![]() | ||
![]() |
مقالات | سخنراني ها | شبکه سلام | موبايل | انتشارات | محصولات نرم افزاري | ليست پاسخ ها |
![]() |
تاريخ: 02 ارديبهشت 1387 |
![]() |
|
پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 02 | ||
پخش صوت ![]() | ||
بسم الله الرحمن الرحيم پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 02 پنجشنبه : 29 / 01 / 87 استاد حسيني قزويني بنا شد در اين جلسه، در مورد فتوحاتي كه بنياميه انجام دادهاند يا به معناي اعم در دوران خلفاء صورت گرفته بحث كنيم و اين را معمولا وهابيون و أهل سنت به رخ ما ميكشند و چه بسا عدم تحقق فتوحات در دوران اميرالمؤمنين (عليه السلام) را بعضي از معاندين و منافقين به عنوان نقطه ضعف از حكومت آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حساب ميآورند، بهتر اين است كه اين پرونده فتوحات گشوده شود، اهداف حضرات از اين فتوحات بررسي شود، اخلاق فرماندهان بررسي شود و ببينيم كه اين فتوحات و اين اخلاق فرماندهان و اين اهداف با زيّ اسلامي و شريعت همخواني دارد يا نه؛ يا يكي از عوامل بدبيني مردم به اسلام و عدم گسترش اسلام در شرق و غرب عالم شد و امروز بعضي از مستشرقان، به عنوان يك نقطه ضعف به پاي اسلامي ميآورند. جناب آقاي واعظ زاده فرمود: كساني كه اين فتوحات را ناديده ميگيرند، به نظر آنان اگر اينها اسلام نيست، پس اسلام چه چيز است. زواياي فتوحات، آنطور كه بايد، به طور كامل بحث نشده است. نكته اول در اين زمينه اين است كه هدف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و انبياء الهي، كشورگشائي و فتوحات و رساندن صداي توحيد به أقصي نقاط عالم، با زور شمشير نبوده است. قرآن صراحت دارد به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه: أدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ. (سوره نحل/125) و صراحت دارد كه: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (سوره بقره/256) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ (سوره شورى/48) اگر مردم از اسلام اعراض كردند، تو وكيل و حافظ مردم نيستي اي پيامبر و وظيفه تو ابلاغ است. يعني اگر مردم از اسلام هم اعراض كردند، وظيفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين نيست كه در سايه شمشير و قدرت بيايد اسلام را به زور وارد خانههاي مردم كند و وارد شهرها و بلاد كند. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ، حدود هشتاد و اندي جنگ انجام داده كه مجموع كشتههاي در اين جنگها و غزوات و سريهها در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، به هزار نفر نرسيده است. شما تاريخ را مطالعه كنيد و ببينيد. تمام افرادي كه از مسلمانها يا از كفار كشته شدند، در همين حدود بودند. اين جنگها هم جنگ دفاعي بوده است. در قرآن، در سوره بقره، آيه 190 ميفرمايد: وَ قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَ لَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. آن كساني كه با شما جنگ ميكنند، با آنها بجنگيد و از حد شرعي خود تجاوز نكنيد. همچنين در ممتحنه، آيه 8 مي فرمايد: لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ. آنهايي كه با شما نجنگيدند و شما را از خانههايتان بيرون نكردند و آواره نكردند و اموال شما را مصادره نكردند، مبادا با آنها بجنگيد. اين منطق، منطق اسلامي و قرآني است. همين منطق بود كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) إعمال كرد و مردم دسته دسته و فوج فوج وارد اسلام شدند. وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا. (سوره نصر/2) با توجه به اين، اگر شما فتوحات زمان خلفاء و زمان بنياميه را ملاحظه كنيد، اين فتوحات و لشكركشي و تصرف شهرها و كشورهاي، يكي پس از ديگري، با روح اسلام و قرآن كاملا منافات دارد. لذا ميبينيم كه آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم پس از آنكه به خلافت رسيد، دست به فتوحات نزد؛ چون فتوحات در صورتي ميتواند مفيد باشد كه در كنار صدور اسلام به شهرها و كشورهاي مختلف، روح اسلام و دستورات اسلام هم، درون قلب مردم باشد؛ وگرنه اگر مردم در ظاهر بگويند لا إله إلا الله ولي در عمل با روح اسلامي فاصله داشته باشند، اين اسلام نيست، چيز ديگري است. لذا ميبينيم كه بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، همين افرادي كه تازه مسلمانان شده بودند و از اسلام جز چند دستور ظاهري مثل نماز و امثال اين نميدانستند و هنوز روح و تعصب جاهلي داشتند و روح كفر از قلب اينها بيرون نرفته بود، يك فردي كه هنوز خودش با معارف اسلامي آشنائي چنداني ندارد، چگونه ميتواند صادر كننده اسلام باشد. روايتي را مسلم آورده كه خيلي روايت جالبي است و از روايات حساسي است كه ما از اين روايت در خيلي جاها استفاده ميكنيم و از آن رواياتي است كه بايد مثل حمد و سوره حفظ كنيم و در جاهاي مختلف در بحث و مناظره به دردمان ميخورد. روايت از عايشه است كه از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال مي كند كه: يا رسول الله! آيا حجر اسماعيل جزء خانه خدا و بيتالله است يا نه؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفتند: بله، عايشه گفت: تمام خانهها دربشان چسبيده به زمين است، چرا درب خانه خدا بالا است؟ چرا دستور نميدهي كه آن را همسطح زمين كنند و حجر اسماعيل را داخل خانه خدا كنند؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: لولا أن قومك حديثوا عهد بجاهلية (أو قال بكفر) لأنفقت كنز الكعبة في سبيل الله و لجعلت بابها بالأرض و لأدخلت فيها من الحجر. اگر نبود قوم تو كه هنوز آن تعصبات جاهليت و آثار كفر از ذهنشان بيرون نرفته و از اسلام فرار نميكردند، من درب خانه خدا را با زمين يكسان ميكردم و حجر اسماعيل را داخل كعبه ميكردم. صحيح مسلم، ج4، ص98 - البداية و النهاية، ج1، ص191 - نيل الوتار شوكاني، ج6، ص140 - فتح الباري، ج3، ص364 - كنز العمال، ج12، ص202 - تفسير ابن كثير، ج1، ص185 - المجموع نووي، ج8، ص23 اين خودش نشان ميدهد آنهايي كه در رأس اين قضيه بودند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اينها اين جمله را ميگويد. فردي كه در رأس حكومت قرار گرفته و با معارف اسلامي آشنا نيست و هنوز آن روحيه واقعي اسلامي در روح او جاي نگرفته، او ميخواهد چكار كند؟ اينها به اين شكل آمدند بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فتوحاتي راانجام دادند. ما بررسي خواهيم كرد كه اهداف اينها از اين فتوحات و كشورگشائي چه بود. اتفاقا يكي از عنايات أهل بيت (عليهم السلام) اين است كه در لابلاي كتاب هاي معتبر أهل سنت، اهداف خلفاء و فاتحان كشورها كاملا آمده است. تاريخ بهترين سخنگوي حقائق و موارد پنهان است كه ميتواند بهترين قاضي و داور در اين قضيه فتوحات باشد. اينها آمدند با اين روحيه، شروع كردند به بهانه كشورگشائي، مردم را كشتند و اعمالي مثل جنايت، مصادره اموال، تخريب خانهها و ... را انجام دادند. خيلي از مستشرقين، حتي مسيحيها، ميگويند اسلام در سايه شمشير توانسته است پيشرفت كند. مرحوم شهيد مطهري كه به نظر آقاي واعظ زاده در مصاحبه خود، بهترين روشنفكر ديني است، وقتي به اين فتوحات ميرسد، ميگويد: اما اينکه چگونه شد که حزب اموي که در دوره اسلام به صورت حزبي فعال و مدير درآمدند، بر حکومت اسلامي مسلط شدند؟ مقدمتا اين مطلب را بايد بگوييم که يک جامعه نوساز و نوبنياد، نميتواند يکدست و يکنواخت باشد، هر اندازه عامل وحدت آنها قوي باشد و آيا از همينجا نميتوان گفت که بهتر اين بود که شتاب نميشد و به فتوحات پرداخته نميشد، صبر ميشد بطور طبيعي اسلام از ديوارها نفوذ کنند؟ اثر اين شتابزدگي، همين شکافها و اختلافهائي است که هست. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم اصلا وصيت نکرد که بعد از من فتوحات کنيد، با آنکه انواع وصيتها کرد. در ذائقهها، فتوحات شيرين است؛ اما معلوم نيست مورد تصويب عقل باشد. هيچ معلوم نيست که علي (عليه السلام) اگر خليفه ميشد اين فتوحات را تصويب ميکرد، همانطوري که بعد از حکومت به اصلاح داخل پرداخت، و به علاوه همين فتوحات منشأ فساد اخلاق اعراب شد. پس اين عجله از طرفي جامعهاي نامتجانس درست کرد و از طرفي جنس اعراب را فاسد کرد. اگر واقعا آقاي واعظ زاده، مرحوم مطهري را به عنوان يك روشنفكر متدين و سالم حوزوي قبول دارد، نظر او اين است. حالا آيا انصاف است كه بگوييم: اگر اين فتوحات بنياميه اسلام نيست، پس اسلام چه چيز است؟ و اين فتوحات را با اسلام برابر كنيم. در رابطه با خود فتوحات، چند نكته را عرض ميكنم: با توجه به فرمايش شهيد مطهري كه فرمود: اين فتوحات نتوانست اسلام واقعي را به گوش كردم برساند، بلكه موجب فساد عرب و نامتجانس شدن جامعه اسلامي شد، ما در محور اول، ميخواهيم اخلاق فرماندهي فاتحان دوران خلفاء و بنياميه را ورق بزنيم و ببينيم كه آيا اين فرماندهاني كه آقايان ميگويند اين فرماندهان افتخار آفريدند و كار اين فاتحان، مايه مباحات و افتخار جهان اسلام است، واقعا مايه افتخار است يا مايه ننگ؟ نكته اول: جنگها 1- فاتحان آدمپز يكي از بزرگان أهل سنت، به نام قرشي، كه از علماي بزرگ مصر است، كتابي دارد به نام «فتوح مصر و اخبارها» . فتوحاتي كه در كشورها صورت گرفته و خبرهاي آن را نوشته است. ايشان در قضيه فتح آندلس كه ميگويد: وقتي آقايان وارد آندلس شدند، وارد يك جزيرهاي شدند كه دستهاي به نام كراميين كه تربيت بوتههاي انگور را بعهده داشتند در آنجا بودند. فرمانده لشكر اسلامي دستور داد تا سركرده اين فرانين كه مسيحي بودند را گرفتند و سرش را بريدند و بدنش را قطعه قطعه كردند و داخل ديگ انداختند و بدنش را پختند و در جايي ديگر انداختند؛ ولي وقتي لشكريان اسلام آمدند كه سفره پهن كنند، به مردم آنجا اينگونه فهماندند كه آن بدن را داخل سفره گذاشته و خوردند. مردم هم در نقاط مختلف شهر پخش شدند و گفتند اينها كه به شهر ما حمله كردهاند، همهشان آدمكش و آدمخوار هستند. يك وحشت و رعبي در بين مردم ايجاد كردند. فتوح مصر و اخبارها، ص345 و 346 حالا شما را به خدا، آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) همچنين كاري كرد؟ آيا اين جزء اخلاق اسلامي است كه براي ايجاد رعب و وحشت، يك انسان را، ولو اينكه مسيحي باشد، بكشند و سرش را جدا كنند و بدنش را قطعه قطعه كنند و بپزند؟ آيا اين مردم، با طيب نفس وارد اسلام مي شوند؟ آقاي واعظ زاده بجاي اينكه بگويد شيعيان رفتند باعث شكست آندلس شدند، بايد بگويد كه اين آدمكشي و آدم پزيها بود كه باعث شكست شد و از اسلام به عنوان يك دين خشن ياد شد كه وقتي مسيحيها آمدند براي بازپس گيري آندلس از مسلمانان، آن مردم با آغوش باز پذيرفتند. آيا بقول آقاي واعظ زاده، اين فتوحات مايه افتخار و مباهات جهان اسلام است؟ 2- ذات العيون آقاي خالد بن وليد، وقتي وارد شهر انبار شد، درگيري صورت گرفت و خالد دستور داد تا تيراندازان ماهر، افرادي كه از دشمن، در مقابل بودند، فقط به چشمانشان تير بزنند و هزار نفر را كور كردند و لذا اين جنگ را جنگ «ذات العيون» ناميدند. البداية و النهاية ابن كثير، ج6، ص386 حالا ما سؤال مي كنيم از اين آقايان كه از فتوحات و فاتحان دوران خلفاء تمجيد ميكنند، آيا در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اينچنين عملي سابقه داشت، آيا اينچنين دستوري را صادر كرد؟ آيا اين عمل، مردم را به اسلام بدبين ميكند يا خوشبين؟ آيا شما در دوران جاهليت كه جنگهاي 200، 300 ساله بين آنها بوده، اينچنين جنگي از آنها سراغ داريد؟ 3- جنگ طالقان در جنگ طالقان كه در حمله به ايران صورت گرفت، در تاريخ آمده كه وقتي وارد شهر شدند و شهر را تصرف كردند، چهار فرسخ (22 كيلومتر) مردم را به صف كشيدند و دستور دادند كه از اول تا آخر صف، همه را گردن زدند. آيا اين است كشورگشائي براي اسلام؟ آيا اينها مايه افتخار و مباهات است؟ اينها در تاريخ مانده و تاريخ اينها را فراموش نكرده است. آقاي ابن اثير، از مورخان بنام أهل سنت است كه اين ماجرا را نقل مي كند. الكامل ابن اثير، ج4، ص545 4- جنگ گرگان سعيد بن عاص كه فرمانده ارتش بود، وارد گرگان شد و با گرفتن 200 هزار دينار با آنها مصالحه كرد و بعد وارد شهر طميسه شد كه كنار دريا قرار داشت و آنها درخواست امان كردند و گفتند اگر امان بدهيد ما اسلام مي آوريم. بعد از امان دادن، ارتش اسلام گفت كه ما يك نفر هم از شما را نميكشيم. بعد از گشودن درب قلعه شهر، سعيد بن عاص دستور داد تمام مرد و زن و بزرگ و كوچك را از دم شمشير گذراندند و جز يك نفر. چون گفته بودند جز يك نفر را نمي كشيم. اين عملكرد يكي از فاتحان در كشور ايران. الكامل ابن اثير، ج3، ص110 5- جنگ فلسطين وقتي وارد فلسطين شدند، تعدادي از افرادي كه جزء شورشيها بودند و در برابر اينها مقاومت كرده بودند و بعد تسليم شدند، دستور دادند دست و پاهاي اينها را بريدند و دست و پاي بريده را به دمشق كه مركز حكومت بنياميه بود فرستادند و آنها را از بالاي درب مسجد آويزان كردند: فقطعت أيديهم و أرجلهم ثم حملوا إلى دمشق فرأيتهم مقطعين فأقيموا على باب مسجدها. تاريخ طبري، ج5، ص609 اين نشانه جوانمردي آنهاست. شما عملكرد اين جنگهاي فاتحان بنياميه را با جنگهاي زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مقايسه كنيد. ابوسفياني كه 7 سال تمام، جنگ تمام عيار با اسلام داشته، بعد از فتح مكه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خانه او را خانه امن قرار داد. شما ببينيد قضيه عفو نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از جنايات قريش، چقدر نقش داشت در توجه مردم به اسلام. آن 95% كه مسلمان شدند، مربوط به بعد از فتح مكه است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي وارد مكه شد، وقتي تمام كساني كه توانائي جنگ داشتند، از پير و جوان، آورده بود، آمارشان حدود 10 هزار نفر بود، اگر 20 هزار نفر هم تعداد زن و فرزندانشان را در نظر بگيريد، حدود 30 هزار نفر ميشدند. اين 30 هزار مسلمان، تلاش 21 سال تلاش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه از دنيا رفت، ميگويند تعداد صحابه، 116 هزار نفر بود. يعني نزديك 90 هزار نفر مسلمان، براي سال 9 و 10 هجري بودند. همه مورخان نوشتهاند كه اخلاق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در فتح مكه، بزرگترين عامل توجه مردم به اسلام بود. اين رأفت اسلامي بود كه دستههايي از اطراف مكه و مدينه آمدند و به اسلام گرويدند. آن سيره نبوي بود و اين هم سيره آقايان فاتحان فتوحات. 6- اهل حيزان ذهبي مينويسد كه اينها وقتي وارد منطقه حيزان شدند و با آنها درخواست صلح كردند و مسلمانان صلح را نپذيرفتند و با آنها به قتال پرداختند و تمام مردم را، حتي طفلها را سر بريدند غير از يك سگ و يك آدم، آن هم براي نمونه كه او هم برود به جاهاي ديگر اعلام كند كه اين مسلمانان اين چنين رأفت اسلامي دارند. هم به سگ رحم ميكنند و از آن همه انسان، فقط به يك انسان رحم ميكنند. تاريخ اسلام ذهبي، ج7، ص308، حوادث سال 113هجري اينها نمونههاي بود از اخلاق ضد اسلامي و ضد انساني فاتحان و فرماندهان فتوحات بنياميه. اينها نشان ميدهد كه اين قضايا، قضاياي اسلامي نبود بلكه اينها به نام اسلام شروع كردند فتوحاتي را انجام دادند تا به غنائم و زنان زيبا و ... برسند و اسلام را بهانه قرار دادند. نكته دوم آقاي واعظ زاده ميگويد كه اين فتوحات زمان خلفاء بنياميه، همان بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خودش پيشبيني كرده بود و بشارت داده بود. قبلا خوانديم كه شهيد مطهري فرمود: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم اصلا وصيت نکرد که بعد از من فتوحات کنيد، با آنکه انواع وصيتها کرد. اما معلوم نيست مورد تصويب عقل باشد. هيچ معلوم نيست که علي (عليه السلام) اگر خليفه ميشد اين فتوحات را تصويب ميکرد، همانطوري که بعد از حکومت به اصلاح داخل پرداخت. آقاي واعظ زاده ميگويد: اين فتوحات، در حقيقت همان چيزي بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را پيشبيني كرده بود. در جنگ خندق، وقتي مسلمانان به كندن خندق مشغول بودند، سنگي سخت پيدا شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چند كلنگ بر آن زد و بعد جهيد. فرمود: فتوح روم بر من ظاهر شد و فتوح فارس بر من ظاهر شد. يعني اينكه وقتي كلنگ زد به آن سنگها، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه اينها مقدمه است براي فتح روم و ايران و كشورهاي ديگر. اين حديث را آقاي واعظ زاده از كتاب تاريخ پيامبر اسلام آقاي آيتي به نقل از سيره ابن هشام از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل ميكند. گرچه سنيها اين كتاب سيره ابن هشام را مملو از دروغ ميدانند. ولي ما انتظار داشتيم از عزيزان همكار مجله حوزه، كه بررسي ميكردند كه اگر سند يك روايت ايراد داشت، آن هم سندي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت داده ميشود، آن را نمينوشتند. در سيره ابن هشام، ج3، ص704 اين قضيه را آورده و ميگويد: قال ابن إسحاق: و حدثت عن سلمان الفارسي، أنه قال: ضربت في ناحية من الخندق، فغلظت على صخرة، و رسول الله صلى الله عليه و سلم قريب منى، فلما رآني أضرب و رأى شدة المكان على، نزل فأخذ المعول من يدي، فضرب به ضربة لمعت تحت المعول برقة، قال: ثم ضرب به ضربة أخرى، فلمعت تحته برقة أخرى، قال: ثم ضرب به الثالثة، فلمعت تحته برقة أخرى. قال: قلت: بأبي أنت و أمي يا رسول الله! ما هذا الذي رأيت لمع تحت المعول و أنت تضرب؟ قال: أو قد رأيت ذلك يا سلمان؟ قال: قلت: نعم، قال: أما الأولى فإن الله فتح على بها اليمن، و أما الثانية فإن الله فتح على بها الشام و المغرب، و أما الثالثة فإن الله فتح على بها المشرق . يعني از سلمان فارسي اينطوري به ما رسيده است. نه مدركي و نه سندي و نه واسطهاي تا ببينيم كه حديث صحيح است يا نه، واسطهها موثق اند يا نه. حديث فاقد ارزش روائي است. جالب اين است كه آقاي واعظ زاده خراساني ميگويد: آقاي امام سجاد (عليه السلام) هم كه در صحيفه سجاديه وقتي دعا ميكند براي مجاهدان، همين مجاهدين فتوحات بنياميه را ميگويد. اگر ما پيرو أهل بيت (عليهم السلام) هستيم، بايد همخوان با امام سجاد (عليه السلام) باشيم. اين واقعا درد است كه بيائيم بگوييم كه آقا امام سجاد (عليه السلام)، براي اين فاتحان سياه دل و قسيالقلب، دعا كرده است. دعاي امام سجاد (عليه السلام) هم براي مرزداران و مرزبانان است كه از حدود و صغور كشور اسلامي دفاع ميكنند و ارتباطي به فتوحات ندارد. پس ايشان فرمايش امام سجاد (عليه السلام) را تحريف ميكند و دروغ ميبندد و قطعا نظر امام سجاد (عليه السلام) اينها نبوده است. در جاي ديگر ميگويد مگر علي (عليه السلام) همين فتوحات را تعقيب نميكرد. اين خيلي دردآور است. اگر يك وهابي يا كسي كه از اسلام آشنائي ندارد اين را بگويد، قلب انسان به درد نميآيد؛ ولي اگر يك روحاني و تربيت يافته مكتب امام صادق (عليه السلام) اين را بگويد، خيلي دردآور است. من چند جملهاي را از شهيد مطهري و از خود حضرت امام خميني (ره) نقل ميكنم، تا سيهروي شود هر كه در او غش باشد. عبارت شهيد مطهري اين است: علي (عليه السلام) از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خودداري نكرد و آن را با تمام صراحت ابراز نمود. شخصا علي (عليه السلام) هيچ پستي را از هيچيك از خلفاء نميپذيرد، نه فرماندهي جنگ، نه حكومت يك استان و نه عمارتالحاج و نه چيز ديگر؛ زيرا قبول يكي از اين پستها، به منزله صرفنظر كردن از حق مسلم خود است. حضرت امام خميني (ره) در كتاب البيع، ج3، ص75-70 در مورد أراضي مفتوحة العنوة مطالب خيلي واضح و روشن آورده است. آقاي واعظ زاده كه افتخار شاگردي حضرت امام خميني (ره) دارند و به پيروي از خط او افتخار ميكند، دعوت ميكنيم كه به اينها دقت كند. حضرت امام خميني (ره) ميفرمايد: فإن الغزو بغير إذن الإمام (عليه السلام)، ليست له حالة سابقة معلومة. بحث در مورد اين است كه اراضياي مثل ايران و عراق كه بدون اذن امام معصوم (عليه السلام) فتح شده است، آيا اينها مربوط به حكومت اسلامي است يا نيست؟ آيا ما ميتوانيم استصحاب جاري كنيم يا نه؟ ايشان ميفرمايد: و المتيقن هو عدم الغزو بإذنه، و استصحابه لإثبات الغزو بغير إذنه، مثبت. و ما أفاده الشيخ (قدس سره): من كشف الأدلة عن كون الفتح بإذنه، مبني على مبنى غير مرضي. فتحصل مما ذكر: أنه لا دليل على أن الفتح كان بأمره أو بإذنه. آنچه كه يقيني است، غصب بدون اذن امام معصوم (عليه السلام) است. و اگر بخواهيم در اين مورد استصحاب جاري كنيم، اصل مثبت هيچ ارزش دليل عرف شرعي ندارد. اينكه بگوئيم از ادله استفاده كنيم كه با اذن امام (عليه السلام) بوده، اين مبناي مرحوم شيخ انصاري، مبناي نادرستي است. از تمام آنچه گفتيم، روشن شد كه فتوحات نه به أمر و نه به إذن و رضايت امام (عليه السلام) بوده است. بعد صراحتا ميفرمايد كه در بعضي از جاها آمده كه آقا امام مجتبي (عليه السلام) در غزوات بوده: بما اشتهر من حضور أبي محمد الحسن (عليه السلام) في بعض الغزوات، و دخول بعض خواص أمير المؤمنين (عليه السلام) من الصحابة (كعمار) في أمرهم. و فيه: (مضافا إلى عدم ثبوت حضور أبي محمد (عليه السلام) في تلك الغزوات) أن ذلك لا يدل على رضاهم، و لعلهم كانوا في ذلك مجبورين ملزمين، و معلوم أنه لم يمكن لهم التخلف عن أمر المتصدين للخلافة. قطعا امام حسن (عليه السلام) در اين فتوحات و غزوات، بويژه غزوه ايران هيچ حضوري نداشت. اگر عمار و ديگران هم بودند، دليلي بر رضايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و يارانش بر اين فتوحات نيست. اگر عمار و ديگران هم در برخي فتوحات بودند، مجبور بودند به عنوان تقيه شركت كنند، چون امكان تخلف نداشتند. كتاب البيع امام خميني، ج3، ص75-70 آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از اينكه عمر از دنيا ميرود، در شورا پيشنهاد ميكنند كه يا علي (عليه السلام)، ما حاضريم با تو بيعت كنيم، اما يك شرط دارد: عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و سيره شيخين. حضرت فرمود: كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را قبول دارم، ولي سيره شيخين را عمل نميكنم. يعني دَوَران امر بين اين است كه علي اين جمله را بگويد ولو به ظاهر، و خلافت اسلامي را به دست بگيرد و احكام اسلامي را در جامعه پياده كند، يا بگويد نه و خلافت را به عثمان پياده كند. علي (عليه السلام) ميگويد حاضر نيستم كه به روش شيخين عمل كنم. اين نشانگر اين است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) راضي نبود از عمل شيخين. اينها حرفهاي بيهوده است كه بگوئيم علي (عليه السلام) از اين فتوحات راضي بوده. در كتاب مسند احمد و فتح الباري اين قضيه را آورده كه عاصم بن أبي وائل ميگويد: عن عاصم عن أبي وائل، قال: قلت لعبد الرحمن بن عوف: كيف بايعتم عثمان و تركتم عليا رضي الله عنه؟ قال: ما ذنبي؟ قد بدأت بعلي، فقلت أبايعك على كتاب الله و سنة رسوله و سيرة أبي بكر و عمر رضي الله عنهما، قال: فقال: فيما استطعت، قال: ثم عرضتها على عثمان رضي الله عنه، فقبلها. به عبدالرحمن بن عوف گفتم كه علي (عليه السلام) چه گناهي داشت كه رها كرديد و سراغ عثمان رفتيد؟ گفت: من گناهم چيست؟ سراغ علي (عليه السلام) رفتيم و گفتيم كه ما حاضريم با تو بيعت كنيم، اما به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و سيره شيخين؛ او قبول نكرد، ولي وقتي به عثمان گفتيم او قبول كرد. مسند احمد،ج1، ص75 - فتح الباري ابن حجر، ج13، ص170 - مجمع الزوائد هيثمي، ج5، ص185 - تاريخ دمشق ابن عساكر، ج39، ص202 - أسد الغابة ابن اثير، ج4، ص32 - تاريخ اسلام ذهبي، ج3، ص304 بعد از قضيه جنگ صفين، اميرالمؤمنين (عليه السلام) حركت ميكند براي نهروان و از مردم بيعت ميگيرد. مردم دسته دسته با او بيعت ميكنند كه آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) به كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل كند. چون با توجه به قضيه حكمين در جنگ صفين، يك سري از مردم عقائدشان نسبت به علي (عليه السلام) متزلزل شده بود. و لما خرجت الخوارج من الكوفة، أتى عليا أصحابه و شيعته، فبايعوه و قالوا: نحن أولياء من واليت و أعداء من عاديت، فشرط لهم فيه سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم. فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي و كان شهد معه الجمل و صفين و معه راية خثعم. فقال له: بايع على كتاب الله و سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم، فقال ربيعة: على سنة أبى بكر و عمر. قال له على: ويلك! لو أن أبابكر و عمر عملا بغير كتاب الله و سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم، لم يكونا على شئ من الحق؛ فبايعه. آمدند گفتند كه يا علي با تو بيعت ميكنيم به شرطي كه به كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل كني. يكي از اين افراد به نام ربيعه خثعمي آمد جلو تا با علي (عليه السلام) بيعت كند. آمد گفت: يا تو بيعت ميكنم به شرط عمل به سنت ابوبكر و عمر. علي (عليه السلام) گفت: واي بر تو! اگر ابوبكر و عمر بر خلاف كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل كرده باشند، از حق دور شدهاند. او هم بيعت كرد با علي (عليه السلام). تاريخ طبري، ج4، ص56 اين نشان ميدهد كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) از روش و سيره شيخين و عثمان، به هيچوجه رضايت نداشت. خطبه شقشقيه خيلي خوب اين قضيه را روشن ميكند. دكتر حسيني قزويني | ||
فهرست نظرات |
1 |
نام و نام خانوادگي: احمدرضا -
تاريخ: 05 ارديبهشت 87
با سلام انشا الله خداوند سبحان خير دنيا وآخرت را به شما ارزاني دارد بعد از تشكر از زحماتتان خواستم عرض كنم جناب آقاي رنجبر يك بحث جالبي در رد ادعاي حضور حسنين(ع) در فتوحات دارند كه قابل توجه است رجوع شود به : فصلنامه علمي-تخصصي تاريخ در آيينه پژوهش پيش شماره ي 2 - تابستان 82 "مواضع علي (ع) در برابر فتوحات خلفا " نوشته محسن رنجبر |
2 |
نام و نام خانوادگي: مهدي احمدي -
تاريخ: 06 ارديبهشت 87
با عرض سلام خدمت اقاي حسينيبه نظر اقاي واعظ زاده اين فتوحات بني اميه بيشتر مايه افتخار اسلام است يا اينكه وقتي اميرالمونين در جنگ جمل فتح و پيروزي پيدا كرد قبل از هر چيزي محمد بن ابوبكر را براي نجات خواهر خود عايشه فرستاد تا مسلمانان به او اسيبي نرسانند. و اين در حالي بود كه عايشه بر عليه خليفه وقت خود قيام كرده بود و امير مومنان حق مسلم در مورد اعدام او داشت ولي او پرورش يافته فرهنگ نبوي بود. |