![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 25 اسفند 1387 |
![]() |
|
پاسخ به شبهات حديث غدير 02 | ||
پخش صوت ![]() | ||
بسم الله الرحمن الرحيم مشهد مقدس ـ 1387 ((( توجه: آدرس منابع ذکر شده، از نرمافزار مکتبة اهل بيت (عليهم السلام) و المكتبه الشامله ميباشد ))) استاد حسيني قزويني در جلسه گذشته، شبهاتي را که از ناحيه وهابيت، پيرامون غدير مطرح شده بود، طرح کرديم و بنا شد که اين جلسه را هم به اين امر اختصاص بدهيم. اساسيترين شبههاي که در حوزه غدير مطرح است، يک موردش را در جلسه گذشته گفتيم که اينها در واژه مولي، حساسيت ايجاد کردهاند و گفتند که مولي، نصّ صريحي بر امامت و خلافت نيست. اين را جواب داديم. اين، يک بحث علمي بود و اينها معمولا بحث علمي را در مجامع علمي و دانشگاهي مطرح ميکنند و در جلسات عمومي براي زير سوال بردن غدير، ترفند ديگري دارند و من آن را عرض ميکنم. شبهه اينها ميگويند: شيعه ميگويد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول 23 سال، به کرّات، سخن از خلافت حضرت علي (عليه السلام) به ميان آورده است و از امامت و جانشيني حضرت علي (عليه السلام) سخن گفته است و در همايش بزرگ غدير هم با حضور بيش از يکصد هزار نفر، بحث جانشيني و ولايت حضرت علي (عليه السلام) را مطرح کرده است. اين صحابه از مهاجرين و انصار که 23 سال از خانه و کاشانه و زندگي به خاطر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گذشتند و از مکه به مدينه هجرت کردند و در مدينه با همکاري انصار، جانفشاني کردند و هستي خود را در کف نهادند و در رکاب نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جنگيدند و بعضي هم شهيد شدند و بعضي مجروح شدند، چطور ميشود که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خلافت حضرت علي (عليه السلام) را مطرح کرده باشد، ولي اينهمه صحابه نسبت به سخنان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيتفاوت باشند؟ آيا ميشود قبول کرد که صحابه ـ با آن سابقه آنچناني که داشتند، صرف نظر از آيات و رواياتي که در مدح صحابه آمده است، ـ از دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در أمر ولايت مخالفت کنند؟ اين يک شبهه رايج اينهاست که از زمانهاي گذشته مطرح بوده است و امروز هم وهابيت اين را خيلي با آب و تاب مطرح ميکنند. اگر بعضي از سايتها و جزوات و بروشورها و سيديها و بلوتوثهاي وهابيت، حتي بعضي از اهل سنت داخل کشور را ببينيد، اين شبهه را مطرح ميکنند. جواب اين شبهه، خيلي ساده و روشن است. به شرطي که بيائيم شبهه و محورهاي ريز شبهه را تفکيک کنيم و هر کدام را در جاي خودش جواب بدهيم. به طوري که اگر در يک شاخه گير کردند، به شاخه ديگر نپرند. وقتي مرد شامي به مدينه ميآيد و عرضه ميکند به امام صادق (عليه السلام): إني جئتک من الشام لأناظرک. قال: في أي شئ تريد أن أناظرني؟ قال: في القرآن. آمدهام با تو مناظره کنم. حضرت فرمود: در چه چيزي حاضري مناظره کني؟ گفت: در علوم قرآني. يک رمز ويژهاي دارد براي ما طلبهها و اساتيد حوزهها. حضرت، خودش مستقيم وارد مناظره نميشود و برميگردد ميگويد: يا حمران! قم فناظره. فقال الرجل: إنما أريدك أنت لا حمران. قال أبو عبد الله عليه السلام: إن غلبت حمران فقد غلبتني. حمران بلند شو و با او مناظره کن. به اين مرد شامي برميخورد و به امام صادق (عليه السلام) ميگويد که من آمدهام با تو مناظره کنم نه با شاگردان تو. حضرت ميفرمايد: اگر بر او غلبه کني، همانند اين است که بر من غلبه کردهاي. امام صادق (عليه السلام) چه تربيت کرده است و اين صحابه امام صادق (عليه السلام) چه پشتوانهاي دارند؟!!! مانند ما ننشستهاند که مدعي سربازي امام زمان (عليه السلام) هستيم و لباس سربازي حضرت تن ما است و به تنها چيزي که فکر نميکنيم، دفاع از کيان مولاي ما، آقا حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. الآن اينها بيش از 15 هزار شبهه در سايتهايشان مطرح کردهاند و شايد 80٪ اين شبهات، بدون جواب مانده است. ما ها بايد جواب بدهيم، نه دانشگاهيها و بازاريها و اداريها. امام باقر (عليه السلام) در وسائل الشيعه ميفرمايد: بني الإسلام علي خمس: علي الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشئ ما نودي بالولاية. وسائل الشيعة للحر العاملي (چاپ آل البيت)، ج1، ص18 خب، منِ طلبه در طول سال، براي روزه و نماز و طهارت و نجاست و حيض و نفاس و ديگر مسائل فقهي، چقدر وقت ميگذارم و براي ولايت که اينهمه مهم است، چقدر؟ دوستان! اين رواياتي که ما براي مردم ميخوانيم، فرداي قيامت ما را به اين سادگي رها نميکنند: يغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن يغفر للعالم ذنب واحد. الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص47 گناه منِ طلبه اين نيست که بروم زنا و دزدي و کشتن و ربا انجام دهم؛ گناه ما همينهاست. به تعبير آيت الله مظاهري: شيطان، طلبه را از کانال طلبگي و فقيه را از کانال فقيه إغفال ميکند. شيطان موکّل بر طلبه، خودش تمام و درس و رمز و رموز طلبگي را خوانده است. شيطاني که موکّل است تا يک تاجر را گمراه کند، تمام فنون تجارت را بلد است. با اينکه شبهات آن زمان، يک ميلياردم گستردگي شبهات امروز را نداشت، امام صادق (عليه السلام) نيروهايي را تربيت ميکند که اگر آن مرد شامي بر آنها غلبه ميکرد، همانند اين بود که بر امام صادق (عليه السلام) غلبه ميکرد. سپس آن مرد شامي ميگويد: ميخواهم در رابطه با مسائل فقهي مناظره کنم. حضرت به زراره ميگويد که بلند شو. ميگويد: در مسائل کلامي ميخواهم مناظره کنم. حضرت به مؤمن الطاق ميگويد که بلند شو. ميگويد در مسائل امامت ميخواهم مناظره کنم. حضرت به هشام بن حکم ميگويد که بلند شو. يضحك أبو عبد الله عليه السلام حتى بدت نواجده. فقال الشامي: كأنك أردت أن تخبرني أن في شيعتك مثل هؤلاء الرجال؟ قال: هو ذلك. جالب اين است که در اين روايت، آن مرد شامي با هر کدام از شاگردان امام صادق (عليه السلام) که بحث ميکند، شکست ميخورد. امام صادق (عليه السلام) هم ميخندد. حتي دندان مبارک ايشان، کاملا نمايان ميشود. اين مرد شامي به حضرت ميگويد: خواستي به من نشان بدهي که همچنين نيروهايي را تربيت کردهاي (و شيعيان تو اينچنين هستند)؟ حضرت فرمود: بله. امام صادق (عليه السلام) خواست بگويد ما که اينجا بيکار ننشستهايم و شما دهها و صدها ساعت شبهه عليه ما بسازيد و ما هم اينجا بيکار بنشينيم و مشغول نماز و عبادت و روزنامه و سريال و امثال اينها باشيم. خير، ما هم نيرو تربيت کردهايم. جالبتر اينکه وقتي شما ميبينيد يک تيمي شکست ميخورد يا ميبرد، مربّي ميآيد فيلمِ بازي را نشان ميدهد و يک به يک ميگويد که شما بازيکن، در اينجا اين کار را کردي، بايد اين کار را ميکردي و تو اين کار را کردي، بايد اين کار را ميکردي. امام صادق (عليه السلام) هم در 1400 قبل که جلسه تمام ميشود، ميگويد: آقاي أبان! تو در فلان جا اشتباه کردي و بايد اينگونه ميبودي. حمران! تو در فلان جا اشتباه کردي. هشام بن سالم! تو در فلان جا اشتنباه کردي. هشام بن حکم! کار تو خيلي زيبا بود. رجال الکشي، ص275، شماره494 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج47، ص407 پاسخ به شبهه اين شبهه را که وهابيت مطرح ميکنند، با آن تجربهاي که من دارم ـ و شايد شما فروعات بيشتري را درست کنيد و جواب مفصلتري را ارائه بدهيد، چون هدف ما اين است که روش پاسخگويي را با توجه به تجربهاي که داريم، خدمت شما بزرگواران عرض کنيم و ما بقي، به عهده خود سروران عزيز باشد ـ سوالي که مطرح است و عناويني که ما بايد تفکيک کنيم، اين است: سوال اول: انگيزه و عوامل کنار زدن حضرت علي (عليه السلام) چه بود؟ چه عواملي دست به دست هم داد تا در واپسين روزهاي عمر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هنوز دفن نشده است، اينها در سقيفه شروع ميکنند به خليفهبازي کردن؟ سوال دوم: چرا صحابه با سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در امر ولايت حضرت علي (عليه السلام) مخالفت کردند؟ در اينجا بايد سابقه صحابه، خوب بازخواني شود. مخالفتهايي که صحابه از روز اول با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتند ـ غير از مکه ـ را مرور کنيم. از همان مدينه، از همان شکست جنگ أحد که عامل اصلي آن، مخالفت صحابه با دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و منجر به شهادت 70 نفر از ياران نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شد. مخالفتهايي که اينها در قضيه جنگ بدر داشتند. اينها چه کسي بودند که مخالف جنگ بدر بودند؟ بايد شناسائي شوند. در جنگ خندق، چه کساني بودند که گفتند ما در خود مدينه ميمانيم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با آنها مخالفت کرد و حوزه جنگ را به خارج از مدينه کشاند و پيروز هم شدند. در جنگ خيبر، چه کساني بودند که با دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مخالفت کردند؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور حمله داد، جلو نرفتند. حتي روحيه سپاه اسلام را تضعيف کردند. آنهايي که در صلح حديبيه در برابر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ايستادند و گفتند: ما شککت يوم ارتبت مثل ارتيابي في يومي هذا، ... ، لو كنا مائة رجل ... در نبوت و رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در مثل امروز، شک نداشتيم. اگر صد نفر نيرو داشتيم، در مخالفت با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قيام ميکرديم. در قضاياي جنگ هوازن، بعد از فتح مکه که طائف فتح شد، چه کساني بودند که به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جسارت کردند و گفتند: و الله الذي لا إله إلا الله! ما عدل رسول الله ... پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عادل نيست. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم غضبناک شد و فرمود: اگر پيامبر خدا، عادل نباشد، در کجا بايد عادل پيدا شود؟ اينها چه کساني بودند؟ آيا بازخواني تاريخ، معصيت و گناه است؟ شيعه و سني، همه علاقه دارند تا تاريخ را بدانند. در همان سفر، مردم روزه گرفته بودند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود که روزه خود را افطار کنيد و افطار نکردند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اولئک العصاة، اولئک العصاة. اينها عصيانگر هستند، اينها عصيانگر هستند. صحيح مسلم، ج3، ص141 اينها خواندن ندارد؟! چرا نخوانديم و بازگو نکرديم؟ چرا جوانان خودمان را آگاهي ندائيم و اطلاعرساني نکنيم؟ کاري به اهل سنت نداريم. اگر آنها هم بخوانند، عقائد فکري خودشان و جوانان متزلزل ميشود. ولي ما طلبهها و دانشجويان و اساتيد، چرا بازخواني نکرديم؟ امروز، فقط بحث امامت نيست، اين شبهاتي است که ما بايد وارد ميدان شويم. ما بايد علي وار که در جنگ خندق و خيبر آن کار را کرد، امروز هم جنگ خيبر و خندق و أحزاب ما، همين حضور در ميدان پاسخگويي به شبهات است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حجة الوداع ميرود و ميگويد که از إحرام خارج شويد. در خود صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است که در زمان جاهليت، عرب، عمره را در ذيقعده و ذيحجه: كانوا يرون أن العمرة في أشهر الحج من أفجر الفجور في الأرض. فاجرترين فسقها را، عمره در ايام حج ميدانستند. صحيح البخاري، ج2، ص152 - صحيح مسلم، ج4، ص56 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم خواست اين روش و سيره جاهليت را از بين ببرد. آنها هم چه کردند؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مسخره و جسارت کردند: أمرنا أن نفضي إلى نسائنا فنأتي عرفة تقطر مذاكيرنا المنى. ميگويي که ما از احرام خارج شويم و با زنانمان نزديکي کنيم و در حاليکه از ذکرهايمان مني بريزد، به عرفات برويم. صحيح البخاري، ج8، ص162 ـ صحيح مسلم، ج4، ص37 چقدر حرف زشتي!!! اگر يک شاگرد، چنين تعبيري را به استادش بگويد، آهنگر با همان پتک آهنين، گردن و دندان او را خرد ميکند. اگر چنين تعبيري را يک شاگرد چوپان به چوپان بگويد، چوپان با همان تشکيلات چوپاني، بر سر شاگرد خود ميکويد. اين روايت در معتبرترين کتاب اهل سنت آمده است و ديگر صحاح. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميخواهد نامه بنويسد: إئتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي، قال عمر: إن النبي صلى الله عليه و سلم غلبه الوجع و عندنا كتاب الله حسبنا. صحيح البخاري، ج1، ص37 ـ صحيح مسلم، ج5، ص76 هلموا أکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدي. فقال بعضهم: إن رسول الله صلي الله عليه و سلم قد غلبه الوجع و عندكم القرآن حسبنا كتاب الله. صحيح البخاري، ج5، ص137 چه کساني بودند که اين جملات را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفتند. شما که اهل سنت هستيد، رهبر شما، آقاي عمر ميگويد که ما اهل کتاب هستيم. پس اين آيات کجا رفت: وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (سوره حشر/آيه7) أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (سوره نحل/آيه44) وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (سوره نجم/آيه4-3) مگر کتاب نيست؟ کتاب بدون سنت، نميشود. ما از آقاي عمر سوال ميکنيم: شما که ميخواهي دو رکعت نماز صبح بخواني، در کجاي قرآن آمده است که نماز صبح دو رکعت است؟ آيا ما حق سوال نداريم؟ آنها هزاران شبهه ميکنند، ولي به ما که ميرسد، ميگويند اين سوال را مطرح نکنيد، آقايان خوششان نميآيد. ما دنبال اين نيستيم که کسي خوشش بيايد يا نه. ما يک چيز ملاکمان است و آن هم خوش آمدن آقايان حضرت ولي عصر (سلام الله عليه). ديگران از ما خوششان بيايد يا نيايد. يونس بن عبد الرحمن ـ از صحابه جليل القدر امام رضا (عليه السلام) و نماينده ايشان در بصره بود و در بصره، افرادي از اهل حديث و اخباريها بودند که با او مخالفت ميکردند ـ ميگويد: روزي آمدند درب خانه امام رضا (عليه السلام) را زدند و پيرمردها آمدند و ريختند داخل. امام رضا (عليه السلام) به من فرمود که برو پشت آن درب مخفي شو و تا وقتي من نگفتم، بيرون نيا. يونس ميگويد: ديدم آنها آمدند و به امام گفتند که يونس، زنديق و مشرک و بي دين و فاسق و فاجر و ... است. من هم همينطور بدنم ميلرزيد و اشکم ميريخت و نميدانم بعد از اينها، آقا امام رضا (عليه السلام) چه ميخواهد به من بگويد. اينها رفتند و امام هم مرا صدا زد. آمدم در برابر امام و وقتي مرا ديد، فرمود: اگر در دست تو طلا باشد و مردم بگويند که کلوخ است، آيا گفتار مردم، اين طلا را از ارزش مياندازد؟ گفتم: خير. فرمود: اگر در دست تو يک کلوخ باشد و مردم بگويند که طلا است، آيا گفتار مردم، به اين کلوخ ارزش ميدهد؟ گفتم: خير. فرمود: تلاش کن که امام عصر تو از تو راضي باشد. کاري نداشته باش که مردم از تو راضي هستند يا نه. اگر امام زمانت از تو راضي بود، خوشحال باش و اگر راضي نبود، اگر تمام مردم هم از تو تمجيد کنند، ارزش ندارد. اينها براي ما پيام است و براي ما رسالت دارد. ما بايد کوشش کنيم وقتي که در آخر شب ميخوابيم، کاري که امروز کرديم، «بيننا و بين ربّنا» ببينيم آيا آقا حجة بن الحسن (عليه السلام) از ما راضي است يا نه؟ نيازي به رسيدن به حضور خود حضرت نيست. به امام صادق (عليه السلام) گفتند: آيا ما را دوست داري يا خير؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: به خودت نگاه کن، اگر تو ما را دوست داري، ما هم تو را دوست داريم. اگر واقعا از اين کاري که کرديم راضي هستيم يا نه؟ براي ما واضح و روشن است. ما نبايد در اين فکر باشيم که اين حقائق تاريخي را نبايد بيان کنيم. بله، فحش نميدهيم و توهين نميکنيم و جسارت نميکنيم. امروز، فحش و جسارت به اهل سنت، خيانت به شيعه است و نه تنها باعث ميشود که جوانان اهل سنت از ما دور شوند، حتي جوان شيعه ميگويد که اگر اين آقا، منطق داشته باشد، فحش نميدهد. فحش، منطقِ بيمنطقهاست. اهانت، کار کسي است که حرفي براي زدن ندارد. الحمدلله، شيعه، مملوّ است از درياي معارف و حرف و منطق و نيازي نداريم که فحش بدهيم. ما حقائق تاريخ را از منابع خود اهل سنت مطرح ميکنيم و در کنارش هم سوال مطرح ميکنيم، خودمان هم قضاوت نميکنيم. من توصيه ميکنم وقتي رواياتي از منابع اهل سنت مطرح ميکنيد، حمله نکنيد؛ چون حمله کردن، باعث ميشود که هم أبّهت انسان زير سوال برود و هم تأثير کلام انسان از دست برود. مطالب را نقل کنيد که يک همچنين سوالي داريد: اگر کسي اينچنين سوالي از شما بکند، چه پاسخي داريد؟ اين، بهترين روش بحث امروز است. شايد در صد سال قبل، نتيجه نميداد؛ ولي بنده به عنوان يک خدمتگذاري که 26 سال سابقه بحث و مناظره را دارم و شايد در ايران، کسي به اندازه بنده با اين وهابيها سر و کلّه نزده باشد، عرض ميکنم: بهترين و معقولترين و مؤدبترين روش اين است که ما مطالبي را که از منابع اهل سنت نقل کرديم، حمله نکنيم و زمين و زمان بر هم نزنيم و هفت آسمان را بر سر مخاطب خراب نکنيم. تأثير کلام ما از بين ميرود و طرف مقابل، در طرف ما جبههگيري ميکند و او هم شروع ميکند به حمله کردن. بهترين روش و عاقلانهترين روش، اين است که سوال طرح کنيم. اين، قضيه صحابه است و امروز بايد بازخواني شود. آقاياني که امروز آمدند و هر کجا که ميرويم، صحابه را عَلَم ميکنند و به هر حوزهاي وارد ميشويم، در پشت قداست و عدالت صحابه، سنگر ميگيرند و عليه ما شبههافکني ميکنند، ما بايد تلاش کنيم که اين صلاح را از دست اينها بگيريم و خلع سلاح کنيم. همين آقاي قرضاوي که امسال، عليه شيعه بحث داشت، گفت: شيعه، به نظر من، دين بدعتگذار و نا صحيح و باطل است. چون شيعه معتقد است که علي، وصي پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم است. خب، اگر شيعه ميگويد که حضرت علي (عليه السلام)، وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، هزاران دليل از آيات قرآن و سنت دارد و شما بيائيد اينها را يک به يک بگوييد که مثلا حديث غدير اين اشکال را دارد، حديث منزلت، اين اشکال را دارد و آيه ابلاغ و اکمال و ... . ايشان ميگويد: نه، کسي که معتقد به وصايت علي باشد، در حقيقت، صحابه را متهم ميکند که اينها سخن پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم را کتمان کردند و در حق پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم خيانت کردند. اين آقا از بزرگترين ليدرهاي اهل سنت و وهابيت و رئيس اتحاديه جهاني علماي اسلام است و يک فرد تأثيرگذار در دنياي اهل سنت است. اگر مفتي أعظم عربستان سعودي حرف ميزند، خيلي به آن شکل تأثيرگذار نيست، چون يک عده خاصي به حرف او گوش ميدهند. حتي اگر خطيب مکه و مدينه حرف ميزنند، کسي به حرف آنها گوش نميدهد. ولي آقاي قرضاوي، اگر ما بخواهيم يا نخواهيم، يک فرد تأثيرگذار بر جوانان اهل سنت است. اين آقا، با توجه به تجربه 60، 70 سالهاش که ميخواهد عليه شيعه حرف بزند، اينگونه است. ما بايد درس بگيريم و ببينيم که اينها از چه سنگري به ما شبههافکني ميکنند. به تعبير مرحوم سيد شرف الدين: رد الحجر من حيث جاء. از هر کجا که سنگ آمد، بايد به همان جا برگردانده شود. اگر کسي در اينجا سنگر گرفته است و تيراندازي ميکند و شما هم بياييد به اينجا تيراندازي کنيد، از پا در ميآيد. پس نکته اول اين بود که اينها چرا رفتند به دنبال سقيفه؟ چرا رفتند سراغ ابوبکر و چرا حضرت علي (عليه السلام) را دور زدند؟ بحث دوم، بحث صحابه است که چرا با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مخالفت کردند؟ سوال سوم: آيا حضرت علي (عليه السلام) از حقانيت خودش سخن گفته است يا نه؟ آيا حضرت علي (عليه السلام) بعد از غصب خلافت، آمده است در ميان صحابه و مهاجرين و ابوبکر و عمر و بگويد که من خليفه و امام منصوب هستم و ... يا خير؟ اينها ميگويند که حضرت علي (عليه السلام) يکبار هم نيامده است ادعا کند که من خليفه هستم و شيعيان، کاسه داغتر از آش هستند. بايد اين مسئله بررسي شود و در سايتها و ماهوارهها و کتابها و جزوات آورده شود. همان لحظه اولي که ابوبکر، قنفذ را ميفرستد پيش حضرت علي (عليه السلام): يدعوک خليفة رسول الله حضرت علي (عليه السلام) فرياد ميزند: لسريع ما كذبتم على رسول الله. چه زود به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دروغ بستيد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که ابوبکر را خليفه نکرد. الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19 اينها در لابلاي تاريخ مانده است. براي 10 سال بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست. در همان لحظات اول که اينها به دنبال يارگيري بودند، علي بن أبي طالب (عليه السلام) را کشان کشان ميآورند براي بيعت و در جمع مهاجرين فرياد ميزند: أنا أحق بهذا الأمر منكم، لا أبايعكم، أنتم أولي بالبيعة لي. شما بايد با من بيعت کنيد، نه اينکه من با شما بيعت کنم. خليفه دوم با فرياد به علي بن أبي طالب (عليه السلام) ميگويد: فبايع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قال: إذن لاقطعن الذي فيه رأسك. فقال: إذا تقتلون عبد الله و أخا رسوله، قال عمر: أما عبد الله فنعم و أما أخو رسوله فلا. بيعت کن. حضرت ميگويد: اگر بيعت نکنم، چه ميشود؟ گفت: سرت را از بدنت جدا ميکنم. حضرت ميگويد: در اين صورت، بنده خدا و برادر رسول خدا را کشتهايد. عمر ميگويد: بنده خدا را بله، ولي برادر رسولش را خير. الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص18 مردم در طول مدتي که حضرت علي (عليه السلام) را شناختند، حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان فاتح خيبر و بدر و حنين و مرد شجاع و نمادي از شجاعت از او سراغ دارند. از حضرت علي (عليه السلام)، گريه نشنيدهاند و نديدهاند. ولي يکدفعه ديدند که حضرت علي (عليه السلام) به طرف قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت: فلحق علي بقبر رسول الله صلى الله عليه و سلم يصيح و يبكي و ينادي: يا بن أم إن القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني. فرياد زد و ناله سر داد و گفت: ... . اين سخني است که در معتبرترين منابع اهل سنت آمده است و در جاي جاي نهجالبلاغه، سخن از حقانيت علي بن أبي طالب (عليه السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) است و بحث غصب خلافت را مطرح ميکند و از گذشتگان، به سنت آل فرعون تعبير ميکند و ... . بايد اينها بازخواني شود. اگر اين کار را نکنيم، اين شبهات، بزرگ ميشوند و آرام آرام در جامعه شيعي، وارد خانههاي خودمان هم ميشوند. حتي بچه ما ميآيد و ميگويد که اين شبهه را مطرح ميکنند، آيا راست است يا نه؟ در همين چند روز قبل، يکي از جوانان متدين قم، زنگ زده بود به يکي از دوستان و ميگويد: آيا راست ميگويند اين آيه: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (سوره توبه/آيه100) درباره ابوبکر و عمر نازل شده است؟ اگر نازل شده است، پس چرا ما به اينها کمبود محبت ميکنيم؟ ببينيد، جواني که يک عمر در مساجد و منابر، آن هم در قم و حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) و جمکران، اين شبهات را مطرح ميکند! شبهات تأثير دارد. ما هر چه باشيم، از حضرت علي (عليه السلام) که بالاتر نيستيم: در اثر تبليغات معاويه درباره حضرت علي (عليه السلام)، وقتي او را شهيد کردند، مردم تعجب کردند که او در مسجد کشته شده است. او که نماز نميخواند، به مسجد چرا رفته بود؟ در دودمان اهل بيت (عليهم السلام)، از زيد و حسن مثني و ديگران، چقدر از اين شبهات آمده است؟ اگر ما هم وارد ميدان شبهات نشويم، فردا اين شبهات وارد حوزه خصوصي ما ميشوند. آن وقت است که بايد بگوييم: إنا لله و إنا إليه راجعون * يا ويلتا علي ما فرطنا في جنب الله آن وقت است که خداي ناکرده با غضب مولايمان آقا حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) مواجه ميشويم. البته من اين شبهات را فهرستوار عرض ميکنم. چون براي اينها، حداقل 7، 8 جلسه يک ساعته نياز است. ما اينها را ميگوييم که فردا روزي، شبهه در ذهن دوستان خودمان نماند که گرفتار اين مصيبت شويم. سوال چهارم: اگر حضرت علي (عليه السلام) حق بود، چرا از حق خودش دفاع نکرد؟ اگر دفاع، با زبان بود، در همه جا دفاع کرده است. در کتابهاي شيعه و سني، مملوّ است از دفاع حضرت علي (عليه السلام) از حقانيت خود و هجمه علي بن أبي طالب (عليه السلام) و انتقادات تند او از عملکرد سه خليفه اول. علي بن أبي طالب (عليه السلام) اين تعبير را در نهجالبلاغه دارد: فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا. نهجالبلاغه، نامه 53 آيا بهتر از اين حرف بزند؟ دين به دست چه کساني بود؟ به دست يهوديان و نصارا بود يا دست حکومت آن روز ايران بود؟ سخنان حضرت علي (عليه السلام) معناي ديگري دارد. آنچه که از حق خودش دفاع کرده و در حوزهاي که حضرت انتقاد کرده است، اگر اينها را نقل کنيد، قطعا در حاشيه امن خواهيد بود. نهجالبلاغه اين است و إبن أبي الحديد هم اينچنين معنا کرده است. به ما چه، خوب يا بد، خليفه چهارم شما اينگونه ميگويد و به ما هم مربوط نيست و به عنوان خليفه اول هم نميخواهيم مطرح کنيم. بفرماييد جواب اين را به ما بدهيد. اينکه چرا حضرت علي (عليه السلام) دست به عمليات نظامي نزده است؟ در ميان شيعه و اهل سنت مطرح است. اولا: اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: لولا مخافة الفرقة بين المسلمين و أن يعود الكفر و يبور الدين، لكنا على غير ما كنا لهم عليه. اگر ترس اين نبود که تفرقه و خونريزي داخلي ايجاد شود و اسلام از بين برود، آن وقت ميديديد که من با شما چه برخوردي ميکردم. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج1، ص307 اين، مفصل در منابع شيعه و اهل سنت آمده است. ثانيا: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) 13 سال در مکه، از خودش دفاع نکرد و خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: لو وجدت اربعين رجلا لقاتلت ليلا و نهارا. اگر40 نيرو داشتم، با اينها ميجنگيدم. أعيان الشيعة، سيد محسن امين، ج 1، ص 23 سوال پنجم: چرا کسي از حضرت علي (عليه السلام) دفاع نکرد؟ در خود سقيفه که آقايان داشتند خليفهبازي ميکردند: فقالت الأنصار: لا نبايع إلا عليا. انصار گفتند: ما جز با علي، با کسي بيعت نميکنيم. الكامل في التاريخ لإبن الأثير الجزري، ج2، ص325 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص443 تاريخ يعقوبي ميگويد: کان المهاجرون و الأنصار لا يشکون في علي. مهاجرين و انصار، شکي در ولايت و خلافت علي نداشتند. تاريخ يعقوبي، ج2، ص124 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج6، ص21 اينکه چرا ورق برگشت و عواملي که دست به دست هم داد و حضرت علي (عليه السلام) را خانهنشين کرد و ديگران در مسند قدرت نشستند و در هيئت حاکمه قرار گرفتند، چه بود؟ چرا حضرت علي (عليه السلام) را کنار زدند و جاي حضرت علي (عليه السلام) نشستند؟ اين، سوال امروز و ديروز نيست. در زمان خود حضرت علي (عليه السلام) از ايشان پرسيدند. يکي از صحابه اميرالمؤمنين (عليه السلام) از ايشان سوال ميکند: کيف دفعکم قومکم عن هذا المقام و أنتم أحق به؟ چطور شد که قوم شما آمدند و حق شما را غصب کردند، حال آنکه شما شايسته اين مقام بودي؟ اميرالمؤمنين (عليه السلام) جواب ميدهد: أما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الأعلون نسبا و الأشدون بالرسول صلى الله عليه و سلم نوطا، فإنها كانت أثرة شحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و الحكم الله و المعود إليه يوم القيامة. نهجالبلاغه، خطبه162 ـ نهجالبلاغه محمد عبده، ج2، ص64 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج9، ص241 وقتي ميگويد علينا، يعني اينها بر ما ائمه (عليهم السلام) استبداد کردند، نه فقط بر من، و خانهنشيني حضرت علي (عليه السلام)، مقدمه خانهنشيني ساير ائمه (عليهم السلام) شد. اين آقايان در سقيفه با هم دعوا ميکردند و انصار ميگفتند که ما حق هستيم و مهاجرين ميگفتند که ما حق هستيم. انصار گفتند که ما اينهمه خدمات انجام داديم. خليفه اول گفت ما از أقرباي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و از قريش هستيم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم گفت که الأئمة من قريش. حضرت علي (عليه السلام) در يکايک جملاتش، حساب شده حرف ميزند. ميگويد: اگر بحث نسب و اصلحيت باشد، ما جلوتر هستيم. اگر بحث ارتباط با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد، ارتباط ما با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قويتر از شماست. اين غصب خلافت، يک خودخواهي بود که عدهاي بر جايگاه ما حسد بردند و نميتوانستند ما را تحمل کنند و ما را دور زدند و يک عده هم از کنار اين قضيه، سخاوتمندانه عبور کردند و به خودشان حق دفاع از ما و حق مبارزه با غاصبين ما را ندادند. سوال ششم: مسئله ديگر، روي خط قرمز رفتن است و بايد نقدش با احتياط باشد، و لو اين که از منابع معتبر اهل سنت باشد. معمولا اين موارد را من به دوستان تذکر ميدهم. هنوز آن آداب جاهليت و رسوم کفر و شرک از روحيه صحابه برداشته نشده است. اسلام هنوز در روح صحابه، جايگزين نشده است. اگر اين را بگوييد، بلا فاصله حمله ميکنند. ولي ما کاري نداريم، به ما چه. آقاي بخاري در صحيح بخاري نقل کرده است. خوب يا بد، بيخ ريش صاحبش است و شما بايد جواب بدهيد. عايشه أم المؤمنين نقل ميکند: به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کردم: آيا هجر اسماعيل جزء بيتالله الحرام است يا خير؟ حضرت فرمود: بله، جزء بيتالله است. گفتم: پس چرا دستور نميدهي آن را داخل بيتالله قرار دهند و ديوار را بشکنيد و داخل آنجا ببريد. حضرت فرمود: و لولا أن قومك حديث عهدهم في الجاهلية فأخاف أن تنكر قلوبهم ... . هنوز آن آثار جاهليت در روحيه قوم توهست و ميترسم که اگر هجر اسماعيل را داخل بيت کنم، اينها انکار کنند و از اسلام خارج شوند. صحيح بخاري، ج2، ص156 ـ صحيح مسلم،ج4، ص100 آقايان اهل سنت به ما بگويند که قوم عايشه، چه کساني هستند؟ به نظر من، اين رواياتي که در صحيحترين کتابهاي اهل سنت آمده، اگر نگوييم از معجزات اهل بيت (عليهم السلام) است، از کرامات اهل بيت (عليهم السلام) است. ولي به شرطي که خوب بازخواني شود و در بازخواني هم، تمام نکات ادبيات شيعي، رعايت شود و احساسات مخاطبين را جريحهدار نکنيم. روايت ديگر از صحيح مسلم آمده که تعبيري تندتر از اين دارد: عبد الله بن عمر ميگويد که شنيدم از عايشه: لولا أن قومك حديثوا عهد بجاهلية أو بکفر ... . اگر نبود قوم تو که هنوز با رسوم دوران کفرشان عادت دارند، ... . صحيح مسلم، ج4، ص98، حديث3133 در روايت ديگر در صحيح مسلم آمده است: يا عائشة! لولا أن قومك حديثوا عهد بشرك ... . اگر نبود قوم تو که هنوز تازه از شرک رهائي يافتند و اسلام در کالبدشان نهادينه نشده است، ... . صحيح مسلم، ج4، ص98، حديث3134 جالب اينکه يکي از محققان توانمند اهل سنت به نام علامه سِنْدي، شرحي بر سنن نَسائي دارد و در آنجا ميگويد: معناي حرف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين است: إن الإسلام لن يتمکّن في قلوبهم يعني الصحابة. هنوز اسلام در قلوب صحابه جاي نگرفته است. نميگويد إن الإيمان لن يتمکن في قلوبهم، بلکه اسلام را ميگويد. اين سخن خود شماست. تحليل شما چيست؟ بگوييد تا ما هم استفاده کنيم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در صحيح بخاري و صحيح مسلم، قوم عايشه را اينگونه توصيف ميکند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم: وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (سوره نجم/آيه4-3) است و تمام مفسران اهل سنت مانند ابن حجر عسقلاني در فتح الباري ميگويد: اين آيه، هم شامل قرآن است و هم شامل سنت و در سنت هم مسئلهاي را چه جدي بگويد و چه شوخي و چه در حال صحت بگويد و چه در حال مرض، در همه احوال، اينگونه است. فتح الباري لإبن حجر عسقلاني، ج8، ص101 ـ عمدة القاري للعيني، ج18، ص62 يکي از بزرگان اهل سنت، حرفي زده است که ما نميفهميم مراد فرمايش ايشان چيست؟ شما براي ما توضيح بدهيد که چيست؟ آقاي ابو حامد غزالي ـ از استوانههاي علمي اهل سنت که سيوطي در کتاب التنبئة بمن بعثه الله علي رأس کل مائة، ص12 و آقاي يافعي در مرآة الجنان، حوادث سال 505، از او به الإمام تعبير ميکنند و مجدّد قرن پنجم هجري. امام در اصطلاح اهل سنت، معادل آيت الله العظمي يا مرجع عاليقدر جهان تشيع است و ذهبي در سير أعلام النبلاء، ج19، ص328 از او به بُحور العلم تعبير ميکند ـ ميگويد: إن عمر قال لعلي بخ بخ أصبحت مولاي کل مؤمن و مؤمنة و هذا تسليم و رضا و تحکيم، ثم بعد هذا غلب عليه الهوي حبا للرياسة و عقد البنود و أمر الخلافة و نهيها، فحملهم على الخلاف، فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا، فبئس ما يشترون. اينکه خليفه دوم در روز غدير آمد به علي تبريک گفت، هم تسليم خلافت علي شد و هم رضايت به خلافت علي داد و هم حکم کرد به حقانيت علي. به خاطر رياستطلبي، هوي و هوس بر خليفه دوم غلبه کرد و پرچم خلافت را به دست گرفت و آنها را وادار کرد که با پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم و علي مخالفت کنند. سرّ العالمين، ص83 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج19، ص328 ـ تذکرة الخواص لسبط ابن جوزي، ص62 در طول اين 23 سال، علي بن أبي طالب (عليه السلام)، تنها مدافع پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اسلام بود. خود عمر صراحت دارد: والله! لو لا سيف علي لما قام عمود الإسلام. به خدا سوگند! اگر شمشير علي نبود، پرچم اسلام برافراشته نميشد. شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج12، ص82 تنديِ کارِ اميرالمؤمنين (عليه السلام) با اينها، از اول رسالت تا آخرش بوده است. شما ببينيد که مسلمانان تا سال فتح مکه ـ همين مشرکين و بدريها و أُحديها و أحزابيها و آنهايي که محرّک خيبريها و خندقيها بودند و مسلمان شدند ـ آمارشان چقدر بود؟ در فتح مکه، آيا ميتوانيد آمار مسلمانان را به ده هزار نفر برسانيد؟ روزي که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، آمار صحابه چقدر بود؟ سيوطي در کتاب تدريب الراوي ميگويد 114 هزار نفر و ابن کثير دمشقي در کتاب البداية و النهاية ميگويد 120 هزار نفر. يعني در طول اين دو سال و چند ماه، نزديک به 110 هزار نفر به اسلام پيوستند. حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر. قسم به خدايي که دانه را شکافت و هستي را آفريد! کساني که در فتح مکه مسلمان شدند، مسلمان نشدند، بلکه تظاهر به اسلام کردند و کفر را در باطن خود مخفي کردند. نهجالبلاغه، نامه16 اينها همه با حضرت علي (عليه السلام) خُرده حساب و عداوت دارند. شما بياييد افرادي را که در بدر کشته شدند را در بياوريد که چند نفر از عمو و عموزاده و دايي و داييزاده و خالهزاده و عمهزاده و داماد خليفه اول و خليفه دوم و ... بودند. ولي اين کار، رفتن روي ميدان مين است و خيلي خطرناک است. اينکه أسراي بدر را به مدينه آوردند، چه کسي آمد نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) واسطه شد و اشک ريخت که أسراي بدر را آزاد کند؟ اين هم جاي بحث دارد. در جنگ أحد، چه کساني بودند که فرار کردند بالاي کوه و شعار ميدادند: إن محمد قد قتل. محمد کشته شد. الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص80 و دنبال اين بودند که واسطهاي درست کنند نزد ابوسفيان که آنها را پناه و أمان دهد. تکههايي در لابلاي تاريخ هست که وقتي آدم آنها را ميخواند، جگرش کباب ميشود که چطور شد حضرت علي (عليه السلام) را با آن عظمت و علم و تقوا و شجاعت و با آن اصرار نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، رها کردند و سراغ چه کساني رفتند؟ مانند اين است که شما در روز روشن، آفتاب را رها کنيد و دنبال چراغ موشي يا شمع بگرديد. واقعا خدا ميداند که آدم به خاطر مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) ميسوزد. هر چه بيشتر درباره حضرت علي (عليه السلام) کار کنيم و او را بيشتر بشناسيم، بيشتر ميسوزيم. بعضي وقتها که خودم مشغول کار هستم، به تکههايي از تاريخ که ميرسم، کامپيوتر را ميبندم و چراغ را خاموش ميکنم و زار زار گريه ميکنم. تعبيري را فرزند علامه اميني (ره) از ايشان نقل ميکند و ميگويد: پدرم را که روي تخت بيمارستان بود، ديدم که لبهايش تکان ميخورد. رفتم جلو و گفتم: چيزي از من ميخواهي يا کاري داري؟ گفت: نه. خيلي آهسته صدايش درميآمد و گوشم را نزديک لبهاي پدرم کردم و گفت: آرزو ميکردم که خداوند يک عمر طولاني به من بدهد به اندازه اول دنيا تا آخر دنيا. گفتم: حتما الغدير را ناقص نوشتهاي و ميخواهي الغدير را بنويسي؟ گفت: نه پسرم، ميخواهم در طول اين مدت بنشينم و براي مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) گريه کنم. به قول يکي از بزرگان: مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) اين نيست که حقش را غصب کردند و همسرش را کشتند و 25 سال خانهنشين کردند و در شب 19 ماه رمضان، بر فرق مبارکش شمشير وارد کردند، نه، اصل مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) اين است که مردم حضرت علي (عليه السلام) را نشناختند. تمام اين مسائل، متفرّع است بر جهل مردم بر مقام حضرت علي (عليه السلام). اين مشکل است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) در طول اين مدت، با همه اينها جنگيده و مبارزه کرده تا براي اطاعت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و برافراشتن پرچم اسلام تلاش کند. اينها همه از حضرت علي (عليه السلام) کينه و عقده دارند. کسي که پدرش و برادرش و پسرش و پسرعمويش را حضرت علي (عليه السلام) کشته باشد و اينها که در زمان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جرأت نميکردند، بعد از او جرأت کردند و... . بنا بر نقل إبن أبي الحديد در شرح نهج البلاغة، حضرت علي (عليه السلام) تعبير جانسوزي دارد: ما لي و لقريش! إنما وترتهم بأمر الله و أمر رسوله، أفهذا جزاء من أطاع الله و رسوله! قريش از جان من چه ميخواهد؟ خانهنشينم کردند و کشان کشان به مسجد بردند و جلوي چشمم، همسرم را کتک زدند و شهيد کردند و ... . اگر اينها ميگويند که من سران اينها و ياران اينها را کشتم و انتقام بدر و حنين را ميخواهند از من بگيرند، من به أمر خدا و رسولش بوده است. آيا اين است پاداش کسي که مطيع خدا و رسولش باشد؟ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج20، ص328 لذا اين قضيه انتقام از حضرت علي (عليه السلام)، يکي از نقشههاي اساسي در پيشرفت هيئت حاکمه و در خانهنشيني حضرت علي (عليه السلام) و شکلگيري مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) بوده است و اين هم خودش يک دنيايي دارد. شايد من براي اين مسئله، 30، 40 مدرک از منابع معتبر اهل سنت دارم. حتي خود خليفه دوم به ابن عباس ميگويد: آيا فهميدي که چرا ما علي را دور زديم وسراغ ابوبکر رفتيم؟ براي اينکه علي، کسي نبود که قريش او را تحمّل کند. به خاطر خونهايي که علي از قريش ريخته بود. بحث، بحث اسلام نيست. اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميگويد: اگر اين نبود که قريش ميخواستند از اسلام نردباني براي رياست درست کنند: و الله ما عبد الله بعد رسول الله ساعة قط. يک ساعت هم خداي را عبادت نميکردند. يا در روايت ديگر ميگويد: ياعلي! اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از خودش فرزندي داشت و او ميآمد مدعي ميشد که خليفه پدرش است، قريش با او چه ميکردند؟ فرمود: إنما قتلوه لو لم يفعل ما أفعل. فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ميکشتند اگر کاري که من کردم، فرزند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميکرد. اينهايي که 21 سال (13 سال در مکه و 8 سال در مدينه ) با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جنگيدند، بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دنبال فرصتي ميگشتند که انتقام از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بگيرند و ديدند که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست، از اهل بيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ابتداء از دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انتقام گرفتند. لذا اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنا بر آنچه که إبن أبي الحديد دارد در شرح نهج البلاغة، ج20، ص298 ميفرمايد: أللهم إني استعديك على قريش، فإنهم أضمروا لرسولك صلى الله عليه و آله ضروبا من الشر و الغدر، فعجزوا عنها و حلت بينهم و بينها، فكانت الوجبة بي و الدائرة على. أللهم إحفظ حسنا و حسينا. خدايا! مرا در برابر قريش ياري کن. اينها توطئههايي عليه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتند و انتقام او را از من گرفتند. خدايا! حسن و حسينم را حفظ کن ... . لذا وقتي خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) براي فرماندار مدينه ميآيد: بياختيار به طرف قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميرود و ميگويد: يا محمد! يوم بيوم بدر. فأنكر عليه قوم من الأنصار. صحابه جا ميخورند که خليفه رسول الله چه حرفهايي ميزند؟!!! شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج4، ص72 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||