![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 14 شهريور 1387 |
![]() |
|
شبهاي پيشاور | ||
![]() مرحوم « سيد محمدبن علي اکبر» مشهور به « سلطان الواعظين شيرازي» فرزند اشرف الواعظين حاج علي اکبر در حدود سال 1275 ش. (1314 ق.) در تهران متولد شد و مقدمات را در تهران فرا گرفت. سپس در 12 سالگي به همراه پدرش به عراق رفت و مدت دو سال در کربلا، سطوح متوسطه را خواند. سپس در خدمت پدر به کرمانشاه عزيمت نمود و به تبليغ شريعت پرداخت. سيد محمد سپس براي تکميل علم و کمال خويش به کشورهاي عراق، سوريه، فلسطين، اردن، مصر و هندوستان مسافرت نمود و با گروه هاي بسياري از يهوديان، مسيحيان، برهمائيان و مسلمانان اهل سنّت و .... مناظرات ديني و مذهبي داشت . علاوه بر آن، آثار گرانبهايي از وي به جاي مانده که صد مقاله سلطاني در رد بر يهود و نصارا و نيز گروه رستگاران يا فرقه ناجيه در دو جلد از آن جمله اند. مرحوم سلطان الواعظين ، در ربيع الاول سال 1345 هجري قمري درحالي که بيش از سي سال نداشت، بعد از تشرف به حج از طريق دريا، به کراچي و ديگر شهرهاي مهم هند و پاکستان رفته و بنا به درخواست دوستان خود و با توجه به شهرتي که داشته، جلسات مناظره متعددي با علماي هندو و ساير مذاهب اسلامي برگزار مي کند. از جمله آن ها جلسه اي بوده که در حضور گاندي برگزار شده و با پيروزي او به اتمام رسيده است و در جرايد آن روزگار هند چاپ مي شود. در شعبان همان سال هم به دعوت « سيد عنايت عليشاه نقوي» (مدير هفته نامه در نجف) و «محمد سرور خان» (از با نفوذترين خاندان قزلباش پاکستان) براي اجراي تنها برنامه سخنراني عمومي خود به زبان فارسي در هند، « سيالکوت» و از آنجا به « پيشاور» پاکستان که در مرز افغانستان واقع شده مي رود. جلسات سخنراني، عصرها در امام باره (حسينه) مرحوم « عادل بيک رسالدار» با موضوع « اثبات امامت» برگزار مي شد و گاهي تا سه ساعت به طول مي انجاميد! روزي دو نفر از روحانيان اهل سنت به نام هاي «حافظ محمد رشيد» و «شيخ عبدالسلام» که اهل ملتان کابل بودند، به ملاقات ايشان آمده و تا ده شب مشغول مناظره مي شوند. اين جلسات که در منزل شخصي به نام « ميرزا يعقوب علي» برگزار مي شد و تا شش ساعت و گاه تا طلوع فجر ادامه مي يافت، با حضور چهار نفر خبرنگار و حدود دويست مستمع شيعه و سني اهميتي يافته و گزارش آن هر روز صبح در جرايد منتشر مي گردد. بعدها خود سلطان الواعظين از روي گزارشات چاپ شده در جرايد، اين مناظرات را در کتابي به نام « شب هاي پيشاور» مرتب و چاپ کرد. مرحوم سلطان الواعظين شيرازي سرانجام در هجدهم مهر 1350 ش. برابر با بيستم شعبان 1319 ق. در 75 سالگي در تهران درگذشت و با تشييع با شکوهي در مقبره ابوحسين به خاک سپرده شد. حجم: 18.8 مگابايت --------------------------------------------------------------------------- کتاب پاسخ به شبهات در شبهاي پيشاور سلطان الواعظين شيرازي | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: رضاخ -
تاريخ: 26 بهمن 87
باسلام و عرض خسته نباشيد خيلي دوست داشتم اين كتاب را يكجا دانلود كنم اگر لينك ياآدرسي باشه براي دانلود بزاريد ممنون ميشم جواب نظر: لينک دانلود فايل pdf کتاب با حجم 18.8 مگابايت در متن فوق قرار داده شده است. لينک موردنظر: http://www.valiasr-aj.com/lib/pdf/shabhaye_pishavar.pdf و همچنين لينک دان لود متن کتاب بصورت html با حجم 185 کيلوبايت بصورت فايل فشرده: http://www.valiasr-aj.com/lib/pishavar.zip موفق و مؤيد باشيد معاونت اطلاع رساني |
2 |
نام و نام خانوادگي: حسن -
تاريخ: 28 بهمن 87
با سلام و خسته نباشيد . ممنون از دقت نظر شما و همتتان و خدا را شکر . ميشود پاسخ به شبهات را به صورت طبقه بندي در آورد و هر مبحث را به صورت جامع ايرادات و پاسخهاي مدلل آن را به صورت pdf در آوريد تا هم بتوانيم از آن خودمان استفاده کنيم هم بتوانيم آنرا براي کسان ديگر کپي و تبليغ کنيم . با تشکر . اکه ميشه به ايميلم پاسخ دهيد. جواب نظر: با سلام دوست گرامي ما هم اكنون مشغول طبقه بندي پاسخ ها هستيم . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: نبوي -
تاريخ: 03 اسفند 87
بسيار عالي . همين كه ارزش كارتان را خدا مي داند كافي است |
4 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 06 اسفند 87
بعضي سايت هاي وهابي نوشتن كه اصلا كلا همچين شبهايي وجود نداشته و اصلا جناب مرحوم سلطان الواعظين همشين سفري نداشتند.سندي دال بر سفر سلطان الواعظين به پيشاور و مناظره ايشان وجود داره؟ با آرزوي موفقيت و ممنون از سايت غني تون ياعلي جواب نظر: البته اين شبهه براي گذشته بوده و برخي سايتهاي متمايل به وهابيت من جمله «سني نيوز» در يک اقدام عجيب و مضحک (( سلطان الواعظين شيرازي)) را مردي دروغ گو معرفي کرده و گفته مناظره اي بين او و اهل سنت رخ نداده و نوشته اين کتاب 30 سال بعد از فوت ايشان نوشته شده و به چاپ رسيده و سند حجت شيعه بر سني است و حتي بيان کردند که شخص متفکري که شيعه بوده و بعد به مذهب اهل سنت گراويده ، به تمام سئولاتي که در اين کتاب مطرح شده در کتابي به نام روزهاي پيشاور جواب داده است ولي ما نيز به تمامي علاقه مندان خواندن آن را توصيه مي کنيم چرا که به قدري بچه گانه و بي منطق با جوابيه هاي کتاب جناب سلطان الواعظين برخورد کرده که صداي حتي جميع کثيري از علماي اهل سنت را نيز درآورده است حتي در اوائل بحث تبليغاتي اين سايتهاي وابسته به وهابيت در مورد کتاب مذکور (روزهاي پيشاور) برخي از دوستان خواستار جوابيه به اين کتاب شدند که پس از مطالعه آن را کاملا بي محتوا ديده که حتي ارزش جواب دادن را ندارد و به همين دليل به تمامي افرادي که بحث تبليغاتي اين سايتها را در مورد کتابشان (روزهاي پيشاور) ديده اند پيشنهاد مي کنيم اين کتاب را مطالعه کرده و آنگاه خود به بي محتوايي آن پي خواهند برد (حالا انصافا شما آن را قياس با کتاب جناي سلطان الواعظين نماييد که تماما از روي کتب معتبر اهل سنت و با استدلالهاي کاملي منطقي و محکم بيان کرده ، خود به ضعف دشمنان آگاه خواهيد شد) و نهايتا دشمن زبون که از اين طريق (ارائه کتاب روزهاي پيشاور) به جواب خود نرسيد سعي بر خدشه وارد کردن به اين کتاب و يا نويسنده آن کرد که حال به برخي از اين تهمت ها و شبهات پاسخ مي گوييم: * مولف کتاب (( شب هاي پيشاور)) کيست؟ با کمال اطمينان مي گويم که افرادي که اين حرف هاي نابخردانه را زده اند و در وبلاگشان نوشته اند حتي يکبار هم کتاب را نديده اند و نخوانده اند و يک طرفه به قاضي رفته اند... همانطوري که در مقدمه مقاله فوق نوشته شده: جلسات مناظره سلطان الواعظين شيرازي با اهل سنت در اين 10 شب در پيشاور در منزل يکي از قزل باش ها ي پيشاور که شيعه بودند، تشکيل شد و در تمام اين ده شب، کساني بودند که گفته ها را ثبت و ضبط مي کردند و در مجلات و جرائد و روزنامه ها به چاپ مي رساندند.چندين سال از اين مناظره گذشت ،به دليل تهمت ها و دروغ هاي بسياري که بر شيعيان موحد و پاک وارد ميشد، ايشان تصميم به چاپ کتاب خود از روي جرائد و مجلات کردند و کتاب خود را (( شب هاي پيشاور)) نام نهادند.لذا بر خلاف انچه اين سايتهاي و وبلاگهاي منحرف و متمايل به وهابيت گفته اند، مولف کتاب شب هاي پيشاور خود خود سلطان الواعظين شيرازي است... در ص 24 در مقدمه ، کتاب سلطان الواعظين مي نويسد: « لذا اين کتاب همان محاضرات و گفتگوهايي است که بين داعي ( اسم تواضع آميز مؤلف به معناي دعاگو) و چند تن از علماي اهل سنت رخ داده و ارباب جرائد و مجلات به وسيله مخبرين تند نويس حاضر در مجلس مناظره ضبط و در نامه هاي يوميه و هفتگي خود منعکس کرده اند و داعي در طي اين کتاب ، همان سخنان و گفتگوها را که از روي جرائد و مجلات استنساخ نموده، بدون جرح و تعديل به نظر قارئين محترم مي رسانم...» * هدف چاپ کتاب «شب هاي پيشاور» اگر شما مقدمه کتاب شب هاي پيشاور را مطالعه کنيد متوجه مي شويد که پس از تهمت هاي ناروا و زيادي که به شيعيان و بر مذهب بر حق شيعه زده اند و همچنين تهمت هاي زشتي که بر مولا علي عليه السلام و اهل بيتش زده اند، سلطان الواعظين را بر ان داشت که کتاب خود را از روي منظره هاي چندين سال پيش به چاپ برساند...از دوستاني که نديده چيزي نوشته اند و نخوانده چيزي گفته اند خواهش مي کنم که مقدمه اين کتاب را بخوانند تا متوجه تهمت هاي دشمنان گردند و ببينند که افرادي بوده اند که از معاويه و بني اميه ( لعنت الله عليه اجمعين) دفاع کرده و علي عليه السلام را فردي عاصي خوانده اند... ايا در چنين شرايطي بايد سکوت کرد؟!ايا اگر کسي به پدر و مادر شما توهين کند و تهمت بزند، شما سکوت مي کنيد و چيزي نمي گوييد مبادا اينکه کسي به شما بگويد دروغ گو هستيد يا متعصبيد !! ( فاعتبروا يا اولي ابصار) خود ان بزرگوار در ص 32 مقدمه چنين مي گويد: ((... ولي اخيرا جهاتي محرک ، داعي [ نام تواضع آميز مولف به معناي دعا گو] را در طبع و چاپ اين کتاب گرديده، از اطراف قلم هاي خيانتکاران مفسدان و لسان بازيگران ، مبناي جولان را گذارندند و چون ميدان را خالي ديدند، هر چه خواستند گفتند و هر چه توانستند نوشتند...)) بله ، کتاب هايي چاپ مي شد در بعضي از مراکز اهل سنت مثل مصر مانند (( فجر الاسلام)) ، (( السنه و الشيعه)) ، ((ضحي الاسلام)) و (( نداي اتحاد )) و صدها کتاب ديگر که در ان انقدر توهين به مقدسات تشيع و ... شده بود که سلطان الواعظين را واداشت بعد از 30 سال کتاب خود را منتشر کند.براي بيشتر پي بردن به اين تهمت ها و توهين ها مي توانيد مقدمه کتاب را بخوانبد... * ايا واقعا بين سلطان الواعظين شيرازي و علماي اهل سنت مناظره اي رخ داد؟ جالب اينجاست که سلطان الواعظين در تمام اين ده شب هر چه مي گفت و دليل مي اورد از کتب علماي اهل سنت بود و همين دلايل عقلي و اصولي و برهانهاي نقليه او از کتب علماي اهل سنت بود که او يک تنه به دنيايي رفت که از حقيقت اهل بيت غافل بودند و در اخرنيز تعدادي از خواب غفلت بيدار شده به مذهب بر حق شيعه گرويدند...اما يک ويژگي افرادي که در ان شبها در مجلس حضور داشتند اين بود که همگي مشتاق شنيدن حقيقت بودند و مانند بعضي افراد تعصب بر عقلشان چيره نشده بود و پس شنيدن حقيقت ديگر ساکت مي شدند و مجادله نمي کردند و حتي در بيشتر مواقع خواهان ادامه بحث مي شدند...به همين دليل است که چنين سايتهايي گفته اند: هيچ مناظره اي بين انها صورت نگرفته و اين چه مناظره اي که افراد حاضر در مجلس خواهان ادامه بحث مي شدند... جالبتر آنکه آيا مي توان منکر حضور گاندي در يکي از اين جلسات شد، و آيا مي توان منکر چاپ متن اين مناظرات در برخي از روزنامه هاي آن موقع شد و .... شما هم اگر متن اين کتاب ارزشمند را مطالعه کنيد متوجه دلايل مبتني بر عقل و اصول مي شويد که ديگر جاي هيچ شکي برايتان باقي نمي ماند...براي مثال مي توانيد ص 540 را از وسط صفحه بخوانيد تا ببينيد اقاي حافظ که يکي از علماي اهل سنت حاضر در مجلس بود چه مي گويد ... * اجازه نامه ها مولف کتاب در اخر کتابش اجازه نامه هايي از علما ي بزرگ شيعه اورده که همگي تصديق درستي اين کتاب را کرده اند. مي توانيد از ص 870 به بعد اين اجازه نامه ها را مطالعه کنيد... والسلام علي من التبع الهدي معاونت اطلاع رساني |
5 |
نام و نام خانوادگي: كـتاب روزهاى پيشاور ردي بر کتاب شبهاى پيشاور -
تاريخ: 13 اسفند 87
كـتاب روزهاى پيشاور ردي بر کتاب شبهاى پيشاور جواب نظر: با سلام ما نيز به دوستان توصيه مي كنيم كه حتما اين كتاب را با دقت بخوانند و با اصل كتاب شبهاي پيشاور مقايسه كنند ، تا مشخص شود حق با چه كسي است !!! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
6 |
نام و نام خانوادگي: مهرداد -
تاريخ: 17 اسفند 87
با سلام شما اولين کسي نيستيد که به جناب سجودي نويسنده کتاب روزهاي پيشاور در رد شبهاي پيشاور مي خنديد بي سواد ترين جوانان تشيع وقتي با وي بحث کرده اند همه به اوج علم او خنديده اند!! نويسنده ي اين کتاب روزهاي پيشاور محمد باقر سجودي مي باشد اين شخص ماهها با جوانان تشيع که هيچ سطح علمي هم نداشتند در سايت گفتمان باشگاه جوانان ايران بحث و جدل کرده است که فقط مايه ي خنده ي ما بوده است و لا غير براي ديدن بحث هاي او در اين سايت ثبت نام کرده و مطالب او را سرچ نماييد: http://www.iranclubs.org/forums/ اين نمايه ي کاربري اين شخص مي باشد که بايد ثبت نام کرده باشيد تا وارد نمايه اش بشويد: http://www.iranclubs.org/forums/member.php?u=4923 بعد از اينکه وارد نمايه ي کاربري وي بشويد مي توانيد از طريق کليک کردن روي : نمايش همه آمار ----سپس با کليد روي نمايش تمام گفت وگوهاي سجودي - تمامي بحث هاي خنده دار و دلايلي که مي آورد را بخوانيد و بيشتر بخنديد اين هم اقرار خود اين شخص: http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?t=19035&page=2 اين هم سخناني در مورد کتابهاي وي: http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?t=17916 جالب است بدانيد کتاب راهي ديگر براي کشف حقيقت هم که به تازگي در بين الحرمين پخش مي کردند از تاليفات اين نويسنده ي وهابيت بوده است. علي و شيعته هم الفائزون |
7 |
نام و نام خانوادگي: مهرداد -
تاريخ: 17 اسفند 87
بسم ا... خوب است چند لينک از بحث هايي که علامه ي بزرگوار جناب سجودي نويسنده ي روزهاي پيشاور در رد کتاب شبهاي پيشاور در سايت باشگاه جوانان ايران داشته اند را بيارويم... http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=9115 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=10138 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=10171 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=10163 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=10156 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=10139 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=9151 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=9172 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=9746 http://www.iranclubs.net/forums/show...t=10127&page=2 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=9776 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=10057 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=7401 http://www.iranclubs.net/forums/show...t=9950&page=12 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=9971 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=9993 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=10042 http://www.iranclubs.net/forums/showthread.php?t=10075 اينها نمونه هايي بود ....اگر بخواهيد باز هم هست ×××××××××× فقط دوستان بعضي از لينکها نزديک بيست صفحه هستند و اگر خواستيد مطالعه کنيد همه ي صفحات را مورد بررسي قرار بدهيد. -------------------- ا...هم عجل لوليك الفرج يا حق |
8 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 18 اسفند 87
با عرض سلام و خسته نباشيد : اينجانب بارها اين کتاب را خوانده ام ... انصافا" و بحق هر کس اين کتاب را مطالعه نمايد راه روشن سعادت و صراط مستقيم که همانا تمسک به اهل بيت عليه السلام مي باشد دست خواهد يافت . با خواندن اين کتاب اطلاعات فرد بسيار زياد شده و حتي خود يک مروج مذهب تشيع خواهد شد ... با خواندن اين کتاب فرد خود به راحتي با اهل سنت و جماعت مناظره خواهد نمود و آنها را شکست خواهد داد . خدا رحمت کند سلطان الواعظين شيرازي را که با چاپ اين کتاب خدمت بسزايي به دين تشيع و مسلمانان شيعه مذهب نمود . |
9 |
نام و نام خانوادگي: محب مولا علي ع -
تاريخ: 18 اسفند 87
سلام خدمت مديران سايت خواهش ميکنم لينک دانلود کتاب شبهاي پيشاور نسخه صفحات وب( اچ تي ام ال) را براي ما بگذارند جواب نظر: http://www.valiasr-aj.com/lib/pishavar.zip معاونت اطلاع رساني |
10 |
نام و نام خانوادگي: محب مولا علي ع -
تاريخ: 19 اسفند 87
سلام لينک دانلود خراب است http://www.valiasr-aj.com/lib/pdf/pishavar.zip جواب نظر: با سلام ضمن عذرخواهي از حضرتعالي لينک دان لود را بصورت ذيل اصلاح نماييد: HTTP:/WWW.VALIASR-AJ.COM/lib/pishavar.zip موفق و مؤيد باشيد معاونت اطلاع رساني |
11 |
نام و نام خانوادگي: سيد محمد -
تاريخ: 22 اسفند 87
با سلام خسته نباشيد اما چقدر مناسب بود كه اين كتاب ارزشمند رو صورت html همينطوري كه روي خود سايت است براي دانلود ميگذاشتيد نه نسخه پي دي اف زيرا دسترسي به مطالب كتاب به صورت پي دي اف خيلي سختتر است چرا كه فهرست خوبي همراه با لينك به مطلب ندارد. با تشكر وفقكم الله في جهادكم علي عدو الله جواب نظر: با سلام همانطور که در پاسخ به نظرات قبلي همين کتاب عنوان شد ليست کامل فايلهاي html مربوط به اين کتاب بصورت فشرده شده و با پسوند zip در آدرس لينک ذيل موجود هست و علاقه مندان مي توانند آن را دانلود نمايند http://www.valiasr-aj.com/lib/pishavar.zip موفق و مؤيد باشيد معاونت اطلاع رساني |
12 |
نام و نام خانوادگي: روح الله عظامي -
تاريخ: 22 اسفند 87
با عرض سلام خدمت برادران عزيزم خداوند به همه شما توفيق دهد بنده واقعا از سايت جالب شما لذت مي برم چون مشت محكمي است بر دهان تمامي كساني كه فكر مي كننند شيعه حق نيست عزيزان من بنده نيز درون وبلاگ خودم كتاب شبهاي پيشاور را قرار داده ام و همچنين كتابهاي فوق العاده عاليه جناب آقاي علي اصغر رضواني كه واقعا استادانه پاسخگويي به شبهات كرده اند عزيزاني كه دوست دارند در اين ضمينه بيشتر بدانند سري به وب بنده زده تا بتوانند از اين كتابها استفاده نمايند .... ... ... www.hemayate.blogfa.com |
13 |
نام و نام خانوادگي: حسن جابري -
تاريخ: 25 اسفند 87
با سلام من كه از خوندن كتابهايي چون <چرا سني شدم؟>(داستاني كاملا جنايي و سرگرم كننده) و <روزهاي پيشاور>(كتابي براي آموزش ناسزاگويي) و چندين كتاب ديگه خسته شدم. فكر كنم بجاي اتلاف وقتم برم كتابهاي رشته خودم رو (كامپيوتر) بخونم بهتره! #الهم عجل لوليك الفرج# |
14 |
نام و نام خانوادگي: سيد علي -
تاريخ: 26 اسفند 87
سلام عليکم خسته نباشيد مي خواستم خدمت دوستان عرض کنم که به زودي در وبلاگم(شيعه بر حق است) سلسله مبا حثي را تحت عنوان عصرهاي پيشاور آغاز خواهم کرد که ردي است بر کتاب خنده دار روزهاي پيشاور آدرس وبلاگ :http://saeman.blogfa.com |
15 |
نام و نام خانوادگي: علي با رکزهي -
تاريخ: 27 اسفند 87
سلام :بنده 25 سال پيش طالب علوم ديني در مذهب حنفي بودم اين كتاب شريف را يكي از طالبهاي شيعه به من هديه داد بنده دو بار كل اين كتاب را خواندم وبا مصادر اهل سنت تطبيق دادم. شبها تا صبح مطالعه مي كردم .البته سئو لات زيادي برايم پيش امد مي رفتم به صورت ناشناس از علماي اهل سنت سئوال مي كردم گاهي عاجز از جواب مي شدند گاهي جواب مي داند مي رفتم خدمت علماي شيعه ان جوابها را مطرح مي كردم انها نيز جواب مي دادند جوابها را با هم مقايسه مي كردم قريب به يك سال در حال تحقيق بودم به فضل خداوند حقيقت برايم روشن شد حال افتخار مي كنم كه به مذهب حقه اهل بيت (ع) ايمان اوردم همان مذهبي كه تنها راه نجات است= مذهب ناجيه =رسول خدا (ص) فرمدند امت موسي 71 فرقه مي شوند فقط يك گروه نجات يابنده اند.امت عيسي72فرقه مي شوندفقط يك فرقه نجات مي يابند .امت من 73 فرقه مي شوند فقط يك گروه نجات يابنده اند .از رسول خدا بايد پرسيد ان گروه نجات يابنده كدام هستند؟؟رسول خدا در احاديث صحيح ومتواتر نزد شيعه وسني ان گروه را معرفي كرده است.قال رسول الله:مثل اهل بيتي كمثل سفينه نوح ومن ركبها فقد نجي ومن تركها فقد غرق(متفق عليه)---ان الحسين مصبح الهدي وسفينه النجاه ووووووووووووو |
16 |
نام و نام خانوادگي: منطقي -
تاريخ: 29 فروردين 88
سلام دوستان ما محتاج شبهاي بيشاور نيستيم ما در زمان معاصر شخصي به نام سيد حسيني قزويني داريم كه واقعا در جهان اسلام سطح علمي بسيار عالي دارد وقتي انسان به شخص تامل مي كند مي فهمد جكونه نيت خوب باعث اعتالي علم مي شود و واقعا انسان وقتي به شخصي مثل حسن حسيني قاري تامل مي كند مي فهمد معني منافق بودن وقتي او ادعاي عشق اهل البيت مي كند و در همان زمان مي كويد رضي الله عن دشمن بلا فصل اهل البيت معاويه واقعا اقاي قزويني مي تواند با يك دسته وهابي مناظره كنه او حتي مي توانه يك مرجع بزرك بشود اما جون او مشغول بحث و مناظره و دفاع از اهل البيت الولايه هست به خاطر همين تكميل نكرد و الا او از نظر علمي در سطح اسلام بي نظير هست خسته نباشيد |
17 |
نام و نام خانوادگي: سجاد محمد باقر -
تاريخ: 02 ارديبهشت 88
چرا آقاي سيّدنا الحسيني القزويني در مناظره شبكه المستقله شركت نكردند؟ آيا درصدد پاسخ به شبهات مطرح شده در اين شبها هستيد؟همچنين قبلا به شما متني را ارسال و در مورد عالم سني که 10سال در مدينه علوم وهابيت را تحصيل کرده است,توضيحاتي داده بودم.اين عالم سني ميگويد که شيعه اصلا در حديث سند ندارد!!!من که در مورد سند احاديث هيچ علمي ندارم در اين مورد حرفي نزدم و حالا منتظر پاسخهاي سديد شما هستم. با تشکر سجاد جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1-علت عدم مشاركت جناب دكتر قزويني در مناظره با شبكه المستقله مشخص است . و در ذيل خبر دعوت اين شبكه نيز مفصلا به آن پاسخ داده شده است . 2- جناب دكتر قزويني در درس هفتگي هر پنجشنبه ، شبهات جديد المستقله را مطرح مي كنند (البته اين شبهات تكراري است و يك دوره به آنها پاسخ داده شده است) 3- در مورد سند نداشتن احاديث شيعه ، كه براي اولين بار به صورت مفصل در كتاب قفاري مطرح شده بود ، پاسخ هاي مفصلي داده شده است ؛ مي توانيد به كتاب "وقفة مع الدكتور الناصر القفاري" تاليف جناب آقاي اسلامي مراجعه نماييد . كه به صورت مفصل به اين شبهات پاسخ داده است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
18 |
نام و نام خانوادگي: محمود -
تاريخ: 04 خرداد 88
سلام دوستان من تا اين لحظه كتاب شبهاي پشاور را نخوندم البته در صدد دانلود كتاب هستم و خواستم به دوستان بگم كه كتابي هست به اسم (جستجوي حق در بغداد) كه كتابي بسيار خواندني هستش و در آن جلسه ي مناظره بين علما شيعه و سني برگزار ميشه و در آن عالم شيعي به نام سيد حسين علي علوي در بحث و مناظره بزرگترين عالم سني رو مي تركونه!!!!! و در آخر مجلس اكثر آقايان اهل سنت شيعه مي شن به علاوه سلطان ملك شاه و وزيرش نظام الملك. اميدوارم آن را حتما بخوانيد. |
19 |
نام و نام خانوادگي: نعنا -
تاريخ: 22 خرداد 88
سلام خوشحالم با سايتتون آشنا شدم اونم از طريق اينترنت تلفن همراهم كتابو حتما ميخونم . درپناه خدا باشيد |
20 |
نام و نام خانوادگي: محبتي -
تاريخ: 13 تير 88
سلام برشما درايراني كه رهبري آن شيعه وازسلاله پاک علوي است چراانقدر اهل سنت ترقي کرده اند چرابرخوردي باآنان صورت نمي گيرد. جواب نظر: با سلام دوست گرامي مقصود شما از ترقي چيست ؟ اگر مقصود برخورداري از حقوق هر ايراني باشد ، ما اين را افتخار ميدانيم كه حقوق آنان در ايران استيفا شود ؛ و اگر مقصود رشد اهل سنت در ايران است ! خير چنين نيست ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
21 |
نام و نام خانوادگي: محمود -
تاريخ: 07 مرداد 88
دامنت را ز کف رها نکنم يا علي عاشقم بر رخ نکوي تو يا علي با ولايت چه غم که روز جزا زنده ام زنده ام ز بوي تو يا علي از گناه بگذرد حق به آبروي او من گدايم فقير کوي تو يا علي چون به محشر ز خاک سر درآورم ميروم به جستجوي تو يا علي علي علي علي علي علي علي علي علي |
22 |
نام و نام خانوادگي: ناصر -
تاريخ: 25 شهريور 88
حديث حضرت علي(رض) در نهج البلاغه چاپ بيرون نه چاپ ايران. دو گروه هستند كه به خاطر من در روز قيامت هلاك خواهند شد. كساني كه بيش از حد به من عشق مي ورزند كه به خاطر من وجود خدا را فراموش مي كنند. و گروه بعدي كساني كه به دشمني بيش از حد با من بر مي خيزند. اگه اون نهج البلاغه و امام علي و حرفاش رو قبول دارين به اين حديث حضرت توجه كنيد.(اگه عقل دارين) جواب نظر: با سلام دوست گرامي اين روايت در عموم چاپهاي موجود ، در داخل و خارج موجود است البته با كمي اختلاف از انچه شما نقل كرديد (آنچه شما نقل كرديد در هيچ نهج البلاغهاي وجود ندارد) ! و راه روشني در مقابل كساني كه حضرت را خدا ميدانند قرار ميدهد . «هلك في رجلان ، محب غال ومبغض قال» در مورد من دو نفر هلاك شدند ، محبي كه در مورد من غلو ميكند و دشمني كه جلوتر از من ميرود . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
23 |
نام و نام خانوادگي: پايگاه دانلود تشيع ايرانشهر -
تاريخ: 24 آبان 88
سلام اينهم لينك كتاب شبهاي پيشاور براي موبايل با فرمت جاوا http://www.4shared.com/file/97790505/eda6c37d/Sabhaye_Pishavar_islamonlyshieeblogfa_.html |
24 |
نام و نام خانوادگي: محمد (سوشيانت) -
تاريخ: 10 دي 88
انشاالله با ظهور امام عصر پاداش خودتون را از ايشان بگيريد |
25 |
نام و نام خانوادگي: محمد محمودي زاده -
تاريخ: 21 دي 88
خداوند به شما سعادت دنيا و آخرت ارزاني فرمايد. تلاش شما در جهت تبيين اعتقادات شيعه ستودني است . |
26 |
نام و نام خانوادگي: باقر يزدي -
تاريخ: 07 بهمن 88
با سلام کتاب شبهاي پيشاور رو خوندم . چطوري مي تونم کتاب روزهاي پيشاور رو بخونم ضمنا من در سايت اسلام تکس طرز بيان و صحبت کردن محمد باقر سجودي رو ديدم واقعاً ايشون با لحن زشتي صحبت مي کنن و اين از بي تدبيري اين شخصيت است جواب نظر: با سلام دوست گرامي در همان سايت ، كتاب مذكور موجود است ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
27 |
نام و نام خانوادگي: علوي -
تاريخ: 08 بهمن 88
سلام دوستان توي اين سايت من ديدم خيلي تميز و مستدل دارند کتاب روز هاي پيشاور رو نقد ميکنند يک سر نگاه کنيد خيلي جالبه http://altohid.com/ |
28 |
نام و نام خانوادگي: عباس ملكي -
تاريخ: 30 بهمن 88
با عرض سلام و خسته نباشيد : اينجانب بارها اين کتاب را خوانده ام ... انصافا" و بحق هر کس اين کتاب را مطالعه نمايد راه روشن سعادت و صراط مستقيم که همانا تمسک به اهل بيت عليه السلام مي باشد دست خواهد يافت . با خواندن اين کتاب اطلاعات فرد بسيار زياد شده و حتي خود يک مروج مذهب تشيع خواهد شد ... با خواندن اين کتاب فرد خود به راحتي با اهل سنت و جماعت مناظره خواهد نمود و آنها را شکست خواهد داد . خدا رحمت کند سلطان الواعظين شيرازي را که با چاپ اين کتاب خدمت بسزايي به دين تشيع و مسلمانان شيعه مذهب نمود . اللهن صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم واهلك اعدائهم اجمعين يا علي مدد التماس دعا |
29 |
نام و نام خانوادگي: محمد عبدالملکي -
تاريخ: 27 فروردين 89
با سلام وخسته نباشيددانلود كتاب المراجعات وشبهاي بيشاوررومي خواستم به اميد فرج آقا جواب نظر: با سلام لينک دان لود فايل pdf و Html متن فوق (شب هاي پيشاور) که در پاسخ نظر اول ارائه شده است لينک کتاب المراجعات: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=125 و همچنين لينک فايل pdf کتاب المراجعات: http://www.archive.org/download/al_morajeat/al_morajeat.pdf موفق و مؤيد باشيد معاونت اطلاع رساني |
30 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 02 ارديبهشت 89
با سلام جناب اينهم لينك صوتي شبهاي پيشاور كه خيلي خوبه و راحت ميتوانيد از ان استفاده بكنيد : http://www.4shared.com/file/97790505/eda6c37d/Sabhaye_Pishavar_islamonlyshieeblogfa_.html از برادر عزيز پايگاه دانلود تشيع ايرانشهر نظر شماره 29 يا علي |
31 |
نام و نام خانوادگي: علي اكبر تنها -
تاريخ: 12 ارديبهشت 89
با سلام از زحمات بي وقفه شما سپاسگزارم خداوند به شما جزاي خير بدهد بنده به لطف الهي 2بار بادقت نظر كتاب شبهاي پيشاور را مطالعه كرده ام وتمام خزعبلات نويسنده روزهاي پيشاور را دال بر بي سوادي وي ميگذارم همان طور كه علما پيشين آنها چنين بودند |
32 |
نام و نام خانوادگي: مصطفي رجبي -
تاريخ: 15 ارديبهشت 89
باسلام و خسته نباشيد به شما خدمتگذاران عرصه ي ولايت اينجانب کتاب شبهاي پيشاور را مطالعه کرده ام و در اينترنت متوجه مسئله اي شدم و آن مسئله اين بود که کتابي بر رد کتاب شبهاي پيشاور به نام روز هاي پيشاور نوشته شده و نسخه ي آن در اينترنت موجود مي باشد متاسفانه اينجانب به دليل فيلتر بودن سايتهايي که اين نسخه در آنها موجود بوده موفق به دريافت اين نسخه نشدم لذا از شما درخواست دارم به ايميل اين جانب ارسال بفرماييد جواب نظر: با سلام دوست گرامي متن كتاب و نقد آن در سايت التوحيد آمده است : http://altohid.com/index.php/1388-03-27-12-14-46/1388-08-22-18-24-12/424-1388-10-14-19-20-42 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
33 |
نام و نام خانوادگي: محمد ابراهيم نوريان -
تاريخ: 09 خرداد 89
سلام عليکم به اطلاع مي رساند جناب دکتر توحيدي کتاب شبهاي پيشاور را خلاصه نموده وبا عنوان شهابي در شب به چاپ رساند هاست. اين کتا ب اکنون به چاپ چهلم رسيده است. |
34 |
نام و نام خانوادگي: محمد ابراهيم نوريان -
تاريخ: 10 خرداد 89
اگر دوستان تمايل به مطالعه كتاب شهاب در شب دارند مي توانند اين كتاب را كه خلاصه كتاب شب هاي پيشاور است را در آدرس زير دانلود كنند. فايل پي دي اف كتاب فقط 1 مگا بايت http://holestin.blogfa.com |
35 |
نام و نام خانوادگي: حقيقت ، بصيرت -
تاريخ: 26 مرداد 89
سلام کتاب صوتي شب هاي پيشاور رو براتن قرار دادم که خيلي شيرين و جذاب و پر هيجان هست. کيفيت عالي، لينک هاي دانلودش رو براتون توي وبلاگم قرار دادم.پيشنهاد ميکنم حتما" دانلود کنيد. http://haghighatbasirat.blogsky.com/ http://haghighatbasirat.blogsky.com/1389/05/25/post-14/ |
36 |
نام و نام خانوادگي: زهرا -
تاريخ: 04 شهريور 89
سلام ممنون به خاطر تمام زحماتي كه ميكشين.ان شاءالله هميشه موفق باشيد. يا علي |
37 |
نام و نام خانوادگي: م.م -
تاريخ: 09 شهريور 89
باسلام وخسته نباشيد به همه كساني كه درراه زنده نگهداشتن ايين شيعه قدم وقلم برداشته اند كتاب شبهاي پيشاور را سالها پيش خواندم وثواب اموخته هايم ازاين كتاب ومستحم تر شدن ايمانم به امامت وولايت علي بن ابيطالب را به روح مردي كه پدرم ومرا بابهترين كتابهاي شيعه اشنا نمود مينمايم اميدوارم كه پاي همگي شما با عشق علي درصراط نلغزد .شيعه يعني عشق وعشق تنها در قلب انسانهاست .ياعلي مددي |
38 |
نام و نام خانوادگي: افشارقلندر -
تاريخ: 12 شهريور 89
چگونگي دانلود كتاب شبهاي پيشاور؟ با تشكر جواب نظر: با سلام! براي دانلود كتاب «شبهاي پيشاور» به آدرس زير مراجعه نماييد. http://www.valiasr-aj.com/lib/pdf/shabhaye_pishavar.pdf با تشكر معاونت اطلاع رساني |
39 |
نام و نام خانوادگي: زمان ساماني -
تاريخ: 13 شهريور 89
اختلاف از جهل بر ميخيزد. راههاي دستيابي به حقايق ناريخي را بايد جست و گرنه هر که تنها به قاضي ميرود، پيروز برميگردد. |
40 |
نام و نام خانوادگي: محمد محقق -
تاريخ: 27 شهريور 89
سلام قبلا دو سه مرتبه شبهاي پيشاور را خوانده بودم. ديروز فايل کتاب روزهاي پيشاور به دستم رسيد و تا امشب مطالعه آن تمام شد. خدا لعنت کند اين آقاي سجودي را که علاوه بر تعصب و بيعدالتي، ابله هم هست يا لااقل با بلاهت رفتار ميکند. خداوند شما را هم رحمت کند که چنين افراد کثيفي را نا اميد ميکنيد. از مطالعه کتاب ايشان دو سوال در ذهنم ايجاد شد: 1) ابو طالب و عبد المطلب اگر موحد هم و بر مذهب حنيف يعني دين حضرت ابراهيم بودند، ولي بر دين مسيحيت که دين حقه آن زمان بوده، نبودند. پس نميتوان آنان را از مهتدين دانست. البته نبايد در جواب گفت که مسيحيت آن زمان تحريف شده بوده، چون دين حضرت ابراهيم هم در آن زمان کامل و دست نخورده در اختيار آنان نبوده. 2) اين آقاي سجودي در همين کتابش ميگويد: اگر معاويه به کساني مانند ابو هريره پول ميداد تا عليه حضرت علي (ع) حديث جعل کنند، پس چرا يک حديث هم در مذمت علي (ع) در کتب اهل سنت نيست؟ آيا واقعا حديثي در مذمت حضرت علي ندارند؟ يا اين مردک دروغ ميگويد؟ چون عقل ميگويد معاويه ملعون قطعا ابايي از جعل حديث در مذمت حضرت علي (ع) نداشته و اهل سنت هم ابايي از پذيرفتن غلطهاي معاويه نداشتند. لطفا در صورت امکان هرچه سريعتر اين دو مساله را براي من روشن کنيد. جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- كساني كه چنين پاسخهايي ميدهند از قرآن به دور هستند !زيرا خداوند اسلام را ديدن حضرت ابراهيم معرفي كرده است و اسلام از تمامي اديان برتر است ! «ملة أبيكم ابراهيم هو سماكم المسلمين» ولي به علت اينكه مردم عادي طاقت و معرفت عمل به اين دين را نداشتند ، تنها براي ذريه حضرت ابراهيم تشريع شده بود ! 2- آيا روايت غضب فاطمه زهرا بر اميرمومنان كه در صحيح بخاري آمده است ، روايتي بر ضد اميرمومنان نيست ؟ البته فضايل اميرمومنان آنقدر است كه حتي اهل سنت نيز نميتوانستند باور كنند كه روايتي كه ذم صريح باشد در مورد آن حضرت آمده باشد ! با اين حال رواياتي جعل كردند مانند روايت «انت مني بمنزلة قارون من موسى»! و... موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
41 |
نام و نام خانوادگي: محسن ن -
تاريخ: 04 مهر 89
سلام. شبهاي پيشاور رو به نيمه رسوندم و از اينكه خيلي از حقايق رو تا حالا به صورت تقليدي بهشون عمل ميكردم، ناراحت و خيلي خوشحال كه الان به عقايدي كه دارم ايمان قلبي و علمي پيدا كردم. |
42 |
نام و نام خانوادگي: فهيم ح تاريخ -
تاريخ: 27 آذر 89
من تاحال تمامي كتاب را مطالعه نكرده ام و تنها چند مورد كه ضرورت داشته آنرا خوانده ام و مي خواهيم تمامي اين كتاب را حتمي مطالعه خواهم كرد. تشكر |
43 |
نام و نام خانوادگي: مصطفي -
تاريخ: 11 دي 89
با عرض سلام اينا از ´بس گند زدند علما شون که ديگه هيچ کدومشون نيتونن درستش کنند تا ميخوان يه جا شو درست کنند ميزنند ده جاي ديگه شو خراب مي کنند و از اينکه بخوان بگن حق با علي(ع) بوده شرمشون مياد چون به حد نهائي اربابا شون به اهل بيت ظلم کردن .ديگه مجورن که فحاشي کنند و حرفهاي بي ربط بزنند (مثل بچه کوچيکا) نمونه بارزشون ملا زاده که تو تلويزيونش فحاشي به اهل بيت ميکنه و آخرشم جلو يه طلبه تازه فارغ از حوزه کم مياره خدا لعنت کنه ابو سفيان وآل ابو سفيانو که اينا همه آل ابو سفيانند حالا ابو سفيان چي بوده که بسلش باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
44 |
نام و نام خانوادگي: محمد السليمان -
تاريخ: 13 دي 89
با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت دست اندر كاران اين مؤسسه, كه اين اثر جاودان را به صورت صوتي در آورده و در دسترس تمامي مردم قرار دادند. تلاش و سعي شما در اين باب از چنان ارزش والايي برخوردار است كه فقط ذات الهي از جزاي شما بر مي آيد. پس از تشكر, مي خواهم عرض كنم : من شخص عيبجويي نيستم. اما, مي خواهم بگويم كه در ساخت اين اثر صوتي بايد دقت بيشتري ميشد تا از اشتباهات لفظي و اشتباهات روخواني خودداري شود. بنده ديروز فايلهاي صوتي را از لينك موجود داونلود كرده و تا مجلس پنجم را گوش كردم و اشتباهات زيادي در خواندن متن آيات قرآني يافتم كه هركس اگر كمي به زبان عربي آشنايي داشته باشد و يا قرآن را خواندة باشد متوجه اين اشتباهات مي شود. در ابتدا چند اشتباه را بي خيال شدم و گفتم كمال مطلق از آن حق تعالى است. اما هرچه پيش ميرفتم به اشتباهات افزوده مي شد تا وقتي كه در مجلس پنجم به دقيقه 18:40 رسيدم و ديگر طاغت نياوردم و گفتم حتما بايد باشما تماس بگيرم. در دقيقه 18:40 گوينده كلمه "غار" را در آيه مباركه "فار" مي خواند كه به معني "موش" مي باشد كه غلط خواني قرآن اگر به عمد باشد كفر است. بنده از شما خواهش مي كنم كه اين اشتباهات اصلاح شود تا باعث آبرو ريزي براي ما شيعيان نشود. با تشكر فراوان |
45 |
نام و نام خانوادگي: مشتاق حسين محمدي -
تاريخ: 18 دي 89
من داستان پيشاور را به صورت صوتي ام پي 3 فقط دو شب را گوش دادم ، و خيلي جالب بود ، و حالا مي خوام اين داستان رو كامل بخوانم كه از خداوند مي خوام من رو براي خواندن اين كتاب با ارزش موفق كنه |
46 |
نام و نام خانوادگي: علي احمد ابراهيمي -
تاريخ: 14 اسفند 89
فقط ميخوام لعنت كنم دشمنان اهل بيت را |
47 |
نام و نام خانوادگي: عبدالشکور -
تاريخ: 12 ارديبهشت 90
بنده يکي از شيعيان افغانستان هستم و در شهر کابل زندگي ميکنم. من کتاب شبهاي پشاور را خوانده ام، واقعا کتاب خوبيست و بسياري از سوالات را جواب ميدهد. تشکر |
48 |
نام و نام خانوادگي: شيفته ي حقانيت -
تاريخ: 04 خرداد 90
با سلام خدمت برادران عزيزم واقعا سايت بسيار پر محتوايي داريد و واقعا جزاكم الله خيرك اين كتاب چنان كتابي است كه زبان قاصر من درخور تعريف از آن و ذهن كوچك من درخور فهم آن نيست... سوالي دارم كه چند سالي است به شدت ذهن من بدان مشغول شده و آن اين است كه چرا برخي اديبان و شاعران و عرفاي ايراني ما سني هستند از جمله جنابان:مولانا,شيخ سعدي,عطار نيشابوري,حكيم عمر خيام و.... و از جمله عرفايي برجسته چون:ابو سعيد ابوالخير,ابوالحسن خرقاني و بسياري از همين دست و حتي در كتب خود مدح خلفا نيز كرده اند در صورتي كه از اشخاصي بزرگ و عارف چون اينان انتظار نميرفت... جواب نظر: با سلام دوست گرامي آيا معرفت آنها به اندازه معرفت شيطان مي رسد ؟! آيا شيطان خدا را به خوبي نمي شناخت ؟ پس چرا سرکشي کرد ؟! خداوند متعال در قران مي فرمايد «وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم» بنا بر اين علم و معرفت دنيوي و ... دليل بر حقانيت نيست . مخصوصا که شعرا را خداوند متعال در قرآن مورد ذم نيز قرار داده است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
49 |
نام و نام خانوادگي: شيفته ي حقانيت -
تاريخ: 10 خرداد 90
باز هم سلام در مورد پاسخ اول شما هيچ گونه شكي نيست كه شيطان سالها عبادت كرده اما عبادتي ناخالص پس طبيعي است كه معرفتي ناخالص نسبت به خداوند نيز داشته و اينكه شيطان اصلا انسان نبوده و از جنس آتش است و اين افرادي كه من نام بردم انسانند و اشرف مخلوقات و شما ميدانيد كه عارفان و سالكان و مومنان مقامشان از بالاترين فرشتگان نيز بالاتر است چه رسد به شيطان من در اين مورد قانع نشدم اما در مورد قسمت دوم پاسختان بايد بگويم كه درست است كه قرآن برخي شعرا را (نه همه ي آنان را) مورد ذم خود قرار داده است وگرنه نمونه ي بارز آن جناب حسان بن ثابت هستند كه در ثبوت واقعه ي غدير يك نقش اساسي دارند پس بنا به گفته ي شما پيامبر اكرم نيز بايد بنا به قرآن ايشان را مورد ذم خود قرار ميدادند ولي برعكس بسيار نيز تشويقشان فرمودند و بسياري از اين دست موارد ... ولي باز هم در سوالي كه كردم منظورم شاعري معمولي نبود كه در زندگي خود صرفا به شاعري بسنده كند منظورم افرادي است كه در اشعار خود از مفاهيم والاي انساني سخن رانده اند و در اغلب آثار خود انسان را به راه راست آن هم بر اساس آيات قرآن كريم فرا خوانده اند و ضمنا برخي از اينان به طور مثال جناب مولانا (جلاالدين محمد ) عارفي سالك بوده اند كه همين جناب مولانا در مدح حضرت علي (ع) دارند: راز بگشا اي علي مرتضي اي پس سوء القضا حسن القضا و بسياري از اين دست... در اين مورد هم كه شما اين پاسخ سطحي را داديد اصلا قانع نشدم!! |
50 |
نام و نام خانوادگي: Momen Abdullah -
تاريخ: 11 خرداد 90
جناب شيفته حقانيت هيچ دليل و سندي بر انتساب شعر «از علي آموز اخلاص عمل» به مولوي وجود ندارد. بر عكس كاملا واضح است كه او از حاميان معاويه بن هند بوده است. http://www.rezvansunni.blogfa.com/post-16.aspx لطفا كمي تحقيقات كنيد و بيش از اين فريب شيادان تلويزيوني را نخوريد. كمي به اين انديشه كنيد كه بودجه كانالهاي تلويزيوني از كجا ميآيد؟ حلال است يا حرام؟ اگر حرام است چگونه ممكن است به شما درس اخلاق دهد؟ مولوي خبيثي بود از خبيثان ابوبكريست كه راه او جز راه عقب افتادگي و جاهليت نيست. تا نام مولوي در ايران بر قرار است ايران به توسعه علمي و ديني و صنعتي نخواهد رسيد و همچنان قرن ها از نصاري عقب خواهد بود. الله متعال هيچ گاه به ملتي كه از مولوي تمجيد كند عزت و شرف نخواهد داد. يا علي |
51 |
نام و نام خانوادگي: شيفته ي حقانيت -
تاريخ: 14 خرداد 90
جناب مومن عبدالله كاملا پيداست كه شما اطلاعاتتان بسيار كم و اندك است اولا جايگاه خود را بشناسيد و ببينيد راجع به چه كسي داريد قضاوت و صحبت مي كنيد دوما از آنجايي فهميدم كه اطلاعات شما كاملا ناقص است كه پيداست مثنوي معنوي را مطالعه نكرديد و نميدانيد كه اين بيت عينا در مثنوي معنوي موجود است و كاملا از روي بي اطلاعي اين حرف را زديد ولي لازم است به عرض جنابعالي و امثال جنابعالي برسانم كه من هم نسخه هاي ايراني و هم نسخه هاي اروپائي آن را مطالعه كرده و علاوه بر آن كتبي همچون فيه ما فيه , مجالس سبعه , ديوان شمس و برخي تفاسير اشعار ديوان شمس را مطالعه كرده و همچنين تفاسير بلند بالا و چند جلدي علامه محمد تقي جعفري و جناب الهي قمشه اي و ... كه توصيه مي كنم كه اگر علامه محمد تقي جعفري را نميشناسيد حتما ايشان را كه از علماي برجسته ي شيعه اند بشناسيد و بعد قضاوت كنيد ضمنا وقت كرديد حتما به آثار جناب مولانا رجوع كنيد ضمنا سني بودن ايشان كه به تازگي دريافتم تقيه بوده دليلي بر توهين شما و امثال شما به ايشان نمي شود كه ايشان را خبيثي ابوبكري تلقي كنيد!!!!!!!! همچنين اگر مطالعه اي بر آثار شيخ قونيه كنيد در خواهيد يافت كه اين مذهب ذره اي بر عقايد توحيدي و معادي و... ايشان تاثيري نگذاشته است. بيا تا عاشقي از سر بگيريم جهان خاك را در زر بگيريم بيا تا نوبهار عشق باشيم نسيم از مشك و از عنبر بگيريم زمين و كوه و دشت و باغ جان را همه در حلوه ي اخضر بگيريم مسلماني بياموزيم از وي كه ما از نور او صد خط بگيريم ........ در مسلخ عشق جز نكو را نكشند لاغر صفتان زشت خو را نكشند گر عاشق صادقي زكشتن مگريز مردار بود هر آنچه او را نكشند ....... در آتش رو در آتش جان ما خوش رو كه آتش با خليل ما كند رسم گلستاني نميداني كه خار ما بود شاهنشه گلها نمي داني كه جان ما بود جان مسلماني (مولانا جلاالدين محمد بلخي) بيل |
52 |
نام و نام خانوادگي: شيفته ي حقانيت -
تاريخ: 14 خرداد 90
در ضمن اين جمله ي آخر را از كجا مي گوييد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! نكند اين هم حديث است يا از جمله ي بزرگان؟؟؟!!!!! لطفا از خود فتوا صادر نكنيد! |
53 |
نام و نام خانوادگي: سروش صالحي -
تاريخ: 15 خرداد 90
شما چگونه به خود اجازه مي دهي به جناب مولانا به اين صراحت توهين كني در صورتي كه كوچكترين شناختي از سيره ي ايشان و امثال ايشان نداري؟! و فقط به صرف اين كه اشعاري در يك وبلاگ خوانده اي درباره اش قضاوت مي كني!!! دوست من اول كمي آثارش را مطالعه كن بعد حرف بزن!! بهتره در ضمن سري هم به اين سايت هاي معتبر بزني : www.mowlana.org www.iptra.ir/vdcbrhfgbbw.html fa.wikipedia.org/wiki/جلالالدين_محمد_بلخي maulana.parsiblog.com/196969.htm masnawi.persiangig.com www.hamdardi.net/thread-6308.html ghazale-molana.blogfa.com mowlavi.recent.ir www.moridemolana.com www.mowlanayear.ir www.farhangsara.com/ferfaniran_molanamolavi.htm www.molananews.com www.lifeofthought.com/f83.htm www.shamsomolana.com yaahagh.com/shaaer/rumi www.mashaheer.net/archives/000006.html www.rumionfire.com و... باز هم اگه خواستي واست اسم سايت بيارم بد نيست با اين اطلاعات كمت يه سري هم به كتاب پله پله تا ملاقات خدا نوشته ي دكتر عبدالحسين زرين كوب(نه هركس) بزني! |
54 |
نام و نام خانوادگي: Momen Abdullah -
تاريخ: 17 خرداد 90
بسم الله الرحمن الرحيم جناب سروش صالحي و شيفته حقانيت بت پرست تا زماني كه با يكتا پرست مواجه نشده، مست و مبهوت لات و عزي و بعل است. بت پرستان در جمع خود لات و عزي را خدا كنند، ولي در ميان موحدين كفر خود پنهان كنند. شايد شما در ميان مشتي مفت خور و غارتگر بيت المال بنشينيد و از مولوي و سعدي و ... گوساله طلايي بسازيد و شبكههاي تلوزيوني را آلت تبليغ سني گري قرار دهيد، ولي اينجا ميدان گاه نوكران و غلامان و سربازان حضرت امام صادق (عليه السلام) است كه باكي از كثرت كفار و مكر منافقين ندارند. پس اين ضربات سهمگين و مهيب را از كوچك غلامان آن حضرت نوش جان فرماييد كه دير زماني است كه زمانه خرافات و شركيات عايشه و فرزندانش به سر آمده است: *************** 1)) سعي در مخدوش جلوه دادن سند بنده بر حب و شيفتگي مولوي نسبت به معاوية بن هند كرده ايد. آيا شما كه ادعاي مطالعه مثنوي را داريد از آيات شيطاني دفتر دوم بخش 62 او بيخبر هستيد؟ http://www.ganjnama.com/View/97/105/8126/%D9%85%D9%88%D9%84%D9%88%DB%8C_Molavi.html «مولوي - مثنوي معنوي - دفتر دوم - بخش ۶۲» «در خبر آمد که خال مؤمنان خفته بد در قصر بر بستر ستان .....» لطفا به بخشهاي بعدي نيز سري بزنيد تا از شيطان پرستي ها و عبادت طاغوت او كمي بيشتر مطلع شويد. كمي داشتن اطلاعات بد نيست!! هر چه باشد آگاهي سپر ما در برابر شياطين است. ********** 2)) خباثت و خيانت و حماقت و جهالت و خناثت مولوي فقط محدود به حمايت و مدح و ستايش معاوية بن هند نمي شود. او چون بقيه عبادالعمر مدح دشمنان حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) را اوجب واجبات ميدانست: ******** حمد و عبادت مولوي مر ديكتاتور باجگير را ****** مولوي - مثنوي معنوي - دفتر اول - بخش ۱۱۷ ديد صديقش بگفت اي آفتاب ني ز شرقي ني ز غربي خوش بتاب گفت احمد راست گفتي اي عزيز اي رهيده تو ز دنياي نه چيز مولوي - مثنوي معنوي - دفتر اول - بخش ۱۲۸ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر دوم - بخش ۲۳ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر چهارم - بخش ۱۴ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر چهارم - بخش ۱۰۳ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر ششم - بخش ۲۲ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر ششم - بخش ۲۷ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر ششم - بخش ۲۸ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر ششم - بخش ۲۹ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر ششم - بخش ۳۰ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر ششم - بخش ۳۱ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۲۳۷ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۷۳۸ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۸۵۹ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۹۰۱ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۱۱۹۸ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۱۸۷۵ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۲۸۷۱ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۲۹۳۴ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۱۶۲۱ بر رافضي چگونه ز بني قحافه لافم بر خارجي چگونه غم بوتراب گويم ********* سجده مولوي در برابر جاهلي كه ادعاي خلافت عقل كل را كرد ********* مولوي - مثنوي معنوي - دفتر اول - بخش ۳ اي مرا تو مصطفي من چو عمر از براي خدمتت بندم کمر مولوي - مثنوي معنوي - دفتر اول - بخش ۶۹ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر دوم - بخش ۲۰ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر دوم - بخش ۲۳ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر سوم - بخش ۱۵۰ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر چهارم - بخش ۶ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر پنجم - بخش ۱۵۳ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۲۹۳۴ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۷۰ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۲۵۸۰ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۲۱۷۵ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۸۱۰ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۱۱۷۲ ************* سجده مولوي در برابر صنم غارتگر بيت المال ********* مولوي - مثنوي معنوي - دفتر دوم - بخش ۲۳ چونک عثمان آن عيان را عين گشت نور فايض بود و ذي النورين گشت مولوي - مثنوي معنوي - دفتر چهارم - بخش ۱۹ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۴۱۵ مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۱۴۹۳ ******* بوسيدن پاي صنمه اهل عمر توسط مولوي ******* مولوي - مثنوي معنوي - دفتر اول - بخش ۹۸ مصطفي آمد که سازد همدمي کلميني يا حميرا کلمي اي حميرا اندر آتش نه تو نعل تا ز نعل تو شود اين کوه لعل مولوي - مثنوي معنوي - دفتر اول - بخش ۱۱۸ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر اول - بخش ۹۹ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر اول - بخش ۱۰۲ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر ششم - بخش ۱۹ مولوي - مثنوي معنوي - دفتر ششم - بخش ۲0 ********* اوج حماقت و رذالت مردك رقاص يا همان مولوي بلخي مخنث ********** مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۴۸۶ تو را که در دو جهان مي*نگنجي از عظمت ابوهريره گمان چون برد در انبانت مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۱۲۴۶ بولهب را ديدم آن جا دست مي*خاييد سخت بوهريره دست کرده در دل انبان خويش بولهب چون پشت بود و رو نبيند هيچ پشت بوهريره روي کرده در مه و کيوان خويش بولهب در فکر رفته حجت و برهان طلب بوهريره حجت خويش است و هم برهان خويش مولوي - ديوان شمس - غزليات - غزل شماره ۱۶۵۱ بوهريره صفتيم و به گه داد و ستد دل بدان سابقه و دست در انبان داريم *************************************************** سند پشت سند. مدرك پشت مدرك. دليل پشت دليل. كه مولوي يك عبدالعمر عبد طاغوت بوده است كه جز دشمني با اهل بيت (عليه السلام) و نفاق و پليدي و خناثت و خباثت و رقاصي هنر ديگري نداشته است. آيا عجيب نيست كسي كه ادعاي اينهمه مطالعه دارد اينهمه چرنديات و شركيات مولوي مخنث را نديده باشد؟ مشكل چنين شخصي چيست؟ چشمش يا عقلش يا ايمانش؟ و يا شايد پدرش؟ *********** براي آنكه ديگر دنداني در دهانتان نماند و در برابر ذوالفقار حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) تكه تكه شويد به اين صفحه مراجعه كنيد: http://www.shia-forum.com/forum/archive/index.php/t-4316.html ************************************* و اما در جواب سروش صالحي كه چندين بلاگ مستهجن و مبتذل را پاسخ بنده حقير قرار ميدهد همين دو صفحه كافي است: http://www.maktabvahy.com/showart.aspx?id=5 و http://www.borhannews.com/news/?p=128 **************** و اما در باب زرين كوب شما را به كتاب اسماعيل رائين رجوع ميدهم كه اسناد ماسون بودن او را علني كرده است: «فراموشخانه و فراماسونري درايران»، تاليف اسماعيل رائين ********* «در ضمن اين جمله ي آخر را از كجا مي گوييد؟؟؟؟؟؟» از كتاب الله متعال قرآن كريم: «الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزه فان العزه لله جميعا» آري. ميدانم كه سخن قرآن بر شما سخت است و گران. ولي اين را بدانيد كه عزت نزد خداوند است نه كفاري چون رقاص مخنث رومي. يا علي |
55 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 17 خرداد 90
با سلام در اينك مولوي انساني بزرگ بوده هيچ شكي نيست . البته خداكند اين بزرگي از طرف خود الله سبحان تعالي هم باشد وگر نه اين بزرگي از طرف مردم به هيچ نخواهد بود. در اينكه مذهب ايشان سني بوده اند هيچ شكي نيست مگر اينكه در اواخر عمر به مذهب حق گرويد باشد ولي تقيه كرده باشد كه شك دارم . اما اگر نه ... چي انوقت مثل اين مي مانند كه شخصي در وسط امواج پر طلاطم دريا و در حال غرق شدن ياشد و كسي را غريق نجات بيابي كه اصلاً خودش شنا كردن بلد نباشد . حرف اين است كه جناب مولوي و امثالهم چرا خود را نجات ندادند . معك يا اخي مومن عبد الله لبيك يا علي |
56 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 17 خرداد 90
لطفاً به وبلاگ اينجانب مراجعه فرماييد. در لينک زير مي توانيد پاسخي بر تشيع مولانا بيابيد. http://zirekherghehsoofi.blogfa.com/post-59.aspx |
57 |
نام و نام خانوادگي: سروش صالحي -
تاريخ: 17 خرداد 90
مومن مثلا عبدالله خيلي پليدانه عقايد وهابي گري خويش را بروز دادي!!!! اصلا تو شيعه هستي يا يك تفرقه انداز كافر وهابي؟؟؟!! كه همانند نژاد پرستان خونخوار شيعه بودن خود را به رخ ميكشي؟؟؟!! مثال تو مثال كساني است كه در برابر قرآن ناطق حضرت اميرالمومنين علي (ع) قرآن ها را به نيزه كردند... |
58 |
نام و نام خانوادگي: مريد مولانا -
تاريخ: 17 خرداد 90
واقعا كه مومن عبدالله شخص بسيار خشك مقدس و كم اطلاعاتي هستي كه چشم خود را بسته و هر حرف مفتي را به زبان مي آوري؟؟ بگو جرات رويارويي با حقيقتي محض چون اين پاكان را نداري اما احمق چرا به نام قرآن اين توهين ها را مي كني؟؟!!! |
59 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
مولانا در آغاز دفتر اول مثنوي معنوي در اولين داستان ـ داستان شاه و كنيزك ـ مسئله پير ـ حكيم حاذق (ابيات 63ـ65) را طرح ميكند؛ سپس به لقب حضرت علي(ع)، يعني «مرتضي» اشاره ميكند و امام را مولاي قوم مينامد. «مرحبا يا مجتبي يا مرتضي ان تغب جاءالقضا ضاق الفضا انت مولي القوم من لا يشتهي قد ردي كلا لئن لم ينته» (مثنوي معنوي، دفتر اول ـ ابيات 99 ـ 100) مولانا در داستان دوازدهم در پايان دفتر اول مثنوي، در توصيف صاحب نفس مطمئنه، در ابيات 3721ـ 3991 به تفصيل راجع به حضرت علي(ع) به عنوان مصداق ولي خاصه سخن ميگويد و در دفتر ششم مثنوي معنوي، بار ديگر مفاد حديث نبوي را در باب حضرت علي(ع) طرح كرده در مورد ولايت حضرت ميگويد: گفت هركو را منم مولا و دوست ابن عم من علي مولاي اوست (مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 4538) به اين ترتيب، مثنوي مولوي با اصل ولايت علي(ع) آغاز ميشود و پايان مييابد. |
60 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
مولانا در آخرين داستان دفتر اول مثنوي معنوي ـ داستان دوازدهم ـ در وصف حضرت علي(ع) گويد: 1ـ اميرالمؤمنين (عنوان آغازين داستان دوازدهم ـ خدو انداختن خصم در روي اميرالمؤمنين علي(ع)) 2ـ اخلاص عمل (مصرع اول بيت 3721) «از علي آموز اخلاص عمل» 3ـ علي شير حق (مصرع دوم بيت 3721) «شير حق را دان منزه از دغل» 4ـ علي افتخار هر نبي (مصرع دوم بيت 3723) «افتخار هر نبي و هر ولي» 5ـ علي افتخار هر ولي (مصرع دوم بيت 3723) «افتخار هر نبي و هر ولي» 6ـ علي رخي كه ماه بر آن سجده آورد (بيت 3724) «آن خدو زد بر رخي كه روي ماه سجده آرد پيش او در سجدهگاه» 7ـ علي شير رباني (بيت 3732) «در شجاعت شير ربانيستي در مروت خود كه داند كيستي» 8ـ علي عقل و ديده محض (بيت 3745) «اي علي كه جمله عقل و ديدهاي شمهاي واگو از آنچه ديدهاي» 9ـ باز عرش (بيت 3750) «باز گو اي باز عرش خوششكار تا چه ديدي اين زمان از كردگار» 10ـ علي مدرك غيب (بيت 3751) «چشم تو ادراك غيب آموخته چشمهاي حاضران بردوخته» |
61 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
11ـ علي مرتضي (مصرع اول بيت 3757) «راز بگشا اي علي مرتضي» 12ـ علي حسنالقضا (مصرع دوم بيت 3757) «اي پس از سوءالقضا حسنالقضا» 13ـ علي قرص ماه (ولايت قمريه) (ابيات 3759ـ3761) «از تو بر من تافت پنهان چون كني بيزبان چون «ماه» پرتو ميزني ليك اگر در گفت آيد قرص ماه شبروان را زودتر آرد به راه از غلط ايمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب شود بر بانگ غول» 14ـ علي ضياء اندر ضياء (بيت 3762) «ماه بي گفتن چو باشد رهنما چون بگويد شد ضياء اندر ضياء» 15ـ علي باب مدينه علم (علي باب ولايت محمديه) (بيت 3763) «چون تو بابي آن مدينه علم را چون شعاعي آفتاب حلم را (پيامبر (ص)) اشاره به حديث شريف نبوي «أنا مدينة العلم و علي بابها فمن اراد العلم فليأت الباب». (فروزانفر، احاديث مثنوي، بيت 1361). 16ـ علي باب رحمت (مصرع اول بيت 3765) «باز باش اي باب رحمت تا ابد» 17ـ علي بارگاه ما له كفوا احد (مصرع دوم بيت 3765) «بارگاه ما له كفوا احد» 18ـ علي به مثابه خورشيد (شيخ كامل) (ابيات 3773ـ3775) «گفت فرما يا اميرالمؤمنين تا بجنبد جان به تن در چون جنين چون جنين را نوبت تدبير رو از ستاره سوي خورشيد آيد او چون كه وقت آيد كه گيرد جان جنين آفتابش آن زمان گردد معين» اشاره به ولايت شمشير علي(ع) به خاطر آن كه از اهل بيت است. ولايت قمريه او را با ولايت شمسيه حضرت مصطفي(ص) يكسان دانسته است. از سوي ديگر، اشاره ميكند كه شيوخ ديگر همچون ستارهاند و علي(ع) همانند خوشيد كه مظهر «شيخ كامل» است. (شرح كبير آنقروي ـ ج 3 ـ ص 1363) 19ـ علي به مثابه آفتاب ولايت (ولايت شمسيه) همچون امام مهدي(عج) در مثنوي معنوي و مقالات شمس. شمس تبريزي نيز در مثنوي مولوي به آفتاب تشبيه شده است. با تمسك به ولايت علوي، سالك روح سلوك را درمييابد. «چون كه وقت آيد كه گيرد جان جنين آفتابش آن زمان گردد معين اين جنين در جنبش آيد ز آفتاب كافتابش جان همي بخشد شتاب» (ابيات 3775ـ 3776) جنين (سالك مبتدي) از ستارگان (مرشدان پايينتر از ولايت علوي) جز نقش، چيز ديگري كسب نكرده تا زماني كه آفتاب (علي ـ ولايت علوي) بر آن جنين (سالك) بتابد و تربيت حقيقي او آغاز شود. 20ـ پيوند باطني سالكان با ولايت علوي (بيت 3779) «از ره پنهان كه دور از حس ماست آفتاب چرخ را بس دادههاست» منظور از آفتاب، ولايت علوي است. جنين (سالك) از راهي پنهان با آفتاب (ولايت علوي) پيوند مييابد كه اين راه از حيطه حواس ظاهري بيرون است. 21ـ علي به مثابه راه ولايت (ابيات 3781ـ 3782) «آن رهي كه سرخ سازد لعل را وان رهي كه برق بخشد لعل را وان رهي كه پخته سازد ميوه را وان رهي كه دل دهد كاليوه را» (اشاره به سوره «والعاديات» كه در شأن امام علي(ع) نازل شده است) 22ـ علي باز پرافروخته (مصرع اول بيت 3783) «باز گو اي باز پرافروخته» 23ـ علي، دستپرورده شاه حقيقي جهان هستي (مصرع دوم بيت 3783) «با شه و با ساعدش آموخته» 24ـ علي، باز عنقاگير شاه (بيت 3784) «باز گو اي باز عنقا گير شاه اي سپاه اشكن به خود، ني با سپاه» 25ـ علي، امت واحده (بيت 3785) «امت وحدي يكي و صد هزار باز گو اي بنده بازت را شكار» اشاره به آيه «كان الناس امة واحده» (سوره بقره، آيه 213) و آيه «ان ابراهيم كان امة قانتا» (سوره نحل، آيه 120) همه خلق بالقوه و بعضا بالفعل تحت ولايت علوي هستند؛ همان ولي كه خاشع خداوند است. |
62 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
26ـ علي، بنده خداوند (بيت 3786) «گفت من تيغ از پي حق ميزنم بنده حقم نه مأمور تنم» 27ـ علي، شير حق (مصرع اول بيت 3787) «شير حقم نيستم شير هوا» 28ـ فعل علي، گواه دين او (مصرع دوم بيت 3787) «فعل من بر دين من باشد گوا» 29ـ علي، مظهر و مصداق صادق اراده و فعل الهي (بيت 3789) «ما رميت اذ رميتم در حراب من چو تيغم آن زننده آفتاب» مصرع اول، اشاره دارد به آيه 77 سوره انفال: «ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي» 30ـ علي فاني فالله و باقي بالله (مصرع اول بيت 3790) «رخت خود را من زره برداشتم» 31ـ توحيد علي، توحيد ذاتي صمداني، نه توحيد عددي (مصرع دوم بيت 3790) «غير حق را من عدم انگاشتم» 32ـ علي، سايه الهي (مصرع اول بيت 3791) «سايهام كه خدايم آفتاب» علي(ع) ولايت خويش را از ولايت الهي گرفته است. 33ـ علي، حاجب بارگاه احديت (مصرع دوم بيت 3791) «حاجبم من نيستم او را حجاب» 34ـ وجود علي، سرشار از گوهرهاي وصال (مصرع اول بيت 3792) «من چو تيغم پر گهرهاي وصال» 35ـ علي، حياتبخش (مصرع دوم بيت 3792) «زنده گردانم نه كشته در قتال» 36ـ علي، صاحب ذات رفيعالدرجات و اخلاق الهي (بيت 3793) «خون نپوشد گوهر تيغ مرا باد از جا كي برد ميغ مرا» اكبرآبادي، شارح مثنوي ميگويد: تيغ و ميغ، عبارت از ذات رفيعالدرجات حضرت اميرالمؤمنين(ع) است و باد، كنايه از اخلاق نفساني و گوهر تيغ، عبارت از اخلاق الهي؛ حاصل آنكه اوصاف نفساني بر صفات كماليه حضرت علي(ع) غالب نميآيد». (شرح مثنوي وليالله اكبرآبادي، دفتر اول، ص 307) 37ـ علي، كوه حلم و صبر و داد (بيت 3794) «كه نيم كوهم ز حلم و صبر و داد كوه را كي در ربايد تندباد» 38ـ هستي علي از بنياد شاه حقيقي (بيت 3797) «كوهم و هستي من بنياد اوست ور شوم چون كاه بادم باد اوست» 39ـ سردار وجود علي، عشق احد (بيت 3798) «جز به باد او نجنبد ميل من نيست جز عشق احد سرخيل من» 40ـ علي، كاظم غيظ (بيت 3799) «خشم بر شاهان شه و ما را غلام خشم را هم بستهام زير لگام» 41ـ علي، غرق نور (مصرع اول بيت 3801) «غرق نورم گرچه شد سقفم خراب» 42ـ علي، گلشن الهي (مصرع دوم بيت 3801) «روضه هستم گرچه گشتم بوتراب» 43ـ احب الله، نام علي (بيت 3803) «تا احب الله آيد نام من تا كه ابغض لله آيد كام من» 44ـ بخشش علي، مصداق اعطالله (مصرع اول بيت 3804) «تا كه اعطالله آيد جود من» 45ـ امساك علي، مصداق امسك لله (مصرع دوم بيت 3804) «تا كه امسك لله آيد بود من» ابيات 3803 و 3804، مقتبس است از حديث «من اعطي لله و منع لله و ابغض لله و انكح لله، فقد استكمل الايمان». هر كس براي خدا ببخشد و براي خدا امساك كند و براي خدا دوست بدارد و براي خدا دشمن بدارد و براي خدا ازدواج كند، همانا ايمانش كمال يافته است». (فروزانفر، احاديث مثنوي، ص 37، 1361). 46ـ وجود علي، سراسر از براي خدا (مصرع دوم بيت 3805) «جمله للهام نيم من آنِ كس» اراده علي(ع) در اراده حق، فنا و بقا يافته است. 47ـ عمل علي از براي حق، حاصل علم شهودي او از باري تعالي (بيت 3806) «و آنچه لله ميكنم تقليد نيست نيست تخييل و گمان، جز ديد نيست» علم علي(ع) علم شهودي است، نه علم حصولي. 48ـ دست علي بسته بر دامان حق (بيت 3807) «ز اجتهاد و از تحري رستهام آستين بر دامن حق بستهام» 49ـ وجود علي ملكوت لاهوت و شاهد مدار حق تعالي (بيت 3808) «گر همي پرم همي بينم مطار ور همي گردم همي بينم مدار» 50ـ علي، صاحب ولايت قمريه و حضرت حق ولي مطلق شمسيه (مصرع دوم بيت 3809) «ماهم و خورشيد پيشم پيشوا» 51ـ علي، دروازه علم الهي (مصرع اول بيت 3841) «اندرآ من در گشادم مر ترا» هر كس خواهان مرتبه اعلاي وصال حق تعالي باشد، بايد از باب ولايت علي(ع) وارد شود. اشاره به حديث نبوي در شأن اميرالمؤمنين علي(ع): «أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن اراد المدينه و الحكمه فليأتها من بابها»؛ من شهر دانشم و علي دروازه آن، هركه بخواهد بدين شهر و فرزانگي درآيد، بايد از دروازه آن درآيد. (فروزانفر، احاديث مثنوي، ص 37، 1361). 52ـ علي، بخشنده گنجهاي جاودان به پيروان وفادار ولايت علوي (بيت 3823) «پس وفاگر را چه بخشم تو بدان گنجها و ملكهاي جاودان» 53ـ علي، خواجه روح (بيت 3942) «ليك بي غم شو شفيع تو منم خواجه روحم نه مملوك تنم» 54ـ علي، رادمرد رادمردان (بيت 3943) «پيش من اين تن ندارد قيمتي بي تن خويشم فتي ابن الفتي» 55ـ علي، راهنماي اميران و ثمربخش درخت خلافت (ابيات 3946ـ3947) «زان به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم تا اميران را نمايد راه و حكم تا اميري را دهد جاني دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر» 56ـ علي با خوي الهي، ترازويي در عدالت و درستي (مصرع اول بيت 3981) «تو ترازوي احد خود بودهاي» 57ـ ولايت علي، ميزان ولايت همه واليان نور (مصرع دوم بيت 3981) «بل زبانه هر ترازو بودهاي» 58ـ نور ولايت علي، نشأتگرفته از نور ولايت مطلقه حضرت حق (بيت 3983) «من غلام آن چراغ چشم جو كه چراغت روشني پذرفت ازو» 59ـ علي، گوهر درياي نور حضرت حق (بيت 3984) «من غلام موج آن درياي نور كه چنين گوهر برآرد و ظهور» |
63 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
مولانا در دفتر ششم مثنوي معنوي، امام حسين(ع)، سالار شهيدان و اهل بيت را شاهان دين و عاشورا را روز عزاي جان و برتر از قرني معرفي ميكند. وي عشق به امام حسين(ع) را در ادامه عشق به پيامبر(ص) دانسته، همچنان كه عشق به گوش، عشق به گوشواره را در پي دارد. (ابيات 790ـ 792) «روز عاشورا نميداني كه هست ماتم جاني كه از قرني به است پيش مؤمن كي بود اين غصه خوار قدر عشق گوش، عشق گوشوار پيش مؤمن ماتم آن پاک روح شهرهتر باشد ز صد توفان نوح» مولانا در ادامه، روح امام حسين(ع) را روح سلطاني؛ يعني همان روح قدسي و اعلي مرتبه ارواح توصيف ميكند. (ابيات 797 ـ 798) «روح سلطاني ز زنداني بجست جامه درانيم و چون خاييم دست چون كه ايشان خسرو دين بودهاند وقت شادي شد چو بشكستند بند» لذا به قول مرحوم استاد جلالالدين همايي؛ «اساس تشيع كه معرفت علي و خاندان رسول باشد، در روح مولوي كاملا رسوخ داشت. همانگونه كه در روح بسياري از علما و بزرگان اهل سنت و جماعت و حتي ائمه اربعه وجود داشت، اما در پرده تعصبات جاهلي و سياستهاي شوم پوشيده شده است». (جلالالدين همايي، مولوي چه ميگويد، ص 56) هر يك از دفاتر ششگانه مثنوي مولوي، شامل دوازده داستان بلند (Discourse) و در مجموع 72 داستان است. تكرار عدد دوازده در شش دفتر مثنوي معنوي، اتفاقي نيست، بلكه اشارتي به دوازده امام از اهل بيت نبوت و رسالت است و عدد 72 اشاره به شهداي كربلاست كه در سماع مولويه نيز از آنان به نام «شهداي دشت كربلا» ياد ميشود. در مقبره حضرت مولانا در قونيه نيز نام چهارده معصوم در گرداگرد سقف حك شده است كه به وضوح، بيانگر تشيع حضرت مولانا، جلالالدين محمد بلخي خراساني است. |
64 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
علت عاشق ز علتها جداست (تحليلي درباره حكايت شاعر شيعه اهل حلب در مثنوي معنوي) اشاره: شاعري شيعي يك روز عاشورا وارد شهر حلب انطاكيه ميشود، ميبيند كه در كنار دروازه شهر مردم ازدحام كرده و سخت مشغول عزاداري هستند. از فردي ميپرسد: اينها براي چه كسي عزاداري ميكنند؟ او را به من معرفي كنيد، تا در وصفش شعري و مدحي بگويم. مردم پاسخ ميدهند كه او امام حسين عليهالسلام است كه در دوره يزيد به شهادت رسيده است. شاعر تعجب ميكند و ميگويد: اگر امام عليهالسلام آن زمان شهيد گشته چرا مردم امروز كه چند قرن از آن واقعه ميگذرد، با خبر شدهاند. اين حكايت طنزآميز مستمسكي ميشود تا مولوي غافلان و كساني را كه از خود غافلند، نقد كند. داستان شاعر شيعه اهل حلب و عاشورا كه مولانا آن را در دفتر ششم مثنوي آورده است، سؤالاتي چند را به ذهن متبادر ميسازد. مهمترين سؤال اين است كه اصولاً چرا مولوي اين داستان را در مثنوي خود ذكر ميكند؟ به نظر ميرسد در پاسخ به اين سؤال، نخست بايد به چند سؤال ديگر پاسخ داد. شايد از خلال پاسخ به آنها، تا حدودي علت پرداختن مولوي به اين حكايت نيز مشخص گردد. اصولاً مذهب مولانا چيست؟ آيا مولوي به خاطر ماهيت مذهب خود كه شيعه اماميه اثناعشريه است، به روايت عاشورا اشاره ميكند؟ اينك وجوهي كه به ذهن متبادر ميشود: 1- در پاسخ بايد گفت: تعلق خاطر مولانا به حضرت اميرالمومنين عليهالسلام در جاي جاي مثنوي و ديوان كبير كه در آن حتي اشارهاي مستقيم به شهيدان كربلا (كجاييد اي شهيدان خدايي/ بلاجويان دشت نينوايي) مشاهده ميشود، اين ديدگاه را كه مولوي شيعه بوده، تقويت نموده است. حتي مرحوم جلالالدين همايي در «مولوينامه1» تحت عناويني چون: تشيع مولوي، داستان خدو انداختن خصم بر روي اميرالمومنين عليهالسلام، عقيده مولوي در حق خاندان و اهل بيت عليهمالسلام و داستان باغبان و جدا كردن صوفي و فقيه و علوي از يكديگر در دفتر دوم مثنوي و موارد ديگر، در اين خصوص در صدد است تا موضوع مذهب مولوي را روشن و آشكار نمايد. اشعاري نظير: راز بگشا اي علي مرتضي اي پس از سوء القضا حسن القضا و يا: از علي آموز اخلاص عمل شير حق را دان منزه از دغل و نيز اشاره او به حديث: من كنت مولا فهذا علي مولاه در جريان غديرخم: زين سبب پيغمبر با اجتهاد نام خود و آن علي مولا نهاد گفت هركو را منم مولا و دوست ابنعم من علي، مولاي اوست و اينكه امام حسن عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام را گوشواره عرش رباني ميخواند: چون كه سبطين از سرش واقف بدند گوشوار عرش رباني شدند كه در جريان حكايت شاعر شيعي اهل حلب هم تكرار شد: پيش مؤمن كي بود اين قصد خوار قدر عشق گوش، عشق گوشوار منظور از قصه، واقعه كربلا و عشق گوشوار، عشق امام حسين عليهالسلام به عنوان گوشواره عرش الهي بر مفاد حديث نبوي صليالله عليه و آله است. |
65 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
مرحوم جلالالدين همايي، با اشاره به موارد فوق در مثنوي ميگويد: در عمق افكار و عقايد مولوي و گفتههاي او در مثنوي جنبهيي از محبت و هواخواهي علي و آل علي و خاندان پيغمبر اكرم صلوات الله عليهم اجمعين دريافتهام كه ميتوان آن را با اساس و پايه اصلي تشيع به معني عام كلمه تطبيق كرد.2 البته مقصود استاد همايي همان تشيع مصطلح نيست. زيرا مولوي از لحاظ مذهب فقهي بيشتر به آرا حنفي و شافعي متمايل است و به عقيده مرحوم فروزانفر از آنجا كه مولانا بخشي از دوران تحصيل علوم ديني خود را در مدرسه حلاويد كه مركز عمده حنفيها بوده و استاد كمال الدين ابوالقاسم فقيه حنفي آن مدرسه بوده، لذا بايد مولانا رشته فقه و علوم مذهب را در نزد وي تحصيل كرده باشد.3 اما نبايد ترديد كرد كه مذهب مولانا پس از آشنايي با شمس تبريزي و غيبت او، مذهبي ديگر است كه مذهب عشق گفته ميشود: علت عاشق ز علتها جداست عشق، اسطرلاب اسرار خداست در نفحاتالانس جامي نقل شده كه وقتي نزد سراجالدين قونوي تقرير كردند: مولانا گفته است كه من با هفتادوسه مذهب يكيام، چون صاحب غرض بود خواست كه مولانا را برنجاند و بيحرمت كند، يكي از نزديكان خود كه دانشمند بزرگي بود بفرستاد كه بر سر جمع از مولانا بپرس كه تو چنين گفتهاي؟ اگر اقرار كند او را دشنام بده و برنجان. آن كس بيامد و برملا سؤال كرد كه شما چنين گفتهايد كه من با هفتادوسه مذهب يكيام، گفت: گفتهام. آن كس زبان بگشاد و دشنام و سفاهت آغاز كرد. مولانا بخنديد و گفت: با اين نيز كه تو ميگويي يكيام.4 2- وجه ديگري كه براي نقل اين داستان در مثنوي به ذهن ميرسد، همان ديدگاهي است كه مولانا به خاطر آن حكايت و داستانهاي ديگر مثنوي را آورده و به تحليل و اغلب عبرتگيري و تذكر عرفاني و معنوي را خلاقي و تأويلي آنها پرداخته است. احتمالاً شكايت شاعر شيعه حلب و عاشورا نخستين بار در مثنوي ذكر شده و از آنجا كه جنبهاي از طنزي نيز داشته، عبيد زاكاني نيز آن را از مولانا گرفته و و در كتابهاي خود آورده است.5 بنابراين تنها نكتهاي كه مولانا را به سوي اين داستان جلب كرده همان وجه طنزي كه در غالب حكايات مثنوي جاري است، ميباشد. ضمن آنكه مولانا از موضوع غفلت مردم در خبر يافتن از واقعه كربلا پس از چند قول استفاده ميكند و آن را مورد نكوهش قرار ميدهد: پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان زان كه بد مرگيست اين خواب گران ور نهاي آگه برو بر خود گري زآنكه در انكار نقل و محشري همين وجه طنزي به نوعي پرداختن به آسيبشناسي نهضت عاشورا را تداعي ميكند. چرا كه شيعيان واقعي از اين ديدگاه از اخبار روز جهان اسلام و آنچه بر سر اسلام و مسلمين ميآيد، بيخبر ميمانند و بايد همواره وقايع انساني را كه به نوعي بازندگي معنوي و اعتقادي آنان مربوط است پيگيري نمايند و در برابر آنها واكنش نشان دهند. پيامبر اسلام صليالله عليه و آله فرموده است: من سلم ولم يهتم به امور المسلمين فليس بمسلم. (مسلماني كه به امور مسلمانان اهتمامي نداشته باشد، در واقع مسلمان نيست.) مولانا ذيل همين حكايت اين مطلب را به خوبي بيان نموده است: بايد دانست كه در مثنوي واژه كربلا پنج بار ذكر شده كه هيچكدام به معناي مصطلح آن كه همان اشاره به فاجعه كربلا است، نيامده مانند اشعار زير: گفت دانم كز تجوع ور خلا جمع آور رنجتان زين كربلا...6 هين مدو گستاخ در دشت بلا هين مران كورانه اندر كربلا...7 مسجد ار كرب و بلاي من شوي كعبه حاجترواي من شوي...8 3- وجه ديگري نيز براي اشاره مولانا به اين واقعه ميتوان تصور كرد. از آنجا كه ديدگاه مولانا مبتني بر عشق و عرفان به خصوص تحت تأثير جذبات شمس تبريزي بوده كه در مثنوي مكرراً به آن برميخوريم و واقعه كربلا نيز در تحليل حقيقي همان عشق به حقيقت و شهادت در راه محبوب حقيقي و وصال معشوق ازلي است، مولانا به اين واقعه كه اوج از خودگذشتگي و ايثار و فناي فيالله است علاقهمند بوده و با ذكر آن در واقع پيام قلبي خود را به مخاطبين ابلاغ و القاء ميكند. البته اين موضوع خاص مولانا هم نبوده و در طول تاريخ ادبيات و شعر عربي و فارسي شاعران و عارفان اسلامي به اين واقعه از بعد عرفاني پرداختهاند كه به اشعار عمان ساماني و طالب آملي و محتشم كاشاني و ديگر شاعران ميتوان اشاره كرد، از جمله طالب آملي در مورد شهيد كربلا سروده است: به تيغ غمزه از خيل شهيدان به هر سو كربلا در كربلا داشت و «نسيمي» ميسرايد: در كربلاي عشق شهيدي كه تشنه رفت از كوثر زلال تو آب زلال يافت اصولاً نقش و وظيفه ادبيات، همان تلطيف و بيان متعالي از وقايع و رخدادهاست و تأثيري كه شعر در اين موضوع دارد بر كسي پوشيده نيست، چنانكه ائمه عليهمالسلام و حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام بالاخص خود در جريان واقعه عاشورا و قبل از آن بارها اشعاري از خود و ديگران را به لحاظ اثرگذاري در مخاطب را قرائت كردهاند كه برخي تعداد اشعار سروده شده و تمثيل جسته توسط امام حسين عليهالسلام را بيش از 300 بيت هم دانستهاند.9 از جمله اين سروده مشهور كه در روز عاشورا برابر لشكر دشمن خواندند: الموت خير من ركوب العار والعار اولي من دخول النار والله ما هذا و هذا جاري... (مرگ بهتر از زندگي ننگين است و زندگي در ننگ ولي همراه با اقرار به حق بهتر از ورود در آتش است. به خدا سوگند ننگ و آتش پناه من نخواهند بود.) اشاره مولانا به اين حكايت، قدر متيقني از هر سه وجه مفروض ياد شده را در بر داشته باشد. به عبارت ديگر ميتوان چنين انگاشت كه مولانا هنگام سرودن اين حكايت و اشعار، هم در عقيده و مذهب، هم از جهت ديدگاه عبرتي و تأويلي و نيز از بابت اشراف بر محتوا و مضمون واقعه كربلا كه مشحون از عشق و عرفان و ارادت و رابطه مريد و مرادي و سير مراحل كمال (من البقا الي الفنا في الله) واقعه و حماسه بزرگ عاشورا در نظر داشته است. |
66 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
در ابياتي در مثنوي ، مولانا با صراحت تمام ماجراي غدير خم و نصب و خلافت خاتم اوصيا علي (ع)را روايت مي كند: زين سبب پيغمبر با اجتهاد نام خود را و آن علي مولانا نهاد گفت هر كو را منم مولا و دوست ابن عم من علي مولاي اوست كيست مولي آن كه آزادت كند بند رقيّت ز پايت بركند چون به آزادي نبوت هادي است مؤمنان را ز انبياء آزادي است اي گروه مؤمنان شادي كنيد همچو سرو و سوسن آزادي كنيد. در ديوان كبير نيز در موارد متعددي از مناقب اميرالمومنين (ع) سخن مي گويد : اقتداي ما به شاه اولياست آنكه نورش مشتق از نور خداست اي كه داري ديده ي روشن بين جسم و جانش جسم و جان مصطفي است رهنماي اولين و آخرين آنكه دائم با خداي كبرياست هر كه بي مهرش بود در راه دين بي تكلّف از گروه اشقياست از ضياء آفتاب نور او آفتاب و ماه را نور و ضياست تا بپوشد گرد نعل دلدلش هفت چرخ نيلگون پيشش دوتاست از صفاتش اوليا حيران شده ذات پاكش فيض بخش انبياست از نواي مدحتش عشاق را بر مخالف راست صدگونه نواست «قل تعالوا» از حقش آمد خطاب وز رسول الله علّي با بهاست اوست سلطان حقيقت زين سبب بر در قدرش همه شاهان گداست در شريعت عالمان را او دليل در طريقت عارفان را پيشواست ديوان شمس |
67 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 18 خرداد 90
غير از اين چندين غزل درباره علي (ع) دارد كه هر كس با آن اشعار آشنا باشد ارادت خالصانه مولانا را نسبت به علي (ع) و فرزندانش مي يابد. در غزلي با مطلعِ «اي شاه شاهان جهان الله مولانا علي» يكايك امامان شيعه را بر مي شمرد و به حضرت مهدي (عج) ختم مي كند : مهدي سوار آخرين، بر خصم بگشايد كمين خارج رود زير زمين الله مولانا علي تخم خوارج در جهان ناچيز و ناپيدا شود آن شاه چون پيدا شود الله مولانا علي ديوان شمس در غزلي ديگر به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام كه مولانا نورالانوارشان مي شناسد اشاره مي كند و در بيتي در خصوصشان مي گويد: اهل بيتش جملگي خود بر حقند چشمه نورش علي مرتضي است غزلي ديگر نيز هست كه در بخشي از آن گفته است: اي عاشقان اي عاشقان من جان جانان يافتم اي صادقان اي صادقان من نور ايمان يافتم اي عارفان اي عارفان من مرتضي بشناختم هم درد را درمان شدم هم نيز درمان يافتم اي مردمان اي مردمان از فرقت آل عبا از چشمه سار چشم خود، درياي عمان يافتم با حيدر خود حيدرم، بيرون ز حيدر كافرم حق را به حق در من عرف، از شاه مردان يافتم سرّ نبي مصطفي، دارد علي مرتضي وز دولت آل عبا، ايمان و احسان يافتم گويد به من آن مدعي، مولا چه آوردي بگو دل يافتم دل يافتم، دل يافتم جان يافتم و در غزلي ديگر با مطلع: محرم اسرار حيّ ذوالجلال نام پاكش مرتضي و ايلياست ديوان شمس تا انتها فرزندان رسول خدا را يكايك نام مي برد تا حضرت مهدي (عج): روز و شب دارم هواي عسكري در دلم مهر ولي با ولاست آن محمد مهدي صاحب زمان حبّذاجاني كه با وي آشناست التجا دارد بديشان شمس دين آن كه موسي را به معني رهنماست همچنين نسبت به حضرت سيد الشهدا (ع) و ياران وفادارش در مثنوي و ديوان شمس اظهار ارادت نموده و آن حضرت را «روحي پاك» و سلطاني كه با شهادت جانش از زندان رهايي يافت معرفي مي كند. روح سلطاني ز زنداني بجست جامه چه درانيم و چون خاييم دست پيش مؤمن ماتم آن پاك روح شهره تر باشد ز صد طوفان نوح مثنوي معنوي، دفتر ششم در ديوان شمس نيز در غزل معروف «كجاييد اي شهيدان خدايي» شهداي كربلا را با متعالي ترين تعبيرات ياد مي كند و مي ستايد. كجائيد اي شهيدان خدايي بلا جويان دشت كربلايي كجائيد اي در زندان گشوده بداده و امداران را رهايي کجائيد اي ز جان و جا رهيده کسي مرعقل را گويد کجايي؟ |
68 |
نام و نام خانوادگي: حميد توتونچيلر -
تاريخ: 20 خرداد 90
با تشكر از گرداورندگان |
69 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 22 خرداد 90
با سلام جناب بنده مولا ( ان شاء الله مولا امير المومنيين عليه سلام نه كس ديگر ) اينكه علي عليه سلام مورد تكريم شيعيان و سني ها هستند شكي نيست اما اينكه جلال الدين رومي توانست اخرت خود را بخير كند مهم است بقول حضرت محمد صلي الله عليه و اله كه در حديث مشهوري فرمودند كه : عن عوف بن مالك الأشجعي قال : قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - :افترقت اليهود على إحدى وسبعين فرقة ، واحدة في الجنة وسبعين في النار ، وافترقت النصارى على اثنتين وسبعين فرقة ، فإحدى وسبعين في النار ، واحدة في الجنة ، والذي نفسي بيده لتفترقن أمتي على ثلاث وسبعين فرقة ، فواحدة في الجنة ، واثنتان وسبعون في النار . قيل : يا رسول الله من هم ؟ قال : الجماعة » أخرجه بهذا اللفظ ابن أبي عاصم في السنة / 63 ، وصححه الألباني ، وهو في صحيح سنن ابن ماجه /3226 اولاً سخن حضرت محمد صلي الله عليه و اله هست در ثاني در صحيح سنن اين ماجه امده ثالثاً الاباني هم ستدشو صحيح دونسته لبيك يا علي |
70 |
نام و نام خانوادگي: نصرالله "کجاب" -
تاريخ: 23 خرداد 90
من كتاب شب هاي پشاور را درپيدانتوانستم بخاطر که اجاز فروش درکتاب فروشي نيست . باتشکر ازسايد شما دراين سايد من توانستم که پيداکنم |
71 |
نام و نام خانوادگي: شيفته ي حقانيت -
تاريخ: 01 تير 90
جناب بنده ي مولا ديگر ادله را بر اين امر تمام كردند جناب بنده ي مولا از شما بسيار متشكرم من نيز پاسخ برخي سوالات خود در باب ايشان را يافتم اجرتان با مولا علي (ع) موفق باشيد... |
72 |
نام و نام خانوادگي: امين سحابي -
تاريخ: 15 مرداد 90
اين گروه پاسخ به شبهات کيا هستن ؟ از خود موسسه هستن يا بيرون ؟ واقعا باعث تاسفه اين عبارت : " مخصوصا که شعرا را خداوند متعال در قرآن مورد ذم نيز قرار داده است ." واقعا نويسندگان اين مطالب با اين جمله آبروريزي کردن . انقدر آدم دور باشه از قرآن و معارف قرآني ! عزيز من يه نگاهي به تفاسير بندازين ! يه نگاهي به روايات بندازين ! آدم که اينجور قرآن رو نبايد مضحکه افکار سطحي خودش قرار بده . فايلهاي صوتي شبهاي پيشاور نشون دهنده ضعف اين دوستان در زمينه قرآنه . ضمن آرزوي موفقيت براي اين سايت ، از اونجايي که شيعه همواره مظلوم بوده و الان کارش به جايي رسيده که همچين بي سوادايي بايد ازش دفاع کنن ، برادرانه خواهش مي کنم کمي با قرآن انس داشته باشين . کمي با بحار مرحوم مجلسي (ره) مانوس باشين . جلد 76 باب 108 بحار با محوريت آيات پاياني سوره شعراء به روايات پرداخته و حق مطلب رو ادا فرموده . و البته درايت لازمه ، اجتهاد لازمه . مراجعه کنيد از شما حرکت از خدا برکت . استادش هم پيدا ميشه . بازم دعاگوي شما هستم . با خوندن مطالبتون خيلي نگران شدم . مراقب باشين اگه ميخواين از شيعه دفاع کنين آبروشو نبرين . قرآن ياد بگيرين . شما اول بايد روخوني قرآن رو ياد بگيرين . تفسير قرآن تو مرحله بعديه . براتون آرزوي موفقيت دارم . جواب نظر: با سلام دوست گرامي اگر شعرا (از جهت شعر گفتن) مورد مدح قرآن يا روايات هستند ، لطفا بيان كنيد تا مشخص شود . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
73 |
نام و نام خانوادگي: امين سحابي -
تاريخ: 22 مرداد 90
سلام عليکم من کجا گفتم شعرا مورد مدح قرآن و روايات قرار گرفتن . شما نوشتين در قرآن مورد ذم قرار گرفتن . منم در جوابتون نوشتم اين حرف از بي سواديتونه . و اين جوابي هم که دادين نشونه ديگري بر بي سواديتونه . مگه هر کي مورد مدح نيست پس مورد ذمه ! و باز هم دليل ديگه بر بي سواديتون اينه که شما بايد براي ادعاتون بينه بيارين . شما يک ادعايي کردين که من اونو انکار کردم ! واقعا ناراحت شدم . به آيت الله حسيني قزويني بفرمايين بزرگوار ! طلبه فاضل تو قم کم نداريم و در ضمن اصلا شما چرا از بحث اصليتون منحرف شدين سر مولوي و فردوسي تو سرو کله هم ميزنين . شما نظرات کاربران رو هدايت کنين به سمت مباحث اصلي . يه عده ميخوان شما رو سر کار بزارن از شبهات درجه اول غافلتون کنن . به معناي واقعي کلمه موفق باشيد . توفيق از جانب خداي اميرالمومنين (ع) در دفاع از حقانيت مذهب اميرالمومنين (ع) جواب نظر: با سلام دوست گرامي به نظر شما آيا آيه كريمه «الم تر انهم في كل واد يهيمون» مدح است ، يا ذم است ، يا هيچ كدام موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
74 |
نام و نام خانوادگي: امين سحابي -
تاريخ: 24 مرداد 90
عليکم السلام اون وقت استثناي 227 شعرا چيه ؟ واقعا نگاه کردن به قرآن انقدر براتون سخته ؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي شما بهتر بود يكبار به متن نوشته ما دقت ميكرديد ، تا چنين اشكالي نميگرفتيد . إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ در اين آيه از عموم شعرا كه «في كل واد يهيمون وانهم يقولون ما لا يفعلون» تنها يك دسته از شعرا استثنا شدهاند آنهم با اين شروط : 1- ايمان 2- عمل صالح 3- ذكر كثير 4- انتصار دين بعد از ظلم و بسياري از شعرا به جز عده اي از آنها داخل در عام و خارج از استثنا هستند . البته آيا به نظر شما شعرايي كه به اشعار آنها استدلال شده است ، اين خصوصيات را داشتند ؟ مثلا آقاي ... كه به شعر وي استدلال شده است و تاريخنويسان وي را متمايل به همجنس بازي مي دانند ، جزو اين دسته است ؟! بهتر است به جاي اينكه به دنبال اثبات نظر خود باشد ،كمي به دنبال اثبات دين و حقيقت از طريق آيات قرآن باشيد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
75 |
نام و نام خانوادگي: امين سحابي -
تاريخ: 25 مرداد 90
عليکم السلام . همين که قبول کرديد عده اي از شاعران ولو يک نفر از حکم کلي استثناء شده است ، غلط بودن اون جوابتون که به "شيفته حقانيت" نوشته بوديد : "مخصوصا که شعرا را خداوند متعال در قرآن مورد ذم نيز قرار داده است . " معلوم ميشه . و با همين شروطي که ملاحظه کرديد معلوم شد خداوند اصلا هيچ شاعري را ورد مذمت قرار نداده است . بلکه آن عملي را که مورد اغواي مردم مي شود مذمت فرموده است (أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فىِ كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ(225)وَ أَنهَُّمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ(226) ) و هيچ شاعري را نيز مدح نکرده است بلکه آن شروطي را مدح کرده است مثل ايمان و عمل صالح و ... که در همه جاي قرآن مدح نموده است . و اين صفات در هر که باشد ممدوح است و اصلا مرام قرآن اين است که هيچ وقت هيچ صنفي را مدح و ذم نکرده است ، بلکه ملاک ومعيار ارائه کرده است تا اهل تعقل خود مصاديق ان را دريابند . اما جمله شما اين است : "مخصوصا اينکه خداوند شاعران را در قرآن مورد مذمت قرار داده است " و وقتي تذکر مي دهم در جوابم اين را مي نويسيد : "اگر شعرا (از جهت شعر گفتن) مورد مدح قرآن يا روايات هستند ، لطفا بيان كنيد تا مشخص شود ." بعد وقتي در جواب مي نويسم من کي گفتم مورد مدح هستند اين را مي نويسيد : "به نظر شما آيا آيه كريمه «الم تر انهم في كل واد يهيمون» مدح است ، يا ذم است ، يا هيچ كدام" شما واقعا مسئله به اين سادگي رو نمي فهميد ؟! در مورد قسمت آخر جوابتون هم عرض کنم : تاريخ نويسان درباره کدام شاعر چه گفته اند و ... علاقه اي براي ورود به اين بحث ندارم . فقط خواستم معلوم بشه همونطور که عده زيادي هم در مباحثي که با شما مطرح کردن اينو اشاره کردن آشنايي شما به قرآن خيلي سطحيه و اون شاعراني رو هم که شما اينجا دربارشون بحث ميکنين معصوم نيستن ولي شما در اون حدي نيستين که براي اين افراد نقد بنويسين . شما از خط خودتون که دفاع از مکتب والاي اهل بيت عليهم السلام هست خارج نشين و يکي از تکنيکهاي مناظره اينه که فرد وارد مباحثي که تخصصشو نداره نشه به طوري که الان هر کي همين دو صفحه بحثاي شما رو با اين افراد "بنده مولا" و " شيفته حقانيت " و ... ببينه آبروي هممون ميره . با اينکه همينا هم حرفاشون خيلي سطحيه . شما در حد همين شبهاي پيشاور و مباحث مربوطه قدم بردارين و مطمئن باشين که بنا به وعده قرآن پيروزي آز آن شما و مکتب برحق شماست . |
76 |
نام و نام خانوادگي: شيفته ي حقانيت -
تاريخ: 10 شهريور 90
جناب آقاي امين سحابي قرآن دوست قرآن فهم لازم است خدمت جنابعالي و امثالتون متذكر بشم كه اگه لازمه يك بار ديگه كتاب شبهاي پيشاورو (منتها با دقت به نتيجه گيري و برداشت نويسنده ي آن) مطالعه كنيد تا بفهميد طرح سوال اول بنده كه درباره مهم ترين مسئله از ديدگاه خيلي از علما و دانشمندان كه هميشه مورد بحث است در اين قسمت بيجا نبوده اين كتاب درباره ي مناظره ي عالمي شيعه با سنيان است منتها يك فرد بي خرد بي علم و نادان (مومن عبدالله) با توهين به بزرگترين فقيه و شاعر و عارف مسلمان باعث كشيده شدن بحث به اينجا شد حالا به قول جناب عالي اگه حرفهاي ما در اين باب سطحيه جناب عالي با سند و دليل و مدرك اين رو ثابت كن و دست از لاف زدن بردار شايد امثال جنابعالي از اينكه به فرزانگان كشورشان به همين سادگي توهين مي شود ابايي نداشته و ندارند چون مطالعات افراد نظير شما در اين باب ها ناچيز است حال به جاي گزافه گويي اگر در اين باب پاسخ علمي مي خواهي مي تواني بحث كني و حرفهاي به اصطلاح عمقي خودت رو مطرح كني تا جواب بدم!!!!! |
77 |
نام و نام خانوادگي: مهرداد -
تاريخ: 13 شهريور 90
سلام سئوال! - لطفا جواب منطقي بدهيد! 1:طبق کدام جواز شرعي ملاک اصول دين شعرا هستند نه نصوص دين ا...تعالي؟! 2:آيا ملاک تمييز دادن خوب و بد بودن شعرا نظر دين خداست يا ملاک خوب و بد بودن دين خدا نظر شعرا مي باشد؟! 3:طبق کدام دليل هر که شعر گفت مصون از خطا مي شود و معصوم است؟! نمونه: ايرج ميرزا نيز شعر ميگفت!!! اميدوارم هر کسي لطف کرده و مي خواهد پاسخ بدهد پاسخها را جداگانه و روشن و منطقي بدهند اگر مي توانند و قصد مغلطه و فرار از حقيقت نيست. التماس دعاي فرج. |
78 |
نام و نام خانوادگي: مهرداد -
تاريخ: 13 شهريور 90
يک نکته: آيا هر کسي در مدح اميرالمومنين سلام ا...عليه کاري انجام داد به معني اين است که ولايتش را پذيرفته است و برائت از دشمنانش ميکند؟! جرج جرداق مسيحي مشهور و صاحب تاليفات فقط يک کتابش 5 جلد در مورد مولاست آن هم چه مدح هايي ..آيا او هم در اصول اعتقادي چون اميرالمومنين است؟! خير... خود او اعتقادش را واضح بيان مي کند يک مسيحي است منتها تعصبش را به نحو ديگري حفظ مي کند به نحوي خطرناک تر!! بوديسم بت پرست در روز عاشورا در عزاي سيد الشهدا سلام ا...عليه خود را به حد کشتن لطم مي کنند و مي زنند اما آيا اصول اعتقادي امام حسين عليه السلام را هم قبول دارند؟! تمام هند در روز عاشورا بخاطر ارباب بيکفن ما تعطيل رسمي است اما آيا مذهب رسمي آنها ارتباطي به امام حسين سلام ا...عليه دارد؟! با اين حساب مضحک و مبکي نيست آنها را بر سبيل امام حسين عليه السلام بخوانيم؟! در طول تاريخ فراوان بزرگان کفار و مشرکان و مسلمان نمايان را مي يابيد که دم از اميرالمومنين زده اند دم از اهل البيت زده اند اما با اينحال در همان اصول اعتقادي خويش مرز خود را حفظ کرده اند!! با اينکه از نظر شما اي بسا خيلي خيلي انديشمند هم بوده اند و در مذهب و دين و مسلک خود و حتي در دنيا پيروان فراواني داشته اند و دارند....اما چون مثلا طرف تعصب ناورا داشته! يا قائل پلوراليسم -همه حقند- بوده است ووو لذا مرز خويش را حفظ کرده است متاسفانه! لذا ولايت اميرالمومنين و برائت از دشمنانش را نپذيرفته! لذا در مذهب خود باقي مانده برخلاف خيلي هاي ديگر که برگشته اند! جالب است يکي از اتهامات امثال جلال الدين همين صوفي گري و پلورال گري امثال جلال الدين هست که مثلا جلال الدين با هر مسلکي همخواني داشته است شيعه سني بي دين صوفيان جبريون همجنسبازي ووو هر مسلکي!! اساسا عرفا و فلاسفه که در احاديث مورد مذمت شديد واقع شده اند همگي به جهت بدور ماندن از مکتب اهل البيت عليهم السلام که به فرموده ي رسول خدا تنها راه نجات است از اين تناقضات و کفريات پلورالي و ... زياد داشته اند! به هر حال مي خواهم اين را بگويم که صرف محبت و بيان فضائل دليل بر قبول ولايت و برائت نيست هم به حکم عقل هم به فرموده ي خود معصومين عليهم السلام! و الا خود عمر بن الخطاب بالاجبار اعتراف بر حقانيت اهل البيت عليهم السلام بعضا کرده است! اما با اينحال دشمن اصلي مولا بوده است يا ديگر دشمنانش! ببينيد معجزه ي اهل البيت عليهم السلام است که دوست و دشمن همه مدحشان مي کنند اما بايد ديد خود اهل البيت چه مي خواهند! متوجه هستيد؟؟ بايد ديد دين خدا چه مي گويد!-دقت کنيد خواهشا!- نه اينکه اسير اين توهمات افراد گشته با هر کدامشان رنگي بشويم! افراد را که حجيتي نيست! والسلام. |
79 |
نام و نام خانوادگي: مهرداد -
تاريخ: 13 شهريور 90
يک نکته: آيا هر کسي در مدح اميرالمومنين سلام ا...عليه کاري انجام داد به معني اين است که ولايتش را پذيرفته است و برائت از دشمنانش ميکند؟! جرج جرداق مسيحي مشهور و صاحب تاليفات فقط يک کتابش 5 جلد در مورد مولاست آن هم چه مدح هايي ..آيا او هم در اصول اعتقادي چون اميرالمومنين است؟! خير... خود او اعتقادش را واضح بيان مي کند يک مسيحي است منتها تعصبش را به نحو ديگري حفظ مي کند به نحوي خطرناک تر!! بوديسم بت پرست در روز عاشورا در عزاي سيد الشهدا سلام ا...عليه خود را به حد کشتن لطم مي کنند و مي زنند اما آيا اصول اعتقادي امام حسين عليه السلام را هم قبول دارند؟! تمام هند در روز عاشورا بخاطر ارباب بيکفن ما تعطيل رسمي است اما آيا مذهب رسمي آنها ارتباطي به امام حسين سلام ا...عليه دارد؟! با اين حساب مضحک و مبکي نيست آنها را بر سبيل امام حسين عليه السلام بخوانيم؟! در طول تاريخ فراوان بزرگان کفار و مشرکان و مسلمان نمايان را مي يابيد که دم از اميرالمومنين زده اند دم از اهل البيت زده اند اما با اينحال در همان اصول اعتقادي خويش مرز خود را حفظ کرده اند!! با اينکه از نظر شما اي بسا خيلي خيلي انديشمند هم بوده اند و در مذهب و دين و مسلک خود و حتي در دنيا پيروان فراواني داشته اند و دارند....اما چون مثلا طرف تعصب ناورا داشته! يا قائل پلوراليسم -همه حقند- بوده است ووو لذا مرز خويش را حفظ کرده است متاسفانه! لذا ولايت اميرالمومنين و برائت از دشمنانش را نپذيرفته! لذا در مذهب خود باقي مانده برخلاف خيلي هاي ديگر که برگشته اند! جالب است يکي از اتهامات امثال جلال الدين همين صوفي گري و پلورال گري امثال جلال الدين هست که مثلا جلال الدين با هر مسلکي همخواني داشته است شيعه سني بي دين صوفيان جبريون همجنسبازي ووو هر مسلکي!! اساسا عرفا و فلاسفه که در احاديث مورد مذمت شديد واقع شده اند همگي به جهت بدور ماندن از مکتب اهل البيت عليهم السلام که به فرموده ي رسول خدا تنها راه نجات است از اين تناقضات و کفريات پلورالي و ... زياد داشته اند! به هر حال مي خواهم اين را بگويم که صرف محبت و بيان فضائل دليل بر قبول ولايت و برائت نيست هم به حکم عقل هم به فرموده ي خود معصومين عليهم السلام! و الا خود عمر بن الخطاب بالاجبار اعتراف بر حقانيت اهل البيت عليهم السلام بعضا کرده است! اما با اينحال دشمن اصلي مولا بوده است يا ديگر دشمنانش! ببينيد معجزه ي اهل البيت عليهم السلام است که دوست و دشمن همه مدحشان مي کنند اما بايد ديد خود اهل البيت چه مي خواهند! متوجه هستيد؟؟ بايد ديد دين خدا چه مي گويد!-دقت کنيد خواهشا!- نه اينکه اسير اين توهمات افراد گشته با هر کدامشان رنگي بشويم! افراد را که حجيتي نيست! والسلام. |
80 |
نام و نام خانوادگي: عبدالرحمن -
تاريخ: 24 آبان 90
شيفتگان حقيقت هميشه اگه در جواب كتابي نقدي يامطلبي باشد آنرا هم مطالعه مي كنند. كتاب روزهاي پيشاور را نيز مطالعه بفرماييد. باتشکر |
81 |
نام و نام خانوادگي: کار ازماجواد -
تاريخ: 28 آذر 90
بيشتر دراين زمينه کار شود |
82 |
نام و نام خانوادگي: كلب110 -
تاريخ: 28 آذر 90
آقاياني كه دم از مولوي مي زنند به من بگويند كه معني اين بيت اين آقا كه ظاهرا" در فيه ما فيه است چيه؟ ما ز قرآن مغز را برداشتيم/ ما بقي بهر خران بگزاشتيم |
83 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 01 دي 90
http://zirekherghehsoofi.blogfa.com اوصاف شيعيان تفاوت محب و شيعه بودن هر اهل ايماني مي کوشد تا در زندگي چنان باشد که بتوان او را به عنوان مؤمن معرفي کرد. کساني که پيشوايي را به اقتدا و رهبري برگزيده اند، در اين مسأله مي بايست بيش تر تلاش کنند؛ زيرا پيروي از پيشوا، گام نهادن در جاي پاي اوست. هرکسي مي تواند مدعي ايمان و محبت شود ولي اگر کسي مدعي شيعه گري و پيروي شد، مي بايست حق مطلب را به جا آورد؛ زيرا دوستي مي تواند با مخالفت و حتي عصيان در برخي از موارد جمع شود، ولي پيروي و اقتداگري اين گونه نيست. از اين رو در روايات آمده وقتي برخي ها مدعي تشيع و شيعه گري مي شدند، معصوم(ع) آنان را نمي پذيرفت و مي فرمود: شما محب و دوستدار ماييد نه اين که شيعه ما بوده باشيد. شيعيان واقعي کساني چون سلمان و مقداد و ابوذر و عمارند. مي گويند: روزي عده اي از شيعيان به ديدار امام رضا(ع) آمدند و به خادم امام گفتند: مي خواهيم آقا را ببينيم. آقا اجازه نداد. بعد از چندين مرتبه، امام اجازه ورود را دادند. همه آمدند به امام گفتند: ما همه شيعه شماييم، چرا اجازه نمي داديد. امام(ع) فرمود: شما محب ما هستيد نه شيعه ما؛ شيعه آن کسي است که به فرمان ها و دستورهاي ما گوش دهد و عمل کند. قال الامام عليه السلام: ان شيعتنا هم الذين يتبعون آثارنا و يطيعونا في جميع اوامرنا و نواهينا فاولئک شيعتنا فاما من خالفنا في کثير مما فرضه الله عليه فليسوا من شيعتنا؛ شيعه ما کساني هستند که از آثار و گامهاي ما پيروي مي کنند و در همه اوامر و نواهي از ما اطاعت مي کنند. اينان شيعيان ما هستند و اما کساني که در بسياري از واجبات الهي با آن مخالفت مي ورزند، ايشان از شيعيان ما نيستند. (بحارالانوار، ج ۶۵، ص۱۶۲) در حقيقت امام(ع) مي فرمايد که هرکس که محبت اهل بيت(ع) را در دل دارد شيعه نيست؛ بلکه شيعه شرايط خاصي دارد که اطاعت محض و کامل از ما و فرمان هاي الهي يکي از آنهاست. براي شناخت شيعه واقعي مي توان به روايات بسياري تمسک جست که بخشي از آن ها رواياتي است که از امام حسن عسکري(ع) درباره شيعيان وارد شده است. ادامه دارد ... |
84 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 01 دي 90
http://zirekherghehsoofi.blogfa.com/post-223.aspx تشيع، سبک زندگي اين پرسش همواره مطرح است که شيعه کيست و به چه کسي شيعه گفته مي شود. بي گمان شيعه نه تنها يک مذهب و راه و روش دينداري و تفسيري از حقيقت اسلام است؛ بلکه شيوه زندگي است. از اين رو قرآن، زندگي حضرت ابراهيم(ع) و کساني را که به درستي در مسير دين حنيف گام برداشته اند مي ستايد. در عصر پيامبر(ص) نيز اين پيامبر گرامي اسلام است که زندگي امير مؤمنان(ع) را مي ستايد و مي فرمايد کساني که اين سبک زندگي را در پيش گرفته اند رستگار هستند. اميرمؤمنان(ع) چنان مي زيست که قرآن خواسته بود. از اين رو آن حضرت (ع) را همان گونه که قرآن ناطق گفته اند، قرآن مجسم نيز دانسته اند. تنها شماري اندک از صحابه پيامبر(ص) به فرمان آن حضرت(ص) توانستند شيعه واقعي اميرمؤمنان(ع) و رستگار شوند که برجسته ترين ايشان سلمان، مقداد، ابوذر و عمار بودند. آن حضرت(ع) مقتدا و پيشوا و امام واقعي اين گروه بود و آنان در زندگي خويش از سبک زندگي اميرمؤمنان (ع) بهره بردند. آن حضرت مي دانست که همگي توانايي اقتدا به وي را ندارند. از اين رو از مردم مي خواهد که دست کم تا مي توانند از سبک زندگي وي در حد توان سود برند تا در صراط مستقيم قرار گيرند؛ زيرا صراط مستقيمي که آيات قرآني به آن توجه داده و ما هر روز ده ها بار از خداوند خواهان هدايت بدان سو هستيم، صراط علوي و سبک زندگي آن حضرت مي باشد. شيعه گري در عصر امام صادق(ع) آن حضرت مي فرمايد اگر مي خواهيد از من پيروي کنيد و مرا مقتداي سبک زندگي خويش قرار دهيد شايد ناتوان باشيد و نتوانيد اين گونه عمل کنيد. و لکن اعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد؛ "اما با پرهيزکاري و تلاش فراوان و پاکدامني و راستي مرا ياري دهيد". در عصر امام صادق(ع)، بسياري خود را به اهل بيت(ع) مي چسباندند؛ زيرا عصر گريز از امويان بود و چهره زشت و کريه و ضد اسلامي آنان بر مردم آشکار شده بود و مردم مي خواستند تا به سوي فرمان خداوند و عمل بدان بازگردند و در خانه اهل بيت را بزنند. شيعه گري و اهل بيت دوستي به عنوان گفتمان غالب بر جامعه در آمده بود و هرکسي مي کوشيد تا خود را به اهل بيت(ع) نسبت دهد و از علاقه و محبت مردم استفاده کند؛ چنان که بني عباس از اين عشق و علاقه مردمي براي مقاصد سياسي استفاده کرده و مردم را به سوي خويش مي خواندند. در اين زمان است که امام جعفر صادق(ع) مي فرمايد: اياک و السفله ! فانما شيعه علي من عف بطنه و فرجه و اشتد جهاده، و عمل لخالقه، و رجا ثوابه، و خاف عقابه، فاذا رايت اولئک شيعه جعفر. امام صادق (عليه السلام) فرمود: بر تو باد پرهيز از افراد پست! همانا، شيعه علي، کسي است که شکم را از حرام پر نسازد و راه عفت و پاکدامني در پيش گيرد و سخت کوش باشد، براي خدا کار کند و به پاداش او اميدوار باشد و از عذاب او بهراسد. زماني که آنها را [اين چنين] ديدي، [بدان که] شيعه من هستند.(کافي، کليني ج ۲/ص ۳۳۲/حديث ۹) در اين هياهوي شيعه گري و هجوم براي همراهي با افکار عمومي و گفتمان غالب جامعه گروهي خود را شيعه اهل بيت(ع) مي نامند تا به اهداف و مقاصد خاص خود برسند. مردماني پست و دون صفت، با کارهاي خويش نام امامان(ع) و مقام شيعه گري را آلوده مي کردند. از اين رو امام صادق(ع) هشدار مي دهد و مي فرمايد: معاشر الشيعه ! کونوا لنا زينا، ولا تکونوا علينا شينا. قولوا للناس حسنا، و احفظوا السنتکم و کفوها عن الفضول و قبيح القول؛ اي گروه شيعه! شما، مايه زينت و زيبايي ما باشيد، نه اين که باعث سرزنش ما خاندان شويد. با مردم، به نيکي سخن بگوييد و مراقب زبان خود باشيد و آن را از گفتار بيهوده و سخن زشت باز داريد. (وسائل الشيعه، حر عاملي، ج۸: ص ۵۳۵ حديث ۸۱) عده اي نيز برخلاف سيره عملي و سبک زندگي امامان و اهل بيت(ع) عمل مي کردند و به نام دين، به ثروت اندوزي مشغول بودند و از سبک زندگي امامان(ع) دور مي شدند و با اين همه، مدعي شيعه گري بودند. ابو اسماعيل مي گويد: به امام باقر(ع) گفتم: فدايت شوم! شيعيان، پيش ما زيادند. امام فرمود: آيا ثروتمند به نيازمند مهرباني مي کند؟ آيا نيکوکار از گنهکار مي گذرد؟ و آيا به هم کمک مالي مي کنند؟ (تا برابر هم شوند و عدالت برقرار باشد)؟ گفتم: خير. فرمود: اين ها شيعه (حقيقي) نيستند. شيعه، کسي است که اين طور عمل کند. (کافي، ج ۲، ص ۳۷۱، حديث ۱۱) امام در جايي ديگر مي فرمايد که شيعيان ما را بيازماييد تا معلوم شود که واقعا شيعه هستند يا مدعي شيعه گري مي باشند: امتحنوا شيعتنا عندثلاث: عند مواقيت الصلاه ، کيف محافظتهم عليها، و عند اسرار هم، کيف حفظهم لها من عدونا، و الي اموالهم کيف مواساتهم لاخوانهم فيها؟؛ شيعيان ما را، در سه جا امتحان کنيد: در اوقات نماز، ببينيد چگونه اوقات نماز را حفظ مي کنند، در بيان اسرارشان، ببينيد چگونه از دشمنان ما، آن ها را حفظ مي کنند و در مورد ثروت هايشان ببينيد چگونه نسبت به برادران خود، تعادل را حفظ مي کنند و به کمک و ياري آنها مي رسند؟ (بحارالانوار، مجلسي، ج ۸۳، ص ۲۲، حديث ۴۰) اين در حالي است که شيعه کسي است که در هر کار خيري نه تنها اهل شتاب و پيشقدمي است بلکه در شتاب گيري نسبت به يکديگر چنان است که مسابقه مي گذارد و مي کوشد تا بر يکديگر سبقت گيرد و پيش از ديگري آن کار نيک و خير را انجام دهد. اين سبکي است که پيامبر (ص) زندگي شيعه را بدان ترسيم و تصوير مي کند. ابن عباس مي گويد: از پيامبر اکرم(ص) درباره فرموده خداوند در قرآن السابقون السابقون… پرسيدم؟ در پاسخ فرمود: جبرئيل گفت: آنان، علي(ع) و شيعيان او هستند که به سوي بهشت، پيش تاختند و به الطاف و نعمت هاي خداوند، نزديک شدند. (بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۲۰، ح ۳۳.) ادامه دارد ... |
85 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 01 دي 90
http://zirekherghehsoofi.blogfa.com معرفي شيعه واقعي در سخنان امام حسن عسکري(ع) يکي از روش هايي که امام حسن عسکري (ع) براي معرفي شيعيان واقعي به کار مي برد، بهره مندي از روش سفارش است. وي در مجموعه اي از وصايا و سفارش هاي خويش، شيعي خويش را معرفي مي کند که از آن جمله مي توان به اين سفارش اشاره کرد که حاوي بسياري از خصوصيات مومن و شيعي واقعي مي باشد. امام حسن عسکري (ع) به شيعيان فرمودند: شما را سفارش مي کنم به: رعايت تقواي الهي، پيشه کردن پارسايي در دين خود، کوشش بسيار براي خدا، راستگويي، امانت پردازي به کسي که چيزي به شما سپرده، خواه نيکوکار باشد و خواه بدکار، انجام سجده هاي طولاني و خوش همسايگي که محمد(ص) بدين روش آمده است. همچنين سفارش مي کنم که در ميان قبيله و عشيره هايشان نماز گزاريد، در تشييع جنازه هايشان حضور يابيد، از بيمارانشان عيادت نماييد و حقوقشان را بپردازيد، زيرا هر يک از شما که در دينش پارسا و در گفتارش راستگو باشد و امانت مردم را بپردازد و با آنان خوش اخلاقي نمايد، در اين صورت گويند: اين يک شيعه است! من از شنيدن آن جمله شادمان مي شوم. از خدا پروا نماييد و زينت (و مايه سرافرازي ما) باشيد نه مايه زشتي و (سرافکندگي)، همه دوستي را به سوي ما بکشانيد و هر زشتي را از ما دور نماييد، زيرا هر خوبي که در حق ما گفته آيد ما شايستگي آن را داريم و هر بدي که درباره ما بر زبان آيد ما چنان نيستيم. ما را در کتاب خدا حقي است و با رسول خدا(ص) خويشاوندي است و خداوند ما را پاک شمرده و هيچ کس غير از ما نمي تواند ادعاي چنين مقامي را نمايد مگر اين که دروغ پرداز باشد. بسيار ياد خدا و ياد مرگ نماييد و بسيار به تلاوت قرآن بپردازيد و صلوات بر پيامبر(ص) فرستيد، زيرا صلوات بر رسول خدا(ص) ده حسنه دارد. آنچه را به شما سفارش کردم در حفظ آن بکوشيد، شما را به خدا مي سپارم و به شما درود مي گويم. (برگرفته از کتاب تحف العقول عن آل الرسول) امام حسن عسکري(ع) از اين که شيعه به اموري دلبستگي پيدا کند که وي را خوار و ذليل مي سازد هشدار مي دهد. از ايشان مي خواهد که سبک زندگي خويش را به گونه اي درآورند که جز به اموري که عزت براي ايشان فراهم مي آورد علاقه و دلبستگي پيدا نکنند. از اين رو مي فرمايد: چقدر زشت است مؤمن به چيزي علاقه مند باشد که او را خوار کند. از جمله اموري که آدمي را به خواري و ذلت مي کشاند و عزت را از مدار زندگي وي دور مي سازد شهوت پرستي و حب رياست است. وي مي فرمايد: از شهوت طلبي و حب رياست بپرهيزيد که اين دو صفت تو را به هلاکت مي نشاند. حضرت در تبيين سبک درست زندگي، به مسأله اعتدال به عنوان مهم ترين معيار سنجش رفتار توجه مي دهد و مي فرمايد که هرگز از دايره اعتدال گام فراتر نبايست گذاشت که اين فرمان الهي است؛ زيرا انسان حتي در کار خير چون بخشندگي نبايد به گونه اي عمل کند که از نداري خود را سرزنش و ملامت کند و يا زمينه سرزنش و ملامت ديگري را بر خود فراهم آورد و نه آن که دست بسته و بخيل باشد که هيچ کسي از وي خير و بهره اي نبرد. خداوند خطاب به پيامبرش(ص) درباره شيوه بذل و بخشش مي فرمايد: نه دست خويش را از روي خست به گردن ببند و نه به سخاوت يکباره بگشاي که در هر دو حال ملامت زده و حسرت خورده بنشيني (اسراء آيه ۹۲) از اين رو امام(ع) مي فرمايد: بخشندگي اندازه اي دارد که اگر از آن فراتر رود اسراف است. اسراف نيز چنان که از آيات قرآني معلوم است شيوه نادرستي در بهره گيري از نعمت هاي الهي است که موجب مي شود تا شخص از محبت الهي دور شود (انعام آيه ۱۴ و نيز اعراف آيه ۱۳) گزارشي تاريخي از سبک زندگي امام حسن عسکري(ع) در تفسير امام حسن عسکري(ع) حديثي وارد شده است که آن را ابويعقوب يوسف بن زياد و علي بن سيار روايت کرده اند، اين دو بزرگوار مي گويند: شبي در خدمت امام عسکري(ع) بوديم- در آن زمان حاکم آن سامان نسبت به امام(ع) تعظيم مي کرد و اطرافيان او نيز احترام مي نمودند – ناگهان حاکم شهر از آنجا عبورش افتاد و مردي دست بسته همراه او بود. او امام(ع) را که در بالاي خانه قرار داشت و از بيرون مشاهده مي شد ديد، همينکه چشمش به آن حضرت افتاد به خاطر احترام از مرکب پياده شد. امام عسکري(ع) فرمود: به جاي خود برگرد، و او در حالي که تعظيم مي کرد به جاي خود يعني روي مرکب برگشت و عرض کرد: اي فرزند رسول خدا اين شخص را امشب کنار يک دکان صرافي گرفته ام، به گمان اينکه مي خواسته راهي به دکان باز کند و از آن سرقت کند. همين که خواستم او را تازيانه بزنم- و اين روش من است متهمي را که دستگير مي کنم پنجاه تازيانه مي زنم تا تنبيه او باشد و بعد از آن جرم بزرگتري مرتکب نشود- او به من گفت: از خدا بترس و کاري که باعث خشم خداوند مي شود انجام نده، من به راستي از شيعيان علي بن ابي طالب و شيعه اين امام بزرگوار، پدر کسي که به امر خدا قيام مي کند مي باشم. من از او دست برداشتم و گفتم: تو را نزد امام(ع) مي برم، اگر آن حضرت گفته ات را تصديق کرد که از شيعيان او هستي تو را رها مي کنم، و اگر دروغ گفته بودي بعد از آنکه هزار تازيانه به تو زدم دست و پايت را قطع خواهم کرد، اکنون او را به حضور شما آورده ام، آيا او همان طور که ادعا کرده از شيعيان شما است؟ امام (ع) فرمود: پناه بر خدا مي برم، اين کجا از شيعيان علي بن ابي طالب مي باشد؟ خدا او را در دست تو گرفتار کرده است بخاطر اينکه به خيال خود اعتقاد دارد که از شيعيان حضرت علي(ع) است. حاکم گفت: راحتم کردي، الان پانصد ضربه به آن مي زنم و هيچ اعتراضي هم بر من نيست. و چون او را به فاصله زيادي از آنجا دور کرد دستور داد او را به رو بر زمين افکندند، دو جلاد را يکي در طرف راست و ديگري در طرف چپ بر او گماشت و به آنها گفت: او را بزنيد و بدرد آوريد. اين دو نفر شلاق هاي خود را بطرف او پايين آوردند، ولي به او برخورد نکرد و هر چه مي زدند بر زمين مي خورد، حاکم ناراحت شد و گفت: واي بر شما، زمين را مي زنيد؟ به پشت و کمر اين شخص بزنيد، دوباره شروع به زدن کردند و پشت و کمر او را نشانه گرفتند ولي اين بار دستهاي آنها خطا رفت و آن دو به يکديگر زدند و داد و فرياد آنها بلند شد. حاکم به آنها گفت: واي بر شما، مگر شما ديوانه شده ايد؟ چرا خودتان را مي زنيد؟ اين مردي را که بر زمين افتاده بزنيد. گفتند: ما همين کار را مي کنيم و جز او را هدف نمي گيريم و نمي زنيم ولي دست هاي ما بي اختيار منحرف مي شود بطوري که ضربه ها بر خود ما وارد مي شود. حاکم چهار نفر ديگر از ماموران خود را صدا زد و به اين دو نفر اضافه کرد و گفت: او را احاطه کنيد و تا مي توانيد بزنيد، شش نفر دور او را گرفتند و شلاق ها را بالا بردند که او را بزنند ولي اين بار شلاق به حاکم اصابت کرد. او از مرکب پياده شد و فرياد کرد: مرا کشتيد، خدا شما را بکشد، اين چه کاري است که مي کنيد؟ گفتند: ما غير اين شخص را نمي زنيم و نمي دانيم چرا چنين مي شود؟ حاکم با خود گفت: شايد اينها توطئه کرده اند، لذا چند نفر ديگر را مامور کرد که اين شخص را بزنند، ولي آنها هم حاکم را زدند. بار ديگر گفت: واي بر شما چرا مرا مي زنيد؟ گفتند: به خدا قسم ما جز اين شخص را نمي زنيم. حاکم گفت: سر و صورت مرا مجروح کرديد، اگر مرا نمي زنيد از کجا اين جراحتها پيدا شد؟ گفتند: دست ما بشکند اگر تو را قصد کرده باشيم. مرد گرفتار به حاکم گفت: اي بنده خدا، آيا به اين لطفي که به من مي شود و ضربات شلاق از من دفع مي گردد هيچ توجه نمي کني و عبرت نمي گيري؟ واي بر تو مرا نزد امام(ع) برگردان و هرچه در مورد من فرمان داد اجرا کن. حاکم او را نزد امام(ع) برگرداند و عرض کرد: اي فرزند رسول خدا، کار اين شخص عجيب است،از طرفي انکار کرديد که از شيعيان شما باشد- و هر که شيعه شما نباشد ناگزير شيعه ابليس است و جايگاهش در آتش است – و از طرف ديگر معجزاتي از او مشاهده کردم که مخصوص پيامبران است. امام(ع) فرمود: بگو، يا جانشينان پيغمبران. (يعني اظهار معجزه منحصر به پيامبران نيست بلکه جانشينان واقعي آنها هم به آوردن معجزه توانائي دارند.) حاکم هم کلام خود را با اضافه کردن جمله اي که امام(ع) فرمود تصحيح کرد. سپس امام عسکري(ع) به حاکم فرمود: اي بنده خدا اين شخص در اينکه ادعا کرده از شيعيان ما است دروغ گفته است، دروغي که اگر مي فهميد و از روي عمد آن را مي گفت به تمام آن عذاب تو گرفتار مي شد و در زندان زيرزميني سي سال باقي مي ماند، ولي خداوند به او رحم کرد، زيرا کلمه را بر آنچه قصد کرده اطلاق نموده و از روي عمد دروغ نگفته است (يعني او از محبان ما است ولي فکر مي کرده که از شيعيان ماست. او راست نگفته اما قصد دروغ هم نداشته است) و تو اي بنده خدا بدان که خداوند او را از دست تو نجات داده است، او را رها کن، زيرا از دوستان و محبان و ارادتمندان ما است گرچه از شيعيان ما نيست. حاکم گفت: نزد ما اين تعبيرات همه مساوي است، چه فرقي بين اينها است؟ امام(ع) به او فرمود: الفرق ان شيعتنا هم الذين يتبعون آثارنا، و يطيعونا في جميع او امرانا و نو اهينا، فاولئک من شيعتنا. فاما من خالفنا في کثير مما فرضه الله عليه فليسوا من شيعتنا. سيماي شيعه از نگاه امام عسگري (ع) شيعيان ما کساني هستند که از آثار ما پيروي مي کنند، دستورات ما را به کار مي بندند، و از آنچه نهي کرده ايم اجتناب مي نمايند، و اما کساني که در بسياري از آنچه خداوند بر آنها واجب کرده با ما مخالفت مي کنند، از شيعيان ما نيستند. سپس امام(ع) به حاکم فرمود: و تو دروغي گفته اي که اگر از روي عمد مرتکب شده بودي خداوند تو را به هزار تازيانه و سي سال زندان زير زميني گرفتار مي کرد. حاکم عرض کرد: آن دروغ چه بوده است اي فرزند رسول خدا؟ امام (ع) فرمود: معجزاتي را که ديدي به اين شخص نسبت دادي در حالي که معجزه کار او نيست بلکه کار ما است که خداوند در مورد او ظاهر کرد تا حجت ما را آشکار کند و عظمت و شرافت ما را روشن سازد، و اگر گفته بودي معجزاتي در مورد او مشاهده کردم- و عمل را به او نسبت نمي دادي- آن را انکار نمي کردم، آيا حضرت عيسي که مرده را زنده کرد معجزه نيست؟ آيا معجزه، کار آن مرده بود يا عيسي؟ آيا گل را که به شکل پرنده ساخت و به اذن پروردگار پرنده گرديد، اين معجزه کار پرنده بود يا حضرت عيسي؟ آيا آنهائي که مسخ شدند و با خواري بوزينه گرديدند معجزه نيست؟ آيا اين معجزه کار بوزينه ها بود يا پيغمبر آن زمان؟ حاکم گفت: «استغفرالله ربي و اتوب اليه» «از خدا طلب آمرزش مي کنم و به سوي او بازگشت مي نمايم.» سپس امام عسکري(ع) به آن شخص که ادعا کرده بود شيعه علي بن ابي طالب (ع) است، فرمود: يا عبدالله لست من شيعه علي(ع)، انما انت من محبيه. اي بنده خدا تو شيعه علي بن ابي طالب(ع) نيستي بلکه از دوستان او مي باشي. همانا شيعيان آن حضرت کساني هستند که خداوند تبارک و تعالي درباره آنان فرموده است: «والذين آمنوا و عملواالصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فيها خالدون.» (بقره/۲۸) «کساني که ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام مي دهند اهل بهشت خواهند بود، و در آن جا براي هميشه خواهند ماند.» شيعيان کساني هستند که به خدا ايمان آورده اند و او را به صفاتي که خودش فرموده توصيف مي کنند و از صفات ديگر که برخلاف آن باشد پاک و منزه مي دانند، و محمد(ص) را در همه گفتارش تصديق مي کنند، و همه کارهاي او را عين صواب و راستي مي دانند و عقيده دارند که علي(ع) بعد از او سرور و پيشواي همگان است و بزرگواري است که هيچکس از امت محمد(ص) همتاي او نيست، بلکه اگر همه آنها را در کفه اي و علي(ع) را در کفه اي ديگر قرار دهند، کفه علي(ع) بر آنها ترجيح پيدا مي کند، مانند ترجيح داشتن وزن آسمان و زمين بر يک ذره بي مقدار. و شيعيان علي(ع) کساني هستند که در راه خدا هيچ باکي ندارند که مرگ سراغ آنها آيد، يا آنها در دام مرگ قرار گيرند و شيعيان علي(ع) آنهايي هستند که برادرشان را بر خود ترجيح مي دهند، گرچه در حال نياز و حاجت باشند و آنها کساني هستند که خداوند در جائي که نهي فرموده آنها را نمي بيند، و جائي که امر فرموده خالي از آنها نيست. و شيعيان علي بن ابي طالب (ع) کساني هستند که در احترام نمودن و بزرگداشت برادران مؤمن، به مولاي خود علي(ع) اقتدا مي کنند. و آنچه گفتم گفتار خودم نيست بلکه گفتار رسول خدا(ص) است و اين فرمايش پروردگار است که فرموده است: «و عملواالصالحات» يعني بعد از اعتراف به توحيد و اعتقاد داشتن به نبوت و امامت همه فرائض و تکاليف الهي را بجا مي آورند، و در رأس آنها دو فريضه است: يکي ادا کردن حقوق برادران ديني، دوم رعايت تقيه و آشکار نکردن عقيده مذهبي براي آنکه جان و مال خود را حفظ کنند (تفسير امام عسکري، ج ۷، ص ۶۱۳/بحار الانوار، ج ۸۶، ص ۰۶۱/ تفسير برهان، ج ۴، ص ۳۲). پايان |
86 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 01 دي 90
http://zirekherghehsoofi.blogfa.com/post-219.aspx دلارام، آرام دل در آدمي عشقي و دردي و خارخاري و تقاضايي هست که اگر صدهزار عالم، مِلک او شود، نياسايد و آرام نيابد. اين خلق به تفصيل در هر پيشه اي و صنعتي و منصبي [مي کوشند] و تحصيل نجوم و طلب و غير ذلک مي کنند و هيچ آرام نمي گيرند؛ زيرا آن چه مقصود است به دست نيامده است. آخر، معشوق را «دلارام» مي گويند، يعني که دل به وي آرام گيرد. پس به غير چون آرام و قرار گيرد؟ اين جمله خوشي ها و مقصودها چون نردباني است و چون پايه هاي نردبان جاي اقامت و باش نيست، از بهر گذشتن است. خنک او را که زودتر بيدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و در اين پايه هاي نردبان عمر خود را ضايع نکند. يار حقيقي يار، خوش چيزي است؛ زيرا که يار از خيال يار قوّت مي گيرد و مي بالد و حيات مي گيرد. مجنون را خيال ليلي قوّت مي داد و غذا شد. جايي که خيال معشوق مجازي را اين قوّت و تأثير باشد که يار او را قوّت بخشد، يار حقيقي را چه عجب مي داري که خيال او در صورت و در غيبت قوّتش بخشد؟ آفتاب بايد شدن پس آدمي را از اين خوش ها و لطف ها که پرتو و عکس حق است، ببايدش گذشتن و بر اين قدر نبايد قانع گشتن. هرچند که اين قدر از لطف حق است و پرتو جمال اوست، اما باقي نيست؛ به نسبت به حق باقي است، به نسبت به خلق باقي نيست. چون شعاع آفتاب که در خانه ها مي تابد. هرچند که شعاع آفتاب است و نور است، اما ملازم آفتاب است. چون آفتاب غروب کند، روشنايي نماند. پس آفتاب بايد شدن تا خوف جدايي نماند. اسرار خودي آدمي عظيم چيزي است. در وي همه چيز مکتوب است. حجب و ظلمات نمي گذارد که او آن علم را در خود بخواند. حجب و ظلمات، دل مشغولي هاي گوناگون است، تدبيرهاي گوناگون دنيا و آرزوهاي گوناگون. با اين همه که در ظلمات است و محجوب پرده هاست، هم چيزي مي خواند و از آن واقف است؛ بنگر که چون اين ظلمات و حجب برخيزد، چه سان واقف گردد و از خود چه علم ها پيدا کند. غفلت و بيداري اکنون عالم به غفلت قائم است؛ که اگر غفلت نباشد، اين عالم نماند. شوق خدا و ياد آخرت و شکر و وجد، معمار آن عالم است. اگر همه آن رو نمايد، به کلي به آن عالم رويم و اين جا نمانيم و حق تعالي مي خواهد که اين جا باشيم تا دو عالم باشد. پس دو کد خدا را نصيب کرد ـ يکي غفلت و يکي بيداري ـ تا هردو خانه معمور ماند. عقل مطلوب عقل چندان خوب است و مطلوب است که تو را بر دَرِ پادشاه آورد. چون بر دَرِ او رسيدي، عقل را طلاق ده که اين ساعت، عقل زيان توست و راهزن است. چون به وي رسيدي، خود را به وي تسليم کن. تو را با چون و چرا کاري نيست. مثلاً... بيمار، عقل او چندان نيک است که او را بَرِ طبيب آرد. چون بَرِ طبيبش آورد، بعد از آن عقل او در کار نيست و خويشتن را به طبيب بايد تسليم کردن. اين نفس آدمي... اين نفس آدمي محل شبهه و اشکال است. هرگز به هيچ وجه نتوان از او شبهه و اشکال را بردن، مگر که عاشق شود. بعد از آن در او شبهه و اشکال نماند که! «حُبّک لشئ يعمي و يُصِمُّ». دريا حيف است به دريا رسيدن و از دريا به آبي يا به سبويي قانع شدن. آخر از دريا گوهرها و صدها هزار بهره برند. از دريا آب بردن، چه قدر دارد و عاقلان از آن چه فخر دارند و چه کرده باشند؟ حق بي نقاب است همه آرزوها و مهرها و محبت ها و شفقّت ها که خلق دارند بر انواع چيزها ـ به پدر و مادر و دوستان و آسمان ها و زمين ها و باغ ها و ايوان ها و علم ها و عمل ها و طعام ها و شراب ها ـ همه آرزوي حق دارند و آن چيزها جمله نقاب ها است. چون از اين بگذرند و آن شاه را بي اين نقاب ها ببينند، بدانند که آن همه، نقاب ها و روپوش ها بود.... حق تعالي اين نقاب ها را براي مصلحت آفريده است. اگر جمال حق بي نقاب روي نمايد، ما طاقت آن نداريم و بهره مند نشويم. به واسطه ي اين نقاب ها مدد و منفعت مي گيريم... حق تعالي چون بر کوه به حجاب تجلي مي کند، او نيز پُر درخت و پُر گل و سبز و آراسته مي گردد و چون بي حجاب تجلي مي کند، او را ريز ريز و ذره ذره مي گرداند. مطلوب حقيقي همه چيزهاي عالم از مال و همسر و جامه، مطلوب لِغَيره است ـ چيزي است که آن را براي وصول به مطلوبي ديگر خواهند ـ مطلوب لِذاته نيست. نمي بيني که اگر تو را صدهزار درم باشد و گرسنه باشي و نان نيابي هيچ تواني خوردن و غذاي خود کردن؟ آن درم و همسر براي فرزند است و قضاي شهوت؛ جامه براي دفع سرماست و هم چنين جمله چيزها مسلسل است تا به حق جل جلاله. اوست که مطلوب لِذاته است و او را براي او خواهند نه براي چيز ديگر که چو او وراي همه است و به از همه است و شريف تر از همه و لطيف تر از همه. درگاه حق پادشاهي به درويشي گفت که: آن لحظه که تو را به درگاه حق تجلي و قرب باشد، مرا ياد کن. گفت: چون من در آن حضرت رسم و تاب آفتاب آن جمال بر من زند، مرا از خود ياد نيايد؛ از تو چون ياد کنم؟ اما چون حق تعالي بنده اي را گزيد و مستغرق خود گردانيد، هرکه دامن او بگيرد و از او حاجت طلبد، بي آن که از آن بزرگ نزد حق ياد کند و عرضه دهد، حق آن را برآرد. محبت حق در قيامت نمازها را بياورند، در ترازو نهند و روزه ها را و صدقه ها را هم چنين. اما چون محبت را بياورند، محبت در ترازو نگنجد. پس اصل محبت است. اکنون چون در خود محبت مي بيني، آن را بيافزاي تا افزون شود؛... چون در خود طلب ديدي، مي آي و مي رو و مگو که در اين رفتن چه فايده؟ تو مي رو، فايده خود ظاهر گردد. رفتن مردي سوي دکان فايده اش جز عرض حاجت نيست. حق تعالي روزي مي دهد؛ که اگر به خانه بنشيند، آن دعوي استغناست، روزي فرو نيايد. فداي حق مؤمن چون خود را فداي حق کند، از بلا و خطر و دست و پا چرا انديشد؟ چون سوي حق مي رود، دست و پا چه حاجت است؟ وي را عقل و دل راهبر است، دست و پا باشد يا نباشد. درياي جان تن تو بر لب درياست و جان تو دريايي است: نمي بيني در او چندين هزار ماران و ماهيان و مرغان و خلق گوناگون به در مي آيند و خود را مي نمايند و باز به دريا مي روند؟ صفات تو، مثل خشم و حسد و شهوت و غيره، از اين دريا سر بر مي آرند. پس گويي صفات تو عاشقان حق اند لطيف؛ ايشان را نتوان ديدن، الّا به واسطه ي جامه ي زبان. چون برهنه مي شوند، از لطيفي در نظر نمي آيند. ناله هاي بنده حکايت مي آورند که حق تعالي مي فرمايد که اي بنده ي من! حاجت تو را در حالت دعا و ناله زود برآوردمي، اما در اجابت، جهت آن تأخير مي افتد تا بسيار بنالي که آواز و ناله ي تو مرا خوش مي آيد. هم چون دو گدا که بر در شخصي آيند. يکي مطلوب و محبوب است و آن ديگر عظيم مبغوض. خداوندِ خانه گويد به غلام که زود، بي تأخير به آن مبغوض نان پاره بده تا از دَرِ ما زود آواره شود و آن ديگر را که محبوب است، وعده دهد که هنوز نان نپخته اند، صبر کن تا نان برسد. پرورش روح مريدي که پرورش از مرد حق يابد، روح او را بال و پري و کَرّ و فرّي عظيم باشد و کسي که از مزوّري و سالوسي پرورده شود و علم از او آموزد؛ هم چون آن شخص، حقير و ضعيف و عاجز و غمگين و بي بيرون شو از ترديدها باشد و حواس او کوته بود. امتحان بعضي باشند که سلام دهند و از سلام ايشان بويِ دود آيد و بعضي باشند که سلام دهند و از سلام ايشان بوي مُشک آيد. اين را کسي دريابد که او را مشامي باشد. يار را مي بايد امتحان کردن تا آخر پشيمان نباشد. سنت حق اين است. نَفْس نيز اگر دعويِ بندگي کند، بي امتحان از او قبول مکن. اول نگر، آخر نگر بعضي اول نگرند و بعضي آخر نگرند. آنان که آخر نگرند. عزيزند و بزرگ اند، زيرا نظرشان بر عاقبت است و آخرت و آن ها که به اول نظر مي کنند، ايشان خاص ترند و مي گويند: چه حاجت است که به آخر نظر کنيم؟ و قومي ديگر خاص ترند که به اول نظر مي کنند و نه به آخر و ايشان را اول و آخر ياد نمي آيد؛ غرق اند در حق. و قومي ديگرند که ايشان غرق اند در دنيا، به اول و آخر نمي نگرند از غايت غفلت؛ ايشان علفِ دوزخ اند. درد؛ راهبر اِنسان درد است که آدمي را راهبر است. در هر کاري که هست، تا او را دردِ آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخيزد، او قصد آن کار نکند و آن کار بي درد او را ميسر نشود، خواه دنيا، خواه آخرت، خواه بازرگاني، خواه پادشاهي خواه علم و خواه نجوم و غيره. تا مريم را درد زِه پيدا نشد، قصد آن درخت بخت نکرد... او را آن درد به درخت آورد و درخت خشک ميوه دار شد. تن هم چون مريم است و هر يکي عيسي داريم. اگر ما را درد پيدا شود، عيساي، بزايد؛ و اگر درد نباشد، عيسي هم از آن راه نهايي که آمد، باز به اصل خود پيوندد، الا ما محروم مي مانيم و از او بي بهره. ادامه دارد ... |
87 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 01 دي 90
http://zirekherghehsoofi.blogfa.com/9008.aspx طبيعت درون و برون تو را طبيبي هست در اندرون و آن مزاج توست که دفع مي کند و مي پذيرد و لهذا طبيب بيرون از وي پرسد که فلان چيز که خوردي چون بود؟... از آن چه طبيب اندرون خبر دهد، طبيب بيرون بدان حکم کند. چون اين طبيب ضعيف شود و مزاج فاسد گردد، از ضعف، چيزها به عکس بيند و نشان هاي کژ دهد، شِکَر را تلخ گويد و سرکه را شيرين. پس محتاج شد به طبيب بيروني که او را مدد دهد تا مزاج برقرار اول آيد... هم چنان مزاجي هست آدمي را از روي معني. چون آن ضعيف شود، حواس باطني او هرچه بيند و هرچه گويد، همه بر خلاف باشد. پس اولياي خدا طبيبانند. او را مدد کنند تا مزاجش مستقيم گردد و دل و دينش قوّت گيرد. از خود رميدن گفت: پيلي را آوردند بر سر چشمه اي که آب خورد. خود را در آب مي ديد و مي رميد. او مي پنداشت که از ديگري مي رمد. نمي دانست که از خود مي رمد. همه ي اخلاق بد ـ از ظلم و کين و حسد و حرص و بي رحمي و کبر ـ چون در توست، نمي رنجي؛ چون آن را در ديگري مي بيني، مي رمي و مي رنجي. همت و اعتقاد سخن بي پايان است، اما به قدر طالب فرو مي آيد... حکمت هم چون باران است، در معدن خويش بي پايان است، به قدر مصلحت فرود آيد. در زمستان و در بهار و در تابستان و در پاييز، به قدر او. چون در خدمت عطار آمدي، شکر بسيار است، اما مي بيند که سيم چندآوردي، به قدر آن دهد. سيم اين جا همت و اعتقاد است؛ به قدر همت و اعتقاد سخن فرود آيد. مکتب دل و عقل دست و پاي و چشم و گوش و جمله حواس آدمي قابلند که از دل و عقل تعليم کنند. پا از عقل رفتار مي آموزد؛ دست از عقل و دل، گرفتن مي آموزد؛ چشم و گوش، ديدن و شنيدن مي آموزد؛ اما اگر دل و عقل نباشد، هيچ اين حواس بر کار نباشد يا نتوانند کاري کردن. اميد به حق اميد از حق نبايد بريدن که: «انه لا ييأس من روح اللّه». اميد، سر راه ايمني است. اگر در راه نمي روي، باري سه راه را نگاه دارد. مگو که کژي ها کردم. تو راستي را پيش گير، هيچ کژي نماند. راستي هم چون عصاي موسي است؛ آن کژي ها هم چون سِحرهاست. چون راست بيايد، همه را بخورد. اگر بدي کردي، با خود کرده اي ؛ جفاي تو به وي کجا رسد؟ خيال و حقيقت آدمي را خيال هرچيز با آن چيز مي برد: خيال باغ به باغ مي برد و خيال دکان به دکان. اما در اين خيالات، تزوير پنهان است. نمي بيني که فلان جايگاه مي روي، پشيمان مي شوي و مي گويي، پنداشتم که خير باشد؛ آن خود نبود. پس اين خيالات بر مثالِ، پرده اند و در پس پرده کسي پنهان است. هرگاه که خيالات از ميان برخيزند و حقايق روي نمايند، بي پرده ي خيال، قيامت باشد. آن جا که حال چنين شود، پشيماني نماند. دريانوش و قطره نوش آدمي باشد که او را درياها بس نکند و آدمي باشد که او را قطره اي چند بس باشد و زياده از آن زيانش دارد. و اين تنها در عالم معني و علوم و حکمت نيست، در همه چيز چنين است. مال ها و زرها و کان ها، جمله بي حد و پايان است اما بر قدر شخص فرود آيد؛ زيرا که افزون از آن را بر نتابد و ديوانه شود. خودي خود علماي اهل زمان در علوم، موي مي شکافند و چيزهاي ديگر را که به ايشان تعلقي ندارد، به غايت دانسته اند و ايشان را بر آن احاطت کلي گشته است و آن چه مهم است و به او نزديک تر از همه آن است، خودي اوست ليک خودي خود را نمي داند. همه چيزها را به حلّ و حُرمت حکم مي کند که اين جايز است و آن جايز نيست و اين حلال است يا حرام است. خود را نمي داند که حلال است يا حرام است، جايز است، يا ناچيز. پاک است يا ناپاک! زيبايي هاي شب شب دراز است از بهر راز گفتن و حاجات خواستن؛ بي تشويش خلق و بي زحمت دوستان و دشمنان. خلوتي و سلوتي حاصل شده و حق تعالي پرده فرو کشيده تا عمل ها از ريا مصون و محروس باشد و خالص باشد لِلّه تعالي. در شب تيره، مرد ريايي از مُخلص پيدا شود؛ ريايي رسوا شود. در شب همه ي چيزها به شب مستور شوند و به روز رسوا شوند. مرد ريايي به شب رسوا شود. زهد و قناعت درويشي به نزد پادشاهي رفت. پادشاه به او گفت که: اي زاهد! گفت: زاهد تويي. گفت: من چون زاهد باشم که همه ي دنيا از آن من است؟ گفت: ني، عکس مي بيني. دنيا و آخرت، جمله از آن من است و عالم را من گرفته ام؛ تويي که به لقمه اي و خرقه اي قانع شده اي! غذاي تن تو را غير اين غذاي خواب و خور، غذاي ديگر است که: «اَبيتُ عندَ ربّي يُطعِمني و يُسقيني» در اين عالم آن غذا را فراموش کرده اي و به اين مشغول شده اي و شب و روز، تن را مي پروري. آخر اين تن، اَسب توست و اين عالم، آخور اوست و غذاي اسب، غذاي سوار نباشد. او را به سر خود، خواب و خوري است و تنّعمي است. اسير تن اما سبب آن که حيواني و بهيمي بر تو غالب شده است: تو بر سر اَسب در آخور اسبان مانده اي و در صف شاهان و اميران عالم بقا، مقام نداري. دلت آن جاست، اما چون تن غالب است، حکم تن گرفته اي و اَسير او مانده اي. هم چنان که مجنون قصد ديار ليلي کرد: اشتر را آن طرف مي راند، تا هوش با او بود. چون لحظه اي مستغرق ليلي مي گشت و خود را و اُشتر را فراموش مي کرد. اشتر را در دِه بچه اي بود، فرصت مي يافت، باز مي گشت و به ده مي رسيد. چون مجنون به خود آمد، دو روزه راه بازگشته بود. بر اين قصه سه ماه در راه بماند. عاقبت افغان کرد که اين اشتر بلاي من است. از اُشتر فرو جست و روان شد. زندان تاريکي هماره اين عدو [نفس] را در زندان مجاهده داريد که چون او در زندان است و در بلا و رنج، اخلاص تو روي نمايد و قوّت گيرد: پيوسته نفس را بي مراد داريد تا به مراد ابدي برسيد و از زندان تاريکي خلاصي يابيد. آفتاب اِنابت اين معاصي و ظلم و بدي هم چون يخ ها و برف ها است که بر تو جمع گشته. چون آفتاب اِنابت و پشيماني و خبر آن جهان و ترس خداي درآيد، برف هاي معاصي جمله بگدازند، هم چنان که آفتاب، برف ها و يخ ها را مي گدازد. چشم بصيرت عده اي در ظلمت اين عالم، قانع و راضي اند و محتاج آن عالم و مشتاق ديدار نيستند. ايشان را آن چشم بصيرت و گوش هوش به چه کار آيد؟ کار اين عالم به اين چشم حسي که دارند، بر مي آيد. چون عزم آن طرف ندارند، آن بصيرت به ايشان چون دهند که به کارشان نمي آيد؟ آفتاب ابدي گنه کاري بالاي دست بزرگي نشست. فرمود: ايشان را چه تفاوت کند بالا يا زير. چراغند: چراغ اگر بالايي طلبد، براي خود طلب نکند، غرض او منفعت ديگران باشد تا ايشان از نور او حظ يابند. وگرنه هرجا که چراغ باشد ـ خواه زير، خواه بالا ـ او چراغ است که آفتاب ابدي است. چراغ و بلندي چراغ اگر مي خواهد که او را براي بلندي نهند، براي ديگران مي خواهد و براي خود نمي خواهد. او را چه زير و چه بالا ـ هرجا که هست ـ منوّر است، الّا که مي خواهد که نور او به ديگران برسد. اين آفتاب که بر بالاي آسمان است، اگر زير باشد، همان آفتاب است، الّا عالم تاريک مي ماند. پس او بالا براي خود نيست، براي ديگران است. ادراک سخن اين سخن براي آن کس است که او به سخن محتاج است که ادراک کند. اما آن که بي سخن ادراک کند، با وي چه حاجت سخن است؟ آخر آسمان ها و زمين ها همه سخن است، پيش آن کسي که ادراک مي کند و زاييده از سخن است که «کن فيکون» پس به پيش آن که آواز پست را مي شنود، مشغله و بانگ چه حاجت باشد؟ آفتاب سخن کلام همچون آفتاب است: همه ي آدميان گرم و زنده از اويند و مدام آفتاب هست، موجود است و حاضر است و همه از او گرمند. سبب ناشکري پرسيد که: سبب ناشُکري چيست و آن چه مانع شکر است، چيست؟ شيخ فرمود: مانع شکر، خام طمعي است که آن چه بدو رسيد، بيش از آن طمع کرده بود و چون از آن چه دل نهاده بود، کمتر رسيد، مانع شکر شد. تدريج کاره کارهاي عالم بدين سان مي رود. نبيني صلح و دوستي بهار در آغاز اندک اندک گرمي اي مي نمايد و آنگه بيشتر؟ و درختان نگر که چون اندک اندک پيش مي آيند: اول تبسمي، آنگه اندک اندک رخت ها را از برگ و ميوه پيدا مي کند و درويشانه و صوفيانه، همه را در ميان مي نهد و هرچه دارد جمله در مي بازد. پس کارهاي عالم را و عقبي را جمله را هرکه شتاب کرد و در اول کار مبالغه نمود، آن کار ميسر او نشد. اصل و فرع زندگي بهانه مي آوري که من خود را به کارهاي عالي صرف مي کنم، علوم فقه و حکمت و منطق و نجوم و طب و غيره تحصيل مي کنم. آخر اين همه براي توست. چون تأمل کني، اصل، تو باشي و اين ها همه فرع تو. چون فرع تو را چندين تفاصيل و عجايب ها و احوال ها و عالم هاي بوالعجبِ بي نهايت باشد، بنگر که تو را که اصلي چه احوال باشد. گلستان زندگي اگر کسي در حق کسي نيک گويد، آن خير و نيکي به وي عايد مي شود و در حقيقت، آن ثنا و حمد به خود مي گويد. نظير اين چنان باشد که کسي گِردِ خانه ي خود، گلستان و ريحان کارد، هرباري که نظر کند، گل و ريحان بيند؛ او هميشه دايما در بهشت باشد. چون خو کرد به خير گفتن مردمان، چون به خير يکي مشغول شد، آن کس محبوب وي شد؛ و چون از وي اش يار آيد، محبوب را يادآورده باشد و ياد آوردن محبوب، گل و گلستان است و روح و راحت است و چون بد يکي گفت، آن کس در نظر او مبغوض شد؛ چون از او ياد کند و خيال او پيش آيد، چنان است که مار يا کژدم يا خار و خاشاک در نظر او پيش آمد. اکنون چون مي تواني که شب و روز گل و گلستان بيني و رياحينِ اِرَم بيني، چرا در ميان خارستان و مارستان گردي؟ همه را دوست دار تا هميشه در گل و گلستان باشي و چون همه را دشمن داري، خيال دشمنان در نظر مي آيد. چنان است که شب و روز در خارستان و مارستان مي گردي. نشاني از رستاخيز حق تعالي اگرچه وعده داده است که جزاهاي نيک و بد در قيامت خواهد بودن، اما اگر مردمان ديده ي عبرت بگشايند، هر نفس، نشان رستاخيز بر ايشان روي نمايد. اگر آدمي را شادي اي در دل مي آيد، جزاي آن است که کسي را شاد کرده است و اگر غمگين مي شود، کسي را غمگين کرده است. اين ارمغاني هاي آن عالم است و نمودار روز جزاست، تا بدين اندک، آن بسيار را فهم کنند. دنيا [دنيا] خوب نباشد. بلکه خوبي در او عاريت باشد و از جاي دگر باشد.] دنيا] قلب زراندود است...و بي قدر و بي قيمت است؛ ما زراندودش کرده ايم که: «زين اللناس حب الشهوات...» تواضع رسول خدا صلي الله عليه و آله شاخي را که ميوه ي بسيار باشد، آن ميوه او را فرو کشد و آن شاخ را که ميوه اي نباشد، سر بالا دارد، هم چون سپيدار. و چون ميوه از حد بگذرد، ستون ها نهند تا به کلي فرو نيايد. پيغامبر صلي الله عليه و آله ، عظيم متواضع بود؛ زيرا که همه ي ميوه هاي عالم ـ اول و آخر ـ بر او جمع بود؛ لاجرم از همه متواضع تر بود. گفت: هرگز کسي پيش از پيغامبر صلي الله عليه و آله ، نمي توانست سلام کردن؛ زيرا پيغامبر پيش دستي مي کرد. مرتبه ي ايمان سوال کرد که از نماز چه فاضل تر باشد؟ گفتيم اول جان نماز بِه از نماز، اما جواب دوم اين که، ايمان بِه از نماز است؛ زيرا نماز پنج وقت فريضه است و ايمان پيوسته. نماز به عذري ساقط مي شود و رخصت تأخير باشد، اما ايمان را بر نماز تفضيلي ديگر هست که ايمان به هيچ عذري ساقط نشود و رخصت تأخير نباشد و ايمان بي نماز منفعت کند و نماز بي ايمان منفعت نکند هم چون نماز منافقان. حقيقت نماز سؤال کرد که: از نماز نزديک تر به حق راهي هست؟ فرمود: هم نماز. اما نماز اين صورت تنها نيست. اين قالب نماز است و هرچيز را که اولي و آخري باشد، آن قالب نباشد؛ زيرا تکبير اول نماز است و سلام آخر نماز است... پس دانستيم که جان نماز اين صورت تنها نيست بلکه استغراقي است و بي هوشي است. نماز راستين نماز براي آن نيست که تنها قيام و رکوع و سجود کني. غرض آن است که مي بايد آن حالتي که در نماز ظاهر مي شود، پيوسته با تو باشد: اگر در خواب باشي و اگر بيدار باشي و اگر بنويسي و اگر بخواني، در جميع احوال خالي نباشي از ياد حق. فوايد نماز چنان که نماز مي کني به نيت آن که تو را ثواب باشد در آخرت و نيک نامي و امان باشد در دنيا. اما فايده ي آن نماز همين قدر نخواهد بودن؛ صدهزار فايده ها خواهد دادن که آن در وهم تو نمي گذرد. آن فايده ها را خداي داند که بنده را بر آن کار مي دارد. پايان |
88 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 01 دي 90
http://zirekherghehsoofi.blogfa.com/9006.aspx ماجراى سد اَبواب و گشوده بودن درب خانه امام اميرالمؤمنين على (ع) پس از آنكه پيامبر اكرم (ص) از مكه به مدينه هجرت نمود، نخستين كارى كه به آن پرداخت، بناى مسجدى در اين شهر بود كه بعدها به مسجدالنبى و مسجدالرسول شهرت يافت. با بناى اين مسجد، مهاجرانى كه به همراه پيامبر(ص) به مدينه آمده بوده و فاقد مسكن و هر گونه امكانات زيستى بودند، ناچار در آن ساكن شده و آن را خوابگاه خويش قراردادند. پس از مدتى، پيامبر(ص) آنان را از بيتوته كردن و خوابيدن در مسجد (به خاطر حفظ شؤونات اسلامى و احترام به اماكن مقدس) بازداشت و فرمان داد كه براى خويش خانه اى بسازند و از مسجد خارج گردند. مهاجران به خاطر علاقه اى كه به مسجد داشتند، خانه هاى خويش را در اطراف آن بنا كرده و از هر خانهاى درى به مسجد گشودند؛ اما پيامبر اكرم (ص) از جانب خدا مأموريت يافت اين وضعيت را تغيير دهد. به همين منظور به يكى از ياران خويش به نام معاذ بن جبل دستور داد تا به تمام كسانى كه از خانه خويش درى به مسجد گشودهاند بگويد كه آن در را ببندند و ديگر از آن براى آمد و رفت به مسجد استفاده نكنند، مگر على بن ابى طالب (ع) كه از اين فرمان، استثنا شده است. معاذبن جبل فرمان پيامبر (ص) را به همسايگان مسجد، از جمله ابوبكر، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، حمزة بن عبدالمطلب و عباس بن عبدالمطلب ابلاغ كرد. همه آنان فرمان پيامبر (ص) را اطاعت كرده و در خانه خويش را، كه به مسجد گشوده مى شد، بستند. امام على (ع) - كه پيامبر اكرم (ص) در كنار مسجد و در ميان خانه خويش، خانهاى براى او بنا كرده بود و درى از آن به مسجد گشوده بود و در آن خانه، او و همسرش فاطمه زهرا (س)، دختر پيامبر (ص) زندگى مى كردند مردّد بود كه آيا در خانه خويش را ببندد يا همچنان گشوده باشد؛ زيرا معاذبن جبل پيام رسول خدا(ص) را به وى ابلاغ نكرده بود. از اين رو، نزد پيامبر (ص) آمده و از او كسب تكليف نمود. پيامبر (ص) او را از اين كار معاف نموده و به ايشان گفت كه او و خانواده اش به خاطر پاكيزگى، از اين أمر مستثنا هستند. اين مسئله بر بزرگان صحابه و آنانى كه درِ خانه آنها بسته شده بود گران آمد. برخى سكوت پيشه كرده و برخى زبان به شكوه گشودند. پيامبر اكرم (ص) به مسجد آمد و خطبه اى خواند و به اظهار نگرانى شكوه كنندگان چنين پاسخ داد: برخى از رجال، از پيش خود تصور مى كنند كه من على را در مسجد ساكن گردانيده ام، به خدا سوگند كه من نه آنان را از مسجد اخراج كرده ام و نه على را در آن ساكن گردانيده ام، اين فرمانى بود از جانب حق تعالى، خداوند منان به موساى نبى(ع) و برادرش، هارون وحى فرستاد كه به قوم خويش دستور دهند كه در شهر، خانه هايى بنا كنند و آن را قبله قرار داده و در آن، نماز برپاى دارند. و سپس به موسى(ع) امر كرد كه در مسجد و نمازخانه ها ساكن نشده و در آن نكاح نكنند و از آن، براى عبادت استفاده كنند، مگر هارون و ذريّه او، كه از اين فرمان مستثنا هستند. و على در نزد من، به منزله هارون در نزد موسى است. او در ميان خانواده ام برادر من است. براى هيچ فردى نكاح در مسجد من حلال نيست جز على و ذريّه او. و هر كسى را اين فرمان ناخوش آيد، اينك آنجا (و با دست خويش به سوى شام اشاره فرمود).(1) از آن هنگام، تمام ياران پيامبر(ص) اين را فضيلتى بزرگ براى امام على(ع) دانسته و به آن غبطه مى خوردند. روايت شده است كه عمربن خطاب (خليفه دوم) بعدها مى گفت: اى كاش سه فضيلتى كه براى على(ع) وجود داشت از آن من بود. آنها عبارتند از: - پيامبر (ص) دختر خويش را به عقد على (ع) در آورد. - درجنگ خيبر، پرچم اسلام را به دست على(ع) داد و قلعه خيبر را به دست او گشود. - تمام درهايى كه به مسجد گشوده مى شد، بست جز درِب خانه على (ع). (2) ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 1 . كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج1، ص451؛في رحاب أئمة أهل البيت، ج1، ص87. 2 . كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج1، ص451؛ في رحاب أئمة أهل البيت، ج1، ص87. |
89 |
نام و نام خانوادگي: بنده مولا -
تاريخ: 01 دي 90
http://zirekherghehsoofi.blogfa.com/post-95.aspx بيان آنکه نماز و روزه و همه چيزهاي بروني گواهي هاست بر نور اندروني مثنوي معنوي مولانا - دفتر پنجم همراه با شرح آقاي کريم زماني ---------------------------------------------------------------------------------------------- اين نماز و روزه و حج و جهاد هم گواهي دادنست از اعتقاد شرح: اين نماز و روزه و حج و جهاد هم بر اعتقاد قلبي شهادت مي دهد. اين زکات و هديه و ترک حسد هم گواهي دادنست از سرّ خَود شرح: اين زکات و قرباني دادن و اجتناب از حسادت نيز بر اعتقاد دروني انسان گواهي مي دهد. خوان و مهماني، پي اظهار راست کاي مِهان ما با شما گشتيم راست شرح: به عنوان مثال وقتي که کسي سفره مي گسترد و ضيافتي ترتيب مي دهد اين مطلب را مي رساند که اي مهمانان بزرگوار، ما (ميزبانان) با شما صفا و يکرنگي داريم. مِهان: بزرگتران، بزرگان. جمع مِه. هديه ها و ارمغان و پيشکَش شد گواه آن که هستم با تو خَوش شرح: همينطور تقديم کردن هديه و ارمغان و پيشکش، نشان دهنده اينست که من (تقديم کننده) با تو روابط حسنه دارم و قلباً از تو خرسندم. هر کسي کوشد به مالي يا فسون چيست؟ دارم گوهري در اندرون شرح: در اين دنيا هرکس با بذل مال از روي خلوص قلبي و يا از روي ريا مي خواهد چه چيزي را نشان دهد؟ او مي خواهد بدين وسيله بگويد که گوهري در درونم وجود دارد. (اين گوهر چيست؟ به بيت بعدي توجه کن.) گوهري دارم ز تقوا يا سَخا اين زکات و روزه در هر دو گوا شرح: گوهري از پرهيزگاري و يا بخشندگي در درون خود دارم. همينطور زکات و روزه مقرّر نيز نشان مي دهد که در درون شخصِ زکات دهنده و روزه گير گوهر ايمان وجود دارد. (البته ممکن است اين دو عبادت را از روي ريا و تظاهر انجام دهد، به هر حال فرقي نمي کند زيرا او با انجام اينگونه عبادات مي خواهد نشان دهد که در درونش گوهر ايمان جاي گرفته است.) روزه گويد کرد تقوي از حلال در حرامش دان که نَبوَد اتّصال شرح: روزه با زبان حال گويد: اين شخص روزه دار حتي از خوردن و نوشيدن رزق حلال هم پرهيز کرده قطعاً بدان که او هيچ پيوندي با رزق حرام ندارد. يعني دست به حرام نمي آلايد. وآن زکاتش گفت کو از مالِ خويش مي دهد پس چون بدزدد ز اهل کيش؟ شرح: و زکات نيز با زبان حال گويد: زکات دهنده حتّي از مال خويش نيز به اين و آن مي دهد، پس چگونه ممکن است از مال هم کيشان خود بدزدد؟ گر به طرّاري کند پس دو گواه جَرح شد در محکمه عدل اله شرح: ولي اگر شخصي اين عبادات را از روي ريا و ظاهرسازي انجام دهد، دو شاهد او يعني قول و فعلش در دادگاه عدل الهي مردود و مخدوش شود. طرّاري: با ياي مصدري به معني دزدي، سرقت. در اينجا به معني حيله گري و تظاهر. جَرح: زخم زدن، رد کردن شهادت، جرح شهود. هست صيّاد ار کند دانه نثار نه ز رحم و جود، بل بهر شکار شرح: به عنوان مثال، آن عابد رياکار مانند صيّاد دانه ها را در دام مي ريزد تا پرنده اي شکار کند و قهراً دانه ريختن او از روي دلسوزي و بخشندگي براي پرندگان نيست. ("هست" به بيت قبلي باز مي گردد. يعني مَثَل آن عابد رياکار مَثَل صيّادي است که ...) هست گربه روزه دار اندر صيام خفته کرده خويش بهر صيد خام شرح: اين بيت را بسياري از شارحان قديم و جديد بر اثر بي دقتي، ناصواب معني کرده اند. و علت اشتباهشان نيز اينست که فعل "هست" را به "گربه" اسناد داده اند و چنين نوشته اند: گربه در ماه رمضان روزه دار است! اين معني نه مفهوم است و نه معقول. پس در اينجا بايد فعل "هست" را به همان عابد رياکاري راجع بدانيم که ذکرش گذشت. همانطور که در بيت پيشين، انفاق و بخشش او را به صياد دانه ريز تشبيه کرده، در اينجا نيز روزه داري او را به گربه اي تشبيه مي کند که رندانه خود را به خواب مي زند و ميلي به شکار نشان نمي دهد، در حالي که اين کار او نوعي ترفند است. معني بيت: آن رياکاري که در ماه رمضان روزه مي گيرد مانند گربه اي است که خود را به خواب مي زند تا خامان را صيد کند. صيام: ماه روزه. کرده بد ظن زين کژي صد قوم را کرده بدنام اهل جود و صَوم را شرح: او با اين عمل رياکارانه خود اقوام بسياري را نسبت به اهل عبادت بدبين مي کند. و بخشندگان و روزه داران را بدنام مي سازد. صَوم: روزه. فضل حق، با اين که او کژ مي تند عاقبت زين جمله پاکش مي کند شرح: با اينکه شخص رياکار چنين کج رفتاري و انحرافي دارد، اما سرانجام فضل و رحمت واسعه الهي او را از اين کژي ها پاک مي کند. ( گاه ممکن است شخصي از روي تظاهر به طاعتي و عبادتي روي کند. ليکن بر اثر ظهور عواملي منفعل شود و طاعت رياکارانه اش را به اخلاص تبديل کند.) سَبق برده رحمتش، و آن غَدر را داده نوري که نباشد بَدر را شرح: رحمت الهي بر غضبش پيشي دارد، به همين سبب مکر و رياي آن شخص را چنان نوري از ايمان مي دهد که حتّي ماه شب چهارده هم آنگونه تابان و منوّر نباشد. سَبق بردن: پيشي گرفتن. غَدر: حيله و فريب. کوشش را شُسته حق زين اِختلاط غُسل داده رحمت او را زين خُباط شرح: خداوند سعي و تلاش رياکارانه او را از آلودگي ريا پاک مي کند و رحمتش او را از اين کژي و پريشاني مي شويد. خُباط: حالتي شبيه ديوانگي، پريشاني مغز. تا که غفّاري او ظاهر شود مِغفَري، کَلّي ش را غافر شود شرح: تا آنکه مقام غفّاريّت الهي آشکار شود و کُلاهِ غُفران الهي، عيب دروني او را بپوشاند. (غفّار ار اسماءالله است و لفظاً به معني بسيار پوشاننده است، زيرا غَفر به معني پوشاندن است. و غُفران به معني پوشاندن گناه است. از اينرو کلمه معادل "غفّار" در فارسي آمرزنده و آمرزگار است. مصراع اول بيت مذکور مبتني بر جهان بيني تجلّي است که مولانا و ابن عربي و ساير عرفاي بزرگ داراي اين جهان بيني هستند.) مِغفَر: کلاهخود. کَلّي: کچلي. آب، بهر اين بباريد از سِماک تا پليدان را کند از خُبث پاک شرح: آب باران براي اين از اوج آسمان مي بارد تا پليدان را از پليدي پاک کند. (چنانکه در آيه 48 سوره فرقان آمده است: ... وَاَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهورا. "... و از آسمان آبي پاک و پاک کننده فرو فرستاديم.") سِماک: منزلي از منازل آسمان. خُبث: ناپاکي و پليدي. |
90 |
نام و نام خانوادگي: تهراني -
تاريخ: 01 دي 90
مسلما اينچنين شبهايي وجود نداشته در اول همين کتاب نوسنده گفته که در ربيع الاول سال 1345 قمري وارد هند شده و در دهلي در حضور گاندي با هندوها مناظره ميکند و در در 14 رجب 1345 قمري از هند خارج و به پيشاور حرکت ميکنه يعني ايشان ادعا کرده در سال 1345 هجري قمري در دهلي در حضور گاندي مناظره اي داشته. اين تاريخ برابر سال 1926 ميلادي است . از آنجايي که روزنگار زندگي گاندي موجود است ميتوانيد ببينيد که گاندي در اين بازه زماني (حدودا يک سال پيش از ورورد شيخ به هند و يک سال و نيم بعد از خروج ايشان) اصلا در دهلي نبوده است و بيشتر در احمد آباد که 400 کيلومتر با دهلي فاصله داشته زندگي ميکرده پس اينکه شيخ مناظره را در حضور گاندي انجام داده اما در دهلي نبوده (يعني شيخخ تفاوت دهلي و احمد آباد را نميدانسته که بايد به عقل شيخ شک کرد) يا اينکه شيخ در حضور کس ديگري مناظره داشته و گمان کرده که او گانديست( که دوباره بايد به عقل شيخ شک کرد) يا اينکه ايشان کلا خيال باف بوده جواب نظر: با سلام دوست گرامي اين سخن شما مثل آن است كه بگوييد : چون ملك عبد الله پادشاه عربستان در رياض زندگي ميكند ، پس هيچ گاه به مكه و مدينه نرفته است ! يا چون مولوي عبد الحميد در زاهدان زندگي ميكند پس هيچ گاه به ايرانشهر نرفته است ! و اگر چنين استدلالي بكنيد بايد در عقل شما شك كرد ! چه استبعادي دارد كه وي در سفر در يكي از جلسات اين مناظره شركت كرده باشد ؟! البته وقتي عكس حاضرين در اين مناظره وجود دارد ، ديگر جاي انكار وجود ندارد ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
91 |
نام و نام خانوادگي: بخت النصر -
تاريخ: 01 دي 90
جناب تهراني بنده مدتها است که به مقاومت در برابر ارتش عمر مشغول هستم. در اين سالها سخنان و نوشتههاي بسياري از شما بکريون شنيده و خوانده ام. ولي بايد بگويم هنوز که هنوز است از شنيدن و خواندن مهملات شما حيرت زده و متعجب ميشوم!!! والله والله والله مهمل ترين و پوچ ترين و دروغ ترين و احمقانه ترين سخنان و نوشته ها توسط شما عمري هاي بيان ميشود!!! ****** اولا سال 1345 هجري قمري معادل 1927 ميلادي ميشود. دوما اين تاريخ نگار گاندي در آن سال است: http://en.wikisource.org/wiki/Chronology_of_Mahatma_Gandhi%27s_life/India_1927 .... 1927, November 1 In Delhi; attended meeting of Khadi Pracharak mandal. ..... ****** اصلا «پديده ياوه گويي» شاگردي شما بکريون را ميکند!! حقا که تعريف «مهمل» آن است که از دهان شما خارج شود!! هرکسي خواست بداند اراجيف و چرت و پرت و جفنگ چيست کافي است نيم نگاهي به مطالب شما بياندازد!!! ****** ولي چرا؟ چرا و به کدامين دليل؟ چرا سخنان شما تمام پوچ و مهمل است؟ به کدامين دليل مطالب شما سرتاسر جفنگ است؟ ****** علت آن مهمل بودن دين شما است. علت آن جفنگ بودن اصول مذهب شماست. علت آن دروغ بودن اساس دين شماست. علت آن پوچ بودن سراسر عقيده شماست. ****** علت آن جاهل بودن امامان شما عمر و ابوبکر به قرآن و اسلام است. علت آن دوري صنمه شما عائشة از قرآن و اسلام است. علت آن جنگ امير شما معاويه هند با قرآن و اسلام است. علت آن دشمني اصنام شما عمر و ابوبکر با عقل و تعقل و اسلام است. ****** 1400 سال است که از شما تقاضاي 20 صفحه علم عمربن خطاب ميکنيم و درپاسخ چه ميشنويم؟ شمشير شمشير شمشير ياوه ياوه ياوه بمب بمب بمب ياوه ياوه ياوه |
92 |
نام و نام خانوادگي: غلام سخي مظفري -
تاريخ: 29 اسفند 90
خو. ب بود عالي متشکرم |
93 |
نام و نام خانوادگي: حق علي -
تاريخ: 21 فروردين 91
درشهر مافقط يک کتاب شبهاي بيشاورهست ان هم درکتابخانه |
94 |
نام و نام خانوادگي: محمدرازق مهدي يار -
تاريخ: 14 ارديبهشت 91
باتشکرازجمع اورنده اين مجموعه که واقعا شايقين زيادي دارد |
95 |
نام و نام خانوادگي: عاشق مولانا -
تاريخ: 30 خرداد 91
سلام درود بر روح بزرگمرد عالم مولانا جايگاه مولانا از تمامي امامان و پيغمبران بالاتر است.ايشان صاحب عقايدي بودند که به عقل محدود و ناقص شماها رسوخ نمي کند. اگه معاني سخنان مولانا را مي فهميديم دنيايي داشتيم عاري از زشتي و پليدي نه دنياي اينک که جز نيرنگ و کثافت و دروغ درونش نيست و اينها همه حاصل عقايد متحجرانه ي محمد و پيروانش است که عمريست دروغ را با لباس زيباي دين به نابخردان مي فروشند |
96 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 31 خرداد 91
با سلام جناب عاشق مولانا اين مولاناي شما با اين مقامي كه شما فرموديد به چه ديني مرد ؟؟؟ اگر بگي بدين اسلام كه در حرفت تناقض ميشه . لبيك يا علي |
97 |
نام و نام خانوادگي: امير -
تاريخ: 02 مرداد 91
با سلام در اين کتاب نوشته شده : ؟؟؟ ذكر ابن قتيبة في " تأويل مختلف الحديث " والحاكم في الجزء الثالث من " المستدرك " والذهبي في " تلخيص المستدرك " ومسلم في صحيحه، ج2 في فضائل أبي هريرة: أن عائشة كانت تقول مرات وكرات: أبو هريرة كذاب، وقد وضع وجعل أحاديث كثيرة عن لسان النبي (صلى الله عليه وآله)! اين حديث هست يا نيست ؟ من نميتوانم پيدا کنم . جواب نظر: باسلام دوست گرامي كذاب بودن ابوهريره به اين صورت نقل شده است «وقد أكذبه عمر وعثمان وعائشة» عمر ، عثمان و عايشه ابوهريره را دروغ گو دانسته و تكذيب مي كردند تأويل مختلف الحديث ، اسم المؤلف: عبدالله بن مسلم بن قتيبة أبو محمد الدينوري الوفاة: 276 ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1393 - 1972 ، تحقيق : محمد زهري النجار ص 10 همچنين مورخين نقل كردهاند كه عمر بن خطاب در سال 21 هـ ابوهريره را به عنوان والي به بحرين فرستاد . به خليفه خبر دادند كه ابو هريره مال و ثروت هنگفتي جمع آوردي كرده است . خليفه در سال 23 وي را عزل و به مدينه فراخواند . وقتي كه ابو هريره آمد ، عمر به وي گفت : يا عدوّ الله وعدوّ كتابه، أسرقت مال الله؟! اي دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ! مال خدا را سرقت ميكني ؟ابوهريره در جواب گفت :لم أسرق وإنّما هي عطايا الناس لي . دزدي نكردهام ، اينها هديههايي است كه مردم به من دادهاند ! تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 4 ص 356 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 8 ص 121 و الطبقات الظكبرى ، ابن سعد ، ج4 ، ص335 و.روايتهاي عجيب و غريب ابوهريره از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به حدي رسيد كه صداي عمر بن خطاب را نيز درآورد ؛ تا جايي كه او را تهديد كرد كه اگر از اين كارش دست نكشد ، او را تبعيد خواهد كرد . ذهبي ، عالم مشهور اهل سنت در ترجمه ابوهريره مينويسد :عن السائب بن يزيد : سمع عمر يقول لأبي هريرة : لتتركن الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم ، أو لألحقنك بأرض دوس ! .سائب بن يزيد از عمر شنيد كه به ابوهريره مي گفت : يا نقل حديث از پيامبر را ترك كن و گر نه تو را به سرزمين دوس ( محل تولد ابوهريره) تبعيد مي كنم .سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 2 ، ص 600 – 601 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 10 ، ص 291 ابن أبي الحديد شافعي به نقل از استادش ابوجعفر اسكافي مي نويسد :عن علي عليه السلام أنه قال : ألا إن أكذب الناس ، أو قال : أكذب الاحياء ، على رسول الله صلى الله عليه وآله أبو هريرة الدوسي .علي عليه السلام فرمود: آگاه باشيد كه دروغگوترين مردم و يا فرمود : دروغگو ترين فرد در بين ما بر رسول خدا صلي الله عليه وآله ابو هريره دوسي است .شرح نهج البلاغه ، ابن أبي الحديد ، ج4 ، ص68 . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
98 |
نام و نام خانوادگي: دريا -
تاريخ: 23 مرداد 91
من اين چند روز خيلي ب مطالعه کرامات حضرت ؟؟؟ عمر پرداختم ب اميد اين ک شايد چيز بدردبخوري پيدا کنم ولي به خدا قسم حرف خودشون با هم درتناقصه اين سني ها کله شون کردن زير برف نه انتقادي ميپذيرند نه چيزي حتي روايات خودشون هم قبول ندارند خدا همه ما رو ب راه راست هدايت کنه نه راه گمراهان والسلام موفق باشيد |
99 |
نام و نام خانوادگي: رسول محمدي -
تاريخ: 22 مهر 91
اهل سنت از کودکي با محبت عمر و ابوبکر بزرگ شدند و واقعا برايشان سخت است که اين حرف هارا باور کنند هرچند که از صحيح ترين کتبشان باشد ولي برادر وخواهر سني واقعيت با انچه که شماقبول داريد خيلي خيلي متفاوت است بهتر است با حقيقت کنار بيايد تا انکه انکارش کنيد. |
100 |
نام و نام خانوادگي: سيد مسعود طبيب -
تاريخ: 22 آبان 91
کتابي است بسيار نفيس و ارزنده . خدايش بيامرزاد جناب سلطان الواعظين شيرازي را . تا کنون بيش از 10 بار کتاب شبهاي پيشاور را خوانده ام و هربار نکات تازه تري از اين کتاب آموختم . به نظر من ، ارزش اين کتاب از 2 جنبه است : 1- بحث زنده بين بزرگان سنت و جماعت(برادران سني) و جناب سلطان الواعظين .( که بعد ها ايشان همچنانکه در مقدمه گفته اند ، اقدام به چاپ بحثها از طريق مطبوعاتي که اقدام به چاپ بحثها کرده اند ميکنند). 2- استفاده از کتب و منابع مورد تاييد خود برادران اهل سنت( نه شيعه) بخصوص حضور ذهن آنجناب بسيار خيره کننده است که تمامي اسناد راز حفظ وحتي به صفحه و پاراگراف و پاورقي هم اشاره ميکنند . خدايشان بيامرزاد که بسيار زحمت کشيده اند . درود بر شما و سپاس. |
101 |
نام و نام خانوادگي: سيدسامي حسيني -
تاريخ: 04 فروردين 92
باسلام احتراما هرپه سعي در دانلود دارم متاسفانه نميشود لطفا محبت فرموده ارائه طزيق فرمائيد باتشکر جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ پس از آنكه بر قسمت مشخص شده در متن كليك كرديد صفحه اي البته با تاخير باز خواهد شد، در بالاي آن صفحه، سمت راست، گزينه دوم براي دانلود است آنرا كليك كنيد تا دانلود شروع شود. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
102 |
نام و نام خانوادگي: حسن خاني -
تاريخ: 06 خرداد 92
باعرض سلام بسيار عالي بود از اين نوع مطالب وکتابها بيشتر در سايت گنجانده شود با تشکر |
103 |
نام و نام خانوادگي: Zahra -
تاريخ: 10 خرداد 92
Bismellah-rahamn-rahim: Ba Salam I want to thank you for your efforts for introducing fact about Imam Ali( A Please make the color of below sentence in blue color in order to people have noticed a link, so They can click on it لينک دان لود اصل فايل کتاب شبهاي پيشاور بصورت پي دي اف The above sentence should be in blue color A group of people collect every finding about Peshawar night at this link, please if it can be added more things to this site let me know http://peshawarnights.webs.com Thank you |
104 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 09 تير 92
با سلام بچه ها اينها همه لطف خداست پس شكر خدا و زيارت آرامگاه سلطان شيخ الواعظين شيرازي رحمه الله عليه را در حرم حضرت معصومه عليه السلام فراموش نكنيد در ضمن دوستاني كه تشنه ي حق از چشمه ي زلال محمد(ص) و آل محمدند (ع)حتما به اين سايت سر بزنند و يكي از فايلها رو دانلود كنند و بشنوند (حجم كمي دارند) .خيلي خيلي عاليه . بروح محترم محمد و آل محمد(ص) و آقا ابوالفضل (ع)صلوات http://www.aliakbar.ir/html/speech.htm |
105 |
نام و نام خانوادگي: عبدالله عبداللهي -
تاريخ: 14 مرداد 92
انكه قطره اي ازمعرفت الهي نوشيد و سرمست حق شد هرگز خود را اسير مهملات بي پايه نمي كند انسان خداگونه فرا زمان فرامكان فرا ي هر آنچه جز خداست . مولوي و هر عارفي چون او هرگز خود را اسير محدوديت انسانهاي حقير نمي كنند آنچه در نزد انها اهميت دارد انسان و جايگاه او در نزد خداست انسان جدا مانده از نيستان حقيقت بنابراين در چهار چوبه ي گمان هاي حقير نمي گنجند |
106 |
نام و نام خانوادگي: مريم س -
تاريخ: 21 مرداد 92
جناب عاشق مولانا کسي بهت اصرار نکرده که مسلمون بشي و از اسلام سر در بياري البته اگه سري داشته باشي تو همون برو تو فيس بوک حال کن اين سايت براي شيعيانه تو هم که کلاً از هفت دولت آزادي پس خيلي به خودت سختي نده تو مغز نداري که بخواي حرف حقيقت بشنوي يه ديوانه اي هستي که بنا به دلايل و حکمتي که خدا داشته چند صباحي تو اين دنيا ول شدي خوش باش حال کن واسه خودت |
107 |
نام و نام خانوادگي: مرادي -
تاريخ: 11 شهريور 92
باسلام اولين باري بودکه قسمتهايي ازاين کتاب راخواندم قبلا از همکارم درباره اش شنيده بودم واقعا خدارحمتش کند که چنين اطلاعاتي رادراختيار ما قرار ميده چون امثال اقاي ه.... درشبکه کلمه به کتابهايي اشاره ميکنه که ريشه عربي دارن صحت وسقم اونا معلوم نيست حالا ميشود پس ازشنيدن بحث هاي انها به اين کتاب مراجعه کرد ونتيجه نهايي را استخراج نمودازشما متشکرم |
108 |
نام و نام خانوادگي: احمد انصاري -
تاريخ: 01 مهر 92
با سلام از كجا بفهميم كه محب اهل بيت هستيم؟ جواب نظر: باسلام دوست گرامي؛ محب اهل بيت در قلب خود دوست دار آنها و دشمن دشمنان و ظالمان آنهاست. ولكن در روايات اهل بيت عليهم السلام، محبين و شيعيان واقعي معرفي شده كه بايد تا حد توان خود را به اين صفات مزين نموده و يا لااقل به آن صفات نزديك كنيم. مرحوم شيخ صدوق در اين مورد كتابي تحت عنوان «صفات الشيعه» تاليف نموده و روايات فراواني در اين زمينه در آن گرد آورده است كه مي توانيد به آن مراجعه نماييد. چند روايت در اين مورد ذكر ميكنيم: 1. «عن أبي بصير قال قال الصادق (ع) شيعتنا أهل الورع والاجتهاد وأهل الوفاء والأمانة وأهل الزهد والعبادة أصحاب إحدى وخمسين ركعه في اليوم والليلة القائمون بالليل الصائمون بالنهار يزكون أموالهم ويحجون البيت ويجتنبون كل محرم» 2. «عن أبي الحسن الرضا (ع) قال شيعتنا المسلمون لامرنا الآخذون بقولنا المخالفون لأعدائنا فمن يكن كذلك فليس منا» 3. «قال الصادق (ع) كذب من زعم أنه من شيعتنا وهو متمسك بعروة غيرنا» 4. عن ابى عبد الله (ع) يقول: «و الله ما شيعه على صلوات الله عليه الا من عف بطنه وفرجه وعمل لخالقه ورجا ثوابه وخاف عقابه» 5. امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايند: «شِيعَتَنَا هُمُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ آثَارَنَا وَ يُطِيعُونَا فِي جَمِيعِ أَوَامِرِنَا وَ نَوَاهِينَا فَأُولَئِكَ شِيعَتُنَا فَأَمَّا مَنْ خَالَفَنَا فِي كَثِيرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ فَلَيْسُوا مِنْ شِيعَتِنَا...إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ ع الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ هُمُ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ وَصَفُوهُ بِصِفَاتِهِ وَ نَزَّهُوهُ عَنْ خِلَافِ صِفَاتِهِ وَ صَدَّقُوا مُحَمَّداً فِي أَقْوَالِهِ وَ صَوَّبُوهُ فِي أَفْعَالِهِ وَ رَأَوْا عَلِيّاً بَعْدَهُ سَيِّداً إِمَاماً وَ قَرَماً هُمَاماً لَا يَعْدِلُهُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ أَحَدٌ وَ لَا كُلُّهُمْ لَوْ جَمَعُوا فِي كِفَّةٍ يُوزَنُونَ بِوَزْنِهِ بَلْ يَرْجَحُ عَلَيْهِمْ كَمَا يَرْجَحُ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ وَ الْأَرْضُ عَلَى الذَّرَّةِ وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ ع هُمُ الَّذِينَ لَا يُبَالُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِمْ أَوْ وَقَعُوا عَلَى الْمَوْتِ وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ ع هُمُ الَّذِينَ يُؤْثِرُونَ إِخْوَانَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِم خَصاصَةٌ وَ هُمُ الَّذِينَ لَا يَرَاهُمُ اللَّهُ حَيْثُ نَهَاهُمْ وَ لَا يَفْقِدُهُمْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ هُمُ الَّذِينَ يَقْتَدُونَ بِعَلِيٍّ ع فِي إِكْرَامِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ مَا عَنْ قَوْلِي أَقُولُ لَكَ هَذَا بَلْ أَقُولُهُ عَنْ قَوْلِ مُحَمَّدٍ ص فَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قَضَوُا الْفَرَائِضَ كُلَّهَا بَعْدَ التَّوْحِيدِ وَ اعْتِقَادِ النُّبُوَّةِ وَ الْإِمَامَةِ وَ أَعْظَمُهَا قَضَاءُ حُقُوقِ الْإِخْوَانِ فِي اللَّهِ وَ اسْتِعْمَالُ التَّقِيَّةِ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» صفاتي كه در مورد محبين و شيعيان در اين روايات آمده بطور خلاصه از اين قرارند: از گناهان دوري مي كند. وفاي به عهد دارد. امانت را به اهلش ادا مي كند. اهل عبادت است. شب نماز شب مي خوانند. در روز روزه مي گيرند. از دشمنان آنها دوري مي كند. مطيع سخنانشان هستند. شكم و عورت خود را از گناه نگه مي دارند. عمل خود را براي خدا انجام مي دهد و اميد ثواب از او دارد. پيامبر را تصديق مي كند و علي عليه السلام را امام و جانشين و برترين فرد بعد رسول الله صلي الله عليه و آله مي داند. در راه خدا از هيچ ملامتگري نمي هراسد و از مرگ در اين راه نمي ترسد. برادران ديني خود را بر خود مقدم مي دارد. خداوند آنها را در محلي كه نهي كرده نمي بيند و آنجا كه امر كرده حاضر است. حوائج برادران خود را براورده مي كنند و در محلي كه بايد تقيه كنند از اظهار عقايد و اعمال خود خود داري مي كنند. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات (1) |
109 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 04 مهر 92
سلام من تعريف اين کتاب رو زياد شنيدم و اين کتاب رو خريدم انشا الله تا چند روز ديگه تمومش ميکنم/// در پناه خدا باشيد |
110 |
نام و نام خانوادگي: رضا غفارپور -
تاريخ: 27 بهمن 92
بسيار جامع و کافي بود من اين کتاب را 15 سال پيش مطالعه کرده بودم و الام هم مرور خاطرات شد و هم از وجود اين سايت لذت بردم موفق و در پناه اميرالمومنين عليه السلام خليفه بلافصل پيامبر (صلوات الله عليه و آله) باشيد. |