![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 21 آذر 1386 |
![]() |
|
عدم تعيين جانشين ، عامل هرج و مرج | ||
شما مىگوييد : رسول گرامى ( ص ) اين امّت رابدون تعيين خليفه و جانشين رها نمود و از دنيا رفت ، آيا رسول اكرم ( ص ) تعيين خليفه را به عهده امّت نهاد كه به هر نحوى كه صلاح ديدند و هر كسى را كه پسنديدند بهعنوان خليفه انتخاب نمايند و خود حضرت هيچ سخنى در باره شرايط انتخابات و شرايط رهبرى وشرايط شركت كنندگان در انتخابات را بيان نفرمودند؟ اين كار قطعاً ، معقول نيست ، زيرا رسول گرامى ( ص ) در موقعيّتى از دنيا رفت كه جامعه اسلامى در بدترين وضعيّت قرار داشت ؛ چون از طرفى دولت قدرتمند روم وايران ، حكومت اسلامى را تهديد مىكردند ، كه اصرار حضرت مبنى بر تجهيز جيش اُسامه ، بهترين گواه اين مطلب است . و از طرف ديگر ، منافقان ، مشركان ويهوديان هر روز مشكلى براى جامعه اسلامى ايجاد مىنمودند . بديهى است در چنين موقعيّتى اگر حاكم جامعه ، يك فرد عادى بود جامعه را بدون جانشين رها نمىكرد ، پس چگونه عقل مىپذيرد كه رسول اكرم ( ص ) اين جامعه را بدون تعيين خليفه و جانشين گذاشته و رفته باشد؟ بااينكه حضرت بيش از هر كسى غمخوار مسلمين بود وبراى رفاه آنان از هر تلاشى دريغ نمىورزيد وآيه شريفه : ( لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكمبالمؤمنين رؤوف رحيم ) التوبة : 128 . ، بهترين دليل اين سخن است . افزون بر آن ، اعتقاد به اين چنين امرى ، بالاترين اهانت به رسول خدا ( ص ) است كه با اين چنين تصميمى ، جامعه اسلامى را با سختترين مشكل مواجه ساخته ، همانگونه كه دكتر احمد امين دانشمند مصرى به صراحت مىگويد : پيامبر گرامى ( ص ) بدون اينكه جانشينى معيّن كند و يا چگونگى و شرايط تعيين حاكم را بيان كند از دنيا رفته و جامعه اسلامى را با مشكلترين وخطرناكترين وضع مواجه ساخته است ؛ « توفّي رسولاللَّه - صلّى اللَّه عليه وآله - ولم يعيّن من يخلفه ، ولم يبيّن كيف يكون اختياره ، فواجه المسلمون أشقّ مسألة وأخطرها! » فجر الاسلام : 225 . . و همچنين ابن خلدون مىگويد : محال است كه جامعه را بدون رهبر و سرپرست رها كرد كه عامل درگيرى ميان مردم و سياستمداران گردد ، بدين جهت در هر اجتماعى نياز مبرم به تعيين حاكمى است كه جامعه را از هرج و مرج جلوگيرى كند ؛ « فاستحال بقاؤهم فوضيّ دون حاكم يزع بعضهم عن بعض واحتاجوا من أجل ذلك إلى الوازع وهو الحاكم عليهم » مقدّمة ابن خلدون ص 187 . | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: ابوطالب -
تاريخ: 19 اسفند 87
سلام شايد سني ها بگويند درست است كه پيامبر جانشين تعيين نكرد ولي ابوبكر را بعنوان كانديد معرفي كرده اند مثلا طبق حديثي كه نزد خودشان صحيح است شما چه جواب عقلي به ان مي دهيد جواب نظر: با سلام دوست گرامي در ابتدا اهل سنت بايد پاسخ بدهند كه اگر تعيين جانشين لازم است ، چرا رسول خدا (ص) چنين نكردند و به نظر خودشان كانديد معرفي كردند ، و اگر كانديد معرفي كردن بهتر از تعيين جانشين است ،چرا ابوبكر چنين نكرد . اما جداي از اين سوال ، كانديد معرفي كردن به چه معني ؟ به اين معني كه مردم خود او را انتخاب كنند ؟ اما ابوبكر را مردم انتخاب نكردند ، عده اي چماق به دست به زور از مردم بيعت گرفتند و اين در واقع مانند كانديداتوري صدام براي رياست جمهوري است!! كه هر كس را كه غير از او نامزد مي شد مي كشت !!! جداي از اينكه اصلا كانديد كردن زماني معني دارد كه حق انتخاب جانشين پيامبر با مردم باشد ؛ اما طبق روايات ، مردم نمي توانند جانشين رسول خدا (ص) را تعيين كنند ؛ چون تعيين جانشين امري الهي است ؛ و عقل نيز چنين مي گويد ، چون جانشين پيامبر بايد معصوم باشد ، و مردم نمي توانند معصوم را پيدا كنند ، مگر با ارشاد الهي . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
2 |
نام و نام خانوادگي: علي رضا -
تاريخ: 29 مهر 88
با سلام سوال اين به چه كساني با زور از مرئم بيت گرفتند؟ اياي از حضرت علي ع هم از زور بيت گرفنتد؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- طبق مدارك اهل سنت ، مردان قبيله اسلم كه طبق نظر اهل سنت جزو منافقين اطراف مدينه هستند ، به مدينه ريخته و به زور از مردم بيعت گرفتند . 2- بيعت حقيقي ، حتي به زور انجام نگرفت ، آنچه در مصادر تاريخي آمده است ، اين است كه ابوبكر دست خود را در حالي كه اميرمومنان انگشتان خود را مشت كرده بودند بر روي دست آن حضرت كشيد ، و از همين امر در مصادر ديگر ، به بيعت تعبير شده است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 03 آبان 88
با سلام جناب علي رضا دوست دارم جوابت را با يك حالت طنز بدهم كه با راحتي هضم شود: ميگويند شخصي اداي پيغمبري كرد . مردم گفتند كه اگر پيغمبر معجره خود را نشان بده , او گفت ان كوه را ميبنيد اگر طلب كردم بسوي من بيايد و امد قبول ميكنيد . مردم گفتند حتماً , اين شخص رو به كوه كرد و گفت اي كوه بسوي من بيا . اما هيچ اتفاقي نيافتاد , دوباره كوه را بسوي خويش دعوت كرد بازهم هيچ اتفاقي نيافتاد دفعه سوم نيز همچنين باز هم اين كوه حركت نكرد . اين مدعي حركت كرد بسوي كوه و ميگفت ما انبياء متكبر و فخر فروش مغرور نيستيم اگر كوه بسوي من نيامد من از روي تواضع بسوي او ميروم . حتما اين تواضع جناب ابوبكر بوده كه اينطور بيعت كرده. حالا از نحوه برخورد اما علي ( ع ) و شيعيانشان با جناب ابوبكر يك شرح كوچك مينويسم , اميدوارم خودتان زحمت تحقيق بيشتر را بكشيد و مسائل را سبك و سنگين كنيد كه انشاء الله رستگار شويد و شويم : امام علي ـ عليه السلام ـ به آنان فرمود: «انا احقّ بهذا الامر منكم، لا ابايعكم و انتم اولي بالبيعه لى»؛ من از شما به امر خلافت و رهبري سزاوارترم، من با شما بيعت نميكنم، شايستهتر اين است كه شما با من بيعت كنيد. الامامه و السياسه: 1/18. ابن قتيبه دينوري در اين هنگام عمر و ابو عبيده بن جرّاح خطاب به امام علي ـ عليه السلام ـ سخناني گفته و از او خواستند تا با ابوبكر بيعت كند، ولي امام ـ عليه السلام ـ بار ديگر اين مطلب را كه خلافت و امامت حق او و اهلبيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ است را به آنان يادآور شد و فرمود: «فو الله يا معشر المهاجرين، لنحن احقّ الناس به، لأنّا اهل البيت و نحن أحقّ بهذا الأمر منكم ما كان فينا القاريء لكتاب الله، الفقيه في دين الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بامر الرعيه، المدافع عنهم الامور السيّئه، القاسم بينهم بالسويّه، و الله، انه لفينا، فلا تتبعوا الهوي فتضلّوا عن سبيل الله، فتزدادوا من الحق بعداً» ؛ اي گروه مهاجران، به خدا سوگند، ما خاندان سزاوارترين مردم به امر خلافت و رهبري امت اسلامي هستيم. تا وقتي كه در ميان ما قاري قرآن كريم فقيه در دين خدا، عالم به سنتهاي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ، توانمند در امر رهبري مردم، و مدافع آنان در ناملايمات، تقسيم كنندهي بيت المال در بين آنان به طول يكسان وجود داشته باشد؛ سوگند به خدا كه چنين فردي در ميان ما خاندان رسالت وجود دارد. پس از هواي نفس پيروي مكنيد كه گمراه شده و از حق دور خواهيد شد. الامامه و السياسه: 1/18. ابن قتيبه دينوري پيروان و هواداران امام علي ـ عليه السلام ـ نيز در گفتگويي آشكار و روشنگر با ابوبكر اعتقاد خود را در مورد خلافت و امامت بلافصل علي ـ عليه السلام ـ بيان نمودند. 1. خالد بن سعيد ميگويد : پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود: ان! عليّاً اميركم من بعدى و خليفتى فيكم. انّ اهل بيتى هم الوارثون امرى و القائمون بأمر امتى. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: علي بعد از من امير شما و جانشين من در ميان شما مي باشد، به راستي كه اهل بيت من وارثان امر من و بر پا دارندگان امور امت من مي باشند. 2. ابوذر غفاري ميگويد: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود: الامر لعلى بعدى ثم الحسن و الحسين ثم في اهل بيتى من ولد الحسين. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: مسئوليت امور بعد از من بر عهده علي ـ عليه السلام ـ است، بعد از او حسن و حسين و بعد از آنها نيز در ميان فرزندان حسين خواهد بود. 3. مقداد بن اسود ميگويد : قد علمت ان هذا الامر لعلى ـ عليه السلام ـ و هو صاحبه بعد رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ . مقداد: دانستم امر خلافت از براي علي است و او صاحب اين امر بعد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ مي باشد. 4. بريده اسلمي ميگويد : يا ابابكر! اما تذكر اذا امرنا رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و سلّمنا علي على ـ عليه السلام ـ بإمره المؤمنين. بريده اسلمي ميگويد : اي ابوبكر آيا به ياد داري كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ به ما دستور داد كه به علي با عنوان اميرالمومنين سلام كنيم. 5. عبدالله بن مسعود ميگويد: على بن ابى طالب ـ عليه السلام ـ صاحب هذا الامر بعد نبيّكم فاعطوه ما جعله الله له و لا ترتدوا علي اعقابكم فتنقلبوا خاسرين. عبدالله بن مسعود ميگويد : علي بن ابي طالب بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ صاحب امر خلافت است، پس آنچه را كه خداوند براي او داده به او بدهيد و مرتد نشويد كه دچار خسران مي شويد. 6. عمار ياسر ميگويد : يا ابابكر لاتجعل لنفسك حقا، جعل الله عزّوجلّ لغيرك. عمار ياسر به ابوبكر گفت: خلافت را براي خود قرار مده چون خداوند آن را براي غير تو قرار داده. 7. خزيمه بن ثابت به ابوبكر گفت : انّى سمعت رسول الله يقول اهل بيتى يفرّقون بين الحق و الباطل و هم الأئمه الذين يقتدي بهم. 8. ابوالهيثم بن تيهان به ابوبكر گفت : قال النبى ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ : اعلموا انّ اهل بيتى نجوم اهل الأرض فقدّموهم ولا تقدّموهم. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: بدانيد اهل بيت من ستارگان اهل زمين هستند، آنها را مقدم داريد و از آنها پيشي نگيريد. 9. سهل بن حنيف به ابوبكر گفت : انى سمعت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ قال: امامكم من بعدى علي بن ابى طالب و هو انصح الناس لأمّتى. من شنيدم كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: امام شما بعد از من علي بن ابي طالب است و او ناصح ترين شخص براي امت من است. 10. ابو ايّوب انصاري به ابوبكر گفت: قد سمعتم كما سمعنا فى مقام بعد مقام من نبى الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ انه (علي) ـ عليه السلام ـ اولي به منكم. : همانا شنيدم همان طوري كه شنيديد بارها و بارها از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ كه علي _ عليه السلام _ به مقام خلافت اولي تر از شما بود. 11. زيد بن وهب: وي و گروهي ديگر نيز سخناني چون سخنان پيشين بيان كردند. . «فقام جماعه بعده فتكلّموا بنحو هذا». و گروهي ديگر نيز بلند شدند و به همين صورت سخن گفتند . اين گروه نخست با يكديگر به مشورت پرداختند. نظر برخي از آنان اين بود كه هرگاه ابوبكر بر فراز منبر بالا رفت، او را از منبر فرود آورند، ولي عدّهاي ديگر اين روش را نپسنديدند، و سرانجام تصميم گرفتند با امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در اين باره مشورت كنند. امام ـ عليه السلام ـ آنان را از برخورد عملي و خشونتآميز با ابوبكر بر حذر داشت. و يادآور شد كه چنين برخوردي در آن شرايط مصلحت نيست. چنان كه خود آن حضرت با اكراه بيعت را پذيرفت. بر اين اساس از آنان خواست كه روش صبر و مدارا را برگزينند، ولي به مسجد بروند و آنچه را از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در اين باره شنيدند، به مردم ابلاغ كنند تا حجّت خداوند بر آنان تمام شود. آنان به سفارش امام ـ عليه السلام ـ عمل كرده وارد مسجد شدند، و يكي پس از ديگري قيام نمودند و با ابوبكر به احتجاج پرداختند. از آنجا كه نقل مشروح سخنان آنان در اين مجال نميگنجد، نكات محوري احتجاجهاي آنان را يادآور ميشويم: شيخ صدوق، الخصال، ابواب اثني عشر، حديث 4. يا علي |