![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 20 فروردين 1388 |
![]() |
|
بررسي دلايل اهل سنت مبني بر خلافت ابوبکر | ||
پخش صوت ![]() | ||
بسم الله الرحمن الرحيم موضوع: بررسي دلايل اهل سنت مبني بر خلافت ابوبکر پاسخ به شبهات ـ مدرسه فيضيه : 20 / 01 / 1388 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * استاد حسيني قزويني در گذشته بحثهايي داشتيم پيرامون متهم ساختن شيعه بر بدعت که معتقد بر نصب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر خلافت هستند. شبهاتي که امروز، وهابيت مطرح ميکند، چيز تازهاي نيست. اگر شما کتابهايي که از دير زمان، عليه شيعه نوشته شده، مانند کتاب العثمانية جاحظ ـ متوفاي 255 هجري ـ را ببينيد، همين شبهات در آنجا هست. مرکز اين شبهات در کتاب المغني في الإمامة قاضي عبد الجبار معتزلي ـ متوفاي 415 هجري ـ آمده است و بعد از او هم ابنتيميه همان حرفهاي قاضي عبد الجبار را برداشته است و رنگ و رو داده و مقداري هم فحش و ناسزا و افترائات افزوده است و به صورت کتاب منهاج السنة در آورده است و به تعبير آقاي سقَاف ـ از علماي بزرگ اهل سنت اردن ـ که ميگويد زيبنده است که اين کتاب را منهاج البدعة بناميم. در رابطه با پاسخ اين شبهه، مفصل سخن گفتهايم و إن شاء الله باز هم در آينده، ادله شيعه را به صورت فشرده براي خلافت امير المومنين (عليه السلام) و امامت ائمه (عليهم السلام) خواهيم گفت. اما آنچه که دوستان از ما تقاضا کردند روي آن بحث شود و در حوزههاي ما، امروز در آن موضوع بحث نميشود، اين است: حالا که اهل سنت ما را متهم ميکنند شما که معتقد به خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) هستيد و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) به عنوان خليفه نصب کرده است، بدعت است و دليل بر بطلان مذهب شماست، خود اينها چه دليلي دارند بر خلافت آقاي ابو بکر و عمر و عثمان؟ آيا آنها هم به کتاب و سنت و روايت يا اجماع استناد ميکنند يا خير؟ ادله آنها در ترازوي علمي گذاشته شود و ارزش علمي آن، کاملا مورد بررسي قرار بگيرد. لذا، به حول و قوه إلهي، شايد اين بحث، دو سه هفته طول بکشد و از عزيزان هم تقاضا دارم که دقت بيشتري بنمايند. يکي از ادلهاي که آقايان اهل سنت براي خلافت آقاي ابوبکر اقامه ميکنند، استدلال به کتاب قرآن است. شايد براي برخيها تازگي داشته باشد که بشنوند آقايان اهل سنت براي اثبات خلافت ابوبکر به آيهاي از آيات قرآن استناد ميکنند. اگر کتابهاي کلامي اهل سنت را ببينيد، در رابطه با سوره الليل، بويژه آيات: وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى سوره الليل/آيه18-17 ميگويند که اين آيه درباره ابوبکر نازل شده است و دليل بر أفضليت و شايستگي ابوبکر براي خلافت است. من عين عبارتي که آقاي إيجي ـ از بنيانگذاران کلام اهل سنت ـ در کتاب المواقف و آقاي سيد جرجاني در شرح مواقف آوردهاند را قرائت ميکنم تا ببينيم که از نظر ارزش علمي، چه جايگاهي دارد؟ ايشان ميگويد: قال أكثر المفسرين و قد اعتمد عليه العلماء إنها نزلت في أبي بكر فهو أتقى و من هو أتقى فهو أكرم عند الله لقوله تعالى * "إن أكرمكم عند الله أتقاكم" و هو أي الأكرم عند الله هو الأفضل فأبو بكر أفضل ممن عداه من الأمة. آيات ... درباره ابوبکر نازل شده است و او متقيترين مسلمانان است و گراميترين مسلمانان نزد خداوند است. طبق اين آيه، أفضل أمت در نزد خداوند، ابوبکر است. در ذيل آيه آمده است: "و ما لأحد عنده من نعمة تجزى" يصرفه عن الحمل على علي إذ عنده نعمة التربية فإن النبي ربى عليا و هي نعمة تجزى و إذا لم يحمل عليه تعين أبو بكر. اين آيه، درباره حضرت علي (عليه السلام) نميتواند باشد، زيرا بر گردن علي، نعمت تربيت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اين نعمتي است که نيازي به پاداش دارد. وقتي اين آيه درباره علي تطبيق نکند، منحصرا در رابطه با ابوبکر است المواقف للإيجي، ج3، ص630 ايشان در اينجا تصريح دارد بر اينکه علي بن أبي طالب (عليه السلام)، تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. اگر بنا باشد ما دنبال فضيلت بگرديم، فضيلتي بالاتر از اين که يک فردي از اول کودکي تا آخرين لحظات عمرش، ملازم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و تربيت يافته پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، نميتوانيم داشته باشيم. اينها به ما اعتراض ميکنند که شما نسبت به صحابه، جسارت ميکنيد و ميگوييد که غير از 4، 5 نفر، همه مرتدّ شدند و در حقيقت، اين جسارت به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که در طول اين 23 سال، ـ نستجير بالله ـ عرضه تربيت کردن نداشت، جز اين تعداد. ما اين را بارها جواب دادهايم که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) افراد را ملزم به ايمان نميکرد: فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ سوره آل عمران/آيه20 إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ سوره قصص/آيه56 اين قابليت در شخص است که ميتواند هدايت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بپذيرد يا نپذيرد. خود صحيح مسلم و صحيح بخاري آوردهاند بر اينکه: لتتبعن سنن من قبلكم شبرا بشبر. ما ملت مسلمان، قدم به قدم راه ملتهاي گذشته را طيّ خواهيد کرد. صحيح البخاري، ج4، ص144 - صحيح مسلم، ج8، ص57 اگر اين طور است، حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال دعوت کرد: وَ مَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ سوره هود/آيه40 آيا اين نقص بر حضرت نوح (عليه السلام) است؟ نه والله! حضرت موسي (عليه السلام) با آن تلاش و زحمت و با آن معجزات پي در پي که براي بنيإسرائيل آورد، وقتي اينها از روي رود نيل رد شدند و سپاه فرعون، جلوي چشمشان غرق شد، همين که رفتند به خاکي، ديدند که بتپرستها درختي را پرستش ميکنند و از حضرت موسي (عليه السلام) خواستند: اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ سوره اعراف/آيه138 اگر اينطوري است، ديگر جسارتي در کار نيست. مضافا اينکه خود شما ميگوييد حضرت علي (عليه السلام) تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، شايستگي براي نصب خلافت ندارد، ولي کسي که يک پاسي از عمرش را به بتپرستي گذرانده و بعد مسلمان شده، ايشان به خاطر اينکه شما معتقد هستيد يک اموالي را در اختيار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده است ـ گرچه ما معتقديم که دروغ است و هيچ ريشه تاريخي ندارد و علامه اميني (ره) پنبه اين ادعا را در الغدير زده است و إن شاء الله اگر نياز شد، در اين مورد بحث خواهيم کرد ـ ، أتقي و أکرم و أفضل ميشود، ولي فردي که تربيت شده نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، او أتقي و أکرم و أفضل نيست؟ آقاي طبري هم در تفسيرش، جلد 30، صفحه 287 چند روايت را نقل ميکند که اين آيه در شأن ابوبکر نازل شده است. در پاسخ به اين شبهه، چند نکته است که عزيزان بايد مقداري دقت کنند: جواب اول: اگر شما دنبال افضل ميگرديد، چطور اكل از قفا ميکنيد و يک آيهاي را ميخواهيد با چند کيلو چسب بچسبانيد و أفضليت آقاي ابوبکر را اثبات بکنيد؟ با اينکه شما روايات متعددي را در معتبرترين کتابهايتان نقل کردهايد که أفضل أمت، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است. اگر به دنبال أفضل هستيد، فرضا اگر اين آيه هم دلالت بر أفضليت ابوبکر بکند، معارض است با روايات متعددي که شما با سندهاي صحيح نقل کردهايد بر افضليت علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر همه أمت. حديث اول: احمد بن حنبل ـ امام حنابله که به عنوان يک محدّث توانمند، مورد تأئيد همه اهل سنت است ـ ميگويد: ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه. آن فضائلي که با سندهاي صحيح براي علي است، براي هيچيک از صحابه همچنين فضائلي نيست. مناقب احمد، ص162 اگر شما دنبال افضليت ميگرديد، چطور اين گفته احمد بن حنبل را به عنوان أفضليت نميگيريد؟ اما ميخواهيد با آن آيات، چند روايت جعلي و ضعيف را بياوريد و افضليت ابوبکر را ثابت کنيد. البته تکليف آن روايات را هم روشن ميکنيم که همهشان ضعيف است و ارزش استناد هم ندارد. فرضا اگر ارزش استناد داشته باشد، معارض با اينهاست. آقاي ابن عبد البر ـ از استوانههاي علمي اهل سنت ـ ميگويد: لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان ما روى في فضائل علي بن أبي طالب. رواياتي که با بهترين سند، در فضيلت علي بن أبي طالب آمده است، در فضيلت أحدي از صحابه نيامده است. الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1115 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر عسقلاني، ج7، ص298 ـ الإصابة لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص464 حديث دوم: عزيزان، اين روايات را يادگاري از ما داشته باشند. آقايان اهل سنت ما را متهم به غلوّ درباره حضرت علي (عليه السلام) ميکنند. روايت را ببينيد و بعد برويد هزار روايتي که ما در فضائل حضرت علي (عليه السلام) ميآوريم، به پاي اين روايت ميرسد يا خير؟ شما، يک هفته درباره فضيلت حضرت علي (عليه السلام)، روايت نقل کنيد و بعد يک نفر هم اين روايت را نقل کند. نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: و الذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة. قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت اوست! اگر اين دلهره را نداشتم که مردم درباره تو غلوّ کنند، همانگونه که درباره عيسي غلوّ کردند، درباره تو سخني را ميگفتم که از کنار هيچ مسلماني عبور نميکردي، مگر اينکه خاک زير پاي تو را برميداشتند و با آن، تبرک ميجستند. المعجم الکبير للطبراني، ج1، ص320، حديث951 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص131 ـ علل الحديث لإبن أبي حاتِم، ج1، ص313 - المناقب للخوارزمي، ص311 چقدر روايت زيبايي؟ شما اگر 500 روايت درباره فضائل و علم و زهد و مقام حضرت علي (عليه السلام) را در يک کفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در کفه ديگر آن، اين روايت سنگيني ميکند. در خانه اگر کس است، يک حرف بس است. اگر شما دنبال فضيلت ميگرديد، چرا سوراخ دعا را گم کردهايد؟ شما، هزاران روايتي که در فضيلت آقايان ابوبکر و عمر و عثمان و ديگر صحابه آوردهايد را در يک کفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در کفه ديگر. آيا بالاتر از اين أفضليت؟ حديث سوم: در کتاب صحيح مسلم نقل ميکنند در رابطه با قضيه جنگ خيبر که داستان مفصلي دارد: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست ابوبکر داد و رفت و شکست خورده برگشت. به دست عمر داد و رفت و شکست خورده برگشت. بطوريکه بين سپاه و ابوبکر و عمر، اختلاف بود که لشکر، ابوبکر و عمر را ميترساند يا ابوبکر و عمر، لشکر را که نتوانستند حمله کنند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله. فردا، پرچم را به دست کسي ميدهم که او خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را دوست دارد و خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم او را دوست دارند. صحيح مسلم، ج5، ص195 و ج7، ص120 اگر به دنبال أفضليت ميگرديد، کدام أفضليت بالاتر از اينکه خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دوست دارند؟ آيا به دنبال فضلي بهتر از اين هستيد؟ حتي در روايات متعدد آوردهاند که خود خليفه دوم ميگفت: اي کاش! يکي از فضائلي را که خداوند به علي داده، به من هم ميداد و اين، بهتر بود از تمام ثروت روي زمين. از جمله اينها، قضيه پرچم است که ميگويد در آن روز، همه صحابه، گردنها را دراز کرده بودند که شايد اين فضيلت، نصيب آنها شود و فرداي آن روز هم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست امير المومنين (عليه السلام) داد و رفت و فتح و پيروزي را نصيب مسلمانان کرد. پس جواب اول از اين استدلال اين است که اين فضيلتي که شما براي آقاي ابوبکر براي تصدّي خلافت ميسازيد و از آيه بالا استفاده ميکنيد و از أتقي بودن، أفضل بودن و أکرم بودن او را ثابت ميکنيد، معارض است با رواياتي که خودتان نقل کردهايد در فضائل امير المومنين (عليه السلام). در قرآن به آيه بيعت رضوان اشاره دارد، ولي در اين آيه ميگويد: إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ سوره فتح/آيه10 رضايت ما مشروط بر اين است که بعدا بيعت شکني نکنند. ولي در آنجا قاطعانه ميگويد: يحبه الله و رسوله. محبت، غير از رضايت است. شايد يک نفر از بچههايش رضايت داشته باشد، ولي محبتش به يکي از فرزندانش بيشتر است. محبت، خيلي بالاتر از رضايت است. شايد رضايت، پله اول از ده پله محبت باشد. جواب دوم: يکي از چيزهايي که آقايان در برابر ما استدلال ميکنند، اين است که در صحيح بخاري و صحيح مسلم و مسند احمد، 50، 60 روايت در فضائل آقاي ابوبکر و عمر آوردهاند، تا جايي که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته است: لو كنت متخذا خليلا من أمتي لاتخذت أبا بكر خليلا. اگر بنا بود که براي خودم دوست انتخاب کنم، ابوبکر را انتخاب ميکردم. صحيح البخاري، ج1، ص120 - صحيح مسلم، ج2، ص68 لو لم أبعث لبعث عمر بن الخطاب. اگر بنا بود من به پيامبري مبعوث نشوم، عمر بن خطاب به پيامبري مبعوث ميشد. کنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص581 - الكامل لإبن عدي، ج3، ص155 ـ ميزان الاعتدال للذهبي، ج2، ص50 لو کان في أمتي محدّثا لکان عمر بن الخطاب. اگر يک نفر در أمت من، شايسته بود با ملائکه سخن بگويد، آن فرد، عمر بن خطاب است. درباره عمر و ابوبکر و عثمان دهها و صدها روايت جعلي نقل کردهاند. ما يک سوالي از اين آقايان داريم: در سقيفه بنيساعده، بين مهاجرين و انصار در رابطه با خلافت، درگيري شديدي بود. حتي سعد بن عباده را زير دست و پا له کردند و بيني حباب بن منذر را شکستند و منکم أمير و منا وزير ميگفتند. انصار ميگفتند که ما أفضليم؛ چون گسترش اسلام، به برکت حمايت ما بوده و مهاجرين ميگفتند که ما اولين مسلمان هستيم. تا اينکه آقاي ابوبکر يک روايتي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواند که دهان همه بسته شد و گفت: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: الأئمة من قريش. ائمه از قريش هستند. بعد از اين روايت، صحابه و انصار هيچ حرفي نزدند. اگر شما ميفرماييد که اينهمه روايت در فضيلت جناب ابوبکر و عمر است و اينها را پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، قطعا اينها به گوش ابوبکر و عمر و ابو عبيده جراح و غيره رسيده بود و بهترين و ضروريترين وقتي که به اين روايات نياز داشتند، سقيفه بنيساعده بود. اگر اين روايات را نقل ميکردند، دهان همه بسته ميشد. ولي يکي دانه از اين روايات را نقل نکردند. اضافه بر اين، در طول اين 3 سال خلافت ابوبکر، يک دانه از اين روايات را ابوبکر نقل نکرد. در طول اين 12 سال خلافت عمر، يک دانه از اين روايات را نقل نکرد. تمام اينها براي دوران بنياميه است. اگر همچنين رواياتي بود، يکي از اينها را در سقيفه بنيساعده مطرح ميکردند. تنها چيزي که در آنجا گفتند، اين بود: الأئمة من قريش. امير المومنين (عليه السلام) هم آمد اعتراض کرد و فرمود: اينها به درخت استناد کردند و ميوه درخت را ضايع کردند. اگر بنا باشد ائمه از قريش باشد، بنيهاشم، أفضلِ قريش است. اگر يکي از اين روايات صحيح ميبود و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، اينها بايد در سقيفه بنيساعده، مطرح ميکردند. در دوران خلافت آقاي ابوبکر و عمر مطرح ميکردند. در آن وقت که قبائل متعددي در برابر ابوبکر قيام کرده بودند در «جنگ ردّه»، يکي از اين روايات را براي آن مسلمانان مطرح ميکردند و آنها دست از اين جنگ ميکشيدند. حال آنکه ما نميبينيم يک مورد از اين روايات را ابوبکر و عمر يا ديگران در زمان خلافت اينها استناد کرده باشند. اگر شما بفرمائيد آيا حضرت علي (عليه السلام) استناد کرده است؟ بله. به دنبال تصدّي خلافت ابوبکر، فرداي آن روز، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) آمد به مسجد و در جمع مهاجرين و انصار فرياد بر آورد: أنسيتم قول رسول الله في غدير خم قال: من کنت مولاه فعلي مولاه. هل ترك أبي يوم غدير خم لاحد عذرا. اباذر در روز دوم يا سوم آمد احاديث متعددي در خلافت حضرت علي (عليه السلام) گفت و او را زدند و دست و پايش را شکستند و از مسجد بيرون انداختند. سلمان آمد و استناد کرد، او را هم زدند و بيرون انداختند. أم أيمن زنش آمد در مسجد استدلال کرد که خليفه درست و حسابي، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و عمر شروع کرد و گفت: ما للنساء و لها في الأمور؟ به زنان چه مربوط است که در اين قضايا دخالت کنند؟ امير المومنين (عليه السلام) در طول اين 25 سال، مرتب، مسائل مربوط به خلافتش را مطرح کرد. بهترين جائي که علي بن أبي طالب (عليه السلام) تمام فضائلش را از ريز و درشت مطرح کرد، روز شورا است. روزي که امير المومنين (عليه السلام) ميفرمايد: فيا لله و الشورى. به خدا پناه ميبرم از شوراي عمر. ميگفت: به قدري من مورد تحقير قرار گرفتم که مرا آوردند در کنار عثمان، طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف و سعد بن وقاص با هم کانديد کردند. وقتي نشستند براي رأي گيري که کداميک از اين شش نفر صلاحيت خلافت را دارد، در آنجا امير المومنين (عليه السلام) بيش از 60، 70 مورد از فضائل خودش را براي آنها بيان کرد. يا حتي شما ببينيد در رابطه با «حديث غدير خم»، اهل سنت بيش از 50 روايت نقل کردهاند مقاسمه امير المومنين (عليه السلام) با صحابه را. امير المومنين (عليه السلام) صحابه را سوگند داد و گفت: شما را به خداي وحده لا شريک له قسم ميدهم: هر کسي که شنيده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق من گفت: من کنت مولاه فعلي مولاه، بلند شود و شهادت بدهد. حدود 35 نفر از کساني که در جنگ بدر بودند، بلند شدند شهادت دادند بر اينکه ما اين مطلب را از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيديم. چند نفر هم بلند نشدند و حضرت علي (عليه السلام) فرمود: اي أنس! چرا تو بلند نشدي؟ گفت: من پير شدهام و حافظهام ياري نميکند. امير المومنين (عليه السلام) فرمود: تو دروغ ميگويي، خداوند چشمانت را کور کند. همه نوشتهاند که نفرين امير المومنين (عليه السلام) باعث شد أنس بن مالک چشمانش را از دست بدهد. حدود 10، 12 نفر از کساني که ممانعت کردند و کتمان کردند حديث غدير را، امير المومنين (عليه السلام) که مظهر رحمت بود، نفرين کرد و اينها هم گرفتار شدند. اگر ما ميگوييم براي خلافت حضرت علي (عليه السلام) نصّ داريم، مدعي هستيم که امير المومنين (عليه السلام) هم در طول 25 سال و هم در طول 5 سال خلافت خود، به کرّات و مرّات، استدلال کرده است بر حقانيت خودش به سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر خلافتش. ولي شما يک مورد هم نداريد. جواب سوم: شما ميگوييد که اين آيه در حق ابوبکر نازل شده است، حال آنکه مفسرين مورد اعتماد خودتان ميگويند که اين آيه، ارتباطي با ابوبکر ندارد. آقاي ابن أبي الدحداح که يکي از صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، داستانش را همه ميدانند و من فقط خلاصهاش را عرض ميکنم و مصادرش را ميگويم: شاخههاي درخت خرماي يکي از صحابه، به خانه يکي ديگر از صحابه افتاد. وقتي که اين خرما ميرسيد، بچههاي اين صحابه، گاهي از اين خرما ميخوردند. صاحب اين خرما ميآمد و از دست اين بچهها، خرما را ميگرفت. حتي گاهي از دهان او بيرون ميکشيد. اين آقا آمد خدمت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گلايه کرد که اين درخت آمده به خانه من و ... و برخورد ايشان اينگونه است. حضرت، اين صحابه را خواست و فرمود: اگر اين درخت را به من بدهي، من ضامن ميشوم که در بهشت، يک درخت خوبي براي تو بدهند. گفت: اين درخت، بهترين درخت خرماي من است و من حاضر نيستم اين درخت را به هيچ قيمتي از دست بدهم. يکي ديگر از صحابه به نام إبن أبي الدحداح آمد خدمت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفت: اگر من بروم اين درخت را بخرم و به شما بدهم، شما ضمانت ميکنيد اين درخت بهشتي را براي من؟ حضرت فرمود: بله. اين صحابه رفت به دنبال خريدن آن درخت و گفت هر چقدر که بگويي ميدهم و صاحب آن درخت گفت: من اين درخت را نميفروشم. اگر 40 درخت خرما به من بدهي، من اين درخت را به تو ميدهم. گفت: باشد، آن 40 درخت را ميدهم. رفت سند 40 درخت خرما به نام صاحب درخت نوشت و اين درخت را از او گرفت و خندان و خوشحال آمد نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که اين درخت را من خريدم و مال شما باشد. حضرت آن صحابه فقير را طلب کرد و گفت: از اين به بعد، اين درخت، متعلق به توست وآن شخص، هيچ حقي ندارد. بعد از اين ماجرا بود که اين سوره نازل شد. شما ببينيد اين عبارت آقاي قرطبي را ـ که از مفسرين توانمند اهل سنت است و مشهور است که تفسير قرطبي، عصاره و چکيده تفاسير اهل سنت است ـ که صراحت دارد: و روى عن ابن عباس: إن السورة نزلت في أبي الدحداح في النخلة التي اشتراها بحائط له. كان لرجل من الأنصار نخلة، يسقط من بلحها في دار جار له، فيتناول صبيانه، فشكا ذلك إلى النبي صلى الله عليه و سلم ... فنزلت "و الليل إذا يغشى" إلى آخر السورة في بستان أبي الدحداح و صاحب النخلة. "فأما من أعطى و اتقى" يعني أبا الدحداح، "و صدق بالحسنى" أي بالثواب، "فسنيسره لليسرى" يعني الجنة، "و أما من بخل و استغنى" يعني الأنصاري،"و كذب بالحسنى" أي بالثواب، "فسنيسره للعسرى" يعني جهنم، "و ما يغني عنه ماله إذا تردى" أي مات. تفسير القرطبي، ج20، ص90 اين عبارتي است که آقايان نقل کردهاند و ارتباطي به آقاي ابوبکر ندارد. آقاي ابن أبي حاتم، از مفسران بنام اهل سنت است و حتي آقاي ابنتيميه، تئورسين وهابيت، ميگويد يکي از تفاسير مورد اعتماد، تفسير إبن أبي حاتم است. تفسير إبن أبي حاتم، مملوّ است از روايات فضائل امير المومنين (عليه السلام). احاديثي که در خلافت امير المومنين (عليه السلام) يا در فضيلتش عليه ديگران آوردهاند، در ذيل آيات قرآن، تفسير إبن إبي حاتم آورده است. ابنتيميه ميگويد: کتفسير ابن جريج و اين أبي حاتم و غيرهم من العلماء الأکابر الذين لهم في الإسلام لسان صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها بالتفسير. اين مفسران، لسان صدقي در اسلام دارند و تفاسير اينها، متضمّن رواياتي است که انسان ميتواند در تفسير قرآن به آنها اعتماد کند. منهاج السنة، ج7، ص178 آقاي ابن أبي حاتم در تفسيرش، جلد 10، از صفحه 34 تا 39 اين روايت را نقل کرده است. حاکم نيشابوري در کتاب مستدرک اين روايات را آورده است و ميگويد اين روايت: صحيح علي شرط مسلم. مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج2، ص20 پس اينکه آقايان اهل سنت استناد ميکنند به اين آيه بر افضليت ابوبکر و افضليت هم دليل شايستگي او براي خلافت است، اصلا اين آيه ارتباطي به ابوبکر ندارد. جواب چهارم: اين روايت ضعيف است و ارزش استناد ندارد و بزرگان خود شما گفتهاند که ضعيف است. آقاي هيثمي در مجمع الزوائد اين روايت را آورده است که اين آيه نازل شده است درباره ابوبکر و ميگويد: في سنده مصعب بن ثابت و فيه ضعف. در سند اين روايت، مصعف بن ثابت است و اين روايتْ ضعيف است. مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص50 آقاي عقيلي ـ از شخصيتهاي برجسته اهل سنت ـ در کتاب الضعفاء ـ که مفصلترين کتابي است که راويان ضعيف در آن آمده است ـ، صراحت دارد بر اينکه آقاي مصعب بن ثابت که اين روايت را نقل کرده است، احمد بن حنبل گفته است: ضعيف الحديث. الضعفاء للعقيلي، ج4، ص196 آقاي ابن حبان ـ از استوانههاي رجالي اهل سنت ـ ميگويد: منکر الحديث، ممن ينفرد بالمناکير عن المشاهير. آقاي مصعب، کسي است که احاديث منکر را از شخصيتهاي برجسته و مجهول نقل ميکرد. المجروحين لإبن حبان، ج3، ص29 آقاي ابن حجر هم نقل ميکند از ـ بنيانگذار علم رجال اهل سنت ـ آقاي ابن مَعين که ميگويد: أنه ضعيف. عن النَسائي أنه ليس بالقوي في الحديث. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج10، ص144 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج28، ص20 جواب پنجم: شما که ميگوييد اين آيات درباره ابوبکر نازل شده است، در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است از قول عايشه أم المؤمنين که ميگويد: در حق ما دودمان ابوبکر، هيچ آيهاي نازل نشده است، غير از قضيه اتهام من به زنا در قضيه إفک. شما ميخواهيد اين آيه را به زور بچسبانيد به ابوبکر؟ شما راست ميگوييد يا عايشه؟ يک روزي آقاي مروان در مدينه بر بالاي منبر بود. در رابطه با فضائل آقاي معاويه و يزيد سخن گفت و ميخواستند براي يزيد بيعت بگيرند. عبد الرحمن ـ پسر ابوبکر ـ بلند شد اعتراض کرد و گفت: يزيد، شايستگي براي خلافت را ندارد و شما اسلام را به صورت وراثتي در ميآوريد. مروان عصباني شد و گفت: آقاي عبد الرحمن! در حق تو اين آيه نازل شد: وَ الَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا سوره احقاف/آيه17 و بايد ساکت باشي. فقالت عائشة من وراء الحجاب: ما أنزل الله فينا شيئا من القرآن إلا أن الله أنزل عذري. عايشه از پشت پرده گفت: خداوند در حق ما دودمان ابوبکر، آيهاي را نازل نکرده است، مگر در قضيه إفک که عدهاي از صحابه مرا متهم به رابطه نامشروع کردند و آن آيه نازل شد. صحيح بخاري، ج6، ص42، حديث4828 اگر آيات سوره الليل در حق ابوبکر بود، بايد عايشه ميگفت که اين آيه درباره ما نازل شده است. البته اگر کسي بخواهد در اينجا زيرآبي برود و چيزي بگويد، خود آيه غار هم زير سوال ميرود. گرچه برخي از محققين نقل کردهاند که آيه غار مربوط به خليفه اول، ابوبکر نيست و فرد ديگري به نام ابوبکر بوده است. ما معتقد هستيم که آيه غار، مدح براي خليفه اول نيست، بلکه مذمّت براي ايشان است. فضيلت براي امير المومنين (عليه السلام) است: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ سوره توبه/آيه111 در قضيه خوابيدن امير المومنين (عليه السلام) در رختخواب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است که اين آيه نازل شد. اين فضيلت است نه آيه غار که ميفرمايد: إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا سوره توبه/آيه40 در سه جاي قرآن، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ آمده است: سوره توبه، آيه 26 و سوره فتح، آيه 26 و اينجا. هر جا که سکينه نازل شده است، هم بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است و هم بر مؤمنين. تنها جايي که سکينه آمده براي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بدون مؤمنين، همين آيه غار است. از اول آيه، همه ضمائر، تثنيه است. يا بايد ضمير کلمه عليه به ابوبکر برگردد که بايد بگوييد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيازي به سکينه ندارد، حال آنکه در دو سوره ديگر آمده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اين سکينه نياز دارد و اگر بگوييد که مراد از عليه، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و در حقيقت، ايماني نديده است تا خداوند بگويد: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِما و مضافا اينکه در وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ، لا شک و لا ريب که مراد از آن، نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. البته اين تعبيري است که شيخ مفيد (ره)، شيخ مرتضي (ره)، علامه حلي (ره) و بزرگان ديگر دارند درباره آيه غار. پس ما 5 دليل آورديم که استدلال و استناد آقايان اهل سنت بر آيات سوره الليل براي اثبات خلافت ابوبکر، طبق نظر خود اهل سنت، باطل است. اين آقايان اهل سنت چندين روايت آوردهاند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبکر را براي خلافت نصب کرده است؛ چه نصّ جليّ و چه نصّ خفيّ؛ چه روايت صريح و چه روايت کنائي. به حول و قوه إلهي اين روايات را مفصل خواهم خواند. مثلا يکي از آنها اين است: إقتدوا بالذين من بعدي أبا بکر و عمر. بعد از من از ابوبکر و عمر پيروي کنيد. سنن الترمذي، ج5، ص271 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53 حالا ما کاري نداريم که خود آقايان گفتهاند اين روايت جعلي و ساختگي است. يک روايت از قول شخص خليفه اول در صحيح بخاري و صحيح مسلم است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) کسي را براي خلافت نصب نکرده است؛ نه ابوبکر را و نه حضرت علي (عليه السلام) را. در اينطور قضايا، در قاعده الزام، ما أخذ ميکنيم به ما يلزمون به أنفسهم. يعني اگر بنده با يک آقايي به محکمه برويم و من بگويم که عباي ايشان براي من است و از من دزديده است و ايشان هم بگويد اين عباي من است و فلاني دزديده است. قاضي چه ميکند؟ از من سوال ميکند اين عبائي که پوشيدي، براي کيست؟ من ميگويم: براي ايشان است. ميگويد: پس عبايت را در بياور و بده به ايشان. ميگويم: اين عبائي که روي دوش ايشان است، مال من است. ميگويد: إقرار العقلاء علي أنفسهم جائز. شما اعتراف کرديد که اين عبا براي ايشان است و از شما ميگيريم به ايشان ميدهيم. اما اينکه ميگويي: عبائي که ايشان پوشيده است، براي شماست، بايد دليل و بيّنه بياوري. مادامي که بيّنه نياوري، شما به اين عبا دسترسي نداري. لذا جناب عمر ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، نه ابوبکر را و نه علي را براي خلافت منصوب نکرد. اينکه ميگويد ابوبکر را منصوب نکرد، إقرار العقلاء علي أنفسهم جائز و ما آن را أخذ ميکنيم، اما اينکه ميگويد حضرت علي (عليه السلام) را نصب نکرده است، ما نطلب بالدليل و دليل شما چيست؟ ما بر ادعايمان دليل داريم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) را براي خلافت نصب کرده است. اينکه خليفه دوم ميگويد: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبکر را براي خلافت نصب نکرد. ريشه تمام رواياتي که اينها استدلال ميکنند بر حقانيت ابوبکر و ... را ميزند و معلوم ميشود که تمام اينها، ساختگي است. بخاري نقل ميکند: وقتي که خليفه دوم توسط ابو لؤلؤ مجروج شده بود، در بستر بيماري بود و آمدند به او گفتند: ألا تستخلف؟ قال: إن إستخلف، فقد إستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلى الله عليه و سلم. خليفه و جانشين بعد از خودت را معرفي نميکني؟ گفت: اگر خليفه و جانشين معين کنم، پيروي کردهام از ابوبکري که خليفه معين کرده است و اگر کسي را براي خلافت معين نکنم، پيروي کردهام از کسي که از من بهتر بود و او هم رسول الله است. صحيح بخاري، ج4، ص2256 و ج8، ص126 ـ صحيح مسلم، ج3، ص1454 و ج6، ص4 البته باز هم ما در اينجا زير آبي ميرويم و داخل پرانتز ميگوييم آنکه قرآن او را أسوه قرار داده است، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ سوره أحزاب/آيه21 و نگفته است: و لقد کان لکم في أبي بکر أسوة حسنة. خود همين روايت جناب خليفه دوم، بيشتر به ضررش است تا به نفعش. پس خود خليفه دوم صراحت دارد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکر را به عنوان خليفه معين نکرده است؛ يعني خلافت ابوبکر، مستند به سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود. ما از حدود 12 نفر از علماي توانمند اهل سنت و استوانههاي علمي و کلامي و تفسيري و فقهي اهل سنت داريم که همه صراحتا گفتهاند: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکر را به عنوان خليفه معين نکرد. إن شاء الله اينها را در جلسات بعدي، مفصل عرض خواهيم کرد. مضافا اينکه آقايان اهل سنت گفتهاند اين حديث: إقتدوا بالذين من بعدي أبا بکر و عمر. سنن الترمذي، ج5، ص271 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53 حديث جعلي و ساختگي است و هم اين حديث: عليکم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين. مسند احمد، ج4، ص126 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج1، ص96 جعلي است و حتي خود ابنتيميه ميگويد که اين حديث، ساختگي است. چون اصطلاح خلفاء راشدين در زمان خلافت امير المومنين (عليه السلام) مطرح شد و در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، واژه خلفاء راشدين مطرح نبوده است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»» دکتر سيد محمد حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: پيام -
تاريخ: 02 ارديبهشت 88
بسم الله الرحمن الرحيم و الحمد لله الذي لا اله الا هو الرحمن الرحيم وصلي الله علي اشرف الخلق اجمعين و علي ال بيته الطيبين الطاهرين و اما بعد ضمن عرض سلام و دعاي خير براي همه كساني كه به هر نحوه از دين خدا حمايت مي كنند و ان شا الله كه همه مشمول اين ايه شريفه "ان تنصر الله ينصركم" قرار بگيريم. بنده از خداوند منان سلامتي و عزت علماي اسلام و همه كساني كه مي كوشند تا حقايق و اسلام ناب محمدي را براي مردم نمايان سازند به خصوص جناب آقاي حسيني قزويني مسئلت دارم و ان شاء الله كه هميشه سالم باشند و در اين راه ثابت قدم و پيروز و السلام علي من اتبع الهدي |
2 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 10 ارديبهشت 88
بسم الله الرحمن الرحيم . با سلام خدمت آقاي دكتر قزويني ،اگر مايل باشيد در مورد خلافت بعد از حضرت رسول الله (ص) با هم مبا حثه اي در همين بخش انجام دهيم البته به شرط اينكه به دور از سانسور وهمچنين تعصب باشد .البه بايد عنوان كنم من هيچ معارضه اي با شيعيان حضرت علي (كرم الله وجهه) ندارم وعشق و محبت ايشان و اولاد ايشان در قلب من موج مي زند و در گفتار و كردار سعي مي كنم شيعه و تابع ايشان باشم .ولي وقتي ميبينم افرادي با بهانه شيعه بودن به ذات مبارك صحابه كرام (رضي الله عنهم ) مي تازند وآن بزرگواران را مورد طعن ونا سزا قرار مي دهند نمي توانم تحمل كنم ومي خواهم در اين بخش حقيقت امر براي حقيقت جويان مشخص شود چون اگر مسئله ابتداي خلافت حل شود مابقي موضوعات به خودي خود حل خواهد شد . اگر مايليد اظهار كنيد . جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- جناب دكتر قزويني عموما در اين قسمت شركت نكرده و وقت شريف ايشان مهمتر از شركت در اين بخش است . 2- ادله ما در مورد خلافت بلافصل امير مومنان در بخش پرسش و پاسخ صفحه اول سايت موجود است : الف) بحث سندي حديث غدير به صورت تواتر ثابت شده است . ب) بحث دلالي حديث غدير با سخن علماي اهل سنت ثابت شده است ج) حديث «علي ولي كل مومن بعدي» از جهت سندي و دلالي طبق نظر اهل سنت اثبات شده است اگر در اين ادله اشكالي داريد مطرح نماييد موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
3 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 10 ارديبهشت 88
آقاي دكتر قزويني من منتظر جواب شما هستم تا دلايل خودم را مطرح كنم. |
4 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 11 ارديبهشت 88
سلام عليكم .با تشكر از توجه شما ،ولي من مي خواهم با خود آقاي دكتر قزويني در اين مورد مباحثه كنم . اگر ايشان با علماي بزرگي از اهل سنت مناظره كرده اند و بدون ترس با آنها مواجه شده اند پس مي توانند مقداري از وقت شريف خودشان را نيز به من كه يك مسلمان روستايي ايراني هستم اختصاص دهند .در ضمن من تمام آيات واحاديثي كه در بيان ولايت وخلافت حضرت حيدر كرار (كرم الله وجهه)وجود دارند را قبول دارم وبه آنها يقين كامل دارم .ولي مسئله من اثبات ولايت وخلافت حضرت صديق اكبر (رضي الله تعالي عنه) ميباشد كه اگر اين مسئله حل شود سلير مسائل اختلافي به تبع آن حل خواهند شد .من دوباره از آقاي دكتر قزويني دعوت مي كنم تا براي مباحثه با بنده حقير در همين بخش حاضر شوند البته اگر طالب روشن شدن حقيقت به دور از تعصب وسانسورز مي باشند . والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته . جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- ظاهرا توجه به ادله مطرح شده ما نداشته ايد : علي سرپرست هر مومني بعد از پيامبر (ص) است ؛ يا شما ابوبكر و عمر را مومن مي دانيد و يا خير ، اگر مومن بدانيد ،بعد از پيامبر امير مومنان ،امير بر آنان نيز شده است ، چگونه ادعاي خلافت آنان را مي كنيد ؛ و اگر مومن نبودند ، نمي توانستند خليفه مومنان باشند . 2- ادله اهل سنت براي خلافت ابوبكر نيز به صورت كامل مورد بررسي قرار گرفته در سايت موجود مي باشد ، و مطالب مطرح شده در بخش مقالات و پرسش و پاسخ ، با تاييد جناب دكتر قزويني بوده است . مي توانيد در صورت وجود اشكال ، در آنجا مطرح كرده پاسخ بگيريد . http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=109 3- روال طبيعي اين است كه در صورتي كه پاسخ براي سوالات شما موجود نبود ، در ان موقع نوبت به حضور خود جناب دكتر قزويني خواهد رسيد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
5 |
نام و نام خانوادگي: مهران -
تاريخ: 11 ارديبهشت 88
سلام عليكم جناب پاسخ به شبهات واقعا براي شما متاسفم که هر مطلبي را که بنده جهت آگاه سازي برادران شيعه وسني در اين سايت مي گذارم شما آن را سانسور مي کنيد اگر پاسخي داشتيد بيان مي کرديد والا سانسور براي چيست مسلما وقتي کسي در جواب کسي بماند مجبور به سانسور مي شود و اگر شما ترس از انتشار مطالب من نداشتيد و از بيداري شيعه نمي ترسيديد اين سانسور را انجام نمي داديد ضمنا چرا شما دعوت به مباحثه با آقاي قزويني را رد مي کنيد آيا آقاي موسي بي ارزش تر از قزويني است آيا او انسان نيست آيا وقت او شريف نيست بله وقت همه با ارزش است ومن خود را از قزويني يا ملازاده کمتر نمي دانم واگر وقت باارزش خود را صرف تحقيق در اين مسايل مي کنم وشما مرا دست نشانده مي خوانيد و سخنان بحق مرا سانسور مي کنيد اين جز ترس از روشن شدن حقيقت نيست پس واي بر شما از آتش جهنم که هر لحظه نزديکتر به شما مي شود جواب نظر: با سلام دوست گرامي با ارزش ترين انسان ها نزد خداوند با تقوا ترين آنها است ، دانشمند باشد يا بي سواد ؛ اكنون بحث از ارزش انسان نيست ؛ بحث از گفتگوي علمي است و براي گفتگوي علمي ، روش علمي وجود دارد ؛ روش علمي درست در گفتگو اين است كه در ابتدا ، با نظرات ما آشنا شده ، و سپس نقد خويش را مطرح كند ؛ به همين سبب ما آدرس نظرات خود را در مورد ادله اهل سنت براي خلافت ابوبكر مطرح كرديم . متاسفانه اينگونه نظرات شما ، بيشتر در جهت خارج كردن بحث از جنبه علمي ، و بردن آن به سمت احساسات است . در مورد سانسور نظرات شما : قبلا نيز گفته ايم ، ما مجبور نيستيم متن تك تك سايت هاي اهل سنت كه شما كپي پيست كرده و در سايت ما به عنوان نظر خودتان مطرح مي كنيد را علني كنيم !!! گروه پاسخ به شبهات |
6 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 11 ارديبهشت 88
سلام عليكم . من باز هم از توجه شما متشكرم ، من عرض كردم تمام آيات و احاديثي كه در مورد ولايت و خلافت حضرت علي (كرم الله وجهه) وجود دارند را قبول دارم وبه آنها ايمان دارم و نگفتم كه دلائل و تاويلات شما را قبول دارم . به همين خاطر براي بار سوم از جناب دكتر دعوت به مباحثه علمي وعقلاني در مورد ابتداي خلافت ميكنم .براي مطرح كردن دلائل خودم نياز به حضور ايشان دارم واگر ايشان واقعا طالب حقيقت به دور از تعصب هستند خواهش مي كنم در اين مباحثه شركت بكنند . والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته. جواب نظر: با سلام دوست گرامي پاسخ شما قبلا داده شد : 1- ادله اي كه ما مطرح كرده ايم جايي براي خلافت ابوبكر باقي نمي گذارد 2- ادله خلافت ابوبكر نيز در آدرسي كه به شما داديم ، مورد نقد قرار گرفته است . اگر دليلي غير از انها داريد مطرح كنيد تا در مورد آن بحث شود . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
7 |
نام و نام خانوادگي: مهران -
تاريخ: 11 ارديبهشت 88
سلام عليكم به خداي احد واحد قسم من جز از كتابها ومطالبي كه با هزار بدبختي و يتيمي ونداري و فقر و عائله مندي در اين مملكت گراني وقحطي و عذاب خريداري كرده ام ويا در كامپيوتر توسط نرم افزار خريداري كرده ام امكانات ديگري ندارم من از جايي كپي پيست نمي كنم چون سرعت اينترنت كه حتي يك صدم سرعت شبكه در قندهار افغانستان هم نيست اين اجازه را به كسي نمي دهد. استاد قزويني كه از سه كامپيوتر آن لاين و يك لب تاب با هزاران هزار كتاب و نرم افزار مجاني كه حالا نمي دانم از امكانات خود خريداري كرده اند ويا كمك هاي بيت المال هم دخيل بوده است ؟ وبا سرعت اينترنت با فيبر نوري وبا سرعت نور مي توانند همه سايت ها را ببينند ومسلما هم ايشان نيز از نظر مراجع وعلماي شيعه در سراسر جهان استفاده مي كنند و اين دليل نمي شود كه شما همه سخنان مرا سانسور كنيد. ولي جناب قزويني اگر واقعا تمايل داريد حقايق برملا شود بنده و جناب موسي كه شما را دعوت به مناظره كرده اند با هم مي نشينيم و چند دقيقه وقت خود را صرف مباحثه راجع به خلافت ابوبكر صديق مي كنيم و مسلما من كه روستايي زاده وكشاورز زاده هستم و موسي هم فرموده اند كه روستايي هستند نمي توانيم علم وتجربه حضرت عالي را داشته باشيم و اگر هم قانع شديم كه دلايل شما علمي است معذرت خواسته وعقب مي كشيم ولي حداقل دلايل ما را بشنويد . و اما جناب پاسخ به شبهات اگر نمي توانيد همه نظرات مرا علني كنيد من كم كم نظر مي دهم تا وقت شما گرفته نشود در رابطه با اين روايت نهج البلا غه چه دليلي داريد:(انه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه فلم يكن للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد، و إنما الشورى للمهاجرين والأنصار فان اجتمعوا على رجلٍ و سموه إماما كان ذالك لله رضي فان خرج عن أمرهم خارجٌ بطعنٍ أو بدعه ردّوه إلى ما خرج منه فان أبى قاتلوهُ علي إتباعه غَيرَ سبيل المؤمنين...) ( نامة ششم نهج البلاغه) (گروهي كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند بهمان طريق با من بيعت كردند، پس كسي كه شاهد بوده نبايد ديگري را اختيار كند و كسي كه غايب بوده نبايد منتخب آنها را رد كند، و جز اين نيست كه شوري از مهاجرين و انصار است، بنابر اين اگر آنها بر مردي اتفاق كردند و او را امام ناميدند اين كار موجب رضاي خداست، پس كسي كه بسبب طعن و بدعت از امر ايشان بيرون رفت او را بر ميگردانند، اگر از برگشت خودداري نمود با او مي جنگند كه غير راه مؤمنان را پيروي كرده است). آيا در اين نامه کلمه از غصب ودروغگويي و حق کشي داريم!!!؟؟؟؟ جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- جناب آقاي مهران ؛ خداوند در قرآن مي فرمايد قسم راست نخوريد «ولا تجعلوا الله عرضة لايمانكم» شما قسم دروغ نيز مي خوريد ؟ گمان كرده ايد كه با قسم خوردن هاي شما دروغ تبديل به راست مي شود ؟ آيا متني را كه شما از آقاي قلمداران كپي پيست كرده و براي ما فرستاديد و ما هم متوجه شده علني نكرديم ، فراموش كرده ايد ؟ قسمتي از متن شما «اينك اگر عدّه اي بهشتي بشوري بنشينند و كسي را بعنوان پيشوا تعيين كنند، آيا اين كار مخالفت رضاي خداست؟يا بقول علي(كانَ ذلكَ للهِ رضي)شگفتا كه روافض نه به آنچه خودشان از علي روايت مي كنند توجّه كافي دارند و نه به آيات صريح قرآن!!! »!!!! آيا اين متن ، دقيقا همان متني نيست كه از جناب آقاي قلمداران بر روي اينترنت موجود است ؟ آيا شما نبوديد كه دقيقا متني را كه آقاي رضا از يكي از انجمن ها كپي پيست كرده براي ما فرستاده بود ، شما هم چنين كرديد و بدون خبر داشتن از اين ماجرا ، اين متن را براي ما فرستاديد؟ 2- اگر سرعت اينترنت شما اينقدر پايين است چطور اينهمه نظر در سايت ما داريد ؟ 3- دليل شما قبلا پاسخ داده شده است : http://www.valiasr-aj.com/lib/book101/04.htm#16 4- سخنان شما در مورد جناب دكتر قزويني نيز ، نياز به پاسخگويي ندارد . خداوند خود ناظر به همه احوال است و خود او است كه حكم خواهد نمود . ولي شما نمي خواهيد جواب را ببينيد . گروه پاسخ به شبهات |
8 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 11 ارديبهشت 88
سلام عليكم .با تشكر مجدد از توجه شما ، بنده مي خواستم مستقيما با خود جناب دكتر قزويني در اين رابطه بحث كنم ، ولي حالا كه ايشان مرا قابل نمي دانند من اين بحث را آغاز مي كنم به اميد اينكه جواب گوي من جناب قزويني باشند . قبل از شروع بحث اصلي لازم است به چند نكته اشاره بكنم .1- من اميدوارم بحث ما به دور از هر گونه تعصب از سوي دو طرف و سانسور از سوي شما باشد. 2- لطفا در پاسخگويي مرا به قسمتهاي ديگر سايت ارجا ندهيد ودر همين قسمت به مسئله مطرح شده از سوي من پاسخ بدهيد .3- بنده هيچ تعارضي با شيعيان حضرت علي (كرم الله وجهه) ندارم واين بحث را به ميان كشيده ام تا حقيقت امر بر حق جويان مشخص شده و سب وطعن به صحابه كرام (رضي الله عنهم) كنار گذاشته شود . 4- موضوع مطرح شده در اين بحث اثبات ولايت وخلافت حضرت صديق اكبر (رضي الله عنه) مي باشد پس لطفا در پاسخگويي از موضوع اصلي خارج نشويد . با اين مقدمه بحث اصلي را آغاز ميكنم. جناب آقاي قزويني من تمام قسمتهاي سايت شما را مشاهده كردم و متوجه شدم شما هيچ يك از احاديث وارده در فضيلت صحابه كرام (رضي الله عنهم)را قبول نداريد و با توسل به علم رجال ودرايه آنها را جعلي ميناميد بنابراين من تمام اين احاديث را كنار مي گذارم و به آنها استناد نخواهم كرد و بحث اثباتي خود را از منظري ديگر مطرح مي كنم .جناب استاد قزويني شما بهتر از بنده ميدانيد كه در بحث علمي كه ميان دو طرف صورت مي گيرد دلايل ومسائل مطرح شده از جانب طرفين نبايد از منابعي باشد كه طرف مقابل صحت آن را قبول ندارد بنابراين چون شما احاديث ما را ثقه وقابل اعتماد نمي دانيد و همچنين ما نيز علم رجال شمارا قبول نداريم و آنرا ثقه نمي دانيم بنابراين من دلايل خود را از منبعي كه هر دوي ما آنرا قبول داريم مطرح مي كنم و آن نه كلام حضرت رسول الله (ص) ونه كلام صحابه (رض) ونه كلام علماي شيعه و سني ونه كلام من و شماست بلكه آن كلام حضرت باري تعالي جل جلاله ميباشد كه در قرآن عظيم در سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 مي فرمايد:(يا ايها الذين ءامنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه أذلة علي المومنين أعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم ذالك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم ) .اي مومنان هر كس از شما از دينش برگردد پس به زودي خداوند قومي را مي آورد ايشان را دوست مي دارد وايشان نيز او را دوست مي دارند با مومنان مهربان وفروتن و بر كافران درشت طبع و سخت گيرند درراه خدا جهاد مي كنند واز ملامت هيچ ملامتگري نمي ترسند اين فضل الهي است كه به هر كه بخواهد مي دهد وخداوند گشايشگر داناست .خداوند متعال با نص صريح قرآن به اهل ايمان ميفرمايند كه اگر از دين الهي خارج شويد(همان گونه كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) اكثر قبائل عرب از دين برگشتند ) قومي را خوهم آورد كه صفات آنها را بر مي شمرد ، 1- محبوب الهي هستند ،2- اينان همان كساني هستند كه در آيه اي ديگر در وصفشان مي فرمايد :(اشداء علي الكفار رحماء بينهم ) با مومنان مهربان وبا كفار سختگيرند ،3- در راه خدا جهاد مي كنند،4- خوفي در قلب آنها نيست زيرا( الا ان اوليا الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون) ، از چه كساني ؟از ملامت ملامتگران ،هم درآن دوران وهم تا كنون وهم تا روز قيامت ، ودر جواب چرا هاي ملامت گران مي فرمايند :اين فضل الهي است كه شامل حال آنها شده است .چرا كه خداوند گشايشگر وعالم مطلق بر غيب وشهادة است .حال اين قوم چه كساني هستند ؟ جناب آقاي قزويني شما بهتر از من مي دانيد كه تمام مورخين اعم از سني و شيعه وحتي غير مسلمان اذعان كرده اند كه از جمله اولين اقدامات حضرت صديق اكبر (رض) بعد از خلافت جنگ با اهل رده يا همان قبايل عربي كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) از دين برگشتند بوده است بنابراين اولين مصداق "اين قوم " كه خداوند به وجود آنها بشارت مي دهد و اين چنين صفات آنها را بر مي شمرد حضرت صديق اكبر (رض) و سپاه ايشان كه همانا صحابه كرام (رضي الله عنهم ) هستند ،بوده اند . جناب آقاي قزويني و ساير عزيزان، اگر با كمي تامل عقلاني ومنطقي به اين آيه شريفه نظر كنيد خواهيد ديد خداوند متعال خلافت و ولايت حضرت صديق اكبر (رض) را بعد از رسولش (ص) در اين نص صريح بيان فرموده اند و بهترين دليل براي اثبات حقانيت خلافت و ولايت ايشان مي باشد . براي آغاز بحث همين مقدار كافي است لطفا بدون سانسور حتي كلمه اي آنرا در همين بخش منعكس كرده و بدون تعصب واز روي علم وعقل پاسخ دهيد .با تشكر فراوان و السلام عليكم ورحمة الله وبركاته . جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- اين سايت ، سايت مناظره نيست و سايت بحث علمي است ؛ اگر قصد مناظره داريد به انجمن ها تشريف ببريد . اما براي اينكه ما را به پاسخ ندادن متهم كنيد به سوالات شما (تنها يك بار به صورت مناظره) پاسخ داده مي شود ؛ و اگر قصد بحث علمي داريد ، به صورت روش هميشگي در قسمت مورد نظر سوالات خود را مطرح كنيد . 2- شما حتي حاضر نيستيد ادله ما را نگاه كرده و تنها با زمينه ذهني خودتان اين سخنان را نوشتيد ؛ زيرا پاسخ به سوالات شما در همين سايت داده شده است . 3- شما از طرفي مي گوييد موضوع بحث تنها خلافت ابوبكر است و مبادا از بحث خارج شويد !!! اما در ابتدا به جاي پرداختن به بحث خلافت ابوبكر ، بحث عدالت صحابه و فضايل آنها را مطرح كرده ايد . 4- ابوبكر را صديق ناميده ايد !!! بهتر است در اين زمينه به آدرس ذيل مراجعه كنيد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=633 و نيز بهتر است بدانيد كه امير مومنان طبق روايت صحيح مسلم ابوبكر و عمر را كاذب مي دانستند !!!«فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا» 5- استدلال شما به آيه مربوط به قتال با مرتدين در آدرس ذيل پاسخ داده شده است : http://www.valiasr-aj.com/lib/book101/02.htm#6 6- فرموده ايد :«جناب آقاي قزويني شما بهتر از من مي دانيد كه تمام مورخين اعم از سني و شيعه وحتي غير مسلمان اذعان كرده اند كه از جمله اولين اقدامات حضرت صديق اكبر (رض) بعد از خلافت جنگ با اهل رده يا همان قبايل عربي كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) از دين برگشتند بوده است» ا. متاسفانه (براي شما) يا خوشبختانه(براي جناب دكتر قزويني كه وقتشان را براي پاسخ به اينگونه نظرات بي مطالعه در سايت ، صرف نمي كنند) ، جناب آقاي قزويني پاسخگوي شما نيستند . ب. فرموده ايد تمام مورخين !!!! چه شيعه و چه سني !!!! اهل سنت از طرفي ادعا مي كنند شيعه مورخ ندارد ! از طرفي مي گويند تمام مورخين چه شيعه و چه سني ج. فرموده ايد تمام مورخين چه شعه و چه سني و چه غير مسلمان!!! بهتر بود براي نمونه چند نفر از مورخين مشهور شيعه كه چنين سخني را گفته اند مطرح مي كرديد !!!(بنا بود شما به مطالبي استناد كنيد كه مشترك باشد ، يا لا اقل ما قبول داشته باشيم) موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
9 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 12 ارديبهشت 88
با سلام برادر عزيز جناب موسي , از متن طولاني جنابعالي چنين بنظر ميرسد كه كه اصلاً براي دريافت جوابهاي خودتان به مقالات اين سايت مراجع نكرديد والا بسياري از سوالهاي شما با رجوع به اين مقالات حل ميشود . جناب دكتر قزويني در يكي از برنامه هاي قشنگشان چنين گفتن كه ( تقريبا ) چنين بود . كه ما براي اثبات حقانيت خودمان براي برادران اهل سنت بايد دلائلي از كتب و احاديث انها استناد كنيم والا اگر به كتابهاي علماي شيعه مراجعه كنيم انها براحتي ميتوانيد بگوييد ما انها را قبول نداريم . و براي همين است كه 80 % كلمات ايشان از علماي و كتب حديثي اهل سنت ميباشد . اما طلب شما براي مناظر با جناب اقاي ايت الله دكتر قزويني , برادر عزيز شما بايد داراي شروطي باشيد و گروه و جماعتي قابل قبول بمانند رهبران اهل سنت بلوچستان يا رهبران اهل سنت منطق غرب كشور شما را حمايت كنند بعد بقول معرف اهلاُ بكم . >>>>>>>>>>>يك هديه براي محبان محمد ( ص ) و ال مطهرش <<<<<<<< ××××× اى مظهر اسم اعظم حق()()()()مجلاى اتم نور مطلق ××××× اى نور تو صادر نخستين ()()()()وى مصدر هر چه هست مشتق ××××× يك آيه اى از محامد تو است ()()()()قرآن مقدس مصدق ××××× فرمود: بشانت ايزد پاك()()()()لولاك لما خلقت الافلاك شعراز مرحوم آيت الله اصفهانى (كمپانى ) يا علي |
10 |
نام و نام خانوادگي: راهعلـي سعـادت -
تاريخ: 12 ارديبهشت 88
فراررسيدن شهادت حضرت زهراراتسليت عرض مي نمايم آقاي مهران 120هزارنفردرغديرشاهد سخنان پيامبرواعلام جانشيني(ص)بودند.کلمه ي اميرالمومنين توسط جبرييل ازطرف خدانازل شد برامام علي اين لفظ مطلقا جانشيني واميري وفرمانروايي رامي رساند.(ديگرهيچ شبهي اي نيست با اين جمله) اما درهنگام وفاتشان 5مــــرد ازهمان شــاهدان پيدانشدند.حالاباادعاي مردي دخترپيامبرراهمان که پيامبرپاره ي تن خودمي خواند به شهادت رساندند. |
11 |
نام و نام خانوادگي: مهران -
تاريخ: 12 ارديبهشت 88
سلام عليكم جناب راه علي سعادت ما نمي گوييم واقعه غدير اتفاق نيافتاده بلكه بوده ولي نه آنگونه كه روافض تاويل مي كنند كه جبرييل آمده وعلي را امير المومنين ناميده وپيامبر او را خليفه بعد از خود معرفي کرده بلکه فرموده علي بعد از من دوست هر مومني است وآن هم بخاطر نافرماني سپاه اعزامي به يمن که تحت فرماندهي علي (رض)به يمن لشکر کشيده بودند واز حضرت کمي خطره به دل داشتند که پيامبر با اين کار خود از علي دلجويي کرد وسپاه را توبيخ نمود .وشما از اين مسئله يک داستان بزرگ علم کرده وخود را بدست عبدالله بن سبا از جمهور مسلمين کنار کشيده ايد وبعدش شما وعلماي روافض هر جا صحبت مي کنيد مي گوييد حديث غدير را همه علماي اهل سنت صحيح مي دانند ولي کسي نمي پرسد که چرا اين علماي اهل سنت باز بر جهالت خود استوارند در حالي که حديث غدير را ثقه مي شمارند وتاييد مي کنند. من هم جواب شما وعلمايتان را مي دهم ما اين حديث را تاييد مي کنيم و تمام علماي اهل سنت هم تاييد مي کنند در روايات ما آمده پيامبر فرمود:اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و ((سنتي)) ولي شما روافض تحريف کرده مي گوييد :اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و(((عترتي واهل بيتي))) که شما تاييد علماي ما را به نفع حديث ساختگي خود مصادره مي کنيد که اين صحيح نيست وعوام فريبي است . وفرموده ايد به هنگام وفات پيامبر از اين 120000نفر 3نفر هم پيدا نشدند که به اين واقعه که پاي جبرييل و وحي هم به قول شما در کار بوده اشاره کنند وعلي هم کلمه اي از اين امير المومنين بودن بر زبان نراندند پس شما به دستور که اين لفظ را به کار مي بريد پس چرا به عمر فاروق وعثمان ذي النورين هم امير المومنين مي گفتند پس شما داريد وقايع را علنا تحريف مي کنيد جريان امير المومنين اين است که وقتي صديق اکبر وفات فرمودند وفاروق اعظم خليفه شدند مردم بعدها به او خليفه خليفه رسول الله مي گفتند که کلمه سنگيني است و بعد شخصي از اصحاب پيشنهاد کرد که به جاي اين لفظ سنگين از لفظ امير المومنين استفاده شود وبعد از آن به خلفا امير المومنين گفتند پس از نظر اهل سنت لفظ امير المومنين زميني است نه آسماني وبه کسي هم وحي نشده است و جناب پاسخ به شبهات در مورد نامه ششم نهج البلاغه پاسخ نداديد آنجا که مي فرمايد:(گروهي كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند بهمان طريق با من بيعت كردند، پس كسي كه شاهد بوده نبايد ديگري را اختيار كند و كسي كه غايب بوده نبايد منتخب آنها را رد كند، و جز اين نيست كه شوري از مهاجرين و انصار است، بنابر اين اگر آنها بر مردي اتفاق كردند و او را امام ناميدند اين كار موجب رضاي خداست، پس كسي كه بسبب طعن و بدعت از امر ايشان بيرون رفت او را بر ميگردانند، اگر از برگشت خودداري نمود با او مي جنگند كه غير راه مؤمنان را پيروي كرده است). والسلام علي من اتبع الهدي جواب نظر: با سلام جناب أقاي مهران شايد اين سخنان در وبلاگ هاي اهل سنت و...خريدار داشته باشد ، اما در سايت ما كه پاسخ به همه اين شبهات آمده است و تنها با يك كليك به جواب مي رسند ، مطرح كردن اين شبهات چيزي جز بيشتر بي اعتبار كردن خودتان نيست . 1- در مورد ماجراي غدير خم و آنچه شما ادعا كرده ايد : أ. خود علماي شما (همانطور كه در سايت امده است) ماجراي غدير را براي تعيين خليفه مي دانند ، و اقرار كرده اند كه خلفا در غدير بيعت كردند اما هواي نفس بر آنان غالب شد و به همين سبب امير مومنان را كنار زدند !!! http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=130#_Toc228168802 ب. به صورت مفصل در مورد ماجراي يمن در ادرس ذيل پاسخ داده و كلام علماي اهل سنت در رد سخن شما را نيز آورده ايم : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=103 2- عبد الله بن سبا را نيز در آدرس ذيل پاسخ داده ايم : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=140 3- جالب است كه ادعا مي كنيد كه حديث كتاب الله و سنتي كه بزرگان علماي اهل سنت آن را تضعيف كرده اند ،صحيح است و روايت كتاب الله و عترتي كه در كتب بزرگان علماي اهل سنت تصحيح شده است ضعيف !!! 4- در مورد لفظ امير المومنين كه به ابوبكر و عمر اطلاق مي شد !!! به مسيلمة نيز رسول الله گفته مي شد !!! أيا اين كار او را پيامبر كرد ؟ يا پيامبري را مقامي زميني نمود ؟ 5- در مورد خطبه نهج البلاغه هم ظاهرا شما جواب هاي ما را نگاه نمي كنيد ؛ ما در نظر قبلي شما به آن پاسخ داده ايم : http://www.valiasr-aj.com/lib/book101/04.htm#16 گروه پاسخ به شبهات |
12 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 12 ارديبهشت 88
سلام عليكم . با تشكر از شما . اعضاي محترم هيئت پاسخگويي و ساير بازديد كنندگان عزيز هدف من از طرح اين بحث علمي و دعوت از جناب قزويني مناظره نيست ، هدف در مناظره مغلوب كردن وشكست دادن طرف مقابل است در حالي كه فقط هدف من روشن شدن حقيقت است بنابراين من شما واستاد شما دكتر قزويني را به مباحثه علمي دعوت كرده ومي كنم نه مناظره . عزيزان من ادله شما را مشاهده كرده ام ولي آنها را به دور از عقل و منطق ديدم و نمي توانم آنها را قبول كنم در ضمن باز در خواست مي كنم مرا به قسمتهاي ديگر ارجا ندهيد چرا كه موضوع مورد بحث يعني اثبات ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رضي الله عنه) در اين بخش است و من نمي خواهم موضوع و ادله خود را در بخشهاي مختلف پخش كنم چون در اين صورت در پايان بحث نمي توان به يك جمع بندي ونتيجه كلي دست يافت .اعضاي محترم هيئت پاسخگويي شما عنوان كرده ايد كه بحث من علمي نيست و آنچه مطرح كرده ام ساخته وپرداخته فكر من است ، عزيزان كلام محكم و آيات قديم الهي ساخته فكر من وشما نيست و علمي بالاي علم الهي نيست چگونه شما دادن جوابهاي ضد ونقيض و پيچاندن كلام را در ادله مطرح شده خود بحث علمي ميدانيد ولي استناد به آ يات الهي را بحث غير علمي ميدانيد من بيش از اينها از شما انتظار داشتم . وهمچنين اولين دليل من يعني آيه قتال مرتدين به وضوح ثابت مي كند كه حضرت صديق اكبر (رض) محبوب درگاه الهي و ولي خدا و خليفه بر حق رسول خدا (ص) ميباشد به شرط اينكه شما عزيزان به دور از تعصب وبا ديده عقل و منطق به اين آيه شريفه بنگريد .و شما دست اندركاران سايت حق امانتداري را به جا آورده و از سانسور اجتناب كنيد .در تماس بعدي من دو مين دليل خودم را مطرح خواهم كرد . جواب نظر: با سلام دوست گرامي پاسخ شما داده شد ؛ اينگونه كه بنويسيد جواب قانع كننده نيست ، بحث عملي نمي شود ؛ بايد همانند ما با مدرك و دليل بحث كنيد موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
13 |
نام و نام خانوادگي: راه علـي سعـادت -
تاريخ: 13 ارديبهشت 88
مهران جان حديث ثقلين كه ديگر بااين تحريفي كه كردي ازش نميشه گذشت كتب قــديمي خودتونونگاه كن ببين سنته ياعترت؟ حالااينوماتحريف كرديم باشه آيه تطهير وولايت كه درقرآن روي طاقچه خونه ي خودتان هم هست چي ميگي؟ خلاصه اي ازشرح نزول آيه ولايت درشان امام علي: دريكي ازروزها نزديك ظهر فرشته ي وحي آمدواين آيه رانازل كرد: (انماوليكم الله والرسول والذين امنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون) مائده 55 ولي شماتــــنها خداورسول اوست و كساني كه ايمان آوردندوكساني كه نماز رابه پا ميدارند وذكات مي دهند درحالي كه ركوع مي كنند. پس ازنزول آيه پيامبربرخاست ودرحالي كه آيه رامي خواندند باشتاب به مسجد آمدند وپرسيدند: آياكسي درحال ركوع صدقه داده است؟ فقيري كه انگشتري دردست داشت به حضرت علي كه درحال نمازبود اشاره كرد وگفت: آري اين مرددرحال ركوع انگشتري خودرا به من بخشيد. صداي تكبيرياران بلند شد وپيامبرستايش خدارابه جاي آورد. آيه تطهيركه درشان اهل بيت پيامبر نازل شد: ...انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا )احزاب33 همانا خدا اراده كرده كه دورگرداندازشما پليدي وناپاكي را وشماراكاملا پاك وطاهر قراردهد. براي اينكه مردم ازاين موضوع مطلع شوند پيامبر مدت ها هرروزصبح هنگام رفتن به مسجد ازدرخانه ي فاطمه مي گذشت واهل خانه رااهل بيت صدامي زد وآيه تطهيرمي خواند. حديث جابر: ياايهاالذين امنوااطيعوالله واطيعوالرسول واولي الامرمنكم )نسا59 وقتي اين آيه نازل شد جابربن عبدالله انصاري به ايشان گفت:يارسول الله ماخداورسول اوراشناختيم لازم است( اولوالامر)راهم بشناسيم رسول خدافرمود: (اي جابرآنان جانشينان من وامامن بعدازمن اند.نخستين آنهاعلي بن ابي طالب است و......حسن بن علي وپس ازايشان فرزندش مي باشد كه هم نام وهم كنيه ي من است.اوست كه ازنظرمردم پنهان مي شود وغيبت اوطولاني مي شود تاآن جا كه فقطافرادي كه ايمان راسخ دارند برعقيده ي اوباقي مي مانند.(اثبات الهداه ج3.ص123و....) حديث منزلت: انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لانبي بعدي توبراي من به منزله هارون براي موسي هستي جزاينكه بعدازمن پيامبري نيست.(ينابيع الموده باب6 ص50) حديث غدير واعلام جانشيني: ياايهاالرسول بلغ ماانزل عليك من ربك وان لم تفعل فمابلغت رسالته والله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين )مائده67 به خداقسم خدافرمود ماقرآن رانازل كرديم وخودنيزازآن محافظت مي كنيم واگرنه همه ي اين آيه ها عوض شده بود. |
14 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 13 ارديبهشت 88
سلام عليكم . اعضاي محترم هيئت پاسخگويي اگر در نظر شما بر شمردن سلسله راويان يك مطلب ( براي اينكه علم رجال خود را به كار اندازيد و حقيقت را كتمان كنيد ) ، بحث علمي است ، با كمال ميل من نيز سند روايي دلايل خود را عنوان ميكنم . قال رسول الله محمد ابن عبدالله (صل الله تعالي عليه و آله و صحبه و سلم ) عن روح القدس جبرئيل الامين (علي نبينا وعليه الصلاة والسلام ) عن رب العالمين جل جلاله قال في كلامه العظيم : ( يا ايها الذين امنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم ويحبونه اذلة علي المومنين اعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم ) . اين هم سند روايي ببينيد علم رجال شما براي اين سند چيزي براي گفتن دارد . در نهايت من باز هم از آقاي قزويني دعوت به مباحثه علمي كه مبتني بر عقل و منطق باشد ونه مغلطه و سفسطه ،ميكنم .لطفا بدون سانسور منعكس كرده و بدون تعصب پاسخ دهيد . جواب نظر: !!! 1- برادران اهل سنت براي قرآن دو سند دارند : ا. قال رسول الله عن ابليس عن الله !!!(ماجراي غرانيق كه مي گويند بعضي از آيات را شيطان براي پيامبر آورده است!!! مي توانيد به الدر المنثور سيوطي كه اين روايات را تصحيح كرده است مراجعه كنيد!!!) ب. قال رسول الله عن جبريل عن الله !!! بهتر بود هر دو سند را مي نوشتيد!!! 2- در مورد اينكه اين آيه از قران است ، بحثي نيست ، در مورد اينكه اين آيات در مورد چه كسي نازل شده است ، بحث است ؛ اگر دليلي داريد مطرح كنيد . گروه پاسخ به شبهات |
15 |
نام و نام خانوادگي: مهران -
تاريخ: 13 ارديبهشت 88
سلام عليكم جناب راه علي سعادت اولا كتابهاي صحيح ما كتاب الله وسنتي نوشته اند كه شما كتب ما را اصلا قبول نداريد دوما در قرآني كه روي طاقچه ما است چيزي ننوشته چون ما قرآن را روي طاقچه فقط براي تبرك نمي گذاريم قرآن ما هميشه روي كرسي مخصوص است وبعد از هر نما ز جزيي از آن قرائت مي شود ثانيا آياتي كه شما گفته ايد به نظر اهل سنت پاكي ودوري از پليدي همسران پيامبر و فاطمه و حسنين وعلي وعباس را مي رساند و ربطي به جانشيني حضرت علي وبقيه نوادگانش كه متولد نشده اند ندارد ودر آيه (انماوليكم الله والرسول والذين امنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون) مائده 55.من داستان شور انگيز شما را نمي توانم باور كنم واصلا نمي دانم از چه كتابي آنرا آورده ايد چون اگر هنگام ظهر اين آيه نازل شده باشد بايد پيامبر هم در مسجد بوده باشد چون در هنگام ظهر موقع نماز ظهر است نه در خانه نشستن و ثانيا علي در مسجد چه نمازي قبل از نماز واذان مي خوانده چون در مذهب ما بعد اذان ظهر هر گونه نماز نافله و واجبي آغاز مي شود نه قبل از آن و بعدش حضرت علي وقتي نماز مي خواندند طبق روايات از اين دنيا روحشان عروج مي كرد و با خشوع روحاني در مقابل جلال خداوند از دنيا فارغ مي شدند چطور مي شود ايشان در ركوع كسي را از دور ببينند واو را صدا كرده و انگشتر را از دست بيرون آورده وبه اوبدهند پس ما هم از اين به بعد در نماز مي توانيم جوراب خود را بيرون بياوريم ويا لباس را از تنمان جدا كنيم وكار انجام دهيم در حالي كه در نماز هر كاري كه به انجام برسد وغير از حركات نماز باشد نماز را باطل مي كند حداقل من كه اينگونه از مذاهب اسلامي اقتباس كرده ام . اين حديث جابر بن عبدالله را كسي غير از او هم روايت كرده گرچه اين حديث را من در هيچ كتاب موثق وغير موثق اهل سنت هم نديده ام . انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لانبي بعدي اين حديث را تمام علماي متاخر تاييد كرده اند ولي دليل جانشيني نمي تواند باشد در مورد حديث غدير هم قبلا توضيحات لازم را داده ام والسلام علي من اتبع الهدي جواب نظر: با سلام جناب أقاي مهران 1- فرموده ايد «كتابهاي صحيح ما كتاب الله وسنتي نوشته اند» لطفا يك نمونه براي ما آدرس بدهيد ، ما كتاب ها نمي خواهيم ، يك كتاب صحيح باشد كافي است . 2- در مورد آيه تطهير ، آري اهل سنت چنين ادعايي مي كنند اما اين ادعا دليل هم مي خواهد كه متاسفانه ندارند !!! 3- در مورد آيه «انماوليكم الله والرسول والذين امنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون) مائده 55.من داستان شور انگيز شما را نمي توانم باور كنم ...» اين ماجراي شورانگيز را ما از كتب اهل سنت نقل كرده ايم !!! 4- در مورد ساير روايات نيز همينگونه توضيح لازم را داده ايد !!!(يعني توجيه لازم را)!!! گروه پاسخ به شبهات |
16 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 14 ارديبهشت 88
سلام عليكم . هيئت محترم پاسخگويي پاسخهاي شما غير علمي است . واز روي تعصب . در ضمن بنده دو شب پيش دليل دوم خود را فرستاده ام اگر به راستي شما به دنبال حقيقت هستيد چرا تا كنون آنرا منعكس نكرده ايد . در ضمن گفته ايد اين آيه از قرآن است ولي در مورد چه كسي است ،مسئله اصلي است . من از شما مي خواهم از استاد خود جناب قزويني بپرسيد كه آيا قتال مرتدين اولين بار بعد از نزول اين آيه شريفه در عهد ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) رخ داده است يا نه ؟ چون شما از دادن پاسخهاي علمي و عقلي براي روشن شدن مطلب شانه خالي مي كنيد و فقط در تلاشيد با آوردن جملات ضد و نقيض از كتب ما حرف خود را بر كرسي بنشانيد و اين روشن كردن حقيقت نيست . بنابراين اصل بنده باز از خود جناب قزويني دعوت ميكنم در بحث علمي شركت كنند .با تشكر والسلام عليكم ورحمةالله وبركاته . جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- وقتي شما ايميل خود را اشتباه وارد مي كنيد ، يعني نمي خواهيد جوابي بگيريد . ما براي شما پاسخ فرستاديم كه تا بحث در مورد دليل اول تمام نشده است ؛ به سراغ دليل دوم نخواهيم رفت (شرط مناظره اين بود كه به صورت علمي و منصفانه باش) 2- طبق استدلال شما هركس با مرتدين مقاتله كند ، او بهشتي است !!! حتي اگر مسيحي يا كافر باشد !!! شما بايد ثابت كنيد كه آيه در مورد آنها بوده است . 3- ما ثابت كرديم خصوصياتي كه در اين آيه آمده است ، بر ابوبكر و عمر صدق نمي كند «يحبهم ويحبونه اذلة علي المومنين اعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله لا يخافون لومة لائم» ضرب المثل معروف «نر است اما شما مي گوييد بدوش» لا اقل يكي از اين خصوصيات بر ابوبكر و امثال او صدق مي كرد تا شايد مي شد گفت اين آيه در مورد آنها نازل شده است !!! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
17 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 14 ارديبهشت 88
سلام عليكم . هيئت محترم پاسخگويي ، بنده ايميل خود را درست وارد كرده ام و مطمئن هستم دليل دوم من به دست شما رسيده است و تأ سف مي خورم كه چرا آن را منعكس نمي كنيد . در ثاني هدف بنده همان گونه كه قبلا عرض كردم مناظره نيست چرا كه هدف در مناظره شكست طرف مقابل و غلبه بر اوست حال اگر حقيقت روشن شود يا نه . ولي هدف بنده مباحثه علمي بر پايه عقل و منطق است كه حقيقت روشن شود نه اينكه پيروز شوم يا شكست بخورم . و همچنين به نظر بنده حقيقت امر در دليل اول بر هر كسي كه به دنبال حقيقت است، روشن و واضح است ولي چون شما اصرار به ادامه بحث در اين مورد ميكنيد من نيز قبول مي كنم . بنده قبلا هم از شما سوال كردم كه از استاد خود جناب قزويني بپرسيد كه آيا اولين قتال مرتدين بعد از نزول اين آيه شريفه در زمان حضرت صديق اكبر (رضي الله عنه ) صورت گرفت يا نه ؟ اول شما به اين سوال پاسخ بدهيد تا بنده مابقي بحث را ادامه بدهم . به اميد اينكه شما جوياي حقيقت بوده و سانسور را كنار بگزاريد والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته . جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- اگر ايميل خود را درست وارد كرده بوديد ، جواب ما به شما رسيده بود . 2- در نظر شيعه ، فرقي بين هدف مناظره علمي و مباحثه نيست ؛ چون شيعيان همه كارها را براي فهميدن حقيقت انجام مي دهند ؛ اما اگر اهل سنت بين اين دو فرقي قائلند خود بايد پاسخگو باشند . چون قصد ما فهميدن حقيقت است ، تا زماني كه بحث در مورد يك دليل تمام نشود و مشخص نشود كه شيعه در مورد اين دليل محق است يا خير ، به سراغ دليل دوم نمي رويم. 3- اولين قتال با مرتدين هر زماني هم كه صورت گرفته باشد ، دليل نمي شود كه بگوييم اين آيه مربوط به اولين قتال است ؛ از كجا معلوم كه مربوط به دومين و يا سومين نباشد ؟ 4- اولين قتال با مرتدين در زمان خود پيامبر (ص) صورت گرفت كه عده اي از مردم كه ادعاي اسلام كردند ، مرتد شده و شترچران پيامبر را كشتند ؛ و پيامبر (ص) گروهي از صحابه را براي دستگيري انان فرستاد . آيا اين قضيه در كتب اهل سنت ذكر نشده است ؟ گروه پاسخ به شبهات |
18 |
نام و نام خانوادگي: راه علـي سعـادت -
تاريخ: 14 ارديبهشت 88
مهران اگرماقرآن راروي طاقچه مي گذاريم هم بالاتراست ازجهت احترام نه مانندشما که که روي کرسي مي گذاريد تاهرکسي به آن دست بزند منظورم کودک خردسال است. آيه هايي که من آورده بودم علماي اهل سنت چنين ادعايي هم مي کنند همان قصه ي شورانگيزهم درصحيح بخاري آمده است! پس صحيح بخاري همش رمان وقصه هاي شورانگيزاست ويکم ترسناک!!! اگربازهم صحيح راهم قبول نداريد شما که يادداريد" برو يک مذهب جديد به نام (امام مهران)مانندامام شافعي و...درست کنيد داني که عمر از چه دهد داد خلافت داني که ز او چون و چراچيست سبب را مـي خواست تلافــي أُحــُد را بنمايـد بشـکسته علــي پشت دلـيران عــرب را |
19 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 14 ارديبهشت 88
سلام عليكم . هيئت محترم پاسخگويي منظور بنده از انعكاس اين بحث در همين بخش مي باشد تا همه مراجعين ببينند و حقيقت را در يابند نه اينكه جوابهاي خود را به ايميل من بفرستيد . شما گفته ايد معلووم نيست اين آيه شريفه اشاره به اولين يا چندمين قتال دارد . آقايان محترم مصداق تمام آيات الهي كه حضرت رسول الله (ص) ابلاغ مي فرمودند در درجه اول صحابه كرام (رض) بوده اند و بعد امت تا روز قيامت ، به اين لحاظ اولين قتال مرتدين اولين مصداق اين آيه شريفه مي باشد كه همانا حضرت صديق اكبر (رض) و سپاه او يعني اصحاب كرام (رض) بوده اند و بعد از آن نيز هر قتال مرتديني كه صورت گرفته نيز مصداق اين آيه شريفه مي باشد مانند جنگ نهروان كه حضرت حيدر كرار (كرم الله وجهه) در آن نيز قتال مرتدين انجام دادند . چرا كه احكام الهي كه در موردي صادر شده اند مقطعي نيستند و كلام قديم الهي ازلي و ابدي است و اين حكم و فضيلت الهي كه در حق حضرت صديق (رض) از ذات احديت صادر شده تا روز قيامت بر همه اهل ايمان وصدق ،شامل ميشود .در ثاني شما كه فرموده ايد اولين قتال مرتدين در عهد سعادت حضرت رسول الله (ص) انجام شده وآيا در كتب شما نيست ؟ جواب شما اين است كه در دو واقعه، يكي سريه حضرت كرز بن جابر فهري با قبائل عكل و عرينه و دومي غزوه بني لحيان بوده است كه همان گونه كه خود شما فرموديد اين دو قوم ادعاي اسلام آوردن كردند تا به اين بهانه ضربه اي به اسلام بزنند وبنابراين هم طبق گفته شما و هم مورخين اسلامي آنها مسلمان نشده بودند كه بعد مرتد شوند بلكه عمل آنها نفاق بوده است ولي نص صريح آيه شريفه مي فرمايد :اي كساني كه ايمان آورده ايد و......... ، و در ثاني هر دو واقعه قبل از صلح حديبيه بوده است و طبق نظر علما، اكثر آيات سوره مباركه مائده بعد از صلح حديبيه نازل شده است . و ثالثا اگر گفته شما را صحيح بدانيم مبني بر اينكه اين ايه شريفه در شأن آن دو واقعه بوده است بهتر است بدانيد كه اولين واقعه، غزوه بني لحيان بوده كه هر چهار خليفه راشدين (رض) در آن حاضر بوده اند و حتي مهمتر از همه اينكه فرماندهي طلايه سپاه را كه تا نزديكي مكه هم پيشروي كردند را حضرت رسول الله (ص)به حضرت صديق (رض) تفويض فرموده بودند بنابراين باز هم صحابه كرام (رض) و علي الخصوص حضرت صديق اكبر (رض) مصداق اين آيه شريفه مي باشند . مي توانيد به اسباب نزول آيات مولانا جلال الدين سيوطي (رح) ، طبقات ابن سعد ، الرحيق المختوم حضرت الشيخ صفي الرحمن مباركفوري (رح) مراجعه فرماييد . به اميد اينكه بدون سانسور در همين بخش سايت منعكس شود والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته . جواب نظر: با سلام دوست گرامي از دوستان گرامي مي خواهيم اين سخن شما را با سخن شما در اولين نظرات قياس كنند !!! كه : من تنها آمده ام كه مطلب ياد بگيرم و حقيقت را بفهمم ؛ حال مشخص شد شما تنها براي شبهه افكني آمده ايد . 1- پس خود شما فرموديد كه اين آيه در مورد قتال ابوبكر با مرتدين نازل نشده است ، بلكه در مورد همه كساني است كه در راه خدا با مرتدين قتال مي كنند ، و شما مي خواهيد اين آيه را به خلافت ابوبكر و نزول در مورد او پيوند بزنيد . 2- شما مي خواهيد از اين آيه استفاده خلافت كنيد يا ايمان ؟ اگر مقصود خلافت باشد ، يعني تمام كساني كه در اين قتال با مرتدين شركت داشته اند ، شايسته خلافت اند !!! پس چرا ابوبكر را تنها شايسته خلافت مي دانيد ؟ اگر ادعا كنيد اولين قتال به دستور او انجام شد ، مي گوييم اولين جنگ با مرتدين در زمان پيامبر و تحت فرمان صحابه اي ديگر انجام شد ؛ پس لابد آنها شايسته ترند . البته اين آيه حد اكثر ثابت مي كند كه در ميان قاتلين مرتدين ، گروهي مومن نيز هستند . و گرنه بايد بگوييد هر كس در جنگي بر ضد مرتدين (تا قيام قيامت)شركت كند (حتي اگر براي مال و دنيا در اين جنگ شركت نمايد) مومن است !!! و قطعا چنين نيست . پيامبر (ص) صريحا فرموده اند «وان الله ليويد هذا الدين بالرجل الفاجر» و اين در مورد كساني بود كه با وجود نفاق دروني ، اما بعضي از اوقات به مسلمانان كمك مي رساندند و در جنگ ها نيز حاضر مي شدند ، و حتي خود محمد بن عبد الوهاب صريحا به اين مطلب اشاره مي كند . 3- ادعا كرده ايد كه ابوبكر در جنگ قتال با مرتدين ، حاضر بوده است !!! و يكي از آنها سريه بن جابر و ... بوده است !!! بر اين ادعاي شما چند اشكال وارد است : ا. يعني رسول خدا (ص) شخصي را بر ابوبكر و عمر امير كرده است !!! اگر چنين باشد ، قطعا انها لياقت رهبري را ندارند ، زيرا رسول خدا (ص) شخصي ديگر (كرز بن جابر) را از آنها اولي مي دانسته است !!! فالأخبار المتظاهرة عن النبي صلى الله عليه وسلم في وجوب تقدمة الأفضل ومنها قوله صلى الله عليه وسلم ( يؤم القوم أفضلهم ) وقوله ( أئمتكم شفعاؤكم فانظروا بمن تستشفعون ) وقوله في خبر آخر ( أئمتكم شفعاؤكم إلى الله فقدموا خيركم ) وقوله ( من تقدم على قوم من المسلمين يرى أن فيهم من هو أفضل منه فقد خان الله ورسوله والمسلمين ) في أمثال هذه الأخبار مما قد تواترت على المعنى وإن اختلفت ألفاظها تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل ج 1 ص 474، اسم المؤلف: محمد بن الطيب الباقلاني الوفاة: 403هـ ، دار النشر : مؤسسة الكتب الثقافية - لبنان - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عماد الدين أحمد حيدر ب. در كدام يك از مصادر امده است كه ابوبكر و عمر و عثمان و حضرت علي در اين سريه حاضر بودند ؟ (البته اگر الان حضور آنها را در اين سريه ها منكر شويد ، مساله اي ايجاد نمي كند ، زيرا قطعا رسول خدا ابوبكر و عمر را تحت امر بسياري از صحابه از جمله اسامه بن زيد و... قرار داده است .) 4- براي توجيه مرتد شدن عده اي از صحابه در زمان رسول خدا (ٌ) ادعا كرده ايد كه آنها ظاهرا اسلام آوردند و ايمان نداشتند و به همين سبب ، مقصود از ارتداد ، ارتداد بعد از پيامبر است و آنچه در زمان پيامبر (ص) بود ارتداد به حساب نمي آيد : بَاب لم يُسْقَ الْمُرْتَدُّونَ الْمُحَارِبُونَ حتى مَاتُوا 6419 حدثنا مُوسَى بن إِسْمَاعِيلَ عن وُهَيْبٍ عن أَيُّوبَ عن أبي قِلَابَةَ عن أَنَسٍ رضي الله عنه قال قَدِمَ رَهْطٌ من عُكْلٍ على النبي صلى الله عليه وسلم كَانُوا في الصُّفَّةِ فَاجْتَوَوْا الْمَدِينَةَ فَقَالُوا يا رَسُولَ اللَّهِ أَبْغِنَا رِسْلًا فقال ما أَجِدُ لَكُمْ إلا أَنْ تَلْحَقُوا بِإِبِلِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَتَوْهَا فَشَرِبُوا من أَلْبَانِهَا وَأَبْوَالِهَا حتى صَحُّوا وَسَمِنُوا وَقَتَلُوا الرَّاعِيَ وَاسْتَاقُوا الذَّوْدَ فَأَتَى النبي صلى الله عليه وسلم الصَّرِيخُ فَبَعَثَ الطَّلَبَ في آثَارِهِمْ فما تَرَجَّلَ النَّهَارُ حتى أُتِيَ بِهِمْ فَأَمَرَ بِمَسَامِيرَ فَأُحْمِيَتْ فَكَحَلَهُمْ وَقَطَعَ أَيْدِيَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ وما حَسَمَهُمْ ثُمَّ أُلْقُوا في الْحَرَّةِ يَسْتَسْقُونَ فما سُقُوا حتى مَاتُوا قال أبو قِلَابَةَ سَرَقُوا وَقَتَلُوا وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ صحيح البخاري ج 6 ص 2495 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا 5- بنا بود به چيزي استدلال كنيد كه هر دوي ما قبول داشته باشيم ؛ آدرس هاي ذيل را ما قبول داريم يا نه ؟« مي توانيد به اسباب نزول آيات مولانا جلال الدين سيوطي (رح) ، طبقات ابن سعد ، الرحيق المختوم حضرت الشيخ صفي الرحمن مباركفوري (رح) مراجعه فرماييد» 6 - ادعا كرده ايد كه طبق نظر اكثر مفسرين سوره مائده بعد از صلح حديبيه نازل شده است !!!:چند نمونه از اين اكثر را براي ما مطرح مي كرديد ، مناسب بود ، جداي از اينكه طبق مدارك اهل سنت ، از جمله كتاب شواهد النزول حاكم حسكاني ، باب مربوط به آيات سوره مائدة ، بسياري از آيات سوره مائده در زمان هاي مختلفي قبل از صلح حديبيه نازل شده است . اما معدود كساني كه ادعا كرده اند سوره مانده به صورت كلي بعد از صلح حديبيه نازل شده است به روايت ذيل تمسك كرده اند كه خود علماي اهل سنت ان را قبول ندارند : وذكر النقاش عن أبي سلمه أنه قال لما رجع رسول الله (ص) من الحديبية قال يا علي أشعرت أنه نزلت علي سورة المائدة ونعمت الفائدة قال القاضي أبو محمد رضي الله عنه وهذا عندي لا يشبه كلام النبي !!!! المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج2 ص143، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية الأندلسي ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان - 1413هـ- 1993م ، الطبعة : الاولى ، تحقيق : عبد السلام عبد الشافي محمد 7- ظاهرا خبر نداريد كه خداوند فرموده است «فسوف ياتي الله بقوم» يعني خداوند چنين قومي را خواهد آورد ، پس چنين قومي در آن زمان موجود نبوده اند !!! يا بايد بگوييد اين قومي كه به در زمان ابوبكر به وجود آمدند از قوم موجود در زمان رسول خدا (صحابه) بهتر بودند !!! و صحابه چنين خصوصيتي نداشتند «يحبهم ويحبونه» يا اصلا منكر اين دلالت شويد !!!، جالب است بدانيد كه در ذيل اين آيه در كتب شيعه روايت امده است كه مقصود از اين قومي كه در زمان رسول خدا (ص) موجود نبودند ، همان ياوران مهدي است ! كه به خوبي با متن آيه نيز سازگار است ؛ متني كه شما از ديدن واضحات آن غافل بوده ايد . بحار الأنوار ج 31 ص 577 اينها تنها جزيي از اشكالات ما به شما بود ، كه به خاطر اصرار شما بر سريعتر پاسخ دادن ، به همين مقدار كفايت مي كنيم . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
20 |
نام و نام خانوادگي: مياوقي -
تاريخ: 15 ارديبهشت 88
با سلام و احترام بحث خلافت بعداز پيامبر بحث شيريني است وليكن در مورد مطالب ارائه شده در اين بخش شبهاتي براي بنده مطرح است : ((البته قبلا عرض ميكنم كه بنده شخصيت علمي - مذهبي ندارم و هرآنچه عرض ميكنم تنها براساس آموزه هاي اندك اينجانب و استدلالهاي عقلي خود اينجانب ميباشد لذا انتظار دارم كه دوستان اهل سنت و اهل شيعه در مواردي كه دچار اشتباه شده باشم بنده را راهنمائي نمايند .)) 1- اولين مطلبي كه در مطالعه مطالب ارائه شده و تمام مطالب ارائه شده در اين سايت براي بنده شبهه ايجاد ميكند منابع و مراجع ارائه شده براي مطالب ميباشد ،تمامي منابع قديمي مربوط به اهل سنت ميباشند ، آيا منابع شيعي به قدمت منابع اهل سنت طوري كه حداقل همدوره با اولين منابع اهل سنت باشند وجود ندارد؟ اگر منابع قابل اتكا وجود دارد لطفا در اثبات موضوعات مختلف از منابع شيعي (هرچند اهل سنت آنها را قبول نداشته باشند) نيز استفاده كنيد . 2- استدلالهايي كه در مورد شخصيت خلفا صورت ميگيرد بيشتر ميزان عزت فرد در نزد خداوند را ثابت ميكند در حاليكه همه ميدانيم كه تقوي لازمه خلافت است ولي كافي نيست همچنانكه اثبات محبوبيت فرد نزد خداوند توسط ما دليل بر خلافت برمسلمين نيست بعنوان مثال در كتاب تذكره اوليا، يكي از خلفا آرزوميكند كه اي كاش به اندازه حضرت ويس قرني محبوب درگاه خداوند بودند كه خداوند به خاطر وي به تعداد موهاي بدن گوسفندان قبيله.... شفاعت فرموده اند.يعني اگر ملاك محبوبترين فرد نزد خداوند تقوي است پس خيلي از متقين بودند كه توانايي خلافت و حكومتداري مسلمين را نداشتند لذا به جاي اينكه ثابت كنيم خليفه اول يا حضرت علي كدام نزد خداوند محبوبتر بودند به آثار حكومتيشان در ابعاد مختلف مثل رضايتمندي مردم ، ميزان عدالت ، ميزان گسترش اسلام و مهمتر از همه شرايط سياسي و اجتماعي حاكم بر زمان وفات پيامبر پرداخت و اينكه آيا در آن جو حاكم بر جامعه، حضرت علي(روحنافداه)به اندازه زمان خلافت خودشان يا به اندازه خليفه اول موثر باشند يا اينكه نه طي دوران خلافت سه خليفه شرايط براي خلافت علي (ع) آماده گرديد. 3- بنده فكر نميكنم تربيت علي (ع) توسط پيامبر دليل كافي و محكمي براي خلافت بعد از پيامبر باشد زيرا بعنوان مثال فرزند نوح(ع) نيز تربيت يافته پيامبر بزرگ خدابود و يا فرزندان يعقوب (ع)، پس علي (ع) يك ارزش وجودي داشته اند همانند خلفاي ديگر نه اينكه بگوئيم تربيت يافته پيامبر بودند البته بهره گيري از مكارم اخلاق پيامبر نيز بر اين ارزش وجودي ايشان مي افزايد كه قابل انكار نيز نيست . 4- آيا اينكه علي چهارم باشد يا ابوبكر اول ، نشانه محبوبيت يكي بر ديگري نزد خداوند است ؟ پس خاتم پيامبران كه از همه آخرتر است چطور ؟ 5- اشكال ديگري هم كه بنده مشاهده ميكنم اينست كه استدلال از كتابهاي اهل سنت به درستي صورت نميگيرد بعنوان مثال اگر يك فرش را در نظر بگيريم اين فرش تشكيل شده است از نخهايي به رنگهاي مختلف و زيبا و رنگين اما در بين اين نخها نخهاي سياهي نيز وجود دارند كه اصلا به تنهايي زيبا نيستند و در واقع وقتي اين نخها در كنار يكديگر قرار ميگيرند يك فرش،زيبائي خود را نمايان ميكند و طرح نقشه مشخص مي شود ، كتابها نيز همينگونه اند ، مانمي توانيم با استدلال به يك بخش از كتاب در مورد يك شخص نتيجه بگيريم بلكه نتيجه نهائي را نويسنده در پايان كتاب به ما مي فهماند لذا گاها مشاهده ميكنم كه در ارائه استدلال از كتابهاي اهل سنت همينگونه عمل ميشود يعني يك تار سياه كشيده شده از بين تارهاي يك فرش زيبا (كه همگي اين تارها با يكديگر معني دارند نه تك تك ). لطفا دوستان سايت و كساني كه مطالعه ميكنند پس از مطالعه دقيق، راهنمائي فرمايند با تشكر و احترام مجدد . |
21 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 16 ارديبهشت 88
سلام عليكم . آقاي قزويني و هيئت محترم پاسخگويي بنده در ابتداي آغاز اين بحث علمي انتظار ديگري از شما داشتم و به شما به ديده علمايي نگاه مي كردم كه هدفشان از راه اندازي اين سايت برطرف شدن شبهات و روشن شدن حقايق مي باشد ولي با رويه اي كه از سانسور شما در انعكاس اين گفتمان علمي ديدم متاسفانه نظرم تغيير كرد و براي من روشن شد كه عنان شما نه به دست منطق بلكه به دست تعصب مي باشد . اگر رويه خود را تغيير ندهيد بنده نيز لزومي نمي بينم كه اين بحث را ادامه دهم چرا كه ايمان كامل دارم كه (من يهد الله فهو المهتد و من يضلل و لن تجد له وليا مرشدا ) صدق الله العظيم . و براي شما نيز تمثيلي بيان ميكنم ، دوستان اگر خفاش روزها از مواجه شدن با خورشيد خودداري مي كند و از آن بيزار است دليل بر بطلان خورشيد نيست بلكه فقط به خود ظلم كرده و خود را از اشعه هاي حيات بخش آن محروم مي كند به همان صورت دليل مخالفت و حقد و كينه روافض (نه شيعه راستين حيدر كرار رض) با ذات صحابه كرام (رض) دليل بر بطلان ايشان نيست وفقط خود را از فيوضات ذات مبارك آنها محروم ساخته اند و اين در افتادن انها با صحابه كرام (رض) و علي الخصوص با خلفاي راشدين (رض) دليل بر نا حقي روافض و حقانيت صحابه (رض) است چرا كه هر چيزي را با ضدش بهتر مي توان شناخت و همچنين همان گونه كه حضرت خواجه عبدالله انصاري (قدس الله سره العزيز ) مي فرمايند :( الهي هر كه را بر اندازي با ما در اندازي ) يعني هر كس را كه خداوند از نظر لطف و عنايت انداخت او را با اولياي خود در مي اندازد .اللهم احفظنا . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته . جواب نظر: با سلام دوست گرامي پاسخ شما داده شده و نظر شما علني شد و علت اين تاخير در علني شدن ( همانطور كه در ساير نظراتي كه در اين رابطه به ما تذكر داديد و ما نيز براي شما پاسخ فرستاديم) پاسخگويي دقيق بود ، اگر اشكالي داريد مطرح كرده و گرنه از گفتن اينگونه سخنان احساسي ، پرهيز كنيد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
22 |
نام و نام خانوادگي: مهدي ذ -
تاريخ: 18 ارديبهشت 88
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد .... دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : 1. فرموديد : {جناب آقاي قزويني من تمام قسمتهاي سايت شما را مشاهده كردم و متوجه شدم شما هيچ يك از احاديث وارده در فضيلت صحابه كرام (رضي الله عنهم) را قبول نداريد و با توسل به علم رجال ودرايه آنها را جعلي ميناميد} . دوست عزيز ‚ در کجاي سايت احاديث فضيلت صحابه را بدون دليل و از قوانين رجالي خودمان رد کرديم ؟ حالا که شما بدنبال کشف حقيقت هستيد حتما" به اين سوال پاسخ بدهيد تا من هم مثل شما آگاهي لازم را کسب کنم . اگر با استفاده از علم رجال خود اهل سنت آن احاديث را جعلي و دروغ بدانيم براي شما حجت نيست ؟ پس اين مطلب روشن شد که ما اين احاديث را جعلي نميناميم بلکه خود اهل سنت آنها را جعلي مي دانند . 2. فرموديد : {بنابراين من تمام اين احاديث را كنار مي گذارم و به آنها استناد نخواهم كرد و بحث اثباتي خود را از منظري ديگر مطرح مي كنم} . دوست عزيز ‚ ما هر حديث صحيحي را که به پيامبر و اهل بيت گرامي او بصورت ختم بشوند قبول داريم و هرگز حديث و سنت را کنار نمي گذاريم و فرياد ((حسبنا کتاب الله )) سر نمي دهيم . سنت اهل بيت پيامبر و رسول اکرم ثقلي در کنار ثقل اکبر (قرآن) است و ذکر درست آنها عبادت و سرپيچي از آن بدعت است . پس در عوض ترک احاديث ‚ به احاديث صحيح رجوع کنيد و از ذکر احاديثي که سلسله روايي مخدوش دارند يا اينکه موضوع هستند و تاريخ و علم حديث اهل سنت با آن مخالف است پرهيز نماييد . 3. فرموديد : {من دلايل خود را از منبعي كه هر دوي ما آنرا قبول داريم مطرح مي كنم و آن نه كلام حضرت رسول الله (ص) ونه كلام صحابه (رض) ونه كلام علماي شيعه و سني ونه كلام من و شماست بلكه آن كلام حضرت باري تعالي جل جلاله ميباشد كه در قرآن عظيم در سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 مي فرمايد:(يا ايها الذين ءامنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه أذلة علي المومنين أعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم ذالك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم ) } . دوست عزيز ‚ کلام خدا احتياج به تبيين دارد تا از تاويلات يکسويه در امان باشد . رسول اکرم (ص) فرمودند آنهايي که قرآن را به نفع خودشان تاويل و تفسير مي کنند ‚ نشيمنگاهشان در آتش است . اين حديث وجود چنين افرادي را بيان ميکند . پس براي رهايي از اين موضوع بايد سراغ سنت رسول (ص) و آل مطهرش برويم که اهل ذکر و تبيين کننده قرآن هستند . 4. فرموديد : {جناب استاد قزويني شما بهتر از بنده ميدانيد كه در بحث علمي كه ميان دو طرف صورت مي گيرد دلايل ومسائل مطرح شده از جانب طرفين نبايد از منابعي باشد كه طرف مقابل صحت آن را قبول ندارد بنابراين چون شما احاديث ما را ثقه وقابل اعتماد نمي دانيد و همچنين ما نيز علم رجال شمارا قبول نداريم و آنرا ثقه نمي دانيم بنابراين من دلايل خود را از منبعي كه هر دوي ما آنرا قبول داريم مطرح مي كنم } . دوست عزيز ‚ بنده چون به منصف بودن شما برادر مسلمان اعتماد دارم و مي دانم که مطالب ذکر شده در (1و2و3) را قلبا" قبول داريد اما در نگارشتان تساهلي پيش آمده ‚ راه سومي را به شما نشان مي دهم که در راستاي آنها باشد و فرياد ((حسبنا کتاب الله)) خاموش گردد . ما و شما براي احتجاج مي توانيم در کنار قرآن به احاديث و تفاسير و تاريخ مورد اعتماد يکديگر رجوع نماييم . به نظر مي آيد که اين کار عقلاني ترين روش باشد . 5. شما مکررا" مي فرماييد : {صحابه (رض) } . دوست عزيز ‚ ثعلبه يکي از صحابه بقول شما (رض) است چرا که ((رسول خدا (ص) بين ثعلبه ومعتب عقد برادري بست ، ثعلبه كسي است كه بدر و احد را درك كرده است. الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 460 )) و البته همين (رض) متولي مسجد ضرار است ‚ ((ابن اسحاق گفته است : دوازده نفر از انصار مسجد ضرار را ساختند كه يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است . الإتقان في علوم القرآن ، ج 2 ، ص 387 )) . و البته چون شما اهل سنت -خطاب به مهران- قرآن را روي طاقچه قرار نمي دهيد و هر روز مقداري از آن کتاب شريف را مطالعه مي کنيد بهتر از من مي دانيد که خداوند در کتاب مبين فرموده : (( وَالَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً . التوبه / 107)). پس کمي بينديشيد سپس ما را از مطالبتان آگاه کنيد . البته هنوز نمي توانم (رض) شما را با جمله ((همان گونه كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) اكثر قبائل عرب از دين برگشتند )) جمع کنم . چون همانطورکه مي دانيد اين اکثر قبائل از حضرات اصحاب بودند . 6. شما بعد از ذکر آيه اي از قرآن کريم فرموديد : { حال اين قوم چه كساني هستند ؟ جناب آقاي قزويني شما بهتر از من مي دانيد كه تمام مورخين اعم از سني و شيعه وحتي غير مسلمان اذعان كرده اند كه از جمله اولين اقدامات حضرت صديق اكبر (رض) بعد از خلافت جنگ با اهل رده يا همان قبايل عربي كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) از دين برگشتند بوده است بنابراين اولين مصداق "اين قوم " كه خداوند به وجود آنها بشارت مي دهد و اين چنين صفات آنها را بر مي شمرد حضرت صديق اكبر (رض) و سپاه ايشان كه همانا صحابه كرام (رضي الله عنهم ) هستند ،بوده اند } . دوست عزيز ‚ در نظر بعدي شما منتظر کتاب و صفحه و نويسنده اي که شما اين مطلب را از آنجا خوانده ايد و براي ما ذکر کرده ايد هستيم . 5. شما مکررا" عرض مي کنيد : { صديق اكبر (رض)} . دوست عزيز ‚ ((عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند . هيثمي اين روايت را در مجمع الزوائد نقل كرده و گفته است : سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است )) . حال اين سوال را از شما دارم که لقب صديق اکبر را اهل سنت براي ابوبکر ميخوانند يا خود ابوبکر مبتکر آنست ؟ 6. فرموديد : { بنابراين اولين مصداق " اين قوم " كه خداوند به وجود آنها بشارت مي دهد و اين چنين صفات آنها را بر مي شمرد حضرت صديق اكبر (رض) و سپاه ايشان كه همانا صحابه كرام (رضي الله عنهم ) هستند ،بوده اند } . دوست عزيز ‚ البته بنده ادعايي در مورد تلاوت دائم قرآن ندارم و قرآنم نيز هميشه روي کرسي نيست -خطاب به مهران- ‚ اما بياييد يکبار ديگر با هم اين آيه را مرور کنيم تا ببينيم مصداق " اين قوم " ابوبکر است يا خير ؟! . << به زودي خداوند قومي را مي آورد ايشان را دوست مي دارد وايشان نيز او را دوست مي دارند با مومنان مهربان وفروتن و بر كافران درشت طبع و سخت گيرند درراه خدا جهاد مي كنند واز ملامت هيچ ملامتگري نمي ترسند >> : آ) ايشان را دوست مي دارد وايشان نيز او را دوست مي دارند : در صحيح بخاري و مسلم آمده كه حضرت صديقۀ طاهره از ابيبكر غضبناك شده است . در صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 صراحت دارد : فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ . از طرفي داريم که پيامبر خطاب به حضرت زهرا فرمودند : «ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك » . حاکم نيشابوري در مستدرک مي گويد : اين حديث صحيح است سندا و لكن آقاي بخاري و مسلم آن را نقل نكردهاند . آقاي هيثمي كه از استوانههاي علمي اهل سنت است ، در مجمع الزوائد ، ج9 ، ص203 نقل ميكند و ميگويد : واسناده حسن . بنابر احاديث صحيح اهل سنت اين برچسبها به ابوبکر نمي چسبد . ب) با مومنان مهربان وفروتن و بر كافران درشت طبع و سخت گيرند : لطفا" همان مطلب قسمت (آ) را مدنظر داشته باشيد و اين مساله را براي ما روشن کنيد تا سراغ ديگر شواهد برويم . مطمئنا" کسي که خدا از وي غضبناک است مصداق اين صفات نيست . ج) درراه خدا جهاد مي كنند واز ملامت هيچ ملامتگري نمي ترسند : فرار از جنگ جهاد در راه خداست يا دستور به حمله نمودن به خانه علي (ع) ؟ براي اينکه احساسات اهل سنت تحريک نشود از شرح آن معذورم . اگر آدرس مي خواهيد بصورت خفي از سايت سوال کنيد تا به ايميلتان فرستاده شود . 7. فرموديد : { جناب آقاي قزويني و ساير عزيزان، اگر با كمي تامل عقلاني ومنطقي به اين آيه شريفه نظر كنيد خواهيد ديد خداوند متعال خلافت و ولايت حضرت صديق اكبر (رض) را بعد از رسولش (ص) در اين نص صريح بيان فرموده اند و بهترين دليل براي اثبات حقانيت خلافت و ولايت ايشان مي باشد .} . دوست عزيز ‚ اگر جوابي در رد احاديثي که آوردم داريد حتما" نقل کنيد و گرنه دوستانه به قانع شدنتان اعتراف کنيد . در نقل قول هايتان آدرس کتب و احاديث و اينکه آيا آنه صحيح هستند يا خير ‚ ديده نمي شود . در احتجاج و بحث علمي اينها لازم است نه اظهار نظرهاي بدون دليل . 8. آيا قبول داريد كه عايشه نقل كرده است كه (هيچ آيه قرآني در باب خاندان ما نازل نشده است) يا خير ؟ آيا ادعاي شما اين نيست كه سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 در حق ابوبكر نازل شده است ؟ . حرف شما را قبول كنيم يا عايشه را ؟ لطفا" شفاف و با ذكر مدرك توضيح بدهيد . قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين |
23 |
نام و نام خانوادگي: adamak021 -
تاريخ: 19 ارديبهشت 88
سلام (موسي) جان! اين (مهدي ذ ) چي ميگه؟ من هم پيشنهاد ميدم براي اين كه بيشتر بوي گندش در نياد زيادتر بهمش نزني. آفرين! خودتو بزن به نخوندن! هيس !! |
24 |
نام و نام خانوادگي: سعيد -
تاريخ: 22 ارديبهشت 88
با عرض سلام وخسته نباشيد خدمت دست اندر كاران محترم سايت سوال من از آقايان اهل سنت اين است كه مگر در سوره مباركه احزاب آيه ي 33نيامده است كه اي زنان پيامبر در خانه هايتان بنشينيد و بي حاجت و ضرورت از خانه خارج نشويد تا مورد جلب توجه نگاه هاي آلوده قرار نگيريد ولي چرا او به اين دستور قرآن عمل نكرد وبه همراهي حدود 30000هزار نفر به مدينه حمله كرد و جنگ جمل را به راه انداخت وخون صدها مسلمان در اين جنگ ريخته شد؟ ضمنا در قرآن به اين دليل به زنان پيامبر ام المومنين گفته شد زيرا قرآن زنان پيامبر را از ازدواج مجدد پس از پيامبر منع كرده است ,به همين دليل آن ها را ام المومنين ناميده تا امت اسلامي آن ها را مانند مادر خود فرض كرده باشند وفكر ازدواج با آن ها را نكنند.لذا لزومي ندارد كه روي اين واژه اين قدر مانور دهيد. متشكرم |
25 |
نام و نام خانوادگي: مهران -
تاريخ: 22 ارديبهشت 88
سلام عليكم جناب دكتر قزويني بنده از يکي از دوستانم مطلع شده ام که جناب موسي از علماي غرب کشور است و از بزرگان علماي صوفي مشرب هستند که در عراق وايرن مشهور مي باشند و از جانب وهابيان عربستان و منطقه کردستان هم مورد انتقاد واقع شده اند و ايشان را به علت انتساب به طريقه نقشبنديه نهريه به ارتداد وشرک محکوم کرده اند و ايشان در شهرهاي عراق ودمشق ومناطق کردنشين ايران و شهرهايي مثل اروميه ومهاباد وسنندج از محبوبيت زيادي ميان اهل سنت برخوردارند وسخنان ايشان بسيار عامه پسند است ولي نمي توانم اسم ايشان را به خاطر حفظ حريم خصوصي ايشان ذکر کنم ايشان به نظر من بهترين کسي هستند که مي توانند از طرف اهل سنت با شما مباحثه کنند پس اگر مي خواهيد کمي از وهابي مشربان دور شويد وبه توده عظيم اهل سنت معتدل المذهب نظري بيافکنيد وبا ايشان با دليل ومدرک سخن بگوييد به نظر من بهترين کار را کرده ايد . باتشکر از شما جواب نظر: با سلام دوست گرامي ايشان ، با وجود احترام ما براي تمامي مشاهده كنندگان سايت ، در نظر ما با ساير خوانندگان سايت يكسان بوده و در نظر ما اهميت تنها به اعتبار مسائل مطرح شده توسط ايشان و حفظ شروط بحث علمي است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
26 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 25 ارديبهشت 88
با سلام مثلي هست قديمي كه اين چنين هست: به روباه ميگن شاهدت كيه ميگه دمم . حالا جديداً اينطوريه : به روباه ميگن شاهدت كيه دممش ميگه منم منم . مهران خان بيشتر معلومات بده : مثلا چند كيلو وزنشه , چي ميخوره . راستي فاميلش چيه , ,,,,,,,,, جند كلاس سواد داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ يا علي |
27 |
نام و نام خانوادگي: علي احمدي -
تاريخ: 27 ارديبهشت 88
با سلام من متاسفم براي كساني كه دنباله روي فرزند صحاك هستند كسي كه با غلاف شمشير به حضرت زهرا ضربه زد و دستور داد كه قنفذ ملعون به صورت حضرت سيلي بزند و در را به بي بي بكوبد و باعث شود حضرت محسن شهيد شود خدا او و كسي كه به او فرمان حمله به خانه اهل بيت رسول خدا را داد لعنت كند |
28 |
نام و نام خانوادگي: ابوطالب -
تاريخ: 28 ارديبهشت 88
سلام در مورد ايه ي غار 1.پيامبر(ص) مي فرمايد (ان اله معنا) در حاليكه حضرت موسي (ع)در مقابل قوم خود مي فرمايد(ان اله معي) (يادم نيست در كدام سوره است) و قوم خود را وارد اين معيت نمي كند سني ها با توجه به اين مطلب مي گويند ابوبكر شامل معيت خاصه ي الهي شده است؟ 2.پيامبر(ص) به ابوبكر مي گويد (لا تحزن) يعني او ترسيده و لذا خداوند سكينه بر او فرستاده است 3.در مورد ايه ي ( ومن الناس يشري...) كه در مورد خوابيدن امام علي(ع) در بستر پيامبر(ص) است چرا از كلمه ي ناس استفاده شده است و نه از كلمه مومن چون بنظر مي رسد كلمه ناس سطحي پايينتر دارد جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- مقصود اهل سنت آيه ذيل است : «قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» سوره شعراء آيه 62 (موسي در پاسخ به كساني كه مي گفتند ما غرق مي شويم) گفت : هرگز چنين نيست ، پروردگارم همراه من است ، به زودي من را هدايت خواهد كرد پاسخ اين سوال مشخص است ؛ خداوند در قران مي فرمايد : مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا سوره مجادلة آيه 7 هيچ سه نفري با يكديگر پنهاني سخن نمي گويند ، مگر آنكه خداوند سومين آنان است ؛ و هيچ پنج نفري نيست ، مگر انكه خداوند ششمين آنها ؛ و هيج گروهي كمتر يا بيشتر نيست مگر آنكه خدا با آنان است ، هر جا باشند ! آيا در اينجا معيت الهي مي تواند به معني محبت و لطف و دوست داشتن شخص باشد ؟قطعا خير ؛ معيت در قران به معني آگاهي خداوند از حال بنده است ؛ جالب اينجاست كه در آيه اي كه اهل سنت به آن استدلال مي كنند ، نام هارون نيامده است !!! يعني خداوند همراه ابوبكر است اما همراه هارون نبود ؟ كساني كه اينگونه تفاسير را براي اين آيات مي كنند ، از ساير آيات قرآن بي بهره اند . جداي از اينكه عده اي گفته اند مقصود از «معنا» يعني «معي» ؛ همانند بسياري از آيات كه در آنها به جاي ضمير مفرد ، ضمير جمع آمده است : «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» سوره آل عمران آيه 61 2- نزول سكينه به اقرار اهل سنت ، بر خود رسول خدا (ص) بوده است ، و به عكس ادعاي اهل سنت ، سكينه بر ابوبكر نازل نشد ؛ البته ادعا مي كنند كه پيامبر به خاطر آرامش الهي احتياج به سكينه ندارد اما : ا. نزول سكينه بر رسول خدا در ماجرايي ديگر : فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ سوره فتح آيه 26 ب .اقرار اهل سنت به نزول سكينه بر پيامبر (در آيه غار) : ابن عطيه اندلسي مي گويد : وقال جمهور الناس الضمير عائد على النبي صلى الله عليه وسلم وهذا أقوى والسكينة عندي إنما هي ما ينزله الله على أنبيائه من الحياطة لهم والخصائص التي لا تصلح إلا لهم المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج 3 ص 36، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية الأندلسي الوفاة: 546هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان - 1413هـ- 1993م ، الطبعة : الاولى ، تحقيق : عبد السلام عبد الشافي محمد يعني مشهور علماي اهل سنت چنين مي گويند !!! حال چه كسي ادعا مي كند كه ضمير در «سكينته عليه» به ابوبكر بر مي گردد با اينكه اين كار از جهت ادبي با كلام موافقت ندارد . 3- در مورد آيه «ومن الناس من يشري» متاسفانه به خاطر دوري از قران برخي شبهات مطرح مي شود ! مثلا چون كلمه ناس آمده و ناس از مومن مقام پايين تري دارد ،پس مدح بالايي نيست !!! به عكس اين آيه چون در مقابل آيه «ومن الناس من يعجبك قوله في الحياة الدنيا ويشهد الله علي ما في قلبه وهو الد الخصام» است كه بدترين دشمنان رسول خدا را معرفي مي كند و مي گويد گروهي از مردم ، بدترين دشمنان هستند ، در واقع مي خواهد بگويد در ميان همين مردم هم كساني هستند كه طرف مقابل و بهترين مردم هستند «ومن الناس من يشري» (البته مومنين هم جزو مردم هستند و برتري بر همه مردم ، برتري بر مومنين نيز هست) و به همين سبب است كه در جاي ديگر مي فرمايد «مردم به خاطر فضل الهي مورد حسادت قرار مي گيرند» «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آَتَيْنَا آَلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآَتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا» سوره نساء آيه 54 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
29 |
نام و نام خانوادگي: علي احمدي -
تاريخ: 29 ارديبهشت 88
با سلام به همه رهپويان راه حقيقت , من لازمه چند مسئله رو به همه اهل سنت يادآوري كنم, فرض كنيم كه شما حقيقت را ميگوييد و ما به راه كج رفته ايم,آيا جز اين است كه ما عاشق راه فرزندان فاطمه(س)و علي(ع) كه فرزندان آنها طبق گفته حق در سوره مباركه كوثر كه در جواب كفار كه رسول خدا را ابتر يعني مقطوع النسل ناميده بودند, فرزندان رسول خدا و ادامه دهنده نسل با بركت آن حضرت محسوب ميشوند,هستيم ما به اين ميباليم كه رهبران ما فرزندان رسول الله هستند ما به اين ميباليم كه رهبران ما فرزندان حضرت زهرا كه به گفته رسول خدا سرور زنان اهل بهشت هست,هستند .ما به اين ميباليم كه رهبران ما حسن و حسين(ع) كه طبق گفته رسول حق سرو جوانان بهشت هستند ,ميباشند.آيا جز اين است كه ما 12 فرزند حق و حقيقت ,12 فرزند عصمت و طهارت كه پرورش يافته دامان رسول الله و حضرت امير و حضرت زهرا (س) هتند را پيشوا و امام خودمان در دنيا و آخرت قرار داده ايم.آيا جز اين است كه ما خلافت حضرت علي (ع)را قبول داريم ولا غير,آيا جز اين است كه تنها كسي كه در كعبه متولد شد امام علي بود و در در هنگام وضع حمل مادر گرامي آن حضرت ,زنان بهشتي آن بانو گرانقدر را كمك كردند.آيا جز اين است كه به گفته خود اهل سنت شير عرب و شجاعترين عرب علي بود .آيا جز اين است كه اول مسلمان بعد از پيغمبر علي بود.آيا جز اين است كه او به گفته اهل سنت پرورش يافته پيغمبر بود.آيا علي نبود كه جانش را براي سلامت پيغمبر فدا كرد و به جاي ايشان در بستر رسول خدا خوابيد.آيا علي نبود كه خيبر را فتح كرد. آيا او نيود كه خلافاي اهل سنت در امور خلافت در بيشتر مواقع با او مشورت ميكردند و هميشه راي او را به اجرا در مي آوردند.آيا او نبود كه پيغمبر فرمودند كه من شهر علمم و علي در آن .آيا پيغمبر نفرمودند كه علي با حق است و حق با علي.آيا پيغمبر نفرمودند كه علي براي من به مانند هارون است براي موسي(ع).و اينقدر از اين موارد فراوان است كه اگه بخواهم نام ببرو و ذكر كننم مكن است روزها كه بلكه ماه ها زمان لازم باشد.حالا ما پيرو اين خانواده كه اهل بيت پيامبر هستند و هيچكس نميتواند آن را انكار كند هستيم. باشد اگه راه ما كج است و راه اهل سنت راست ما حاضريم اين به قول اهل سنت انحراف را با جان ودل بپذيريم.ولي به همه اهل سنت پيشنهاد ميكنم رزومه رهبران ديني خودشان را ورقي بزنند و ييبند از لحاظ نزديكي و خويشي با پيغمبر,از لحاظ علم و آگاهي از لحاظ شجاعت و دليري از لحاظ فرزندان از لحاظ تقوا از لحاظ جان نثاري در راه اسلام از لحاظ نظر خدا و پيغمبر از لحاظ پدر و مادر و هزاران لحاظ ديگر در كجاي اسلام و در كجاي تاريخ قرار دارند . يا حق |
30 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 31 ارديبهشت 88
سلام عليكم . جناب قزويني و هيئت محترم پاسخگويي از شما كمال تشكر را دارم كه باز هم به بنده الطفات فرموده و قسمتهايي از عرايض مرا انعكاس داديد هر چند باز هم سانسوري در كار بوده . دوستان محترم بنده به هيچ وجه قصد شبهه افكني ندارم بلكه قصد من فقط تبيين حقيقت است و از شما خواهش مي كنم سانسور را كنار بگزاريد و اجازه دهيد خوانندگان خود قضاوت كنند . و اما بعد : شما به چه مجوزي مي گو ييد كه حضرت صديق (رض) و سپاه او كه قتال مرتدين كردند مصداق اين آيه شريفه نيستند ؟ در ثاني شما فرموده ايد اين آيه فقط ايمان قاتلين مرتدين را بيان مي كند نه خلافت خلفاي راشدين را . پاسخ شما اين است : اولا هر آيه اي كه بر ذات محمدي (ص) نازل مي شده و ايشان آنرا ابلاغ مي فرمودند اولين مصداق آن اصحاب كرام (رض) بوده اند و بعد ساير امت تا روز قيامت . حال بررسي كنيم فضيلت يحبهم و يحبونه چگونه بر انساني داده مي شود ؟ حضرت باري تعالي جل جلاله مي فرمايد :(قل ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله )يعني اين فضيلت بر كسي مختص مي شود كه تبعيت محض از ذات محمدي(ص) كرده باشد پس وقتي حضرت صديق و ساير اصحاب كرام (رضي الله عنهم) مشمول اين فضيلت الهي مي شوند يعني ايشان تابعين محض ذات نبوي هستند پس انتخاب ايشان در مسئله خلافت منوط به تبعيت امر نبوي (ص) بوده است و هر گونه ادعاي سرپيچي از دستور حضرت رسول الله (ص) كه روافض عنوان مي كنند طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود است . شما عنوان كرده ايد كه چون خلفاي راشدين در چند مورد تحت فرمان ساير صحابه بوده اند پس فضيلت امامت و خلافت ندارند . اما پاسخ شما : دوستان اين دليلي غير منطقي و غير عقلاني است . اولا اين دليل محكم بر سخن قبلي من مبني بر تابع محض رسالت بودن صحابه (رض) است در ثاني اگر حرف شما را درست بدانيم در تجهيز سپاه حضرت اسامه بن زيد (رضي الله عنهما ) اگر رحلت حضرت رسول الله (ص) پيش نمي آمد حضرت حيدر كرار (كرم الل وجهه) نيز جزو سربازان حضرت اسامه (رض) قرار مي گرفتند پس آيا حضرت حيدر (رض) نيز فضيلت امامت و خلافت را دارا نبودند . معاذ الله . و يا در عهد خلافت خود حضرت امير (رض) ايشان حضرات حسنين (رضي الله عنهما ) را در جنگها تحت امارت افرادي چون مالك ابن اشتر نخعي و حتي پسر ديگرش حضرت محمد ابن حنفيه (رض) قرار ميدادند آيا اين عمل دليل بر رد ولايت حضرات حسنين (رض) مي باشد .معاذ الله . وخواهش مي كنم در پاسخگويي به من مرا با محمد ابن عبد الوهاب و طرفداران او همراه نسازيد چرا كه ما بيش از شما با اين فرقه ضاله مخالفيم . در پايان عرضي نيز خدمت آقاي علي احمدي خواننده گرامي داشتم كه فرموده اند اهل سنت ما را چرا براي حب علي و آل علي متهم مي كنند . دوست گرامي ما اهل سنت بر اين عقيده ايم كه هر كس ادعاي اسلام كند ولي در قلب او حب علي و آل علي (رضي الله عنهم) نباشد او مسمان نيست ما فقط با سب خلفاي راشدين مخالفيم نه به شيعيت علي (رض) . دليل بر مدعاي خود را مثالي عنوان مي كنم . حضرت مولانا خالد نقشبندي (قدس الله سره العزيز) يكي از بزرگترين مفتيان و علماي فقه شافعي بوده اند كه امروزه نيز آثار ايشان مرجع علماي آهل سنت است و همچنين ايشان از مشايخ سلسله مباركه نقشبنديه ميباشند . ايشان در سفري كه به هند داشتند از مشهد الرضا گذشتند در هنگام ورود قصيده غرايي سروده اند كه من ابياتي از آن را مي آورم تا بدانيد عقيده اهل سنت در مورد اهل بيت (رض) چيست . اين بارگاه كيست كه از عرش برتر است ........وز نور گنبدش همه عالم منور است بهر نگاهباني كفش مسافران .......بر در گهش هزار چو خاقان و قيصر است اين بار گاه قافله سالار اولياست ........اين خوابگاه نور دو چشم پيمبر است اين روضه رضاست كه فرزند كاظم است .......سيراب نو گلي ز گلستان جعفر است سرو سهي ز گلشن سلطان انبياست ........نوباوه حديقه زهرا و حيدر است در ادامه حضرت مولانا خالد (قدس) ببينيد چه زيبا توسل به حضرت رضا (رض) مي كنند و براي اين كار چه كساني را شفيع قرار مي دهند : جانا به شاه مسند لولاك كز شرف .......بر تارك شهان اولوالعزم افسر است (حضرت رسول الله ص) آنگه به حق آنكه بر اوراق روزگار .......بابي ز دفتر هنرش باب خيبر است (حضرت حيدر كرار رض) ديگر به نور عصمت آن كس كه نور او .......قفل زبان و حيرت مرد هنرور است (حضرت زهرا بتول رض) آنگه به سوز سينه آن زهر خورده اي .......كز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است (حضرت حسن رض ) ديگر به نور ناحق سلطان كربلا ........كز وي كنار چرخ به خونابه احمر است (حضرت حسين رض) وآنگه به حق آنكه ز بحر مناقبش ........انشاي بوفراس ز يك قطره كمتر است (حضرت زين العابدين رض) ديگر به روح اقدس باقر كه قلب او .......سر مخزن جواهر اسرار را در است (حضرت محمد باقر رض) و آنگه به نور باطن جعفر كه سينه اش ........بحر لبالب از دُر عرفان داور است (حضرت جعفرصادق رض) ديگر به حق موسي كاظم كه بعد از او .........بر زمره اعاظم اشراف سرور است (حضرت موسي كاظم رض) و آنگه به قرص طلعت تو كز اشعه اش....... شرمنده ماه چارده و شمس خاور است (حضرت علي الرضا رض) ديگر به نيكي تقي و پاكي نقي ........آنگه به عسكري كه همه جسم جوهر است (حضرات محمد تقي ، علي النقي ،حسن العسكري رض ) در ادامه با اين بيت شما مي توانيد عقيده اهل سنت را راجع به حضرت مهدي بدانيد : و آنگه به عدل پادشهي كز سياستش ....... با بره ، شير شرزه بسي به زمادر است (حضرت مهدي رض) بر خالد آر رحم كه پيوسته همچو بيد....... لرزان ز بيم زمزمه روز محشر است . شما دوستان با مطلعه و غور در اين قصيده مباركه مي توانيد نظر اهل سنت را در مورد اهل بيت (رض) بدانيد با اميد به اينكه به دور از تعصب و سانسور با موارد ارسالي بنده آنها را انعكاس دهيد و اجازه دهيد اين بحث علمي ما ادامه پيدا كند و خوانندگان محترم نظر دو طرف را عينا مشاهده كرده و خود قضاوت كنند . با تشكر و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته . جواب نظر: با سلام دوست گرامي در مورد تحريف !!! بهتر است بدانيد كه بنا بود بحث علمي باشد ، بيشتر نظرات شما كه علني نشد ، در زماني بود كه ما مشغول پاسخگويي به نظر شما بوديم و شما به صورت مكرر مي گفتيد شما ترسيده ايد و فرار كرده ايد و ... ؛ و ما دليلي براي علني كردن نظر شما نمي ديديم ، چون مي خواستيم تنها به بحث علمي بپردازيم در مورد قصد شما ؛ هر كس نظرات قبلي شما را بخواند ، متوجه مقصود شما مي شود و نيازي نيست كه ما مطالب ذكر شده را تكرار بنماييم . اما در مورد بحث : 1- فرموده ايد « و اما بعد : شما به چه مجوزي مي گو ييد كه حضرت صديق (رض) و سپاه او كه قتال مرتدين كردند مصداق اين آيه شريفه نيستند ؟» ظاهرا كل بحث را فراموش كرده ايد ، شما ادعا كرده ايد كه اين آيه در مورد آنها نازل شده است ، و ما گفتيم ثابت كنيد ! اين ما نيستيم كه بايد ثابت كنيم كه اين آيه در مورد ابوبكر نازل نشده است ، بلكه شما هستيد كه بايد ثابت كنيد در مورد او ثابت شده است . (ادعا از طرف شما بوده است و البينة علي المدعي) 2- فرموده ايد « پاسخ شما اين است : اولا هر آيه اي كه بر ذات محمدي (ص) نازل مي شده و ايشان آنرا ابلاغ مي فرمودند اولين مصداق آن اصحاب كرام (رض) بوده اند و بعد ساير امت تا روز قيامت » ا. بسياري از آيات در قرآن ، مربوط به زمان پيامبر (ص) نيست و مربوط به آينده است : «ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» كه به اقرار علماي اهل سنت ، مربوط به زمان خلافت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است . يا آيه «وهم من بعد غلبهم سيغلبون» كه مربوط به پيروزي رومي ها در جنگ با ايراني ها است ! به نظر شما اين آيات چيزي را در مورد صحابه مي گويد ؟ ب. آيه اي كه شما به آن استدلال كرده ايد عبارتي دارد «فسوف ياتي الله بقوم» شما مي خواستيد بحث علمي باشد ؛ عبارت «سوف ياتي الله بقوم» چه معني مي دهد ؟ «خداوند قومي را خواهد آورد» بنا بر اين ، اين قوم اكنون موجود نيستند و خداوند بايد آنان را بياورد ؛ به نظر شما لشكر ابوبكر ، قومي بودند كه در زمان رسول خدا (ص) نبودند و خداوند آنان را آورد ؟!!! جالبتر اينجاست كه در آيه عبارت «سوف» آمده است و نه «سياتي الله» و اين تنها با روايات شيعه در مورد ياوران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف سازگاري تام دارد ؛ اگر چه عده اي اين روايت را حمل بر ياوران امير مومنان از يمن و قبايل مالك اشتر و همدان كرده اند كه در زمان پيامبر (ص) به نزد حضرت نرسيده بودند ؛ و بعد از رحلت حضرت آمدند . 3- فرموده ايد «حضرت باري تعالي جل جلاله مي فرمايد :(قل ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله )يعني اين فضيلت بر كسي مختص مي شود كه تبعيت محض از ذات محمدي(ص) كرده باشد پس وقتي حضرت صديق و ساير اصحاب كرام (رضي الله عنهم) مشمول اين فضيلت الهي مي شوند يعني ايشان تابعين محض ذات نبوي هستند» !!! ا. خليفه ابوبكر و ساير صحابه ، مشمول كدام فضيلت شده اند ؟ قتال با مرتدين ؟ اگر چنين باشد ، هر كس در امري از رسول خدا اطاعت كند مي شود يحبه الله !!! ظاهرا روايت قتيل حمار را در كتب خودتان نديده ايد ! يا روايت مربوط به كسي كه در جنگ شركت داشت ولي خودكشي كرد را در صحيح بخاري نديده ايد ! يعني به مجرد اينكه يك كار خوب از او سر زد (اگر نيت او خوب بوده باشد ، كه اين نيز نياز به اثبات دارد) او مي شود متبع رسول خدا (ص) و مي شود «يحبه الله»!!! ب. اتباع در همه امور مقصود است ؛ و يكي از مطالبي كه بايد اطاعت مي شد ، خشمگين نكردن فاطمه زهرا سلام الله عليها بود ؛ و طبق اقرار بخاري ، خلفاي شما مورد غضب فاطمه زهرا سلام الله عليها قرار گرفتند به حدي كه امير مومنان حتي براي نماز بر فاطمه زهرا سلام الله عليها ، ابوبكر را خبر نكردند ! فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ صحيح البخاري ج 4 ص 1549 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا صحيح مسلم ج 3 ص 1380، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6047 ظاهرا شما اين مخالفت صريح ابوبكر و عمر را با رسول خدا (ص) نديده و ايد و به مجرد اينكه يكي از كارهاي آنان به زعم شما موافق نظر رسول خدا و اطاعت از ايشان بوده است ، مطلقا ايشان را محبوب ذات عز و جل معرفي مي كنيد !! 4- در مورد ماجراي لشكر اسامه ؛ شما به جاي پاسخ دادن ، اين مطلب را مطرح كرده ايد كه پس علي هم تحت امر اسامه قرار گرفته است ، پس او نيز مقامش از اسامه پايين تر است . ا. ما كلام رسول خدا (ص) و روايت را آورديم كه اگر كسي شخصي را به كاري بگمارد كه از او افضل در ميان آنان باشد ، خطا كرده است ؛ چه اسامه را امير بر ابوبكر و عمر كند و چه بر علي ، اين مطلب فرقي ندارد . اگر ابوبكر و عمر و علي افضل باشند ، بايد بگوييد كه رسول خدا اشتباه كرده است كه اسامه را بر آنان امير كرده است ؛ و اگر اسامه بر آنان امير شده باشد ، قطعا از آنان افضل است ، هر كه مي خواهد باشد . ب. شما بايد اثبات كنيد كه امير مومنان مامور به حضور در لشكر اسامه بوده اند ، اما اين مطلب قابل اثبات نيست (البته اينكه ابوبكر و عمر مامور بودند در كتب فريقين امده است) زيرا در مورد افراد حاضر در اين لشكر سه دسته روايت آمده است : دسته اول به اقرار علماي اهل سنت ، افرادي كه به لشكر اسامه رفتند ، به آنجا دعوت شده بودند : أ- كنز العمال ج10/ص257 فلما استوعب أبو بكر كلامهم قال هل منكم أحد يريد أن يقول شيئا قالوا لا قد سمعت مقالتنا فقال والذي نفسي بيده لو ظننت أن السباع تأكلني بالمدينة لأنفذت هذا البعث ولا بدأت بأول منه كيف ورسول الله صلى الله عليه وسلم ينزل عليه الوحي من السماء يقول أنفذوا جيش أسامة ولكن خصلة أكلم بها أسامة أكلمه في عمر يخلفه يقيم عندنا فإنه لا غنى بنا عنه والله ما أدري يفعل أسامة أم لا والله إن أبى لا أكرهه فعرف القوم أن أبا بكر قد عزم على إنفاذ بعث أسامة ومشى أبو بكر إلى أسامة في بيته فكلمه في أن يترك عمر ففعل أسامة وجعل يقول له اذنت ونفسك طيبة فقال أسامة نعم قال وخرج فأمر مناديه ينادي عزمة مني أن لا يتخلف عن أسامة من بعثه من كان انتدب معه في حياة رسول الله صلى الله عليه وسلم فإني لن أوتى بأحد أبطأ عن الخروج معه إلا ألحقته به ماشيا ب- تاريخ مدينة دمشق ج2/ص57 وخرج فأمر مناديه ينادي عزمة مني ألا يتخلف عن أسامة من بعثه من كان انتدب معه في حياة رسول الله صلي الله عليه وسلم فإني لن أؤتى بأحد أبطأ عن الخروج معه إلا ألحقته به ماشيا وأرسل إلى النفر من المهاجرين الذين كانوا تكلموا في إمارة أسامة فغلظ عليهم وأخذهم بالخروج فلم يتخلف عن البعث إنسان واحد ج - فتح الباري ج8/ص152 وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة وسعد وسعيد وقتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم پس شما بايد ثابت كنيد كه امير مومنان نيز به اين لشكر دعوت شده بود تا كلام شما صحيح باشد . دسته دوم : رواياتي که مي گويد افراد اين لشکر ، اسم نويسي شده وملزم به حضور بودند ؛ که اين با بسيج عمومي سازگاري ندارد ؛ زيرا در بسيج عمومي تنها کساني که قادر بر حضور نباشند استثنا مي شوند ، نه اينکه نام حاضران را بنويسند : البداية والنهاية ج6/ص305 ثم استطلق الصديق من أسامة عمر بن الخطاب وكان مكتتبا في جيشه فأطلقه له دسته سوم : رواياتي که مي گويد دستور حضور براي لشگريان اسامة صادر شد . اگر همه مأمور به حضور بودند که اين قيد در خطاب لغو مي شد ؛ بلکه بايد مي گفت دستور حضور براي همه مردان صادر شد : أ- الكامل في التاريخ ج2/ص199 وأن يخرج كل من هو من جيش أسامة إلى معسكره بالجرف فخرجوا كما أمرهم ب- الفوائد لتمام الرازي ج2/ص85 ولا يحل عن عسكره رجل إلا أن تكون أنت (عمر)ولولا حاجتي إلى مشورتك لما حللتك من عسكره ج- البداية والنهاية ج6/ص303 نادى منادي أبي بكر من الغد من متوفى رسول الله ليتمم بعث أسامة ألا لا يبقين بالمدينة أحد من جيش أسامة إلا خرج إلى عسكره بالجرف همچنين علماي اهل سنت ، به صراحت گفته اند كه ابوبكر گفت در ميان تمام كساني كه در لشكر اسامه بودند ، تنها عمر حق نرفتن دارد ؛ آنهم با اجازه اسامه ؛ و هر كس ديگري كه به در زمان پيامبر (ص) به اين لشكر آمده است ، بايد در آن شركت كند ؛ اما به اجماع علماي فريقين ، امير مومنان در اين لشكر شركت نكرد ! خود حضرت در نهج البلاغه مي فرمايند من در هيچ جنگي از جنگ هاي آنان شركت نكردم . و در كتب اهل سنت نيز صريحا آمده است كه در زمان جنگ با (به نظر شما) مرتدين ، امير مومنان در مدينه بودند : فلما تتاموا إليه قام فيهم فحمد الله أثنى عليه وقال إن الله عز وجل توكل بهذا الأمر فهو ناصر من لزمه وخاذل من تركه وإنه بلغني أن وفودا من وفود العرب قدموا يعرضون الصلاة ويأبون الزكاة ألا ولو أنهم منعوني عقالا مما أعطوه لرسول الله صلى الله عليه وسلم من فرائضهم ما قبلته منهم ألا برئت الذمة من رجل من هؤلاء الوفود أجد بعد يومه وليلته بالمدينة مناسوا يتخطون رقاب الناس حتى ما بقي منهم في المسجد أحد ثم دعا نفرا فأمرهم بأمره فأمر عليا بالقيام على نقب من أنقاب المدينة وأمر الزبير بالقيام على نقب آخر وأمر طلحة بالقيام على نقب آخر وآمر عبد الله بن مسعود يعسس ما وراء ذلك بالليل والإرتباء نهارا وجد في أمره وقام على رجل تاريخ مدينة دمشق ج25/ص158 فصعد أبو بكر المنبر فحمد الله وأثنى عليه وقال إن الله توكل بهذا الأمر فهو ناصر من لزمه وخاذل من تركه وإنه بلغني أن وفودا من وفود العرب قدموا يعرضون الصلاة ويأبون الزكاة ألا وإنهم لو منعوني عقالا مما أعطوه رسول الله صلى الله عليه وسلم مع فرائضهم ما قبلته منهم ألا برئت الذمة من رجل من هؤلاء الوفود أخذ بعد يومه وليلته بالمدينة فتواثبوا يتخطون رقاب الناس حتى ما بقي في المسجد منهم أحد ثم دعا نفرا فأمرهم بأمره فأمر عليا بالقيام على نقب من أنقاب المدينة وأمر الزبير بالقيام على نقب آخر وأمر طلحة بالقيام على نقب آخر وأمر عبد الله بن مسعود بعسس ما وراء ذلك بالليل والإرتباء نهارا وجد في أمره كشف المشكل ج3/ص322 وقال لو منعوني عقالا مما أعطوه رسول الله صلى الله عليه وسلم ما قبلت منهم ألا برئت الذمة من رجل من هؤلاء الوفود وجد بعد يومه وليلته فتواثبوا يتخطون رقاب الناس ثم أمر عليا رضي الله عنه بالقيام على نقب من أنقاب المدينة وأمر الزبير بالقيام على نقب وأمر طلحة بالقيام على نقب آخر وأمر عبدالله بن مسعود بالعسيس بالليل وجد في أمره وقام على رجل ...ج4/ص76وقدم أسامة بعد أن غاب شهرين وأياما فاستخلفه أبو بكر على المدينة وقال له ولجنده أريحوا وأرعوا ظهوركم المنتظم ج4/ص75 قد تقدم أن رسول الله لما توفي ارتدت أحياء كثيرة من الأعراب ونجم النفاق بالمدينة وانحاز إلى مسيلمة الكذاب بنو حنيفة وخلق كثير باليمامة والتفت على طليحة الأسدي بنو أسد وطيء وبشر كثير أيضا وادعى النبوة أيضا كما ادعاها مسيلمة الكذاب وعظم الخطب واشتدت الحال ونفذ الصديق جيش أسامة فقل الجند عند الصديق فطمعت كثير من الأعراب في المدينة وراموا أن يهجموا عليها فجعل الصديق على أنقاب المدينة حراسا يبيتون بالجيوش حولها فمن أمراء الحرس علي بن أبي طالب والزبير بن العوام وطلحة بن عبد الله وسعد بن أبي وقاص وعبد الرحمن بن عوف وعبد الله بن مسعود البداية والنهاية ج6/ص311 البته ما اين روايات اهل سنت را قبول نداريم ، ولي طبق قاعده الزام ، بنا بر اين روايات امير مومنان مامور به حضور در لشكر اسامه نبودند . پس اسامه از ابوبكر و عمر برتر است ، و امير مومنان از او برتر . 5- ادعا فرموده ايد كه «و يا در عهد خلافت خود حضرت امير (رض) ايشان حضرات حسنين (رضي الله عنهما ) را در جنگها تحت امارت افرادي چون مالك ابن اشتر نخعي و حتي پسر ديگرش حضرت محمد ابن حنفيه (رض) قرار ميدادند»! مي توانيد يك مدرك معتبر براي ادعاي خويش ذكر كنيد ؟ 6- در مورد نظر شما در مورد زيارت قبور و شفاعت و وهابيت ، اميدواريم برادران اهل سنت نيز توجهي به اين سخنان شما داشته باشند . 7- ظاهرا جناب خالد ، امام زمان را فرزند امام حسن عسكري مي داند ؛ شما نيز چنين هستيد ؟ 8- بسياري از سوالات ما در جواب قبلي بي پاسخ ماند ، كه البته دقت در انها را به خوانندگان محترم واگذار مي كنيم . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
31 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 02 خرداد 88
سلام عليكم . اعضاي هيئت پاسخگويي با تشكر من در ابتداي بحث علمي عنوان كردم كه من احاديث و روايات را كنار مي گذارم و فقط با استناد به آيات الهي بحث را ادامه خواهم داد چون متاسفانه شما همه احاديث و روايات مربوط به خلفاي راشدين را جعلي مي دانيد و با توسل به علم رجال خود آنها را رد مي كنيد و در ثاني بنده گفته ام كه در اين بخش فقط به اثبات خلافت و ولايت حضرت صديق (رض) خواهم پرداخت چرا كه اساس اختلاف از اين جاست و اگر اين حل شود ساير مسائل حل خواهد شد اگر شما بحث را صادقانه وبه دور از سانسور ادامه دهيد به مسائل ديگر هم در آينده خواهيم رسيد . و اما بعد : دوستان بنده در عرايض قبلي خود دلايل واضح خود را عنوان كرده ام و يقين دارم كسي كه صاحب عقل و خرد باشد به حقيقت امر رسيده است ولي چون شما با پيچاندن سخن قصد داريد از بحث اصلي خارج شده و حاشيه پردازي مي كنيد من دوباره يك جمع بندي كلي را عرض ميكنم . خداوند تبارك و تعالي در قرآن عظيم مي فرمايد : ( يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة علي المومنين اعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم ) . 1 : در ابتداي آيه شريفه خطاب ،يا ايها الذين آمنوا آمده كه بعد از ابلاغ آن توسط حضرت رسول الله (ص) اولين مصداق صحابه كرام (رض ) هستند و بعد به ترتيب ساير امت تا روز قيامت . 2: به زعم همه مورخين يكي از اقدامات حضرت صديق (رض) بعد از خلافت قتال مرتدين بوده است ، پس لفظ شريفه فسوف ياتي الله بقوم مصداق ايشان ميشود و سپاه ايشان .اگر شما صرف و نحو عربي خوانده باشيد مي دانيد كه سوف براي آينده است بدون قيد زمان مشخص ، كه از بعد از همان لحظه آغاز مي شود و تا ابد ادامه دارد و قتال مرتدين در اوايل خلافت راشده را نيز شامل مي شود و بعد از آن را تا قيامت ولي با شروط آن ، شروطي كه در ادامه آيه شريفه آمده است يعني قاتلين مرتدين بايد آن خصوصيات را دارا باشند . 3: خصوصيات اين افراد براي شناختن آنها عبارتند از : الف ) يحبهم و يحبونه ، خداوند ميفرمايد اين فضيلتي است كه به هر كس بخواهد ميدهد ولي كل شيء سببا ، سبب دريافت اين فضيلت چيست ؟خداوند خود ميفرمايد : (قل ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله ) . يعني كسي كه تابع محض گفتار و كردار نبوي (ص) است به اين فضيلت نائل ميشود نه آن چنان كه شما در پاسخگويي خود گفته ايد كه هر كسي كه يك بار تبعيت سنت نبوي كند مصداق اين فضيلت ميشود . نه بلكه بايد تابع محض باشد مانند حضرت صديق اكبر و صحابه كرام (رضي الله عنهم) كه جان و مال روح خود را فداي ذات محمدي (ص) كرده اند . ب) اذلة علي المومنين و اعزة علي الكافرين : درست همان تعريفي كه در آيه اي ديگر مي فرمايد :محمد رسول الله و الذين معه اشداءعلي الكفار رحماءبينهم ، كه اولين مصداق لفظ معه حضرت صديق (رض) است و بعد ساير صحابه كرام (رض) به سند قول الهي در آيه 40 سوره توبه كه مي فرمايد : اذ يقول لصحبه ، مي بينيد كه حضرت صديق (رض) تنها كسي است كه خداوند صحابه بودن او را آشكارا بيان مي كند و ساير صحابه در زير لواي ايشان قرار دارند .حضرت مولانا (قدس) در مثنوي معنوي مي فرمايد : نام احمد نام جمله انبياست ....... چون كه صد آمد نود هم پيش ماست . و خداوند در پاسخ به كساني كه سخن خدا را با تاويلات پوچ خود رد كرده و حرف خود را بر امر الهي ترجيح مي دهند در ادامه مي فرمايد : و جعل كلمة الذين كفروا السفلي و كلمة الله هي العليا . ج) يجاهدون في سبيل الله : در آيه 74 سوره انفال اين خصوصيت صحابه (رض) را خداوند واضحتر بيان مي فرمايد : والذين امنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله والذين اووا ونصروا اولئك هم المومنون حقا و لهم مغفرة و رزق كريم . حضرت صديق (رض) اولين مصداق اين اوصاف است چرا كه در عهد سعادت نبوي (ص) در تمام جهادها حاضر بوده و هجرت ايشان به همراه خود ذات نبوي (ص) صورت گرفته دو نفري كه سومشان خدا بود : ان الله معنا كه خداوند از قول رسولش (ص) مي فرمايد . د) ولا يخافون لومة لائم : خداوند براي دارنده اين صفت مي فرمايد : الا ان اوليا الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون . حضرت صديق (رض) ولي خدا و خليفه رسول خدا (ص) خوفي از هيچ مخلوقي نداشت و در اجراي امر الهي و احياي شريعت محمدي (ص) از ملامت هيچ لائمي نترسيد هر چند حتي بزرگان صحابه بعضي ابتدا با ايشان مخالفت كردند . برادران دليلي محكمتر از كلام الهي براي ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) نيست ، هر كسي كه عقل و خرد دارد مي تواند قضاوت كند . و همچنين در جواب دوستي كه فرموده اند اهل سنت شعار كتاب الله حسبي سر مي دهند ميگويم برادران، به ما اهل سنت مي گويند چون تابع سنت نبوي(ص) هستيم و قرآن را به همراه احاديث نبوي اجرا مي كنيم ولي چون من در اين بحث از عنوان كردن احاديث اجتناب كرده ام براي اين است كه اهل رفض يدي طولا در رد احاديث نبوي (ص) دارند . و همچنين در پاسخ به اينكه حضرت مهدي (رض) فرزند چه كسي است ؟ شما نظر اهل سنت را مي دانيد گروهي با شما موافقند و ايشان را فرزند حضرت حسن ابن علي (رض) ميدانند و گروهي هم معتقدند كه در آخر زمان از خاندان سادات متولد ميشود . ولي اين كه ايشان فرزند كيست چندان اهميتي ندارد آنچه كه مهم است اين است كه با ايشان همراه شويم و همراهي ايشان فقط و فقط با التزام شريعت و طريقت محمدي (ص) كه همانا كلام الهي و سنت نبوي (ص) است و اجتناب از هر گونه بدعت و رخصت امكان پذير مي باشد .برادران شيعيت ايشان اين اصل است ،نه طعن و سب خلفاي راشدين (رض) . ودر پايان از شما تقاضا ميكنم هرگز اجماع اهل سنت و جماعت را با گروه ضاله و اقليت وهابيت مقايسه نكنيد . و همچنين براي ادامه بحث دليل دوم بنده راكه چند وقت پيش ارسال كرده بودم و آيه السابقون الاولون بود را نيز منعكس كنيد .با تشكر و اميد به اينكه اين بحث به دور از تعصب و سانسور ادامه داشته باشد والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته . جواب نظر: با سلام جناب آقاي موسي 1- باز هم بحث تحريف و سانسور را مطرح كرده ايد !!! جالب است كه نظرات شما علني شده و جواب داده شده است ، اما باز هم دست از اين روش غير منطقي و تخريب بر نمي داريد . 2- درست است كه روايات شما ، براي ما ارزشي ندارد ، اما براي شما ارزش دارد ؛ شما بايد تناقض موجود در مذهب خود را حل كنيد ، اينكه ادعا كنيد من سني هستم ، اما به تناقضات موجود در روايات اهل سنت كاري ندارم و فقط به قرآن تمسك مي كنم ! اين در واقع فرار از حقيقت است . 3- شما به جاي اينكه بحث قبلي را به صورت منطقي ادامه داده و كلام ما را ذكر كرده و نقد كنيد ، باز دليل قبلي خود را به صورتي ديگر مطرح مي كنيد ؛ و اين خود نوعي فرار از بحث است . 4- همانطور كه فرموده ايد خطاب به مومنين موجود است : اگر از شما كسي مرتد شد ، در آينده دور خداوند قومي را مي آورد كه در راه خدا جهاد كرده و ... أ. نمي گويد جهاد گران از همين مومنين هستند . بلكه مي گويد الان نيستند و خداوند آنها را خواهد آورد . ب. احتمال ارتداد را براي صحابه (مخاطبين آيه) ثابت مي كند . ت. اصلا نمي گويد كه با مرتدين قتال مي كنند ! مي گويد اگر در راه خدا سستي كرده به جهاد نرويد مرتد مي شويد ، اما خداوند كساني را مي آورد كه مرتد نشده و به جهاد خواهند رفت ، چه با شما چه با ساير دشمنان دين . 5- فرموده ايد فقط قرآن ، اين جمله شما چه معني دارد ؟ «به زعم همه مورخين يكي از اقدامات حضرت صديق (رض) بعد از خلافت قتال مرتدين بوده است» 6- فرموده ايد «به زعم همه مورخين» منظور شما اهل سنت است ديگر ، و اين به درد بحث بحث با ما نمي خورد ؛ جداي از اينكه قبلا گفته ايم حتي به نظر اهل سنت ، اولين قتال با مرتدين (اگر آيه به قتال با مرتدين مربوط شود) در زمان رسول خدا (ص) بوده است ؛ و بايد ثابت كنيد ابوبكر و عمر در آن جنگ حاضر بوده اند ، كه دليلي براي اين مطلب نيز وجود ندارد ؛ و اگر ادعا كنيد هر كس با مرتدين بجنگد ، مشمول آيه شريف است ، اين نيز بالوجدان مردود است . 7- درست است كه خداوند فرموده است «يحبهم ويحبونه» اما شما مقصود را برعكس جلوه مي دهيد ، شما مي گوييد چون اينها با مرتدين مي جنگند ، مي شوند «يحبهم ويحبونه» با اينكه آيه مي گويد كساني مي آيند كه «يحبهم و يحبونه» و اينها با مرتدين خواهند جنگيد (اگر مقصود از اين قوم قتال با مرتدين باشد كه آن هم مشكوك است !) 8- هنوز بحث از اين آيه را تمام نكرده ايد رفتيد سراغ آيه «محمد رسول الله» و ساير آيات !!! البته جواب اين آيات نيز بر روي سايت موجود است و چون بنا بود بحث به صورت منطقي و مشخص باشد ، تنها آدرس جواب را مطرح كرده و بحث را در مورد اين آيات ادامه نمي دهيم : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=128 9- هنوز بحث در مورد اين آيه تمام نشده كه مي خواهيد سراغ آيات بعدي برويد ؛ مگر اينكه منظور شما اين باشد كه بله ، اين آيه دلالت ندارد ،و به همين سبب به سراغ آيات بعد برويم ؛ البته در اين صورت خود شما ، آيه را با توضيحات خودتان مطرح كنيد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
32 |
نام و نام خانوادگي: عبدالمهدي -
تاريخ: 03 خرداد 88
أي مرمى من الفخار قديما * أو حديثا أصابه شيخاها أي اكرومة ولو أنها قلت * ودقت إليهما منتماها ؟ الزهد في الجاهلية عما * عهدته الايام من جهلاها أم لذكر أناف أم لعهود * في ذمام الاسلام قد حفظاها إن يكونا كزعمهم أسدى بأ * س ، فأي الفرايس افترساها ؟ كيف لم يظفروا ولا بجريح * ويد الليث جمة جرحاها إن تكن فيهما شجاعة قرم * فلماذا في الدين ما بذلاها ؟ ذخراها لمنكر ونكير * أم لا جناد مالك ذخراها لم يجيبا نداء أحمد إلا * لامور من كاهن عقلاها علما أن أحمدا سيليها * وإذا مات أحمد ولياها فأجابت لرغبة لا لرشد * كلمات الاسلام إذ سمعاها نكثا بيعة الذي بايعته * من ملوك السبع الاولى عظماها أهو المختفى بظل عريش * حيث ظل الكماة كان قناها أم هو القائل الملح أقيلو * نى منها فإنني أأباها |
33 |
نام و نام خانوادگي: علي احمدي -
تاريخ: 03 خرداد 88
به نام خدا باسلام در جواب جناب آقاي موسي در باره اينكه گفته اند اهل سنت دوستار اهل بيت نبوت اند بايد بگوييم در دوست داشتن حرفي نيست اما درباره همه اهل سنت اين امر صادق نيست.و اين براي شما همينكه حب اهل بيت در دل شماست مايه بركت و انشا... هدايت است كه همه ما به هدايت اهل بيت نبوت نياز داريم اما دوست داشتن زباني كافي نيست مثل فرزندي ميمانند كه ادعا ميكند كه پدر و مادرش را بسيار دوست ميدارد ولي در موقع نياز آنها به كمك و هنگام پيري دست از آنها ميكشد . پس دوست داشتن و قصيده سرودن دال بر عشق و حب اهل بيت نيست البته روي حرفم يا شما نيست كه مطمئن هستم علاقه شما باطني و انشا... مايه هدايت به سوي نور خواهد بود . برادر گرامي من نوعي هنوز نميتوانم خود را شيعه واقعي اهل بيت بدانم كه شيعه بودن مراتبي دارد و هر كسي به اين رتبه به راحتي نميرسد چرا حضرت رسول به امير موئمنان علي (ع)فرمودند كه فقط 70000 نفر از شيعيان تو با من و تو وارد بهشت ميشوند پس خيلي سخت است پيرو حقيقي اهل بيت شدن انشا... خدا من را هم از پيروان راستين اهل بيت نبوت قرار دهد در ضمن در رابطه با حضرت مهدي(ع) كه جان من و خانواده من به فداي ايشان باد كه انشا.. در پناه حق سالم و تندرست باشند و فرج و ظهور ايشان نزديك گردد بايد عرض كنم كه كسي در ركاب ايشان خواهد بود كه محب حقيقي ايشان و ال نبوت باشند كه فقط 313 نفر شيعه واقعي با ايشان خواهند بود در اگر حتي (نستجيربلله)ايشان به قول شما از خانواده سادات به دنيا خواهند آمد پس باز هم نتيجه ميگيريم كه از خاندان نبوت اند.ولي مهدي(ع) شيعه در پناه حق از ديدگان غيب اند و در موعد مقرر دنيا را پر از عدل داد ميكننئد. خب شما كه قبول داريد مهدي منجي از خاندان رسالت است آيا تفكر نميكنيد كه آگر خافاي شما به حق بوده اند چرا باز هم خلافت نهايي به خاندان آنها نميرسد؟چرا مهدي موعود از فرزندان علي (ع)يا همان سادات هستند؟روي اين علامت سئوال بيشتر فكر كنيد يا حق |
34 |
نام و نام خانوادگي: امير -
تاريخ: 04 خرداد 88
پس از عرض سلام محبت نمائيد ما’حذ اين روايت را نقل كنيد"اي کاش! يکي از فضائلي را که خداوند به علي داده، به من هم ميداد و اين، بهتر بود از تمام ثروت روي زمين" و مسئله اينكه معاويه به ابن عباس گفت كه من نمي گذارم مردم خضدت علي را بشناسد ختي با وجود 300 آيه ءران را جع به او منبع آن رالطفاَ بنوسيد و مسئله آنكه خدا با خرش پائين مي آيد ويك نفر هم پشت بام منزلش غذا براي آن خر غذا مي گذاشت! با نهايت تشكر و التماس دعا! جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- روايت از سعد بن ابي وقاص با مضامين مختلف در مورد اينكه امير مومنان خصوصياتي داشت كه از تمام دنيا نزد من با ارزش تر است !: 32078 حدثنا أبو معاوية عن موسى بن مسلم عن عبد الرحمن بن سابط عن سعد قال قدم معاوية في بعض حجاته فأتاه سعد فذكروا عليا فنال منه معاوية فغضب سعد فقال تقول هذا الرجل سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول له ثلاث خصال لأن تكون لي خصلة منها أحب إلي من الدنيا وما فيها سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من كنت مولاه فعلي مولاه وسمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي وسمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لأعطين الراية رجلا يحب الله ورسوله مصنف ابن أبي شيبة ج 6 ص 366 ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 126 ش 4601 البته شبيه اين مضمون در صحيح بخاري آمده است اما اين متن بسيار واضح تر است . صحيح البخاري ج 3 ص 1096ش 2847 باب فضل من اسلم علي يديه رجل ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا 2- روايت نزول بسياري از آيات در شان امير مومنان : 1114 حدثنا إبراهيم بن شريك الكوفي قثنا زكريا بن يحيى الكسائي قثنا عيسى عن علي بن بذيمة عن عكرمة عن بن عباس قال سمعته يقول ليس من آية في القرآن يا أيها الذين آمنوا إلا وعلي رأسها وأميرها وشريفها ولقد عاتب الله أصحاب محمد في القرآن وما ذكر عليا إلا بخير فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2 ص 1113 ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس نزول سيصد آيه در مورد امير مومنان علي عليه السلام : عن بن عباس قال نزلت في على ثلاثمائة آية تاريخ بغداد ج 6 ص 221 ش 3275، اسم المؤلف: أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج 2 ص 373 تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 364 السيرة الحلبية ج 2 ص 474 3- مساله اينكه خداوند سوار بر حيواني است : در کتب اهل سنت روايتي که دقيقا داراي مضمون مطرح شده توسط شما باشد ، ذکر نشده است ؛ تنها منبعي که اين روايات را نقل کرده است ابن ابي الحديد است : خداوند سوار بر الاغي هر شب پايين مي آيد : وذهب بعض متكلمي المجسمة إلى أن البارئ تعالى مركب من أعضاء ؟... وقال بعضهم : إنه ينزل على حمار في صورة غلام أمرد ، في رجليه نعلان من ذهب ، وعلى وجهه فراش من ذهب يتطاير شرح نهج البلاغة ج 3 ص 131 مؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري خداوند سوار بر شتري است : وشهد بعض المعتزلة عند معاذ ؛ فقال له : لقد هممت أن أسقطك ، لولا أني سمعتك تلعن حماد ابن سلمة ، فقال : أما حماد فلم ألعنه ، ولكني ألعن من يقول : إنه سبحانه ينزل ليلة عرفة من السماء إلى الأرض على جمل في هودج من ذهب ؛ فإن كان حماد يروي هذا أو يقوله فعليه لعنة الله . فقال : أخرجوه ، فأخرج . شرح نهج البلاغة ج 3 ص 130 مؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري اما در کتب اهل سنت روايتي آمده است که در آن ها آمده خداوند (بدون بحث سوار بر الاغ بودن) شب هاي جمعه يا هر شب از عرش به آسمان دنيا پايين مي آيد : ترمذي از صحاح سته در کتاب خود براي اين مطلب بابي دارد : سنن الترمذي ج2/ص307 329 باب ما جاء في نزول الرب عز وجل إلى السماء الدنيا كل ليلة همچنين علماي شيعه از بعضي از كتب قديمي اهل سنت ، آنچه را شما نقل كرده ايد ، مطرح كرده اند في كتاب مطالع الأنوار عن بعض الحنابلة: اسألوني عن كل شى اجيبكم عنه في ربكم الا اللحية ، ثم قال: وقالوا: انه ينزل في كل ليلة جمعة على حمار على سطوح المساجد قد أرخى ذوائبه على كتفيه، ذو بهاء وجمال، فيجعلون كل ليلة جمعة على سطوح مساجدهم طعاما وعلفا لحماره. وقد اشتهر أن رجلا من الحنابلة الزهاد والعباد صعد الى سطح الجامع يرجو أن ينزل ربه بحماره إليه، فاتفق أنه كان على سطح الجامع غلام أجرد أمرد جميل الصورة مليح الوجه قطط الشعر، فلما وقع بصر الحنبلي عليه لم يشك أنه ربه، فوقع على قدميه يقبلهما ويعفر وجهه بين يديه ويقول: سيدي ومولاي وربي وخالقي ارحمني ولا تعذبني، ويشكو ويتضرع، فبهت الغلام وظن أنه يريد منه فعلا قبيحا فصاح الغلام بالحاضرين الذين كانوا فوق السطح، وقال لهم: ان هذا يريد أن يفسق بي على سطح الجامع، فأتى إليه جمع من النفاطين وأوجعوه ضربا، ومضوا به الى الحاكم، ثم ذهبت جماعة من الحنابلة الى الحاكم وأقسموا باللّه أن هذا الرجل لا يظن فيه هذا الفعل، وانما ظن أنه ربه وأراد أن يقبل قدميه. كتاب الأربعين، محمد طاهر القمي الشيرازي: 654. خداوند جواني موفرفري و...: ابو يعلى از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: رأيت ربّي عزّ وجلّ، شابّ أمرد جعد قطط، عليه حلية حمراء. خداوند را به صورت نو جوانى ديدم كه هنوز موى صورتش در نيامده، سرش پرمو، پيچ پيچ (فرفرى) و داراى زيور و آلات سرخ بود. ابو يعلى در كتاب ديگرش گفته: ابوزرعه دمشقى اين روايت را صحيح شمرده ... و أحمد بن حنبل گفته: «هذا حديث رواه الكبّر عن الكبّر، عن الصحابة عن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) ، فمن شك في ذلك أو في شيء منه فهو جهميّ لا تقبل شهادته ولا يُسلّم عليه، ولا يُعاد في مرضه». اين حديث را بزرگان از بزرگان از صحابه روايت كرده اند و هر كس در صحت اين روايت شك نمايد او جهمى و شهادت او پذيرفته نيست، سلام نبايد به او داد و به هنگام مريضى از وى نبايد عيادت كرد. (طبقات الحنابله، ج3، ص81، ج 82، ط ج مكتبه العبيكان، مكه المكرمه ج جامعة أم القرى، إبطال التأويلات لأبي يعلى، ج1، ص141، ط1 ج مكتبة دار الإمام الذهبي الكويت، 1410 هـ.، إبطال التأويلات، ج1، ص145) در مورد ساير نظرات اهل سنت در مورد خداوند مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=48 4- در مورد سخن عمر در مورد امير مومنان ، چند سخن نقل شده است ، اما آنچه شما مطرح كرديد خير : وعن ابن عباس قال: بينا أنا مع عمر بن الخطاب في بعض طرق المدينة، يده في يدي إذ قال لي: يا بن عباس، ما أحسب صاحبك إلا مظلوماً. فقلت: فردّ إليه ظلامته يا أمير المؤمنين، قال: فانتزع يده من يدي، وتقدّمني يهمهم، ثم وقف حتى لحقته، فقال لي: يا بن عباس، ما أحسب القوم إلا استصغروا صاحبك، قال: قلت: والله ما استصغره رسول الله صلّى الله عليه وسلّم حين أرسله، وأمره أن يأخذ براءةً من أبي بكر، فيقرؤها على الناس، فسكت. مختصر تاريخ دمشق ج 5 ص 407 أنبأنا معمر عن الزهري عن عبيد الله عن ابن عباس قال مشيت وعمر بن الخطاب في بعض أزقة المدينة فقال لي يا ابن عباس أظن القوم استصغروا صاحبكم إذ لم يولوه أموركم فقلت والله ما استصغره الله إذ اختاره لسورة ) براءة ( يقرؤها على أهل المدينة فقال لي الصواب تقول والله لسمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لعلي بن أبي طالب من أحبك أحبني ومن أحبني أحب الله ومن أحب الله أدخله الجنة مدلا تاريخ مدينة دمشق ج 47 ص 292 فأما ثناء عمر على أمير المؤمنين فصحيح غير منكر ، وفي الروايات منه الكثير الواسع ، ولكنا أنكرنا هذا الخبر بعينه خاصة ، وقد روي عن ابن عباس أيضاً ، قال : دخلت على عمر يوماً فقال : يا بن العباس ، لقد أجهد هذا الرجل نفسه في العبادة حتى نحلته ، رياء . قلت : من هو ؟ فقال : هذا ابن عمك - يعني علياً - قلت : وما يقصد بالرياء يا أمير المؤمنين ؟ قال : يرشح نفسه بين الناس للخلافة ، قلت : وما يصنع بالترشيح قد رشحه لها رسول الله صلى الله عليه وسلم فصرفت عنه . قال : إنه كان شاباً حدقاً ، فاستصغرت العرب سنه ، وقد كمل الآن ، ألم تعلم أن الله تعالى لم يبعث نبياً إلا بعد الأربعين قلت : يا أمير المؤمنين ، أما أهل الحجى والنهى فإنهم ما زالوا يعدونه كاملاً منذ رفع الله منار الإسلام ، ولكنهم يعدونه محروماً مجدوداً ، فقال : أما إنه سيليها بعد هياط ومياط ، ثم تزل فيها قدمه ، ولا يقضي منها أربه ، ولتكونن شاهداً ذلك يا عبد الله ، ثم يتبين الصبح لذي عينين ، وتعلم العرب صحة رأي المهاجرين الأولين الذين صرفوها عنه بادئ بدء ، فليتني أراكم بعدي يا عبد الله إن الحرص محرمة ، وإن دنياك كظلك ، كلما هممت به ازداد عنك بعداً . شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد ج 12 ص 50 موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
35 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 04 خرداد 88
سلام عليكم . اعضاي محترم پاسخگويي بنده دليل خود اول خود را مبني بر اثبات خلافت و ولايت حضرت صديق اكبر (رض) به صورت كامل عنوان كردم و حال قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم مي گذارم چرا كه هدف بنده از مطرح كردن بحث علمي اين بودكه دلايل هر دو طرف در اين قسمت موجود باشد و خوانندگان خود قضاوت كنند . عرايض بنده تماما استناد به آيات الهي بوده و پاسخهاي شما تاويلات و استدلالهاي خودتان كه حضرت مولانا (قدس) ميفرمايد : پاي استدلاليان چوبين بود ...... پاي چوبين سخت بي تمكين بود . حال خوانندگان بايد خود بخوانند و خودشان انتخاب كنند ولي براي انبساط خاطر شما خوانندگان و تفهيم بهتر اين امر تمثيلي را بيان مي كنم چرا كه در ادبيات تمثيلها به منزله كليد حل مسائل هستنند . روزي شخصي به خانه ملا نصر الدين آمد و گفت ملا خرت را به من قرض بده ، ملا گفت خرم را كس ديگري برده ، در اين هنگام صداي خري آمد ، آن شخص گفت ملا چرا دروغ مي گويي اين هم صداي خر . ملا بسيار ناراحت شد و گفت مرد حسابي تو حرف من ملاي ريش سفيد را باور نمي كني و عرعر خر را باور مي كني . حال دوستان گرامي چگونه است كه ما بايد حرف خدا را قبول نكنيم و حرف رسولش را نيز رد كنيم و حرف دشمن آنها كه همانا نفس اماره بالسوء است را باور كرده و قبول كنيم . حال از شما اعضاي هيئت پاسخگويي درخواست مي كنم تا دليل دوم مرا كه چند هفته پيش فرستاده بودم و تا امروز منعكس نشده را ارائه دهيد تا اين بحث علمي را به نيكويي ادامه دهيم با تشكر و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته . جواب نظر: !!! اين هم اقرار شما به كامل بودن دليل شما و نداشتن دليلي ديگر در ذيل اين آيه براي اثبات خلافت ابوبكر ! خوانندگان خود مشاهده كرده و ببينند كه چه كسي روي به شعر «پاي استدلاليان چوبين بود *پاي چوبين سخت بي تمكين بود» روي آورده است ! گروه پاسخ به شبهات |
36 |
نام و نام خانوادگي: مهدي ذ -
تاريخ: 05 خرداد 88
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد .... دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : ابتدا فكر كردم شما قصد پاسخگوئي به سوالات و دلايل بنده را نداريد ‚ اما وقتي در كامنت شماره 31 شما خواندم ((و همچنين در جواب دوستي كه فرموده اند اهل سنت شعار كتاب الله حسبي سر مي دهند ميگويم ...)) ‚ مطمئن شدم كه نظر بنده را خوانده ايد و تا جائيكه در حد توان اهل سنت بوده در مقام پاسخ گوئي برآمده ايد . البته به شما حق مي دهم به قسمتي از ادله بنده پاسخ داده (كه جواب آنرا نيز خواهم داد) و در مقابل بقيه سكوت اختيار كنيد . چون خداوند در سوره بقره آيه 159 مي فرمايد (( إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ )) و ما ايمان داريم كه شما نمي خواهيد از كتمان كنندگان حق باشيد . 1. فرموديد (دوستان محترم بنده به هيچ وجه قصد شبهه افكني ندارم بلكه قصد من فقط تبيين حقيقت است) : بايد به شما احسنت گفت كه كلامتان با عملتان يكي است ‚ چون با سكوت خود در برابر ادله واضحي كه منابع آنها در كتب اهل سنت است و ما آنها را براي شما ذكر نموديم ‚ حق را آشكار نموديد و حقيقت بر همگان روشن شد . 2. فرموديد (شما به چه مجوزي مي گو ييد كه حضرت صديق (رض) و سپاه او كه قتال مرتدين كردند مصداق اين آيه شريفه نيستند ؟) : دوست عزيز ‚ يكبار ديگر آيه را باهم بخوانيم : ((اى کسانى که ايمان آورده ايد !هر کس از شما، از آيين خود بازگردد، ( به خدا زيانى نمى رساند،) خداوند جمعيتى را مى آورد که آنها را دوست دارد و آنان ( نيز ) او را دوست دارند،در برابر مومنان متواضع ، و در برابر کافران سرسخت و نيرومندند،آنها در راه خدا جهاد مى کنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند.اين ، فضل خداست که به هر کس بخواهد ( و شايسته ببيند ) مى دهد، و ( فضل ) خدا وسيع ، و خداوند داناست)) . كداميك از شرايط آيه مداق ابوبكر است ؟ شرط (آ) : آنها را دوست دارد و آنان ( نيز ) او را دوست دارند . شرط (ب) : در برابر مومنان متواضع اند . شرط (ج) : در برابر کافران سرسخت و نيرومندند . شرط (ح) : آنها در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند . شما اگر بتوانيد حتي يكي از اين شرايط را به ابوبكر بدهيد ‚ بنده حرف شما را قبول خواهم كرد . 3. مرتبا" مي فرمائيد ((حضرت صديق (رض))) : دوست عزيز ‚ وقتي ادعا مي كنيد فلان كس صديق است ‚ براي شيعيان شبهه افكني مي كنيد . وقتي اينكار را مي كنيد بايد در برابر جوابي هم كه به شما داده مي شود پاسخ رد يا قبول بدهيد . اگر چه يكبار ديگر هم عرض كرده ام ولي باز تكرار مي كنم : ((عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند . هيثمي اين روايت را در مجمع الزوائد نقل كرده و گفته است : سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است )) . حال اين سوال را از شما دارم که لقب صديق اکبر را اهل سنت براي ابوبکر ميخوانند يا خود ابوبکر مبتکر آنست ؟ 4. گروه پاسخگوئي به شبهات فرموده اند (اولين جنگ با مرتدين در زمان پيامبر و تحت فرمان صحابه اي ديگر انجام شد ؛ پس لابد آنها شايسته ترند . البته اين آيه حد اكثر ثابت مي كند كه در ميان قاتلين مرتدين ، گروهي مومن نيز هستند) و شما در پاسخ به ايشان فرموديد : ((هر آيه اي كه بر ذات محمدي (ص) نازل مي شده و ايشان آنرا ابلاغ مي فرمودند اولين مصداق آن اصحاب كرام (رض) بوده اند و بعد ساير امت تا روز قيامت )) : با توجه به اينكه اولين جنگ با مرتدين در زمان رسول خدا بوده است و با توجه به اينكه فرموديد اولين مصداق اين آيه اصحاب پيامبر هستند ‚ مي توان گفت اين آيه در مورد همان صحابه اي نازل شده كه در زمان رسول خدا به جنگ با مرتدين رفته اند . 5. فرموديد ((حال بررسي كنيم فضيلت يحبهم و يحبونه چگونه بر انساني داده مي شود ؟ حضرت باري تعالي جل جلاله مي فرمايد :(قل ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله )يعني اين فضيلت بر كسي مختص مي شود كه تبعيت محض از ذات محمدي(ص) كرده باشد )) : دوست عزيز با اينكه قبلا از كتب معتبر شما و با سندي كه خود اهل سنت آنرا تصحيح كرده اند ‚ ثابت نمودم كه فضيلت يحبهم و يحبونه به ابو بكر ربطي پيدا نمي كند ولي باز تعجب مي كنم كه خوانندگان شيعه و سني را لايعقل فرض نموده و روي كتب و احاديث خود نيز پا مي گذاريد . دوباره ميگويم ((در صحيح بخاري و مسلم آمده كه حضرت صديقه طاهره از ابيبكر غضبناك شده است . در صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 صراحت دارد : فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ . از طرفي داريم که پيامبر خطاب به حضرت زهرا فرمودند : «ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك » . حاکم نيشابوري در مستدرک مي گويد : اين حديث صحيح است سندا و لكن آقاي بخاري و مسلم آن را نقل نكردهاند . آقاي هيثمي كه از استوانههاي علمي اهل سنت است ، در مجمع الزوائد ، ج9 ، ص203 نقل ميكند و ميگويد : واسناده حسن ... اين چنين شخصي كه مورد غضب خداست ‚ چگونه خدا او را دوست دارد؟ يا چگونه مي توان ادعا كرد كه او خدا را دوست دارد ولي موجب غضب زهراي مرضيه (س) ميشود ؟)) 6. فرموديد ((پس وقتي حضرت صديق و ساير اصحاب كرام (رضي الله عنهم) مشمول اين فضيلت الهي مي شوند يعني ايشان تابعين محض ذات نبوي هستند پس انتخاب ايشان در مسئله خلافت منوط به تبعيت امر نبوي (ص) بوده است و هر گونه ادعاي سرپيچي از دستور حضرت رسول الله (ص) كه روافض عنوان مي كنند طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود است .)) : جالبست كه بحث ما بر سر مصاديق اين آيه شريفه است و دلايل اهل سنت نيز كه ذكر شده است ‚ مصداق اين آيه را ابوبكر نمي داند اما شما در وسط بحث نتيجه گرفته ايد كه اين آيه مصداق ابوبكر است و خدا او را دوست داشته و ابوبكر نيز خدا را دوست دارد . دوست عزيز اول دلايل ي كه ما از كتب شما عنوان كرديم رد كنيد سپس نتيجه گيري كنيد . اما اينكه فرموده ايد هر گونه ادعاي سرپيچي از دستور حضرت رسول الله (ص) كه روافض عنوان مي كنند طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود است ‚ غير قابل باور است . من نمي توانم باور كنم كه اينچنين راحت كتب احاديث صحيح اهل سنت را تار و مار نموديد و مذهب آنها را ( طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود) دانستيد . مگر در قران و حديث ‚ فرمان به احترام به اهل بيت نيامده است . آيا اينكه عرض نمودم :(فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ ..صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 ) دروغ و مردود است ؟ بسيار خوشحال مي شوم كه يا ادعاي خود مبني بر (هر گونه ادعاي سرپيچي از دستور حضرت رسول الله (ص) كه روافض عنوان مي كنند طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود است) را پس بگيريد يا اينكه صريحا" عنوان كنيد صحيح بخار مخالف قرآن است . در كامنت بعدي شما منتظر جواب هستم . 7. شما فرموده ايد ((در عهد خلافت خود حضرت امير (رض) ايشان حضرات حسنين (رضي الله عنهما ) را در جنگها تحت امارت افرادي چون مالك ابن اشتر نخعي و حتي پسر ديگرش حضرت محمد ابن حنفيه (رض) قرار ميدادند)) . دوست عزيز ‚ اگر قرار به حرف زدن باشد من هم مي گويم فلان كس ديشب از خانه همسايه ما سرقت كرد . اما با چه مدركي اين حرف را ميزنم؟ صرف حرف زدن كه دليل نيست . بايد ادله و تعقلي پشت حرف هاي انسان باشد . 2 حالت دارد : يا شما اين مطلب را از كتابي با سند صحيح خوانده ايد و براي ما نقل نموده ايد ‚ كه در اينصورت حتما" منتظر آدرس آن هستيم . يا اينكه از اسلاف خود پيروي كرده و شنيده هاي آنها را انتقال داده و پذيرفته ايد ‚ كه در اينصورت بايد بگويم :(وَکَذلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُقْتَدُونَ--قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَي مِمَّا وَجَدْتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءَکُم قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ) . 8. فرموديد ((دوست گرامي ما اهل سنت بر اين عقيده ايم كه هر كس ادعاي اسلام كند ولي در قلب او حب علي و آل علي (رضي الله عنهم) نباشد او مسمان نيست)) . دوست عزيز ‚ آيا كسي كه حكم به هيزم بردن به در خانه علي (ع) مي كند و كسي كه علي (ع) و زهراي مرضيه (س) را غضبناك مي كند حب علي و آل علي در دل اوست ؟ بلي يا خير ؟ . اگر ادعاي ما مبني بر اينكه هيزم پشت در علي(ع) بردند ‚ دروغ است لطفا" دليل خود را بياوريد . اگر اين قضيه ثابت است ‚ ديگر حب علي(ع) و آل طاهرش چه معنائي دارد ؟ 9. فرموديد ((من احاديث و روايات را كنار مي گذارم و فقط با استناد به آيات الهي بحث را ادامه خواهم داد چون متاسفانه شما همه احاديث و روايات مربوط به خلفاي راشدين را جعلي مي دانيد و با توسل به علم رجال خود آنها را رد مي كنيد )) . دوست عزيز حالا كه ادعا كرده ايد ما احاديثي كه شما ذكر ميكنيد را با علم رجال خودمان (شيعه) رد مي كنيم پس حتما" بايد اين موضوع را ثابت كنيد و گرنه بايد كلام خدا را در مورد خود بپذيريد كه مي فرمايد : ((إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ : تنها کسانى دروغ مى بندند که به آيات خدا ايمان ندارند، ( آرى ، ) دروغگويان واقعى آنها هستند.-- نحل 105)) 10. فرموديد : ((دوستان بنده در عرايض قبلي خود دلايل واضح خود را عنوان كرده ام و يقين دارم كسي كه صاحب عقل و خرد باشد به حقيقت امر رسيده است ولي چون شما با پيچاندن سخن قصد داريد از بحث اصلي خارج شده و حاشيه پردازي مي كنيد من دوباره يك جمع بندي كلي را عرض ميكنم .)) . جالبست كه (خط به خط) مطالبي كه شما آورده ايد را كپي-پيست ميكنيم و جواب آنرا با كتابها و احاديث خود اهل سنت مي دهيم و شما نيز در برابر آنها سكوت مي كنيد و جوابي نداريد ‚ بعد هم با كمال جسارت مي فرمائيد شما قصد پيچاندن سخن را داريد . يكي از نيروهائي كه خدا به انسان داده است قدرت تفكر است و گرنه با ستوران فرقي ندارد . انسان وقتي حرف ميزند بايد با دليل محكم و با پشتوانه عقلي باشد . 11. فرموديد ((در ابتداي آيه شريفه خطاب ،يا ايها الذين آمنوا آمده كه بعد از ابلاغ آن توسط حضرت رسول الله (ص) اولين مصداق صحابه كرام (رض ) هستند و بعد به ترتيب ساير امت تا روز قيامت)) . دوست عزيز قبلا" عرض كردم و دوباره نيز عرض مي كنم تا شايد تعصبات كنار رفته و كتاب و احاديث خود را قبول كنيد : ((رسول خدا (ص) بين ثعلبه ومعتب عقد برادري بست ، ثعلبه كسي است كه بدر و احد را درك كرده است. الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 460 )) و البته همين ثعلبه متولي مسجد ضرار است ‚ ((ابن اسحاق گفته است : دوازده نفر از انصار مسجد ضرار را ساختند كه يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است . الإتقان في علوم القرآن ، ج 2 ، ص 387 )) . حال نمي دانم چگونه بايد كلمه آمنوا را با متولي مسجد ضرار جمع كنم . 12. فرموديد ((شروطي كه در ادامه آيه شريفه آمده است يعني قاتلين مرتدين بايد آن خصوصيات را دارا باشند . 3: خصوصيات اين افراد براي شناختن آنها عبارتند از : الف ) يحبهم و يحبونه ، خداوند ميفرمايد اين فضيلتي است كه به هر كس بخواهد ميدهد)) . تمام حرف ما هم همين است كه ابوبكر اين شرط را ندارد چرا كه تمام علماي اهل سنت بدون استثنا, حديثي كه در شماره 5 آورده ام را قبول دارند . حالا چگونه اين شرط را به ابوبكر مي چسبانيد ؟ 13. فرموده ايد ((بلكه بايد تابع محض باشد مانند حضرت صديق اكبر و صحابه كرام (رضي الله عنهم) كه جان و مال روح خود را فداي ذات محمدي (ص) كرده اند)) . محمد بن اسماعيل بخاري به نقل از عمر بن خطاب مينويسد : (عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ : عمر گفت : اگر براي من زمين پر از طلا شود ، قبل از ديدن عذاب الهي آن را براي نجات خوديش خرج مي كردم .) صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 201 ، ح3692 ، كتاب فضائل الصحابة، ب 6 ، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ . ابن حجر عسقلاني در توضيح اين روايت مينويسد :( أي العذاب وانما قال ذلك لغلبة الخوف الذي وقع له في ذلك الوقت من خشية التقصير فيما يجب عليه من حقوق الرعية أو من الفتنة بمدحهم : كدام عذاب و يا چه عذابي ؟ ! اين سخن را عمر به خاطر كوتاهيها در بر آوردن حقوق مردم و وقتي كه ترس بر او غلبه كرده بود گفته است . فتح الباري ، ج 7 ، ص 43 .) . چگونه كسي در برآوردن حقوق مردم ك.تاهي ميكند ولي جان و مال و روحش را فداي مردم نموده است ؟ . ذهبي در ميزان الإعتدال مينويسد : (عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية -ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي ، ج 2 ، ص 236 -از أبو غاديه نقل شده است كه گفت : از رسول خدا شنيدم كه فرمود : كشنده عمار در آتش است . و اين چيزي است عجيب ؛ زيرا خود ابو الغاديه عمار را كشته است .) . اين همان (صحابه كرام (رضي الله عنهم)) است كه جان و مال و روحش را در راه اسلام داده است ؟ ابن عبد البر در الإستيعاب مينويسد :(فروة بن عمرو بن ودقة بن عبيد بن عامر بن بياضة البياضي الأنصاري شهد العقبة وشهد بدرا وما بعدها من المشاهد مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ... ولم يسمه [المالك] في الموطأ وكان ابن وضاح وابن مزين يقولان إنما سكت مالك عن اسمه لأنه كان ممن أعان على قتل عثمان رضي الله عنه -الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1260 ، رقم : 2074 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 179 - فروة بن عمر در عقبه و جنگ بدر و ديگر جنگها با رسول خدا (ص) حضور داشت ... مالك اسم او را در مؤطأ نميآورد ، ابن وضاح و ابن مزين گفتهاند كه مالك به خاطر اين اسم او را نميبرده چون از كساني است كه در كشتن عثمان شريك بوده است .) . آيا شما قبول داريد كه كشتن عثمان همان اطاعت بي چون و چراي پيامبر (ص) است ؟ 14. فرموديد ((اذلة علي المومنين و اعزة علي الكافرين : درست همان تعريفي كه در آيه اي ديگر مي فرمايد :محمد رسول الله و الذين معه اشداءعلي الكفار رحماءبينهم ، كه اولين مصداق لفظ معه حضرت صديق (رض) است)) . دوست عزيز بگذاريد تكليف ادعائي كه در مورد آيه مورد بحث مان كرده ايد معلوم شود دوباره سراغ آيه اي ديگر براي اثبات مرام بپردازيد . اين كار شما زيركانه است ولي اي كاش طوري بيانات خود را ابراز مي كرديد كه اگر دستتان رو شد دچار آزردگي روح شما نگردد . اگر گروه پاسخ به شبهات در مورد آيه محمد رسول الله و الذين معه اشداءعلي الكفار رحماءبينهم ‚ پاسخ شما را بدهد شما چه مي گوئيد ؟ (شما با پيچاندن سخن قصد داريد از بحث اصلي خارج شده و حاشيه پردازي مي كنيد ) . اگر هم به شما جواب ندهند مدعي مي شويد كه علاوه بر تمام اسناد معتبري كه از خود اهل سنت است و ادعاي شما را باطل ميكند ‚ حق با شما بوده و ادعاي شما ثابت است . پس از اين به بعد فكر زرنگ بازي نباشيد و فقط حقيقت را بطلبيد . به هر حال جواب شما را در مورد اين آيه مي گويم : علي (ع) در تمام طول زندگي رسول خدا (ص) با وي بوده و پيامبر ايشان را بزرگ نموده اند . اين در حاليست كه در آن ايام عمر و ابوبكر مشغول بت پرستي و شرابخواري بوده اند و اساسا" با پيامبر كاري نداشته اند . حال بگوئيد لفظ (معه) به ابوبكر نزديكتر است يا به علي(ع) ؟ 15 . فرموديد ((اذ يقول لصحبه ، مي بينيد كه حضرت صديق (رض) تنها كسي است كه خداوند صحابه بودن او را آشكارا بيان مي كند و ساير صحابه در زير لواي ايشان قرار دارند )) . اولا" باز هم حرفي بي دليل را از شما ديديم . شما بايد ثابت كنيد كه (اذ يقول لصحبه) به ابوبكر صديق! (البته جواب بنده را هنوز نداده ايد كه لقب صديق را چه كسي به او داده است) بر ميگردد . ثانيا" چگونه است كه پيامبر (ص) دخترش را به صحابه اي كه بقيه صحابه در زير لواي او هستند ‚ نمي دهد ؟ يا چگونه است كه در عقد برادري ‚ خود را برادر كسي كه تمام صحابه تحت لواي اويند ‚ قرار نمي دهد ؟ يا چگونه است كه او را به منزله هارون به موسي نمي داند ؟ به هر حال مطمئنا" تمام اصحاب موسي (ع) تحت لواي هارون بوده اند . 16. فرموديد ((صديق (رض) اولين مصداق اين اوصاف است چرا كه در عهد سعادت نبوي (ص) در تمام جهادها حاضر بوده و هجرت ايشان به همراه خود ذات نبوي (ص) صورت گرفته دو نفري كه سومشان خدا بود : ان الله معنا كه خداوند از قول رسولش (ص) مي فرمايد )) . نميدانم آيا كسي كه به همراه رسول خدا به جهاد مي رود و از ميدان جنگ فرار ميكند را مي توان اولين مصداق اين آيه برشمرد . ما براي فرار خلفاي محبوبتان از ميادين جنگ مداركي از كتب خودتان داريم كه اگر بخواهيد عرضه مي كنيم . منتهي قبل از ارائه آنها ‚ بايد تضميني بدهيد كه اگر فرار ايشان از جنگ ثابت شد ‚ به بي دليل بودن ادعاهايتان اعتراف كنيد . و اما (ان الله معنا) : علي (ع) در تمام طول زندگي رسول خدا (ص) با وي بوده و پيامبر ايشان را بزرگ نموده اند . اين در حاليست كه در آن ايام عمر و ابوبكر مشغول بت پرستي و شرابخواري بوده اند و اساسا" با پيامبر كاري نداشته اند . حال بگوئيد لفظ (معنا) به ابوبكر نزديكتر است يا به علي(ع) ؟ تمام اينها منوط بر آنست كه قبول كنيم ابوبكر با نيت كمك به رسول خدا در غار بوده است و اين همان چيزي است كه تاريخ و كتب اهل سنت ( مثل فصول المهمه ابن صباغ مالكي) شهادت به آن نمي دهد . البته اين تنها يك اشاره اي براي حل شبهه شما بود . 17. فرموديد ((ولا يخافون لومة لائم : خداوند براي دارنده اين صفت مي فرمايد : الا ان اوليا الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون . حضرت صديق (رض) ولي خدا و خليفه رسول خدا (ص) خوفي از هيچ مخلوقي نداشت و در اجراي امر الهي و احياي شريعت محمدي (ص) از ملامت هيچ لائمي نترسيد هر چند حتي بزرگان صحابه بعضي ابتدا با ايشان مخالفت كردند)) . مطمئنا" پيرزنهاي عصر پيامبر هم در خانه هاي خود از چيزي نمي ترسيدند . اگر قرار به شجاعت و نداشتن ترس است بايد در ميادين جنگ اثبات شود كه اين با فرار عمر و ابوبكر از ميادين جنگ در تناقض است . 18. فرموديد ((برادران دليلي محكمتر از كلام الهي براي ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) نيست )) . ما هنوز منتظر دليلي از كتاب خدا هستيم كه مخالف تاريخ و احاديث اهل سنت نباشد . اگر داريد ما ميشنويم . 19.و اما در جواب كوبنده اي كه به اينجانب فرموديد ((و همچنين در جواب دوستي كه فرموده اند اهل سنت شعار كتاب الله حسبي سر مي دهند ميگويم برادران، به ما اهل سنت مي گويند چون تابع سنت نبوي(ص) هستيم و قرآن را به همراه احاديث نبوي اجرا مي كنيم ولي چون من در اين بحث از عنوان كردن احاديث اجتناب كرده ام براي اين است كه اهل رفض يدي طولا در رد احاديث نبوي (ص) دارند )) . اولا" كه بايد ثابت كنيد ما احاديث شما را با علم رجال خودمان (شيعه) رد كرده ايم كه باعث شده است اينچنين روح شما با ناراحتي قرين شود . اين حرفي است كه زده ايد و اگر دليلي بر آن نداشته باشيد بايد بگويم :((إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ : تنها کسانى دروغ مى بندند که به آيات خدا ايمان ندارند، ( آرى ، ) دروغگويان واقعى آنها هستند.-- نحل 105)) . چگونه مي توان اين دروغ شما را با جمله اي كه گفتيد (به ما اهل سنت مي گويند چون تابع سنت نبوي(ص) هستيم و قرآن را به همراه احاديث نبوي اجرا مي كنيم ) جمع كرد . خداوند مي گويد (به آيات خدا ايمان ندارند ) ولي شما مي گوئيد (قرآن را به همراه احاديث نبوي اجرا مي كنيم) . 20. فرموديد ((برادران شيعيت ايشان اين اصل است ،نه طعن و سب خلفاي راشدين (رض))) . ما هيچ طعن و سبي به نامبردگان نداريم بلكه به تبعيت از شهر علم رسول ا.. ‚ كشتي نجات ‚ صديق اكبر ‚ قسيم نار و الجنه ‚ علي (ع) آنها را > فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا < ( رجوع كنيد به صحيح بخاري) مي دانيم . 21. آيا قبول داريد كه عايشه نقل كرده است كه (هيچ آيه قرآني در باب خاندان ما نازل نشده است) يا خير ؟ آيا ادعاي شما اين نيست كه سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 در حق ابوبكر نازل شده است ؟ . حرف شما را قبول كنيم يا عايشه را ؟ لطفا" شفاف و با ذكر مدرك توضيح بدهيد . منتظر پاسخ شما به سوالاتي كه در طي اين 2 نظر خدمت شما تقديم كرده ام بوده و همچنين انتظار مي كشم دلايل بنده را با ادله مناسب رد كنيد . سعي نكنيد كه با رجوع به آيات ديگر ‚ از بحث فرار كنيد . ما همچنان منتظر اثبات مرام شما كه دلايل ما را رد كند هستيم . : وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ : إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ : اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ >>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<< |
37 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 05 خرداد 88
با سلام برادر عزيز جناب اقاي مهدي ذ , با اين جوابتان دلم را شاد كردي , خداوند دل شما را شاد كند . تمامي استدلالهاي شما را اين برادران ميدانند , فقط در قضاوت وجدان خود را قاضي نمي كنند . ديده ئي خواهم كه باشد شه شناس ........................ تا شناسد شاه را در هر لباس . مفق و مويد باشيد يا علي |
38 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 05 خرداد 88
سلام عليكم . دوست گرامي جناب مهدي.ذ ، بنده اين بحث را با هدف اينكه با جناب قزويني روبرو شوم آغاز كردم ولي چون ايشان به هر دليلي با بنده مستقيما مواجه نشدند من اين بحث را با هيئت پاسخگويي آغاز كردم و به پاسخگويي به ادله مطرح شده شما و ساير خوانندگان محترم نمي پردازم ،به اين دليل است كه نميخواهم از مسير اصلي بحث منحرف شوم . ولي چون شما اصرار به پاسخگويي بنده داريد من در اين بخش به مسائل مطرح شده شما پاسخ خواهم داد البته به درخواست شما با استناد به احاديث و روايات ، هر چند در ابتداي بحث عنوان كردم كه به علت اينكه اهل رفض در رد احاديث نبوي خيلي توانا هستند من از استناد به آنها پرهيز مي كنم ،ولي به اصرار شما من در اين يك مورد شرط خودم را كنار ميگزارم هر چند ميدانم كه علم رجال شما كار خود را آغاز خواهد كرد و به برچسب جعلي زدن به اين احاديث خواهد پرداخت . 1- ادله مطرح شده شما از منابع اهل سنت ناقص هستند زيرا اهل رفض ابتكاري كه به خرج مي دهند اين است كه قسمتي از يك روايت يا حديث را مي آورند و روي آن مانور مي دهند و از اينكه بقيه مطلب را ذكر كنند ابا ميكنند و همچنين از اشخاصي روايت و حديث نقل ميكنيد كه آنها را ثقه نمي دانيد مانند : ام المومنين عائشه صديقه ، حضرت مالك ابن انس ، حضرت ابي هريره و امثالهم(رضي الله عنهم ) . اگر آن رواياتي كه مطرح مي كنيد از ايشان را قبول داريد پس بايد روايات منقول از ايشان را در شان خلفاي راشدين (رض) را نيز قبول كنيد و اگر در اين مورد آنها را معاذ الله دروغگو ميدانيد بايد روايات منقوله خود را نيز كنار گزاريد . 2-شما گفته ايد حتي اگر حضرت صديق (رض) يكي از شرايط برشمرده شده در آيه شريفه را دارا باشد شما قبول ميكنيد . ايشان محبوب الهي هستند چون خداوند در قرآن عظيم سوره توبه آيه 100 مي فرمايد : رضي الله عنهم و رضوا عنه . و حضرت رسول الله (ص) مي فرمايد : (ان من امن الناس علي في صحبته و ماله ابابكر و لو كنت متخذا من امتي لاتخذت ابابكر الا خلة الاسلام ) سخي ترين و صاحب حقترين مردم چه از لحاظ رفاقت و چه از لحاظ مالي نسبت به من ابابكر است اگر من در ميان امتم دوست خاصي را انتخاب مي كردم ابو بكر را به عنوان دو ست خاص انتخاب مي كردم ولي دوستي و اخوت اسلامي كافي است . اخرجه البخاري بالسند ابي سعيد الخدري (رض) و اخرجه مسلم و النسائي و غيرهم . و قال رسول الله (ص) لابي بكر ما ظنك باثنين الله ثالثهما . اخرجه البخاري و مسلم و الترمذي و احمد . در مقابل مومنان متواضع و در مقابل كفار سرسختند . قال الله في كتابه ( محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم .....) حال شما خواهيد گفت ابو بكر (رض) جزو لفظ ( معه ) نمي باشد . بنده ميگويم : عن عبد الله ابن عباس (رضي الل عنهما ) قال : وضع عمر علي سريره فتكنفه الناس ، يدعون و يصلون ، و انا فيهم فلم يرعني الا رجل آخذ منكبي فاذا علي فترحم علي عمر و قال :ما خلفت احدا احب الي ان القي الله بمثل عمله منك .وايم الله ان كنت لاظن ان يجعلك الله مع صاحبيك و حسبت اني كنت كثيرا اسمع النبي (ص) يقول :ذهبت انا و ابوبكر و عمر ، ودخلت انا و ابوبكر و عمر ، خرجت انا وابوبكر وعمر . وقتي كه عمر ابن خطاب (رض) به شهادت رسيد و او را بر تختش قرار داده بودند و مردم براي نماز و دعا در آنجا بودند من نيز بودم كه از اينكه ناگهان شخصي آرنجم را گرفت ترسيدم و ديدم علي ابن ابي طالب (رض) است و براي عمر (رض) رحمت مي فرستد وميگويد : كسي را بعد از خود با قي نگذاشتي كه به نزد من از شما محبوبتر باشد و با عملي مثل عمل شما به حضور خداوند مشرف شود به خدا قسم من مي دانستم كه خداوند شما را به دو رفيقت ملحق ميكند چون من بسيار از حضرت رسول الله (ص) شنيده بودم كه ميفرمود من وابوبكر و عمر رفتيم ، من وابوبكر وعمر داخل شديم ، من وابوبكر و عمر خارج شديم . اخرجه البخاري في صحيحه . واينكه با مومنان چگونه مهربان بودند يك روايت نقل ميكنم : ابن سعد ،احمد ،نسائي و حاكم از عقبة ابن حارث(رض) روايت نموده اند كه گفت : با ابابكر (رض)بعد از وفات رسول الله(ص)(يعني در عهد خلافتش) بعد از نماز عصر بيرون رفتم و علي (رض) در پهلويش راه ميرفت و ابوبكر (رض) بر حسن ابن علي(رض)در حالي گذشت كه با اطفال بازي ميكرد آنگاه ايشان حسن (رض) را بر گردن برداشت و ميگفت :بابي شبيه بالنبي......ليس شبيها بعلي . به پدرم ، كه وي شبيه پيامبر است ونه شبيه علي ، و علي (رض) از اين سخن مي خنديد . و اما در مورد شجاعت و شدت در مقابل كفار : حاكم در المستدرك باسناد واقدي و بيهقي روايت كرده اند كه عبدالرحمن ابن ابي بكر در روز بدر مبارز خواست و پدرش در مقابل وي ايستاد و پيامبر خدا (ص) به ايشان فرمودند كه ما را به وجود خودت نفع رسان .(يعني بايد زنده بماني) و مانع شدند . و همچنين بزار از حضرت علي (رض) روايت نموده كه ايشان فرمودند : كه به من خبر دهيد كه شجاعترين مردم كيست ؟ گفتند تو اي امير المومنين . فرمود : من با هر كس كه مبارزه كرده ام حقم را از او گرفته ام ولي مرا از شجاعترين مردم خبر دهيد ؟گفتند خودتان بگوييد . فرمود ابي بكر (رض) . در روز بدر ما براي رسول خدا سايباني را ساختيم گفتيم چه كسي با رسول خدا مي ماند تا هيچ كس به طرف وي نيايد ؟ به خدا سوگند هيچ كس جز ابوبكر به ايشان نزديك نشد ايشان با شمشير برهنه بر بالاي سر رسول الله (ص) حاضر به حراست گرديد تا كسي به طرفش حمله نكند اين است شجاعترين مردم . البته آقاي سيد هاشم رسولي مترجم سيرت ابن هشام وقتي به اين مطلب رسيده اند گفته اند ابوبكر از ترس در عريش با پيامبر ماند . حال ميل شماست كه سخن او را قبول كنيد يا سخن حضرت حيدر كرار(رض) را . و همچنين ابن عساكر از حضرت علي (رض) روايت كرده اند كه : فرمود: هر كسي را كه مي دانم مخفي هجرت كرد به جز عمر ابن خطاب (رض) وقتي تصميم به هجرت گرفت شمشير خود را به گردن آويخت و كمانش را بر شانه انداخت و تيرهايي را در دستش بيرون كشيد و آنگاه به كعبه كه اشراف قريش در كنار آن بودند آمد و بيت را طواف كرد و دو ركعت نزد مقام به جاي آورد و بعد به حلقه آنها آمد و گفت : رويها زشت شوند كسي كه ميخواهد مادرش وي را گم كند ،پسرش يتيم گردد و همسرش بيوه شود با من پشت اين وادي روبرو شود ،ولي هيچ كس از انها او را دنبال نكردند . واينكه انها در راه خدا جهاد ميكنند لازم به ذكر منبع نيست كه حضرت صديق در تمام غزوات حاضر بوده است و در جايي كه ايشان را در غزوه احد متهم به فرار از جنگ مي كنيد .از شما ميپرسم در آن لحظه كه حضرت رسول الله (ص) به همراه بزرگان صحابه (رض) كه حضرت علي (رض) نيز با ايشان بود به بالاي كوه احد پناه بردند آيا آنها هم فرار كردند و لفظ اشداء علي الكفار شامل ايشان نميشود ؟ نه برادر آن عقب نشيني يك تاكتيك نظامي بوده نه فرار از جنگ . و در اينكه از ملامت لائم نمي ترسند خطيب در رواة مالك از حضرت عبدالله ابن عمر (رضي الله عنهما ) روايت ميكند كه وقتي ارتاد اعراب بعد از وفات پيامبر رخ داد و حضرت صديق (رض) تصميم به قتال آنها گرفت بزرگان صحابه اعم از حضرات عمر ،عثمان و علي (رض) ابتدا با ايشان مخالفت كردند ولي بعد از ايراد خطبه توسط حضرت صديق (رض) با ايشان موافقت كردند . برادر گرامي اگر شما واقعا پيرو سنت و احاديث نبوي باشي براي شما اين كافي است كه حضرت رسول الله (ص) فرمودند: (اني لا ادري قدر بقائي فيكم فاقتدوا من بعدي - و اشار الي ابي بكر و عمر (رض) و اهتدوا بهدي عمار و ما حدثكم ابن مسعود فصدقوه) من اندازه بقاي خود را در بين شما نمي دانم بنابراين به اين دو شخص بعد از من اقتدا كنيد و اشاره به ابي بكر و عمر (رض) نمود و از راهنمايي و هدايت عمار هدايت جوييد و آنچه را ابن مسعود مي گويد وي را تصديق كنيد . اخرج الترمذي عن الحذيفة (رض) .و طبراني و ابن عبد البر از حضرت عبد الله ابن مسعود (رض) روايت دارند كه فرمود : از ابوبكر و عمر (رض) پيروي كنيد و بدعت ايجاد نكنيد چون اين عمل از سوي شما انجام شده است و دوست داشتن ابوبكر و عمر (رض) و شناخت فضيلت ايشان از سنت است .و عن عمار ابن ياسر (رض) قال (قلت يا رسول الله (ص) اخبرني عن فضائل عمر (رض) فقال(ص) لما سالتني عما سالت عن جبرئيل عليه السلام فقال لي يا محمد لو مكثت معك ما مكث نوح في قومه الف سنة ال خمسين عاما احدثك من فضائل عمر ما نفدت وان عمر لحسنةمن حسنات ابي بكر و قال قال لي ربي لو كنت متخذا بعد ابيك ابراهيم خليلا لاتخذت ابابكر خليلا و لو كنت اتخذت بعدك حبيبا لاتخذت عمر حبيبا.) و اگر شما خود را پيرو و شيعه علي(رض) ميدانيد ، آگاه باشيد كه عشاري از حسن ابن كثير و او از پدرش روايت نموده كه شخصي نزد علي(رض) آمد و گفت تو بهترين مردمان هستي . حضرت فرمود : آيا پيامبر را ديده اي ؟ گفت نه . فرمود :آيا ابوبكر را ديده اي ؟ گفت نه . فرمود :اكر تو ميگفتي پيامبر را ديده ام تو را به خاطر سخنت ميكشتم و اگر ميگفتي كه ابوبكر و عمر را ديده ام بر تو حد جاري ميكردم . ابن ابي العاصم و لالكائي اصفهاني و ابن عساكر از علقمه روايت نمودند : كه گفت : علي(رض) بيانيه اي براي ما ايراد فرمود ، پس از حمد و ثناي خدا گفت به من خبر رسيده كه گروهي از مردم مرا بر ابو بكر و عمر (رض) فضيلت ميدهند اگر اين را قبلا نهي نموده بودم در اين مورد حتما جزا ميدادم ولي من جزاي قبل از نهي را خوب نمي دانم و اگر كسي پس از اين خطبه چيزي از اين گونه سخنها بگويد وي افترا كننده است و بر وي همان سزايي است كه بر افترا كننده است . بهترين مردم بعد از رسول الله (ص) ابوبكر(رض) است بعد از آن عمر . همچنين در تفسير ايه شريفه 33 سوره زمر حضرت جعفر الصادق از اباي خود از حضرت علي (رضي الله عنهم) نقل ميكند كه :( والذي جاء بالصدق ) حضرت رسول الله (ص) است و(صدق به) حضرت صديق اكبر (رض) مي باشد . كه حضرت شيخ ابن حجر هتيمي در صواعق المحرقه به اسناد صحيح آنرا نقل فرموده اند . و قال محمد الباقر (رض) عن ابيه علي الزين العابدين (رض) عن ابيه حسين ابن علي(رض)قال:من فضلنا عن ابي بكر و عمر فقد بري من سنت جدنا ونحن خصماؤه عند الله . و در پايان عرايضم عنوان ميكنم كه قال علي ابن ابي طالب (رض) قال رسول الله (ص) سياتي قوم لهم نبز يقال لهم الرافضه اين لقيتهم فاقتلهم فلهم مشركون ، قلت يا رسول الله (ص)و ما العلامة فيهم قال : يقرظونك بما ليس فيك و يطعنون علي سلف الاول . جواب نظر: با سلام جناب موسي قطعا رويه شما در تكثير ادله و مخفي كردن حقايق بر هيچ كس مخفي نمانده است ، زيرا وقتي شما در يك بحث علمي كه بنا بود ادله به صورت تك تك مورد بحث و بررسي قرار بگيرند ، نتوانستيد كاري كرده و تمامي ادله شما به صورت كامل نقد شد و حتي شما كه در پاسخ عاجز مانديد اين شعر را مطرح كرديد كه : «پاي استدلاليان چوبين بود*پاي چوبين سخت بي تمكين بود» اگر بنا به بحث علمي است ، اينگونه طولاني كردن بحث و ذكر كردن ادله متكرر روش بحث علمي نيست . گروه پاسخ به شبهات |
39 |
نام و نام خانوادگي: علي احمدي -
تاريخ: 06 خرداد 88
به نام خدا با سلام لطف كنيد جناب موسي همان طور كه دوستان شيعه از كتب اهل سنت با ذكر نام كتاب و صفحه شبهات شما را جواب ميدهند و متاسفانه يا خوشبختانه توانايي رد آنها از شما به دور است خواهشمند هستم شما هم اگر ميتوانيد مداركي دال بر حقيقت گفتارتان از كتب شيعه رو كنيد و در ضمن اين صفاتي كه شما براي عمر ذكر كرديد براي فرزند صحاك جالب است و خنده دار يا حق |
40 |
نام و نام خانوادگي: مهدي ذ -
تاريخ: 07 خرداد 88
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد .... دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : 1. فرموديد ((بنده اين بحث را با هدف اينكه با جناب قزويني روبرو شوم آغاز كردم ولي چون ايشان به هر دليلي با بنده مستقيما مواجه نشدند من اين بحث را با هيئت پاسخگويي آغاز كردم)) . دوست عزيز : شما هنوز نتوانسته ايد به هيچ کدام از سوالات بنده پاسخ بدهيد چگونه انتظار داريد با کسي مثل دکتر قزويني بحث نمائيد ؟ شما هنوز اصول اوليه و سطح صفر مناظره و بحث علمي را نمي دانيد . بعد از اينکه جمله (اگر آن رواياتي كه مطرح مي كنيد از ايشان را قبول داريد پس بايد روايات منقول از ايشان را در شان خلفاي راشدين (رض) را نيز قبول كنيد و اگر در اين مورد آنها را معاذ الله دروغگو ميدانيد بايد روايات منقوله خود را نيز كنار گزاريد) را خواندم واقعا" متاسف شدم که کسي از جامعه اهل سنت ادعاي بحث با بزرگان شيعه را ميکند که حتي معني (قاعده الزام) را نمي داند . يا اگر هم مي داند خود را به جهل زده است و واضح است که اين خود از بزرگترين جهل هاست . نمي توانم باور کنم اهل بحث اهل سنت اينچنين نا آگاه به اصول اوليه و عقلاني بحث باشند . وقتي ما از کتب شما براي شما دليل مي آوريم به اين دليل است که شما آنها را قبول داريد و ناچاريد آنها را بپذيريد . اگر ما از کتب شيعه براي شما دليل بياوريم ‚ براي شما حجت است ؟ مسلما خير . چيزي که مي تواند بر شما حجت باشد ‚ کتابها و تاريخ صحيح و بدون تناقض شماست . ابن حزم که از فحول علماي شماست و سابقه ديرينه در دشمني با شيعه را دارد ‚ مينويسد : دليلي ندارد که ما در احتجاج با شيعيان به احاديث و کتب خودمان استدلال کنيم چون آنها احاديث و کتب ما را قبول ندارند و ما نيز کتب آنها را قبول نداريم . اگر کسي بخواهد رانندگي کند ‚ اولين و پيش پا افتاده ترين کاري که او بايد بتواند انجام دهد ‚ حدالقل آنست که بتواند در خودرو را باز کند . شما که همچين اصولي را از بحث نمي دانستيد ‚ چطور توقع مناظره با دکتر قزويني را داشتيد ؟ 2. فرموديد ((من در اين بخش به مسائل مطرح شده شما پاسخ خواهم داد البته به درخواست شما با استناد به احاديث و روايات ، هر چند در ابتداي بحث عنوان كردم كه به علت اينكه اهل رفض در رد احاديث نبوي خيلي توانا هستند من از استناد به آنها پرهيز مي كنم ،ولي به اصرار شما من در اين يك مورد شرط خودم را كنار ميگزارم)) . دوست عزيز من هم مي توانم ولايت علي(ع) را با کتب شيعه ثابت کنم . ولي آيا واقعا" شما اين دلايل را قبول خواهي کرد . علاوه بر آن شما اگر مدعي هستي که به سوالات من پاسخ ميدهي ‚ تک تک کلمات بنده را کپي-پيست کن ‚ اگر دلايل من درست است به صحت آنها اعتراف کن و اگر غلط است ‚ دليل غلط بودن چيزهائي که از منابع خودتان آورده ام را ذکر کنيد . با روش کپي-پيست سوالات ‚ ديگر نمي توان از بحث گريخت يا سفسطه و مغلطه نمود و ادعاهاي واهي مبني بر پاسخگوئي به تمام سوالات را داشت . در ضمن يکبار عرض کردم و بار ديگر هم عرض مي کنم . شما تکرار مي کنيد که (به علت اينكه اهل رفض در رد احاديث نبوي خيلي توانا هستند من از استناد به آنها پرهيز مي كنم) ‚ من هم در جواب شما گفتم (دوست عزيز حالا كه ادعا كرده ايد ما احاديثي كه شما ذكر ميكنيد را با علم رجال خودمان (شيعه) رد مي كنيم پس حتما" بايد اين موضوع را ثابت كنيد و گرنه بايد كلام خدا را در مورد خود بپذيريد كه مي فرمايد : (إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ : تنها کسانى دروغ مى بندند که به آيات خدا ايمان ندارند، ( آرى ، ) دروغگويان واقعى آنها هستند.-- نحل 105) . لطفا" حتما به اين شبهه پاسخ بگوئيد تا دروغگو بر همگان معلوم شود . بديهي است که سکوت شما در برابر اين سوال بعد از چند باري که تکرار شده است ‚ به منزله پذيرفتن آيه شريفه مي باشد . 3. فرموديد ((ادله مطرح شده شما از منابع اهل سنت ناقص هستند زيرا اهل رفض ابتكاري كه به خرج مي دهند اين است كه قسمتي از يك روايت يا حديث را مي آورند و روي آن مانور مي دهند و از اينكه بقيه مطلب را ذكر كنند ابا ميكنند)) . دوست عزيز : کدام يک از دلايلي که بنده عرض کردم ناقص هستند و به اصطلاح مقداري از آن ذکر و مقداري هم ذکر نشده است ؟ حتما" به اين سوال پاسخ بگوئيد تا اگر بنده چنين کار زشتي کرده ام همگان بدانند و اگر شما دروغ مي گوئيد همگان دروغ گو را بشناسند . (إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ : تنها کسانى دروغ مى بندند که به آيات خدا ايمان ندارند، ( آرى ، ) دروغگويان واقعى آنها هستند.-- نحل 105) . لطفا" حتما به اين شبهه پاسخ بگوئيد تا دروغگو بر همگان معلوم شود . بديهي است که سکوت شما در برابر اين سوال ‚ به منزله پذيرفتن آيه شريفه مي باشد . 4. فرموديد ((همچنين از اشخاصي روايت و حديث نقل ميكنيد كه آنها را ثقه نمي دانيد مانند : ام المومنين عائشه صديقه ، حضرت مالك ابن انس ، حضرت ابي هريره و امثالهم(رضي الله عنهم ))) . دوست عزيز: مهم نيست که ما آنها را ثقه بدانيم يا نه . مهم آنست که شما آنها را ثقه مي دانيد و احاديثي را که بنده به نقل از آنها نقل ميکنم ‚ ناچار به قبولي آن هستيد . در مورد ام المومنين بايد بگويم : پيامبر (ص) به علي (ع) فرمودند که علي با حق و حق با علي است و هرجا که علي باشد حق حول محور او ست . (اگر در اين حديث شک داريد دلايلش را از کتب خودتان مي آورم ! ) . پيامبر خطاب به اهل بيت فرمودند که آنها کشتي نجات هستند (اگر در اين حديث شک داريد دلايلش را از کتب خودتان مي آورم !) . ما به کسي که با (حق) در جنگ جمل جنگيد ‚ ناحق مي گوئيم و او را ثقه نمي دانيم . ما به کسي که از کشتي نجات خارج شده و با آنها جنگيد ‚ ثقه نمي گوئيم . در مورد ابوهريره هم اشاره کنم که : ابن قتيبه در اين زمينه کلامي نقل مي کند که يا راوي آن خود وي است و يا ابن مسعود ( از صحابه ) و در هر صورت مي تواند شاهدي براي ما باشد : (وذكر أبا هريرة فقال أكذبه عمر وعثمان وعلي وعائشة رضوان الله عليهم - تأويل مختلف الحديث ج1 ص22- سخن در مورد ابو هريره بود ؛ پس گفت : او را عمر و عثمان و علي و عائشه تکذيب کرده اند ) . اميدوارم ديگر نگوئيد (هر چند ميدانم كه علم رجال شما كار خود را آغاز خواهد كرد و به برچسب جعلي زدن به اين احاديث خواهد پرداخت ) . ابن أبي الحديد شافعي به نقل از استادش ابوجعفر اسكافي مي نويسد :(عن علي عليه السلام أنه قال : ألا إن أكذب الناس - أو قال : أكذب الاحياء - على رسول الله صلى الله عليه وآله أبو هريرة الدوسي .شرح نهج البلاغه ، ابن أبي الحديد ، ج4 ، ص68 . از امير مومنان روايت شده است که فرمود : آگاه باشيد که دروغ گو ترين مردمان يا زندگان بر رسول خدا ابو هريره دوسي است.) . علم رجال ما آنها را دروغگو نمي داند بلکه علي(ع) اينچنين مي گويد . 5. فرموديد ((ايشان محبوب الهي هستند چون خداوند در قرآن عظيم سوره توبه آيه 100 مي فرمايد : رضي الله عنهم و رضوا عنه)) . دوست عزيز : خداوند در سوره اعراف ميفرمايد : فَلَنَسَْلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسَْلَنَّ الْمُرْسَلِينَ الأعراف / 6 . به يقين ، (هم) از كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهيم كرد (و هم) از پيامبران سؤال مىكنيم ! . وقتي خداوند پيامبرانش را اين گونه تهديد ميكند ، اهل سنت با چه تضميني ادعا ميكنند كه خداوند از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار براي هميشه راضي شده است و آنها هر عمل زشتي انجام دهند ، محاسبه نشده و قطعاً بهشتي هستند ؟! . يكي از كساني كه در جنگ بدر شركت داشته و قطعاً جزء «السابقون الأولون» محسوب ميشود ثعلبة بن حاطب انصاري است . بررسي تاريخ زندگي وي، نتايج بسيار جالبي را به همراه دارد زيرا به اعتراف بزرگان و دانشوران اهل سنت ، وي جزء دوازده منافقي بوده كه مسجد ضرار را بنا نهاده است . 6. فرموديد ((و حضرت رسول الله (ص) مي فرمايد : سخي ترين و صاحب حقترين مردم چه از لحاظ رفاقت و چه از لحاظ مالي نسبت به من ابابكر است اگر من در ميان امتم دوست خاصي را انتخاب مي كردم ابو بكر را به عنوان دو ست خاص انتخاب مي كردم ولي دوستي و اخوت اسلامي كافي است . اخرجه البخاري بالسند ابي سعيد الخدري (رض) و اخرجه مسلم و النسائي و غيرهم) . دوست عزيز : اين حديث با نص صريح قرآن مخالفت دارد . مگر نه آنست که در قرآن ‚ حضرت علي(ع) به عنوان (نفس) رسول خدا آمده اند ؟ . حال نفس پيامبر لياقت دوستي خاص را دارد و سخي ترين و صاحب حق ترين مردم است يا کسي که فرمان حمله به خانه علي(ع) را صادر مي کند ؟ (مصنف ابن ابى شيبه: 8/572، كتاب المغازى) . اگر بهترين دوست پيامبر ‚ ابوبکر بود چرا در 2 بار عقد اخوت ‚ او را به عنوان برادر انتخاب نکرد ؟ . مگر نه آنست که پيامبر ‚ علي(ع) را نزد خود بمنزله هارون براي موسي مي داند ؟ مطمئنا" هارون دوست خاص موسي (ع) و سخي ترين و صاحب حقترين مردم در نزد موسي(ع) بود . 7. فرموديد ((قال الله في كتابه ( محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم .....) حال شما خواهيد گفت ابو بكر (رض) جزو لفظ ( معه ) نمي باشد . بنده ميگويم : عن عبد الله ابن عباس (رضي الل عنهما ) قال : وقتي كه عمر ابن خطاب (رض) به شهادت رسيد و او را بر تختش قرار داده بودند و مردم براي نماز و دعا در آنجا بودند من نيز بودم كه از اينكه ناگهان شخصي آرنجم را گرفت ترسيدم و ديدم علي ابن ابي طالب (رض) است و براي عمر (رض) رحمت مي فرستد وميگويد : كسي را بعد از خود با قي نگذاشتي كه به نزد من از شما محبوبتر باشد و با عملي مثل عمل شما به حضور خداوند مشرف شود به خدا قسم من مي دانستم كه خداوند شما را به دو رفيقت ملحق ميكند چون من بسيار از حضرت رسول الله (ص) شنيده بودم كه ميفرمود من وابوبكر و عمر رفتيم ، من وابوبكر وعمر داخل شديم ، من وابوبكر و عمر خارج شديم . اخرجه البخاري في صحيحه)) . دوست عزيز : با توجه به آن چه كه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بودهاند، ( النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.) . و در روايتى كه در صحيح بخارى وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مىداند (البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.) . دوست عزيز ‚ مگر نه آنست که ابوبکر و عمر به در خانه علي(ع) هيزم بردند و فاطمه (س) تا آخر عمر خود از آنها راضي نشد (مصنف ابن ابى شيبه: 8/572، كتاب المغازى) . حال چگونه ممکن است علي (ع) اينچنين رفتار مادرانه با آنها داشته باشد در حاليکه خدا بر آنها غضب کرده است ؟ (كه در صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 صراحت دارد : فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ ) . دوست عزيز ‚ لفظ (معه) بر (نفس) پيامبر تطبيق پذيرتر است يا بر کسي که بيشتر عمر خود را مشرک بوده و اصولا با رسول ا... کاري نداشته است ؟ . 8. فرموديد ((واينكه با مومنان چگونه مهربان بودند يك روايت نقل ميكنم : ابن سعد ،احمد ،نسائي و حاكم از عقبة ابن حارث(رض) روايت نموده اند كه گفت : با ابابكر (رض)بعد از وفات رسول الله(ص) بعد از نماز عصر بيرون رفتم و علي (رض) در پهلويش راه ميرفت و ابوبكر (رض) بر حسن ابن علي(رض)در حالي گذشت كه با اطفال بازي ميكرد آنگاه ايشان حسن (رض) را بر گردن برداشت و ميگفت :بابي شبيه بالنبي......ليس شبيها بعلي . به پدرم ، كه وي شبيه پيامبر است ونه شبيه علي ، و علي (رض) از اين سخن مي خنديد)) . دوست عزيز : اگر من امروز بچه شما را بدوش بگيرم و فردا دستور حمله به خانه شما و آتش کشيدن آن را بدهم بطوريکه همسر گرامي شما تا آخر عمر از من ناراضي باشد ‚ در حق شما مهربان بوده ام؟ (مصنف ابن ابى شيبه: 8/572، كتاب المغازى) . 9. فرموديد ((اما در مورد شجاعت و شدت در مقابل كفار : حاكم در المستدرك باسناد واقدي و بيهقي روايت كرده اند كه عبدالرحمن ابن ابي بكر در روز بدر مبارز خواست و پدرش در مقابل وي ايستاد و پيامبر خدا (ص) به ايشان فرمودند كه ما را به وجود خودت نفع رسان .(يعني بايد زنده بماني) و مانع شدند . و همچنين بزار از حضرت علي (رض) روايت نموده كه ايشان فرمودند : كه به من خبر دهيد كه شجاعترين مردم كيست ؟ گفتند تو اي امير المومنين . فرمود : من با هر كس كه مبارزه كرده ام حقم را از او گرفته ام ولي مرا از شجاعترين مردم خبر دهيد ؟گفتند خودتان بگوييد . فرمود ابي بكر (رض) . در روز بدر ما براي رسول خدا سايباني را ساختيم گفتيم چه كسي با رسول خدا مي ماند تا هيچ كس به طرف وي نيايد ؟ به خدا سوگند هيچ كس جز ابوبكر به ايشان نزديك نشد ايشان با شمشير برهنه بر بالاي سر رسول الله (ص) حاضر به حراست گرديد تا كسي به طرفش حمله نكند اين است شجاعترين مردم)). دوست عزيز : اولا" که تا آنجا که ما مي دانيم اهل سنت به علي (ع) لقب اسدالله الغالب يا حيدر کرار داده اند و اين خود يک دليل وجداني است که حتي در فرهنگ مردم نفوذ نموده است . ثانيا" ‚ آيا شما رواياتي که در باب فرار از ميدان نبرد عمر و ابوبکر در اصح کتب شما نقل شده است را قبول نداريد ؟ کتاب صحيح بخاري معتبرتر است يا المستدرک ؟ . مطمئنا" شجاعترين ملت ‚ شخص رسول اکرم بوده اند . حال نمي توان باور کرد که کسي شجاع تر از (نفس) ايشان باشد . اصلا" فرض کنيد تمام اين دلايل اقامه نشده اند ‚ آيا شجاعت ابوبکر در فرمان حمله و آتش کشيدن در خانه علي(ع) است ؟ 10. فرموديد ((و همچنين ابن عساكر از حضرت علي (رض) روايت كرده اند كه : فرمود: هر كسي را كه مي دانم مخفي هجرت كرد به جز عمر ابن خطاب (رض) وقتي تصميم به هجرت گرفت شمشير خود را به گردن آويخت و كمانش را بر شانه انداخت و تيرهايي را در دستش بيرون كشيد و آنگاه به كعبه كه اشراف قريش در كنار آن بودند آمد و بيت را طواف كرد و دو ركعت نزد مقام به جاي آورد و بعد به حلقه آنها آمد و گفت : رويها زشت شوند كسي كه ميخواهد مادرش وي را گم كند ،پسرش يتيم گردد و همسرش بيوه شود با من پشت اين وادي روبرو شود ،ولي هيچ كس از انها او را دنبال نكردند)) . دوست عزيز جوابيه شماره 9 براي شما کافيست . شما در کجاي تاريخ ديده ايد که عمر در ميادين جنگ از خود رشادت نشان دهد ؟ 11. فرموديد ((در جايي كه ايشان را در غزوه احد متهم به فرار از جنگ مي كنيد .از شما ميپرسم در آن لحظه كه حضرت رسول الله (ص) به همراه بزرگان صحابه (رض) كه حضرت علي (رض) نيز با ايشان بود به بالاي كوه احد پناه بردند آيا آنها هم فرار كردند و لفظ اشداء علي الكفار شامل ايشان نميشود ؟ نه برادر آن عقب نشيني يك تاكتيك نظامي بوده نه فرار از جنگ .)) . دوست عزيز : در لفظ حديث کلمه فرار آمده است و شما بايد ثابت کنيد که در اينجا مراد از فرار يک تاکتيک نظامي بوده است . ابن أبي الحديد به نقل از استادش ابوجعفر اسكافي مينويسد : ابو بكر نه هيچگاه تيري انداخت و نه شمشيري کشيد و نه خوني ريخت!!! شرح نهج البلاغه ج 13:281 ط دار إحياء الكتب العربية بيروت – العثمانية للجاحظ ص330 ط دار الكتب العربي مصر . همچنين ابن أبي الحديد در شرح نهج البلاغه ، ج13 ، ص293 مينويسد : استاد ما ابو جعفر رحمه الله مي گفت : پابرجايي او را در جنگ احد بيشتر مورخين و سيره نويسان ، منکر شده اند . و بيشتر ايشان مي گويند که با رسول خدا جز علي و طلحه و زبير و ابو دجانه ، کسي باقي نماند ؛ و از ابن عباس نقل شده است که شخص ديگري نيز باقي ماند و او عبد الله بن مسعود است ؛ بعضي شخصي ديگري را نيز اضافه مي کنند و او مقداد بن عمرو است ؛ و از يحيي بن سلمة بن کهيل روايت شده است که گفت : به پدرم گفتم چند نفر در روز احد همراه رسول خدا باقي ماندند ؟ پاسخ داد : دو نفر ، علي و ابو دجانه 12. فرموديد ((برادر گرامي اگر شما واقعا پيرو سنت و احاديث نبوي باشي براي شما اين كافي است كه حضرت رسول الله (ص) فرمودند: (اني لا ادري قدر بقائي فيكم فاقتدوا من بعدي - و اشار الي ابي بكر و عمر (رض) و اهتدوا بهدي عمار و ما حدثكم ابن مسعود فصدقوه) من اندازه بقاي خود را در بين شما نمي دانم بنابراين به اين دو شخص بعد از من اقتدا كنيد و اشاره به ابي بكر و عمر (رض) نمود و از راهنمايي و هدايت عمار هدايت جوييد و آنچه را ابن مسعود مي گويد وي را تصديق كنيد . اخرج الترمذي عن الحذيفة (رض) ) . اولا" که اگر پيامبر قرار بود به خلفاي بعد از خودش اشاره کند ‚ چرا به علي (ع) اشاره نکرده است ؟ چرا به عثمان اشاره ننموده است ؟ مگر آنها جزو خلفاي راشدين شما نبودند ؟ . ثانيا" ‚ اين روايت از حيث سندي کاملا غير قابل اعتماد است . لطفا" سند اين حديث را طبق معيار خود اهل سنت موشکافي کنيد . ثالثا" ‚ اگر اين روايت صحت مي داشت زود تر از همه خودشان در سقيفه براي اثبات خلافتشان به آن استدلال مي نمودند . رابعا" ‚ اگر اين حديث صحيح است ‚ چرا سيده زنان بهشت به آن عمل نکرد ؟ با توجه به روايت «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه» حضرت زهراء و امير المومنين سلام الله عليهما و جمع کثيري از صحابه مانند جناب سلمان و جناب ابوذر و جناب مقداد و ...هرگز به اين روايت عمل نکرده اند . پس : (برادر گرامي اگر شما واقعا پيرو سنت و احاديث نبوي باشي) به احاديث صحيح استشهاد ميکني ! 13. فرموديد ((و طبراني و ابن عبد البر از حضرت عبد الله ابن مسعود (رض) روايت دارند كه فرمود : از ابوبكر و عمر (رض) پيروي كنيد و بدعت ايجاد نكنيد چون اين عمل از سوي شما انجام شده است و دوست داشتن ابوبكر و عمر (رض) و شناخت فضيلت ايشان از سنت است .)) . دوست عزيز : از جمله کساني که به اين سنت عمل نکرده و بدعت گذار شده است ( نعوذبا...) حضرت زهراي مرضيه است . با توجه به روايت «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه» حضرت زهراء و امير المومنين سلام الله عليهما و جمع کثيري از صحابه مانند جناب سلمان و جناب ابوذر و جناب مقداد و ...هرگز به اين روايت عمل نکرده اند . 14. فرموديد ((و اگر شما خود را پيرو و شيعه علي(رض) ميدانيد ، آگاه باشيد كه عشاري از حسن ابن كثير و او از پدرش روايت نموده كه شخصي نزد علي(رض) آمد و گفت تو بهترين مردمان هستي . حضرت فرمود : آيا پيامبر را ديده اي ؟ گفت نه . فرمود :آيا ابوبكر را ديده اي ؟ گفت نه . فرمود :اكر تو ميگفتي پيامبر را ديده ام تو را به خاطر سخنت ميكشتم و اگر ميگفتي كه ابوبكر و عمر را ديده ام بر تو حد جاري ميكردم .)) . دوست عزيز : نظر علي (ع) در مورد عمر و ابوبکر در صحيح مسلم آمده است . بديهي است که هر حديثي که متناقض با آن باشد در نزد شما اعتباري ندارد : نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بودهاند، ( النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ) . 15. فرموديد ((ابن ابي العاصم و لالكائي اصفهاني و ابن عساكر از علقمه روايت نمودند : كه گفت : علي(رض) بيانيه اي براي ما ايراد فرمود ، پس از حمد و ثناي خدا گفت به من خبر رسيده كه گروهي از مردم مرا بر ابو بكر و عمر (رض) فضيلت ميدهند اگر اين را قبلا نهي نموده بودم در اين مورد حتما جزا ميدادم ولي من جزاي قبل از نهي را خوب نمي دانم و اگر كسي پس از اين خطبه چيزي از اين گونه سخنها بگويد وي افترا كننده است و بر وي همان سزايي است كه بر افترا كننده است)) . دوست عزيز : بسياري از صحابه و تابعين قائل به افضليت حضرت علي عليه السلام بودند: ترمذي متوفّاي 279 هـ با اسناد خود از عايشه روايت كرده است : جميع بن عمير ميگويد : همراه عمهام ، عايشه را ملاقات نمودم و از او سئوال كردم : محبوب ترين اشخاص در نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم چه كسي است ؟ عايشه در پاسخ گفت : محبوب ترين زنها در نزد او فاطمه [سلام الله عليها] و از مردان شوهرش [حضرت] علي [عليه السلام] . ترمذي بعد از نقل حديث ميگويد : اين حديثي است حسن وعجيب . ابن عبد البر از علماء بزرگ أهل سنت در كتاب الاستيعاب كه از معتبرترين كتاب هاي رجالى است نقل كرده : از سلمان و ابوذر و مقداد و خباب و جابر و ابو سعيد خدري و زيد بن ارقم روايت شده است كه : علي ابن ابي طالب ( عليهما السلام ) اولين كسي بود كه اسلام آورد . و آن گروه ( صحابه اي كه اسمشان در بالا آمد ) او( حضرت علي عليه السلام ) را بر ديگران افضل و برتر مي دانستند . الإستيعاب في معرفة الأصحاب ، ج 3 ،1090 . از طرفي محدثان اهل سنت از قول ابوبكر نقل كرده اند كه گفته است: رهبري شما را پذيرفتم در حالي كه بهترين شما نبودم . طبقات ابن سعد ، ج 3 ، ص 182 و تأويل مختلف الحديث ، لابن قتيبة المتوفى 276 ، ص 109 ط. دار الجيل - بيروت بتحقيق محمد زهرى النجار و تاريخ مدينة دمشق ، ج30 ، ص 304 و تخريج الأحاديث والآثار للزيعلي المتوفى 762، ط. دار ابن خزيمة الرياض وغريب الحديث للخطابى ، المتوفى 388 ط. جامعة أم القرى بتحقيق عبد الكريم العزباوي ، تفسير القرطبي ، ج 3 ، ص 262 و غريب الحديث ، ج2 ، ص 35 و الإمامة والسياسة ، ص 22 و العقد الفريد ، ج 5 ص 13 و السقيفة وفدك ، للجوهري ، ص 52 و المعيار والموازنة ، لأجعفر الإسكافي ، ص 39 و شرح نهج البلاغه ، ابن أبي الحديد ، ج 1، ص 169 و ج 2 ، ص 56 و كنز العمال ، ج 5 ص 636 و البداية والنهاية ، ابن كثير، ج 5 ، ص 269. و اگر بگويند كه ابوبكر اين سخن را از روي تواضع گفته است بايد گفت : در جائي كه از چنين سخني موجبات اشتباه و سر در گمي افراد را باعث شود ديگر تواضع معني ندارد . اگر اين حديث صحيح مي بود ، لازم بود كه ( نستجير بالله ) بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم چنين حكمي جاري مي شد چرا كه آن حضرت هميشه و در همه مواقع حضرت علي عليه السلام را بر ديگران ترجيح مي داد مثل آنچه كه در واقعه مباهله اتّفاق افتاد: در صحيح مسلم و بسياري از كتابهاي معتبر اهل سنّت آمده است : و چون اين آيه نازل شد (فقل تعالوا ندع أبنائنا وأبنائكم) رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم علي و فاطمه وحسن و حسين را فرا خواند و گفت : خدايا ! اينها اهل من هستند . صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 120 ، ح 6373، و ج 5 ، ص23 ، ح32 و كتاب فضائل الصحابة ، باب فضائل علي ، مسند أحمد ، ج 1 ، ص 185 و صحيح ترمذي ، ج 5 ، ص596 و المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ، ص 150 و فتح الباري ، ج 7 ، ص60 و تفسير الطبري ، ج 3 ص 212 و الدر المنثور ، ج 2 ، ص 38 و الكامل في التاريخ ، ج 2 ، ص 293 . زمخشري در ذيل اين آيه آورده است : و در اين آيه قوي ترين دليل بر افضليّت اصحاب كساء است و دليلي قوي تر از اين وجود ندارد . الكشاف ، ج 1 ، ص 370 . 16. فرموديد ((همچنين در تفسير ايه شريفه 33 سوره زمر حضرت جعفر الصادق از اباي خود از حضرت علي (رضي الله عنهم) نقل ميكند كه :( والذي جاء بالصدق ) حضرت رسول الله (ص) است و(صدق به) حضرت صديق اكبر (رض) مي باشد)) . دوست عزيز : اين غير ممکن است که امام صادق (ع) برخلاف نظر علي (ع) عمل کند بلکه ايشان هم نظر علي (ع) را در مورد آندو داشته اند . (، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بودهاند، ( النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.) . اينهم بسيار منطقي است چرا که بنا به تصريح اهل سنت ‚ اهل بيت کشتي نجات و ستارگان هدايت امت اند . پس دو ستاره راهنماي امت هرگز دو راه متفاوت را نشان نمي دهد . بغير از آن ‚ بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار ميآيد ، با سند صحيح نقل كرده: عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز ميخواندم . سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و دهها سند ديگر . محقق سنن ابن ماجه در ادامه مينويسد : في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين . هيثمي اين روايت را در مجمع الزوائد نقل كرده و گفته است : سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است . از طرفي ‚ طبق روايت صحيح بخاري از قول عائشه كه هيچ آيهاي در قرآن كريم در حق ما نازل نشده است ؛ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 . از تمام اينها بگذريم : ، روايات فراواني در كتابهاي اهل سنت وجود دارد كه اين آيه از قرآن كريم در حق امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است (تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 24 - ص 3 . و الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 328 و شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 2 - ص 178 و مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 314 – 315 ) . 17 . آيا قبول داريد كه عايشه نقل كرده است كه (هيچ آيه قرآني در باب خاندان ما نازل نشده است) يا خير ؟ آيا ادعاي شما اين نيست كه سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 در حق ابوبكر نازل شده است ؟ . حرف شما را قبول كنيم يا عايشه را ؟ لطفا" شفاف و با ذكر مدرك توضيح بدهيد : وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ : إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ : اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ >>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<< |
41 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 07 خرداد 88
با سلام برادر عزيز جناب اقاي مهدي ذ , با اين جوابتان دلم را دوباره شاد كردي , خداوند دل شما را براي هميشه شاد كند. اما خواهش ميكنم شما هم سوالاتي مطرح كنيد تا برادر محترممان جناب اقاي موسي نيز جوابي بدهند بمصداق ايه شريفه << قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين >> ميشود از هر دوي شما خواهش كنم در صورت امكان در هر دوره بيشتر از دو مسئله مطرح نشود كه ما بتوانيم حد اكثر استفاده را از انها بكنيم . دلايل خود را با ذكر اسانيد و ترجمه ان بسيار مفيد ميباشد . يا علي |
42 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 09 خرداد 88
سلام عليكم . دوست گرامي جناب مهدي . ذ ابتدا بايد عرض كنم بنده از بحث با شما لذت برده و از شما تشكر مي كنم ولي بنده يك روستايي كشاورز هستم و چندان وقتي ندارم تا پاي ميز كامپيوتر نشسته و مسائل بلند بالاي شما را پاسخ گو باشم بنابراين اگر اجازه دهيد در چند جلسه پاسخگوي شما باشم . 1- شما مرا متهم به بي اطلاعي از مناظره كرده ايد . بايد عرض كنم كه هدف بنده مناظره نيست و بحث علمي و عقلاني است .چرا كه هدف در مناظره مغلوب كردن طرف مقابل است حال چه به درستي و يا با مغلطه و سفسطه و پيچاندن كلام و امثالهم ولي هدف من از بحث علمي اين است كه آراي علمي ما نيز در اين قسمت سايت باشد تا خوانندگان محترم خودشان قضاوت كنند نه اينكه بخواهم شما را هدايت كنم چراكه من ايمان دارم (من يهد الله فهو المهتد ) . 2- ما به ولايت و خلافت حضرت حيدر كرار (رض) ايمان داريم و لزومي به اثبات آن از سوي شما نيست . و در مورد ادعاي خود مبني بر اينكه اهل رفض احاديث نبوي را رد مي كنند در ادامه پاسخگويي به شما ثابت خواهم كرد . 3- اگر شما روايات را ناقص نقل نمي كنيد پس لطفا همان جمله اي كه در ابتداي سخنانتان (فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا) عنوان ميكنيد را به صورت كامل و با ذكر سند روايي آن بياوريد . 4-در مورد ايرادات شما بر ذات مبارك ام المومنين عايشه صديقه (رض) و ديگران بعدا ان شاء الله بحث مفصلي انجام خواهيم داد ولي الان به علت اينكه بحث ما پيرامون ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) مي باشد بنا بر اين از بحث خارج نشويم بهتر است . 5- شما تاويلي كه از آيه 6 سوره اعراف ارائه كرديد و با استناد به تاويل خود ادله مرا رد كرديد ، آيا فكر نمي كنيد كه اين تاويل شما با عصمتي كه به اهل بيت (رض) قائليد را نيز زير سوال ميبرد ؟ دوست گرامي سوال از انبيا (ع) ، سوال از گناهان و لغزشهاي ايشان نيست . بلكه سوال از ابلاغ ايشان است چرا كه ذات انبياي الهي (علي نبينا و عليهم الصلاة والسلام) از هر گونه لغزش و خطايي به دور است . و به همان صورت اولياي الهي هم كه جانشينان انبيا هستند نيز از هر گونه لغزش و خطايي به دورند دليل بر اين ادعا همان آيه 100 سوره مباركه توبه است با اين تعريف كه وقتي خداوند خلفاي راشدين و سابقون صحابه را با فضيلت (رضي الله عنهم و رضوا عنه) ياد ميكند بايد دانست كه اين فضيلت در حقيقت چه چيزي را بيان ميكند . ايات الهي را بايد با آيات الهي تفسير و تبيين كرد . خداوند در سوره مباركه فجر آيات 27و 28 خطاب به رسولش (ص) ميفرمايد :(ياايتها النفس المطمئنه ارجعي علي ربك راضية مرضية)اگر شما به زبان عربي تا حدي مسلط باشيد ميدانيد كه راضية مرضية همان تعريف رضي الله عنهم و رضوا عنه است ، يعني همان درجه نهايت كمال بشري كه خداوند رسولش را با آن خطاب قرار مي دهد و همچنين خلفاي راشدين و سابقون صحابه (رض) را . حال اين يعني چه؟ بايد بدانيد كه تمام لغزشها و عصيان و نسيان بشر صادره از نفس اماره اوست كه ( اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك ) صدق رسول الله (ص). ولي وقتي خداوند به بشر توفيق داد تا نفس اماره او تبديل به مطمئنه شد ديگر از چنين شخصي هيچ گناه و لغزشي صادر نخواهد شد .انبيا و اولياي الهي اين چنين هستند پس با استناد به نص صريح كلام قديم الهي هر گونه ادعايي مبني بر خطاي خلفاي راشدين و سابقون صحابه مردود است . و اينكه شما ثعلبة ابن حاطب را مثال زديد اگر كتب سيره را مطالعه كنيد ميبينيد كه او به وسيله حضرت رسول (ص) و خلفاي راشدين (رض) از درجه صحبت مترود بوده بلكه از درجه اسلام نيز مترود شده و جزو منافقان اعلام شده است . و در اين آيه بحث ما حضرت صديق (رض) ميباشد كه تمام صحابه بلكه همه امت محمدي (ص) طفيلي ايشانند ( قال رسول الله (ص) وزنت انا و ابوبكر فرجحت و وزن ابوبكر بالامة فرجحه)اخرج الترمذي و احمد و ابي داود بعدةالروايات . و قال رسول الله (ص) ما فضلكم ابوبكر بكثرة صوم و لا صلاة و لكن فضلكم بسر وقر في صدره ) اخرجه الامام غزالي في الاحياء و والحكيم الترمذي و ابي يعلي و احمد . البته بنده آيه سابقون را حدود يك ماه پيش با شرح آن ارسال كرده ام ولي متاسفانه دست اندر كاران سايت به هر دليلي از انعكاس آن خودداري كرده اند. با تشكر از شما ، بنده در ارسالات بعدي ادامه پاسخهاي شما را خواهم داد چون چندان وقت خالي ندارم و در تايپ هم خيلي ضعيف هستم پس لطفا منتظر باشيد . جواب نظر: با سلام جناب آقاي موسي 1- بهتر است به جاي انداختن توپ در زمين حريف (اصطلاح رايج فعلي) به تمامي اشكالاتي كه بر شما وارد شده بود پاسخ دهيد . 2- روايت «فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا» اول و آخرش هر چه باشد ، (كه اگر مي توانست استدلال ما را زير سوال ببرد شما قطعا اول يا آخرش را ذكر مي كرديد ولي تنها با درخواست از ما كه روايت را به صورت كامل بياوريم ، خواسته ايد كه بحث را منحرف كنيد) اين مقدار دلالت دارد كه امير مومنان ابوبكر و عمر را دروغگو ، بدكار ، حيله گر و خيانتكار مي دانسته اند !!!. 3- شما كه پيامبر را در مورد خطاب «راضية مرضية» با كساني كه در مورد آنها آمده است «رضي الله عنهم ورضوا عنه » يكي مي دانيد ، بهتر بود ثابت مي كرديد كه در مورد همه صحابه است ! نه در مورد سابقين به ايمان (همانطور كه علماي اهل سنت گفته اند) : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=121 البته شما هر وقت مي خواهيد استدلال كنيد ، مسلم مي گيريد كه دليل ، مربوط به مدعاي شما است ، اما قاعده بحث علمي است كه اتحاد موضوع را ثابت كنيد و سپس دليل ارائه نماييد . 4- نظر شما در مورد ثعلبة بن حاطب معلوم شد !!! يعني پيامبر بين يك صحابي و غير صحابي منافق عقد اخوت بسته است ! پس اخوت و خليليت مهم نيست (حتي اگر با پيامبر باشد ،چون به نظر شما صحابه رضي الله عنهم و رضوا عنه هستند و پيامبر نيز راضية مرضية پس از اين جهت فرقي با هم ندارند) بنا بر اين استدلال شما به روايت خليل پيامبر بودن ابوبكر و ... معني ندارد ! 5- روايتي را كه از ترمذي و احمد و... نقل كرده ايد ، در سنن ترمذي و سنن ابي داود ، چنين آمده است كه شخصي (كه معلوم نيست از صحابه است يا از منافقين ، البته طبق تفسير شما از صحابي و نه تفسير عموم اهل سنت) به نزد رسول خدا آمده و گفت من چنين خوابي ديده ام كه ترازويي آمد و شما را وزن كرد ، شما سنگين تر بوديد و ... و اصلا ربطي به خود پيامبر (ص) ندارد ، جالب اين است كه بعد از نقل اين خواب مي گويد ديديم پيامبر (ص) ناراحت شدند !!! حال به خاطر دروغگويي شخص بوده است يا ... خدا مي داند!!! عن أبي بَكْرَةَ أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قال ذَاتَ يَوْمٍ من رَأَى مِنْكُمْ رُؤْيَا فقال رَجُلٌ أنا رأيت كَأَنَّ مِيزَانًا نَزَلَ من السَّمَاءِ فَوُزِنْتَ أنت وأبو بَكْرٍ فَرَجَحْتَ أنت بِأَبِي بَكْرٍ وَوُزِنَ عُمَرُ وأبو بَكْرٍ فَرَجَحَ أبو بَكْرٍ وَوُزِنَ عُمَرُ وَعُثْمَانُ فَرَجَحَ عُمَرُ ثُمَّ رُفِعَ الْمِيزَانُ فَرَأَيْنَا الْكَرَاهِيَةَ في وَجْهِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم سنن أبي داود ج 4 ص 208، اسم المؤلف: سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي الوفاة: 275 ، دار النشر : دار الفكر - - ، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد حال ما روايات را تحريف مي كنيم ؟ يا شما كه حتي روايتي را كه از كتب خودتان براي اثبات خلافت و افضليت مطرح مي كنيد با تحريف ذكر مي نماييد ؟ 6- روايت «بسر وقر في صدره» اين سر از كجا آمده بود ؟ از جانب رسول خدا ؟ عائشه كه وقتي به او گفتند آيا پيامبر (ص) با علي راز مي گفت ؟ پاسخ داد پيامبر با هيچ يك از صحابه راز نگفت ! يا از وحي به او رسيده بود ؟ اگر اين سخن را بگوييد اهل سنت شما را كافر مي دانند يا از جانب اجنه و شياطين ؟!! كه اگر چنين است چطور به خاطر چنين سري بر همه مردم برتري پيدا مي كند ؟ جالب اينجاست كه الباني (بخاري معاصر اهل سنت) در مورد اين روايت در السلسلة الضعيفة ش 962 مي گويد «لا اصل له» چطور به روايتي كه طبق نظر شما هيچ اصلي ندارد استدلال مي كنيد ؟ و توقع داريد شيعه كلام شما را قبول كند ؟ گروه پاسخ به شبهات |
43 |
نام و نام خانوادگي: مهب -
تاريخ: 09 خرداد 88
سلام . اقاي موسي خوشحال شدم از اينکه شما جوياي حقيقت هستيد و از اقاي مهدي ذ تشکر ميکنم که سعي بر پرده بر داري از اين حقيقت براي شما داشته اما طفلک خبر نداره که شما يا زبان او را نمي فهميد (جسارت نشه يعني شما به زبان ما تسلط کافي نداري(فارسي)) يا دو دستي به اين پرده چسبيدين که کنار نره . انشا الله خداوند به شما عقل به مهدي ذ صبر و به ما پول براي پرداخت قبض تلفن عنايت فرمايد. |
44 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 09 خرداد 88
سلام عليكم . دوست گرامي جناب مهدي . ذ با تشكر از توجه شما بنده پاسخگويي به مسائل مطرح شده شما را ادامه مي دهم . از بند 6 مانده بود . شما عنوان مي كنيد حديث منقوله بنده با نص قرآن مخالف است . من از شما ميپرسم اين حديث شريف كه صحصح السند مي باشد با كدام آيه قرآن در تضاد است ؟ وهمچنين شما كه مي فرماييد با وجود حضرت علي (رض) اين فضائل چرا به حضرت صديق اختصاص داده شده است ؟ اولا كجاي ادله شما علمي است ؟ ثانيا ما معتقديم اولياي الهي (قدس الله تعلي اسرارهم) جانشينان انبيا (عليهم الصلاة و السلام ) هستند و همان گونه كه خداوند مي فرمايند:(لا نفرق بين احد من رسله )ما نيز بر مبناي همان امر در مورد اولياي الهي نيز فرق نميگذاريم و همه را يك وجود واحد ميبينيم يعني وقتي فضيلتي در شان حضرت صديق اكبر (رض) وارد ميشود آن را در شان همه اولياي الهي كه همه طفيلي ذات صديقي هستند ميدانيم . من از شما ميپرسم وقتي خداوند در قرآن عظيم سوره مباركه انعام آيه 84فضيلت حضرت اسحاق (علي نبينا و عليه الصلاة و السلام ) را عنوان ميفرمايد ، نعوذ بالله ميتوان ادعا كرد كه با وجود حضرت اسماعيل (علي نبينا و عليه الصلاة والسلام ) بايد اين فضائل مختص به ايشان باشد و نه حضرت اسحاق(ع) ؟ نه برادر هر فضيلتي كه به يكي از انبيا ذكر ميشود براي همه انبياي الهي شامل است و همين گونه هم يك فضيلتي كه به يكي از اولياي الهي ذكر مي شود براي همه اوليا الله شامل است . و يا اينكه شما مي توانيد ادعا كنيد فضائلي كه در شان حضرات حسنين (رضي الله عنهما ) از ذات نبوي (ص) نقل شده با وجود حضرت علي (رض) كه ولي كامل است ، بايد به ايشان اختصاص مي يافت نه حضرات حسنين (رض)يعني ميتوانيد بگوييد كه سيد شباب اهل جنة بودن ،بايد در شان حضرت علي (رض) وارد ميشد نه حضرات حسنين(رض) ؟ نه برادر نه ، هر كدام از ايشان جايگاهي دارند و فضايلي ، كه ما اهل سنت به همه اوليا الله (قدس) به ديد يك وجود واحد نگاه ميكنيم و همان گونه كه به همه انبياي الهي ايمان داريم به همه اولياي الهي نيز ايمان داريم و لا نفرق بين احد من رسله . دوست گرامي شما كه مرا متهم به بي اطلاعي از بحث علمي مي كنيد ، چرا خودتان با استناد به يك استدلال نا قص عقلي خود ،حديث صحيح نبوي را رد مي كنيد و همچنين بنده قبلا عرض كردم كه ادعاي خود را مبني بر اينكه اهل رفض احاديث نبوي را رد ميكنند ثابت خواهم كرد ، اين مطلب فوق، خود بهترين دليل بر ادعاي بنده است كه شما چطور به خود اجازه داديد با يك استدلال غير منطقي و غير علمي حديث صحيح نبوي را رد كنيد . با تشكر از شما لطفا منتظر ادامه پاسخگويي بنده باشيد . جواب نظر: با سلام با تشكر از جناب آقاي مهدي كه پاسخ هاي جناب آقاي موسي را دادند . جناب آقاي موسي : 1- بهتر است كمي در سخنان خود تامل كنيد : ا. « وقتي فضيلتي در شان حضرت صديق اكبر (رض) وارد ميشود آن را در شان همه اولياي الهي كه همه طفيلي ذات صديقي هستند ميدانيم !» ب. «همان گونه كه خداوند مي فرمايند:(لا نفرق بين احد من رسله )ما نيز بر مبناي همان امر در مورد اولياي الهي نيز فرق نميگذاريم و همه را يك وجود واحد ميبينيم » اگر لا نفرق بين احد من رسله ، پس مي توان ابوبكر را نيز طفيلي ذات بقيه دانست ، چون تمام فضيلت ها براي تمامي اولياي الهي ثابت است و نبايد بين آنها فرقي گذاشت ، همچنين اكبر بودن ابوبكر نيز زير سوال مي رود 2- وقتي شيعه ادعا مي كند كه تمام مردم به خاطر بركت وجود اهل بيت خلق شده اند (با اين كه اين مطلب در كتب اهل سنت روايات متعدد نيز دارد) مي شود كافر ! اما اگر ادعا شود كه تمامي اولياي الهي طفيلي ذات صديقي !!! هستند ، اين عين سنت است !!! 3- سخن شما در مورد لا نفرق ، زماني صحيح است كه معني درست اين آيه را فهميده باشيد كه اصلا چنين نبوده است ! 4- ظاهرا كلام احمد بن حنبل و ... را نديده ايد كه «ما روي في حق احد من الصحابة بالاسانيد الجياد مثل ما ورد في علي» يا اين روايت را در فضائل الصحابةاحمد نديده ايد كه «ولقد عاتب الله اصحاب محمد في القرآن وما ذكر عليا الا بخير»!!! ظاهرا خود خداوند قائل به فرق بين اصحاب است !!! 5- هنوز هم منتظر هستيم كه به بحث علمي خويش در مورد آيه مرتدين بازگشته و آن را كامل كنيد ؛ البته اگر دوباره نگوييد : «پاي استدلاليان چوبين بود * پاي چوبين سخت بي تمكين بود»!!! گروه پاسخ به شبهات |
45 |
نام و نام خانوادگي: مهب -
تاريخ: 10 خرداد 88
سلام. اينجا (مهران) مطالبي را بيان کرده که واقعه يا بايد به چشم يا به عقل او مشکوک شد البته از انجا که هيچکس در مورد آن نعمتي که خداوند به او داده استحقاقي ندارد نمي توانيم پيش خداوند شکوه داشته باشيم. لازم است بدانيد بنده هر مطلبي را در ليست نظر خواهي سني نيوز درج کردم که فقط اگر از ديدگاه يک شيعه بود هيچ اثري از آن نشد. مهران جان دقت کن که از کلمات رکيک استفاده نکني که سايت آقاي دکتر مجبور به سانسور بشن. يا دقت کن ببيني تو کدوم سايت نظر ميدي بعد توقع نداشته باشي اون مطلب و تو اين سايت درج کنند. درباره ي فقرت گفتي مي خواستم بگم اولا فقر باعث حقارت نيست ولي اگه خيلي ناراحتي برو پيش آقايان ريگي و مرادزهي و ملازاده تا به جاي صرف پول در راه کشتن شيعيان (که نشان از منطق منازره آنان دارد) به شما کمک کرده که حداقل به جاي آه و ناله در اين قسمت به نوشتن نظرات بپردازيد. در ضمن اگر شما نمي توانيد قران را باور کنيد اين قدر دوستان ما را عذاب ندهيد چون اين بحث مربوط به پايه ي اول اسلام است.پس شما صلاحيت ورود به اين بحث را نداريد(((انماوليكم الله والرسول والذين امنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون) مائده 55.من داستان شور انگيز شما را نمي توانم باور كنم واصلا نمي دانم از چه كتابي آنرا آورده ايد چون اگر هنگام ظهر اين آيه نازل شده باشد بايد پيامبر هم در مسجد بوده باشد چون در هنگام ظهر موقع نماز ظهر است نه در خانه نشستن.)) چون به عقيده ي شما پيغمبر موقع اذان يا در مسجد بوده يا دنبال کار هاي شخصيش و اصلا شمال قبول نمي کنيد که پيغمبر براي رفع گرفتاري مومني که مضطر شده است به مسجد نيايد. حتمان او را هم به حکم همان خلفا که او را ديوانه خواندند مشرک مي خوانيد. خدايا شکرت که ديگر هرچه قلطک موس را به پايين مي چر خوانم از نظرات زيبا ي مهران خبري نيست انشا الله که ايشان متوجه شوند بيش از که نبايد اهل سنت را بد نام تر کنند. |
46 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 10 خرداد 88
سلام عليكم . اعضاي محترم هيئت پاسخگويي از الطفات دوباره شما به بنده متشكرم و همچنين بايد عرض كنم كه براي بنده مشخص كنيد كه من با شما بحث را ادامه دهم يا با جناب مهدي .ذ ، چند نفر به يك نفر ؟ ولي من قبول ميكنم با همه شما اين بحث را ادامه ميدهم ولي بايد اجازه دهيد كه آهسته پيش برويم چون بنده چندان وقت اضافي ندارم كه پاي ميز كامپيوتر نشسته و به مسائل شما پاسخ بدهم و همچنين در تايپ نيز متاسفانه ضعيف هستم و زمان زيادي را صرف تايپ مي كنم . و اما بعد . جناب مهدي .ذ ، در مقوله شما از بند 7 مانده بوديم . در مورد بند 7 و 8 و 9 و 10 و 11بنده ترجيح مي دهم به فرمايشات حضرت امير (رض)ايمان داشته باشم تا به استدلالهاي شما ، مني كه ادعاي حب ايشان را در قلب خود دارم چگونه مي توانم سخنان منقوله از ايشان را كه با سند صحيح موجودند را با استناد به استدلالهاي ناقص خود رد كنم . آيا شيعيت شما اين است ؟ بايد به شما گفت : اي پسر تو بي نشاني از علي ........ عين و يا و لام داني از علي . و اما در مورد بند 12 و 13 شما با چند دليل احاديث نبوي (ص) را رد كرده ايد . اول اينكه گفته ايد چرا نامي از دو خليفه بعد نيامده ؟ جواب شما اينكه : نام احمد نام جمله انبياست ........ چون كه صد آمد نود هم پيش ماست . وقتي به حضرات شيخين (رض) اشاره شده بالطبع حضرات صهرين (رض) كه بعد از ايشانند نيز مرادند و در ثاني اقتدا به ولايت حضرت صديق (رض) و تبعيت از بيعت حضرت فاروق (رض) كه اولين شخصي است كه با ايشان بيعت كرده مراد است . اگر ميشد با اين گونه دلايل احاديث صحيح نبوي (ص) را رد كرد كه امروزه ديگر حديث قابل استنادي در دست نبود . لطفا دلايل علمي ارائه كنيد . دليل دوم شما اينكه سند آن احاديث غير قابل اعتماد است . لطفا با مدرك سخن بگوييد . سند اين احاديث هيچ اشكالي ندارد . دليل سوم شما اين است كه حضرات علي و فاطمه رضي الله عنهما به اين احاديث عمل نكرده اند و اين احاديث مردودند . جواب شما اينكه مسئله اي كه بين ايشان با حضرت صديق اكبر (رض) رخ داده و روافض آن را علم كرده و روي آن مانور ميدهند چيز جداي از پذيرش ولايت صديقي (رض) بوده . بلكه حضرت امير در دومين روز با حضرت صديق بيعت كردند .دليل بر اين مدعا را دو مطلب از علماي شيعه را بيان ميكنم . ابن ابي الحديد معتزلي الشيعي در شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه 154 ميگويد : ( قال علي و الزبير رضي الله عنهما ما غضبنا الا في المشورة انا نري ابابكر احق الناس بها انه صاحب الغار و انا لنعرف له سنه و امر رسول الله (ص) بالصلاة و هو حي ) كه در البداية و النهاية جلد 5 صفحه 249 نيز آمده است . و همچنين پروفسور سيد امير علي مورخ و نويسنده معروف شيعي در كتاب روح الاسلام مينويسد كه حضرت امير بيدرنگ با حضرت صديق بيعت كرد . روح الاسلام صفحه 270 . و همچنين ابن كثير از دارقطني و او از سعيد ابن مسيب و او از ابن عمر رضي الله عنهما روايت ميكند كه : وقتي حضرت صديق (رض) آماده حركت به سوي ذي القصه شد و بر مركب خود سوار گشت حضرت امير (رض) زمام مركب او را گرفت و گفت : اي خليفه رسول خدا كجا ميروي ؟ براي تو همان چيزي را ميگويم كه رسول الله (ص) در روز احد فرمود : شمشيرت را در نيام كن و ما را به غم فراقت مبتلا نكن زيرا به خدا سوگند اگر به تو صدمه اي برسد نظام اسلام از هم مي پاشد لذا به مدينه برگرد و ايشان هم برگشتند . برادر مسئله اي كه بين حضرت زهرا رضي الله عنها با حضرت صديق (رض) رخ داد مسئله طلب ميراث بود نه رد ولايت صديقي (رض) و بعد از اقامه ادله منوط بر اينكه انبيا وارث ندارند ، از سوي حضرت صديق (رض) مسئله فيصله يافت و اينكه مسئله غضب حضرت زهرا (رض) را علم ميكنيد ، اين است كه حضرت صديق (رض) قصد مغضوب كردن و ناراحت كردن ايشان را نداشتند و فقط با استناد به احاديث نبوي (ص) حكم صادر كردند و ناراحتي حضرت زهرا (رض) به علت طبيعت بشري ايشان بوده نه چيز ديگر درست مانند غضب حضرت موسي بر حضرت هارون علي نبينا و عليهما الصلاة والسلام ، حضرت هارون (ع) قصد مغضوب كردن پيامبر اولوالعزم را نداشتند ولي حضرت موسي (ع) به علت طبيعت بشري غضبناك شد و حتي ريش حضرت هارون را گرفته و لوحه ها را بر سر ايشان كوفت ،آيا ميتوان ادعا كرد كه حضرت هارون (ع) به علت غضبناك كردن حضرت موسي(ع) كه پيامبر اولوالعزم است ،از دايره نبوة و ولايت بايد ترد شود ؟نخير معاذ الله . و روايات صحيح السند در دست است كه بعد از آن حضرت صديق(رض) به دلجويي حضرت زهرا (رض) به خانه ايشان تشريف بردند . در مدارج النبوة و كتاب الوفا و بيهقي با اسناد صحيح روايت شده است كه بعد از فيصله مسئله فدك حضرت صديق (رض) بر در خانه حضرت امير حاضر شده و حضرت امير (رض) را شافع قرار داد تا اينكه حضرت زهرا (رض) از ايشان خوشنود شد . ودر شرح مشكوة شيخ عبد الحق رحمه الله با اسناد صحيح بيان ميدارند كه حضرت صديق (رض) به خانه حضرت زهرا (رض) رفت و در گرماي طاقت فرسا بر آستانه در ايشان ماند تا ايشان از او خوشنود و راضي شدند و اين روايت در رياض النضره و فصل الخطاب به روايت بيهقي و شعبي آمده است و ابن سمان در كتاب الموافقه از اوزاعي روايت دارد كه حضرت صديق در گرماي روز بر در خانه حضرت زهرا (رض) حاضر شده و فرمود از اينجا نميروم تا از من راضي گردد پس حضرت امير (رض) بر حضرت زهرا (رض) وارد شده و او را سوگند داد تا راضي شد . و از همه مهمتر صاحب محجاج السالكين كه از علماي بزرگ شيعه ميباشد در كتاب خود روايت ميكند كه : ان ابا بكر رضي الله عنه لما راي ان فاطمة انقبضت عنه و هجرته و لم تتكلم بعد ذلك في امر فدك كبر ذلك عنده فاراد استرضاءها فاتاها فقال لها صدقت يا بنت رسول الله (ص) فيما ادعيت و لكني رايت رسول الله (ص) يقسمها فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل بعد ان يؤتي منها قوتكم و الصنعين بها فقالت افعل فيها كما كان ابي رسول الله (ص) يفعل فيها فقال ذلك الله علي ان افعل فيها كان يفعل ابوك فقالت و الله لتفعلن فقال و الله لافعلن ذلك فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالك و اخذت العهد اليه و كان ابو بكر رضي الله عنه يعطيهم منها قوتهم و يقسم الباقي فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل. برادر ميبينيد كه ادعاي شما منوط بر نپذيرفتن ولايت صديقي(رض) از سوي حضرات علي و زهراي مرضيه رضي الله عنهما مردود است . اگر خود را شيعه ايشان ميدانيد تبعيت به عملكرد ايشان كنيد كه ايشان خلافت و ولايت صديقي(رض) را با توجه به نص صريح كلام الهي و حديث صحيح نبوي (ص) پذيرفته اند و در غير اين صورت ادعا نكنيد كه شيعه ايشانيد كه شما شيعه خود (نفس اماره خود ) هستيد و حب ايشان را بهانه اي براي رسيدن به اهداف خود ساخته ايد . در آينده منتظر ادامه پاسخگويي بنده باشيد با تشكر فراوان از شما دوست گرامي جناب مهدي .ذ . و اما شما هيئت محترم پاسخگويي من در ابتدا فكر ميكردم با علماي طراز اول مواجه هستم ولي وقتي پاسخهاي شما را در مقابل خود ميبينم نظر ديگري نسبت به شما براي من پيش مي آيد ، بايد بگويم كه جناب مهدي.ذ بهتر از شما عمل ميكند . شما بهتر است كنار بكشيد و اجازه دهيد جناب مهدي.ذ ادامه دهند و يا از استاد خود جناب قزويني كه بنده بي صبرانه منتظر تشريف فرمايي ايشانم دعوت كنيد تا ادامه بحث را با بنده انجام دهند . جواب نظر: با سلام جناب آقاي موسي 1- مسئولين گروه پاسخ به شبهات تا كنون با صدها نفر از اهل سنت ، به صورت مشترك بحث كرده اند و خم به ابروي خويش نياورده اند . شما كه براي بحث با شيعه به اين سايت آمده بوديد و به خاطر اينكه در ايام شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها به سوالات پاسخ داده نمي شد ، دوست گرامي ما جناب آقاي مهدي به شما پاسخ دادند ؛ كه البته جاي تشكر از ايشان نيز دارد كه به حق به خوبي جواب دادند و حقيقت امر را بر همگان روشن كردند كه پاسخ گفتن به اهل سنت ، تنها كار يك شخص يا گروه نيست و همگان بايد در اين امر سهيم باشند . 2- عبارت «ولي من قبول ميكنم با همه شما اين بحث را ادامه ميدهم» بعد از عبارتي كه در ابتدا آورده بوديد ، در مناظرات به اين معني است كه من در ابتدا يك راه فرار براي خود درست مي كنم و سپس به بحث مي پردازم ! در صورتي كه خواستيد مناظره داشته باشيد ، از گفتن اين سخن پرهيز كنيد . 3- «وقتي به حضرات شيخين (رض) اشاره شده بالطبع حضرات صهرين (رض) كه بعد از ايشانند نيز مرادند» جالب است كه وقتي شيعه مي گويد پيامبر اعظم كه معصوم هستند ، و يكي از پنج تني كه آيه عصمت در مورد آنها نازل شده است ، در مورد معصوميت ساير ائمه سخن گفته است و اين دليل معصوميت همه آنها است ، قبول نمي كنند ! اما وقتي مي گوييم نام علي و عثمان كجاست ، مي گويند «چون كه صد آمد نود هم پيش ما است»!!! چون كه صد آمد نود هم پيش ما است ، يعني صد ، هر چه در نود بوده دارد ، و مي توان به صد اكتفا كرد . به همين دليل در اينجا طبق نظر اهل سنت استدلال بر عكس است ؛ اهل سنت عثمان و امير مومنان را از ابوبكر و عمر پايين تر مي دانند !!! (العياذ بالله در مورد امير مومنان) و در چنين موقعيتي دستور به تبعيت از ابوبكر و عمر نمي تواند دستور به تبعيت و يا مدح پايين تر از انها باشد ؛ مگر آنكه قبول داشته باشيد كه امير مومنان علي عليه السلام را از ابوبكر و عمر برتر بدانيد . 4- «اگر ميشد با اين گونه دلايل احاديث صحيح نبوي (ص) را رد كرد كه امروزه ديگر حديث قابل استنادي در دست نبود» اتفاقا نظر اهل سنت در مورد فضائل امير مومنان علي عليه السلام همين است كه اينگونه بايد رد شود ؛ همچنين در مورد خطاهاي صحابه نظر آنها اين است كه رواياتي كه چنين مطالبي را مطرح مي كرده است بايد نابود شده و يا رد شود !!! حال چرا وقتي به فضائل خلفا مي رسيم ، تا زماني كه يك در يك ميليارد احتمال نيشغولي باقي مانده باشد اين روايت را تصحيح مي كنند ؟ 5- پيامبر (ص) طبق نظر اهل سنت ، علم غيب نداشته اند ؛ از كجا مي دانستند كه ابوبكر و عمر بعد از ايشان زنده مي مانند ؟ 6- «ابن ابي الحديد معتزلي الشيعي در شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه 154 ميگويد : ( قال علي و الزبير رضي الله عنهما ما غضبنا الا في المشورة انا نري ابابكر احق الناس بها انه صاحب الغار و انا لنعرف له سنه و امر رسول الله (ص) بالصلاة و هو حي» اين روايت را نه شيعه و نه سني قبول ندارد ، زيرا اهل سنت مي گويند امير مومنان تا بعد از شهادت حضرت زهرا و شيعه مي گويد تا زمان شهادت خودشان با ابوبكر و عمر بيعت نكردند ! اگر امير مومنان احقيت ابوبكر را ديده بودند و مي دانستند كه دستور پيامبر (ص) براي نماز به معني خلافت است و... چرا تا آن موقع بيعت را ترك كردند ، كه در صورت مردن در اين زمان به مرگ جاهليت مرده بودند !!! 7- «كه در البداية و النهاية جلد 5 صفحه 249 نيز آمده است . و همچنين پروفسور سيد امير علي مورخ و نويسنده معروف شيعي در كتاب روح الاسلام مينويسد كه حضرت امير بيدرنگ با حضرت صديق بيعت كرد »!!! پروفسور سيد امير علي شيعه است !!!! بهتر است نگاهي به سايت اسلام اون لاين داشته باشيد تا بدانيد او يكي از متفكرين اهل سنت در هند بوده كه اولين كتاب تاريخ اسلام مدون را به زبان انگليسي تاليف كرد ؛ او از مدافعين دولت عثماني بود !!!!و موسسه وقف اسلامي را در مورد اوقاف اهل سنت تاسيس كرد كه بعد از چند سال به دست انگليسي ها گرفته شد . البته جالب است كه شما به خاطر نداشتن مدرك معتبر از شيعه به كتاب چنين نويسنده اي (كه تنها آشنايي اجمالي با اسلام داشته و تخصص او چيز ديگري بوده است) آنهم از اهل سنت استدلال مي كنيد !!! 8- «و همچنين ابن كثير از دارقطني و او از سعيد ابن مسيب و او از ابن عمر رضي الله عنهما روايت ميكند كه : وقتي حضرت صديق (رض) آماده حركت به سوي ذي القصه شد و بر مركب خود سوار گشت حضرت امير (رض) زمام مركب او را گرفت و گفت : اي خليفه رسول خدا كجا ميروي ؟ براي تو همان چيزي را ميگويم كه رسول الله (ص) در روز احد فرمود : شمشيرت را در نيام كن و ما را به غم فراقت مبتلا نكن زيرا به خدا سوگند اگر به تو صدمه اي برسد نظام اسلام از هم مي پاشد لذا به مدينه برگرد و ايشان هم برگشتند »!!! چه استدلال محكمي براي شيعه آورده اند !!! در ابتدا مساله درگيري بين امير مومنان با ابوبكر و عمر را كه در صحاح آمده است حل كنيد و سپس به سراغ روايات ضعيف دارقطني و ابن كثير برويد .(تازه نه در مقابل شيعه كه در هنگام استدلال در مقابل شما جز به كتب اهل سنت آنهم روايات صحيح استدلال نمي كند) 9- «مسئله اي كه بين حضرت زهرا رضي الله عنها با حضرت صديق (رض) رخ داد مسئله طلب ميراث بود نه رد ولايت صديقي (رض) و بعد از اقامه ادله منوط بر اينكه انبيا وارث ندارند ، از سوي حضرت صديق (رض) مسئله فيصله يافت و اينكه مسئله غضب حضرت زهرا (رض) را علم ميكنيد ، اين است كه حضرت صديق (رض) قصد مغضوب كردن و ناراحت كردن ايشان را نداشتند و فقط با استناد به احاديث نبوي (ص) حكم صادر كردند و ناراحتي حضرت زهرا (رض) به علت طبيعت بشري ايشان بوده نه چيز ديگر» ا. شما براي بالا بردن مقام ابوبكر مقام فاطمه زهرا را پايين مي اوريد !!! فاطمه زهرا بخاطر يك مطلب دنيوي ، با ابوبكر قهر كرده تا آخر عمر با او قهر بوده و با او سخن نمي گويند و وصيت مي كنند كه شبانه دفن شوند تا ابوبكر و عمر در نماز و تشييع جنازه آن حضرت شركت نكنند !!! از اينكه چنين كلامي را در مورد فاطمه زهرا سلام الله عليها به كار مي بريم از خداوند پوزش مي طلبيم اما شما براي ترميم چهره ابوبكر كينه ... آنهم در مورد امري دنيوي براي فاطمه زهرا اثبات مي كنيد !!! ب. نظر شما در مورد غضب خدا چيست ؟ آيا خداوند به خاطر امور دنيوي غضب مي كند ؟ نظر شما در مورد غضب رسول خدا چيست ؟ آيا رسول خدا به خاطر امور دنيوي غضب مي كند ؟ طبق روايات صحيحه اهل سنت ، هر چه سبب غضب رسول خدا شود ، سبب غضب خداوند است . و طبق روايات صحيحه اهل سنت ، هرچه سبب غضب فاطمه زهرا شود ، سبب غضب رسول خدا(ص) است . در واقع شما به خاطر ترميم چهره ابوبكر ، روايات رسول خدا و كلام آن حضرت را نيز زير سوال مي بريد ، يعني پيامبر به دروغ فرموده اند هرچه سبب غضب فاطمه شود ، مرا غضبناك مي كند ! 3556 حدثنا أبو الْوَلِيدِ حدثنا بن عُيَيْنَةَ عن عَمْرِو بن دِينَارٍ عن بن أبي مُلَيْكَةَ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ رضي الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي صحيح البخاري ج 3 ص 1374 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا 10- «آيا ميتوان ادعا كرد كه حضرت هارون (ع) به علت غضبناك كردن حضرت موسي(ع) كه پيامبر اولوالعزم است ،از دايره نبوة و ولايت بايد ترد شود ؟ نخير معاذ الله »!!! آيا معاذ الله مي توان ادعا كرد كه هارون سبب غضب حضرت موسي شده است ؟!!!! 11- «روايات صحيح السند در دست است كه بعد از آن حضرت صديق(رض) به دلجويي حضرت زهرا (رض) به خانه ايشان تشريف بردند» جناب آقاي موسي ، مشكل اهل سنت همين تعارضات است ، كه از يك سو در بخاري آمده است كه فاطمه زهرا از دنيا رفت و از ابوبكر راضي نشد !!! از سوي ديگر در ديگر كتب شما (با سند صحيح طبق ادعاي شما) امده است كه فاطمه از ابوبكر و عمر راضي شد !!! كدام ادعاي اهل سنت را قبول كنيم ؟ آيا مي تواند هر دو سند صحيح باشد ؟ يا قطعا يكي از دو راوي دروغگو است ؟ و اگر يكي از آن دو دروغگو است چرا اهل سنت او را راستگو مي پندارند و روايت او را صحيح ؟ در مورد عدم رضايت فاطمه زهرا سلام الله عليها از ابوبكر و عمر تا زمان شهادت ، در آدرس ذيل به صورت مفصل بحث شده است : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6047 12 - « و از همه مهمتر صاحب محجاج السالكين كه از علماي بزرگ شيعه ميباشد در كتاب خود روايت ميكند كه : ان ابا بكر رضي الله عنه لما راي ان فاطمة انقبضت عنه و هجرته و لم تتكلم بعد ذلك في امر فدك كبر ذلك عنده فاراد استرضاءها فاتاها فقال لها صدقت يا بنت رسول الله (ص) فيما ادعيت و لكني رايت رسول الله (ص) يقسمها فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل بعد ان يؤتي منها قوتكم و الصنعين بها فقالت افعل فيها كما كان ابي رسول الله (ص) يفعل فيها فقال ذلك الله علي ان افعل فيها كان يفعل ابوك فقالت و الله لتفعلن فقال و الله لافعلن ذلك فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالك و اخذت العهد اليه و كان ابو بكر رضي الله عنه يعطيهم منها قوتهم و يقسم الباقي فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل» اين صاحب محجاج السالكين كيست ؟ لطفا او را به شيعه معرفي كنيد تا او را و كتاب او را بشناسند ! جالب اينجاست كه در هيچ كتاب فهرست شيعه اي نام او يافت نشد !!! و تنها نام او در سايت هاي اهل سنت آمده است !!! البته نام كتاب نيز خنده آور است !!!محجاج السالكين ؛ محجاج در لغت به چند معني است :1- تيغ (نه شمشير) 2- كسي كه بسيار به حج مي رود ! 3- كسي كه بسيار مجادله مي كند !(كه از جهت ادبي معني خوبي ندارد) حال محجاج السالكين به چه معني است خدا مي داند ! 13- «و اما شما هيئت محترم پاسخگويي من در ابتدا فكر ميكردم با علماي طراز اول مواجه هستم» خير ، گروه پاسخ به شبهات ، تعدادي طلبه جوان هستند كه به راحتي به شبهات شما پاسخ مي دهند و شما تا كنون نتوانسته ايد به يك سوال آنها پاسخ دهيد ! 14- «ولي وقتي پاسخهاي شما را در مقابل خود ميبينم نظر ديگري نسبت به شما براي من پيش مي آيد ، بايد بگويم كه جناب مهدي.ذ بهتر از شما عمل ميكند » بسيار خوشحاليم كه مي بينيم كساني هستند كه به گفته اهل سنت ، بسيار بهتر از ما پاسخ مي دهند ، خداوند امثال ايشان را زياد نمايد . 15- «و يا از استاد خود جناب قزويني كه بنده بي صبرانه منتظر تشريف فرمايي ايشانم دعوت كنيد تا ادامه بحث را با بنده انجام دهند» همانطور كه قبلا نيز گفته ايم ، تا زماني كه كسي باشد بتواند پاسخ شما را بدهد (گروه پاسخ به شبهات و يا جناب آقاي مهدي) نيازي به آمدن جناب دكتر قزويني نيست !!! البته براي ما جالب است كه شما با اين همه رديه هايي كه دريافت كرده ايد و حقيقت شما بر همگان روشن شد ، چطور دوباره ادعاي مناظره با جناب دكتر قزويني را داريد ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
47 |
نام و نام خانوادگي: مهدي ذ -
تاريخ: 11 خرداد 88
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد .... دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : 1. فرموديد ((بايد عرض كنم كه هدف بنده مناظره نيست و بحث علمي و عقلاني است .چرا كه هدف در مناظره مغلوب كردن طرف مقابل است حال چه به درستي و يا با مغلطه و سفسطه و پيچاندن كلام و امثالهم)) . دوست عزيز : از نظر ما تعريف مناظره چنين كه شما فرموديد نيست ‚ چراكه شيعيان تا وقتي كه چنين منطق قوي و استدلال با احاديث صحيح و قرآن را دارند سراغ كارهاي پوچ و بي معنائي مثل مغلطه و سفسطه نمي روند ‚ به همين دليل مناظرات شيعه تماما" (بحث علمي و عقلاني) است . به هر حال اين جمله شما كه فرموديد (اگر آن رواياتي كه مطرح مي كنيد از ايشان را قبول داريد پس بايد روايات منقول از ايشان را در شان خلفاي راشدين (رض) را نيز قبول كنيد و اگر در اين مورد آنها را معاذ الله دروغگو ميدانيد بايد روايات منقوله خود را نيز كنار گزاريد) نيز با بحث علمي و عقلاني! در تناقض است . پس متوجه شديد كه بنده شما را به (بي اطلاعي از مناظره) متهم نمي كنم بلكه خودتان واقعا" از اين بي اطلاعي رنج مي بريد . در ضمن بنده هم خودم را براي آزمون phd آماده مي کنم ولي با توجه به اينکه احقاق حق مهمتر بود ‚ سعي کردم در عين اختصار به خط به خط مطالب شما پاسخ بگويم . بنا براين خيال نکنيد هر کسي که به جواب دادن به شما ميپردازد انساني بيکار و قلعه نشين است . 2. فرموديد ((ما به ولايت و خلافت حضرت حيدر كرار (رض) ايمان داريم و لزومي به اثبات آن از سوي شما نيست .)) . دوست عزيز : مثل اينکه اصولا مطالب بنده را مطالعه نمي فرمائيد . بنده مطالبي را که در شان علي (ع) آورده ام فقط در جواب شبهات شما بوده است و فقط گفته ام که در فضايلي که شما براي خلفا تراشيده ايد ‚ بنا به مدارک اهل سنت ‚ علي (ع) سزاوارتر به آن فضايل بوده و شما نمي توانيد به زور آيه شريفه را به ابوبکر بچسبانيد . 3. فرموديد ((اگر شما روايات را ناقص نقل نمي كنيد پس لطفا همان جمله اي كه در ابتداي سخنانتان (فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا) عنوان ميكنيد را به صورت كامل و با ذكر سند روايي آن بياوريد )) . دوست عزيز : شما ادعا مي کنيد که بنده اين روايت را به نفع خودمان ناقص آورده ام . پس اين مطلب را براي تمام خلقي که اين مطالب را مي خوانند ثابت کنيد تا مشمول آيه (إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ : تنها کسانى دروغ مى بندند که به آيات خدا ايمان ندارند، ( آرى ، ) دروغگويان واقعى آنها هستند.-- نحل ) نشويد . شما حتي خبر نداريد اين حديث از کدام منبع است وگرنه چگونه است که نوشته ايد (سند روايي آن بياوريد) ‚ دوست عزيز اين حديث از (صحيح) مسلم شما اهل سنت است . اگر واقعا" شما صحيح مسلم را خوانده بوديد و اين ناقص ذکر کردن حديث ( البته بنا به ادعاي شما ) را کشف نموده ايد ! چرا از ما سلسله اسناد مي خواهيد ؟ اگر هم نخوانده ايد ‚ چرا براي اينکه دروغ و تهمت قبليتان را بپوشانيد دروغي ديگر مي گوئيد ؟ بقول دوستان عزيزم : اگر مي توانستيد استدلال ما را زير سوال ببريد شما قطعا اول يا آخرش را ذكر مي كرديد ولي تنها با درخواست از ما كه روايت را به صورت كامل بياوريم ، خواسته ايد كه بحث را منحرف كنيد . 4. فرموديد ((در مورد ايرادات شما بر ذات مبارك ام المومنين عايشه صديقه (رض) و ديگران بعدا ان شاء الله بحث مفصلي انجام خواهيم داد ولي الان به علت اينكه بحث ما پيرامون ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) مي باشد بنا بر اين از بحث خارج نشويم بهتر است .)) . دوست عزيز : شما ادعائي نموديد و بنده پاسخ شما را دادم . براي اينکه خداي نکرده مطالب شما بي پاسخ نماند ‚ جوابي عرض شد وگرنه به قول شما از بحث خارج نشويم بهتر است . 5. فرموديد ((شما تاويلي كه از آيه 6 سوره اعراف ارائه كرديد و با استناد به تاويل خود ادله مرا رد كرديد)) . دوست عزيز : من و تمام شيعيان قبول داريم که پيامبران از هر گناهي بدورند ‚ ولي بنده عرض کردم خداوندي که از پيامبرانش سوال و بازخواست مي کند چگونه تمامي کساني که جزو سابقون هستند را بدون محاسبه به بهشت مي برد . شما ميفرمائيد (به همان صورت اولياي الهي هم كه جانشينان انبيا هستند نيز از هر گونه لغزش و خطايي به دورند دليل بر اين ادعا همان آيه 100 سوره مباركه توبه است با اين تعريف كه وقتي خداوند خلفاي راشدين و سابقون صحابه را با فضيلت (رضي الله عنهم و رضوا عنه) ياد ميكند) . اين آيه دو صورت مي تواند داشته باشد : 1. تمام سابقون اول به بهشت مي روند : اين نظريه با وجود شخصي مثل ثعلبة ابن حاطب مردود است . 2. برخي از افرادي که جزو سابقون اولند به بهشت رفته و خداوند از انها راضي است : در اين مورد شما بايد ثابت کنيد که ابوبکر و عمر جزو اين دسته اند نه اينکه با پيش فرض خودتان ادعا کنيد (خداوند خلفاي راشدين و سابقون صحابه را با فضيلت (رضي الله عنهم و رضوا عنه) ياد ميكند ). بلکه بر عکس اين موارد ‚ صحيح بخاري در حديث غضب حضرت زهرا (س) ثابت مي کند که خداوند بر آنها غضب کرده است ( اين مطلب بارها و بارها از طرف بنده با ذکر منابع ذکر شده و هنوز به آن پاسخ داده نشده است ) . 6. فرموديد (( تمام صحابه بلكه همه امت محمدي (ص) طفيلي ايشانند ( قال رسول الله (ص) وزنت انا و ابوبكر فرجحت و وزن ابوبكر بالامة فرجحه)اخرج الترمذي و احمد و ابي داود بعدةالروايات )) . دوست عزيز : اولا" که هرچه زودتر نسبت به جوابي که دوستان پاسخگوئي به شبهات عنوان نموده اند اقدام کنيد تا اهل سنت نگويند : ( در بحث علمي اي که هيچ مغلطه و سفسطه و تحريف و حقه بازي جا ندارد ‚ احاديث خود ما را نيز تحريف نموده است ). ثانيا" : اين حديث نصفه و نيمه شما با خيل انبوهي از احاديث درجه 1 اهل سنت در منافات است . رسول خدا فرمودند :( درباره علي (ع) سه مطلب به من (وحي) گرديد: 1. بزرگ مسلمانان 2. رهبر پرهيزگاران 3.زمام دار نورانيان / باوردي و ابن قانع و ابونعيم و بزاز نقل کرده اند و حديث 2628 کنزالعمال است . حاکم نيشابوري که از فحول اهل سنت است در ص138ج3 مستدرک الصحيحين اين حديث را صحيح بر شمرده است ) . البته شما بهتر از من ميدانيد که اهل سنت پيامبر را تنها در وحي و ابلاغ آن معصوم مي دانند و اين حديث هم به پيامبر وحي شده است . اگر ابوبکر مسلمان است ‚ بزرگ و آقاي او علي(ع) است ‚ اگر ابوبکر پرهيزگار است ‚ رهبر و مقتداي او علي(ع) است ‚ اگر ابوبکر جزو نورانيان است ‚ زمام دار و صاحب اختيار او علي(ع) است . البته اين ادعاي شما ثابت مي کند که (نفس) پيامبر ( رجوع شود به آيه مباهله) طفيلي ابوبکر است ‚ ... خدا همه ما را ببخشد . 7. فرموديد ((و قال رسول الله (ص) ما فضلكم ابوبكر بكثرة صوم و لا صلاة و لكن فضلكم بسر وقر في صدره ) اخرجه الامام غزالي في الاحياء و والحكيم الترمذي و ابي يعلي و احمد )) . دوست عزيز : بنده براي جلوگيري از اطناب سخن فقط به شما توصيه مي کنم جواب داده شده از طرف سايت را مطالعه نمائيد و به سوالاتي که از شما پرسيده شده است جواب بدهيد . --کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآيَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ-- 8. فرموديد ((شما عنوان مي كنيد حديث منقوله بنده با نص قرآن مخالف است . من از شما ميپرسم اين حديث شريف كه صحصح السند مي باشد با كدام آيه قرآن در تضاد است ؟)) . دوست عزيز : لطفا" قبل از نظر دادن ‚ مطالب را بخوانيد . يکبار ديگر عرايضم را مي نويسم : (اين حديث با نص صريح قرآن مخالفت دارد . مگر نه آنست که در قرآن ‚ حضرت علي(ع) به عنوان (نفس) رسول خدا آمده اند ؟ . حال نفس پيامبر لياقت دوستي خاص را دارد و سخي ترين و صاحب حق ترين مردم است يا کسي که فرمان حمله به خانه علي(ع) را صادر مي کند ؟(مصنف ابن ابى شيبه: 8/572،كتاب المغازى)) . 9. فرموديد ((ما معتقديم اولياي الهي (قدس الله تعلي اسرارهم) جانشينان انبيا (عليهم الصلاة و السلام ) هستند و همان گونه كه خداوند مي فرمايند:(لا نفرق بين احد من رسله )ما نيز بر مبناي همان امر در مورد اولياي الهي نيز فرق نميگذاريم و همه را يك وجود واحد ميبينيم يعني وقتي فضيلتي در شان حضرت صديق اكبر (رض) وارد ميشود آن را در شان همه اولياي الهي كه همه طفيلي ذات صديقي هستند ميدانيم )) .دوست عزيز : پس اگر اين فضايلي که شما در شان ابوبکر مي آوريد ‚ در بقيه هم وجود دارد چرا در وجود علي (ع) نباشد و شما ايشان را خليفه اول نمي دانيد و اصرار داريد که چون شرايط آيه 54 مائده با شرايط ابوبکر سازگار است ( البته تا بحال چنين دليلي از شما ديده نشده است) پس ابوبکر خليفه رسول خداست . اگر اين شرايط و فضايل را براي علي (ع) هم قائل بوده و آنها را (يك وجود واحد) مي دانيد ‚ پس به همين دليل هم علي(ع) خليفه رسول خداست . 10. فرموديد ((شما كه مرا متهم به بي اطلاعي از بحث علمي مي كنيد)) . دوست عزيز آيا اين جمله که فرموديد (اگر آن رواياتي كه مطرح مي كنيد از ايشان را قبول داريد پس بايد روايات منقول از ايشان را در شان خلفاي راشدين (رض) را نيز قبول كنيد و اگر در اين مورد آنها را معاذ الله دروغگو ميدانيد بايد روايات منقوله خود را نيز كنار گزاريد ) نشانه آگاهي شما از اصول اوليه يک بحث عقلاني است ؟ 11. فرموديد ((چرا خودتان با استناد به يك استدلال نا قص عقلي خود ،حديث صحيح نبوي را رد مي كنيد )) . دوست عزيز : خوب است در پاسخي که به شما داده شده است ‚ تامل کنيد و غير عقلاني بودن آنرا به همه ثابت نمائيد . 12. فرموديد ((اين مطلب فوق، خود بهترين دليل بر ادعاي بنده است كه شما چطور به خود اجازه داديد با يك استدلال غير منطقي و غير علمي حديث صحيح نبوي را رد كنيد .)) . دوست عزيز : بنده جواب شما را با احاديث صحيح خودتان و قرآن و تفاسير شما از قرآن داده ام پس لطفا" وجه غير عقلاني بودن آنرا ذکر کنيد تا همه بدانند . به نظر شما اينکه شيعه از احاديث صحيح شما برايتان دليل مياورد غير عقلاني تر است يا اينکه شما براي احتجاج با ما احاديث يکطرفه اي که حتي خود اهل سنت به آن اعتقاد ندارند را ذکر مي کنيد ؟ (کامنت 41) 13. بنده نيز منتظر جوابهاي منطقي و علمي شما مبني بر اطلاق آيه شريفه بر ابوبکر هستم . البته شما فرموديد (دوست گرامي جناب مهدي . ذ ابتدا بايد عرض كنم بنده از بحث با شما لذت برده و از شما تشكر مي كنم) ولي بنده از اينکه به خط به خط عرايض شما پاسخ بگويم ولي شما به هيچکدام از آنها پاسخ نگوئيد ‚ اصلا" لذت نميبرم . :وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ : إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ : اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ >>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<< |
48 |
نام و نام خانوادگي: مهدي ذ -
تاريخ: 11 خرداد 88
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد .... دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : (در جواب كامنت 45) 1. فرموديد ((جناب مهدي .ذ ، در مقوله شما از بند 7 مانده بوديم )) . دوست عزيز : در جواب بند 1و2و3و4و5و6 هنوز جوابي كه بر پايه احاديث صحيح كه مخالف قرآن و تاريخ و احاديث صحيح ديگر اهل سنت نباشد دريافت ننموده ايم و به همان جوابيه شما نيز پاسخي بر اساس معيارهاي اهل سنت داده شده است . لطفا" سعي نكنيد قضيه را تمام شده متصور شويد . ما هنوز منتظر جوابهاي شما هستيم . 2. فرموديد (( در مورد بند 7 و 8 و 9 و 10 و 11بنده ترجيح مي دهم به فرمايشات حضرت امير (رض)ايمان داشته باشم تا به استدلالهاي شما )) .دوست عزيز : اولا" : إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِيناً . ثانيا" : شما به فرمايشات حضرت امير(ع) اعتقاد داريد ؟ ايشان نظرشان نسبت به خلفا اينست : فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا . ژس بايد بگويم :(اي پسر تو بي نشاني از علي ........ عين و يا و لام داني از علي) 3. فرموديد ((وقتي به حضرات شيخين (رض) اشاره شده بالطبع حضرات صهرين (رض) كه بعد از ايشانند نيز مرادند و در ثاني اقتدا به ولايت حضرت صديق (رض) و تبعيت از بيعت حضرت فاروق (رض) كه اولين شخصي است كه با ايشان بيعت كرده مراد است)) . دوست عزيز : اگر اينچنين است ‚ نام ابوبكر به تنهائي هم مي تواند مراد از خلفاي بعدي باشد . اگر (تبعيت از بيعت حضرت فاروق (رض) كه اولين شخصي است كه با ايشان بيعت كرده مراد است) بود چرا زهراي مرضيه (س) به اين حديث عمل نكردند و از عمر تبعيت ننمودند ؟ 4. فرموديد ((اگر ميشد با اين گونه دلايل احاديث صحيح نبوي (ص) را رد كرد كه امروزه ديگر حديث قابل استنادي در دست نبود . لطفا دلايل علمي ارائه كنيد )) . دوست عزيز : اينكار غير علمي تر است يا اينكه وقتي ذهبي كه يكي از بزرگترين دانشمندان اهل سنت است و گمان نمي كنم زير اين آسمان كسي از اهل سنت باشد كه حرف او را قبول نداشته باشد ‚ به حديثي در مورد فضائل علي(ع) ميرسد و در سند آن هيچ اشكالي نمي تواند پيدا بكند ‚ مي گويد دل من گواه مي دهد كه اين حديث جعلي است . دوست عزيز ‚ كسي كه خانه اش از سنگ است نبايد سنگ پراني كند . 5. فرموديد ((دليل دوم شما اينكه سند آن احاديث غير قابل اعتماد است . لطفا با مدرك سخن بگوييد )) . دوست عزيز : اين حديث معروف به حديث /اقتدا/ است و اين روايت با سند هاي مختلف نقل شده که ما با بحث سندي ، ضعف آنها را روشن مي سازيم : (الف) تمام رواياتي که از طريق حذيفه بن يمان نقل شده ، در سلسله سند خود «عبدالملک بن عمير» واقع شده است که در کتب رجال اهل سنت با اين تعبيرات از او ياد شده : احاديث صحيح را با ضعيف به هم مي آميخته است و احمد بن حنبل نيز او را تضعيف نموده است.( سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 5 ص 440 ) . (ب) در روايت ديگري که از طريق حذيفه بن يمان وارد شده است سالم بن علاء مرادي آمده که ذهبي در باره وي مينويسد: ابن معين و نسائي او را تضعيف کرده اند. ( ميزان الاعتدال - الذهبي – ج2 ص112 ) . (ج) و اما روايتي که از طريق « ابن مسعود » نقل شده ‚ ترمذي تصرح نموده و گفته : اين حديث غريبي است كه فقط از طريق يحيي بن سلمه نقل شده است و او در نقل حديث ضعيف است. (صحيح ترمذي – ج5 ص672 ) . (د) بررسي حديث از طريق انس بن مالك : اما حديث از طريق «انس»در همه سندهاي آن افرادي چون : عمرو بن هرم، عمر بن نافع ، حماد بن دليل وجود دارند . در باره « عمر بن نافع» آمده است : «حديث او قابل اعتنا نيست»، « به حديث او احتجاج نمي شود» ( الکامل - ج5- ص 1703- تهذيب التهذيب – ج1 – ص 499) . (ذ) بررسي حديث از طريق عبدالله بن عمر : ابن حجر ميگويد : اين حديث عبدالله بن عمر از همه طرقش باطل است.(لسان الميزان –ج 5 – ص 237 ) . (و) و اما حديث از طريق جده عبدالله بن ابي هذيل : در اين حديث فقط اکتفاء مي کنيم به کلام حافظ ابن حزم : اين حديث غير صحيح است چون از غلام ربعي نقل شده که مجهول است . (الاحکام – ج 6 – ص809 ) . 6. فرموديد ((مسئله اي كه بين ايشان با حضرت صديق اكبر (رض) رخ داده و روافض آن را علم كرده و روي آن مانور ميدهند چيز جداي از پذيرش ولايت صديقي (رض) بوده . )) . دوست عزيز : بنابر نص صريح صحيح بخاري و مسلم حضرت زهرا (س) بدون بيعت با ابوبكر و با غضب آندو از دنيا رفتند . نکرد و حال آ ن که آن حضرت به خوبي مي دانست که :مَنْ مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية . (صحيح مسلم ، مسلم النيسابوري ، ج3 ، ص1478و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج8 ، ص156 و مجمع الزوائد ، ج5 ، ص218 و مشكاة المصابيح ، ج2 ، ص1088و سلسلة الأحاديث الصحيحة ، ج2 ، ص715 ). مَنْ مات بغير إمام مات ميتة جاهلية. (مسند احمد ، احمد بن حنبل ، ج4 ، ص96 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج5 ، ص218 و مسند الطيالسي ، الطيالسي ، ص295 و الإحسان بترتيب صحيح ابن حبان ج7 ، ص49 و حلية الأولياء ، ج 3 ، ص22.) . حال شما ميگوئيد اين امر جداي از مساله خلافت ابوبكر است ؟ . حضرت زهرا مطمئنا" بدون اينكه بيعتي به گردنش باشد از دنيا نرفته است . پس اگر ايشان با ابوبكر بيعت نكرده است با چه كسي به عنوان املم زمانش بيعت نموده ؟ 7. فرموديد (( بلكه حضرت امير در دومين روز با حضرت صديق بيعت كردند .دليل بر اين مدعا را دو مطلب از علماي شيعه را بيان ميكنم . ابن ابي الحديد معتزلي الشيعي در شرح نهج البلاغه جلد اول صفحه 154 ميگويد : ( قال علي و الزبير رضي الله عنهما ما غضبنا الا في المشورة انا نري ابابكر احق الناس بها انه صاحب الغار و انا لنعرف له سنه و امر رسول الله (ص) بالصلاة و هو حي ) كه در البداية و النهاية جلد 5 صفحه 249 نيز آمده است . و همچنين پروفسور سيد امير علي مورخ و نويسنده معروف شيعي در كتاب روح الاسلام مينويسد كه حضرت امير بيدرنگ با حضرت صديق بيعت كرد . روح الاسلام صفحه 270 . و همچنين ابن كثير از دارقطني و او از سعيد ابن مسيب و او از ابن عمر رضي الله عنهما روايت ميكند كه : وقتي حضرت صديق (رض) آماده حركت به سوي ذي القصه شد و بر مركب خود سوار گشت حضرت امير (رض) زمام مركب او را گرفت و گفت : اي خليفه رسول خدا كجا ميروي ؟ براي تو همان چيزي را ميگويم كه رسول الله (ص) در روز احد فرمود : شمشيرت را در نيام كن و ما را به غم فراقت مبتلا نكن زيرا به خدا سوگند اگر به تو صدمه اي برسد نظام اسلام از هم مي پاشد لذا به مدينه برگرد و ايشان هم برگشتند .)) . دوست عزيز : آيا در صحيح بخاري امده است كه علي (ع) بعد از 6 ماه بيعت كرد يا نه ؟ اگر درست است به آن ايمان داشته باشيد و كتب صحيحين خود را پايمال ننمائيد . حدالقل به كتابهاي خودتان احترام بگذاريد ! . ابن ابي الحديد مي گويد من سني هستم بعد شما به زور مي خواهيد او را شيعه كنيد ؟ نويسنده فوات الوفيات اينگونه مي گويد : عز الدين ابن أبي الحديد :عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد، عز الدين المدائني المعتزلي الفقيه الشاعر....ومن تصانيفه ..... وشرح نهج البلاغة في عشرين مجلد . در حاشيه رقم 1 مي گويد : وقال فيه ابن الشعار: ((خدم في عدة أعمال سواداص وحضرة آخرها كتابة ديوان الزمام، تأدب على الشيخ أبي البقاء العكبري ثم على أبي الخير مصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأ الأصول ، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن)) فوات الوفيات ج2، ص 259، ذيل ترجمه عز الدين ابن أبي الحديد .ابن خلکان مي گويد: عز الدين ابن أبي الحديد : وقال ( ابن الشعار ) : عبد الحميد بن أبي الحديد كاتب فاضل أديب ذو فضل غزير وأدب وافر وذكاء باهر، خدم في عدة أعمال سواداً وحضرة، آخرها كتابة ديوان الزمام. تأدب على الشيخ أبي البقاءالعكبري ثم على أبي الخيرمصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأعلم الأصول، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن، وله كتاب العبقري الحسان في علم الكلام والمنطق والطبيعي والأصول والتاريخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة. وفيات الأعيان ج 7 ، ص 342 ، رقم 283 .. او در مورد هجوم به خانه وحي از خلفا دفاع كرده و آشكارا مذهب خود را عنوان مي كند : و اما امور زشت ومستهجني که شيعيان در مورد اينکه قنفذ را به درب خانه فاطمه فرستادند ..هيچ کدام از اين مطالب نزد اصحاب ما اصل و اساسي ندارد ، و هيچ يک از آنها اين مطالب را تثبيت نکرده است ، و اهل حديث هم اينها را نقل نکرده اند ، و چنين مطالبي نزد آنها شناخته شده نيست ، و قطعا اينها از اموري است که فقط شيعيان نقل کرده اند و لاغير / وإنما هو شئ تنفرد الشيعة بنقله / . شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 60 . او معتقد است پدران انبياي عظام الهي وهمچنين پدر بزرگوار پيامبر اسلام مشرک بوده اند . در حالي که هيچ شيعه اي ( شيعه اثنا عشري ) چنين نظري ندارد و همه شيعيان ( شيعه اثنا عشري ) قائلند که تمامي پدران انبياي عظام الهي اهل ايمان بوده اند و لحظه اي شرک نورزيده اند. براي آشنايي بيشتروبهتربا نظراو به شرح نهج البلاغة ج 14 ، ص 67و68 مراجعه کنيد . همچنين نامي از پروفسور سيد امير علي شيعه برده ايد كه جوابتان داده شده است . در مورد روايت ابن كثير هم بايد بگويم كه اين حديث متضاد با حديث ذكر شده از صحيح مسلم و بخاري است و در نزد اهل سنت چنين حديثي از اعتبار خارج است . 8. فرموديد ((اين است كه حضرت صديق (رض) قصد مغضوب كردن و ناراحت كردن ايشان را نداشتند و فقط با استناد به احاديث نبوي (ص) حكم صادر كردند و ناراحتي حضرت زهرا (رض) به علت طبيعت بشري ايشان بوده نه چيز ديگر درست مانند غضب حضرت موسي بر حضرت هارون علي نبينا و عليهما الصلاة والسلام)) . دوست عزيز : ما فقط از شما مدرك مي خواهيم نه دلايلي كه نظر شماست و نه احاديثي كه جلوي احاديث صحيحين بايستد ‚ چون اينگونه احاديث را خود اهل سنت هم قبول ندارند چه برسد به ما . در صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 صراحت دارد : فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ . حال كه غضب ايشان بر ابوبكر تا لحظه مرگ ثابت شد بايد حديث پيامبر را برايتان بخوانم : فاطمه پاره تن من است ‚ هر كس او را بيازارد مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است . يا : فاطمه پاره تن من است هركس او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است . لطفا" اينچنين احاديث صحيح خودتان را تار و مار نكنيد ! . اگر سخن شما را مبني بر اينكه غضب ايشان بشري بوده است را بپذيريم ‚ بنابه نص صريح صحيحين اين غضب باعث غضب خداوند است . 9. فرموديد (( و روايات صحيح السند در دست است كه بعد از آن حضرت صديق(رض) به دلجويي حضرت زهرا (رض) به خانه ايشان تشريف بردند . در مدارج النبوة و كتاب الوفا و بيهقي با اسناد صحيح روايت شده است كه بعد از فيصله مسئله فدك حضرت صديق (رض) بر در خانه حضرت امير حاضر شده و حضرت امير (رض) را شافع قرار داد تا اينكه حضرت زهرا (رض) از ايشان خوشنود شد .)) . دوست عزيز كداميك از احاديث بر اهل سنت حجت هستند ؟ حديثي كه نقل نموده ايد يا حديث صحيح بخاري ؟ فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ 10. فرموديد ((از همه مهمتر صاحب محجاج السالكين كه از علماي بزرگ شيعه ميباشد در كتاب خود روايت ميكند كه : ان ابا بكر رضي الله عنه لما راي ان فاطمة انقبضت عنه و هجرته و لم تتكلم بعد ذلك في امر فدك كبر ذلك عنده فاراد استرضاءها فاتاها فقال لها صدقت يا بنت رسول الله (ص) فيما ادعيت و لكني رايت رسول الله (ص) يقسمها فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل بعد ان يؤتي منها قوتكم و الصنعين بها فقالت افعل فيها كما كان ابي رسول الله (ص) يفعل فيها فقال ذلك الله علي ان افعل فيها كان يفعل ابوك فقالت و الله لتفعلن فقال و الله لافعلن ذلك فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالك و اخذت العهد اليه و كان ابو بكر رضي الله عنه يعطيهم منها قوتهم و يقسم الباقي فيعطي الفقراء و المساكين و ابن السبيل.)) . دوست عزيز : پاسخ شما داده شده و شما هنوز نتوانسته ايد شيعه بودن وي را به ما ثابت كنيد . ما دليل از صحيح بخاري مياوريم و شما دليل از كتابهائي مياوريد كه اساسا" مجهول هستند . إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ 11. فرموديد ((برادر ميبينيد كه ادعاي شما منوط بر نپذيرفتن ولايت صديقي(رض) از سوي حضرات علي و زهراي مرضيه رضي الله عنهما مردود است . اگر خود را شيعه ايشان ميدانيد تبعيت به عملكرد ايشان كنيد كه ايشان خلافت و ولايت صديقي(رض) را با توجه به نص صريح كلام الهي و حديث صحيح نبوي (ص) پذيرفته اند و در غير اين صورت ادعا نكنيد كه شيعه ايشانيد كه شما شيعه خود (نفس اماره خود ) هستيد و حب ايشان را بهانه اي براي رسيدن به اهداف خود ساخته ايد .)) . دوست عزيز : هر كس يكجانبه شمشير بزند پيروز است . جوابهاي ما را ببينيد و اگر توانستيد احاديث صحيحين را رد كنيد ‚ بعد ادعا كنيد كه دلايل ما مردود است . آيا صحيح مسلم و بخاري حديث صحيح نبوي را ننوشته اند ؟ . از اين كه فرموديد پيرو علي(ع) و حضرت زهرا(س) باشيم متشكرم و عرض ميكنم چشم . ما به تبعيت از ايشان ‚ در حق ابوبكر و عمر قائليم كه : كاذبا آثما غادرا خائنا . آيا شما از علي(ع) و زهراي مرضيه (س) پيروي مي كنيد ؟ . اما در جواب (ادعا نكنيد كه شيعه ايشانيد كه شما شيعه خود (نفس اماره خود ) هستي) بايد بگويم ‚ وقتي كسي حق را ميگويد و با برهان و دلايل كافي احتجاج ميكند بايد در انتظار تهمت ها و توهين هاي ضاله باشد . من هم كاملا" در انتظار اينچنين صحبت كردن شما بودم و در واكنش به شما فقط به حرف قران گوش خواهم داد : هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً : سلاما . 12. فرموديد ((و اما شما هيئت محترم پاسخگويي من در ابتدا فكر ميكردم با علماي طراز اول مواجه هستم ولي وقتي پاسخهاي شما را در مقابل خود ميبينم نظر ديگري نسبت به شما براي من پيش مي آيد ، بايد بگويم كه جناب مهدي.ذ بهتر از شما عمل ميكند . شما بهتر است كنار بكشيد و اجازه دهيد جناب مهدي.ذ ادامه دهند و يا از استاد خود جناب قزويني كه بنده بي صبرانه منتظر تشريف فرمايي ايشانم دعوت كنيد تا ادامه بحث را با بنده انجام دهند )) . دوست عزيز : شما واقعا" فكر ميكنيد براي جوابگوئي به شما علماي طراز اول لازم است ؟ شما كه اصول اوليه بحث علمي و عقلاني و مناظره را نمي دانستيد و در همين جا آنرا ياد گرفتيد ( البته ميگويم ياد گرفتيد ‚ چون كم كم سعي داريد با احاديث شيعه احتجاج كنيد ولي متاسفانه يادتان رفته كه امثال پروفسور سيد امير علي را كه حتي خودش ‚ خودش را به عنوان شيعه قبول ندارد ‚ نمي توان به عنوان حجت آورد . از علمائي سخن بگوئيد كه حدالقل در يكي از كتب ما به عنوان ( شيعه امامي ) ياد شده باشند ) . اما اينكه من بهتر از گروه پاسخگوئي عمل مي كنم موردي بي دليل و لغو است ‚ چرا كه بنده معلومات زيادي را از همين عزيزان و از كتابهائي كه از سايت سني مشكات دانلود كرده ام ‚ كسب نموده ام و هرگاه در موردي به اشكال بربخورم از ايشان كمك ميگيرم كه البته اين موارد كم هم نيستند . شما ابتدا مي گوئيد (با همه شما اين بحث را ادامه ميدهم ) و در انتها مي گوئيد ( شما بهتر است كنار بكشيد ) . دوست عزيز ‚ وحدت كلام نعمت خوبي است . يا ادعا نكنيد يا اينكه حق را آشكار كنيد . من بارها و بارها براي مناظره به سايت اهل سنت رفته ام و در برابر تمام آنها ايستاده ام و لي متاسفانه هر جا كه به بن بست مي رسيدند ‚ نظرات بنده را حذف كرده و 10 نفري بالاي سكوي پيروزي در مناظره مي رفتند اين در حاليست كه تمام خوانندگان تا به حال با شيوه پاسخ گوئي به سوالات بنده آشنا شده اند اما وقتي من سراغ نظرات خودم در سايت آنها مي رفتم ‚ از بس كه روي نظرات بنده تحريف صورت گرفته بود ‚ بايد 10 دقيقه اي را صرف اين مي كردم كه كدام نظر شبيه نظرات بنده است . اين دليل نمي شود كه شما برهان قاطع و دليل محكمي داشته باشيد اما نتوانيد آنرا براي بيش از يك نفر توضيح دهيد . شما تا بحال به كدام يك از جواب هاي بنده پاسخ داده ايد كه مبتني بر احاديث صحيح شما بوده و تاريخ و تفسير و صحيحين شما را زير سوال نبرده باشد ؟ لطفا" جو سازي ننموده و با احساسات ملت بازي نكنيد . ملت ‚ عروسك خيمه شب بازي شما نيستند كه با (من كشاورزم) و ( من تنهايم) و ( من وقت ندارم) و ... با شعور آنها بازي مي كنيد . 13. منتظر جوابهاي شما در اثبات اطلاق آيه شريفه در حق ابوبكر هستم . : وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ : إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ : اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ >>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<< |
49 |
نام و نام خانوادگي: موسي -
تاريخ: 12 خرداد 88
سلام عليكم . دوست گرامي جناب مهدي .ذ شما در مردود كردن احاديثي كه بنده در فضيلت حضرت صديق (رض) عنوان ميكنم به اين دليل تمسك ميجوييد : ( فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ. ) و ميفرماييد كه با توجه به اين حديث احاديث شما مردود است . اولا بايد به شما بگويم، دوست گرامي آنچه كه شما آنرا يك حديث مي ناميد يك روايت است ، حديث به كلام حضرت رسول الله (ص) گفته ميشود . در صحيح امام بخاري (رح) علاوه بر احاديث نبوي (ص) روايات هم ذكر شده اند ، روايات سخنان افرادي غير از حضرت رسول الله (ص) مي باشند . براي ما احاديث صحيح نبوي (ص) همسنگ كلام الهي هستند و عمل به آنها همانند عمل به كلام الهي است . چگونه شما با تمسك به روايتي كه بايد آنرا با توجه به روايات ديگر تجزيه و تحليل كرد ، احاديث نبوي را از درجه اعتبار ساقط ميكنيد . وقتي شما آيات الهي را با راي خود تاويل ميكنيد و احاديث نبوي را رد ميكنيد و حتي كلام اهل بيت (رضي الله عنهم ) را كه در فضيلت حضرات شيخين (رضي الله عنهما ) با اسناد صحيح وارد شده اند را فقط با تمسك به يك روايت رد ميكنيد چگونه مرا به ادامه بحث علمي فرا ميخوانيد ؟ دوست گرامي براي ادامه بحث البته اگر مايليد ! من چند سوال از شما ميپرسم ، چون ميدانم به كتب حديث و سيره و تاريخ ما هم دسترسي داريد . لطفا به دور از تعصب جواب دهيد . 1- آيا حضرت صديق اكبر (رض) جزو اولين انسانهايي كه به دين اسلام ايمان آوردند بود يانه ؟ . 2- آيا ايشان به همراه حضرت رسول الله (ص) به مدينه هجرت كرد يا نه ؟ . 3 - آيا ايشان در تمام غزوات حاضر بوده اند يا نه ؟ . 4- و آيا شما كه خود را شيعه ميناميد آيا به كلام اهل بيت (رض) ايمان داريد و آن كلام را همسنگ حديث نبوي (ص) ميدانيد يا نه ؟ . لطفا به سوالات مختصر و مفيد پاسخ بدهيد و از پيچاندن كلام و اطناب پرهيز كنيد تا در جلسه بعد ادامه بحث را مفصلتر ادامه دهيم . و السلام عليكم و رحمةالله و بركاته . جواب نظر: با سلام جناب آقاي موسي 1- فرموده ايد « وقتي شما آيات الهي را با راي خود تاويل ميكنيد» آيا شما نيستيد كه روايت «فاطمه بضعة مني فمن اغضبها فقد اغضبني » را تاويل مي كنيد ؟ 2- اگر اين روايت را تاويل نمي كنيد و مي گوييد صحيح است ، روايتي را كه خودتان نيز آن را در متن آورده ايد «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ» چگونه توجيه مي كنيد ؟ 3- اين روايت را كه خودتان نيز نقل كرديد آيا با آنچه در نظر قبلي در مورد بخشيده شدن ابوبكر و عمر و رضايت فاطمه سلام الله عليهما از آن دو ، مطابقت دارد ؟ 4- اگر ما روايات فضيلت خلفا را زير سوال مي بريم ، مراحل فوق را گذرانده ايم ، شما نيز اگر اين مراحل را بگذرانيد ، به همين نتيجه ما خواهيد رسيد . 5- ابوبكر طبق روايات اهل سنت (در تاريخ طبري و ...) بعد از 50 نفر اسلام آورد ! البته در امت هاي گذشته بوده اند كساني كه جزو 10 نفر اول بودند ، اما باز كافر شدند ! 6- در مورد هجرت او با پيامبر (ص) به مدينه ، اختلافات بسيار وجود دارد ؛ طبق بسياري روايات وقتي پيامبر (ص) به مدينه امدند ، او در مدينه بود و پشت سر سالم مولي ابي حذيفه نماز مي خواند !!! در مورد اينكه چطور با رسول خدا (ص) همراه شد هم اهل سنت روايت دارند كه او خود به دنبال پيامبر (ص) رفت ، و حتي عده اي گفته اند پيامبر (ص)به خاطر ترس از اينكه ابوبكر مكان حضرت را لو بدهد ، مجبور شدند او را با خود ببرند !!! 7- ابوبكر در بسياري از جنگ ها بود ، اما در آنها فرار كرد ! و به اقرار برخي علماي اهل سنت ، نه يك تير انداخت و نه يك بار شمشير كشيد ! 8- ما كلام اهل بيت را نقل كلام رسول خدا (ص) مي دانيم 9- شما بنا بود به سوالات ما در بحث خلافت ابوبكر و مداركي كه مطرح كرده ايد ، ادامه دهيد ، كه متاسفانه چنين نكرديد ، و اكنون به جاي ادامه بحث ، مي خواهيد با مطرح كردن چند سوال ، بحث را به انحراف بكشانيد ؛ البته ما به سوالات شما پاسخ داديم ، منتظريم ببينيم آيا شما نيز به سوالات ما پاسخ مي دهيد يا خير؟!!! جالب اينجاست كه به ما مي گوييد خلاصه پاسخ دهيد و از پيچاندن بحث بپرهيزيم ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
50 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 13 خرداد 88
با سلام جناب آقاي موسي در جواب سوالاتت بصورت صحيح و سريع : 1 ) نه 2 ) نه 3 ) نه 4 ) نه البته جوابي كاملتر در مورد چهار جواب خودم دارم كه با ذكر اسانيد كامل و موثق از علماي اهل سنت ميتوانم انرا بنويسم اگر دوست داشتيد بخواهيد حتما برايتان مينويسم حالا بگو روايت است نه حديث سوالاتم را بار ديگر بحضور محترمتان ميرسانم و قصدم اينه كه همين صحابه ( البته از نظر شما ) با هم اختلافاتي بمانند اختلافات شيعه ( رافضي ) و وهابيت با هم دارند : در كتاب صحاح بخاري و مسلم اين دو سه روايت مرا سخت بخود مشغول كرده . 1 ) « فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى توفيّت وعاشت بعد النّبيّ ( صلى الله عليه و سلم ) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. » صحيح بخارى ، ج 3 ، ص 253 ، كتاب المغازى ، باب 155 غزوة خيبر ، حديث 704 2 ) « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفّيت » . صحيح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح1265 . « فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى توفّيت . » ، ج 3 ، ص 252 ، كتاب المغازى ، ب 155 غزوه خيبر ، حديث 704 . و صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 ، ح 52 . 3 ) قال عمر لعلى وعباس : « فرأيتماه ( ابابكر ) كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 28 ، كتاب الجهاد و السير ، باب 15 حكم الفئ ، حديث 49 . با استدلهاي شما نعوذ بالله حضرت علي ( ع ) و فاطمه زهزا ( س ) و عباس ( ره ) رافضي بودند و جناب ابوبكر ( رض ) و جناب عمر ( رض ) وهابي بودند . لطفا من را راهنماي كنيد. يك سوال ديگر اين روايت يعني چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عايشه دختر ابوبكر به صراحت ميگويد كه هيچ آيهاي در قرآن در حق ما نازل نشده است : ما انزل الله فينا شيئا من القرآن . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 . يا علي |
51 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي ( محب اهل بيت ) -
تاريخ: 13 خرداد 88
با سلام البته جواب ( 4 ) را كه ( نه ) دادم براي قسمت اول سوالتونه كه نوشتي" آيا شما كه خود را شيعه ميناميد ؟ " چونكه من محب اهل بيتم تا شيعه بودن كلي فاصله دارم . حالا يك حديث ناب شيعي : از ابو جعفر، امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: "در روز قيامت قومي مي آيند كه بر آنها لباسي از نور است، بر صورتهايشان نور است، و با اثر سجود شناخته مي شوند، صف به صف مي آيند تا در مقابل پروردگار عالميان مي ايستند و پيامبران و ملائكه و شهداء و صلحا به آنان غبطه مي خورند. سپس رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) سكوت كردند و سه بار همين كلام را تكرار نمودند. عمر بن خطّاب گفت: آيا آنها شهدا هستند؟ رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: شهدا هستند، ولي نه آن شهدايي كه تو فكر مي كني. عمر گفت: آنها اوصياء هستند؟ رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: اوصياء هستند، ولي نه آن اوصيايي كه تو فكر مي كني. عمر گفت: از اهل آسمانها هستند يا از اهل زمين؟ رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: از اهل زمينند. عمر گفت: به من خبر دهيد كه آنها كيستند؟ آنگاه رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) با دستش به علي(عليه السلام) اشاره كرده و فرمودند: او و شيعيانش هستند، دشمن نمي دارد او را از قريش؛ مگر شخص جلاّد ستمگر، و نه از اهل كتاب؛ مگر يهود، و نه از عرب؛ مگر زناكار، و نه از ساير مردمان؛ مگر شقي. سپس رسول الله (صلّي الله عليه و آله وسلم) فرمودند: "اي عمر! آنان شيعيان ما هستند و علي(عليه السلام) امامشان است، دروغ مي گويد آنكه ادّعا كند مرا دوست دارد، در حالي كه بغض و دشمني علي(عليه السلام) را در دل دارد". قشنگه نه . يا صــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــديــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق اكبر يا فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاروغ امه ياعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي |
52 |
نام و نام خانوادگي: منادي -
تاريخ: 14 خرداد 88
سلام عليكم روايات زير اساسا باطل و فاقد اعتبارند : 1) فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى توفيّت وعاشت بعد النّبيّ ( صلى الله عليه و سلم ) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. » 2 ) « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفّيت » . صحيح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، كتاب الخمس ، باب 837 ، ح1265 . « فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى توفّيت . » 3 ) قال عمر لعلى وعباس : « فرأيتماه ( ابابكر ) كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » چون: تماما ذهنيات راوي است يعني نميتوان با آن عملي يا گفتاري از فاطمه را ثابت كرد كه دال بر غضب گرفتن يا قهر كردن او با ابوبكر صديق يا فرد ديگري باشد . وفات زودهنگام فاطمه زهرا ؛ تاخير در بيعت هيچكدام ارتباطي با استفتا فاطمه زهرا در مورد فدك و فتواي صحيح ابوبكر ندارد ؛ روايت كننده تعمدا يا سهوا ميخواسته از پايان مراجعه فاطمه به نزد ابوبكر نتيجه گيري مورد پسند عامه داشته باشد. روايت آخري نقل قولي غريب از عمر فاروق با نوع گفتار و ارتباط بسيار نزديكش با ابوبكر صديق از ريشه در تضاد است . جواب نظر: با سلام دوست گرامي مقصود شما از ذهنيات راوي چيست ؟ روايت «فرايتماه كاذبا آثما غادرا خائنا» نقل دقيق كلام عمر بن خطاب توسط بزرگان علماي اهل سنت در كتاب صحيح مسلم است ! شايد مقصود شما از ذهنيات راوي ، ذهنيات خود عمر است ! و ذهنيات عمر در مورد نظر امير مومنان و عباس عموي رسول خدا در مورد او ابوبكر حجت نيست !؟ البته اينكه اين روايت براي شما عجيب است ! آري ، زيرا عموما به دنبال نقل حقائق نبوده و ديدن حقايق برايتان عجيب است ! آنهم در معتبرترين كتب اهل سنت ! جالب است كه شما براي خود يك پيش فرض ذهني ساخته ايد و آن خوب بودن ارتباط ابوبكر و عمر با اهل بيت است ، و با اين پيش فرض ذهني خود ، هر روايتي را كه مخالف نظر خويش ببينيد تضعيف ميكنيد ! البته اين عبارت شما كه «روايت آخري نقل قولي غريب از عمر فاروق با نوع گفتار و ارتباط بسيار نزديكش با ابوبكر صديق از ريشه در تضاد است» چه معني ميدهد ؟ به عكس عمر در اين روايت ، در مقام توجيه كارهاي ابوبكر بر آمده است و حق دوستي خود را با ابوبكر ادا كرده است ! اما در مورد روايت غضب فاطمه زهرا سلام الله عليها ! راوي اين ماجرا يكي از صحابه است ، و او ميگويد فاطمه زهرا بر ابوبكر غضب كرد ! و اين مطلبي است كه به ذهنيت مربوط نميشود ، او آنچه را در خارج محقق شده مطرح ميكند ! البته اگر بخواهيد با اين شبهات بيهوده روايات را زير سوال ببريد ، درمورد تمامي روايات فضايل ابوبكر و عمر ميتوان اين مطلب را مطرح كرده كه شايد ذهنيت راوي بوده و به خاطر خوش آمدن عامه مردم چنين روايتي را نقل كرده است . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
53 |
نام و نام خانوادگي: منادي -
تاريخ: 14 خرداد 88
يا الله سلام عليكم بنده باذن الله قصد دارم به جناب آقاي قزويني جواب بدهم : حديث اول كه به آن استناد كرده اند : نوشته اند : احمد بن حنبل ـ امام حنابله که به عنوان يک محدّث توانمند، مورد تأئيد همه اهل سنت است ـ ميگويد: ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه. آن فضائلي که با سندهاي صحيح براي علي است، براي هيچيک از صحابه همچنين فضائلي نيست. مناقب احمد، ص162 بعد جناب قزويني ميگويد :اگر شما دنبال افضليت ميگرديد، چطور اين گفته احمد بن حنبل را به عنوان أفضليت نميگيريد؟ اما ميخواهيد با آن آيات، چند روايت جعلي و ضعيف را بياوريد و افضليت ابوبکر را ثابت کنيد. جواب: امام احمد حنبل كه محدث است نظر خودش را گفته ؛ حالا معيارش چي بوده آيا آمار گرفته يا تعداد احاديثي كه ميشود با قرآن تائيدش كرد بيشتر بوده يا تعداد راويان از لحاظ زماني نزديك زمان صدر اسلام بوده يا استنادات متقن تري داشته ... بر همه پوشيده است ؛ اصلا معلوم نيست امام احمد كدام كتابها را حتما مطالعه كرده يا كداميك را پذيرفته يا نپذيرفته و بسياري سوالات و ابهامات ديگر در مورد اين حرفش هست و بنابراين حرف امام احمد هيچ دليل محكم و قابل قبولي براي پذيرش افضليت علي بر ساير صحابه نيست . بعد جناب قزويني اشاره به استناد اهل سنت به آيات ميكند : اولا با آيات قرآن نميتوان هيچگونه فضيلتي يا افضليتي براي چه علي باشد يا ابوبكر يا ساير اصحاب به اسم ثابت كرد چون هيچ اسمي از كسي نيامده ثانيا : شيعيان كه از آيات براي نسبت دادنش به علي و آل علي سرو دست ميشكنند چطور است كه اينجا به اهل سنت اشكال ميگيرد و اينكه بطور كلي چرا يك جوري صحبت كرده انگاري اهل سنت حرف امامان اربعه را برتر از آيات قرآن ميدانند ؟ اين ديگر چه نوع شگردي است ؟ حديث دوم: گفته اند: عزيزان، اين روايات را يادگاري از ما داشته باشند. آقايان اهل سنت ما را متهم به غلوّ درباره حضرت علي (عليه السلام) ميکنند. روايت را ببينيد و بعد برويد هزار روايتي که ما در فضائل حضرت علي (عليه السلام) ميآوريم، به پاي اين روايت ميرسد يا خير؟ نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود: و الذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة. قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت اوست! اگر اين دلهره را نداشتم که مردم درباره تو غلوّ کنند، همانگونه که درباره عيسي غلوّ کردند، درباره تو سخني را ميگفتم که از کنار هيچ مسلماني عبور نميکردي، مگر اينکه خاک زير پاي تو را برميداشتند و با آن، تبرک ميجستند. بعد گفته اند:چقدر روايت زيبايي؟ شما اگر 500 روايت درباره فضائل و علم و زهد و مقام حضرت علي (عليه السلام) را در يک کفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در کفه ديگر آن، اين روايت سنگيني ميکند. جواب: اين حديث از پيامبر نه تنها هيچ سنگيني ندارد بلكه عين كفر است و من رسول الله صلي الله عليه و سلم را مبرا از اين حديث ميدانم: دليل: پيامبر ترسيده است كه چيزي در مورد علي بگويد كه مردم بعد از وفات او به غلو بيفتند و مثل نصارا در باره علي غلو كنند ؛ (يادآوري ميشود غلو در مورد حضرت عيسي و به تبع او همه انبيا و اوليا تا روز قيامت در قرآن نهي شده است -) در صورتي كه خود حديث ميرساند علي شايسته اين است در موردش غلو شود يعني خود حديث غلو در مورد علي است چيزي كه قرآن از آن نهي فرمود ه و مساوي با كفر است ؛ در اين حديث پيامبر علي را برتر از خودش هم كه يك پيامبر است معرفي كرده يعني خود شخص رسول الله با وجود برتري به لحاظ انتخاب بوسيله رب العالمين و پيامبر بودن در مورد علي غلو كرده است بنابراين وقتي پيامبر خود مخالف نص صريح قرآن در مورد يك فردي غلو ميكند آنوقت دلهره اش از چه بوده و چطور است دلهره ايشان چاره ساز نبوده و حديثش هم لو رفته است !. جالب اينجاست كه حديث ميگويد خاك زير پاي علي وسيله تبرك و به قول مسيحي ها بركت گرفتن است ؛ اينجا به ياد سامري ميافتم كه مشتي از جاي قدم شيطان را برداشت و با آن بت گوساله را ساخت . جناب قزويني دست شما درد نكند با اين يادگاري.... ! مابقي روايات و آيات مورد استناد آقاي قزويني را انشاء الله بعدا جواب ميدهم . جواب نظر: با سلام دوست گرامي 1- فرموده ايد « جواب: امام احمد حنبل كه محدث است نظر خودش را گفته ؛ حالا معيارش چي بوده آيا آمار گرفته يا تعداد احاديثي كه ميشود با قرآن تائيدش كرد بيشتر بوده يا تعداد راويان از لحاظ زماني نزديك زمان صدر اسلام بوده يا استنادات متقن تري داشته ... بر همه پوشيده است ؛ اصلا معلوم نيست امام احمد كدام كتابها را حتما مطالعه كرده يا كداميك را پذيرفته يا نپذيرفته و بسياري سوالات و ابهامات ديگر در مورد اين حرفش هست و بنابراين حرف امام احمد هيچ دليل محكم و قابل قبولي براي پذيرش افضليت علي بر ساير صحابه نيست» جالب است كه وقتي به آياتي كه در مورد امير مومنان نازل شده است ، استدلال ميكنيم ، مي گوييد نظر علماي ما را در تفسير اين آيات بياوريد ؛ وقتي به روايات صحيحه اي كه در كتب شما در مورد فضيلت امير مومنان و خلافت حضرت آمده است استدلال ميكنيم مي گوييد نظر علماي ما را در توجيه اين روايات بايد ديد ؛ حال شما براي توجيه نظر خودتان ، حاضر هستيد نظر بزرگترين عالم اهل سنت و رهبر فرقه حنابله در مورد روايات روايات اهل سنت در فضائل امير مومنان را زير سوال ببريد ! بهتر است در ابتدا نظر اهل سنت را در مورد احمد بن حنبل بدانيد : قال لنا الشافعي أحمد إمام في ثمان خصال إمام في الحديث إمام في الفقة إمام في اللغة إمام في القرآن إمام في الفقر إمام في الزهد إمام في الورع إمام في السنة طبقات الحنابلة ج 1 ص 5 شافعي گفته است كه احمد بن حنبل در هشت خصلت ، امام است : در حديث ، در فقه ، در لغت ، در قرآن ، در فقر ، در زهد ، در ورع ، در سنت شما كسي را كه امام اهل سنت شافعي ، او را در حديث و سنت و قرآن امام ميداند ، متهم ميكنيد كه از روي اشتباه در مورد روايات فضائل اميرمومنان سخن گفته است ! جالب اينجاست كه شما در هيچ يك از رشته هاي ذكر شده امام اهل سنت نيستيد و در مورد امام اهل سنت اينگونه اظهار نظر ميكنيد ! 2- در مورد روايت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) « والذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة» فرموده ايد « اين حديث از پيامبر نه تنها هيچ سنگيني ندارد بلكه عين كفر است و من رسول الله صلي الله عليه و سلم را مبرا از اين حديث ميدانم: دليل: پيامبر ترسيده است كه چيزي در مورد علي بگويد كه مردم بعد از وفات او به غلو بيفتند و مثل نصارا در باره علي غلو كنند ؛ (يادآوري ميشود غلو در مورد حضرت عيسي و به تبع او همه انبيا و اوليا تا روز قيامت در قرآن نهي شده است -) در صورتي كه خود حديث ميرساند علي شايسته اين است در موردش غلو شود يعني خود حديث غلو در مورد علي است چيزي كه قرآن از آن نهي فرمود ه و مساوي با كفر است ؛ در اين حديث پيامبر علي را برتر از خودش هم كه يك پيامبر است معرفي كرده يعني خود شخص رسول الله با وجود برتري به لحاظ انتخاب بوسيله رب العالمين و پيامبر بودن در مورد علي غلو كرده است بنابراين وقتي پيامبر خود مخالف نص صريح قرآن در مورد يك فردي غلو ميكند آنوقت دلهره اش از چه بوده و چطور است دلهره ايشان چاره ساز نبوده و حديثش هم لو رفته است !.» نظر شما را به چند نكته در اين زمينه جلب ميكنيم : أ. پيامبر (ص) نفرموده اند كه اگر مقام خودم را نيز بگويم ، مردم اينچنين نميكنند ، جالب اينجاست كه در صحيحين آمده است مردم براي تبرك آب وضوي پيامبر را و نيز موهاي حضرت را ميبردند ! ب. براي شما يك مثال ساده ميزنيم : مگر در صحيحين نداريد كه پيامبر فرمود «لَوْلَا أَنْ أَشُقَّ على أُمَّتِي أو على الناس لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ مع كل صَلَاةٍ» (صحيح البخاري ج 1 ص 303) به نظر شما ، آيا مسواك كردن ، ارزش اين امر را داشته است يا خير ؟ اگر داشته است چرا رسول خدا (ص) امر نكرد ؟ و اگر نداشت آيا رسول خدا (ص) به نظر شما دروغ گفته اند ؟ يا به نظر شما بخاري اين روايت را به رسول خدا نسبت اشتباه داده است ؟! قطعا هم مسواك زدن اهميت دارد ، و هم مردم قدرت انجام آن را ندارند ؛ حال در مورد روايت مذكور ، هم امير مومنان صلاحيت ذكر اين صفات (و نه مبالغه و غلو ، چون پيامبر غلو نميكنند) را داشته اند ؛ و هم مردم قدرت تحمل اين صفات را نداشته اند . 3- فرموده ايد «جالب اينجاست كه حديث ميگويد خاك زير پاي علي وسيله تبرك و به قول مسيحي ها بركت گرفتن است ؛ اينجا به ياد سامري ميافتم كه مشتي از جاي قدم شيطان را برداشت و با آن بت گوساله را ساخت » ظاهرا شما آيه قرآن را نخوانده ايد كه سامري ، مقداري از خاك قدم جبريل برداشت و نه شيطان «فقبضت قبضة من أثر الرسول» ! لابد شما مقصود از رسول (نمايندگان الهي) را كه در اين آيه آمده است ، را شيطان ميدانيد ! البته مناسب است كه در اين زمينه نظرات علماي اهل سنت را نيز مطرح كنيم : تراب «أثر» حافر فرس «الرسول» جبريل تفسير الجلالين ج1 ص415 وقوله فقبضت قبضة من أثر الرسول يقول قبضت قبضة من أثر حافر فرس جبرائيل تفسير الطبري ج16 ص205 4- در اواخر نيز فرموده ايد «جناب قزويني دست شما درد نكند با اين يادگاري.... !» به شما مي گوييم جناب منادي ، دست شما درد نكند با اين اهانت به جبريل و بزرگان اهل سنت ! و زير سوال بردن آنچه علماي اهل سنت صحيح ميدانند !!! 5- در آخر نيز فرموده ايد «مابقي روايات و آيات مورد استناد آقاي قزويني را انشاء الله بعدا جواب ميدهم » هر زمان كه به ساير مطالب پاسخ گفتيد ، ما نيز جواب شما را خواهيم داد ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
54 |
نام و نام خانوادگي: مهران -
تاريخ: 14 خرداد 88
سلام عليكم جناب مجيد م علي راست گفتيد شما پيرو اهل بيت نيستيد و سخنان آنها را باور نداريد پس لطفا سعي نكنيد اين گاف خود را بپوشانيد شما پيرو يك عده عالم رافضي هستيد كه شما را به شرك و شستشوي مغزي راهنمايي كرده اند . جناب موسي هر حديث را كه در فضيلت خلفاي راشدين و همسران پيامبر آورده اند شما مي خواهيد آنها را با يك روايت در صحيح بخاري كه نقيض آن نيز در خود كتاب وجود دارد رد كنيد كه اين كار را جز يك متعصب كور دل نمي تواند انجام دهد . مثل شما مانند اين است كه ما مي گوييم كه علماي روافض قايل به تحريف قرآن هستند و از آنها قمي و كليني و مجلسي و اميني و.... صراحتا اظهار نظر كرده اند وگفته اند كه بيش از 11000 آيه از قرآن كم شده است كه مربوط به ايمه است و آنها را خلفاي راشدين كم كرده اند . وآنوقت شما مي گوييد كه نه اينها يك سري افراد ضعيف النفس هستند و روايت آنها ضعيف است . پس اگر اين طور است چرا شما به آنها در كل اعتماد مي كنيد و مهر تاييد مهدي موهوم خود را هم به آنها مي زنيد . ولي ما برعكس شما سطر به سطر صحيحين خود را بي غرض مي خوانيم وقبول داريم و از صدها حديث صحيح در مورد خلفاي راشدين و در نعت آنها حمايت مي كنيم ولي شما از ترس حتي نمي توانيد يكي از كتابهاي خود را در سايت بگزاريد تا مورد نقد قرار گيرد پس من دعوت مي كنم اگر نمي ترسيد بياييد يكي از منابع روايي شيعه را مورد بررسي قرار دهيم تا من در عرض يك دقيقه حكم كفر و ارتداد نويسنده آن را اثبات كنم و دل و دين شما را آشكار سازم و به همه نشان دهم كليني ومجلسي و قمي و ... چه ها كه نگفته اند ؟؟؟ و به چه شركهايي كه مرتكب نشده اند ؟؟؟؟ ولي مي دانم اگر يكي از اين كتابها نقد شود چه سني وهابي وچه پيروان مذاهب اربعه يك صدا با شما مخالفت خواهند كرد !! وشما هر چه از ابن ابي الحديد و سليمان بلخي و ابن صباغ و هر چه رافضي و معتزلي است روايت هم بياوريد باز از اتهام شرك تبريه نخواهيد شد ولي در مورد حديثي كه از بحار الانوار آورده ايد اين حديث آنقدر خنده دار است كه اگر صحت مي داشت باور كنيد عمر اولين شيعه علي مي شد چون حضرت فاروق (رض) به شدت نسبت به سنت وفرمايشات پيامبر اسلام(ص) پايبند بودند ولي بدون اين حديث هم كسي نمي تواند منكر ارتباط نزديك و روحاني عمر با علي شود چون اين دو به مثابه دو لبه ذوالفقار بودند كه در دوره خلافت عمر (رض) اميد كفار ودشمنان اسلام را نا اميد كردند پس اي روافض از خانه هاي خود بيرون بياييد و از دست آخوندهاي دكاندار خود خاكستر نشين و پشمينه پوش توبه نصوح كنيد و از گناهان و افتراهاي خود به اوليا الله به خدا پناه ببريد .................من عادني وليا فقد آذنته للحرب................هر كس دوستي از دوستان مرا بيازارد با من به جنگ برخواسته است ...................حديث قدسي جواب نظر: با سلام جناب مهران 1- فرمودهايد «گفتيد شما پيرو اهل بيت نيستيد و سخنان آنها را باور نداريد...شما پيرو يك عده عالم رافضي هستيد كه شما را به شرك و شستشوي مغزي راهنمايي كرده اند» 2- فرمودهايد «جناب موسي هر حديث را كه در فضيلت خلفاي راشدين و همسران پيامبر آورده اند شما مي خواهيد آنها را با يك روايت در صحيح بخاري كه نقيض آن نيز در خود كتاب وجود دارد رد كنيد كه اين كار را جز يك متعصب كور دل نمي تواند انجام دهد» در واقع خود شما اقرار كردهايد كه مذهب شما مذهب تناقض است و در يك كتاب ، در مورد يك نفر به صورت متناقض سخن گفته شده است ! در واقع پاسخ شما شبيه اين است كه وقتي به مسيحيان ، ميگوييم در كتاب شما چنين امده است كه عيسي بندگي خدا ميكرد ! ميگويند خوب در همين كتاب هم آمده است كه عيسي پسر خدا است ! چرا به اين قسمت كتاب ما نگاه نميكنيد ! اين تناقض اشكال اساسي كتب شما است ! 3- در مورد تحريف قران ! بهتر است به صحيح بخاري و مسلم مراجعه كرده و در ابتدا رواياتي را كه در انها شبهه تحريف قران است از اين كتب پاك كنيد ! در مورد رواياتي كه در كتب شيعه امده است ، علماي شيعه خود پاسخ گفتهاند : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=99 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=96 البته شما متاسفانه ، نقل روايت را در يك مجمع روايي ، به معني قبول روايت گرفتهايد ! كه اين خود اشتباه بزرگي است ! 4- ادعا كردهايد كه «ولي ما برعكس شما سطر به سطر صحيحين خود را بي غرض مي خوانيم وقبول داريم و از صدها حديث صحيح در مورد خلفاي راشدين و در نعت آنها حمايت مي كنيم» لابد روايات مربوط به دشمني امير مومنان با ابوبكر و عمر و «كاذب آثم غادر و خائن» دانستن آن دو و نيز دشنامهاي عائشه به زينب همسر ديگر رسول خدا (ص) و احاديث حوض و ... را نيز كه ميگويد بسياري از صحابه به جهنم ميروند را با دقت خواندهايد و اينگونه ابراز نظر ميكنيد ! 5- فرمودهايد « ولي شما از ترس حتي نمي توانيد يكي از كتابهاي خود را در سايت بگزاريد تا مورد نقد قرار گيرد» اگر مقصود شما در سايت ما است ! اين سايت ، مربوط به پاسخگويي است ! همانطور كه سايتهاي اهل سنت مربوط به (به اصطلاح) پاسخگويي مانند سايتهاي عثمان الخميس و... هيچكدام منابع روايي اهل سنت را بر روي سايت نميگذارند ! چرا كه اصلا به بحث مربوط نميشود ! اما اگر مقصود شما در اينترنت است تمامي كتب معروف شيعه ، بر روي اينترنت و در سايتهاي مربوطه موجود است ! البته اگر شما در مورد رواياتي اشكال داريد ، ميتوانيد آن روايت را مطرح كرده و پاسخ خود را بگيريد ! اما بحث هيچ ربطي به گذاشتن تمام كتب بر روي سايت ندارد ! البته جالب است كه بدانيد اهل سنت ايران با اينهمه ادعا صحيح بخاري و مسلم را به صورت كامل به فارسي ترجمه نكردهاند ! اگر واقعا بناي بر آگاه سازي بود ، چرا اين كار را انجام نميدهند تا همه مسلمانان سني فارس زبان ، بتوانند از اين موهبت الهي (صحيح بخاري و مسلم) استفاده كنند ؟!!! 6- فرمودهايد «وشما هر چه از ابن ابي الحديد و سليمان بلخي و ابن صباغ و هر چه رافضي و معتزلي است روايت هم بياوريد باز از اتهام شرك تبريه نخواهيد شد» جالب است كه بارها براي شما از كتب اهل سنت ، سني بودن اين علما را ثابت كردهايم ! اما چون قبول اين مطلب براي شما سنگين و مشكل است ! باز ادعاي سابق خود را تكرار ميكنيد ! البته اين سخن شما در اين سايت ، براي خوانندگان خنده دار خواهد بود ! زيرا بيشتر تكيه اين سايت ، بر آوردن روايت از بخاري و مسلم و ساير كتب معتبر اهل سنت است ! امري كه سبب شده است بسياري از اهل سنت اين سايت را مهمترين دشمن خود معرفي كنند ! 7- فرمودهايد « ولي بدون اين حديث هم كسي نمي تواند منكر ارتباط نزديك و روحاني عمر با علي شود چون اين دو به مثابه دو لبه ذوالفقار بودند كه در دوره خلافت عمر (رض) اميد كفار ودشمنان اسلام را نا اميد كردند» أري ؛ همانطور كه دو لبه شمشير هميشه يكي رو به صاحب آن و كشنده براي خود او و ديگري كشنده دشمنان است و هيچگاه اين دو لبه با هم در هدف يكي نيستند و تنها در كنار هم جمع ميشوند ! امير مومنان و عمر نيز چنين بودند ! امير مومنان در راه حفظ اسلام و نابودي دشمنان و عمر در جهت مقابل ! البته تشبيه شما يك اشكال دارد و آن اين است كه امير مومنان خود از همراهي با عمر ناراحت بودند و در صحيح بخاري امده است كه : وكان لِعَلِيٍّ من الناس وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ ... فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ صحيح البخاري ج 4 ص 1549 8- فرمودهايد «از گناهان و افتراهاي خود به اوليا الله به خدا پناه ببريد .................من عادني وليا فقد آذنته للحرب................هر كس دوستي از دوستان مرا بيازارد با من به جنگ برخواسته است ...................حديث قدسي» آيا مقصود شما از افترا بستن ، نقل همين روايات صحيحين است ؟! يعني شما نقل اين روايات را افترا ميدانيد ؟ در ضمن اگر مقصود شما از اولياي الهي ابوبكر و عمر است ! بهتر است همانطور كه خود گفتهايد سطر سطر بخاري و مسلم را با دقت بخوانيد تا بدانيد كه اين دو چگونه افرادي بودهاند ! موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
55 |
نام و نام خانوادگي: مهب -
تاريخ: 14 خرداد 88
سلام. جناب آقاي موسي شما قرار بود بحث علمي کنيد پس لطفا از حد تعيين کردن براي دوست عزيزمان مهدي ذ خودداري کند چون اين ايجاز کلام چيزي به جز ايجاد شک بيشتر براي شما در بر ندارد . پس دوست عزيز اگر به دنبال حقيقت هستيد بايد هزينه بپردازيد و من فکر مي کنم کمترين هزينه وقتي است که براي مطالعه ي نظر دوستان مي گذاريد. حداقل من يک جا هم سراغ ندارم که در مباحثه علمي طرف روبرو را در معذوريت کلامي قرار دهند.چون شما که حوصله يا وقت مطالعه ي نظر روبرو را نداريد پس چگونه از ما توقع داريد که قبول کنيم شما براي مطالعه و آماده شدن براي گفت و گو اين وقت و حوصله را صرف مي کنيد؟ دوست گرامي از ويژگي هاي يک کشاورز حوصله است .پس با حوصله مطالعه کنيد تا بتوانيد پاسخ هايي متناسب با موضوع بدهيد. يا علي |
56 |
نام و نام خانوادگي: مهدي ذ -
تاريخ: 16 خرداد 88
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد .... دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي : دوست عزيز اگر دو روايت با مضمون مخالف و سند صحيح باشند و يكي از آنها در صحيحين باشد ‚ آن حديث در نزد اهل سنت معتبرتر است . لطفا" از علماي خودتان ( از طريق اينترنت يا كتبا" يا ... ) سوال كنيد آيا احاديث و روايات صحيحين بر ما حجت هستند يا خير ؟ اگر كسي اين احاديث را زير سوال ببرد در نزد اهل سنت چه حكمي دارد ؟ . لطفا" جواب را با منابع آن برايمان ذكر كنيد و حقانيت مذهب خود را به ما نشان دهيد . در نظر بعدي شما حتما" منتظر جواب آن هستم ‚ يادتان نرود ! . در ضمن ‚ سوالاتي خارج از بحث نموده ايد كه بسيار كار زيركانه ايست زيرا اگر جواب شما داده شود ‚ از اين مخمصه راحت شده و بحث اطلاق آيه شريفه به ابوبكر منتفي مي شود واين همان چيزي ايست كه شما مي خواهيد . اگر هم پاسخ داده نشوند مي گوئيد به سوالات من جواب داده نشده است . دوست عزيز ‚ بنده به تمامي سوالات شما پاسخ خواهم داد . اما ابتدا بحث خود را تمام كنيم بعد به سراغ بحث هاي ديگر برويم . مگر شما نبوديد كه مي گفتيد ( شما با پيچاندن سخن قصد داريد از بحث اصلي خارج شده و حاشيه پردازي مي كنيد -كامنت 31 ) ؟ . طارق : إِنَّهُمْ يَکِيدُونَ کَيْداً ﴿ 15 ﴾ . بنده جوابهاي شما را با سند صحيح از كتب اهل سنت داده ام ‚ اگر احاديث و روايات صحيح شما به نفع شما نسيت نبايد آنها را پايمال كنيد و تاويلات شخصي بنده قلمداد نمائيد . اگر نظر شما اينست كه اين روايات و احاديث ‚ تاويلات هستند پس بايد گفت كه ابن ماجه و بخاري و مسلم و ابن ابي شيبه و حاكم نيشابوري و هيثمي و ... آنها را تحريف نموده و تاويلات خود را در آنها وارد كرده اند . در نزد اهل سنت هيچ حديث و روايتي توان روبروئي با احاديث و روايات صحيحين را ندارند ‚ البته اين همان چيزي است كه از تاريخ (10 ارديبهشت 1388 در كامنت 2 ) توسط شما نقض شده و قانوني كه اهل سنت قرن ها به آن تمسك جسته اند زير پا قرار گرفته است . دوست عزيز اگر قواعد اهل سنت را قبول نداريد زودتر بيان كنيد تا ما هم بدانيم با چه مذهبي در حال مناظره هستيم . شما بنا بود به سوالات ما در بحث خلافت ابوبكر و مداركي كه مطرح كرده ايد ، ادامه دهيد ، كه متاسفانه چنين نكرديد ، و اكنون به جاي ادامه بحث ، مي خواهيد با مطرح كردن چند سوال ، بحث را به انحراف بكشانيد ؛ منتظريم ببينيم آيا شما نيز به سوالات ما پاسخ مي دهيد يا خير؟ . البته شما سوپاپ اطمينان خود را در جمله (دوست گرامي براي ادامه بحث البته اگر مايليد ! من چند سوال از شما ميپرسم ) جستجو مي كنيد و اگر ما به سوالات خارج از بحث شما جواب ندهيم شما هم مي گوئيد (مايل به مناظره نبودند) و ... . به هر حال ما منتظر اقامه دليلي براي رد پاسخ هائي كه به شما از صحيحين و كتب طراز اول شما داده شده هستيم . لطفا" به جاي تحريك احساسات به ادامه بحث بپردازيد و كتابهاي خودتان را به قهقرا نبريد كه اهل سنت اصلا" از اين كار خوششان نمي آيد > آل عمران : وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ (54) < منتظريم ببينيم آيا شما نيز به سوالات ما پاسخ مي دهيد يا خير؟ : وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ : الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ : إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ : اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ >>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<< |
57 |
نام و نام خانوادگي: عبدالله -
تاريخ: 31 خرداد 88
علي أميري و نعم الأمير * خسير عدوي و بئس الخسير أباهي بشاهي و يا رؤيتاه * و قد خانه بعد بخ الغدير |
58 |
نام و نام خانوادگي: عبدالله -
تاريخ: 01 تير 88
شيطان كه رانده گشت جز از يك خطا نكرد * خود را براي سجده به آدم رضا نكرد شيطان هزار مرتبه بهتر از آن كسي * كو عهد كرد با علي أما وفا نكرد |
59 |
نام و نام خانوادگي: سول -
تاريخ: 22 دي 88
نمي شود گفت تمام احاديث آنها جعلي و احدايث شيعه واقعي باشد به نظر من اسلام درس خدا پرستي ميدهد نه بنده پرستي . شيعه وسني مهم نيست: خداوند د قران مي فرمايد كساني كه دين را فرقه فرقه ميكنند وهر كس به عبادت خود مشغول است از ما نيستند. جواب نظر: با سلام دوست گرامي ما شيعيان به عكس نظر اهل سنت در مورد صحيح بخاري و مسلم اعتقاد نداريم كه تمام روايات ما يا تمام روايات فلان كتاب صحيح است ! بلكه ما ميگوييم در مورد تمامي روايات بايد بررسي سندي و دلالي صورت گيرد . بحث خداپرستي نيز صحيح است ، اما اين منافاتي با احترام گذاشتن به اولياي الهي و طلب توسل و شفاعت از آنان ندارد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
60 |
نام و نام خانوادگي: اهواز -
تاريخ: 27 بهمن 88
بسم الله الرحمن الرحيم .....عند الله لدين السلام..... .....نزد خدا دين کامل اسلام است..... نه شيعه و نه سني و نه مسيحي(اما حضرت عيسي از نظرها غايب است شايد حکمتي باشه) |
61 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 28 بهمن 88
با سلام جناب اهواز گفتي " حضرت عيسي ( ع ) (اما حضرت عيسي از نظرها غايب است شايد حکمتي باشه) . ميپرسم در غيبت حضرت مهدي ( ع ) " همان بقيه الله "" حكمتي نيست ؟ يا علي |
62 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 29 بهمن 88
جناب اهواز لطفا ابتدا قرآن را درست بياموزيد : «إِنَّ الدّينَ عند اللّهِ الاسلام» بعد براي ما تعيين تکليف بفرماييد. يا علي |
63 |
نام و نام خانوادگي: هدايت -
تاريخ: 13 فروردين 89
در پاسخ به موسي در مورد قتال با مرتدين جواب هاي خيلي بي ربط داده ايد در آييه آمده"اي گروهي که ايمان آورده ايد هرکس از شما از دينش مرتد شود خدا به زودي (اگر قواعد نحوي بدانيد "فسوف" يعني همان موقع وبه زودي)گروهي را مي آورد که داراي ويزگي هاي در آيه است وطبق وعده خداگروهي مرتد شدند و گروهي از مومنين به مبارزه آنان بر ميخيزند و پيروز هم ميشوند البته طبق نظر شما برادران شيعه گروهي مرتد شدند اگر آن گروه ابوبکر وعمر بودند : گروهي که باآنها به مبارزه برخاستند را معرفي کنيد پس طبق نظر شما وعده الهي کذب در مي آيد اگر حق با شماست لطفا پاسخ مرا بدهيد لطفا در همين صفحه باشد |
64 |
نام و نام خانوادگي: سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) -
تاريخ: 14 فروردين 89
سلام جناب سول روايت در شيعه و يا سني يک مسئله است و عملکرد مربوط به ان مذهب هم مطلب ديگر در واقع صحت اعتقاد بر روايات با عملکرد پيروان آن مذهب مشخص ميشود. صرف نظر از اينکه روايات بخاري يا مسلم يا ديگر صحح از اهل سنت درست يا غلط است بهتر است اعمال و رفتار آنان را مبني بر عقيده ي خودشان با توجه به رواياتن و قرآن کريم سنجيد تا به حقيقت رسيد. به نظر شما عقيده اي که کشتن 7 شيعه را برابر با رفتن به بهشت ميداند و يا شير دادن مردان بزرگ را توسط زنان براي محرم شدن فتوا ميکند و يا لواط را با پسري جوان در هنگام سفر بر حسب نياز مباح ميداند و . . . . . هزاران فتواي مسخره ي ديگر ايا آن مذهب الهي است؟؟؟؟!!!!!! بيشتر دقت کنيد و سعي در کشف حقايق نمائيد ، قطعا به حقيقت خواهيد رسيد. يا علي |
65 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 15 فروردين 89
جناب هدايت اين کدام نحو است که در آن «فسوف» معني «همان موقع» «بزودي» را ميدهد؟ نحو عمر؟ کافيست کلمه «فسوف» را در قرآن کريم جستجو کنيد تا متوجه شويد در اکثر موارد براي پيش گويي وقايع بعد از مرگ و قيامت به کار برده شده است. يا علي |
66 |
نام و نام خانوادگي: بهنام -
تاريخ: 07 خرداد 89
جناب مومن عبدالله شما بايد وضو بگيريد بعد اسم حضرت عمر(ر ض) را بياوريد يا 4يار نبي |
67 |
نام و نام خانوادگي: مجيد م علي -
تاريخ: 08 خرداد 89
حناب بهنام اولاً از محالات است كه شجاع الدين سايتمان برادر عزيز جناب مومن عبد الله بدون وضو وارد اين سايت بشوند نه بخاطر فلاني همانطور كه وقتي كه قران بدست ميگيريم تا انرا بخوانيم بايد وضو داشته باشيم و وقتيكه ميگوئيم "" اعوذ بالله من الشيطان الرجيم"" كسي نميتواند ادعا كند كه بخاطر شيطان وضو گرفته ايم . اما ايا خودتان اين كار را انجام ميدهيد يعني هيچوقت وضو گرفته ايد يا اينكه اب بازي كرده ايد و انرا بحساب وضو اورده ايد ؟؟؟؟ يا علي |
68 |
نام و نام خانوادگي: momen abdullah -
تاريخ: 08 خرداد 89
استاد عزيز جناب مجيد علي بنده خادم و نوکر خاندان رسالت و شما شيعيان هستم. شجاع الدين شايسته اساتيد گرانبهايي چون شما است نه بنده عاصي و گناه کار خدايي چون بنده. ********* جناب بهنام خان سلام عليکم جناب بهنام خان. اگر بنده از طرف آقاي مصطفي چمران از ملت کرد معذرت خواهي کنم، آيا شما او را ميبخشيد؟ جناب بهنام خان ***** عنصر اول فرح: ********** لطفا به اين صفحه نگاهي بياندازيد: http://books.google.com.my/books? id=SJZ_xgqCOMQC&pg=PA103&dq=farah+communist+shah&hl=en &ei=FhQBTMOuMMjCrAfX_pE8&sa=X&oi=book_result&ct=result &resnum=1&ved=0CCcQ6AEwAA#v=onepage&q=farah%20communist%20shah&f=false صفحه 103 از خاطرات حسين فردوست. به خط 12 از آخر توجه کنيد: «در مدت تحصيلات خود در فرانسه، فرح و دوست و همکلاسي نزديکش ليلا ارجمند داراي تمايلات کمونيستي شدند...يکي از دانشجويان زماني به من گفت که آنها هر دانشجويي را که افکار چپي نداشت را بايکوت ميکردند. مشکلات مالي او نيز زمينه مناسبي براي چنين تمايلاتي بود. فرح افکار خود را حتي پس از ازدواج با شاه حفظ کرد و دفتر خود را به مرکزي براي اشاعه کمونيسم تبديل کرد. با کمکهاي او عدي زيادي از عمال طرفداران کمونيسم در دفتر او مشغول به کار شدند» لطفا بخوانيد که چگونه فرح از طريق خودفروشي خود به خانه فساد ارتشبد زاهدي به دربار شاه راه پيدا کرد و سپس: بخوانيد از مشغول به کار شدن امير ارجمند (برادر دوست فرح) در روزنامه اطلاعات و رفقاي چپي او. تا جايي که ساواک نسبت به نفوذ کمونيست ها در روزنامه اطلاعات هشدار ميدهد. ********* عنصر دوم شاپور بختيار: ******* بختيار: فارغ التحصيل مارکسيست کده لعين و ملعوني به نام دانشگاه سوربن فرانسه. بختيار: ملعوني که کمونيست ها را در آستانه انقلاب از زندان آزاد کرد تا هر چه بيشتر به ايران ضربه بزنند. بختيار: رفيق چپي ها جهان. ******** عنصر سوم تيمور بختيار: ******** بختياري ملعون دوم که موسس و رئيس ساواک بين سالهاي 1958 تا 1961 بود. ملعوني که رسما تودهاي شد و به علت ارتباط با کندي مارکسيست و لعين از کار برکنار شد. ******* عنصر چهارم: جان اف کندي ******* مارکسيست چهارم کندي بود که يک انقلاب مارکسيستي به تمام معنا در سال 1961 تحت عنوان انقلاب سفيد در ايران به راه انداخت. اصلاحاتي که جز بدبختي نتيجهاي نداشت. ***** عنصر پنجم: عبدالرحمان قاسملو ***** مارکسيست پنجم ما قاسملو است. فارغ التحصيل از چک کمونيست. رهبر حزب مارکسيست دمکرات کردستان ايران. حزبي که رسما با حزب توده همکاري داشته است. ملعوني که حتي با صدام نيز همکاري داشت. ***** يک نقشه ********* http://www.rojhelat.se/files/data/upimages/kurdistan-map.jpg دومين عکس احتمالا در ايران فيلتر است: http://www.kurdishnationalcongress.org/images/kurdistan-map-large.jpg *********************************** جناب بهنام خان در زماني که کمونيست ها به تمام ارکان نفوذ پيدا کردند، در زماني که کمونيستها، مقتدي چمران، موسي صدر(رحمة الله عليه) را در ليبي ربودند، در زماني که صدام با ياري آلمان شرقي و روسيه به ايران حمله ور شده بود، در زماني که مارکسيستها تئوري هاي گند و متعفن خود را تحت نام انقلاب به مردم تحميل ميکردند و بعد از آنکه جنايات وحشتناک و تکان دهنده مارکسيستها در دنيا روي چنگيزها و عمر ها و آتيلاها را سفيد کرده بود، شما انتظار داشتيد که آقاي مصطفي چمران با مارکسيستهاي کرد وارد نبرد نشود؟؟؟؟؟ ********************* جناب بهنام خان اين سوال بنده را پاسخ دهيد لطفا: در سال 62 هجري چه کسي خليفة الله و خليفه رسول الله (صلي الله عليه و آله) بود؟ يا علي |
69 |
نام و نام خانوادگي: مکتب حيدري -
تاريخ: 27 تير 89
با سلام خدمت تمام شيعيان اميرالمومنين علي (ع).اميدوارم سلام منرا به استاد حسيني برسانيد.انشاالله آقا امام زمان (عج) از شما محبين اهل بيت راضي باشد.بر ماشيعيان كه سر سفره امامان معصوم بزرگ شديم واجب است تا نفس در سينه داريم از مظلوميت علي بگوئيم و از حقي كه 1400 سال پايمال شده است دفاع كنيم. من در حيرتم اين اهل سنت چهطور حيا نميكنند همنام علي به زبان مي آورند هم نام قاتل همسر علي!! ما شيعان روايت داريم اول كاري كه امام زمان پس از ظهورس انجام ميدهد اين است كه انتقام مادر پهلوشكسته اش را فرق شكافته ي پدرش را جگر سوخته امام حسن را و فاجعه عظيم كربلا را وپدرانش كه يكي يكي به شهادت رسيدن را خواهد گرفت كه اول مصوبين كشته شدن تك تك فرزندان رسول خدا ابابكر عمر وعثمان لعنت الله اليه هستند.اميدوارم استاد در راه دفاع از مظلوميت علي(ع) و خانم فاطمه زهرا(س) ثابت قدم باشد كه كاري بزرگ تر از اين در جهان نيست. در آخر يك گلايه از استاد دارم اينكه به عايشه دشمن اميرالمومنين نگويد ام المومنين اين خلاف مرام ومكتب حيدري است و اسلام ناب محمدي است كما آنكه بزرگان علماي تشيع هم هرگز او را اينچنين خطاب نميكردند. |
70 |
نام و نام خانوادگي: مصطفي -
تاريخ: 12 شهريور 89
إن شاء الله باني اين سايت در قيامت با امير المومنين علي عليه السلام محشور شوند. ممنون از سايتتون. اجرتون با مهدي. |
71 |
نام و نام خانوادگي: ادريس محمد -
تاريخ: 14 دي 89
سلام به برادران اهل تشعيو يا به صورت ساده و کوتاه اهل دوزخ يا اين که يهودي در نقاب مسلمان. خداوند شما گمراه هانرا هدايت کند اگر هدايت نميشويند نابود کند شما قوم غبيث فقط بزله گوي و بد و دشنام به صحابه هاي کرام بدهيد. يک بار به قران شريف مراجع کنيد و ببينيد که خداوند آنها را که در زندگي شان بشارت به بهشت داده آيا شما از آن منکريت (هشره مبشره) آيا شما قوم قاسد از اين منکريت که خداوند قلب ها اين چهار يار را تضمين کرده که هيچ گاهي از فرمان خداوند سر پيچي نميکنند شما چطور ثابت ميکنيند غدير خم که اين خودش يک دروغ محض بيش نيست اي قوم مرتد به بيايد سر پيچي از اوامر الله نکنيد . |
72 |
نام و نام خانوادگي: شيرين -
تاريخ: 15 دي 89
واقعاَ از ته دلم براي شما شيعه هاي خرافه پرست و بي منطق متاسفم. شما اصلاَ نتونستيد جواب آقاي موسي را با دليل بدهيد بلكه دلايلي ابلهانه و بي منطق مي آوريد. همين كارها را كرديد كه روزه به روز به تعداد شيعه هايي كه سني مي شوند اضافه مي شود. جواب نظر: با سلام خواهر گرامي بهتر بود به جاي كلي گويي اشكالي بر پاسخهاي ما ميگرفتيد ، تا خداي ناكرده گمان نكنند كه شما از سر استيصال اينگونه سخن گفتهايد ! گروه پاسخ به شبهات |
73 |
نام و نام خانوادگي: دوستدار خلفاي راشدين -
تاريخ: 20 دي 89
سلام بنده نميتوانم نظري درباره افضليت خلفا بدهم ولي ميتوانم وميخواهم پيرو راستين پيامبر وآن ياران باوفاباشم دليل بنده درموردقبول خلافت امرائ الموئمنين حضرت ابوبكر حضرت عمرحضرت عثمان همان دليل حضرت علي ميباشد پس بنده نميتوانم اين اجازه را به خودم بدهم وبگويم نعوذ بالله حضرت علي اشتباه كرده است كه خلافت آن بزرگواران راقبولكند |
74 |
نام و نام خانوادگي: جاسم -
تاريخ: 22 دي 90
با عرض سلام به شما شما اينقدر حديث اورديد كه ما مونديم ولي اين جا افتاد كه من مي گم يامبر اسلام مي فرمايند :كسي كه دو وقت نمماز رو در يه موقع بخونه به دري از درهاي جهنم نزديك شده است در ضمن يادت نره كه رسول گرامي اسلام لقب صديق رو به حضرت ابوبكر دادند شما كه اينقدر حديث مطالعه مي كنيد اينو احيانا نشنيديد شما كه به اين حديث هاي موثق رو قبول ندارين لطفا به ما بگوييد چه كسي اين حديث رو از امام حسين(ع) در شب عاشورا ذكر كرد در حالي كه تمام ياران امام در اون شب شهيد شدند اگه منظورت همون كسانيه كه در اون شب فرار كردند ايا مي شه به اينا اطمينان كرد در حالي شما اين حديثارو ياران راستين رسول خدا(ص)ذكر كردند قبول نداريد جواب نظر: با سلام دوست گرامي بهتر است از كسي كه براي شما اين روايت جعلي را خوانده است بپرسيد آيا در خود بخاري و مسلم نيامده است كه پيامبر (ص) دو نماز را در يك وقت خواند ؟! http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=697 در مورد لقب صديق براي خليفه اول نيز بهتر است ادرس ذيل را ببينيد تا بدانيد اولين كساني كه اين لقب را براي او به كار بردند اهل كتاب بودند : http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=633 در مورد اين روايت نيز افراد زيادي بوده اند كه بتوانند آن را از حضرت سيد الشهدا عليه السلام بشنوند ؛ از جمله عقيله بني هاشم زينب كبري يا امام سجاد عليه السلام موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
75 |
نام و نام خانوادگي: محمد صديق عمر عثمان علي -
تاريخ: 15 بهمن 90
سلام و درود اگه خلافت علي را منصوب از طرف خدا و رسول به عنوان امام اول بپذيريم بايد قبول کنيم علي خطا کار و از فرمان خدا و رسول سرپيچي کرده و گناه کار است (پناه بر خدا ) و چرا خداوند باز به صراحت نگفته که علي سکوت کن ولي همين علي با معاويه جنگيد در آخربايد بگم اصل و اساس خداي حي لا يموت است و پيامبرش حالا يه عده بعداز پيامبر خليفه شدند و يه عده نه ولي براي دل خوشي شيعيان علي امام اول جواب نظر: با سلام دوست گرامي خلافت هارون براي موسي از جانب خدا بود يا نبود ؟ اگر از جانب خدا بود پس چرا هارون حکومت بر بني اسرائيل را رها کرده و سامري آن را به دست گرفت ؟ آيا حضرت هارون به خاطر اين کار مرتکب گناه شده است ؟! ظاهرا شما هنوز فرق بين مناصب الهي و دنيوي و ... را نمي دانيد . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات |
76 |
نام و نام خانوادگي: بهروز محمديان -
تاريخ: 22 اسفند 90
سلام به همه ي شما ....................... به نظر من بهتره براي اثبات حقانيت شيعه يا سني به جاي رجوع به روايات دو طرف با استفاده از اين روش هاي پيش نهادي من به حق برسيد....... 1-عقل 2-وحي (قران) 3-روايات درستي که هر دو طرف قبول دارند 4-اشکال يابي در احکام 5-فطرت |
77 |
نام و نام خانوادگي: احمد -
تاريخ: 16 ارديبهشت 91
با سلام با تشکر از آقاي قزويني |
78 |
نام و نام خانوادگي: فاطمه -
تاريخ: 24 ارديبهشت 91
باعرض سلام خدمت تمامي دوستان چه شيعه و چه سني برادر عزيز آقاي محمد صديق عمر عثمان علي اين که شما در مورد مذهب شيعه وخلافت حضرت علي {عليه اسلام} غرض ورزانه قضاوت ميکنيد اصلا درست نيست همه مسلمانان باهم متحد هستند و اين کار شما باعث تفرقه بين مسلملنان ميشود درضمن در پاسخ به شما بايد بگويم که 1. اگرعلي {ع}جانشين پيامبر نيست پس غدير خم يعني چه؟ فلسفه غدير خم چيست؟پيامبر {ص} چرا در غدير دست علي{ع } را بالا برد و فرمود : هرکس که من مولا وراهنماي اويم از اين پس علي مولا وراهنماي اوست؟ شيعيان براي دلخوشي علي راخليفه اول نمي دانند بلکه باتوجه به حديث غدير و فرمايش خداوند و پيامبرش است که شيعيان علي را خليفه اول ميدانند حضرت زهرا {س} دختر بزرگوار پيامبر پاک ترين بانوي جهان بر سر بحث و مجادله با کساني که علي را خليفه قبول نداشتند به شهادت رسيدند شما چطور جرات ميکنيد که خلافت علي را دل خوشي شيعيان بناميد؟ راست گو تر از آن بانوي پاک شما سراق داريد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر خلافت ابوبکر به حق بود چرا بازور بيعت گرفتند؟ اگر فرمايش خدا و پيامبر بود چرا دختر گرامي پيامبر از حرف پدر پيروي نکرد؟ اگر ابوبکر به حق بود چرا ميراث حضرت فاطمه زهرا{س} مصادره شد؟ حديث جعلي که عمر گفت پيامبران از خود ارث بجا نمي گذارند و عايشه که تاييد کرد،چرا فقط فاطمه از ارث محروم شد؟چرا عايشه دختر ابوبکر از ارث محروم نشد؟وديگر همسران پيامبر؟ عايشه حتي منازل پيامبر را از خلافاي بعدي گرفت! آيا شما خطبه فدکيه را شنيديد؟ پيامبر {ص }در هنگام وفات به عمر فرمود که قلم و کاغذ بياورند او گفت پيامبر بيمار است درحال خودنيست نمي شود به اسنادي که بر جاي ميگذارند اعتماد کرد و اين در حالي است که در هنگام فوت ابوبکر وقتي قلم ودوات خواسته شد عمر اجابت کرد و ابوبکر عمر را جانشين خود اعلام کرد!!!!!!! اما بازهم پيامبر{ص} به طور شفاهي علي را جانشين خود اعلام کرد شما که ميگويي خداوند وپيامبر اصل و اساس حي لايموت هستند پس چرا گفته هيچ کدام را قبول نداريد؟ اسناد جانشيني علي بسيار است به شما پيشنهاد ميکنم کمي بيشتر مطالعه کنيد موفق باشيد وسربلند در پناه خداوند |
79 |
نام و نام خانوادگي: حجت حسين زاده بهرمند -
تاريخ: 23 تير 91
سلام عليکم خدمت برادران و خواهران شيعه و سني وحدت وحدت وحدت وحدت به خداي آفريننده علي و ابوبکر امروز اگر وحدت نکنيم بي چاره مي شيم وحدت وحدت وحدت وحدت تو رو خدا بيان وحدت کنيم وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت من مخالف نه شيعه نه سني هستم ولي هر کسي براي پيروزي اسلام در برابر کفر بايد عقيده اش را در دلش نگه دارد وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت تو رو خدا وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت وحدت |
80 |
نام و نام خانوادگي: عطا -
تاريخ: 29 تير 91
عمر گفت :بيعت كردن و خليفه قرار دادن ابوبكر كار بيهوده و نسنجيده اي بود .وهر كس بخواهد به اين به اين شكل خليفه قرار گيرد او را بكشيد منابع:1-صحيح بخاري.ج8ص44 2-مسند احمد حنبل .ج1ص55 ابوكر گفته:بيعت با من كار شتاب زده و اشتباهي بود و خداوند شرش را حفظ كند.ابوبكر بيعته با خودش را قبول ندارد و عمرنيز مي گويد كار نسنجيده اي بود 1-شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد.ج6ص47 يا علي... |
81 |
نام و نام خانوادگي: عماد -
تاريخ: 28 مهر 91
باسلام درمورد تمامي مطالبي که براي آگاهي مردم از دين اسلام داشته باشند در اين قسمت نوشته ايد فقط يک جمله به شما ميتوانم بگويم ((خداوند شما را به راه راست هدايت کند.آمين يا رب العالمين)) |
82 |
نام و نام خانوادگي: علي -
تاريخ: 04 آذر 91
"خداوند همه مارا به راه راست هدايت کند" سني ها هميشه از مباحثه با شيعه ها ابا داشته اند، چون نمي خواهند حقيقت را بپذيرند، حقيقت هميشه براي حقيقت جويان و حقيقت طلبان فراهم است، ولي .....ولي حق هميشه مظلوم است.(صد حيف) |
83 |
نام و نام خانوادگي: حسين احمدي -
تاريخ: 21 آذر 91
با سلام خدمت تمامي علي دوستان عالم از ازل تا ابد با آرزوي توفيق روز افزون براي مسئولان سايت برادران اهل سنت نظرات و نوشته هاي بزرگان و علماي خود را قبول ندارند ، چشمهيتان را باز کنيد و حقايق را ببينيد نه آن چرا که دوست داريد ببينيد آخر چگونه با عقل جور در مي آيد انسان هاي نامردي که به صورت دختر پيامبر سيلي زدند و اموالش ( باغ فدک ) را به ظور تساهوب کردند و در آخر او را با مظلوميت تمام به شهادت رساندند جانشين پيامبر ( ص ) شوند و نسبت به ابر مرد تاريخ بشريت ، امام انس و جن ( جانم به فدايش ) امام علي ( ع ) نسبت به جانشيني ارجعيت داشته باشند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جناب آقاي موسي در قيامت جواب پيامبر را بايد بدهي که از اين ؟؟؟در لباس آدم ( چه صفت سنگينيست براي نامردان ) دفاع کردي!!!!!!!!!!!!! به عاقبت کار خود فکر کرده اي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نفرين ابدي بر دشمنان حقيقت نفرين نفرين . و السلام |
84 |
نام و نام خانوادگي: حسين احمدي -
تاريخ: 21 آذر 91
اثبات کفر عمر و ابابکر از کتب اهل سنت: ۱) بدعت گذار کافر است ! قال رسول الله صلي الله عليه واله: آَبيَ اللهُ آن يقبلَ عملَ صاحبِ بدعةٍ حتيّ يدع بدعتَه. (۱) خداوند عمل بدعت گذار را تا وقتي که دعوت به بدعتش مي کند قبول نمي کند. قال رسول الله صلي الله عليه و اله: لا يقبل الله لصاحبِ بدعةٍ صوماً و لا صلوةً و لا صدقةً و لا حجّاً و لا عُمرةً و لا جهاداً و…يخرج من الاسلامِ کما تخرج الشعرة من العجين. (۲) خدا هيچ عملي را از قبيل نماز روزه صدقه حج و…از بدعت گذار قبول نمي کند و او از اسلام خارج ميشود… . قال رسول الله صلي الله عليه و اله: اهل البدع شرالخلق و الخليفة (کنزالعمال) اهل بدعت بدترين مخلوقات و موجودات هستند. قال رسول الله صلي الله عليه واله: اهل البدع کلاب اهل النار (کنزالعمال) اهل بدعت سگ هاي اهل آتش هستند. عنه في قوله تعالي: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ کانُوا شِيَعاً هم اصحاب البدع و اصحاب الاهواء ليس لهم توبة. انا منهم بريء و هم مني بُراء.(پيامبر اکرم صلي الله عليه واله درباره اين آيه قرآن: "کسانى که دين خويش را پراکنده کردند و گروه گروه شدند" فرمودند آنها اهل بدعت و اصحاب و ياران هوا و هوس هستند . براي ايشان توبه اي نيست. من از ايشان بيزارم و ايشان نيز از من بيزارند.) (کنزالعمال) تا اينجا از کتب اهل سنت اثبات شد که بدعت گذار کافر است. حال سوال اينجاست که آيا عمر بدعت گذار بوده است يا خير ؟ طبق اعتراف خود او در دين بدعتهاي بسياري را گذاشته است. مانند: الف) بدعت حلال کردن شراب توسط عمر: عمر مي گفت: آب را داخل شراب کنيد و بخوريد مانعي ندارد! همچنين آورده اند يک وقتي مردم شام از سرما و سنگيني آب و بدي محصول زمين نزد عمر شکايت بردند. عمر به آنها اجازه داد که شراب را بجوشانند وقتي دو ثلث آن کم شد يک سوم باقيمانده را بياشامند! (۳) جصاص داستان جالبي دراين رابطه از عمر نقل ميکند. ميگويد: يک روز عربي که شراب خورده بود. عمر خواست او را با تازيانه حد بزند عرب گفت: من همان شرابي را خوردم که خودت ميخوري!!! عمر شراب خود را خواست و آن را با آب مخلوط نمود و گفت: هر کس در اين موضوع شک کرد آب را داخل شراب نمايد مانعي ندارد آنگاه پس از اينکه عرب را حد شراب زد خودش شراب را نوشيد ! (۴) در حالي که شراب با آب مخلوط شود باز هم شراب است و پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله فرمود: هر چه را که زيادي آن مستي آورد کمي آن نيز حرام ميباشد خواه مستي بياورد يا نياورد. (۵) ب) پايه گذاري بدعت قياس توسط عمر: حافظان حديث و تاريخ نگاران اسلامي نامه اي درباره دستور العمل حکومتي و قضائي از عمر به ابوموسي اشعري نقل کرده اند که بيان گر پيش قدمي عمر در مطرح نمودن قياس است. و اينکه او قياس را به عنوان يک قاعده فقهي و يک قانون اسلامي در جهت استنباط احکام شرعي پايه گذاري کرد. اين نامه هنگامي نوشته شد که نامبرده از طرف عمر والي حکومت عراق بود و مشتمل بر اين فراز است: الفهم الفهم فيما تلجلج في صدرک مما ليس في کتاب الله و لا سنه. ثم اعرف الاشباه و الامثال و قس الامور عند ذلک.(هر آنچه به خاطرت خطور مي کند و خبري از آن در کتاب و سنت نيست پيرامون آن فهمت را به کار انداز. آنگاه شبيه ها و همانندهاي آن را شناسائي کن و آنها را به يکديگر قياس نما. يعني حکم آنچه را که مورد نص کتاب و سنت است بر آنچه در کتاب و سنت مطرح نشده جاري کن…) (۶) ج) بدعت تراويح: ابن شهاب از عروة بن زبير، از عبدالرحمان بن عبدالقاري نقل کرده که گفت: شبي از شبهاي رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتيم، مردم متفرق بودند و هرکس براي خود نماز مي خواند و بعضاً مردي با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون اين بديد گفت: به عقيده من اگر اينها را با يک امام گرد آوريم بهتر است. و در پي اين تصميم ابيّ بن کعب را به امامت گماشت. شب ديگر به اتفاق به مسجد رفتيم و مردم به جماعت نماز مي خواندند، عمر گفت: نعم البدعة هذه اين بدعت خوبي است! البته نمازي که پس از خوابيدن بخوانند; يعني آخر شب از اينکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود. (۷) د) بدعت نهي از متعه توسط عمر: عمر گفت: متعتان کانتا علي عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب (۸)(يعني دو متعه در زمان پيامبر اکرم صلوات الله عليه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام ميکنم و مرتکبين آنها را به کيفر ميرسانم. يکي متعه زنان و ديگري متعه حج.) پس سير منطقي و يا به بياني ديگر خلاصه اين بحث اين شد که: عمر طبق مصادر اهل سنت بدعت گذار هستند. طبق مصادر اهل سنت بدعت گذار کافر است. نتيجه: عمر کافر است. ۲) نزاع کننده در خلافت کافر است ! ابن مغازلي به سند متصل از ابوذر روايت کرده که پيامبر اکرم ص فرمودند: هرکه بعد از من با علي عليه السلام در خلافت منازعه کند کافر است. (۹) در نزاع عمر و ابابکر با آقا امير المومنين عليه السلام در رابطه با خلافت هيچ شکي وجود ندارد. فکر نکنم که نياز به استدلال باشد. همان بس که به اعتراف بزرگان اهل سنت نزاع عمر و ابابکر با علي عليه السلام بر سر خلافت به جايي کشيد که ابوبکر دستور حمله به خانه آقا اميرالمومنين عليه السلام را صادر کرد و عمر به پيروي از او به خانه وحي حمله کرد و اين حمله باعث کشته شدن حضرت زهرا سلام الله عليها و حضرت محسن سلام الله عليه شد. براي اطلاع بيشتر در اين مورد ميتوانيد به مصادر (اهل سنت) زير مراجعه فرماييد: مصنف ابن ابيشيبه ۸/ ۵۷۲ ميزان الاعتدال ۲/ ۴۹۰، شماره ۴۵۴۹ انساب الأشراف ۱/ ۵۸۶، ط دار معارف، قاهره تذکره الحفاظ ۳- ۰۹۲، شماره ۸۶۰٫ سير اعلام النبلاء ۱۳/ ۱۶۲، شماره ۹۶٫ البدايه والنهايه ۱۱/ ۶۵، حوادث سال ۲۷۹ الامامه و السياسه، ص ۱۲، چاپ المکتبه التجاريه الکبري، مصر عقد الفريد، ج ۴ ص ۲۶۸ تاريخ طبري، ج ۳ ص ۴۳۰ مروج الذهب، ج ۲ ص ۳۰۳٫ و… ۳) گوينده: حسبنا کتاب الله کافر است ! إِنَّ الَّذِينَ يَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِکَ سَبِيلًا أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (آنان که به خدا و رسولان او کافر شوند و خواهند که ميان خدا و پيغمبرانش جدايى اندازند و گويند: ما به برخى (از انبياء) ايمان آورده و به پاره اى ايمان نياوريم و خواهند که ميان کفر و ايمان راهى اختيار کنند به حقيقت کافر اينهايند و ما براى کافران عذابى خوار کننده مهيا ساخته ايم.) (۱۰) از اين آيه شريفه فهميده مي شود که کساني که قصد دارند تا بين خدا و رسول جدائي بياندازند کافران حقيقي هستند. و نکته جالب اينجاست که قران تنها درباره اين نوع کافران فرموده است که اين ها کافران حقيقي هستند ! اما ببينيم چگونه عمر سعي کرد تا بين خدا و رسولش جدائي بياندازد: پيامبر اکرم صلي الله عليه واله در لحظات آخر عمرشان فرمودند: قلم و کاغذ بياوريد تا وصيتنامه اي براي شما بنويسم که بعد ازمن هرگز گمراه نشويد. ولي عمر بن خطاب گفت: ان النبي غلبه الوجع و عندکم کتاب الله حسبنا کتاب الله !!! (۱۱) (اين حديث در اصح کتب اهل سنت موجود مي باشد) در قسمت اول جمله عمر توهين بسيار بزرگي به پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله مي کند. اينقدر اين توهين بزرگ است که حقير خجالت ميکشم آن را ترجمه کنم. ولي بحث ما بر سر قسمت دوم جمله است که گفت: "کتاب خدا ما را بس است" عمر با گفتن اين جمله همان کاري را کرد که در ايه شريفه مذکور در مورد آن صحبت ميکند. يعني او با اين جمله قصد بر اين داشت تا بين کلام خدا (قران) و پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله جدائي بيافکند. و در واقع او چنين گفت که خدا يک چيز مي گويد و پيامبر ص چيز ديگر. و در ميان اين دو ما بايد به کلام خدا تمسک بجوئيم ! در حاليکه خود قران درباره پيامبر اکرم صلي الله عليه واله مي فرمايد: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى.(هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد! آنچه ميگويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست.) خلاصه اين بحث: عمر بن خطاب با گفتن "کتاب خدا ما را بس است" بين خدا و رسول جدائي افکند. قران کريم کساني که بين خدا ورسول جدائي مي افکنند را کافر حقيقي مي نامد. نتيجه: عمر (طبق قران و روايت معتبر اهل سنت) کافر حقيقي مي باشد. ۴) آزار دهنده حضرت زهرا سلام الله عليها کافر است ! خداوند ميفرمايد:إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِينا (قطعاً آنان که خدا و پيامبرش را مى آزارند، خدا در دنيا و آخرت لعنتشان مى کند، و براى آنان عذابى خوارکننده آماده کرده است.) قال رسول الله صلي الله عليه و اله: فاطمة بضعة مني من آذاها آذاني و من آذاني فقد آذي الله.(فاطمه سلام الله عليها پاره تن من است. هر کس او را اذيت کند مرا اذيت نموده و هرکس مرا بيازارد خدا را آزرده است.) (۱۲) اين حديث بين شيعه و سني متواتر و صحيح مي باشد. البته ما اينجا به اقتضاي بحث تنها اسناد سني را آورديم. و اما عمر و ابابکر اين قدر حضرت زهرا سلام الله عليها را اذيت و ازار نمودند که آن حضرت خطاب به آن دو نفر فرمود: اني اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتماني و ما ارضيتماني و لئن لقيت النبي لاشکونکما اليه. (۱۳)(خدا و ملائکه اش را شاهد ميگيرم که شما دو نفر مرا به خشم آورديد و رضايت مرا جلب نکرديد و اگر پيامبر ص را ملاقات نمايم هر اينه شکايت شما دو نفر را به وي خواهم کرد.) در صحيح بخاري ح۶۲۳۰ امده است: فوجدت فاطمة علي ابي بکر في ذلک فهجرته فلم تکلمه حتي توفيت…فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يوذن بها ابابکر و صلي عليها.(فاطمه سلام الله عليها بر ابوبکر غضب نمود و با او قطع رابطه کرد و تا زماني که زنده بود با ابوبکر سخن نگفت…هنگامي که از دنيا رفت. شوهرش علي عليه السلام وي را شبانه دفن کرد. و به ابوبکر خبر نداد و خودش بر جنازه وي نماز خواند.) ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه خود ج۶ص۵۰ مي نويسد: ان فاطمة ماتت و هي واجدة علي ابي بکر و عمر.(فاطمه سلام الله عليها از دنيا رفت در حالي که سخت از ابوبکر و عمر غضبناک بود.) با توجه به روايات مذکور آزار و اذيت حضرت زهرا سلام الله عليها توسط عمر از مسلّمات مي باشد. خلاصه بحث: عمر و ابابکر حضرت زهرا سلام الله عليها را آزرده اند. (طبق روايات معتبر اهل سنت) آزرده شدن حضرت زهرا سلام الله عليها مساوي است با آزرده شدن خدا و رسول. (طبق روايت متواتر بين شيعه وسني) آزرده شدن خدا و رسول لعن و عذاب الهي را به دنبال دارد. (طبق ايه اي که ذکر شد) ۵) دشمن اهل بيت عليهم السلام کافر است ! در اين رابطه احاديث فراوان و متواتري در کتب اهل سنت يافت مي شود. که ما در اينجا تنها به گوشه اي از آن ها اشاره مي کنيم: قال رسول الله صلي الله عليه و اله:يا علي لو ان احدا عبدالله حق عبادته ثم شک فيک و اهل بيت (في) انکم افضل الناس کان في النار.( اي علي اگر کسي آنچنان خدا را عبادت کند که حق عبادت او را ادا کرده باشد. پس درباره افضليت و برتري تو اهل بيتت بر مردم شک نمايد سرنوشتش اتش است. (۱۳) قال رسول الله صلي الله عليه و اله:يا علي لو ان امتي صاموا حتي يکونوا کالحنايا و صلوا حتي يکونوا کالاوتار. ثم ابغضوک لاکبهم الله في النار.(اي علي اگر امت من انقدر روزه بگيرند که (همانند قوس و کمان) کمر خميده شوند و آن قدر نماز بخوانند تا چون زه کمان لاغر گردند و با تودشمني نمايند خداوند آن ها را به رو در آتش افکند.) (۱۴) و اما اثبات دشمني عمر و ابابکر با مولا علي و اهل بيت عليهم السلام براي اهل تحقيق و علماي غير متعصب بسيار واضح و مسلم است. قطعا مي توان به عنوان مثال به ظلم ايشان بعد از شهادت پيامبر صلي الله عليه واله به ال رسول در غصب حق خلافت مولا علي عليه السلام و غصب فدک از حضرت زهرا سلام الله عليها و ….اشاره کرد. البته روايات مذکور در بحث قبلي مبني غضب حضرت زهرا سلام الله عليها بر عمر و ابابکر و همچنين ازار و اذيت حضرت زهرا سلام الله عليها توسط آن دو نفر به خوبي نشان دهنده عداوت و دشمني عمر و ابابکر با اهل بيت عليهم السلام مي باشد. خلاصه بحث: عمر و ابابکر (طبق روايات و مصادر تاريخي فراوان اهل سنت) دشمن اهل بيت عليهم السلام بوده اند. دشمن اهل بيت عليهم السلام (طبق روايات اهل سنت) کافر است. نتيجه: عمر وابابکر کافرند. اثبات کفر عمر و ابابکر از کتب شيعه ۱) امام موسي بن جعفر عليه السلام فرمودند: هما الکافران عليهما لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين. و الله ما دخل قلب احد منهما شي ء من الايمان…کانا خداعين مرتابين منافقين حتي توفتهما ملائکة العذاب الي محل الخزي في دار المقام. (۱۵)(آن دو (ابابکر و عمر) کافرند نفرين خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد. به خدا سوگند هيچگاه به دل ايمان نداشتند…هميشه حيله باز و اهل شک و ريب و نفاق بودند تا ملائکه عذاب آنها را قبض روح و به جايگاه خواري در دارالمقام (دوزخ) فرستادند. ۲) ابوحمزه ثمالي مي گويد: به حضرت امام علي بن الحسين عليه السلام عرض کردم: أسألک عن فلان و فلان؟ حضرت فرمودند: فعليهما لعنة الله بلعناته کلها مات و الله و هما کافران مشرکان بالله العظيم (۱۶)( از شما درباره احوال ابابکر و عمر سوال ميکنم؟حضرت ع فرمودند: به عدد تمام لعنتهاي الهي لعنت خدا بر آن دو باد و به خدا سوگند که آن دو مردند در حالي که نسبت به خدا کافر بودند و شرک مي ورزيدند. ۳) ابوعلي خراساني از غلام امام سجاد عليه السلام نقل ميکند. که او گفت: کنت معه في بعض خلواته. فقلت: ان لي عليک حقا الا تخبرني عن هذين الرجلين عن ابي بکر و عمر؟ فقال کافران کافر من احبهما. (۱۷)(در خدمت حضرت تنها بودم به ايشان عرض کردم: همانا بر شما از براي من حقي است آيا مرا از احوال آن دو شخص ابوبکر و عمر خبر نمي دهيد؟پس حضرت فرمودند: آن دو کافرند و هرکس هم که محبت آنها را در دل داشته باشد کافر است. ۴) ابوحمزه ثمالي گويد: از امام سجاد عليه السلام راجع به آن دو نفر (ابوبکر و عمر) سوال شد. حضرت فرمودند: کافران و کافر من تولاهما. (۱۸)(آن دو کافرند و هر کس موالي آنها باشد کافر است.) ۵) فضيل بن رسان از امام باقر عليه السلام نقل مي کند که حضرت فرمودند: مثل ابي بکر و شيعته مثل فرعون و شيعته و مثل علي و شيعته مثل موسي و شيعته. (۱۹)(مثل ابوبکر و پيروانش مثَل فرعون و فرعونيان است و مثل علي ع و شيعيانش مثل موسي و پيروانش است.) ۶) امام صادق عليه السلام مي فرمايند:من شک في کفر اعدائنا و الظالمين لنا فهو کافر. (۲۰)(کسي که شک کند در کفر دشمنان ما وکساني که به ما ظلم کردند کافر است.) ۷) علامه شيخ سليمان ماحوزي بحراني آورده است: روي اصحابنا عن ائمتنا ع: ان ابابکر و صاحبه عمر لم يؤمنا قط. (۲۱)(اصحاب ما از ائمه و پيشوايان ما روايت کرده اند که ابوبکر و رفيقش عمر هيچگاه ايمان نياوردند.) و علامه مجلسي رحمه الله هم فرموده است:الاول و الثاني لم يؤمنا بالله طرفة عين (۲۲)(اولي و دومي به اندازه چشم به هم زدني ايمان به خداي متعال نياوردند.) اسناد: ۱) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۸ ۲) سنن ابن ماجه ج۱ص۷۷ ۳) سنن بيهقي ج۸ ص ۳۰۰ و ۳۰۱- سنن نسائي ج۸ ص ۳۲۹- کنز العمال هندي ج ۳ص ۱۰۹و ۱۰۱- تيسير الوصول ج۲ ص ۱۷۸- جامع مسانيد ابوحنيفه ج۲ص ۱۹۱ ۴) احکام القران ج۲ ص ۵۶۵ ۵) سنن دارمي ج۲ ص ۱۱۳- سنن نسائي ج۸ ص ۳۰۱ – سنن بيهقي ج۸ ص ۲۹۶- مصابيح السنه ج۲ ص ۶۷- تاريخ خطيب بغدادي ج۳ ص ۳۲۷- صحيح ترمذي ج ۱ص۳۴۲ ۶) البيان و التبيين-جاحظ۲/۲۴ –صحيح مسلم ۱/۲۴-۲۵ — سنن بيهقي ۱۰/۱۵۰ — شرح نهج البلاغه- ابن ابي الحديد ۱۲/۹۰-۹۱ — عقدالفريد-ابن عبد ربه ۱/۸۶-۸۸ — تاريخ دمشق-ابن عساکر (به نقل از کنز العمال). و بسياري از کتب ديگر… ۷) صحيح البخاري ک التراويح ج ۲ / ۲۵۲، موطأ مالک ج ۱ / ۱۱۴، الطرائف لابن طاوس ص ۴۴۵ عن الجمع بين الصحيحين. ۸) تفسير الرازي ج ۲ / ۱۶۷ وج ۳ / ۲۰۱ و ۲۰۲ ط ۱، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج ۱۲ / ۲۵۱ و ۲۵۲ وج ۱ / ۱۸۲، البيان والتبيان للجاحظ ج ۲ / ۲۲۳، أحکام القرآن للجصاص ج ۱ / ۳۴۲ و ۳۴۵ وج ۲ / ۱۸۴، تفسير القرطبى ج ۲ / ۲۷۰ وفى طبع آخر ج ۲ / ۳۹، المبسوط للسرخسي الحنفي باب القرآن من کتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القيم ج ۱ / ۴۴۴ فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج ۲ / ۲۰۵ فصل اباحة متعة النساء، کنز العمال ج ۸ / ۲۹۳ و ۲۹۴ ط ۱، ضوء الشمس ج ۲ / ۹۴، سنن البيهقى ج ۷ / ۲۰۶، الغدير للاميني ج ۶ / ۲۱۱، المغنى لابن قدامة ج ۷ / ۵۲۷، المحلى لابن حزم ج ۷ / ۱۰۷، شرح معاني الاثار باب مناسک الحج للطحاوي ص ۳۷۴، مقدمة مرآة العقول ج ۱ / ۲۰۰٫ ۹) مناقب ابن مغازلي ص۴۵ح۶۸- ينابيع المودة ص۹۷ – کنزالعمال ج۱ص۲۰۹ ح۱۰۴۶ – مناقب ابن شهر آشوب ح۳ص۲۱۶. ۱۰) سوره نساء ۱۵۰-۱۵۱ ۱۱) صحيح بخاري باب کتابه العلم من کتاب العلم ۱/۲۲ و مسند احمد بن حنبل تحقيق احمد محمد شاکر حديث ۲۹۹۲ و طبقات ابن سعد ۲/۲۴۴ چاپ بيروت. ۱۲) صحيح بخاري ح۳۴۲۷و ۳۴۸۳- کنزالعمال ج۶ص۲۲۰- فيض القدير ج۴ص۴۲۱ – مسند احمدبن حنبل ج۴ص۳۲۸ – حلية الاولياء ج۲ص۴۰ – صحيح مسلم ح۴۴۸۳ – سنن ترمذي ج۲ص۳۱۹ – مستدرک حاکم ج۳ص۱۵۹ – اسدالغابة ج۵ص۵۲۲- الاصابة ج۸ص۱۵۹ – مسند ابن يعلي ج۱ص۱۹۰ ۱۳) سند سني: صحيح بخاري ج۵ص۲۶ – صحيح مسلم ج۴ص۱۹۳ – بخاري در صحيح خود مينويسد: پس از آن که دختر پيامبر ميراث خود را از خليفه خواست. و او گفت که از پيغمبر شنيدم که ما ميراث نميگذاريم . زهرا سلام الله عليها ديگر با او سخن نگفت تا مرد ( صحيح بخاري . ۵/۱۷۷) سند شيعه:کتاب سليم بن قيس حديث ۴۸ ۱۳) مودة القربي موده هفتم ص۲۲ ودر چ مندرج در ينابيع الموده ۲/۲۹۸ ۱۴) تاريخ دمشق ابن عساکر بخش امام اميرالمومنين ج۱ص۱۴۵ شماره ۱۷۹ به نقل از جابر بن عبدالله – مناقب ابن مغازلي ص۲۹۷ شماره ۳۴۰ – فرائد السمطين ج۱ص۵۱ شماره ۱۶ – کفاية الطالب ص۱۷۹و در چ ديگر ص۳۱۸ ۱۵) کافي ج۸/۱۲۵ ح۹۵ ۱۶) بصائر الدرجات ۲۶۹ ح۹. بحار ج۳۰ / ۱۴۵ و ج۲۷/۲۹ ۱۷) حار الانوار ج۷۲/۱۳۷ ح ۲۵ ۱۸) حارالانوار ج۷۲/۱۲۸ ۱۹) بحارالانوار ج۳/۳۸۳. تقريب المعارف / ۴۷ ۲۰) رجال الکشي مع تعليقة الميرداماد ج۲/۸۱۱. قم ۱۰۱۲ . اعتقادات شيخ صدوق ۷۹ و ۸۰. وسائل الشيعه ج۲۸ ص۳۴۵. بحار ج۲۷ / ۶۲ ۲۱) الاربعون حديثا ۳۲۱ ۲۲) بحار ج۳۰/۴۰۹ |
85 |
نام و نام خانوادگي: ر-ج -
تاريخ: 22 ارديبهشت 92
اينقدر بحث براي چي؟ خودتونا اذيت نكنيد به جايي نميرسيد با اين افراد لجباز(مو...) |
86 |
نام و نام خانوادگي: حسام -
تاريخ: 14 خرداد 92
عالي بود |
87 |
نام و نام خانوادگي: روح الله -
تاريخ: 21 تير 92
متاسفانه آقايان اهل سنت نمي خواهند حقيقت را قبول کنند بهترين راه براي اثبات ولايت اميرالمومنين علي /ع/ استفاده از کتب اهل سنت در فضايل علي /ع/و تمسک به حديث غدير استکه شيعه وبزرگان اهل سنت ان را قبول دارند. آيا انسان ظالم و گناهکارميتواند خليفه و جانشين پيامبر خدا باشد مگر عمر بن خطاب به گوش حضرت زهرا /س/ سيلي نزد ؟مگر عمر خطاب در خانه علي /ع/ را آتش نزد؟تو را به خدا از تعصب دست بر داريد.اگر در خانه کس است يک حرف بس است. حق با علي /ع/ واولاد علي /ع/ است |
88 |
نام و نام خانوادگي: سبحان عباس پور -
تاريخ: 31 مرداد 92
سلام آخه بحث اينجاست که اين دوستان معناي ولايت رو اصلا درک نفرمودند! اگر (ولايت) رو سرپرستي بدونيم در درجه اول که خداوند ولي همه ماست و بعد رسول و بعدش کي؟! ( انما وليکم :1- الله 2- و رسوله 3- والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزکاه و هم راکعون) دليل از اين روشن تر و تابلو تر؟! آيه مستقيم قرآنه! ديگه:» همانا ولي (سرپرست) شما خداوند و پيامبرش و کساني که نماز ميخوانند و زکات ميدهند در حالي که درحال رکوع اند و وقتي اين آيه نازل شد، اميرالمونين علي (ع) در حال اهداي انگشتري خودشان در رکوع به فرد نيازمند بودند. بماند ديگر حديث ثقلين و آيه تطهير و حديث غدير و حديث منزلت و ... انصافا کسي فقط سواد خوندن قرآن (عرب) داشته باشه يا ترجمه ي آيه رو به زبون خودش يک بار بخونه ديگه ميفهمه چي به چيه مگر اينکه ... في قلوبهم مرض... |
89 |
نام و نام خانوادگي: روح الله -
تاريخ: 01 دي 92
دروود ورحمت خدا بر دکتر قزويني مدافع ئلايت اميرالمومنين |
90 |
نام و نام خانوادگي: علي زاده -
تاريخ: 12 دي 92
جناب (حسين احمدي)اول برويد املا ي فارسي را ياد بگيريد بعد اظهار نظر کنيد . امثال شما بي سوادان عالم نما باعث دوري مردم از اهل بيت مي شود. |
91 |
نام و نام خانوادگي: محمد -
تاريخ: 21 دي 92
باسلام آقا? احمد? شما ابتداجواب اون روا?ت نهج البلاغه مبن? برب?عت رو بد?د تاشبهات ازب?ن بره و?ک سوال? از آقا موس? داشتم آ?ا دراحاد?ث صح?ح پ?امبر ?ا آ?ات قرآن مج?د دل?ل? بر توسل به شخص مرده وجود دارد اگه هست خواهش م?کنم اونا رن اگه زحمت ن?ست ذکر کن?د موفق باش?د محمد از کردستان |