را با على به گردش آور هر کجا بگردد. سنن ترمذى کتاب المناقب ۵۰ باب ۲۰ حديث ۳۷۱۴ صفحه ۶۳۳ احياء التراث العربى بيروت. 19. پيامبر اکرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: هنگامي که خداوند اولين و آخرين را جمع کند و صراط بر جهنم نصب گردد، هيچکس از آن عبور نخواهد کرد مگر آن کس که براتي حاکي از ولايت علي بن ابي طالب همراه دارد. مناقب ابن مغازلي ۴۲ / لسان الميزان ابن حجر عقلاني ، ج ۱، ص ۵۱/ ميزان الاعتدال ذهبي،ج ۱، ص۲۸/ الصواعق المحرقة ، ص ۷۵/ الرياض النضره محب طبري ، ج ۳، ص ۱۶۷٫ مسند احمد حنبل، ج ۱، ص ۲۳۱ (طبع مصر) ; همان، ج ۲۳، ص ۲۱۲ ; همان، ج ۲۱ ص ۱۵۰ ; خصايص نسائي، ص ۲۸ ۲۰٫ احمد حنبل پيشواي معروف اهل سنت، از ابن عباس نقل ميکند که پيامبر فلان شخص (خليفهي نخست) را فرستاد و سورهي، توبه را به او داد – تا به مردم، هنگام حج ابلاغ کند – سپس علي عليه السلام را به دنبال او فرستاد ،تا آن را از وي بگيرد و فرمود: «ابلاغ اين سوره، تنها، به وسيله ي کسي بايد باشد که او از من است و من از اويم» جواب خود را گرفتي جاي ديگري از ما خواسته بودي جواب بدهيم وجواب داديم وپاسخي نشنيديم به محمد آقا در باره لعن گفتي ايشان جواب خواهند داد واگر سايت تاييد کند در کامنتي ديگر جواز لعن را خواهم گذاشت به اسلام واقعي ايمان بياوريد ياعلي |
86 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 07 مهر 92
آقاي فنجاني ما نميگيم لعن خوبه قرآن ميگه اگه الان هم تقيه ميکنيم دستمون بسته است رهبر عزيزم و مرجع تقليدم خدا بيامرز آقاي بهجت گفتا به مقدسات اهل سنت توهين نشه ما هم لعن رو مدل مولايمان علي در کتاب قيس و زيارت عاشورا انجام ميدهيم اگر افشاگري را توهين ميداني در اشتباهي من از کتب خودتون زنازادگي خليفه دوم ومابون بودن اورا ثابت ميکنم کتاب بخاري را که قبول داري اگر توهين باشد ودروغ چرا انقدر اين کتب را بالا ميدانيد وچرا بزرگانتان به حضرت عمر شما انقدر توهين کردند آيا همچين چيزي بوده وبا مقايسه حديث امام صادق ميفهميم بله زنازادگي وابنه اي بودن عمر درست است هم براي شيعه ثابت شده است چون امام صادق فرمودند هم براي اهل سنت چون در کتا ب صحيح وخواهر قران بخاري امده است پس افشاگري را با توهين متفاوت بدانيد از توي قرآن راحت ميشه بر کفر خلفا وعايشه دليل اورد پس اينها را توهين ندانيد مثل اينکه خدا به زنان پيامبر در قرآن دستور ميدهد خانه راترک نکنيد ولي عايشه به جنگ با حضرت علي به سه گناه کبيره وبلکه از کتب خودتون چهار گناه کبيره دچار ميشه يک رد آيه قرآن وخروج-2کشتار بسياري انسان بيگناه 3-شوريدن بر خليفه خدا وبرادر حضرت محمد ودشمني با حضرت علي - وشايد ازدواج باطلحه که در برخي کتب شما آمده است آن هم برخلاف قرآن چند گناه در يک روز اگر ما اين حقايق را براي همه بگوييم تا از اسلام وبزرگان اسلام شناخت داشته باشند آيا گناه است وتوهين يا کتمان حقيقت گناه است لعن درقرآن شبهه:شيعيان براي لعن هيچ دليل قرآني ندارند و فقط با چند روايت ضعيف لعن ميکنند. پاسخ:با بررسي آيات الهي روشني مي شود که لعن شد گان در قرآن عبارتند از: 1_ کفار: إِنَّ الَّذينَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفّارٌ أُولئِکَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ* (1) «کسانى که کافر شدند، و در حال کفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود.» ... 2_ کتمان کنندگان آيات الهي: إِنَّ الَّذينَ يَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْکِتابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ* (2) «کسانى که دلايل روشن، و هدايتى را که نازل کرده ايم، پس از آن که آن را در کتاب (آسمانى آنها) براى مردم بيان نموديم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى کند; و همه لعن کنندگان نيز، آنها را لعن مى کنند» 3_دروغ گويان : فَمَنْ حَاجَّکَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَناوَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبينَ *(3) «هر گاه بعد از علم و دانشى که به تو رسيده، (باز) کسانى درباره مسيح با تو به ستيز برخيزند، بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما نيز فرزندان خود را; ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما نيز زنان خود را; ما از نفوس خود (و کسى که همچون جان ماست) دعوت کنيم، شما نيز از نفوس خود; آنگاه مباهله (و نفرين) کنيم; و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» 4_ اصحاب سبت: يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً *(4) «اى کسانى که کتاب آسمانى به شما داده شده! به آنچه (بر پيامبر خود) نازل کرديم ـ و هماهنگ با نشانه هايى است که با شماست ـ ايمان بياوريد، پيش از آن که صورت (انسانى) گروهى را محو کنيم، سپس به پشت سر بازگردانيم، يا آنها را از رحمت خود دور سازيم، همان گونه که «اصحاب سبت» [= گروهى از تبهکاران بنى اسرائيل ]را از رحمت خود دور ساختيم; و فرمان خدا، در هر حال انجام شدنى است.» 5_ مؤمنين به جبت و طاغوت: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْکِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذينَ آمَنُواسَبيلاً * أُولئِکَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصيراً *(5) آيا نديدى کسانى را که بهره اى از کتاب آسمانى به آنان داده شده، (با اين حال،) به «جبت» و «طاغوت» [= بت و بت پرستان ]ايمان مى آورند، و درباره کافران مى گويند: «آنها، از کسانى که ايمان آورده اند، به راه هدايت نزديک ترند»؟! (51) «آنها کسانى هستند که خداوند، ايشان را از رحمت خود، دور ساخته است; و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، هرگز ياورى براى او نخواهى يافت.» 6_ قاتل مؤمن: وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً *(6) «و هر کس، فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است; در حالى که جاودانه در آن خواهد بود; و خداوند بر او غضب مى کند; و او را از رحمتش دور مى سازد; و مجازات بزرگى براى او آماده ساخته است.» 7_ ابليس: وَ إِنَّ عَلَيْکَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ * (7) «و به يقين لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود.» 8_ پيمان شکنان بني اسرائيل: فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً * (8) «ولى بخاطر پيمان شکنى آنها، از رحمت خويش دورشان ساختيم; و دلهاى آنان را سخت و پر قساوت نموديم» 9_ بندۀ طاغوت: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرّ مِنْ ذالِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ * (9) بگو: «آيا شما را از جايگاه و کيفرى که نزد خدا بدتر از اين است، با خبر کنم؟ کسانى که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، و بعضى از آنها را به صورت ميمون ها و خوک ها قرار داده; و دربندگى طاغوت در آمده اند; موقعيّت و جايگاه آنها، بدتر است; و از راه راست، گمراهترند». 10_ يهود: وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ (10) و يهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهايشان بسته باد! و بخاطر آنچه گفتند، از رحمت (الهى) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است» 11_ لعن دوزخيان بر يکديگر : قالَ ادْخُلُوا في أُمَم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ فِي النّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّى إِذَا ادّارَکُوا فيها جَميعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لاِ ُولهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُلّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لاتَعْلَمُونَ* (11) (خداوند به آنها) مى گويد: «در صف اقوام گمراهى از جنّ و انس که پيش از شما بودند در آتش وارد شويد!» هر زمان که گروهى وارد مى شوند، گروه همسان خود را لعن مى کنند; تا همگى با ذلّت در آن قرار گيرند، در اين هنگام، گروه پيروان درباره پيشوايان خود مى گويند: «پروردگارا! اينها بودند که ما را گمراه ساختند; پس کيفر آنها را از آتش دو برابر کن. (کيفرى براى گمراهيشان، و کيفرى به خاطر گمراه ساختن ما.)» مى فرمايد: «براى هر کدام (از شما) دو عذاب است; ولى نمى دانيد.» 12_ ظالمين: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ کَذِباً أُولئِکَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذينَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمينَ * (12) چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته؟! آنان، (روز رستاخيز) بر پروردگارشان عرضه مى شوند، در حالى که شاهدان [= پيامبران و فرشتگان ]مى گويند: «اينها همان کسانى هستند که به پروردگارشان دروغ بستند. اينک لعنت خدا بر ستمکاران باد!» 13_ منافقين: وَعَدَ اللّهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ * (13) «خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده; جاودانه در آن خواهند ماند ـ همان براى آنها کافى است. ـ و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته; و عذابى پايدار براى آنهاست.» 14_ قوم عاد: وَ أُتْبِعُوا في هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعاد قَوْمِ هُود * (14) «آنان، در اين دنيا و روز قيامت، لعنت (و نام ننگينى) به دنبال دارند! بدانيد قوم «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزيدند. دور باد «عاد» قوم هود (از رحمت خدا، و خير و سعادت)!» 15_ فرعونيان: إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشيد * يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ * وَ أُتْبِعُوا في هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ * (15) به سوى فرعون و اطرافيانش; امّا آنها از فرمان فرعون پيروى کردند; در حالى که فرمان فرعون، مايه رشد و نجات نبود.* روز قيامت، او در پيشاپيش قومش خواهد بود; و (به جاى چشمه هاى زلال بهشت) آنها را وارد آتش مى کند; و چه بد آبشخورى است (آتش)، که بر آن وارد مى شوند! * آنان در اين جهان و روز قيامت، لعنتى به دنبال دارند; و چه بد عطايى است (لعن و دورى از رحمت خدا)، که نصيب آنان مى شود! 16_ نقص کنند گان پيمان الهي: وَ الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الاَْرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار *(16) آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن مى شکنند، و پيوندهايى را که خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مى کنند، و در روى زمين فساد مى نمايند، براى آنهاست لعنت (و دورى از رحمت الهى); و مجازات سراى آخرت! 17_ تهمت زنندگان به زنان پاک دامن: إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ * (17) «کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را متهم مى سازند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى دور شدند و عذاب سختى براى آنهاست.» 18_ آزار دهندگان خدا و رسول: إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً * (18) «آنها که خدا و پيامبرش را آزار مى دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکننده اى آماده کرده است.» 19_ گمراه کنندگان: وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ * رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِيراً * (19)«و مى گويند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کرديم و ما را گمراه ساختند.»* «پروردگارا! آنان رااز عذاب، دو چندان ده و آنها را به طور کامل از رحمتت دور ساز!»* 20_کساني که سوء ظن به خدا دارند: وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِينَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظّانِّينَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً *(20) «و (نيز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى برند مجازات کند; (آرى) حوادث ناگوارى (که براى مؤمنان انتظار مى کشند) تنها بر خودشان فرو مى آيد. خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده کرده; و چه بد سرانجامى است!» 21_ شجرۀ ملعونه : وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ يخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُ هُمْ إِلاّ طُغْياناً کَبِيراً * (21) (به ياد آور) زمانى را که به تو گفتيم: «پروردگارت احاطه (و آگاهى کامل) به مردم دارد; و رؤيايى را که به تو نشان داديم و درخت نفرين شده را که در قرآن ذکر کرده ايم، فقط براى آزمايش مردم بود. و ما آنها را بيم مى دهيم; امّا جز طغيان شديد، چيزى بر آنها نمى افزايد!» پي نوشت: 1. بقره، 161 . 2. بقره، 159 . 3. آل عمران، 61. 4. نساء، 47. 5. نساء، 52-51. 6. نساء، 93. 7. ص، 78 . 8. مائده 13-12. 9. مائده، 60. 10. مائده، 64. 11. اعراف، 38. 12. هود، 18. 13. توبه، 68. 14. هود، 60. 15. هود،99-97. 16. رعد، 25. 17. نور، 23. 18 . احزاب،57. 19. احزاب،68 -67. 20. فتح، 6. 21. اسراء، 60. وhttp://www.valiasr-aj.com/lib/layn/layn6.htm ابو موسى اشعرى روايت شده است که گفت : عمر پرسشهايى از پيغمبر کرد که باعث نارحتى رسول خدا – صلّى اللّه عليه وآله – گرديد، حضرت به طورى غضبناک شد که عمر آثار غضب را در چهره پيغمبر – صلّى اللّه عليه وآله – مشاهد نمود. بخارى نيز اين روايت را در صحيح خود، جلد اول ، باب : ابواب کتاب العلم ، باب : الغضب فى الموعظة والتعليم ، ص ۱۹، آورده است . بايد داسنت کساني که خدا و رسول اکرم ص را آزار مي دهند به گفته خداوند در قران, لعنت شده و مستحق عذاب هستند: قطعاً آنان که خدا و پيامبرش را مىآزارند، خدا در دنيا و آخرت لعنتشان مىکند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است. (احزاب/۵۷) لشگر اسامه و نافرماني عمر حبيب خدا حضرت مصطفي در آخرين روزهاي عمر شريف خويش و در بستر بيماري که به رحلت آن حضرت منتهي گرديد، مکررا به تجهيز هرچه سريعتر لشکر اسامه سفارش مي نموده و مي فرمودند: “لشکر اسامه را تجهيز کنيد! خدا لعنت کند کسي که از آن تخلف ورزد!” (“جهزوا جيش أسامة، لعن الله من تخلف عنه”(۱)، “انفذوا بعث أسامة ، لعن الله من تخلف عن بعث أسامة ، وکرر الرسول ذلک ..”(۲)) ولي با وجود تمام اين سفارشات پيامبر اکرم ص و لعن متخلفين از لشگر اسامه, عمر و ابابکر از رفتن همراه با اسامه سر باز زدند و در مدينه ماندند. در واقع ايشان با تخلف از فرمان پيامبر اکرم صلي الله عليه واله مورد لعن و نفرين ايشان قرار گرفتند. تخلف آن دو نفر از لشگر اسامه مطلبي است که بسياري از علماي اهل سنت در کتب خود آورده اند. اسناد: ۱ـ الملل والنحل للشهرستاني ۱/۲۳ ۲ـ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ۶/۵۲٫ و... ياعلي |
87 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 07 مهر 92
آقاي فنجاني 1- فرض کنيم نظر حضرتعالي درمورد حرف يک و نيم ميليارد مسلمان در مورد " والسابقون " درست باشد که البته از اين بين، چند صد ميليون نفر يعني شيعيان تعايبر متفاوتي از شما دارند. اگر اينطور است، پس بفرماييد: " منافقين مدينه " که در آيه بعدي آمده، چه کساني هستند؟ اينها جزو کدام دسته قرار ميگيرند: السابقون؟ مهاجرين؟ انصار؟ تابعين؟ 2- فرموديد حضرت علي به خلافت رغبتي نداشتند. پس چرا فرمودند خلافت را قبول ميکنم و فقط به قرآن و سنت پيامبر (و نه سيره خلفا) عمل ميکنم؟ 3- شما از کجا اطلاع حاصل نموديد که ما عايشه را قبول نداريم؟ به همان دليلي که عايشه با حضرت علي جنگيد، ما هم از او ناراحتيم و بهمان دليلي که مولايمان فقط بخاطر احترام پيامبر و پس از اسارت وي در جنگ جمل، به او آسيبي نرساند و او را جهت حفظ جانش، با نگهبانان از آنجا بدرقه کرد، ما هم موظف به رعايت آبروي او هستيم، پس حرف گزافه نگوييد. وانگهي، مثالي که از سوي برادران شيعه براي شما به نقل از عايشه زده شد، براي اين بود که شما که به ايشان و حرفهايشان شديدا معتقديد، لا اقل با گفته هاي بزرگان خودتان آشنا باشيد. در ضمن بزرگان گفته اند حرف را اگر حق است، از دشمن خود هم بپذيريد. 4-فرموديد جنگ بين معاويه و ديگران با حضرت علي و کشته شدن تعداد زيادي از مسلمانان بدست ايشان فقط يک اختلاف بوده!!! جدي جدي اين حرفها را ميفرماييد، يا اينکه داريد با ما مزاح ميفرماييد؟؟؟ مرد حسابي، اين قضيه چه ربطي به اختلاف دو برادر دارد؟؟ شما از کدام منبع فقهي يا حديثي به اين نتيجه رسيديد؟؟ اگر يک برادر بزند برادر ديگر را بکشد، ولي دم پدر است و ميتواند گذشت کند، ولي خون اين همه مسلمان که سر يک اختلاف!! ريخته شد چه ميشود؟؟ اصلا به چه حقي يک نفر اجازه دارد سر يک اختلاف، به روي حاکم رسمي جامعه اسلامي که بيعت مردم را هم دارد، شمشير بکشد و خون بريزد؟؟ براي اين ادعايي که کرديد، از قرآن، پيامبر، قول اهل بيت پيامبر...مدرکي هم داريد يا اينکه استنباط شخصي شماست؟؟ اگر دليلي داريد، من و ديگر دوستان شيعه مشتاقانه در انتظاريم آنرا بشنويم.... خواهشمندم نظرم را ثبت کنيد. |
88 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 07 مهر 92
سوال از فنجاني عمر ياهر سني که پاسخ بده پاسخ شبهات شما را داديم انتظار جواب داريم 1اگر مساله امامت امر مهمي نيست و به مردم واگذار شده است ،پس چرا ابوبکر خليفه خود را تعيين نمود و چرا عمر مساله را به شوراي شش نفري داد ؟ و چرا اينان به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله اقتدا نکردند ؟ 2-جانشيان من پس از من دوازده نفرند و همه از قريش هستند . (صحيح بخاري ج1 ص 127 – صحيح مسلم ج6 ص3) امر مردم به خير خواهد گذشت مادام که دوازده نفر بر آنها ولايت داشته باشند که همه آنها از قريش اند .(صحيح مسلم ج 3 ص 452) دين همچنان پا بر جاست تا قيامت برپا شود و يا اينکه دوازده خليفه بر شما خلافت کنند که همه آنها از قريش اند.(صحيح مسلم ج3 ص 1453) اين حديث متواتر را تمامي کتب اهل سنت نقل کرده اند که به اختصار از صحيحين به آن اشاره کرديم. حال با توجه به اين احاديث از اهل سنت سوال مي کنيم که اين دوازده نفر امام آنها که در اين حديث هستند چه اشخاصي مي باشند ؟ به غير از چهار خليفه اول اگر امام حسن (ع) و معاويه را نيز اضافه کنيد ديگر کدام خليفه را به عنوان امام معرفي خواهيد کرد .آيا از بني اميه و بني عباس که ظلم و ستمهاي فراوان آنها را خودتان نقل مي کنيد را به عنوان امام معرفي خواهيد کرد ، آنوقت تعداد از 12 نفر خيلي بيشتر مي شود . بدون هيچ شکي اهل سنت جوابي براي اين سوال ندارند ، چرا که بزرگان علمي آنها اعتراف کرده اند که اين حديث جز با عقايد شيعه اثني عشريه اماميه با ديگر مکاتب اسلامي سازگاري ندارد و در فکر فرو رفته اند که اين احاديث آنهم به صورت متواتر در کتب صحاح سته آنها چه مي کند ؟ 3-باقبول بر بودن حضرت فاطمه از اهل بيت وداشتن عصمت واينکه هر کس امامش رانشناسد کافر مرده از پيامبر وبا قبول اينکه حضرت فاطمه از شيخين راضي نبود و خلافت ابوبکر رانپزيرفت تا شهيد شد امام اوکه بود وچطور خلافت ابوبکر توجيح دارد 4- اين نهج البلاغه اي که مورد توجه شماست و حتي علماي خودتان شروح زيادي تا به حال بر آن نوشته اند و امروز اين کتابُ از جمله کتب درسي جامعه الازهر مصر به شمار مي رودُ آيا خطبه شقشقيه هم جزو نهج البلاغه هست يا خير؟ اگر هست، خوب در اين خطبه اميرالمومنين عليه السلام از کساني که شما آنها را خليفه مي دانيد، شکوه کرده است، پس چرا آن حضرت را مويد خلفا معرفي مي کنيد؟ و اگر اين خطبه جزو نهج البلاغه نيست و به گمان شما ساخته و پرداخته عالم بزرگ شيعه مرحوم سيد رضي رحمه الله مي باشد، پس چرا علماي خودتان از جمله ابن ابي الحديد معتزلي اين خطبه را پذيرفته و نسبت آن را به امام امير مومنان علي عليه السلام صحيح مي داند؟!!! 5-اگر ملاک تعيين خليفه اجماع مردم است، پس چرا اين اجماع در مورد عمر عملي تشد؟(1) و اگر ملاک، وصيت خليفه قبل است ،پس چرا اين وصيت در مورد عثمان عملي نشد؟(2) آيا اين تناقض گويي شما در موضوع خلافت دليل بر بطلان خلافت خلفاي ثلاثه ( ابوبکر، عمر، عثمان) نمي باشد؟ 1- به اتفاق همه ي مورخين شيعه و سني، عمر طبق وصيت ابوبکر روي کار آمد و اجماع مردم در مورد وي هم عملي نشد. ( تاريخ طبري- ج1- ص 2138 ، کامل ابن اثير- ج2- ص 292، ......) 2- به اتفاق همه مورخين شيعه و سني عثمان بر طبق شورايي که عمر از قبل پيشنهاد آن را داده بود روي کار آمد و هم چنين وصيت عمر در مورد وي عملي نشد..( طبقات ابن سعد- ج3 - ص 247، کنزالعمال- ج3- ص160) 6- در زماني که پيامبر (ص) در بستر شهادت بود ، امر کرد که اصحاب در لشکر اسامه شرکت کنند و فرمود : « جهزوا علي جيش اسامه لعن الله من تخلف عنه » و به نظر همه مورخان تا زمان شهادت پيامبر (ص) اسامه از جنگ بر نگشته بود ، حال با توجه به اين حقيقت آيا ابوبکر در لشکر اسامه شرکت کرد يا نه ؟ اگر شرکت نکرد ، پس تخلف از امر پيامبر (ص) را نموده است . و اگر شرکت کرده است ، در اين صورت در مدينه نبوده تا بتواند به جاي پيامبر (ص) نماز خوانده باشد. پس با وجود چنين تناقصي چطور شما ميگوييد : ابوبکر به جاي پيامبر (ص) نماز خوانده است ؟ 7-اگر رفتن به غار موجب فضيلت براي ابوبکر است و اين را دليل بر ارجحيت اوبر خلافت ميدانيد ، پس چرا از جهت مصاحبت با پيامبر اکرم (ص) در رفتن به غار محزون بود ، به طوري که به صريح آيه قرآن کريم پيامبر اکرم (ص) او را ازاين حزن منع کرد و فرمود : ( لا تحزن ان الله معنا ) (1)حزن ابوبکر در مصاحبت پيامبر اکرم (ص) در رفتن به غار به چه جهت بوده است ؟ اگر در جهت اطاعت خداوند بوده ، محال است که پيامبر اکرم (ص) از آن نهي نمايد ، و اگر در جهت معصيت خدابوده ، پس اين چه دليلي مي تواند بر فضيلت ابوبکر داشته باشد ؟ اگه تونستيد اينا رو جواب بديد بخش دوم رو بزارم شايد سوالات سخت باشه حالا يک سوال سه گزينه اي ميزارم ببين جواب چيه 9- از جمله سخنان عمر در حق ابوبکر اين بود که مي گفت : (( کانت بيعه الناس لابي بکر فلته من فلتات الجاهليه ، وقي الله المسلمين شرهافمن عاد اليها فاقتلوه))(1)بيعت مردم با ابوبکر يک قضيه بي مبنا و بي ريشه جاهليت بود . اميداست که خداوند مسلمانان را از شر اين قضيه حفظ کند ، و هر کس اين گونه رفتار کند ازاين به بعد ،حتما او را بکشيد.)) 1- مسند احمد بن حنبل - ج 1و6 - ص55 صحيح بخاري - ج8 - ص 208 تاريخ طبري - ج3- ص 200 و 305 کامل ابن اثير - ج2 - ص 327 تاريخ ابن کثير - ج5- ص 246 حالا سوال الف- عمر درغگو بود وصلاحيت خلافت نداشت ب-عمردرست ميگه ابوبکر غاصب بود حق خلافت نداشت ج- کتب صحيحه بخاري وبقيه اسناد دروغه دروغ بودن کتب صحيحه اهل سنت د- همه موارد صحيح از ديدگاه شيعه ابوبکر غاصب عمر دروغگو وغاصب وکتبتون صحيح نيست |
89 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 07 مهر 92
سلام بر همگي .. ماشا الله .. همكاريتون آليه حرف نداره.. و اما.. من حرفاي شما را قبول ميكنم .. از همين الان بر خلفا لعنت ميفرستم .. و كسي كه علي را كشته .. لعن نميكنم.. چون شماها قاتل علي را يكبار نديدم لعن كنيد .. از اينجا چندتا سوال دارم .. از همه ي شما .. كه اميدوارم جواب دهيد.. 1.. چرا شما كسي كه خون علي را ريخت(ابن ملجم مرادي لعنه الله عليه) رو لعن نميكنيد و خلفا و يار غار و كسي كه اسلام را به ايران آورد رو لعن ميكنيد.. ؟؟؟؟؟؟؟ 2. شما ها ميگيد خدا لعنت فرستاده .. ما هم لعنت ميفرستيم . .. اگر خدا جون كسي را بگيرد شما بايد بگيد من هم جون ميگيرم چون خدا گرفته..؟؟؟؟؟؟؟ آيا اصلا شما ميتوانيد كاري كه خدا انجام داده رو انجام دهيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 3. من ميگم ظالمان رو لعن كنيم .. نه اشخاص رو ..خب ظالم زيادن .. بياييد ظالمان رو لعن كنيم.. آيا حرفم اشكالي دارد..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا كجاي قرآن و يا نهج البلاغه خدا و علي گفتند كه خلفا و طلحه و زبير رو لعن كنيد...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آقاي محمد من از شما سوالي دارم .. شما خوده علي رو چرا قبول نداريد كه علي خطبه ي 405 نهج البلاغه گفته من به خلافت رغبتي نداشتم .. شما چرا نهج البلاغه ترجمه ي محمد دشتي رو نميخوانيد كه حضرت علي دوستدار خلفا بوده ....؟؟؟؟ شما علي رو هم قبول نداريد و فقط از خودتان يه چيزايي ميگيد..؟؟؟؟؟؟؟ آخه نهج البلاغه گفته من چيكار كنم.. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و از اينكه گفتين منتظريم آن را بشنويم .. صوتي نيست كه .. نوشتاريه ... لطفا بدرجيد |
90 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 07 مهر 92
سلم عليكم .. . بنازم به سواد آقاي بيستاره ... برادرم من شما را دوس دارم .. شما هي مثل ملازاده تندرو نباشيد.. خب اين همه شما از قرآن گفتيد.. من سوالي دارم .. شما گفتيد كه علي از تمام پيامبران به جز محمد برتري دارد.. سوال اينجاست .. اگر من از قرآن ثابت كنم كه بعد از ذكر چندين پيامبر خدا گفته كه بر تمام جهانيان برتري داديم.. و نامي از علي نيست ... اونوقت چي.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چي ميشه .. منتظر پاسختون هستم.. هركي تاييد كنه كه علي از تمام پيامبران به جز محمد برتري دارد.. من جوابشو با آيه ي صريح قرآن بدم.. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ علي رضي الله عنه ميفرمايند 2نفر در حقم هلاك ميشوند 1. دوستدار افراطي 2. دشمن كينه توز .. و گفته از ميانه رو ها باشيد.. در مورد علي غلو نكنيد .... و فقط ظالمان رو لعنت كنيد.. بهانه دست وهابيها ندهيد.. منتظر جواب شما هستم..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ كي معتقده كه علي از تمتم انبيا برتر است .. كه من با قرآن جوابشو بدم..؟....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
91 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 07 مهر 92
يك سوال آسان::::::: اگر ما تمام ظالمان رو لعن كنيم خوبه يا فقط چند نفري از آنها رو.. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
92 |
نام و نام خانوادگي: شمس الدين جليليان -
تاريخ: 08 مهر 92
آقاي ياسر فنجاني با سلام خدمت شما و همه ي محبين علي و آل علي عليهم السلام و لعنت خدا و رسول و اهل بيت آن حضرت بر ظالمين از اولين تا آخرين و اما بعد فرموده ايد خلفا علي را دوست داشتند اگر چنين است خداوند اجرشان بدهد و لعن هيچ کس در باره ي آنها موثر نخواهد بود اما ماجراي قصد ترور حضرت علي در زمان خليفه ي اول به فرمان ابوبکر و عمر توسط خالدبن وليد را چگونه توجيه مي کنيد ؟ آيا اين مسئله در راستاي حب علي بوده ؟ فرموده ايد که علي به خلافت رغبت نداشت اين جمله از جهتي صحيح و از جهتي کذب محض است . علي به خلافت با تعريفي که پايه گذاران آن از اين منصب داشتند علاقه نداشته اما خلافت راستين را که منصبي الهي است و امامت نام داشته را خدا بر عهده ي او گذاشته و آن را دوست داشته . دليل ديگر بر رد اين ادعاي شما مبني بر علاقه نداشتن حضرت امير به خلافت سخن عمر به هنگام تعيين شوراي شش نفره است که پس از تمجيد از ياران هم پيمانش نظير ابو عبيده و سالم و معاذ که در قيد حيات نبودند و بيان ويژگي هاي عشره ي مبشره وقتي به حضرت علي رسيد آن حضرت را شايسته ترين فرد براي خلافت و تنها عيب آن حضرت را حريص بودن به خلافت دانست . اين جمله ي اخير را چگونه توجيه مي کنيد ؟ اگر علاقه نداشت چرا از سوي خليفه به حريص بودن به امر آقاي ياسر فنجاني با سلام خدمت شما و همه ي محبين علي و آل علي عليهم السلام و لعنت خدا و رسول و اهل بيت آن حضرت بر ظالمين از اولين تا آخرين و اما بعد فرموده ايد خلفا علي را دوست داشتند اگر چنين است خداوند اجرشان بدهد و لعن هيچ کس در باره ي آنها موثر نخواهد بود اما ماجراي قصد ترور حضرت علي در زمان خليفه ي اول به فرمان ابوبکر و عمر توسط خالدبن وليد را چگونه توجيه مي کنيد ؟ آيا اين مسئله در راستاي حب علي بوده ؟ اما فرموده ايد که علي به خلافت رغبت نداشت اين جمله از جهتي صحيح و از جهتي کذب محض است . علي به خلافت با تعريفي که پايه گذاران آن از اين منصب داشتند علاقه نداشته اما خلافت راستين را که منصبي الهي است و امامت نام داشته را خدا بر عهده ي او گذاشته و آن را دوست داشته . دليل ديگر بر اين ادعاي شما مبني بر علاقه نداشتن حضرت امير به خلافت سخن عمر به هنگام تعيين شوراي شش نفره است که پس از تمجيد از ياران هم پيمانش نظير ابو عبيده و سالم و معاذ که در قيد حيات نبودند و بيان ويژگي هاي عشره ي مبشره وقتي به حضرت علي رسيد آن حضرت را شايسته ترين فرد براي خلافت و تنها عيب آن حضرت را حريص بودن به خلافت دانست . اين جمله ي اخير را چگونه توجيه مي کنيد ؟ اگر علاقه نداشت چرا از سوي خليفه متهم به حريص بودن به امر خلافت شد ؟! برادر عزيز جناب فنجاني کسي که اندک بصيرتي داشته باشد با نگاه کردن به صفحه ي شطرنج شورا مي فهمد مهره چيني ها به نحوي بوده که امر خلافت به عثمان برسد . اگر حضرت علي علاقه به خلافت نداشتند چرا در شورا حاضر شدند ؟ چرا عبدالرحمان بن عوف او را با يادآوري وصيت عمر مبني بر قتل معترضين به منتخب شورا , تهديد نمود و چرا مغيره بن شعبه خطاب به علي گفت اي پسر عمو وقت براي خلافت شما زياد است ؟اگر پيش نماز شدن ابوبکر را علي رغم مشکلات سند آن دليلي بر شايستگي ايشان براي خلافت مي دانيد لطفا جواب دهيد که آيا پيامبر به ابوبکر و عمر و عثمان و ديگر صحابه غير از علي دستور ندادند که تحت فرمان اسامه مدينه را ترک کنند ؟ مگر مي شود از طرفي ابوبکر شايسته ي خلافت و مورد نظر پيامبر بوده باشد و از طرفي پيامبر او را تحت فرمان اسامه ي 18 ساله امر به ترک مدينه کرده باشند ؟ کشف حقيقت اگر با ديدي باز و به دور از تعصب و همراه با عقلانيت باشد نه تنها مشکل نيست بلکه خيلي هم آسان است . |
93 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 08 مهر 92
به خدا انصاف نيست من هر چه قدر پيام ميفرستم درج نميكنيد چرا آخه..؟؟؟؟؟ من دوستدا اينم كه به حرف خميني رحمه الله عليه گوش داده بشه .. مگر شما تابعش نيستيد..؟ جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ نظراتي كه قبلاً عين آن را مطرح كرده ايد و ما جواب داده ايم را دوباره مطرح نكنيد. برخي از نظرات شما جهت پاسخ ذخيره شده كه بزودي علني مي شود. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
94 |
نام و نام خانوادگي: مصباح -
تاريخ: 08 مهر 92
جناب فنجاني باز از اون حرفا زدي! كي گفته ما به ابن ملجم لعنت الله عليه لعنت نمي فرستيم؟ مي خواي ببيني ما به او لعنت مي فرستيم؟ بشنو: «اللهم العن عبدالرحمن ابن ملجم المرادي و محبيه و الراضين بفعله» خوب شد؟ توكه تحقيق نكردي چرا حرف مي زني؟ برو به مفاتيح الجنان مراجعه كن اعمال شب نوزده ماه رمضان رو ببين يكي از اعمال اون شب كه شب ضربت خوردن اميرالمومنين عليه السلام است اينه: «صد مرتبه اللهم العن قتلة اميرالمومنين عليه السلام» حرف دومت خيلي شنيدنيه فكر نكنم به ذهن هيچ پرفسوري تا به حال رسيده باشه! خدا جون مردم رو مي گيره پس ما هم بگيريم! واقعاً كه! خدا اگر جون مردم رو ميگيره چون خداست، اختيار ما دستشه ولي ما كه چنين اختياري نداريم چون او به ما چنين اختياري نداده (من قتل نفسا بغير نفس ...فكانما قتل الناس جميعا) ولي بعضي وقتا خدا اجازه داده جون افراد را هم بگيريم. نمي دوني؟ «قاتل الكفار و المنافقين» رو نشنيدي «لكم في القصاص حيات» رو نشنيدي اينجاها رو خدا اجازه داده ما هم جون اينها رو مي گيريم. علي عليه السلام اگه اونها رو لعن نكردن با اونه جنگيدن كه. اصلا! لعن طلحه و زبير بخاطر جنگيدن اونه با مولاست اما لعن خلفا، ما چنين كاري نميكنيم. اما سخن اميرالمومنين عليه السلام منظورش خلافت و حكومتي بوده كه خلفاي قبلش داشتن و الا امامت بدست خداست كه بر عهده اوست و قابل دادن و گرفتن نيست. دليل ما جمع بين سخنان ايشان در نهج البلاغه است خطبه شقشقيه رو نخوندي كه اينهمه از خلفاي قبلش انتقاد مي كنه و مي گه حق منو گرفتن اگه نخوندي حالا بخون: أما و اللّه لقد تقمّصهافلان و إنّه ليعلم أنّ محلّي منها محلّ القطب من الرّحا. ينحدر عنّي السّيل، و لا يرقى إليّ الطّير، فسدلت دونها ثوبا، و طويت عنها كشحا. و طفقت أرتئي بين أن أصول بيد جذّاء، أو أصبر على طخية عمياء، يهرم فيها الكبير، و يشيب فيها الصّغير، و يكدح فيها مؤمن حتّى يلقى ربّه فرأيت أنّ الصّبر على هاتا أحجى، فصبرت و في العين قذى، و في الخلق شجا، أرى تراثي نهبا، حتّى مضى الأوّل لسبيله، فأدلى بها إلى فلان بعده. فيا عجبا بينا هو يستقيلها في حياته إذ عقدها لآخر بعد وفاته- لشدّ ما تشطّرا ضرعيها- فصيّرها في حوزة خشناء يغلظ كلمها، و يخشن مسّها، و يكثر العثار فيها، و الاعتذار منها، فصاحبها كراكب الصّعبةإن أشنق لها خرم، و إن أسلس لها تقحّم، قمني النّاس- لعمر اللّه- بخبطو شماس، و تلوّن و اعتراض، فصبرت على طول المدّة، و شدّة المحنة، حتّى إذا مضى لسبيله جعلها في جماعة زعم أنّي أحدهم، فيا للّه و للشّورى متى اعترض الرّيب فيّ مع الأوّل منهم، حتّى صرت أقرن إلى هذه النّظائر لكنّي أسففت إذ أسفّوا، و طرت إذ طاروا، فصغا رجل منهم لضغنه، و مال الآخر لصهره، مع هن و هن، إلى أن قام ثالث القوم نافجا حضنيه، بين نثيله و معتلفه، و قام معه بنو أبيه يخضمون مال اللّه خضمة الإبل نبتة الرّبيع، إلى أن انتكث عليه فتله، و أجهز عليه عمله، و كبت به بطنته فما راعني إلّا و النّاس كعرف الضّبعإليّ، ينثالونعليّ من كلّ جانب، حتّى لقد وطىء الحسنان، و شقّ عطفاي، مجتمعين حولي كربيضة الغنم. فلمّا نهضت بالأمر نكثت طائفة، و مرقت أخرى، و قسط آخرون: كأنّهم لم يسمعوا اللّه سبحانه يقول: «تلك الدّار الآخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّا في الأرض و لا فسادا، و العاقبة للمتّقين» بلى و اللّه لقد سمعوها و وعوها، و لكنّهمحليت الدّنيافي أعينهم، وراقهم زبرجها أما و الّذي فلق الحبّة، و برأ النّسمة، لو لا حضور الحاضر، و قيام الحجّة بوجود النّاصر، و ما أخذ اللّه على العلماء ألّا يقارّوا على كظّةظالم، و لا سغب مظلوم، لألقيت حبلها على غاربها، و لسقيت آخرها بكأس أوّلها، و لألفيتم دنياكم هذه أزهد عندي من عفطة عنز به خدا سوگند، او (ابو بكر) رداى خلافت را بر تن كرد، در حالى كه خوب مى- دانست، من در گردش حكومت اسلامى هم چون محور سنگهاى آسيايم (كه بدون آن آسيا نمىچرخد). (او مىدانست) سيلها و چشمههاى (علم و فضيلت) از دامن كوهسار وجودم جارى است و مرغان (دور پرواز انديشهها) به افكار بلند من راه نتوانند يافت پس من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پيچيدم (و كنار گرفتم) در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه: با دست تنها (با بى ياورى) به پا خيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتى كه پديد آوردهاند صبر كنم محيطى كه: پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وا مىدارد. (عاقبت) ديدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزديكتر است، لذا شكيبائى ورزيدم، ولى به كسى مىماندم كه: خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلويش را گرفته، با چشم خود مىديدم، ميراثم را به غارت مىبرند. تا اين كه اولى به راه خود رفت (و مرگ دامنش را گرفت) بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد، شگفتا او كه در حيات خود، از مردم مىخواست عذرش را بپذيرند (و با وجود من) وى را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را براى ديگرى كابين بست او چه عجيب هر دو از خلافت به نوبت بهرهگيرى كردند (خلاصه) آن را در اختيار كسى قرار داد، كه جوى از خشونت سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود رئيس خلافت به شتر سوارى سركش مىماند، كه اگر مهار را محكم كشد، پردههاى بينى شتر پاره شود، و اگر آزاد گزارد در پرتگاه سقوط مىكند. به خدا سوگند مردم در ناراحتى و رنج عجيبى گرفتار آمده بودند، و من در اين مدت طولانى، با محنت و عذاب، چارهاى جز شكيبايى نداشتم. سرانجام روزگار او (عمر) هم سپرى شد ، و آن (خلافت) را در گروهى به شورا گذاشت، به پندارش، مرا نيز از آنها محسوب داشت پناه به خدا ز اين شورا (راستى) كدام زمان بود كه مرا با نخستين فرد آنان مقايسه كنند كه اكنون كار من بجايى رسد كه مرا همسنگ اينان (اعضاى شورا) قرار دهند لكن باز هم كوتاه آمدم و با آنان هم آهنگى ورزيدم (و طبق مصالح مسلمين) در شوراى آنها حضور يافتم بعضى از آنان بخاطر كينهاش از من روى برتافت، و ديگرى خويشاوندى را (بر حقيقت) مقدم داشت ، اعراض آن يكى هم جهاتى داشت، كه ذكر آن خوشايند نيست. بالاخره سومى به پا خاست او همانند شتر پر خور و شكم برآمده همى جز، جمعآورى و خوردن بيت المال نداشت بستهگان پدريش بهمكاريش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنهاى كه بهاران به علفزار بيفتند، و با ولع عجيبى گياهان را ببلعند، براى خوردن اموال خدا دست از آستين برآوردند، اما عاقبت يافته هايش (براى استحكام خلافت) پنبه شد، و كردار ناشايستش كارش را تباه ساخت و سر انجام شكمخوارگى و ثروت اندوزى، براى ابد نابودش ساخت ازدحام فراوانى كه همچون يالهاى كفتار بود مرا به قبول خلافت وا داشت، آنان از هر طرف مرا احاطه كردند، چيزى نمانده بود كه دو نور چشمم، دو يادگار پيغمبر حسن و حسين زير پا له شوند، آن چنان جمعيت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا برنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد مردم همانند گوسفندانى (گرگ زده كه دور تا دور چوپان جمع شوند) مرا در ميان گرفتند، اما هنگامى كه به پا خاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم، جمعى پيمان خود را شكستند ، گروهى (به بهانههاى واهى) سر از اطاعتم باز زدند و از دين بيرون رفتند و دستهاى ديگر براى رياست و مقام از اطاعت حق سر پيچيدند (و جنگ صفين را براه انداختند) گويا نشنيده بودند كه خداوند مىفرمايد: «سرزمين آخرت را براى كسانى برگزيدهايم كه خواهان فساد در روى زمين و سركشى نباشد، عاقبت نيك، از آن پرهيز كاران است» (سوره قصص: 83) چرا خوب شنيده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق برق دنيا چشمشان را خيره كرده و جواهراتش آنها را فريفته بود آگاه باشيد بخدا سوگند، خدائى كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسيارى گرداگردم را گرفته، و به ياريم قيام كردهاند، و از اين جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مىساختم و از آن صرف نظر مىنمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مىكردم (آن وقت) خوب مىفهميديد كه دنياى شما (با همه زينتهايش) در نظر من بى ارزشتر از آبى است كه از بينى گوسفندى بيرون آيد. ديدي چطور از خلفا و معاويه و طلحه و زبير انتقاد مي كنه و ميگه حق منو خوردنت و با من درگير شدن؟. خطبه شش نهج البلاغه رو نخوندي كه مي فرمايد: «فو اللّه ما زلت مدفوعا عن حقّي، مستأثرا عليّ، منذ قبض اللّه نبيّه صلّى اللّه عليه و سلّم حتّى يوم النّاس هذا، به خدا سوگند از هنگام مرگ پيغمبر (ص) تا هم اكنون از حق خويشتن محروم مانده ام، و ديگران را به ناحق بر من مقدم داشته اند» و... ديدي ما گوش به حرف اميرالمومنينيم. اما تو چي؟ اينا رو قبول داري؟ حق با علي بوده يا با ابوبكر؟ طلحه و زبير اگه حضرت امير المومنين را در اون جنگ به شهادت مي رسوندن نظرت چي بود؟ وقتي به جنگ بره يعني قصد داشته ايشون رو بكشه حالا تو با چنين آدمي چي مي كني؟ لعنت مي كني يا نه؟ دست از جهالت بردار و بگو: «لعنت الله علي طلحه و زبير و معاويه و الذين ظلموا و غصبوا حق اهل البيت كلهم اجمعين من الان الي يوم الدين» والسلام. |
95 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 08 مهر 92
1- اولا که کلمه "عاليه" را کسي مثل شما بصورت " آليه " نمينويسد، لا اقل من نديدم که اينطور نوشته شود. 2-شما گفتين کجاي قرآن " لعنت کردن " وجود داره، که دوستان نشانتان دادند. پيامبر هم به لعنت کردن برخي از افراد اشاره کرده اند پس بيخود نفرماييد لعنت کردن فقط مختص خداست. ما هم که پيرو پيامبر اسلام هستيم و ايشان الگويمان هستند. 3- ما به ابن ملجم لعنت نميفرستيم؟؟؟؟؟ ابن ملجم اگر در زمان ما چنبن جسارت بزرگي را انجام ميداد، آرزو ميکرد مادرش هرگز بدنيايش نمي آورد!!! لعنت ابدي بر او و تمامي کساني که آن زمان را ديدند و هيچ دفاعي از مظلوميت علي نکردند. 4-شما اگر مطالعه داشتيد ميفهميديد که شروط حضرت علي را درباره خلافت از خودم نگفتم. 5-هنوز نگفتيد منافقين مدينه که قرآن در آيه پس از " والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان رضي الله عنهم ورضوا عنه وأعد لهم جنات تجري تحتها الأنهار خالدين فيها أبدا ذلك الفوز العظيم " آورده اند، شامل چه کساني هستند؟ السابقون؟ مهاجرين؟ انصار؟ تابعين؟ 6- دلايل خود را در اين مورد که فرموديد جنگ ها و کشتارهايي که بين معاويه، طلحه، زبير،... با حضرت علي اتفاق افتاده، صرفا در اثر اختلافات معمولي! بوده را هر طور راحتيد بفرماييد. ما منتظريم پاسخ ادعايتان را بخوانيم. |
96 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 08 مهر 92
آقاي فنجاني عزيز فقط از ما سوال ميپرسي چند سوال پرسيدم ج ندادي شک نکن مولايمان علي باخلفا بد بودند اگر به آنان مشاوره دادند يا سخني گفتند بايد برسي شود چرا چگونه از باب تقيه وغيره بوده ونام فرزندان ايشان وازدواج دختر ايشان مفصلا بحث شده لطفا ديگر دراين باره اگر واقعا خواهان شناخت حق باشيد بايد قانع شويد من علي ع را از روي غلو و...نشناخته ام از اهل بيت نقل شده آناني که حضرت علي را خدا ميپندارند وعلي الهي هستند بدتر از کساني هستند که حضرت علي ع را قبول ندارند وحب زيادي که موجب انحراف شود حضرت علي چون بغضشون موجب آتش جهنم است به گفته خودشون اگر حرفي ميزنم ثابت ميکنم که بدانيد غلو نيست حضرت محمد مي فرمايند ضربتي که حضرت علي بر عمرو زد به اندازه عبادت کل انس وجن است پيامبر که غلو نميکند وجايي ديگر فرمود اگر کل درختان قلم وآب دريا ها جوهر شوند نميتوانند فضايل حضرت علي رابنويسند گفتي ابن ملجم را لعن نکنيم که دوستان عزيز مصباح ومحمد جواب دادند و خودماني بت بگم لعن ميکنيم نه نکنيم ولي به اندازه سه خليفه ديگر لعن نميکنيم چون با اينکه شغي ترين قوم حضرت محمد ابن ملجم است ولي بدتر از سه خليفه نيست يکبار با اينکه قبول نداري کتاب قيس که الفباي شيعه هست را بخوان که امام صادق فرمودند هر کس اين کتاب رانخوانده باشد چيزي از مناقب اهل بيت درک نکرده است ما اين کتاب را چون بخاري شما از ديد خودتون ميدانيم مورد تاييد امام چهارم ما ميباشد دراين کتاب حديث چاه جهنمي را بخوان تا بداني بدترين انسنها از اين قوم ابوبکر وعمرند که عمر بدتر است ودر روز محشر عمر بادولگام وشيطان بايک لگام آتش مي آيد تا حالا از کتب شما باشما مناظره ميکرديم ولي اينکه چرا عمر وابوبکر را بيشتر لعن ميکنيم از کتب شيعه حديث ميزارم درسته شما دوست عزيز قبول نداري ولي من شيعه که قبول دارم درکل در آشکارا قبول دارم عين لعن حضرت علي بر خلفا و زيارت عاشورا لعن ميگيم ودر زمان حال رهبر ومرجع تقيليدم در آشکارا دست مارو بستن اصلا تند رونيستم شايد در کتب شما ونهج البلاغه بگي حضرت علي لعن نکرده ولي از خلفا شکوه زياد کرده ومضموني هم پيامبر وحضرت فاطمه و هم حضرت علي بر خلفا لعن کردند و در کتاب قيس آمده آشکارا حضرت معاويه را لعن کرده در خفا باياراني چون مغداد خلفا را لعن ميفرمودند پس جواز لعن موجود است ولي قبول دارم جلوي يک سني مستقيم نبايد آنان را لعن کرد در کامن بعدي مقام حضرت علي را ميگذارم اگه حوصله داري مطلب پايين را بخون تا بداني چرا سه خليفه بيشتر لعن ميشوند حضرت فرمود: «خوب نيست كه كسى از خودش تعريف نمايد» « تزكية المرء لنفسه قبيح»«[1]» لكن از اين جهت كه خداوند فرموده است: «نعمتهاى خدادادى به خود را نقل كنيد: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ «[2]» بايد بگويم: «من از حضرت آدم افضل ام». صعصعه دليل اين برترى را جويا شد و خلاصه پاسخ امام على عليه السلام چنين است: «براى آدم همه جور وسايل راحتى و آسايش و نعمات در بهشت فراهم بود و فقط خداوند او را از خوردن گندم منع نمود. با وجود اين ممنوعيت، آدم از گندم خورد و از بهشت رانده شد. در حالى كه من از خوردن گندم منع نشدهام، و چون دنيا را قابل توجه نمىبينم به ميل و اراده خود، هرگز نان گندم نخوردهام». منظور حضرت آن است كه كرامت و فضيلت افراد نزد خداوند به زهد، ورع و تقواى آنها است. هر كسى از دنيا اعراض بيشترى داشته باشد، يقيناً نزد خدا مقربتر است. كمال زهد و تقوى هم، اجتناب از حلال ممنوع نشده است كه ايشان اين كار را انجام دادهاند. سپس صعصعه پرسيد «شما افضل ايد يا نوح شيخ الانبياء؟» حضرت پاسخ داد: «من از نوح افضل ام» و علت اين برترى بر نوح را چنين فرمود: «نوح عليه السلام قوم خود را به سوى خدا دعوت كرد، ولى آنها او را اطاعت نكردند و به آن بزرگوار آزار و اذيت بسيارى رساندند. سپس نوح پيغمبر، آنان را نفرين كرد و گفت: پروردگارا! احدى از كافرين را بر روى زمين باقى نگذار. اكنون با وجود اينكه بعد از وفات خاتم الانبيا، صدمات و آزار فراوانى از اين امت به من رسيده است، هرگز آنان را نفرين نكرده و كاملًا صبر پيشه كردم». ايشان صبر خود را در خطبه شقشقيه چنين توصيف مىكند: « فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا».در حالى صبر نمودم كه در چشمم خار و در گلويم استخوانى بود.» «[3]» منظور امام اين است كه هر كس كه بر بلاها و سختىها بيشتر صبر داشته باشد مقربتر است. آنگاه صعصعه پرسيد: «شما افضل هستيد يا ابراهيم عليه السلام؟» ايشان پاسخ داد: «من از ابراهيم افضل مىباشم» و دليلش را در قرآن، از زبان ابراهيم عليه السلام چنين مىفرمايد: رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي؛ پروردگارا چگونگى زنده كردن مردگان را به من نشان ده. خداوند فرمود: آيا باور ندارى؟ پاسخ داد: چرا باور دارم، اما مىخواهم با مشاهده آن دلم آرام گيرد». «[4]» اما من گفتم: «اگر كشف حجاب گردد و پردهها بالا رود، يقين من زيادتر نخواهد شد». «[5]» منظور امام آن است كه علو درجه هر كس، درجه يقين او مىباشد كه واجد مقام حق اليقين گردد. در ادامه پرسشِ صعصعه، امام خود را از موسى عليه السلام نيز افضل و برتر خواند و دليل آن را چنين فرمود: «وقتى كه خداوند او را ماموريت داد تا به دعوت فرعون به مصر رود، مطابق قرآن مجيد، ايشان عرض كرد: رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ؛ «خداوندا من از آنان يك نفر را كشتهام و مىترسم كه آنان مرا به قتل برسانند. برادرم هارون را كه زبان فصيحتر و گوياترى از من دارد، با من همراه گردان تا ياور و شريك من در امر رسالت باشد، و مرا تصديق نمايد؛ زيرا مىترسم آنها رسالتم را تكذيب نمايند». «[6]» اما موقعى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من مأموريت داد تا به مكه معظمه روم، و آيات اول سوره برائت را در بالاى بام كعبه بر كفار قريش قرائت نمايم- با آنكه در آنجا كمتر كسى را مىتوان يافت كه يكى از خويشان و بستگانش به دست من كشته نشده باشد هرگز و ابداً نهراسيدم. امر پيامبر خدا را اطاعت نمودم و به تنهايى مأموريت خود را انجام داده، آيات سوره برائت را بر آنان قرائت نموده و مراجعت كردم.» اين سخن امام كنايه از توكل او به خدا است؛ چون هر كس توكلش بيشتر باشد فضيلت بيتشرى دارد و موسى كليم اللَّه به برادرش هارون اتكا و اعتماد داشت، ولى اميرالمؤمنين عليه السلام به طور كامل به خداى بزرگ توكل و اعتماد نمود. همچنين امام على عليه السلام خود را برتر و افضل از عيسى مسيح دانست و دليل آن را نيز چنين بيان كرد: به اذن و قدرت پروردگار، وقتى جبرئيل در گريبان مريم دميد، او حامله شد و زمانى كه موقع وضع حملش رسيد به مريم وحى شد كه: « اخرجي عن البيتفإنّ هذه بيت العبادة لا بيت الولادة».«از خانه بيت المقدس بيرون آى، اين خانه محل عبادت است نه محل ولادت و زايشگاه.» «[7]» به همين دليل از بيت المقدس بيرون رفت و عيسى در بيابان خشكيدهاى متولد شد. اما وقتى مادر من- فاطمه بنت اسد- درد زاييدن گرفت در وسط كعبه به مستجار كعبه متوسل شد و گفت: بارالها بحق اين خانه كعبه و بحق كسى كه اين خانه را بنا نهاده است، درد زايمان را بر من سهل و آسان گردان. در همان وقت ديوار كعبه شكافته شد و مادرم فاطمه با نداى غيبى به داخل خانه راه يافت، من در همان خانه كعبه متولد شدم. بنابراين چون مكه معظمه بر بيت المقدس برترى دارد و مريم از زادن عيسى در بيت المقدس- مكانى پائينتر از مكه- نهى شد؛ ولى مادر على عليه السلام، براى زادن او به درون كعبه- مكانى برتر از بيت المقدس- دعوت شد، بدين جهت روح، نفس و بدن او از عيسى پاكيزهتر است. بالاخره كسانى چون ابن ابىالحديد، امام حنبل، امام فخر رازى، شيخ سليمان بلخى حنفى و بسيارى ديگر، حديث زير را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل نمودهاند كه فرمود: «هر كس مىخواهد به علم آدم نظر كند، به علم على توجه كند. هر كس مىخواهد حقيقت تقواى نوح و حكمت او را ببيند و نيز حلم و خلت ابراهيم، هيبت موسى و عبادت عيسى را ببيند پس به سوى على بن ابىطالب عليه السلام نظر كند».« من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه و إلى نوح في تقواه و إلى إبراهيم في حلمه و إلى موسى في هيبته و إلى عيسى في عبادته فلينظر إلى علي بن أبي طالب عليه السلام». «[8]» بالاخره ميرسيد على همدانى شافعى در پايان اين حديث مىافزايد: «فإنّ فيه تسعين خصلة من خصال الأنبياء جمعها اللَّه فيه و لم يجمعها في أحد غيره. نود خصلت از خصلتهاى انبيا در حضرت على عليه السلام جمع مىباشد كه در كس ديگر نمىباشد». «[9]» البته تشبيه نمودن على عليه السلام به آدم از بعد علم، بدان جهت است كه خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها؛ «خداوند همه اسماء را به آدم آموخت» «[10]» و تشبيه نمودن حلم على عليه السلام به حلم ابراهيم از آن جهت است كه خداوند در سوره توبه فرمود: إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ؛ به درستى كه ابراهيم بردبار و حليم بود». «[11]» بنابراين چنانچه كسى در ويژگى بارز هر يك از انبيا با آن نبى مساوى شد مىتوان نتيجه گرفت كه تمام ويژگىهاى همه انبيا را دارد و لذا برترى او بر آنها اثبات مىگردد. بلخى حنفى و گنجى شافعى در كفاية الطالب از امام احمد حنبل نقل نمودهاند: فضائلى كه براى على ابن ابىطالب عليه السلام آمده براى هيچ يك از صحابه نيامده است. «[12]» ولادت علي در خانه خدا همان طوذكر شد يكي از دلايل برتري امام علي بر سائر انبياء بجز خاتم انبياء زادگاه على (ع) در خانه خدا است. در كتب تاريخي نحوولادت حضرت به صورت مشروح بيان شده است ما در اين جا به صورت مختصر مي آوريم : فاطمه بنت اسد در آخرين ماه وضع حمل بوده است. در يكى از روزها كه به مسجدالحرام مىرود، او را درد زايمان فرا مىرسد. او در مستجار كعبه مشغول راز و نياز و دعا به درگاه احديت مىشود. خدا را به عزت و جلالش سوگند مىدهد كه خدايا! درد زايمان را بر من سهل و آسان گردان. ناگهان ديوار خانه كعبه شكافته مىشود و ندايى مىرسد كه: «اى فاطمه! درون آى.» «[13]» جماعت مردمى كه در اطراف خانه نشسته بودند، متوجه شدند كه ديوار خانه كعبه شكافته شد، فاطمه داخل خانه شد و ديوار دوباره به حالت اوليه بازگشت. تعجب همگان از جمله جناب عباس- عموى پيامبر- كه در ميان جماعت نظارهگر بود بر انگيخته شد. با مشاهده اين صحنه فوراً خود را به برادرش ابوطالب، كليد دار كعبه رساند و قضيه را به او اطلاع داده و بلافاصله با هم برگشتند. تلاش آنها براى باز كردن قفلِ دربِ كعبه به جايى نرسيد. فاطمه بنت اسد تا سه روز بدون هيچگونه غذا، مراقبت و پرستارى، درون خانه كعبه ماند. خبر اين واقعه غير منتظره درتمام محلههاى مكه پيچيد و نُقل مجالس اهالى مكه شد. پس از سه روز، همان محلى كه به روى فاطمه باز شده بود، دوباره شكافته شد و فاطمه همراه با نوزادى بر روى دست بيرون آمد. اين واقعه همه چشمها را خيره ساخت و جماعت زيادى كه شاهد اين پيشامد بودند بر او هجوم آوردند. «[14]» به همين جهت است كه ولادت اميرالمؤمنين عليه السلام در مقايسه با عيسى مسيح تفاوت چشمگيرى دارد. زيرا به هنگام ولادت حضرت عيسى، به حضرت مريم كه درون بيتالمقدس بود، ندا رسيد: «از بيت المقدس بيرون آى كه اينجا محل عبادت است نه محل زاييدن.» «[15]» با توجه به برترى كعبه بر بيت المقدس، اين ويژگى و امتياز تنها براى اميرالمؤمنين عليه السلام منحصر به فرد است، كه مولود كعبه ناميده شده است. استدلال به آيه مباهله در برترى امام على عليه السّلام پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است. فرمود: «من گراميترين انسانها هستم» [16] و نيز فرمود: «من سرور فرزندان آدم هستم و هيچ فخرى نيست». [17] باتوجه به برتربودن پيامبر كرامي اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از آيه مباهله استفاد مي شود كه امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه از نظر فضيلت در مرتبه بعد از ايشانقرار مىگيرد، زيرا هنگام كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مسيحيان نجران را به مباهله فرا خواند تا حق خويش را آشكار سازد و براى پيامبرىاش برهان بياورد و براى آنان ثابت كند كه مخالفت آنها با وجود اقامه برهان از سر دشمنى و عناد بوده، على عليه السّلام را همرتبه خويش قرار داد و حكم كرد كه او همتا و به منزله نفس اوست. ايشان مرتبه فضيلت على عليه السّلام را از خود پايينتر نياورد. بلكه برابر خويش قرار داد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در آن هنگام اين آيه را از جانب پروردگار متعال در اين باره تلاوت كرد و شهادت داده و تأكيد نمود: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ[18]. «پس هر كه در اين باره پس از دانشى كه تو را حاصل آمده، با تو محاجّه كند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و نفسهايمان و نفسهايتان را فراخوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» سپس ايشان حسن و حسين عليهم السّلام كه ظاهر واژه ابناء بر اين دو صدق مىكند و فاطمه سلام اللَّه عليها كه منظور از نساء در اين آيه ايشان مىباشد و امير المؤمنين على عليه السّلام كه مقصود از نفس در آيه اوست را براى مباهله فرا خواند. [19] اگر هيچ دليل ديگرى وجود نمىداشت كه حاكى از برترى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر امير المؤمنين على عليه السّلام باشد همين اشاره پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم (كه فرمود: ندع انفسنا و انفسكم) دلالت بر تساوى آنها هم در فضيلت و هم در رتبه مىكرد.[20] برخي ازفضايل امام علي عليه السلام اميرالمؤ منين على عليه السّلام به شهادت تاريخ و اعتراف دوست و دشمن در كمالات انسانى نقيصه اى نداشت و در فضائل اسلامى نمونه كاملى از تربيت پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود. بحثهايى كه در اطراف شخصيت او شده و كتابهايى كه در اين باره شيعه و سنى و ساير مطلعين و كنجكاوان نوشته اند، در باره هيچيك از شخصيت هاى تاريخ اتفاق نيفتاده است. على عليه السّلام در علم و دانش، داناترين ياران پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وساير اهل اسلام بود و نخستين كسى است در اسلام كه در بيانات علمى خود، در استدلال و برهان را باز كرد و در معارف الهيّه بحث فلسفى نمود و در باطن قرآن سخن گفت و براى نگهدارى لفظش دستور زبان عربى را وضع فرمود و تواناترين عرب بود در سخنرانى . على عليه السّلام در شجاعت ضرب المثل بود و در آن همه جنگها كه در زمان پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پس از آن شركت كرد، هرگز ترس و اضطراب از خود نشان نداد و با اينكه بارها و ضمن حوادثى مانند جنگ احد و جنگ حنين و جنگ خيبر و جنگ خندق، ياران پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و لشكريان اسلام لرزيدند و يا پراكنده شده فرار نمودند، هرگز پشت به دشمن نكرد و هرگز نشده كه كسى از ابطال و مردان جنگى با وى درآويزد و جان به سلامت برد و در عين حال با كمال توانايى، ناتوانى را نمى كشت و فرارى را دنبال نمى كرد و شبيخون نمى زد و آب به روى دشمن نمى بست. از مسلمات تاريخ است كه آن حضرت در جنگ خيبر در حمله اى كه به قلعه نمود، دست به حلقه در رسانيده با تكانى در قلعه را كنده به دور انداخت.[21] و همچين روز فتح مكه كه پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امر به شكستن بتها نمود، بت (هبل) كه بزرگترين بتهاى مكه و مجسمه عظيم الجثه اى از سنگ بود كه بر بالاى كعبه نصب كرده بودند، على عليه السّلام به امر پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پاى روى دوش آن حضرت گذاشته بالاى كعبهرفت و (هبل) را از جاى خود كند و پايين انداخت.[22] على عليه السّلام در تقواى دينى و عبادت حق نيز يگانه بود، پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پاسخ كسانى كه نزد وى از تندى على عليه السّلام گله مى كردند مى فرمايد: على را سرزنش نكنيد؛ زيرا وى شيفته خداست. [23] ابودرداى صحابى پيكر آن حضرت را در يكى از نخلستهانهاى مدينه ديد كه مانند چوب خشك افتاده است، براى اطلاع، به خانه آن حضرت آمد و به همسر گرامى وى كه دختر پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود، درگذشت همسرش را تسليت گفت، دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: (پسر عم من نمرده است بلكه در عبادت از خوف خدا غش نموده است و اين حال براى وى بسيار اتفاق مى افتد). على عليه السّلام در مهربانى به زيردستان و دلسوزى به بينوايان و بيچارگان و كرم و سخا به فقرا و مستمندان، قصص و حكايات بسيار دارد. آن حضرت هر چه را به دستش مى رسيد در راه خدا به مستمندان و بيچارگان مى داد و خود با سخت ترين و ساده ترين وضعى زندگى مى كرد. آن حضرت كشاورزى را دوست مى داشت و غالبا به استخراج قنوات و درختكارى و آباد كردن زمينهاى باير مى پرداخت ولى از اين راه هر ملكى را كه آباد مى كرد و يا هر قناتى را كه بيرون مى آرود وقف فقرا مى فرمود و اوقاف آن حضرت كه به صدقه على معروف بود در اواخر عهد وى، عوايد ساليانه قابل توجهى (24 هزار دينار طلا) داشت .[24] ابن هجر از علماى اهل سنت چهل حديث در فضائل اميرالمؤمنين انتخاب كرده و در كتاب «صواعق محرقه» نقل كرده. در حديث 17 به نقل از پيامبر روايت شده: هر كه على را دوست دارد مرا دوست داشته، هر كه مرا دوست دارد خدا را دوست دارد، كسى كه على را دشمن بدارد با من دشمنى كرده و هر كه با من دشمنى كند با خدا دشمنى كرده است.[25] پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دوستى و محبت على عليه السّلام را دوستى خود و خشم و كينهورزيدن با على عليه السّلام را خشم و كينهورزيدن با خود و جنگ با على عليه السّلام را جنگ با خود قرار داده است. « من احبنى فليحب عليا و من ابغض عليا فقد ابغضنى» هر كه مرا دوست مىدارد بايد على را نيز دوست بدارد و هر كس به على بغض ورزد به من بغض ورزيده است. « من احب عليا فقد احبنى، و من ابغضه فقد ابغضنى» هر كه على را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه بغض او باشد بغض من است. و ايشان خطاب به على چنين فرمود:« حبيبك حبيبى، و حبيبى حبيب الله» دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست. احاديثى كه در اين باره وارد شده، فراوانند. [26] ابن هجر در حديث 8 مىگويد: مرا بهجز مؤمنين دوست ندارند و بهجز منافقين با من دشمن نيستند. در حديث نهم كه حديث مدينه است، پيامبر فرمود: من شهر علمم و على درب آن شهر، هر كس بخواهد به آن وارد شود بايد بهجانب در رود. اين احاديث بهخاطر فضايلى است كه خداوند به اميرالمؤمنين عطا فرموده است. فضايل و كمالات اميرالمؤمنين نه تنها به شهادت پيامبر در هيچ يك از صحابه وجود نداشته، بلكه به شهادت دوست و دشمن در بزرگان عالم بىنظير بوده است. اميرالمؤمنين شخصيتى است كه دشمن بزرگ آن حضرت يعنى معاويه در مقابل كمالات آن حضرت سر خضوع فرود آورده و بعد از شهادت ايشان گفته است: «مادر دهر عقيم است كه فرزندى چون فرزند ابوطالب بزايد.».[27] يكى از دلايل برترى امير المؤمنين على عليه السّلام اين است كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم احكام ولايت على عليه السّلام را با احكام ولايت خويش يكسان قرار داده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است. فرمود:« من كنت مولاه فعلى مولاه»« هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست» و نيز اين فرمايش:« من آمن بى و صدقنى فليتول على بن ابى طالب بعدى، فان ولايته ولايتى، و ولايتى ولاية الله. هر كس به من ايمان آورده و مرا تصديق كرده است، بايد پس از من ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را بپذيرد چرا كه ولايت على عليه السلام ولايت من است و ولايت من ولايت خداست.» [28] وهمچنين پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حكم دشمنى با على بن ابى طالب عليه السلام را به مثابه دشمنى با خود بيان داشته است، آن حضرت خطاب به على عليه السلام است:« عدوك عدوى، و عدوى عدو الله»« دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن تو است» [29]. وهمچنين پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حكم كرد كه هر كه با على عليه السّلام بجنگد، چنان است كه با من جنگيده است آن حضرت خطاب به على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است فرمود:« انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم» و همچنين اين فرمايش ايشان خطاب به على عليه السلام« يا علي! حربك حربى و سلمك سلمى»« جنگ تو جنگ من و صلح تو صلح من است» [30] و ميان خودش و او در هيچ امرى تفاوتى قائل نشد و در باره بغض و دوستى با على عليه السّلام نيز به همين گونه حكم كرد. در اين مورد احاديث بيشمارى وارد شده است از قبيل: « ما بال اقوام يبغضون عليا، من ابغض عليا فقد ابغضنى و من فارق عليا فقد فارقنى» چگونه است كه بعضى به على بغض مىورزند، هر كس به على بغض بورزد به من بغض ورزيده و هر كس از على جدا شود از من جدا شده است. [31] پارهاى از روايات كه در اين باره به صورت واضح و گسترده رسيده و رجال حديثى شيعه و سنى همگى بالاتفاق آنها را از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل كردهاند، عبارتاند از: امير المؤمنين على عليه السّلام به همراه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سرپرستى حوض (كوثر) را عهدهدار است، [32] او لواى حمد را در پيش روى پيامبر به سوى بهشت خواهد برد، [33]او قسمتكننده بهشت و دوزخ است، [34]و هم اوست كه در قيامت به همراه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از پلكان منبرى كه به خاطر او براى بازگشت (به سوى خدا) نصب شده، بالا مىرود و پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر فراترين پله آن و امير المؤمنين على عليه السّلام يك پله پايينتر از ايشان و پيامبران صلوات اللَّه عليهم در پلههاى پايينترمىنشينند. آن گاه وى فرا خوانده مىشود و جامه ديگرى بر او پوشانده مىشود. [35] هيچ كس از پل صراط نمىگذرد مگر اينكه از جانب امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السّلام جواز رهايى از آتش داشته باشد. [36] در آن روز فرزندان او كه همان ائمه معصومين عليهم السلام ، اصحاب اعراف هستند. [37] امام جعفر صادق عليه السّلام است كه مىفرمايد: به خدا سوگند اگر على بن ابى طالب (صلوات اللَّه عليه) آفريده نمىشد، براى فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم همتايى از ميان مردم نبود.[38] و اين سخن ايشان كه مىفرمايد: «با اينكه يوسف فرزند يعقوب پيامبرى صديق مىباشد، و تا ابراهيم خليل عليه السّلام همه نياكانش پيامبربودند، ولى به خدا سوگند پدرم امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام از او برتر بود». و سخن ايشان آنگاه كه در باره امير المؤمنين على عليه السّلام از ايشان پرسيده شد كه «جايگاه على عليه السّلام نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چگونه بود؟» ايشان فرمود: «ميان او و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم جز مقام رسالت، هيچ برترى ديگرى نبود». [39]مانند اين روايت از پدر ايشان، امام محمد باقر و از امام كاظم و امام حسن عسگرى عليهم السّلام نيز نقل شده است. در آثار و اخبار مشهور همه امامان تصريح شده است كه «اگر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السّلام نبودند، خداوند نه آسمان و زمين را مىآفريد و نه بهشت و دوزخ را» [40] اين مطلب برترى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام را مىرساند. اهل سنت از طريق جابر بن عبد اللَّه انصارى و ابو سعيد خدرى (رحمهما اللَّه تعالى) از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت مىكنند كه ايشان فرمود: «على برترين انسانهاست». [41] و اين عبارت در موضوع مورد اختلاف نصّى صريح است. از عايشه روايت شده كه روزى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: «سرور عرب را به پيش من فراخوانيد». عايشه عرض كرد: «مگر شما سرور عرب نيستيد؟» ايشان فرمود: «من سرور آدميانم و على عليه السّلام سرور عرب است». [42] ايشان على عليه السّلام را در برترى بر مردم برابر خود قرار داد و ميان خود و او واسطهاى قرار نداد، از اين نظر او در فضيلت با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّمبرابر است. از جابر بن عبد اللَّه انصارى روايت كردهاند كه او مىگفت: «على عليه السّلام سرور انسانهاست و در اين مورد جز كافر كسى ترديد نمىكند». [43] - از نظر علم: اميرالمؤمنين باب علم پيامبر است و عالم به ظاهر و باطن اولين و آخرين است و دشمنان همه اقرار كردهاند. صاحب ينابيع از موفق بن احمد خوارزمى از ابو ايوب انصارى نقل مىكند: هنگامى كه رسولاللَّه صلى الله عليه و آله در بستر بيمارى بود، فاطمه بر بالين او آمده و مىگريست. پيغمبر به او فرمود: « يا فاطمة إن لكرامة اللَّه إياك زوجتك من أقدمهم سلما و أكثرهم علما و أعظمهم حلما إن اللَّه تعالى اطلع إلى أهل الأرض اطلاعة فاختارني منهم فبعثني نبيا مرسلا ثم اطلع اطلاعة فاختار منهم بعلك فأوحى لي أن أزوجه إياك و أتخذه وصيّا».«اى فاطمه! از كرامتهاى پروردگار به تو اين است كه همسر تو را كسى قرارداد كه در اسلام از همه مقدمتر و عملش از همه زيادتر و صبر و بردباريش از همه بيشتر مىباشد. به درستى كه خداى بزرگ به اهل زمين نظرى افكند، پس از ميان آنها مرا برگزيد و به پيغمبرى مرسل مبعوث نمود. دوباره نظرى افكند، آنگاه همسر تو را از ميان آنان برگزيد و تزويج شما را به من وحى كرد و نيز او را وصى من قرار داد.» «[44]» ابن مغازلى نقل مىكند كه پيغمبر در ادامه فرمود: «اى فاطمه! به ما اهلبيت هفت خصلت عطا شده كه به هيچ كس ديگرى تا كنون عطا نشده است و كسى نيز هرگز آن را درك نمىكند: 1. افضل پيامبران از ما است و او پدر تو مىباشد؛ 2. وصى ما بهترين اوصيا است و او شوهر تو است؛ 3. شهيد ما بهترين شهدا است و او حمزه عموى تو است.؛ 4. كسى كه داراى دو بال است و هر وقت بخواهد در بهشت پرواز مىكند از ماست و او جعفر پسر عموى تو است؛ 5. دو سبط و دو سيد جوانان اهل بهشت از ما مىباشند و آنها فرزندان تواند؛ 6. به آن خدايى كه جان من در دست او است مهدى اين امت، همان كسى كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مىگذارد، از ما است و او از اولاد تو مىباشد.»[45] ابراهيم ابن محمد حموينى در فرائد دنباله اين حديث را چنين نقل مىكند كه پيغمبر بعد از نام مهدى (عج) فرمود: «پس از اينكه زمين پر از ظلم و فساد شود او زمين را پر از عدل و داد مىكند. اى فاطمه! محزون مباش و گريه نكن كه خداوند از من بر تو رحيمتر و مهربانتراست، و اين به خاطر موقعيت تو در قلب من مىباشد؛ 7. به تحقيق تو را به همسرى كسى تزويج نموده كه از حيث حسب از همه بزرگتر، از حيث نسب از همه گرامىتر، نسبت به رعيت از همه مهربانتر، به مساوات از همه عادلتر و به قضاوت بين دو نفر از همه بيناتر است.» [46]. در مورد ويژگىهاى اميرالمؤمنين عليه السلام فقط كافى است به بيان آنچه ديگران درباره ايشان گفتهاند، پرداخت. به عنوان نمونه به موارد ذيل توجه شود: 1. ابن ابىالحديد در شرح نهج البلاغه و محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول از عمر بن عبد العزيز اموى كه در زهد و تقوى زبان زد و سرآمد اهل زمان خود بود نقل مىكنند: «بعد از پيامبر، در اين امت احدى را نمىشناسم كه از على ابن ابىطالب پارساتر باشد.» 2. ملا على قوشچى در كتابش مىگويد: «عقول عقلا درباره على عليه السلام مات و مبهوت است زيرا او بر گذشتگان و آيندگان قلم كشيد.» وى اضافه مىكند كه «شنيدن حالات على عليه السلام و وضع زندگانى او هر آدمى را متحير مىكند.» 3. عبداللَّه رافع مىگويد: روزى به هنگام افطار به خانه اميرالمؤمنين عليه السلام رفتم. كيسه مهر شده و سر بستهاى برايش آوردند. چون كيسه را باز كردم، آرد سبوس دارى كه پوستههاى آن را نگرفته بودند در آن يافتم. على سه كف دست از آن آرد را در دهان خود ريخت و جرعه آبى نيز بالاى آن نوشيد. سپس خداى را شكر نمود و سر كيسه را دوباره مُهر نمود. علت را پرسيدم كه يا على! چرا دوباره آن را مهر كردى؟ ايشان فرمود: چون حسن و حسين عليهما السلام به من محبت مىورزند، مىترسم روغن زيتون و يا شيرينى با آن مخلوط نمايند و نَفسِ على از خوردنش لذت برد. به همين دليل على جلو نفس خود را از خوردن غذاهاى لذيذ مىگيرد تا مغلوب نفس نگردد.[47] 4. امام على عليه السلام در آخرين شب عمر خود به امام حسن گفت: بگذاريد مردم بيايند و اگر سؤالى دارند قبل از اينكه به من دسترسى نداشته باشند بپرسند. صعصعه از ايشان پرسيد دليل افضل بودن شما بر آدم چيست؟ امام در پاسخ گفت: آدم از گندم منع شده خورد، در حالى كه همه چيز برايش مهيا بود ولى على هرگز گندم نخورد.[48] 5. سليمان بلخى در ينابيع المودة، محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول، خطيب خوارزمى در مناقب و طبرى در تاريخ خود از سويد بن غفله نقل نمودهاند: «روزى خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيدم، ظرف ماست ترشى كه بوى ترشيدگى آن به مشام مىرسيد، همراه با قرص نان جوين خشكيده سبوس دارى در دست ايشان ديدم. نان به قدرى خشك بود كه شكسته نمىشد و اميرالمؤمنين عليه السلام آن را با زانوى خود مىشكست، و در همان ماست ترش نرم مىكرد و مىخورد. ايشان به من نيز تعارف كرد و من گفتم روزه هستم. ايشان فرمود: از حبيبم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه هر كس روزه باشد و ميل به طعامى پيدا كند و براى خدا از آن نخورد، خداوند از طعامهاى بهشتى به او بخوراند.» سويد گفت: دلم به حال على عليه السلام سوخت و به فضّه، خادمه آن حضرت كه در نزديك من بود، گفتم: از خدا نمىترسى كه سبوس جو را نمىگيرى و برايش نان مىپزى؟ فضه به خدا سوگند خورد كه خودش مرا منع كرده تا سبوس آن را نگيرم. سپس امام از من پرسيد: به فضّه چه مىگفتى؟ برايشان توضيح دادم. آنگاه امام گفت پدر و مادرم فداى رسولاللَّه صلى الله عليه و آله باد كه سبوس طعامش را نمىگرفت و از نان گندم سه روز سير نخورد تا از دنيا رفت- كنايه از تأسى ايشان به پيغمبر است. 6. موفق بن احمد خوارزمى و ابن مغازلى در مناقب نقل مىكنند: روزى در دوره خلافت امام على عليه السلام برايش حلواى شيرينى آوردند. ايشان قدرى با انگشت از آن حلوا برداشت، بو كشيد و فرمود: چه خوش رنگ و خوش بو است! اما از طعم آن خبر ندارم (يعنى تا كنون حلوا نخورده است). گفتم: يا على! مگر حلوا بر شما حرام است؟ فرمود: حلال خدا حرام نمىشود ولى چگونه راضى شوم كه شكم خود را سير كنم، در حالى كه در گوشه و كنار مملكت، شكمهاى گرسنه وجود دارد؟ 7. خوارزمى از عدى بن ثابت نقل مىكند: روزى براى آن حضرت فالوده آوردند. آن حضرت جلو نفس خود را گرفت و از آن نخورد. 8. در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجرى، يعنى همان شبى كه به دست ابن ملجم فرق مباركش شكافته شد، افطار را ميهمان دختر خود ام كلثوم بود.[49] امكلثوم در سفره افطارى اش مقدارى نان، شير و نمك گذارده بود. امام با كمال علاقهاىكه به دخترش داشت، با ناراحتى فرمود: نديدهام دخترى به پدرش اين قدر جفا كند! امكلثوم پرسيد: پدر جان مگر چه كردهام؟ امام گفت: آيا تاكنون ديدهاى كه در سفره پدرت دو نوع خورشت باشد؟ سپس از او خواست يكى را بردارد. ام كلثوم بر حسب علاقه پدرى، نمك را برداشت تا شير براى پدرش در سفره باقى بماند، ولى امام از او خواست تا نمك را بگذارد و شير را بردارد. آنگاه امام چند لقمه نان و نمك خورد و فرمود: «در حلال دنيا حساب و در حرام آن عذاب و عقاب وجود دارد.» «[50]» 9. لباس پوشيدن امام بسيار ساده و بىآلايش بود. ابن ابىالحديد در شرح نهجالبلاغه، ابن مغازلى- فقيه شافعى- و امام احمد حنبل در مسند نقل كردهاند: لباس آن حضرت از پارچه درشت بافت (زبر) بود كه به پنج درهم خريده بود. تا آنجا كه ممكن بود لباسش را وصله مىكرد. اغلب وصلهها از پوست و يا ليف خرما بود. كفشش نيز از ليف خرما بود. 10. محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول و سليمان بلخى در ينابيع المودة آوردهاند: حضرت على عليه السلام در دوره خلافتش آنقدر به لباسش وصله زده بود كه پسر عمويش عبداللَّه بن عباس به ايشان اعتراض نمود. سپس حضرت در پاسخش فرمود: آنقدر وصله روى وصله زدهام كه از وصله زننده خجالت مىكشم. على را با زينت دنيا چكار! چگونه به لذتى كه فانى و به نعمتى كه بقا ندارد دل خوش كرده و خوشحال باشم؟ ديگرى به ايشان ايراد مىگرفت كه در عين خلافت چرا جامعه وصله دار مىپوشى؟ حضرت فرمود: «اين جامهاى است كه دل را خاشع مىگرداند، كبر را از انسان دور مىكند و مؤمن به آن اقتدا مىكند.» 11. محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول و خوارزمى از ابن اثير آوردهاند: لباس على و غلامش يكسان بود. هر جامهاى كه مىخريد دو ثوب يك شكل و يك قيمت مىخريد. يكى را خود و ديگرى را به غلامش قنبر مىداد. ولى لباسهاى خوب وزيبا را براى يتيمان و بيوه زنان مىبرد. 12. مذاكرات ضرار بن ضمره و معاويه بسيار مفصل است. متن كامل اين مذاكرات در تذكرة خواص الامه، ينابيع المودة و نيز در شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد آورده شده است. قسمت پايانى اين مذاكره اختصاص به امام على عليه السلام دارد كه ضرار در حضور معاويه مىگويد: «در شبى تار، على را ديدم كه محاسنش را به دست گرفته و چون مار گزيدهاى بخود مىپيچد. با حالت حزن و اندوه مىگريست و مىگفت: اى دنيا! به سراغ ديگرى برو، غير از من كس ديگرى را بفريب و مغرور نما، كه من فريب تو را نخواهم خورد. بدان جهت كه عمر تو كوتاه، خطر تو بسيار و عيش تو بسيار اندك است. مدتى است كه تو را سه طلاقه نمودهام و ديگر اميد بازگشتى به تو نيست. آه از كمى زاد و توشه و دورى سفر و وحشت راه.» با آن همه قساوت قلب، عداوت، دشمنى و كينهاى كه معاويه نسبت به آن حضرت داشت، پس از شنيدن سخنان ضرار در شرح حال امام على عليه السلام، بىاختيار گريه كرد و گفت: « رحمه اللَّه أبا الحسن لقد كان واللَّه كذلك». «خدا رحمت كند ابا الحسن را، واللَّه و به تحقيق كه همين گونه است.» «[51]» او در جاى ديگرى گفت: « عقمت النساء أن تلدن مثل علىّ ابن ابيطالب. زنان عالم از زاييدن فردى چون على ابن ابىطالب عليه السلام عقيماند.» «[52]» 13. زهد اميرالمؤمنين عليه السلام از افاضات ربانى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به وى بشارت داده است. محمد بن يوسف گنجى شافعى در كفايت الطالب از عمار ياسر حديثى نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: « إن اللَّه قد زيّنك بزينة لم يزين العباد بزينة أحبّ إلى اللَّه منها زينك بالزهد في الدنيا و جعلك لا ترزأ منها شيئاً و لا ترزأ منك شيئاً و وهب لك حبّ المساكين فجعلك ترضى بهم أتباعاً و يرضون بك إماماً فطوبى لمن أحبّك و صدق فيك و ويل لمن أبغضك و كذب عليك فأما من أحبّك و صدق فيك فأولئك جيرانك في دارك و شركاؤك في جنتك و أما من أبغضك و كذب عليك فحقّ على اللَّه أن يوقفه موقف الكذّابين يوم القيامة».«خداوند تو را با زهد در دنيا به زينتى آراسته است كه هيچ كدام از بندگان بدان زينت نشدهاند. زيرا در نظر حق تعالى هيچ چيز در دنيا بهتر از زهد نيست. نه تو از لذايذ دنيوى بهره بردى و نه دنيا توانست تو را به استخدام خويش در آورد. خداوند تو را به دوستى نيازمندانى موفق گردانيد كه راضى و معتقد به امامت توشدند. من از كسانى كه از امامت تو پيروى نمودند خرسندم. خوشا به حال آنان كه تو را دوست داشته و تصديق نمودند، و واى به حال دشمنان و تكذيب كنندگانت. آنان كه تو را دوست داشتند و تصديق كردند، در بهشت برين همسايههاى تو خواهند بود و در كاخ با عظمت و با شكوه تو در بهشت مصاحب تو مىباشند. بر خدا لازم است تا آنانكه با تو دشمنى ورزيدند و تو را تكذيب كردند، روز قيامت آنها را در جايگاه دروغگويان قرار دهد.» «[53]» به خاطر وجود همين زهد و ورع امام بود كه او را امام المتقين مىخواندند. اولين بار شخص خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله او را با اين لقب خواند و بارها تكرار نموده و به جامعه معرفى كرد، ابن ابىالحديد در جلد دوم شرح نهج البلاغه، حافظ ابو نعيم در حلية الاوليا و مير سيد على همدانى در مودة القربى از انس بن مالك روايت مىكنند: روزى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به من گفت: آب وضو براى من بياور. پس از وضو گرفتن دو ركعت نماز بجاى آورد و سپس فرمود: « يا أنس أول من يدخل عليك من هذا الباب هو امام المتقين و سيّد المسلمين و يعسوب المؤمنين و خاتم الوصيّين و قائد الغر المحجّلين»«اى انس! اول كسى كه از اين در وارد شود امام المتقين و سيد و سرور مسلمانان، پادشاه مؤمنان (يعسوب ملكه زنبور عسل را گويند)، خاتم اوصيا و كشاننده دست و پاى روسفيدان به سوى بهشت است.» «[54]» انس بن مالك گويد در دل گفتم خدايا! اين تازه وارد را مردى از انصار قرار ده، كه ناگهان على عليه السلام از در وارد شد. سپس رسولاللَّه با حالتى شاد و خندان برخاست و به استقبال او رفت، دست در گردنش انداخت، او را بوسيد و عرق رويش را پاك كرد. على گفت: يا رسولاللَّه صلى الله عليه و آله! امروز كارى براى من مىكنى كه قبلًا نمىكردى. رسولاللَّه صلى الله عليه و آله گفت: چرا نكنم؟ حال آنكه تو از جانبمن، رسالت مرا به خلق خدا خواهى رساند و صداى مرا به آنها خواهى شنواند و نيز بعد از من آنچه را كه مورد اختلافشان باشد بيان خواهى كرد. با اين توضيحات، اگر صحابه ديگرى داراى اين اندازه كمال و تقوى بود آيا بازهم پيامبر اسلام، على عليه السلام را امام المتقين مىخواند؟ ليكن از اختصاص اين عنوان به امام على عليه السلام در مىيابيم كه زهد و تقواى ايشان قابل مقايسه با ديگران نمىباشد.[55] به طور خلاصه امام علي عليه السلام در روز كارتاريخ براي بشريت نمونه بوده وخواهد بود. بناربراين حضرت امام علي عليه السلام مصداق بارز واتم : 1- از نظر شجاعت: حرف اول در جبهههاى جهاد مىزده و پيامبر بهفرمان الهى فرماندهى را به اميرالمؤمنين مىسپرده است. 2- از نظر ايثار: در ليلة المبيت در شب هجرت بهجاى پيامبر خوابيد و جان خود را سپر بلاى جان پيامبر قرار داد. 3- از نظر صبر: هنگامى كه به خانهاش حمله شد، بهخاطر حفظ اسلام در عين قدرت صبر پيشه كرد و شمشير نكشيد. 4- از نظر كمك به فقرا: آيات زيادى چون آيه اطعام و ولايت و ... در شأن ايشان نازل شد. 5- از نظر تقوى: هرگز سياست بازى را بر اصول ترجيح نداد و هرگز از اصول عدول نكرد. 6- از نظر خلوص: خالصاً لوجه اللَّه ... اطعام مىكرد إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ.[56] جهاد مىكرد، از حق خود مىگذشت، خلافت مىكرد، هدفش فقط جلب رضايت خدا بود (بقره 207 و 265). 7- از نظر زهد: هرگز يك وعده غذاى كامل با يك خورشت آن هم نمك نخورد! و دنيا را سه طلاقه كرد. 8- ... و در هر كمالى هيچ مانندى نداشت كه با او مقايسه شود.[57] شهادت امام علي در خانه خدا على عليه السلام مردى بود كه دنيا تلخىهاى بسيارى به او چشانيد. مصيبت از پى مصيبت و اندوه پس از اندوه به ايشان روى آورد و در طول زندگى خويش، هم از بيگانه و هم از آشنا، نامردمىها ديده است. كسانى كه اصلًا قابل قياس با وى نبودهاند را بر خود مسلط ديده و بر على عليه السلام، فرزندان و عشيرهاش حكومت نموده و مسلط شدند. حتى كسانى كه خود، پاى بند دين و مذهب نبودهاند او را سب نموده و كافر و بىنماز مىخواندند. سر انجام پس از گذشت زمان كوتاه، صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى در مسجد كوفه در سر نماز به دست بعضى از خوارج ضربتى خورده و در شب 21 همان ماه شهيد شد. پس از او فرزندانش يكى يكى به تيغ ستم كشته شده و حريم او به اسارت رفته، نوادگان و عموزادگانش از هر سوى تحت تعقيب قرار گرفتند و در هر كجا كه به چنگ افتادند: قتل، حبس، شكنجه و آزار در انتظارشان بود روح شان ويادشان گرامي باد. فهرست منابع 1- قرآن كريم . 2- ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل أبي طالب (ع)، مؤسسه انتشارات علامه قم، 1379 هجرى.. 3- ابن شهر اشوب ،مناقب آل أبى طالب ،مطبعة الحيدرية 1376 ه 1956م نجف . 4- ابن مغازلى شافعى،مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، ناشر: دار الأضواء،مكان چاپ: بيروت؛سال چاپ: 1424 ق،نوبت چاپ: سوم . ؛ 5- اسماعيل انصارى،اسرار آل محمد ،ناشر: الهادى،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1416 ق،نوبت چاپ: اول، ابن أبى الحديد ، شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد؛ ناشر: مكتبة آية الله المرعشي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1378- 1383 ه ش. 6- سيد رضى ،نهج البلاغه خطبه سوم ، ناشر: هجر. 7- سيد هاشم رسولى محلاتى،ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى ، ناشر: اسلاميه،مكان نشر: تهران،نوبت چاپ: دوم. 8- سبط ابن جوزى،تذكرة الخواص،منشورات الشريف الرضي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1418 قنوبت چاپ: اول. 9- سيد محمد موسوي سلطان الواعظين شيرازي ،شبهاى پيشاور، ناشر:ناجي جزائري،چاپ اول 1383. 10- سيد بن طاووس حسنى- ترجمه داوود الهامي؛ الطرائف ، ناشر: نويد اسلام،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1374 ش،نوبت چاپ: دوم. 11- سيد مرتضى فيروز آبادى ،فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ناشر: اسلاميه،مكان چاپ: تهران سال چاپ: 1392 ق نوبت چاپ: دوم. 12- سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى: سيد علي جمال اشرف الحسيني الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه. ق . 13- سلطان الواعظين شيرازي،شبهاي پيشاور در دفاع از حريم تشيع ناشر: دار الكتب الاسلاميه،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1379 ش،نوبت چاپ: سي و نهم. 14- 15- سيد هاشم بحرانىغاية المرام و حجة الخصام، ناشر: موسسة التاريخ العربي،مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1422 ق،نوبت چاپ: اول. 16- سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى ،تحقيق سيد علي جمال اشرف الحسيني، الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه. ق . 17- شيخ مفيد- ،تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ترجمه بهار دوست و حسن شمسايي ،ناشر: تاسوعا، 18- صانعى،پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ناشر: نشر مشعر،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1385 ش،نوبت چاپ: اول. 19- عروسى حويزى عبد على بن جمعه،تفسير نور الثقلين ،ناشر: انتشارات اسماعيليان،مكان چاپ: قمسال چاپ: 1415 ق،نوبت چاپ: چهارم،تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى. 20- علامه مجلسىبحار الانوار،؛مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1404 ق. 21- عليّ بن أحمد بن عبد اللَّه المكي المالكي،الفُصُولُ المُهمّة في مَعرِفَةِ أحوال الأئمةِ، المشهور بابن الصبّاغ (784-855 ق). 22- علامه طباطبايى ،شيعه در اسلام، ناشر: دفتر نشر اسلامى ،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1378 ش،نوبت چاپ: سيزدهم. 23- علامه مجلسى ،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ،ناشر: اسلاميه،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: مختلف.نوبت چاپ: مكر . 24- علامه مجلسى ،حق اليقين، ص: 446 ،ناشر: انتشارات اسلاميه . 25- علامة الحافظ محب الدين أحمد بن عبد الله الطبري ذخائرالعقبى (چاپ قاهره، سال 1356) . 26- عماد الدين طبرى ، كامل بهائى، ناشر: مرتضوى،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1383 ش،نوبت چاپ: اول.شبهاى پيشاور، ص 828. 27- 28- موفق بن احمد بن محمد مكي خوارزمي ،مناقب خوارزمى،. (چاپ نجف، سال 1385 هجرى) 29- محقق سبزواري، شرح الاسماء الحسني، ناشر: انتشارات دانشگاه تهران،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1372 ش،نوبت چاپ: اول. 30- محمد بن يوسف گنجى شافعى،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: 122؛ناشر: دار احياء تراث اهل البيت،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1404 ق،نوبت چاپ: دوم. 31- محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري ،المستدرك على الصحيحين ،ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة الأولى ، 1411 – 1990،تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا. 32- محمد بن يوسف گنجى شافعى،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ، ناشر: دار احياء تراث اهل البيت،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1404 ق،نوبت چاپ: دوم. 33- فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر ،مفاتيح الغيب ناشر: دار احياء التراث العربى،مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1420 ق،نوبت چاپ: سوم، . 34- قاضى نور الله مرعشي،احقاق الحق و ازهاق الباطل، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1409 ق،نوبت چاپ: اول. [1] - سيد محمد موسوي سلطان الواعظين شيرازي ،شبهاى پيشاور، ج1ص 548.ناشر:ناجي جزائري،چاپ اول 1383. [2] -ضحى( 93): 11 [3] -. سيد رضى ،نهج البلاغه خطبه سوم ، ناشر: هجر.شبهاى پيشاور،ج1 ص 549 [4] -. بقره( 2): 260 [5] - محقق سبزواري، شرح الاسماء الحسني،ص 200 ناشر: انتشارات دانشگاه تهران،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1372 ش،نوبت چاپ: اول؛ سلطان الواعظين شيرازيشبهاي پيشاور در دفاع از حريم تشيعص475،ناشر: دار الكتب الاسلاميه،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1379 ش،نوبت چاپ: سي و نهم. [6] -قصص( 2): 33 [7] - شبهاى پيشاور، ص476. [8] - محمد بن يوسف گنجى شافعى،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: 122؛ناشر: دار احياء تراث اهل البيت،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1404 ق،نوبت چاپ: دوم. فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر ،مفاتيح الغيب، ج8، ص: 248 ناشر: دار احياء التراث العربى،مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1420 ق،نوبت چاپ: سوم، . [9] - سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى ج 2، ص 307 و 298، تحقيق سيد علي جمال اشرف الحسيني، الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه. ق .ينابيع المودة لذوى القربى، ؛ الامام على عليه السلام، ص 301؛ شبهاى پيشاور، ص 477 [10] - بقره( 2): 31 [11] - توبه( 9): 114 [12] -ينابيع المودّة باب 40- مناقب خوارزمى، كفاية الطالب، باب 2 به نقل از : صانعى،پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 127-130 232، ناشر: نشر مشعر،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1385 ش،نوبت چاپ: اول. [13] - عروسى حويزى عبد على بن جمعه،تفسير نور الثقلين ج 4، ص 345؛ ،ناشر: انتشارات اسماعيليان،مكان چاپ: قمسال چاپ: 1415 ق،نوبت چاپ: چهارم،تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى. [14] -محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري ،المستدرك على الصحيحين ج 3 ص550و90 ،ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة الأولى ، 1411 – 1990،تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا. عليّ بن أحمد بن عبد اللَّه المكي المالكيفصول المهمة،ج1 فصل اول، ص 171؛ [15] - ابن مغازلى شافعى،مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام،ص 58 ناشر: دار الأضواء،مكان چاپ: بيروت؛سال چاپ: 1424 ق،نوبت چاپ: سوم . ؛ علامه مجلسىبحار الانوار،35، ص 30، ح 26؛مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1404 ق.رك: اللمعة البيضاء، ص 221؛ الامام على عليه السلام ص 369؛ شبهاى پيشاور، ص 814. [16] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 39 رك:صحيح بخارى 6: 223، مستدرك حاكم 4: 573، مجمع الزوائد 9: 116، شرح الاخبار: 195/ 156. پارهاى ديگر از مصادرى كه اين عبارت« انا سيد البشر» در آنها ذكر شده در پاورقى شماره 23 آمده است. [17] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 39 رك:صحيح مسلم 4: 1782/ 2278، سنن ترمزى 5: 587/ 3615، مسند احمد 1: 5 و 1 و 2 و 295 مستدرك حاكم 3: 124، تاريخ كبير تأليف بخارى 7: 400/ 1748، مصابيح السنه 4: 32/ 4462، الفردوس 1: 43/ 104، الشفا 2: 352، تهذيب تاريخ دمشق 7: 240، مجمع الزوائد 10: 376، لسان الميزان 4: 290/ 826، كنز العمال 11، 434/ 3204. [18] - آل عمران، آيه 61. [19] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 40 رك:صحيح مسلم 4: 1871/ 32، سنن ترمزى 5: 638/ 3724، مسند احمد 1: 5 و 1 و 2 و 295، مستدرك حاكم 3: 124، تاريخ كبير تأليف بخارى 7: 400/ 1748، مصابيح السنه 4: 32/ 4462، الفردوس 1: 43/ 104، الشفا 2: 352، تهذيب تاريخ دمشق 7: 240، مجمع الزوائد 10: 376، لسان الميزان 4: 290/ 826، كنز العمال 11، 434/ 32040. [20] - شيخ مفيد- ترجمه بهار دوست و حسن شمسايي،تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص:37- 41 ،ناشر: تاسوعا، [21] - تذكرة الخواص، ص 34. [22] - ابن شهر اشوب ،مناقب آل أبى طالب ج 1، ص 463 ،مطبعة الحيدرية 1376 ه 1956م نجف .مناقب آل ابيطالب، مناقب خوارزمى، ص 92.. [23] - مناقب آل ابيطالب، ج 1. ص 463. مناقب خوارزمى، ص 92. [24] - ذخائرالعقبى، ص 67 و 121.به نقل از: شيعه در اسلام، ص: 205 [25] -پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 232 [26] - سيد بن طاووس حسنى- ترجمه داوود الهامي؛ الطرائف ، ص: 202 ناشر: نويد اسلام،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1374 ش،نوبت چاپ: دوم.كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: .6رك: مستدرك حاكم 3: 127/ 130، اسد الغابة 4: 383، الصواعق المحرقة، 123، الفردوس 5: 316/ 8304، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 185، 190 و 217، الرياض النضرة 3: 122 و 124 و 167، مجمع الزوائد 9: 132 و 133، مناقب ابن مغازلى: 151/ 108، كنز العمل 12: 218.«4». [27] -پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 232 [28] - قاضى نور الله مرعشي،احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج6، ص: 436 ص: 226 ج2، ص: 487. ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1409 ق،نوبت چاپ: اول. رك: سنن 5: 633/ 3713، مسند احمد 1: 119 و 84 و 152 و 331 و 4: 281 و 368 و 372 و 5: 347 و 366 و 7419، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 1: 19. سيد بن طاووس حسنى- ترجمه داوود الهاميالطرائف،ناشر: نويد اسلام،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1374 ش،نوبت چاپ: دوم. [29] - احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج6، ص: 406 رك: مستدرك حاكم 3: 127 و 128، الرياض النضرة 3: 122 و 124 و 167، مجمع الزوائد 9: 133. [30] - احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج4، ص: 263 ج9، ص: 166 ،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: 330 رك: سنن ترمذى 5: 699/ 3870، سنن ابو ماجه 1: 52/ 145، مسند احمد 2: 442 مستدرك حاكم 3: 149. [31] - احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج4، ص: 139 رك: مستدرك حاكم 3: 127/ 130، اسد الغابة 4: 383، الصواعق المحرقة، 123، الفردوس 5: 316/ 8304، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 185، 190 و 217، الرياض النضرة 3: 122 و 124 و 167، مجمع الزوائد 9: 132 و 133، مناقب ابن مغازلى: 151/ 108، كنز العمل 12: 218.«4». [32] -رك: الرياض النضرة 3: 173 و 185، ذخائر العقبى: 86 و 91، مناقب ابن مغازلى: 119 و 327، مجمع الزوائد 10: 367، شرح ابن ابى الحديد 9: 172، العمدة: 119، بشارة المصطفى: 200. [33] - اسماعيل انصارى،اسرار آل محمد، ص: 414 ،ناشر: الهادى،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1416 ق،نوبت چاپ: اول، رك:الرياض النضرة: 3: 172، ذخائر العقبى: 75 و 86، مناقب خوارزمى: 23 و 208، مقتل الحسين عليه السلام تأليف خوارزمى: 49، شرح ابن ابى الحديد 9: 169. [34] - احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج4، ص: 262 رك: النهاية تأليف جزرى 4: 61، الصواعق المحرقة: 126، مناقب ابن مغازلى: 67، مناقب خوارزمى، 209 و 236، فرائد السمطين 1: 325/ 253 و 254، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 243- 246، شرح ابن ابى الحديد 9: 165، لسان الميزان 3: 247، بشارة المصطفى: 122. [35] - علامه مجلسى ،حق اليقين، ص: 446 ،ناشر: انتشارات اسلاميه رك: لسان الميزان 4: 266، المحتضر: 151. [36] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 54 رك:الرياض النضرة 3: 232، ذخائر العقبى: 71، الصواعق المحرقة: 126، مناقب ابن مغازلى: 119/ 156 و 131/ 172 و 289/ 242، مناقب خوارزمى: 31، مقتل الحسين عليه السلام تأليف خوارزمى: 39، فرائد السمطين 1: 292/ 230. [37] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 54 رك: شواهد التنزيل 1: 198/ 256، ينابيع المودة: 102، كافى 1: 141/ 9، تفسير عياشى 2: 18/ 44 و 45، بصائر الدرجات: 515، معانى الاخبار: 59/ 9، مختصر البصائر: 52- 55، مناقب ابن شهر آشوب 3: 233 [38] -تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 57 الفردوس 3: 373/ 5130، مقتل الحسين عليه السلام تأليف خوارزمى 1: 66، تفسير البحر المحيط 6: 507، كافى 1: 461/ 10، تهذيب 7: 470/ 90، من لا يحضره الفقيه 3: 393/ 4383، امالى شيخ طوسى 1: 42، مناقب ابن شهر آشوب 2: 181، كشف الغمة 1: 472، بشارة المصطفى: 328، المحضر: 133 و 136. [39] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 58 رك:در المحتضر: 20 مانند اين روايت آمده است. [40] -تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 58 رك:فرائد السمطين 1: 36، ينابيع المودة: 485 [41] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 61 رك:الفردوس 3: 62/ 4175، سير اعلام النبلاء 8: 205، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 444- 448، تاريخ بغداد 3: 192 و 7: 421، كنز العمال 11: 625/ 33046، لسان الميزان 3: 166. [42] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 61 رك: مستدرك حاكم 3: 124، حلية الاولياء 1: 63 و 38، الصواعق المحرقة: 122، تاريخ بغداد 11: 89، ذخائر العقبى: 70، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 261، شرح ابن ابى الحديد 9: 170، مجمع الزوائد 9: 131، كنز العمال 11، 618/ 330006. [43] -تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 62 رك:الرياض النضرة 3: 198، فضائل الصحابة 2: 564/ 949، المحتضر: 151، [44] - سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى ج3 ص246: سيد علي جمال اشرف الحسيني الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه. ق . شبهاى پيشاور، ص 650. [45] - سيد هاشم بحرانىغاية المرام و حجة الخصام، ج2، ص: 215 ناشر: موسسة التاريخ العربي،مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1422 ق،نوبت چاپ: اول.شبهاىپيشاور، ص 650« يا فاطمة إنّا أهل بيت أوتينا سبع خصال لم يعطها أحد من الأوّلين قبلنا أو قال الأنبياء و لا يدركها أحد من الآخرين غيرنا نبينا أفضل الأنبياء و هو أبوك و وصينا أفضل الأوصياء و هو بعلك و شهيدنا خير الشهداء و هو حمزة عمك و منا من له جناحان يطير بهما في الجنة حيث يشاء و هو جعفر ابن عمك و منا سبطا هذه الأمة و هما ابناك و منا و الذي نفسي بيده مهدي هذه الأمة». [46] - غاية المرام و حجة الخصام، ج5، ص: 8 شبهاى پيشاور، ص 650« و يملأ الأرض عدلًا كما ملئت جوراً يا فاطمة لا تحزني و لا تبكي فإنّ اللَّه عزّ و جلّ أرحم بك و أرأف عليك منّي و ذلك لمكانك منّي و موقعك من قلبي قد زوجك اللَّه زوجك و هو أعظمهم حسباً و أكرمهم منصباً و أرحمهم بالرعية و أعدلهم بالسوية و أبصرهم بالقضية». به نقل از :پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 175 [47] - شبهاي پيشاور در دفاع از حريم تشيع، ص: 824 [48] -پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 189 [49] - پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 190 [50] - شبهاى پيشاور، ص 826« في حلال الدنيا حساب و في حرامها عذاب و عقاب». [51] - عماد الدين طبرى ، كامل بهائى، ص: 540 ناشر: مرتضوى،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1383 ش،نوبت چاپ: اول.شبهاى پيشاور، ص 828. [52] - ابن أبى الحديد ، شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، ج 11، ص 254؛ ناشر: مكتبة آية الله المرعشي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1378- 1383 ه ش. شبهاى پيشاور، ص 828 [53] - محمد بن يوسف گنجى شافعى،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: 192 ، ناشر: دار احياء تراث اهل البيت،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1404 ق،نوبت چاپ: دوم.علامه مجلسى ،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج65، ص: 23 ؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ناشر: اسلاميه،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: مختلف.نوبت چاپ: مكر .شبهاى پيشاور، ص 828 [54] - سيد مرتضى فيروز آبادى ،فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج2، ص: 33 ، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ناشر: اسلاميه،مكان چاپ: تهران سال چاپ: 1392 ق نوبت چاپ: دوم. شبهاىپيشاور، ص 829. [55] - به نقل از:پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 189-194 [56] - دهر9 [57] -پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: |
97 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 08 مهر 92
آقاي فنجاني دلايل برتري حضرت علي بر انبيا بجز حضرت علي يکي از بزرگترين دلايل حضرت محمد بر کليه خلايق اينکه به خدا فرمود اولين مسلمانم حضرت فرمود: «خوب نيست كه كسى از خودش تعريف نمايد» « تزكية المرء لنفسه قبيح»«[1]» لكن از اين جهت كه خداوند فرموده است: «نعمتهاى خدادادى به خود را نقل كنيد: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ «[2]» بايد بگويم: «من از حضرت آدم افضل ام». صعصعه دليل اين برترى را جويا شد و خلاصه پاسخ امام على عليه السلام چنين است: «براى آدم همه جور وسايل راحتى و آسايش و نعمات در بهشت فراهم بود و فقط خداوند او را از خوردن گندم منع نمود. با وجود اين ممنوعيت، آدم از گندم خورد و از بهشت رانده شد. در حالى كه من از خوردن گندم منع نشدهام، و چون دنيا را قابل توجه نمىبينم به ميل و اراده خود، هرگز نان گندم نخوردهام». منظور حضرت آن است كه كرامت و فضيلت افراد نزد خداوند به زهد، ورع و تقواى آنها است. هر كسى از دنيا اعراض بيشترى داشته باشد، يقيناً نزد خدا مقربتر است. كمال زهد و تقوى هم، اجتناب از حلال ممنوع نشده است كه ايشان اين كار را انجام دادهاند. سپس صعصعه پرسيد «شما افضل ايد يا نوح شيخ الانبياء؟» حضرت پاسخ داد: «من از نوح افضل ام» و علت اين برترى بر نوح را چنين فرمود: «نوح عليه السلام قوم خود را به سوى خدا دعوت كرد، ولى آنها او را اطاعت نكردند و به آن بزرگوار آزار و اذيت بسيارى رساندند. سپس نوح پيغمبر، آنان را نفرين كرد و گفت: پروردگارا! احدى از كافرين را بر روى زمين باقى نگذار. اكنون با وجود اينكه بعد از وفات خاتم الانبيا، صدمات و آزار فراوانى از اين امت به من رسيده است، هرگز آنان را نفرين نكرده و كاملًا صبر پيشه كردم». ايشان صبر خود را در خطبه شقشقيه چنين توصيف مىكند: « فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا».در حالى صبر نمودم كه در چشمم خار و در گلويم استخوانى بود.» «[3]» منظور امام اين است كه هر كس كه بر بلاها و سختىها بيشتر صبر داشته باشد مقربتر است. آنگاه صعصعه پرسيد: «شما افضل هستيد يا ابراهيم عليه السلام؟» ايشان پاسخ داد: «من از ابراهيم افضل مىباشم» و دليلش را در قرآن، از زبان ابراهيم عليه السلام چنين مىفرمايد: رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي؛ پروردگارا چگونگى زنده كردن مردگان را به من نشان ده. خداوند فرمود: آيا باور ندارى؟ پاسخ داد: چرا باور دارم، اما مىخواهم با مشاهده آن دلم آرام گيرد». «[4]» اما من گفتم: «اگر كشف حجاب گردد و پردهها بالا رود، يقين من زيادتر نخواهد شد». «[5]» منظور امام آن است كه علو درجه هر كس، درجه يقين او مىباشد كه واجد مقام حق اليقين گردد. در ادامه پرسشِ صعصعه، امام خود را از موسى عليه السلام نيز افضل و برتر خواند و دليل آن را چنين فرمود: «وقتى كه خداوند او را ماموريت داد تا به دعوت فرعون به مصر رود، مطابق قرآن مجيد، ايشان عرض كرد: رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ؛ «خداوندا من از آنان يك نفر را كشتهام و مىترسم كه آنان مرا به قتل برسانند. برادرم هارون را كه زبان فصيحتر و گوياترى از من دارد، با من همراه گردان تا ياور و شريك من در امر رسالت باشد، و مرا تصديق نمايد؛ زيرا مىترسم آنها رسالتم را تكذيب نمايند». «[6]» اما موقعى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من مأموريت داد تا به مكه معظمه روم، و آيات اول سوره برائت را در بالاى بام كعبه بر كفار قريش قرائت نمايم- با آنكه در آنجا كمتر كسى را مىتوان يافت كه يكى از خويشان و بستگانش به دست من كشته نشده باشد هرگز و ابداً نهراسيدم. امر پيامبر خدا را اطاعت نمودم و به تنهايى مأموريت خود را انجام داده، آيات سوره برائت را بر آنان قرائت نموده و مراجعت كردم.» اين سخن امام كنايه از توكل او به خدا است؛ چون هر كس توكلش بيشتر باشد فضيلت بيتشرى دارد و موسى كليم اللَّه به برادرش هارون اتكا و اعتماد داشت، ولى اميرالمؤمنين عليه السلام به طور كامل به خداى بزرگ توكل و اعتماد نمود. همچنين امام على عليه السلام خود را برتر و افضل از عيسى مسيح دانست و دليل آن را نيز چنين بيان كرد: به اذن و قدرت پروردگار، وقتى جبرئيل در گريبان مريم دميد، او حامله شد و زمانى كه موقع وضع حملش رسيد به مريم وحى شد كه: « اخرجي عن البيتفإنّ هذه بيت العبادة لا بيت الولادة».«از خانه بيت المقدس بيرون آى، اين خانه محل عبادت است نه محل ولادت و زايشگاه.» «[7]» به همين دليل از بيت المقدس بيرون رفت و عيسى در بيابان خشكيدهاى متولد شد. اما وقتى مادر من- فاطمه بنت اسد- درد زاييدن گرفت در وسط كعبه به مستجار كعبه متوسل شد و گفت: بارالها بحق اين خانه كعبه و بحق كسى كه اين خانه را بنا نهاده است، درد زايمان را بر من سهل و آسان گردان. در همان وقت ديوار كعبه شكافته شد و مادرم فاطمه با نداى غيبى به داخل خانه راه يافت، من در همان خانه كعبه متولد شدم. بنابراين چون مكه معظمه بر بيت المقدس برترى دارد و مريم از زادن عيسى در بيت المقدس- مكانى پائينتر از مكه- نهى شد؛ ولى مادر على عليه السلام، براى زادن او به درون كعبه- مكانى برتر از بيت المقدس- دعوت شد، بدين جهت روح، نفس و بدن او از عيسى پاكيزهتر است. بالاخره كسانى چون ابن ابىالحديد، امام حنبل، امام فخر رازى، شيخ سليمان بلخى حنفى و بسيارى ديگر، حديث زير را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل نمودهاند كه فرمود: «هر كس مىخواهد به علم آدم نظر كند، به علم على توجه كند. هر كس مىخواهد حقيقت تقواى نوح و حكمت او را ببيند و نيز حلم و خلت ابراهيم، هيبت موسى و عبادت عيسى را ببيند پس به سوى على بن ابىطالب عليه السلام نظر كند».« من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه و إلى نوح في تقواه و إلى إبراهيم في حلمه و إلى موسى في هيبته و إلى عيسى في عبادته فلينظر إلى علي بن أبي طالب عليه السلام». «[8]» بالاخره ميرسيد على همدانى شافعى در پايان اين حديث مىافزايد: «فإنّ فيه تسعين خصلة من خصال الأنبياء جمعها اللَّه فيه و لم يجمعها في أحد غيره. نود خصلت از خصلتهاى انبيا در حضرت على عليه السلام جمع مىباشد كه در كس ديگر نمىباشد». «[9]» البته تشبيه نمودن على عليه السلام به آدم از بعد علم، بدان جهت است كه خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها؛ «خداوند همه اسماء را به آدم آموخت» «[10]» و تشبيه نمودن حلم على عليه السلام به حلم ابراهيم از آن جهت است كه خداوند در سوره توبه فرمود: إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ؛ به درستى كه ابراهيم بردبار و حليم بود». «[11]» بنابراين چنانچه كسى در ويژگى بارز هر يك از انبيا با آن نبى مساوى شد مىتوان نتيجه گرفت كه تمام ويژگىهاى همه انبيا را دارد و لذا برترى او بر آنها اثبات مىگردد. بلخى حنفى و گنجى شافعى در كفاية الطالب از امام احمد حنبل نقل نمودهاند: فضائلى كه براى على ابن ابىطالب عليه السلام آمده براى هيچ يك از صحابه نيامده است. «[12]» ولادت علي در خانه خدا همان طوذكر شد يكي از دلايل برتري امام علي بر سائر انبياء بجز خاتم انبياء زادگاه على (ع) در خانه خدا است. در كتب تاريخي نحوولادت حضرت به صورت مشروح بيان شده است ما در اين جا به صورت مختصر مي آوريم : فاطمه بنت اسد در آخرين ماه وضع حمل بوده است. در يكى از روزها كه به مسجدالحرام مىرود، او را درد زايمان فرا مىرسد. او در مستجار كعبه مشغول راز و نياز و دعا به درگاه احديت مىشود. خدا را به عزت و جلالش سوگند مىدهد كه خدايا! درد زايمان را بر من سهل و آسان گردان. ناگهان ديوار خانه كعبه شكافته مىشود و ندايى مىرسد كه: «اى فاطمه! درون آى.» «[13]» جماعت مردمى كه در اطراف خانه نشسته بودند، متوجه شدند كه ديوار خانه كعبه شكافته شد، فاطمه داخل خانه شد و ديوار دوباره به حالت اوليه بازگشت. تعجب همگان از جمله جناب عباس- عموى پيامبر- كه در ميان جماعت نظارهگر بود بر انگيخته شد. با مشاهده اين صحنه فوراً خود را به برادرش ابوطالب، كليد دار كعبه رساند و قضيه را به او اطلاع داده و بلافاصله با هم برگشتند. تلاش آنها براى باز كردن قفلِ دربِ كعبه به جايى نرسيد. فاطمه بنت اسد تا سه روز بدون هيچگونه غذا، مراقبت و پرستارى، درون خانه كعبه ماند. خبر اين واقعه غير منتظره درتمام محلههاى مكه پيچيد و نُقل مجالس اهالى مكه شد. پس از سه روز، همان محلى كه به روى فاطمه باز شده بود، دوباره شكافته شد و فاطمه همراه با نوزادى بر روى دست بيرون آمد. اين واقعه همه چشمها را خيره ساخت و جماعت زيادى كه شاهد اين پيشامد بودند بر او هجوم آوردند. «[14]» به همين جهت است كه ولادت اميرالمؤمنين عليه السلام در مقايسه با عيسى مسيح تفاوت چشمگيرى دارد. زيرا به هنگام ولادت حضرت عيسى، به حضرت مريم كه درون بيتالمقدس بود، ندا رسيد: «از بيت المقدس بيرون آى كه اينجا محل عبادت است نه محل زاييدن.» «[15]» با توجه به برترى كعبه بر بيت المقدس، اين ويژگى و امتياز تنها براى اميرالمؤمنين عليه السلام منحصر به فرد است، كه مولود كعبه ناميده شده است. استدلال به آيه مباهله در برترى امام على عليه السّلام پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است. فرمود: «من گراميترين انسانها هستم» [16] و نيز فرمود: «من سرور فرزندان آدم هستم و هيچ فخرى نيست». [17] باتوجه به برتربودن پيامبر كرامي اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از آيه مباهله استفاد مي شود كه امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه از نظر فضيلت در مرتبه بعد از ايشانقرار مىگيرد، زيرا هنگام كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مسيحيان نجران را به مباهله فرا خواند تا حق خويش را آشكار سازد و براى پيامبرىاش برهان بياورد و براى آنان ثابت كند كه مخالفت آنها با وجود اقامه برهان از سر دشمنى و عناد بوده، على عليه السّلام را همرتبه خويش قرار داد و حكم كرد كه او همتا و به منزله نفس اوست. ايشان مرتبه فضيلت على عليه السّلام را از خود پايينتر نياورد. بلكه برابر خويش قرار داد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در آن هنگام اين آيه را از جانب پروردگار متعال در اين باره تلاوت كرد و شهادت داده و تأكيد نمود: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ[18]. «پس هر كه در اين باره پس از دانشى كه تو را حاصل آمده، با تو محاجّه كند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و نفسهايمان و نفسهايتان را فراخوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» سپس ايشان حسن و حسين عليهم السّلام كه ظاهر واژه ابناء بر اين دو صدق مىكند و فاطمه سلام اللَّه عليها كه منظور از نساء در اين آيه ايشان مىباشد و امير المؤمنين على عليه السّلام كه مقصود از نفس در آيه اوست را براى مباهله فرا خواند. [19] اگر هيچ دليل ديگرى وجود نمىداشت كه حاكى از برترى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر امير المؤمنين على عليه السّلام باشد همين اشاره پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم (كه فرمود: ندع انفسنا و انفسكم) دلالت بر تساوى آنها هم در فضيلت و هم در رتبه مىكرد.[20] برخي ازفضايل امام علي عليه السلام اميرالمؤ منين على عليه السّلام به شهادت تاريخ و اعتراف دوست و دشمن در كمالات انسانى نقيصه اى نداشت و در فضائل اسلامى نمونه كاملى از تربيت پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود. بحثهايى كه در اطراف شخصيت او شده و كتابهايى كه در اين باره شيعه و سنى و ساير مطلعين و كنجكاوان نوشته اند، در باره هيچيك از شخصيت هاى تاريخ اتفاق نيفتاده است. على عليه السّلام در علم و دانش، داناترين ياران پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وساير اهل اسلام بود و نخستين كسى است در اسلام كه در بيانات علمى خود، در استدلال و برهان را باز كرد و در معارف الهيّه بحث فلسفى نمود و در باطن قرآن سخن گفت و براى نگهدارى لفظش دستور زبان عربى را وضع فرمود و تواناترين عرب بود در سخنرانى . على عليه السّلام در شجاعت ضرب المثل بود و در آن همه جنگها كه در زمان پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پس از آن شركت كرد، هرگز ترس و اضطراب از خود نشان نداد و با اينكه بارها و ضمن حوادثى مانند جنگ احد و جنگ حنين و جنگ خيبر و جنگ خندق، ياران پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و لشكريان اسلام لرزيدند و يا پراكنده شده فرار نمودند، هرگز پشت به دشمن نكرد و هرگز نشده كه كسى از ابطال و مردان جنگى با وى درآويزد و جان به سلامت برد و در عين حال با كمال توانايى، ناتوانى را نمى كشت و فرارى را دنبال نمى كرد و شبيخون نمى زد و آب به روى دشمن نمى بست. از مسلمات تاريخ است كه آن حضرت در جنگ خيبر در حمله اى كه به قلعه نمود، دست به حلقه در رسانيده با تكانى در قلعه را كنده به دور انداخت.[21] و همچين روز فتح مكه كه پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امر به شكستن بتها نمود، بت (هبل) كه بزرگترين بتهاى مكه و مجسمه عظيم الجثه اى از سنگ بود كه بر بالاى كعبه نصب كرده بودند، على عليه السّلام به امر پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پاى روى دوش آن حضرت گذاشته بالاى كعبهرفت و (هبل) را از جاى خود كند و پايين انداخت.[22] على عليه السّلام در تقواى دينى و عبادت حق نيز يگانه بود، پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پاسخ كسانى كه نزد وى از تندى على عليه السّلام گله مى كردند مى فرمايد: على را سرزنش نكنيد؛ زيرا وى شيفته خداست. [23] ابودرداى صحابى پيكر آن حضرت را در يكى از نخلستهانهاى مدينه ديد كه مانند چوب خشك افتاده است، براى اطلاع، به خانه آن حضرت آمد و به همسر گرامى وى كه دختر پيغمبراكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود، درگذشت همسرش را تسليت گفت، دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: (پسر عم من نمرده است بلكه در عبادت از خوف خدا غش نموده است و اين حال براى وى بسيار اتفاق مى افتد). على عليه السّلام در مهربانى به زيردستان و دلسوزى به بينوايان و بيچارگان و كرم و سخا به فقرا و مستمندان، قصص و حكايات بسيار دارد. آن حضرت هر چه را به دستش مى رسيد در راه خدا به مستمندان و بيچارگان مى داد و خود با سخت ترين و ساده ترين وضعى زندگى مى كرد. آن حضرت كشاورزى را دوست مى داشت و غالبا به استخراج قنوات و درختكارى و آباد كردن زمينهاى باير مى پرداخت ولى از اين راه هر ملكى را كه آباد مى كرد و يا هر قناتى را كه بيرون مى آرود وقف فقرا مى فرمود و اوقاف آن حضرت كه به صدقه على معروف بود در اواخر عهد وى، عوايد ساليانه قابل توجهى (24 هزار دينار طلا) داشت .[24] ابن هجر از علماى اهل سنت چهل حديث در فضائل اميرالمؤمنين انتخاب كرده و در كتاب «صواعق محرقه» نقل كرده. در حديث 17 به نقل از پيامبر روايت شده: هر كه على را دوست دارد مرا دوست داشته، هر كه مرا دوست دارد خدا را دوست دارد، كسى كه على را دشمن بدارد با من دشمنى كرده و هر كه با من دشمنى كند با خدا دشمنى كرده است.[25] پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دوستى و محبت على عليه السّلام را دوستى خود و خشم و كينهورزيدن با على عليه السّلام را خشم و كينهورزيدن با خود و جنگ با على عليه السّلام را جنگ با خود قرار داده است. « من احبنى فليحب عليا و من ابغض عليا فقد ابغضنى» هر كه مرا دوست مىدارد بايد على را نيز دوست بدارد و هر كس به على بغض ورزد به من بغض ورزيده است. « من احب عليا فقد احبنى، و من ابغضه فقد ابغضنى» هر كه على را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه بغض او باشد بغض من است. و ايشان خطاب به على چنين فرمود:« حبيبك حبيبى، و حبيبى حبيب الله» دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست. احاديثى كه در اين باره وارد شده، فراوانند. [26] ابن هجر در حديث 8 مىگويد: مرا بهجز مؤمنين دوست ندارند و بهجز منافقين با من دشمن نيستند. در حديث نهم كه حديث مدينه است، پيامبر فرمود: من شهر علمم و على درب آن شهر، هر كس بخواهد به آن وارد شود بايد بهجانب در رود. اين احاديث بهخاطر فضايلى است كه خداوند به اميرالمؤمنين عطا فرموده است. فضايل و كمالات اميرالمؤمنين نه تنها به شهادت پيامبر در هيچ يك از صحابه وجود نداشته، بلكه به شهادت دوست و دشمن در بزرگان عالم بىنظير بوده است. اميرالمؤمنين شخصيتى است كه دشمن بزرگ آن حضرت يعنى معاويه در مقابل كمالات آن حضرت سر خضوع فرود آورده و بعد از شهادت ايشان گفته است: «مادر دهر عقيم است كه فرزندى چون فرزند ابوطالب بزايد.».[27] يكى از دلايل برترى امير المؤمنين على عليه السّلام اين است كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم احكام ولايت على عليه السّلام را با احكام ولايت خويش يكسان قرار داده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است. فرمود:« من كنت مولاه فعلى مولاه»« هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست» و نيز اين فرمايش:« من آمن بى و صدقنى فليتول على بن ابى طالب بعدى، فان ولايته ولايتى، و ولايتى ولاية الله. هر كس به من ايمان آورده و مرا تصديق كرده است، بايد پس از من ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را بپذيرد چرا كه ولايت على عليه السلام ولايت من است و ولايت من ولايت خداست.» [28] وهمچنين پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حكم دشمنى با على بن ابى طالب عليه السلام را به مثابه دشمنى با خود بيان داشته است، آن حضرت خطاب به على عليه السلام است:« عدوك عدوى، و عدوى عدو الله»« دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن تو است» [29]. وهمچنين پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حكم كرد كه هر كه با على عليه السّلام بجنگد، چنان است كه با من جنگيده است آن حضرت خطاب به على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است فرمود:« انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم» و همچنين اين فرمايش ايشان خطاب به على عليه السلام« يا علي! حربك حربى و سلمك سلمى»« جنگ تو جنگ من و صلح تو صلح من است» [30] و ميان خودش و او در هيچ امرى تفاوتى قائل نشد و در باره بغض و دوستى با على عليه السّلام نيز به همين گونه حكم كرد. در اين مورد احاديث بيشمارى وارد شده است از قبيل: « ما بال اقوام يبغضون عليا، من ابغض عليا فقد ابغضنى و من فارق عليا فقد فارقنى» چگونه است كه بعضى به على بغض مىورزند، هر كس به على بغض بورزد به من بغض ورزيده و هر كس از على جدا شود از من جدا شده است. [31] پارهاى از روايات كه در اين باره به صورت واضح و گسترده رسيده و رجال حديثى شيعه و سنى همگى بالاتفاق آنها را از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل كردهاند، عبارتاند از: امير المؤمنين على عليه السّلام به همراه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سرپرستى حوض (كوثر) را عهدهدار است، [32] او لواى حمد را در پيش روى پيامبر به سوى بهشت خواهد برد، [33]او قسمتكننده بهشت و دوزخ است، [34]و هم اوست كه در قيامت به همراه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از پلكان منبرى كه به خاطر او براى بازگشت (به سوى خدا) نصب شده، بالا مىرود و پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر فراترين پله آن و امير المؤمنين على عليه السّلام يك پله پايينتر از ايشان و پيامبران صلوات اللَّه عليهم در پلههاى پايينترمىنشينند. آن گاه وى فرا خوانده مىشود و جامه ديگرى بر او پوشانده مىشود. [35] هيچ كس از پل صراط نمىگذرد مگر اينكه از جانب امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السّلام جواز رهايى از آتش داشته باشد. [36] در آن روز فرزندان او كه همان ائمه معصومين عليهم السلام ، اصحاب اعراف هستند. [37] امام جعفر صادق عليه السّلام است كه مىفرمايد: به خدا سوگند اگر على بن ابى طالب (صلوات اللَّه عليه) آفريده نمىشد، براى فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم همتايى از ميان مردم نبود.[38] و اين سخن ايشان كه مىفرمايد: «با اينكه يوسف فرزند يعقوب پيامبرى صديق مىباشد، و تا ابراهيم خليل عليه السّلام همه نياكانش پيامبربودند، ولى به خدا سوگند پدرم امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام از او برتر بود». و سخن ايشان آنگاه كه در باره امير المؤمنين على عليه السّلام از ايشان پرسيده شد كه «جايگاه على عليه السّلام نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چگونه بود؟» ايشان فرمود: «ميان او و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم جز مقام رسالت، هيچ برترى ديگرى نبود». [39]مانند اين روايت از پدر ايشان، امام محمد باقر و از امام كاظم و امام حسن عسگرى عليهم السّلام نيز نقل شده است. در آثار و اخبار مشهور همه امامان تصريح شده است كه «اگر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السّلام نبودند، خداوند نه آسمان و زمين را مىآفريد و نه بهشت و دوزخ را» [40] اين مطلب برترى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام را مىرساند. اهل سنت از طريق جابر بن عبد اللَّه انصارى و ابو سعيد خدرى (رحمهما اللَّه تعالى) از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت مىكنند كه ايشان فرمود: «على برترين انسانهاست». [41] و اين عبارت در موضوع مورد اختلاف نصّى صريح است. از عايشه روايت شده كه روزى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: «سرور عرب را به پيش من فراخوانيد». عايشه عرض كرد: «مگر شما سرور عرب نيستيد؟» ايشان فرمود: «من سرور آدميانم و على عليه السّلام سرور عرب است». [42] ايشان على عليه السّلام را در برترى بر مردم برابر خود قرار داد و ميان خود و او واسطهاى قرار نداد، از اين نظر او در فضيلت با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّمبرابر است. از جابر بن عبد اللَّه انصارى روايت كردهاند كه او مىگفت: «على عليه السّلام سرور انسانهاست و در اين مورد جز كافر كسى ترديد نمىكند». [43] - از نظر علم: اميرالمؤمنين باب علم پيامبر است و عالم به ظاهر و باطن اولين و آخرين است و دشمنان همه اقرار كردهاند. صاحب ينابيع از موفق بن احمد خوارزمى از ابو ايوب انصارى نقل مىكند: هنگامى كه رسولاللَّه صلى الله عليه و آله در بستر بيمارى بود، فاطمه بر بالين او آمده و مىگريست. پيغمبر به او فرمود: « يا فاطمة إن لكرامة اللَّه إياك زوجتك من أقدمهم سلما و أكثرهم علما و أعظمهم حلما إن اللَّه تعالى اطلع إلى أهل الأرض اطلاعة فاختارني منهم فبعثني نبيا مرسلا ثم اطلع اطلاعة فاختار منهم بعلك فأوحى لي أن أزوجه إياك و أتخذه وصيّا».«اى فاطمه! از كرامتهاى پروردگار به تو اين است كه همسر تو را كسى قرارداد كه در اسلام از همه مقدمتر و عملش از همه زيادتر و صبر و بردباريش از همه بيشتر مىباشد. به درستى كه خداى بزرگ به اهل زمين نظرى افكند، پس از ميان آنها مرا برگزيد و به پيغمبرى مرسل مبعوث نمود. دوباره نظرى افكند، آنگاه همسر تو را از ميان آنان برگزيد و تزويج شما را به من وحى كرد و نيز او را وصى من قرار داد.» «[44]» ابن مغازلى نقل مىكند كه پيغمبر در ادامه فرمود: «اى فاطمه! به ما اهلبيت هفت خصلت عطا شده كه به هيچ كس ديگرى تا كنون عطا نشده است و كسى نيز هرگز آن را درك نمىكند: 1. افضل پيامبران از ما است و او پدر تو مىباشد؛ 2. وصى ما بهترين اوصيا است و او شوهر تو است؛ 3. شهيد ما بهترين شهدا است و او حمزه عموى تو است.؛ 4. كسى كه داراى دو بال است و هر وقت بخواهد در بهشت پرواز مىكند از ماست و او جعفر پسر عموى تو است؛ 5. دو سبط و دو سيد جوانان اهل بهشت از ما مىباشند و آنها فرزندان تواند؛ 6. به آن خدايى كه جان من در دست او است مهدى اين امت، همان كسى كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مىگذارد، از ما است و او از اولاد تو مىباشد.»[45] ابراهيم ابن محمد حموينى در فرائد دنباله اين حديث را چنين نقل مىكند كه پيغمبر بعد از نام مهدى (عج) فرمود: «پس از اينكه زمين پر از ظلم و فساد شود او زمين را پر از عدل و داد مىكند. اى فاطمه! محزون مباش و گريه نكن كه خداوند از من بر تو رحيمتر و مهربانتراست، و اين به خاطر موقعيت تو در قلب من مىباشد؛ 7. به تحقيق تو را به همسرى كسى تزويج نموده كه از حيث حسب از همه بزرگتر، از حيث نسب از همه گرامىتر، نسبت به رعيت از همه مهربانتر، به مساوات از همه عادلتر و به قضاوت بين دو نفر از همه بيناتر است.» [46]. در مورد ويژگىهاى اميرالمؤمنين عليه السلام فقط كافى است به بيان آنچه ديگران درباره ايشان گفتهاند، پرداخت. به عنوان نمونه به موارد ذيل توجه شود: 1. ابن ابىالحديد در شرح نهج البلاغه و محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول از عمر بن عبد العزيز اموى كه در زهد و تقوى زبان زد و سرآمد اهل زمان خود بود نقل مىكنند: «بعد از پيامبر، در اين امت احدى را نمىشناسم كه از على ابن ابىطالب پارساتر باشد.» 2. ملا على قوشچى در كتابش مىگويد: «عقول عقلا درباره على عليه السلام مات و مبهوت است زيرا او بر گذشتگان و آيندگان قلم كشيد.» وى اضافه مىكند كه «شنيدن حالات على عليه السلام و وضع زندگانى او هر آدمى را متحير مىكند.» 3. عبداللَّه رافع مىگويد: روزى به هنگام افطار به خانه اميرالمؤمنين عليه السلام رفتم. كيسه مهر شده و سر بستهاى برايش آوردند. چون كيسه را باز كردم، آرد سبوس دارى كه پوستههاى آن را نگرفته بودند در آن يافتم. على سه كف دست از آن آرد را در دهان خود ريخت و جرعه آبى نيز بالاى آن نوشيد. سپس خداى را شكر نمود و سر كيسه را دوباره مُهر نمود. علت را پرسيدم كه يا على! چرا دوباره آن را مهر كردى؟ ايشان فرمود: چون حسن و حسين عليهما السلام به من محبت مىورزند، مىترسم روغن زيتون و يا شيرينى با آن مخلوط نمايند و نَفسِ على از خوردنش لذت برد. به همين دليل على جلو نفس خود را از خوردن غذاهاى لذيذ مىگيرد تا مغلوب نفس نگردد.[47] 4. امام على عليه السلام در آخرين شب عمر خود به امام حسن گفت: بگذاريد مردم بيايند و اگر سؤالى دارند قبل از اينكه به من دسترسى نداشته باشند بپرسند. صعصعه از ايشان پرسيد دليل افضل بودن شما بر آدم چيست؟ امام در پاسخ گفت: آدم از گندم منع شده خورد، در حالى كه همه چيز برايش مهيا بود ولى على هرگز گندم نخورد.[48] 5. سليمان بلخى در ينابيع المودة، محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول، خطيب خوارزمى در مناقب و طبرى در تاريخ خود از سويد بن غفله نقل نمودهاند: «روزى خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيدم، ظرف ماست ترشى كه بوى ترشيدگى آن به مشام مىرسيد، همراه با قرص نان جوين خشكيده سبوس دارى در دست ايشان ديدم. نان به قدرى خشك بود كه شكسته نمىشد و اميرالمؤمنين عليه السلام آن را با زانوى خود مىشكست، و در همان ماست ترش نرم مىكرد و مىخورد. ايشان به من نيز تعارف كرد و من گفتم روزه هستم. ايشان فرمود: از حبيبم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه هر كس روزه باشد و ميل به طعامى پيدا كند و براى خدا از آن نخورد، خداوند از طعامهاى بهشتى به او بخوراند.» سويد گفت: دلم به حال على عليه السلام سوخت و به فضّه، خادمه آن حضرت كه در نزديك من بود، گفتم: از خدا نمىترسى كه سبوس جو را نمىگيرى و برايش نان مىپزى؟ فضه به خدا سوگند خورد كه خودش مرا منع كرده تا سبوس آن را نگيرم. سپس امام از من پرسيد: به فضّه چه مىگفتى؟ برايشان توضيح دادم. آنگاه امام گفت پدر و مادرم فداى رسولاللَّه صلى الله عليه و آله باد كه سبوس طعامش را نمىگرفت و از نان گندم سه روز سير نخورد تا از دنيا رفت- كنايه از تأسى ايشان به پيغمبر است. 6. موفق بن احمد خوارزمى و ابن مغازلى در مناقب نقل مىكنند: روزى در دوره خلافت امام على عليه السلام برايش حلواى شيرينى آوردند. ايشان قدرى با انگشت از آن حلوا برداشت، بو كشيد و فرمود: چه خوش رنگ و خوش بو است! اما از طعم آن خبر ندارم (يعنى تا كنون حلوا نخورده است). گفتم: يا على! مگر حلوا بر شما حرام است؟ فرمود: حلال خدا حرام نمىشود ولى چگونه راضى شوم كه شكم خود را سير كنم، در حالى كه در گوشه و كنار مملكت، شكمهاى گرسنه وجود دارد؟ 7. خوارزمى از عدى بن ثابت نقل مىكند: روزى براى آن حضرت فالوده آوردند. آن حضرت جلو نفس خود را گرفت و از آن نخورد. 8. در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجرى، يعنى همان شبى كه به دست ابن ملجم فرق مباركش شكافته شد، افطار را ميهمان دختر خود ام كلثوم بود.[49] امكلثوم در سفره افطارى اش مقدارى نان، شير و نمك گذارده بود. امام با كمال علاقهاىكه به دخترش داشت، با ناراحتى فرمود: نديدهام دخترى به پدرش اين قدر جفا كند! امكلثوم پرسيد: پدر جان مگر چه كردهام؟ امام گفت: آيا تاكنون ديدهاى كه در سفره پدرت دو نوع خورشت باشد؟ سپس از او خواست يكى را بردارد. ام كلثوم بر حسب علاقه پدرى، نمك را برداشت تا شير براى پدرش در سفره باقى بماند، ولى امام از او خواست تا نمك را بگذارد و شير را بردارد. آنگاه امام چند لقمه نان و نمك خورد و فرمود: «در حلال دنيا حساب و در حرام آن عذاب و عقاب وجود دارد.» «[50]» 9. لباس پوشيدن امام بسيار ساده و بىآلايش بود. ابن ابىالحديد در شرح نهجالبلاغه، ابن مغازلى- فقيه شافعى- و امام احمد حنبل در مسند نقل كردهاند: لباس آن حضرت از پارچه درشت بافت (زبر) بود كه به پنج درهم خريده بود. تا آنجا كه ممكن بود لباسش را وصله مىكرد. اغلب وصلهها از پوست و يا ليف خرما بود. كفشش نيز از ليف خرما بود. 10. محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول و سليمان بلخى در ينابيع المودة آوردهاند: حضرت على عليه السلام در دوره خلافتش آنقدر به لباسش وصله زده بود كه پسر عمويش عبداللَّه بن عباس به ايشان اعتراض نمود. سپس حضرت در پاسخش فرمود: آنقدر وصله روى وصله زدهام كه از وصله زننده خجالت مىكشم. على را با زينت دنيا چكار! چگونه به لذتى كه فانى و به نعمتى كه بقا ندارد دل خوش كرده و خوشحال باشم؟ ديگرى به ايشان ايراد مىگرفت كه در عين خلافت چرا جامعه وصله دار مىپوشى؟ حضرت فرمود: «اين جامهاى است كه دل را خاشع مىگرداند، كبر را از انسان دور مىكند و مؤمن به آن اقتدا مىكند.» 11. محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول و خوارزمى از ابن اثير آوردهاند: لباس على و غلامش يكسان بود. هر جامهاى كه مىخريد دو ثوب يك شكل و يك قيمت مىخريد. يكى را خود و ديگرى را به غلامش قنبر مىداد. ولى لباسهاى خوب وزيبا را براى يتيمان و بيوه زنان مىبرد. 12. مذاكرات ضرار بن ضمره و معاويه بسيار مفصل است. متن كامل اين مذاكرات در تذكرة خواص الامه، ينابيع المودة و نيز در شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد آورده شده است. قسمت پايانى اين مذاكره اختصاص به امام على عليه السلام دارد كه ضرار در حضور معاويه مىگويد: «در شبى تار، على را ديدم كه محاسنش را به دست گرفته و چون مار گزيدهاى بخود مىپيچد. با حالت حزن و اندوه مىگريست و مىگفت: اى دنيا! به سراغ ديگرى برو، غير از من كس ديگرى را بفريب و مغرور نما، كه من فريب تو را نخواهم خورد. بدان جهت كه عمر تو كوتاه، خطر تو بسيار و عيش تو بسيار اندك است. مدتى است كه تو را سه طلاقه نمودهام و ديگر اميد بازگشتى به تو نيست. آه از كمى زاد و توشه و دورى سفر و وحشت راه.» با آن همه قساوت قلب، عداوت، دشمنى و كينهاى كه معاويه نسبت به آن حضرت داشت، پس از شنيدن سخنان ضرار در شرح حال امام على عليه السلام، بىاختيار گريه كرد و گفت: « رحمه اللَّه أبا الحسن لقد كان واللَّه كذلك». «خدا رحمت كند ابا الحسن را، واللَّه و به تحقيق كه همين گونه است.» «[51]» او در جاى ديگرى گفت: « عقمت النساء أن تلدن مثل علىّ ابن ابيطالب. زنان عالم از زاييدن فردى چون على ابن ابىطالب عليه السلام عقيماند.» «[52]» 13. زهد اميرالمؤمنين عليه السلام از افاضات ربانى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به وى بشارت داده است. محمد بن يوسف گنجى شافعى در كفايت الطالب از عمار ياسر حديثى نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: « إن اللَّه قد زيّنك بزينة لم يزين العباد بزينة أحبّ إلى اللَّه منها زينك بالزهد في الدنيا و جعلك لا ترزأ منها شيئاً و لا ترزأ منك شيئاً و وهب لك حبّ المساكين فجعلك ترضى بهم أتباعاً و يرضون بك إماماً فطوبى لمن أحبّك و صدق فيك و ويل لمن أبغضك و كذب عليك فأما من أحبّك و صدق فيك فأولئك جيرانك في دارك و شركاؤك في جنتك و أما من أبغضك و كذب عليك فحقّ على اللَّه أن يوقفه موقف الكذّابين يوم القيامة».«خداوند تو را با زهد در دنيا به زينتى آراسته است كه هيچ كدام از بندگان بدان زينت نشدهاند. زيرا در نظر حق تعالى هيچ چيز در دنيا بهتر از زهد نيست. نه تو از لذايذ دنيوى بهره بردى و نه دنيا توانست تو را به استخدام خويش در آورد. خداوند تو را به دوستى نيازمندانى موفق گردانيد كه راضى و معتقد به امامت توشدند. من از كسانى كه از امامت تو پيروى نمودند خرسندم. خوشا به حال آنان كه تو را دوست داشته و تصديق نمودند، و واى به حال دشمنان و تكذيب كنندگانت. آنان كه تو را دوست داشتند و تصديق كردند، در بهشت برين همسايههاى تو خواهند بود و در كاخ با عظمت و با شكوه تو در بهشت مصاحب تو مىباشند. بر خدا لازم است تا آنانكه با تو دشمنى ورزيدند و تو را تكذيب كردند، روز قيامت آنها را در جايگاه دروغگويان قرار دهد.» «[53]» به خاطر وجود همين زهد و ورع امام بود كه او را امام المتقين مىخواندند. اولين بار شخص خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله او را با اين لقب خواند و بارها تكرار نموده و به جامعه معرفى كرد، ابن ابىالحديد در جلد دوم شرح نهج البلاغه، حافظ ابو نعيم در حلية الاوليا و مير سيد على همدانى در مودة القربى از انس بن مالك روايت مىكنند: روزى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به من گفت: آب وضو براى من بياور. پس از وضو گرفتن دو ركعت نماز بجاى آورد و سپس فرمود: « يا أنس أول من يدخل عليك من هذا الباب هو امام المتقين و سيّد المسلمين و يعسوب المؤمنين و خاتم الوصيّين و قائد الغر المحجّلين»«اى انس! اول كسى كه از اين در وارد شود امام المتقين و سيد و سرور مسلمانان، پادشاه مؤمنان (يعسوب ملكه زنبور عسل را گويند)، خاتم اوصيا و كشاننده دست و پاى روسفيدان به سوى بهشت است.» «[54]» انس بن مالك گويد در دل گفتم خدايا! اين تازه وارد را مردى از انصار قرار ده، كه ناگهان على عليه السلام از در وارد شد. سپس رسولاللَّه با حالتى شاد و خندان برخاست و به استقبال او رفت، دست در گردنش انداخت، او را بوسيد و عرق رويش را پاك كرد. على گفت: يا رسولاللَّه صلى الله عليه و آله! امروز كارى براى من مىكنى كه قبلًا نمىكردى. رسولاللَّه صلى الله عليه و آله گفت: چرا نكنم؟ حال آنكه تو از جانبمن، رسالت مرا به خلق خدا خواهى رساند و صداى مرا به آنها خواهى شنواند و نيز بعد از من آنچه را كه مورد اختلافشان باشد بيان خواهى كرد. با اين توضيحات، اگر صحابه ديگرى داراى اين اندازه كمال و تقوى بود آيا بازهم پيامبر اسلام، على عليه السلام را امام المتقين مىخواند؟ ليكن از اختصاص اين عنوان به امام على عليه السلام در مىيابيم كه زهد و تقواى ايشان قابل مقايسه با ديگران نمىباشد.[55] به طور خلاصه امام علي عليه السلام در روز كارتاريخ براي بشريت نمونه بوده وخواهد بود. بناربراين حضرت امام علي عليه السلام مصداق بارز واتم : 1- از نظر شجاعت: حرف اول در جبهههاى جهاد مىزده و پيامبر بهفرمان الهى فرماندهى را به اميرالمؤمنين مىسپرده است. 2- از نظر ايثار: در ليلة المبيت در شب هجرت بهجاى پيامبر خوابيد و جان خود را سپر بلاى جان پيامبر قرار داد. 3- از نظر صبر: هنگامى كه به خانهاش حمله شد، بهخاطر حفظ اسلام در عين قدرت صبر پيشه كرد و شمشير نكشيد. 4- از نظر كمك به فقرا: آيات زيادى چون آيه اطعام و ولايت و ... در شأن ايشان نازل شد. 5- از نظر تقوى: هرگز سياست بازى را بر اصول ترجيح نداد و هرگز از اصول عدول نكرد. 6- از نظر خلوص: خالصاً لوجه اللَّه ... اطعام مىكرد إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ.[56] جهاد مىكرد، از حق خود مىگذشت، خلافت مىكرد، هدفش فقط جلب رضايت خدا بود (بقره 207 و 265). 7- از نظر زهد: هرگز يك وعده غذاى كامل با يك خورشت آن هم نمك نخورد! و دنيا را سه طلاقه كرد. 8- ... و در هر كمالى هيچ مانندى نداشت كه با او مقايسه شود.[57] شهادت امام علي در خانه خدا على عليه السلام مردى بود كه دنيا تلخىهاى بسيارى به او چشانيد. مصيبت از پى مصيبت و اندوه پس از اندوه به ايشان روى آورد و در طول زندگى خويش، هم از بيگانه و هم از آشنا، نامردمىها ديده است. كسانى كه اصلًا قابل قياس با وى نبودهاند را بر خود مسلط ديده و بر على عليه السلام، فرزندان و عشيرهاش حكومت نموده و مسلط شدند. حتى كسانى كه خود، پاى بند دين و مذهب نبودهاند او را سب نموده و كافر و بىنماز مىخواندند. سر انجام پس از گذشت زمان كوتاه، صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى در مسجد كوفه در سر نماز به دست بعضى از خوارج ضربتى خورده و در شب 21 همان ماه شهيد شد. پس از او فرزندانش يكى يكى به تيغ ستم كشته شده و حريم او به اسارت رفته، نوادگان و عموزادگانش از هر سوى تحت تعقيب قرار گرفتند و در هر كجا كه به چنگ افتادند: قتل، حبس، شكنجه و آزار در انتظارشان بود روح شان ويادشان گرامي باد. فهرست منابع 1- قرآن كريم . 2- ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل أبي طالب (ع)، مؤسسه انتشارات علامه قم، 1379 هجرى.. 3- ابن شهر اشوب ،مناقب آل أبى طالب ،مطبعة الحيدرية 1376 ه 1956م نجف . 4- ابن مغازلى شافعى،مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، ناشر: دار الأضواء،مكان چاپ: بيروت؛سال چاپ: 1424 ق،نوبت چاپ: سوم . ؛ 5- اسماعيل انصارى،اسرار آل محمد ،ناشر: الهادى،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1416 ق،نوبت چاپ: اول، ابن أبى الحديد ، شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد؛ ناشر: مكتبة آية الله المرعشي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1378- 1383 ه ش. 6- سيد رضى ،نهج البلاغه خطبه سوم ، ناشر: هجر. 7- سيد هاشم رسولى محلاتى،ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى ، ناشر: اسلاميه،مكان نشر: تهران،نوبت چاپ: دوم. 8- سبط ابن جوزى،تذكرة الخواص،منشورات الشريف الرضي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1418 قنوبت چاپ: اول. 9- سيد محمد موسوي سلطان الواعظين شيرازي ،شبهاى پيشاور، ناشر:ناجي جزائري،چاپ اول 1383. 10- سيد بن طاووس حسنى- ترجمه داوود الهامي؛ الطرائف ، ناشر: نويد اسلام،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1374 ش،نوبت چاپ: دوم. 11- سيد مرتضى فيروز آبادى ،فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ناشر: اسلاميه،مكان چاپ: تهران سال چاپ: 1392 ق نوبت چاپ: دوم. 12- سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى: سيد علي جمال اشرف الحسيني الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه. ق . 13- سلطان الواعظين شيرازي،شبهاي پيشاور در دفاع از حريم تشيع ناشر: دار الكتب الاسلاميه،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1379 ش،نوبت چاپ: سي و نهم. 14- 15- سيد هاشم بحرانىغاية المرام و حجة الخصام، ناشر: موسسة التاريخ العربي،مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1422 ق،نوبت چاپ: اول. 16- سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى ،تحقيق سيد علي جمال اشرف الحسيني، الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه. ق . 17- شيخ مفيد- ،تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ترجمه بهار دوست و حسن شمسايي ،ناشر: تاسوعا، 18- صانعى،پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ناشر: نشر مشعر،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1385 ش،نوبت چاپ: اول. 19- عروسى حويزى عبد على بن جمعه،تفسير نور الثقلين ،ناشر: انتشارات اسماعيليان،مكان چاپ: قمسال چاپ: 1415 ق،نوبت چاپ: چهارم،تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى. 20- علامه مجلسىبحار الانوار،؛مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1404 ق. 21- عليّ بن أحمد بن عبد اللَّه المكي المالكي،الفُصُولُ المُهمّة في مَعرِفَةِ أحوال الأئمةِ، المشهور بابن الصبّاغ (784-855 ق). 22- علامه طباطبايى ،شيعه در اسلام، ناشر: دفتر نشر اسلامى ،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1378 ش،نوبت چاپ: سيزدهم. 23- علامه مجلسى ،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ،ناشر: اسلاميه،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: مختلف.نوبت چاپ: مكر . 24- علامه مجلسى ،حق اليقين، ص: 446 ،ناشر: انتشارات اسلاميه . 25- علامة الحافظ محب الدين أحمد بن عبد الله الطبري ذخائرالعقبى (چاپ قاهره، سال 1356) . 26- عماد الدين طبرى ، كامل بهائى، ناشر: مرتضوى،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1383 ش،نوبت چاپ: اول.شبهاى پيشاور، ص 828. 27- 28- موفق بن احمد بن محمد مكي خوارزمي ،مناقب خوارزمى،. (چاپ نجف، سال 1385 هجرى) 29- محقق سبزواري، شرح الاسماء الحسني، ناشر: انتشارات دانشگاه تهران،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1372 ش،نوبت چاپ: اول. 30- محمد بن يوسف گنجى شافعى،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: 122؛ناشر: دار احياء تراث اهل البيت،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1404 ق،نوبت چاپ: دوم. 31- محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري ،المستدرك على الصحيحين ،ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة الأولى ، 1411 – 1990،تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا. 32- محمد بن يوسف گنجى شافعى،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ، ناشر: دار احياء تراث اهل البيت،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1404 ق،نوبت چاپ: دوم. 33- فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر ،مفاتيح الغيب ناشر: دار احياء التراث العربى،مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1420 ق،نوبت چاپ: سوم، . 34- قاضى نور الله مرعشي،احقاق الحق و ازهاق الباطل، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1409 ق،نوبت چاپ: اول. [1] - سيد محمد موسوي سلطان الواعظين شيرازي ،شبهاى پيشاور، ج1ص 548.ناشر:ناجي جزائري،چاپ اول 1383. [2] -ضحى( 93): 11 [3] -. سيد رضى ،نهج البلاغه خطبه سوم ، ناشر: هجر.شبهاى پيشاور،ج1 ص 549 [4] -. بقره( 2): 260 [5] - محقق سبزواري، شرح الاسماء الحسني،ص 200 ناشر: انتشارات دانشگاه تهران،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1372 ش،نوبت چاپ: اول؛ سلطان الواعظين شيرازيشبهاي پيشاور در دفاع از حريم تشيعص475،ناشر: دار الكتب الاسلاميه،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1379 ش،نوبت چاپ: سي و نهم. [6] -قصص( 2): 33 [7] - شبهاى پيشاور، ص476. [8] - محمد بن يوسف گنجى شافعى،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: 122؛ناشر: دار احياء تراث اهل البيت،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1404 ق،نوبت چاپ: دوم. فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر ،مفاتيح الغيب، ج8، ص: 248 ناشر: دار احياء التراث العربى،مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1420 ق،نوبت چاپ: سوم، . [9] - سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى ج 2، ص 307 و 298، تحقيق سيد علي جمال اشرف الحسيني، الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه. ق .ينابيع المودة لذوى القربى، ؛ الامام على عليه السلام، ص 301؛ شبهاى پيشاور، ص 477 [10] - بقره( 2): 31 [11] - توبه( 9): 114 [12] -ينابيع المودّة باب 40- مناقب خوارزمى، كفاية الطالب، باب 2 به نقل از : صانعى،پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 127-130 232، ناشر: نشر مشعر،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1385 ش،نوبت چاپ: اول. [13] - عروسى حويزى عبد على بن جمعه،تفسير نور الثقلين ج 4، ص 345؛ ،ناشر: انتشارات اسماعيليان،مكان چاپ: قمسال چاپ: 1415 ق،نوبت چاپ: چهارم،تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى. [14] -محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري ،المستدرك على الصحيحين ج 3 ص550و90 ،ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة الأولى ، 1411 – 1990،تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا. عليّ بن أحمد بن عبد اللَّه المكي المالكيفصول المهمة،ج1 فصل اول، ص 171؛ [15] - ابن مغازلى شافعى،مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام،ص 58 ناشر: دار الأضواء،مكان چاپ: بيروت؛سال چاپ: 1424 ق،نوبت چاپ: سوم . ؛ علامه مجلسىبحار الانوار،35، ص 30، ح 26؛مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1404 ق.رك: اللمعة البيضاء، ص 221؛ الامام على عليه السلام ص 369؛ شبهاى پيشاور، ص 814. [16] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 39 رك:صحيح بخارى 6: 223، مستدرك حاكم 4: 573، مجمع الزوائد 9: 116، شرح الاخبار: 195/ 156. پارهاى ديگر از مصادرى كه اين عبارت« انا سيد البشر» در آنها ذكر شده در پاورقى شماره 23 آمده است. [17] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 39 رك:صحيح مسلم 4: 1782/ 2278، سنن ترمزى 5: 587/ 3615، مسند احمد 1: 5 و 1 و 2 و 295 مستدرك حاكم 3: 124، تاريخ كبير تأليف بخارى 7: 400/ 1748، مصابيح السنه 4: 32/ 4462، الفردوس 1: 43/ 104، الشفا 2: 352، تهذيب تاريخ دمشق 7: 240، مجمع الزوائد 10: 376، لسان الميزان 4: 290/ 826، كنز العمال 11، 434/ 3204. [18] - آل عمران، آيه 61. [19] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 40 رك:صحيح مسلم 4: 1871/ 32، سنن ترمزى 5: 638/ 3724، مسند احمد 1: 5 و 1 و 2 و 295، مستدرك حاكم 3: 124، تاريخ كبير تأليف بخارى 7: 400/ 1748، مصابيح السنه 4: 32/ 4462، الفردوس 1: 43/ 104، الشفا 2: 352، تهذيب تاريخ دمشق 7: 240، مجمع الزوائد 10: 376، لسان الميزان 4: 290/ 826، كنز العمال 11، 434/ 32040. [20] - شيخ مفيد- ترجمه بهار دوست و حسن شمسايي،تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص:37- 41 ،ناشر: تاسوعا، [21] - تذكرة الخواص، ص 34. [22] - ابن شهر اشوب ،مناقب آل أبى طالب ج 1، ص 463 ،مطبعة الحيدرية 1376 ه 1956م نجف .مناقب آل ابيطالب، مناقب خوارزمى، ص 92.. [23] - مناقب آل ابيطالب، ج 1. ص 463. مناقب خوارزمى، ص 92. [24] - ذخائرالعقبى، ص 67 و 121.به نقل از: شيعه در اسلام، ص: 205 [25] -پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 232 [26] - سيد بن طاووس حسنى- ترجمه داوود الهامي؛ الطرائف ، ص: 202 ناشر: نويد اسلام،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1374 ش،نوبت چاپ: دوم.كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: .6رك: مستدرك حاكم 3: 127/ 130، اسد الغابة 4: 383، الصواعق المحرقة، 123، الفردوس 5: 316/ 8304، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 185، 190 و 217، الرياض النضرة 3: 122 و 124 و 167، مجمع الزوائد 9: 132 و 133، مناقب ابن مغازلى: 151/ 108، كنز العمل 12: 218.«4». [27] -پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 232 [28] - قاضى نور الله مرعشي،احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج6، ص: 436 ص: 226 ج2، ص: 487. ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1409 ق،نوبت چاپ: اول. رك: سنن 5: 633/ 3713، مسند احمد 1: 119 و 84 و 152 و 331 و 4: 281 و 368 و 372 و 5: 347 و 366 و 7419، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 1: 19. سيد بن طاووس حسنى- ترجمه داوود الهاميالطرائف،ناشر: نويد اسلام،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1374 ش،نوبت چاپ: دوم. [29] - احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج6، ص: 406 رك: مستدرك حاكم 3: 127 و 128، الرياض النضرة 3: 122 و 124 و 167، مجمع الزوائد 9: 133. [30] - احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج4، ص: 263 ج9، ص: 166 ،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: 330 رك: سنن ترمذى 5: 699/ 3870، سنن ابو ماجه 1: 52/ 145، مسند احمد 2: 442 مستدرك حاكم 3: 149. [31] - احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج4، ص: 139 رك: مستدرك حاكم 3: 127/ 130، اسد الغابة 4: 383، الصواعق المحرقة، 123، الفردوس 5: 316/ 8304، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 185، 190 و 217، الرياض النضرة 3: 122 و 124 و 167، مجمع الزوائد 9: 132 و 133، مناقب ابن مغازلى: 151/ 108، كنز العمل 12: 218.«4». [32] -رك: الرياض النضرة 3: 173 و 185، ذخائر العقبى: 86 و 91، مناقب ابن مغازلى: 119 و 327، مجمع الزوائد 10: 367، شرح ابن ابى الحديد 9: 172، العمدة: 119، بشارة المصطفى: 200. [33] - اسماعيل انصارى،اسرار آل محمد، ص: 414 ،ناشر: الهادى،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1416 ق،نوبت چاپ: اول، رك:الرياض النضرة: 3: 172، ذخائر العقبى: 75 و 86، مناقب خوارزمى: 23 و 208، مقتل الحسين عليه السلام تأليف خوارزمى: 49، شرح ابن ابى الحديد 9: 169. [34] - احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج4، ص: 262 رك: النهاية تأليف جزرى 4: 61، الصواعق المحرقة: 126، مناقب ابن مغازلى: 67، مناقب خوارزمى، 209 و 236، فرائد السمطين 1: 325/ 253 و 254، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 243- 246، شرح ابن ابى الحديد 9: 165، لسان الميزان 3: 247، بشارة المصطفى: 122. [35] - علامه مجلسى ،حق اليقين، ص: 446 ،ناشر: انتشارات اسلاميه رك: لسان الميزان 4: 266، المحتضر: 151. [36] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 54 رك:الرياض النضرة 3: 232، ذخائر العقبى: 71، الصواعق المحرقة: 126، مناقب ابن مغازلى: 119/ 156 و 131/ 172 و 289/ 242، مناقب خوارزمى: 31، مقتل الحسين عليه السلام تأليف خوارزمى: 39، فرائد السمطين 1: 292/ 230. [37] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 54 رك: شواهد التنزيل 1: 198/ 256، ينابيع المودة: 102، كافى 1: 141/ 9، تفسير عياشى 2: 18/ 44 و 45، بصائر الدرجات: 515، معانى الاخبار: 59/ 9، مختصر البصائر: 52- 55، مناقب ابن شهر آشوب 3: 233 [38] -تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 57 الفردوس 3: 373/ 5130، مقتل الحسين عليه السلام تأليف خوارزمى 1: 66، تفسير البحر المحيط 6: 507، كافى 1: 461/ 10، تهذيب 7: 470/ 90، من لا يحضره الفقيه 3: 393/ 4383، امالى شيخ طوسى 1: 42، مناقب ابن شهر آشوب 2: 181، كشف الغمة 1: 472، بشارة المصطفى: 328، المحضر: 133 و 136. [39] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 58 رك:در المحتضر: 20 مانند اين روايت آمده است. [40] -تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 58 رك:فرائد السمطين 1: 36، ينابيع المودة: 485 [41] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 61 رك:الفردوس 3: 62/ 4175، سير اعلام النبلاء 8: 205، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 444- 448، تاريخ بغداد 3: 192 و 7: 421، كنز العمال 11: 625/ 33046، لسان الميزان 3: 166. [42] - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 61 رك: مستدرك حاكم 3: 124، حلية الاولياء 1: 63 و 38، الصواعق المحرقة: 122، تاريخ بغداد 11: 89، ذخائر العقبى: 70، زندگى امام على عليه السلام از كتاب تاريخ دمشق 2: 261، شرح ابن ابى الحديد 9: 170، مجمع الزوائد 9: 131، كنز العمال 11، 618/ 330006. [43] -تفضيل امير المؤمنين عليه السلام، ص: 62 رك:الرياض النضرة 3: 198، فضائل الصحابة 2: 564/ 949، المحتضر: 151، [44] - سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي ،ينابيع المودة لذوي القربى ج3 ص246: سيد علي جمال اشرف الحسيني الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه. ق . شبهاى پيشاور، ص 650. [45] - سيد هاشم بحرانىغاية المرام و حجة الخصام، ج2، ص: 215 ناشر: موسسة التاريخ العربي،مكان چاپ: بيروت،سال چاپ: 1422 ق،نوبت چاپ: اول.شبهاىپيشاور، ص 650« يا فاطمة إنّا أهل بيت أوتينا سبع خصال لم يعطها أحد من الأوّلين قبلنا أو قال الأنبياء و لا يدركها أحد من الآخرين غيرنا نبينا أفضل الأنبياء و هو أبوك و وصينا أفضل الأوصياء و هو بعلك و شهيدنا خير الشهداء و هو حمزة عمك و منا من له جناحان يطير بهما في الجنة حيث يشاء و هو جعفر ابن عمك و منا سبطا هذه الأمة و هما ابناك و منا و الذي نفسي بيده مهدي هذه الأمة». [46] - غاية المرام و حجة الخصام، ج5، ص: 8 شبهاى پيشاور، ص 650« و يملأ الأرض عدلًا كما ملئت جوراً يا فاطمة لا تحزني و لا تبكي فإنّ اللَّه عزّ و جلّ أرحم بك و أرأف عليك منّي و ذلك لمكانك منّي و موقعك من قلبي قد زوجك اللَّه زوجك و هو أعظمهم حسباً و أكرمهم منصباً و أرحمهم بالرعية و أعدلهم بالسوية و أبصرهم بالقضية». به نقل از :پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 175 [47] - شبهاي پيشاور در دفاع از حريم تشيع، ص: 824 [48] -پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 189 [49] - پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 190 [50] - شبهاى پيشاور، ص 826« في حلال الدنيا حساب و في حرامها عذاب و عقاب». [51] - عماد الدين طبرى ، كامل بهائى، ص: 540 ناشر: مرتضوى،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1383 ش،نوبت چاپ: اول.شبهاى پيشاور، ص 828. [52] - ابن أبى الحديد ، شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، ج 11، ص 254؛ ناشر: مكتبة آية الله المرعشي،مكان چاپ: قم،سال چاپ: 1378- 1383 ه ش. شبهاى پيشاور، ص 828 [53] - محمد بن يوسف گنجى شافعى،كفاية الطالب في علي بن ابي طالب ع، ص: 192 ، ناشر: دار احياء تراث اهل البيت،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1404 ق،نوبت چاپ: دوم.علامه مجلسى ،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج65، ص: 23 ؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ناشر: اسلاميه،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: مختلف.نوبت چاپ: مكر .شبهاى پيشاور، ص 828 [54] - سيد مرتضى فيروز آبادى ،فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج2، ص: 33 ، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ناشر: اسلاميه،مكان چاپ: تهران سال چاپ: 1392 ق نوبت چاپ: دوم. شبهاىپيشاور، ص 829. [55] - به نقل از:پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: 189-194 [56] - دهر9 [57] -پاسخ به شبهات در شبهاى پيشاور، ص: |
98 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 08 مهر 92
برتري حضرت علي بر پيامبران بجز خاتم ذکر کردم و هنوز منتظر سوالت بي پاسخم اين هم برترين مخلوقات از ديد گاه قرآن به نقل از پايگاه اطلاعرساني «الاسلام»، اين اقدام وزارت اوقاف، تبليغ و ارشاد عربستان، اهتمام كاربران اينترنت و شبكههاي اجتماعي را جلب كرده و رسانههاي مختلف جهان عرب خبر آن را منتشر كردهاند. اعتراف عربستان به حقانيت امام علي(ع) و شيعيان، در تفسير بخش آخر آيه 7 سوره البينه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»(در حقيقت كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كردهاند آنانند كه بهترين آفريدگانند) آمده است كه در تفسير طبري منظور از «خير البريه»(امام علي(ع) و شيعيان) عنوان شده است. در تفسير اين آيه قرآن در تفسير طبري ذكر شده است: «يَقُول : مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ مِنْ النَّاس فَهُمْ خَيْر الْبَرِيَّة . وَقَدْ : 29208 - حَدَّثَنَا اِبْن حُمَيْد , قَالَ : ثنا عِيسَى بْن فَرْقَد , عَنْ أَبِي الْجَارُود , عَنْ مُحَمَّد بْن عَلِيّ {أُولَئِكَ هُمْ خَيْر الْبَرِيَّة} فَقَالَ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَ{آله} وسَلَّمَ: أَنْتَ يَا عَلِيّ وَشِيعَتك»(عيسي بن فرقد از ابي الجارود از محمد بن علي نقل كردهاند كه رسول گرامي اسلام(ص) در تفسير اين كه مقصود از عبارت «اولئك هم خيرالبريه» چه كساني هستند فرمود: تو اي علي و شيعه تو). تفسير طبري، يكي از قديميترين و جامعترين تفسيرهاي عربي روايي قرآن در قرن سوم هجري در بين مسلمانان است. اين تفسير اگر چه عنوانش در خود كتاب ذكر نشده، ولي طبري در كتاب ديگرش (تاريخ طبري) آن را «جامع البيان عن تأويل القرآن» ناميدهاست. البته اين تفسير صرفا تفسير روايي نيست، زيرا در آن به مباحث و مسائل كلامي توجه شده و نظرهاي مؤلف در نقل احاديثي دال بر موضع كلامياش، بيان شده است. |
99 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 08 مهر 92
واقعا گفتگو با شما ها بي فايده است .. كاش خميني رحمه الله عليه زنده بود و اين تفرقه افكني رو ميديد.. . تا شما را نصيحت ميكرد .. آن مرحوم چه زيبا فرمودند.. كه (بين شيعه و سني فرقي نيست با هم برادريم) ... من ديگه نميتونم انقد رو اينترنت بيام و با شما جر و بحث كنم.. اگر شما فكر ميكنيد من باختم .. باشه من باختم .. اما به خدا قسم موضوع برد و باخت نيست.. . شما فكر ميكنيد اگر يك شخص مسيحي بياد بخواد مسلمان بشه ... و بياد اين سايتها و اختلافها و فشها رو ببينه مسلمان ميشه .. نه بخدا .. در زمان پيامبر وقتي مردم اخلاق اهل بيت و صحابه رو ميديدن .. ميگفتن بخدا قسم اگر اسلام اينگونه تربيت ميكنه من مسلمان ميشم.. بايد به هم ديگر كمك كنيم .. تا اهداف علي و حسنين رو پياده كنيم .. نه اختلاف داشته باشيم.. . اگر فكر ميكنيد لعن خلفا و طلحه و زبر و معاويه ثواب داره .. ميتوانيد در خانه ايشان را لعنت نماييد به تنهايي.. اين كارها و علني كردن لعن و نفرين باعث ميشه هم بهانه دست دشمن بيفته و هم تفرقه بين مسلمانان بشه.. . من ديگه خداحافظي ميكنم.. آخرين حرفم اينه كه آقاي بيستاره شما گفتيد كه علي از همه ي انبيا به جزمحمد برتر است.. بايد بدانيد خدا در قرآن سوره اي به نام مثلا نوح و يا يوسف . و يا يونس و.... اما حرفي صريح از نام علي نيست .. خداوند در قرآن با ذكر چندين پيامبر آنها را برتر از جهانيان دانسته... بخدا قسم اين حرفتون مخالفت صريح با آيات خداست.. آقاي محمد.. و آ؟قاي مصباح .و شمس الدين .. من غلام .و كوچك شماهام.. اما افضلتر اينه كه ما به تنهايي همه ي ظالمان را لعن كنيم .. اگر هم لعن نكنيد مطمئن باشيد خداوند خودش به حساب ظالمان و دشمنان علي خواهد رسيد.. سعدي چه زيبا فرمود رحمه الله عليه درود ملك بر روان تو باد بر اصحاب و بر پيروان تو باد چه وصفت كند سعدي ناتمام عليك الصلاه اي نبي والسلام كريم السجايا جميا الشيم نبي البرايا شفعيع الامم امام رسل پيشواي سبيل امين خدا مهبط جبرئيل ببخشيد وضعيت مالي ما خوب نيست من هم با تلفن خانه آمدم رو اينترت تلفن ما پولش زياد آمده.. نميتونم زياد رو ايترنت بيام.. همانطور كه علي وصيت نمود به تقواي خدا من هم وصيت ميكنم به تقواي خدا.. بحث رو عوض كنيد گذشته ها گذشت .. بايد به فكر اصلاح كارهامون باشيم.. و آخروا دعوانا و ان الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي نبينا محد و علي آله و اهل بيته . و اصحابه اجمعين خداحافظ همتون..بازم دوستتون دارم.. خداوندا ظالمان و دروغ گويان و دشمنان علي را به جهنم نازل بفرما آمين.. |
100 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 08 مهر 92
آقاي فنجاني وقت گذاشتيم دنبال اسناد براي سوالات شما گشتيم بااين همه سند روشن شما همان سوالات تکراري را ميکنيد که قبلا بزرگانتان در شبهاي پيشاور گرفته اند حرف هاي ما باسند بوده وقابل تامل است ولي گفتمان شما ثابت ميکند اسناد قوي از کتب خودتون رو قبول نداريد ما براي تقويت دين خودمون کتابهاي درخشان زياد واهل بيت را داريم که براي گمراه نشدن بايد به قرآن واهل بيت وصل بود از احاديث اهل بيت چيز زيادي در کتب شما نيست ولي براي تامل افرادي چون شما از کتب به قول خودتون صحيحه ما مورد آورديم وگرنه اصلا کتب شما صحيح نيستن ودروغ هاي زيادي امده که به ضرر اهل سنت هم هست راحت ميشه کتب شما رو رد کرد هنوز شما از يار غار ميگوييد که توضيح داديم واگر چشمتان را روي حقيقت نبنديد فضلتي براي ابوبکر ندارد آن کس که جاي حضرت محمد خوابيد که قراربود کشته شود آن فضيلت است يا اينکه آيه قرآن به صورت مفرد براي حضرت محمد به کار ميرود اگر اين فضيلت باشد خيلي از کافران انتهاي فضيلتند که پيامبر با آنان سخن گفت شما هنوز از مودت ودوستي خلفا حرف ميزني ويک نکته از نهج الباغه ذکر ميکني که دوستان جواب دادند زبير وطلحه را مجرم نمي داني وکار خدا ميداني اگر موقع درج اين مطلب کنارت بودم بي تعارف با سنگي برسرت ميزدم وميگفتم کار خدايي بوده به من چه من گناهي نکردم اسلام را عمر به ايران آورد ؟؟؟؟؟ خواستي بگوجنايت هاي ياران عمر را برايت بگوييم چه ناموسها که دريده نشد وچه چشم ها که کور نگشت فقط بگودر کدامين جنگها اسلام پيامبر دستور به تجاوز و وحشيگري داد جنگ هاي پيامبر و حضرت علي براي دفاع بودند مقايسه کن باشيعه کشي ابوبکر درندادن ذکات وزناي خالد ملعون بازن مالک و هوسراني وکشورگشايي عمر آيا علي در جنگها شرکت کرد حضرت علي در تمامي جنگهاي پيامبر که توانست شرکت کرد وسه جنگ خود انجام داد ولي در زمان عمر وابوبکر اگر آنها را قبول داشت وجنگ ها راخوب ميدانست شرکت ميکرد ولي بالاخره براي اينکه اسلام شکست نخورد مشاوره داد ايرانيان اسلام عمري رانپزيرفتند واگر توجه کني ايران کمترين عمري را دارد ميگويي چون خدا لعن کرده کار خدايي است ما انجام ندهيم برخي کارها عموميت دارد وميشود انجام داد خدا بخشنده مهربان است پس مي فرمايي چون کار خدايي هست ما بخشنده ومهربان نباشيم بجز خدا جواز لعن لعن پيامبر وغيره را فرستاده ام پس ما ميتوانيم لعن بفرستيم شما مراجع ما راقبول نداريد ولي براي شيعيان خواننده اين کامنت آيت الله بهجت فرمودند لعن بر صلوات ارجهيت دارد اول لعن بفرستيد تخليه شويد بعد صلوات بفرستيد دليل نميشود فقط هر کسي که تو قرآن ذکر شده ما لعن بفرستيم زيارت عاشوراي ما پر از لعني هست که در قرآن مستقيم ذکر نشده الان صهيونيست هاي جنايتکار ومزدوران آنها لعن نکنيم؟ خطبه دقيق را ذکر کن تا بررسي شود گفتي خطبه 405 1. نهجالبلاغه داراي 241 خطبه ميباشد. 2. نهجالبلاغه داراي 79 نامه ميباشد. 3. نهجالبلاغه داراي 480 حكمت ميباشد. ( خطبه نوراني شقشقيه نهج البلاغه ) خطبه 3 :دوست عزيزمون گذاشت نهج البلاغه خطبه 2 : بذر نافرماني و انحراف پاشيدند و اب فريب پاي آن ريختند و بد بختي و سقوط درو كردند . نهج البلاغه خطبه 150 : وقتي كه خداوند متعال پيامبر صلي الله عليه واله را از دنيا برد ، گروهي به دوران جاهليت بازگشتند . راه هاي باطل ، انها را هلاك كرد و بر اراء نادست تكيه كردند و به بيگانگان پيوستند و از سبب و و وسيله اي ( اهل بيت پيامبر ) كه مامور به مودت و دوستي با ان بودند جداشدند . ساختمان دين را از اساسش و بنيادش انتقال دادند و ان را در غير جاي خود بنا كردند . انان معادن هر خطايي هستند و هر كسي در وادي گمراهي قدم گذاشت از درهاي انها وارد شد . غوطه ور در درياي حيرت و غرق در جهالت و گمراهي بودند . روش فرعونيان را پيش گرفتند و از اخرت دل بريدند و به دنيا دل بستند و پيوند خود را با دين بريده از ان جدا شدند .. درنامه 62علت همکاري اميرالمومنين خيلي صريح در اين نامه علت همكاري خود را با خلفاي غاصب جلوگيري از نابودي كامل اسلام بيان كرد نه رفاقت و هم دلي با ان غاصبان بي دين . مدح عمر سيد رضي از حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام نقل کرده که در خطبهاي فرمود: «للَّه بلاد فلان لقد قوّم الأود و داوي العمد و اقام السنة و خلّف شرّها، و ذهب نقي الثوب، قليل العيب، اصاب خيرها و اتّقي شرّها، ادّي اللَّه طاعته و اتّقاه بحقه...»؛ «خدا او را در آنچه آزمايش کرد پاداش خير دهد که کجيها را راست و بيماريها را درمان، و سنت پيامبرصلي الله عليه وآله را به پا داشت و فتنهها را پشت سر گذاشت، با دامن پاک و عيبي اندک درگذشت، به نيکيهاي دنيا رسيده و از بديهاي آن رهايي يافت، و وظايف خود را نسبت به پروردگارش انجام داد، و چنان که بايد از کيفر الهي ميترسيد...». برخي گمان کردهاند که اين توصيفات از حضرت درباره عمر بن خطّاب است که از او به (فلان) تعبير آورده است. ولي در مورد اين خطبه جوابهايي داده شده است. 1 - مرحوم شهرستاني نقل ميکند که در نسخه خطّي سيّد رضيرحمه الله که دخترش خدمت عموي بزرگوار خود سيد مرتضي آن را ميآموخت، نام سلمان فارسي در ابتداي اين خطبه آمده است، و همين درست است؛ زيرا با بررسي ديگر خطبههاي نهج البلاغه و شناخت تفکّرات امام عليعليه السلام و بررسي زندگي ياران امامعليه السلام اين حقيقت روشن ميشود که شخص ياد شده بايد يا سلمان فارسي و يا مالک اشتر باشد. 2 - ابن ابي الحديد ميگويد: مقصود از کلمه از «فلان» عمر بن خطّاب است؛ زيرا سيد فخار بن معد موسوي اودي شاعر به او گفته که در نسخهاي به خطّ رضي ديده که زير اين کلمه (فلان) عمر آمده است . ولي اين دليل نميشود که مقصود از (فلان) عمر باشد؛ زيرا ممکن است که صاحب نسخه، کلمه عمر را زير کلمه (فلان) از ناحيه خود نوشته است. و اگر از خود سيد رضيرحمه الله بود چه داعي داشت که اين کلمه را در زير بياورد، بلکه بايد به طور صريح در متن خطبه ذکر ميکرد، همانگونه که در موارد ديگر چنين کرده است. 3 - ممکن است که کلام حضرت در مقام تعريض به کردار و رفتار عمر باشد - در صورتي که مقصود به کلمه فلان عمر است - و در حقيقت بايد اين خطبه را حمل بر تنقيص و مذمّت او نمود، و اين امري است متداول بين مردم. 4 - اين روايت هرگز در مصادر و کتب شيعه نيامده بلکه در منابع اهل سنت آمده است. 5 - اين جمله بنابر نقل ابن عساکر از امام عليعليه السلام نيست بلکه از زني است به نام عاتکه، ولي به حضرت نسبت داده شده است. ابن عساکر به سندش از اوفي بن حکيم نقل کرده که گفت: روزي که عمر مُرد، عليعليه السلام غسل کرده بر ما وارد شد و نزد ما نشست و بعد از ساعتي که سر خود را پايين انداخته بود سر را بلند کرد و فرمود: «للَّه درّ باکية فلان قالت: و اعمراه قوّم الأود...». در اين حديث، اين جمله به عاتکه نسبت داده شده و حضرت امام عليعليه السلام آن را از قول عاتکه نقل کرده است. ابن عساکر همين مضمون را نيز از ابن بحينه نقل کرده است. و نيز ابن شبه نميري در کتاب «اخبار المدينة» و طبري در تاريخ خود اين مضمون را نقل کردهاند . گويا برخي از مورخان اين روايات را به امام عليعليه السلام نسبت داده و سيد رضيرحمه الله نيز از آنها اين نسبت را نقل کرده است، بدون آنکه مصادر را ملاحظه کند. 6 - و اگر کسي بگويد که گرچه اين کلام از خود امام عليعليه السلام نيست ولي حضرت بعد از نقل آن از عاتکه او را تصديق کرده است، در پاسخ ميگوييم: اولاً: اين روايات عموماً در مصادر اهل سنت آمده است و لذا نميتواند دليلي بر ضدّ شيعه باشد. ثانياً: تمام اين روايات از حيث سند ضعيف است: روايت اول ابن عساکر به جهت وجود ضعفا و مجاهيل در سند آن از آن جمله اوفي بن حکيم و عثمان بن زيد کناني و نصر بن ابيسلام ضعيف است. و نيز روايت دوم ابن عساکر در سندش ابراهيم بن يوسف زهري است که مجهول است. و نيز صالح بن کيسان در سند آن وجود دارد که ابن حبّان درباره او ميگويد: «روايت سماعش از ابن عمرو هيچ يک از صحابه نزد من صحيح نيست». لذا روايت او از ابن بحينه مرسل است. روايت ابن شبّه نيز ضعيف السند است؛ زيرا در سند آن بين غسان بن عبدالحميد و صحابي عبداللَّه بن مالک ارسال وجود دارد؛ زيرا او از عبداللَّه بن مالک اين روايت را نشنيده است. ديگر اينکه غسان بنابر نقل ابن حجر در «لسان الميزان و ابوحاتم در «الجرح و التعديل» مجهول است. 7 - از نقل طبري استفاده ميشود که اين جملات به تمامه از حضرت عليعليه السلام نيست، بلکه مغيرة بن شعبه به نقل از دختر ابي خيثمه نقل کرده و حضرت فقط دو کلمه آخر آن را تصديق کرده است که گفت: «ذهب بخيرها و نجا من شرّها». و از آنجا که در خلافت و سلطنت خير و شر است يعني اموري که خلافت را حفظ و از شرّ مخالفان در امان ميدارد. ولي عمر بن خطّاب با زيرکي و حيلهگري تمام خلافت را به نفع خود تمام کرد و از مشکلات مخالفان خود جان سالم به در برد، لذا حضرتعليه السلام ذيل کلام دختر ابي خيثمه را تصديق ميکند که او از خلافت بهرههاي خود را برد و از گرفتاريهاي خلافت که براي ديگران پديد آمد در امان ماند، همانگونه که براي حضرت عليعليه السلام مخالفين؛ از قبيل طلحه، زبير، عايشه، معاويه و خوارج مشکلاتي پديد آوردند. خصوصاً آنکه مطابق ذيل اين خطبه - بنابر نقل طبري - حضرتعليه السلام به اين مطلب اشاره ميکند که مغيره اين تمجيدات را به دختر ابي خيثمه براي عمر بن خطّاب نسبت داده است و هرگز او چنين نگفته است. 8 - از ديگر خطبههاي حضرت عليعليه السلام خصوصاً خطبه شقشقيه و سيره و روش و معاشرت حضرت با خليفه دوم به دست ميآيد که اين خطبه هرگز از حضرت در حقّ عمر صادر نشده است. حضرت در بخشي از خطبه شقشقيه درباره طبيعت عمر ميفرمايد: «... فصيّرها في حوزة خشناء يغلظ کلمها و يخشن مسّها و يکثر العثار فيها و الاعتذار منها. فصاحبها کراکب الصعبة ان اشنق لها خرم، و ان اسلس لها تقحّم. فمُني الناس لعمراللَّه بخبط و شماس و تلوّن و اعتراض...»؛ «... سپس آن را به راهي درآورد ناهموار، پر آسيب و جان آور، که رونده در آن هر دم به سرآيد، و پي در پي پوزش خواهد، و از ورطه به درنيايد، سواري را امان است که بر بارگير توسن نشيند، اگر مهارش بکشد بيني آن آسيب بيند، و اگر رها کند سرنگون افتد و بميرد. به خدا که مردم چونان گرفتار شدند که کسي بر اسب سرکشي ننشيند، و آن چارپا به پهناي راه رود و راه راست را نبيند...». مدح عثمان برخي ميگويند: حضرت در خطبهاي عثمان و عملکرد او را نيز تمجيد کرده است آنجا که ميفرمايد: «... و ما ابن ابي قحافة و لا ابن الخطاب أولي بعمل الحقّ منک و انت اقرب الي رسول اللَّهصلي الله عليه وآله وشيجة رحم منهما و قد نلت من صهره ما لم ينالا»؛ «... و پسر ابوقحافه و پسر خطاب در کار حق از تو سزاوارتر نبودند. تو از آنان به رسول خدا نزديکتري که خويشاوند پيامبري، داماد او شدي و آنان نشدند.» پاسخ: حضرتعليه السلام گويا در صدد نصيحت به عثمان است و با اين تعبيرات ميخواهد عواطف او را تحريک کند تا سنت را بر پا کرده و بدعتها را از بين ببرد. و اين معنا با ملاحظه صدر و ذيل کلام امام روشن ميشود. و به تعبير ديگر: حضرت در صدد بازگرداندن خلافت اسلامي به جايگاه اصيل آن است. تأييد اين مطلب اينکه حضرت اميرعليه السلام در مواضع ديگر از نهج البلاغه اشاره به اعمال عثمان کرده و او را مورد اعتراض قرار داده است. 1 - حضرت عليه السلام در خطبه شقشقيه درباره عثمان ميفرمايد: «... الي ان قام ثالث القوم نافجاً حِضنيه بين نثيله و مُعْتَلَفه و قام معه بنو ابيه يخضمون مال اللَّه خِضمة الإبل نبْتَة الربيع الي ان انتکث فتله واجهز عليه عمله و کبّت به بطنته...» «تا سوّمين به مقصود رسيد و همچون چارپا بتاخت و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پياپي دو پهلو را آکنده کرد و تهي ساخت. خويشاوندانش با او ايستادند و بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر که مهار برد و گياه بهاران چرد، چندان اسراف ورزيد که کار به دست و پايش بپيچيد و پرخوري به خواري و خواري به نگونساري کشيد...». 2 - حضرتعليه السلام هنگام مشايعت ابوذر در وقتي که او را به تبعيدگاه ميبردند، فرمود: «يا اباذر! انّک غضبت للَّه فارجُ مَن غضبت له. انّ القوم خافوک علي ديناهم و خفتهم علي دينک، فاترک في ايديهم ما خافوک عليه و اهرب بماخفتهم عليه، فما احوجهم الي ما منعتهم و ما اغناک عمّا منعوک»؛ «اي ابوذر! همانا تو براي خدا به خشم آمدي، پس اميد به کسي بَند که به خاطر او خشم گرفتي. اين مردم در دنياي خود از تو ترسيدند، و تو بر دينِ خويش از آنان ترسيدي. پس آن را که به خاطرش از تو ترسيدند. بديشان واگذار، و با آنچه از آنان برايشان ترسيدي رو به گريز در آر. بدان چه آنان را از آن بازداشتي، چه بسيار نياز دارند، و چه بينيازي تو بدان چه از تو باز ميدارند...». واينکه گفتي حضرت علي رضايت بر خلافت نداشت دوستان عزيز خوب جواب دادند بله به اين خلافت مانند خلفاي قبلي ر خطبههاي زيادي از نهجالبلاغه اميرالمومنين علي(ع) گاهي به اشاره و گاهي به تصريح از خلفاي سهگانه و مظالم آنها شکايت کردهاست. در خطبههايي که صراحت بيشتري دارد آن حضرت خلفا را غارتگرمنصب خلافت ميداند و در برخي خطبهها آشکارا ححقيقت ماجراي سقيفه را بيان فرموده است. خطبه 219 نهجالبلاغه که در آن از شخصي بهنام «فلان» ستايش شدهاست، به اين صورت که در نهجالبلاغه آمده، به دلائل متعدد از کلمات علي عليهالسلام نيست... پاسخ کامل: حتما مطلع هستيد آنچه سيدرضي در نهجالبلاغه گردآوري کرده بخشي از سخنان و خطبههاي آن حضرت است و بقيه سخناني که ز آن حضرت باقيمانده را بايد در احاديث و متون تاريخي ديد. اما در همين مقدار نيز شکوهها و تظلمخواهي امام از خلفاي سهگانه به طرق متعدد کاملا آشکار است. در بعضي از اين کلمات مقامو منزلت اهلبيت را بيان فرموده و در بعضي از ستم خلفا شکوه فرموده است. مقام ومنزلتي که اکثريت امت بعد از رسول خدا آنرا ناديده گرفتند. در خطبه دوم نهجالبلاغه فرمودهاست: «احدي از اين امت با آل محمد(ص) قابل مقايسه نيست ... آل محمد(ص) اساس و پايه دين و ستونهاي ايمان و يقين هستند. دور افتادگان به ايشان رجوعکرده و بازماندگان به ايشان ملحق ميشوند و خصوصيت ولايت و امارت در ايشان جمع و حق ايشان است.» در خطبه 144 ميفرمايد: «بينايي از نابينايي و گمراهي بهوسيله ما اهلبيت شناخته ميشود و بهوسيله ما هدايت و راهنمايي طلب ميگردد. امامت و خلافت بر غير اهلبيت روا نيست و خلفا غير از آنان صلاحيت اين مقام را ندارند.» در خطبه 119 آمدهاست: «ابواب معرفت نزد ما اهلبيت است. هرکه تسليم آن نشد گمراه و پشيمان ميگردد.» در خطبه 152 مردمان را همچون قحطيزدگان خشکسالي توصيف ميفرمايد که به انتظار خلافت جانشينان پيامبرهستند. در خطبه 171 هنگام گفتگو با سعد وقاصمنصب خلافت را مختص خود ميداند و در خطبه 178 خود را نزديکترين فرد به رسول خدا و سزاوار جانشيني آن حضرت مينامد. در خطبه 73 ميفرمايد: «خلافت را رها کردم در حاليکه بيش از همه به آن حق داشتم» و در خطبه 17 از کساني ياد ميکند که به حکمراني رسيده و در کار خود نادان هستند. و در خطبههاي 30 و 43 و 96 از بدعتهاي عثمان و نکوهش قريش و بيوفايي آنان سخن ميگويند. در نامه 45 داستان غصب فدک و جفايي که به خاندان پيغمبر روا داشتند را به اختصار بيان ميفرمايند. در خطبه 26 موقعيت خود را بعد از وفات رسول خدا بيان فرموده که: «در کار خود انديشه کردم و ديدم که در آن هنگام بهغير از اهلبيت خود ياوري ندارم. پس راضي نشدم آنها کشتهشوند و چشمي را بر هم نهادم که در آن خاشاک بود. آشاميدم در حاليکه در گلويم استخوان بود و بر گرفتگي نفس بر تلختر از طعم علقم صبر کردم.» خطبههاي 229 و 239 و لابهلاي نامهها نيز حکايات ديگري است که هريک شکوهها و گلايههاي آن حضرت از خلفا را بيان ميفرمايد. در آنچه ذکر شد بنا بر مصلحت عمومي مسلمانان و خصوصا مراتب ايمان شنوندگان حضرت کاهي به تلويح و گاهي تصريح نارضايتي خود را از خلفا بيان فرموده است. اما در بعضي خطبهها و نامهها آنحضرت به صراحت تمام خلفاي سهگانه را غارتگر منصب خلافت شمرده و به سختي نکوهش ميکند: خطبه سوم از نهجالبلاغه که به نام خطبه شقشيه معروف است، يکي از آن خطبههاست. ميفرمايد:«پسر ابيقحافه [ابوبکر] پيراهن خلافت را پوشيد حال آنکه خود او ميدانست من براي اين منصب مانند قطب وسط آسيا هستم .... [او] بعد از مدتي جامه خلافت را بيرون آورد. در کار خود انديشه ميکردم که آيا بدون دست حمله کرده يا آنکه بر ظلمت و نابينايي صبر کنم که در آن پيران فرسوده و جوانان پژمرده ميشوند و مومن در رنج دائمي است تا بميرد. ديدم صبرکردن خردمندانهتر است. صبر کردم در حاليکه در چشمانم خار و در گلويم استخوان بود. او خلافت را بعد از خود به آغوش ابن خطاب انداخت. جاي حيرت و شگفتي است که در زمان خلافتش از مردم درخواست فسخ بيعت ميکرد ولي در پايان عمرش وصيت کرد و خلافت را به عمر داد. اين دوغارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر ميان خود تقسيم کردند. [ابوبکر با وصيت خود] خلافت را در جي خشن و ناهموار قرار داد که عمر بد زبان و درشت سخن بود. ملاقات با او رنجآور، لغزشش بسيار و عذرخواهيش بسيار بود. مصاحبت با او همچون سواري بر شتر سرکش بود که اگر مهارش را سخت نگهدارند بيني شتر پاره ميشود و اگر مهارش را رها کنند در پرتگاه هلاکت فرورود. سوگند به خدا که مردم در روزگار او به خطا رفتند و در راه سلامت قدم نزدند و از حق فاصله گرفتند و من نيز با منتهاي محنت و اندوه در اين مدت طولاني صبر کردم.» در اينجا ماجراي شوراي عمر و حيلهاي که در آن بهکار رفتهبود را بيان فرموده و از انتخاب عثمان به خلافت در شوراي عمر سخن گفته و خليفه سوم را چنين توصيف ميفرمايد: «اولاد پدارانش [بنياميه] با او همدست شدند. مال خدا را ميخوردند با ميل تمام همچون خوردن شتر گياه بهار را. رفتارش سبب سرعت در قتل او شد و پري شکم او را بهرو در انداخت.» نامه 28 از نامههاي اميرالمومنين پاسخي است که آن حضرت به نامه معاويه و دعاوي باطل او ميدهد. جملهاي از پاسخ اميرالمومنين به معاويهبساري از حقايق وناروائيهاي سقيفه و مظلوميت علي(ع) را بهخوبي آشکار ميکند. ميفرمايد:«گفتهاي [معاويه گفته است] که مرا همچون شتري که چوب در بينياش کرده و ميکشند، گرفته و کشيدند تا بيعت نمايم. سوگند به خدا ميخواستي نکوهش کني، ستايش نمودهاي و خواستهاي رسوا کني، رسوا شدهاي. بر مسلمان تا در دينش شک و در يقين و ايمان او ترديد نباشد، نقص و عيبي نيست اگر مظلوم واقع شود.» اين عبارت کوتاه ححقيقت آن بيعت را بهخوبي آشکار ميکند و همان حقيقتي است که مورخين هرکدام به درجات مختلف گاهي با پردهپوشي و گاهي با صراحت نسبي ثبت کردهاند. جملاتي از اميرالمومنين نيز در خطبه 193 از نهجالبلاغه آمدهاست که آن حضرت پس از فراغت از تدفين يادگار رسول خدا فاطمه زهرا سلامالله عليها هنگاموداع فرمودهاست:«سلام بر تو اي رسول خدا از من و از دخترت که در جوار تو فرود آمد پس از مدتي کوتاه به تو پيوست ... انا لله و انا اليه راجعون. همواره بعد از اين در غم و اندوهم. شبم به بيداري خواهد گذشت تا خداوند براي من خانهاي که تو در آن اقامت گزيدهاي اختيار نمايد. به همين زودي دخترت به تو خبر خواهد داد اجتماع امت را بر ستم نسبت به آن مظلومه. پس همه سرگذشت را از او سوال کن و چگونگي رفتارشان را با ما بپرس. اين [ستمگري] از ايشان بر ما وارد شد در حاليکه از رحلت تو مدتي نگذشته بود و ياد تو از ميان نرفته بود ...» در کنار همه اين مظلوميتها، شکايتها و تعريضها خطبهاي به شماره 219 در نهجالبلاغه از قول اميرالمومنين ثبت شده که با عبارت «لله بلاد الفلان» آغاز ميشود: «خدا شهرهاي فلان را برکت دهد و حفظ کند که کجي را راست و بيماري را معالجه کرد. سنت را برپا داشت و تباهکاري را پشت سر انداخت. پاک جامه و کم عيب از دنيا رفت ... طاعت خدا را بهجا آورد و از نافرماني او پرهيز کرد ... از دنيا رفت در حاليکه مردم را در راههاي گوناگون انداخت که گمراه درآن هدايت نميشود و هدايتيافته بر يقين باقي نميماند.» در اين خطبه از کلمه «فلان» استفاده شده و نام شخص معيني در کار نيست؛ اما بعضي از شارحان نظير ابن ابيالحديد منظور از کلمه فلان را عمربن خطاب دانستهاند و بعضي از شارحان همچون قطب راوندي ميگويند اين سخن امام اشاره به يکي از اصحاب ايشان است. صبحي صالح که خود دانشمند اهل سنت و صاحب تحقيقاتي در نهجالبلاغه است، اين سخن را درباره يکي از اصحاب حضرت ميداند. –براي اطلاع بيشتر از نظرات فوق به مصادر نهجالبلاغه ج 3/170 مراجعه فرماييد- به نظر ما متن خطبه با هيچيک از اين دو احتمال سازگاري ندارد. هيچ ياري از امام نميشناسيم که «لله بلاد الفلان» با او تطبيق کند، و اگر منظور عمر باشد اين کلام با همه کلماتي که از اميرالمومنين درباره خليفه دوم فقط در نهجالبلاغه آمدهاست از يک طرف و از طرف ديگر با سيره و روشي که از آن حضرت در تواريخ اهل سنت ثبت است در تناقض صريح است. غير از آنکه متن خطبه و کلام منسوب به آن حضرت نيز مغشوش و مضطرب است. در آغاز کاملا از شخصي که فلان ناميده شده ستايش و تعريف ميشود و در پايان آمدهاست: « از دنيا رفت در حاليکه مردم را در راههاي گوناگون انداخت که گمراه درآن هدايت نميشود و هدايتيافته بر يقين باقي نميماند.» گذشته از آنچه عرض شد، عمربن خطاب چندان هم پيرو سنت رسول نبود که اميرالمومنين او را به اقالهکننده سنت توصيف فرمايد؛ چنانکه در کتب و مسانيد اهل سنت يکبهيک ثبت است. سنت رسول در احاديث است و عمر نقل حديث پيغمبر اکرم را ممنوع کرد. او کسياست که مانع نوشتن منشور پيغمبر اکرم در ساعات رحلت آن حضرت شد. از جيش اسامه تخلف کرد. با صلح حديبيه مخالف بود. متعه حج و زنان را تحريم نمود. حي علي خير العمل را در اذان حذف نمود. نماز تراويح را به جماعت خواند. در قانون ارث بين عرب و عجم فرق ميگذاشت. مقام ابراهيمرا جابهجا کرد. شبانه در خانههاي مردم به جستجو پرداخت. با معاويه سازش و مسامحه ميکرد. گريستن بر مردگان را با تازيانه زدن به زنان عزادار ممنوع ساخت. در روز سقيفه براي گرفتن بيعت با قيد سوگند سوگند جلاله ميخواست خانه دختر پيغمبر را با هر که در آن است آتش بزند. در جنگ احد، حنين و خيبر جزو فراريان بود. سه طلاق را در يک مجلس و به يک لفظ تجويز کرد. بارها تصميم دشت بر زن باردار حد جاري کند و دهها مورد ديگر که هم در تواريخ اهل سنت ثبت است و هم بعضي از آنها در نهجالبلاغه آمدهاست. چنين کسي را چگونه اميرالمومنين برپاکننده سنت ميداند؟! طبري ذيل حوادث سال 23 هجرت و ابن اثير در کامل داستاني از مغيرهبن شعبه نقل کردهاند که بيشتر کلمات آن همين کلماتي است که در خطبه 219 به اميرالمومنين نسبت دادهاند. مغيره ميگويد: «پس از دفن عمر به سراغ علي رفتم و خواستم سخني از او درباره عمر بشنوم. علي از خانه بيرون آمد در حاليکه سر و صورتش را شسته بود و هنوز از آن آب ميچکيد و ... گفت دختر ابيحثمه راست گفت آن جا که گفت لَقَد قَوَّم الاوَدَ و داوَي العَمد و اقَام السنهَ و خلَّف الفتنه ... اما دختر ابيحثمه آنرا نگفته بلکه در دهانش گذاشته و به او بستهاند.» ملاحظه ميفرماييد اين داستان نيز بر پيچيدگي ماجرا ميافزايد؛ مغيره ابتدا نقل ميکند که علي(ع) ميگفت دختر ابيحثمه راست گفت و سپس آمده که او نگفته و در دهانش گذاشتهاند. آيا راهي وجود دارد که تناقضات در متن خطبه و همه تعارضات موجود در اين خطبه با خطبههاي ديگر نهجالبلاغه را و همچنين تعارض موجود در نقل قول مغيره را ازميان بردارد؟ بله چنين راهي وجود دارد و شواهد تاريخي نيز آنرا تاييد ميکنند. اينجانب خود سالها قبل در يکي از چاپهاي نهجالبلاغه که در مصر منتشر شدهبود را ديدم که اين جمله از اميرالمومنين بهصورت سوال از مغيره مطرح شدهبود که: «آيا دختر ابي حثمه راست گفت وقتيکه گفت ...» متاسفانه اکنون آن چاپ نهجالبلاغه را به ياد ندارم اما مرحوم مطهري در سيري در نهجالبلاغه در صفخه 163 مينويسد: «برخي از متتبعين حاضر از مدارک ديگر غير از طبري داستان ا به شکل ديگري نقل کردهاند که علي(ع) پس از آنکه از خانه بيرون آمد و چشمش به مغيره افتادبهصورت سوال پرسش فرمود آيا دختر ابيحثمه آن ستايشها که از عمر ميکرد راست ميگفت؟» ايشان در همانجا نوشتهاند که سيدرضي که اين جملات را چنين در نهجالبلاغه آورده، اشتباه کردهاست. البته از مغير̈هبن شعبه حيلهگر با آن سوابق آشکار در دشمني با اهلبيت پيغمبر و اميرالمومنين علي و اينکه به خليفه دوم دِيني عظيم داشت و عمر بود که او را از يک حد شرعي نجات داد بههيچ وجه بعيد نيست که جمله سوالي اميرالمومنين را به صورت خبري بازگو کرده باشد. او همان کسي است که اميرالمومنين دربارهاش ميفرمايد: «از دين اتخاذ نکرده مگر آنچه به نفع دنياي اوست». |
101 |
نام و نام خانوادگي: مصباح -
تاريخ: 09 مهر 92
جناب فنجاني هرچي شبهه آوردي برات جواب آورديم اونم مفصل. اما از تو چيزي جز جهالت نديدم هي روي حرفت بدون اينكه به جواباي ما توجه كني پا فشردي اينجا كه آدم نشدي اميدوارم سر راهت كسي قرار بگيره و بتونه توجيهت كنه به راه راست بياي به هر حال ما منتظر بوديم جواب ما رو بدي مي دونم مي خواي فرار كني اينطور داري فرارت رو توجيه مي كني مثل اينكه اربابات فرار اربابشون رو در جنگ بدر توجيه مي كنن همچنان كه قبلاً هم گفتم با لعن علني بخصوص در مورد مقدسات اهل سنت من هم مخالفم ولي اين دليل نمي شه كه اينهمه بحثهاي مختلفي كه با هم داشتيم و جوابشون رو برات گذاشتم همن من و هم ديگر دوستان و همچنين سوالهاي منو بي جواب بذاري بعدش هم بگي بحث با شما بي فايده است! آخه خودت جواب نمي دي اونوقت ما رو مقصر مي دوني؟ مي دونم منظورت اينه كه از سني شدن ما مايوس شدي خوب معلومه كه ما پيامبر و علي و فاطمه و حسنين و ائمه طاهرين عليهم السلام رو با خلفاي غاصبت عوض نمي كنم خديجه و ام سلمه رو با عايشه و حفصه عوض نمي كنيم ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و ابو ايوب انصاري و بلال و.. رو با طلحه و زبير و خالد و مغيره و قنفذ و ... عوض نمي كنيم. در آخر يك دعايي مي كنيم اميدوارم آمين بگي خدايا ما رو با كساني كه دوستشون داريم و نام بردم محشور كن و جناب فنجاني رو هم فقط وفقط با عمر محشور و مانوس بفرما آمين (دليل اينكه گفتم فقط عمر اينه كه ايشون معتقده او با پيامبر و علي و ... عليهم السلام يك جا هستن من هم گفتم عمر تا دروغ گو پيش صاحبش باشه) |
102 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 09 مهر 92
آقاي فنجاني پول تلفنتون زياد شده يا جوابي نداريد بگوييد؟ بجاي اينکه اينهمه کلي گويي کنيد، در دو کلمه بيان کنيد: 1- منافقين زمان پيامبر چه کساني بودند؟ السابقون؟ مهاجرين؟ انصار؟ تابعين؟ 2- وقتي حضرت علي خليفه جامعه شدند و مردم هم با ايشان بيعت کردند، معاويه قبول نکرد و با حضرت علي سر همين امر اختلاف پيدا کرد. ولي اين عدم قبول و اختلاف از سوي او نبايد منجر به خونريزي ميشد. اختلاف ممکن است بوجود آيد ولي خونريزي بهيچ عنوان پذيرفتني نيست و خطاييست عظيم. چرا در يک سطر، دليل ادعاي خود را در مورد اينکه هرگونه دشمني يرخي صحابه با حضرت علي و حسن، صرفا يک اختلاف معمولي است و شامل هيچ گناه و خطايي نيست، بيان نميکنيد؟ از دوستان شيعه خواهشمندم براي آقاي فنجاني کامنت نگذارند تا ايشان ناراحت نشده و فرصت کنند جواب دوتا شبهه مرا بدهند. |
103 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 09 مهر 92
اقاي مصباح شك نكن.. راهي كه شما انتخاب نموديد راه و روش علي نيست.. . شما دوس نداريد مسلمان باشيد و به همين خاطر وقتي اسم شير مرد تاريخ .. 0عمر فاروق رضي الله عنه را ميبينيد .. عصباني ميشويد و جز لعنت و فش چيزي بلد نيستيد.. بخدا قسم شما مسلمان نميبوديد اگر عمر نميبود.. . كدوم جواب مفصل..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ها از راه تقيه..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ يا از راه خمس و متعه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ كدوم راه .. ؟؟؟؟؟؟؟ من از قران ميارم .. شما از كتاب كافي مياوريد كه در اين كتاب ميگه( امام زمان مياد كعبه رو خراب ميكنه از هر 1000 نفر999 نفر ميكشه..) يا اگر غير از شيعه ديديد انقد بر او دروغ و تهمت ببنديد .. كه از شما دور شود.. كتب خودتونه كه قرآن را تحريف شده ميداند.. . .. قران ما ميگه (اليس الله بكاف عبد) ايا الله براي بنده اش كافي نيست..؟ شما ميگيد اي علي مدد .. كن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! قرآن ما ميگه (قل انما انا بشر مثلكم ) بگو اي پيامبر كه من هم بشري مانند خوده شما هستم.. شما ميگيد نه امامان ما عرش در دست اوناست (يا همان حاج محمود كريمي : مالك كل زمين اقام ابوالفضله ..يا ساتر كل عيوب اقام ابوالفضله) اين دين اسلامه... ها..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شما امامان را مقامشان را مثل مقام الله ميدانيد.. ؟؟؟؟؟؟؟؟ اين مسلمانيه....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شما به ناموس پيامبر فش ميدهيد .. . به يار غارش فش ميدهيد.. اين دين اسلامه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من هم به نوبه ي خودم دعايي ميكنم.. (خداوندا تويي مالك تويي رازق تويي وهاب و تويي رحمان .. بار الها پيروان راستين علي رضي الله عنه را با خوده علي محشور گردان .. و پيروانان ابو لو لو مجوسي و عبدالله بن سبا يهودي را با خودشان محشور گردان .. يا الله مدد(يكي از بزرگترين شعار علي رضي الله عنه) |
104 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 09 مهر 92
آقاي بيستاره .. همانطور كه شما آيه آورديد علي كه يك نفره اما (صالحات) جمعه .. اما توي قران خدا بعد از ذكر چندين پيامبر فرموده (و كلا فضلنا علي العالمين) و تمامي آنها را بر جهانيان برتري داديم .. شما دنبال تفسير گشتيد اما من با ايه ي صريح قران جوابتون رو دادم .. اما تعصب اينجا ادم رو كور ميكنه .. علي اگر از تمام پيامبران برتر بود خداوند اسمشو در قرآن ذكر ميكرد اما .. يك سوره به نامه نوح ..يوسف .. و...... آورده.. من هم ميتونم مثل شما از خودم يك كتاب بذارم جلوم كپيش كنم بدون اين كه تحقيق كنم.. . ولي من قرآن را ترجيح ميدهم .. بعدش نهج البلاغه .. من چند ساله نهج البلاغه ميخونم نديدم كه علي نسبت به خلفا شكايتي داشته باشه بلكه به تعريف و تمجيد آنها پرداخته.. كاش انصاف داشته بوديد..؟؟؟؟؟؟ تا امامت را از نبوت برتر نميدانستيد.. خداوند همه ي ما را هدايت نمايد.. آمين .. درج كنيد |
105 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 09 مهر 92
اقاي ياسر فنجاني چگونه لعن کردن وغيره رو با منابع ثابت کرديم بحث برد وباخت نيست من کاسبي هستم که سر وکارم بااينترنته روزي 5ساعت تو اينترنت تحقيق ميکنم آنکه گفتم علي ع برتر از انبياست با مدرک گذاشتم گفتم خيلي چيزها در قرآن مستقيم ذکر نشده قرآن درياي است که شناختش کار من وتو نيست قرآن طبق گفته خودش مفسر ميخواد اونم امامان هستند اينکه شما به اشتباه در تفسر افتاديد چون حديث مهم پيامبر قبل از وفات-شهادتش را فراموش کرديد دو چيز گرانبها چه بود بالاترين چيز در عالم بعد از خدا مگر کلامش نيست قديم يا حادث بودنش مگر ذکر شده مگر نماز ستون دين در اعمال نيست مگر چگونگي آن در قرآن آمده است اگر يک سوره به اسم نوح ع آمده بگفته اهل سنت 300 آيه در باره حضرت علي است که بالاترين آن آيه تطهير که معصوميت ايشان را ميرساند آيه تکميل دين که با علي ولايت حضرت علي اسلام کامل ميشود وآيه ولايت خدا کسي که انگشتر ميبخشد را ولي وجانشين حضرت محمد معرفي نميکند باور کن بگفته امام صادق حق بسيار روشن است اين دوره مثل قديم نيست باحرف بشه مردمي مثل ما که ارتباط جهاني دارند رو فريفت کار ما هم سخت تر است وخداوند منان انتظار بيشتري از ما درارد چي بگم از مظلوميت اسدالله که در محراب شهيدش کردند در شامات گفتند مگر علي نماز ميخواند آن دوره گذشته درست است که مراجع ما حرف از وحدت زدند ولي واحد شدن اگر بر دين غيره بميري دين اصلي رو بشناسي بر جهالت مردي ودر آتش جهنم ميسوزي من وشما بايد تحقيق کنيم دينمان را بشناسيم اگر دين من يا شما درست باشد آن دنيا بخاطر دين پدرمان به بهشت نميرويم خودمان بايد جواب دهيم چرا شيعه وسني شديم نظير آقاي تيجاني زيادند در سطح بالاي علمي دين راستين را شناخته وشيعه شده اند راه مشخص وتحقيق آسان است 1- خدا را بشناسي 2- پيامبران رابشناسي 3- شناسايي جانشيني خاتم علي وامامان يا ابوبکروعمروعثمان 4- کتب شيعه وسني 5- مراجع تقليد شيعه ومولاها و مفتي ها راحت تحقيق کن درزمينه 1و2 مشترکيم ووحدت در آنجاست البته وهابيت خدا را جسم ميدانند وکافرند کتب صحيحه رو بخون چقدر متناقض مي توني بيابي که به خليفه دومتون هم رحم نکرده بزار کنار نهج البلاغه وخطبه بي نقطه که شاهکاره تولد حضرت علي را در خانه خدا عبادات و شجاعت او راببين در مقابل به دنيا آمدن عمر رادر کتب صحيحه خودتون ببين علم شيواي علي را درنهج البلاغه ببين آتش زدن احاديث ومنع آن از عمر -شجاعت علي را درجنگ ودر خيبر کندن ببين و فرار عمر در جنگ ها و خشم او بر زنان در کوي وبرزن حکم مراجع ما راببين ومارمولک خوري وفتواهاي مفتي ها حق بسيار روشن است انشالله اين کامنت را وقت داشته باشي ببيني حديث 12 خليفه خيلي چيزها را به ما نشان ميدهد از 12 خليفه اهل سنت آخرين آنها مهدي را نام برده آيا بجز تشيع شعبه اي ديگر از اسلام توانسته 12 خليفه را نام ببرد متن در مورد اين حديث که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «بعد از من، 12 نفر حکومت ميکنند».جناب بخاري در صحيح بخاري(اصح الکتب بعد از کلام الله در نزد اهل سنت)، جلد 8، صفحه 127، حديث 7223، اين قضيه را نقل کرده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:يکون إثنا عشر أميرا ... کلهم من قريش.خلفاء بعد از من، 12 نفر هستند و همهشان از قريش هستند. و در صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 3، حديث 4598 هم آمده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:بعد از من، 12 خليفه خواهد آمد.در بعضي از کتابهاي أهل سنت هم آمده است:کلهم من بني هاشم.همه اين 12 نفر از بني هاشم هستند.ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج2، ص315 و ج3، ص290 جالب اين است که بزرگان أهل سنت مانند ابن حجر عسقلاني،ابن جوزي و ابن بطال در تفسير اين روايت گفتهاند:ما هر چه گشتيم و از هر کسي سؤال کرديم، هيچکس متوجه عبارت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشده است که خلفاء بعد از او 12 نفر هستند، يعني چه؟فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 13، صفحه 181 چون اهل سنت به خلافت بني أميه و بني عباس معتقد هستند و بني أميه، حدود 25 خليفه و بني عباس هم حدود 34 نفر و با اين 12 خليفه، جور در نميآيد. خود آقاي إبن حجر هم مقداري از بني أميه و بني عباس را جمع ميکند با خلفاء راشدين و امام حسن (عليه السلام) را اضافه ميکند و در آخر هم ميگويد که ما نفهميديم منظور پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از اين روايت چيست؟ لذا، اين روايت، غير از تطبيق با مذهب شيعه، با هيچ مذهب ديگري تطبيق نميکند. لبته همه دوستان اين را در نظر داشته باشند كه آخرين آن حضرت مهدي ع هست كه حتي ابن تيميه نيز به اين موضوع اشاره نموده: وأحاديث المهدي معروفة رواها الإمام أحمد وأبو داود والترمذي وغيرهم كحديث عبد الله بن مسعود ، عن النبي (ص) : إنه قال : لو لم يبق من الدنيا إلاّّ يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلاًًً من أهل بيتي يواطىء إسمه إسمى وإسم أبيه إسم أبي يملأ الأرض قسطاًً وعدلاًً كما ملئت ظلماًً وجوراًً. إبن تيمية - منهاج السنة النبوية - الجزء : ( 4 ) - رقم الصفحة : ( 95) روايات مهدى شناخته شده است که آن ها را امام احمد حنبل و ابو داود و ترمذى و غير آنان نقل کردهاند. مانند روايت عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه وآله که فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقى بماند، خداوند آن روز را طولانى کند تا اين که مردى از اهل بيت من که نام او نام من و نام پدر او نام پدر من است بر انگيخته شود، او زمين را از قسط و عدل آکنده سازد همانگونه که از ظلم و جور پر شده است. کتب حديث از طريق شيعه و اهل سنت روايت شده است که امت موسي پس از او به هفتاد و يک فرقه و امت عيسي پس از وي به هفتاد و دو فرقه تقسيم شدند، و پس از من امتم به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد که تنها يک فرقه اهل نجات خواهد بود، چنانکه از فرقه هاي هر يک از دو امت موسي و عيسي نيز تنها يک فرقه اهل نجات بود.[1][1] . جهت آگاهي از مصادر حديث به کتاب بحوث في الملل و النحل، ج 1، ص 21- 24 و 38- 39 رجوع شود پس باوحدت نميشود به بهشت رفت فقط يک فرقه به بهشت ميرود ببين آيابه شيعه اثني عشري نزديک نيست؟ أَنَا مَدينَهُ العِلمِ وَعَليٌّ بابُها آياعلي در علم نيست آيا ماشيعه علي او را برتر از ابوبکر وعمر نميدانيم ولي سنيان نه يکم بيشتر تحقيق کن نهج البلاغه - کتاب قيس- اصول کافي- و... از کتب شيعه هم بخوان انشالله همه رستگار شويم لعنت بر دشمنان اهل بيت خدايا ما رو از دوستان مولا علي ع قرار بده خدايا همچنان اين سايت خوب براي رفع شبهات رو مورد عنايت خودت قرار ده ودانشمندان اين سايت که بالاتر از شهدا مي باشند در پناه خودت قرار ده وتا پايان عمر شريفشان لحظه مرگ شيعه علي قبولشان کن دوست عزيز ياسر فنجاني انشالله دين حق را بشناسي ياعلي |
106 |
نام و نام خانوادگي: سيما -
تاريخ: 10 مهر 92
سلام ببخشين اقاي فنجاني ميشه انقدر جک تحويل ندين؟؟؟؟ شير مرد تاريخ عمر رضي الله :)) خخخخخخخخخخخخخخخ خيلي جوکي به خدا.از شير مرديشون بوده که مثل ...کوهي از ميدان نبرد فرار کردن؟؟؟ از شير مرديش بوده که هميشه بايه شلاق تو دست بين مردم بوده يا روحيات لطيف مثل گلشون!!!!!!!!!!!! به جاي مزخرف تحويل دادن برو کتاباتو بخون که ما شيعيان مثل بقيه نيستسم ازخودمون حرف بزنيم چيزيم که ميگيم از کتاباي عزيز شماست:)))))))) شير مرد اسلام فقط وفقط و فقط و فقط وفقط اميرالمومنين علي ابن ابي طالب بود و نام و اوازه اش خواهد بود تا به ابد تا کور شود هر آنکس که نتواند دييييييييييييييييييييييييييييييييد ما اسلام آورديم و شيعه شديم چون عدالت مولا رو ديديم .من بشخصه خاک پاي اولين کسي هستم که شيعه شد بين اجدادم عمر مارو مسلمون نکرد فقط ايراني کشت و خون ريخت اينو بکن تو اون کله ات برو يکم بخون و ببين واقعيت چي بوده +امام زمان از نسل آقا رسول الله بودن .ببينم نعوذ بالله آقا رسول الله مگه انسان نبودن؟ يا مثل اين وهابيا وحشي بودن که فرزندشون بعد از ظهور بيان مردمو بکشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه عزيز من....وحشيا تو تاريخ کاملا مشخص شدن .همونايي که از نسل معاويه و ابوسفيان بودنو زنا زاده ها!!!!!!!!!! ما امامان را به مقام الله نميبينيم!! اين خزعولات شبکه هاي وهابيه که شمارو آچ مغز کردن جناب!!! |
107 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 10 مهر 92
آقاي ياسر فنجاني دو سوال بي پاسخ از محمد داري و8جواب بي پاسخ از من هرچه سوال کردي جواب دادم کجاي نهج البلاغه از اين ؟؟؟ ستايش شده بي شبه شکوهاي بيشمار را مگر برايت نگذاشتم گفتي شجاعت عمر در قرآني که ميگويي ثابت شد که فراريون از جنگ کافرند عمر شجاعتش جز براي زنان بود مگر در جنگي جنگيد که شجاع باشد اسناد در کتب خودتون بازهم فاروق ميگي مگر برايت حديث پيامبر نگذاشتم درکتب خودتون هر کس بجز علي فاروق وصديق گويد دروغ گو است شما خود به اسطوره تان توهين ميکني يار غار مگه سند نزاشتم بابا همون آيه رو درست ترجمه کن بخون آخه چه فضيلتي دارد بر ابوبكر به خدا قسم حضرت علي فرمود هر گناهي که امت اسلام بحز شقي انجام دهد عمر هم مسئول هست- مگر در حبشه عمر رفت که اسلام رفت به خدا در ايران اسلام عمري کمتر است بدعت گذار در آتش جهنم ست وعمر 94 بدعت گذاشت عمر با چه جراتي حکم خدا راعوض ميکند مگر او در خدايي شريک است در قرآن كريم ، واژه «بدع» و مشتقّات آن ، چهار بار به كار رفته است : دوبار به صورت «بديع» ،۱ به معناى مُبدع در مورد خداوند متعال ، و يك بار با واژه «بِدع» ۲ در باره پيامبر صلى الله عليه و آله ، و يك بار با واژه «ابتداع» ۳ در مورد نصارا ، استعمال شده است . گفتنى است كه در سه مورد نخست ، معناى لغوى بدعت ، مراد است ؛ امّا در مورد چهارم ، يعنى آيه ۲۷ سوره حديد ، دو نظر وجود دارد : يكى اين كه در بدعتِ اصطلاحى و محرَّم ، استعمال شده است ؛ ۴ و نظر ديگر اين كه در معناى لغوى بدعت ، به كار رفته است . ۵ ليكن آيات مختلفى ، بر اين معنا تأكيد دارند كه احكام و قواعد دين ، توقيفى هستند و بايد از سوى خداوند متعال ، مشخّص شوند و هيچ كس حق ندارد آنها را تغيير دهد يا كم و زياد كند ، و هر گونه نوآورى در اصول و يا فروع دين ، ممنوع است . ۶ 1. .«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ؛ نوپديد آورنده آسمان ها و زمين است» (بقره : آيه ۱۱۷ ، انعام : آيه ۱۰۱) . 2. . «قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ ؛ بگو : من ، نوآمده اى از پيامبران نيستم» (احقاف : آيه ۹) . 3. . «وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا ؛ و رهبانيتى (گوشه گيرى اى) كه از پيش خود در آوردند» (حديد : آيه ۲۷) . 4. . ر . ك : تفسير ابن كثير : ج ۴ ص ۳۳۸ ، البدعة ، مفهومها ، حدّها ، آثارها : ص ۱۳ و ۳۳ . 5. . ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱۹ ص ۱۷۳ . 6. . از آن جمله است : نساء : آيه ۵۹ ، حشر : آيه ۷ ، اعراف : آيه ۱۵۶ ، آل عمران : آيه ۳۲ ، احزاب : آيه ۳۶ ، يونس : آيه ۵۹ ، نحل : آيه ۱۱۶ ، مائده : آيه ۴۴ ـ ۴۷ . نيز ، ر . ك : ص ۴۸۱ (بدعت / فصل سوم : بر حذر داشتن خدا از بدعت) . خدايا حرف از ازدواج موقت زدي حلال خدا که صحابه انجام ميدادند وسند دارد ازدواج ميسارشماچي سندش کجاست بدعتي است آشکارو حد نزدن لواط کننده از دين ما خورده نگير گفتي مادر مومنان مادر مومنان فقط براي ازدواج نکردن باآنهاست وگرنه چرا عايشه مگر قرآن نميخواند قرآن ميفرمايد زنان پيامبران از خانه هايشان خارج نشوند پس چرا خارج ميشود اگه منابع نذاريم مثل دوستتون عمر که فرار کرد گفت منبع بزار کپي هم بخاطر اونه وگرنه ميگي از خودت حرف ميزاري جواب داري ازبزرگانتون بپرس کپي کن عين چي داري دروغ ميگي چند بار نهج البلاغه رو خوندي شکوه بر خلفا نديدي پس کامنت هاي که ميزاريم چيه چند تا نمونش رو گذاشتم چرا نميخوني اين همه دلايل حرف خودت رو ميزني دقيقا مثل گربه اي كه 4 دست وپا مياد هستي حالا يک مسيحي مناظرات ما رو ببينه چي ميگه نميگه شيعه ها براي هر خط سوال سني 10 صفحه جواب دادند از کتب خودشون اون حرف خودش رو ميزنه چرا نتونستي يکي از سوالات ما رو جواب بدي کافي ما خود ذکر کرده حديث ضعيف هم آورده ولي مثل شما نيست که از کتبتون صحيحه نام ببريد پر از دروغ است در ضمن امام صادق فرمودند رواياتي از ما نقل شده را بر قران تطبيق بدهيد اگر همسو بود بپزيريد اما کتب شما پر از دروغ است از زنا زادگي و ابنه اي بودن همون خليفه دوم حرف زده شما چقدر پرو هستيد آن را کتمان ميکنيد کتب خود را صحيح مي پنداريد چي رو باور کنيم خطبه144-119-152-171-239-73-17-229-30-43-96-26-193-2-3 نامه هاي 45و28 بر رد خلفا مي باشد تو چطور نهج البلاغه ميخواني برتري علي بر انبيا برات مدرک گذاشتم بسته برسي آيه اي که گفتي وباقي اسناد http://matquran.com/news/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%AA/317368/%D8%A8%D8%B1%D8%AA%D8%B1%D9%8A+%D8%A2%D9%84+%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%8A%D9%85+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85+%D9%8A%D8%A7+%D8%A2%D9%84+%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D8%B5%D9%84%DB%8C+%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D9%88%D8%A2%D9%84%D9%87 http://asksonnat.blogfa.com/post/64 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=356 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?id=6806&bank=question&startrec=1 گفتي چرا نام حضرت علي نيامده کتاب به اين مهمي چراحادث يا قديم بودنش نيامده چرا رکعت هاي نماز وغيره نيامده http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500 گفتي تند رويي ولي من نيستم يا علي گفتي ميگيم ببين در قرآن خدا به برادران يوسف چي ميگه باز حرف تند روي بزني يک چيزهايي از کتب صحيحه اهل سنت ميزارم اگه تاييد بشه آبرو برا هيچ سني نمونه برو حديث من درآوردي ديوار علم عمر است مقايسه کن با نهج البلاغه که 1400 سال پيش حضرت علي حرف از روشناي ازآب{برق }ميزند برو کتاب توحيد مفضل سخنان امام صادق را ببين چه معجزه اي هست اين کتاب بزار پلو چرندياتتون خدا لعنت کند دشمنان اهل بيت وحاميان آنها را ياعلي |
108 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 10 مهر 92
آقاي فنجاني اصلا نيازي به از کوره در رفتن و ناله و نفربن کردن نيست. اگر بجاي گله گي، حرف حساب و منطقي و با دليل بزنيد، طرف مقابلتان قانع ميشود، پس براي دفاع از گفته هاي خودتان دليل بياوريد. چندتا تهمت زديد مثل خمس و متعه و تحريف قرآن و...: 1- متعه هم در قرآن وجود دارد و هم پيامبر و اصحابشان در زمان ايشان انجام مي داده اند. الف- آيا ميفرماييد نعوذ بالله ايشان کار گناهي انجام ميداده اند؟ ب- اگر متعه بعدا حرام شده، از قرآن نشانمان دهيد؟ 2- آيه خمس در قرآن بصراحت بيان شده است. آيا شما ردش ميکنيد؟ اهل سنت چرا خمس نميدهند؟ هرچند شيعه، هم خمس ميدهد هم زکات. 3- ميگوييد در برخي منابع ما به تحريف قرآن اشاره شده است. پس با احاديث ام المومنين عايشه و ديگر بزرگانتان چه ميکنيد که قائل به تحريف و کم شدن برخي آيات قرآن و خوردن آيات توسط بز بودند و در منابع خودتان آمده؟ 4- شما فقط قرآن را ترجيح ميدهيد؟ خداوند در همين قرآن ميفرمايد که برخي آيات معني واضح و روشني دارند ولي برخي از آنها ظاهرا معاني مختلفي دارند چنانچه در جايي ميفرمايد عم غيب فقط مختص خداست و هيچ کسي بر آن آگاهي ندارد و لي در جاي ديگر ميفرمايد که آن علم را به هر کسي اعم از رسولان ميدهد. شما اهل سنت که ميگوييد فقط و فقط قرآن، ميتوانيد منظور خداوند را از اينگونه بيانات بظاهر کاملا متفاوت از هم را که در قرآن زياد هم هستند، بفرماييد؟ با چه علمي همه مطالب را ميتوانيد از قرآن جواب دهيد؟ 5- چطور شما چندين سال است که نهج البلاغه ميخوانيد و بجز تعريف و تمجيد خلفايتان از سوي حضرت علي نديده ايد؟ شايد فقط چندين سال است که برخي جاهايش را تکراري ميخوانيد؟ 6- قابل نميدانيد که دو شبهه قبلي ام را جواب دهيد؟؟ من هنوز منتظرم ها؟؟ |
109 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 10 مهر 92
آقاي بيستاره ( شما گفتيد دانشمندان سايت آره..؟؟؟؟) برادرم كسي منكر نيست كه اينها دانشمند و يا كارشناس نيستند .. اينها تا حالا فشي نديدم در جواب بينندگان به عمر و اصحاب بدن.. . اما شما فش و لعنت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چرا از اينا تبعيت نميكنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از شما سوال دارم.. ( خداوند در 165 بقره .. ميگويد بعضي از مردم معبوداني غير از الله بر ميگزينند و آنها را همچون خدا دوس ميدارند.. ) شما نبايد علي يا اهل بيت را همانند خدا دوس بداريد.. . در تمام سخنان شما فقط يا علي فلانو فلانو فلان..... !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در حالي كه خدا ميگويد(ادعوني استجب لكم..) مرا بخوانيد تا استجابتتون كنم.. ) و يا ميگويد آيا الله براي بنده اش كافي نيست..؟؟؟؟؟؟؟؟/ پس عاقل باش زيرا الله براي تو كافيست و بس..(يا الله مدد.. يا رحمان مدد .. يا تواب مدد .. يا رزاق مدد.. يا ذالجلال و الاكرام مدد.. خدا من و شما را از شيعيان علي قرار دهد و بس.. زيرا علي هم خدا را ميخواند نه بشر را.. |
110 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 10 مهر 92
ياسر فنجاني در مورد حضرت ابو لولو حيا کن مگه تو نمگي مجوسي هست مگه ادعا نداريد در مسجد عمر رو هلاک کرد چطور مجوسي هست که به مسجد راه ميدهند بدان ابولولو شيعه واز بهشتيان است که حضرت محمد به او بشارت بهشت داده تو هين به حرف حضرت محمد نکن وما قرآن را صحيح وعاري از تحريف ميدانيم لطفا حرف 4 تا دروغگو راگوش نکن حتي يک حمزه وکسره جابجا نشده ما قايل به تحريفيم يا بزرگ شما که ميگه دو آيه قرآن را بز خورد تا رضاي کبير را راه بيندازد از خدا خجالت بکشيد بهتان نبنيد ما هر چه آورديم با سند بود نه مثل شما حضرت علي نفس پيامبره جزو آيه تطهير ومباهله هست وچون بالاي بيست آيه برتري حضرت محمد ثابت شده بر کل انبياست حضرت علي هم مهين طور است بابا سايتا عربستاني از رو رفتن مدرک گذاشتم علي وشيعيانش را برترين خلايق هستند همينه ميگن قرآن بايد تفسر بشه قرآن بدون اهل بيت گمراهي مياره تو يک آيه بي تفسير مياري ما سه آيه حرف وحدت ميزني آنوقت محب اهل بيت ابو لولورا کافر ميداني http://mhb110.blogfa.com/post-151.aspx درمورد حضرت ابو لولو مفصل بحث کرده |
111 |
نام و نام خانوادگي: شمس الدين جليليان -
تاريخ: 10 مهر 92
آقاي فنجاني99 - با سلام خدمت شما لطف بفرماييد قهر نکنيد بنده و ديگر دوستان هم غلام و نوکر نخواسته ايم اگر سوره اي به نام کسي باشد دليل بر فضيلت آن شخص بر شخص ديگر نيست بلکه نام گذاري سوره به سبب محتواي سوره است به عنوان مثال يک سوره از قرآن به نام ابولهب است و اين فضيلتي براي آن ملعون محسوب نمي شود البته بخشيد لعن کردم اين نظر بنده است و ممکن است فردا مفتيان وهابي نظير بن باز و العريفي و ... ادعا کنند که ممکن است خدا ابولهب را هم مثل يزيد بخشيده باشد و اصلا ممکن است توبه کرده باشد و ... بنده در جاي ديگري در پاسخ هم فکران شما عرض نودم که اگر ذر قرآن و کلام رسول اکرم حتي يک فضيلت هم در باره ي علي (ع) بيان نشده باشد باز هم در بدترين حالات مي گوييم ديگران بر او برتري ندارند و از همه ي اصحاب برتر است به سبب ويژگي هاي ذاتي و اکتسابي آن حضرت نظير : 1- اولين مومن 2- نزديک ترين شخص به رسول اکرم از کودکي تا پايان عمر رسول اکرم 3- نداشتن سابقه ي شرک و گناه و فسق و فجور 4- جانبازي و فداکاري غير قابل انکار 5- اعلم بودن به اعتراف دوست و دشمن 6- اشجع الناس بودن 7- نداشتن سابق ي تمرد يا حتي اعتراض نسبت به رسول اکرم و ويژگي هاي فراوان ديگري که زبان بنده و امثال بنده از توصيف علي قاصر است اين فضائل غير از فضائلي است که از قرآن و رسول اکرم براي آن حضرت دريافت مي شود .بنده مي گويم برفرض قبول نظر شما مبني بر عدم تعيين جانشين از سوي رسول اکرم و محول شدن اين امر به شوراي مسلمين باز علي لايق ترين به خلافت بوده است به نظرم با اندک تامل و تعقلي مي توان نتيجه گرفت که اگر خلافت در مسير صحيح قرار مي گرفت حتما ختم به خير مي شد و به قصد قربت محراب مسجد کوفه به خون اولين مومن به پيامبر رنگين نمي شد اين رات که ديگر مثل شهادت حضرت زهرا انکار نمي کنيد اگر خلافت در مسير الهي قرار مي گرفت تابوت امام حسن تيرباران نمي شد و سر خامس آل عبا بر نيزه قرار نمي گرفت و زادگان اصحاب ارايات و طلقا بر منبر پيغمبر تکيه نمي زدند کعبه به آتش کشيده نمي شد و ناموس اهل مدينه به يغما نمي رفت و اندکي بعد خلفاي مرواني قصد ساختن محل فسق و فجور بر بام کعبه نمي کردند که البته مورد اخير تحقق نيافت و اگر خلافت درست بود امروز فتواي جاهد نکاح و ازدواج با محارم صادر نمي شد و ... برادر عزيز آقاي فنجاني اگر هرکدام از اين مواردي را که عرض کردم قبول نداريد اگر اين اتفاقات به يمن وجود منصب انتخابي خلافت پيش نيامده بنده تسليم مي شوم و اگر هست خود قضوت کنيد . با تشکر از شما و ديگر دوستان |
112 |
نام و نام خانوادگي: شمس الدين جليليان -
تاريخ: 11 مهر 92
آقاي فنجاني عزيز يا علي گفتن ما منافاتي با يا الله گفتنمان ندارد . اولا حتما از يا علي گفتن نتيجه گرفته ايم که يا علي مي گوييم ثانيا همه ي اين علي گفتن هاي ما بازتاب رفتار خصمانه ي خلفاي جور است که حدود يک قرن در خطبه هاي نماز به علي ناسزا گفتند و شيعيان علي را به خاطر خودداري از سب علي به دار کشيدند و مثله نمودند . همه ي امامان شيعه در مقابل اميرالمومنين مانند قطره از دريا هستند و امام زادگان نيز در مقابل ائمه اطهار کمتر از قطره در برابر دريا هستند با اين حال ما از نوادگان ائمه هم کرامات ديده ايم . امام زاده اي در کوهدشت لرستان است جدش فرزند باب الحوائج موسي بن جعفر عليه السلام است بارها بيماران صعب العلاج و غير قابل درمان را به اذن خدا شفا داده . |
113 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 11 مهر 92
آفاي فنجاني جواب من رو ميدهيد؟ ?Do you answer me ?cevabımı verırmısın lütfen |
114 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 11 مهر 92
سلام به شمس الدين بجز بنده آقامحمد وآقامصباح شمام به اين بحث اضافه شي خودت رو خسته نکن آقاي فنجاني عزيز فقط سوال مي پرسه سوال هاي تکراري که جواب ميديم -سايت جواب داده قبلا بزرگانمون جواب دادن آب در هاون کوبيدنه 8 سوال من و2 سوال آقامحمد عزيز بيجواب ماند خودت رو خسته نکن اصلا به جواب هاي ما توجه نميکنه مفصل جوابش رو دادم اگه سايت تاييد کنه ياعلي |
115 |
نام و نام خانوادگي: مجتبي خدادوست -
تاريخ: 11 مهر 92
کامنت شماره 109 شما گفتيد ما نبايد امام علي عليه السلام را مثل خدا دوست داشته باشيم. شما مثل بقيه اهل سنت تصور مي کنيد يا علي گفتن يعني يا خدا گفتن!! اما اين نيست. خدا ما را در قرآن به مودت به اهل بيت عليهم السلام (که از محبت بالاتره) امر کرده و ما با اين کار خواسته خدا را انجام ميدهيم. و اما بحث خدا و ائمه از ديدگاه ولايت: خدا در جايي ميفرمايد: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِي[سوره شوري، آيه 9]؛ يعني: ولايت منحصراً از آن خداوند است»، و همچنين در آيهاي ديگر ميفرمايد: «وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِير[سوره بقره، آيه 107]؛ يعني: براي انسان ولي و ياوري جز خدا نخواهد بود.» و در جايي خود و رسول و امام علي عليه السلام را ولي معرفي مي کند إنما وليکُم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يُقيمونَ الصلاه و يؤتون الزکاه و هُم راکعون[سوره مائده، آيه 55] اگر شما معني «ولي» را دوست مي گيريد نبايد به اين دوستي (دوست داشتن اهل بيت مثل دوست داشتن خدا) اشکال بگيريد چون خدا رسول و امام علي عليه السلام را هم مثل خودش ولي معرفي کرده. حال جوابت چيه؟ |
116 |
نام و نام خانوادگي: ابواسحاق -
تاريخ: 12 مهر 92
بنام خدا با سلام سوره مريم آيه 87 لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا [آنان] اختيار شفاعت را ندارند جز آن كس كه از جانب [خداى] رحمان پيمانى گرفته است مي بينيم که در اين آيه خداوند نفرموده اند که اصلا کسي نمي تواند شفاعت کند بلکه فقط شفاعت را کساني مي توانند بکنند که از انان عهد و پيماني گرفته شده است. حال بايد بدانيم که از چه کساني عهد و پيمان گرفته شده است؟ سوره بقره آيه 124 وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد [خدا به او] فرمود من تو را پيشواى مردم قرار دادم [ابراهيم] پرسيد از دودمانم [چطور] فرمود پيمان من به بيدادگران نمىرسد طبق اين آيه امامت عهد و پيمان مي باشد. همچنين قبلا هم در اين سايت اثبات شده که منظور از اين امامت همان امامتي است که شيعه قبول دارد. نتيجه اينکه توسل و شفاعت از کساني که از انان عهد و پيمان گرفته شده نه تنها اشکالي ندارد بلکه خداوند اين اجازه را به بندگان برگزيده اي داده اند. برادر محترم لطفا آيات رو گزينشي نکنيد و همه قرآن رو با هم ببينيد. موفق باشيد |
117 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 12 مهر 92
الله اکبر با سلام ز ليلايي شنيدم يا علي گفت به مجنوني رسيدم يا علي گفت مگر اين وادي دارالجنون است که هر ديوانه ديدم يا علي گفت نسيمي غنچه اي را باز ميکرد به گوش غنچه آندم يا علي گفت خمير خاک آدم چون سرشته چو بر ميخاست آدم يا علي گفت مسيحا هم دم از اعجاز ميزد زبس حضرت مريم يا علي گفت مگر خيبر زجايش کنده ميشد يقين آنجا علي هم يا علي گفت علي را ضربتي کاري نميشد گمانم ابن ملجم يا علي گفت دلا بايد که هردم يا علي گفت نه هر دم بل دمادم يا علي گفت که در روز ازل قالوبلا را هر آنچه بود عالم يا علي گفت محمد در شب معراج بشنيد ندايي آمد آنهم يا علي گفت پيمبر در عروج از آسمانها بقصد قرب اعظم يا علي گفت به هنگام فرو رفتن به طوفان نبي الله اکرم يا علي گفت به هنگام فکندن داخل نار خليل الله اعظم يا علي گفت عصا در دست موسي اژدها شد کليم آنجا مسلم يا علي گفت کجا مرده به آدم زنده ميشد يقين عيسي بن مريم يا علي گفت علي در خم به دوش آن پيمبر قدم بنهاد و آندم يا علي گفت جناب ياسر اين اراجيفي که ميگي بار ها و بارها توسط اساتيد همين موسسه جواب داده شده ... در مورد سطح علمي اساتيد بزرگ وار اين موسسه همين بس که تابحال کسي از فرقه هاي ديگر اسلامي را نديده ام که توان مناظره با اين اساتيد را داشته باشد ..... باور نمي کني مردشي يه نفرو معرفي کن وگرنه بر باطلييد ... در ضمن اول برو روي املاي فارسيت کار بکن بعد بيا تفسير ايات قراني بکن .... |
118 |
نام و نام خانوادگي: رائفي پور مزور -
تاريخ: 13 مهر 92
کاري مي کنيم آن آيه وجود داشته باشد. |
119 |
نام و نام خانوادگي: مجتبي خدادوست -
تاريخ: 13 مهر 92
امام علي عليه السلام در خطبه 87 نهج البلاغه مي فرمايد: فأَين تذهبون وأَنّي تؤفكون... وبينكم عِترهي نبيّكم و هم أَزمهي الحق وَ أَعلام الدين وَالسِنهي الصِدق، فَأَنزِلُوهم بأَحسَنِ مَنازل القرآن ورِدُوهُم وُرُود الهِيمِ العطاش. أَيّها الناس! خذوها عن خاتم النبيين ـ صلي اللّه عليه و آله ـ : أَنّه يموت مَن مات منّا وليس بميّت ويَبلي من بَلِيَ منّا وليس ببالٍ كجا ميرويد؟! رو به كدام طرف ميكنيد؟... در حالي كه عترت پيامبرتان در ميان شما است آنها زمامهاي حقند و پرچمهاي دين و زبانهاي صدق، آنها را در بهترين جائي كه قرآن را در آن حفظ ميكنيد (در دلها و قلوب پاك) و همچون تشنگاني براي سيراب شدن به سرچشمهي زلال آنان هجوم آوريد. اي مردم اين حقيقت را از خاتم الانبياء بياموزيد كه: هر كس از ما ميميرد در حقيقت نمرده است و چيزي از ما كهنه نميشود با توجه به اين خطبه شريف براي اهل بيت عليهم السلام مرگي همچون مرگ ساير افراد بشر وجود ندارد و آنها مقامشان هميشه بالا هست و نيازي به شهادت براي بالا رفتن مقام يا زنده بودن نيست. توسل به مرده بي معني هست و ما شيعيان وقتي به زيارت قبور شريف ائمه اطهار مي رويم ابدا با مرده حرف نمي زنيم بلکه مرده همان افرادي هستند که ظاهرشان زنده هست و نه چشم دارند براي ديدن حق و نه گوش دارند براي شنيدن حق و نه قلب دارند براي پذيرفتن حق بنابراين ما نياز به آيه اي براي اثبات توسل به مرده! نداريم بلکه اين آيه مذکور هم ثابت مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم هميشه زنده هست. و در اراده آن حضرت هيچ تفاوتي نيست. جسما در پيش مردم باشد يا نباشد. و آيه «انک ميت» منظورش همين نبودن پيامبر با جسم در پيش مردم هست.(در مورد شهيدان هم در رديفهاي پايين همين موت ذکر شده چرا که خدا فرموده «کل نفس ذائقة الموت» و در مورد شهيدان مي فرمايد گمان نکنيد آنها اموات هستند در حاليکه آيه قبلي کلي بود) پس بايد موت را دو قسمت کرد. موت بمعني مرگ کامل، و موت بمعني فقدان جسماني از پيش مردم که چيزي از قدرت ولي خدا کم نمي کند. |
120 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 13 مهر 92
دوست عزيز مجيد م علي وبي که با عبدالله مومن و شاه اسماعيل کامنت ونظر ميزاريد آدرسش رو ندارم آدرسش رو ميخواستم بزاريد برام ياعلي |
121 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 13 مهر 92
ياسر فنجاني کامنت گذاشتم برات هنوز تاييد نشده در باره ياعلي به اندازه کافي در سطح بالا بحث شده حالا که خودتون را به لجاجت وسرسختي ميزني در سطح پايين که بچه مدرسه اي هم بتونه بفهمه برات ميگم دانش آموزي گفت: چرا شما مي گوييد يا علي. چرا يا الله نمي گوييد؟ گفتم: مگر نشنيديد وقتي مي خواستم به كلاستان وارد شوم گفتم يا الله. پس ما يا الله هم مي گوييم. گفت: نه منظورم اين است که چرا علي(ع) را صدا مي زنيد؟ گفتم: چه اشکالي دارد که ما امام علي(ع) را صدا بزنيم؟ گفت: شرک است. اشاره کردم به دوست کناريش و گفتم: اگر شما اين دوستت را صدا بزني اين شرک است؟ گفت: نه. ولي اين دوستم اينجا حضور دارد. گفتم: اگر تو يک نفري را صدا بزني که اينجا نيست و غائب است اين شرک به خدا است؟ آيا تو او را شريک خدا قرار دادي؟ گفت: نه. گفتم: پس چه اشکالي دارد که ما علي(ع) را صدا بزنيم؟ يکي ديگر از دانش آموزان گفت: نه شما از امام علي(ع) و امام رضا(ع) مي خواهيد شما را شفا دهد. گفتم: آن بحث ديگري است که براي شما توضيح خواهم داد. ولي سوال رفيقت اين بود که چرا حضرت علي(ع) را صدا مي زنيد؟ خواستم بگويم که صدا زدن علي (ع) چه اشکالي دارد؟ ما دوست داريم علي(ع) را صدا بزنيم. پس صدا زدن يک نفر بدون اينکه چيزي از او بخواهيم اشکالي ندارد. در ادامه از دانش آموزان پرسيدم کدام يک از شما مشهد رفته است؟ يکي از دانش آموزان دست بلند کرد که من رفته ام. بعد به دانش آموزي كه گفت شما از امام رضا(ع) شفا مي خواهيد گفتم: شما که مشهد نرفته ايد از کجا مي دانيد ما شيعيان از امام رضا(ع) مي خواهيم که ما را شفا دهد. چند نفرشان با هم گفتند: ما شنيده ايم که شما در حرم مي رويد و از امام رضا مي خواهيد تا شما را شفا دهد. گفتم: چه اشکالي دارد که ما از امام رضا(ع) بخواهيم که ما را شفا دهد؟ يکي که از بقيه زرنگ تر بود گفت: فقط خدا است که شفا مي دهد. رو به آن دانش آموز کردم و گفتم: تا حالا مريض شده اي که نياز به دکتر پيدا کني؟ گفت: بله. گفتم: آيا برايت قرص و دارو هم نوشت؟ گفت: بله. گفتم: بعد از خوردن آن قرص و دارو مريضي ات از بين رفت يا هنوز مريضي گفت: نه قرص ها را خوردم و خوب شدم. گفتم: حالا به سوال من جواب بده. آيا اين قرص ها بودند که تو را شفا دادند يا اين خدا بود که شفايت داد؟ گفت: نه خدا بود که من را شفا داد. گفتم: اگر خدا تو را شفا داد پس چرا قرص و دارو خوردي؟ گفت: نه ، خدا شفا را در قرص ها گذاشته است. گفتم: همه ي حرف ما شيعيان همين است تو حرف ما را ثابت کردي. ديدم تعجب کردند. گفتم: چطور خداي متعال شفاي مريض ها را در وجود يک قرص کوچک قرار داده، اين خدا نمي تواند همان شفا را به يکي از اوليا خودش مانند امام رضا(ع) بدهد؟ بين دو راه گير كرد. اگر مي گفت: نه خدا نمي تواند، قدرت خدا زير سوال مي رفت و اگر مي گفت چرا مي تواند حرف ما ثابت مي شد. طينت پاکش حکم کرد که حرف ما را تاييد کند و گفت: چرا خدا مي تواند. گفتم: همه ي حرف ما شيعيان همين است که خداي متعال به امام رضا(ع) قدرتي داده است که مي تواند مريض ها را شفا بدهد همانطور که اين قدرت را در قرص ها گذاشته است. در واقع خدا است که با اختيار خودش شفا دادن را به امام رضا(ع) داده است. و اين عين توحيد است و شرک نيست. حالا که تا حدودي براي دانش آموزان جا افتاده بود که حرف ما چي هست از آنها پرسيدم در قرآن دو آيه داريم که يکي از آيات مي گويد: اين خداوند متعال است که جان ها را مي گيرد. و در آيه ي ديگري مي فرمايد: که اين ملک الموت(جناب عزرائيل) است که جان ها را مي گيرد. سوال کردم از دانش آموزان که بالاخره چه کسي است که جان ها را مي گيرد؟ گفتند: عزرائيل است که به اذن خدا مي گيرد. گفتم: خب همين حرف ما شيعيان است که مي گويم امام رضا(ع) و ديگر ائمه به اذن خدا قدرت دارند يکسري کارها انجام دهند آيا اين شرک است؟ گفتند: نه ياعلي گفتيم وعشق آغاز شد هنوز منتظر جواب سوال هايمان هستيم هر سوالي را پاسخ داديم شبه هاي ما بي پاسخ ماند اصلا کانت هاي مارو نميخوني حرف خودت روميزني نهج البلاغه شما 3 صفحه است که در سرزنش خلفا نيست ماکه بالاي ده خطبه برات گذاشتيم اگر حق جو بودي ميديدي |
122 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 13 مهر 92
آقاي فنجاني قرآن مفسر ميخواهد درک کل معاني ومفاهيم قرآن کار کسي هست که داناترين انسان برهمه باشد که بجز اهل بيت نيست براي چه پيامبر در روز هاي آخر زندگي دو چيز گرانبها را براي ما ميگذارد ميگويد اگه به اين دو تمسک نجوييد گمراه ميشويد علم ماشيعه از اهل بيت است وشما از شاگردان ناخلف امام صادق اهل بيت ما تو اون شرايط خفقان وفشار کتبي از خود برجاي گذاشتند پر از اسرار شما از سه خليفه چه کتبي داريد بيشک پس از قرآن که کلام خداست کلام حضرت علي عجيبترين وبليغ ترين گفتار است کتاب توحيد مفضل هم بيشک چون معجزه اي از امام صادق است يک کتاب از عمر معرفي کن شايد ازش خوشمون اومد يکي از دلايلي که شما به گمراهي رفتي را درزير ببين آقاي فنجاني مرحوم آيه الله العظمى سيد محسن حكيم قدس سره كه مرجع شيعيان و زعيم حوزه علميه نجف بود، در سفرى كه به عربستان داشت ، در جلسه اى با « بن باز » مفتى آن روز آن كشور (كه نابينا بود) مواجه شد. بن باز، ظاهرا به ديدن آقاى حكيم رفته بود ولى در واقع قصد داشت با ايشان جدال كند و افكار وهابيگرى خود را مطرح نمايد. در اين جلسه ، بن باز، از آيه الله حكيم پرسيد: شما شيعيان چرا به ظواهر قرآن عمل نمى كنيد؟ آيه الله حكيم در جواب گفتند: اين ديدار جاى چنين صحبت هايى نيست ، بگذاريد به احوالپرسى برگزار شود. بن باز، سماجت كرده و خواستار دريافت جواب شد. آيه الله حكيم ، ناچار به بن باز گفتند: اگر قرار باشد به ظاهر قرآن تكيه كنيم و همان را معيار عمل به آن قرار دهيم ، بايد معتقد شويم كه شما به جهنم خواهيد رفت ! بن باز، با تعجب پرسيد چرا؟ آيه الله حكيم گفتند: چون قرآن مى فرمايد: و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و اضل سبيلا{؛سوره اسراء، آيه 72 ((كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق ) نابينا باشد، در جهان آخرت هم نابينا و گمراه تر خواهد بود)). و شما كه از دو چشم نابينا هستيد، طبق ظاهر اين آيه بايد در آخرت هم نابينا باشيد و در زمره گمراهان كه اهل جهنمند، قرار بگيريد. بنابراين ظاهر بسيارى از آيات قرآن مقصود نيست ! بن باز گفته بود اگر قرار است حضرت علي چشمهايم را شفا دهد اصلا نمي خواهم اين چشم ها بينا شود . اين قدر بغض اهل بيت در دل اين مفتيان وهابيت هست و ببينيد خدا به چه روز آنها را انداخته . ياعلي مدد آقاي فنجاني يعني يک ياعلي ازيک قرص دکتر کمتراست چطور خدا قادر است در قرص شفا بدهد ولي نميتواند بهترين بنده اش را وسيله شفا به اذن خدا قرار دهد وا مصيبتا به مظلوميت علي ع وامصيبتا به گمراهي شما وا مصيبتا که شفا از بهترين ها رو دريغ ميکنيد پس هيچ سني دکتر نره قرص مصرف نکنه به غير خدا متوصل شده هه هه |
123 |
نام و نام خانوادگي: شمس الدين جليليان -
تاريخ: 14 مهر 92
با سلام آقايbisetareh با سلام به نظرم آقاي فنجاني فنجان توهماتش خالي شده و ديگر اباطيلي براي گفتن ندارد بايد برود از محضر مولويهايش فنجان سفالينش را پر كند و برگردد . نداشتن پول و هزينه ي اينترنت و ... هه بهانه است عربستان تامينش ميكند و ... |
124 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 14 مهر 92
باسلام دوست عزيز شمس الدين جليليان ازقديم اينان از مناظره تفره ميرفتند حالام همينطور بازم صد رحمت به فنجاني بازم جزو هر فرقه اي هست اهل بيت رو قبول داره البته اونجوري که اون قبول داره باعث رستگاريش نخواهدشد بايکي از دوستاش به اسم عمر در همين سايت بحثم شد درباره شهادت حضرت فاطمه بزاش مدرک گذاشتم گفت دروغه فقط از صحاح قبول داشت اندازه دو صفحه براش مدرک گذاشتم بعدش مابون بودن عمر رو براش گذاشتم گفتم يا قبول کن کتبتون صحيح نيست يا به مابون بودن مولاتون شهادت بده چون بزکوهي فرار کرد گفتم نکنه اتفاقي افتاده جواب نداده چند روز ديگه در جاي ديگر کامنت گذاشته بود برا سايت عزيز حرفاتون دروغه براش کامنت گذاشتم از يک بخش فرار کردي دروغات رو جاديگه ميزاري هنوز جواب نداده فکر کنم کوهش بلند بوده بعد فرار هنوز برنگشته جاي ديگه کامنت بزاره عجب جماعتي هستند مدرک نزاري ميگن مدرک بزار ميزاري ميگن کپي هست ما با آقاي فنجاني زياد بحث کرديم اگه از اول کامنتهاي من وآقا مصباح ومحمد آقاي عزيز بيجواب ماند وهرچه جوابهاي قانع کننده گذاشتيم بازم حرفاي خودش رو زد خوشمزه ميگفت تو نهج البلاغه بر رد خلفا چيزي وجود نداره بالا بيست تا خطبه گذاشتيم بازم حرفاخودش رو زد خداييش از صيغه حلال محمدص ايراد ميگره موندم باچه رويي وقتي ازدواج ميسار و جهاد نکاح وحد نداشتن لواط روشون ميشه حرف بزنن ميگه ياعلي کفره راستي يادمون نره هر سني که دکتر بره به غير خدا متوصل شده کافره ياعلي |
125 |
نام و نام خانوادگي: شمس الدين جليليان -
تاريخ: 14 مهر 92
آقاي bisetareh قصد توهين به کسي يا عيب جويي و طعنه به خاطر عيوب و نقايص ظاهري ندارم اما به تصوير اين مفتيان وهابي با دقت نگاه کنيد نفرت از چهره ي نحسشان مي بارد بن باز يا آل الشيخ قبل از آنکه چشم سَرشان کور شده باشد چشم سِرشان کور گرديده و کساني که خداوند پرده ي گمراهي و ضلالت علي سمعهم و علي ابصارهم افکنده باشد بينا نخواهند شد .عداوت اين قوم با علي ريشه در اجداد خبيثشان دارد اينها از نسل بني اميه همان شجره ي ملعونه و از نظر فکري از مکتب آل زياد و حجاج بن يوسف و عمروعاص ملعون هستند و پرورده ي شيرهاي ناپاکي هستند که از سينه هاي هندها و نابغه ها و سميه ها و مرجانه ها ي هر عصر جاري گرديده است . بايد منکر علي و آل علي باشند و شفاي به واسطه ي علي را نخواهند ... . |
126 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 15 مهر 92
دوست عزيز ومحب اهلبيت شمس الدين جان درجواب صحبت شما تاييدي فرستادم هنوز تاييد نشده آقاي فنجاني خود رو دوستدار اهل بيت ميدونه ولي يا بقول شما حرفش دروغه يا نميدوني تولي بي تبري معني نداره محب علي بايد بغض دشمنان شير خدا روداشته باشه محب اهل بيت باشي ولي بغض دشمنان اهل بيت رو نداشته باشي پشيزي ارزش نداره حب علي=بغض دشمنان علي جمله زيباي آقاي بهجت اول لعن بعد صلوات ياعلي ولي انشالله آگاهانه لعن بکنيم که موجب جسارت به اهل بيت در جواب نشه لعنت بر دشمنان اهل بيت لعنت بر غاصبين حق ولايت لعنت بر قاتلين معصومين |
127 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 23 مهر 92
الله اکبر با سلام جناب bisetareh با اين بلاگ تماس بگيريد . http://maktabshia.blogfa.com/ يا علي |
128 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 25 مهر 92
به نام هستي بخش باسلام دوست عزيز مجيد م علي ممنون ياعلي |
129 |
نام و نام خانوادگي: انصاري -
تاريخ: 25 آبان 92
تفسير آيه 13 سوره ممتحنه چيست. آيا به معني نااميد شدن از مردگان نيست جواب نظر: با سلام دوست گرامي در ايه 13 ممتحنه خداوند مي فرمايد: يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَوَلَّوْاْ قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئسُواْ مِنَ الاَْخِرَةِ كَمَا يَئسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصحَْابِ الْقُبُور»« اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با قومى كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد آنان از آخرت مأيوسند همانگونه كه كفار مدفون در قبرها مأيوس مى باشند» اين آيه درباره کفار است که آنها به كلى از نجات در آخرت مايوسند همانگونه كه كافران مدفون در قبرها مايوس مى باشند همچنانکه الوسي نيز همين مطلب را گفته است. روح المعانى ج14 ص 275 لذا آيه ربطي به بحث توسل ندارد تا شما بخواهيد با آن توسل را زير سؤال ببريد موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
130 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 16 آذر 92
سلاممگر در اوايل 33 سوره ي احزاب خداوند نميگه يا نسا النبي ودرآخرميگه يطهرکم تطهيرا.پس زنان پيامبر هم معصومهستند چون از اهلبيتن..ديگه از اين آيه واضحتر نديدم.. و به آقاي بيستاره که گفتند فهم قرآن کار من وشما نيست.. بايد عرض کنم مگر خداوند در سوره ي قمر نفرموده ما قرآن را براي فهميدن آسان نازل کرديم .. بهتره مطالعه بفرماييد و يکمي بريد شاگرد آقاي ابوالقاسمي بشيد.. چرا پيامهاي منو پخش نميکنيد نکنه ميترسيد.؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي اولا: اگر آيه تطهير شامل زنان پيامبر صلي الله عليه و آله مي شد ، ضماير تغيير پيدا نمي کرد؛ اين تغيير ضمير دليل بر اين است که اين آيه، محتوايي جدا از آيات قبل و بعد خود دارد ثانيا: بيش از هفتاد حديث از طريق شيعه و اهل سنت در مورد اين آيه وارد شده است که همگي اتفاق دارند اين آيه در حق علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام وارد شده است حتي يک روايت از پيامبر اکرم(ص) نداريم که زنان پيامبر را جزء اين آيه و حکم آن بشمارد .حتي هيچ کدام از زنان پيامبرصلي الله عله و آله، ادعا نکردند که ما هم جزء اهل بيت منظور هستم حال شما چرا اين همه دلائل را ناديده گرفته و بر حرف خود پافشاري مي کنيد شايد نشان از تعصب بي مورد شماست؟! ثالثا:بسياري از بزرگان اهل سنت، اعتراف کرده اند که آيه تطهير،در حق پنج تن آل عبا نازل شده و تاکيد کرده اند بر اينکه زنان پيامبرص،جزو اين اهل بيت مخصوص نيستند. اين حجر هيثمي مي گويد:(إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيرا)، أکثر المفسرين على أنها نزلت في علي وفاطمة والحسن والحسين.اکثر مفسرين نظرشان اين است که اين آيه در حق علي،فاطمه،حسن و حسين نازل شده است . الصوائق المحرقه ص199 مکتبه الحقيقه قسطلاني از بزرگان اهل سنت مي گويد : أن الراجح أنهم من حرمت عليهم الصدقة، کما نص عليه الشافعى، واختاره الجمهور، ويؤيده قوله- صلى الله عليه وسلم- للحسن بن على: «إنا آل محمد لا تحل لنا الصدقة» قول راجح (بهتر و صحيح ) اين است که منظور از اهل بيت در آيه کساني هستند که صدقه بر آنها حرام است ، همانطوري که شافعي به اين مطلب تصريح کرده و جمهور ( اکثر) علماي اهل سنت نيز اين قول را پذيرفته اند . مؤيد اين قول و نظر ما کلامي است که پيامبر اکرم صلي الله عليه (وآله) و سلم در آن به حسن بن علي (عليهما السلام ) فرمود : همانا صدقه بر ما آل محمد حلال نيست . قسطلاني همچنين مي گويد : الجمهور على أنّهم: على وفاطمة والحسن والحسين. قال: وحجة الجمهور قوله تعالى: عَنْکُمُ، وَيُطَهِّرَکُمْ «2» ب «الميم» ولو کان للنساء خاصة لقال: عنکن. {ابن عطية مي گويد :} جمهور ( اکثريت ) علماي اهل سنت نظرشان اين است که منظور از اهل بيت در آيه علي و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) هستند و دليل آنها ضمير( ک ) مي باشد که در واژه هاي عنکم و يطهرکم با ( ميم ) ذکر شده و اگر اين آيه شامل زنان پيامبر مي شد ، مي بايست به جاي واژه عنکم خداوند واژه عنکن را يعني به صورت مؤنث در اين آيه مي آورد. المواهب اللدنيه ج3ص340 و ص361 المکتب الاسلامي ابن عساکر از ام سلمه رضي الله عنها نقل مي کند: اهل البيت رسول الله و علي و فاطمه والحسن و الحسين(رضي الله عنهم اجمعين) و هذا حديث صحيح و الايه نزلت خاصه في هولا المذکورين. م سلمه گفت اهل بيت، رسول خدا علي و فاطمه و حسن وحسين هستند. ابن عساکر در ادامه ميگويداين حديث صحيح است و اين آيه{انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس} مختص است به اين افراد که ذکر شد . الاربعين ابن عساکرص 106 ايا اين حرف شما اهانت به فهم اين علماي بزرگ و تراز اول خودتان نيست؟! جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
131 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 16 آذر 92
آقاي ياسر فنجاني شما شبهات ما را پاسخ نداديد لازم نميدانم جواب بدهم اما اين سايت از چه چيز شما بترسد به ادامه توضيحات سايت مي افزايم که: شبهاتي از حوزه علميه شهري سني پرسيدم هيچ جوابي نداشتند وکامنت هاي مرا حذف کردند شمابه سايت حوزه سراوان برو ببين کامنت از من وجود دارد؟ وقتي علماي شما که شما را درس ميدهند نميتوانند شبهات ما را پاسخ دهند از شما چه انتظار؟ بحث معصوميت زنان پيامبر بحث خنده داريست درحالي که عايشه ام امومنين شما ميگويد هيچ آيه اي در شان او نازل نشده شما ميگي عايشه دروغگوست؟وهمچنين سخن شما مخالف آيه قرآن است کسي که معصوم است گناه نميکند که توبه کند بعدش توبه آن دو هيچ جا ثبت نشده حفصه و عايشه عليه رسول خدا و براي آزار او اتفاق کرده بودند. (1) و ايه نازل شد که "اگر شما [همسران پيامبر] از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست، زيرا] دلهايتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند" (2)حفصه و عايشه عليه رسول خدا و براي آزار او اتفاق کرده بودند. (1) و ايه نازل شد که "اگر شما [همسران پيامبر] از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست، زيرا] دلهايتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند" (2)پي نوشت: (1) صحيح بخاري ج۶ص۶۹ (2) سوره تحريم ايه ۴ و ۵- تفسير الثعلبي ذيل همين ايه و تفسير ابن کثير ج۴ص۶۳۴ و صحيح بخاري ج۳ص۱۶۳. (3) صحيح بخاري ج۶ص۶۹ و طبقات ابن سعد ج۸ص۵۶ (4) صحيح مسلم ج۴ص۱۸۸ (5) تاريخ الطبري 2/439 و سيره ابن هشام 4/301 (6) صحيح ترمذي 2/200, تاريخ خطيب 7/402, و کنزالعمال 6/159 و 399 – اسدالغابة 4/27 بخش دوم فهم قرآن فهم هرکسي نيست؟ انا انزلناه قرانا عربيا لعلکم تعقلون (يوسف /2). ما اين را فرو فرستاديم خواندني اي عربي، باشد که عقل کنيد و انديشه ورزيد اصول فهم قرآن بسياري از آيات اينگونه آغاز مي شود: “اينها آيات آن کتاب واضح است” در آيه اي چنين مي فرمايد: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ما اين کتاب را براي تو نازل کرديم تا، همه چيز را آشکار کند، راه راست را نشان دهد، براي کساني که به آن وابسته مي شوند يک هديه و مژده باشد. (نحل 16/89) واضح بودن قرآن مانند، رزق دادن خداوند است. خداوند متعال چنين مي فرمايد: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ خداوند شما را خلق کرد؛ بعد به شما رزق داد. بعد جان شما را مي گيرد و دوباره به شما جان مي دهد. (روم 30/40) رزق به معني، خوردني، آشاميدني، اقامتگاه، فرزند، باران، علم مي باشد. بعضي چيزهايي که به آن احتياج داريم به صورت اماده مي توانيم بيابيم. اما رسيدن به بخشي از رزق بايد تلاش کرد. براي اينکه لقمه اي نان به سفره آورد چه ناهايي ضايع مي شود! چه فعاليتهاي گروهي انجام مي شود! خداوند، دانه، آب، خورشيد، خاک، را آفريد، به طور خلاصه همه چيز را براي رزق آفريد. اما بهرمند شدن از آنها کار انسان است. خداوند چنين مي فرمايد: إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا پروردگار تو رزق را براي کسي که کار مي کند و توانش مي رسد پخش مي کند. او درون بندگانش را مي داند و مي بيند. (اسري 17/30) بهرمند شدن از قرآن مانند دستيابي به رزق مي باشد. بسياري از آيات واضح بوده و نيازي به توضيح ندارد. اما رسيدن به مفهوم برخي آيات نياز به تلاش دارد. خداوند آشکار ساختن آيات قرآن را خودش انجام داده و راه رسيدن به اين توضيحات را هم نشان داده. خداوند چنين مي فرمايد: لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآَنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآَنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ. (اي محمد!) هنگامي که جبرئيل به تو قرآن را اعلام مي کند، با عجله زبان خود را به کار مينداز. جمع آوري و خواندنش کار ماست. وقتي ان را مي خوانيم، آن را تعقيب کن. بعد آشکار ساختن آن کار ماست. ( قيامت، 75/16-19) در نظر عوام، قرآن کتابيست که در آن مسائل اخلاقي، عبادت وجود دارد. اما آيات در مورد اين مسائل بيش از هزار تا نمي باشد. اين آيات هم در خودشان حکمهاي ديگري را در بر دارند. چون قرآن تمام مسائل را در بر دراد نمي توان حد و مرزي براي آن قائل شد. براي متوجه شدن قرآن بايد ارتباط بين آيات را فهميد. اين مانند ارتباط بين ارقام مي باشد. از صفر تا نه، ده رقم وجود دارد. تمام محاسبات با اين ارقام انجام مي شود. انسان به هر اندازه که رابطه بين اين ارقام را بداند مي تواند حساب انجام دهد. برخي به اندازه حساب کردن مسائل روزمره از آن استفاده مي کنند، برخي هم براي محاسبات کامپيوتري و رفتن به فضا و مسائل تکنولوژکي مي توانند از آن استفاده کنند. برخي فقط آن را مي خوانند و توقعاتي در آنها ايجاد مي شود. قرآن به آنها امي مي گويد. برخي هم به درک و فهم توضيحات آن دست يافته اند. آنان صاحب اطلاعات درستي هستند. برخي هم بين اين دو قرار دارند. براي مثال: حضرت سليمان، کسي که از کتاب اطلاع داشت، به تخت بلقيس در يک چشم به هم زدن از يمن به قدس آورد. سليمان زبان پرندگان را بلد بود. به پرندگان، جنها، و انسانها و سپاهي که از آنها تشکيل شده بود پادشاهي مي کرد. بلقيس ملکه صبا، متوجه شد که نمي تواند رد مقابل او بايستد. به همين دليل به سمت قدس راهي شد تا تسليم سليمان شود. او تخت بزرک و با احتشامي داشت. سليمان که از اين قضيه مطلع شد، اطرافيان نزديکش را جمع کرده و به آنها چنين گفت: قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ. قَالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آَتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ. قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آَتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآَهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ. اي پيشوايان! قبل از اينکه آنها بيايند و تسليم شوند کدام يک از شما مي تواند تخت ملکه را براي من بياورد؟ يکي از جنها به نام افريت گفت: من آن را براي تو تا وقتي که تو از مقامت برخيزي مي آورم. مي تواني به من اطمينان کني. من واقعا قدرت انجام اين کار را دارم. کسي که از آن کتاب مطلع بود هم گفت: من آن را در يک چشم به هم زدن براي تو مي آورم، و آورد. سليمان هنگامي که ديد تخت کنار اوست گفت: اين يک هديه اي از خداوند براي امتحان کردن من است. بايد شکر کنم يا نمک نشناسي؟ هر کس شکر کند فايده اش را مي بيند. هر که مي خواهد نمک نشناسي کند. خداوند به هيچ کس احتياج ندارد، نيکي او فراوان است. (نمل، 27/38-40) کتاب کسي که در يک چشم به هم زدن تخت را آورد، تورات بود. در مقام سليمان، که از پيامبران اسرائيل بود، الکتاب= آن کتاب، کتابي جز تورات نمي تواند باشد. نکتۀ قابل توجه در اينجا اين است که “کسي که کتاب را مي داند” گفته نشده، بلکه گفته شده “کسي که راجع به کتاب اطلاع دارد”. پس مي توان نتيجه گرفت که لازم نيست آن شخص از تمام کتاب مطلع باشد؛ اطلاع از آياتي که در مورد تخصص او مي باشد کافي بوده. اين علم آوردن اشيايي که در راه دور است مي باشد. امروزه در مورد انتقال اشياء به طريق انعکاس کردن در حال آزمايش و بررسي است. اما انتقال دادن يک شئ به صورت انعکاس را حتي نمي توان تصور کرد. کساني که قرآن را فقط کتاب ديني مي دانند، آيات بالا را نمي توانند درک کنند. به همين دليل براي بسياري از عالمان تفسير اين موارد دشوار است. برخي اين موارد را کرامت، برخي هم معجزۀ سليمان دانسته و دچار مغايرت مي شوند. معجزه يکي از نشانه هاي پيامبري است و کرامت، هديۀ خداوند به بنده اش مي باشد. چون کسي نمي تواند از جانب خدا قول دهد، پس نه در معجزه و نه در کرامت نمي تواند ادعايي داشته باشد. خداوند چنين مي فرمايد: وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآَيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ. هيچ پيامبري بدون اجازۀ خداوند اجازه آوردن معجزه را ندارد. (رعد، 13/38) در مسئلۀ آوردن تخت ادعا وجود دارد. کسي که راجع به کتاب اطلاع دارد، به سليمان گفته که تا يک چشم به هم زدن تخت را مي آورد. به همين سبب اين ماجرا نه کرامت است و نه معجزه. همان طور که در آيه بيان شده، علمي است که از کتاب خداوند بدست آورده شده. اين علم در قرآن هم وجود دارد. با پيروي از راه قرآن مي توان به آن اطلاع دست يافت. قرآن را شخصاً خود قرآن آشکار مي کند، و با فرمايشات و کار هايي که پيامبر انجام داده بخش مهمي از آن را به ما نشان داده است. قرآن به ما راه استفاده از کتابهاي قبلي را هم نشان داده است. آياتي که به رابطه اسلام – فطرت اشاره دارد، در فهم قرآن به اهميت فطرت اشارهمي کند. عربي بودن قرآن هم به اهميت اين زبان اشاره مي کند. با اين روش مي توان به درک صحيح مفهوم آيات دست يافت. پس آقاي فنجاني آيا فهم من وتو به آن مقدار رسيده شما آيه تطهير را مي آوري و ميگويي عايشه معصوم است آيا آيه توبيخ او را منکر ميشوي آيا بر جمع نبسته شدن آيه منکر ميشوي اين علت ميشود که خوارج به بيراهه رفته اند فقط کتاب خدا اگر قرار باشد همه با دانش کم از قرآن کامل برخودار شوند همه مفسر وصاحب راي ميشوند وقرآن را هرجور دوست دارند تفسير ميکنند اينکه ميگويم امام فقط واقف بر فهم کامل قرآن است نمونش چيزهايي از قرآن تازه فهميده شده نظير اسلام آوردن ژاپني ها با توجه به انجير وزيتون قران مقاله در اينترنت موجود است بخوان چطور کسي نتوانسته بود به ارتباط اين دوميوه آن هم به تعداد ذکر شده در قران به درمان بيماري پي ببرد شما که قايل به فهم قرآني بگو ياعلي |
132 |
نام و نام خانوادگي: شمس الدين جليليان -
تاريخ: 16 آذر 92
آقاي فنجاني کي از شما مي ترسه شما که همه ي براهين بي اساستان با اگر و مگر شروع مي شود عددي نيستيد که کسي از بحث با شما بترسد . فهم فرآن براي همه مقدور است اما نه باطن قرآن . يک جور فهم قرآن همان است که خوارج ديروز و وهابيون امروز دارند . هزاران مفتکي سني در مورد قطع دست سارق و سارقه گفته اند اما فقط عالم آل محمد (ص) حضرت علي بن موسي الرضا (ع) حکم آن را از ساير آيات استخراج کردند و پوزه ي مفتي هاي دربار مامون را با برهان روشن به خاک ماليدند . راستي کدام يک از مفتي هاي شما مي توانسته اند بين آيه ي قطع دست و آيه ي المساجدلله ارتباط ايجاد کند و و قطع دست را منحصر به چهار انگشت بداند و انگشتان شست و کفين را جزو مساجد (محل هاي سجده ) بداند . همين امروز هم فقهاي شما عده اي دست را تا مچ و عده اي تا آرنج و عده اي نيز نا کتف مي دانند ! اگر امام معصوم و راسخ في علم نباشد انتظار داريد افرادي مثل بن باز يا آل شيخ يهودي يا يوسف قرضاوي يا همان عمرالعريفي جهادنکاحي اين آيات را تفسير کنند ؟ |
133 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 24 دي 92
سلام خدمت گروه پاسخ به شبهات دو تا سوال داشتم: 1)مفهوم اله و معبود چيست؟ آيامفهوم اين دو را يکي مي دانيد؟ 2)در جايي استدلال شده بود که در آيه 64سوره نسا (﴿ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً)، فعل به صورت ماضي آمده است، پس توسل در زمان زنده بودن خود پيامبر(ص) مشروع است؟ جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ «اله» به همان معناي «الله» مي باشد فقط «الله» در مورد خدا خاص و علم شده است. معبود به معناي عبادت شده مي باشد. آيت الله سبحاني در تحقيقي مي فرمايند: «اله» به معناي «معبود» نيست بلکه «معبود» بودن از لوازم آن ميباشد براي توضيحات بيشتر به كتاب «مفاهيم القرآن» ج1 ص492 تاليف معظم له مراجعه نماييد. در مقاله «تحقيق در معناى توحيد و شرك» نيز تا حدودي توضيح داده شده است. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
134 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 05 بهمن 92
سلام گروه پاسخ به شبهات، کتاب مفاهيم القرآن عربي بود، ولي مقاله تحقيق در معناي توحيد و شرک ، خيلي جالب بود و زيبا بود و از اين بابت از شما ممنونم. لطفاً سوال دوم نظر قبلي را در مورد ايه64سوره نسا را نيز توضيح دهيد؟ با تشکر جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ عرض معذرت ما را بخاطر غفلت از سوال دومتان پذيرا باشيد. به اين اشكال از چند جهت مي توان جواب داد: اولاً با دقت به خود سوال مي توان آن را مردود دانست زيرا اگر قرار باشد ماضي بودن زمان را در جواز توسل به رسول الله صلي الله عليه و آله دخيل بدانيم اين اشكال بر خود سوال كننده هم وارد خواهد بود، چون مستشكل مي خواهد بگويد كه چون زمان افعال در اين آيه گذشته است پس جواز توسل هم مربوط به همان زمان است حال ما زمان نزول ايه را در نظر مي گيريم آيا طبق اين استدلال مي توان توسل در زمان بعد از نزول اين آيه تا رحلت نبي مكرم اسلام را جايز دانست؟ خواهند گفت: خير. ما به ايشان مي گوييم به همان دليل كه توسل در اين مقطع زماني را صحيح دانستيد توسل بعد از آن هم صحيح خواهد بود! حقيقت اين است كه خداوند در اين آيه دارد به مسلمانان خطا كار راهي براي پاك شدن از گناهانشان نشان مي دهد و به قبلي ها هم مي گويد شما اگر چنين كاري مي كرديد ما شما را مي بخشيديدم از اين به بعد اينگونه عمل كنيد. مضاف به اينكه اگر ما اين راه را فقط به اصحاب رسول الله اختصاص دهيم و ديگران را محروم كنيم دايره شمول آيات را محدود كرده ايم كه اين خلاف سخن مفسرين است در ثاني محروم كردن ديگر مسلمانان از اين فيض بي عدالتي است كه از خداوند قبيح است و فقط با عقل محدود و ناقص وهابيان سازگاري دارد. ثالثاً ما در مورد صحابه در تاريخ داريم كه بعد از مرگ رسول الله صلي الله عليه و آله بارها با استناد به اين آيه نزد قبر ايشان مي آمدند و طلب استغفار مي كرده اند پس آنها هم همين را فهميده اند: ابن ابي شيبه در مصنف خود آورده است: أصاب الناس قحط في زمن عمر بن الخطاب فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال : يا رسول الله استسق الله لأمتك فإنهم قد هلكوا . فأتاه رسول الله صلى الله عليه وسلم في المنام فقال : إيت عمر فأقره مني السلام وأخبرهم أنهم مسقون ، وقل له عليك بالكيس الكيس . فأتى الرجل فأخبر عمر فقال : يا رب ما آلوا إلا ما عجزت عنه . در زمان عمر بن الخطاب قحطي آمد ، بلال بن حارث آمد كنار قبر پيامبر عرضه داشت :امت تو نابود شدند ، از خداي عالم باران رحمت طلب كن .بعد پيامبر به خوابش آمد و گفت برو پيش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده كه باران رحمت نازل خواهد و به او بگو كه نسبت به مردم بذل و بخششت بيشتر باشد . اين شخص آمد خدمت عمر . عمر خيلي گريه كرد كه ما قابل اين سلام نبوديم . و گفت : هيچ خدمتي را نسبت به مسلمانان كه از دستم بر بيايد كوتاهي نخواهم كرد .(مصنف ابن ابي شيبه ج6 ص 356) ابن كثير بعد از نقل اين روايت مي گويد: «وهذا إسناد صحيح.» سند اين روايت صحيح است. (البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، ج 7، ص 92، مكتبة المعارف - بيروت) ابن حجر عسقلاني از استوانه هاي علم رجال اهل سنت هم قبل از اين روايت مي گويد : «روى بن أبي شيبة بإسناد صحيح» ؛ ابن ابي شيبه با سند صحيح اين روايت را نقل كرده است. (فتح الباري شرح صحيح البخاري ، ابن حجر العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، ج 2، ص 495، دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب) نووي براي زيارت رسول الله صلي الله عليه و آله به اين روايت استناد كرده و قضيه جالبي را در اين مورد از برخي از علما نقل مي كند: ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتوسل به في حق نفسه ويستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما يقول ما حكاه الماوردي والقاضي أبو الطيب وسائر أصحابنا عن العتبي مستحسنين له قال ( كنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاء أعرابي فقال السلام عليك يا رسول الله سمعت الله يقول ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي ثم أنشأ يقول يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع والاكم نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم ثم انصرف فحملتني عيناي فرأيت النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقال يا عتبى الحق الاعرابي فبشره بان الله تعالى قد غفر له. (المجموع - محيى الدين النووي - ج 8 - ص 274) ... سپس به جايگاه اوليه در مقابل صورت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم باز گشته وبه وي توسل کند در حق خودش و از وي طلب شفاعت در نزد خدا بنمايد. از بهترين کلمات آنچه است که ماوردي وقاضي ابو الطيب وديگر اصحاب ما از عتبي نقل کرده وآن را نيکو شمرده اندکه گفت : نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودم که بيابانگردي آمد وگفت سلام بر تو اي رسول خدا . از خداوند شنيدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت . ومن به نزد تو آمدم واز گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مي دهم .سپس اين شعر را خواند که اي بهترين کسي که دربهترين جايگاه دفن شده است که ازبوي خوش آنجاهمه جابوي خوش گرفته است. جانم فداي قبري که تو ساکن آن هستي که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است، سپس بازگشت . پس چشمانم سنگين شده در خواب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را ديدم پس فرمودند که اي عتبي به سراغ اعرابي برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزيد. ابي بكر دمياطي در حاشيه اعانه الطالبيين در مورد زيارت رسول الله صلي الله عليه و آله به اين آيه استناد كرده و مي گويد: يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجهه الشريف فيقول الحمد لله رب العالمين اللهم صل على سيدنا محمد وعلى آل سيدنا محمد السلام عليك يا سيدي يا رسول الله إن الله تعالى أنزل عليك كتابا صادقا قال فيه (ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي (حاشية إعانة الطالبين على حل ألفاظ فتح المعين لشرح قرة العين بمهمات الدين ، أبي بكر ابن السيد محمد شطا الدمياطي ، ج 2، ص 315، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت) ...سپس به همان جاي اول در روبروي صورت شريف- بازگشته مي گويي الحمد لله رب العالمين خدايا بر سرور ما محمد وبر آل وي درود فرست . سلام بر تو اي رسول خدا. خداوند به درستي بر تو کتاب خود را نازل کرد که در آن گفت : که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء) پس من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم واز تو طلب شفاعت به نزد خداوند مي کنم . ابن قدامه در اين مورد آورده است: ثم تأتى القبر فتولي ظهرك القبلة وتستقبل وسطه وتقول السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته ... اللهم انك قلت وقولك الحق (ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما) وقد اتيتك مستغفرا من ذنوبي ، مستشفعا بك إلى ربي ... ثم يتقدم قليلا ويقول السلام عليك يا أبا بكر ( المغني - عبد الله بن قدامه - ج 3 - ص 590 - 591) سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله مي کني ورو به سمت قبر ومي گويي سلام بر تو اي پيغمبر ورحمت خدا و برکات وي ....خداوندا تو گفته اي وکلامت درست است که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء).بدرستيکه من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم و از تو مي خواهم که در نزد پروردگارم شفيع من باشي ...سپس کمي جلوتر رفته ومي گويي سلام بر تو اي ابو بکر ... در اين مورد مي توانيد به مقالات ذيل نيز مراجعه نماييد: رابعاً در آيات فراواني از قرآن صيغه ماضي به همراه «اذ» آمده ولي منظور آينده است مانند آيات ذيل: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (بقره/166) وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ (انعام/27) وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَلَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (انعام/30) وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (مدثر/33) وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَريبٍ (سبا/51) إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (احزاب/10) و ... موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
135 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 08 بهمن 92
آقاي بيستاره شما جوبمو که نداديد هر حرفي هم که زديد مخالف قرآن بود گفتي قرآن برااي ما قابل فهم نيست و کسي قرآن را نميفهمد اگر فقط اهل بيت قرآن ميفهمند خب قرآن براي ما به چه دردي ميخورد شما برويد سوره ي قمر را بخوانيد در اينمورد اما در مورد يا علي مدد گفتن شما داستان سره هم کردين اما قرآن در بسياري از آيات علي و غير خودش را ناتوان در ياري رساندن دانسته.. |
136 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 09 بهمن 92
ياسر فنجاني عزيز شما جواب سوالات ما رونداديد لطفا مغالته نکن من نگفتم هيچ کس قرآن رو نميفهمد من گفتم فهم کامل قرآن و تفسير آن کار ما نيست هرکس به اندازه اي از قرآن ميتواند بفهمد ولي فهم کامل آن کار امام و وصي پيامبر ميباشد معلومه قرآن تنها بدرد نميخوره وگمراه کنندست استناد به حديث پيامبر که فرمود اگر ميخواهيد گمراه نشويد قرآن واهل بيت تمسک جوييد شما ياسر فنجاني هنوز يا علي را درک نکرده ايد اگر ياعلي ميگوييم علي وسيله است همچون قرصي که ميخوريم وسيله شفاست وگرنه خدا همه کاره است نگفتي شما تا به حال دکتر رفتي يا نه ؟ اگر شما ياعلي را کفر ميداني من هم به سبب دکتر رفتن شما واز غير خدا براي شفا کمک خواستن شما را کافر ميدانم پس اگر توضيح خواستي بدي چگونه ميشود دکتر بري کافر نباشي همون درباره يا علي ما مصداقه حضرت علي از دکتر وقرص کمتر نيست وبهترين وسيله براي رسيدن براي خداي يکتا البته خداي ما خداي شما نميدونم چيه اگه خداتون خداي وهابيته داراي جسمه يدالله وقتي ميگي دست جسمي خدا منظورته همون در پله اول کافري |
137 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 09 بهمن 92
آقايي که نام خانوادگي من رو مسخره نموديد و به خانواده ام توهين نموديد.. اما من در عوض براي شما دعاي خير ميکنم و من اين اجازه را ندارم که به خانواده شما توهين کنم زيرا حضرت علي ما را از توهين و فش و ناسزا ولعنت فرستادن نهي نموده و من به پيروياز ايشان چيري نميگويم.. شما حرفتان در مورد وهابيها نميدونم قرضاوي و ديگران که نام برديد هست بخدا من کاري با فتوا و اين علمايي که نام برديد ندارم و آنها را نيز نميشناسم مشکل من با شماها اينه که شما به خداوند شرک ميورزيد همانطور که در زمان پيامبر مشرکان به خدا شرک ميورزند آنها ميگفتند لات و عرا و... واسطه ي ميان ما و خدا هستن و ما آنها را نميپرستيم آنها ما را به خدا نزديک ميکنند هنمانطور که خداوند در سوره ي زمر از زبان مشرکان ميفرمايد ما آنهارا نميپرستيم انها مارا به خدا نزديک ميکنند و امروز شما همان کاري را ميکنيد که مشرکان مکه ميکردند شما ميگيد ما علي را نميپرستيم آنها فقط مارا به خدا نزديک ميکنند کمک خواستن واستعانت طلبيدن از غير خدا شرک به خداست اگر نيست پس شرک چيست شما بفرماييد شرک را تعريف کنيد شما ميگيد اي علي مدد کن يعني خدا نميتواند کمک کند در حالي که خودش ميفرمايد مستقيما از من بخواهيد ومن شما را اجابت ميکنم مشکل اينجاست شما کاري به فتوا و کسي ديگري نداشته باشيد بياييد اگر راست ميگوييد در مورد توحيد وشرک که از دعوت اصلي پيامبران بود بحث کنيم و لذا شما در هيچ جا نداريد که علي فرموده باشد از من کمک بخواهيد يا امام ر1ا فرموده باشد من شفادهنده هستم بفرماييد به من بفهمانيد که مدرکتان چيست که در علي غلو ميکنيد علي ميفرمايد 2شخص در مورد من هلاک خواهند شد 1 دوستدار زياده رو و بهتان زننده ي دروغگو و لذا در حب علي نبايد زياده روي کرد بفرماييد جواب دهيد با مدرک نه سره هم کردن قصه ها وداستان البته اگر درج شود جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ شما در استدلال به آيه، آن را آنطور كه خودتان مي خواهيد معني كرده ايد اگر دقت كرده بوديد چنين استدلالي نمي كرديد در اين آيه خداوند مي فرمايد: «الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّه ؛ آنان كه سواى او ديگرى را به خدايى گرفتند، گفتند: اينان را از آن رو مى پرستيم تا وسيله نزديكى ما به خداى يكتا شوند» آنها واسطه ها را مي پرستيدند تا مايه نزديكي آنها به خداوند باشد اما ما ائمه و معصومين عليهم السلام را فرستادگان الهي و افرادي پاك از هر پليدي و گناه مي دانيم و آنها را نمي پرستيم بلكه طبق آيات فراوان قرآن به آنها محبت و مودت داريم. خداوند مي فرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (شوري/23) يعني اجر رسالت رسول گرامي اسلام مودت و محبت داشتن به اهل بيت اوست و طبق آيه ديگر كه مي فرمايد: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبيلاً» (فرقان/57) فايده اين اجر، يافتن راهي بسوي خداوند است پس طريق رسيدن به خداوند تنها بواسطه آنهاست و چون هدف از خلقت ما رسيدن به خداست پس لازم است هميشه به اين خاندان مودت داشته باشيم. توسل به آنها و حرم ساختن بر قبور آنها و شاد بودن در شادي آنها و ناراحتي در ناراحتي آنها همه و... همه در جهت مودت و دوستي آن خاندان است. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
138 |
نام و نام خانوادگي: عليرضا ن -
تاريخ: 10 بهمن 92
سلام گروه پاسخ به شبهات، آيا در آيه57سوره اسرا(أُولَئك الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيهُمْ أَقْرَب وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَاب رَبِّك كانَ محْذُوراً)؛ عبارت(أُولَئك الَّذِينَ يَدْعُونَ ) همان آيات 40و41سوره سبا هستند:(وَ يَوْمَ يحْشرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ يَقُولُ لِلْمَلَئكَةِ أَ هَؤُلاءِ إِيَّاكمْ كانُوا يَعْبُدُونَ(40) قَالُوا سبْحَنَك أَنت وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ(41). با تشکر جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ منظور از «أُولَئك الَّذِينَ يَدْعُونَ» مفهومي وسيعتر از آنچيزي است كه در سوره سبا آمده و غير از ملائكه و اجنه، شامل انبيا و اولياي الهي و برخي بزرگان برخي اقوام كه بعضا مورد پرستش قرار مي گرفتند و... نيز مي شود. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
139 |
نام و نام خانوادگي: شمس الدين جليليان -
تاريخ: 11 بهمن 92
سلام آقا ياسر عربستان دوباره اينترنتتو شارژ کرده که برگشتي ؟ فنجاني اختلاف ما و شما در ياعلي گفتن نيست اختلاف ما با شما در باعلي بودن و بي علي بودن است . اختلاف ما در مسئله ي غصب است . ما طالب خون هاي کربلا هستيم ما عزاداران محراب خونين کوفه هستيم و ما خونخواهان تابوت تيرباران شده ي سبط اکبر پيامبريم و ما از پس 1400 سال از درد پهلوي زهرا به خود مي پيچيم ما منتظران منتقم فاطمه هستيم شماها را نمي دانم . شايد منتظر ظالم آل ابي سفيانيد .ما هرگاه تشنگي اهل بيت را به ياد مي آوريم هزاران بار لعنت مي فرستيم بر بانيان سقيفه و امضا کنندگان صحيفه و بر روح خبيث فرزندان زرقا و نابغه و هند و صهاک و بر ابوعبيده ي قبرکن و مغيره لعنت مي فرستيم و ثواب آن را به روان پاک شهداي راه اهل بيت هديه مي کنيم . |
140 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 11 بهمن 92
جناب محمد فرق مهدي شما با مهدي ما..1.مهدي شما در چاه عميقي فرو رفته و غايب است اما مهدي ما هنوز متولد نشده2.مهدي شما وقتي مياد به قول آيت الله گفتند روايت داريم که وقتي مياد نهر خون جاري ميشه ولي مهدي ما کسي رو نميکشه بنده خدا مبلغ اسلام ميشه3.مهدي شما از هر 1000نفر999 رو به اون دنيا ميفرسته اما مهدي ما قاتل و خونخوار نيست4. مهدي شما با اصحاب ويار غار پيامبر در ميوفته اما مهدي ما رهرو آنهاست 5. مهدي شما خانه ي خدا را خراب ميکند اما مهدي ما مناسک حج را اونجا انجام ميده و بنده ي هدايتگر خداست6. مهدي شما چند هزار سال عمر ميکند و معلوم نيست الان کجاست اما مهدي ما يعني محمد بن عبدالله مانند ساير افراد معمولي ميباشد که هدايتگر است.. ميتوانيد در اينمورد به کتب خودتون مراجعه کنيد.. حالا فهميدي مهدي مسلمانان کيست.؟ البته اگر لطف کنن و پيامم رو نشان بدن جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ اعتقاداتي كه به شيعيان نسبت داده ايد قبلاً كذب آنهاثابت شده است مي توانيد به مقالات ذيل مراجعه نماييد: موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
141 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 14 بهمن 92
سلام اول جواب آقاي شمس الدين رو ميدم آقاي جليليان عزيز و محترم من به خانوادگي شما فش نميدم شما فش دوست هستيد من پيرو علي هستم و زندگي شخصي من به شما ربطي نداره.. در ادامه از گروه پاسخ به شبهات بسيار ممنون که در مورد امام مهدي ارواحنا فدا جواب داديد و من قانع شدم چون از نزديک با يکي از علماي شيعه بحث داشتم فرمودن رواياتي که در مورد تخريب مسجد و کشتن آمده ضعيف هستن و امام مظهر شجاعت و مهرباني هستند و دشمنان او اين روايات را وارد کتب کردند و من حرف ايشان را منطقي ميدانم و قبول ميکنم زيرا پيامبر ميفرمايد اگر شخصي سخن حق را بشنود و قبول نکند شيطان است.. برادران ما شيعه وسني بايد زنجير وحدتمان را محکم کنيم تا هيچ گروهي اعم از وهابيها وسلفيها نتوانند بين ما تفرقه بيندازند بهانه دستشان نديم .. فقط يه سوال اگر ما غاصبين ولايت و امامت را لعن نکنيم آيا مواخذه ميشويم .. من خاک پاي علي و حسن وسي هستم به خدا نه وهابي هستم و نه از طرف عربستانم ميخام جواب بگيرم و به حقيقت برسم.. سوال دوم من اينه که من ميگم خدايا ظالمان و عاصبين ولايت رو به سزاي عملشان برسان آيا حتما بايد اشخاص را لعن کنم سوالي ديگر مگر عمر از مهاجرين نبود و خداوند در سوره ي توبه از مهاجرين اعلان رضايت نموده پس چرا شما از عمر راضي نيستيد بي صبرانه منتظر جواب شما هستم ..ممنون که کمکمان ميکنيد جزاک الله جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ برائت قلبي از غاصبين و دشمنان ائمه، عليهم السلام و علي اعدائهم لعنت الله و الملائكه و الناس اجمعين الي يوم الدين، جزو فروع دين ماست. برائت به تصريح به نام آنها در فضاي جامعه طبق فتواي علما حرام است. در مورد رضايت خداوند از مهاجرين كه در سوره توبه آمده است در مقاله «بررسي آيه : « وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ » و رضايت دائمي خداوند از صحابه» توضيحات لازم داده شده است مراجعه نماييد. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
142 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 15 بهمن 92
ياسر فنجاني دوباره رفتي تو دروغگويي حضرت محدي امام زمان ماست ازخلق حضرت آدم هميشه زمين خليفه الله داشته اونجورکه شما ميگي يعني 1400 سال است که زمين بي خليفه است عمر امام زمان توجيح نداره اونوقت حضرت عيسي وخضر نبي دارد؟ يک بار گفتم حضرت علي را نميپرستيم ولعنت بر دروغگويان بود حضرت علي محب خداست و او را دوست داريم برخي جا ها جايي هست که بجاي اينکه با طرفي صحبت کني عزيز او را واسطه قرار ميدهي تا مشکلت را به طرف بگوييد علي ما واسطه بين ما وخداست و ما او را وسيله و شفيع قرار ميدهيم وگرنه هر کاري که حضرت علي بکند به ازن خداست نگفتي شما که ميگي توسل شرک هست حضرت يعقوب و فرزندانش حتما مشرکند؟ اينهم روشن کن چرا سني ها به دکتر ميروند خوب شفا دست خداست؟ پس شما مشرکيد اگه نتونيد جواب اين سوال رو بدي چندين سال قبل توي هندوستان از نظر نظم قطرات آب و آزماييش درمکان هاي آلوده و مقدس چند دانشمند هندي مسلمان شدندبخاطر تفکر در قرآن امسال در ژاپن دانشمندان درماني از بيماري را کشف کردند که فقط دواي آن زيتون وانجير است ودقيقا به تکرار شدن آنها در قرآن وبعد از آن که فهميدن اين موضوع قابل تطبيق با قرآن هست مسلمان شدند شمايي که ادعا داري همه قرآن را ميفهمند چرا اين موضوع رو امام مالکيتون واين همه مفتي تو تا حالا پي نبردند وقرآن هنوز پر از اسراري است که معلوم نيست کي کشف خواهد شد ياعلي |
143 |
نام و نام خانوادگي: ابواسحاق -
تاريخ: 15 بهمن 92
بنام خدا باسلام و خسته نباشيد ممنون ميشم که يه توضيحي براي حديث زير بدهيد: حَدَّثَنِي الْحَكَمُ بْنُ مُوسَى أَبُو صَالِحٍ، حَدَّثَنَا هِقْلٌ يَعْنِي ابْنَ زِيَادٍ، عَنِ الْأَوْزَاعِيِّ، حَدَّثَنِي أَبُو عَمَّارٍ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللهِ بْنُ فَرُّوخَ، حَدَّثَنِي أَبُو هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَأَوَّلُ مَنْ يَنْشَقُّ عَنْهُ الْقَبْرُ، وَأَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ» صحيح مسلم ، ج4، ص 1782 ، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي ، الناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت با تشکر جواب نظر: با سلام دوست گرامي پيامبر اکرم صلي الله عليه وسلم مي فرمايند :أنا سيّدُ ولدِ ءادمَ يوم القيامة ، وأول من يَنشق عنه القبر ، وأول شافع ، وأول مشفـّـع من آقاي فرزندان آدم هستم و اولين کسي که از قبر بر مي خيزم و اولين شافع و مشفع هستم نووي در شرحش بر اين حديث مي گويد :وهذا الحديث دليل لتفضيله صلى الله عليه وسلم على الخلق كلهم ، لأن مذهب أهل السنة أن الآدميين أفضل من الملائكة ، وهو صلى الله عليه وسلم أفضل الآدميين وغيرهم اين حديث دلالت دارد بر افضليت پيامبر (صلي الله عليه وسلم)بر تمام خلايق، چرا که مذهب اهل سنت بر اين است که آدميان از ملائکه برترند و پيامبر (صلي الله عليه وسلم) برترين ادميان و غير ادميان هستند .شرح النووي على صحيح مسلم ج 15 ص 37 همچنين ار اين روايت استفاده مي شود که اولين کسي که از قبر برخواهد خواست، پيامبر صلي الله عليه و آله است همچنين اولين کسي که شفاعت مي کند و اولين کسي که شفاعت او مورد اجابت قرار مي گيرد ايشان هستند موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
144 |
نام و نام خانوادگي: شمس الدين جليليان -
تاريخ: 17 بهمن 92
آقاي فنجاني عزيز اگر برداشت شما اين است که به جنابعالي فحاشي کرده ام بنده را عفو بفرماييد ولي قبلش آدرس بديد کجا به شما توهين کرده ام ؟ اما در مورد مهاجرين که فرموده ايد خداوند از آن ها اعلام رضايت کرده بنده هم قبول دارم اما نه ايمان و نه رضايت خدا ابدي نيست اگر اين گونه باشد شيطان بايد دفتر و دستکش را ببندد . برادر عزيز آيا قبول داريد که علي(ع) از مهاجرين است ؟ آيا قبول داريد طلحه و زبير هم از مهاجرين هستند ؟ اختلاف اين مهاجرين و کشته شدن حدود بيست هزار نفر در جنگ جمل را چگونه توجيه مي کنيد ؟ بنده نمي توانم هردو طرف را مورد رضايت خدا بدانم ! همين علي (ع) که شما ادعاي دوستي ايشان را داريد بر منبرهاي بني اميه و به دستور معاويه لعن مي شد و اميرتان يزيد هم با آل علي کاري کرد که نه در امت هاي پيشين نظيرش يافت مي شود و نه در امت اسلام . اما در مورد معصوم بودن همسران پيامبر که البته منظور شما عايشه است خوب است برويد تحقيق کنيد که اولاً خود عايشه چنين ادعايي داشته اند ثانيا حتي يک بار به آيه ي تطهير استناد کرده اند ؟ ثالثا در حجه الوداع عايشه به خاطر عذر زنانه در محل فعلي مسجد تنعيم (که نزد اهل سنت به مسجد عايشه مشهور است ) يعني خارج از حد حرم توقف نمودند تا پاک شدند ! چگونه ممکن است زني که عذر زنانه داشته باشد منظور آيه ي مذکور باشد ؟ شما داريد در مورد بزرگانتان فضائلي را مطرح مي کنيد که خود آنها از آن خبر ندارند و ادعاي چنان فضائلي نداشته اند . |
145 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 28 بهمن 92
آقاي شمس الدين من نميدونم تهمت پيش شما چه معنايي داره .. مگه خودتون بهم نگفتين که فنجان توهماتش خالي شده واباطيلي براي گفتن نداره اين پيش شما از مکارم اخلاقه؟ بعدش فرموديد هزينه ي اينترنت بهانه است عربستان تامينش ميکنه من کي با عربستان در ارتباط بوده ام من اصلا اونا رو قبول ندارم بلکه فرهنگشون ربطي به اسلام نداره من ايراني هستم و جان پوست و زندگيمو فداي يک وجب خاک کشورم ميکنم.. اينکه شما فرموديد عربستان تامينش ميکنه تهمت بزرگي است و فحاشي شما هم نسبت به نام خانوادگيم که فرموديد فنجان سفاليش خلي شده و رفته پر کنه... شما خودتونو محب علي ميدونيد اما در عمل و رفتارتان از علي تقليد نميکنيد.. در مورد معاوويه و يزيد و طلحه وزبير .. فقط يک جمله ميگم خدايا جنايتکاران و خونخواران و غاصبين ولايت و کسانيکه در حق اميرالمومنين علي ظلم کردن رو به قعر جهنم برسان حالا خوب شد..لازم نيست که شما از کي راضي باشيد چون خودتون در صحراي محشر نيازمند رحمت خدانود خواهي بود بجاي اينکه نگران اين و اون باشي خودتو نجات بده خدا خودش ميدونه که چه کسي حقه و چه کسي باطل |
146 |
نام و نام خانوادگي: bisetareh -
تاريخ: 01 اسفند 92
ياسر فنجاني عزيز همون خدايي که شما ميگي فرموده از دشمنان اهل بيت بيزاري بجويد. همان رسول الله فرموده دوست علي دوست من و دشمن علي دشمن من هست؟ چه کساني را در نهج البلاغه حضرت علي دشمن معرفي ميکند؟ چه کساني همسر حضرت علي را شهيد کردند؟ دشمن که شاخ ودم لازم نداره ما اينجاييم که ثابت شود چه کساني با امير المومنين دشمن بودند چه کساني حقش رو خوردن.ابوبکر عمر وعثمان وعايشه وحفضه و معاويه دشمنان حضرت علي بودند.خداخودش ميدونه وجوري گفته که ما هم بفهميم. حالا بعضي روي بغض اميرالمومنين و تعصب وجهالت دير اين نکته رو ميفهمند. همون قرآني که شما ميگيد وصف دشمنان خودش رو گفته . راحت ميشه فهميد چه کساني بودند. فقط حب حضرت علي ع کسي را بهشتي نميکند .براي رفتن به بهشت علاوه بر کارهاي نيک وگناه انجام ندادن تبري نيز لازم است. ياعلي مدد. ما هنوز نفهميديم دکتر رفتي يانه؟ |
147 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 06 اسفند 92
با سلام ودرود مجدد براي كاركنان و زحمت كشان گروه پاسخ به شبهات ودستندركاران گرامي وامابعدسلام به برادر عزيز و گرامي آقايبيستاره ..ممنون كه در گفتگوواقعا مودبيد و هميشه با دلايل متعدد گفتگو ميكنيد .. ممنون ..و اما در مورد سوالتان جوابش واضح است ؟ بله من دكتر رفتم .. جناب دكتر رفتن براي من عبادت نيست و از ماديات هست اما يا علي مدد گفتن به زعم شما عبادت هست و خداوند ميفرمايد (و لا يشرك بعبادته احدا)و احدي را در عبادت شريك خدا نكنيد برادر عزيز دكتر رفتن نياز مادي هست و نياز معنوي من هم فقط الله... اول الله آخر الله ظاهر الله .. باطن الله فقط الله ... بيصبرانه منتظر جواب شما هستم تا اگر من گمراه باشم هدايت شوم.. ؟؟؟؟؟؟؟ |
148 |
نام و نام خانوادگي: مسلم -
تاريخ: 14 اسفند 92
هيچ آيه اي که صريح و روشن فرموده باشد به مرده ها متوسل بشيد وجود ندارد خودتون رو نپيچونيد جواب نظر: با سلام دوست گرامي اولا:اين سخن شما را حمل بر بي اطلاعي شما مي کنيم؛ چون اعتقاد داشتن به حسبنا کتاب الله، شعار خوارج است همچنانکه ذهبي گفته است: ولم يقل حسبنا كتاب الله كما تقوله الخوارج تذكرة الحفاظ ج 1 ص 3 همچنين اين اعتقاد که فقط قرآن کافي است و نياز به جيز ديگر نيست نشان از ضلالت و گمراهي است چون خود علماي اهل سنت گفته اند اگر کسي به روايت را ترک کند و فقط به قرآن بچشسبد او گمراه است: وقال أيوب السختياني إذا حدث الرجل بالسنة فقال دعنا من هذا حدثنا من القرآن فاعلم أنه ضال مضل الآداب الشرعية والمنح المرعية ، اسم المؤلف: الإمام أبي عبد الله محمد بن مفلح المقدسي الوفاة: 763هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1417هـ - 1996م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط / عمر القيامالآداب الشرعية ج 2 ص 292 شما از کجاي قرآن برداشت کرديد که نماز چند رکعت است؟! آيا شما نماز ميت مي خوانيد اگر اين نماز را قبول داريد مي شود بگوييد اين نماز در کجاي قرآن ذکر شده است؟! پس مگر مي شود بدون سنت فقط به قرآن اکتفاء کرد؟! ثانيا: شما مدعي هستيد که توسل اشکال دارد لذا يک آيه بياوريد که گفته باشد توسل حرام است؟! احتمالا شما توسل بلال بن حارث به قبر مطهر پيامبر (ص) را در زمان عمر نديديد والا اين حرف را نمي زديد زيرا اگر عمل بلال بن الحارث براي شما حجت نباشد، تأييد عملکرد او توسط عمر بن خطاب قطعا براي شما حجت است .زيرا وقتي بلال بن الحارث نزد عمر بن خطاب آمد و ماجراي توسل به قبر رسول خدا و خواب ديدن آن حضرت را براي او تعريف کرد، عمر بن خطاب با گريه کردن و اشک ريختن عمل او را تأييد کرد. آيا عمر بن خطاب به اندازه شما با عقائد اسلامي و قرآني آشنا نبود؟ آيا عمر بن خطاب نميدانست که توسل به قبر شرک است؛ اما شما بهتر از او ميفهميد و توسل به قبر را شرک ميدانيد؟ از آن جايي که نهي از منکر بر هر مسلماني واجب است، اگر عمل بلال بن حارث شرک ، بدعت و گمراهي بود، بايد عمر بن خطاب به او گوشزد ميکرد. جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
149 |
نام و نام خانوادگي: مصباح -
تاريخ: 15 اسفند 92
آقاي فنجاني! مگر شيعيان، امام علي عليه السلام را در مقابل خداوند قرار مي دهند که اين حرف را ميزنيد؟ يا علي گفتن يعني توسل مگر شما که توسل به زنده رو قبول داريد پيامبر رو در مقابل خداوند قرار مي ديد که اينطور داريد اين رو تفسير مي کنيد؟ توسل يعني واسطه قرار دادن خوبان براي براورده شدن حوائج. حالا اگه به اين اشکال داري بگو تا جوابت رو بدم. |
150 |
نام و نام خانوادگي: ياسر فنجاني -
تاريخ: 04 فروردين 93
سلام جناب مصباح .. غير از خدا را خواندن جايز نيست بسياري از آيات قرآن مخالف غير خدا خواندن هستند.. سوره ي احقاف.. و بسياري از آياتي که خداوند فرموده غير از من نميشنوند يعني غير خدا همان علي و.... چرا از قرآن برام دليل نمياري که از غير خدا خواستن اشکالي نداره.. من سوالي از قرآن براي شما دارم.. اليس الله بکاف عبد...آيا خدا برايتان کافي نيست.....؟ جواب بده.....درج کنيد لطفا |
151 |
نام و نام خانوادگي: فاطمه املشي -
تاريخ: 05 فروردين 93
درسته که غير از خدا خواندن جايز نيست اما اهل البيت عليهم السلام وجودشون در خدا حل شده و غير از او نيستند و در مورد ايشان در خداوند مي فرمايند : « و ما تشاون الا ان يشا الله رب العالمين» |